تارا فایل

حیات برزخی انسان


حیات برزخی انسان
(نظر جمعى از مفسرین در باره زنده بودن شهداء)
(و لا تقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات بل احیاء، و لکن لا تشعرون)بعضى از مفسرین چه‏بسا گفته باشند: که خطاب(نگوئید)به مومنین است که به خدا و رسول و روز جزا ایمان دارند ومعتقدند که بعد از زندگى دنیا زندگى دیگرى هست و دیگر از چنین کسانى تصور نمى‏رود که
1 – بقره آیه 45
2 – سوره لقمان آیه 17
3 – سوره فصلت آیه 35
4 – سوره زمر آیه 10
5 – سوره عنکبوت آیه 45
6 – سوره حدید آیه 4
بگویند: آنهائى که در راه خدا کشته شده‏اند بکلى از بین رفته‏اند، با اینکه دعوت حقه دین رااجابت کرده‏اند و آیات بسیارى از قرآن را که در باره معاد صحبت مى‏کند شنیده‏اند.
علاوه بر اینکه آیه شریفه سخنش در باره عموم مردم نیست بلکه براى خصوص شهداء که‏در راه خدا کشته شده‏اند، خبر از زندگى بعد از مرگ میدهد و این خبر را به مومنین که هنوزشهید نشده‏اند و به همه کفار میدهد، با اینکه زندگى بعد از مرگ اختصاص به شهیدان ندارد، وشهید و مومن غیر شهید، و کفار، همه این زندگى را دارند پس باید گفت: منظور از زندگى بعد ازشهادت این است که نام شهید زنده میماند و در اثر مرور زمان ذکر جمیلش کهنه نمیشود، این‏نظریه جمعى از مفسرین است و ما باین تفسیر چند اشکال داریم:
(چند اشکال بر این نظر)
اول اینکه این حیاتى که شما آیه را با آن معنا کردید، جز یک گول زننده چیز دیگرى نیست، و اگر پیدا شود تنها در وهم پیدا مى‏شود نه در خارج، حیاتى است‏خیالى که بغیر از اسم، حقیقت‏دیگر ندارد و مثل چنین موضوع وهمى، لایق به کلام خداى تعالى نیست، خدائیکه جز بحق‏دعوت نمى‏کند، و میفرماید: (فما ذا بعد الحق الا الضلال، بعد از حق غیر از ضلالت چه مى‏تواندباشد)، (1) (آنوقت چگونه به بندگانش مى‏فرماید: در راه من کشته شوید و از زندگى چشم بپوشید تابعد از مرگ مردم بشما بگویند(چه مرد خوبى بود)؟.
منظورش (2) ذکر خیر آیندگان نبوده، بلکه منظورش این بوده که دعوت‏حقه‏اش در انسان‏هاى آینده نیز باقى باشد و لسان صادقش همواره گویا بماند، نه اینکه بعد از اوذکر خیرش را بگویند و بس.
بله این سخن دل خوش کننده و باطل و وهم کاذب، با منطق مردمى مادى و طبیعى مسلک، جور در مى‏آید، براى این که آنها نفوس را هم مادى مى‏دانند و معتقدند وقتى انسان مرد بکلى‏باطل و نابود مى‏شود و اعتقادى به زندگى آخرت ندارند.
از سوى دیگر احساس کردند که انسان بالفطره احتیاج دارد به اینکه در راه امور مهمه‏قائل به بقاء نفوس و تاثرش بسعادت و شقاوت بعد از مردن، بوده باشد، چون رسیدن و ارتقاء به‏هدف‏هاى بلند، فداکارى و قربان شدن لازم دارد، مخصوصا هدف‏هاى بسیار مهم که بخاطر آن‏باید اقوامى کشته شوند تا اقوامى دیگر زنده بمانند.
و اگر بنا باشد هر کس بمیرد نابود شود، دیگر چه کسى خود را فداى دیگران مى‏کند و چه
1 – یونس آیه 32
2 – سوره شعراء آیه 84
داعى دارد کسى که معتقد به موت و فوت است، ذات خود را باطل کند تا ذات دیگران باقى بماند، نفس خود را از زندگى محروم سازد تا دیگران زنده بمانند.لذائذ مادى را که میتواند از راه جور وزندگى جابرانه بدست آورد، از دست بدهد، تا دیگران با داشتن محیطى عادلانه از آن لذائذبهره‏مند شوند؟
آخر هیچ عاقلى هیچ چیزى را نمى‏دهد، مگر براى اینکه چیزى دیگر بگیرد، و اما دادن ونگرفتن و صرفنظر کردن بدون گرفتن، کار عاقلانه‏اى نیست هیچ عاقلى حاضر نیست بمیرد براى‏زندگى دیگران، محرومیت بکشد بخاطر بهره‏مندى دیگران.
پس فطرت انسان هرگز چنین معامله بى سودى را نمى‏پذیرد، جوامع و افراد طبیعى مسلک‏و مادى، این فطرت را دارند و چون این معنا را مى‏فهمند، لذا مجبور شدند براى دلخوشى خوداوهام و خرافاتى کاذب را درست کنند، خرافاتى که جز در عرصه خیال و حظیره وهم، موطنى‏دیگر ندارد، مثلا میگویند: انسان‏هاى حر و آزاد مردانى که از قید اوهام و خرافات رهیده‏اند، بایدخود را براى وطن و یا هر چیزى که مایه شرف آدمى است فدا کنند تا به زندگى دائم برسند، به‏این معنا که دائما ذکر خیرش در صفحه روزگار باقى بماند و براى رسیدن به این منظور مقدس، ازپاره‏اى لذائذ خود بخاطر اجتماع صرفنظر کند تا دیگران از آن بهره‏مند شوند و در نتیجه امراجتماع و تمدن استقامت بپذیرد و عدالت اجتماعى بر قرار گردد و آن که جان خود را در این راه‏داده، به حیات شرف و علاء برسد.
کسى نیست از ایشان بپرسد: وقتى شخص فداکار کشته شد، ترکیب مادى بدنیش از هم‏پاشید و جمیع خواص زندگى که از آن جمله حیات و شعور است از دست داد، دیگر چه کسى‏هست که از زندگى شرف و علاء برخوردار گردد و چه کسى هست که این نام نیک را بشنود و ازشنیدنش لذت ببرد؟و آیا این حرف از خرافات نیست؟.
دوم اینکه ذیل آیه یعنى جمله(و لکن لا تشعرون)با این تفسیر مناسبت ندارد، چون اگرمنظور از جمله(بلکه زنده‏اند، و لکن شما نمیدانید)، نام نیک بود.جا داشت بفرماید: (بلکه نام‏نیکشان زنده و باقى است و بعد از مردنشان مردم به خیر یادشان مى‏کنند)، چون مقام، مقام‏دلخوش کردن و تسلیت است.
سوم اینکه نظیر این آیه – که در حقیقت مفسر آیه مورد بحث است‏حیات شهداء بعد ازکشته شدن را بوصفى توصیف کرده که با این تفسیر منافات دارد و این آیه این است: (و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون، زنهار مپندارى که آنان که در
راه خدا کشته شده‏اند مردگانند.نه، بلکه زنده‏اند و نزد پروردگار خود روزى میخورند)، (1) و شش‏آیه بعد از آن، و معلوم است که این زندگى یک زندگى خارجى و واقعى است نه ذهنى و فرضى.
چهارم اینکه گفتند: همه مسلمانان معتقد بودند به بقاء بعد از مرگ، در پاسخ میگوئیم: این آیه‏شریفه در اواسط رسالت رسول خدا(ص)نازل شده و در آن هنگام بى اطلاعى بعضى از مردم ازبقاء بعد از مرگ خیلى بعید نیست، چون آن ایمانى که عموم مسلمانان نسبت به زندگى آخرت‏دارند و قرآن هم نصوصى پشت‏سر هم در باره‏اش دارد که قابل تاویل نیست، زندگى بعد از بعث‏و قیامت است، اما زندگى ما بین مرگ و بعث – یعنى حیات برزخى – هر چند که آن را نیز قرآن‏کریم سر بسته و مجمل ذکر کرده و از معارف حقه قرآنى است و لیکن از نظر وضوح به حدى‏نیست که از ضروریات قرآن شمرده شود و کسى جاهل و منکر آن نشود.
بلکه حتى اجماعى هم نیست، و بسیارى از مسلمانان حتى امروز هم منکر آنند، چون منکرتجرد نفس از مادیت هستند و معلوم است که وقتى نفس آدمى مادى باشد، مانند بدن، با مرگ وانحلال ترکیب از بین میرود، اینها معتقدند که انسان بعد از مردن روح و بدنش همه از بین میرود ونابود مى‏شود و آنگاه در روز قیامت دوباره هم روح و هم بدن خلق میشود.
بنا بر این ممکن است مراد از حیات خصوص شهداء این باشد که تنها این طائفه حیات‏برزخى دارند و این معنا را بسیارى از معتقدین به معاد جاهلند، هر چند که بسیارى هم از آن آگاه باشند.
(مراد از حیات بعد از شهادت، حیات حقیقى(در عالم برزخ)است)
و سخن کوتاه اینکه مراد به حیات در آیه شریفه حیات حقیقى است نه صرف‏دل خوش کننده مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه قرآن کریم در چند جا زندگى کافر را بعد ازمردنش هلاکت و بوار خوانده و از آن جمله فرموده: (و احلوا قومهم دار البوار، قوم خود را بدارهلاک وارد کردند) (2) و آیاتى دیگر نظیر آن، مى‏فهمیم که منظور از حیات شهیدان، حیاتى سعیده‏است نه صرف حرف، حیاتى است که خداوند تنها مومنین را با آن احیاء مى‏کند، همچنان که‏فرمود: (و ان الدار الاخره لهى الحیوان، لو کانوا یعلمون، و بدرستى خانه آخرت تنها زندگى‏حقیقى است، اگر مى‏توانستند بفهمند)، (3) و اگر بعضى نتوانستند بفهمند، بخاطر این بود که حواس‏خود را منحصر در درک خواص زندگى در ماده دنیائى کردند و غیر آن را نخواستند بفهمند، وچون نفهمیدند، لذا نتوانستند میان بقاء بان زندگى و فنا فرق بگذارند و آن زندگى را هم فناپنداشتند و این پندار اختصاص بکفار نداشت، بلکه مومن و کافر هر دو در دنیا دچار این اشتباه
1 – سوره آل عمران آیه 169
2 – سوره ابراهیم آیه 28
3 – سوره عنکبوت آیه 64
هستند.
و به همین جهت در آیه مورد بحث به مومن و کافر خطاب مى‏کند: به اینکه شهدا بعد ازمردن نیز زنده‏اند، ولى شما نمى‏فهمید، یعنى با حواس خود درک نمى‏کنید، همچنانکه در آن آیه‏دیگر باز مى‏فرماید: (لهى الحیوان لو کانوا یعلمون)، یعنى اگر مى‏توانستند یقین حاصل کنند، چون‏علم در اینجا به معناى یقین است، بشهادت اینکه در آیه: (کلا لو تعلمون علم الیقین، لترون الجحیم، حاشا اگر بعلم یقین میدانستید، جهنم را مى‏دیدید)، (1) علم به آخرت را مقید به علم یقین کرده است.
و بنا بر آنچه گذشت – هر چند خدا داناتر است – معناى آیه اینطور مى‏شود: کسانى که درراه خدا کشته شده‏اند مرده مگوئید و آنان را فانى و باطل نپندارید که آن معنائى که از دو کلمه‏مرگ و حیات در ذهن شما هست بر مرگ آنان صادق نیست، چون مرگ آنان آنطور که حس‏ظاهر بین شما درک میکند به معناى بطلان نیست، بلکه مرگ آنان نوعى زندگى است، ولى حواس‏شما آنرا درک نمیکند.
1 – سوره تکاثر آیه 6
خواهى گفت: این سخن در برابر کفار بجا است، ولى خطاب در آن به مومنین که یا همه و یابیشترشان علم به بقاء زندگى انسان در بعد از مرگ هم دارند و مرگ را بطلان ذات انسان‏نمى‏دانند، چه معنا دارد؟در پاسخ مى‏گوئیم: درست است که مومنین این معنا را مى‏دانند و لیکن درعین حال وقتى تصور کشته شدن را مى‏کنند، قهرا ناراحت میشوند و دچار قلق و اضطراب‏میگردند چون پاى جان در میان است و شوخى نیست، لذا در آیه شریفه براى بیدار شدن آنان‏همان علم و ایمان را که دارند به رخشان مى‏کشد، تا آن قلق و اضطراب از دلهاشان زایل شود.
و معلوم است که این خطاب، هم اولیاء کشته شده را بیدار مى‏کند و مى‏فهمند که کشته شدن‏عزیزشان بیش از جدائى چند روز چیز دیگرى نیست، آنان نیز پس از زمانى کوتاه بوى ملحق‏میشوند و این جدائى چند روزه در مقابل مرضات خداى سبحان و آن درجاتیکه عزیزشان به آن‏رسیده، غیر قابل تحمل نیست.
و هم افراد فدائى و آماده کشته شدن را بیدار مى‏کند و تشنه جهاد میسازد، چون مى‏فهمندکه در برابر شهادت به حیاتى طیب و نعمتى دائم و رضوانى از خدا مى‏رسند، در حقیقت‏خطاب‏در آیه نظیر خطاب به رسولخدا(ص)است، که میفرماید: (الحق من ربک، فلا تکونن من‏الممترین، حق از ناحیه پروردگار تو است، پس زنهار که از دودلان مباش) (2) الخ، با اینکه‏رسولخدا(ص)هم میدانست که حق از ناحیه خداست و هم به آیات پروردگارش یقین داشت
2 – سوره بقره آیه 147
اولین موقن بود و لکن اینگونه خطابها کلامى است کنایه‏اى، میخواهد بفرماید: آنقدر مطلب، یقینى‏و روشن است که حتى خطور و تصور بر خلافش را هم تحمل نمى‏کند.
(نشئه برزخ)تا اینجا فهمیدیم که آیه مورد بحث به روشنى دلالت دارد بر اینکه بعد اززندگى دنیا و قبل از قیامت‏حیاتى هست بنام برزخ، و این دلالت را آیه دیگرى که نظیر آیه موردبحث است‏یعنى آیه(و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء، عند ربهم یرزقون) (1) وآیات بسیارى دیگر دارند.
(سخن بسیار عجیب بعضى مردم در باره آیه شریفه و رد آن)و از عجیب‏ترین امور سخنى است که بعضى از مردم در باره این آیه گفته‏اند، و آن این است‏که آیه در باره شهداى بدر نازل شده و مخصوص بایشان است و شامل غیر ایشان نمیشود و چه‏خوب گفته‏اند بعضى از محققین که بعد از نقل این سخن در ذیل آیه(و استعینوا بالصبر و الصلوه) (2) الخ گفته: پروردگارا بما صبرى بده تا در مقابل امثال این سخنان نامربوط، تحمل بخرج دهیم.
من براستى نمى‏فهمم منظور اینها از این سخنان چیست؟و حیات شهداى بدر را چگونه‏حیاتى تصور مى‏کنند؟که فقط مخصوص آنها باشد، با اینکه در باره همه مردگان میگویند: آدمى بعداز مرگ و یا کشته شدن بکلى نابود گشته و اجزایش از یکدیگر جدا و باطل میگردد آیا درخصوص شهداى بدر معتقد به معجزه‏اى شده‏اند؟آیا میگویند: خداوند خصوص آنانرا به کرامتى‏از خود اختصاص داده که حتى پیامبر اکرم و سایر انبیاء و مرسلین، و اولیاء مقربین را به آن‏کرامت اکرام نکرده؟در میان تمامى خلایق، خصوص آنان داراى چنین زندگى هستند؟قطعا این‏معنا به اعجاز نبوده، چون چنین چیزى محال است، آنهم محالى که محال بودنش ضرورى و بدیهى‏است و معجزه بامر محال تعلق نمى‏گیرد، و اگر عقل جائز بداند که چنین حکم ضرورى و بدیهى‏باطل شود، دیگر براى هیچ حکم ضرورى دیگر اعتبارى نمى‏ماند.
و یا میگویند: حس در همه جا درست احساس مى‏کند، الا در خصوص کشتگان بدر، که‏نسبت به آنها دچار اشتباه شده، خیال کرده که آنان مرده‏اند، ولى نمرده‏اند و زنده‏اند و نزدپروردگار خود مشغول اکل و شرب و سایر لذائذاند، چیزى که هست چشم ما نمى‏بیند و از نظر ماغائبند و آنچه چشم‏ها دید که اعضاى آنها قطعه قطعه شد و بدن‏ها سرد گشت، همه را اشتباه دید؟.
و اگر ممکن باشد که حس انسانى تا این پایه خطا کند و هیچ معیارى هم در خطاء وصوابش نداشته باشد، یکجا بدون جهت هر چه مى‏بیند خطا باشد، جاى دیگر باز بدون جهت هرچه مى‏بیند درست باشد، دیگر چه اعتبارى براى حس باقى میماند.
1 – سوره آل عمران 169
2 – سوره بقره آیه 45
و اگر بگوئى: در جنگ بدر که خطا رفت بدون جهت نبود بلکه جهتش اراده الهیه بود، درپاسخ میگوئیم: این جواب اشکال را بر طرف نمى‏کند.براى اینکه نقل کلام به اراده الهیه میشود، مى‏گوئیم: چه علتى باعث‏شد که خدا در خصوص شهداى بدر چنین اراده‏اى بکند؟پس بازاشکال بى اعتبارى حس به حال خود باقى است، چون باز هم ممکن است چیزى را که واقعیت‏ندارد، واقع ببینیم و حس کنیم، و چگونه یک آدم عاقل به خود جرات میدهد که لب به چنین‏سخنى بگشاید؟آیا این حرف غیر از سفسطه چیز دیگرى است؟
این مفسرین مسلک خود را از عوام محدثین گرفته‏اند که معتقدند امور غیبى یعنى آنچه ازحواس ما غایب است، و از سوى دیگر ظواهر دینى از کتاب و سنت آنها را اثبات مى‏کند، از قبیل‏ملائکه و ارواح مومنین و هر چه از این قبیل است، موجوداتى مادى و اجسامى لطیف هستند که‏میتوانند در اجسام کثیف حلول و نفوذ کنند، مثلا بصورت انسان و یا چیز دیگر در آیند و همه‏کارهاى انسانى و یا آن چیز دیگر را انجام دهند، و همه آن قوائى که ما انسانها داریم داشته باشند، چیزى که هست محکوم به احکام ماده و طبیعت نمیشوند، تغییر و تبدل و تجزیه و تحلیل‏نمى‏پذیرند، مرگ و حیات طبیعى ندارند و هر وقت‏خدا اجازه دهد براى حواس ما ظاهر میشوند، و اگر بخواهد که ظاهر نشوند نمیشوند و شیت‏خدا، مشیت‏خالص است، دیگر علت و جهت ومخصصى در ناحیه حواس ما و یا در ناحیه خود آن موجودات لازم ندارد، (خلاصه دیگر نبایدپرسید: چرا من همه چیز را مى‏بینم، ولى شهداى بدر را نمى‏بینم و یا شهداى بدر چرا بر خلاف هرموجود دیگرى براى حواس ما ظاهر نمیشوند)؟
و منشا این نظریه محدثین این است که ایشان منکر علیت و معلولیت میان موجودات‏اند، درحالیکه اگر این احتمال پوچ و خیال واهى درست باشد باید فاتحه تمامى حقایق علمى و احکام‏علمى را خواند تا چه رسد به معارف دینى، و آنوقت دیگر نوبت نمى‏رسد به اجسام لطیفى که موردکرامت‏خدا باشند و دست تاثیر و تاثر مادى و طبیعى به آنها نرسد.
پس از آنچه گذشت روشن گردید: که آیه شریفه بر حیات برزخى دلالت دارد و این حیات‏برزخى همان عالم قبر است، عالمى است متوسط میان مرگ و قیامت که در آن عالم، افراد یامتنعم هستند و یا معذب، تا آنکه قیامت، قیام کند.
(چند آیه قرآنى که دلالت بر"برزخ"دارند)
و از جمله آیاتیکه دلالت بر برزخ دارد آیه مشابه با آیه مورد بحث است که مى‏فرماید: (و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون، تو مپندار کسانیکه در راه خداکشته شده‏اند اموات هستند، بلکه زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى میخورند)، (فرحین بماایتهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم، الا خوف علیهم و لا هم یحزنون،
به آنچه خدا از فضل خود بایشان داده خوشحالند و به یکدیگر مژده میدهند که فلانى‏ها هم ازدنبال ما خواهند آمد، در حالیکه ترس و اندوهى نداشته باشند) (1) که در سابق گفتیم: چگونه این دو آیه بر وجود عالم برزخ دلالت دارد.
و اگر مفسرینى که گفته‏اند: این آیات مربوط به شهداء بدر است، در آن دقت کنند، خواهنددید که سیاق آنها دلالت دارد بر اینکه غیر شهداى بدر هم با شهداى بدر در این جهت‏شرکت‏دارند و عموم مومنین بعد از مرگ داراى چنین حیاتى و تنعماتى هستند.
و نیز از آیاتیکه دلالت بر مطلوب ما دارد آیه: (حتى اذا جاء احدهم الموت، قال رب‏ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت، کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون) (2) است، که مى‏فرماید: (تا آنکه مرگ یکى از ایشان برسد، آنوقت میگوید: پروردگارا مرا برگردانید، تا شاید عمل‏هاى صالح کنم و آنچه را نکرده‏ام جبران نمایم، حاشا این سخنى است که او(از دربیچارگى)مى‏زند، تازه در پشت‏سر برزخى دارند تا روزیکه مبعوث شوند).
که دلالت آن بر وجود حیاتى متوسط میان حیات دنیائى و حیات بعد از قیامت بسیار روشن‏است، و انشاء الله تمامى حرفهائى که در این آیه داریم در تفسیر خود آن خواهد آمد.
باز از آیاتیکه دلالت بر این معنا دارد آیات: (و قال الذین لا یرجون لقاءنا لو لا انزل علیناالملائکه، او نرى ربنا، لقد استکبروا فى انفسهم، و عتوا عتوا کبیرا.یوم یرون الملائکه، لا بشرى‏یومئذ للمجرمین، و یقولون: حجرا محجورا.و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا.
اصحاب الجنه یومئذ خیر مستقرا و احسن مقیلا.و یوم تشقق السماء بالغمام، و نزل الملائکه تنزیلا.الملک یومئذ الحق للرحمن و کان یوما على الکافرین عسیرا) (3) است که چون ترجمه‏اش رابخوانى بروشنى بدلالت آن بر وجود عالم برزخ پى مى‏برى، و اینک ترجمه آن:
و کسانیکه امید دیدار ما را ندارند، میگویند: چرا ملائکه بر خود ما نازل نمیشود؟و یا چراپروردگارمان را نمى‏بینیم؟ راستى چقدر از خود راضى و در پیش خود طغیان کردند، و چه طغیانى‏بزرگ، روزى که ملائکه را مى‏بینند(و پر واضح است که مراد به این روز، اولین روزیست که‏ملائکه را مى‏بینند و آن روزى است که مرگشان مى‏رسد و به جان دادن مى‏افتند، چون آیات دیگرنیز بر این معنا دلالت دارد)در آنروز دیگر براى مجرمان خوشى و بشارتى نیست و پى در پى امان‏میخواهند و ما به آنچه کرده‏اند مى‏پردازیم و همه را هیچ و پوچ مى‏کنیم، مردمان بهشتى در آنروزدر بهترین قرارگاه و بهترین خوابگاه قرار مى‏گیرند روزیکه آسمان پاره پاره میشود(و مراد به این
1 – سوره آل عمران 171
2 – سوره مومنون آیه 100
3 – سوره فرقان آیه 21 – 26
روز، روز قیامت است و ملائکه پشت‏سر هم نازل میشوند در آنروز ملک حقیقى تنها از آن رحمان‏است، و روزى است که بر کافران بسیار سخت است).
چون در این آیات مى‏فرماید که قبل از پاره شدن آسمان در قیامت اصحاب جنت منزلگاهى‏دارند که بهترین منزلها است، پس باید زندگى داشته باشند تا محتاج به منزل باشند و انشاء الله‏توضیح و تفصیل سخن در ذیل خود این آیات خواهد آمد.
و نیز از آیاتیکه بر وجود برزخ دلالت دارد آیه: (قالوا: ربنا امتنا اثنتین، و احییتنا اثنتین، فاعترفنا بذنوبنا، فهل الى خروج من سبیل؟گفتند: پروردگارا تو ما را دو بار میراندى و دو بارزنده کردى، اینک به گناهان خود اعتراف مى‏کنیم آیا راهى براى بیرون شدن هست (1) ؟.
که مى‏فهماند در روزى که این سخن میگویند، دو بار مرده‏اند و دو بار هم زنده شده‏اند، واین جز با وجود برزخ تصور ندارد، باید برزخى باشد تا آدمى یکبار در دنیا بمیرد و یکبار دربرزخ زنده شود، و یکبار هم در برزخ بمیرد و در قیامت زنده شود، تا بشود دو بار مردن، و دو بارزنده شدن، و گر نه اگر زندگى منحصر در دو عالم باشد، یکى در دنیا و یکى در آخرت، دیگر دو بارمیراندن درست نمیشود، چون در اینصورت انسان فقط یکبار مى‏میرد، در ذیل آیه: (کیف تکفرون‏بالله و کنتم امواتا فاحیاکم) (2) نیز پاره‏اى مطالب در باره برزخ گذشت بدانجا مراجعه شود.
و نیز از آیاتیکه در باره برزخ گفتگو دارد آیه: (و حاق بال فرعون سوء العذاب، الناریعرضون علیها غدوا و عشیا، و یوم تقوم الساعه: ادخلوا آل فرعون اشد العذاب، آل فرعون راعذاب بدى فرا گرفت، عذاب آتش که هر صبح و شام بر آن عرضه میشوند، و روزیکه قیامت بپاشود، بایشان گفته میشود اى ملائکه آل فرعون را بدرون شدیدترین عذاب در آورید) (3) میباشد، براى اینکه همه میدانیم که روز قیامت صبح و شام ندارد روزى است غیر سایر روزها علاوه براین در اول آیه که بنظر ما راجع به برزخ است مى‏فرماید آتش بایشان عرضه میشود و در آخرش‏که باز بنظر ما راجع به قیامت است، مى‏فرماید بدرون عذاب در آورید پس معلوم میشود عذاب اهل‏دوزخ دو نوع است، یکى دلهره از دیدن آتش و یکى داخل شدن در آن، پس یکى عذاب برزخ‏است و دومى عذاب قیامت.
و آیاتیکه از آن این حقیقت قرآنى استفاده میشود و یا به آن اشاره دارد، بسیار است، مانندآیه: (تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلک فزین لهم الشیطان اعمالهم فهو ولیهم الیوم، و لهم عذاب‏الیم، به خدا سوگند رسولانى بسوى امتها که قبل از تو بودند گسیل داشتیم، ولى شیطان اعمال
1 – سوره مومن آیه 11
2 – سوره بقره آیه 28
3 – سوره مومن آیه 45 – 46
زشت آنان را در نظرشان زیبا جلوه داد، امروز هم همان شیطان سرپرست آنها است، و عذابى‏دردناک در پیش دارند)، (1) که مى‏رساند کفار همین الآن در تحت‏سرپرستى شیطان زندگى دارند، تادر روز قیامت به عذاب دردناکى برسند، و همچنین آیاتى دیگر.
1 – سوره نحل آیه 63
پس از مرگ تا قیامت کبرى
اگر چیزى میان دوچیز دیگر حائل و فاصله باشد، آن چیز را "برزخ‏" مى‏نامند.
قرآن کریم از زندگى پس از مرگ تا قیامت کبرى با کلمه "برزخ‏"تعبیر کرده است.در سوره مومنون آیه 99 و 100 مى‏فرماید: حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحافیما ترکت، کلا انها کلمه هو قائلها و من و رائهم برزخ الى یوم یبعثون.
تا آنگاه که یکى از آنها را مرگ فرا مى‏رسد مى‏گوید: پروردگارا!مرابازگردان، باشد کار شایسته‏اى در زمینه‏هایى که نکرده‏ام انجام دهم.ابدا، این صرفا سخنى است که او گوینده‏آن است و از جلو آنها(از حین مرگ)تا روزى که مبعوث شوند برزخ و فاصله‏اى است.
این آیه تنها آیه‏اى‏است که فاصله میان مرگ و قیامت را "برزخ‏" خوانده است.
علماى اسلام از همین جا اقتباس کرده ونام عالم بعد از دنیا و قبل از قیامت کبرى را "عالم برزخ‏" نهاده‏اند.
در این آیه از ادامه حیات بعد از مرگ، همین قدر سخن آمده‏است که انسانهایى پس از مرگ اظهار پشیمانى مى‏کنند و درخواست بازگرداندن به دنیا مى‏نمایند و به آنهاپاسخ منفى داده مى‏شود.این آیه کاملا صراحت دارد که انسان پس از مرگ داراى نوعى حیات‏است که تقاضاى بازگشت(رجوع)مى‏کند ولى تقاضایش پذیرفته نمى‏شود.
آیاتى که دلالت مى‏کند که انسان در فاصله‏مرگ و قیامت از نوعى حیات برخوردار است و در آن حال شدیدا احساس مى‏کند، گفت و شنود دارد، لذت و رنج و سرور و اندوه‏دارد و بالاخره از نوعى زندگانى سعادت آمیز[یا شقاوت آلود] برخوردار است، زیاد است.مجموعا در حدود 15 آیه است که در قرآن‏کریم به نحوى از انحاء یک جریان حیاتى را یاد کرده است که مى‏رساند انسان در فاصله بین‏مرگ و قیامت از یک حیات کامل برخوردار است.این آیات بر چند گونه است: 1.آیاتى که جریان یک سلسله گفت و شنودها میان انسانهاى‏صالح و نیکوکار و یا انسانهاى فاسد و بدکار را با فرشتگان الهى یاد مى‏کند که بلافاصله بعد از مرگ صورت مى‏گیرد.این‏گونه آیات زیاد است.آیه 97 از سوره نساء و آیه 100 از سوره مومنون – که قبلا هر دو آیه را نقل و ترجمه کردیم – از این گونه آیات است.
2.آیاتى که علاوه بر مضمون آیات بالا رسما مى‏گویندکه فرشتگان پس از آن گفت و شنودها به صالحان و نیکوکاران مى‏گویند از این پس از نعمتهاى الهى بهره گیرید،یعنى آنها را در انتظار رسیدن قیامت کبرى نمى‏گذارند.دو آیه ذیل مشتمل بر این مطلب است: الذین تتوفیهم الملائکه طیبین‏یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعملون (1) .
آنان که در حالى که پاکیزه‏اند فرشتگان آنان را تحویل مى‏گیرندو فرشتگان به آنها مى‏گویند: درود بر شما!همانا به موجب کردارهاى شایسته‏تان وارد بهشت گردید.
1.نحل/32.
قیل ادخل الجنه قال یالیت قومى یعلمون.بماغفر لى ربى و جعلنى من المکرمین (1) .
(پس از مرگ)به او گفته شد: داخل بهشت‏شو!او گفت: اى‏کاش مردم من که سخن مرا نشنیدند اکنون مى‏دانستند که چگونه پروردگارم مرا آمرزید و مرا جزء بندگان مکرم خویش قرار داد.
در آیات قبل از این آیه جریان محاوره این مرد مومن(مومن‏آل یس)با قومش نقل شده که مردم را به پیروى رسولانى که در شهر انطاکیه مردم را به ترک پرستش غیرخدا و پرستش مخلصانه خدا مى‏خواندند دعوت مى‏کند و سپس ایمان و اعتقاد خویش را اظهارمى‏دارد و از آنها مى‏خواهد که سخن او را بشنوند و به راه او بروند.
در این آیات مى‏گوید: ولى آن مردم سخن او را نشنیدند تا آنگاه‏که او به جهان دیگر رفت.در آن جهان در حالى که مغفرت و کرامت الهى را درباره خویشتن مشاهده کرد، آرزو کردکه اى کاش قوم من که هنوز در دنیایند از وضع سعادتمندانه من در این جهان آگاه مى‏شدند.بدیهى است که همه این جریانهاقبل از قیامت کبرى است، زیرا در قیامت کبرى همه اولین و آخرین جمع‏اند و کسى در روى زمین باقى نیست.
ضمنا این نکته را باید بدانیم که آنچه‏پس از مرگ براى اهل سعادت آماده شده، بهشتهاست نه بهشت، یعنى انواع بهشتهاست.بهشتها در آخرت به حسب مقامات‏قرب الهى متفاوت‏اند.بعلاوه همان طور که در اخبار و روایات اهل بیت (علیهم السلام)رسیده است بعضى از این بهشتها مربوط به‏عالم برزخ است نه عالم قیامت.علیهذا اینکه در دو آیه فوق کلمه بهشت آمده است نباید سبب اشتباه شود که مربوط به قیامت است.
3.دسته سوم آیاتى است که در آن آیات سخنى از گفت و شنودفرشتگان با انسانها در میان نیست بلکه مستقیما از حیات انسانهاى سعادتمند و نیکوکار یا انسانهاى بى‏سعادت‏و بدکار و تنعم دسته اول و عذاب و رنج دسته دوم در فاصله مرگ و قیامت‏یاد شده است.دو آیه ذیل از این گونه است: و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون.فرحین بما آتیهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف
.. 1.یس/26 و 27.
علیهم و لا هم یحزنون (1) .
گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده‏اند مرده‏اند،بلکه نزد پروردگار خویش زنده‏اند و روزى داده مى‏شوند، بدانچه خدا از فضل و رحمت‏خویش به آنها عنایت کرده شادمان‏اندو آرزو مى‏کنند که بشارت شهادت دوستان دنیاشان به آنها برسد تا آنها را با خود در این شهادت شریک ببینند.
و حاق‏بآل فرعون سوء العذاب النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم‏تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب (2) .
عذاب ناراحت کننده، آتش، بر فرعونیان احاطه کرد، هر بامداد و شامگاه‏بر آن عرضه مى‏شوند.آنگاه که قیامت بپا شود(گفته مى‏شود)فرعونیان را در شدیدترین عذاب داخل نمایید.
این آیه کریمه دو نوع عذاب براى فرعونیان ذکر مى‏کند:یکى قبل از قیامت که ز آن به "سوء العذاب‏" تعبیر شده است و آن این است که روزى دو بار بر آتش عرضه شوند بدون‏آنکه وارد آن گردند، دوم بعد از قیامت که از آن به "اشد العذاب‏" تعبیر شده است که فرمان مى‏رسد که آنها را داخل آتش‏نمایید.در مورد عذاب اول، از بامداد و شامگاه نام برده شده است بر خلاف عذاب دوم.همان طور که امیر المومنین على(علیه‏السلام)در توضیح و تفسیر این آیه فرموده است، بدین جهت است که عذاب اول مربوط است به عالم برزخ و در عالم‏برزخ به تبع عالم دنیا صبح و شام و هفته و ماه و سال هست، بر خلاف عذاب دوم که مربوط به عالم‏قیامت است و در آنجا صبح و شام و هفته و ماه و غیره وجود ندارد.
در روایات و اخبارى که از رسول اکرم(ص)و امیر المومنین على(علیه‏السلام) و سایر ائمه اطهار(علیهم السلام)رسیده است، درباره عالم برزخ‏و حیات اهل ایمان و اهل مصیبت در این دوره، فراوان تاکید شده است.
رسول خدا در جنگ بدر پس از فتح مسلمین وکشته شدن گروهى از سران متکبران قریش و انداختن بدنهاى آنها در یک چاه حوالى بدر، سر به درون چاه برد و
1.آل عمران/169 و 170. 2.مومن/45 و 46.
به آنها رو کرده، گفت: ما آنچه را خداوند به ما وعده داده بودمحقق یافتیم، آیا شما نیز وعده‏هاى راست‏خدا را به درستى دریافتید؟بعضى از اصحاب گفتند: یا رسول الله!شما با کشته شدگان و مردگان سخن مى‏گویید!مگر اینها سخن شما را درک مى‏کنند؟! فرمود: آنها اکنون از شما شنواترند.
از این حدیث و امثال آن استفاده مى‏شود که با آنکه با مرگ میان‏جسم و جان جدایى واقع مى‏شود، روح علاقه خود را با بدن که سالها با او متحد بوده و زیست کرده بکلى قطع نمى‏کند.
امام حسین(علیه السلام)در روز دهم محرم پس از آنکه نمازصبح را با اصحاب به جماعت‏خواند، بر گشت و خطابه کوتاهى براى اصحاب و یاران ایراد کرد.در آن خطابه چنین گفت: "اندکى صبر و استقامت، مرگ جز پلى نیست‏که شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و کرامت و بهشتهاى وسیع عبور مى‏دهد" (1) .
در حدیث است که: "مردم خوابند، همینکه مى‏میرند بیدار مى‏شوند" (2) .
مقصود این است که درجه حیات بعد از مردن‏از پیش از مردن کامل‏تر و بالاتر است.همان طور که انسان در حال خواب از درجه درک و احساس ضعیفى برخوردار است، حالتى نیمه‏زنده و نیمه مرده دارد و هنگام بیدارى آن حیات کامل‏تر مى‏شود، همچنین حالت‏حیات انسان در دنیا نسبت به‏حیات برزخى درجه‏اى ضعیف‏تر است و با انتقال انسان به عالم برزخ کامل‏تر مى‏گردد.
لازم است دو نکته را در اینجا یادآورى کنیم: الف.مطابق آنچه از روایات و اخبار پیشوایان دین رسیده‏است در عالم برزخ فقط مسائلى که انسان باید بدانها اعتقاد و ایمان داشته باشد مورد پرسش‏و رسیدگى واقع مى‏شود، رسیدگى به سایر مسائل موکول به قیامت است.
1.معانى الاخبار، ج 3/ص 289.اعتقادات صدوق، باب یازدهم. 2.المحجه البیضاء، ج 7/ص 42.
ب.کارهاى خیر بازماندگان مردگان که به نیت اینکه‏ثواب و اجرش از آنها باشد صورت مى‏گیرد، براى آنها موجب خیر و رفاه و سعادت مى‏شود.مطلق صدقات، اعم‏از صدقات جاریه – یعنى تاسیس موسسات خیریه که سودش براى خلق خدا جریان دارد و باقى مى‏ماند – و یا صدقات غیر جاریه که‏یک عمل زودگذر است، اگر به این قصد صورت گیرد که اجر و پاداشش براى پدر و یا مادر و یا دوست و یا معلم و یا هر کس دیگر که‏از دنیا رفته، بوده باشد، مانند هدیه‏اى براى رفتگان محسوب مى‏شود و موجب سرور و شادمانى آنها مى‏گردد وهمچنین است دعا و طلب مغفرت و حج و طواف و زیارت به نیابت از آنها.
ممکن است فرزندانى در زمان حیات پدر و مادر خداى ناخواسته‏آنها را ناراضى کرده باشند ولى بعد از درگذشت آنها طورى عمل کنندکه رضایت آنها را به دست آورند، همچنانکه عکس آن نیز ممکن است.

منابع :
دانشنامه آزاد رشد
دانشنامه آزاد ویکی پدیا
سایت علمی و تحقیقاتی آفتاب به نشانی اینترنتی
WWW.AFTAB.ir

حیات برزخی انسان……………………………………………………………………………….  1


تعداد صفحات : حجم فایل:102 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود