تارا فایل

جزوه علم النفس فلسفی


به نام خدا

مقدمه
• ذکر نام فیلسوفان مسلمان: ابن سینا. ملاصدرا
• در مباحث علوم انسانی اولویت با تعاریف اصطلاحی است تا لغوی
• نفس:(افلاطون)منشا حیات جسم و عامل حرکت است.در اینجا معلوم می شود نفس خاص جسم است.و ان موجوداتی که سه ویژگی تغذیه(خورش)/رشد(رویش)/تولید مثل(زایش) را دارند.
• نفس:(ارسطو)نفس جسم طبیعی دارای اندام ارگانیک منظور ان موجوداتی که دارای اندام ارگانیک هستند میتوانند نفس و حیات داشته باشند.
• ارگانیک(طبیعی)/مکانیک(مصنوعی)
• از دیدگاه ارسطو آنچه انسان پدید آورده نفس نیست.
• چرا در این درس از افلاطون سخن می گوییم؟هم پوشانی و از نظر تاریخی برای یافتن اثر پذیری ها
• جسم :جوهر دارای سه محور طول.عرض.ارتفاع است.
• جوهر/ارز
• ارز: آنچه قائم به خود است و وابسته به دیگری نیست.
• جسم بدون رنگ قابل تصور است یا جسم بدون رنگ؟جسم بدون رنگ
• طبیعی :آنچه خودکار در طبیعت وجود دارد.
• طبیعی/مصنوعی
• جسم طبیعی آلی:ان چیز طبیعی دارای اندام که حتما ان ارگانیک است نه مکانیک
• نفس: حقیقت موجودات زنده
• جمادات نباتات حیوانات انسان
• جماد:جسم بدون جان مثال:سنگ
• نبات: آنچه به خودی خود در طبیعت باشد(رستنی ها) مثال:درختان.چوب
• نبات جان دارد که جماد نیست و از نظر ارسطو دارای نفس هم هست.
• نفس را جاندار ها دارند اما بی جان ها نه
• فصل:جدا کننده
• نفس و جان باعث فصل جاندار و بی جان می شود.
• جانداران هر کدام نفسی مختص به خود دارند
• آنچه حیوان را از نبات جدا میکند نفسش است. و همچنین نفس مایه ی جدا کننده ی انسان و حیوان میشود
• موجودات دارای نفس قوایی دارد که میتواند اعمالی را ارادی یا غیر ارادی انجام دهد اما چنین امکانی در بی جان ها نیست.
• تعریف کلی نفس:حقیقت موجودات زنده
• آنچه نبات را از جمادات جدا می کند نفس است.
• آنچه حیوانات دارند و نباتات ندارند:ادراک حسی و فعالیت ارادی
• ادراک بدون احساس امکان پذیر است اما بر عکس نه
• احساس و ادراک توام با هم صورت می گیرد.
• جمادات – نباتات – حیوان – انسان
• انسان: جسم نامی ناطق(عقل)(ادراک کلیات)
• پایین ترین مرتبه عقل ادراک کلیات یا تصور و تصدیقات است.
• ارسطو انسان را حیوان ناطق می داند.
• حشو:معنی لغویش آنچه زائد و غیر ضروری است.
• مثال:حشو عبارت (رویش و زایش بین نبات و حیوان و انسان مشترک است.)چیست؟
• فرض بر آن داریم که آنچه موجودات بالا تر دارند پایین تر هم دارند پس حیوان حشو است.
• نفس مختص جانداران است.
• جسم به خودی خود دارای نفس نیست.
• آنچه ساخته دست بشر است داراین نفس نیست.
• جسم طبیعی دارای اندام(رشد) نفس دارد که تولید مثل هم داشته باشد.
• جمادات نفس ندارند.
• نباتات نفس دارند اما نفسشان پایین مرتبه را دارد.
• قوای نفس در نباتات عبارتند از:رویش.تغذیه.تولید مثل
• قوای نفس در حیوان: رشد – تولید مثل – تغذیه – ادراک حسی – حرکت ارادی
• قوای نفس در انسان: رشد – تولید مثل – تغذیه – ادراک حسی – حرکت ارادی – تعقل
• قوای نفس
• آنچه جسم جماد را از بی جان جدا می کند نفس است.
• قوای اصلی(مستخدمه)
• قوای خادمه(طبیعی)
• قوای اصلی ارباب قوای خادمه است.
• قوای اصلی دو دسته اند نیرویی که برای خود نباتات فعالیت میکنند.آنها هم بر دودسته اند نیرویی که برای بقای شخص نبات لازم است و گروه دوم نیرویی برای کمال نوع نبات است.
• قوه نیرویی که برای بقای خود شخص است شامل مغذیه است برای بقای خود شخص و گروه دیگر منمیه است.
• و آنهایی مه برای کمال نوع است شامل مولده و مصوره است که هر دو برای بقای نوع هستند .
• و قوه ی مغذیه شامل جاذبه – ماسکه – هاضمه – دافعه می شود.
• جدایی احساس و ادراک انفکاکی ذهنی و ناممکن است.
• هر آنچه را ذهنی از هم جدا می کنیم یقینا در خارج هم این اتفاق نمیوفتد.
• خیال حافظ صور جرئی است و مدل حافط معانی جزئی است حافظه هم به همین ترتیب
• به قوه ی عماله یا تحریکی شامل باعثه و عامله است
• خادمه در خدمت قوای عماره و عماله است
• قوای نفس نباتی در خدمت نفس حیوانی است و حیوانی در خدمت انسانی است.
• مقصود از درجه ای و مرتبه ای بودن نفس چیست؟
• یعنی اختلاف و اشتراک آن ها در کنار هم فرض می شود.
• نفس نباتی قوایی غیر خودش ندارد.
• قوای نفس انسانی بر دو دسته است خادمه
• قوه خادمه به دو دسته علامه و عماله تقسیم می شود.
• آنچه انسان را از حیوانات جدا می کند ادراک است.
• عقل در پایینترین مرتبه اش یعنی ادراک کلیات
• قوای عماله یا عقل عملی که قوه ای برای ادراک است
• مراتب عقل نظری:1.عقل هیولانی: استعداد صرف بدون هیچ گونه فعلی 2.عقل بالملکه: آنچه بدیهی است و نیاز به استدلال ندارد و نیاز به تفکر ندارد مثال: اینکه می گویند کره ی زمین گرد است بدیهی نیست اما معلوم است.3 .عقل مستفاد: دیگر مراتب عقل را در خدمت خود می گیرد. 4.عقل بالفعل: این عقل بالفعل تعقل می کند و از طریق بدیهیات به نظریات می رسد.
• نظری/بدیهی
• مراتب عقل عملی:1.تجلیه:نورانی ساختن ظاهر که با انجام واجبات و ترک محرمات صورت میگیرد2.تخلیه:زدودن خود از بدی ها3.تحلیه:اراستن فرد به فضیلت ها عقلانی4.فنا:خود را ندیدن و فقط خدا را در نظر گرفتن
• فیلسوفان مشا فیلسوفان مسلمانی که متائر از ارسطو بودند.
• تجرد نفس صفحه ۲۸
• مادی در برابر مجرد
• مادی اسمی است که صات جسمانی دارد و محسوس است.
• مجرد آنچه محسوس نیست و صفات جسمانی دارد.
• ماترلیاست ها: معتقدند جهانی فراتر از این جهان وجود ندارد.
• فیزیکالیست: بر آنند که همه چیز هایی که به ذهن نسبت داده شده در واقع باید به مغز یا فعالیت مغزی نسبت داده شود.
• متکلمان اسلامی هر گونه مشابهتی با خدا نفی می کنند و چیزی شبیه خدا نمیتواند وجود داشته باشد ولی آیا اگر چیزی وجود داشته باشد هم وزن خداوند است؟ نه
• تجرد موجودات دیگر به معنای همانندی با خداوند نیست.
• اندیشمندان درباره چگونگی نفس انسان اختلا دارند.
• مشائیان شامل کسانی چون فارابی و ابن سینا اطلاق میشود که متاثر از دیدگاه های ارسطو بودند آنها معتقدند نفس نباتی و حیوانی مادی است اما انسان نه مجرد است.
• معتقدند نفس انسان هم در حدوث و هم در بقا مجرد است.
• النفس روح الحدوث و روحانیت البقا
• نفس انسانی امری مجرد است اما برخی اعمال خود را از طریق بدن انجام می دهد.
• به وجود نفس در حیوانات و گیاهان معتقد بودند اما نفس آنها را مجرد نمی دانستند.
• ملاصدرا دیدگاه خود را دارد و می گوید النفس روحانیت القدوس و روحانیت البقا
• صفحه ۵۶
• وحدت یا کثرت نفس
• آیا یک نفس و روح واحد وجود داردکه میتوان در همه انسان ها مصداق آنرا یافت یا هر انسانی نفس مربوط به خود دارد؟
• صفحه ۷۸
• وحدت نوع: میان نفوس از بتدا تا انتها تفاوتی وجود ندارد و تمام انسان ها مصداق نفس هستند نه اینکه نفوس با هم فرق داشته باشد تفاوت در کثرت مفاهیم است و مفهومی متواطر است در انسان
• متواطی/مشکک
• آیا یک صندلی صندلی تر است یا همه یک صندلی محسوب میشودند؟
• نه یکی از دیگری صندلی تر نیست و با هم تقاوتی ندارند.
• اما تشکیکی در جه ای و مرتبه ای است مثلا نور خورشید و لامپ
• صفات انسان از دسته ی مشکک هستند.
• زیبایی و خوبی و توانمندی مثال مشکک هستند.
• از دیدگاه فیلسوفان مسلمان نفس متواطی است.یا به نوعی وحدت نوعی نفوس وجود دارد.
• ملاصدرا از وحدت تفکیکی نفوس سخن می گوید.
• حدوث نفس
• آیا نیازمند علت است یا نه و یا حادث زمان است؟
• حدوث زمانی :چیزی که سابقه ی عدم زمانی دارد.
• حدوث ذاتی: چیزی که نیستی آن بر هستی آن مقدم است.
• آنچه نیازمند علت است حادث ذاتی است.
• آنچه حادث ذاتی است آیا حادث ذاتی هم هست؟بله هست زیرا حادث ذاتی عبارت است از آنچه نیازمند علت است و به جز خدا همه نیازمند علت هستند.
• حادث زمانی اختصاص به موجودات مادی دارد و زمانی وجود ندارد آیا این به معنی بی نیازی از علت است؟به معنای بی نیازی از علت نیست و بالعکس آن لزوما درست نیست.
• قدم زمانی یعنی آنچه سابقه ی عدم زمانی نداشته باشه آنچه در مرتبه خود سابقه ی عدم ندارد فقط و فقط خداوند است.
• خود جهان مادی نه زمین همیشه بوده است.قدیم زمانی است و در عین حال حدیث ذاتی است.
• آنچه بدیع زمانی است خود حادث ذاتی است.
• قدیم ذاتی روبروی حدیث ذاتی است.
• اما آنچه قدیم زمانی است حادث ذاتی است.
• *صفحه ۱۰۴
• حدوث نفس و قدم نفس
• مهمترین و قدیمی ترین مسائل
• حدوث در لغت پیمایش معنی می شود.
• آیا نفس نوپدید است یا از پیش وجود داشته است؟و آیا حدوث آن با بدن بوده یا پیش از آن
• حدوث قدم بر دوسته است: 1.ذاتی 2.زمانی
• حدوث زمانی:چیزی سابقه ی عدم زمانی داشته باشد و زمانی بوده که نبوده اند.
• قدیم زمانی: آنچه سابقه ی عدم زمانی ندارد.
• جهان خود قدیم زمانی است.
• منظور از جهان هستی است که عینی نیست و ذهن بشر فقط میتواند بخشی از حقیقت را ادراک کند.
• وجود داشتن برابر با ادراک شدن نیست.
• حادث ذاتی: اگر عدم بر وجودش تقدم داشته باشد.
• سابق عدم نداشته باشد فقط خداوند است.
• تمام موجودات حادث ذاتی هستند و فقط خدا قدیم ذاتی است.
• حادث ذاتی حادث زمانی رو در بر میگیرد.
• برخی حادث های زمانی ذاتی هستند چون بخی حادث های ذاتی خارج از زمانند.
• قدیم زمانی: آنچه سابقه زمانی نداشته باشد (یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود)
• آنچه قدیم زمانی است ذاتا خود حادث ذاتی است.
• قدیم زمانی مصداقی از حادث ذاتی است.
• آنچه مادی است آنچه مجرد است.
• موجودات مجرد شامل جوهر و عرض است.
• دیدگاه 1:نفس قدیم زمانی و نیز قدیم ذاتی است (این دیدگاه نادرست است)
• دیدگاه2:نفس همیشه بوده و همیشه خواهد بود و حیاتش در بدنی بوده و آن بدن که نابود شده در بدن دیگری قرار گرفته قائلین به تناسب چنین دیدگاهی دارند.
• باور دوم با معاد همخوانی ندارد.
• دیدگاه دوم تناسب گفته می شود و محال است.
• دیدگاه سوم: قدم زمانی بر حیات برزخی
• دیدگاه چهارم: نفس در حیات عقلی قدیم است مانند دیدگاه افلاطون و پیروانش و معتقدند نفس در عالم مثل بوده در ابتدا و افلاطون را رئالیست افراطی نامیدند چون معتقد بر دو جهان بود.
• راسل عالم مثل را درست نیافت تا زمانی که به سینما رفت.
• افلاطون معتقد است آنچه در این دنیا هست واقعی نیست و همه چیز ها در عالم مثل بوده و پس از بازگشت همه چیز را فرامش کرده پس معتقدند که نفس پیش از بدن بود.
• دیدگاه پنجم: نفوس تمام انسان ها دو هزار سال پیش از افرینش اجساد افریده شده است.
• دیدگاه ششم و هفتم :6 ……….و/ 7حدوث زمانی به عین حدوث بدن /6زمانی نفس بدن افریده میشه که بدن آمادگی کامل پذیرش آنرا داشته باشد/ 7نفس صورت بدن است و در ابتدا نباتی است بعد نباتی حیوانی می شود و بعد نباتی حیوانی انسانی شود.
• ابن سینا معتقد است نفس انسان در چهار ماهگی جنین پدیدار میشه و در چهار ماهگی
• نفس در ابتدا مادی است و نفسی که در ابتدا است با نفسی که در انتها شکل میگیرد یکی نیست و تجرد ان یکی است اما ملاصدرا می گوید از اول ماده است و بعد مجرد می شود.
• دیدگاه هشتم: نفس انسان ها ازلی است اما حدوث نفس انسان های عادی همراه با نفسشان است.
• اگر نفس حادث باشد باید مادی باشد حادث بودن لازمه مادی بودن نیست میتواند مادی باشد اما بالفعل مجرد هستند.
• برخی معتقد به جاودانگی نفس معتقدند اما چیزی می تواند ابدی باشد ولی نه ذاتا
• جاودانگی دلیل بر قدم نفس نیست.
• افریننده نفس که خداست حادث نیست قدیم بودن علت حادث نس معنی قدیم بودن حادث نفس نیست.
• علت تامه که دارای اختیار است می تواند معلولی پدید اورد که از جنس خودش نباشد.
• بر اساس سه دلیل نمیتوانیم اتکا کنیم که نفش مقدم است.
• 1.حرکت نفس:اگر نفس پیش از بدن وجود داشته باشد باید مجرد از ماده باشد و در بدن دیگر باشد.
• اگر مجرد باشد باید تمام کمالات را بالفعل داشته باشد.
• نفس باید در ذات خود کامل باشد اگر تمام کاملات را دارد.
• 2.اگر نفس پیش از بدن موجود باشد به خاطر مجرد بودن مجرد کامل است و در اینصورت به ابزار و قوا نیاز ندارد درحالی که نیاز دارد.
• اینکه بپذیریم نفس پیش از بدن وجود دارد به این معنا نیست که کامل بوده در ابتدا
• نفس ذاتا مجرد است و فعلا مادیست(یعنی:یعنی نیاز به ابزار دارد)
• صفحه۱۱۲
• دلایل قدوس نفس
• دلیل اول: حرکت نفس است برخی معتقدند اگر نفس پیش از بدن وجود داشته باشد ….است اگر نفس پیش از بدن موجود باشد باعث تناسخ می شود و تناسخ یعنی نفس همیشگی است و از بدنی به بدن دیگر می رود.
• نفس مشمول حرکت است اما ضرورتا از حرکت نفس به ….نفس نمی رسیم.
• دلیل دوم :نیاز عقل به ابزار و قوا اگر نفس موجودی کامل باشد به نفس و قوا نیازی ندارد.پس نفس پیش از بدن وجود ندارد.
• *اینکه نفس نیاز به ابزار است بسیار بدیهی است اما با این اصل نمیتوان حدوث آنرا نتیجه گرفت.
• نفس ذاتا مجرد است و فعلا مادیست(یعنی:یعنی نیاز به ابزار دارد)
• دلیل سوم:انحصار نوع مجرد در فرد
• اگر نفس مجرد باشد باید یک فرد داشته باشد در صورتی که این چنین نیست و نفسی نیست که در بدن های کثیر موجود شود بلکه هر انسانی نفس مجرد به خودش را دارد یا نوع مجرد مختص به فرد است.
• پس نفس حادث است و قدیم نیست این دلیل بیشتر میتواند داه گشا باشد زیرا هر انسانی نفس مختص به خود را دارد.
• دلیل چهارم: در مقدمه نخست گفته می شود نفس ذاتا مجرد است و فعلا ماده و انچه به ماده نیاز دارد محال است که کاری انجام دهد و اگر نفس ماده داشته باشد منجر به تناسخ می شود و درباره انسان این سخن کامل نیست زیرا میتوانیم یکسری کار ها را بدون ماده نفسمان انجام دهد. اما درباره حیوانات این چنین نیست.
• افرادی که از تناسخ سخن گفته اند خدا را متهم به انجام کار عبث کرده اند و نفس را قدیم بر ماده می دانند.
• ادله عقلی هم برای حدوث نفس گفه شده که آنرا هم باید بررسی کرد.
• افرادی که معتقدند نفس قدیم است علاوه بر دلایل عقلی دلایل نقلی هم بیان کرده اند.
• دلایل نقلی:مقصور از نقل در لغت روایات است.
• دلیل اول:آفرینش دیگر/انشا و آفرینش آنچه سابقه ی عدم داشته باشد که از ماده چنین چیزی بر نمی آید و آفرینش برتر به این معنا نیست که روح بدون بدن یا پیش از آن وجود نداشته باشد.
• دلیل دوم :دمیدن روح/سخن گفته شده از نفع روح
• دلیل سوم:پیشینه ی عدم/فقط و فقط گفته می شود که انسان موجودی حادث از ولی از قدیم یا حادث بودن او سخنی به میان نمی آورد.
• دلیل چهارم:نخست بدن انسان آفریده شده بعد به او نفس یا صورت بخشیده شده.
• میز و صندلی مادشون یکی است اما صورت آنها متفاوت است.
• صورت در اینجا به معنی چهره است.
• آیات میثاق به عهد الست مراجعه دارند.
• اسلام اسمانیان و زمانیان
• بی ایمانی نخستین
• تکذیب نخستین
• منظران نخستین
• بی وفایی به عهد
• وفا به نظر
• سقوط از عالم قدس
• آیات میثاق:عالم میثاق از همه ی انسان ها گرفته شده و تمام انسان ها
• همه ی موجوداتی که در آسمان ها و زمین هستند.
• آفریدیم در عالم لاقوت مدنظر است.
• بحف میثاق در روایات که در آنها نشان می دهد نفس از پیش بوده
• دست اول: تقدم دو هزار ساله ی ارواح بر اجساد
• دست دوم: گروه های به هم پیوسته
• دست سوم: ایجاد اخوت میان ارواح
• دست چهارم: اخبار هبوط ارواح
• دست پنجم: از آفرینش ارواح پیامبر و اهل بیت پیش از همه
• دست ششم:از نبوت پیامبر پیش از آفرینش آدم سخن گفته شده
• دست هفتم:از ایمان امیر المومنین قبل از آفرنش آدم سخن به میان آمده
• گستردگی آیات بیش از روایات است.
• و فیلسوفان بیشتر به دلایل نقلی روی آورده اند تا نقلی
• افلاطون به قدم نفس معتقد بود و معتقد بود هر چیزی حقیقتش آنجاست. اما ارسطو و فیلسوفان مشا از حدوث نفس سخن می گفتند.
• از حدوث نفس تحت عنوان حدوث زمانی تحت نقوس بدن سخن میگفتند.
• ملاصدرا از حدوث نفس سخن گفته اما متفاوت حدوث زمانی به عین حدوث بدن به زبان ساده تفوت دو دید گاه یکی معتقد است نفس ابتدا مجرد نیست.
• آیا نفس تغییر پذیر است یا نه؟تغییر پذیری تدریجی است یا دفعی؟
• با این اوصاف فیلسوفان مشا یعنی ابن سینا آیا جوهر نفس را ثابت میداند یا به حرکت نفس معتقد است او نظرش مبتنی بر ثبات نفس است
• زیرا آنها معتقدند نفس حادث میشه با بدن و با نفسی که جوهر جدا از بدن دارد و تجردش تغییر ناپذیر است.
• صفحه 157
• جوهر نفس ثابت است یعنی هیچگونه تغییری در آن راه ندارد و اگر تغییری صورت میگیرد در اعراض است یا جوهر
• جوهر در ساده ترین معنا آنچه قائم به خود است و وابسته به دیگری نیست اما عرض وابسته به دیگری است و قائم به خود نیست.
• حرکت در اعراض و صفات ما وجود دارد اما خود نفس یل جوهرش ثابت است و تغییر نمی کند.
• بودن با ثبات سازگار است.
• تجرد نفس از دلایل ثبات نفس است آنها می خواهند از تجرد نفس به ثبات نفس برسند.
• نفس هم حدوثش روحانی است.
• نفس جسمانیت الحدوث جسمانیت البقا
• برخی معتقدند نفس هیچ تغییری ندارد و دیگری معتقد است نفس سراسر تغییر و دگرگونی است.
• تا دلایل ثبات نفس
• ابن سینا معتقد است که جوهر نفس ثابت است و تغییری ندارد و فقط اعراض تغییر می کنند و در نظر آنها نفس دارای حرکت نیست چون تجرد دارد.
• ابن سینا معتقد است که قدوس پیدایش و بقای دارد.
• تغییر مبتنی بر وجود قوه و استهداد است و نفس حرکت ندارد.
• اینکه چیزی که ماده ندارد حرکت ندارد دلیل درستی نیست و حرکت در موجودات مجرد هم شدنی و امکان پذیر است.
• از تجرد نفس نمی شود ثبات آنرا نتیجه گرفت.
• 2-ادراک تغییرات :اگر نفس تغییر کند نمی تواند ……بفهمد که دلیل درستی نیست.
• 3جاودانگی نفس پس از مرگ:خلوص در لغت یعنی بقا و دوام یک چیز چه همیشگی باشد چه همیشگی نباشد و از نظر اصطلاحی اینکه نفس پس از مرگ به همان تخلص باقی بمانند.
• چهار نظر درباره نفس پس از مرگ وجود دارد:
• 1: اگر بر نفس معتقد باشیم و اینکه ماتریالیست ها هستند که فیزیکالیسم هم نامیده می شوند و در ان نظر بر این است که انسان با همه پیچیدگی هایش چیزی جز بدن نیست. و انسان را تک ساحتی مینامند و منکر جاودانگی هستند.
• 2:نفس پس از مرگ در بدن انسان یا حیوان دیگری ادامه خواهد داد حیاتش را
• 3:معتقدند نفس پس از بدن جاویدان و باقی است و هیچگونه ادراکی ندارد و با رستاخیز نفس ها دوباره ادراک باز میگردد
• اگر شعور و ادراک را از نفس بگیریم دیگر ادراکی وجود ندارد.
• 4:معتقدند نفس انسانی با ادراک دائمی برای همه افراد باقی خواهد بود.
• بطور کلی میتوانند به دو دسته تقسیمشان کنیم آنهایی که به جاودانگی نفس اعتقاد دارند و آنهایی که اعتقاد ندارند
• 1:زایش زد از زد: مرگ و زندگی اجتماع پذیر نیستند و زد یکدیگرند
• آیا هر چیز زدی دارد؟ نه
• و اگر زدی دارد لزوما از زدش بر می خیزد؟نه
• اما گفته شده هر چیزی با ضدش شناخته می شود و غیرش
• هر ضدی غیر هست اما هر غیری لزوما ضد نیست
• دلیل دوم:عزلیت نفس است:نفس در عالم معقولات و مثل تمام چیز هارا ادراک می کرده اما در این دنیا از یاد برده است
• آیا علم و دانستن فقط یاد اوری است؟
• اینکه نفس عزلی و ابدی است به تفسیر غزالی ممکن است عزلی نباشیم ولی ابدی هستیم
• 3:نفس مجرد از ماده است و مجرد شامل هرگونه قوه و استعدادیست و آنچه قوه و استعدادی ندارد نابود شدنی است پس چون نفس استعداد دارد نابود شدنی نیست ولی موجودات مجرد دارای استعداد هستند و حرف کاملی نیست پس
• دلایل عقلی که بر شمرده اند:
• دلایلی کع برای جاودانگی نفس گفته شده نتوانسته جاودانگی نفس رو ثابت کند.
• و آیا رد دلیل به رد مدعا می انجامد؟نه به هیچ عنوان
• آیا جاودانگی عقل باید صرفا دلایل عقلی داشته باشد؟
• 2:جاودان نبودن حیوانات
• دلایل تجربی از روش آزمایشگاهی بدست می آید و نمیتوان آنره تبدیل به دلایل عقلی کرد.
• دلایل قرانی دو دسته اند 1.بهشتیان2.جهنمیان
• آیات بی شماری اشاره به جاودانگی انسان های در جنت دارد.
• مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند آنها زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.
• جاودانگی جهنمیان سخن می گوید.
• صفحه ۲۰۰
• رابطه نفس و بدن از دیدگاه مشا
• رابطه ی نفس و بدن از همه مباحث چالش برانگیز تر است در علم النفس چون:رابطه نفس و بدن عینی ترین مسئله است زیرا از سویی با نفسی غیر مادی مواجهیم و از سوی دیگز با جسمی مادی
• چگونه نفس غیر مجرد بر جسمی مادی تعلق میگید؟چگونه چیزی بدون مکان و زمان با چیزی دارای زمان و مکان رابطه دارد؟
• رابطه ذاتی:رابطه جوهر نفس و جوهر بدن است.
• رابطه عرضی:وجود تعامل نفس و بدن اینجا بیشتر مدنظر است.
• اما بدن به چه معناست بخشی یا همه جسد و در معنی فیلسوفان آنچه که شایستگی تحقق نفس را در خود داشته باشد.(جسم طبیعی عالی(دارای عضو))
• نگاهی کوتاه از دیدگاه فیلسوفان مشا درباره تعامل جسم و بدن
• تفس فاعلی است که افعالش را با اراده انجام می دهد وقتی اراده نباشد جبر اتفاق می افتد.
• از نظر انها نفس مجرد است و جسمانی نیست نه در بدن حلول می کند نه اشغال مکان می کند اما با جسمی ارتباط دارد.
• نفس مادی بسیط است و به دو صورت بسیط است1……2…….
• بسیط است یعنی نفس و بدن با هم تلفیق نشده اند و نفس مرکب نیست و اینکه انسان دو بعدی است به معنای تلفیق انها نیست و حقیقت وجود انسان نفس اوست.
• نفس امری مشکک نیست و متواطی است و دارای درجه و مرتبه نیست.
• صفاتی که برای انسان میگزاریم مشکک است و دارای مرتبه است.
• همچنین آنها معتقدند هر بدنی نفس مربوط به خود دارد و نفس همه انسان ها از نوع واحدند. و از حیث وجود و بقا بینشان تفاوتی نیست.
• نفس زمانی آفریده میشود که بدن به تکامل برسد که بتواند نفسی را قبول کند.4 ماهگی نقطه عطف برای پذیرش نفس است.
• تغیر جوهری در نفس ممکن نیست و تغییر فقط در اعراض و صفات است.
• حرکت از نظر آنها فقط در اعراض ممکن است.
• آنها تغییر در نفس را بر نمی تابند و معتقدند نفس از اول تا آخر جوهری ثابت است.
• چگونه جسم مادی با بدن مادی در ارتباط است ؟ از نظر مشائیان
• نفس فاعلی است که اعمال مختلف انجام می دهد.
• نفس بسیط از ماده و صورت و مراتب است.
• رابطه نفس و بدن
• رابطه ذاتی ندارند و از اساس متباین هستند اما با هم تعامل دارند.
