تارا فایل

جغرافیای تاریخی ایران باستان


جغرافیای تاریخی ایران باستان

الف- قشرهای اشرافیت
همه چیز چون بسیار شود خارو ارزان گردد مگر علم و دانش که هر چه بیشتر شود عزیزتر باشد (مثل چینی )
به دلیل قلت منابع در عصر پارتی و از آنجا که در دوره دوم عمر سلاطین این سلسله پیوستگی های ناگزیری در میان جوامع عصر اشکانی و ساسانی وجود داشته، لذا اشاره به منابع موجود در موارد متعددی می تواند راه گشای محققان باشد به طوریکه معلوم است، برخی از کتیبه های عصر ساسانی به توصیف اقشار اشرافی پرداخته اند. که با توجه به قرب زمان با اشکانیان انتظار می رود که نمونه ای از ادوار اخیر عهد این سلسله نیز باشد . البته در این کتیبه ها اشرافیت مورد بررسی قرار گرفته نه شخصی خاص و یا اعیان از جمله : در کتیبه شاپور اول در حاجی آباد به توصیف تیراندازی شاه در برابر بزرگان و شهرداران شاهزادگان و آزاتان می پردازد . و در کتیبه نرسی در پایکولی فهرست بزرگان و دسته هواداران نرسی که از او پشتیبانی می کرده اند آمده است . واژه های شهرداران ، شاهزادگان و بزرگان و کدک خدایان به وضوح ذکر شده است . همچنین کتیبه نرسی از دژی که با موافقت شهرداران، بزرگان و آزاتان ذکر شده است . و بر روی هم طی شش سال ساخته شده یاد کرده است . در فهرست اعضای دربار اردشیر اول و شاپور اول از شهرداران ، شاهزادگان ، بزرگان و آزاتان سنگ نبشته های ساسانی ترتیبات زیر را به ما ارائه می دهند :
1- شاهان ، 2- شاهزادگان ، 3- بزرگان و اعیان ، 4- آزادان و نجیب زادگان ،
تا پایان عصر ساسانی این سلسله مراتب به چشم می خورد1 .
پومپوپس تروگوس در توصیف رسوم پارتیان می گوید : نزدیکتر از همه به قدرت شاهی طبقه منفصل بزرگان بودند که آنان فرماندهان سپاهشان را در روزهای جنگ و فرمان روایانشان را در روزهای صلح از میان ایشان می گرفتند . لوسیوس آنایوس ، سنکا فیلسوف نمایشنامه نویس وسیاستمدار رومی متوفی 65 . م . از اشراف و بزرگان پارتی به عنوان شریفترین طوایف یاد کرده است که می توانند به معنی " بزرگان " محسوب شوند . این مطلب در درک و فهم " طبقه منفصل بزرگان " راهگشا خواهد بود .
" آزاتان و آزادان همانا شاهان فرودست و اشراف و دیوانیان دستگاه شاهی و خانواده ایشان بودند2" .
بزرگانی که در شمار سه قشر از اشرافیت بودند یعنی واسپوهران و فرمانروایان پادشاهیها و استانهای کشور ، نجیب زادگان و اعیان و کارگزاران دولتی در واقع " انجمن پادشاه " را تشکیل می دادند و حق داشتند برابر با نظام " تقدم " در انجمن سخن بگویند . هر یک از این اقشار دارای جایگاه ویژه ای بودند که به درجه اشرافیت آنها بستگی داشت . دربار اشکانیان ارمنستان و ساسانیان از این لحاظ مشابه به دربار پارتیان بوده است . یکی از روسم دربار پارتی و ساسانی حق پوشیدن افتخار آمیز " تیاری " بود که دارنده آن می توانسته بر خوان پادشاه نشیند و او را اندرز دهد و در انجمن های پادشاهی سخن بگوید . هر یک از بزرگان نشان ویژه ای که نماینده قشر او بود داشته است .
این اشراف هر یک جایگاه ویژه ای که اهمیت آن به دوری و نزدیکی با تخت پادشاه بوده داشته است3 . در سپاه پارتی به " اعضای آزاد جامعه " که وابسته " نجیب زاده خاصی " بودند و شاید هم به هزینه این نجیب زاده مسلح می شد و نگهبانان شخصی او در جنگاور – بردگان حرفه ای تربیت یافته ای تشکیل می دادند نیز اشاره شده است 4.
پس دربار پارتیان از نظر آداب و رسوم مشابه دربار اشکانیان ارمنستان بوده است .
عده ای برخی رسوم را یادگار دوره سلوکی دانسته اند اما به قول بیکرمان مردم انطاکیه نامهای مسخره آمیزی به سلوکیان می دادند مثل بینی دراز و شم دار که نظر مزبور رد می شود5 .
اما تشکیلات دربار که در راس آن یک " رئیس تشریفات " وجود داشته مدیریت کاخ شاهی و خدمتگزارانش در دست و سرپرست درباریان و پیشکار بوده است که " تئوفولاکت سیموکاتا " آن را (ناظر کاخ) لقب داده است . هر یک از کاخهای شاهنشاه دارای یک پیشکار بوده که متصدی خزینه و خوابگاه بوده است پیشکاران اشخاصی نظیر بزرگمهر داشته اند که لقب " تچرپت " نیز در همین معنی ذکر شده است در مرتبه ای پائین تر سلاحدار و شمشیر دار پادشاه و همراه او فرمانده نگاهبانان شاهی با همان فرهنگ " جاودانان " که از نهادهای دوره هخامنشی بوده وجود داشته است .
از دیگر القاب و پیشه های درباری " دبیر ویژه " بود که نوشتن نامه ها و سفارشها و فرمانهای شاهی را بر عهده داشته که البته در دوره ی هخامنشی و هلینستی هم این مقام وجود داشته است چنانکه بلاذری می گوید : فرمانهای شاهی را دبیر شاهی ثبت می کرد کارگزار دیگری آن را وارد یادداشتهای روزانه می نمود و هر ماه پس از بررسی و زدن مهر شاهی آنها را به بایگانی می سپردند . آوازه خوانان ، منظومه سرایان و بر خوانان افسانه ( گوسانها ) هم نقش ارزنده ای در دولت پارتی و ساسانی ایفاء می کردند . شهبانوی شهبانوان سرپرستی " بردباش زنان " و غالباً همسر ارشد شاه بود که در کتیبه زردشت از این مقام یاد شده ، همسران پسران شاه و فرمانروایان شهرها لقب شهبانو و بانو داشته اند که برخی از آنان مثل دینک همسر اردشیر اول " بانوی سرپرست خواجگان " نیز بوده است . لقب خواجه بسیار بزرگ بود که غالباً نجیب زادگانی چون بزرگمهر و ماهان آن را بر عهده داشتند ، رئیس کشتکاران و رایزنان دربار نیز از دیگر القاب ماهان بوده است .
فراوانی لقبها و منصبها اجازه نمی دهد که بتوان ترکیبی و نظمی برای چگونگی سازمان اداری پارتیان پیدا کرد و آن را درست شناخت … می توان گفت که به ظاهر هیچ نظمی در دستگاه اداری یا حتی در اعطای لقبها وجود نداشت .

ب- شاهنشاه
" مفهوم قدرت شاهنشاه در دوره اشکانیان "
از آنجایی که منابع موجود در ارتباط با اندیشه قدرت شاه ، مفهوم قدرت شاه و جانشینی وی عمدتاً از دیدگاه مورخان غربی نوشته شده مسلماً تصویر واقعی شاه و حریم و حدود قدرت وی روشن نمی شود ، چرا که یونانیان و رومیان از درک آداب و رسوم اشکانیان عاجز بودند و آن را با مفاهیم هلینستی تظبیق می دادند که بداهتاً بسیار نادرست است ، از سوی دیگر چون منابع پارتی بسیار قلیل است بایستی با استفاده از منابع دوره ساسانی که بیشترند مفهوم قدرت شاه و نیز تفاوتها و اشتراکات آن را در دو دوره پارتی و ساسانی مورد بررسی قرار دهیم .
برای درک سیاسی داخلی و خارجی اشکانیان می باید فرمان ضرب سکه ها را نیز در نظر داشت. " پادشاه پارتی پایگاهی را داشت که نخست با بسیاری از پادشاهان یونانی هلینستی همانند بود . پادشاه پارتی نیز مانند همپایه هلینستی خویش چون مالک و فرمانروای شاهنشاهی بود با جانبداران و ندیمان احاظه شده بود ، لقبهای مانوس و معروف سلوکی بر نام او همانند رهاننده و نیکوکار و پیروزمند و نظایر آنها افزوده می شد6" .
با توجه به اسناد یافت شده و تعیین ماهیت زردشتی نامهای شاهان پارتی و این حقیقت که پاره ای از این نامها به " زمینه پهلوانی اوستا " تعلق دارند و اینکه همه نامهای شخصی ایرانی خالص هستند و بسیاری از آنها زردشتی اند ، شباهت دودمان پارتی با ساسانیان تا اندازه ای پذیرفتنی است7 .
ماهیت قدرت شاهی در عصر ساسانی تابع قانون خانواده زردشتی و به عبارت دیگر جامعه پدر سالاری است . اگر ترکیب جانشینی و تاج و تخت عصر پارتی دقیقاً بازتابی در عصر ساسانی باشد پس مفهوم آرمانی قدرت پادشاه و خدمتگذاردن آنها به نیاکانشان به جهت طایفه ای بودن همانند ی های دو عصر ساسانی و اشکانی در این زمینه بیان می کنیم . به عبارت دیگر مفهوم سیاسی و آرمانی قدرت شاه و سیمای اصلی جامعه پدر سالاری استواربوده است که شامل پرستش خدای ایزدی طایفه و نیاکان پدری است .
اشراف پارتی تنها از خاندان اشکانی فرمانبرداری می کردند هر فرزندی که نقص عضو نداشت شایسته پادشاهی بود فرماندهان اشکانی پایگاه خود را با تدبیر خاصی در تقویت بستگی و خویشاوندی استوار می ساختند . ابتدا با تبلیغات و رسانیدن خود به یک ساتراپی و بعدها با پیوستن به اردشیر دوم پرحافظه8 .
بنابراین می توانیم نیتجه بگیریم که تصور هر دو دودمان پارتی و ساسانی درباره قدرت پادشاه بر یک بینش نمونه که سابقه آن به هخامنشیان می رسید استوار بود . با این تفاوت بنیادی که میان دوره پارتی و ساسانی نه در مفهوم قدرت بلکه در ماهیت دولت سازمان بندی اجتماعی و اقتصادی آن قرار دارد9 .

ج- سه لایه اشرافیت و شورای پادشاه .
شاه فرمانروایان پادشاهی ها و استانهای بزرگ کشور و شهرهای مهم از اقشار بالای اشرافیت بودند . عمدتاً در عصر پارتی این اشراف سردمدار نیمه مستقل محلی و شاهزادگان بودند که به فرمانروایی شهرهای گوناگون گمارده می شدند. از زمان مهرداد اول به بعد خصوصیات فئودالی که دلیل بارز آن وجود خاندانهای فئودال بود در ایران رشد یافت آنان حتی د رموضوع جانشینی شاهنشاه دخالت می کردند این پادشاهی های مستقل غالباً القابی با شکوه برخود می نهادند از نظر سیاسی مستقل عمل می کردند و براساس شرایط زمانی گاهی به ایران و گاهی امپراطوری روم متمایل می شدند. لقب ملک و پادشاه عملاً از دوره پارتی به عصر ساسانی رسید و حفظ شد چنانکه بهرام بر گیلان نرسه برابر شهر وسکستان شاهپور بر مسنه و هرمزد- اردشیر بر ارمنستان حکم می راندند.10
البته هر چه لقب ملک حفظ شد اما معنی آن با دوره پارتی متفاوت بود در عصر پارتی شاهان سرزمینهای پهناوری را به اعضای خاندان اشکانی می دادند و آن را از سوی پادشاه در آنجا حکم می راندند این امر باعث تمرکز قدرت سیاسی بود اما در عین حال خطری برای دولت مرکزی محسوب می شده و اما در عصر ساسانی ملک به معنی (نایب السلطنه) یک شهر و نماینده دولت مرکزی بود. در این روزگار تحت تاثیر دوران هلنیستی دو گونه مجلس وجود داشت:
1- مجلسی که تیولداران بزرگ و اشراف در آن شرکت داشتند " پوستی نوس " آنرا به سبک روم " سنا " خوانده، سرداران و حکام از میان اعضای این مجلس انتخاب می شدند. اعضای " سنا " خود را خویشاوندان شاه می خواندند که از یا خاندان سلطنت و یا از افراد 6 دودمان بزرگ بودند، از آنجایی که سرداران بسیاری سورن و قارن نام داشته اند، مشخص است که این دو خاندان همدوش دودمان سلطنتی بودند11.
تعداد کمی از اشراف بلند پایه ، که عضو " سنا " بودند، می توانستند مشاغل درباری و عمومی را به خود اختصاص دهند. پس نجبا و زمین داران بزرگ در عین حال می توانستند مقامات درباری و قضائی نیز داشته باشند. این شورا در واقع " شورای بزرگان خاندان (به زبان یونانی- Surenets) محتملاً مطابق Vaspuhran ایرانی12 بوده است" نیز این شورا " به شورای شیوخ شباهت داشت. نتیجه تسلط و حاکمیت سنتهای قبیله ای بود "13 انجمن دیگری به نام " مجمع دانایان و مغان " نیز وجودداشت که پادشاهان اشکانی در حوادث مهم که احتیاج به فتوای دینی داشتند بدانان توجه می نمودند، به نظر می رسد که نفوذ این انجمن چندان قدرتمند نبوده چرا که در سرنوشت سلطنت اشکانیان تاثیری نداشته و فقط یک مجلس مشورتی بوده، بر خلاف " سنا " که قوه حقیقی کشور محسوب می شده است.14
مجلس سالخورده گان : که اعضای آن سرای روحانی و غیر روحانی ملت بوده اند. هر دو مجلس وقتی که به هم می پیوست به مهستان موسوم می گشت … مهستان از کلمه مه آمده که به معنی بزرگ است پس مهستان به معنی مجلس مغها نیست … بلکه به معنی مجلی بزرگان است. بهترین دلیل آن است که این مجلس نه تنها از مغها بلکه از اعضای غیر روحانی نیز تشکیل می شد15 . این دو شورا متفقاً یکی از افراد سولاله اشکانیان را به سلطنت انتخاب می کردند. البته وصیت آخرین پادشاه نیز در نظر گرفته می شد. و هفت خاندان بزرگ در امور دولت نقش مهمی در تصمیم گیری ایفا می کردند.16 ظاهراً دستگاه برجسته و گرداننده کشور همان شورای خویشان و بستگان یا اشراف مذکور در آثار استرابون است که باید همان " سنای " ذکر شده در تاریخ ژستن باشد. این شورا محل فراهم آمدن امیران، تیولدار و از سران خاندانها بوده است. شک نیست که با کاسته شدن پی در پی قدرت پادشاهان اشکانی در پایان حکومت آنان بر نیروی شورا افزوده می شد. اما در تاریخ سیاسی پارت نه سخنی از این شورا به میان آمده است و نه از شورای دوم که از آن خردمندان و مغان باشند17 باری در متون مختلف نام این مجلس را گلستان یا کنکاشستان نیز نوشته اند که به فارسی باید مغستان ( بزرگان ) یا مهستان خوانده شود. مقصود از آن همان کنکاشستانی است که شهزادگان و بزرگان و آزادگان و موبدان ایران تشکیل می یافت …
اشخاصی که اعضای آن مجلس می شدند اولاً از شهزادگان و پس از آن روسای هفت خانواده مخصوص که در زمان اشکانی یکی از آنها سورن و دیگری قارن نامیده می شد و سرداران کشور که از نیاکان به ارث بزرگی رسیده بودند18.

د- خاندان های اشرافی ( هفت خاندان ) :
بالاترین قشر اشراف از خاندانهای وزرا ، سورن ، کارن و فرمانروایان پارتی ، اندیگان بودند نام خاندانهای اسپندیاد و مهران و قشرهای اشرافی بالا جزو نجیب زادگان است مهر نرسی وزیر یزدگرد دوم از خاندان اسپندیاد بود و بهرام چوبین سردار هرمز چهارم به خاندان مهران تعلق داشت ایران هخامنشی هفت دودمان ممتاز داشت که یکی از آنها نژاد سلطنتی بود پس اشراف پارتی عصر هخامنشی به هفت خاندان تقسیم می شود که گروهی از خاندانهای متوسط و پایین تر درزمره آنها هست .
خاندان سورن در سیستان قرار داشت . خاندان کارن در نهاوند ، خاندان گیو در هیرکاینان مهران در ری قرار داشت19 دیدیم که در دوره پارتی بیشتر از دو خاندان سورن و کارن نام می برند .

بخش دوم : قشر بندی های اجتماعی گروه بندهای عمومی :
از سده پنجم پیش از میلاد به بعد یک نوع تقسیم بندی های اجتماعی وجود داشت. بر اساس آنچه در اوستا آمده است گروه های اجتماعی جامعه ایران به قرار زیر بودند گروه باستانی " آشروند " یا پیشوایان دینی که در گذشته مغان نامیده می شدند و گروه باستانی ارتش داران یا نظامیان که بعداً جایگاه خود را به اشراف جدید به نام آزاتان دادند. گروه اجتماعی بعدی توده مردم یا رم شامل کشاورزان و گله دار یا واستریو فشیونیت بود که پیدایش دستگاه دیوان سالاری و گسترش صنعت داد و ستد و زندگی شهری تحولاتی را در آنها ایجاد کرده بود20 .

نظامیان
سپاه پارتی دارای فرماندهی متمرکزی بنود . شیوه جنگلی پارتیان دچار دگرگونیهائی شده بود ، از جمله پارتیان در ابتدا با سواران تیرانداز به سر کردگی اشراف قبیله ای ، زره زنجیر پوش بیکار می کردند . اما وقتی از آسیای میانه به ایران آمدند و با روشهای سلوکیان آشنا شدند در سپاه از سربازان مزدور سبک و سنگین اسلحه پیاده و سواره که در ابتدا برایشان موفقیت هائی را کسب کرد استفاده نمودند چون به تدریج سربازان مزدور به خصوص از زمان مهرداد دوم قابل اعتماد و کارائی نبودند . سپاه پارتی به شیوه های سنتی ایران سازمان یافت که بر پیاده نظام و عمدتاً سواره نظام تکیه داشت و سواران به دو گروه تقسیم می شدند . تیراندازان و سنگین سلاح پوشان که تیر و نیزه می جنگیدند و سنگین اسلحه پوشان که از سرتا پا زره می پوشیدند ، نیروی عهده شاهنشاهی مشتمل بر خادمان ثابت از " نوکران و بندگان " مالکان بزرگ که به دنبال ارباب خود به جنگ می رفتند بود که سواران و پیادگان پارتی از آنان بودند . سپاهیان نسبت به فرمانده اشرافی خویش فرمانبردار تر از شاه بودند . سپاه به شیوه سنتی خود می جنگید و از " خدنگ پارتی " نیز استفاده می کرد21 .
بخش عمده سواره نظام پارتی را نجبای زمیندار تشکیل می دادند .
در روزگار پارتیان این توده عظیم گماشتگان یا بردگان نه تنها به خدمت سپاهیگری در می آمدند بلکه نیروی عمده واصلی سپاه را تشکیل می دادند و در این سپاه شمار آزادان ناچیز بود .
آنچه مسلم است تفاوت بندگان با آزادان در آن بوده که بندگان پیادگان و آزادان " سواره " بوده اند22. اما پارتیان در مواقع ضروری از نیروهای جنگی و عشیرتی قبایل استفاده می کردند . وظیفه اصلی را در این سپاه سواران که مرکب از سواران سبک اسلحه " کمانداران " و سنگین اسلحه " نیزه داران و کمانداران " تیراندازان سنگین اسلحه یا " کاتا خراکتاریان " بودند برعهده داشتند و زره هایی مرکب از صفحه های فلزی و فلش شکل برتن داشتند ، آنان ممتازترین واحد لشکر را تشکیل می دادند . و از میان " آزادگان " و یا " آزادان " انتخاب می شدند23 .
درباره کارگزاران دولتی " کارداران " بایستی ذکر شود که :
کارگزاران دولتی یا کارداران نیز به [WCLK'N] تعلق داشتند شهربانان شهرهای شاهی دارای چنین پایگاهی بودند . پیشه های دولتی غالباً ارثی بوده اند اگر شخصی بدین پایگاه می رسید نام وی را در رده WCLK'N ثبت می کردند . قبلاً کرتیراز اردشیر شاه ساسانی به مقام " موبد بزرگ " نشانه های آن یعنی تیاری و کمربند نائل آمده بود او در روزگار بهرام دوم که سرپرست آتشکده شاهی در استخر گردید وارد طبقه WCLK'N شده چنانکه در کتیبه نقش رجب می گوید ، به نام اهورا مزدا و ایزدان و از برای روانهای ایشان این یکی یعنی بهرام دوم بالاترین پایگاه و قدرت را به من بخشید وی جایگاه و قدرت WCLK'N را به من ارزانی داشت24 .
و اما در عصر اشکانی وضعیت زنان چگونه بوده است .
جامعه پارتی نیز پدر سالار بود . " زنان در جای خاص خود می زیستند و محدود بودند و کنیزکان شاهی را خواجگان نگهبان در میان داشتند ، هیچ زنی حق صرف خوراک در حضور شوهر نداشت . و نیز در مکانهای عمومی نبایستی ظاهر می شد " .
زنان بیشتر بیسواد بودند ، زنان سامی با آنکه در مجامع دینی نیمی از روی را آشکار می کردند ولی معمولاً روی پوشیده و حجاب داشتند25 .
شهبانوهای پارتی در دستگاه حکومتی و درباره جانشینی شاهان نقش برجسته ای داشته اند26 . در قلب امپراطوری اشکانی بجز اشراف و جماعت دهقانان " طبقه متوسطی " هم زندگی می کرده است که خانواده های سلطنتی و اشرافی به دانش ، مهارتها ، خدمات ویژه آنها نیاز داشتند ، اینان هنرمندان ، صنعتگران ، بازرگانان ، اطباء خواجگان و نیز خنیاگران ( گوسان gosan ) بوده اند27 .
بخش سوم : گروهها و " پایگاههای مدنی "
گروه اول : شهروندان
در عصر پارتی مرد آزادی که به گروههای اجتماعی تعلقی نداشت به هر صورت به عنوان عضوی از اجتماع مدنی به حساب می آمد اما مانند کسی که در پست ترین منطقه قرار دارد محسوب می شد .
یک شهروند می توانست نه تنها از طریق ارث بلکه از طریق اشتغال ثروت اندوزی کند و از هر چیزی که به تمام اجتماع تعلق دارد استفاده نماید . عضویت در اجتماعی که با نظام مسئولیت و همبستگی متقابل در ارتباط بود و به شخص حق می داد که در زندگی اجتماعی ، آئین عبادی شرکت کند و در زندگی اقتصادی و اجتماعی و دینی شرکت فعال و کاملی داشته باشد و در نهایت به خود و خانواده اش خط امان واقعی و روشن بخشد . البته شخصیت حقوقی نسبت به سن و جنس فرق داشت زنان و کودکان ظرفیت حقوقی محدودی داشتند .
الف ) واسپوهرکان
پاگلیارو A.Pagllar مانند پاره ای از مورخان واسپوهر را به معنی شاهزاده نسبی برادرزاده شاه ترجمه کرده است . از سوی دیگر هنینگ " واسپوهرکان " را صفتی به صورت اسم در آمده " واسپوهرکانیه " ( اختصاصی بودن ) دانسته پس " پوس واسپوهر " ( پسر خاص ) به معنی وارث تاج و تخت بوده . هنینگ " واسپوهرکان " را مردمی که نزدیکی خاصی با شاه داشته اند و نیز به معنای مقوله ویژه ای از خاوندی = " خالصه " شاهنشاه مانند معنای مربوطه به زمینهای شاهی براساس کتیبه کرتیر دانسته است . واسپوهر از ترکیبات پهلوی اشکانی است که تحریفی از لفظ " ویس پوهر " به معنی پسر طایفه است . درزمان هخامنشیان نیز در پاپیروسهای آزامی الفانتین این لفظ به چشم می خورد . این کلمه دارای ارزش اجتماعی بالائی بود که شاهزادگان خانواده شاهی خود را بدان می نامیدند . اما کلمه واسپوهر در مورد اعضای طبقه نژادگان و نجبای درجه اول به کار می رفت .

ب : وزرکان
و از این گروه به نام " بزرگان و نژادگان " یاد کرده است از مهمترین گروه های اجتماعی بودند . در طبری گاهی به جای " بزرگان و نژادگان " کلمات " العظما و الاشراف به معنی بزرگان و رجال آمده است و الاشراف ترجمه ادبی کلمات پهلوی واسپوهران ، آزادان و وزرکان است28 .
در دوره ساسانی عنوان " وزرکان " شامل وزرای ادارات و روسای آن نیز می شده است . عنوان " بزرگان " به صاحب منصبان دولت اطلاق می شده است . براین قیاس می توان دانست که همان مقام و امتیازات را در دوره اشکانی که سلطنت صالح آنان تلقی می شده حفظ می کرده اند .

ج : آزادان
احتمال دارد که آزادان در اصل نامی بوده باشد که فاتحان آریائی در مقابل بومیان مغلوب اختیار کرده بودند بعدها آریایی ها آزاد به طبقه روستائیان مملوک و عبید و شهریان کم اهمیت در اثر اختلاط نژاد تبدیل شدند . از خاندانهای آریائی که نسبتاً خالص مانده اند گروهی جزو " واسپوهران " و گروهی به نجبای طبقه دوم تبدیل شدند که مستخدمین زیر دست ایالات و ولایات از میان آنها انتخاب می شدند و ظاهراً خود را " آزادان " نامیده اند . " اسوران " که در راس ، لشکر ساسانیان قرار داشتند از این طبقه بوده اند . دهقانان و یا " کذگ خود ذایان " هم از این طبقه اند و اقتدارشان منوط به اداره امور محلی که به آنها ارث می رسیده بوده است29 .
گروه دوم : ناشهروندان یا بردگان
الف- آنشهریکان
آن عده از ایرانیانی که از حقوق شهروندی بی بهره بودند نه تنها شامل بردگان بلکه شامل غیر بردگان و افراد آزادی هم بودند که عضو هیچ اجتماعی نبودند و به صورت بیگانه کو چندگان اتفاقی و یا رانده شدگان از اجتماعی و نیز فرزندان نامشروع ( که مانند افراد نیمه وابسته یا حقوق محدود خانواده زندگی می کردند ) و نیز بردگان آزاد شده در ردیف ناشهروندان محسوب می شدند ، اینان به عبارتی گروههای " میانه " بودند و تفاوت های بارزی از نظر پایگاه اجتماعی با بردگان داشتند .
در مدارک فارسی میانه از اصطلاحات گوناگونی مانند بندک ( به معنی بسته ) و آنشهریک ( بیگانه ) و رهیک ( بسته ) تن به معنی بدن درباره بردگان آمده اما واژه های بندک و آنشهریک بیشتر ذکر شده است30 . مولفان عهد باستان می گویند . که اکثریت لشکریان پارت را بردگان تشکیل می دادند و ظاهراً این نظر را باید مردود دانست . یادآور شدیم که به احتمال قوی مولفان یونانی و رومی کلمه ایرانی " آزات " را به معنی تحت الفظی و غیر دقیق یعنی " آدم آزاد " تعبیر کرده و برای باقی لشکریان یا بخش غیر ممتاز سپاه مفهوم مخالف کلمه را قائل شده ، ایشان را غیر آزاد یعنی برده خوانده اند .

د : بردگان مقدس
در پرستشگاههای زردشتی ، بردگانی جهت کار به نام " آتخش بندک و یا آتوران بندک " وجود داشت که متعلق به پرستشگاه بودند اما با بردگان معمولی تفاوت داشتند یعنی برده واقعی نبودند و طبقه خاص نداشتند ولی پیوستگی دینی با پرستشگاه داشتند . زنان و مردان نیز می توانستند جهت اخلاص و تبرک خود را برده پرستشگاه سازند اما از آزادی مدنی در برابر مردم برخوردار بودند و تنها برده دربرابر آتشکده بودند .

منابع اصلی :
1- تاریخ ایران کمبریج جلد 3 بخش 2
2- میراث باستانی ایران : فرای ریچارد
3- ایران در زمان ساسانیان : کرستین سن

منابع فرعی :
جغرافیای تاریخی ایران قدیم – مشکور محمد جواد
تاریخ پارتیان : مالکوم کالج ترجمه مسعود رجب نیا
تاریخ اشکانیان م . م دیاکونف : ترجمه کریم کشاورز
تاریخ اساطیرایران : ژاله آموزگار
ایران باستان جلد 3 : حسن پیرنیا
تاریخ مردم ایران قبل از اسلام : عبدالحسین زرین کوب
مرورکوتاه بر تاریخ ایران از آغاز عصر ماد تا پایان دوره هخامنشی : دکتر رضا شعبانی
تاریخ ایران از آغاز تا اسلام : رمان کریشمن ترجمه دکتر معین
تاریخ ایران در دوره سلوکی و اشکانیان دکتر پرویز رجبی

فهرست مندرجات صفحه
بخش اول:
الف- قشرهای اشرافیت
ب- شاهنشاه- مفهوم قدرت شاهنشاه در دوره اشکانیان
ج- سه لایه اشرافیت و شورای پادشاه
د- خاندانهای اشرافی (هفت خاندان)

بخش دوم:
قشربندی های اجتماعی گروهبندی های عمومی

بخش سوم:
گروهها و پایگاههای مدنی
الف: واسپوهرکان
ب : وزرکان
ج : آزادان
گروه دوم- ناشهروندان یا بردگان
الف: آنشهریکان
ب: بردگان مقدس
منابع اصلی
منابع فرعی
1 – ر. کاف. ب: تاریخ ایران کمبریج، ج سوم، بخش دوم، صص 93- 92
2 – کالج، مالکوم: پارتیان: ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، چاپ دوم، ص 76
3 – تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، بخش دوم، صص 102- 101
4 – تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، بخش دوم، صص 102- 101
5 – تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، بخش دوم، صص 105- 104
6 – فرای، ریچارد: میراث باستانی ایران، ص 53 و حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد سوم، ص 2233
7 – تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، بخش دوم، ص 81
8 – مالکوم، کالج، پاریان، ص 53
9 – تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، بخش دوم، صص 94- 93
10 – تاریخ ایران کمبریج، ج سوم، بخش دوم، ص 95
11 – کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 34 مقدمه
12 – دیاکونز، اشکانیان، ص 61
13 – شایان، فریدون: سیری در تاریخ باستان، تهران ورز، 1351- چ اول، ص 182
14 – کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 34 مقدمه، و شایان، سیری در تاریخ ایران باستان، ص 83
1- پیرنیا، ایران باستان، جلد سوم، ص 2234 و زرین کوب، تاریخ مردم ایران قبل از اسلام صص 351- 350
16 – دیاکونوف، اشکانیان، ص 61 و شایان : سیری در تاریخ ایران باستان، ص 182
17 – مالکوم، کالج، پارتیان، ص 55
18 – امام شوشتری، محمدعلی: ایران نامه یا کارنامه ایرانیان در عصر اشکانیان، ج اول ، صص 162- 161
19 – کالج ماکون، پارتیان، صص 55- 54
20 – تاریخ ایران کمبریج، جلو سوم، بخش دوم، ص 174
21 – کالج مارکوم پارتیان، صص 58- 59- ریچارد فرای، میراث باستانی ایران، صص 317- 316 و زرین کوب، عبدالحسین: تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، صص 348- 347
22 – پیگولوسکایا: شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ص 132
23 – زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، صص 349- 348
24 – تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، بخش دوم، ص 101
25 – کالج، مالکوم، پارتیان، صص 78- 77
26 – فرای ریچارد: میراث باستانی ایران، ص 308
27 – ویسهوفر، یوزف: ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر
28 – کرستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 167 به نقل از تاریخ تبری صص 883- 871- 835
29 – کریستن سو، ایران در زمان ساسانیان، صص 169- 168
30 – تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، بخش دوم، صص 21- 20
—————

————————————————————

—————

————————————————————

1


تعداد صفحات : 20 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود