حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است. حسین ۳ شعبان ۴ هجری قمری زاده شده و در ۱۰ محرم ۶۱ در کربلا کشته می شود.
زندگی
هنگام زمام داری پدرش با او در جنگ های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری هنگام مرگ برادرش حسن پسر علی، معاویه حدود ۱۰ سال به عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، معاویه نمی بایست برای خود جانشینی انتخاب کند[نیاز به ذکر منبع]. ولی معاویه سال ۶۰ هجری مرد و پسرش یزید رابه جانشینی انتخاب کرد. حسین از همان ابتدا بیعت وی را نپذیرفت. یزید نامه ای به حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. حسین که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند.
در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه های زیادی برای حسین نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه بامسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه پسر زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و مردم کوفه را تهدید کرده بود مسلم را تنها گذاشتند.
در نتیجه عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به قتل رسانید. حسین با خانواده و یاران خود به طرف کوفه حرکت کرد و در نزدیکی کوفه بود که خبر پیمان شکنی مردم کوفه و قتل مسلم را آوردند. عبیداللّه که بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر پسر یزید ریاحی را برای دستگیر کردن حسین و همراهانش فرستاد. و سپس عمر پسر سعد را با سی هزار نفر به کربلا اعزام نمود. این امر موجب شد تا تعداد زیادی از افرادی که با حسین بودند او را رها کنند وتنها حدود ۷۰ تن با او باقی بمانند. عبیداللّه به عمر بن سعد وعده داده بود که اگر حسین را به شهادت برساند او را حاکم ری خواهد کردولی پس از این ماجرا این کار را نکرد.
عمر دستور داد حسین و همراهانش را محاصره کنند و آب را بر روی آنان ببندند. سرانجام حسین را روز عاشورا، ۱۰ محرم سال ۶۱ در کربلا شهید کردند.
سوم شعبان سال 4 هجری دومین سبط وریحانه ی رسول اکرم (ص) و سومین پیشوا و امام معصوم و پنجمین چهره ی درخشان آل عبا حضرت ابا عبدالله الحسین در خانه علی و فاطمه (س) متولد شد و جهان از ولادت آن حضرت روشن و منور گشت.
حضرت امام حسین(ع) در آغوش پیامبر بزرگ اسلام (ص) به مدت 7 سال تربیت یافت و درباره امام حسین(ع) پیامبر مکرر فرموده است: خدایا من حسین را دوست می دارم پس دوست بدار کسی که او را دوست می دارد و در جای دیگر مقام آن حضرت را به قدری بالا برده است که می فرماید:
حسین منی و انا من حسین، حسین از من است و من از حسینم، و پیامبر امام حسین را احیاء کننده شریعت خود و نگه دارنده ی قرآن و مکتب خود می داند و این مقام را بدست نیاورد جزء با پاسداری خالصانه ی حضرتش از اسلام و قرآن و نثار خون پاک و مقدسش در احیای دین جدش رسول الله (ص)، درود خدا بر او و اهل بیتش باد.
امام حسین (ع) جلوه اوصاف پیامبران است وجود مبارک امام حسین (ع) که در آیینه ی قرآن و در عرصه گاه وجود پیامبر اسلام و در صفحه ی روشن بصیرت و بینش خود همه پیامبران را با ارزش های وجودی آنان می دید سرا پا عاشق آنان شد و در دنیای باطنش همراه و همراز آنان گشت و از ارزشهای وجود آنان به شدت رنگ گرفت تا جایی که وارث آنان شد.
هنگامی که می گوییم حسین وارث پیامبران است به این معنا نیست که آن حضرت از آن بزرگواران ارث مادی برده است بلکه به این معنا است که آن جلوه گاه حقیقت همه ی ارزشهای الهی و معنوی آنان را به ارث برده است.
پربارترین و سنگین ترین ارثی که از پیامبران برای پس از خودشان باقی ماند ارزش های الهی و انسانی و فرهنگ ثمر بخش و پاکشان بود که هر انسانی با نشان دادن لیاقت و شایستگی و از طریق حسب و نسب معنوی می توانست از آن بزرگواران ارث ببرد و در میان همه سهم ارث بری امام حسین (ع) به خاطر بستگی روحی به آنان، سهم فوق العاده ای بود.
امام حسین (ع) از حضرت آدم (ع) مقام خلافت، مقام علم همه ی اسماء، مقام هدایت و مقام کرامت را به ارث برد و از حضرت نوح مقام تبلیغ و صبر و استقامت و دلسوزی و مهرورزی به بندگان خدا و از حضرت ابراهیم مقام دوستی و دعا و تسلیم و امامت و از حضرت موسی مقام پایداری و مبارزه سخت بر ضد ستمگران و از حضرت عیسی مقام معنوی و باطنی و از پیامبر اسلام همه ی ارزش های الهی و از امیر المومنین علی (ع) همه ی حقایق را به میراث برد و از طریق این ارث بری و همنشینی باطنی به جایی رسید که در زیارت وارث به آن حضرت خطاب می شود.
" اشهد انک الامام البر التقی الرضی الزکی الهادی المهدی "
گواهی می دهم که تو یقینا پیشوا، نیکوکار، اهل رضایت از حق، و پاک و پاکیزه، هدایت کننده، هدایت شده ای امام حسین هنگام زمام داری پدرش با او در جنگ های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری هنگام مرگ برادرش حسن پسر علی، معاویه حدود ۱۰ سال به عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، معاویه نمی بایست برای خود جانشینی انتخاب کند[نیاز به ذکر منبع]. معاویه در سال ۶۰ هجری مرد و پسرش یزید رابه جانشینی انتخاب کرد. حسین از همان ابتدا بیعت وی را نپذیرفت. یزید نامه ای به حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. حسین که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند.
* حج ناتمام
در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه های زیادی برای حسین نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه بامسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه پسر زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و مردم کوفه را تهدید کرده بود مسلم را تنها گذاشتند.
در نتیجه عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به قتل رسانید. حسین با خانواده و یاران خود به طرف کوفه حرکت کرد و در نزدیکی کوفه بود که خبر پیمان شکنی مردم کوفه و قتل مسلم را آوردند. عبیداللّه که بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر پسر یزید ریاحی را برای دستگیر کردن حسین و همراهانش فرستاد. و سپس عمر پسر سعد را با سی هزار نفر به کربلا اعزام نمود. این امر موجب شد تا تعداد زیادی از افرادی که با حسین بودند او را رها کنند وتنها حدود ۷۰ تن با او باقی بمانند. عبیداللّه به عمر بن سعد وعده داده بود که اگر حسین را به شهادت برساند او را حاکم ری خواهد کرد ولی پس از این ماجرا این کار را نکرد.
امام حسین در روز دوم محرم سال ۶۱ هجری قمری همراه کاروانش به کربلا رسید و پس از اطلاع از نام آن سرزمین گریه کرد و گفت: "به خدا سوگند، این زمین زمین کربلا است." سپس گفت: "این خاکی است که جبرئیل از جانب پرودگار برای جدم، رسول خداآورده و گفته است که حسین در آن مدفون می شود."
روز نبرد
روز عاشورا، حملهای سراسری و شدید از سوی سپاه عمر سعد به اردوگاهامام حسین انجام گرفت. این حمله که با تیراندازی عمر سعد به طرف اردوگاه امامحسین شروع شد[نیاز به ذکر منبع]، با تیرهای نیروهای سعد ادامه یافت. حسین گفت: این تیرها، پیک ها و قاصدهای دشمن به سوی شماست. شمر هم به نیروهای خود دستور داد که حمله گروهی انجام دهید و افراد حسین را بکلی نابود سازید. همه گردان های سپاه کوفه در این حمله شرکت داشتند. یاران حسین هم در مقابل این هجوم سعی کردند که از خود دفاع کنند [نیاز به ذکر منبع]و نیمی از یاران امام (غیر از بنی هاشم) در این حمله نخست کشته شدند. عده کشته شدگان این حمله را ۴۱ نفر گفتهاند. تعدادی از آنان (غیر از ده نفر از غلامان حسین و دودمانش و دو تن ازغلامان علی)، عبارت اند از:
نعیم بن عجلان، عمران بن کعب، حنظله، قاسط، کنانه، عمرو بن مشیعه، ضرغامه، عامربن مسلم، سیف بن مالک، عبدالرحمان درجی، مجمع عائذی، حباب بن حارث، عمرو جندعی، حلاس بن عمرو، سوار بن ابی عمیر، عمار بن ابی سلامه، نعمان بن عمر، زاهر بنعمر، جبله بن علی، مسعود بن حجاج، عبدالله بن عروه، زهیر بن سلیم، عبدالله و عبیدالله پسران زید بصری بررسی زندگی امام حسین (ع) (از ولادت تا شهادت )
اِن َّ الحُسین َ مِصْباح ُ هدی و سَفینَهٔ ُ نَجاهٔ ِ
تاریخ گذشته ، تومار بازی است در برابر تومار بسته آینده . به وسیلهٔ این تومار باز،باید بخش بسته را گشود و خطوط حرکت آینده را ترسیم کرد، و از زندگانی گذشتگان درس هایی فراوان آموخت .
امام حسین (ع) از جهات فضیلت و کمال اخلاقی بر همه کس برتری و رجحان داشته است . عشق و اراده ، صبر و فداکاری ، حسن خلق ، تواضع ، ادب ، بخشش ، صله رحم ،راستی ، درستی ، عبادت ، فراست و ذکاوت ، شجاعت و شهامت ، آزادی و سعادت ، فداکاری وگذشت ، امیدواری و آرزو، شرافت و عشق ، مرام و مسلک ، سیاست ملی و مظلومیت اجتماعی ، بر همه کس صراحت دارد که اگر حسین (ع) نبود این کلمات معنا نمی شد.
حسین (ع) از جهت امامت و ولایت با پدر و برادرش در یک سطح قرار داشته اند وسایر ائمه هدی هم در همان صف بوده اند ولی هر یک از آنها در بروز خصال و مکارم شخصی یک اهمیت و مزیت خاصی داشته اند و از میان همه آنها حسین (ع) ویژگی خاصی دارد، زیرا او مکتب تربیتی خاصی گشود و در مکتب عملی خود درس فضیلت واخلاق داد و روش اخلاقی او و پرورش تربیتی او چنان بود که پیغمبر(ص) و علی (ع) و خلفاو اصحاب همه ، در اکرام و احترام او تاکید و مبالغه داشتند و حتی معاویه که رقیب سرسخت او، پدرش و برادرش بود حضوراً و غیاباً نسبت به حسین نهایت احترام می کرد واعتراف به مقام و فضیلت او می نمود.
مقدمه
ای گشته فلک منور از رای حسین افتاده ملک چو سایه در پای حسین
شد رنگ قمر عارض زیبای حسین طوبی خجل از قامت رعنای حسین
ای گشته عیان بنزد اقبال حسین دانسته زقول نبوی حال حسین
خواهی که خداوند تو را دارد دوست در دل جا ده محبت آل حسین
ملل پیشرفتهٔ جهان ملتی هستند که برای آینده شان از گذشته سرمشق گیرند ومسیر بزرگان ، آباء و اجداد و اقوام خود را انتخاب کنند تا به مطلوب خود برسند. ملت رستگار آن است که اخبار تاریخی ـ ملی خود را حفظ و در آن سیر کند تا به سرحد کمال نائل گردد.
جالب ترین صفحات اوراق گذشته تاریخ ، شرح حال رجال و پیشوایان جامعهٔ بشری است که برای سعادت خانواده یا ملت خود قیام کرده و گام های بلند برداشته و باخطرات خانمان برافکن مبارزه کرده اند و در نتیجه ، نسل آینده و اخلاف آن ها از این مجاهدت برای پیشرفت و ارتقاء فردی و جمعی استفاده نموده اند. بهره گیری از سیرهٔ بزرگان ، سنت بشری است که هر قوم و ملتی آداب و عادات ، حرکات و سکنات ، کردار وگفتار بزرگان خود را به عمل گذاشته و به صورت شئون ملی و رسوم اجتماعی درآورده است . پس مجموعهٔ اندیشه و گفتار و کردار بزرگان یک قوم آداب ملیت و شئون قومیت آن جامعه را تشکیل می دهد.
هرکه ناموخت از گذشت روزگارهیچ ناموزد زهیچ آموزگار
میلاد سید الشهدا
اشعهٔ آفتاب وجود مبارک "با سوابقی که جبرئیل به پیغمبر خدا از مولود او خبرداده بود" روز پنج شنبه سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدینه از مشرق دامان فاطمه زهرا۳ در خانهٔ امیرالمومنین (ع) پرتو افکن گردید. او دومین ثمرهٔ پیوند فرخندهٔ علی (ع) و حضرت فاطمه ۳ بود.
حسین بن علی (ع) در دوران خود به شجاعت و آزادگی و ایستادگی در برابر ستم شهرت داشت . میلادش مانند زندگانی و شهادتش شگفت انگیز است . حضرت در مدت زندگی خود در کنار جدش رسول خدا(ص) با آن حضرت مانوس بوده و حتی وقت نماز از آن حضرت جدا نمی شد. رسول خدا(ص) سخت به او و برادرش اظهار علاقه کرده و با جملاتی که دربارهٔ آنها فرمودند، گوشه ای از فضایل آنها را برای اصحاب بازگو کردند. اکنون در آثارحدیثی ، شمار زیادی فضیلت برای امام حسین (ع) نقل شده که بسیاری از آنها نظیرحدیث "الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنهٔ " متواتر بوده و یا فراوان نقل شده است .
بعد از تولد حسین (ع)، بی درنگ او را که شش ماهه به دنیا آمده بود، به حضورپیغمبر خدا(ص) بردند. به اتفاق تمام مورخان رسول خدا کام کودک را با آب دهان خودبرداشت و زبان در دهان او گذاشت و او را از شیرهٔ جان خود سیراب کرد و فرمود: "حسین منی و انا من حسین " و آن طور که میل داشت حسین را پرورش داد و تربیت کرد تابزرگ شد. ابن اثیر می نویسد: در زمان تولد امام حسین (ع)، رسول خدا(ص) در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و اسراری را به گوش او خواند و اماناتی به اوتحویل داد. حسین هم اسرار و امانت جدش را بهتر از هر کس حفظ کرد و به عمل گذاشت .
در مسیر تاریخ سه نفر شش ماهه به دنیا آمدند
آنچه از تاریخ به دست می آید، سه نفر شش ماهه به دنیا آمده اند:
یحیی بن زکریا، عیسی بن مریم و حسین بن علی (ع)
عالمان طبیعی اروپا از روی موازین علمی تکامل ثابت کرده اند که جنین آدمی شش ماهه کامل نمی شود و زیست نمی کند. هر مولود شش ماهه ناقص الخلقه می شود؛زیرا مقدار تکامل سلول های او به حد زیست نرسیده و می گویند هر مولودی باید کمتر از۲۵۰۰ گرم وزن نداشته باشد و حد کمال جنینی او در نه ماهگی است و حال آن که حسین شش ماهه به دنیا امد و این قول مورد انفاق فریقین است و از نظر صورت وسیرت هم زیباترین و کامل ترین افراد بشر بود. نه تنها نقصی در او دیده نشد بلکه به کمال جسمانی و رشد کامل روحانی خود رسید. قیام عاقلانه و حکیمانه او مثل اعلای کیاست و سیاست ونشانهٔ جرئت بود. نباید حساب زندگانی ابی عبدالله را با سایر مردم عادی مقایسه نمود.حسین مرد آسمانی بود و از آب و خاک ِ دیگر عجین شده و نشو و نما یافته و سیر فکری اوباعث نجات بشر از نابخردی است .
ابن شهر آشوب می نویسد: پس از تولد حسین ، فاطمه مریض شد و رسول خدا(ص)دایه خواست . حسین از پستان احدی شیر نخورد مگر آن که چهل شبانه روز از انگشت وزبان پیغمبر(ص) تغذیه کرد تا بزرگ شد.
دوران کودکی سیدالشهدا(ع)
امام حسین (ع) تا هفت سالگی زیر نظر مقام نبوت و رسالت سایه وار حرکت می کرد و در کنار مهد عصمت و طهارت بود. تا سی وهفت سالگی در حجر ولایت مطلقه الهیهٔ پدرش و تا چهل وهشت سالگی در کنار مهر و عاطفهٔ امامت برادرش ، حضرت مجتبی عمر گذرانیده و یازده سال هم دورهٔ امامت و ولایت مطللقه خود او بود. بنابراین دوران ِ کودکی و جوانی ، کمال و امامت او در مهبط نزول وحی و مهد عصمت و دامان ولایت و ساحل امامت و مکتب ولایت ادامه داشته تا عاشورا که سن او پنجاه وهفت سال سال وهفت ماه بود.
در تربیت حسین اسرار شرافت ، پاکیزگی ، فضیلت ، سعادت ، سیادت ، شهامت ،شجاعت ، استقامت و پافشاری در راه دین ، عزت و حمیت ، حفظ ناموس و حقوق دیگران ،دستگیری از بینوایان ، احقاق حق مستمندان ، تسلیم نشدن و زیر بار زور نرفتن ،طرفداری از حق و حقیقت ، نهفته است .
سجایایی که حسین از جد و پدر و مادرش به ارث برد برای احدی امکان پذیر نبود.در پرورشگاه محمدی شخصیت حسین عامل موثری در احیاء شریعت اسلام بود و مثل اعلای درس فضیلت و اخلاق گردید.
دوستی حسین برای پیغمبر نه تنها از راه عاطفهٔ فرزندی بود، بلکه برای سفارشاتی بود که از زبان وحی گرفته و حسین را سبب ِ جاودانگی و استمرار رسالت و نبوت خود شناخت .
حسین ، احیاگرِ مجد و عظمت اسلام و سبب ابقاء حیات اجتماعی مسلمین برای همیشه گردیده و نقش او فراموش شدنی نیست .
حسین و نسب
امام حسین از حیث نسب ممتازترین انسان است ؛ زیرا جدش رسول خدا(ص)،مادرش فاطمه زهرا، پدرش علی مرتضی ، برادرش حسن مجتبی ، خواهرش زینب کبری و همسرش دختر یزدگرد پادشاه ساسانی است و این نسب برای احدی نیست
حسین و صورت و سیرت
خواند میر از شواهد النبوه نقل می کند که امام حسین (ع) صورتی زیبا و جمالی منور داشت که چون در خانه تاریک می نشست از سفیدی رخسار مبارکش محیط اطراف روشن می شد و همه می دانستند امام حسین (ع) است .
حسین بن علی شخصاً داری مزایایی بود که دیگران فاقد آن بودند وسرتاسرزندگیش عجیب بود؛ یکی آن که شش ماهه به دنیا آمد و دیگر آن که شهادتش بی نظیر بود. در قیام خونین او بسیاری از کلمات عملاً ترجمه شد که اگر حسین (ع) نبوداین کلمات معنا نمی شد: عشق و اراده و صبر و فداکاری از جمله آن موارد است . سالارشهیدان در حسن خلق ، تواضع ، ادب ، بخشش ، صله رحم ، راستی ، درستی ، عبادت ،فراست و ذکاوت ، شجاعت و شهامت ، آزادی و سعادت ، فداکاری و گذشت ، امیدواری وآرزو، شرافت و عشق ، مرام و مسلک ، صبر وبردباری ، سیاست ملی و مظلومیت اجتماعی دارای نبوغ فکری بود. این کلمات را چنان معنا کرد که تاکنون کسی چنین معنانکرده است .
امام حسین (ع) سرباز با شخصیت و فداکار اسلام است که درس آزادی و فداکاری و مجد و عظمت را به مسلمین آموخت و در صورت و سیرت بی نظیر و ممتاز بود.
دوران کودکی سیدالشهدا(ع)
امام حسین (ع) تا هفت سالگی زیر نظر مقام نبوت و رسالت سایه وار حرکت می کرد و در کنار مهد عصمت و طهارت بود. تا سی وهفت سالگی در حجر ولایت مطلقه الهیهٔ پدرش و تا چهل وهشت سالگی در کنار مهر و عاطفهٔ امامت برادرش ، حضرت مجتبی عمر گذرانیده و یازده سال هم دورهٔ امامت و ولایت مطللقه خود او بود. بنابراین دوران ِ کودکی و جوانی ، کمال و امامت او در مهبط نزول وحی و مهد عصمت و دامان ولایت و ساحل امامت و مکتب ولایت ادامه داشته تا عاشورا که سن او پنجاه وهفت سال سال وهفت ماه بود.
در تربیت حسین اسرار شرافت ، پاکیزگی ، فضیلت ، سعادت ، سیادت ، شهامت ،شجاعت ، استقامت و پافشاری در راه دین ، عزت و حمیت ، حفظ ناموس و حقوق دیگران ،دستگیری از بینوایان ، احقاق حق مستمندان ، تسلیم نشدن و زیر بار زور نرفتن ،طرفداری از حق و حقیقت ، نهفته است .
سجایایی که حسین از جد و پدر و مادرش به ارث برد برای احدی امکان پذیر نبود.در پرورشگاه محمدی شخصیت حسین عامل موثری در احیاء شریعت اسلام بود و مثل اعلای درس فضیلت و اخلاق گردید.
دوستی حسین برای پیغمبر نه تنها از راه عاطفهٔ فرزندی بود، بلکه برای سفارشاتی بود که از زبان وحی گرفته و حسین را سبب ِ جاودانگی و استمرار رسالت و نبوت خود شناخت .
حسین ، احیاگرِ مجد و عظمت اسلام و سبب ابقاء حیات اجتماعی مسلمین برای همیشه گردیده و نقش او فراموش شدنی نیست .
حسین و نسب
امام حسین از حیث نسب ممتازترین انسان است ؛ زیرا جدش رسول خدا(ص)،مادرش فاطمه زهرا، پدرش علی مرتضی ، برادرش حسن مجتبی ، خواهرش زینب کبری و همسرش دختر یزدگرد پادشاه ساسانی است و این نسب برای احدی نیست
حسین و صورت و سیرت
خواند میر از شواهد النبوه نقل می کند که امام حسین (ع) صورتی زیبا و جمالی منور داشت که چون در خانه تاریک می نشست از سفیدی رخسار مبارکش محیط اطراف روشن می شد و همه می دانستند امام حسین (ع) است .
حسین بن علی شخصاً داری مزایایی بود که دیگران فاقد آن بودند وسرتاسرزندگیش عجیب بود؛ یکی آن که شش ماهه به دنیا آمد و دیگر آن که شهادتش بی نظیر بود. در قیام خونین او بسیاری از کلمات عملاً ترجمه شد که اگر حسین (ع) نبوداین کلمات معنا نمی شد: عشق و اراده و صبر و فداکاری از جمله آن موارد است . سالارشهیدان در حسن خلق ، تواضع ، ادب ، بخشش ، صله رحم ، راستی ، درستی ، عبادت ،فراست و ذکاوت ، شجاعت و شهامت ، آزادی و سعادت ، فداکاری و گذشت ، امیدواری وآرزو، شرافت و عشق ، مرام و مسلک ، صبر وبردباری ، سیاست ملی و مظلومیت اجتماعی دارای نبوغ فکری بود. این کلمات را چنان معنا کرد که تاکنون کسی چنین معنانکرده است .
امام حسین (ع) سرباز با شخصیت و فداکار اسلام است که درس آزادی و فداکاری و مجد و عظمت را به مسلمین آموخت و در صورت و سیرت بی نظیر و ممتاز بود.
حسین بر دوش پیغمبر(ص)
شیبانی از عبدا.. بن شداد روایت می کند که پدرش گفته در یکی از اوقات نمازهای جماعت خدمت پیغمبر بودم ایشان حسن و حسین را بر دوش خود سوار کرده بود و چون نزدیک شد، آنها را بر زمین گذاشت . آن گاه برای نماز جماعت تکبیر گفت . هنگام سجودخیلی طول کشید. من سر خود را بلند کردم ، دیدم حسین بر پشت پیغمبر(ص) سوار شده .من دوباره به سجده رفتم . چون نماز تمام شد، بعضی گفتند: یا رسول الله میان دو سجده آنقدر طول دادی که ما گمان کردیم امری حادث شده و یا وحی بر تو نازل شده ، فرمود:هیچ کدام از آنها نبود، فقط پسرم حسین سوارم شده بود و من نخواستم او را پایین آورم صبر کردم تا خود فرود آید.
ابوسعید خدری روایت کرده که حسین را دیدم دوان دوان نزد پیغمبر آمد. رسول خدا نماز می خواند و حسین به گردنش آویخت و پیغمبر با دست او را گرفت و تا به رکوع رفت ، او را نگاه داشت .
بخاری از ابوهریره نقل می کند که حسین و حسن نزد پیغمبر(ص) و در دامان مهر وعطوفت او بودند که هوا تاریک شد. پیغمبر(ص) فرمود بروید به حجرهٔ مادرتان . گفتندتاریک است ما می ترسیم . ناگاه نوری ظاهر شد یا برقی زد و فضا را روشن کرد. حسنین به خانهٔ مادر رفتند.
ابو عمر بن عبدالله قرطبی نقل می کند که با چشم خود دیدم پیغمبر(ص) حسین راصدا می کرد و او از دامان رسول الله بالا می رفت . آن گاه دهان حسین را می بوسید ومی گفت : خدایا من حسین را دوست دارم تو نیز او را دوست دار.
حسین و فدایی شدن ابراهیم
در ترجمه المستقصی نقل کرده اند که پیغمبر(ص) امام حسین را بر زانوی راست وابراهیم را بر زانوی چپ خود نشانیده بود که جبرئیل نازل شد و گفت : خدایت سلام می رساندو می فرماید این دو فرزند را برای تو جمع نخواهد کرد و یکی را از تو باز خواهدگرفت ، اینک بیندیش و هر کدام را خواهی اختیار کن .
پیغمبر(ص) بر چهرهٔ حسین و ابراهیم نگریست و فرمود: اگر حسین وفات کند ازمفارقت او دل من و علی و فاطمه هر سه خواهد سوخت ، ولی اگر ابراهیم وفات یافت اکثردرد و حزن نصیب من خواهد شد و انتقال ابراهیم را قبول نمود و او را فدای حسین کرد وپس از سه روز ابراهیم مریض شد و وفات یافت .
حسین (ع) و لباس های مختلف
لباس ، معرف فرد و اجتماع است و با لباس می توان افراد و قبایل و ملل را از هم تشخیص داد. سادگی و بی آلایشی لباس نمونهٔ سادگی و بی آلایشی روح است .
در روایتی مجلسی نقل می کند که در روز عید حسنین لباس رنگارنگ ، تن کودکان مردم دیدند و از جدشان لباس خواستند، جبرئیل لباس حریر سفید آورد و آن گاه آنان لباس رنگین خواستند. طشتی آوردند جبرئیل آب ریخت و لباس حسن سبز و لباس حسین سرخ شد در این موقع حسین پنج ساله بود.
حسین (ع) دارای لباس های بهشتی بود؛ یعنی لباس مخصوص پیغمبر ازتافته های نرم بود که فاطمه ۳ تهیه کرده بود و بر او می پوشانید و می فرمود لباس بهشتی است . نماز گزاردن ِ حسین بر پدر و برادر و خواهرش
طبری در تاریخ کبیر می نویسد: چون امیرالمومنین (ع) از جهان درگذشت . حسن و حسین و عبدالله بن جعفر عامل غسل و کفن و دفن او شدند و او را در پارچه ای کفن کرده ، دفن نمودند و بر او نماز خواندند و حسن (ع) نُه تکبیر بر جنازهٔ پدر گفت .
حسین (ع) و حج خانه خدا
مورد اتفاق مورخان است که حضرت حسین (ع) بیست وپنج سفر پیاده از مدینه به مکه برای حج رفته است ؛ یعنی در مدت عمر، که بیشتر سنوات آخر زندگی آن حضرت بوده ، بیست وپنج بار به خانهٔ خدا رفته است .
حسین (ع) و کمک به مستمندان و صفات ممتاز ایشان
باری ، حسین بن علی (ع) ظروف چوبی و قدح از پوست کدو داشته اند که در آن غذامی خوردند.
آن حضرت دارای این صفات ممتاز بوده : مهمان را گرامی می داشت ، سائل رامحروم نمی کرد و آنقدر می داد که بی نیاز می شد. صله ارحام می نموده و به تمام ارحام مقرری می داد تا بی نیاز گردند. با فقرا مجالست و معاشرت داشت و به درد دل آنهامی رسید. پیاده ها را سوار می کرد. ارباب حوائج را به حاجت خود می رسانید. برهنه ها رامی پوشانید. گرسنه ها را سیر می کرد. قرض مقروضین را ادا می نمود. پشتیبان ضعفا بود.دوست و شفیق ایتام بود. محتاجان را ضمانت و اعانت می کرد. هر مالی که برای اومی رسید یک جا به سائل می داد تا دیگر گدایی نکند.
امام حسین (ع) به سائلی که از راه دور سراغ خانهٔ کریم آمده بود، از پشت در چهارهزار درهم یا دینار داد و از این که اندک است ، عذر خواست . با این اخلاق و بخشش حسین (ع) تمام فامیل و اقارب و عشیره و همسایگان و اهل مدینه و قبایل بدوی و ارباب حوائج دور دست را فریفتهٔ ملکات اخلاقی خود نمود.
در زیر آسمان مردی شجاع تر از حسین نبود، زیرا شرایط ابراز شجاعت
در مواقع ابراز شجاعت ِ پیغمبر(ص) و علی (ع) چنان نبود که در جنگ حسین (ع)موجودبود.
حسین (ع) و شرافت
امام حسین (ع) فطرتاً شریف بوده ، زیرا برای نجات ملت اسلام از هلاکت ،اضمحلال و مرگ همیشگی قیام کرد و با بیان حق و حقیقت معانی شرف و شرافت را درخلال مسافرت خود برای مردم ترجمه کرد و اگر حسین (ع) با کردار و گفتار خود شرف رامعنا نکرده بود، بسیاری دیگر از الفاظ واقعاً و در حقیت بدون معنا در ابهام می ماندند!
حسین بود که شرافت محمد(ص) و آل محمد را روشن کرد و با فداکاری و سعی وعمل ، خاندانش را در نجات بشر و هدایت و ارشاد جامعه با منطق عملی مبرهن و ثابت نمودو خطر بزرگی که داشت مسلمین و اسلام را تهدید به مرگ می کرد، به شرافت نفس خود برطرف فرمود. اقتدار و عظمت و شرافت را برای پیروان اسلام ثابت کرد ودرخشان ترین مظاهر صفات فاضله را که به شرافت ترجمه می شود، بر مردم بیان فرمود وملیت اسلام را جاویدان فرمود.
بزرگی به مردم و آزادگی است نه از مال و جاه و ملک زادگی است
زخوی نکو مرد یابد شرف نه از پرتو و دودمان سلف
که هر نیک و بد زادهٔ آدمندزخوی نکو با شرف مردمند
حسین (ع) و صبر و شکیبایی
صبر وحوصله حسین به قدری بود که جبرئیل دربارهٔ صبر و عطش او گفت : آسمان از صبرش انگشت حیرت به دندان می گزد او آنقدر صبر می کند که پوست بدن اطفالش ازتشنگی به هم جمع می شود و لب هایش از رطوبت خالی و خشک می گردد و باز هم به دشمن نفرین نمی کند، بلکه آنان را به دعا هدایت می فرماید و می گوید: خداوندا این قوم را هدایت فرما. "صغیرهم یمیته العطش و کبیرهم جلده منکمش ".
مورخان نوشته اند: به قدری صبر حسین در مصیبت با اهمیت و با عظمت بود که در روی کرهٔ زمین مصیبتی چون مصیبت او رخ نداده و بزرگ ترین آثار مصیبت او صبرحسین است .
حسین (ع) و علم و دانش
امام حسین (ع) در دانش وارث مقام نبوت و مکان امانت و ولایت و عصمت وطهارت بوده ، علوم و دانش را از لسان وحی فرا گرفته و آنچه هم اخذ کرده به مرتبهٔ علم الیقین او رسیده و لذا هرچه علما و فضلای مکتب اسلام مانند: ابن عباس و محمد حنفیه و.. خواستند حسین را از رای خود منحرف کنند، چون علم الیقین در کار خود داشت مانندکوه پا برجا و استوار بر اجراء نقشه خود بود. اندیشهٔ امام حسین مانند ساعت منظم کارمی کرد و هیچ حادثه ای او را متزلزل نمی ساخت .
حسین (ع) از نظر روحی و جسمی شبیه پیغمبر اکرم (ص) می باشد.
بزرگ آیینه ای بود در برابر حق که هر چه بود سراپا در اوست عکس پذیر.
مراحل زندگی حسین بن علی (ع)
حسین بن علی (ع) مدت شش سال از دوران کودکی خود را در زمان جد بزرگوارخود سپری کرد و پس از رحلت آن حضرت ، مدت سی سال در کنار پدرش امیرالمومنین (ع) زندگی کرد و در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شرکت داشت . امام حسین (ع) در جنگ های جمل ، صفین و نهروان حضور داشت و درکنار پدر به جنگ با پیمان شکنان و ظالمان پرداخت . از آن حضرت خطبه ای از جنگ صفین نقل شده است که ضمن آن مردم را به جنگ ترغیب می کردند.
امام حسین (ع) در مراحل مقدماتی صفین در گرفتن مسیر آب از دست شامیان نقش داشت . امام علی (ع) پس از آن پیروزی فرمود: "هذا اول فتح ببرکهٔ الحسین (ع)".
زمانی عبیدالله بن عمر در صفین امام را صدا کرد و گفت که پدر تو قریش را چنین و چنان کرده است . امام او را متهم به پیروی از قاسطین کرده و فرمودند که اینان به زوراسلام را قبول کرده اند، اما در اصل مسلمان نشده اند.
پس از شهادت امیرمومنان (ع) (در سال چهلم هجری ) مدت ده سال در صحنهٔ سیاسی و اجتماعی در کنار برادر بزرگ خود حسن بن علی (ع) قرار داشت و پس ازشهادت امام حسن (ع) (در سال پنجاه هجری ) به مدت ده سال ، در اوج قدرت معاویهٔ بن ابی سفیان ، بارها با وی پنجه در افکند و پس از مرگ وی نیز در برابر حکومت پسرش یزید قیام کرد و در محرم سال ۶۱ هجری در کربلا به شهادت رسید.
امام حسن (ع) در دورهٔ امامت برادرش ، از سیاست وی دفاع می کرد. آن حضرت در برابر درخواست های مکرر مردم عراق ، برای آمدن آن حضرت به کوفه ، حتی پس ازشهادت برادرش ، حاضر به قبول رای آنها نشده و فرمودند: تاوقتی معاویه زنده است ، نبایددست به اقدامی زد. معنای این سخن آن بود که امام در فاصلهٔ ده سال به اجبار حکومت معاویه را تحمل کردند. این نکته مهمی در مواضع سیاسی امام حسین (ع) است که کمترمورد توجه قرار گرفته است ، دلیلش نیز آن است که ما، امام حسین (ع) را بیشتر از زاویه اقدام انقلابی اش در کربلا می شناسیم .
مناسبات امام و معاویه و گفتگوهایی که در مواقع مختلف صورت گرفته ، نشان ازتسلیم ناپذیری امام از لحاظ سیاسی در برابر پذیرش مشروعیت قطعی معاویه است .یکی از مهمترین دلایل ، نامهٔ مفصل امام به معاویه است که ضمن آن به حقایق زیادی دربارهٔ جنایات معاویه در حق شیعیان امام علی (ع) اشاره شده است . امام در این نامه به معاویه نوشتند: من قصد جنگ و مخالفت با تو ندارم و…
در جای دیگری نیز بلاذری خلاصهٔ نامه را ذکر کرده که یک جملهٔ اضافه دارد. درآنجا آورده که امام به معاویه نوشتند: "و ما اعلم فتنه اعظم من ولایتک هذه الامهٔ ".یعنی من فتنه ای سهمگین تر از حکومت تو بر این امت سراغ ندارم .
بعدها، وقتی معاویه رو در رو با حسین بن علی (ع) قرار گرفت ، به او گفت : آیاشنیدی ما بر سر حجر و اصحاب و شیعیان پدرت چه آوردیم ؟ امام فرمود چه کردید؟معاویه گفت آنها را کشتیم ، کفن کردیم ، نماز بر آنان خواندیم و دفن کردیم . امام فرمود: امااگر ما یاران تو را بکشیم ، نه آنها را کفن می کنیم و نه بر آنها نماز می خوانیم و نه دفن می کنیم .
آخرین بخش زندگانی امام حسین ، یعنی دوران امامت آن حضرت ، مهمترین بخش زندگی او به شمار می رود.
مبارزات حسین بن علی (ع) در دوران قبل از امامت
حسین بن علی (ع) از دوران نوجوانی که شاهد انحراف دستگاه حکومت اسلامی از مسیر اصلی خود بود، از موضعگیری های سیاسی پدر خود پیروی و حمایت می کرد؛چنان که در زمان خلافت عمر بن خطاب ، روزی وارد مسجد شد و دید عمر بر فراز منبرنشسته است . با دیدن این صحنه ، بالای منبر رفت و به عمر گفت : از منبر پدرم پایین بیاو بالای منبر پدرت برو!
عمر که قافیه را باخته بود، گفت پدرم منبر نداشت ! آن گاه او را در کنار خود نشانید وپس از آن که از منبر پایین آمد، او را به منزل خود برد و پرسید: این سخن را چه کسی به تو یاد داده است ؟ او پاسخ داد: هیچ کس !
در جبهه های نبرد با ناکثین و قاسطین
حسین بن علی (ع) در دوران خلافت پدرش ، امیر مومنان (ع)، در صحنه های سیاسی و نظامی در کنار آن حضرت قرار داشت . او در هر سه جنگی که در این دوران برای پدر ارجمندش پیش آمد، شرکت فعال داشت .
در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیرمومنان (ع) به عهده وی بود و درجنگ صفین ، چه از راه سخنرانی های پرشور و تشویق یاران علی (ع) برای شرکت درجنگ و چه از رهگذر پیکار با قاسطین ، نقشی فعال داشت . در جریان حکمیت نیز یکی ازشهود این ماجرا، از طرف علی (ع) بود.
حسین بن علی (ع) پس از شهادت علی (ع) در کنار برادر خویش ، رهبر و پیشوای وقت ، حسن بن علی (ع)قرار گرفت ، و هنگام حرکت نیروهای امام مجتبی (ع) به سمت شام ، همراه آن حضرت در صحنه های نظامی و پیشروی به سوی سپاه شام حضور داشت ،و هنگامی که معاویه به امام حسن (ع)پیشنهاد صلح کرد، امام حسن ، او و عبدالله بن جعفر را فرا خواند و درباره این پیشنهاد، با آن دو به گفتگو پرداخت و بالاخره پس از متارکه جنگ وانعقاد پیمان صلح ، همراه برادرش به شهر مدینه بازگشت و همانجا اقامت گزید.
اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران امامت حسین (ع)
در زمان امام حسین (ع) انحراف از اصول و موازین اسلامی ، که از "سقیفه " شروع شده و در زمان عثمان گسترش یافته بود، به اوج خود رسیده بود، در آن زمان معاویه که سالها از سوی خلیفه دوم و سوم بعنوان استاندار در منطقه شام حکومت کرده وموقعیت خود را کاملاً تثبیت کرده بود، به نام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات کشور اسلامی رادر دست گرفته حزب ضد اسلامی اموی را بر امت اسلام مسلط ساخته بود و به کمک عمال ستمگر و یغماگر خود مانند: زیاد بن ابیه ، عمرو بن عاص و… حکومت سلطنتی استبدادی تشکیل داده و چهره اسلام را وارونه ساخته بود.
معاویه از یک سو، سیاست فشار سیاسی و اقتصادی را در مورد مسلمانان آزاده وراستین اعمال می کرد و با کشتار، قتل ، شکنجه و آزار و تحمیل فقر و گرسنگی بر آنان ازهرگونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگیری می کرد و از سوی دیگر، با احیای تبعیض های نژادی و رقابت های قبیله ای در میان قبائل ، آنان را به جان هم می انداخت واز این رهگذر نیروی آنان را تضعیف می کرد تا خطری از ناحیهٔ آنان متوجه حکومت وی نگردد، و از سوی سوم ، به کمک عوامل مزدور خود با جعل حدیث و تفسیر و تاویل آیات قرآن به نفع خود، افکار عمومی را تخدیر کرده ، و به حکومت خودش وجههٔ مشروع ومقبول می بخشید. این سیاست ضد اسلامی ، به اضافهٔ عوامل دیگری همچون ترویج فرقه های باطل نظیر: جبریه و مرجئه که از نظر عقیدتی با سیاست معاویه همسو بودند،آثار شوم و مرگباری در جامعه بوجود آورده و سکوت تلخ و ذلت باری را بر جامعه حکمفرماساخته بود.
حسین و وفاداری در پیمان معاویه
حسین (ع) مثل اعلای فضیلت و کمال و ارشاد و هدایت بود. او در همه حال مصالح عمومی را بر منافع شخصی ترجیح می داد و دل نگران جامعه بود و در فکر استفاده شخصی نبود، بلکه همواره برای ملت اسلام و برای واژگون کردن نظام امویان تلاش کرد.
حسین با معاویه در صلح امام حسن پیمان بست که قیام نکند و با آنکه معاویه به شرایط صلح عمل نکرد، حسین بن علی (ع) راضی نشد شخصیت خود را با نقض عهد وپیمان شکنی مانند معاویه خدشه دار نماید، لذا در پیمان با معاویه پایدار بود. هیچ کس ننوشته حسین در تمام عمرش یک دفعه پیمان شکنی کرده باشد.
حسین در بزرگی لباسش همانند لباس پیغمبر و پدرش علی بوده . عمامه تیره رنگ ، پیراهن سفید، نعلین یمانی ، انگشتر عقیق در دست داشت و ابن زیاد برای واردشدن به کوفه همین حیله را کرد که لباسی مانند لباس حسین پوشید و نقاب بر او انداخت تا کسی او را نشناسد و آن گاه وارد دارالاماره شد.
چند روایت در مورد حسنین
"سئل رسول الله(ص) ایما اهل بیتک احب الیک قال (ص) الحسن و الحسین "
از پیغمبر(ص) پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست داری ، فرمود:حسن و حسین را.
شیخ طوسی از حدیفه نقل می کند که پیغمبر(ص) فرمود: فرشته ای بر من نازل شدکه تا آن وقت به زمین نیامده بود. سلام کرد "و ابشرنی ان ابنتی فاطمه سیدهٔ نساء اهل الجنه و ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنهٔ ".
شیخ طبرسی نقل می کند که پیغمبر(ص) فرمود: روز قیامت عرش خدا را به نور حق زینت می کنند. حسن طرف راست و حسین طرف چپ عرش قرار خواهند گرفت .
و در روایتی دیگر دربارهٔ علی ، فاطمه و حسن و حسین : فرمود: هر کس با آنان جنگ آورد، من با او به جنگ می خیزم و هر آن که تسلیم آنها شود، من با او سر آشتی دارم .
رسول خدا(ص) دست حسنین را گرفت و فرمود: هر که من و این دو پسر و پدر آنهارا دوست دارد، روز قیامت در صف من قرار خواهد گرفت .
عایشه روایت کرده ، یک روز صبح حسن و حسین و فاطمه و علی (ع) در زیر عبای پیغمبر(ص) جمع شدند. آن گاه رسول خدا(ص) فرمود: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً).
علاقهٔ رسول خدا به این دو فرزند، بر همه اصحاب آشکار بوده و همانطور که دربارهٔ امام حسین (ع) گذشت ، پیامبر(ص) می کوشید تا مردم را از علاقه خود به این دو امام آگاه کرده و حتی می فرمود: خدایا دوست بدار کسی که آنها را دوست بدارد: "من احبنی فلیحب هذین "، و فرمود: "من احب الحسن والحسین فقد احبنی ، و من ابغضهما فقدابغضنی " آن حضرت درباره این دو برادر فرمود: هما ریحانی من الدنیا"، درباره امام حسین (ع) فضایل اختصاصی نیز آمده است که یکی از مشهورترین آنها، روایت "حسین منی و انا من حسین " است .
یحیی ابن سالم موصلی که از غلامان امام حسین (ع) بود، می گوید: با امام درحرکت بودیم . به خانه رسیدند و آب طلبیدند. کنیزی با قدحی پر از آب بیرون آمد. امام پیش از خوردن آب "فضه ای " را درآورده به او دادند و فرمودند: این را به اهلت بسیار، آن گاه به نوشیدن آب پرداختند.
از امام باقر(ع) روایت شده است که امام حسین (ع) در سفر حج پیاده حرکت می کرد، در حالی که چهار پایان او پشت سر او حرکت می کردند.
نقل یک روایت هم در اخلاق امام حسین (ع) مناسب می نماید. بن ابی الدنیا نقل کرده است که امام حسین (ع) بر گروهی از فقیران عبور می کرد که سفره شان پهن بود وغذایی فقیرانه داشتند. وقتی امام را دیدند، حضرت را دعوت کردند. آن حضرت پیاده شد وفرمود: (ان الله لا یحب المستکبرین ) آن گاه نشست و با آنها غذا خورد. پس از آن فرمود: شما دعوت کردید، من پیرفتم . اکنون من شما را دعوت می کنم ، باید بپذیرید. پس از آن به رباب گفت : تا هرچه آماده کرده بیاورد تا با هم بخورند.
اشتغال حسن و حسین (ع) در حضور پیغمبر(ص) به بازی های کشتی ، خط نویسی ،و "لعب المداحی " چاله بازی با ریگ و گودال و خاک و مسابقه اسب سواری و تیر اندازی وسبقت در نماز و وضو و غیره بوده است .
سلمان فارسی روایت می کند که دیدم حسین در دامان پیغمبر(ص) بود و می فرمود:تو سید فرزند سیدی و پدر ساداتی ، تو امام ، فرزند امام و پدر ائمه هستی ، تو حجت ، فرزندحجت و پدر حجج خدایی ، نُه تن از نسل تو حجت خدا هستند و نهمین آنها قائم ایشان است .
خصال و مکارم اخلاق سید الشهدا از زبان رسالت
شیخ صدوق در امالی از حدیفه الیمان روایت می کند که دیدم رسول خدا دست حسین را گرفته و فرمود: یا ایها الناس هذا الحسین بن علی فاعرفوه فوالذی نفسی بیده انه لفی الجنهٔ و محبیه فی الجنه و محبی محبیه فی الجنهٔ ".
ای گروه مردم ، این است حسین پسر علی بن ابیطالب ، او را بشناسید. قسم به خدایی که جان من بدست اوست ، حسین در بهشت است ، دوستان حسین در بهشت اند ودوستان ِ دوستان او نیز در بهشت خواهند بود.
شیخ مفید می نویسد: وقتی امام حسن (ع) درگذشت ، مردم کوفه و شیعیان علی (ع) از اطراف نامه نوشتند که حاضرند معاویه را خلع کرده و با او بیعت کنند ولی حسین بن علی (ع) قبول نکرد و فرمودند: "میان من و معاویه عهدیست که وجدان من اجازه نمی دهد، نقض عهد کنم . بنابراین تا معاویه زنده است من بر عهد خود پایدارم وچون او در گذرد من دربارهٔ تصمیم خود تجدید نظر خواهم نمود."
مخالفت حسین با معاویه در بیعت یزید
ابن کثیر شامی می نویسد: معاویه در سال پنجاه وسه هجری از مردم برای یزیدبیعت گرفت . حسین (ع) از کسانی بود که با او مخالفت کرد و حاضر به بیعت نشد و اهل کوفه در این امر برای حسین (ع) نامه نوشته ، کسب تکلیف نمودند و اصرار داشتند که حسین به کوفه رود تا با او بیعت کنند و به معاویه بفهمانند که حاضر به قبول خلافت یزیدنخواهند بود و جمعی بسیار هم برای این کار به مدینه آمدند که شاید حسین را به بیعت راضی کنند که اقلا پس از معاویه قبول زمامداری کند. چنانکه پدرش پس از عثمان تقاضای مردم را قبول کرد.
ولی ابی عبدالله به آنان جواب منفی داد؛ زیرا نمی خواست نقض عهد کند و تامعاویه زنده است اختلاف و اغتشاش بر پا سازد. محمد حنفیه و ابو سعید خدری و مسیب بن نجیبه فرازی نیز اصرار داشتند ولی امام حسین (ع) آنها را قانع به صبر و بردباری کرد وفرمود در انتظار آینده باشید.
امام حسین (ع) در تحولات اجتماعی و دعوت های متوالی در این ده سال ، بسیارسیاست روشنی را تعقیب کرد وبا مردم با کمال تدبیر عمل نموده و همه را به آینده ای پرغوغا توجه داد.
دربار یزید مرکز انواع فساد و گناه شده بود و بی دینی دربار او در جامعه چنان گسترش یافته بود که در دوران حکومت کوتاهش ، حتی محیط مقدسی همچون "مکه " و"مدینه " نیز آلوده شده بود. یزید سرانجام جان خود را در راه هوسرانی از دست داد و افراط در شرابخواری سبب مسمومیت ومرگ وی گردید.
او بیش از چهار سال پس از فاجعهٔ عاشورا زنده نماند، اما این ننگ و رسوایی رابرای ابد برای خاندان بنی امیه به ارث گذاشت . به طوری که هر یک از خلفای اموی اندکی عقل و درایت داشتند از تکرار کارهای یزید پرهیز می کردند.
شواهد و مدارک فساد و آلودگی یزید و زندگی ننگین و حکومت پلید وی به قدری زیاد است که طرح آنها از حدود این بحث فشرده خارج است .
پیام آوران قیام کربلا
هر قیام و نهضتی از دو بخش "خون " و "پیام " تشکیل می گردد. مقصود از بخش خون ، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مسلتزم کشتن و کشته شدن و جانبازی درراه آرمان مقدس است . مقصود از بخش پیام نیز، رساندن و ابلاغ پیام انقلاب و بیان آرمان ها و اهداف آن است .
در پیروزی یک انقلاب اهمیت بخش دوم کمتر از بخش اول نیست ، زیرا اگراهداف و آرمان های یک انقلاب در سطح جامعه تبیین نشود، انقلاب از حمایت وپشتیبانی مردم برخوردار نمی گردد و کانون اصلی بدست فراموشی سپرده می شود، و چه بسا گرفتار تحریف ها و دگرگونی ها می شود.
با بررسی قیام مقدس امام حسین (ع) این دو بخش کاملاً در آن به چشم می خورد؛زیرا انقلاب امام حسین (ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول ؛ یعنی بخش خون و شهادت و ایثار خون بود و رهبر و پرچمدار آن نیز خود حسین (ع) بود در حالی که بخش دوم آن ازعصر عاشورا آغاز گردید و پرچمدار آن امام زین العابدین و زینب کبری ۸ بودند که پیام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و یارانش را با سخنان آتشین خود به اطلاع افکارعمومی رساندند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه داری که حکومت اموی از زمان معاویه به بعد بر ضد اهل بیت (به ویژه در منطقهٔ شام ) در راه انداخته بود، بی شک اگر بازماندگان حسین (ع) به افشاگری و بیدارسازی نمی پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت های وقت ، قیام و نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ لوث می کردند و چهرهٔ آن را وارونه نشان می دادند.
آثار سیاسی رخداد کربلا در شیعه
واقعهٔ کربلا از حوادث تعیین کننده در جریان تکوین شیعه در تاریخ است .می دانیم که مبانی تشیع ، به ویژه اساسی ترین آنها در اصل آن ، یعنی امامت در قرآن وسنت یافت می شود. اما جدایی تاریخی شیعه از دیگر گروه های موجود در جامعه ، به تدریج صورت گرفته است . سنت و اندیشه ای که از دورهٔ خلافت امام علی (ع) به یادگارماند، تا حدودی به شیعه از لحاظ فکری انسجام بخشید. حمایت امویان از اسلام ساختهٔ خودشان که سیاست گزاری های معاویه اجازه نداده بود، ماهیت و فاصلهٔ آن با اسلام واقعی آشکار شود، در جریان به خلافت رسیدن یزید وضوح بیشتری یافت . در حادثهٔ کربلا جدایی تاریخ شیعه از سایر گروه هایی که تحت تاثیر اسلام مورد حمایت امویان بودند. قطعی شد. از آن پس تشخیص و تشخص شیعه از دیگر گروه ها ـ گروهی که ازسنت و سیرهٔ علی و جانشیان او پیروی می کردند ـ کاملاً ممکن بود.
در میان شیعیان گروهی از هر حیث تابع ائمه بوده و آنها را وصی پیامبر(ص) ومنتخب او می دانستند. از سوی دیگر گروه هایی از مردم عراق و بعضی مناطق دیگر تنهابرتری علویان را بر امویان در نظر داشته و تشیع آنها در همین حد بود. افرادی که در کربلادر کنار امام حسین (ع) در شهادت رسیدند، از شیعیانی بودند که امامت را تنها حق علی (ع) و فرزندانش می دانستند. خود امام (ع) در موارد متعددی از مردم خواست تا حق رابه اهلش بسپارند و او را یاری کنند، زیرا امویان غاصب این حق هستند.
حکمت شهادت امام حسین (ع)
جنبش کربلا به عنوان یک نهضت مقدس مذهبی و یک حرکت سیاسی از نوع انقلابی آن ، پایدارترین جنبش در فرهنگ سیاسی شیعه است . این جنبش ، نهضتی برای احیای احکام دین ، زدودن انحرافات دینی و سیاسی و جایگزین کردن حکومتی علوی به جای نظام اموی بوده است . جنبش کربلا از زاویه دستیابی به اهداف خود حاوی نوعی شکست و نوعی پیروزی بود. شکست سیاسی با توجه به پذیرفتن این که هدف سرنگونی حکومت اموی و ایجاد دولتی علوی بوده است . پیروزی معنوی به دلیل تحکیم آرمان های معنوی اصیل و دینی در جامعه اسلامی . اگر کسی سرنگونی حکومت اموی رادر شمار اهداف امام حسین (ع) نیاورد، شاید شکست سیاسی را هم نپذیرد.
حقیقت آن است که جنبش کربلا را باید آخرین تلاش سیاسی ممکن برای بازگرداندن حکومت به آل علی (ع) تلقی کرد. کوچکترین تردیدی وجود ندارد که امام علی (ع) حق خویش را پس از رسول خدا(ص) از دست رفته می دید، اما به دلایلی سکوت کرد. پس از عمر، انتظار آن را داشت تا حق به حق دار بازگردد. در این باره خودوشیعیانش نظیر مقداد و عمار تلاش کردند، اما این تلاش ها به جایی نرسید. پس از آن دردورهٔ عثمان ، امام چنین احساس کرد که در شرایط جدید، رهبری جامعه چشم اندازموفقی ندارد، با این حال اصرار مردم اور ا امیدوار کرد. این امید در طی چهارسال و نه ماه اقدامات سخت ِ امام برای رهبری صحیح بر باد رفت . تلاش محدود و نومیدانهٔ امام حسن (ع) هم به سرعت در هم شکسته شد. اکنون باید انتظار بیست ساله ای تا مرگ معاویه مطرح می شد. امام حسین (ع) این مدت را صبر کرد، گرچه در این مدت اعتراضاتی بر معاویه در زمینه های سیاسی به ویژه قتل برخی شیعیان داشت .
در سالهای آخر حیات ننگین معاویه سخن از ولایت عهدی یزید به میان آمد،امام حسین (ع) مخالفت کرد، اما چندن امیدی نبود. با این حال امام در مقام امامت نمی توانست تحمل کند.
با روی کار آمدن یزید، امام از روی اعتراض به مکه آمد. اینجا بود که روزنهٔ امیدی از سمت شرق گشوده شد. عراق چند بار تجربه نامیمونی را پشت سر گذاشته بود، اما چه می شد کرد. اگر قرار بود اقدامی صورت گیرد، نه در شام و حجاز بلکه فقط در عراق ممکن بود. آیا ممکن بود که یک بار دیگر به کمک مسلمانان عراق که شیعیان در آن بودند،حکومت اموی را سرنگون کرد ودولت علوی را برپا نمود؟ ظاهر امر، یعنی حمایت های گسترده ای که خبر آنها به امام رسید، این امر را تا اندازه ای تایید می کرد. امام فرصت را ازدست نداد اما وقتی به کوفه نزدیک شد، اوضاع دگرگون شده بود. او در برابر سپاه ابن زیادقرار گرفت . سخن از تسلیم شدن و بیعت با یزید بود. امام نپذیرفت . نتیجه آن شد که همراه یاران محدودش در کربلا به شهادت رسید.
علامه مجلسی می نویسد:
و باید دانست که مذلت های دنیا موجب مزید عزت ایشان است و دوست خدا به اینها ذلیل نمی گردد. آنها که خواستند ایشان را ذلیل گردانند، اکنون نام ایشان به غیر ازلعن و نفرین در زمین مذکور نمی شود و نسل های ایشان منقرض شدند و نشانی ازقبرهای ایشان نیست وحق تعالی نام آن بزرگواران را بلند گردانیده و علوم و کمالات ایشان عالم را فرا گرفته و دوست و دشمن بر ایشان در نماز و غیر نماز صلوات می فرستندو به شفاعت ایشان دردرگاه خدا حاجت می طلبند، و رئوس منابر و مناره ها را و وجوه دنانیرو دراهم را به نام نامی ایشان مزین می گردانند، و پادشاهان روی زمین وسلاطین باتمکین به طوع و رغبت از روی اخلاص روی بر خاک آستان ایشان می مالند، و هر روزچندین هزار کس به برکت زیارت ایشان مغفور می گردند، چندین هزار کس به برکت لعنت بر دشمنان ایشان مستحق بهشت می گردند، و چندین هزار کس از برکت گریستن بر ایشان و محزون گردیدن از مصائب ایشان صحیفهٔ سیئات خود را از لوث گناه می شویند، و چندین هزار کس به برکت اخبار و نشر آثار ایشان به سعادات ابدی فایزمی گردند، و چندین هزار کس به برکت احادیث ایشان به درجهٔ معرفت و یقین می رسند،وچندین هزار کس به متابعت آثار ایشان و اقتدای به سنت ایشان به مکارم اخلاق ومحاسن آداب محلی می گردند، و چندین هزار کور ظاهر و باطن در روضات مقدسات ایشان شفا می یابندو آلاف و الوف از مبتلای به بلاهای جسمانی و روحانی از دارالشفای بیوت رفیعه و علوم منیعهٔ ایشان صحت می یابند.
سخن آخر
زندگانی پنجاه وهفت سالهٔ حسین (ع) قدم به قدم اعجازانگیز بوده . از مولود ومیلاد، از شیرخوارگی و کودکی ، از شباب و جوانی ، از شجاعت و شهامت ، از جود و بخشش ،از وفا و صداقت ، از حفظ ناموس و احترام قانون ، از حمایت مظلوم و خصم ظالم ، از عبادت و فضیلت ، از مسافرت و معاشرت و حتی شهادتش همه حیرت آور است .
راستی این چه رازی است که پاکان تاریخ ، عموماً مظلومان تاریخ هستند؟ گویااین یک سنت تاریخی است که مظلومان تلخی ستم را بر خود هموار کنند، و آوارگی رابپذیرند، تا بتوانند مظلومان را نصرت و آوارگان بشری را به سامان برسانند.
نتیجه گیری
حسین بن علی از جهات فضیلت و کمال اخلاقی بر همه کس برتری داشته است .
حسین (ع) از جهت امامت و ولایت با پدر وبرادرش در یک سطح قرار داشته اند وسایر ائمه هدی هم در همان صف بوده اند، ولی هر یک از آنها در بروز خصال ومکارم شخصی یک اهمیت و مزیت خاصی داشته اند و از میان همه آنها حسین ویژگی خاصی دارد، زیرا او مکتب تربیتی خاصی گشود و در مکتب عملی خود درس فضیلت و اخلاق دادوروش اخلاقی او و پرورش تربیتی او چنان بود که پیغمبر(ص) و علی (ع) و خلفا و اصحاب همه در اکرام و احترام او تاکید و مبالغه داشتند و حتی معاویه که رقیب سرسخت او وپدرش برادرش بود در حضور و غیاب به حسین نهایت احترام را می کرد و اعتراف به مقام وفضیلت او می نمود.
امام حسین سرباز با شخصیت و فداکار اسلام بودکه درس آزادی و فداکاری و مجدو عظمت به مسلمین آموخت و درصورت و سیرت بی نظیر و ممتاز بود، و باید همه ،زندگانی امام حسین را همچون مشعل فروزان ، الگو و پیشرو همه جانبهٔ راه زندگانی خودقرار دهند.
ای که مایوس از همه سویی به سوی عشق رو کن قبلهٔ دل هاست این دل هرچه خواهی آرزو کن
در آتش خشم ایزدی سوخته کیست هر کس که نمود قصد آزار حسین
ای که مایوس از همه سوئی به سوی عشق رو کن قبله دلهاست این دل هر چه خواهی آرزو کن
عاشورا پیامها و پیامدها
1- عاشورا، حرکتى بود که سیدالشهدا حسین بن على(ع) در سال 60
هجرى آغاز آن را رقم زد و پایان آن، روزى است که صدیقه کبرا فاطمه
زهرا(س)، آنگونه که در برخى روایات شریف آمده، در عرصه
حسابرسى قیامت، خواهان داورى محکمه عدل الهى شود و داد عدالت و
حرّیت و حقخواهى و خداجویى و اسلام و قرآن و همه ارزشهاى الهى و
انسانى را از کسانى مطالبه کند که تیغ ستم و نیزه کینه و سنگ شقاوت و
ناجوانمردى به سوى مظهر عدالت و پیکره حق و روح قرآن و جلوه همه
نیکىها و ارزشها کشیدند و از صبح عاشورا تا پسین آن روز، همراه
حسین(ع)، جمعى از پاکترین و والاترین و مظلومترین فرزندان آدم(ع) و
خاتم(ص) را با قساوت و شقاوت تمام به خاک و خون افکندند و بر بدن
عریان و صد چاک آنان اسب پیروزى تازاندند و حرم الهى را در ماه حرام
به اسارت بردند. ولى عاشورا در این فاصله دور و دراز که پهناى آن را
فقط خدا مىداند، همواره زنده است و الهامبخش آزادىخواهان و
عدالتپروران و حقجویان.
دامنه نقشآفرینى عاشورا در طول زمان گسترده است و افزون بر
امانسلى که در متن مبارزه و یا حتى در حاشیه آن، ناظر روند انقلاب
اسلامى و رشد این حرکت و سرانجام پیروزى آن، بوده گواه صادقى بر
این حقیقت است. آنچه نقش نخست را به منطق حسین(ع) و پیام عاشورا
در انقلاب اسلامى داد، تفسیر و ترسیم درست و واقعى آن توسط رهبرى
بىبدیل انقلاب، حضرت امام خمینى، سلام الله علیه، بود که عاشورا را
آن گونه که هست معرّفى کرد و آن گونه که باید در صحنه نقشآفرینى
کند، به صحنه آورد و آن گونه که باید از آن نتیجه بگیرد، گرفت.
امامخمینى به واقع، منطق عاشورا را زنده کرد و با زنده کردن آن، مبارزه
خویش را پیش برد و همین منطق را ضامن بقاى انقلاب و نظام برخاسته
از آن شمرد و سخت بر آن تاکید جست. و به دین قرار است که در نگاه
نافذ و حقیقتبین ایشان، "این محرّم و صفر است که اسلام را زنده نگه
داشته است." و طبعاً اگر حیات اسلام را مىطلبیم، باید عاشورا را آن گونه
که بود و آن گونه که باید باشد، و با منطق و قرائت امام خمینى، زنده نگه
داریم و همواره منطق حسین(ع) را فریاد کنیم.
انقلاب به پایان نرسیده است، و نظام اسلامى به همه اهداف خویش
دست نیافته است. و خط فکرى و عملى بنىامیه، به شهادت آن همه
شواهد تاریخ و آن همه روایات و زیارات، در طول زمان گم و نابود نشده
است. و این چنین است که ما اینک نیز همچون گذشته و بیش از گذشته
نیازمند فهم درست عاشورا و پذیرش و عمل به منطق حسین(ع) هستیم.
و صد البته، سیدالشهدا(ع) حتى در ساعات بحرانى روز عاشورا و در
حالى که دو سپاه در برابر هم صف کشیده بودند، از وظیفه هدایت و منطق
گفتگو و ارائه طریق و تبیین حق، دورى نجست و این در حالى بود که
ذرّهاى در حقانیت خویش تردید نداشت و مقاومت و نبرد تا آخرین نفر و
تا آخرین نفس را راه نهایى خویش مىدانست. انقلاب، همواره به چنین
الگویى نیازمند است و موظّف به آن.
3- عاشورا و آنچه مربوط به این رویداد بزرگ است، در دوران خود
درسهاى بسیارى براى گفتن و عبرتهاى بىشمارى براى درس گرفتن
دارد؛ درس خوبىها و شناخت بدىها. افراد عبرتآموزى که سرنوشت
خود را مایه عبرت مردمان در طول تاریخ ساختند، هر چند خود گرفتار
ننگ و نکبت ابدى شدند. جامعهاى عبرتسوز که از پیشینیان عبرت
نیاموختند و خود درس عبرت براى جوامع پس از خود شدند. و عاشورا
هر ساعتش درس و عبرت، و کربلا هر وجبش کلاس درس و خاستگاه
عبرت آموزى است. و اینک جامعه ما و نخبگان و مدیران و متولّیان
سیاست و فرهنگ و تربیت و علم، بیش از هر زمان و بیش از هر چیز
نیازمند شناخت درسها و عبرتهاى عاشورایند؛ و سیدالشهدا(ع) اینک
بیش از گریه و اشک و ماتم بر خویش، منتظر فرصت یافتن براى
نقشآفرینى در تربیت و سیاست و فرهنگ و سلوک فردى و اجتماعى
ماست و علاقهمندان به منطق حسین(ع) باید بیش از نگرانى براى از رونق
افتادن سوگوارى و تعزیهدارى عاشورا، نگران فراموشى تحلیل درست
چرایى وقوع عاشورا در متن جامعه اسلامى، آن هم تنها نیم قرن پس از
رحلت پیامبر اکرم(ص) و درس گرفتن و عبرت آموزى از آن باشند.
اگر فرهیختگان جامعه و دلسوزان فرهنگ دینى و انقلابى جامعه
اسلامى، نتوانند و یا نخواهند به درستى به این پرسش اساسى پاسخ دهند که
چرا جامعه اسلامى که روزى نظارهگر آن همه توجه و مراقبت و تکریم و
احترام پیامبر(ص) نسبت به حسین(ع) بود، در فاصلهاى اندک، هزاران نفر
از میان همین جامعه، در حالى که ایشان را به شهر خویش دعوت کرده بودند
به روى وى شمشیر مىکشند و حتى او را از دسترسى به آب نیز محروم
مىسازند، آیا این نگرانى جاى ندارد که آن سرنوشت دو باره تکرار شود؟
پرواضح است اگر در پاسخ به این پرسش، از موضع تحریف تاریخ،
خود را به پاسخهایى خودخواسته و خودساخته و جزئىنگرانه قانع
سازیم، جامعه خویش را فریب دادهایم. همه ما به درستى نهایت انحراف
و بدبختى جامعه صدر اسلام را آن روز مىدانیم که حسین(ع) کشته شد
اما باید به درستى روشن شود که این انحراف از کجا آغاز شد و آنچه نقش
اصلى را ایفا کرد چه و که بود؟
بخشى از پاسخ به این پرسش اساسى را سالهاى گذشته در تحلیل و
بیانات مقام معظم رهبرى دیدیم اما چنان که خود معظمله تاکید کردهاند،
سخن ایشان همه آنچه باید گفته و نوشته شود نبود. حال این پرسش را نیز
باید مطرح ساخت که متولیان فرهنگ و رسانههاى جمعى ما بویژه آنان که
جزئى از این نظام هستند و مسوولیت اول را بر عهده دارند، در این باره
چه کردهاند و چه مىکنند؟
4- یکى از نقاط کلیدى در احیاى عاشورا و گسترش فرهنگ آن، که از
سالها پیش مورد توجه مصلحان بزرگى چون حضرت امام خمینى، سلام
الله علیه، و نیز متفکر شهید آیتالله مرتضى مطهرى بوده، آسیبشناسى
عاشورا و فهم منطق حسین(ع) و چند و چون سوگوارى آن بزرگوار بوده
است. حضرت امامخمینى در منطق و روش و عمل خویش نشان دادند که
عاشورا چیست و سیدالشهدا(ع) چه گفت و چرا باید براى او گریست و
چرا باید عاشورا را زنده نگه داشت و کدام عزادارى و ماتم گرفتن است
که الهامبخش منطق حسینى است؟ افزون بر سالهاى مبارزه، آنچه در
سالهاى دفاع مقدس در حاکمیت نام و منطق و رسم حسین(ع) و
سوگوارى حیاتبخش حسینى، گذشت، نمونهاى روشن و ماندگار از
فهم درست عاشورا و شنیدن کامل منطق حسین(ع) بود. اما آنچه در
سالهاى اخیر، در گوشه و کنار و حتى در برخى رسانههاى رسمى شاهد
هستیم، مایه تاسف و موجب نگرانى است، چرا که نشانههاى رجعت
یکجانبهنگرى و قشرىگرى و گم کردن منطق سازنده سیدالشهدا(ع) به
خوبى هویداست. و لااقل این است که از این همه فرصتى که عاشورا در
اختیار ما و متولّیان فرهنگ و دیانت و اندیشه و تربیت مردم گذاشته
است، بهره لازم برده نمىشود و به مسائلى پرداخته مىشود و برنامهها و
تولیدات در سطوحى ارائه مىگردد که با یک جامعه رشدیافته انقلابى و
اسلامى که قریب ربع قرن از تلاش فرهنگ و علمى دستگاها و متولّیان
علم و فرهنگ آن مىگذرد، همخوانى ندارد.
متاسفانه بیش از آنکه به بنیانهاى فکرى و اعتقادى و مایههاى علمى و
تقویت اندیشه و آگاهى اسلامى جامعه توجه شود و از فرصتى که عاشورا در
اختیار گذاشته است در این جهت استفاده گردد به مسائل سطحى و صرفاً
عاطفى و ظاهرگرایى پرداخته و به آن دامن زده مىشود. عاطفه و اشک،
خود ارزش بسیار دارد ولى باید بتواند در مسیر هدایت و اندیشه صحیح
و کسب آگاهى دینى و سیاسى و تقویت ایمانِ تفصیلى و مستدلّ قرار
گیرد. مایه تاسف است که از این همه فرصت که در اختیار داریم نتوانیم یا
نخواهیم در جهت گسترش آگاهى جامعه بویژه نسل جوان با منطق
حسین(ع) و جلوهها و اهداف حرکت آن بزرگوار استفاده و آنان را به
درستى آشنا و دمساز کنیم و وجدان دینى خود یا مسوولیت اجتماعى و
فرهنگى خود را محدود به سیاستها و برنامهها و تبلیغاتى کنیم که
سازندگى و نقشآفرینى لازم را در رشد و تربیت جامعه و شناخت
درست دین نداشته باشد.
امید مىرود دلسوزان و مصلحان جامعه انقلابى و نظام اسلامى، بار
دیگر به این مهم توجه کافى کرده و با تدبیر خویش از افراط و تفریط و
انحراف و تحریف در این زمینه جلوگیرى کنند و فرصتسوزىها را به
فرصتسازى تبدیل سازند.
5- آنچه پیش روى دارید، سومین دفتر "ویژهنامه اندیشه سیاسى
عاشورا" است که به مناسبت سال عزت و افتخار حسینى و به تناسب
موضوع کار مجله حکومت اسلامى، تهیه شده است. این دفتر چنان که در
سر مقاله نخستین شماره توضیح دادیم، اختصاص به "پیامها و پیامدهاى
عاشورا" دارد که در واقع به مرحله پس از رویداد عاشورا مىپردازد. در
دفتر نخست، به ماهیت، زمینهها و اهداف قیام پرداختیم. در دفتر دوم،
رهبرى و مدیریت عاشورا و نقش مردم را بازگو کردیم و اینک نگاهى به
دستاوردها و پیامهاى این نهضت بزرگ داریم. این شماره نیز همانند دو
شماره پیش، علاوه بر مصاحبه، مقالههاى چندى را بر محور یاد شده
پیش روى خوانندگان فرهیخته مىگذارد؛ مقالههایى که همه در یک
سطح نیستند اما در مجموع مىتواند بخشى از خواست خواننده را در
شناخت دستاوردهاى عاشورا بر آورده سازد.
سه شماره ویژهنامه، پس از توفیق الهى، مرهون همکارى نزدیک
جمعى از عزیزان و گروهى از نویسندگان و محققان ارجمند بوده است که
دعوت مجله را براى همراهى با این ویژهنامه پذیرفتند و با نگارش مقاله
یا آمادهسازى و ساماندهى مقالات دریافتى این توفیق را براى مجله
محقق ساختند که مجموعهاى در حجم بیش از 1500 صفحه را در آستانه
عاشوراى حسینى، تقدیم فرهیختگان و علاقهمندان به سیدالشهدا(ع)
کند. آنچه در پایان این دفتر با عنوان "همکاران و نویسندگان ویژهنامه"
آمده است، نامه سپاس به حضور این همراهان پر تلاش است و نیز
مرورى بر شخصیت علمى پژوهشگران و نویسندگان که ویژهنامه را
همراهى کردند. در همین جا نیز لازم مىداند از حضور محترم آیتاللّه
هاشمى رفسنجانى، ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام، که
فرصت ارزندهاى را براى دو مرحله گفتگو براى شماره اول و سوم
ویژهنامه در اختیار مجله گذاشتند و از همراهى و همکارى نزدیکى که
برادران محترم در روابط عمومى مجمع تشخیص مصلحت نظام در این
زمینه داشتند، صمیمانه سپاسگزارى مىکنیم. نیز از حضور محترم
آیتاللّه امینى، ریاست محترم دبیرخانه خبرگان رهبرى، که افزون بر
هدایت کار ویژهنامه و نظارت بر آن، فرصت گفتگوى در شماره دوم را در
اختیار گذاشتند، صمیمانه تشکر مىکنیم.
از خداى تبارک و تعالى درخواست مىکنیم این تلاش ناچیز را به
احترام سالار شهیدان حضرت ابىعبدالله الحسین(ع) در پیشگاه خود
بپذیرد و جامعه اسلامى و نظام اسلامى ما را همواره از نعمت بزرگ
عاشورا و منطق امام حسین(ع) بهرهمند سازد. ان شاءالله.
پرداختن به عاشورا از منظر اندیشه و رفتار سیاسى که وجه غالب و
خاستگاه اصلى این نهضت بزرگ دینى است، مباحث و پرسشهاى بسیارى را پیش
روى مىگذارد؛ بخش اصلى این مباحث مربوط به ماهیت حرکت سیدالشهدا(ع)،
اهداف و علل و سیر تاریخى وقوع آن است، اما بخش قابل توجهى از پرسشها و
موضوعات آن، به دستاوردها و پیامدهاى این حرکت تاریخى و تاثیرى که در
جامعه آن روز گذاشت و نقشى که در تحولات اجتماعى سیاسى و فرهنگى پس از
خود، در طى قرون بعدى ایفا کرد، اختصاص دارد. ادامه این نقشآفرینى و تاثیرى
که فرهنگ عاشورا و منطق حسینى در جوامع اسلامى بویژه جوامع شیعى دارد نیز
در همین راستا ارزیابى مىگردد.
گفت و گوى مبسوط با صاحب نظرى پرتجربه که دهها سال، جریان عاشورا
و حرکت سیاسى سیدالشهدا(ع) در متن مطالعات و بررسىهاى علمى و تاریخى وى
بوده است و به ویژه در سالهاى مبارزه سیاسى و پس از پیروزى، در دوران دفاع
مقدس، الگوى عملى سلوک سیاسى و دینى وى قرار داشته، فرصت مغتنمى است
که مىتوان طىّ آن بخشى از پرسشها و مباحث مورد نظر در هر دو محور را از
نگاه پردقت ایشان پى گرفت. استقبال آیت الله هاشمى رفسنجانى، ریاست
محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام، از طرح سوالات و پىگیرى آن، این فرصت
را به دست داد که به بخش دوم پرسشهاى مورد نظر نیز بپردازیم. بخش نخست
گفت و گو به بعد فکرى و ماهیت قیام عاشورا و اهداف حرکت اختصاص داشت
که در دفتر نخست ویژهنامه آوردیم. اینک در بخش دوم گفت و گو، به تناسب
محور اصلى دفتر سوم ویژهنامه، نقش تاریخى عاشورا را در حفظ مکتب و
تحولات سیاسى اجتماعى پس از آن، از جمله رخداد مبارک انقلاب اسلامى ایران
و نقش عاشورا در شرایط کنونى و رسالتى که در بهره جستن صحیح از آن بر
دوش ما مىباشد، از نگاه ایشان پى مىگیریم. در این بخش گفت و گو نیز حجج
اسلام آقایان مهدى پورحسین، حسین جوان آراسته، احمد حیدرى و سیدضیاء
مرتضوى شرکت داشتهاند.
از محضر آیتالله هاشمى رفسنجانى به خاطر فرصت دوبارهاى که در اختیار
مجله گذاشتند، سپاسگزارى مىکنیم.
مجله حکومت اسلامى: از حضرتعالى به خاطر اینکه فرصت دوبارهاى را به ما
دادید تا پرسشهاى مورد نظر، متناسب با دفتر سوم
ویژهنامه را مطرح کنیم، صمیمانه سپاسگزارى مىکنیم.
پرسشهاى این قسمت در باره سه محور اصلى شکل گرفته
است:
الف: نقش و تاثیر عاشورا در حیات سیاسى، اجتماعى و
فرهنگى جامعه در قرون گذشته، دوران مبارزه براى انقلاب
اسلامى و دوران جنگ تحمیلى؛
ب: جایگاه و نقش کنونى عاشورا؛
ج: جایگاه و تاثیر عاشورا در آینده جامعه و انقلاب و تحولات
اجتماعى.
و امّا سوال اول: در باب تاثیرى که عاشورا در تحوّلات
سیاسى، اجتماعى بعد از خود گذاشته، بارها صحبت شده و
نوعاً مثالهایى که بیان مىشود منحصر به قیام توّابین
مىشود و یا با توسعه شامل قیام مختار هم مىگردد، یعنى به
همان سالهاى محدود بعد از عاشورا. در حالى که قیام حضرت
|
ابىعبداللّه الحسین(ع) حرکتى مستمرّ ایجاد کرد و تا الآن هم
در تحولات اجتماعى، سیاسى و حتى فرهنگى موثر است. اگر
سیر تاریخى تشیّع را نگاه کنیم، تردیدى وجود ندارد که
نقشآفرینى عاشورا به وضوح خود را در حفظ و توسعه آن
نشان داده است. نگاه کلّى حضرتعالى به این بُعد از حرکت
سیدالشهدا(ع) مخصوصاً در قرون بعدى و قبل از انقلاب
اسلامى و دوران مبارزه چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
جواب: طبیعتاً ما تاثیر قیام سیدالشهدا(ع) را در زمان خود حادثه و بعد از آن
دوران نزدیک به حادثه، خیلى بحث مىکنیم، و در تواریخ هم هست و
ملاحظات سطحى تاریخ هم براى مردم گفته مىشود و کم هم نیست،
اینطور هم نیست که مبتکر آن باشیم.
فکر مىکنم تاریخ در اعماق خود، این مسائل را نوشته است. اگر
حوصله این برنامه شما بوده که یک تحقیق جامعى کرده باشید، ببینید در
آن زمان، اگر بر فرض امامحسین(ع) قیام نکرده بودند، به صورت طبیعى
جهان اسلام چگونه بود؟ کار مفیدى است. اسلام در آن زمان پیشرفت
جغرافیایى وسیعى داشت. از غرب به اقیانوس اطلس، از این طرف به
آسیاى میانه، در شمال هم پیشرفت خوبى کرده بود و با این وسعت، تحت
سلطه خاندان بنىامیّه بود و آنها هم ثابت کرده بودند که حساسیت
ایدئولوژیکى و اسلامى ندارند. یک گروه خاصّى بودند، کم کم هم بدتر
شده بودند و حقیقتاً هم به هر قیمت دنبال حکومت بودند. تعهدى به
اسلام نداشتند و اساساً خیلى از آنها ضدّیت داشتند، و در صدد
انتقامگیرى بودند.
در آن زمان تحقیقاً همه شخصیتهاى اسلامى و اصحابى که زمان
پیغمبر بودند، تسلیم شدند. مقاومت در سطح دو سه نفر خلاصه مىشد
که بیعت نمىکنند. آنها هم از آن اصالت و ریشهاى که امامحسین(ع)
داشتند، برخوردار نبودند. آن عمق لازم براى شخصیتى که مىخواهد
چنین کار بزرگى را بکند، آنها نداشتند، علم، سوابق، افتخارات زندگى، در
آنها نبود. گرچه پسر عمر و پسر زبیر، شخصیتهاى بزرگى بودند، ولى با
امامحسین(ع) خیلى تفاوت داشتند.
اگر بنا بود که امام نسبت به آنچه اتفاق مىافتاد، حساسیت نشان ندهد
و بگذارد جامعه سیر طبیعى مادى خود را طى کند، به نظر مىرسد که
بدون تردید همان تعبیراتى که در کلمات امامحسین(ع) است، تحقق
مىیافت، یعنى کاملاً اسلام مندرس مىشد یا به کلّى یک چیز دیگرى
درمىآمد.
این حرکت امامحسین(ع) حداقل دستاوردش این بود که متفکران و
اهل نظر را وادار به تفکر کرد که چرا قضیهاى به این مهمّى اتفاق افتاد؟
طراحى واقعه نیز تامل برانگیز بود زیرا فقط شهادت چند شخصیت
بزرگ نبود! زیرا حادثه شهادت و جنگ، در آن زمان خود به خود خیلى
تکاندهنده نبود، به خاطر اینکه جنگهاى قبیلهاى، فردى و اجتماعى
اتفاق مىافتاد و تمام مىشد. اما با آن طرّاحى که امام انجام داد و با ضمیمه
شدن قسمت بعدى که اسارت فرزندان پیغمبر بود، تامل برانگیزى واقعه
فوق العاده گشت. اساس اهلبیت و نقطه تمرکز خاندان پیغمبر در آن
زمان، حسین بن على و خانوادهاش بودند. شهادت و اسارت آنان با آن
کیفیت و عواطفى که ضمن اسارت و شهادتشان اتّفاق افتاد؛ با آن طرّاحى
خاص – حالا چه طرّاحى را غیبى بدانیم و چه تدبیر سیاسى امامحسین(ع)
– حقیقتاً یک مایه تفکّر و تنبّهى براى سراسر دنیاى اسلام بود و مثل بمب
منفجر شد.
فکر مىکنم مهمترین نقطهاى که مىتوان روى آن تکیه کرد این است
که امامحسین(ع) با این اقدام طراحى شده خود، مسیر تاریخ را عوض
کردند. اگر تنبّهات تاریخى و اظهار نظرهایى که شخصیتها و
مسلمانهاى آن زمان و سالهاى بعد کردهاند و برداشت آنها نسبت به
حادثه عاشورا و شخص امام حسین و یزید و خاندان بنىامیّه و دیگران را
جمع کنیم، اینها خیلى دلالت دارند که امام مسیر تاریخ را حداقل در حدّ
توجّه، هشدار و بیدارباش عوض کردند و بعد آن حوادث معروف اتفاق
افتاد و از خود کربلا از اردوگاه عمر سعد در عصر عاشورا شروع شد و در
کوفه شدیدتر شد. در دورانى که اسرا در کوفه بودند، حوادثى که در
جلسات رسمى و یا در میدانها اتّفاق افتاد، زیر چشم ماموران بنىامیّه
بود. اینها همه نشانههاى خوبى است. بعد مسیر کاروان، آنجایى که آنان را
شناختند، تاثیر فراوانى گذاشت. در شام که از بستهترین نقاط تفکر بود –
چرا که بنىامیّه و معاویه خیلى با زیرکى و تبلیغات خاص خود، آنجا را
بسته بودند، تعصبات هم بود زیرا شامىها با بودن معاویه یک سلطنتى
درست کرده بودند و محوریت دنیاى اسلام را در بُعد سیاسى براى خود
بهدست آورده بودند؛ همین حالا هم شما مىتوانید اهمیت آن را ببینید –
در آن محیط، اسرا در مدتى که در این شهر بودند، آنجا را عوض کردند.
بعد از آن هم معلوم است که از آن زمان به بعد، همیشه مرکزیت حکومت
بنىامیّه در حال دفاع بود. حقیقتاً انسان مىبیند و مىفهمد که حالت دفاعى
به خود گرفته بودند تا اشکالات را جواب دهند. در بحثها و جدلها با
مخالفانشان وقتى به مسئله عاشورا مىرسیدند، کم مىآوردند و
نمىتوانستند جواب بدهند، مىخواستند مسوولیت آن واقعه را از
خودشان دور بکنند. بدترین نقطهاى که آنها را در مباحثه و مذاکره
مىتوانست وادار به عقبنشینى بکند همین ظلمى بود که به
امامحسین(ع) و به خصوص بچههاى امامحسین(ع) کردند. و از آن به
بعد، حوادثى که شما اشاره کردید، رخ داد، مثل اقدام سریع توابین، یعنى
همانهایى که حقّش بود وقتى امامحسین(ع) به عراق آمد اقدام مىکردند،
ولى تاخیر کردند و تاخیرشان مایه حسرت شد و خودشان را گناهکار
تشخیص دادند و حقاً گناهکار بودند و براى جبران آن و نجات خود از
ملامت و سرزنش وجدان، شجاعانه وارد میدان شدند، در حقیقت آن
اقدامى که آنها کردند یک نوع عملیات استشهادى بود، که اگر همین
استشهادى را زمانى که امامحسین(ع) زنده بود انجام مىدادند، موثّرتر
بود و جواب مىداد.
مجله حکومت اسلامى: آیا منشا این عمل استشهادى حرکت امامحسین(ع) است یا
اینکه چون احساس تقصیر و کوتاهى کردند، خواستند آن را
جبران بکنند، یعنى آیا مىتوانیم قیام توّابین را جزء آثار
عاشورا ذکر کنیم؟
جواب: آرى مىتوانیم. حرکت امامحسین(ع) یک حجّتى براى آنها شد که تا
حالا هم ادامه دارد، تردیدهایى که بعضى داشتند، تهلکه و امثال آن که
شبهه مىشد، با اقدام امام، حجت بر آنان تمام شد که باید این کار را
مىکردند. ممکن است این حجّت، قبلاً هم براى آنها تمام بود و کوتاهى
مىکردند، ولى بعد از واقعه کربلا، حجتى عمومى شد.
بعد قیام مختار پیش آمد که نقطه تمرکز تبلیغاتى و استدلالى و قدرت
پیشرفتش را از همین حادثه مىگیرد. هر کس را که مىخواهد از سر راه
خودش بردارد، اتهام شرکت در جنگ علیه امام(ع) را متوجه او مىکند که
غالباً هم تهمت واقعى داشتند و با آنها برخورد مىکند و کسى هم در مقابل
این برخوردها، نمىایستد و مقاومت نمىکند. بنابراین امامحسین(ع)
جامعه را حسابى تکان داده بود و زمینه سازى کرده بود.
کمى که جلو مىآیید و به زمان قیام عباسىها مىرسید، همه قبول
دارند که مایه قیام عباسىها علوىها بودند، نقطه جدى تبلیغات و حلقه
موثّر جریان ضدّ اموى، عمدتاً بر بیان ظلم اموى بود و بهترین مَثل آنها،
کربلا بود. بالاخره عباسىها با شیطنت تلاش نموده و نقش اموىها در
ظلم به اهلبیت و کشتن امام حسین را تبلیغ کردند ولى خودشان هم به
سمت همان شیوه اموىها رفتند و از همان قماش گشتند، منتها یک
مقدارى خفیفتر. بنىامیّه همیشه نسبت به علوىها تندتر بودند. عباسىها
هم جزء مدعیان بودند؛ از اشراف قدیمى بودند که دنبال حکومت در
جزیره بودند و قطعاً در مکه و آنجاها ریاست داشتند. به هر حال آنها از
این حربه استفاده کردند.
– البته در این جا، نمىتوان به همه آنچه که در طول تاریخ اتفاق افتاد،
پرداخت و لازم است در یک فرصت بیشتر به همه این موارد پرداخت. –
تا اینکه به زمان متوکّل مىرسیم. اقداماتى که متوکّل علیه قبر
امامحسین(ع) مىکند، نشان مىدهد آنجا یک نقطه مبارزه پرورى شده
بود و براى هر کسى الهامبخش بوده است. او مىخواسته این نقطه
الهامبخش فراموش شود و مردم دیگر به فکر امامحسین(ع) نباشند.
گرچه قبر و مزار اینها، خود مهمترین نقطه از نظر جغرافیایى بوده که
مردم مىآمدند و اجتماع مىکردند، کنار کوفه بود و موقعیت خاصّى هم
داشت، ولى اصل مسئله این بود که مىخواستند مرکزیت عاشورا را از
تاریخ بیرون ببرند. من یک وقتى در قیام علویین مطالعه مىکردم، دیدم
کمتر قیامى هست که از نورانیت کربلا به نحوى استفاده نکرده باشد،
بعضىها خیلى صریح و محورى و بعضىها به عنوان چاشنى کار متناسب
با محیط انقلابشان استفاده مىکردند.
جلوتر مىآییم تا مىرسیم به صفوىها. در کتابى که پیش از انقلاب
خواندم در مورد حکومت صفوىها یک بحث خوبى را شروع کرده بود
که یک بحث مبنایى براى شما راجع به ایران است تا در بحثهایتان
استفاده بکنید، اینکه حکومت صفوىها معلول حضور نفوذ اهلبیت(ع)
در ایران است یا بر عکس، یعنى صفوىها آمدند و اهلبیت را در ایران
تقویت کردند، واقعاً دو نظر است. بعضىها مىگویند صفوىها آمدند این
را ماندگار و عمومى کردند، بعضىها مىگویند چنین زمینهاى از قبل
وجود داشت. به اضافه اینکه اینها در مقابل عثمانىهاى متعصّب سنّى
بودند و اختلاف ایران و عثمانى بود و اینها از این موقعیت روحى مردم
استفاده کردند که بتوانند مردم را در مقابل عثمانى جمع بکنند.
من در ادلهاى که آن موقع مطالعه مىکردم، به این نتیجه رسیدم که این
نظر دوم درست است. قبل از صفویان گرچه حکومت، حکومت شیعى
نبود ولى به طور واقعى که انسان مىبیند، عاشورا محوریّت داشته و در
خیلى از جاهاى ایران بوده است و صفوىها دیدند چیزى بهتر از این
نیست. البته خودشان هم دوستدار اهلبیت بودند، نه اینکه به خاطر
مصالح سیاسى آن را اظهار کنند؛ ولى کشف کردند و روى آن ایستادند، لذا
این عشق ماندگار شد و هیچکس نتوانست آن را از بین ببرد. در دوره
قاجار هم تقویت شد و بعداً هم همینطور تا به حال مانده است. به اطراف
هم که بروید همچون بحرین که تشیع هنوز هم آنجا هست، آنجا را نیز که
مىخوانید، مىبینید که مسئله امامحسین(ع) و عاشورا باعث تثبیت این
موقعیت شد. درعراق کمى که از کربلا دور مىشوید و به طرف شمال و
مناطق سنىنشین مىروید که عثمانىها آن موقع حاکمیت داشتند، آنان
نیز در آنجا هیچ وقت نتوانستند مساله امام حسین و محبت او را پاک کنند.
همچنین نجف و حلّه که مرکز تشیّع شد و بعد هم مرکز علوم اسلامى شد،
تمام اینها را، انسان وقتى نگاه مىکند، مىبیند که در تاریخ همیشه مثل یک
جویبارى که جریان دارد و از اطراف این رودخانه استفاده مىشود، بهره
مىگیرند، آباد مىشوند، تمدن خلق مىکنند. یا مانند رگ اصلى در بدن
انسان که همه چیز را مشروب مىکند، یک چنین حالتى براى جریان
عاشورا در تاریخ مىتوانید، ببینید.
مجله حکومت اسلامى: یعنى مىتوانیم بگوییم که هویت تاریخى تشیّع و
ماندگارى آن درتاریخ ربط تمام و کامل به امامحسین(ع) دارد
که اگر نبود، معلوم نبود از تشیّع به این شکل فعلىاش چیزى
مىماند؟
جواب: من نمىتوانم بگویم که اگر عاشورا نبود، شیعه هم نبود.ولىاگر با دید
محققانه نگاه بکنید، مىبینید الآن اهلبیت در خیلى جاها نفوذ دارد. به
مصر نگاه بکنید، مىبینید مصریها با محوریت راسالحسین و چیزهایى
از این قبیل که بسیار برایشان تقدّس دارد به اهلبیت ابراز علاقه مىکنند؛
یا در کشور مغرب، تونس، الجزایر و هر جا ما رفتیم، مىبینیم از حضور
تفکر عاشورایى و مظلومیّت اهلبیت(ع) و دفاع از قرآن بر این محور آثار
قابل توجهى شکل گرفته است.
مجله حکومت اسلامى: اگر کسى بگوید که استفاده از قیام امامحسین(ع) در بعد
تشکیل حکومت را کسانى مثل عباسیان کردند، چه باید گفت؟
چطور شیعیان نتوانستند در جهت تشکیل حکومت از این قیام
بهره ببرند تا به اهداف وسیعترشان برسند و فرصتها را از
دست دادند؟ آیا طبق صحبتى که حضرتعالى فرمودید
همین مقدار استفاده کفایت مىکند؟
آیا شیعیان کوتاهى کردند یا ظرفیت شیعیان براى استفاده
از قیام امامحسین(ع) بیشتر از این نبود؟
جواب: این یک سوال مهمى است، من در خصوص این سوال کار نکردهام ولى
حالا آنچه که از ذهنیتهاى خودم مىتوانم داشته باشم را بیان مىکنم.
در زمان ائمه(ع)، رهبرى و هدایت این وضع را خود آنان برعهده
داشتند و ما نمىتوانیم نتیجه بگیریم و قضاوت تاریخى بکنیم. دورهاى که
شما مىگویید حدود 200 سال آن را ائمه(ع) بودند و اگر بنا بود کسى
کارى کند خود آنان بودند. حتّى در زمان امام صادق(ع) وقتى که فرصتى
پیدا شد و یکى از رهبران انقلاب علیه امویان به امام صادق(ع) رو آورد،
امام نپذیرفتند.
این یک بحث اساسى مىخواهد و من چند کلمهاى عرض مىکنم، اگر
شما این بحث را در این نشریه ندارید، جاى آن خالى است.
چرا اینطورى شد و ائمه اقدامى نکردند، مخصوصاً امام رضا(ع) که
موقعیت ممتازى براى آن حضرت به وجود آمده بود. قضاوت کردن
سخت است، با آن اصرارهاى مامون و شرایطى که به وجود آورده بود و
نفوذ امام رضا(ع) در خراسان و مشکلاتى که مامون با بغداد داشت. امام
رضا(ع) که طرفداران مردمى قوى داشتند.
|20|
به نظرم مىرسد که پس از امامحسین(ع) این اصل براى ائمه ما مسلّم
بوده که شرایط به هر دلیل شرایطى نیست که حکومت ناب اسلامى مورد
نظر اهلبیت تشکیل شود. و ما از امامان هیچ حرکتى جدّى براى گرفتن
حکومت که واقعاً دنبال این باشند که خودشان بخواهند حکومت را قبضه
کنند، نمىبینیم. البته در تبیین حقّانیّت خودشان مىبینیم حرکت مىکنند،
حرف مىزنند، محاجّه مىکنند، دوستانشان هم احتجاجات زیادى دارند
و بحث مىکنند، نمایندگانشان در سراسر جهان اسلام بودند، پول
مىگرفتند، شوون ولایت را اجرا مىکردند، مظلومیت و سلب حقّشان را
مطرح مىکردند. اسلام را هم تبیین مىکردند. ولى به نظر مىرسد که عملاً
به فکر تصاحب حکومت نبودند. حالا اگر شما توانستید، مواردى را پیدا
کنید. ما پیش از انقلاب بحثهایى در این زمینه داشتیم و مایل بودیم ثابت
کنیم که امامان دنبال تشکیل حکومتى بودهاند. دیدیم کارهایى بوده است،
در سرّ و خفا یک چیز دیگرى بود و آشکارا چیز دیگرى. تقیّه مىکردند،
گروههاى مسلّح را تقویت مىکردند اما خودشان در صدد تشکیل
حکومت نبودند و ما نمىخواستیم این را بپذیریم.
مجله حکومت اسلامى: حضرتعالى مستحضر هستید، برخى روایات نشان
مىدهد که برخى ائمه(ع) از این نظر تحت فشار بودند مانند
امام صادق(ع) که از ناحیه برخى از شیعیان مورد سوال بود
که چرا دست به شمشیر نمىبرید و چرا اقدام نمىکنید؟ از
موضعگیرى امام(ع) بر مىآید که آنان واقعاً شرایط را
مساعد نمىدیدند و همین کسانى که ادّعا مىکردند ما در
رکاب شما هستیم، ایستادگى نمىکردند. نمونههاى زیادى
وجود دارد که یک نمونه آن جریان سدیر صیرفى است که به
نقل مرحوم کلینى، یک وقت آمد خدمت حضرت صادق(ع) –
حتماً جوانى انقلابى بوده است ولى توجه به موقعیت نداشت.
– به امام اعتراض کرد که چرا در خانه نشستهاید؟ اگر جد شما
امیرالمومنین(ع) این مقدار که شما نیرو و شیعه و یار دارید،
نیرو داشت، قبیله تیم و قبیله عدى، در حکومتش طمع
نمىکردند! حضرت سوال کرد: چند نفر انتظار مىرود باشند؟
سدیر گفت: صدهزار نفر. امام(ع) فرمود: صد هزار نفر؟ عرض
کرد: نه؛ دویست هزار نفر! و در مرحله بعد ادّعا کرد نصف
دنیا طرفدار شماست! معلوم مىشود که این شخص، شناخت
درستى از وضع موجود نداشته است. حضرت ساکت شدند و
بعد با سدیر به مزرعه رفتند. در مسیر در مکانى براى
خواندن نماز پیاده شدند. سدیر خودش نقل مىکند که پسر
بچهاى در آنجا گله بزغالهاى مىچراند، امام(ع) آنجا خواست
جواب مرا بدهد، فرمود. اگر به تعداد این رمه یاور داشتم،
نشستن در خانه و دست کشیدن از قیام برایم جایز نبود!
سدیر مىگوید پس از نماز تعداد بزغالهها را شمردم فقط 17
بزغاله بود! این در شرایطى بود که نقل شده امام(ع) چهار
هزار نفر شاگرد و راوى داشتند. یعنى کسانى که به هر حال
به گونهاى، کم یا زیاد، از محضر امام استفاده کردند. بنابراین
معلوم مىشود که این وضعیت چندان با دوره امام حسین(ع)
تفاوت نداشته است چون بالاخره سیدالشهدا(ع) یک تعداد 70
– 80 نفرى او را همراهى کرد که تا آخر بایستند ولى این
بزرگواران این مقدار هم نیروى کارى نداشتند که تا آخر
بایستند. اگر کسى چنین تحلیلى بکند، نظر شما چیست؟
جواب: ما باید در این روایات یک قدرى کار بکنیم، چرا که بالاخره مىبینیم در
همان زمان گاهى صدها نفر شهید مىشدند، یعنى آدمهایى بودند که
مقاومت مىکردند و در یک گوشهاى شهید مىشدند، همزمان جاهاى
دیگر هم بودند. در زمان خود امامحسین(ع) که اشاره کردید همین مردم
بودند، قطعاً در حکومت اسلامى، تعداد زیادى آدم حاضر بودند که
فداکارى بکنند. ولى مجموعه شرایط را براى پیاده کردن افکار
اهلبیت(ع) که بخواهند اسلام واقعى را پیاده بکنند، شاید مساعد
نمىدیدند. این یک بحث مستقلى است و در بحث ما نمىگنجد، شما یک
سوال مهمى را مطرح کردید که خود یک مقوله مستقلّ است.
مجله حکومت اسلامى: این سوال براى این است که معلوم شود چرا این خط بعد از
شهادت حضرت دنبال نشد بلکه ظواهر تاریخى نشان مىدهد
که برخى فرصتها که در ظاهر پیش مىآمد، ائمه(ع)
امتناعکردند و حاضر نشدند، به میدان مبارزه علنى بیایند؛
علت آن چیست؟
جواب: مهمترین نکتهاى که همیشه به ذهنمان مىرسدونمىتوانیم آن رانفى
کنیم، این است که بگوییم شرایط عمومى کشور براى پیاده شدن احکام
اسلام، آن گونه که اهلبیت تشخیص مىدادند، آماده نبود. چون در
زمانهاى بعدى، مکتب اهل سنّت شکل گرفته بود و عامه مردم – تعبیرات
روایات به عامّه و خاصّه از همین نگاه است – تابع آن مکتب بودند و تقلید
مىکردند، واقعاً قبول مىکردند و ایمان داشتند به اینکه این مکتب حاکم
باشد. اتفاقاتى که در دوران صفویه در ایران مىافتد، بعد سیاسى براى آنها
مهم بوده است نه ابعاد واقعى اجراى احکام، ولى براى ائمه که این گونه
نمىتوانست باشد. آنها مىخواستند قرآن را پیاده کنند. من احتمال جدّى
مىدهم که اگر بحث و بررسى بکنیم به این نتیجه برسیم که امامان(ع)
ظرفیت جامعه را بیش از این نمىدیدند.
مجله حکومت اسلامى: یک نکتهاى در سالهاى اخیر درباره آیهالله شیخ
عبدالکریم حائرى در دوره رضا خان گفته مىشود که ایشان
حرکتى در جهت ضدیّت با اساس حکومت رضاخان، انقلابى
نکرد تا حوزه را حفظ کند و نتیجه حفظ حوزه، نیروهایى بود
که بعدها انقلاب کردند. اگر کسى بگوید در طول تاریخ
ائمه(ع) نیز به خاطر محدودیت توان، و در اقلیت بودن شیعه،
بیشترین سعیشان این بود که شیعه را حفظ بکنند و این
فرهنگ و جایگاه باقى بماند، نظر شما چیست؟
جواب: این نکته هست، ولى اگر با آن حرفى که من گفتم با هم بگوییم، یک
معنایى پیدا مىکند و الّا به تنهایى فایده ندارد. فرض بکنیم صفوىها که
جنبه حکومتى دارند، گرچه فقط در شعار باعث شد که ایران شیعه بماند،
آیا ائمه(ع) هم مىتوانستند حکومتى با همین موقعیت تشکیل بدهند.
فرض کنید مانند حکومت فاطمىها که بعداً در مصر تشکیل شد ولى آن
شیعه خالص نبود و ما هنوز آثار مثبت آن را مىبینیم و بهرهمند مىشویم
از آن زمان اهلبیت به مصر راه یافتند و باقى هستند. اینکه ائمه(ع) هم
مىتوانستند چنین حکومتى به وجود بیاورند و مصلحت مىدیدند که
حکومتى در همین حد از اسلامى بودن تشکیل دهند، این قابل بحث
است و به این روشنى نمىتوانیم، جواب دهیم. ولى به صورت کلّى اگر
مىدیدند که [که تشکیل حکومت ناب اسلامى ممکن] نمىشود، یعنى
تحمّل نمىکنند [و حکومتى مثل حکومت صفوى نیز] یک اسلام واقعى
و یک شیعه واقعى نبود؛ یعنى اگر مىخواستند حکومتى مثل صفوىها و
یا مثل فاطمىها و یا حمدانیان یا ادارسه در آفریقا تشکیل بدهند، اسمش
شیعه بود ولى واقعیتش نبود. در حالى که آنان در صدد تشکیل حکومت
اسلامى ناب بودند نه حکومتى که اسمش اسلامى باشد ولى در واقع
صددرصد اسلامى نباشد.
مجله حکومت اسلامى: این بحث همان گونه که اشاره فرمودید جاى کار و بررسى
دارد ولى آنچه که مسلّم است اینکه این روند ادامه پیدا کرد تا
به انقلاب مبارک و اسلامى ایران رسید که دستاورد مهمى
براى همین نهضتى بوده که در طول تاریخ ادامه داشت. به
نظر حضرتعالى نقش عاشورا در این انقلاب در چه حدّى
بوده است؟ توضیح اینکه این سوال را ممکن است در دو
سطح مطرح کنیم، یکى نقشآفرینى فکرى که این نهضت
داشته و انقلابیون و مبارزین را به اینجا رسانده که باید در
چنین موقعیتى مثل امامحسین(ع) قیام کنند و جلوى استبداد
داخلى یا حتّى استعمار خارجى بایستند و این حرکت را آغاز
بکنند. چون قبل از آن حداقل رکودى بین متفکّرین وجود داشت
و در این زمینه اقدامى نکردند تا حضرت امام(ره) چنین
اقدامى کردند. بنابراین از جهت فکرى، این نقشآفرینى را
براى عاشورا مىبینیم. دیگرى در سازماندهى عملى انقلاب
نیز مشهود است که نهضت عاشورا، نقش عمدهاى داشته
است.
حضرتعالى به عنوان کسى که در متن این قضایا و جریانات
مبارزه بودید و از نزدیک شرکت داشتید، این نقشآفرینى را
براى نسلهاى فعلى که آن زمان را درک نکردند و این مسائل
را نمىدانند و همچنین نسلهاى بعدى، چگونه ترسیم
مىکنید؟
جواب: فکر مىکنم از چند جهت از مسئله عاشورا و کربلا و امامحسین(ع)
استفاده مىشد، براى اینکه مبارزه هم جدّىتر و هم عمیقتر و هم
ماندگارتر بشود. یکى به عنوان یک حجت تا کسى در مسیر مبارزه شک
نکند، چون به خاطر امامحسین(ع) جانشان را تقدیم مىکردند و
بچههایشان را هم به اسارت مىدادند.
آن چیزى که در انتظار مبارزین بود بالاخره یا شهادت بود یا اسارت و
یا هزینه کردن. امام حسین(ع) به خاطر دین همه این کارها را کرده بودند.
ملموسترین شکلش در زندگى ائمه را در کربلا داشتیم. البته از حضرت
موسى بن جعفر(ع) هم زندان را داشتیم، آن هم یک حجّت بود. این را از
لحاظ افکار عمومى مىگویم، اما براى صاحب نظران و اهل فتوى، حجت
بیش از اینهاست. این امر تاثیر بسیار جدّى بر این داشت که انسان با
شهامت و با خیال راحت، وارد مبارزه شود و از هر چه که مىتواند، مال،
جان، بچهها و رفاهش سرمایه گذارى بکند.
نقطه مهم دیگرى که در قضیه امام حسین(ع) وجود داشت فضایى بود
که عاشورا و کربلا در جامعه درست کرده بود و بالاخره جامعه را یک
مقدارى حسینى کرده بود. ما در این جامعه مىخواستیم کار کنیم. اگر این
کار را مىخواستیم در جامعه مثلاً سنّىهاى مصر یا شام بکنیم، قدرى
دشوار بود، مگر اینکه آنها هم یک فضاى دینى مىداشتند که ما از آن زاویه
نگاه مىکردیم، اما فضاى امامحسین(ع) در جامعه بستر مناسبى براى
حرکت جهادى و مبارزاتى خلق کرده بود.
|
سوم، امکاناتى که عاشورا و محرّم خلق کرده بود و هنوز هم خلق
مىکند و نیز خود مراسم عاشورا، حسینیهها، نذورات و موقوفات، اینها
در مسیر مبارزه خیلى مهم است. در جوامع بشرى براى کارهاى
فرهنگىشان از این چیزها خلق مىکنند. بالاخره روز استقلال و
آزادیشان، روز مرگ قهرمانانشان، از این چیزها درست مىکنند و در آن
فرصتها بهره مىگیرند. حادثه عاشورا یک بهره مداومى را در اختیار
تفکر ولایى و تفکر حکومت ولایى گذاشته است. براى اینکه هم از لحاظ
مالى و هم از لحاظ زمانى و هم از لحاظ مکانى و هم از لحاظ داشتن
مستمع که مردم به طور طبیعى جمع شوند و گوش بدهند، اینطور
فرصتى هیچ جا نیست. من الآن جایى را نمىبینم که بخواهم به وضع
خودمان تشبیه کنم. کربلا و عاشورا و محرم این فرصت را در اختیار
مبارزان شیعى در ایران قرار داده بود. ما واقعاً منابع مالى مبارزان را بیشتر
از این ناحیه بهدست مىآوردیم. همه، به خاطر این بود که این فضا وجود
داشت. یک حادثهاى که براى ما اتفاق مىافتاد و کسى از ما کشته یا اسیر یا
متوارى و یا تبعید مىشد، خیلى خوب و آسان مىتوانستیم او را تشبیه
کنیم به آن چیزى که در ذهن مردم مقدس است و شبیهسازى بکنیم و از
این تقدس که وجود مردم را قبضه کرده براى اثبات حقانیت راه خودمان
و جلب احساسات مردممان استفاده بکنیم. اینها خیلى ظرفیت بالایى
است. ما چون در آن هستیم، خودمان غافلیم از آنچه که داریم.
آنهایى که در گذشته به فکر بودند که این جریان را منحرف کنند و به
طرف مسائل غیرسیاسى ببرند و فقط مسائل عاطفى مردم را از این طریق
درست کنند، آنها رندانه عمل مىکردند. نقطه مقابلش این بود که این
نهضت و عزادارىها را که آنها مىخواستند منحرفش بکنند، همان را ما
در خدمت انقلاب آورده بودیم و این کار را فقط روحانیت مىتوانست
بکند که سابقه متولىگرى این امور را داشت. مثلاً وقتى که سراغ
مصیبتخوانىها و نوحهخوانىها، دستجات و عزادارىها مىرفتیم دو
تیپ مىدیدیم؛ یک تیپ بودند که ما با آن تباین داشتیم و دولت هم بیشتر
از آنها حمایت مىکرد و آنها را تشویق مىکرد که عواطف مردم را با
مسائل سطحى جلب بکنند و آتش خواستههاى مردم را با آن چیزها
خاموش بکنند. یک عدّهاى هم بودند که مىگفتند باید احساسات مردم را
در جهت اصلاح جامعه و نظام و کارهاى مبنایى جامعه سمت و سو داد.
در آن دوره بهترین پایگاه ما این جلسات بود، حتى جلسات ماه
رمضان که مردم براى خود ماه رمضان جمع مىشوند نیز بدون امام
حسین(ع)هیچ بود. وقتى یک جلسه برپا مىشد مىبایست روحش را با
تبلیغ راه امامحسین(ع) احیا بکنیم. آن عبادت، روزه، ذکر و قرآن همه بود،
ولى آنکه به کار ما و جلساتمان بیشتر جهت مىداد این روح قیام
امامحسین(ع) بود. حالا هم همینطور است و همیشه هم بوده است.
عاشورا واقعاً چاشنى خیلى موثّر در جلسات ما بود و هنوز هم هست.
خداوند این محبت را قرار داده است.
مجله حکومت اسلامى: اگر در این خصوص خاطراتى از دوران مبارزه دارید،
خوشحال مىشویم بازگو فرمایید.
جواب: وقتىمسئله مدرسه فیضیه اتفاق افتاد و ما براىاولین باربا رژیم درگیر
شدیم، در آن حادثه که با شهادت امام صادق(ع) و ایام نوروز همزمان بود،
طلبه رودبارى، آقاسیدیونس از بالاى پشت بام مدرسه، آن طرف داخل
رودخانه افتاد و بعد از مدتى در رودبار از دنیا رفت. ما این مورد را به
عنوان شهید مدرسه فیضیه مطرح کردیم و از کتکها و غارتها، که اولین بار
بود اتفاق افتاده بود، استفاده کردیم، یعنى اینها را با شبیهسازى با قیام
امامحسین(ع) استفاده مىکردیم. مردم براى اینها واقعاً گریه مىکردند و
حسابى اشک مىریختند، البته با آن ظرافتهایى که وعاظ داشتند، مثلاً شعر
مىگفتند و مرثیهسرایى مىکردند.
این جریان نوروز اتفاق افتاد، شاید 21 فروردین بود که مرا بازداشت
کردند. براى ارسال نامههاى مکتب تشیع رفته بودم که در خیابان باجک
قم مرا دستگیر کرده و به سربازى بردند. جمع دیگرى از طلبهها را نیز
دستگیر کردند. هر کدام از ما طلبهها را در گردانها تقسیم کردند. وقتى
محرم رسید هر یک از ما گردانمان را به یک مسجد تبدیل کرده بودیم، هم
حرفهایمان را مىزدیم و هم روضه مىخواندیم، البته نمىگذاشتند یک
جلسه مشترک میان گردانها داشته باشیم. عصر عاشورا، سپهبد عظیمى،
فرمانده نیروى زمینى براى بازدید آمده بود که یکدفعه نگاه کرد، دید این
سربازها گروه گروه نشستهاند و ما هم با لباس سربازى مشغول صحبت
براى آنها هستیم. او گفته بود اینها آمدهاند اینجا را آخوندخانه کردهاند!
بعد از آن، جلسات ما را تعطیل کردند.
و یا مثلاً، آن نیروهایى که براى حمله به مدرسه فیضیه آورده شده
بودند، چتر بازها بودند که نیروهاى جدى و مقاوم شاه به شمار مىرفتند؛
نیروهاى ورزیده، ورزشکار و آموزشدیدهاى بودند. آنها را به جنگ
قشقایىها فرستاده بودند و در همان پادگان حضور داشتند؛ اینها هم
روضه گرفته بودند و مرا هم براى روضه خوانى دعوت کرده بودند. حالا
چتربازى که مدرسه فیضیه را کوبیده بود و از آنجا رفتند قشقایىها را هم
تار و مار کردند، مجلس روضه گرفته بودند! این نیروها خیلى هم مورد
احترام بودند، مثلاً اگر مىخواستند به آنها آبگوشت بدهند، چند تا تخم
مرغ هم توى آبگوشتشان مىریختند براى اینکه تغذیه مقوى داشته
باشند! این را ما و رفقا که براى روضهخوانى در مجالس آنها رفته بودیم
متوجه شدیم که غذاى آنها با بقیه متفاوت است. من دو سه تا سخنرانى
براى این چتربازها کردم. سالنى داشتند که از جمعیت پُر مىشد، واقعاً ما
را تحمل کردند، در حالى که درست در نقطه مقابل خودمان بودند،
برایشان سخنرانى کردیم، این خیلى تاثیر دارد، یعنى ما این گونه
مىتوانستیم از عاشورا استفاده بکنیم، راههاى دیگرى هم بود، اما این راه
نزدیکتر بود.
مجله حکومت اسلامى: یکى دیگر از جلوههاى حضور کربلا و فرهنگ عاشورا را ما
در مسئله جنگ تحمیلى و فضاى حاکم بر کشورمان در آن
زمان شاهد بودیم و حضرتعالى هم در متن قضایاى جنگ و
مدیریت جنگ قرار داشتید. به نسل موجود ما متاسفانه فقط
برخى از آثار و خاطرات جنگ منتقل مىشود؛ خیلى مایلیم که
روایت نقشآفرینى حادثه کربلا را از این منظر، یعنى در
زمینه دوران دفاع مقدس از زبان حضرتعالى بشنویم.
جواب: طبعاً در جنگ این قضیه بیشتر از جاهاى دیگر دیده مىشود، چون
جنگ یک میدان محسوس شبیه کربلا بوده است، براى آنهایى که نزدیک
به شهادت بودند، آن جلساتى که آقایان روحانى برایشان روضه
مىخواندند، این موثرترین برنامه فرهنگى بود. و به طور کلى براى
نیروهاى جنگ از نقطه آموزششان، اعزامشان، مسیرى که مىرفتند، چه
آنجایى که مانور مىدادند و چه آن موقعى که براى عملیات توجیه
مىشدند و بعدش مىجنگیدند که یا پیروز مىشدند و یا شکست
مىخوردند و شهید یا اسیر یا مجروح مىشدند؛ در تمامى این مراحل
آنچه که آنان را سر حال نگه مىداشت و روحیه آنان را تقویت مىکرد،
داستان کربلا بود. من هیچ چیزى را بیش از این موثر نمىدیدم.
مجله حکومت اسلامى: چرا؟ این چرایش خیلى مهم است.
جواب: چون اینها راهشان را مطابق راه امامحسین(ع) و یارانش مىدیدند و
انتظار سرنوشتى شبیه سرنوشت آنان را داشتند. چون اینها ممکن بود یا
شهید شوند و یا اسیر گردند و سرنوشتى مانند سرنوشت امامحسین(ع) یا
اسراى کربلا پیدا کنند. آنان مىدیدند هر چه برایشان پیش آید در کربلا
بهترین نمونه و مقتدا و الگویش را دارند. علاوه بر اینکه آدمهایى که به
جبهه مىآمدند، نوعاً کسانى بودند که از اول تربیتشان همین بود و با عشق
به امام حسین(ع) بزرگ شده بودند. بخصوص که جهت حرکت جنگمان
هم به طرف کربلا بود. اینکه کربلا و قبور ائمه(ع) را اینها بتوانند فتح
بکنند و راه مردم به کربلا را باز کنند، برایشان مهم بود و لذا روى همه چیز
اسم کربلا را مىنوشتند، جاده کربلا، سقّاخانه کربلا، عملیات کربلا
و…اصلاً یک پارچه عشق به امامحسین(ع) بودند و اصلاً در آن دوره هیچ
نقطهاى از امامحسین(ع) خالى نبود. این رزمندگان با آشنایى که با
ایثارگرى موجود در کربلا داشتند، مسائل برایشان حل شده بود. در جهاد
و مبارزه چیزى که مهم است این است که مسائل براى انسان حل شده
باشد. آدم اگر گرفتار شبهه و تردید باشد ممکن نیست شهامت داشته
باشد. عاشورا خیلى کمک کرد که اینها مشکل فکرى و تردید نداشته
باشند.
مجله حکومت اسلامى: براى ماندگارى و احیاى آن تاثیرى که مساله فضاى حاکم
بر جبههها با الهام از فرهنگ عاشورا داشت، تلاشهاى نسبتاً
خوبى صورت مىگیرد. مساله راهاندازى کاروانهاى راهیان
نور در ایام نوروز براى دیدار از مناطق جنگى، ستاد احیاى
آثار دفاع مقدس و…، و حضرتعالى نیز اطلاع دارید از تمام
اقشار جامعه حضور دارند و با وسائل نقلیه خودشان راه
مىافتند و مىروند، کاروانهاى دانشجویى، اعم از دانشجویان
و اساتید و یا مجموعهاى از هنرمندان و ورزشکاران براى
بازدید جبههها مىروند که به هر حال اینها خودشان در
تاثیرگذارى بر افکار عمومى مردم نقش دارند؛ حضرتعالى
براى استفاده بهتر از این مجموعه و تاثیرات عمیقتر و براى
اینکه تاثیرات صرفاً در لایههاى ظاهرى نماند و به تاثیرات
عاطفى اکتفا نشود؛ اگر پیشنهادى دارید بفرمایید.
جواب: پیشنهاد ونظر ویژهاىکه به فکر کسانى که دارند کار مىکنند نرسیده
باشد ندارم، ممکن است لازم باشد امکانات بیشتر و بهتر باشد و راه را
هموار کرد. ولى به هر حال یکى از کارهاى خوبى که اینها مىکنند و زیاد
هم هست، نوشتن خاطرات رزمندگان جبههها مىباشد. ماها که در عمق
مسائل بودیم، وقتى فرصت مىکنیم و این جزوهها را مىخوانیم، تحت
تاثیر قرار مىگیریم، گریه مىکنیم و به یاد هواى آن موقع مىافتیم؛ تاثیر
ویژهاى دارد. الآن میلیونها نسخه از همین خاطرات را منتشر کردهاند،
ساده هم مىنویسند؛ اینکه پدرشان این جورى بود، مادرشان این جورى
بود، اینطورى خداحافظى کردند، رفیقشان این جورى بود، در جبهه و
سنگر، شب را چه جورى گذراندند، صبح چه کردند، چه جورى مجروح
شدند، در مورد اسارت و امثال آن؛ این کار خوبى است که هزاران اثر
ماندگار به وجود مىآید.
یک کارى که پیشنهاد مىکنم استفاده از ظرفیتهاى هنرى و
نمایشهاى مختلف است؛ اعم از فیلم، سریال، نمایشنامه و…الآن از هنر
براى هر چیزى استفاده مىکنند، هنر مربوط به جنگ، بهتر از این
مىتوانست باشد و این کار خیلى موثر است. اگر درست یک واقعه را به
صورت تخیّلى تنظیم کنند و به صورت فیلم پخش کنند، بغض مردم
مىشکند و همه را تکان مىدهد. ما نمىگوییم در این زمینه فیلم نداریم،
اما کارهایى که هنرمندان به آنها عشق دارند و انجام مىدهند گُل مىکند و
فوقالعاده مىشود و ما کمتر هنرمندانى داریم که در این زمینه عاشقانه
فعالیت کنند و لذا گرچه زحمت مىکشند ولى کارشان در زمینه جنگ گُل
نمىکند. یعنى هنرمندانى که بخواهند در زمینه جنگ و دفاع مقدس،
هدف اصلى را ارائه و آن را بزرگ کنند و نشان بدهند؛ زیاد نیستند، تعداد
کمى هستند، من فکر مىکنم که یکى از چیزهایى که خیلى جایش خالى
است همین است.
علاوه بر اینکه در بخش مربوط به آثار جنگ، ما مدتهاست که پیشنهاد
کردیم که یک موزه جامعى از جنگ ساخته شود ولى هنوز کار درستى
انجام نشده است، البته موزههاى کوچکى به صورت پراکنده هست. من به
کره شمالى که رفته بودم یک موزهاى دیدم که واقعاً عظمت جنگشان را
نشان مىداد. تمام وسایل جنگىشان را نشان مىداد. تمام عملیاتهایشان
و…؛ هم وسایل بود و هم فیلم جنگ، یعنى آن وقتى که با آمریکا
مىجنگیدند چه چیزهایى داشتند و چگونه مىجنگیدند. در حالى که ما
جنگمان با همه مشکلاتى که داشت، واقعاً جنگ پرمعنا و مفهومى بود، ما
سربازان مخلصِ اختیارى، انتخابگر و با آن روحیات را در جبهه داشتیم.
من خیلى از جنگهاى دنیا را مطالعه کردهام و چنین سرمایهاى را ندیدم.
روى این سرمایه بیش از اینها باید کار بشود. همین کارهاى کاروان نور که
شما مىگویید مىرساند که همان تقدسى که در زمان جنگ به ذهن مردم
آمده بود، هنوز آن تقدس باقى است. همین هم مربوط به این کارهایى
است که کردند. صدا و سیما، رسانهها و خود رزمندهها این تقدّس را نگه
داشتهاند. واقعاً مردم همین جورى که به مشهد مىروند و یک خضوعى
مىکنند، به قتلگاه اینها هم که مىروند، همین خضوع، شاید هم عمیقتر
وجود داشته باشد، چون آنان را مىشناسند و مىدانند که بچههاى
خودشان بودند و رفتند شهید یا مجروح شدند. این قتلگاهها براى مردم
خیلى مفهوم دارد. به نظر مىرسد از این سرمایههایى که در اختیار ماست
مىشود بهتر بهرهبردارى کرد. البته ناسپاسى هم نباید بکنیم، هنوز هم
بهترین جلساتى که در کشور گرفته مىشود مراسم شهدا است؛ گاهى ده
بیست بار مراسم گرفتهاند، اما باز هم که آدم مىرود مىبیند که با
روحترین جلسات است.
مجله حکومت اسلامى: زنده نگه داشتن فرهنگ جنگ و جهاد ما چگونه باید با
مجالس و محافل امامحسین(ع) مرتبط بشود؟ یعنى آیا ما
مىتوانیم از این توان و ظرفیتى که در مجالس هست استفاده
بکنیم و آن را همچنان زنده نگه بداریم و مثل زمان جنگ که
عاشورا در نوحههایمان بوده، آیا این راه را مىتوانیم ادامه
بدهیم و این فرهنگ آمیخته با هم بماند، یعنى آن قدرت بقا و
نفوذ کلمه قیام امامحسین(ع) و در کنارش این همه خاطرات از
جنگ همچنان تاثیر خودش را در نسلهاى بعدى بگذارد؟
جواب: فکر مىکنیم یاد اینها و این گونه آثار همیشه معجونى از عاشورا در آن
هست، یعنى هم مستند و هم تشبیه به عاشورا مىکنند.
مجله حکومت اسلامى: به نظر مىرسد مجالسى بر پا مىشود که صرفاً جنبههاى
عاطفى قضیه امامحسین(ع) را مطرح مىکنند بدون اینکه
پیوندى با مسائل انقلاب برقرار شود.
جواب: اینگونه اگر نباشد بهتر است، یعنى روضهاى که مىگیرند اگر گریزى به
دفاع خودمان بزنند بهتر مىشود.
مجله حکومت اسلامى: همانطور که فرمودید نقش کربلا در دوران انقلاب و دوران
جنگ خیلى پر رنگ بود، اما سوال این است که در این دورانى
که دوران سازندگى و دوران ساماندهى امور مملکت است و
دیگر آن حالت بحران و درگیرى با نظام طاغوت یا نظام
متجاوز خارجى وجود ندارد، در این دوران تثبیت و
سازندگى، چگونه مىتوانیم از فرهنگ عاشورا براى پیشبرد
اهداف سازندگى استفاده بکنیم؟
جواب: در آن بحث قبلى که راجع به آثار جنگ و حفظ و نگهدارى آن داشتیم
مقدارى به این سوال جواب داده شد.
ما باید در همه برنامههایى که مىخواهیم انجام دهیم، یک نشانهاى،
علامتى، گریزى و حضورى از آن دوره داشته باشیم. الآن عاشورا و
جنگمان با هم همراهى پیدا کردند و با هم تاثیر متقابل دارند. لذا
اگربخواهیم عاشورا را زنده نگه بداریم مثلاً در فیلمى و یا سریال
داستانى، باید با مسائل جنگ هماهنگ بکنیم. در کارهاى کشورى هم
اینها را زنده نگه داریم و این مسائل هیچگاه فراموش نشود و مایه عزتمان
باشد، مایه تجهیز فکرىمان باشد و بدانیم اگر به ثبات رسیدیم به خاطر
آنها بوده است و اگر آن فرهنگ نبود ما منفعل مىشدیم و از بین مىرفتیم.
مسائل مربوط به دفاع را باید هنرمندانه و با علاقه منتقل کرد. یعنى کسانى
باید باشند که خودشان هم از همان نسل باشند، یعنى دنبال همان چیزها
باشند و پیوند برقرار کنند. من نمىتوام الآن یک شکل خاصى از این نوع
کارها را پیشنهاد بکنم ولى روح قضیه این است که اگر امروز هم بخواهیم
آثار و خاطرات دوران دفاعمان را که همراه با کربلاست زنده نگه داریم،
همه جا مىشود برایش جا پیدا کنیم.
مجله حکومت اسلامى: بُعد دیگر این سوال این است که الآن گاهى در این جریانات
داخلى، شاید برخى تلقىشان این باشد که نحوه تفسیر و
تحلیل و استفادهاى که در سطوح میانى یاپایینتر از قضیه
امامحسین(ع) مىشود ممکن است وجهالمدافعه برخى مسائل
داخلى قرار بگیرد. یعنى یک وقت برخورد با جبهه بیرونى
است و مثلاً قضیه آمریکا و متجاوزین مطرح است که
وضعیت روشن است چرا که ما باید با همان فرهنگ عاشورا و
با همان شدت که در زمان جنگ داشتیم و بلکه شدیدتر
برخورد کنیم و روحیه مردم را قوى نگه داریم و در مبارزه با
جبهه بیرونى از آن استفاده بکنیم، اما در داخل وقتى گفته
مىشود که مثلاً حسینى عمل مىکنیم، این یک عکسالعملى
ممکن است داشته باشد و طرف مقابل بگوید مگر ما یزیدى
هستیم! مىخواستیم حضرتعالى درباره نحوه استفاده از
منطق امامحسین(ع) در شرایط فعلى، هم نسبت به جبهه
بیرونى و هم در داخل، با توجه به مشکلات و شرایط ناگوار و
دشوارىهایى که هست، چه از سوى ضد انقلاب و چه در داخل
خودمان، توضیح دهید تا روشن شود که هیچ کس نباید از
قضیه امامحسین(ع) استفاده ابزارى بکند. آنجایى که واقعاً
نیاز داریم، از منطق شمشیر امامحسین(ع) استفاده کنیم و
طبعاً همهجا اینگونه نیست.
جواب: با توجه به تقدّسى که قیام عاشورا دارد، آیا ما حق داریم از آن سوء
استفاده کنیم و در جاهایى که مىخواهیم رقیب را از میدان در کنیم
متوسل به آن بشویم؟ من هم طبعاً مىگویم در جاهایى که بىارتباط است
نه. یعنى یک وقت دو تا رقیب مسلمان با هم سر یک مسئله بحث دارند،
آن یکى مىخواهد خودش را به امامحسین(ع) نزدیکتر کند و با استناد به
امام، رقیبش را از میدان به در کند و…، این نه؛ ولى یک وقت در همین
صحنهها یک جریانى مىخواهد به ارزشها و جهاد و عاشورا پشت بکند
و فرض هم بر این باشد که آنها هم انقلابى و مسلمان هستند، بله در این
مورد مىشود استفاده کرد. یعنى اگر واقعاً داخل این جبهه، امامحسین(ع)
حضور دارد، جهاد حضور دارد، اما در جبهه مقابل حضور ندارد بلکه آن
جبهه در جهت دیگرى هست و یا اصلاً ضد آن هست، استفاده از نام
امامحسین(ع) و جهاد و ایثار جا دارد. ولى استفاده ابزارى به این معنا که به
ناحق اینها را بهکار ببریم، حق نداریم از مقدسات در جهت اهداف
شخصى و جناحىمان استفاده بکنیم. این بر مىگردد به روح تقابل، اگر
تقابل با اهداف امامحسین(ع) است و یا بىتفاوتى است، بله جاى استفاده
هست، اما اگر تقابل بین دو نیروى مساوى است که هر دویشان به اندازه
هم براى امامحسین(ع) یا براى خودشان کار مىکنند، اینجا دیگر جاى
استفاده نیست.
مجله حکومت اسلامى: این پاسخى درست است ولى کلى است. اگر کسى به
صورت مصداقى از حضرتعالى بپرسد که آیا الآن شرایط
داخلى ما کربلایى و حسینى هست و ما باید آنگونه عمل
بکنیم، یعنى در برخورد با مشکلاتمان، در مسائل فرهنگى و
مسائل سیاسى، باید آنگونه عمل بکنیم؛ آن گونه که گاهى
تبلیغ یا جلوه داده مىشود؟ البته ممکن است همینطور هم
باشد؛ ما در صدد قضاوت نیستیم. سوال ما از حضرتعالى
به این انگیزه است که چه بکنیم تا بتوانیم از مجالس امام
حسین(ع) و نام امامحسین(ع) و منطق امامحسین(ع)،
همانطورى که در دوره جنگ به نحو احسن استفاده
مىکردیم، در شرایطى که در آن قرار داریم نیز به نحو احسن
استفاده کنیم و نتیجه معکوس نگیریم.
جواب: بله، الآن یک واقعیتى در صحنه سیاسى اجتماعى زندگى ما هست و آن
اینکه یک جریانى در کشور فعال است که مىخواهد سکولاریزم و
جدایى سیاست از دین را بر مردم تحمیل کند و ما را از حرکت حکومت
دینى جدا کند. حالا اینها بعضىشان قبلاً در انقلاب هم بودند، طرفدار
حکومت دینى هم بودند ولى از این راه پشیمان شدهاند. مىبینند از این راه
مثلاً اشکالاتى پیش مىآید. بعضىشان هم ذاتاً همینگونه بودند و هیچ
وقت با حکومت دینى در کشور ما موافق نبودند، حال یا ابراز هم
مىکردند یا جرات نمىکردند ابراز کنند، و حالا موقعیتى شده که
ابرازکنند.
از طرفى مىبینیم الآن خارجیها نیز بخصوص آمریکا واقعاً
مىخواهند حکومت در ایران، حکومت سکولار باشد. و افرادى هم این
را دنبال مىکنند. اخیراً هم که شما دیدید صریحاً و خیلى بىپروا در
روزنامهها مىنویسند و در سخنرانىها مىگویند، حتى در اجتماعات
دانشجویى و دانشگاهها مىروند سخنرانى مىکنند، بعضى از طلبهها هم
مىروند با آنها همصدا مىشوند، این یک جریان واقعى در کشور است.
تحقیقاً جاى استفاده از روح کربلا و دفاع اینجاست که ما بگوییم این
همانى است که امامحسین(ع) نمىخواست بشود. قبلاً در بخش اول
مصاحبه گفتیم که همه حرکت امامحسین(ع) این بود که آن نظام اسلامى
را برقرار کند. ممکن است ما الآن در پیاده کردن نظام اشکالات جدى
داشته باشیم این یک بحث دیگرى است، اما اینکه بخواهند به این نتیجه
برسند که برگردیم به حکومتى مثل حکومت ترکیه، این دیگر واقعاً
درست در نقطه مقابل اهداف است، همان اهدافى که ما تشخیص مىدهیم
اینها اهداف انقلاب است و از اول به دنبالش بودیم؛ من اینجا را حق
مىدانم که ما از ادبیات عاشورا و از قداست عاشورا استفاده بکنیم، این
استفاده ابزارى نیست، این استفاده در جهت راه است، یعنى راه گُم
نکردناست.
البته یک بحث دیگرى که شما نیز در سوالاتتان آورده بودید، یعنى
آنچه رهبرى به عنوان سال عزّت و افتخار حسینى مطرح کردند، این را
کمى صریحتر توضیح مىدهم و مىخواهم از یک زاویه دیگر به آن نگاه
کنم. در شرایطى که رهبرى بررسى و احساس مىکنند الآن شرایطى است
که باید مثل امامحسین(ع) قیام کرد و برخورد کرد و شمشیر کشید و یا به
طرف شمشیرى که دیگران کشیدهاند، رفت و به جهاد پرداخت و مانند
دوره امامحسن(ع) نیست که باید کوتاه بیاییم و صبر کنیم و یک چیزهایى
را از سرمان بگذرانیم، ایشان در این فضا سال عزت و افتخار حسینى
اعلام کردند، یعنى وقتى که آمریکا تهدیدش را رو کرد و به طرف منطقه ما
حرکت کرد و صریحاً اعلام کرد که هدف او سرنگونى نظام اسلامى در
ایران است، و وقتى که مىبینیم کسانى در داخل صریحاً با آمریکا
همصدایى نشان مىدهند؛ موقعى است که جاى مجاهدت و جانبازى و به
استقبال خطر رفتن وجود دارد. ما در شرایطى هستیم که باید خودمان را
آماده کنیم براى اینکه ممکن است واقعاً خطرى برایمان پیش بیاید و باز
ممکن است صحبت از شهادت باشد و صحبت از جنگ و فداکارى باشد.
خوب گاهى با ستون پنجم آن دشمن در داخل مواجهیم، گاهى با خودش
مواجهیم؛ البته تشخیص این با مدیریت نظام است که چه کار بکند. من
فکر مىکنم آن که ایشان سال عزت و افتخار حسینى اعلام کردند
مفهومش این بود شما هم تاکید دارید و این غیر از آن بحث استفاده
ابزارى است.
مجله حکومت اسلامى: بله، کاملاً روشن است آنچه مقام معظم رهبرى فرمودند در
یک افق بالا است و کاملاً موضعگیرى متینى است که با توجه
به شرایطى که داریم همین را مىطلبید.
این خطرى که حضرتعالى از نظر داخلى فرمودید، خطر
واقعى هست و کسى نمىتواند آن را انکار کند مگر اینکه
چشمش را بر روى واقعیتها ببندد؛ تردیدى در این نیست. اگر
در چنین شرایطى قرار بگیریم ما باید از آن توانى که در
منطق امامحسین(ع) هست استفاده بکنیم. ولى یک سوال
جدى در اینجا که در بحثهاى سیاسى روز و در برخى بحثهاى
طلبگى ما نیز وجود دارد این است که گاه رفتار ما به عنوان
جبهه مدافع انقلاب و نهضت حسینى به گونهاى است که
منتهى به همان نتیجهاى مىشود که از آن فرار مىکنیم؛ یعنى
نوع استفاده از قضیه امامحسین(ع) و نوع مقابله با همین
خطرى که حضرتعالى مىفرمایید، به گونه کسى است که
مىخواهد از چیزى فرار کند ولى کارى مىکند که به همان
نتیجهاى که از آن مىترسید، مىرسد. لطفاً اگر موافق این
تلقى هستید، مقدارى توضیح بدهید.
جواب: این همیشه جزء اشکالات اساسى بوده و الآن هم هست، اصلاً آنها
دارند از همین ضعفهاى ما استفاده مىکنند، یعنى اگر ما در درون خودمان
از دین، انقلاب، از امامحسین(ع) و از مقدسات فکرىمان بد استفاده
نکنیم، دشمن اینقدر سوژه بهدست نمىآورد. همین اظهارات
متحجرانهاى که بعضىها مىکنند، اظهاراتى که قابل قبول نیست، جوانها
را فرارى مىدهد و یا اقداماتى که باعث مىشود که رابطه قشر جوان را،
خانمها را، روشنفکرها و تحصیلکردهها را و یا آنها که دلسوز کشور
هستند و مىخواهند کشورشان ترقى کند، با ما قطع شود و از ما جدا
مىشوند؛ اینها همه خودش ضد هدف است. بد کار کردن و غلط کار
کردن ما، مهمترین اهرم دشمن است، مهمترین وسیله دشمن است. از
کارهاى همیشگى این بوده که دشمن مىآمد در جبهه مقابل خویش،
عوامل نفوذى را وارد مىکرد و آنها همیشه بهانه و سوژه به دست دشمن
مىدادند و تفرقه درست مىکردند. حرفهاى بىخودى مىزدند، خودشان
را سبک مىکردند و جریان را از چشم مردم مىانداختند و بین مردم و آن
جریان فاصله ایجاد مىکردند. اینها سوژههاى شناخته شده امروزى
دنیاست که از این دارند استفاده مىکنند.
مثلاً در جریان انتخابات که از مردم تقاضا مىکنیم پاى صندوقها
بیایید، آن وقت اظهار شود که اسلام اصلاً به راى مردم احتیاج ندارد! این
درست ضدانگیزه است. ما باید به راى مردم احترام بگذاریم و به مردم
بگوییم باید با راى شما جامعه اداره شود. در چنین موقعیتى معلوم است
آن تحلیل غلط فکرى که بگوید راى مردم اصالت ندارد، نادانى است.
مجله حکومت اسلامى: ولى در این میان، حداقل یک اشکال دیگر وجود دارد و آن
اینکه تلاش درخور توجهى در جهت اصلاح این روشها
صورت نمىگیرد و لااقل نسبت به رفتار برخى جریانات و
کسانى که داعیه اعتقاد کامل به مبانى حکومت دینى دارند و
نگران غلبه تفکر سکولاریسم هستند، اصلاح لازم صورت
نمىگیرد، و این کار لازمى است که باید به آن اهمیت داده
شود. البته در پارهاى موارد، تلاشهایى محدود از جمله برخى
تذکرات حضرتعالى را شاهد بودهایم.
جواب: بله، زمانى پیش از دوم خرداد، به دوستان گفتم ببینید، شما در آستانه
انتخابات پنج، شش کار در اواخر دوره من کردید و آراء مردم را به طرف
مقابل خودتان دادید؛ حالا من وارد نمىشوم که این درست بود یا نه،
کارى به این اختلافات ندارم، مثلاً شما آمدید و به مردم گفتید باید به
اجبار چادر سر بکنید، رفتید مدرسه سر بچههاى کوچک مردم مقنعه
کردید، آمدید با کسى که نوار موسیقى داشت آنجورى برخورد کردید،
آمدید در مجلس قانون گذراندید که ماهواره باید اینجورى باشد؛ اینها
همه راىپران است. یعنى کسانى که اینها را جزء اسلام نمىدانند و فکر
مىکنند اینها جزء نیازهاى روز است، قشر عمدهشان هم از همین بچهها
هستند، بچههاى دانشآموز، دختر، پسر، و دانشجو؛ اینها جواب
نمىدهد. یعنى یک نوع تقدسگرایى که به سلیقههاى اشخاص مربوط
مىشود، مىخواهیم اینها را به متون محکم اسلامى تبدیل کنیم، اینها ظلم
به اسلام است. ممکن است براى بعضىها مستحب باشد، اما نمىشود به
شکل قانون اجبارى بر مردم تحمیل کرد. از این نوع کارهاى خشک و
خشن در خیابانها به نام امر به معروف مردم را ناراضى مىکند. اسلام امر
به معروفش این جورى نیست. و خیلى چیزهاى دیگر از این قبیل هم بود.
مجله حکومت اسلامى: فرمودید در زمان رژیم گذشته دو گونه مجالس برگزار
مىشد، در یک سرى از آنها وجهه عزاى کربلا و مرثیه پر رنگ
بود و رژیم طاغوت هم دوست داشت مجالس همان رنگ را
داشته باشد و دسته دیگر که شماها در آن شرکت مىکردید و
رژیم با آن مخالف بود، آن شورآفرینى، حرکتزایى،
اعتراضگرى به ظلم و ستم و مبارزه را ترویج مىکرد. در
طول تاریخ هم همین طور بوده است، هر وقت انقلاب و حرکت
مثبتى ایجاد شده با بهرهگیرى از ادبیات حماسه، شور و قیام
بوده است اما دو باره در گذر زمان آن حالت عزادارى صرف و
گریه غلبه مىکرده است.
آیا حضرت عالى این غلبه جنبه سوگوارى صرف بر
حرکتزایى و شورآفرینى کربلا را یک آفت و امرى نامطلوب
مىدانید؟ اگر آن را آفت مىدانید براى اینکه چنین چیزى
حادث نشود چه باید کرد؟ آیا به نظر شما اینک در جامعه
چنین اشکالى وجود ندارد؟
جواب: اصل اینکه مىتوانیم از این قیام استفاده کنیم در شرایطى است که این
عزادارىها هست، اگر نباشد نمىتوانیم استفاده کنیم. بنابراین من فکر
مىکنم اصل جریان روضه، گریه و عاطفه باید حفظ شود و باید باشد. البته
باید شرایط را سنجید. در یک شرایطى زمینه استفاده سیاسى و امثال آن
وجود ندارد و همین قدر امکان هست که مساله عزادارى، حفظ و
نگهدارى شود. در این شرایط عاطفه مردم باید محفوظ بماند اما در یک
موقعى شرایط استفاده وجود دارد. البته در همه زمانها حداقل شرایط
استفاده اجتماعى هست، یعنى حتى در حکومتهاى طاغوتى هم
مىشود یک سرى از اهداف امامحسین(ع) را پىگیرى کرد و به
مسلمانهایى که در آنجا هستند گفت این کارها را انجام دهید، مثل کمک
به مظلوم، رسیدگى به محروم و رعایت امور اخلاقى و شبیه اینها که در
پیامهاى عاشورا هست و عاشورا هم هیچ وقت از این امور خالى نبوده
است. این طور هم نبود که صرف گریه باشد. ولى در یک شرایطى مىشود
استفاده سیاسى هم کرد، مثل دوران مبارزه. آن موقع ممکن است غلبه
عزادارى یک کار انحرافى باشد، یعنى ممکن است عدهاى این کار را
بکنند که نگذارند از آن استفاده سیاسى بشود. در این زمان حساسیت
ایجاد مىشود. به طور کلّى هر وقت حالت یاس و ناامیدى از جریانها و
کارهاى سیاسى پیش مىآید، جنبه عزادارىهاى افراطى غلبه مىکند. ما
هم نمىخواهیم پایه آن از بین برود. در یک شرایطى علماى ما حاضر
نبودند قمه زنى و زنجیر زنى را نیز حرام کنند، هر کارى براى عزادارى
صورت مىگرفت و هر روضهاى خوانده مىشد حرفى نداشتند و
مىگفتند اینها عیبى ندارد و همه براى امام حسین(ع) است. بعضى فتاوا
هم در گذشته در این زمینه بود. پس شرایط فرق مىکند.
در مجموع در شرایطى که ما نیاز داریم بهره سیاسى از عزادارىها
بگیریم نباید کار انحرافى صورت گیرد و در موقعى که شرایط
اجتماعىمان ایجاب مىکند باید استفاده کنیم ولى اصل جریان باید راه
خودش را برود.
مجله حکومت اسلامى: الآن احساس مىشود یک نوع قشرىگرى و افراطکارى و
توجه به ظواهر و جنبههاى عاطفى، محور اصلى قرار گرفته
است. حداقل ضرر این کار این است که فرصتها را از کف
مىبرد و نمىگذارد جنبه عقلانیت کربلا و نیز منطق
سیدالشهدا(ع) در مبارزه با ظلم و تبعیض و دفاع از مظلومین
و امر به معروف و نهى از منکر و آن افکار و مبانى که تکیهگاه
عاشورا است بروز کند. به هر حال جامعه ما در کنار عاطفه و
احساس، نیاز به فکر دارد و باید بتواند بر اساس آنچیزى که
در روضهها و عزادارىها مىشنود و مىبیند قضایاى روز و
مسوولیتهاى خویش را تحلیل کند. متاسفانه این نقص در
رسانههاى جمعى ما نیز مشهود است.
جواب:روشن است که در زمان ماباید ازاین امور استفاده اساسىبشود و من
نقص مىبینم. منشا آن این است که افرادى هستند که از جریانهاى
سیاسى سرخورده مىشوند، و به روضههاى اینچنینى پناه مىبرند. اگر
اینها قدرى بىدین بودند به جلسات لهو و لعب پناه مىبردند. چون دین
دارند مىروند آنجا و خودشان را ارضاء مىکنند. آدم از این وضع راضى
نیست و آنچه که مطلوب ما است همان است که گفتم.
مجله حکومت اسلامى: به هر حال، رسانههاى رسمى نظام در این زمینه چه
مسئولیتى دارند؟
جواب: اگر مقصود رادیو و تلویزیون است، البته که نباید ترویج کنند، اینها
افراط مىکنند. گاه انسان هر چه مىبیند روضه است، آدمهاى سطحى را
هم مىآورند و این اتفاقات الآن مىافتد.
مجله حکومت اسلامى: اجازه بفرمایید بعد حماسى عاشورا از منظر دیگرى نیز
بررسى شود. ما در اوائل انقلاب مساله صدور انقلاب را
مطرح کردیم و روشن هم بود که منظور صدور فرهنگى
انقلاب و مقصود همان صدور فرهنگ حماسه حسینى و قیام
و مبارزه و انقلاب حسینى بود و این حرکت تقریباً تاثیرات
خوبى در سطح جهان داشته است، حداقل جوانان مسلمان
تحت تاثیر واقع شدهاند به گونهاى که استکبار جهانى را به
وحشت انداخت. الآن به نظر مىرسد کم کم این تصور براى
جوانهاى مسلمان در سطح کشورهاى اسلامى پدید آمده است
که ایران دیگر آن ایران حماسى، انقلابى و حسینى سابق
نیست و از مواضع گذشته عقبنشینى کرده است و
متاسفانه الآن رهبرى حرکت انقلابى و مبارزاتى در برخى
کشورهاى اسلامى به دست برخى افراد و جریانهایى افتاده
که منحرف و در تفکرشان دچار افراط هستند و الآن همین
افراط در سطح جهان به عنوان سمبل مطرح است و بعد از
قضیه 20 شهریور در امریکا نیز این امر تشدید شده است.
آیا حضرت عالى احساس نمىکنید که ما از منطق حسینى
عاشورا و انقلاب مقدارى عقبنشینى کردهایم؟ اگر عقب
نشینى کردهایم الآن چه باید بکنیم؟
جواب:اولاًاینکه آنهاآمدند و از راه انقلابىما تبعیت کردند بطور طبیعى دنبال
همان اثر خاص بودند، یعنى بچههاى جوان سنى که آمدند میدان، نیامدند
شیعه بشوند، آنها به طور جدى در مذهبشان متعصّب هستند، اینها آمدند
میدان که مبارزه کنند و در مبارزه از ما تقلید مىکردند. سلفىها، وهابیها و
یا جوانان فلسطین طبق عقاید خودشان حرکت مىکردند، حتى طالبان که
یک دسته مسلمانهاى متعصب متحجّرى بودند که خودشان در راه مبارزه
افتادند. البته طالبان بیشتر مىخواستند با ما مبارزه کنند و درگیر شوند.
پس وقتى ما از صدور انقلاب حرف مىزدیم که انقلابى در دنیاى
اسلام خلق بشود آنها هم از منظر خودشان از ما حمایت مىکردند، نه از
فرهنگ ما، البته یک سرى مشترکات هم هست که آنها تکرار مىکنند.
ثانیاً، در مساله صدور انقلاب، شرایط طورى شد که دنیا خطر بزرگى
احساس کرد، مسلمانها الآن در همه جاى دنیا هستند. در اروپا، امریکا و
جاهاى دیگر، اینها قشر مظلومى هستند که احساس محرومیت و تبعیض
مىکنند و ذاتاً روحیه انقلابى دارند. اگر بنا باشد این نوع تفکرها همه جا
متحرک باشد آنها را به حرکت در مىآورد، آنها هم متوجه شدند این
قضایا از ایران شروع شده و هنوز هم این باور را دارند. از این رو ما واقعاً
در سطح جهانى دچار یک مشکلات جدى هستیم و مىتواند بیشتر هم
بشود. ما البته در ایران خودمان را حفظ کردیم، از اهدافمان هیچ تنزل
نکردیم، در مساله فلسطین و در همه مسائل دنیاى اسلام مواضع خودمان
را حفظ کردیم، آنجاکه معقول باشد کمک هم مىکنیم و واقعاً از راه
خودمان برنگشتیم، به طورى که الآن برخى داخلىها مطرح مىکنند که
شما دارید مصالح ملى را فداى مصالح آرمانى مىکنید! در مساله فلسطین
مىگویند ما چرا آنجا هزینه بکنیم؛ مىگویند خیلى از مشکلات ما به
خاطر مواضعى است که در قضیه فلسطین داریم. در همین قضیه عراق
مىگویند: ما که مىدانیم صدام رفتنى است چرا مصالح خودمان را آنجا
نبینیم؛ مثلاً با امریکا همکارى کنیم یا یک جورى مصالح خودمان را ببینیم
و امثال این جور چیزها. یعنى به قول خودشان تقدم مصالح ملّى بر مصالح
آرمانى و اسلامى که الآن جزء حرفهاى پر رنگ اینها شده است. البته ما
هیچ وقت هم این جور افراط نکردیم. امام هم مواظب بودند. یک بار در
دولت آقاى رجایى گفته شد ما با ملتها رابطه داریم؛ چه کار با دولتها
داریم؛ ایشان فوراً موضع گرفتند و گفتند شما یک دولت هستید باید با
دولتها رابطه داشته باشید. ما در این دنیا زندگى مىکنیم و ناچاریم
حدودى را مراعات کنیم. عضو سازمان ملل هستیم و بسیارى از پیمانهاى
بینالمللى را امضا کردیم که هر یک از آنها را نقض کنیم مشکلآفرین
است. لذا قطعاً نظام ما یک ملاحظاتى در این مسائل دارد. اینکه حال
عدهاى از جوانان تند در دنیا بگویند، ایران دیگر مقتداى ما نیست و ما به
بنلادن اقتدا مىکنیم، یک امر طبیعى است. صدور انقلاب در دنیاى سنّى
است. ما اگر الآن حتى مواضعى هم داشته باشیم آنها از ما نمىپذیرند
همانطورى که طالبان نمىپذیرفتند. خیلى از این سلفیها و تندها ما را
کافر مىدانند و فکر مىکنند ما منحرف و مشرک هستیم! بنابراین یک
تضادى بین ما و آنها وجود دارد.
پس ما اولاً یک کشور و دولت هستیم، نیازهاى بینالمللى داریم که
باید آنها را رعایت کنیم. ثانیاً آرمانهایى هم داریم که نمىتوانیم آنها را از
دست بدهیم. یک جاهایى است که مىتوانیم اقدام عملى بکنیم، مىتوانیم
کمک کنیم، مثل کمکى که در فلسطین و لبنان و اینطور جاها مىشود، و
یک جاهایى هم هست که نمىشود کمک کرد. اینها یک تعادلى لازم دارد.
باید بین مجموعه مسائل کسر و انکسارى صورت بگیرد، بعد تصمیم
بگیریم.
مجله حکومت اسلامى: به محور پایانى گفت و گو مىپردازیم. شما مىدانید که در
تاریخ اسلام، کوفه شهرى است بسیار آموزنده و از بعد
روانشناختى اجتماعى و در چارچوب تحلیلهاى
جامعهشناختى زمینه مطالعاتى گستردهاى را پیش روى
مىنهد، زمینهها و عوامل مختلفى منشا تحولات پى در پى آن
بوده است. در همان نیم قرن نخست شکلگیرى خود، روزى،
مرکز حضور قیام کنندگان علیه خلیفه سوم و روزى مرکز
خلافت امیرالمومنین(ع) و روزى نیز از میان آنان و در برابر
دیدگانشان، فرزند پیامبر(ص) و اصحابش با بدترین وضع
به شهادت مىرسند و زنان و کودکانشان به تماشاى آنان
برده مىشوند. چنان که باز مستحضرید تحولات اجتماعى و
سیر تاریخى، قوانین و سنتهاى حاکم بر خود را دارد. حال و
آینده جامعه انقلابى و اسلامى ما نیز بیرون از این سنتها و
قوانین نیست و سرنوشت و آینده ما در گرو درس گرفتن از
گذشته و عملکرد ما مىباشد. با این توضیحات، در خصوص
مسئولیتى که با الهام گرفتن از وقایع کربلا و کوفه و با عنایت
به آن تجربه تلخى که تاریخ اسلام پشت سر گذاشت، جامعه
ما بر دوش دارد، نظر حضرت عالى چیست و از این منظر،
کربلا در گزینش راه صحیح و التزام به آن، چه کمکى مىتواند
به ما بکند و چه راهى را پیش روى ما مىگذارد؟
جواب: اینکه ما مساله کوفه را به ایران متصل کنیم خیلى مساله درستى نیست.
وضع کوفه این طور بود که اول دست ایرانیها بود و بعد مسلمانان از دست
ایرانیها گرفتند و بدنه خیلى از مردمى که در آن منطقه بودند ضد عرب
بودند. به خاطر آن رفتارى که بعضى خلفا با غیر عربها و موالى کرده بودند
و تبعیضهایى که روا داشتند فضاى کوفه را نسبت به خلفاء بد کرده بود.
از طرف دیگر حضرت على(ع) و امام حسن(ع) و امامحسین(ع) و
اهلبیت، مواضع عادلانهاى مىگرفتند، با تبعیضها و ظلمهاى بین عرب
و عجم و موالى و امثال آن مخالفت مىکردند و به همین خاطر مردم کوفه
به اهلبیت به عنوان اشخاص عادل و محبوب نگاه مىکردند و آنها نفوذ
واقعى داشتند. شاید یکى از عواملى که حضرت على از مدینه به کوفه
آمدند همین بود که مردم کوفه به آن حضرت نزدیکتر بودند. البته ادله
جغرافیایى هم داشت که حضرت خواستند در وسط دنیاى اسلام باشند.
بنابراین طبیعت کوفه با مظالم بنىامیه و بنىعباس و آن تعصبهاى عربى و
فامیلى و قبائلى، مخالف بود؛البته ترکیب جمعیتى کوفه و تربیتش تربیت
اصیل جایى مثل مدینه نبود. بنابراین تا یک حدى حمایت مىکردند و یک
جاهایى که منافعشان ایجاب مىکرد دیگر مقاومت نمىکردند. در تاریخ
تقریباً همین گونه بوده است. و به هر حال کوفه بدتر از شهرهاى دیگر
نبود. البته شهرهاى دیگر یک تعصبهاى خاصّى براى خودشان، مثل
عربیّت و امثال آن داشتند. شام یک جوّى داشته، مدینه یک جوّى داشته،
هر جایى یک جوّى داشتند. اینها ترکیبى بودند از مجموعه مسلمانهایى
که آمدند به اسلام پیوستند و به خاطر مواضع خوب اهلبیت طرفدار
اهلبیت بودند، اما آن عمق و معرفت واقعى در آنها زیاد نبود و لذا
حضرت على دائماً با مردم کوفه دچار مشکل مىشدند. آنان تا یک جایى
مىآمدند و جاى دیگر پیش نمىآمدند. با امام حسن(ع) و امامحسین(ع)
هم همان طور رفتار کردند. بعداً نیز با همه قیامهایى که اتفاق مىافتاد،
همین جور رفتار کردند، مثل قیامهاى زیدبن على و بسیارى از قیامهاى
دیگر. حالت اصلىشان اینها را وادار به حمایت مىکرد ولى آن اصالت و
ریشه را نداشتند.
فکر مىکنم مساله ایران از لحاظ ولایت و علاقه به اهلبیت کم کم
ریشهدار شده و واقعاً جزء فرهنگ واقعى این سرزمین شده است. عرفان
و تمدن و خیلى مسائل در ایران هست که اصالتى خاص و پر عمق به مردم
ایران مىدهد. ایران پایگاه انقلاب است، اینجا جاى مناسبى است. اگر ما
راه درستى انتخاب بکنیم، مردم در مسیر و صحنه حکومتدارىمان
حاضرند و به خاطر آن مایه ولایى که دارند، پاى انقلاب مىایستند. این
خیلى سرمایه خوبى است و در ایران هر چه غیر از این بخواهد جا بیفتد،
نمىتواند. مردم ما ممکن است از یک جریاناتى ناراضى بشوند ولى اینکه
کسى یا جریانى بخواهد جاى آن را بگیرد، من چنین چیزى نمىبینم.
یک وقتى تعبیرى مىکردم که بعضىها هم رنجیده بودند. من مىگویم
حالا در همین شرایطى که شما دارید، اگر نیروهاى روحانیت و دوستان
اهلبیت به اپوزیسیون تبدیل شوند دولتى که سر کار بیاید آن اپوزیسیون،
مانع اساسى و در هم شکنندهاى است، یعنى هیچ کس نمىتواند در چنین
شرایطى حکومتش را مقتدر بکند؛ ملّى گرایى و لیبرالیزم جواب
نمىدهد، این حرفهاى روشنفکرى که مىزنند، اینها همه یک بخشى را
مىتواند جلب کند. توده مردم و عشق و فطرت مردم الآن اینجاست. لذا
باید روى این جریان واقعى فرهنگى که در ایران هست، یک اصالتى قائل
شویم و مناسبترین راه این است که همین رویه مکتب اهلبیت را، ولى با
دید درست، انتخاب کنیم. اگر اشکالى در اینجا باشد این است که ما این را
بد تفسیر بکنیم، جاهلانه و متعصبانه عمل بکنیم، واقعیت زندگى مردم و
نیازهاى آنان و شرایط جهانى را نبینیم و اقدامات مناسب را براى تامین و
تعیین نیازهاى مردم صورت ندهیم. در آن صورت هر اتفاقى مىتواند
پیش بیاید، ولى اگر واقعاً در این بستر خوبى که امامحسین(ع) و اهلبیت
در ایران کسب کردند، ما درست عمل بکنیم، من فکر مىکنم، بهترین
پایگاه است. این قابل تشبیه به کوفه و امثال این جاها نیست.
فکر مىکنم اگر به مقتضیات یک حکومت که اینها همه در اسلام و
قرآن هم دیده شده است، ما عمل نکنیم، ما نیز نباید انتظار موفقیت
داشتهباشیم.
مجله حکومت اسلامى: حضرتعالى آرامش خاطر لازم را با توجه به شرایط روز
و جهانى دارید؟
جواب:اگر عمل نکنیم هیچ کس نمىتواند آرامش داشته باشد. ولىبا توجه به
درک و فهم و احساس مسوولیتى که در مسوولان کشور و شخصیتها
وجود دارد، مشکل حادّى نخواهیم داشت.
مجله حکومت اسلامى: حضرتعالى قبلاً مىگفتید اگر دو تا خوشبین در دنیا باشد
یکى از آنها من هستم! حال با خوشبینى خاصى که
حضرتعالى دارید مىخواهیم ببینیم که آیا در درون