بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع تحقیق:
حاکمیّت خدا بر انسان
و
حاکمیّت انسان بر سرنوشت خویش
محقّق:اعظم خوشنام
(دانشجوی حقوق قضایی)
(1)
انْ یَنْصُرْکُم اللّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ انْ یَخْذُلْکُم فَمَنْ ذََالَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِه وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُوْمِنُونَ.
سوره آل عمران(آیه 169)
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
"حافظ"
(2)
نام و نام خانوادگی دانشجو: اعظم خوشنام.
شماره دانشجویی:8327310824.
نام استاد : جناب آقای رحیمی.
عنوان موضوع مورد تحقیق:
رابطه حاکمیّت خدا بر انسان و حاکمیّت انسان بر سرنوشت خویش.
منابع:
1ـ انسان و سرنوشت. تالیف استاد شهید مرتظّی مطهری.
2ـ معارف اسلامی. تالیف: امیر دیوانی و محمّد سعیدی مهر.
3ـ بنیان حکومت در اسلام. تالیف: سیّد کاظم حائری.
4ـ ولایت فقیه (حکومت اسلامی). تالیف :حضرت امام خمینی (قدس سرّه).
5ـ خلافت الانسان و شهادت الانبیاء. تالیف: سیّد محمّد باقر صدر.
6ـ بایسته های حقوق اساسی. تالیف: دکتر ابوالفضل قاضی (شریعت پناهی).
7ـ سایت اینترنتی :http://www.google.com.
(3)
عنوان ………………………………………………………………………………………………………….. صفحه
پیشگفتار: …………………………………………………………………………………………………. 7
گفتار اول:
تعریف حاکمیّت و انواع آن …………………………………………………………………………. 14
حاکمیّت مطلق …………………………………………………………………………………………… 14
حاکمیّت مردم ……………………………………………………………………………………………. 14
حاکمیّت ملی ……………………………………………………………………………………………… 15
حاکمیّت تکوینی ………………………………………………………………………………………… 15
حاکمیّت تشریعی ……………………………………………………………………………………… 16
حاکمیّت تئوکراتیک و دمکراتیک ……………………………………………………………… 16
گفتار دوم .
منشا حاکمیت در حقوق ایران …………………………………………………………………. 24
حاکمیت الهی ………………………………………………………………………………………….. 24
حاکمیت ملی …………………………………………………………………………………………….. 28
رابطه ولایت فقیه با حقوق و ازادی های فردی ……………………………………….. 31
طرق و روش های سلامت نظام با رهبری ولی فقیه ………………………………. 31
مقایسه جمهوری اسلامی ایران با نظام های دمکراسی مطلق ………………… 33
(4)
گفتار سوم.
انسان شناسی ………………………………………………………………………………………………. 36
ارتباط انسان شناسی با خدا شناسی …………………………………………………………… 37
انسان و اختیار ……………………………………………………………………………………………… 38
جبر ………………………………………………………………………………………………………………… 40
قران و اختیار انسان ………………………………………………………………………………………. 41
حاکمیّت مطلقه خدا بر انسان ………………………………………………………………………. 42
امر و نهی الهی ……………………………………………………………………………………………… 46
آزادی دیگران ……………………………………………………………………………………………….. 46
نتیجه گیری …………………………………………………………………………………………………. 48
منابع ………………………………………………………………………………………………………………. 50
(5)
تقدیم به پدر و مادری
که دوستشان دارم.
(6)
پیشگفتار:
بر مبنای جهان بینی توحیدی، از آن جا که خداوند مالک تمام هستی است " لِلّهِ مَا فِیِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الارْضِ" سر رشته و اختیار هستی نیز به دست اوست " فالله هو الوالی".
و شخص مومن که برای خداوند چنین منزلتی قائل است، همواره او را ولی و اختیار دارخود می داند " انتَ وَلیّ فِی الدُنّیا و الاخِرَه " کسی که این حقیقت را که غیر از او هیچ ولی و صاحب اختیاری وجود ندارد، درک کرده باشد، خود را در سایه سار ولایت او قرار می دهد و خداوند نیز ولایت خاص خویش را از او دریغ نمی کند" الله وَلی الّذینَ آمَنوا یُخرِجهم مِنَ الظُّلُماتِ الَی النُّورِ " چنین کسی این حقیقت را دریافته است که خداوند بهترین مولا است " نِعْمَ الْمَوْلَی " و اگر او را به ولایت خود برگزیند، از هر مولایی دیگری، بی نیاز است.
کسی که به این بینش توحیدی دست یابد ، از شخصیت ممتاز و روح مقتدری بر خوردار خواهد بود.
در مقابل، کسی که ولایت خداوند را در عمل نپذیرفته و از مسیر حق خارج شده است، بی پناه خواهد ماند و فرمان برداری از غیرخداوند به هر شکل و اندازه که باشد نقض ولایت خداوندی است؛
نشانه پذیرش ولایت خداوند در عرصه فردی تن در دادن به احکام اوست و در صحنه اجتماع نیز، دل نبستن به غیر قانون الهی است.
مبنای هر گونه تصمیمی در جامعه مومنان باید خدا و احکام او باشدو باید هرگونه اختلاف با رجوع به دین خدا حل و فصل شود.
اجرای قانون در مورد دیگران نوعی دخالت در حیطه اختیار آنان است . از این رو به صرف اینکه قانون بر گرفته از دستورات دینی است کافی نیست تا هر کس بتواند آن را در مورد دیگران به اجرا درآورد. (7)
هیچ انسان و هیچ دستگاهی نمی تواند حکمی را بر دیگران جاری کند مگر آنکه ثابت شود از چنین حقی برخوردار است. دستگاهی واجد چنین صلاحیتی است که مشروعیت داشته باشد. بر مبنای جهان بینی توحیدی ـ همانطور که پیش تر گذشت ـ حق حاکمیت و ولایت در انحصار خدا است و کسی که در مصدر حکومت قرار می گیرد، به واقع در ولایت خدا دخالت کرده است. بنابراین اعمال ولایت نیز در انحصار کسی خواهد بود که مجوز چنین تصرف و ولایتی را از سوی خداوند داشته باشد.
مفهوم " حق الهی حاکمیت" این است که دخالت در امور دیگران ، از اختیارات انحصاری خالق و مدبّر و ولی حقیقی انسان ها است. خداوند این ولایت را از طریق اذنی که به فرد یا گروه خاصی می دهد، اعمال می کند؛
نه آنکه خود به جامعه انسان ها درآید و بر آنان حکم راند. امام خمینی(قدس سره) در کتاب مکاسب محرمه، می فرمایند:
" ولایت به حکم عقل، مخصوص ذات باری است، تنها اوست که حاکمیت بالذات دارد، حاکمیتی که مستند به جعل دیگران نیست و اصالتاً حق دارد برای انسانها و اداره امورشان تدبیر کنند … دیگران تنها با جعل و نصب او می توانند متصدی امر ولایت گردند".
بنابراین حاکمیت ذاتاً و اصالتاً حق خداوند است و از این رو نظریاتی که این حق را به انسان ها می دهند، بر خلاف منطق توحیدی قلمداد می شوند.
انسان ها، به هیچ روی دارای حق ذاتی برای حاکمیت نیستند، که آن را از طریق قرار داد اجتماع
یا رضایت به دیگری واگذارند.آنان اگر حقی داشته باشند، حقی است که خداوند به ایشان عطاء فرموده است. (8)
خداوند اگر چه دارای حق حاکمیت و تصمیم گیری برای همگان است، انسان ها را مجبور یه پذیرش ولایت خود نکرده است. از این رو، حق حاکمیت خدا با آزادی انسان ها منافات ندارد. زیرا انسان ها در پذیرفتن ولایت خداوند بر خود ، مختارند؛ همچنان که راه گمراهی به روی ایشان گشوده است.
پس معلوم شد که حاکم اصلی خداوند است؛ اما او می تواند حاکمیت و ولایت را برای دیگران نیز اعتبتر کند؛ با این تفاوت که ولایت او اصلی و ذاتی است و ولایت دیگران تبعی.
بررسی بهترین شیوه های حکومت و شناخت اصولی که بشریّت را به ساحل نیکبختی و سعادت
می رساند و پایان هرگونه ظلم و ستم را ندا میدهد، یکی از مهمترین مباحثی است که دانشمندان و اندیشمندان را به تحقیق و کاوش واداشته است.
صاحبنظرانی که پیرامون این مسئله به کندوکاو پرداخته اند، به جز آنانکه به آئین اسلام پایبند بوده و به این مکتب رهائی بخش گرویده اند، همه از دو عنصر اساسی که بزرگترین نقش را در پی ریزی حکومت ایفاء می نمایند، غفلت ورزیده اند. این دو عنصر اساسی عبارتند از :
1ـ سعادت در سرای ابدی و زندگی عالم باز پسین.
2ـ کسب خشنودی پروردگار بزرگ.
حقیقت این است که هر چه زمان پیش میرود، بشر بر یک نکته دقیق آگاهی می یابد و براستی باورمی کند که تنها راه سعادت انسان در زندگی دنیا آنست که حکومت را در دنیا بر اساس قوانینی پی ریزی نماید که مبتنی بر وحی خداوندی است؛ خداوندی که بر همه نیازهای بشر واقف است و همه راه های رستگاری وی را می داند.
در شرایطی که حال دنیا اینگونه است، بدون تردید سعادت اخروی و تحصیل رضای خالق بستگی تام به اطاعت از قوانین دینی خواهد داشت. (9)
امروز، ما جهان را می نگریم که در دنیای خروشان ستم و درد غوطه ور است و هر آن خطر نابودی و نیستی، آن را تهدید می کند. شگفتا که پیشتازان اندیشه بشری پیوسته طرح های جدید عرضه
می کنند و بر نامه های گوناگون برای حکومت ارائه می دهند که همه تجربیّات تاریخی را در بر دارد.
اما این برنامه ها اندکی سود نمی بخشد و در شرائطی که همه وسایل آسودگی و رفاه،در اثر رشد تکنولوژی و صنعت، امکان آسایش بشر را فراهم آورده اند، هر روز سختی ها فزونی می یابد و بشریّت در گرداب هلاکت اسیر می گردد.
آری، این تلاش های بی ثمر، هرگز نمی تواند بشریت را از سر گشتگی و آشفتگی کنونی نجات بخشد. اما چه توان کرد که نیاز شدید انسان امروز به فضائی آکنده از مهر و عطوفت و راهیابی به سوی آرمان های خدائی، امری است انکار ناپذیز. در زمان ما نظام های: سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و … بر جهان حکومت می کنند ،که هر یک با دیگری سر نا سازگاری داشته و در راه مبازره با دیگری قد بر افراشته اند.
از یک سو دموکراسی با اعتقاد به رشد بی قید و شرط سرمایه، مدعی آزادی مطلق هر فرد انسان در انجام خواسته هایش می باشد و حکومت های متکّی بر نظام سرمایه داری ، خود را بنیانگذار آزادی و اعطای حقوق انسانی بطور کامل می دانند.
از سوی دیگر نظام سوسیالیستی مارکسیسم فریاد می زند که آزادی و دمو کراسی فقط در راه رشد و پویائی حزب سوسیالیستی حاکم، بکار گرفته می شود و هرگز نمی توان در سراسر جامعه و در همه ابعاد آن به همه طبقات اجتماعی، آزادی عطا کرد؛ چرا که از دیدگاه این نظام باید " دیکتاتوری ـ پرو لتاریا" محقق شود.
(10)
در برابر این دو نظام ــ که هر دو بر خاسته از اندیشه های ناتوان و نارس بشری می باشند ــ آئین جهانی اسلام را داریم. اسلام نه با نظام سر مایه داری هم نوا است و نه با نظام سوسیالیسم همراهی می کند؛ بلکه خود بنیانگذار شیوه ای نو در برابر همه شیوه های ساخته دست بشر است.
اسلام فریاد می زند:(( آقائی و حاکمیّت فقط از جانب خداوند تفویض می گردد، خداوندی که مالک حقیقی جهان و قانونگذار حقیقی و منحصر به فرد عالم می باشد.))
از دید گاه اسلام، رسول خدا ( صلی الله علیه وآله) علاوه بر آنکه آورنده پیام های الهی به شمارمی رود، پیشوای امّت و سر پرست مسلمانان می باشد و نسبت به مومنان از خودشان صاحب اختیار تر است.
البته گروهی از دانشمندان و نویسندگان عامّه معتقد اند که از جانب خدای یکتا " نظام شورا" به عنوان روش حکومت تعیین شده است. آنان در این زمینه به آیات قرآن، روایات رسیده از رسول مکّرم اسلام و روش صحابه آن حضرت استناد کرده اند.
ولی آنچه که مسلّم است این است که، قرآن مالکیّت همه اشیاء را از آن خدا دانسته و تنها یک مالکیّت حقیقی و اصیل را در جهان پذیرفته و آن مالکیّت خدا است و دیگر مالکیّت ها یا قراردادی است، مانند مالکیّت انسان نسبت به اموالش، یا مالکیّت اصلی که از آن خدا است و از سوی او به افراد بخشیده شده و لذا خداوند نسبت به آن سزاوارتراست. مانند: مالکیّت انسان بر بدن خود.
ولله ملک السموات و الارض و مالکیّت وفرمانروایی آسمانها و زمین از
والله علی کل شی قدیر آن خدا است وخدا بر همه چیز توانا می باشد.
(11)
قرآن خدا را ولی مطلق معرفی می کند و ولایت دیگران را در صورتیکه از سوی او باشد مجاز می شمارد. اما باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که انسان در گزینش راه خود و انجام خواسته هایش از آزادی کامل بر خوردار است. این آزادی مبتنی بر خصوصیات تکوینی اوست که خواستن و نا خواستن و انجام دادن و انجام ندادن در وی به ودیعت نهاده شده است.
تحقیقی که اینک پیش روی خواننده محترم قرار دارد، بررسی رابطه حاکمیّت خدا بر انسان و حاکمیّت انسان بر سرنوشت خویش است که در سه گفتار ارائه خواهد شد:
گفتار اول ــ حاکمیّت خدا بر انسان
گفتار دوم ــ منشا حاکمیت در حقوق اسلام
گفتار سوم ــ حاکمیّت انسان بر سرنوشت خویش
ازخداوند قادرِ مَنّان خواستارم که این اقدام ناچیز را از من بپذیرد و آنرا کوششی در راه رضای خویش محسوب فرماید.
من الله التوفیق و علیه التکلان و الیه انیب
اعظم خوشنام
(12)
گفتار اول:
حاکمیّت خدا بر جهان و انسان
(13)
حاکمیّت خدا بر انسان و جهان.
تعریف حاکمیّت و انواع آن:
حاکمیّت عبارت است از قدرت برتر فرماندهی یا امکان اعمال اراده ای فوق اراده های دیگر. هنگامی که گفته می شود فلان دولت حاکم است یعنی در حوزه اقتدارش دارای نیروی است خود جوش که از نیروی دیگری بر نمی خیزد و قدرت دیگری برابر با آن وجود ندارد. در مقابل اعمال اراده و اجرای اقتدارش مانعی را نمی پزیرد و از هیچ قدرت دیگری تبعیت نمی کند .هر گونه صلاحیتی ناشی از اوست، لکن صلاحیت های او فی نفسه است.
در خصوص منشا حاکمیّت و مبنای مشروعیت آن نظرات بسیار متنوع و متفاوتی وجود دارد. از جمله نظریه تئوکراتیک و دمکراتیک که تو ضیحات لازمه در مورد آنها داده خواهد شد. اما به طور کلی تقسیم بندی که می تواند نظریات غالب را شامل گردد عبارت است از:
1ـ حاکمیت الهی 2ـ حاکمیت فردی 3ـ حاکمیت مردم 4ـ حاکمیت ملّی
البته برخی دیگر از حقوقدانان صور حاکمیّت را به سه نوع تقسیم نموده اند:
الف ـ حاکمیّت مطلق ب ـ حاکمیّت مردم ج ـ حاکمیّت ملی
حاکمیت مطلق :
که بر اساس آن حکومت در اختیار فردی به نام پادشاه قرار دارد. و معمولاً این امر را ناشی از ابتکارات فردی و یا مشیّت الهی می دانند.
حاکمیّت مردم :
بر مبنای این نظر ریشه حاکمیّت با خواست مردم و حکومت مردم بر مردم شکل پذیر است .
(14)
بر این اساس دمکراسی سر چشمه قدرت می باشد و مردم جمع افراد تشکیل دهنده جامعه ملی باشند. و حاکم یعنی حاصل جمع افراد اجتماع. بنابر این هر یک از افراد بخشی از این قدرت را در اختیار دارند.
حاکمیّت ملی:
ملت به عنوان شخصیت حقوقی مستقل از افراد محسوب می گردد . ملت در واقع حاصل جمع جبری افراد جامعه و یا مردم نیست، بلکه شخصیت حقوقی مستقلی است که به شخص یا گروه و یا کلیتی غیر ملی قابل انتقال نیست.
همانگونه که می دانیم تقسیم بندی در علوم نظری اصولاً برای تبیین و تفهیم مطلوبتر مطالب است و خود فی نفسه موضوعیت ندارد . ولی نکته مهم در آن، اینست که همه موارد ومطالب را در بر داشته ارتباط منطقی را دنبال نماید. نظر به آنکه در تشریح قانون اساسی ایران نکته مهم و بارز که زیر بنای قانون را تشکیل می دهد، جنبه مکتبی بودن آنست، لذا می توان به نحو زیر نظریات مختلف را جمع بندی نمود: 1ـ نظریه حاکمیّت الهی 2ــ نظریه حاکمیّت غیر الهی
البته حاکمیّت خدا بر انسان و جهان بر دو قسم است : 1ـ حاکمیّت تکوینی 2ـ حاکمیّت تشریعی
حاکمیّت تکوینی:
بر اساس اصل توحید که از اصول اعتقادی اسلام و مبتنی بر دلائل عقلی و منطقی میباشد، خداوند متعال خالق عالم است و حاکمیّت مطلق بر جهان از آن اوست. خداوند شریکی ندارد و پروردگار جهان است . حاکمیّت تکوینی خداوند، تمامی عرصه های هستی و آفرینش انسان را در بر می گیرد .
(15)
همگان از ذرات کوچک تا موجودات بزرگ و ستارگان و کهکشان در حوزه قدرت و قلمرو حکومت خداوند بر جهان قرار دارند. بر این اساس خلقت و حیات و وجود همه چیز و همه کس منجمله، در دست خدا است. این ولایت و حاکمیّت جنبه جبری و قهری دارد . حیات و مرگ انسان ها و سایر موجودات تحت این نوع از حاکمیّت خداوند قرار دارد.
حاکمیّت تشریعی:
خداوند انسان را آزاد و مختار آفریده است . لذا حاکمیّت خود بر اعمال او را از طریق دین و شریعت اعمال نموده است.
به این معنی که با ارسال رسل و انزال کتب آسمانی طریقه زیستن و سعادت را به آنها آموخته است. و تبعیّت از غیر خود را شرک دانسته است. لذا انسان موجودی مسئول است و در برابر اتمام حجّت بعمل آمده توسط خداوند پاسخگو خواهد بود. بنابر این انسانها با پذیرش آئین الهی و پرستش او ولایت و حاکمیّت خداوند را می پذیرند و از دستوراتش تبعیت مینمایند. این دستورات و قوانین الهی شئونات مختلف زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر داشته و تکامل فرد و اجتماع را بدنبال دارد. در طول تاریخ دو نظریه بسیار مهم در باب منشاء حاکمیّت ارائه شده اند:
یکی نظریه تئوکراتیک و دیگری نظریه دمکراتیک.
طبق نظریه اول قدرت ناشی از نیروی ماوراءالطبیعه یا خارج از اراده بشری و طبق نظریه دمکراتیک بر آمده از مردم و ملت و خلاصه از درون گروه انسانی است . بر اساس دید اول حاکمیّت جنبه نزولی دارد و در دید دوم جنبه صعودی. ولی به هر حال اعتقاد کلیت جامعه به هر کدام از این دو دکترین است که می تواند بر پایی، ایستایی و دوام قدرت سازگار با نظریه را تضمین کند.
(16)
منشاءالهی : حاکمیت تئو کراتیک
کهن ترین اعتقاد در مورد سرچشمه قدرت منشاء ماوراءالطبیعه ای آن است. قدرت فرمانروایان از خالق و آفریننده جهان هستی نشات می گیرد و اراده ذات پروردگار در سپردن امر فرمانروای و اعمال قدرت به فرد یا گروه و طبقه ویژه ای مدخلیّت دارد. در طول تاریخ از این اندیشه بهره برداری
فراوان شده و کلیه حکام ، صرف نظر از منشاء قدرت خود کوشیده اند به نحوی حاکمیتی از این دست را پشتوانه قدرت خود و جانشینان و خانواده خود قرار دهند.
مثلاٌ گاهی برخی از فرمانروایان ، خود ادعای خدایی کرده اند. خود را نماد و تجسم قدرت ماوراءالطبیعه دانسته، لباس انسانی پوشیده و بر پهنه زمین نزول کرده اند تا سرنوشت خلایق و حیات آنها را به دست گرفته طبق، دلخواه خود هدایت کنند(حکومت انسان ـ خدایی).
فراعنه مصر و برخی از سلاطین خاور نزدیک و یا امپراطوران باستانی روم خود را از مقوله خدایان می پنداشتند. اسطوره های فراوان که امروزه وجهه ادبی هنر مندان و شاعرانه آن بیشتر مورد نظر است، در این باب به وجود آمده است. امپراطور ژاپن نیز تا سال 1947 یعنی خاتمه جنگ جهانی دوم ،در چشم مردم این سرزمین از چنین شانی بر خوردار بود.
اما بیشتر امپراطوران، پادشاهان و حکمرانان که اعمال قدرتشان جنبه مطلق داشته است از گونه ای حاکمیت تئوکراتیک بهره گرفته اند،که به خلاف بر داشت نخست جنبه غیر مستقیم تر دارد. بر این اساس، شخص فرمانروا به مقتضای مشیّت ذات واجب الوجود وبر حسب قضا و قدر الهی در راس کارها واقع شده است.
از آنجا که کلیه قدرت ها از آن خداست پس طبق تصمیم وی سرنوشت گروه انسانی به دست فرد یا خانواده یا قبیله ویژه ای قرار می گیرد (حکومت بر اساس مشیّت). (17)
نظریه پردازی مربوط به این بر داشت از حدود قرون وسطی در اروپا آغاز می گردد و افراد مشهوری نظیر ژوزف دومستر و بونالد از آن دفاع کرده اند. بسیاری از حکومت های تمرکز گرا، اقتدارگرا، موروثی و مطلق در گذشته و همچنین حکومت های ناشی از حکومت ها ( دیکتاتور های جدید) خود را به نحوی با این گونه بینش تطبیق داده اند.
اصلی ترین شیوه تفکر حاکمیّت تئوکراتیک را در کتب آسمانی و از لا به لای اندیشه مذاهب بزرگ عالم می توان یافت. حاکمیّت اساساً از آن خدا است. انبیاء از سوی وی ماموریت دارند تا قوائد و نظامات الهی را به افراد بشر انتقال دهند و گمراهان و مشرکان و کافران را به راه حق و راستی و صلاح و سعادت دنیایی و عقبایی رهنمون کنند. لذا انبیاء، قاعدتاً فرستادگان و واسطه های هستند برای تعلیم و راهنمایی مردم، حامل پیام الهی و احکام زوال ناپذیر مذهبی که آنها را از سرچشمه وحی گرفته به انسانها ابلاغ می کنند. پیامبران و رسولان الهی قاعدتاً خود برای حکومت فرستاده نشده اند، بلکه آمده اند تا انسان ها را به سوی شناخت ذات باری راهنمایی کنند. و لکن در مواردی نیز مانند برخی از انبیاء بنی اسرائیل همچون حضرت سلیمان ، حضرت داود و نظایر آنها برای ایجاد چنین مدینه فاضله ای خود مستقیماً سر رشته حکومت را به دست داشتند. اما به هر حال، جوهر تفکّر مذهب بر مدار نظریه حاکمیّت الهی است.
حاکمیّت خداوند:
حاکمیّت بر جهان و انسان به خداوند خالق هستی و مدبّر عالم وجود تعلق دارد و او هر که را بخواهد حکومت می دهد و از هر که بخواهد باز می ستاند. بنابراین بسیاری از حکام وپادشاهان برای ایجاد مشروعیّت در فرمانروایی خود تاج سلطنت و طغرای حکومت را از دست بالاترین مراجع مذهبی در یافت می کنند. (18)
این شیوه در گذشته های باستانی ملل به خوبی دیده می شود. مثلاً پادشاهان هخامنشی و ساسانی، به گواهی اسناد تاریخی و سنگ نبشته ها، برگزیده از سوی اهورامزدا و از رهگذر سازمان های روحانی و مذهبی می باشند. سازمان های کلیسایی وروحانی دیانت حضرت مسیح نیز به ویژه قرون وسطی ضمن تشریفات معین مذهبی تاج سلاطین مسیحی را بر سر آنها می گذارند و آنان را متبرک می ساختند تا امور این جهان را طبق اراده خداوند و موافق با مشی دین ، تمشیّت دهند.
بر اساس نگرش و بینش توحیدی، جهان نه مجموعه ای از عناصر، نیروها و قوانین کور که سازمانی از نیروها مقررات و قوانین(سنن)، عناصر و اجزایی مرتبط، منظم، همآنگ، هدف دار و با معنا است و بر این اساس انسان نیز موجودی معنا دار، باهدف و مسئولیت، مجسم می گردد. در چنین بینشی توحید به ژانوسی دو چهره می ماند که ربوبیّت بیانگر یک چهره اش و عبودیّت نشان دهنده دیگر چهره اش می باشد.
به عبارت دیگر توحید یک رابطه فراگیر و حیاتی است، میان رب و تدبیرگر وجود و مربوب یا نظام هستی . بدین معنا مبنای جهان را ربانی بودن و عبودیّت تشکیل می دهد.
جهان در مدار توحید و ربانیّت قرار دارد. بنابراین جهان مبتنی بر ربوبیّت و عبودیّت است که از علم و حکمت مطلقه الهی نشات گرفته است و تحت تدبیر ازلی و لاینقطع او قرار دارد ،عبث و بیهوده نیست و انسان نیزـ به عنوان بخشی از هستی و بلکه سر آمد آن ـ موجودی رها، عبث و بی هدف نیست.
(افحستم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون).
( آیامی پندارید هماناشما را بیهوده آفریده ایم و شما را به سوی ما باز گشتی نیست؟).
(19)
خداوند یکتا آفریدگار نظام آفرینش و مولای حقیقی انسان است.همانطور که می دانیم تنها منشا صحیحی که مشروعیّت حکومت می تواند به آن منتسب باشد و دولت مردان حق ولایت خود را از این منشا دریافت کنند ؛ فقط خداوند است و بس .
بدیهی است که وجدان نیز این نوع از حکومت را تایید می کند و تنها آن را صحیح می داند. زیرا این حکومت از یک سو به صاحب حقیقی خود، یعنی پروردگار قادر و قاهر، متکی است و از سوی دیگر بهترین شیوه ای است که می تواند مصالح امت را در زندگانی دنیا بر پایه قانون الهی و حاکمیّت شخص تعین شده از جانب خدا تضمین کند.
همچنین که این روش تنها روشی است که خشنودی خداوند سبحان و سعادت روز جزا را محقق می سازد. پس حاکمیّت منحصر به خداوند یکتا است و بس، اوست که صاحبان قدرت را تعیین می کند.
برخی پنداشته اند که حکومت الهی ــ یعنی پایبندی به نظام دینی که مبنای آن انتساب قدرت به خداوند ، قداست فرمان های حاکمان بر گزیده الهی و فر مانروای بی چون و چرا و تخلف ناپذیر آنان می باشد ــ به استبداد و خود گامکی می انجامد. زیرا مخالفت با این حکومت بمثابه مخالفت با خدا است که مولا و حاکم حقیقی جهان می باشد و آنچه را بخواهد فرمان می دهد:
در نتیجه، حکومت منتسب به خداوند نیز آنچه را بخواهد فرمان می دهد و این زشت ترین و پیچیده ترین نوع حکومت استبدادی و دیکتاتوری (!) است . این پندار از ریشه باطل است و بر هیچ استدلالی استوار نیست. فرض ما این است که پیشوای حکومت الهی انسانی است معصوم و دور از خطا و لغزش و انحراف؛ همانطور که پیامبر اسلام و ائمه دوازده گانه شیعه چنین بودند.
(20)
بنابراین نسبت خودکامگی و استبداد به آن نسبتی است باطل و بی اساس. ما در نظام دینی معتقدیم که حاکم اصلی، پروردگار جهان با همه علم و حکمت و عطوفت و ولایت مطلقه و برای رهبران دینی نقش استقلالی نمی شناسیم تا چنین پنداری جا داشته باشد.
مالهم من دونه من ولی برای ایشان غیر از او ولّی و سرپرستی نیست
و لا یشرک فی حکمته احدا و کسی را در حکم خود شریک قرار نمی دهد.
قرآن در این آیه مخصوصاً با تعبیر"دون الله" که به معنی "غیر از خدا" است ولایت (سرپرستی) دیگران را نفی کرده و آن را در انحصار خدا قرار می دهد و تنها برای افرادی حق ولایت قائل می شود که از طرف او معین شده باشند.
همچنین در مورد حاکمیّت الهی می توان گفت که خداوند در قرآن حکم را به معنای فرمان و امر و دستور آورده است و فقط و فقط آن را از آن خدا می داند.
این آیه می تواند جوابی باشد برای رد نظرات افرادی که حکومت را فقط خاص نخبگان جامعه ( نظریه آریستو کراسی).و یا حکومت را از آن دولت مداران و کسانی که از قدرت و زور بیشتری برخوردارند، می دانند. مانند حکومت در آلمان نازی.
البته عده ای حکومت را از آن مردم می دانند و بیان می کنند که تک تک افراد جامعه باید در حکومت کشور سهیم باشند. (اما در آئین اسلام حکومت تنها از آن خداوند است و پروردگار این حق را به جانشینان خود بر روی زمین داده است).
وجود رابطه اقتداری رب ـ عبد یا ربوبیّت ـ عبودیّت، بیانگر اصل اساسی حاکمیّت مطلقه خداوند بر جهان و انسان است .
(21)
جهان، هدفدار و با معنا بر اساس قوانین و سنت هایی اداره می شود که از آنها تحت عنوان سنن الهی یاد می گردد. بر این اساس دومین اصل بنیادین در اندیشه سیاسی صدر ، وجود سنت های الهی حاکم بر جهان هستی است. هم چنین خداوند بر مبنای حکمت خود انسان را آفرید و او را به دلیل دارا بودن گوهر عقل و نیروی تعقل و تدبّر،کرامت و فضیلتی ذاتی و فطری بخشید.این برتری و کرامت ذاتی و تکوینی نوع انسان حاصل وجود عقل ، اندیشه، درک، تعقل و شعور در اوست.
( ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای) (نظامی)
این جا است که در این نگرش نقش عظیم و سازنده توحید اشکار می گردد و آن ارائه بهترین نگرش ها نسبت به وجود است . نگرشی جامع و مانع. نگرشی مبتنی بر هدف و سازنده. نگرشی که راه، هدف و جهت حرکت انسان و جامعه را مشخص می کند.
نقش توحید در این است که دید فکری و اید ئو لوژی روشنی به ما می دهد. توحید همه آرمانها و هدف های انسان را یک جا در یک ایده ال برتر یگانه ، یعنی خداوند سبحان جمع می کند. از سوی دیگر آدمی به اعتبار عقل و نیروی تعقل و اندیشه و قدرت تشخیص و استنباط در طی طریق و اداره امور زندگانی خود ، از آزادی و اختیار بر خوردار است و هیچ کس بر او سلطه و نفوذ ندارد .
آزادی انسان همانند عقل و خردش ذاتی و تکوینی است نه اکتسابی و تصنعی . بر این مبنا قوانین و سنن الهی نیز آن گاه که با سرنوشت بشر پیوند و ارتباط می یابند،جنبه بشری به خود می گیرند و لذا توسط انسان قابل بررسی و شناسایی بوده و از زیر دست انسان می گذرند. بنابر این تعارضی با عقل یا آزادی او ندارد.
(22)
گفتار دوم:
منشاء حاکمیت در حقوق ایران:
(23)
مبنای حقوق اساسی ایران، همانا آئین اسلام است. لذا اصول قانون اساسی بر این مبنا تنظیم گردیده و باید بر همان مبنا تقسیم گردد. بر اساس اصل پنجاه و ششم قانون اساسی:
" حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداوند است و هم او، انسان را بر سرنوشت
اجتماعی خویش حاکم ساخته است . هیچکس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروه خاصی قرار دهد و ملت این حق خدا داد را از طریقی که در اصول بعد می آید اعمال کند."
همانگونه که ملاحظه می گردد قانون اساسی جمهوری ایران "حاکمیت خداوند" و "نیز حاکمیت انسان" را مورد شناسائی قرار داده و در عین حال منشاء حاکمیت انسان را همانا خواست و مشیّت الهی می داند. بنابراین حاکمیت ملی در محدوده حاکمیت و شریعت الهی مشروع می باشد. هر یک از این دو حاکمیت در اصول دیگری از قانون اساسی نیز مطرح شده است:
بند 1ـ حاکمیت الهی:
علاوه بر تصریح اصل پنجاه و ششم قانون اساسی مبنی بر مطلق بودن حاکمیت خداوند بر جهان و انسان که هرگونه قیدی را نفی و آنرا شامل کلیه امور دانسته ، با توجه به اصول دیگر قانون اساسی متوجه می گردیم که این حاکمیت در نظام ایران به سه صورت جلوه می کند و یا به عبارت دیگر از سه طریق تحقق می یابد:
الف)اعتقادات مکتبی:
قانون اساسی تشکیل حکومت جمهوری اسلامی را بر اساس اعتقادات دیرینه به حکومت الهی دانسته است. و نیز هنگام ذکر پایه های نظام که مسلماً استواری نظام را به دنبال دارد ، ابتدائاً اصول اعتقادی اسلام را بیان نموده است. (24)
بر اساس اصل دوم قانون اساسی:
" جمهوری اسلامی ایران ، نظامی است بر پایه ایمان به:
1ـ خدای یکتا(لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او لزوم تسلیم در برابر امر او.
2ـ وحی الهی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین.
3ـ معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان بسوی خدا.
4ـ عدل خدا در خلقت و تشریع.
5ـ امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام.
6ـ کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا، که از راه:
الف) اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرائط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین
ب) استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها.
ج) نفی هر گونه ستمگری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری، قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تامین میکند."
رمز فلاح و رستگاری و موفقیت در آئین و تعالیم اسلام توحید و اعتقاد به یگانگی خداوند است. و مسلماً با اعتقاد راسخ به توحید و خدای یکتا، آنچه غیر اوست نفی میگردد و همتائی برای او فرض نمیشود.
لذا منشاء تام و کامل قدرت و حاکمیت او خواهد بود. بدیهی است با اعتقاد به این امر قانون و قانون گذاری، حکومت و حاکمیت و اعمال قدرت، نهاد های قانونی و نقش مردم در امورات اجتماعی همگی رنگ و صبغه الهی می یابد و اموری هم عرض و مستقل محسوب نمی شود.
(25)
و حاکمیت مردم در محدوده رابطه خالق و مخلوق مفهوم می یابد و نه امری مطلق و یا مستقل و یا موازی با آن.
مشروعیت و اعتبار سایر امور و مطالب همگی در اتصال به واقعیت جهان هستی(که همانا حاکمیت خداوند می باشد) تجلی می یابد. لذا پایه اول در نظام ایران اعتقاد به این امر است که علاوه بر حاکمیت ، تشریع و قانون گذاری مختص خداوند است و نه غیر او لذا مفهوم قانون گذاری در نظام ایران با سایر نظام های اجتماعی بسیار متفاوت میباشد.
ب) قوانین اسلامی:
با اعتقاد به خداوند ، و نیز حاکمیت و قدرت و علم مطلق او، مخلوق خود را تابع وی می داند و سر به تبعیت او میساید. بر این اساس قانون اساسی ایران با پذیرش حاکمیت خداوند، امورات خود را با مقایس قوانین الهی تنظیم مینماید. در اصول مختلف قانون اساسی لزوم مطابقت قوانین و مقررات با ضوابط الهی تصریح گردیده است:
بر اساس اصل چهارم قانون اساسی:
" کلیه قوانین و مقررات مدنی،جزائی، مالی، اقتصادی،اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است.".
بر اساس اصل هفتاد و دوم قانون اساسی:
" مجلس شورای اسلامی نمی تواند قوانینی وضع کند که با اصول و احکام مذهب رسمی کشور یا قانون اساسی مغایرت داشته باشد…".
بر اساس اصل نود و یکم قانون اساسی: (26)
" بمنظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی بنام شورای نگهبان با ترکیب زیر تشکیل می شود…".
و در اصول دیگر از قانون اساسی نظیر اصل 93 ،94 ،96 ،98 و… در خصوص نحوه ارسال مصوبات مجلس به شورای نگهبان و لزوم مطابقت مصوبات با احکام اسلام بحث نموده است که همگی نشان دهنده دغدغه قانون برای جلوگیری از وقوع هر گونه مغایرتی در مصوبات قانونی با شریعت و احکام اسلام و خواست خداوند میباشد.
این امر خود گویای اولویت و اصالت احکام اسلام و حاکمیت خداوند است. چرا که معیار و میزان سنجش صحت و مشروعیت امور همانا احکام الهی می باشد.
ج) حکومت اسلامی:
حکومت ساختاری برای اعمال حاکمیت است . امور جهان بر اساس اسباب و وسائل مناسب انجام می گردد. ابلاغ فرامین الهی نیز از طریق پیامبر (ص) صورت پذیرفته است. لذا برای اعمال حاکمیت خداوند در جامعه نیز وجود رسولان و مبلغان و مجریانی لازم است که در طول تاریخ بشریت نیز چنین بوده است. بر همین مبنا و بر اساس دستور قرآن اطاعت از خداوند و پیامبر(ص) و اولی الامر
( که همانا امامان معصوم(ع) هستند) واجب گردیده است. و از آنجا که حاکمیت از آن خدا و در اصل از شئونات او بشمار می رود روش و سلسله مراتب نیز توسط او معین شده است.
خوارج در مقابل حضرت علی(ع) اظهار می نمودند که : حکم از ان خدا است و حضرتش(ع) در پاسخ اظهار نمودند که کلام حقی است که بوسیله آن مطالب باطلی مورد نظر است.
بر اساس اعتقاد شیعه، زمین هیچگاه از حجت الهی خالی نخواهد ماند و در ایام غیبت نیز امام معصوم(ع) همچون خورشید پس ابر موجب فیوضات و برکات می باشد. (27)
بدیهی است در زمان پیامبر(ص) و یا حضور و ظهور امامان معصوم (ع) مسئله تبعیت از ایشان و یا نمایندگان ایشان امری روشن و محرز می باشد.
در زمان پیامبر (ص) افرادی توسط ایشان برای فرماندهی و یا انجام امری مامور می گردیدند و در زمان امام علی(ع) نیز افرادی از جانب آن حضرت بعنوان استاندار منطقه ای منصوب می گردیدند. مسلماً افراد تحت فرماندهی و یا اهالی منطقه موظف به تبعیت از فرد منصوب بودند و تبعیت از وی تبعیت از معصوم تلقی می شده است.
در عصر غیبت حضرت مهدی(ع) ـ که به امر خداوند از دیدگان افراد غائب می باشند ـ ابتدائاً نوابی به عنوان" نواب خاص" تعیین گردیدند. مسلماً تکلیف شیعیان در آن هنگام تبعیت از نواب مذکور بود. چرا که منصوب امام معصوم(ع) بودند. پس از آن برای عصر غیبت کبری نیز فقهاء واجد الشرائط بعنوان نواب عام تعیین گردیدند. بدیهی است تبعیت و تقلید از فقیه واجد شرائط بمنظور اطاعت از دستور امام زمان(ع) و اطاعت از خداوند می باشد و معنای آن در مفهوم عبودیت نهفته است. زیر بنای مشروعیت نظام حکومتی در جامعه نیز از این طریق است. اگر چه حضور و رای مردم نیز برای تشکیل حکومت ضروری است ولی مسلماً صرف رای مردم بطور مجرد و بدون رعایت مسیر تعیین شده فاقد اعتبار خواهد بود. انگونه که آراء سران قبائل پس از رحلت پیامبر(ص) در سقیفه فاقد ارزش بوده است.
بند 2ـ حاکمیت ملی:
حاکمیت ملی و مردمی در نظام حقوقی اسلام و ایران مورد پذیرش قرار گرفته است ولی تفاوت عمده آن با سایر نظامها در اینست که حاکمیت و نقش ملت و مردم در نظام اسلام امری در جهت حاکمیت الهی و پذیرش اولویت و برتری آئین خداوندی است. (28)
انسان از آن جهت که مختار و مسئولیت پذیر است در مسیر تعالی خود دارای نقش اجتماعی نیز میباشد، ولی در تمامی مراحل، هدف و آرمان توحیدی را مد نظر دارد. لذا در نظام اسلامی هیچگاه حاکمیت ملت و مردم منتهی به حاکمیت طبقه و یا گروه خاص نمیگردد.
در نظام اسلامی به فرد و جامعه هر دو نظر شده است و هر یک دارای مسئولیت و نقش موثر میباشد. منظور از حاکمیت مردم آن است که در جامعه هر یک از افراد مدنظر قرار گیرد و هر یک دارای نقش باشد که دمکراسی مستقیم و انتخابات توسط مردم از این قبیل است.
یعنی یریک از احاد مردم دارای حق رای دادن و دخالت در امر سرنوشت خود و کشور را بر عهده دارد. منظور از حاکمیت ملت، جمع افراد و مجموعه آنها بعنوان یک واحد مورد نظر است. دمکراسی غیر مستقیم و تصمیم گیری در خصوص موارد مختلف توسط نمایندگان منتخب مردم از این قبیل است.
قانون اسایس ایران هر دو نوع حاکمیت ملی و مردمی را مورد پذیرش قرار داده و آنان را در اداره امور کشور مسئول دانسته، لذا در انتخاب مسئولین و تصمیم گیری در مسائل مختلف کشور مردم تصمیم گیری می نمایند. بنابراین حاکمیت ملی و مردمی در نظام ایران در محدوده ضوابط و احکام دینی مورد اهتمام است و از منظری برتر از سایر نظام ها به لحاظ مسئول بودن فرد مسلمان ( و معیار مکلف شدن به وظایف دینی خود)، احاد مردم می توانند در سنین پائین تر از سایر نظام ها در انتخابات شرکت نمایند.
ذیلاً به برخی از موارد که نشان دهنده حاکمیت ملی و مردمی در نظام ایران می باشد اشاره میگردد:
(29)
1 ـ نوع حکومت ایران یعنی "جمهوری اسلامی" بر اساس همه پرسی بعمل آمده در فروردین 1358 تعیین گردید. مردم با رای مستقیم به جمهوری اسلامی رای دادند. در اصل اول قانون اساسی به این امر تصریح گردیده است:
" حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران … به آن رای مثبت دادند."
2ـ طیق اصل سوم قانون اساسی:
" دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم ، همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد:
… 8ـ مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی،اجتماعی، و فرهنگی خویش …"
3ـ در سال 1358 مجلس بررسی نهایی قانون اساسی با رای مردم تشکیل و آن مصوبات مجلس مذکور با رای مستقیم مردم مورد تصویب قرار گرفت.
4ـ بر اساس اصل شصت و دوم قانون اساسی:
" مجلس شورای اسلامی از نمایندگان ملت که بطور مستقیم و با رای مخفی مردم انتخاب می شوند تشکیل می گردد"
و اصول دیگری همچون اصل های 6 ، 56 ، 59 ، 100 تا 106 و اصل 114موید این مطلب می باشند.
5ـ بر اساس اصل یکصد و هفتم قانون اساسی تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است و لذا به صورت دمکراسی غیر مستقیم متکی با آراء عمومی می باشد.
البته ملت در امور مختلف اجتماعی از طریق دیگری نیز نقش موثر خود را ایفاء مینماید که با رعایت اختصار به ذکر اجمالی و عنوان آن اکتفا می شود: (30)
از طریق امکان طرح شکایت از طرز کار دستگاه های اجرای و غیره به مجلس شورای اسلامی و یا مراجعه به دیوان عدالت اداری، فعالیت های سیاسی از طریق تشکیل حزب و گروه و … .
رابطه ولایت فقیه با حقوق و آزادی های فردی و دمکراسی:
طرح مطلب:
با فرض آنکه رهبری در شرائط خاص خود و هنگام ضرورت ها می تواند بنابه احکام حکومتی فراتر از قانون اقدام نماید، حقوق و آزادی های فردی در جامه چگونه حفظ و تضمین میگردد؟
آیا این فرا قانونی همراه با تمرکز قدرت در شخص رهبر منتهی به دیکتاتوری نمی شود؟
به منظور پاسخ به این گونه سوالات لازم است مفهوم رهبری و نحوه نظارت بر آن را مورد بررسی قرار داد.
بند1ـ طرق و روشهای سلامت نظام با رهبری ولی فقیه:
الف) عدالت بعنوان شرط لازم برای رهبری:
همانگونه که قبلاً بیان گردیده رهبر باید علاوه بر فقاهت ، دارای عدالت باشد. دامنه عدالت با ظرافت بسیار زیاد شائبه هرگونه گناه و خطای عمدی و تخطی نسبت به قانون و شرع و یا اضرار به حقوق مردم را نفی می نماید. علاوه بر نظارت مردمی که بعنوان تشخیص عرفی برای احراز و استمرار شرط عدالت می باشد ، قانون اساسی دستگاه نظارتی و ارگانی را برای خبرگان پیش بینی نموده است و در قانون مربوطه وجود هئیت تحقیق در این خصوص پیش بینی شده است.
ب) نظارت خبرگان بر اقدامات رهبری:
تشخیص استمرار شرائط رهبری و اعلام انعزال او از این سمت بر اساس اصل یکصد و یازدهم قانون اساسی با خبرگان است. (31)
پس نه تنها در امر احراز و استمرار عدالت بلکه در خصوص دستورات و تصمیمات و اقدامات رهبری نیز نظارت دارد و چنانچه معلوم شود اقدامات وی در مسیر هوای نفس یا معارض با دستورات و قوانین شرعی است و یا احکام حکومت وی فاقد مبنا میباشد و یا حقوق مردم خارج از معیار ها و ضوابط صحیح نقض گردیده و یا جاه طلبی و غیره بر وی غالب شده است مسلماً خبرگان مکلف به انجام وظیفه بر اساس اصل مذکور است و تشریفات آن بسیار کوتاه تر از مواردی است که در خصوص سایر مسئولین قوا و یا رهبران در سایر کشور ها وجود دارد.
ج) استمرار اقبال عامه و رضایت اکثریت مردم:
یکی از شرائطی که موجب تحقق و عینیت بخشیدن به حکومت فقیه جامع الشرائط میگردد، اقبال عامه و خواست مردم است ، که بعضا ولایت فقیه را شرط مشروعیت و آراء مردم را شرط مقبولیت می نامند. فارغ از تسمیه و نام گذاری باید دانست کع آراء اکثریت مردم شرط لازم برای تحقق حکومت است لذا الاصول و تمایل ایشان به استمرار حکومت از شرائط حکومت فقیه است. لذا حکومت باید تلاش نماید با رسیدگی به امور عامه رضایت آنها را مطابق با معیار های شرعی جلب نماید. با توجه به سطح عمومی جامعه حکومت مکلف است برنامه ریزی و تلاش بر مبنای روش های علمی برای نیل به این مقصود به عمل آورد. امام خمینی در مورد رای اکثریت بعنوان معیاری برای تحقق حکومت فقیه عادل اضهار می نماید:
" ( فقیه جامع السرائط) ولایت در جمیع صور دارد . لکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین که در قانون اساسی هم از ان یاد شده است، و در صدر اسلام تعبیر می شده به بیعت با ولی مسلمین".
(32)
حکومت فقیه عادل، حکومت پویا و طرحی مترقی است زیرا در هر زمان باید در تلاش برای تحقق و رضایت عامه بر اساس معیار های دین اسلام باشد که در اسلام نیز حقوق مردم بنحو تام رعایت و پیش بینی گردیده.
مقایسه جمهوری اسلامی ایران با نظام های دمکراسی مطلق:
ارائه تعریف کامل از دمکراسی چندان امری ساده نیست. ولی معنائی که از کلمه دمکراسی در ذهن متبادر می گردد ، "مشارکت" یا "نقش مردم" در حکومت است.
اساسا "دمو" به معنای مردم و "کراسی" به معنای حکومت می باشد و مفهوم کلی دموکراسی "حکومت مردمی" است.
برای تحقق مشارکت و نقش مردم در حکومت اهتمام و توجه به رای اکثریت مردم مهم میباشد. چون معمولاً و عملاً اجماع و فاق عامه بنحو مطلق مقدور نیست لذا نظر اکثریت طریقت می یابد.
برای تحقق نقش مردم ، لازم است موانع امر تا حد ممکن مرتفع گردد و دولتمردان هنگام تصمیم گیری به جای خود رایی، نظرات مردم را ملاک قرار دهند.
اسلام و دمکراسی:
در اسلام از اصطلاح دمکراسی و یا پاره ای از شرایط آن که با مبانی اعتقادی سازگاری ندارد استفاده نگردیده است. در عین حال مردم و نقش آنان در حکومت و اداره امور جامعه به انحاء مختلف مورد تاکید قرار گرفته است.
اسلام با نگاهی برتر از دیدگاه محدود مادی ، جایگاه انسان را مقام خلیفه الهی در زمین می داند و برای او قابلیت رشد و تعالی و تکامل قائل است. انسان معقول ، با پذیرش مکتب الهی و نظام وحی، خود در می یابد که دامنه تعقل و تدبر او محدود است. (33)
ابراز اندیشه را تنها معیار برای رسیدن به حقایق نمی داند. البته عقل او آگاهانه چنین هشداری را به او می دهد. لذا عقل با بصیرت کامل آدمی را به تمکین از دستورات ، فرامین و قوانین توحیدی دلالت و توصیه مینماید. بنا براین در دیدگاه اسلام ، اگر همه انسان ها متفقا رای دهند که قانونی مخالف با یکی از قوانین مسلم اسلام ــ( نظیر حدود و قصاص) ـ تصویب گردد، مسلماً فاقد اعتبار است و یا انتخاب خلاف نصب و انتخاب خداوند باطل است.
مشارکت عمومی در نظام جمهوری اسلامی ایران:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر گرفته از تعالیم اسلام، رای اکثریت ومشارکت مردم را در چهارچوب احکام و ضوابط نظام توحیدی مورد اهتمام قرار داده است. اساساً تحقق حکومت اسلامی با خواست و بیعت مردم تشکیل میگردد و مردم در حکومت نقش فعال دارند تا آنجا که اداره امور باید مبتنی بر آراء عمومی باشد. بر اساس اصل ششم قانون اساسی:
" در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آراءعمومی اداره شود، از راه انتخابات: انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجل شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، یا از راه همه پرسی در مواردی که در اصول دیگر این قانون معین می گردد".
بر اساس مقررات قانون اسلامی ایران، مردم در امور مختلف و بسیار مهم حکومت نقش فعال و تعیین کننده دارند. نظام جمهوری اسلامی ایران و قانون اساسی با رای مردم شکل گرفته است.
در عین حال
انتخاب غیر مستقیم رهبر توسط مردم و انتخاب مستقیم رئیس جمهور توسط مردم وسایر موارد دیگر نمونه هائی از مشارکت و نقش تعیین کننده مردم در امر حکومت است. (34)
گفتار سوم:
حاکمیّت انسان بر سرنوشت خویش
(35)
حاکمیّت انسان بر سرنوشت خویش
بر مبنای آنچه گذشت از نگرش توحیدی سیاست، سه اصل اساسی نشات می گیرد:
1ـ اصل آزادی و اختیار انسان.
2ـ اصل حاکمیّت مطلقه خدا بر وجود.
3ـ اصل در وجود سنن الهی حاکم بر جهان
در اصل آزادی و اختیار انسان ابتدئاً با مبحث انسان شناسی و بعد ارتباط انسان شناسی با خدا شناسی روبه رو هستیم و در انتها به مبحث انسان و اختیار و همچنین موضوع انسان و سرنوشت اشاره خواهیم کرد.
شناخت انسان (انسان شناسی)
یکی از مهمترین موضوعاتی که در جهان بینی هر مکتب مورد توجه قرار دارد شناخت انسان از دیدگاه آن مکتب است. هر مکتب با شناختی که از انسان و استعداد های خاص او به دست می دهد به سوالات اجتناب ناپذیری پاسخ می گوید. سوالاتی که از دیر باز درباره انسان مطرح است.
انسان از جنبه های گوناگون موضوع علوم مختلف قرار می گیرد. روان شناسی، تاریخ، اخلاق، دانش پزشکی و زیست شناسی علومی هستند که هریک وجود انسان را از دیدگاهی ویژه مورد بحث قرار می دهند.
همه تلاشهای علمی و عملی انسان برای دستیابی به سعادت است و راههای دست یافتن به سعادت انسان بدون شناخت او و این که از کجا آمده و به کجا می رود و دارای چه ویژگی های اساسی است ممکن نیست.
(36)
به همین جهت شناخت انسان بر همه مسائل مقدم است و حتی می توان گفت بدون شناخت انسان تلاش های او در زمینه های گوناگون به نتیجه لازم نمی رسد. تاکید اسلام و رهبران الهی نسبت به خود شناسی همگی به این حقیقت اساسی دلالت دارد.
یا ایها الذین ءامنوا ای کسانی که ایمان آورده اید
علیکم انفسکم نفسهای خود را (در شناخت و مراقبت )پاس دارید.
امام علی (ع) می فرمایند: خویشتن شناسی سودمند ترین دانشها است.
ارتباط انسان شناسی با خدا شناسی
یکی از بهترین راهای خدا شناسی شناخت انسان است. هر پدیده با ویژگی که دارد و آثاری که از خود نشان می دهد بیان کننده میزانی از علم و قدرت پدید آورنده خویش است.گویی وجود هر پدیده آیینه ایست که سیمای آفریننده خود را تا حدّ توان منعکس می کند. بدیهی است هر قدر که موجودی کمالات بیشتری داشته باشد بهتر می تواند عظمت آفریدگار خود را آشکار سازد .قرآن کریم پیوسته انسان را به تامل در وجود خویش فرا می خواند تا بتواند نشانه ها و آثار الهی را آشکارا مشاهده کند . از آنجا که روح انسان منزلت و عظمتی خاصّ دارد و از این لحاظ آفریده دیگری با او برابری نمی کند، می تواند تجلیگاه عالیترین نشانه های الهی باشد.
مَنْ عَرَفَ نَفْسَه ،فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه هر کس خود را بشناسد به یقین خدا را می شناسد.
اهمیّت انسان شناسی تا آن جا است که از آن به عنوان زیر بنای "علوم انسانی" یاد می کنند.
(37)
انسان و اختیار
یکی از مسائل اساسی انسان شناسی، مسئله اختیار انسان است. مفهوم اختیار غالباٌ در مقابل جبر به کار می رود و به این معنا است که موجود مختار کاری را که بخواهد، از روی میل و رضایت انجام دهد و یک نیروی مسلط درونی یا بیرونی، او را بر خلاف خواست خود به کاری وادار ننماید.
نباید فراموش کرد که مختار بودن انسان به این معنی نیست که او قادر به انجام هر کاری است ، همچنین اعتقاد به مختار بودن انسان به این معنی نیست که همه کار هایی که او انجام می دهد یا حوادثی که در زندگی او و در ارتباط با وی اتفاق می افتد، همگی ناشی از اختیار اوست. بعضی از این کار ها یا حوادث کاملاً از حوزه اختیار ما خارج هستند.
وجود اختیار به عنوان یکی از ویژگی های روح انسان از بدیهی ترین واقعیت ها است. این که انسان خود را مختار ببیند و در امور فردی و اجتماعی احساس مسوولیت کند یا بر عکس خود را عنصری مجبور و بی اراده به پندارد از نظر عملی و اجتماعی دارای اهمیّت فراوانی است. زیرا نوع بر داشت انسانی در این زمینه در زندگی عملی و روش اجتماعی و کیفیت بر خورد و مقابله او با حوادث موثر است.
بدیهی است روحیه و روش کسی که به انسان به عنوان موجودی بی اختیار و دست بسته می نگرد که در سرنوشت خویش تاثیری ندارد با کسی که خود را حاکم بر سرنوشت خود می داند و معتقد است انسان آزاد آفریده شده است، متفاوت است.
هیچ چیز به اندازه این که انسان آزادی خود را از دست رفته و خویشتن را محکوم امری نیرومندتر از خود مشاهده کند و تسلّط مطلق و بی چون و چرای او را بر خود احساس کند ، روح او را آزرده و افسرده نمی سازد. (38)
میان کسی که به نعمت آزادی در صحنه زندگی خویش باور و اعتراف دارد و کسی که شخصیت خود را لگدکوب شده و اختیار خود را به تاراج رفته می پندارد تفاوت بسیار است
علاوه بر مفاسدی که از جنبه فردی به آن اشاره شد ، اعتقاد به جبر و نفی اختیار از جنبه اجتماعی نیز آثار شومی دارد . رواج این عقیده در میان جامعه مانند میکروب فلج، روح و اراده اجتماع را فلج می کند و دست تجاوز زور گویان را درازتر می کند و دست انتقام و دادخواهی مظلومین را می بندد. گروهی که مقامی را کسب کرده یا مال و ثروت عمومی را ضبط نموده اند، دم از موهبتهای الهی می زنند و مدعی می شوند که این مشیّت الهی و تقدیر و سرنوشت است که به مُنعَم دریا دریا نعمت و به مُفلس کشتی کشتی محنت ارزانی شده است و آنان که از مواهب الهی محروم مانده اند به خود حق نمی دهند اعتراض کنند. زیرا می پندارند این اعتراض ، اعتراض به قسمت و تقدیر الهی است و نه تنها در مقابل قسمت و تقدیر الهی باید صابر بود بلکه باید شاکرو راضی نیز بود.
در نتیجه مستکبرین از اعمال جابرانه خود به بهانه سرنوشت و قضاو قدر رفع مسوولیت می کنندو مستضعفین و ستم کشیدگان نیز با همین بهانه به سکوت کشانده می شوند.
تاریخ نشان می دهد قضا و قدر ،جبر و اختیار دست آویز و تکیه گاه محکمی برای ادامه حکومت جابرانه سیاست مداران بوده است.
مساله جبر و اختیار از مسائل بسیار کهن است که همواره ذهن انسان را به تامل فرا خوانده است. پرسش اساسی آن است که آیا آدمی در پاره ای از اعمال خود مختار است یا آنکه هیچ گونه رفتار اختیاری از او سر نمی زند و هر چه انجام می دهد از سر جبر است ؟. مقصود از اختیار آنست که رفتار انسان بر پایه اگاهی قدرت و اراده او انجام گیرد. به گونه ای که قادر بر ترک آن باشد.
(39)
به دیگر سخن فعل اختیاری آن است که بر اساس انتخاب و گزینش فاعل و از روی عزم و تصمیم او واقع شود. البته ،اختیاری بودن یک عمل، لزوماً بدین معنا نیست که با میل و رقبت انجام پذیرد.زیرا بسا عملی که بر خلاف تمایل اولیه فاعل، اما با علم به سود مندی آن، به صورت ارادی و اختیاری انجام می گیرد. مانند بیماری که بر خلاف میلش به خوردن داروی تلخ تن میدهد.
به هر روی در پاسخ به پرسش بالا همواره دو رای کلی وجود داشته است : گروهی طرفداران جبرند و هیچ یک از اعمال انسان را اختیاری نمی دانند و گروهی دیگر ،از اختیار انسان جانب داری کرده ، او را در پاره ای از رفتار خود مختار می دانند.
وجود پاره ای افعال غیر اختیاری در انسان نشانه درستی جبر انگاری و بطلان اعتقاد به اختیار نیست. همانگونه که یافتن حتی یک فعل اختیاری می تواند درستی اندیشه اختیار را ثابت کند.
جبر
اعتقاد به قضا و قدر عمومی و اینکه هر حادثه ای و از آنجمله اعمال و افعال بشر به قضا و قدر الهی است، همیشه مستلزم جبر نیست. اعتقاد به قضا و قدر آنگاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوه و نیرو و اراده بشر بدانیم ، و حال اینکه از ممتنع ترین ممتنعات اینست که ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان موثر باشد. زیرا ذات حق وجود هر موجودی را فقط و فقط از راه علل و اسباب خاص او ایجاب میکند.
شهید مرتضی مطهری معتقد است " قضاو قدر الهی چیزی جز سر چشمه گرفتن نظام سببی و مسببی و جهان از علم و اراده ای الهی نیست ". لازمه قبول اصل علیت عمومی و اصل ضرورت علّی و معلولی و اصل سنخیّت علّی و معلولی اینست که سرنوشت هر موجودی با علل متقدمه خود بستگی داشته باشد. (40)
خواه آنکه طبق نظر الهیون مبدا الهی در کار باشد و یا آنکه طبق نظر مادیون مبدا الهی در کار نباشد و فقط مبدا مادی در کار باشد. از این رو بسیار جاهلانه است که کسی عقیده جبر را ناشی از اعتقاد به قضا و قدر الهی بداند و از این نظر اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر را مورد انتقاد قرار دهد.
اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است چنین قضا و قدر و سر نوشتی وجود ندارد، و نمیتواند وجود داشته باشد. درحکومت الهی براهینی پولادینی که جای هیچ گونه شک و ابهام باقی نمی گذارد بر بی اساس بودن چنین سرنوشت و قضاو قدری اقامه شده است.
اگر مقصود از سرنوشت و قضاو قدر پیوند حتمیّت هر حادثه با علل خود، و پیوند شکل گرفتن هر حادثه از ناحیه علل خود است، البته این حقیقتی است مسلم، ولی اعتقاد به اینکه سرنوشت از مختصات الهیون نیست، هر مکتب و روش علمی و فلسفی که با اصل علیت عمومی اذعان دارد ناچار است اینگونه پیوند ها را بپذیرد.
قرآن و اختیار انسان
در قرآن کریم آیات فراوانی است که به صراحت یا به اشارت از مختار بودن انسان و نقش آفرینی او در اعمال خویش حکایت می کنند. برای مثال قران بر اختیاری بودن کفر و ایمان که هر دو از افعال باطنی انسان اند تاکید کرده است:
و قل الحقُّ من ربّکم فَمن شاءَفَلیومن و مَن شاءَفَلیَکفر. (سوره کهف آیه 29)
و بگو:" حق از جانب پروردگارتان رسیده است . پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند".
(41)
هم چنین آیاتی که از ابتلا و آزمایش انسان در حیات دنیوی سخن می گویند، بر مختار بودن او دلالت می کنند ؛زیرا فاعلی که اختیار ندارد ، نمی آزمایند. " و نَبلوکم بالشَّر و الخَشیر فتنهً و اِلینا تُرجَعون" " و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود، و به سوی ما باز گردانیده می شوید". از سوی دیگر ، پاره ای از آیات قران از مسئولیت آدمی در برابر اعمال خویش سخن می گوید و ناگفته پیدا است که تنها فاعل مختار از پاسخ گویی و مواخذه نا گزیر است .
افزون بر این تمامی آیاتی که بر پاداش دهی و کیفر بخشی اعمال آدمی دلالت دارند ، به ستایش نیکوکاران و نکوهش بدکاران می پدازند یا از ستم گری انسان بر نفس خویش سخن می گویند یا از بعثت پیامبران و جعل شرایع حکایت میکنند و یا مشتمل بر امر و نهی اند ، همگی به گونه ای اختیارگرایی را تایید می کنند؛ زیرا در فرض عدم اختیار، نمی توان برای این دست از آیات، معنایی سرراست و مقبول یافت. افزون بر آیات پیش گفته، آیاتی هم هست که از عمومیّت اراده الهی و تقدم آن بر اراده انسان یا از عمومیّت علم خداوند سخن می گوید، اما مضمون این آیات ، اگر به راستی فهم شود، هیچ منافاتی با اختیاری بودن برخی از افعال انسان ها نخواهد داشت.
2ـ حاکمیّت مطلقه خدا بر وجود
حاکمیّت و ولایت مطلق بر جهان و انسان ، اصالتاً و حقیقتاً از آن خدای متعال است .
( لا سید و لا مالک و لا اله للکون وللحیاه الا الله سبحانه و تعالی …).
خداوند بر اساس حاکمیّت مطلقه خویش و سنن تکوینی حاکم بر وجود، انسان عاقل و مختار را به دلیل توانایی تشخیص و استنباط و نیروی اخذ تصمیم و اراده بر سرنوشت خود حاکم کرده است؛ یعنی اساس خلقت انسان را ـ نسبت به موجودات دیگرـ به گونه ای طرح ریزی نموده که توانایی و استعداد اداره جامعه خود را داشته باشد. (42)
به عبارت دیگر ، همانگونه که غرایز و استعدادهای ذاتی انسان او را واجد حقوق ذاتی نظیر حیات، آزادی، مالکیّت خصوصی می سازند. ویژگی های ذاتی و استعداد های ذاتی به او حق تعیین سرنوشت خویش را نیز می دهد. طبق منابع یاد شده می توان از حاکمیّت یا ولایت اعطایی خداوند به بشر به صورت جعل تکوینی تحت عناوینی همچون خلافت العام، خلافت الانسان، استخلاف، استئمام، استئمان یاد کرد که مبنای ایجاد دولت و نظام سیاسی و تشکیل حکومت می باشد.
از همین رو مسئله خلافت انسان، از دیدگاه قرآن در حقیقت شالوده حکومت انسان بر هستی است و چنین حاکمیّتی به صورت تکوینی و فطری از جانب و مدیر و مدبّر هستی بر بشر عرضه شده است. پس جعل و عرضه خلافت عمومی بر بشر جنبه تکوینی دارد نه اکتسابی یا تشریعی. از سوی دیگر انسان نیز به دلیل این که ذاتاً، زمینه و شرایط لازم را برای تحقق این حاکمیّت داشت، تکویناً و فطرتاً ـ به صورت طبیعی و ذاتی ـ مسئولیت آن را بر دوش گرفت. بر این اساس خلافت عمومی انسان از بعد بشری امانتی عمومی است.
در واقع می توان خلافت عمومی انسان را دارای دو چهره دانست که چهره الهی آن استخلاف یا استئمام که همان عرضه یا جعل تکوینی و فطری است و چهره انسانی آن استئمان یا امانت عمومی که همان پذیرش بشر است که ذاتی است.
بنابراین عرضه و پذیرش خلافت عمومی انسان هر دو جنبه تکوینی دارند. با توجه به نقش بنیادین این نظریه در شکل گیری دولت و نیز ایجاد تشکیلات حکومتی در این نوشتار به بررسی مختصر مفاهیم و ماهیت خلافت انسان می پردازیم.
(43)
خلافت :
این واژه در قرآن نیامده است ولی بعضی از مستقاتش در کتاب خدا آمده است همچون: خلیفه، خلائف ،خلف و… . خلافت عبارت است از نیابت و جانشینی دیگری در یکی از این موارد :
ـ جانشینی به علت غیبت دیگری
ـ جانشینی به علت مرگ دیگری
ـ جانشینی و نیابت به علت عجز و ناتوانی دیگری
ـ جانشینی به خاطر ترفیع و بزرگداشت جانشین و رساندن او به شرافت و کمال
و بر اساس مورد چهارم است که خداوند اولیای خویش را در زمین خلافت داده است.
خلافت الانسان:
هنگامیکه واژه خلافت که به مفهوم جانشینی است، به اسمی اضافه می گردد که به معنای جانشینی و قائم مقامی همان اسم است به نیابت از جانشین کننده. بنابراین منظور از خلافت الانسان جانشینی انسان در زمین به نیابت از خدا است.
استخلاف:
پیوند معنوی که انسان را با زمین و با طبیعت از یک سو و انسان را با انسان های دیگر ، به عنوان برادر از دیگر سوی مرتبط سازد. این پیوند معنوی را قرآن استخلاف می نامد.
استئمام :
استئمام و امامت تعبیر دیگری از استخلاف و خلافت عمومی یا خلافت انسان است. آن گاه که از بالا و بعد آسمانی و از ناحیه جاعل خلیفه به استخلاف ( حاکمیت انسان) در زمین بنگریم استخلاف، نیابت و جانشینی است.
(44)
و آنگاه که از بعد زمینی و بشری و از ناحیه خلیفه شونده و با تکیه بر نقش انسان به موضوع خلافت عمومی نظر افکنیم استئمام و امامت و رهبری است.
یعنی هم انسان را به عنوان جانشین خدا در زمین می یابیم و هم به عنوان امام و رهبر و حاکم. امامت و رهبری در اینجا مفهومی فطری و تکوینی دارد نه تشریعی. یعنی جعل آن جعل تکوینی و مبتنی بر طبیعت خلقت انسان و ویژگی های فطری او یعنی عقل و آزادی می باشد و لذا معنایی عام دارد نه خاص.
استئمان:
استئمان به معنی امانت دادن یا عرضه امانت و یا واگذاردن امانت و امین قرار دادن و … می باشد.
انّا عرضنا الا مانه علی السّماوات و … فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الا نسان.
( آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من بیچاره زدند )
ان الحکم الا الله امر الا تعبدوا حکم جز برای خدا نیست.فرمان داده که
الا ایاه ذلک الدین القیم جز او را نپرستید.این آئین محکم و استوار است.
در آیه بالا "عبادت" همراه "حکم" آمده است و این را می رساند که پذیرفتن هر حکمی جز حکم خدا در حقیقت بندگی و پرستش غیر خدا است و شرک در عبادت محسوب می شود. از این رو وجدان انسان هرگز او را از کاری باز نمی دارد و آزادی وی را محدود نمی نماید،
مگر آنکه یکی از این دو حالت پیش اید:
1ـ امر و نهی الهی 2ـ آزادی دیگران
(45)
امر و نهی الهی:
انسان با ایمان، مالکیّت حقیقی خدا و سرپرستی وولایت کامل حضرت حق را باور دارد و میداند که او نباید در رفتار و گفتار خود امر و نهی خالق را وانهد و از اجرای آن سر باز زند.
بر همین اساس است که وجدان اگاه،چنین انسانی را در همه ابعاد آزاد نمی گذارد و از او می خواهد که فقط در محدوده ای که خداوند یکتا اجازتش فرموده، حرکت کند. به عبارت دیگر:
" وجدان هرانسان مومن او را در برابردیگرانسان ها آزاد ومختار می شناسد، نه در برابر آفریدگار قادر قاهر". البته نه بدان معنی که کار های خود را از روی جبر انجام دهد ، بلکه مراد اینست که او حق ندارد در اجرای فرمان حق کوتاهی کند.
آزادی دیگران:
انسان به حکم وجدان تا جای آزاد است که برای دیگر انسانها ایجاد مزاحمت نکند. لذا هر بار که فردی این مرز را در هم شکند، وجدان بیدار به وی هشدار می دهد، بر خطائی که داشته آگاهش می سازد و به او می فهماند که از راه درست منحرف شده است.
غیر از دو حالتی که بر شمردیم، هیچ انگیزه وجدانی دیگری برای محدود کردن آزادی انسان وجود ندارد.
حال در پایان این بحث باید گفته شود که:
خداوند انسان را آزاد آفریده است. یعنی انسان دارای حق انتخاب می باشد. راه سعادت به او ارائه گردیده، ولی در عین حال در انتخاب راه فلاح و یا کفر و طغیان مختار است. سنت و خواست خداوند بر این تعلق گرفته که انسان بتواند سرنوشت و آینده خویش را انتخاب کند. ثواب و اعقاب اخروی و نیز آثار اعمال در دنیا و اخرت نیز بر مبنای همین انتخاب صورت می پذیرد. (46)
این یکی از قوانین حاکم بر جهان است. خداوند شریعت خود را بر انسانها عرضه نموده و پذیرش این ولایت و حاکمیّت و به عبارت دیگر پذیرش دینداری مبتنی بر اراده و خواست انسان ها است.
انسان مسئول که بر شرنوشت خویش حاکم است با پذیرش حاکمیّت تشریعی خداوند از فرامین الهی تبعیت مینماید و با اختیار خود راه توحید را در پیش می گیرد. ولایت و حاکمیّت خداوند در تمامی زندگی انسان موحد جلوه گر میگردد که این تبعیت از طریق اطاعت از پیامبران(ص) و امامان(ع) و نواب ایشان تحقق مییابد.
همانگونه که ملاحضه می گردد حاکمیّت تشریعی و حاکمیّت انسان بر سرنوشتش در این نقطه به یگدیگر متصل می گردد و مسلماً ظهور آن در صحنه حکومت جلوه دیگر و متفاوتی با سایر نظام ها را پدید می آورد. بر اساس این تعبیر نمیتوان تقسیم بندی های اولیه و مرزبندی تفکیک شده در انواع حاکمیّت را پذیرفت. به این معنی که در حاکمیّت الهی انسان دارای اختیار و تکلیف است لذا از سر جبر شریعت را نپذیرفته بلکه با عقل و اندیشه انتخاب راه نموده است . پس نمی توان حاکمیّت او بر سرنوشت فردی و اجتماعی اش را نادیده گرفت.
(47)
نتیجه گیری:
حاکمیّت یعنی فرماندهی و حکومت شخصی بر شخص دیگر و این حاکمیّت از دیدگاه های متفاوتی متعلق به افرادوگروه های خاصی همچون: نخبگان جامعه و یا قدرتمندان ومزدوران و یا تنها شخص پادشاه است. البته عده ای هم حکومت مردم بر مردم را تنها حکومت اصیل و واقعی می دانند. ولی آنچه که برای مسلمانان درنظام جمهوری اسلامی ایران مورد قبول است، این است که حکومت تنها از آن خداوند است و خداوند کسی را در این حکومت شریک خود قرار نداده است و تنها برای افرادی حق ولایت (برمردم) را قائل می شود که از سوی او معین شده باشند. همچون پیامبران و امامان معصوم.
اراده خداوند بر تمامی افعال انسان و همچنین در همه پدیده ها تاثیر دارد و اعتقاد به این تاثیر نباید باعث نفی هرگونه اختیاری در انسان شود و کارهای که انسان انجام می دهد را ناشی از جبر بدانیم. زیرا در اینجا اراده خداوند به وقوع فعل به صورت مطلق و خالی از خصوصیات آن تعلق نمی گیرد. بلکه متعلق اراده او این است که هر معلولی از علت مباشر ـ بی واسطه ـ و با حفظ تمام خصوصیات آن صادر می گردد.
متعلق اراده خدا در مورد افعال اختیاری انسان آن است که این افعال همراه با علم، اراده و اختیار انسان صورت بندد. بنابراین تحقق اراده الهی نه تنها منافی اختیار نیست که ضامن تثبیت آن نیز هست.
آموزه اختیار انسان نه تنها از عهده پاسخ گویی به شبهات جبر گرایان بر می آید که شواهد فراوانی در تایید آن وجود دارد.
(48)
احساس درونی و شهود باطنی اختیار، تردید در گزینش وتصمیم گیری، وضع قوانین اجتماعی، اوامر و نواهی وجود نظام های تربیتی و پاداش و کیفر، پشیمانی از انجام کار های زشت بخشی از این شواهد را تشکیل می دهند. حضور گسترده این امور در حیات فردی و جمعی آدمیان سبب شده است که حتی جبر گرایان نیز در عرصه عمل چاره ای جز پذیرش اختیار نبینند.
خداوند انسان را آزاد و مختار آفریده است و خواست خالق بر آن تعلق گرفته است که انسان بر سرنوشت خویش حاکم باشد. البته این انسان باید بداند که در انجام امور خود نباید،اوامر و نواهی معبود را فراموش کند و همچنین تا جای آزاد است که دیگر انسانها را به سختی و مشکل نیندازد. و غیر از این دو مورد آزادی اش مطلق است؛
پایان.
(49)
منابع:
1 ـ حائری، سید کاظم : بنیان حکومت در اسلام، چاپ اول، ترجمه و انتشار : اداره کل انتشارات و تبلیغات.
2 ـ خمینی، روح الله : ولایت فقیه ( حکومت اسلام) ، چاپ جدید ، انشارات : امیر کبیر، 1360.
3 ـ صدر، سید محمّد باقر : خلافت الانسان و شهادت الانبیاء .
4 ـ مرتضی، مطهری: انسان در قرآن، جلد چهارم، چاپ چهاردهم، انتشارات صدرا .
5 ـ قاضی، ابو الفضل: بایسته های حقوق اساسی، چاپ پانزدهم، بهار 1383.
6 ـ سعیدی مهر ودیوانی ، محمّد و امیر، معارف اسلامی، نشر دفتر معارف،چاپ پنجاه چهارم، تابستان 1383 .
7 ـ نجفی اسفاد ومحسنی، مرتضی و فرید،چاپ اول، انتشارات بین المللی الهدی.
8 ـ سایت اینترنتی www.google.com
(50)
126
126