• زیرا آنچه به وجود می آید یا پیدایشش با ماده است یا در ماده پدیدار می شود.
• اما نفس انسان اینگونه نیست.
• نفس بی ارتباط با بدن حادث نمی شود و در ارتباط با بدن حادث می شود.
• میان نفس و بدن پس رابطه ذاتی وجود ندارد اما این تعامل کامل و تام و تمام نیست.
• راه حلی که فیلسوفان مشا می گویند اینست که رابطه ی تدبیری برای آن در نظر می گیرند و بدن را در خدمت نفس میدانند.
• نفس و بدن بر هم تاثیر دو جانبه دارند و این حرف آن ها که یکی را در خدمت دیگری می دانند پسندیده نیست.
• آنچه قوای بدن انجام میدهد اگر تکرار شود دنباله روی نفس شود و این تکرار میتواند حالت انفعالی داشته باشد یا فعال میتواند روتین وار باشد یا عادت
• عادت ها شکلگیری منفعلانه دارد و دشوار است.
• روتین: هر روز بیدار شدن زود
• عادت: خو گرفته فرد که در روز بیش از 10 -12ساعت بخوابد.
• عادت ها توانایی نیستند.
• نفس هم بر بدن اثر دارد حالاتی که در انسان رخ میدهد بدون هیچ سابقه بدنی بر نفس اثر می گذارد.
• مثال دلهره منشا بیرونی ندارد ولی جسم انسان را در خود فرو می کشد.
• ابن سینا نفس را از ابتدا مجرد می دانست.
• النفس روحانیت القدوس و روحانیت البقا
• تجرد نفس در همه افراد یکسان است.
• نفس انسان ها با هم فرق دارند اما
• آیا رابطه علی و معلولی بین نفس و بدن برقرار است؟
• نه بدن علت نفس است نه نفس علت بدن
• نفوس متعددند
• رابطه ی نفس و بدن واقعی و انضمامی است.
• زیرا هر انسانی از نفس و بدن برخوردار است و بدن انسان ها متعدد است و وقتی جسم تمام انسان متعدد باشد نفس متعدد و خاص دارد.
• به تعداد بدن ها از نگاه ابن سینا نفس وجود دارد.
• یعنی هر بدنی نفسی خاص خود دارد.
• در سایر موارد میتوان از نفس بصورت مفهومی سخن گفت اما در اینجا حتما باید به شکل انضمامی درباره آن بحث کرد.
• اما ملاصدرا دیدگاه دارد مشابه و متفاوت با دیدگاه ابن سینا
• در وجوهی که با هم شباهت دارند در عین شباهت تفاوت هایی را هم دارند
• ملاصدرا نفس را در حدوث جسمانی و مادی می دانست و معتقد است تجرد عقلی در زمان حدوث وجود ندارد.
• قاعده فلسفه مشا با ملاصدرا متفاوت است.
• نفس از نظر او جسمانی است نه روحانی
• ملاصدرا حرکت جوهری نفس را باور دارد اما ابن سینا نه
• شباهت دیدگاه ملاصدرا و ابن سینا
• هر دو معتقدند نفس فاعلی است که میتواند افعال متعددی انجام دهد.
• نفس در مقام فعل مادی و حادث است و حدوث بدن مرجع حدوث نفس است و نفس در بقا از بدن بی نیاز است.
• در مرحله تجرد ابن سینا و ملاصدرا با هم متفاوتند.
• نفس در اینجا وجودی تشکیکی است و وجودی مجرد دارد.
• نفس هر چه جلوتر می رود تجردش انشداد پیدا می کند.
• بنیاد اصلی نظریه چنین نتایجی را در بر دارد.
• ملاصدرا به حرکت در جوهر معتقد است و معتقد به این نیست که فقط اعراض تغییر می کنند بلکه معتقد است تغییر در اعراض در گرو تغییر در ….است .
• موجودات دو نوع بودن دارن1.ثابت2.متغیر
• شدن و بودن
• آیا شدن و بودن روبروی هم قرار می گیرند؟ نه
• موجداتی داریم که بودن ثابت دارند و موجوداتی که بودن متغیر دارند پس شدن به نوعی بودن است.
• فیلسوفان الهی از دیر باز با تکیه بر صفات و خواصی که در انسان هست. و در ماده مطلق نیست برای انسان ها جنبه ای غیر مادی اثبات کرده اند این جنبه مستقل را حکیمان نفس ناطق نامیدند و نفس ناطق موجودی است که صفات ماده را ندارد (امتداد.بعد.زمانی بودن.تغییر.قسمت پذیر بودن.اشغال مکان و….)در عوض صفاتی مانند (شعود. حافظه و ثبات ) را داراست در حقیقت همین صفات بوده اند که حکیما ن را ب ه سوی کشف موجودی غیر مادی راه ورزیده اند.
• انسان ها خودآگاهی دارند خودشان نزد خودشان حضور داررند و از خود با خبرند این حضور و با خبری را با هیچ شیوه مادی نمی توان تفسیر کرد.
• در جریان های بیو الکترونیک مغزی و نه تفاعلات بیوفیزیک عصبی و نظایر آنها باید برای تفسیر آنها از بعدی دیگر کمک گرفت
• این بعد نوین نفس نام دارد پس از پذیرفتن این اصل مغز پرسش مهمی که به وجود می آید این دو موجود بی گانه (نفس و بدن) با ویژگی کاملا متغایر چگونه و با چه نیرویی به هم پیوسته اند ؟ و حال که به هم پیوسته اند چه چیز این پیوستگی را محکم می سازد آیا پیوستگی نفس و بدن مانند آشنایی زندانی با زندان بان خویش است یا مانند دوستی دو دوست است که با مهر با هم زیست می کنند به تعبیر دیگر همراهی نفس و بدن امری جبری و غیر طبیعی است یا طبیعی؟
• تعبیراتی که در نوشته های گذشتگان هست از این حکایت میکند که رابطشان رابطه مرغ و قفس است .برای مصلحتی نا معلوم این دم را بر آن مرغ نهادند و این مرغ همواره بدنبال شکستن این قفس است و مرگ تحققی از این دام گسلی است و رهایی از زندادن برای مثال این شعر منسوب به مولوی: مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دوسه روزی قفسی ساخته اند از بدنم یا
• شعر حافظ: طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم.
• اگر واقعا چنین باشد که نفس همچون مرغی در قفس بدن زندانی است آنگاه بسیاری سوالات غامض دیگر پیش می آید
• 1.همین که رابطه این مرغ با این قفس چگونه است؟آیا نفس در زندانی نادی در بند است
• 2. زمان ورود این مرغ به این قفس کی است؟
• آیا برای هر مرغی قفسی خاص ساخته اند یا می توان هر مرغی به قس خاص فرستاد
• 4.آیا فقس ها قبل از آفرینش بدن ها بوده اند یا همزمان با آنها
• این سوالات نشان می دهد که رابطه مرغ و قفس مشکلاتی پدید می آورد ضمنا باید توجه داشت که هرگونه رابطه ی جبری و غیر طبیعی که میان نفس و بدن انجام شود تاییدیست که میان عالم ماده و ماورا ماده ارتباطی موجود نیست
• از شاهکار های فلسفی ملاصدرا برداشتن این پرده سهمگین و گشودن ارتباط طبیعت و ماورا الطبیعت است
• حرکت جوهری کلید این حرکت عظیم فلسفی است
• حرکت جوهر صدرالدین را چنان رهنمود می کرد که نفس و بدن رابطه ای مانند میوه و درخت دانرد و به همان اندازه که درخت و میوه در کنار هم رشد می کنند به همان اندازه نفس و بدن با هم دفیق اند و پیشوندشان مصنوعی نیست بلکه یکی دنباله رو دیگری است در اینجا توضبح چند نکته ضروری است
• 1.اینکه می گوییم نفس نسئل حرکت جوهری است به این معنا نیست که نفس متکی یا قائم یا صفت و عرضی برای بدن است همچون سایر صفات و اعراض
• ماتریالیست ها هم گاهی نفس را محصور ماده تلقی می کنند و منظورشان این است که آنچه به عنوان نفس تلقی می ود حالتی است از حالات پیچیده ماده اما مقصود صدرالدین این نیست و این قسمت گرانبهای اوست اگر اندیشه اش را بشناسیم.
• به هیچ عنوان نفس نسبت به بدن حالت جدا ندارد و حالت بدن نیست و از ریشه نادرست است اگر آنرا معلول بدن تلقی کنیم و بدن نسبت به نفس حالت زمین و قوه را دارد و در زمینه ی بدن است که نفس پرورش می یابد
• بدن فقط شرایط ظهور نفس را فراهم می کند
• نفس موجودی خاص است که در پیدایش و ظهور نیازمند زمینه مادی است اما در دوام و بقا مستقل از ماده و شرایط ماده است قاعده مشهور ملاصدرا که به نام خودش در متون فلسفی ضبط است اینگونه است که : النفس روحانیت القدوس و روحانیت البقا
• یعنی در زمینه ای مادی شرایط ظهورش فراهم می شود
• اما همین که ایجاد شد دیگر موجودی مستقل از ماده می شود
• در اینجا است که تفاوت نفس با سایر مواد مشخص می شود
• آهنربایی و خاصیت احتراق و نرمی و سختی که همه ویژگی ماده اند همواره قائل به ماده اند زیرا هم در ماده پیدا میشوند و هم متکی به شی مادی می مانند و هم با از بین رفتن ماده از بین می روند اما نفس فقط زمینه ی ظهورش مادی است و در بقا نیازی به حامل مادی ندارد بنابراین محصول حرکت جوهری را باید در معنای دقیق و مناسب آن در آوریم و از آن تمثیل میوه و شاخه نباید به خطا گمان کرد که نفس مانند میوه ای به شاخه ای متکی است و همواره از آن تغذیه میکند نفس مانند میده رسیده ای است که بعد از رسش از شاخه جدا می شود و زندگی مستقلی را پی میگیرد.
• نفوسی که درجه ی بالایی از معرفت نداردند مانند میوه ی کالی اند باید به زور انها را از شاخه جدا کنیم .
• مرگ یعنی………..
• دیدگاه ملاصدرا علاوه بر فلسفی بودن عرفانی نیز هست هرچه تعلقات بیشتر باشد تعالی امکانش کمتر است.
• قدما و گذشتگان سرو را نماد آزادگی می دانستند.
• میزان و درصود تجرد تمام انسان ها یکسان نیست.
• و امری تشکیکی است نه متواطی
• نکته دوم اینکه حرکت جوهری بدن در ابتدا همان تحولات عمقی جنین است که جنین را در اثر نمود و دگر دیسی به آستانه ی روحانی شدن می رساند و از آن پس دری گشوده می شود که بدن همواره با موجودی روحی که تناسب و هماهنگی تمام با شرایط بدنی دارد و در حقیقت ادامه وجود اوست در تماس و تبادل خواهد بود این موجود روحی یعنی نفس نه موجودی از پیش ساخته است که مصنوعا بر بدن وصل گردد بلکه موجودی است که در همان لحظه که بدن آمادگی تماس با روحانیات را پیدا می کند متناسب با بدن و چون حلقه ی حرکتی آن می شود
• به تابیر ساده تر این نفس نیست که بسور نفس فرود می آید بلکه نفس بسوی بدن بالا می آید و این بدان معنا نیست که نفسی از پیش ساخته در انتظار بدنی باشد بلکه بدن در ضمن حرکت و زوال و قدوسش هر لحظه و هر دم صورتی کاملتر می یابد و در مرحله ای چنان می شود که کمال بعدی آن دیگر کمال و صورتی جسمانی نیست بلکه کمالی روحانی و معنوی است. بدین قرار دو عالم ماده و معنا درست در پی هم و بصورت ادامه طبیعی یکدیگر قرار می گیرند یک موجود مادی در اثر حرکت جوهری و با وجود یافتن لحظه به لحظه اش و با تبدیل کردن قوه هایش به فعلیت به جایی می رسد که وجود بعدی که می یابد و هویت جدیدی که به آن اضافه می شود وجودی روحانی و معنوی است. بنابراین هک نفس بر بدن مقدم است هم بدن بر نفس تقدم دارد..
• نفس از آن جهت در بدن مقدم است که موجودی غیر مادی است و موجودات غیر مادی مشمول زمان نیستند از این رو تقدم نفس بر بدن تقدمی مرتبه ای و وجودی است نه زمانی
• یعنی نفس از نظر هستی در سطحی بالاتر قرار دارد اما بدن که بر نفس مقدم است به خاطر ان است که هر قوه بر فعلیت تقدم دارد.
• مطابق اصل حرکت جوهری طبیعت ناظران ماورائ الطبیعت است و طبیعیات با غوطه وریشان در حرکت جوهر همه در صراط تحرکند و ماده در اثر حرکت به جایی می رسد که آن استعداد و شایستگی را داشته باشد که حامل و هم نشین موضوعی غیر مادی شود نفس تماما هماهنگ با مقتضیات آن موجودات مادی است و چنان که گفتیم ادامه حرکت طبیعی آن ماده است و بنا براین اصل هر بدنی نفسی دارد که صد در صد از آن اوست و در زمینه ی خود او وجود یافته و دنباله ی حرکت مادی آن بدن اسن و این سخن دو نتیجه بسیار مهم دارد1.هیچگاه نباید پنداشت که هر شخصی نفسی دارد که از ابتدا تا انتهای عمر همراه اوست این تصور برخواسته از تشبیه مرغ و قفس است که نفس را مرغی کامل و تمام می نمایاند که در قفس تن اسیر شده است و در واقع چنین نیست این مرغ با این قفس با هم بزرگ می شوند و نفس تدریجا در پا به پای بدن تمام و فعلیت می یابد.
• صدرالمتالهین می نویسد چقدر سقیف و سبک مایه است که کسانی تصور کرده اند نفس جوهر است و نفس از ابتدای عمر بدن تا انتهای آن حالت یکسانی دارد در حالی که دانستیم که نفس در ابتدا نفس هیچ نیست یعنی نفس هر فردی در طول عمرش در مدد افعال او تدریجا ساخته می شود نه اینکه شخص دارای نفسی باشد که بطور ثابت همراه او باقی ماند و فقط حالات و صفاتش دگرگون شود.
• پس نفس طبیعتش و خود به خودی نیست و اکتسابی است بسته به اعمال فرد میزان تجرد او متفاوت است.
• نتیجه مهم دوم ابطال بحث تناسخ است قائلینی به بحث تناسخ می اندیشند که ممکن است پس از مرگ نفس از بدن جدا شود و به بدن دیگری بپیوندد بوداییان به داشتن این اندیشه مشهورند و در عصر ما نیز گروهی از کسانی که به احضار ارواح می پردازند به احیا و تجدید این اندیشه کمک کرده اند حکیمان الهی به تبعه تعالیم مظاهر به نغض و ابطال این اندیشه همت گماشته اند.
• صدرالمتالهین براهین آنان را ذکر می کند و آنگاه برهان ساده ی خود را به این مظهور بیان میدارد از آنجا که هر روح ادامه حرکت طبیعی یک بدن است به این لحاظ اساسا معقول نیست که نفس انسانی از آن انسانی دیگر شود هر بدن در حرکت جوهری خود نفس متناسب خود را می جوید و می یابد و این نفس در ابتدا هیچ نیست و به تدریج و پا به پای بدن و همامنگ با بدن فعلیت و صورت می یابد در این صورت چگونه ممکن است که بدنی نفس ساخته و پرداخته ی بدن دیگری را که با توجه به آن رشد کرده بپذیرد و همگون آن شود پس تناسخ امکان وقوع ندارد اگر درست فکر کنیم این اندیشه ی مرغ و قفس است که به اندیشه ی تناسخی مجال رشد داده است اگر هر نفس چون مرغی باشد در قفسی در این صورت چه مانعی دارد که مرغ را از این قفس برداریم و در قفسی دیگر در بند کنیم اما وقتی که نفس را میوه ی یک بدن بدانیم در اینصورت هر میوه ی دیگری را که بخواهیم بر میوه بدن پیوند بزنیم امکانش نیست و بیگانه است به همین خاطر نظر به تناسخ باطل است.
• هر بدن نفسی مختص خود دارد.
• و هر نفسی متعلق به بدنی خاص است.
• از نظر ملاصدرا نفس دارای سه مرتبه است نه سه نفس
• 1.نباتی 2.حیوانی3.انسانی
• نفس انسانی بالاترین مرتبه نفس است و نفس نباتی ماده است برای نفس حیوانی و نفس حیوانی صورت است برای نفس نباتی و نفس انسانی صورت است برای نفس حیوانی و نفس حیوانی ماده است برای نفس انسانی
• نفس انسانی فقط صورت است و به هیچ وجه ماده نیست.
• نفس ثبات ندارد و سراپا تغییر و حرکت است و این چنین نیست که جا به جا شود خودش بلکه ذاتا متغیر است.
• بین نفس و بدن در ابتدا ارتباطی بر قرار نیست.
• مرگ طبیعی
• مرگ اختیاری
• مرگ به معنای تجرد تام و تمام نفس نیست زیرا میزان تجرد در افراد مختلف متفاوت است و در همه به یک میزان نیست.
• در پایین ترین درجات تجرد نفس از بدن اختیاری نیست ولی در درجات بالا اختیاری است.
• در مرتبه حیوانی نفس خود به خود به تجرد می رسد.
• هر گاه درباره نفس صحبت می کنیم به دو نفس می تواند اتلاق شود.
• 1. فی نفس و بدون توجه به رابطه اش با بدن
• 2.با توجه به رابطه اش با بدن
• نفس چیست :جوهر است و عرض نیست و صورت بدن است و رابطه نفس و بدن رابطه ی صورت و ماده است.
• نفس به معنای مبدا رفتار های غیر یکنواخت است.
• نفس دارای افعال متنوعی است 1.خورش 2.رویش 3.زایش
• نفس کمال است.
• کمال اول گفته شده چون بر طرف کننده نقص ذاتی است و اینکه آلی است.
• پس نفس فاعلی است که افعال و آثارش به نحو غیر یکنواخت صادر می شود.
• خورش رویش زایش احساس و رفتار ارادی از ویژگی های نفس است.
• انسان واجد تمام ویژگی ها هست اما حیوانات نه و گیاهان از احساس و حرکت ارادی بی بهره اند و فقط زایش رویش خورش دارند.
• از نظر این سینا نفس واقعیتی زو مراتب نیست و واقعیتی بسیط است.
• نفس در مقام فعل هم مادی است و همچنین از دیدگاه ابن سینا نفس حادث زمانی است و لحظه آغاز دارد و لحظه پیش از آن معدوم بوده است.
• نفس در بقا هم بی نیاز از بدن است و به تعداد بدن ها متعدد و متکثر است و هر بدنی نفس خاص خود را دارد.
• و نکته ی اساسی نفس شناسی ابن سینا که او را با ملاصدرا متفاوت کرده این بود که نفس فقط تغییرات را در عرض می پذیرد.
• یعنی تغییری در جوهر ندارد و آنگونه که حادث می شود همانگونه می ماند.
• ملاصدرا
• نفس را فاعلی میداند که رفتار و اعمالش بصور غیر یکنواخت صادر می شود.
• و نیز بر این باور است که نفس در مقام فعل مادی و حادث است و در بقا هم از بدن بی نیاز و مجرد است.
• هر دو به مجرد و متعدد بودن نفس معتقدند
• نحوه ی نگاه به نفس از نظر ملاصدرا با ابن سینا متفاوت است چرا؟
• مهمترین تفاوت این سینا و ملاصدرا این بود که ملاصدرا به حرکت جوهری نفس معتقد بود ولی ابن سینا نه
• از نظر ملاصدرا نفس قائم به بدن بوده و بدون آن امکان وجود نداشته و بعد موجود شده.
• نسبت نفس و بدن مانند رابطه ی نفس و ماده است.
• در هر مرحله ای نفس امری بسیط واحد است یعنی نفس واقعیتی است که در بازه ای از زمان در زمره ی صور جسمانی است و این واقعیت در اثر حرکت از جماد به نفس گیاهی تبدیل می شود و وقتی که فرایند را طی کند به نفس حیوانی تبدیل می شود که از ویژگی احساس و حرکت ارادی برخوردار است و پس از پشت سر گذاشتن مراتب حیوانی به نفس انسانی تبدیل می شود که یکی از کاملترین انواع نفس حیوانی است و دارای امکان نطق هم هست علاوه بر جمادی و نباتی وحیوانی
• درنفس انسانی تمام مراتب نفس وجود دارد و نفسی واحد است .
• نفس بر حسب برخی مراتب مجرد است و بر حسب بقیه مادی است.
• نفس از جهت نفس مادی و جوهر است است اما مرکز جوهری آن رو بسوی تجرد دارد.
• نفس واقعیت جوهری ممتد است.
• حدوث مربوط به زوال قبلی است.
• با ظاهر شدن مراحل حیوانی مراحل دیگری به نمایش گذاشته می شود و میتوان به مراتب بعدی رفت.
• و همه ی این تبدیل ها مبتنی است بر حرکت جوهری نفس
• آن مسئله ای که ملاصدرا را از بقیه جدا می کند در مسئله ی رابطه ی نفس و بدن است.
• و انضمامی ترین مسئله ی علم النفس هم در رابطه ی نفس و بدن است.
• صفحه ۲۶۸ سعادت نفس
• از دیدگاه فارابی سعادت مطلوب ذاتی نهایی است آنچه ذاتا مطلوب است و غایت و نهایت است و پس از آن مقبولیتی وجود ندارد.
• سعادت را برترین مقصودی می داند که موجود زنده برای بدست آوردن آن تلاش می کند.
• آنچه موجود زنده برای رسیدن به آن تلاش کرده و آنچه برای رسیدن به او موجود زنده تلاش کرده است.
• در واقع انسان وقتی …سخن گفتن کمال نهایی انسان را سعادت بیان کرده است.
• کمالاتی که می توان بدست اورد 1. انسانی 2. غیر انسانی
• انسانی:مخصوص انسان است و در چیز هایی که در جنس با انسان مشترکند یافت نمی شود(عدالت)
• کمالاتی که مخصوص انسان نیست:مانند ادراک حسی آنهایی که بین انسن و حیوان مشترک است مانند ادراک حسی
• فعلیت بافتن کمال تعریفی است که این سینا بیان کرده است و طرفدار دارد
• کمال اگر دست یافتنی هم باشد خواهی نخواهی نیست.
• مصداق هایی که برای سعادت گفته شده شامل:که میتوان سعادت را در انسان شناخت
• براساس یکی از دیدگاه های افلاطون سعادت مرکب از لذت حسی است.
• ارسطو شاگرد افلاطون سعادت انسان را همان تفکر می داند و دلیلی ارائه می دهد معتقد است که سعادت حاصل قوه ویژه ی انسان است و قوه ی ویژه ی انسان عقل است و کار عقل اندیشیدن
• ادیکور از فیلسوفان یونان باستان لذت را مصداق سعادت می دانست و درباره ی آن اختلاف نظر هست.
• اگر انسان به برخی لذت ها محدود شود باعث :لذت های خاص یا برخی وظایف رنج به دنبال دارد و لذت های تام و تمام محسوب نمی شوند
• تفاوت لذت های عقلی و جسمی تفاوتش در همین است یکی از جنس فعالیت است و دیگری از جنس انفعال است.
• یکی در همگان مشترک است و یکی مربوط به برخی انسان هاست و اینکه یکی در میان حیوان و انسان مشترک است و یکی فقط مختص انسان است.
• زیرا لذت های جسمانی زوال پذیرند و دائمی نیستند و از جهت دیگر باعث خستگی می شوند و اشباع پذیرند و انسان زود از آنها سیر می شود و این لذت ها در میزان خیلی کم میتواند مورد توجه قرار گیرد.
• اما در دیدگاه ملاصدرا کمال انسان در ارتباط برقرار کردن در باری تعالی است و او تاکید می کند در فهم صفات و اعمال خدا از نظر او ایمان مصداق سعادت است البته صرف شناخت به ایمان نمی انجامد پس شناختن شرط لازم است اما کافی نیست.
• ایمان نوعی پیوند قلبی و نسبت وجودی است و بحثی صرفا عقلی و نظری نیست.
• گرویدن لازم است در اینجا به باری تعالی هم نظرا و هم عملا
• تعاریف متعددی که سعادت نفس گفته شده بود برخی
• سعادت رو نقطه ای ذاتی می دانست و صوری است گفته اما به محتوای آن نپرداخته است
• خیر مصداق هایش مشخص نیست.
• انچه ابن سینا گفته است باید دقیق بگوید کدام قوه و کدام فعلیت آیا هر قوه ای که به فعلیت برسد یا هر استعدادی که به فعلیت برسد مقبول و موجه است؟ نه لزوما چنین نیست.
• افلاطون زمانی که از مصداق های سعادت حرف میزد آنرا شامل لذتی میدانست که رنج در پی نداشته باشد اما چنین لذتی به سادگی دست یافتنی نیست.
• لذت های آنی و زود گذر مصداق سعادت نیست.
• به ظاهر لذت دارند اما در باطن رنج هستند.
• ارسطو تفکر را مایه ی سعادت میداند و هر تفکری لزوما به سعادت نخواهد انجامید اما تفکر به انسان اختصاص داده شده و لذت زیادی در پی تفکر وجود دارد.
• و ملاصدرا مصداق سعادت را هم جواری با باری تعالی و ایمان به خدا میداند و عقل عملی را توامان در نظر دارد.
• بالاترین مرتبه عقل نظری عقل حیولانی بعد بالملکه بعد بالفعل بعد عقل مستفاد قرار داشت.
• تهلیه :آراستن باطن به فضایل اخلاقی مانند ایثاد و….
• فنا:خود را ندیدن و ندید چیزی جز حرف خداست
• رسیدن به بالاترین مرتبه ی هر دو عقل مصداق سعادت است
• با توجه به آیات و روایات زمانی نفس به سعادت می رسد که از جهنم دور شود و در بهشت جاویدان شود با ایمان و عمل صالح
• آنچه فیلسوفان گفته اند وجه مشترکشان توجه به مراتب عقلانی انسان بوده است و قوهی تفکر عقلانیت را بسیار مهم تلقی کرده اند.
• ابن سینا کمال اول برای جسم طبیعی عادی می دانست.
• و در مورد جاودانگی هم معتقد بود نقش در بدن نیازمند چیز دیگر نیست.و از بین رفتن آن چیز هم از بین نمی رود.
• میتواند افعال متنوع انجام دهد و کمال اول برای جسم طبیعی است.
• آن جسم طبیعی با توجه به وجودش میتواند صفاتی انجام دهد که شامل:
• 1.رویش 2.زایش3 .خورش
• و نفس حیوانی علاوه بر قبلی ها 1.حرکت ارادی 2.ادراک حسی
• و نفس انسانی نیاز به استدلال ندارد و بدیهی می باشد.
• و آن دو دیگر نفس ها نزدیک به بدیهی است.
• مستخدم:خدمت به مردم
• خادم:برای خدمت بودند.
• مادی:هر چیز که یا جسم داشته باشد یا دارای آن باشد.
• مجرد بود:نه جسم است نه جسمانی
• فیلسوفان مشا معتقدند نفس انسانی مجرد است.
• النفس روح الحدوث و روحانیت البقا
• حدوث ذاتی:چیزی در مرتبه ذات خود تقدم داشته باشد.
• فیلسوفان مسلمان اکثرا معتد به حدوث نفس داشته اند.
• فیلسوفان مشا و بحث حکمت متعالیه که ملاصدرا گفت
• درباره حدوث نفس هم دلایل نقل و هم عقلی بیان شده
• هم با تکیه بر برخی آیات و هم درباره قدم نفس
• از مسایل مهم علم النفس بحث قدم نقس است.
• ابن سینا معتقد است که نفس تغییری نمی کند نه دفعی و تغییراتی که دیده می شود در عرض است.
• اما ملاصدرا معتقد است به حرکت جوهری نفس
• برخی منکر جاودانگی نفس هستند و از مسایل مهم است اگر دلایل محکمی برای رد آن نباشد نمیتوان آنرا انکار کرد.
• در باب جاودانگی نفس به لحاظ عقلی هم دلایلی برای نقد آن هست هم درست بودن آن
• آیات زیادی درباره بهشتیان و جاودانگی و جهنمیان وجود دارد به بحث جاودانگی نفس مرتبط است.
• دیدگاهی که ملاصدرا در این مرتبه مطرح کرده یگانگی در عین دوگانگی است واو معتقد است نفس در ابتدا نامی است و کم کم مجرد شود.
• ملاصدرا معتقد بود سعادت انسان این است که همجواری در معقولات و قرب به خدا پیدا کند و در ایمان سعادت را می دانست.

Page | 1


تعداد صفحات : 60 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود