عنوان تحقیق:
تعلیم و تربیت از دیدگاههای بزرگان
استاد مربوطه:
گردآورندگان:
تاریخچه ای ازفلسفه ی تعلیم و تربیت
تقریباً تمامی فلاسفه ی مشهور غرب در زمینه ی تعلیم و تربیت مطالبی نوشته اند در حالی که افلاطون تعلیم و تربیت را جزئی از سیاست می پنداشت ، ارسطو به آن به عنوان بخشی از سیاست و اخلاق – هر دو – می نگریست . آگوستین از سنّت افلاطونی پیروی می کرد و علاقه مند بود بداند که چگونه یاد می گیریم و معلّمان چگونه تدریس میکنند . توماس آکویناس که در دانشگاه پاریس فعّالانه به تربیت معلّم اشتغال داشت ، نظریه تومیسم و نئوتومیسم را در خصوص تعلیم و تربیت ارائه داد که هنوز به نام خود او مشهور است . متفکّران عصر روشن نگری و پیش از عصر روشنگری همچون روسو و لاک ،آثاری کلاسیک در زمینه ی تعلیم و تربیت تالیف کردند . روسو با مطالبی که درباره ی تعلیم و تربیت جوانان نوشت ، بسیاری از فعالیت های تربیتی زمان خود را مورد انتقاد قرار داد . اندیشه های لاک در زمینه ی تعلیم و تربیت نیز ، برداشتهای ما را از مفاهیم تربیت کودک و تعلیم و تربیت متحوّل کرد.امانوئل کانت ( فیلسوف بزرگ آلمانی ) سخنرانی های مهمی در زمینه ی دانش تعلیم و تربیت خطاب به معلمان ایراد کرد . سایر فلاسفه ای که در این زمینه آثاری دارند عبارتند از
" جورج هگل" ، " یوهان هربات "
از دیگر فلاسفه ای که مسائل تربیتی را مطرح کرده اند عبارتند از " ویلیام جیمز " ، " جان دیویی " ، " رابرت هاچینز " و " مور تایمر آدلر" میتوان نام برد .
مفهوم تربیتی تربیت بر اساس آنچه بحث کنندگان از امر تربیت گفته اند ، مدلولِ تربیتی دو معنا دارد ؛ یکی معنای عام و دیگری معنای خاص .
معنای عام تربیت: در بر گیرنده ی هر عملی است که از روی قصد یا بدون قصد از انسان صادر می شود و جهت و نقش دارد . پس مفهوم عام تربیت ، همه ی آثاری را که عوامل سه گانه ی وراثت ، محیط و اراده بر جای می گذارند ، در بر می گیرد ؛ از قبیل پرورش قدرت و استعداد انسان . خواه این آثار از روی قصد اتفاق افتد یا از غیر قصد . پس هرحرکتی که از انسان صادر می شود و هر عملی که انسان انجام می دهد یا از فرد دیگری سر می زند و بر او اثر می گذارد و هر یک از پدیده های اجتماعی که در روح انسان وقوام زندگی مادی و غیر مادی او اثر می گذارد ، چه اینکه مربوط به دوران جنینی وی بوده و چه این که مربوط به اصلاب پدرانش باشد . همه در تربیت او نقش دارند ، خواه این نقش نا چیز باشد و قابل توّجه ؛ همه ی این امور از آثار تربیت به معنی عام آن شمرده می شوند . به این ترتیب ، تربیت در معنی عام خود هر چیزی را که در ساختمان اخلاقی انسان تاثیردارد ، چه از خود او سرزند و چه از غیر او صادرشود ، در بر می گیرد . حتی اموری از قبیل زلزله و حوادث طبیعی که خارج از اختیار انسان میباشند ودر تربیت و بنای شخصیت او تاثیر دارند ، از عوامل تربیت به شمار می آیند. اگر انسان به چهره ی زیبا می نگرد و در نفس او تاثیر می گذارد ، مسلما ًدرتخیّلات او نیز تاثیر خواهد گذاشت. لذا بسیار می شنویم که گفته می شود " روزگار مرا تربیت کرد ، زمان مرا پروراند ، حوادث مرا ورزیده کردند ". در حالیکه همه ی این امور از اختیار ما هستند . معنای خاص تربیت : مراد از این مطلب، انتقال تمام مبانی تربیتی و فرهنگی از نسلی به نسل دیگر است. برخی از مربیان در تعریف آن گفته اند : تربیت به معنای خاصی که غالباً مورد نظر است ، منحصر می شود به کوششهایی که به منظور پرورش نوباوگان در مرحله ی معینی از حیات آنان صورت میگیردبه عبارت دیگر: کوششهائی که بزرگان اجتماع در جهت بارور کردن ورشد دادن اندیشه و تهذیب اخلاق نسل آینده به کار میبرند ، تربیت به معنای خاص آن است ، همانگونه که فعالیتهای مربیان و اساتید متخصّص در مدارس نیز تربیت به معنای خاص آن میباشد . اکثریت دانشمندان تربیتی چنین معتقدند که تربیت به مفهوم خاص آن در تکوین شخصیت آدمی نقش چندانی ندارد ، مگر آنکه با تربیت عمومی که عبارت از عوامل موثر اجتماعی است ، جمع و پیوسته گردد آلپورت می گوید :‹‹ مدارس فقط میتوانند جزئی از فرهنگ را به شاگردان خود منتقل کنند ، واین انتقال به تنهائی ثمر بخش نیست ، مگر آنکه عوامل خارجی در انسجام او پیوند کامل با آن داشته باشند. منظور ما از عوامل خارجی فقط خانواده و محیط نیست ، بلکه سائر امور از قبیل کار ، ورزش ، نشریات، مراکز عمومی، نمایشگاهها، وسایل تفریحی و سرگرمی و غیره … نیز مورد نظر ما هستند.››
آرای ابن سینا در مسائل عمده تعلیم و تربیت :
ابن سینا ، مباحث تربیتی را در بخش حکمت عملی جای می دهد و آنرا سه نوع می داند :
1- علم اخلاق : تنظیم روابط شخصی فرد را بر عهده دارد .
2- تدبیر منزل : تنظیم روابط فرد در محیط خانواده است .
3- علم سیاست : تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی را در بر می گیرد .
ابن سینا نسبت به مسائل تربیتی و اخلاقی در حوزه های فردی و اجتماعی اهمیت فراوانی قائل شده است.
اهداف تعلیم و تربیت از نظر ابن سینا :
ایمان ، اخلاق نیکو وعادات پسندیده ، تندرستی ، سواد ، پیشه و هنر .
متون و مواد آموزشی :
بعد از اینکه کودک سخن گفتن را آموخت و آماده یادگیری شد ابتدا قرآن و اصول دین و قواعد زبان را به او آموخت و از ادب و شعور و مضامین اخلاقی به او تعلیم داد و سپس حرفه و هنری بیاموزد . بر آموزش موسیقی و ورزش جوانان تاکید دارد و آنها را موجب سلامت بدن و بی نیازی از استعمال دارو دانسته است و ورزشهایی مانند کشتی ، مشت زنی ، توپ بازی ، دومیدانی ، سوارکاری ، شمشیر بازی ، قایق رانی و وزنه برداری را یادکرده است .
شیوهی تعلیم :
1.اعتقاد به اصل پیشگیری و دور کردن کودک از رذیلتهای اخلاقی .
2.آموزش آداب دینی و شرعی و اشعاری که حاوی نکات پندآموز است .
3.رعایت تربیت از آسان به دشوار در آموزش مطالب و مفاهیم .
4.آموزش گروهی به جای انفرادی .
5.همزمانی تربیت اخلاقی و آموزش علمی .
6.استفاده معلم از شیوه های تعلیم ذهنی ، صناعی ، تلقینی ، تادیبی ، تقلیدی ، تنبیهی در 7.تدریس متناسب با شرایط و استعداد و علاقه شاگردان .
روشهای تعلیم و تربیت از دیدگاه ابن سینا :
به عقیده ابن سینا هدف از آموزش کودک پنج چیز است : 1- ایمان 2- اخلاق نیکو 3- تندرستی 4- سواد 5- هنر و پیشه .
برای نیل به اهداف فوق توصیه های زیر را مطرح می کند :
1.نهادن نام نیکو بر فرزند
2.انتخاب دایه ای که از لحاظ جسمی و روحی متعادل و سالم باشد
3.آغاز تربیت اخلاقی بلافاصله پس از شیر گرفتن
4.دور نگهداشتن فرزند از دوستان ناباب ، عادات نکوهیده و کارهای زشت
5.محروم نکردن دایمی کودک از آنچه مورد تمایل اوست
6.تحمیل نکردن چیزهایی که کودک از آن تنفر دارد
7.فرستادن کودک به مکتب در سن 6 سالگی
8.محشور کردن کودک با اطفال خانواده های نجیب
9.ایجاد رقابت سالم بین فرزندان و فرزندان دیگر
10.تشویق به ادامه تحصیل تا سن 14سالگی ، البته تا این سن نباید تمام وقت او صرف تحمیل شود بلکه قسمتی از آن باید به ورزش و بازی اختصاص یابد .
11.همین که هنری آموخت و توانست از طریق آن امرار معاش کند بر پدر لازم است او را متاهل و محل زندگیش را جدا کند .
به اعتقاد او معلم باید، بادین ، درستکار ، خردمند ، پاکیزه و موقّر باشد و روش تعلیم و تربیت کودکان و تهذیب اخلاق آنان را بداند و بتواند کودکان را از جنبه های مختلف بشناسد ، قریحه آنان را بسنجد و هوش ایشان را بیازماید . ابن سینا عقیده دارد که معلم باید کودک را گاهی تشوق و گاهی اهدیه کند و چنانچه این عمل نتیجه نداد از تنبیه استفاده کند . وی اعتقاد دارد که معلم به هنگام تدریس بایستی رویهای معتدل داشته باشد ، یعنی نه خود را چنان وانمود کند که کودک جرئت سوال کردن نداشته باشد و نه چنان با ملایمت و آرامی رفتار کند که کودک جسور و دلیر شود و به مطالب او توجهی نشان ندهد .
ابن سینا 6 نوع تعلیم و تربیت را به شرح زیر بیان می دارد :
1- تعلیم ذهنی :که در آن آموزگار یک موضوع کلی را برای شاگردان بیان می سازد و از آن موضوع کلی امر مجهول را معلوم می کند ، مانند شرح دادن علت شکست حوض در زمستان .
2- تعلیم صناعی :یعنی آموختن طرز بکارگیری و استفاده از ابزار و آلاتی که برای هر صنعتی ضروری است ، مانند مته :رنده و اره درودگری .
3- تعلیم تلقینی : که برای یادگرفتن از راه تلقین به کار گرفته می شود ، مانند تمرکز دادن حواس و تکرار اشعار برای حفظ کردن آنها .
4- تعلیم تادیبی : آموختن عادات پسندیده و نیک از راه پند و اندرز .
5- تعلیم تقلیدی : که در آن شاگرد سخنان آموزگار را بی درنگ و بدون دلیل می پذیرد . ناگفته نماند که معلم رفتارش باید به نحوی باشد که مورد اعتماد قرار گیرد تا این نوع تعلیم امکان پذیر شود .
6- تعلیم تنبیهی : آگاه ساختن شاگرد از رموز و علل و آثار و حوادثی که روزانه مشاهده می کند ، مانند علت سقوط اجسام یا چشمک زدن ستاره ها یا نزول باران .
تعلیم و تربیت از دیدگاه سقراط:
سقراط هدف خود را فهمیدن و فهماندن حقایق و تربیت اخلاقی و سیاسی جوانان می دانست و مانند سوفسطاییان می خواست جوانان را به خوشبختی و پیشرفت رهنمون سازد. البته او برخلاف سوفسطاییان که جوانان را به نسبی گرایی و فرصت طلبی دعوت می کردند، جوانان را به تحصیل حکمت و داشتن شخصیتی مستقل فرا می خواند. در این راه، همان طور که ذکر آن رفت، از روش گفتگو استفاده می کرد و به جای تحمیل افکار خود به مخاطب، سعی در کشف حقیقت داشت. بنابراین، روش گفتگوی سقراطی را می توان روش فعال نیز نامید، چرا که او سعی می کرد تعلیم را از جایی که مورد علاقه مخاطب است آغاز کند .
روش سقراط در حقیقت دارای مراحل سه گانه بود: در مرحله اول عدم صراحت و وضوح ذهن افراد در باب مسائلی که طرح می شد آشکار می گشت. در مرحله دوم کوشش می شد تا مفاهیم در قالب تعاریف روشن جای گیرد و معانی آنها مشخص و معین گردد. در مرحله سوم اهتمام می شد تا تعابیر و آثار آن مفاهیم استنباط و استخراج شود.
سقراط به مقامات دولتی توصیه می کند که برای مبارزه با ابتذال از هنرمندان بااستعداد و شریف دعوت کنند تا در آثار خویش زیبایی واقعی و هنر اصیل را به هم بیامیزند. بدین طریق کودکان و نوجوانان ما همانند ساکنان مناطق سالم هوای پاکی را استنشاق می کنند و به تدریج تحت تاثیر نیکی ها قرار خواهند گرفت و به سوی کمال و عشق گرایش می یابند .
سقراط معلم را وجدان عصر خویش می دانست و وظیفه او را بیدار کردن روح شاگرد و آگاه ساختن او می شمارد. به نظر او آموزش و پرورش خاص طبقه معینی نیست و همه افراد می توانند و باید از آن بهره مند شوند. خود وی نیز همه جا را مدرسه می شمرد و بدون هیچ چشم داشتی به آموزش و تربیت جوانان اقدام می کرد .
البته دیدگاه های سقراط مورد نقد دیگران نیز قرار گرفت. در این خصوص حتی شاگردان او نیز مانند افلاطون بی کار ننشستند. افلاطون و ارسطو دیدگاه اخلاقی سقراط را مورد نقد قرار داده و کسب معرفت را برای عمل اخلاقی کافی ندانستند. از نگاه ارسطو، برای عمل اخلاقی نیاز به تقویت جزیی دیگر در وجود آدمی به نام اراده هستیم. برخی نیز در این باره از سقراط دفاع کرده و منظور او را داشتن عقیده راسخ و واقعی عنوان کرده اند .
تعلیم و تربیت از دیدگاه افلاطون
نظریات تربیتی
با اتکا به متافیزیک : واقعیتهای روان شناختی و جامعه شناسی و با توجه به سه قوه انسان سه نوع تربیت لازم است که عبارتند از :
الف : تربیت عمومی
ب: تربیت تخصصی
ج : تربیت عالی
با اتکا به معرفت شناسی تکلیف روشهای تدریس و یادگیری روشن می شود
با اتکا به بحث اخلاق تکلیف اهداف تعلیم و تربیت که همان رسیدن به ایده نیک است روشن می شود.
ارزش شناسی
ارزش شناسی افلاطون بر چهار هنر اخلاقی متکی است چهار هنر اخلاقی عبارتند از خویشتن داری ، جرات ، دادگری و دانائی . سه هنر اول در دو بعد فردی و اجتماعی در نظر گرفته می شوند برای مثال خویشتن داری فردی یعنی نیروهای برتر بر نیروهای فروتر تسلط یابند و خویشتن داری اجتماعی عبارت است از تسلط نیروهای برترجامعه (فیلسوفان ) بر نیروهای کهتر جامعه و یا جرات فردی عبارت است از نگهداری عقاید فردی و جرات اجتماعی یعنی نگهداری اعتقادات جامعه توسط نگهبانان و دفاع از آن و دادگری فردی عبارت است از نیروهای فردی ( سه قوه شهویه ، غضبیه و ملکیه یا عقلی )در هماهنگی با هم رشد کنند و دادگری اجتماعی یعنی در جامعه هر فردی براساس استعداد خود به کاری که استعداد آن را دارد بپردازد برای مثال تعدادی پیشه ور تعدادی نگهبان و تعدادی به کارهای عقلانی یا فرمانروایی می پردازند و هر سه این هنرها زمانی که با دانایی همراه باشند هنر اخلاقی به معنای واقعی خواهند بود .
معلم
در دیدگاه افلاطون معلم از اهمیت بالایی برخوردار است معلم باید شرایط زیر را داشته باشد
الف معلم انعکاس ایده نیک باشد
ب : معلم دارای ظاهر و باطن یکسان باشد
ج: معلم باید انسانی فلسفی باشد
شاگرد
شاگرد ازدیدگاه افلاطون چون قبلا با ایده آشنا است پس بهراحتی می تواند ایده را به یاد آورد واز آنجا که شیفتگی درونی برای رسیدن به ایده دارد انگیزه لازم برای یادآوری دارد .
برنامه تربیتی
افلاطون میگوید کودکان باید تا سه سالگی در دامن خانواده به بازی بپردازند و بعد از سه سالگی در معابد به بازی بپردازند در شش سالگی کودک وارد مدرسه می شود و تا بیست سالگی به علوم هفت گانه می پردازد بعد ازاین سن تعدادی انتخاب می شوند و ده سال دیگر به آمزش فلسفه می پردازند در سی سالگی تعدادی که توانایی بالا رفتن تا خود بودن هستند انتخاب و پنج سال دیگر به آموزش دیالکتیک می پردازند و بعد از آن پانزده سال دیگر به کارهای عملی می پردازند وقتی به سن پنجاه سالگی رسیدند آماده فرمانروایی هستند.
افلاطون مراحل متعددی برای تعلیم و تربیت برمی شمارد و برای هریک برنامه درسی خاصی را تعریف می کند که به طور خلاصه چنین است .
1.سنین 3تا6: عادت دادن به انضباط.
2.سنین 6تا10: پرورش قوای جسمی در ژیمناز.
3.سنین 10تا16: آموزش خواندن و نوشتن و حساب کردن.
4.سنین 16تا20: آموزش نظامی.
5.سنین 20تا30: آموزش مطالب ادبی و علمی.
6.سنین 30تا35: آموزش فلسفه و روش دیالکتیک.
افلاطون در تعلیم و تربیت به تمامی جنبه ها و ابعاد وجودی انسان توجه داشته است. تربیت تن و روان بایستی به موازات یکدیگر صورت گیرد و در تمام طول حیات آدمی، از ابتدای تولد تا دوران کهنسالی، باید با وی همراه باشد.
تعلیم و تربیت از دیدگاه جان دیویی
جان دیویی در سال 1859 متولد و در سال 1952 بدرود حیات گقت. او معتقد بود یادگیری ملاک اصلی و ماندن طولانی در مدرسه لازمه آن نمی باشد. او عقیده داشت که بچه ها برای همه موارد مختلف ازجمله زندگی در اجتماع که به آنها تجربیات حقیقی را هم سو با ظرافیت آنهاست و جامعه به ظهور رسانده و به ارمغان می آورد.
برای مثال دیویی عقیده داشت که دانش آموزان بایستی در زندگی حقیقی درگیر وظایف خود و برنامه ریزی را یاد بگیرند.
1) ریاضیات باید یاد گرفته شود همانطور که آشپزی را، ارقام را شناسایی و فواصل را از یک نقطه به هم دیگر درک می نمایند.
2) تاریخ را باید یادگرفته و تجربه کنند که مردم چگونه زندگی می کردند و جغرافیا، شرایط آب و هوایی و رشد گیاهان و حیوانات از موضوعات مهم برای آنها به شمار می رود.
تعلیم و تربیت چیست؟
جان دیویی: من عقیده دارم تما تعالیم تنها با شرکت دادن وجدان اجتماعی در یک تجلی می یابد. و این با فقدان وجدان اجتماعی از دوران تولد شروع می شود و در ادامه با قدرت درونی شکل گرفته و وجدان را به وجود می آورد و عادات آنرا شکل داده و عقاید خود را رشد و احساسات او را بر می انگیزد. در راستای این وجدان اجتماعی خصوصیات فردی نیز به کمک آمده و بتدریج با روحیات و انعطافات خود سازگار می سازد که به نحوی توانسته است به خوبی آنها را در کنار هم قرار دهد.
تعلیم و تربیت در نوع تکنیکی و تخصصی خود در دنیا نمی تواند خارج از این چارچوب قرار می گیرد و فقط می توان جزئیات امروز اختلافات را در آن دخیل و به آن جهت می دهد.
من عقیده دارم که تعلیم و تربیت حقیقی را در انگیزه های درونی و توان و انرژی که در خواسته های کودکان که در جهت رشد اجتماعی آن مشخص می شود باید جستجو کرد.
در راستای آن در او انگیزه هایی وجود دارد که ناشی از عملکرد خود بهبودن یک عضو در یک واحد بعنوان گروه اجتماعی تجلی می یابد و در آن اصول و مبانی اصل خود را در تمام تنگناها جستجو و احساسات عملی خود را در جهت بهترین بودن متجلّی و حقانیت را در گروه متعلق به خود جستجو می کند، با توجه به پاسخهای دریافتی از عملکردش در انکار دیگران او را در می یابد که موقعیت اجتماعی او چیست. برای مثال در راستای پاسخهای دریافتی، مبتنی بر غریزه تکلم در بچه ها و دریافت مفهوم آنها که رفته رفته به ندرت در زبان خود می رسند بنابراین بچه در این راه تحکیم و تکلم بوسیله گنجینه های عقاید خود همراه با احساسات خود پافشاری و در نهایت زبان آنها به یک زبان مادری تبدیل می شود.
من عقیده دارم که برنامه های تعلیم و تربیت دارای دو مقطع می باشند: اول بُعد روان شناختی و دیگر بُعد اجتماعی. هر یک از آنها می تواند تابع و مکمل دیگری باشد که در صورت فراموشی یکی از آنها نتیجه منفی و مضر خواهد بود. روان شناسی اصل است. توان تکلم بچه ها و نیروی مهارت آن نقطه شروع تمامی مفاهیم تربیت وی به شمار می رود. نگرش و نیروی تعلیم دهنده با فعالیتهایی که با داشته های مستقلی که بچه در ذهن دارد می بایست همسو و سازگار باشد. تعلیم و تربیت در فضای خالی از آن کاهش می یابد و ممکن است حقیقتاً یک نتیجه خارجی از ذهن داشته باشد که حقیقتاً نمی توان به آن تعلیم و تربیت اطلاق کرد.
بدون دیدگاههای روان شناختی ساختار و فعالیتهای مشخصی در برنامه های تعلیم و تربیت در هر حال بی نظم و اختیاری خواهد بود و در غیر اینصورت دچار اصتحکاک و یک ناهمگونی حاصل خواهد شد.
من عقیده دارم که مقوله متد تربیتی به پیشرفت کودکان در جاذبه ها و توان آنها بر می گردد زیرا در همین راستا من معتقدم موارد زیر از موارد بسیار مهم در رابطه مسائل روحی و روانی در تعلیم و تربیت به شمار می روند.
من معتقدم در رشد ذاتی بچه ها بخش فعال بر عملکرد انفعالی مقدم بوده که در این راستا بیان عقلی قبل از هوشیاری مقطعی کارساز است همانطوریکه رشد عضلانی بر سایر موارد فیزیکی مقدم تر است.
من عقیده دارم که هوشیاری اصولاً موتور شتاب دهنده ای است که حالات آمادگی را در عملکرد بچه ها در یک فعالیت تشدید می کند و عقیده دارم که فراموشی دین و فرد گذاشتن این اصول سبب یک بیهودگی و هدر دادن زمان و انرژی در یک مقیاس بالا می باشد و در اینصورت بچه ها به شخصیت انفعالی گرایش در آنرا پذیرا می شوند، و وضعیت به نحوی می شود که به او اجازه پیروی از قوانین را در ضمیر خود نمی دهد و نتیجه آن اصطحکاک و بیهودگی خواهد بود.
من عقیده دارم که ایده های روشنفکرانه از عملکرد و متحوّل کردن مسئولیت برای کنترل فعالیتهای بچه ها نتیجه بخش می باشد. چرا که دلیل اولیه آن برخورد با قوانین و مراحل موثر در عملکرد هاست و برای رسیدن به یک توسعه و رشد قابل انتظار دلایل نیرومند مانند نیروی تفاوت لازم است و بدون آن انتخاب و برنامه ریزی در مفهوم عملکرد بچه ها یک اشتباه بزرگ ریشه ای در قید تربیتی حال حاضر به شمار می رود. بعنوان نتیجه در اینجا یک سمبول اختیاری را بچه ها ارائه می دهند و سمبولها لازمه توسعه و رشد ذهنی آنها می باشد ولی آنها جایگاه خود را بعنوان شخصیتی اثرگذار برای کوشش پیدا می کنند که گاهی موارد خود آنها دارای یک عقاید اختیاری و تحمیلی بدون مفهوم در این راستا می شوند.
من عقیده دارم که 9/0 انرژی صرف آن می شود که بچه ها مسئله مخصوصی آموزش دادن و فهمانده شود در حالیکه از دیدگاه آموزش بازتاب آنرا منطبق با کاری که انجام داده ایم مثمر ثمر دیده ایم و کار آموزش یقیناً موثر و وسیله ساز بوده است. و عقیده دارم زمان زیادی جهت آمادگی و ارائه درس اختصاص داده می شود که ممکن است در گستردگی آموزش بچه ها و نیروی تخیلی آنها ثمربخش و به صرفه باشد.
و این دیدگاه با مداومت فرم همیشگی و آشکاری به خود می گیرد و رشد تخیلی و بازتاب کار در وی در انواع موضوعات که با آنها در ارتباط می باشد در تجربیات وی متجلی می گردد.
من عقیده دارم علاقه و جاذبه های کودک علائم و نشانه هایی از نیروی رشد وی به شمار می رود. من عقیده دارم که کودکان در حال رشد تدریجی ظرفیتهای ذهنی خود می باشند خصوصاً ثبات در رشد آنها با مشاهدات و تشخیص علاقمندیهای آنها بهترین و با اهمیت ترین ملاک برای مربی و معلم کودکان می باشد. من عقیده دارم که این علاقمندیها و جاذبه ها از حالات آشکار رشد و توسعه در عملکرد کودکان مشهود است و همواره در حال دستیابی به آنها هستند که قابل مشاهده می باشند.
من عقیده دارم که آنها در مرحله فن بیان در زمانیکه در مقطع ورود به آن می باشند کاملاً مشهود است. من عقیده دارم تنها در راستای مشاهدات سمپاشی شدن آنها در علاقمندیهایت که بزرگترها می توانند وارد زندگی کودکان شوند و مشاهده کنند که چه آمادگی هایی برای چه اهدافی سرشار از نشاط. من عقیده دارم که علاقمندیها می توانند همسو و یا سرکوب شوند و سرکوب آنها به آن مفهوم است که شخصیت کودک را و آمادگیهای وی را و تحریک او را محدود نمائیم. و جاذبه ها و علاقمندیهای آنها را و سست و ضعیف نمائیم و همسوئی در علاقمندیها به مفهوم آن است که جاذبه های و علاقمندیهای گذرای وی را همیشگی قلمداد کنیم.
جاذبه های کودک همیشه نشانه نیروی درونی اوست که اصولاً اهمیت آن را از خود نیروئی که آنرا کشف می کند کمتر به نظر می رسد.
همسوئی در علاقمندیها به مفهوم مطابق میل کودکان رفتار گرا گاهی بعنوان عدم موفقیت در تنود به زیربنا و گرفتن نتیجه خنثی آن که جایگزین شدن خلق و فراج بوالهوسی ها به جاذبه ها و علاقمندیهای واقعی است.
من عقیده دارم که احساسات ما انعکاس و واکنش عملکردهاست و اینکه سعی و کوشش و تحریک در برانگیخته شدن احساسات قطع نظر از فعالیتهای مشارکتی نشانه ی از معرفی یک بیماری ذهنی می باشد. اگر ما بتوانیم عادات واقعی خود را با الگوهای خوب – حقیقی زیبا – کنترل و استحکام بخشیم احساسات سهم بزرگی در آن داشته و همواره مراقب خود آنها هستند.
تعلیم و تربیت از منظر پیامبر اکرم(ص)
رسول اکرم در تعلیم و تربیت و هدایت و ارشاد بیش از هر چیزی به پاکی و صفای قلوب اهمیت می دادند تا آن جا که میزان نفوذ تعالیم الهی را در دل ها منوط به این پاکی و تهذیب نفس می دانستند و به صورت مختلف این اصل را یاد آور می شدند. روزی در قالب تمثیلی زیبا و رسا مسئله را چنین بیان فرمودند: "مثل آنچه من برای آن مبعوث شده ام ، (هدایت و ارشاد) مانند باران است که در مناطق مختلف فرو می ریزد ، برخی از سرزمین ها پاک و آماده اند که آب را در خود نگه می دارند و گیاه می رویانند و برخی از این سرزمین ها مانند سنگستان سخت و سفت اند که آب در آن ها نفوذ نمی کند ، بلکه آب روی زمین جمع شده و مردم برای آشامیدن و آبیاری کشتزار خود از آن استفاده می کنند و برخی از سرزمین ها مانند کویر و شن زار هستند که نه آب را روی خود نگه می دارند و نه گیاه می رویانند ، این مثل بازگو کننده حال افرادی است که در زیر بارش هدایت و ارشاد های من قرار می گیرند که از جهت برخورداری و عدم برخورداری متفاوتند"
نکات مورد تاکید پیامبر اسلام (ص)در تعلیم و تربیت:
1-اخلاص: رسول خدا(ص) فرمود: "اگر کسی علم را برای غیر خدا فرا بگیرد وغیر خدا را هدف قرار دهد ، جایگاه او آتش خواهد بود و اگر کسی علم و دانش را از آن جهت بیاموزد که بخواهد با دانشمندان دیگر بستیزد و یا به سفیهان و سبک مغزان فخر فروشد و یا آن را وسیله جلب نظر مردم به خویشتن قرار دهد ، جایگاه او از آتش دوزخ آکنده خواهد گشت."
2-علم توام با عمل : بر توام بودن علم با عمل تاکید فراوان داشتند و آن دو را بدون یکدیگر موجب فساد می دانستند. علی (ص) به نقل از پیامبر (ص) می فرماید که علما و دانشمندان از دو دسته تشکیل می شوند
اهداف تعلیم و تربیت از دیدگاه مختلف
شناخت این اهداف در هر جامعه و ملتی از راه به دست آوردن طرز و نوع زندگی اجتماعی آن جامعه میسر است. کشورها و جوامعی که براساس طرز فکر، اندیشه، مکتبی خاص و فلسفه ای ویژه اداره می شوند، اهدافی را که برای جامعه و مردم خود در نظر می گیرند آن اهداف مسیر و مقصد تعلیم و تربیت را نیز مشخص می نماید آنچه از مطالعه تاریخ به دست می آید این است که اهداف تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش در میان ملت های مختلف در قرون متفاوت با یکدیگر فرق دارند. مثلاً در یونان قدیم هدف از تعلیم و تربیت منحصر به آزاد مردانی بود که در میدان های جنگ نیرومند و قوی و هنگام سخن گفتن و خطابه، فصیح و بلیغ باشند.
در قرون وسطی در کلیساهای کاتولیکی هدف کشتن شهوات، بریدن و قطع علاقه از دنیا و مسامحات در امور بدنی و جسمی برای تعالی و ترقی روح و نجات و رهایی از عذاب جهنم و پاکیزگی دل و انس به فقر بوده است.
در چین قدیم مقصد و غرض آماده کردن پیشوایانی بود که به معارف قدیم آشنایی داشته تا دارای رفتار خوب در تمام شئون زندگی باشند و نهایتاً اخلاق اجتماعی مردم موافق و هماهنگ با روش های قدیمی کتاب دینی "کنفوسیوس" باشد.
در مصر قدیم هدف تربیت کاهنان بود که در میان آنها احیاناً پزشک، مهندس، معمار، قاضی، هنرمند و نویسنده و امثال آنها دیده می شد. یعنی هدف از تعلیم و تربیت یک امر دنیوی آمیخته به جنبه های دینی بوده است. دنیوی بدین جهت که می خواستند در فنون مختلف انسان ها پرورش یابند تا زندگی مرفه برای آنان مهیا گردد و دینی بدان خاطر که براساس محبت خدایان از طریق پرستش و تقرب به آنها عمل کنند.
در آلمان هدف تعلیم و تربیت بیشتر پرورش افراد به منظور وحدت ملی است.
فلاسفه و متفکرین نیز هر کدام در طول تاریخ به نوبه خود در مورد اهداف تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش و نقشی که این دو در کمک به تاسیس و حفظ یک جامعه لایق و شایسته ایفا می کنند. دیدگاه هایی داشته اند که برخی از آنها را در این رابطه اشاره می کنیم:
1- سقراط معتقد بود که هدف تعلیم و تربیت عبارت از عشق به زیبایی. لذا به تفهیم زیبایی پرداخت.
2- افلاطون هدف از آن را جنگ علیه زشتی، تصنع و ساختگی ها دانست.
3- "جان لاک" انگلیسی در کتاب افکاری چند در تربیت می گوید: "هدف از تربیت پرورش تن، اخلاق، فضیلت، دانش و علم است." او قایل است که تکیه گاه تربیت پرورش شخصیت اخلاقی است و افراد اشرافی باید الگوی تربیت باشند.
4- ژان ژاک روسو نویسنده کتاب امیل، هدف را در این خلاصه می کند که تمایلات طبیعی به طور عاقلانه مناسب با روش دور از فشار راهنمایی گردند تا طبیعت انسانی کشف و آزادی او تامین شود. او برای وصول به چنین هدفی راه بازگشت به طبیعت و تحول به انسان طبیعی را پیشنهاد می کند.
5- اسپنسر پایه گذار تربیت جدید در اروپا و غرب، هدف از آموزش و پرورش را عبارت می داند از:
الف) رشد شخصیت، استعداد و ایجاد امکانات
ب) ایجاد رضایت خاطر و سرور و زندگی شاداب
ج) ادای وظیفه پدری
د) پرورش رفتار برای انجام وظایف اجتماعی و سیاسی
ه) استفاده مناسب از اوقات آزاد و تفریح (اصول تعلیم و تربیت- دکتر شریعتمداری- صفحه 8)
6- "دورکهایم" هدف از آموزش و پرورش را ترقی دادن برخی حالات جسمانی عقلانی و اخلاقی در خردسالان در خردسالان و مهیا نمودن آنان برای زندگی در جامعه اجتماعی و سیاسی می داند. دورکهایم انسان تربیت شده را دارای دو وجود می داند:
الف) وجود شخصی و فردی.
ب) وجود اجتماعی از قبیل عقاید، مذهب، اخلاق و سنن ملی.
او اعتقاد دارد که انسان در بدو زندگی فاقد وجود اجتماعی است و کار تعلیم و تربیت ایجاد وجود اجتماعی در شخص می باشد. و همچنین نظرات فراوان دیگری در این زمینه وجود دارد که برای رعایت اختصار از ذکر همه آنها خودداری می نمایم.
با توجه به نظریاتی که ذکر کردیم، اگر بخواهیم هدف تعلیم و تربیت را از دیدگاه دانشمندان، مکاتب و جوامع در یک کلام خلاصه نماییم. مقصد، سعادت و خوشبختی و سیر استکمالی انسان است و همگان به این موضوع توجه دارند که موجبات آسایش، آرامش و خیر بشر در پرتو آموزش و پرورش فراهم می گردد.
اما آنچه ضروری به نظر می آید این است که: کمال و سعادت و خیر جامعه انسانی در چیست؟ و چه دیدگاه و کدام مسیر بشر را به رشد و کمال و پیروزی حقیقی اش می رساند؟ از آنجایی که در جوامع مختلف برای سعادت و خوشبختی معانی متفاوت ارائه کرده اند در نتیجه تعلیم و تربیت عمومی نیز در طول تاریخ مختلف بوده است و رنگ های گوناگون به خود گرفته است.
اگر بشر کمال و سعادت را آنگونه که هست بشناسد و به اشتباه معنا و تفسیر ننماید، هرگز در مسیر اهداف تعلیم و تربیت به غلط نخواهد رفت. اما متاسفانه در طول تاریخ بسیاری از اوقات این موارد به گونه غیر واقعی تفسیر و در نهایت، مقصد نیز به اشتباه گرفته شده است. مثلاً عده ای از دانشمندان قبل از ارسطو در دنیای یونان باستان که در آن روزگار مهد فرهنگ، ادب، هنر، دانش و علم بود، معتقد بودند که سعادت تنها در پرتو سعادت و خوشبختی جان انسان میسر است و می گفتند که انسان صاحب کمال و سعادتمند کسی است که روحش ارتقا و تعالی پیدا کند و دارای چهار صفت "حکمت، عفت، عدالت، شجاعت" گردد و امیال نفسانی و نیازهای جسمانی را بیماری و رنجوری بدن و جسم می دانستند و آن را برای خوشبختی انسان مضر می پنداشتند و بیان می کردند که به معنویات و روح انسانی صدمه و لطمه وارد می سازد.
2