خلقت انسان از نظر قرآن
مقدمه :
انسان تنها موجودی است که از دو بعد مادی و غیر مادی شکل گرفته است این موجود یگانه چنان که قرآن کریم به آن اشاره می فرماید رشد خود را از خاک شروع کرده و مراحل مختلف تکامل را پشت سر گذاشته تا آن جا که روح خدایی در درون وی شکوفا شده و همراه وی وهمگام با هم به حرکت در آمده و با طی مراحل گوناگون صفات و ویژگی های همچون عقل ، عشق و عواطف انسانی را از خود به مرحله ی ظهور و شکوفایی رسانده است .
آنچه همیشه ذهن انسان را متوجه کرده و در طول تاریخ او را به تلاش و تفکر واداشته است معرفت نفس یا خودشناسی است انسان درپی شناختن خود گاه به راه درست و گاه به نادرست گام نهاده است .
قرآن کریم به منظور دستیابی به خودشناسی و رشد شخصیت و ارتقای نفس انسان به مدارج کمال انسانی ، مناسبترین و بهترین راهی را که بتواند زمینه ی خوشبختی دنیا و آخرت او را فراهم کند به وی نشان داده است در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که فطرت موجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و علل انحراف و بیماری و همچنین راههای تهذیب و تربیت و معالجه ی روان انسان را به طور جامع نشان داده است ما می توانیم که کمک حقایقی که در قرآن درباره ی انسان و صفات و حالات گوناگون روانی او آمده است بخوبی شخصیت انسانی خویش را رشد دهیم و همچنین انگیزه های اصلی محرک رفتار انسان و عواملی را که در هماهنگ کردن شخصیت و تکامل و ایجاد بهداشت روانی انگیزه بسزایی دارند بشناسیم زیرا قرآن سخن آفریدگار انسان است و بدیهی است که آفریدگار به طبیعت و اسرار آفرینش مخلوق خود داناتر است (الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر ) آیا آن خدایی که خلق را آفرید عالم ( به اسرار آنها ) نیست و به حال آنکه به باطن ( و ظاهر همه ی ) امور عالم آگاه است سوره ی ملک آیه 14
انگیزه های رفتار در قرآن :
انگیزه ها نیروهای محرکی هستند که در موجود زنده خالقی از نشاط و فعالیت بر می انگیزند و رفتارش را آشکار می سازند و او را در سوی هدف یا هدف های مشخص راهنمایی می کنند . انگیزه ها وظایف ضروریت و مهمی برای موجود زنده انجام می دهند در واقع این انگیزه ها هستند که انسان را به برآمدن نیازهای اساسی و ضروری زندگی و آدمی آن وامی دارند و نیز او را به انجام بسیاری از کارهای مهم دیگر در هماهنگ کردن انسان با محیط زندگی مفید هستند بر می انگیزند روان شناسان جدید انگیزه ها را به دو بخش اصلی تقسیم می کنند و آنها عبارتند از :
1- انگیزه های فیزیولوژیک : این انگیزه ها ، در نیازهای فیزیولوژیک یک جسم و عوارضی که در بافت های بدن مانند کمبود مواد لازم برای بدن را به هم خوردن تعادل آن به وجود می آیند مربوط می شود این انگیزه ها رفتار فرد را در جهت اهدافی که نیازهای فیزیولوژیک بدنش را بر آورده کنند راهنمایی می کنند و یا نقص و کمبودی رتا که گاهی در بافت های بدن به وجود می آید جبران می کنند و آن را از توازن به حالت گذشته بر می گردانند .
2- انگیزه های روانی : این انگیزه ها به وسیله ی فراگیری در جریان رشد اجتماعی فرد قابل حصول هستند . و انگیزه هایی هستند که مستقیما در مورد انگیزه های فیزیولوژیک مانند گرسنگی و خستگی صادق است .
انفعال ها در قرآن :
مشیت حکیمانه ی خداوند چنین اقتضا می کند که یک سلسله حالتهای انفعالی در انسان و نیز حیوان قرار دهد این عواطف ( علاوه بر انگیزه ها ) در حفظ نسل و بقای نسل انسان و حیوان به آنها کمک می کنند مثلا ترس که حالتی انفعالی است باعث می شود از خطرهایی که تهدید مان می کند دوری کنیم و حالت انفعالی خشم ما را به دفاع از خود و مبارزه برای بقا وا می دارد و یا حالت انفعالی محبت ، اساس و پایه یی پیوند دو جنس نر و ماده ( در انسان و حیوان ) و جذب هر کدام به دیگری برای بقای نوع می باشد .
میان انگیزه ها ( عواطف فعال ) و عواطف انفعالی رابطه ی مستحکمی وجود دارد چون هر انگیزه ای معمولا همراه یک حالت انفعالی است مثلا هر گاه انگیزه ای در انسان به اوج خود برسد و برای مدتی از ارضای آن جلوگیری به عمل آید به انسان حالتی از تنش دست می دهد و این حالت معمولا با حالت وجدانی و انفعالی اندوه و گرفتگی همراه است اما ارضای انگیزه ی مزبور حالت شادی و خوشحالی به همراه دارد علاوه بر این عواطف انفعالی درست مانند انگیزه ها ، وظیفه ی جهت دادن به رفتار وارشاد را نیز انجام می دهند به عنوان مثال حالت انفعالی ترس انسان را به فرار و دورشدن از خطر وامی دارد و حالت انفعالی خشم شخصی را به دفاع از خود و گاهی حتی به تجاوز وادار می کند و یا حالت انفعالی محبت باعث نزدیکی انسان به محبوبش می شود و در قرآن کریم توصیف دقیقی درباره ی بسیاری از عواطف انفعالی مانند ترس و خشم ، محبت ، شادی ، نفرت ، غیرت ، حسد پشیمانی ، شرم و خواری که انسان آنها را احساس می کند آمده است .
غلبه بر انفعال ها :
قرآن به ما توصیه کردهاست که بر هر یک از انفعال های غم و شادی مسلط باشیم ما نباید نسبت به مصائب و حوادث غم انگیزی که در زندگی برای خود ما یا فرزندان یا متملکات و اموالمان پیش می آید بیش از اندازه اظهار اندوه کنیم همانطور که نباید در ابراز شادی آنچه از نیکی و خیری که به ما می رسد و یا موفقیت و برتری و شهرت و مقامی که به دست می آوریم زیاده روی کنیم زیرا چیزهایی از این قبیل تنها در علم خداوند متعال و در گروی خداست اوست ( ما احساب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذالک علی الله یسیر لکیلا تاسوا علی ما فاتکم لا تفرحوا بما اتکم و الله لا یحب کل مختال فخور )
هر رنج و مصیبتی در زمین ( از قعطی ، آفت و فقر و ستم یا از نفس خویش چون ترس و غم و درد ) به شما رسد همه در کتاب ( لوح محفوظ ما ) پیش از آنکه که در دنیا ایجاد کنیم ثبت است و خلق آن بر خدا آسان است ( این را بدانید ) تا هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می رسد دلشاد نگردید و خدا دوستدار هیچ خودستایی نیست به طور کلی خداوند سبحان ما را به کنترل انفعالات خود و حکومت و تسلط بر آنها سفارش می کند ایمان راستین به خدا و پیروی از سنت او که در قرآن ترسیم فرموده و پیامبر اکرم ( ص) آن را بر ایمان بیان کرده است آنچنان اراده و عزم و نیرومندی به ما می دهد که بتوانیم به انفعالات خود حکومت و سیطره داشته باشیم در قرآن آیات بسیاری آمده که روشن می کند ایمان در خدا همچون سپری در مقابل ترس است و اصولا مرض ترس را مطالعه می کند .
تفکر از دیدگاه قرآن :
انسان به دو وظیفه ادراک حسی با حیوان اشتراک دارد اما از نظر داشتن عقل که خدا به او عطا کرده است و قدرت اندیشیدن که او را بر نگرش و تحقیق در اشیا و حوادث توانا می کند از جزئیات به کلیات می رساند و قدرت استباط نتایج را به او می دهد از حیوان متمایز می شود همین قدرت تفکر انسان است که او را شایسته ی مکلف شدن به انجام عبادت ها و تحمل مسئولیت اختیار واراده قرار داده و در نتیجه او را سزاوار احراز مقام جانشینی خدا در روی زمین گردانیده است اطلاعاتی که کودک در نخستین مرحله ی زندگی از طریق ادراک حسی کسب می کند ماده اولیه ای را تشکیل می دهد که بعدها در جریان تفکرش از آن کمک می گیرد زیرا او در آینده ی آن اطلاعات را به ذهنش باز می گرداند و در قصور می آورد و برخی را در کنار برخی دیگر قرار می دهد و با روش جدید طوری تنظیمشان می کند که در اکتشاف اطلاعات تازه به او کمک می نماید و این اطلاعات تازه را که انسان در جریان تفکر و اندیشیدن به دست می آورد به یگانگی اطلاعات سابقش می افزاید و انسان همواره به کار تنظیم اطلاعات قدیمی و اکتشاف اطلاعات و حقایق تازه می پردازد و این در واقع پایه و اساس تکامل تحقیق علمی در حلال قرون مختلف تاریخ و همچنین علت پیشرفت مداومی است که در علوم نظری – تطبیقی به وجود می آید خداوند متعال انسان را به تفکر در هستی نگرش در پدیده های مختلف آن و دقت و تامل در شگفتیهای آفرینش و استحکام نظام هستی تشویق کرده است همان طور که به تحصیل علم و شناخت سنتها و قوانین الهی در تمام صحنه های مختلف علوم ترغیب کرده است و ما این دعوت به مشاهده و تفکر و بررسی و تجلیل علم او در موارد متعددی در قرآن کریم می بینیم : ( قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدالخلق …… )
ای رسول بگو به مردم که در زمین سیر کنید و ببینید که خدا چگونه نخست خلق را ایجاد کرده است ( سوره عنکبوت آیه 20 )
مراحل تفکر در حل مشکلات :
انسان در زندگی به مشکلات زیادی بر می خورد که نیاز به حل آنها دارد و اصولا هر سوالی که انسان با خود مطرح می کند و جوابش را نمی داند خود مشکلی به شمار می رود معمولا انسان در زندگی با موضعگیری های زیادی مواجه می شود که به مشکل به حساب می آیند و این در وقتی است که او هدفی مشخص دارد و برای تحقیق آن تلاش می کند اما راهی را که به تحقق هدفش باشد نمی شناسد یا موانعی وجود دارد که او را از رسیدن به هدف باز می دارد وقتی انسان درباره ی راه حلی برای مشکلی که برایش پیش می آید می اندیشد معمولا همان مراحل مشخص را پشت سر می گذارد که روان شناسان به بررسی و تحلیل آن پرداخته اند ما می توانیم مراحل تفکر را جهت حل مشکلات در موضوعات زیر خلاصه کنیم :
1- احساس وجود مشکل
2- جمع آوری مدارک پیرامون موضوع ( مشکل )
3 – فرضیه سازی 4
– ارزیابی فرضیه ها
5- اطمینان به صحت فرضیه
خطاهای تفکر :
تفکر همواره در معرض اشتباه قرار دارد چون نگاهی عوامل باز دارنده ای متعرض جریان تفکر می شوند و آن را از راه راست منحرف می سازند و میان تفکر و وصول انسان به حقیقت مانع ایجاد می کنند و هر گاه موانع و باز دارنده های تفکر به طوری که قادر به پذیرش نظریه ها و افکار تازه نمی باشد و انسان وقتی به این حالت برسد دیگر تفکر ارزش عظیم خود را در زندگی از دست می دهد و وظیفه ی طبیعی خود را در کار تشخیص حق و باطل و نیکی و بدی و کشف حقایق و کسب دانش و بالا تر بردن انسان در مدارج ترقی و کمال انجام نمی دهد . و وقتی نیروی تفکر انسان از کار باز ماند و دچار جهود شود انسان امتیاز اساسی خود را که از حیوان جدایش می سازد از دست می دهد و مانند حیوان یا حتی گمراه تر از آن خواهد شد .
( ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعلمون ان هم الا کالانعام بل هم هل اضل سبیلا ) یا پنداری که اکثر این کافران حرفی می شنوند و یا فکر و تعقلی دارند ؟
اینان در بی عقلی بی مانند چهارپا یانند بلکه نادانتر و گمراه ترند
یادگیری در قرآن :
یکی از موهبت های خداوند متعال بر انسان علاوه بر اعطای نعمت اداراک حسی و تفکر این است که به او نوعی استعداد فطری برای یادگیری و کسب معارف و علوم و مسئولیت زندگی در این جهان و در نتیجه سبب عمران و آبادانی آن می شود و به او امکان می دهد که تواناییها و مهارتهای خویش را افزایش دهد تا به آنچه که خداوند بنا به خواست خود برایش تضمین کرده است به مراحلی از رشد و کمال انسانی برسد .
منابع دانش :
انسان علم یا معرفت را از دو منبع اصلی فرا می گیرد : منبع الهی ومنبع بشری این دو نوع علم مکمل یکدیگرند و اساسا بازگشتشان به خداوند متعال است که انسان را آفرید و به او دستگاه ها و وسایلی برای ادارک و سبب دانش اعطا کرد منظور ما از علمی که از منبع الهی صادر می شود همان علمی است که مستقیما از جانب خدا از طریق وحی یا الهام یا رویایی صادق به ما می رسد و مقصود از علمی که دارای منشا بشری است همان علمی است که انسان آن ار از طریق مهارت های شخصی ، و تلاش مخصوص که در زندگی ضمن کسب اطلاعات و مشاهدات و نیز کوششی که برای حل مشکلات خویش می کند از طریق آزمایش و خطا یا از راه تربیت و آموزش والدین موسسات آموزش و یا از طریق بحث علمی فرا می گیرد .
شخصیت در قرآن :
مردم معمولا به شخصیت از جهت تاثیری که فرد در دیگران ایجاد می کند و یا مهمترین تاثیراتی که در دیگران باقی می گذارد می نگرد و مثلا او را شخصی پرخاشگر یا مسالمت جو می داند اما روان شناسان به هنگام بررسی شخصیت به آن به عنوان مرکز ساختمانها و عملیات روانی ثابت می نگرند که سازمان دهنده ی مهارتهای فرد و موجب کنشها و واکنشها و سیستمهای بدنی و روانی فرد است که سرشت و فطرت ویژه ی او را در سازگاری با محیط مشخص می سازد بنابراین روان شناسان وقتی شخصیت را مورد مطالعه قرار می دهند به فرد به عنوان مجموعه ای که دارای کنش و واکنش است می نگرند درست مانند یک مجموعه ی به هم پیوسته که کلیه دیدگاه های جسمی و روانی آن در یکدیگر تاثیر و تاثر متقابل دارند و رفتارها و واکنشهای فرد را طوری مشخص می کند که او را از دیگران متمایز می سازد در قرآن توصیف شخصیت انسان و خصوصیات عمومی آن که باعث تمایز انسان از دیگر مخلوقات خداوند است آمده است چنان که برخی از مدل ها و نمونه های عمومی شخصیت انسان که با برخی از ویژگی های اساسی مشخص هستند نیز وصف شده است این نمونه ها چنان عمومی و رایج هستند که امروزه در جامعه ها و بطور کلی در جوامع بشری دیده می شوند در قرآن همچنین شخصیت بهنجار و ناهنجار و نیز عوامل سازنده ی بهنجاری و ناهنجاری شخصیت توصیف شده است برای درک دقیق و درست شخصیت انسان لازم است عوامل مختلف مشخص کننده ی شخصیت بدقت مورد مطالعه قرار گیرد .
روان شناسان معاصربه هنگام تحقیق پیرامون عوامل شخصیت ساز معمولا عوامل بیولوژیک اجتماعی و فرهنگی را مورد بررسی قرار می دهند و در بررسی عوامل بیولوژیک به مساله ی تاثیر و راثت و ساختمان بدنی و ماهیت ساختاری سیستم مغز و اعصاب و دستگاه غددی اهمیت می دهند و در تحقیق پیرامون تاثیر عوامل اجتماعی بر روی شخصیت به مطالعه ی مهارت های دوره ی کودکی بویژه در خانواده و روش رفتار والدین و نیز تاثیر فرهنگ های جنسی و طبقات مختلف مردم و موسسات گوناگون اجتماعی و گروه های رفیق و دوست بر شخصیت فرد می پردازند بنابراین عوامل مشخص کننده ی شخصیت را می توان به دو گروه اصلی تقسیم کرد عوامل وداشتی یعنی عواملی که از ساختمان طبیعی خود فرد منبعث می شود و عوامل محیطی یعنی عواملی که از محیط اجتماعی فرهنگی خارج از وجود انسان نشات می گیرد روانشناسان به هنگام بحث درباره ی خصوصیات شخصیت منبعث از طبیعت ساختمان خود فرد تنها به مطالعه ی عوامل جسمی – بیولوژیک توجه می کنند و جنبه ی روانی انسان را به فراموشی می سپارند و از آن غافل می مانند و این البته موافق روش آنها در پژوهشهای علمی است روشهایی که تنها موضوعاتی را که مشاهده و کاوش آن در آزمایشگاه های علمی امکان پذیر است مورد تحقیق قرار می دهد به همین دلیل است که روانشناسان جدید جنبه ی معنوی و تاثیر آن را بر روی شخصیت انسان مورد بررسی قرار نمی دهند البته عذر روان شناسانی که در پژوهشهای خود از روش تجربی پیروی می کنند و معترض جنبه ی انسان نمی شوند تا اندازه ای پذیرفته است زیرا نمی دانند چگونه افراد پژوهش علمی به روان انسان دست یابند اما ناتوانی آنان در رسیدن به جنبه ی معنوی انسان از طریق کاوش علمی باعث شود که در هنگام کوشش برای درک شخصیت و علل رفتار او اعم از بهنجار و نابهنجار از این جنبه ی معنوی به طور کامل علت ورزند همین علت روان شناسان جنبه ی روحی در بررسی شخصیت انسان به وضوح منجر به قصور درک آنها از انسان در کوشش برای شناخت خصوصیات شخصیت بهنجار و نابهنجار و عدم دستیابی به روش ایده آل در درمانی اضطرابهای شخصیت شده است بدون شناخت ماهیت و حقیقت عوامل تعیین کننده ی شخصیت اعم از عوامل مادی و معنوی درک روشن و کامل شخصیت انسان امکان پذیر نیست اصولا اکتفا کردن به بررسی عوامل جسمی و بیولوژیک و نادیده گرفتن جنبه ی روانی انسانی طبیعتا تصویری مبهم و غیر دقیق از شخصیت به دست می دهد .
تعادل شخصیت :
قبلا گفتیم که مناسبترین راه حل مشکل تضاد میان جنبه های جسمانی و روانی انسان در واقع ایجاد هماهنگی میان آن دو است در این معنی که انسان در زندگی به میانه روی و اعتدال و دوری از زیاده روی و افراط درارضای انگیره های جسمانی و روانی مستلزم باشد ایجاد هماهنگی میان نیازهای جسم و روح کاملا امکان پذیر است زیرا در اسلام نه رهبانیتی وجود دارد که با ارضای انگیزه های جسمانی مخالف باشد ودر جهت سرکوب آن عمل کند و نه نوعی ابا حدی مطلق که انگیزه های جسمانی را به طور کامل ارضا کند اسلام خواهان هماهنگی انگیزه های جسم و روح در پیش گرفتن راه میانه ای است که به ایجاد تعادل میان جنبه های مادی و معنوی انسان بینجامد قرآن به ضرورت تحقق این تعادل در شخصّیت انسان ، چنین اشاره می فرماید:
"وابتغ فیماء اتنک الله و الدار الاخره ولاتنس نصیبک من الدینا"
" آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را جستجو کن به وبهره ات را از دنیا فراموش مکن .." سوره ی قصص آیه 77"
با برقراری تعادل میان جسم و روح ، ماهیت انسان به طور حقیقی و کامل متحقق می شود . این ماهیت کمال یافته را می توان در شخصّیت پیامبراسلام (ص) که هم نیروی شاداب روحی وهم طراوات فزاینده جسمانی هردو را دارا بود ، مبتلور دید ، به طوری که آن حضرت هم باصفا و خشوع کامل به عبادت حق می پرداخت و هم مانند دیگران به زندگی بشری خود ادامه می داد ودر حدود شرع از لذت های دنیوی نیز بهره می جست . به همین دلیل وجود مقدس آن حضرت نماینده ی یک انسان کامل و یک شخصّیت نمونه بود که کلیه ی قوای جسمی و روانی دراو متعادل شده بود . تعادل جسم وروح انسان ، نمایانگر توزان موجود در کل هستی است . زیرا خداوند متعال هر چیزی را در اندازه ی معّین ومیزان مشخص آفرید .
مادر فصل اول آنجا که درباره ی انگیزه های فطری بحث می کردیم ، به ایده ی تعادل حیاتی در بدن نیز به وظیفه ی انگیزه های فطری در نگه داشتن بدن در حالتی ثابت از تعادل که برای حفظ ذات و بقای امری ضروری است اشاره کردیم ، اما باید توجّه داشت که مساله ای تعادل در انسان منحصر به تعادل بیولوژیک نیست، بلکه کل شخصّیت انسان ونیز تعادل جسم و روح را هم می دربرمی گیرد .
شخصّیت بهنجار :
ازمطالب گذشته این مساله روشن می شود که شخصّیت بهنجار از نظر اسلام ، شخصیتی است که جسم وروح در آن متعادل بوده باشد و نیازهای هر کدام ارضا شود . انسانی که دارای شخصّیت بهنجار است ، به جسم و سلامت و نیرومندی آن اهمیت میدهد ونیازهای آن در حدودی که شرع مقدس اجازه می دهد براورده می سازد و همزمان با آن به خدا ایمان می آورد . عبادات واموری را که موجب رضایت خدا هستند انجام می دهد و از اعمالی که موجب خشم خدا می شود اجتناب می کند . بنابراین از نظر فردی که پیرو هوای نفس خویش باشد ، فردی نابهنجار است ونیز کسی که خواسته های جسمانی خود را سرکوب ومقهور می کند و با رهبانیتی افراطی و ریاضتی شدید باعث ضعف جسمی خود می شود و تنها به ارضای نیازهای و تمایلات معنوی می پردازد ، شخصی نابهنجار است . زیرا این گونه گرایشهای افراطی وتفریطی با طبیعت و فطرت انسان مخالف ومتضاد است . به همین دلیل هیچ کدام از این دو گرایش ، به شکل گیری و تحقق ماهیت حقیقی انسان نمی انجامد چنان که او را به کمال حقیقی شخصّیتی نیز نمی رساند .
انواع شخصّیت در قرآن:
اندیشمندان در طول تاریخ ، وروانشناسان در قرن حاضر کوشیده اند ،وجوه تشابه و تفاوت شخصّیتهای مردم را بررسی کنند آنان مردم را از نظر شخصّیت به چند نوع تقسیم کرده اند که هر نوع گروه مشخصی ازخصوصّیات یا نشانه های متمایز کننده ای در بردارد . برخی ،مردم را براساس خصوصّیات جسمانی آنها ، به انواع مختلفی تقسیم کرده اند ومعتقد کسانی که زیر گروه یکی از انواع جسمانی شخصّیت قرار می گیرند، در خصوصّیات روانی نیز شبیه یکدیگرند .گروهی دیگر ، مردم را براساس تشابه به خصوصّیات روانی آنان به انواع روانی تقسیم کرده اند .
تقسیم مردم از نظر شخصّیت به انواع مختلف، که هر نوع آن شامل افراد دارنده ی خصوصّیاتی مشابه باشد، درواقع کوششی است برای توصیف مردم و تفسیر رفتار آنها، مثلاً وقتی قایل به انتساب فلان فرد به فلان نوع شخصّیت شویم خواهیم توانست خود او را توصیف ورفتارش را تفسیر کنیم چنان که نوع رفتاری نیز که احتمالاً در موارد مشخصی در آینده از او سر خواهد زد قابل پیش بینی خواهد بود .
قرآن مردم رابر اساس عقیده ، به سه نوع تقسیم کرده است : مومنان کافران ومنافقان ، هریک از این انواع سه گانه ، خصوصّیات اصلی وعمومی ویژه ی خود را دارد که از دو نوع دیگر جدایش می سازد . از آن جا که قرآن کتاب عقیده وهدایت است ، این گونه تقسیم بندی مردم ، با اهداف ان نیز هماهنگی دارد . از طرف دیگر ، این تقسیم بندی نشان دهنده ی اهمیت عقیده در ساختار شخصّیت انسان وتشخیص خصوصّیات متمایز کننده ی او است و نیز رفتار انسان را به شکلی خاص ومشخص که موجب متمایز او از دیگران شود ، جهت می دهد این تقسیم بندی همچنین نشان می دهد که عامل مومنان ، کافران ومنافقان اشاره می کند.مثلاً در بسیاری از موارد به مردم دارای این سه نوع شخصّیت یعنی مومنان،کافران ومنافقان اشاره می کند. مثلاً درآغاز سوره ی بقره مومنان را در (2-5) ، کافران را در دو آیه ی (6-7) ومنافقان را در 13 آیه ی (8-20) ذکر می کند در سوره های دیگری نیز به آنها اشاره می کند . علاوه بر این برای هریک نیز ، سوره ای اختصاص داده و نام آنها را بر ان سوره نهاده است . سوره های "مومنون " "کافرون" "منافقون" قرآن برای هریک از این شخصّیت های سه گانه خصوصّیات و علائم ویژه ای ذکر می کند که به واسطه ی آن از دونوع دیگر متمایز می شود.
تعریف شخصّیت
شخصّیت ترجمه ی Personaity انگلیسی است که ازکلمه Personal لاتین گرفته شده است و آن نقابی بود که بازیگران تئاتر به صورت خود می گذاشتند تا چهره ای که می خواستند نمایش دهند بهتر به اجرا در آورند. از آنجا که معمولاً آنچه به نظر دیگران می رسد ظاهر افراداست وباطن و شخصّیت واقعی آنان این وجه سیاق از کلمه شخصّیت از Personalty به معنی نقاب چندان شگفت آور نیست . به طور کلی منظور از شخصّیت وحدتی است که از صفات ظاهری و انگیزه های نهانی به وجود آمده است .به عبارتی دیگر ساختمان موجوددر رفتار واعمال و عقاید و نظرات استعدادها وتوانائیها تمام که جمع می شوند وبه صورت یک کل در می آیند وشخصّیت فرد را شکل می دهند . از شخصّیت تعاریف و طبقه بندیهای متعدد شده است که هریک به جنبه ی خاصی از شخصّیت توجّه دارد. به عبارتی دیگر می توان شخصّیت راجع انرژیهای فیزیکی و معنوی فرد و طریق به خصوصی دانست که فرد درمقابل عوامل خارجی عکس العمل نشان می دهد و فکر و عمل می کند. شخصّیت ازدو عامل تشکیل می یابد : یکی مواج یا طبع و دیگر روحیه یاکاراکتر "r characte " عامل اول بستگی به شرایط وخصوصّیات فیزیکی شخصی دارد که از پدر و مادر به ارث می برد . عامل دیگر از راه یادگیری وتعلیم وتربیت حاصل می شود وبه طور کلی فرهنگی است که فرد در آن بار آمده و زندگی می کند. در موقع توصیف افراد معمولاً از کلماتی نظیر ،گرفته آرام – محافظه کار -آزاد منش – کم رو- معاشرتی استفاده می کنیم این عناوین نمونه داری از کوشش انسان جهت طبقه بندی همنوعان خود می باشند .
گاه یک آزمون درون گرا، برون گرا را به عده ای از افراد که روی اصل خاصی انتخاب شده اند بدهیم اکثریت آنان نمره ای در حد وسط درون گرایی و برون گرایی به دست می آورند . این قیبل افراد میام گرا نامیده می شوند . در تقسیم بندی یونگ برون گرا کسی است که تمایل به جهان خارج را دارد ودرون گرا فردی است که متوجّه درون خویش است .
ارزشیابی شخصّیت:
در زندگی اجتماعی اغلب نیازمندیم که شخصّیت افراد را بسنجیم و ارزیابی کنیم در سازمانهای تجاری و صنعتی اغلب لازم است قبل از استخدام کارمندان اطلاع دقیقی درباره ی مثلاً هوش ومیزان کارآیی و تحمل شخصّیت آنان به دست آورد . دانشگاه ها وموسسات فرهنگی تربیتی که همراه با آزمون معلومات داوطلبان علاقمند شخصّیت آنان را نیز بیازمانید .وسایل سنجش شخصّیت در موارد دیگر نیز سودمند واقع می شوند از جمله در مدارس برای یافتن مشکلات روانی کودکان به منظور کمک کردن به آنان در مراکز فرهنگی تربیتی مثل آموزش و پرورش برای یافتن مشکلات روانی معلمان به منظور کمک کردن به خودآنها برای موفقیت وپیشرفت در حل مشکل وکارشان آزمون شخصّیتی در محافل وپژوهشهای علمی نیز فراوان به کار می روند .
راههای سنجش شخصّیت :
برای سنجش شخصّیت سه روش معمول است :
1- روش کلی : که شخصّیت ها را به صورت یک واحد کمی مورد تحقیق قرار می دهند.
2-روشی که باتست های روان شناسی برون فکی شخصّیت را می سنجد .
3- این روش شخصّیت را مجموعاً صفات مختلف فرض می کنند . البته این سه روش به هیچ وجه باهم متمایز نیستند و می توان برای شناختن شخصّیت از هر سه استفاده کرد.
تعریف خلاّقیت :
خلاّقیت واژه ای است بسیار مهم و ارائه تعریفی دقیق از آن امری است بس دشوار واقعیت این است که تاکنون محققان و روان شناسان مختلف به جای ارائه تعریف جامعی از خلاّقیت بیشتر سعی داشته اند تصویری از ویژگی های افراد خلاّق ترسیم نمایند لذا ارائه تعریفی جامع و مانع از خلاّقیت که همه ی ابعاد و واکنشهای آن را شامل گردد . اگر غیر ممکن نباشد فوق العاده مشکل است . از خلاّقیت تعاریف مختلف و متعددی به عمل آمده است : به نظر ابراهام مزالو : خلاّقیت از روان ناهوشیار سرچشمه می گیرد … ایده های جدید است که یا آنچه در حال حاضر وجود دارد کاملاً متفاوت است . "همچنین ورنون خلاّقیت را چنین تعریف می کند : خلاّقیت توانایی فرد برای تولید ایده ها ، نظریه ها ، بینش ها یا اشیایی جدید و بدیع و بازسازی علمی زیبا شناسی تکنولوژی واجتماعی با ارزش محسوب میگردد . " تعاریف دیگری مبتنی برفرآیند خلاّقیت است مانند مدنیک (1962) ، از نظر او خلاّقیت عبارت است از شکل دادن عناصر متداعی به صورت ترکیبات تازه ای که با الزامات خاصی مطابق است یا به شکلی مفید است. هرچه عناصر ترکیب غیر مشابه باشند. فرآیند حل کردن خلاّق تر خواهد بود.به نظر روان شناسان خلاّقیت بسیار پیچیده تر از آن است که مردم عامی فکر می کنند وبنابراین در این قسمت از بحث به بیان مولفه های شاخص خلاّقیت اشاره می کنیم :
– خلاّقیت یک فرآیند است نه یک نتیجه ومحصول
– خلاّقیت فرآیندی است یا جهت دار ، برای نفع شخص یا برای نفع گروه اجتماعی .
– خلاّقیت به تولید چند تازه ، متفاوت وبی نظیر منجر می شود اعم از اینکه آن چیز کلامی یا غیر کلامی ، واقعی و یا اتنزاعی باشد .
– خلاقیت از تفکر و اگرا ناشی می شود در حالیکه همرنگی و حل مساله روزانه از تفکر همگرا ناشی می شود .
– خلاّقیت یکی از راههای تفکر است و مترداف هوش نیست که توانایی ذهنی را در بر میگیرد .
– توانایی خلق کردن به تحصل معلومات قابل قبول بستگی دارد.
– خلاّقیت شکلی از تخیل کنترل شده است که به نوعی پیشرفت می انجامد .
اهمیت خلاّقیت :
محقیق معقتدند همهی انسانها در کودکی از استعداد خلاّق برخور دارند. لکن فقدان محیط مناسب و بی توجّهی و عدم تقویت این توانایی، مانع به ظهور آن می گردد . برای هر جامعه ای وجود افراد خلاّق ضروری است . زیرا جوامع در دوره ای انتقال و تغییر، نیاز مبرمی به راه حل های مفید برای مسائل حال و آینده خود دارند .
شعاری نژاد در کتاب روان شناسی رشد خودمی نویسید : ارزش خلاّقیت برای علمه مردم در تولیداتی است که براین نفع مردم فراهم می کند و موجب پیشرفت جامعه می شود. در صورتیکه برای شخص خلاّق ، ارزشی لذتی دارد . که از خلاّقیت ناشی می شود و رضایت خاطر او را تامین می کند . همچنین خلاّقیت در رشد وتکامل شخصّیت شخص خلاّق موثر است. مثلاً جوانی خلاّق انجام میدهد ومورد مربیانش قرار می گیرد. طبعاً احساس خلاّقیت مبحث مهمی از تفاوتهای فردی به شمار می آید . بانگاهی به تاریخ گذشته در می یایبم که جهان ما بدست افراد معدودی که در تفکر خود جهش های خلاّقی به پیش داشته اند ، تغییراتی بنیادی کرده است.
امروزه ی همه اندیشمندان ومحققان متعقدند که اساس قدرت انسان ناشی از خلاّقیت اوست پس می توان گفت : تاریخ تمدن ثبت توانایی خلاّق بشر است،چنین است که تورنس معتقد است : ایجاد هر فرصت برای هر جامعه به مقوله مرگ و زندگی است.تورنس می گوید : ما برای بقا نیازمندیم قدرت خلاّق انسانها را توسعه داده ومورد استفاده قرار دهیم .وی همچنین خلاّقیت را مهمترین اسحله ای آدمی می داند که با آن می تواند فشارهای روحی را که به سبب زندگی روزانه و امور غیر منتظره پیش می آید از بین ببرد.
امروزه روان شناسان ، جامعه شناسان و سایر دانشمندان ارزش واهمیت خلاّقیت را برای فرد و جامعه شناخته اند و روی آن تاکید می روزند .زیرا همگی به این واقعیت رسیده اندومعتقد شده اند که علم وهنر و تکنولوژی مدیون و محصول فرآیند خلاّقیت آدمی هستند و بین آنها فرآیند خلاّقیت تقریباً همبستگی وجود دارد. اما با این وجود این هنوز اهمیت خلاّقیت در جامعه ی ما مخصوصاً درمدارس ومراکز آموزش عالی، ناشناخته است و این ناشناختگی احتمالاً به دلیل های زیر می باشد:
1-خلاّقیت را با نبوغ یکی می گیرند و آن را مورثی می دانندمردم معمولاً براین باورند که خلاّقیت یک"جرقه الهی " است که نوابغ ذاتاً دارند.
2-این عقیده سنتی که تنها عده ی معدودی خلاّقیت دارند و تحقیقات علمی باید موضوعاتی را در برگیرند که در اکثر مردم موثرند نه چند نفر خلاّق.
3- استدلال شده است که اشخاص سخت کوش شایسته و باکفایت و یا برخور دار از هوش برتر وسابقه پیشرفت از اشخاص خلاّق، در زندگی موفق هستند.
4- این باور سنتی که اشخاص خلاّق از لحاظ جنسی نامناسب هستند واین معنا که مردان خلاّق غالبا زن صفت و زنان خلاّق غالباً مرد صفت می باشد باوری نادرست است .
5- مطالعه وسنجش خلاّقیت بسیار دشوار است . اکنون با وجود رواج روز افزون تحقیق درباره ی خصایص آدمی مانند هوش ، شخصّیت ، یا توانایی مکانیکی هنوز دانشمندان به تحقیق درباره ی خلاّقیت چندان رغبت نشان نمی دهند.
فرآیند خلاّقیت :
مطالب دیگری که توجّه روان شناسان را به خود جلب کرده است این است که اندیشه ی خلاّق چگونه زاده می شود؟ آیا خلاّقیت مراحل قابل تشخیص دارد؟ چه روایدی باید تحقق یابد تااندیشه های خلق ظاهر شود؟
بنا به گفته ی افراد خلاّق ، به نظر می رسد که خلاّقیت شامل مراحل خاصی است که افراد خلاّق باید آن را طی کنند و این مراحل درباره ی کارهای علمی وهنری بسیار مشابه است. شرح تفصیلی این مراحل را می توان در کتاب گثیرلی (1952) یا در خلاصه ای مفیدی که توسط هوراث و گیلهام (1981) تهیه شده است مطالعه کرد.در این خلاصه فرآیندخلاّقیت به گامهای حساسی تجزیه وتحلیلی شده است:
1- که گفته ی افراد خلاّق ، مشخصه ی تفکر خلاّق در آنان مکالمه ای درونی است . فروید و دیگران گفته اند که این مکامله خیالی را بین خود و یک خود "دیگر " به عنوان کرده اند : آن فرد یا هر چیز "دیگری " که باشد به فرآیند خلاّقی که در جریان است کمک می کند.
2- در بسیاری از موارد دو یک حالت نیمه هوشیار و رویا مانند، شبیه خالق که بین خواب و بیداری به انسان دست می دهد یا هنگامی که انسان بدون وجود احساس یا حضور ذهن به کاری اشتغال دارد ، به پیشنهادی بسیاری دست یافته اند.اما تلاش آگاهانه به منظور افزایش خلاّقیت از راه ایجاد حالتهای نیمه هوشیار به وسیله دار و ظاهراً کار ساز نیست .
3- گاهی متفکران چنین گفته اند که درمراحل ابتدایی، یعنی هنگامی که اندیشه ها در حال شکل گیری هستند، آنها از به کار بردن واژه ها ومنطق متعارف اجتناب می ورزند و درعوض به تخیلات و انتظارهای مبهم رو می آورند و پس اندیشه های خود را در غالب کلمات می ریزند.
4- سرانجام همانظور که پیشتر اشاره شد ، کار خلاّق مستلزم تمرکز شدید فکری ، پشتکار و صررف انرژی فراوان است به ویژه مرحله ای که مقدمات پیدایش اندیشه خلاّق فراهم می شود بسیاری از متفکران گزارش داده اند تا پیدایش گشایشی درکار، آنان خود را ماهها یا سالها وقف آن کرده اند به نظر می رسد که این تمرکز ، ماده ی خام لازم را برای ضمیر ناهوشیار فراهم می کند تا بتواندآن را به صورت تفکری نواندیشه ای تازه و محصولی جدید باز سازد یا ترکیب کند ودر اکثر موارد این کار زمانی اتفاق می افتد که متفکر توجّه آگاهانه به موضوع نداشته باشد.
درجریان تفکر خلاّق چهار مرحله متمایز شده است که عبارتند از :
1- مرحله آمادگی ،2- رشد غیر محسوس ،3- کشف ،4- بررسی و آزمایش
مشخصات افراد خلاّق :
محققان ویژگی های خاصی را برای افراد خلاّق یافته اند ، غلامعلی افروز دو کتاب روانشناسی و تربیت کودکان ونوجوانان ویژگی های زیر را برای خلاّق ذکر می کنند :1- برخورداری از قدرت تخیل فوق العاده 2- کنجکاوی 3- انعطاف پذیری 4- ابتکار اصالت 5- سلامت روانی و کلامی 6- صراحت و قاطعیت افراد خلاّق 7- هوشمندی 8- پیرو یا همنوا نبودن 9- برخورداری از تفکر منطقی 10- حساسیت نسبت به نو آوری ها 11- بلند اندیشی 12- خود انضباطی 13- خوش رویی وشوخ طبعی 14- قضاوت مستقل 15- مورد سئوال قرار دادن فرم ها و ایده های موجود 16- گریز از پیش فرضهای مشخص ذهنی 17-نیاز به استقلال وخود مختاری 18- اعتماد به نفس 19- آزاد اندیشی 20- پایداری در فعالیت های ذهنی 21- ترجیح دادن فعالیت های تخلیلی به رویداهای واقعی 22- بهره گیری از موضاعت وتصورات ذهنی متنوع 23- متهّور بودن 24- پرانرژی بودن
روشهای موثر در پرورش خلاقیت :
محققین روشهای مختلفی را برای پرورش تفکر خلاق یافته اند. در اینجا به دودسته از این روشها که یکی مربوط به فرد ودیگری مربوط به محیط اجتماعی وی یعنی ارتباط معلم ومتعلم می شود اشاره می کنیم :
الف- روشهای مربوط به فرد : 1- تجربه 2- سرگرمی ها و هنرهای زیبا 3- مطالعه 4-نویسندگی
ب- روشهای مربوط به ارتباط معلم و متعلم : 1- روش فوران اندیشه (بارش مغز) 2- فهرست خصوصّیات 3- فهرست سئوالات 4- تحلیل ریخت شناسی
پیشنهاداتی در ارتباط با خلاقیت
اکثر روان شناسان معاصر معتقدند که همه ی افراد می توانند هر چند در درجات مختلف خلاق باشند، بنابراین والدین واطرافیان و جامعه برای رشد و پرورش خلاقیت درجوانان باید :
1- جوی را به وجود آورند که خلاق بودن را تشویق کند. از اضطراب خالی باشد یا آن را به حداقل برساند تا افراد ایمنی خاطر احساس کند و از صرف انرژی و وقت خالی برای خلاقیت لذّت ببرد.
2- افراد را به "کوشش و کشف کردن " و گفتن "چرا ، نه" برانگیزد.
3- به یاد داشته باشند که فرآیند خلاقیت بسیار مهم تر از بدست آوردن آن است.
4- فراموش نکنند که انتخاب تشویق ، خلاقیت افراد را پرورش می دهد.
5- در مواقع نیاز ،پیشنهاد کمک و حمایت بکنند ، لکن دخالت را تا حد امکان باید کمتر کرد.
6- فعالیت های خلاق متنوع فراهم کنند.
محیط مساعد برای ایجاد و رفتار خلاق:
محیط مساعد برای ایجاد رفتارهای خلاق را می توان به راههای مختلف به وجود آورد و باید آن را براساس اصولی که منجر به رفتار خلاق می شود وتحقیقات مختلف آن را با تایید کرده است، بنا کرده است ، بنا کرد. محیط یا جوی که به تحقیق این که منجر به رفتار خلاق می شود و تحقیقات مختلف آن را تایید کرده است، بنا کرده محیط یا جوی که به تحقق این هدف می انجامد باید سه عامل اصلی را مد نظر داشته باشد که عبارتند از : عامل عقلانی و عامل عاطفی در جریان توجّه به جنبه های فیزکی عقلانی وعاطفی محیط یادگیری که عبارتند از : یادگیری با هدف ویادگیری بدون هدف آماده سازیم . بعبارت دیگر ما می خواهیم شرایطی به وجود آید تا زمینه برای بازدهی هرچه بیشتر رفتار خلاق چه عمدی وچه تصادفی فراهم شود. واقعیت این است که بازدهی رفتار خلاق به میزان زیاد به انضباط شخصیی نیازمند است وبیشترین سودمندی موقعی حاصل است که با برنامه ریزی اصولی کار می کنیم که فرد ضمن آن به اندازه کافی احساس امنیت کند. مردم زمانی مایلند ریسک کنند که مطئمن باشند ، بنیاد وجودی شان ، در صورت بروز واقعه ای احتمالی درمعرض تهدید نباشد.
بنیادهای شناختی خلاقیت :
اگر مراحل اساسی فرآیند شناختی را " توجّه" "ادراک "، تفکر" "یادگیری" ،"حفظ" و "وحدت "بدانیم دو هریک از این مراحل هفتگانه ، ویژگیهای متمایز کننده ای میان فرد تیز هوش یافت میشود در امر " توجّه" براساس یک زمینه ی گرایشی ، کنجکاوی بیشتری صورت می گیرد و حاصل آن تمرکز بیشتر با نوسانات کم در حوزه ی " توجّه برونی " قابلیت تجسمی برجسته تر در قلمرو"توجّه درونی " است.توانایی تجسمی برتر می تواند امکان درک معتبر یک الگوی ریاضی و روابط ساختار آن را فراهم آورد. این توانایی تجسمی با تفکر خلاق و سرعت علمکرد همبستگی دارد؛" روابطی که قبلا کشف شده اند شرایط را برای پیش بینی امور و پدیده های آتی فراهم می سازند وبدین عنوان خلاقیت سیر رشد و گسترش خود را طی می نماید در گسترش مزبور سن وجنسیت نقش اساسی ایفا می کنند با افزایش سن در ابزارهای قالبی وهمگرا فضائی محدود وتنگ برای عرضه ای نو آوری حاصل از درک و کشف و پیش بینی محسوب می شوند و ابداع از بیخ وبن جریان شناخت و تحول شناختی را از مسیر ستنی و آشنای آن خارج می سازدو جنسیت می تواند خلاقیت را براساس گرایش تعیین کند شرح و تفضیل فوق نشان می دهد که خلاقیت بر پایه های شناختی توجّه ادارک و تفکر استوار است.
بینش وخلاقیت :
می دانیم که ادارک پدیده های طبیعی ، پایه و بنیاد آفرینندگی وخلاقیت است ودر میان ادارکات حسیّ آدمی بنیایی جایگاه منحصر به فرد وممتاز دارد پس از گذشت دوران طفولیت در سالهای نوجوانی ابراز شناسایی پدیده های طبیعی و تصنعی (مانند یک اثرحجمی از یک هنرمند مجسمه ساز) گاهی ساعتها به طول می انجامد ،به ویژه افراد خلاق که با دیدن اثر به یک مسیر معنوی در جهان اندیشه ها وافکار صاحب اثر می پردازند تا جائی که دیگر، اثر دیده نمی شود ومبنای یک تجانس معنوی ، صاحب اثر جای اثر را می گیرد.
ازطریق مشاهده ی آثار حجمی زمینه های خلاقیت مهیا میگردد دیدن عبرت و بینش ، مهارتی است خاص وشرایط و آدابی ویژه دارد.خلاقیت به منزله ی کشف حقایق هستی بر پایه ی درست دیدن ، مشاهده ی نیکو وکسب عبرت و بینش پدید می آید. یافته ها و دستاوردهای جدید تحقیقاتی وپژوهش نیز به حوزه ی خلاقیت وپیوند آن با تیز هوشی کلامی و بلوغ حرفه ای معطوف است. نقش مساله و پژوهشی نیز به حوزه ی وپیوند آن با تیز هوشی کلامی و بلوغ حرفه ای معطوف است نقش مساله در خلاقیت ابعاد معنوی و بیانی خلاقیت تاثیر رفاه اقتصادی در توسعه ی خلاقیت ،مولفه های اساسی تیز هوشی کلامی ، معضلات ومشکلات کلامی تیز هوشان ، بلوغ حرفه تیزهوشان وسرانجام ریشه های پیشرفت تحصیلی مباحث جدید ناشی از افقهای پژوهشی نور را تشکیل می دهند
مساله یابی و خلاقیت
پاسخهای واگرا یکی از شاخص های تفکر آفریننده وخلاقیت به شمار می آید از سوی دیگر آفرینندگی ، سئوالات و پرسشهای واگرا است. پرسشهایی که از اصالت و تازگی ،تنوع و سلامت برخوردار است. خلاقیت از طریق پرسش وسئوال آغاز می شود وبدون سئوال آفرینشی صورت نمی گیرد . فرد خلاق علاوه بر آنکه به پاسخ های واگرا می پردازد ، سوالات اصیل و جدیدی به منزله ای نقاط عطف در تاریخ علم و دانش بشری طرح می کند. پس دو مزیت عمدی مزبور در جایگاه سئوال در گستره ی علم کافی است تا به مفاهیم مساله یابی ومساله شناسی توجّهی در خور مبذول شود . مساله یابی به معنای درک شناخت و تشخیص مساله ی اساسی ومحوری در میان انبوهی از پرسش های موجود در حوزه ای ویژه مستلزم وجود مهارت وتوانمندی هوش خاصی است .مهارت مساله یابی در قلمرو هوشمندانه وسیعتری جای می گیرد . که به آن" مساله شناسی " نام می دهیم .شناخت انواع مسائل ،استخراج کلیه ی سوالات مفروض ، طبقه بندی آنها ویافتن مسائل محوری واساسی ،مهارتهای کلی مسائله شناسی را تشکیل می دهند.
رفاه اقتصادی وتوسعه ی خلاقیت:
گفته شده که خلاقیت با طرح مسئله ی خاص آغاز می شود و شبیه سازی ونویسندگی دو شیوه ی برورز وظهور روانی خلاقانه است . برای بروز آفرینش ، وجود مواد وتجهیزاتی ویژه لازم است که رفاه اقتصادی ، منبع تامین کننده ی آن است . علاوه بر آن فراغت خاطر روانی در سطحی کافی از حیث معاش برای فرد خلاق منوط به وجود در رفاه اقتصادی است. روند تجسم شاید بیش از نویسندگی نیازمند پشتیبانی مادی نیرومندی است.ضمن آنکه می دانیم ماده عنصر سازه ی اولیه ونخست کل گیری مساله است بدون اینکه بدون وجود ماده معمولا مساله ای آغاز نمی شود که خلاقیت را بطلبد .
پس رفاه اقتصادی حداقل چهار تاثیر عمده را در توسعه ی خلاقیت دارد :
1- تجهیزات ومواد لازم را در اختیاز میگذارد ومواد وتسهیلات تحقیقات نیاز به غنای مالی دارد.
2- فراغت خاطر وامنیت آرامش روانی را از حیث امرار معاش برای فرد خلاق فراهم می آورد .
3- وسایل و اسباب کافی در دوران طفولیت وکودکی به رشد طبیعی دوره حسی و حرکتی یاری میدهد .
4- خلاقیت بر روی ماده انجام می گیرد وظهور می یابد.
نکات اساسی که در زمینه ی اشتغال افراد خلاق باید به آنها توجّه کرد:
خلاقیت پدیده ای فراتر از شغل است
شغل های جدید را افراد خلاق می آفرینند – اشتغال افراد خلاق ذاتاً مستلزم چند گانگی است یعنی پدیده های چند شغلی را برای افراد خلاق باید امری طبیعی دانست – هر حیطه ی شغلی ویژه ای میدان خاصی برای تجلی خلاقیت وآفرینندگی است – شغل و حرفه، عرصه ی تخلیه و صرف نیروهای سرشار افراد خلاق به شمار می آید.
– تنوع ودگرگونی شغلی پدیده ای رایج در میان نخبگان خلاق است .
تعریف بهداشت روانی :
هنوز تعریف صحیح و قابل قبولی که کلیه ی جهات بهداشت روانی را در برگیرد در میان روانشناسان بدست نیامده و هرکدام از روانشاسان وروانکاوان ، تعریف خاصی از خود ارائه داده اند که چند نمونه در زیرمی آید .
روان پزشکان فردی را از نظر روانی سالم می دانند که تعادلی بین رفتارها و کنترل او درمواجه با مشکلات اجتماعی وجود داشته باشد از این دیدگاه انسان و رفتارهای اودر مجموع یک سیستم درنظر گرفته می شود که براساس کیفیات تاثیر متقابل عمل میکنند. تعریفی که کارشناسان بهداشت جهانی از سلامت فکر وروان دارند عبارتست از : قابلیت ارتباط موزون وهماهنگ بادیگران ، تغییر و اصلاح محیط فردی ، اجتماعی و حل تضادها وتمایلات شخصی به طور منطقی ، عادلانه ومناسب کارل منجر روانشناس در این ارتباط می گوید :
سلامت روانی عبارت از سازش فرد با جهان اطرافش با حداکثر امکان که باعث شادی وبرداشت مفید و موثر به طور کامل شود. تعریف گنیز برک در این باره چنین است: بهداشت روانی عبارت از تسلط ومهارت در ارتباط صحیح با محیط به خصوص در سه فضای مهم زندگی عشق و کار ، تفریح همانطور که ملاحظه می شود چهار تعریف بالا خلاصه شده در تعادل رفتارها و کنترل در برابر مشکلات احتمالی ، تغییر و اصطلاح محیط و حل تضادهای اجتماعی ، سازش وفرد دربا جهان ، ارتباط صحیح با محیط ،و… هرچند که این تعاریف در جای خود صحیح است لیکن بسیار جزئی است و در مقابل شخصیت انسان که از عمق گستردگی برخوردار است ، حتی مجموع این تعاریف نمی تواند گوشه ای از عظمت وجودی انسان هر سلامت روان و فکر او را مشخص نماید و بی دلیل نیست که هنوز تعریف جامعی از بهداشت روانی شده است .
تاریخچه ی بهداشت روانی در ایران :
اگر چه از تاریخچه ی بهداشت روانی در ایران اطلاعات کافی در دسترس نیست ولی از مدارک کافی به دست آمده با توجّه به اعتقادات مذهبی وسنتی و علمی آن زمان در کشورهای ایران و عربی می توان قبول کرد که رفتار با بیماران روانی به نحو مطلوب انجام می شده و از زمانهای قدیم محل هایی برای نگهداری بیماران روانی وجود داشته است . شواهدی وجود دارد که حتی در قرن 6و7 مدارس پزشکی در ایران وجود داشته ولی با تاخت و تاز اعراب در قرن 7 به کشورهای آسیایی از جمله ایران وحتی اسپانیا باعث شده که آثار موجود از بین برود و از زمان ساسانیان در خبری شاهپور برای بیماران روانی مکانی مخصوص ساخته است که درمان بیمارن در آن به نحو ممکن ، البته با روش آن زمان انجام می گرفت. در این بیمارستانها باغ ها حوضخانه ها ، حمام،موزیک وکشاورزی و از عطریات ،داروهای مقوی و اشتها آور گیاهی جهت درمان استفاده می شده و مسئله ای بسیار مهم که قابل تامل است این بود که مسائل وامکانات برای فقر او یکسان بوده است . براساس اعتقادات مذهبی مسلمانان بنابه گفته پیامبر اکرم(ص)، خداوند بیماران را دوست دارد و بیماران به وسیله ی خداوند می شوند که حقیقت را بگویند. بیماران افراد مقدسی به شمار آمده و مورد لطف و احترام قرارمی گیرند و این تاثیر زیادی در بهبود آنان داشت ،حمایت از زیر دستان قبول کودکان بی سرپرست ، کمک به افراد بی بضاعت و بیماران روانی در مکتب اسلام یک تلکیف شرعی و از صفات ذاتی ایرانیان است که بیشتر از اعتقادات مذهبی سرچشمه می گیرند. از پزشکان ونویسندگان مهم آن زمان مانند زکریای رازی ، ابوعلی سینا و غزالی را می توان نام برد که در ارتباط با بهداشت روانی قدمهای موثری برداشته اند .
برای بهداشت روانی چه باید کرد؟
با توجّه به مطالب عنوان شده و با استناد به آیات الهی دریافتیم که انسان احاطه شده که در وسوسه های شیطانی و نفسانی است وبرای رهانیدن از این وسوسه ها که یک نیروی موارثی و تربیت الهی نیاز دارد و باز به نارسا بودن تحقیقات دانشندان روانشاسی وناتوانی آنان در درمان بیماریهای روانی به علت عدم شناخت مختلف شخصیت انسان واقف شدیم اکنون چه باید کرد که انسانها به ویژه جوانان رابتوانیم از منجلاب گرفتاریها تا گمراهی ها ، هواهای نفسانی و در نهایت انواع بیماری های و روانی نجات بخشیم .تعریف درمان روان عبارتست از آراستن نفوس به صفات نیک و پسندیده و تخلیه وپاکسازی ان از صفات بدو و ناپسند وناستوده است ، زیرا بسیار دشوار به نظر می رسد که روانشاسی بتواند، در درمان بیماریهای نفس، منهای تغذیه ی عقول وافکار ، و بدن اشباع نفوس و قلوب مردم به تصدق و اخلاق ، حجت و طاعت و رضا و ایثار و احساس و صبر وتوکل برخدا، موفق به و پیروز گردد. زیرا وقتی آدمی به دنیا و زخارف آن خیره گردد و براین اعتقاد باشد که دنیا هدف نهایی ویاهدف غایی از خلقت تنها اوست ، قهراً در جهت هوسهای دنیوی می کوشد ، وبدان دلبستگی شدید می یابد ، دنیایی که زیر و رو می شود ودگرگون می گردد ، یکروز به او اعطا می کند و روزهای دیگر از او دریغ می دارد گاهی دراو شوقی بر می انگیزد و زمانی او را بیمناک و متنفر می سازد. او در میان ناامیدی در نوسان است ودرمیان اضطراب و آرامش به سر می برد ودرمیان ترس وبیم و روزگار را سپری می کند ومیان نور و ظلمت درنگ می نماید و راه خویش را شناسایی نمی کند و طریق زندگانی برای او روشن نیست.در دنیا با یک زندگی پر از اضطراب و دلهره برگریبان است ونمی تواند طعم گوارای زندگانی را بچشد او با امنیت و آسایش روحی بیگانه است ونمی تواند در آن درنگی نماید وقادر به فهم ودرک حق نیست و به هیچ اخلاق و فضیلتی ایمان ندارد.
قرآن کریم درباره ی این افراد می فرماید: دلهای آنان گرفتار تردید است از آنان تردید وابهام به سر می برند و گرفتار نوسان و جابه جایی در آن هستند (توبه آیه 45)
تاثیر دعا ونیایش در تربیت وبهداشت روانی جوانان :
بهداشت روانی ملّت ها، به ویژه جوانان یکی از مسائل بسیار مهم ملتهاست واین مسئله تاحدی اهمیت دارد که کشورهای پیشرفته تحقیقات بسیار وسیع وگسترده ای انجام داده اند تاشاید بتوانند راه حل های عملی وثابتی را برای کنترل جوانان ودورماندن آن از بلایلای روانی بیابند . هرچند با پیشرفت علوم پزشکی بسیاری از بیماریهای جسمی قابل علاج گشته وانسان معاصر توانسته به عوارض بدنی و راه رسم مصونیت و پیشگیری آن آگاه شده وطرق و روشهای درمان انواع بیماریهای جسمی را بیابد ، لکن این پیشرفت ها باید اعتراف کرد که هنوز وجود انسان شناخته نشده وازنظر خود یابی وخویشتن شناسی در جهل و بی خبری بسر می برد و به همین دلیل در معرض بسیاری از بیماریهای وانحرافات روانی قرار دارد. این بیماریها به صورت احساس نقض و کمبود ، خود کم بینی ، احساس تمایلات غیر عادّی وحتّی حساسیت های مفرط ، تجاوز به دیگران و یا به صورت فقدان نشاط و شادابی و تحّرک مورد نیاز تظاهر می کنند .باتوجّه به انواع بیماریهای روانی ، جوانان برای دور ماندن از هر کدام از این بیماریها به یک تربیت روانی خاصی نیاز شدید دارند تا بتوانند زمینه ی سالم ومناسبی را برای زندگی خودو جامعه فراهم آورند مملوء ازسلامت روانی مناسب باشد . دریک جمع بندی ، بهداشت روانی از نظر ضرورت نسبت به بهداشت بدنی از یک ضرورت خاص برخوردار است ویافتن راه حل های مناسب به غیر از راههای ضرورت نسبت به بهداشت بدنی از یک ضرورت خاص برخودار است ویافتن راه حل های مناسب به غیر از راههای که روانشاسان غربی می گویند برای پاکسازی روانی جوانان اهمیت فراوانی دارد ، چرا که پایه و اساس احساسات و عواطف هرانسان در این دوران پایه ریزی می شود و اهمیت دادن به این مطلب جوانان را می تواند از منجلاب فساد وتباهی ، بی هویتی وانواع نقضها و کمبودهای روانی نجات بخشد با توجّه به اهمیت بهداشت روانی جوانان برآن هستیم ، در حد توان و با استمداد از منبع عظیم الهی (آیات قرآن ) واحدایث و روایات (ائمه اطهار (ع) و نظریه های دانشمندان اسلامی وتحقیق و بررسی در این مهم دریابیم که " انسان مخلوق خداوندی است دانا که او نسبت به آفریده های خود ونیز به سرنوشت مخلوقاتش آگاه است و نسبت به عیبها و ضعفها وکمبودهای بندگانش بصیر وآگاه است و همچنین به اندیشه های نفس او ، قرآن کریم می فرماید :
"وما انسان را خلق کرده و از وسوسه ها و اندیشه های نفس او کاملاً آگاهیم و از رگ گردن به او نزدیکتریم و اوست که به نیازهای آشکار ونهاد موجوداتش کاملاً بصریت دارد .
"گفتار خود را چه در نهان برگزار کنید و یا آشکاراً سخن بگویید خداوندمتعال از آنچه در سینه های جای دارد کاملاً آگاه است " " ملک آیه 13"
منابع
نام کتاب مولف
– قرآن و روانشناسی دکتر محمد عثمان نجاتی ( ترجمه عباس عرب )
من الاصول التربویه فی الاسلام عبدالفتاح جلال
فی النفس و المجتمع محمد قطب
– نگشرشی نو به تربیت جوان لیدا کاکیا
روانشاسی رشد علی اکبر شعاری نژاد
بهداشت روانی دکتر بهروز میلانی فر
– روانشناسی تیز هوش و روشهای آموزش ویژه ناصرالدین کاظمی حقیقی
– آموزش رفتار خلاق و استعدادهای درخشان در دانش آموزان دوریس جی . شل کراس
( ترجمه ی مجتبی جوادیان )
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه 1
فصل اول : قرآن روانشناسی
انگیزه های رفتار در قرآن 2
انفعال ها در قرآن 3
غلبه بر انفعال ها 4
تفکر از دیدگاه قرآن 6
مراحل تفکر در حل مشکلات 7
خطاهای تفکر 8
یادگیری در قرآن 9
منابع دانش 9
فصل دوم : قرآن شخصیت
شخصیت در قرآن 10
تعادل شخصیت 13
شخصیت بهنجار 15
انواع شخصیت در قرآن 16
تعریف شخصیت 18
ارزش یابی شخصیت 19
راههای سنجش شخصیت 20
فصل سوم : خلاقیت
تعریف خلاقیت 20
اهمیت خلاقیت 22
فرآیند خلاقیت 25
مشخصات افراد خلاق 27
روش های موثر در پرورش خلاقیت 28
پیشنهاداتی در ارتباط خلاقیت 28
محیط مساعد برای ایجاد رفتار خلاق 29
بنیادهای شناختی 30
بینش خلاقیت 31
مسئله یابی خلاقیت 32
رفاه اقتصادی و توسعه خلاقیت 33
نکات اساسی در زمینه افراد خلاق 34
فصل چهارم : بهداشت روان
تعریف بهداشت روانی 35
تاریخچه بهداشت روانی در ایران 36
برای بهداشت روانی چه باید کرد؟ 37
تاثیر دعا و نیایش در تربیت و بهداشت روانی جوانان 39
منابع 42
5