پارچه بافی در ادوار مختلف
چکیده:
با توجه به اینکه مقاله در مورد صنعت هنر پارچه بافی در دوران اسلامی است،در مقدمه صرفا اشاره ای کوتاه به پیشینه این هنر می شود. در مورد قدمت بافندگی ابن خلدون دانشمند قرن 8 چنین آورده است: از آنجا که صنعت بافندگی بسیار کهن می باشد، عامه مردم آن را به ادریس که از اقوام پیامبران است نسبت می دهند و چه بسا که تحسین سازنده آن را هرمس می دانند.1
صنعت پارچه بافی به لحاظ قدمت تاریخی در ادوار مختلف دارای تنوع پذیری های بالایی است و سرزمین های اسلامی این قضیه را به عین مشاهده نموده است.در گذشته این صنعت از رونق زیادی برخوردار بود و در ادوار مختلف به اشکال مختلف نمو داشت.در کشور ایران پارچه بافی در دوره های مختلف عثمانی،مغول وتیموری و صفوی دارای ارزش خاص فرهنگی بود واین کلام که "هنر نزد ایرانیان است و بس" به عینه مشاهده می شود و در سایر کشورهای اسلامی مصر،شام،هند واندلس این صنعت دارای جایگاه خاص بود این تحقیق از 3 فصل تشکیل می شود که در فصل اول آن پارچه بافی در دوران اسلامی (ایران،مصر،شام،هند واندلس) ودر فصل دوم روشهای بافت و درفصل سوم زر بافی بررسی می شود.این تحقیق بنده مانند سایر تحقیقات در حوزه علوم انسانی خالی از ایراد نمی باشد فلذا هر گونه نقص و قصوری که در آن مشاهده گردید نشان از ضعف حقیر بدانید.
مقدمه:
سرزمین ایران از نظر دیدگاه پیشینه تاریخ بافندگی و نیز پیدایش و تکامل روش ها و ابزارها و تولیدات نساجی در تاریخ صنایع ملت ها بی همتاست.موقعیت جغرافیایی ایران و پدیده های اجتماعی ایران همواره موجب آن بوده که این صنعت نه تنها از ایده های نوظهور مردم ایران بهره گرفته، بلکه تاثیر فرهنگ های مختلف چین، مصر و بین النهرین که پیوندشان با یکدیگر از طریق ایران انجام گرفته، در گسترش این صنعت نقش عمده ای داشته است.2
بنا بر شواهد باستان شناختی، کهن ترین شیوه این صنعت، در ایران حصیربافی بوده، چنانکه در دوره بز مرده که دوره قدیم تپه علی کش دهلران است و تمدن آن مربوط به 7500-6750 است، آثاری از حصیر با شیوه بافت یکی از رو و یکی از زیر به دست آمده که جهت فرش کردن اطاق ها و یا پوشش سقف ها استفاده می شدند.3
علاوه بر این دوک های نخ ریسی که باعث زایش صنعت بافندگی شد درکهن ترین جایگاه های باستانی ایران مانند تپه زاغه در دشت قزوین به دست آمده اند، شایان ذکر است که ابتدای استقرار در مکان مذکور به اواخر هزاره هشتم و اوایل هزاره هفتم می رسد.4
از دوره ایلام نیز پارچه ابریشمی با تکنیک بافت بسیار پیشرفته از ارجان به دست آمده که در موزه ملی ایران نگهداری می شود. قدمت این پارچه به اواخر قرن هشتم می رسد.علاوه برآثاری چون پارچه و یا ابزار بافندگی، آثار دیگری چون نقوش مهرها، مجسمه ها و نقوش برجسته که جامه ابر پیکرهای انسانی مجسم ساخته اند، منابع مهمی جهت بررسی پارچه بافی در دوران مختلف محسوب می شوند. به عنوان مثال نقوش برجسته تخت جمشید و یا نقوش کاشی های لعابدار شوش، علاوه بر نوشته های هرودوت و گزنفن، منابع ارزشمندی جهت شناخت صنعت پارچه بافی در دوره هخامنشی به شمار می روند.پارتیان نیز در زمان اقتدار خود نساجان ماهری داشتند. در این دوره ابریشم از چین به ایران وارد می شد و پس از بافت، پارچه ها به کشورهای دیگر صادر می شد.
از دوره ساسانی که یکی از باشکوه ترین ادوار هنری ایران است، تعداد قابل توجهی پارچه ابریشم به جا مانده که درموزه ها وکلیسا های اروپایی نگهداری می شوند. در این دوره پارچه بافی ایران به ویژه ابریشم بافی از اهمیت ویژه ای برخوردار بود و شهرهای شوش، شوشتر، جندیشاپور و ری دارای معتبرترین کارگاه های پارچه بافی بودند. بنابر اعتقاد برخی از مورخین، علت رونق این کارگاه ها به ویژه کارگاه های خوزستان، وجود هنرمندان بافنده ای بود که شاپوردوم درپی حمله خود به روم آنها را به ایران آورد و در شهرهای مختلف خوزستان اسکان داد و در پی این استقرار، بزرگترین کارگاه های حریر بافی دراین مراکز دایر شد.5
فصل اول:
پارچه بافی در دوران اسلامی
بررسی در مورد صنعت هنر پارچه بافی ایران در دوران مختلف اسلامی، به لحاظ وجود نمونه ها ی مختلف پارچه و همچنین بررسی متون تاریخی،جغرافیایی و سفرنامه ها که منابع مهمی در این خصوص به شمار می روند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است، با بررسی این آثار و منابع می توان پارچه های این دوره را از نظر تکنیک بافت و اسلوب های تزئینی و مراکز بافت طبقه بندی نمود.
1ـ ایران
پارچه بافی دوره اسلامی حاصل تمام تجارب فنی و صورتهای هنری و مصالح گردآوری شده استادکاران ایران، چین ،مصر،بین النهرین و سراسر دنیای یونانی ـ رومی و سبکهای جوامع دوره گرد و کوچ رو است. به دنبال وحدتی که مسلمانان در سراسر دنیای فتح شده به وجود آوردند، تمام فنون و تجارب هنری جوامع گذشته درهم آمیخت و هنری نو در پارچه بافی به وجود آمد که در هیچ زمانی ، چه قبل و چه بعد از آن،دیده نشد و در هیچ کشوری نیز به اندازه ایران نبوغ و فعالیت مستمر، مایه پرورش انواع هنرهای سنتی نگردید.
در سده های نخستین دوره اسلامی ، بخصوص در عصر سامانی،آل بویه و سلجوقی،در کارگاههای پارچه بافی از سنّتهای ساسانی پیروی می شد و با آنکه هنرمندان می کوشیدند تا پارچه های متمایز و با طرحهایی متشکل از عناصر بیشتری به وجود آورند، تنها در زمان مغولان بود که طرحهای عمومی پارچه های ساسانی رواج و سلطه خود را از دست داد و نقشی حاصل از توالی نوارهای تزیینی موازی باهم جانشین آن گردید. این نوارها رفته رفته موجدار شد و در دوره صفویه تصویر آدمهای عادی نیز بدان افزوده گردید. از قرن یازدهم به بعد طرح بسیاری از پارچه ها و زریها، ردیفهای پیچ وتاب داری از نقوش گیاهان گلدار بود.6
شرح تولیدوتجارت منسوجات در قرون اولیه اسلامی با مدارک کافی در آثار تاریخ و جغرافیانویسان مسلمان سده های چهارم و پنجم ، چون اصطخری،ابن حوقل ،مقدسی و نویسنده حدودالعالم، آمده است که گویای پیشرفت مداوم صنعت نساجی در سرزمینهای اسلامی است.
پارچه بافی پیشروترین صنعت ایران و دنیای اسلام بوده ، که بتدریج بسیار گسترده شده و حجم تولید و شمار شاغلان آن پیوسته افزایش یافته است . بخشی از صنعت نساجی ، که زیر نظر مقامات بالای دولت بود پارچه و تزیینات مخصوص پوشاک خلفا و امیران،سران لشکر، مقامات بالای دولتی و همچنین انواع جامه های اهدایی از طرف دستگاه دولت را تولید می کرد و بخش دیگر تولیدکنندگان گروههای آزاد بودند که تولید خود را به دولت یا مستقیماً به بازرگانان می فروختند.7 بعداز آنکه خلفای عباسی بغداد را مرکز خلافت قرار دادند و آرامشی در سراسر جهان اسلام برقرار شد، بتدریج مراکز سنتی پارچه بافی ایران چون شهرهای خوزستان، فارس، خراسان و ماوراءالنهر اعتبار خود را به دست آوردند. توجه و ارزشی که دین اسلام برای اهل حرفه و صنعت قائل بود، سبب شد که مالکان کارگاهها وابزار تولید بدون مشکل به فعالیتهای خود ادامه دهند. چه بسا به دلیل نیاز دستگاه دولت به پوشاک یا سود حاصل از تجارت آن، از این صنعت حمایت می کردند. در شهرها در فاصله سده سوم و چهارم صنعتگران آزاد از سازمان منظم صنفی برخوردار بودند. در کنار تولید کنندگان کوچک شهر، کارگاههای بزرگی متعلق به دولت یا مالکان بزرگ وجود داشت ، مثلاً علی بن احمد راسبی در خوزستان ، هشتاد دستگاه کارگاه بافندگی در تملک داشت . در این کارگاهها پارچه های ابریشمی و جز آن تولید می شد. مسلمانان کارگاههای دولتی پارچه بافی را خصوصاً در امپراتوریهای روم شرقی و ساسانی درهم ادغام کردند و خراج سالانه خلفا و امرا شامل پارچه ها و جامه های هر محل نیز می شد.8
نمونه هایی چند از پارچه های ابریشمی مربوط به این دوره در موزه ها و مجموعه های خصوصی دنیا موجود است و علاوه بر این چند نمونه از این پارچه ها که مکشوف از ری( بزرگترین مرکز پارچه بافی ایران در دوره مذکور) هستند. در موزه دوران اسلامی موزه ملی ایران نگهداری می شوند که به لحاظ اصالت می توان ازآنها به عنوان شاخصی جهت ویژگی های بافت وتزئینات در مورد سایر پارچه ها منسوب به این دوره استفاده کرد. افزون بر این موارد در اکثر متون تاریخی و جغرافیایی و سفرنامه های هم زمان، هرجا که به سیستم اقتصادی و بازرگانی ایران اشاره شده، پارچه به عنوان یکی از مهم ترین تولیدات ایران و از اقلام مهم صادرات معرفی شده است، که دلیل بر پیشرفت و توسعه این صنعت در دوران مزبور است.
با استناد به منابع مختلف می توان اظهار داشت که کارگاه های پارچه بافی در شهر های شوش، شوشتر و جندی شاپور که از زمان ساسانیان شهرتی ویژه درتولید انواع پارچه های ابریشمی داشتند، پس از اسلام نیز فعالیتشان تداوم یافت و پارچه های بافته شده در این کارگاه ها شهرت جهانی یافت. در زمان امویان پارچه های ابریشمی شوش مورد توجه خلفا بود چنانکه د ردیوان قیس الرقیات، شعری در مورد عبدالعزیزبن مروان آمده که در آن به وصف حرمسرای اوالیه زنان وی پرداخته و چنین توصیف نموده که پارچه البسه زنان وی از ابریشم های شوش به رنگ قرمز با راه های سفید است. در زمان عباسیان نیز خلفا به خزانه داران خود امر می کردند که پارچه های بافت شوش را جهت استفاده شخصی خلیفه نگه دارند و از آن مصرف دیگری نکنند و این درست مقارن با زمانی است که بغداد دارای بزرگترین کارگاه های پارچه بافی، به ویژه طرازبافی بود، با این وصف خلفای عباسی خواهان پارچه ها و طرازهای بافت شوش بودند.9
اصطخری نیز در مورد پارچه بافی خوزستان آورده:" از شوشتر جامه های دیبای گرانمایه خیزد و از آن کسوت خانه کعبه سازند" ابن فقیه نیز می گوید:" مردم شوش و جندی شاپوریان و شوشتر مهارت خاصی در بافت انواع پارچه های ابریشم و دیبا دارند.10
خراسان نیز در این زمان دارای کارگاه های معتبری بود و در این بخارا معروفیتی ویژه داشت. در تاریخ بخارا آمده است: در بخارا کارگاهی بود میان حصار و شهرستان که در آنجا پارچه جهت خلیفه می بافند و زندیه نیز یکی از حومه های بخارا است و آنچه از آن خیزد، آن را زندینجی گویند که کرباس می باشد.11
ری نیز یکی از معروف ترین مراکز بافت پارچه های ابریشم در دوره ساسانیان و پس از اسلام بود که ویژگی آن در تولید نوعی پارچه ابریشم دو رو ( دو پودی) بود. پس از اسلام این نوع پارچه معروف به منیررازی(پارچه دوروی منسوب به ری)و از شاخص ترین پارچه های قرون اولیه اسلامی و سلجوقی گردید.خصوصیت این پارچه در تکنیک بافت آن است که هم زمان دو سری پود های نقش اند از دو پشت و روی پارچه نقشی یکسان را با رنگ مخالف زمینه به وجود می آورند.دو نمونه با شیوه فوق در موزه دوران اسلامی موجود است که از ری به دست آمده است. یکی مربوط به اوایل اسلام و دیگری مربوط به دوره آل بویه ( قرن چهارم ه.ق) است. مورخان و جغرافی نویسان به کرات به پارچه منیر اشاره کرده اند. از جمله اصطخری که در بیان کالاهای وی گفته:" از ری جامه نرم منیر خیزد.در دوره سلجوقی، ری علاوه بر بافت پارچه مذکور به بافت پارچه ابریشم با تکنیک معروف به " رنگ و نیم رنگ" شهرت داشت. نقوش و زمینه این پارچه دارای رنگ یکسان است و فقط شیوه بافت و نحوه به کارگیری پود هاست که نقوش را براق و برجسته می سازند.(یک نمونه ابریشم با شیوه مذکور مکشوف از ری در موزه دوران اسلامی موجود است).ایالت فارس نیز در این قرون دارای کارگاه های پارچه بافی معتبری بود. ابن حوقل در این مورد می گوید:"در شهر های مختلف فارس پارچه های طراز چند رنگ خاص سلطان تهیه می شود.12
لازم به ذکر است طراز به پارچه ای اطلاق می شود که دارای حاشیه کتیبه ای بود و کلا به خط و کتابتی که نساجان بر پارچه می بافتند و یا دوخته دوزی می کردند طراز گفته می شود و به همین سبب این پارچه های کتیبه دار معروف به طراز بودند.13
پارچه های طراز به ویژه در زمان خلافت امویان و عباسیان از نظر سیاسی ارزش خاصی داشت و به عنوان یکی از نشانه های قدرت پس از خواندن خطبه و ضرب سکه محسوب می شد و خلفا و پادشاهان آن را به حکام و سران به عنوان بخشیدن قدرت هدیه می دادند. مضامین کتیبه های طراز اغلب شامل نام و یا شعارهای خاصی بود.14
علاوه بر بافت طراز، در فارسی پارچه های دیگری نیز تهیه می شود. از جمله در فسا پارچه های زربفتی بافته می شد که نام شاه با رنگ سبز و آبی درآن بافته می شد. و در شیراز نوعی پارچه لطیف جهت تهیه قبا و در سینیز پارچه های لطیف کتانی معروف به " قصب"و نوعی پارچه معروف به سینیزی تهیه می شد.15
نقوش و طرح های تزئینی پارچه های این دوران اکثراً به شیوه و اسلوب ساسانی بود، به ویژه طرح های مدور با مربع که مانند قابی نقش مایه ها ی اصلی را که عبارت بودند از نقوش جانوری و گاه انسانی و موجودات افسانه ای در بر می گرفتند. از اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم ه.ق علاوه بر نقش مایه های مرسوم کتیبه نگاری برروی پارچه ها به خصوص در حواشی رایج شد کهعمدتاً شامل دعا و ثنا و ضرب المثل ها بود. در قرون اولیه اسلام خطوط بافته شده بر پارچه ها خط کوفی ساوه با حروف نسبتا کوتاه بود ولی در دوره سلجوقی خط کوفی به شیوه تزئینی درآمد.
یکی از شیوه هایی که در دوره سلجوقی جهت تزیین پارچه استفاده می شد، نقاشی روی پارچه بود. علیرغم عقیده عده ای که معتقدند نقاشی روی پارچه پس از حمله مغول و به دلیل ورود کالاهای چینی از جمله پارچه های نقاشی شده چینی به ایران رایج شد؛ ولی نقاشی به وسیله قالب و مهر بر روی پارچه گویا قبل از حمله مغول، در دوره سلجوقی مرسوم بوده. درکتاب جوامع احکام النجوم که راجع به صنایع و حرف و آداب و رسوم اشاراتی دارد، آمده است:" اگر زهره و مریخ در مکان عمل بود، مولود رنگرز بود که کرباس مهر کند و می توان چنین استنباط کرد که شیوه کار به صورت تهیه پارچه های قلمکار بوده است.16
از انواع دیگر پارچه هایی که در متون ذکر شده و می توان گفت نمونه هایی از پارچه های زربفت و دوخته دوزی است. پارچه سقلاطون است که به معنی پارچه ابریشم آمیخته به رشته های فلز طلاست و دیگر پارچه مثقل که با الیاف زر وسیم روی آن دوخته دوزی می شود.17
براساس آثار نویسندگان سده چهارم ، کارگاههای شهرهای ایران در تولید انواع پارچه های ابریشمی، پشمی،پنبه ای و کتانی بسیار فعال و پررونق بود. پارچه های کتانی کازرون که مهر محل برآنها زده می شد، در تمام بازارهای آسیای میانه و مصر بدون بازرسی به فروش می رسید. پارچه های پنبه ای از نوع خشن و ظریف در اصفهان، ری، همدان ، قزوین،قم و نیشابور تولید می شد، و در سده های چهارم و پنجم بتدریج پنبه جای کتان را گرفت . پارچه های ابریشمی در ری، قزوین،دامغان، اصفهان و شیراز،و با تارهای طلا و نقره در شوشتر، شیراز، فسا، اصفهان و ری بافته می شد. شوشتر به دلیل ابریشمینه های "رومی"اش شهرت داشت .در فسا بافندگان پارچه پرده ای مخصوصی از ابریشم و پشم با شمسه ها و حاشیه ها برای امیر وقت تولید می کردند.
در اوایل قرن چهارم در خوزستان دهها کارگاه دایر بود و شوش و اهواز پارچه های پنبه ای مخصوص عمامه و ابریشمینه برای انواع جامه و چادر و روسری تولید می کردند. در اهواز فوطه های ابریشمین با کیفیت عالی برای زنان بافته می شد.18 و کازرون ابریشمینه محلی ، پیراهن و روسری پنبه ای ، پارچه های کتانی و کُرکی به اطراف صادر می کرد. در ارّجان فوطه و پارچه های کُندَکیَّه تولید می شد. خراسان و ایالات شمالی، بخصوص گرگان و مازندران و گیلان، نیز در سده های چهارم و پنجم از مراکز مهم تولید پارچه و لباس بودند و منسوجات کتانی، دستار و سجّاده طبری در ابریشم مُبرم و زَعفوری در استرآباد و ابریشم سیاه و پرده گرگان شهرت داشتند.19 در ساری نیز پارچه های فاخر حریر بافته می شد. در نیشابور و مرو بهترین پنبه و پارچه با تارهای نخی ـ یا مُلْحَم ـ تولید می شد و مرو به سبب بافت بهترین پارچه سیاه ـ شعار عباسیان و ابریشمینه های کتیبه دار برای عمامه شهرت یافته بود. در سغد پارچه هایی به شیوه ابریشمینه های ساسانی می بافتند و با چین دادوستد می کردند. بخارا در دوره سامانی بازاری جهانی برای تجارت پارچه ابریشمی،انواع نخی نازک معروف به چیت موصلی و نوعی پارچه ضخیم معروف به زَندَنجی بود. در دوره سامانی خراسان و ماوراءالنهر نه تنها بیش از هرجا هویت طرحهای ایرانی را مصون نگاه داشتند تا به نسلهای آینده برسد، بلکه تاثیر عمیقی بر صنایع پارچه بافی دیگر ملتهای اسلامی برجا گذاردند.
آل بویه که در سده های چهارم و پنجم بر تمامی ایران و عراق عرب غیر از خراسان سلطه داشتند، در رونق بخشیدن به شهرهای آمل، ری، اصفهان، شیراز و شهرهای خوزستان کوشیدند.در اصفهان پارچه های ابریشمی و پنبه ای،پارچه های عُتّابی ، وشی ، حلّه ابریشمی، ملحم ، انواع کرباس و سقلاطون تولید می شد.در اصطخر جامه های سیاهرنگ به نام اصطخریه و کرباس در شیراز مُنَیّره، بُرد، پارچه های لطیف ،کرباس،باسمه (قلمکار)، قدک، زری، گارسی ، خز، دیبا، قَصَب و انواع حلّه بافته می شده است. عضدالدوله دیلمی سازمان "طراز شاهانه " را کاملاً از تصرّف خلفای عباسی درآورد و خود برآن مسلّط شد. شهرهای قلمرو آل بویه مراکز مهم پارچه بافی بودند. طبرستان بزرگترین مرکز پرورش کرم ابریشم بود و آل بویه تولید پارچه های ابریشمی و نخی را تشویق می کردند. عضدالدوله در شهر خود شمار زیادی پارچه بافان را اسکان داد. ری نیز از بزرگترین مراکز بافندگی و دادوستد پارچه بود. در این شهر نوعی پارچه ابریشمی دورو (دوپودی) معروف به مُنیّر رازی تولید می شد که بسیار شهرت داشت و دارای نقش عقابهای دوسر متوالی با بالهای گشوده بود که انسانی را دربرگرفته اند بودند. بر بالای بالها و سرعقاب دو ضرب المثل به خط کوفی تزیینی نوشته شده بود (روحفر). ری همچنین به بافت کرباس و برد و طیلسانهای پشمین شهرت داشت.
با شروع حکومت سلاجقه (429ـ552) تحول تازه ای در صنعت پارچه بافی ایران به وجود آمد. در سایه امنیتی که سلاجقه در شهرهای ایران به وجود آوردند، هنرهای اسلامی و از جمله پارچه بافی از وحدت و انسجام بی نظیری برخوردار شد. توسعه پارچه بافی در این دوره مدیون پیشقدمی سلسله آل بویه بود. از دوره سلجوقی بیش از پنجاه قطعه پارچه در دست است که کیفیت بافت و طرحهای عالی آنها مهارت بافندگان دوره سلجوقی را بخوبی نشان می دهد. پارچه های متقدم دوره سلجوقی کماکان نشان دهنده انعکاس طرحها و نقوش دوره ساسانی است و به نظر می رسد که بافندگان علاقه خاصی به احیای طرحهای ساسانی داشته اند. بافندگان اواخر دوره سلجوقی از طرحهای انسانی نیز استفاده کرده اند. برروی یک قطعه ابریشم نقش دو جوان در مقابل گیاهی که درون یک بیضی با حاشیه مکتوب قراردارد، تصویرشده است . صورت نگاری این دوجوان و لباسهای آنها مشابه نقاشی روی سفالینه های سلجوقی است. پارچه های اواخر دوره سلجوقی نشان می دهد که بتدریج طرحهای سنتی جای خود را به طرحهایی می دهد که در آن نقش مایه های گیاهی (اسلیمی) با خطوط طوماری و اشکال برگ نخلی ترکیب شده است. مورخان خوزستان ، خراسان ، سیستان و شهرهای نیشابور، ری ، یزد و کاشان را به عنوان مراکز عمده پارچه بافی ذکر کرده اند. در دوره سلجوقی در معیارهای متداول بافندگی تغییراتی پدیدار گشت؛ مثلاً دو نوع نخ تابیده (سفتْتاب و شل تاب ) به کار برده شد که موجب تکامل بافت جناغی پارچه های نخی گردید و، از جمله ، رگه های اریب بر سطح پارچه را نمایانتر ساخت ، ضمن اینکه پارچه ای به نام زری یا زربفت ،با پودی از طلا نیز در کارگاهها رواج یافت. در دوره سلجوقی انواع منسوجات برای صدور به غرب مسیحی بافته می شد، "بِلدِکان " و "موسلین " (منسوب به موصل) غرب یادآور روابط تجاری بسیار گرمی است که در آن زمان وجود داشته است.20
با حمله مغول به ایران در سده هفتم و به دنبال آن برپایی حکومت ایلخانان ، مراکز مهم بافندگی چون ری و نیشابور از بین رفت و مراکز جدیدی چون کاشان اعتبار یافت. در دوره مغولان طرحهای چینی موردتوجه قرار گرفت و رنگهای روشن جای خود را به رنگهای تیره و تند داد و رشته های طلا و نقره در بافت پارچه معمول شد. بافته ها در دوره ایلخانی فوق العاده ظریف و از کیفیت طراحی و نقش پردازیهای بسیار عالی برخوردار بودند. از خصوصیات آنها می توان به حضور کتیبه های خط ثلث ، گل و بوته و نیلوفرهای چینی محاط در طرحهای ترنجی،استفاده از خطوط و اشکال گیاهی و جانوری به صورت ردیفهای مطبّق افقی و پرندگان اشاره کرد.
ورود پارچه های اروپایی سبب واکنشهایی از سوی برخی دولتمردان قاجاری شد. عباس میرزا، نایب السلطنه فتحعلی شاه ، تصمیم به نصب کارخانه پارچه بافی برای رفع نیازمندیهای ارتش گرفت و در پی آن، یک کارخانه ماهوت بافی از روسیه خریداری و در شهر خوی نصب کرد. این کارخانه بخشی از نیازهای ارتش و طبقه اعیان و اشراف را تامین می کرد.21 در 1275 دومین اقدام در زمینه پارچه بافی صورت گرفت. محمودخان ناصرالملک کارخانه ای از مسکو خرید و به ایران فرستاد، اما به سبب معیوب بودن دستگاههای آن ، نتیجه ای به بار نیاورد. در 1312 مرتضی قلی خان صنیع الدوله کارخانه ریسمان ریسی و چلواربافی را تاسیس کرد. حاجی رحیم قزوینی و حاجی یوسف قزوینی در اوایل سده چهاردهم سعی کردند تا با ایجاد کارخانه هایی در تهران و تبریز با منسوجات خارجی مقابله کنند ولی هربار، تلاش آنان به سبب سیاستهای خارجی ناکام ماند. مهمترین و موثرترین واکنشها در برابر واردات پارچه های اروپایی، از جانب علما و تجّار اتخاذ شد. در اصفهان ، سیزده تن از علما از جمله حاج آقا نوراللّه اصفهانی در اعلامیه ای تاکید کردند که از خرید و مصرف منسوجات غیرایرانی خودداری می کنند و بر امواتی که پارچه کفن آنان غیرایرانی باشد، نماز نخواهند خواند. علاوه بر این ، حاج آقا نوراللّه اصفهانی به همراه برادرش آقانجفی و جمعی از تجّار، برای مبارزه عملی با سلطه تجاری اروپاییان ، موسسه ای تجاری به نام "شرکت اسلامیه " در اصفهان دایر کرد که تولیداتش بتدریج به سراسر ایران راه یافت و نمایندگیهای این شرکت در شهرهای مختلف ایران و حتی در کشورهای بزرگ گشایش یافت. این اقدام حمایت و پشتیبانی علمای طراز اول شیعه از جمله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی ، سیدمحمدکاظم یزدی ، ملامحمدحسن مامقانی و چند تن دیگر را به دنبال آورد. در فاصله سالهای 1312 تا 1344 دولتمردان قاجار با خرید کارخانه های نخ ریسی و پارچه بافی از کشورهای آلمان و انگلستان و نصب آنها در شهرهای تهران ، تبریز و اصفهان در توسعه پارچه بافی کوشیدند.22
در کنار محصولات ماشینی داخلی و پارچه های وارداتی دول اروپایی ، کارگاههای سنّتی نیز کماکان در شهرهای مختلف ایران چون کرمان ، اصفهان ، شیراز، یزد و کاشان فعال بودند.شالهای کرمان و قلمکارهای اصفهان جذابیت و کیفیت بسیار خوبی داشتند به گونه ای که تشخیص آنها از رقبای هندی و کشمیری دشوار بود. در دوره قاجار تغییراتی نیز در شیوه طرح ونقوش پارچه ها به وجود آمد. روش نوین گل سازی علی اشرف نقاش در پارچه بافی نیز تاثیر گذاشت و بتدریج طرحهای چهره و پیکره آدمیان بر روی پارچه ها منسوخ شد و به جای آن نقش گلهای سرخ تمام شکفته با پرندگان کوچک ، نقش گل و بلبل ، و گلهای ظریف شقایق ، سوسن و بنفشه بهاری بر روی منسوجات ظاهر گردید و پارچه های تافته با گلهای زربفت و پارچه های قلمکار مورد توجه قرار گرفت.
با شروع حکومت پهلوی اول و در فاصله سالهای 1302 تا 1333ش تاسیس انواع کارخانه های تولید نخ و پارچه مورد توجه خاص دولت قرار گرفت و قوانینی در حمایت از این صنعت تصویب شد. در پی این توجه دهها کارخانه تاسیس شد، از جمله کارخانه های وطن ، نساجی شاهی ، اقبال یزد، چیت سازی بهشهر، نختاب اصفهان و چیت ری.
در طول حکومت پهلوی اول و دوم کارگاههای سنتی در مناطق شهری ، روستایی و ایلاتی با همان روشهای گذشته فعال بودند و با ابزارها و دستگاههای سنّتی از الیافهای بومی انواع مخمل، قلمکار، پارچه های ابریشم، پشمی ، پنبه ای و کتانی تولید می کردند که بیشتر مصارف روستایی و ایلاتی داشت.23 در 1315 ش ، در پی افول هنرهای سنّتی ، دولت " هنرستان اصفهان " را برای احیای طرحها و نقشهای سنّتی تاسیس کرد. این هنرستان با تربیت هنرمندان مختلف تا حدودی سبب احیای پارچه بافی سنتی نیز شد.
1ـ1)عثمانی
بافندگی دولت عثمانی بر اساس تجارب اقوام آسیای صغیر شکل گرفت که از پیش از سلطه ترکان در بافندگی شهرت داشتند. ساکنان "چاتال هویوک" که از حدود 6500 تا 5500 قبل از میلاد در این ناحیه زندگی می کردند پارچه های پشمی می بافتند. در سده ششم قبل از میلاد دولت لیدی از مهمترین دولتهای غرب آسیای صغیر محسوب می شد.24 بافندگان انطاکیه در دوره ساسانی شهرت فراوان داشتند. بسیاری از مولفان مسلمان از بافته های روم شرقی (آسیای صغیر) همچون دیبا، اطلس، پرند، پارچه ها، پوشیدنیها، جامه ها، طراز، طیلسان و قبای رومی یاد کرده اند و در توصیف و شهرت آنها مطالبی نوشته اند.25 گفته های مولفان مسلمان نشان می دهد که منسوجات آسیای صغیر نزد مسلمانان از شهرت فراوان برخوردار بوده است.
مقدماتِ بافتِ بافته های باشکوه عثمانی در سده های یازدهم و دوازدهم که جهان غرب را خیره کرد، به سده پنجم و حکومت ترکان سلجوقی باز می گردد.26 آنها بشدت تحت تاثیر هنر ایران بودند و در بسیاری موارد هنرمندان ایران در ساماندهی هنر این سرزمین نقش فعال داشتند و بعد از فروپاشی حکومت مرکزی سلاجقه در سال 552 در ایران، هنر سلجوقی ایران در این سرزمین شکوفا شد. چند قطعه منسوج از دوره سلاجقه باقی مانده است که از جمله آنها یک قطعه پارچه زربفت با نقش شیر است و نام سلطان کیقباد، پادشاه قونیه را بر خود دارد. از پارچه های پنبه ای زردوزی شهر لاذق یاد می کند و می نویسد که بیشتر بافندگان آن زنان رومی هستند. به نوشته تاپان ، مورخ هنر ترک، بافته های ابریشمی زربفت سلاجقه روم با نقش شیر، عقابهای دو سر و اژدها اقتباسی از کاشیهای عصر سلجوقی ایران است و در کاشیهای کاخهای آناطولی می توان طرحهای پارچه این دوره را باز شناخت.
با تشکیل دولت عثمانی در سده نهم حجم تولید منسوجات افزایش یافت . به نظر می رسد که بورسه، پایتخت جدید، در آن زمان به صورت مرکزی برای پارچه بافی درآمده بود که محصولات آن شامل پارچه های ابریشمی و مخمل بود و بعدها، چه از نظر فنی چه از نظر طرح، به بافته های سبک گوتیک ایتالیا شباهت داشت و از سده دهم به بعد با کالاهای ونیزی و اسپانیایی در بازارهای اروپا به رقابت پرداخت.27 علاوه بر بورسه ، شهرهای دیگر آسیای صغیر مانند اِسکُدار نیز از لحاظ منسوجات شهرت داشتند. طرحهای پارچه های زربفت و مخمل عثمانیها مانند پارچه های عصر صفوی متنوع نیست و طرحهای تزیینی آن به طرحهای گل و بوته محدود است و بدین ترتیب سنت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم درباره حرمت تصویر موجودات زنده رعایت شده است. تاثیر بافته های ایرانی در روش بافت عثمانی سبب شد تا طرحهای شرقی بر روی پارچه ها نمایانتر و نفوذ طرحهای ایتالیایی محدود شود. بافندگان ترک اشکال طوماری و برگ نخلی را از ایران ، و اشکال انار و نقش مایه های دیگری را که در مخملهای ونیز دیده می شد، اقتباس کردند.
و این دو را به هم آمیختند و سبک خاص عثمانی را به وجود آوردند. تعداد قابل توجهی از منسوجات سده نهم تا دوازدهم دوره عثمانی در موزه های مختلف باقی مانده که در مجموع دارای طرحهای گل ، برگ و غنچه است و به سبک گل و بوته ایرانی شباهت دارد، با این تفاوت که اشکال گیاهی بافته های عثمانی بسیار درشت تر از نمونه های ایرانی است .
در زمان حکومت سلطان سلیمان (927-974) نقوش و تزیینات پارچه ها، سفالینه ها، ظروف فلزی یا کنده کاری روی چوب تحت تاثیر شدید طرحهایی قرار گرفت که اساساً در مصورسازی کتب مورد استفاده قرار می گرفت و گواه برتری این شکل از هنر در جهان اسلام بود. پارچه هایی که از سده نهم باقی مانده دارای طرحهایی به مقیاسهای بزرگتر از طرحهای پارچه های قرن دهم است.از نظر رنگ آمیزی پارچه های این دوره فوق العاده غنی است .از این پارچه ها بیشتر برای دوختن لباس، رومیزی،دستمال،حوله و پرده استفاده می شد، و انواع دیگر که دارای تزیینات خطی بود برای دوختن کفن و پرچم نیز به کار می رفت. رومتکاییهای طویل با طرحهای زیبایی که دارای دو نوار باریک در حواشی و طرحی بزرگ در وسط آن است و به نام اسکوتاری خوانده می شود، محبوبیت خاص داشته و در غرب نیز شهرت یافته است.
پارچه های مخمل ترکیه که نمونه های آن در موزه هنر متروپولیتن موجود است ، به طور کلی طرحهایی درشت تر از پارچه های زربفت دارند. در مخملهای سده دهم زمینه معمولاً قرمز و طرح تزیینی طلایی رنگ است و در آنها نخ نقره ای نیز به کار رفته است . یک قطعه مخمل در موزه هنر متروپولیتن موجود است که طرحی ترکی ـ ایتالیایی داشته با اشکال مخروطی و برگهای نوک تیزی که روی آنها گل قَرنفُل و سنبل وجود دارد، تزیین شده است. پارچه های باقی مانده از سده یازدهم و دوازدهم نشان می دهد که بتدریج نقوش و ترسیمات طرحهای تزیینی رو به انحطاط رفته است.
1ـ2)مغول و تیموری
با حمله مغول به ایران بسیاری از مراکز صنعتی- هنری از جمله کارگاه های خوزستان و ری از میان رفت. در واقع از زمان چنگیز تا حکومت غازان خان در سال 694 ه.ق دوره رکود هنری بود؛ ولی غازان خانبه تشویق و حمایت وزیر دانشمند خود، رشید الدین فضل اله زمینه های ایجاد مراکز علمی و هنری را فراهم ساخت و در این زمان تبریز کانون هنری شد و بسیاری از هنرمندان جذب این مرکز شدند و کارگاه های معتبر پارچه بافی در این شهر دایر شد و انواع پارچه خای زربفت و مخمل در این جا تهیه می شد که مارکوپولو و ابن بطوطه به آن اشاره کرده اند.
علاوه بر تبریز در شهرها یزد و شیراز پارچه های حریر و در کرمان زردوزی روی پارچه ابریشمی رواج داشت ودر طبرستان نیز انواع پارچه های پشمی و ابریشمی تهیه می شد.28
یزد به بافت نوعی پارچه زیبای ابریشمی معروف به یزدی معروفیت داشت که میان بازرگانان خریدار بسیار داشته است.در نیشابور نیز پارچه های حریر و کمخا بافته می شد که به هندوستان صادر می گردید.به طور کلی بافت پارچه های نفیس و قیمتی در دوره مغول بسیار رایج بود و معروف است در سال 629 مردم تبریز برای او گتای خنیمه ای بسیار گرانبها و زیبا از اطلس زربفت تهیه کردند.29
شایان ذکر است که علاوه بر منابع فوق که اشاراتی به اواع پارچه و مراکز بافت دارند. در دهه 1970 میلادی طی حفریات علمی از نجیر در 80 کیلومتری جنوب کرمان، 8 قطعه پارچه به دست آمد که با توجه به سایر آثار یافت شده در این مکان متعلق به دوره ایلخانی هستند، البته این پارچه ها به دلیل فرسودگی زیاد دارای نقوش واضخ و مشخص نیستند. ولی الیاف آنها و روش بافت مورد آزمایش قرار گرفته و مشخص کرده این پارچه ها اکثرا از الیاف پشم و ابریشم و شیوه تابیدن الیاف آن شیوه رایج ایرانی یعنی تابیدن چپبه راست به فرم () است و بنابر قول نوسنده در کارگاه های کرمان بافته شده اند. در یک نمونه از این پارچه ها آثار فلز مشاهده شده که مبین کاربرد الیافی است که روکش فلز داشته است ( گلابتون) به هر صورت این پارچه های مکشوف به عنوان شاخص جهت تاریخ گذاری پارچه های منسوب به ایلخانی از نظر شیوه بافت و نوع الیاف بسیار حائز اهمیت است.
در قرن نهم ه.ق، همزمان با حکومت تیموریان قسمت های شرقی ایران ایران از سایر نقاط کشور آباد تر بود و خراسان بزرگ که قبل از این هم در صنعت پارچه بافی شهرت داشت، اعتبار بیشتری یافت، به ویژه شهرهای سمرقند و هرات که در زمان تیمور و جانشینانش از مهم ترین مراکز بافت پارچه های نفیس بودند. یکی از دلایل عمده توسعه صنعت نساجی در این دوره انتقال بافندگان کشورهای چین و شام بود که تیمور آنها را به ایران آورد و مورد حمایت و تشویق خود قرار داد. در این زمان در شهر های یزد و اصفهان و کاشان و تبریز نیز انواع مختلف پارچه بافته و به کشورهای دیگر صادر می شد.30
ویژگی تبریز در این زمان بافت پارچه های ابریشمی و پنبه ای بود.31به طور کلی از دوره ایلخانی و تیموری تعداد کمی پارچه بافی است که اکثر آنها منسوب به این دوره هستند. به همین جهت، علاوه بر منون تاریخی و جغرافیایی نقوش و صحنه های نقاشی های مینیاتور و همچنین نقوش سفالینه های هم زمان به ویژه سفال های زرین فام که به نحوی جامه و ابر پیکر نقوش انسانی مشخص کرده اند از منابع مهم جهت بررسی به ویژه در مورد نقش مایه ها و طرح های تزئینی پارچه ها محسوب می شوند.
براساس بررسی ها انجام شده از منابع مختلف می توان انواع پارچه های این دوره را در چند گروه طبقه بندی کرد:
1ـ انواع پارچه های ابریشم، شاده و یا منقوش( حریر)
2ـ پارچه های زربفتی
3ـ پارچه های نقاشی شده با مهر و قالب که در این دوره به دلیل ورود پارچه های نقاشی شده چین به ایران، تولید آن در ایران نسبت به دوره سلجوقی بیشتر رواج یافت.
4ـ انواع پارچه های دوخته دوزی شده با الیاف زرو سیم و ابریشم.
5ـ پارچه مخمل که ابن بطوطه آن را به عنوان کمخا گفته است و کمخا در لغت به معنی پارچه منقوش و مخفف لغت کم خواب است و چنانکه می دانیم پارچه مخمل به دلیل داشتن پرز دارای خواب است. 32
نقوش و طرح های تزئینی پارچه های این دوره نیز بنابر نمونه ها ی منسوب و همچنین بررسی و مقایسه سایر آثار هم زمان می توان به چند شیوه تقسیم کرد:
1ـ نقش مایه های کاملا ایرانی که اکثرا نشان دهنده تداوم اسلوب های اوایل اسلام و به ویژه دوره سلجوقی است که اکثرا دارای مفاهیم ادبی و حماسی ایرانی است.
2ـ نقش مایه هایی که ملهم از هنر چین است؛ مانند به کارگیری نقش اژدها و سیمرغ.
3ـ شیوه ای تلفیقی از هنر چین و ایران.
4ـ پارچه های زربفتی که با شیوه ای خاص شبیه کار خاتم تزئین شده اند؛ یعنی تزئینات بسیار ظریف هندسی با الیاف فلز در بافت.
5ـ کاربرد کتیبه بر روی پارچه به ویژه با خط ثلث شیوه چینی33
لازم به ذکر است از ویژگی های مهم هنری در دوره ایلخانی و به خصوص تیموری نزدیکی برخی از هنرها به یکدیگر است که این امر به دلیل تشکیل کانون های هنری و تجمیع هنرمندان رشته های مختلف در این مراکز بود و در این دوره نقش مایه های پارچه ها بسیار نزدیک و مرتبط با نقاشی مینیاتور شد.
از دوره تیموری بندرت منسوجی باقی مانده است.در این دوره ،و پیش از آن ، بسیاری از مراکز سنتی پارچه بافی ایران، مانند خوزستان،شهرهای جنوبی فارس، ری، جرجان (گرگان)،ونیشابور،در یورش مغولان به نابودی کشیده شدند. اما شهرهای شیراز، یزد، کاشان ، هرات و شهرهای خراسان و ماوراءالنهرکه از قلمروهای مهم دولت تیموری بود انواع منسوجات را تولید می کردند. مینیاتورها و صفحات مُذَهَّب کتابها و جلدهای سوخت ، تاحد زیاد کیفیت طرحها ونقوش دوره تیموری را نشان می دهند. طرحها و نقوش پوشاک شخصیتهای شاهنامه بایسنغری و منظومه همای و همایون که در سالهای 833 و 834 در هرات نقاشی شده اند مدارک ارزشمندی درباره پارچه های عصر تیموری است . به استناد این آثار می توان گفت که در پارچه های تیموری گلها و برگهای درشت عصر ایلخانی جای خود را به نقوش ظریف و ریز برگ و گل و شکوفه های اسلیمی و ختایی داده و طرحها ظریفتر و گیراتر و از حیث ترکیب بسیار غنی و گسترده تر و مقدمه ای برای طرحها و نقوش پارچه های عصر صفوی شده است.
1ـ3)دوره صفوی
قرون دهم و یازدهم ه.ق را به جرات می توان عصر طلایی پارچه بافی در ایران دانست. در این زمان انواع پارچه های ابریشم، زربفت، مخمل، شال، قلمکار و انواع دوخته دوزی روی پارچه در کارگاه های معتبر شهر های اصفهان، یزد، کاشان، قم، کرمان، هرات، مشهد، تبریز و رشت تهیه می شد،که هر یک از این مراکز در تهیه نوع و یا انواعی از پارچه معروفیت داشتند وآن را صادر می کردند. از آنجا که دوره صفوی اوج هنر پارچه بافی ایران است و علاوه بر منابع مختلف نمونه های قابل توجهی از انواع پارچه مربوط به این دوره در موزه ها و مجموعه ها موجود است و می توان با استناد به آن در این بخش به شرح مختصر هر یک از انواع آن پرداخت. در میان صنایع دوره صفوی، پارچه بافی مهمتر از همه بود و شاهان صفوی به این صنعت علاقه و اهتمام بسیار داشتند، چنانکه شاه اسماعیل تولید انواع پارچه های ابریشمی و نخی را تشویق کرد. شاه عباس نیز صنایع بافندگی را به اوج رساند و سازمان ابریشم بافی کشور را شخصاً زیرنظر گرفت. در آغاز این دوره تبریز، کاشان ، یزد، اصفهان ، قزوین ، شیراز، کرمان و شهرهای خراسان از مراکز بافندگی بودند و در این شهرها حریرهای زربفت ، پارچه های ابریشمی ، مخمل و منسوجات خاص دوره صفوی چون پارچه های جناغی بافِ نخی، طلس، ابریشمینه های گل برجسته چینی (نیلوفر= گل شاه عباسی)، زری و مخمل تولید می شد.34 بافندگان دوره صفوی در ابریشمینه های گلدارِ خود، طرحهای تنگاتنگ و رنگارنگ نیز وارد کردند و به بافتهای چند تاروپودی یا جناغی، زمینه های طلایی براق بخشیدند. آنها مخمل را با چند لایه بافت تولید کردند. با آنکه تافته که دارای بافتی ساده با تاروپود متقاطع و از جنس ابریشم و نیمه ابریشم یا الیاف مصنوعی بود که از دوران ساسانیان تولید و صادر می شد، رواج و شکوفایی آن در شهرهای اصفهان و ابیانه در عصر صفویان بوده است.
بافته های صفوی ، بخصوص بافته ابریشمی ، همواره مورد ستایش جهانیان بوده است. این پارچه ها نه تنها طرح و نقش بدیع و نوظهور داشتند، بلکه ازنظر تنوع رنگ نیز بی نظیر بودند. بسیاری از پارچه های ابریشمی این دوره به آثار نقاشی مکتب اصفهان شباهت دارد. مشهورترین پارچه های این زمان زری و مخملهایی است که روی آنها به طور برجسته با ابریشم تزیین شده است. در زمان شاه عباس اول ،در اصفهان نیز دستگاه نساجی تاسیس شد که همانند دستگاههای نساجی یزد، کرمان و کاشان که در ابریشم بافی معروف بودند، پارچه های دربار را تهیه می کرد.
در زمان شاه طهماسب (919ـ984) در قزوین مکتب هنری خاصی در بافندگی به وجود آمد که از ویژگیهای آن نقش ترنج و گل و گیاه و شکار بود و در زمان شاه عباس سبک تازه ای روبه رشد گذاشت که ممیزه آن استفاده از نقوش گل و گلدان بود. بافته های دوره صفوی را از نظر طرح و نقش می توان به دو دوره تقسیم کرد: در دوره اول،خواجه غیاث الدین سبکی به وجود آورد که از ویژگیهای آن استفاده از طرحهای کوچکی بود که در کل هماهنگی داشتند. غیاث الدین اهل یزد و بافنده ای باذوق بود و در اختراع و ایجاد طرحهای مختلف و نقش آنها بر روی پارچه مهارتی بسزا داشت.از بافندگان مشهور این طرحها می توان از عبدالله بن غیاث، حسین بن غیاث ، یحیی بن غیاث و معزالدین غیاث نام برد. در دوره دوم طرحها و نقوش بافته ها متاثر از سبک نگارگری مکتب "رضا عباسی "بود. در این سبک بافنده بر نقوش و طرحهای بزرگ تاکید داشت . محمدخان و اسماعیل کاشانی و استاد معین از بافندگان به نام این سبک بودند.
در نخستین پارچه های دوره صفوی منظره باغ تصویری متداول بود و بسیاری از مضامین عاشقانه ادبیات فارسی برزمینه پارچه های ابریشمی بافته می شد.صحنه های شکار، حمله گربه سانان به طعمه هایشان، امیرزاده های سوار براسب با مهترانشان و صحنه های بزم و رقص مورد پسند همگان بود. در زمان شاه عباس مخمل پسندیده ترین پارچه به شمار می آمد. مخملهای اوایل صفوی نیز دارای همان گونه صحنه های سرورانگیز به روش ساده باف و با هیکلهای آدمی و نقوش گیاهی برجسته بر زمینه اطلس زری تولید می شد. در دوره های بعدی طرحها ساده تر شد و صحنه های زندگی روزمره بر روی پارچه خودنمایی کرد. ابریشم بافی در زمان شاه عباس دوم (1052ـ1077) به اوج کمال خود رسید. شاه سلطان حسین صنایع پارچه بافی یزد و کاشان و اصفهان را رونق بخشید. رسم خانه شاه سلطان حسین این بود که هر هفت سال تمام جامه های شاهی را بسوزاند و جامه های تازه تهیه کند، لیکن تارهای طلای پارچه های زربفت جمع آوری می گردید تا دوباره به کار رود.
با سقوط صفویان در 1135، صنعت پارچه بافی دچار رکود کامل شد. اندک رونق دوره نادرشاه افشار نیز زودگذر بود و با مرگ او صنایع بافندگی دولتی بسرعت روبه انحطاط نهاد. با روی کارآمدن قاجاریان در 1193 و استقرار امنیت در کشور، تولید پارچه در شهرهایی چون کرمان ویزد (پارچه های ابریشمی) و اصفهان (پارچه های نخی) رونق گرفت. در اوایل این دوره پارچه بافی ایران با رقابت تولیدات هند و دول اروپایی روبرو بود. شال کشمیری رقیب کرمانی خود را از بازار بیرون کرد و قلمکار هندی نیز عرصه را بر قلمکار ایرانی تنگ نمود. ورود پارچه های نخی اروپایی در اواسط سده سیزدهم که بهای بسیار ارزانی داشتند، صنایع بافندگی شهری ایران را با خطر جدی روبرو کرد؛ برای نمونه تعداد کارگاههای بافندگی کاشان که در سده یازدهم به هشت هزار رسیده بود، در اواسط سده سیزدهم به هشتصد کارگاه و شماره کارگاههای ابریشم بافی از 250 ، 1 کارگاه در سال 1212، به دوازده کارگاه در سال 1270 کاهش یافت.
2ـ مصر
پارچه های کتانی مصر از دیرباز شهرت داشت . در توری ظریف گره بافتی که از غار نَحَلْحِمار واقع در سواحل جنوب غربی بحرالمیت به دست آمده است،الیاف کتان مشاهده می شود و این امر از سابقه پارچه بافی در سرزمین مصر خبر می دهد.35تا سلسله هجدهم فراعنه مصر (1085ـ1580 ق.م) پارچه های کتانی سفید با بافتی ساده ، محصول کلی کارگاههای بافندگی مصر را تشکیل می داد. در دوره سلسله هجدهم ، علاوه بر کارگاههای افقی ، کارگاههای عمودی نیز که به کارگاههای قالیبافی شباهت داشت مورد بهره برداری قرار گرفت و با وجود این نوع کارگاه ، رنگ کردن پارچه ممکن شد.36
در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد، خاورمیانه با روشهای بافندگی ساده و قالیبافی ، بیشتر انواع شناخته شده پارچه های اعلای زمان را تولید می کرده است . هجوم ملل بیگانه در اوایل هزاره اول به مصر، تا حدی موجب رکود صنعت بافندگی در مصر شد، اما در عصر سلطه رومیها مصر مجدداً اعتبار گذشته خود را در این زمینه به دست آورد.37 با فتح مصر به دست مسلمانان در سال 21تغییرات زیادی در زندگی مسیحیان و قبطیهای بومی آن سرزمین ایجاد نشد. قبطیها اهل صنعت و حرفه بودند و اعراب از آنها برای کار در کارگاههای جدید بهره گرفتند.38 خلفای عباسی بنابه نیازهای دربار کارگاههای طرازبافی را در مصر ایجاد کردند و گسترش دادند. اقتدار مصر در صنعت نساجی از زمان فرمانروایی احمدبن طولون که در 240 به حکومت مصر گمارده شده بود، آغاز می شود. کارگاه طرازبافی مصر در آن زمان از لحاظ منسوجات کتان و ابریشم معروف بود و پارچه های مصری به سایر ایالات از قبیل شامات و عراق صادر می شد. یک قطعه پارچه کتان که با ابریشم قرمز روی آن کتیبه ای گلدوزی شده و متعلق به قرن سوم است و در سامرا به دست آمده ، نشان می دهد که شهر تنّیس، نزدیک پورت سعید، محل کارگاه بافت آن بوده است . تنّیس که پنجهزار دستگاه بافندگی داشت از جهت چندین نوع پارچه از جمله پارچه ای به نام قصب معروف بود. ناصرخسرو در سفرنامه اش به بافندگی تنّیس اشاره دارد. در جوار تنّیس شهر تونه قرار داشت که پارچه کتان اعلا و مخصوصاً کسوت کتانی کعبه در آنجا بافته می شد. پارچه های ابریشمی دبیق معروف بود و در دمیاط پارچه های کتان سفید عالی بافته می شد. شهرهای اسکندریه و فسطاط در پارچه بافی مشهور بودند. در قرن چهارم تنیس و دمیاط بیشترین اهمیت را یافت. تا سال 360 تنها از تنیس سالیانه بیست تا سی هزار دینار انواع قماش صادر می شد. بافندگی در دلتای مصر صنعت خانگی بود، زنان کتان می رشتند و مردان می بافتند و تجار قماش روزانه دستمزدشان را می دادند و خود جز به سمسارانی که دولت تعیین کرده بود، نمی توانستند جنس بفروشند. از دوره طولونی و عباسی منسوجاتی باقی مانده است که امروزه در موزه های مختلف جهان نگهداری می شود.
در طی این دوره پارچه های کتیبه دار از جنس ابریشم ، پشم و کتان یا ترکیبی از آنها با نقوش گیاهی، جانوری و هندسی بافته می شد. در فیّوم کارگاههایی وجود داشت که به اسلوب معروف قبطی قماش تهیه می کردند. نمونه ای از این پارچه ها در موزه هنر متروپولیتن موجود است . در اسلوب قبطی اشکال انسان ، حیوان و گل در اشکال شش گوش بافته می شد. بافندگان عصر طولونی و عباسی مصر در تولید منسوجات با تزیین بافته و گلدوزی ابریشم مهارت داشتند.39
منسوجات دوره فاطمی (356ـ567) از کیفیت عالیتری نسبت به دوره عباسی برخوردار بودند. در این دوره ، پارچه های کتان و ابریشم در نهایت لطافت و ظرافت بوده و ستایش سیاحان و مسافران را برمی انگیخته است. ناصرخسرو، در دیدار از مصر در بین سالهای 421 تا 444، از انبوهیِ منسوجات دکانهای بزازان مصر صحبت می کند. قطعاتی از منسوجات دوره فاطمی در موزه متروپولیتن نگهداری می شود. منسوجات عصر فاطمی در آغاز دارای کتیبه های خط کوفی است که در بعضی نمونه ها جنبه تزیینی آنها افزایش می یابد و انتهای حروف به اشکال نباتی و برگ نخلی ختم می گردد. بر روی یک قطعه پارچه کتانی که نام خلیفه الظاهر دیده می شود، در یک ردیف طرحهای ترنجی که یک درمیان قرمز و آبی تیره است تشکیل یافته و در داخل آنها اشکال پرندگان و عقاب نقش گردیده است. مستنصرفاطمی (427ـ 487) مالک مقادیر معتنابهی پارچه های نفیس بود، از جمله خیمه های بزرگ با نقوش پرندگان، فیلان و تصاویر دیگر، به اضافه بیست هزار طاقه ابریشمینه "خسروانی".40منسوجات فاطمی نیز دارای طرحهای جانوری ، انواع پرندگان، طرحهای برگ نخلی و طوماری و اشکال هندسی است .
از دیگر ویژگیهای پارچه بافی عصر فاطمی به کارگیری نخهای طلایی در بافته ها است که این نوع منسوجات برای کارگزاران حکومت بافته می شد. در اواخر این عصر بتدریج خط نسخ جای خط کوفی را در کتیبه نویسی بر روی پارچه گرفت و حروف نسخ با اشکال و نقش مایه های گیاهی (اسلیمی و ختایی) ترکیب شد. افزون بر این ، در طی دوره عباسی و فاطمی منسوجات با تزیین مُهر و نقاشی رواج کامل داشت. در طی این دو دوره پارچه های کتانی با قلم نی و مهر تزیین و منقوش می شدند. در موزه هنر متروپولیتن شش قطعه پارچه وجود دارد که طرح تزیینی آنها با قلم نی به رنگ قهوه ای تیره و طلایی نقاشی شده است. روی یکی از این قطعات که متعلق به دوره عباسی است یک لوحه مستطیل شکل کشیده شده که داخل آن کتابت و نقش مایه های گیاهی است و شبیه به سوره های قرآنهای قرن سوم است.این نوشته ها گاهی با طلای مایع نقش می شد که احتمالاً از علایم مشخصه کارگاههای بافندگی مصر بوده است . عمل چاپ کردن نقش به کمک مهر روی پارچه از زمان قبطیها مرسوم بود و در دوره اسلامی در مصر تکمیل شد و از آنجا به اروپا و آلمان راه یافت . نساجان عرب برای چاپ کردن طرحهای تزیینی روی پارچه قالب چوبی به کار می بردند. این تزیینات معمولاً عبارت بود از طرح کلی شامل نقش مایه های گیاهی که به رنگ طلایی کشیده می شد. در یک نمونه پارچه کتانی لطیف متعلق به سده چهارم که دارای نقش شیر است، شیرهای داخل مربعها به رنگ قهوه ای و طلایی و شیرهای خارج مربعها با رنگ دیگری نقش شده است . برای این طرح شش قالب مختلف به کار برده شده است . چهار قالب برای تصویر، یک قالب برای زمینه مناطق مربع و یک قالب برای حاشیه مربع این نوع پارچه شاید به جای پارچه های گران قیمت که با نخ طلایی گلدوزی یا نقاشی می شد، عرضه می گردید.
در دوره مملوکان تولید پارچه های طراز و فن قلابدوزی با ابریشم بر روی پارچه های کتانی عصر فاطمیان از بین رفت ، اما 41سبک جدیدی در ابریشم کاری که تحت تاثیر کارگاههای چینی دوره مغول بود، ابداع شد. در طی دوره ممالیک روابط تجاری با جنوب آسیا پر رونق بود. تعداد زیادی از البسه فاخر مذهبی گنجینه های قدیمی اروپا تاکنون باقی مانده که در مصر تولید می شد و در غرب بسیار مورد توجه بود. این پارچه های زربفت از نظر روش بافت شباهت به پارچه های برجسته کاری شده ایرانی سده هشتم دارد، ولی مشخصات متعارف دوره مملوکان و تاثیرات غیرقابل تردید شرق دور در نقاشی گلها و حیوانات آن دیده می شود. طرحها و نقوش دوره مملوک با آثار ایران عهد ایلخانی مشابهت فراوان دارند به گونه ای که در بیشتر موارد تشخیص مراکز تولید آنها دشوار است . یقیناً بسیاری از طرحهای هندسی و گیاهی و جانوری عهد ایلخانی از طریق شام به مصر راه می یافت . گلدوزیهای دوره ایوبی و ممالیک در مقایسه با گلدوزیهای دوره فاطمی که با نخ طلا و نقره بافته می شد، ساده است.42
امیران ،کارگزاران و خانواده سلاطین مملوک با توجه به نوع مشاغل خود، دارای نشانهای ویژه بودند. این نشانها در بیشتر اشیا و آثار مورد استفاده آنها و از جمله بر روی البسه آنها بافته می شد. نمونه هایی از این نوع پارچه ها در دست است که از جمله آنها قطعه پارچه ای با نقش ساغر است که نشان شغلی ساقی در دستگاه سلطان بوده است و قطعه ای با نقش هلال ماه است که نشان سلطان مصر بوده است. همچنین نقش ماهی از جمله نقوش رایج بر روی منسوجات دوره مملوک است. در اواخر دوره مملوک استفاده از نقوش گیاهی و جانوری بیشتر رایج شد.بافت چنین پارچه هایی نیاز به دستگاههای بافندگی پیچیده داشت .در توصیف جالبی از "دارالطراز" (کارخانه نساجی) اسکندریه در سده هشتم، به نساجانی اشاره شده است که مشغول بافتن پارچه های پر نقش ونگار با دستگاههای بافندگی بودند.43
3ـ شام
این منطقه در طی هزاره دوم قبل از میلاد با روش کارگاه عمودی و تولید پارچه های پشمی توانایی خود را در تولید پارچه های رنگین به ظهور رساند.44 اروپای عهد کهن کارگاه عمودی را از شام به وام گرفت. شهرهای صیدا و صور در طی سده های پانزدهم تا ششم قبل از میلاد و شهرهای بزرگ شام ، خاصه پالمیرا (تَدْمُر ) و دورا ـ ائوروپوس در طی سده های دوم قبل از میلاد تا قرن دوم میلادی نقش بسیار مهمی در تجارت و تولید پارچه بین شرق و غرب ایفا کردند.45 46فرهنگ پالمیرا عمیقاً به فرهنگ اشکانیها وابسته بود و منافع مادی آنها ایجاب می کرد که بیشتر به سوی ایران ثروتمند و غنی متمایل گردند. کاروانهای آنها برای خرید و صدور منسوجات ابریشمی تا حدود شمال غربی هند و برخی تا سواحل و جزایر خلیج فارس در رفت و آمد بودند. در این زمان شهرهای شام به عنوان مهمترین شهرهای جاده ابریشم در انتقال فنون و طرحهای پارچه بافی نقش مهمی داشتند. پوشاک فاخر زنان و مردان پالمیرایی که در بین آنها ایرانیها نیز دیده می شدند، نشان ثروت ناشی از تجارت و تولید انواع منسوجات در این سرزمین است. در سده های اول تا سوم میلادی نساجان شامی به هنرمندی شهرت داشتند.47
در سده ششم میلادی در بیروت ، صور و صیدا کارگاههای نخ ریسی و بافندگی وجود داشت و ابریشم خام از هند و سیلان به این نواحی آورده می شد. شهرهای شام از مراکز مهم تهیه و تولید رنگ ارغوانی به شمار می رفت و در کارگاههای سوریه انواع حریر و دیبا بافته می شد . پارچه های ارغوانی در دنیای غرب مشتاقان فراوان داشت و کارگاههای سوریه در رنگ آمیزی نخهای ابریشمی و پشمی مهارتی بسزا داشتند و رنگ ارغوانی را از نوعی حشره دریایی که در سواحل سوریه می زیست ، استخراج می کردند.48پروکوپیوس، مورخ بیزانسی سده پنجم میلادی ، بافت و تجارت پارچه های ابریشمی را در بیروت و فنیقیه تایید کرده است.
به نوشته مسعودی،شاپور اهالی شام را به شوش ، شوشتر و دیگر شهرهای خوزستان کوچ داد. آنها فرزندانی پدید آوردند که از همان روزگار به تدارک و بافتن دیبای شوشتری و دیگر انواع پارچه های ابریشمین در شوشتر، اهواز و شوش پرداختند. در طول دوران اسلامی نیز شهرهای شام در تولید انواع منسوجات مشهور بودند.49 جبّه ،بساط ،حریر و عبای شامی، جامه های مویینه دمشق و منسوجات حلب و پارچه مخصوص بعلبک در متون دوره اسلامی ذکر شده است.50 معمولاً خلفا اطلاعات تاریخی را بر روی پارچه طراز نقش می زدند. این نوشته ها امروزه در تعیین مکان و تاریخگذاری آنها کمک می کند. نمونه ای از بافت پرده قالیچه نمای پشمین با نقش شمسه هایی مزین به نقش خروسان و عقابان که دارای کتیبه ای به نام مروان، خلیفه اموی، است در موزه منسوجات واشینگتن باقی مانده است .
پارچه های ابریشمی و پشمی شام در اوایل دوره اسلامی با روشِ روم شرقی و ساسانی بافته می شد. در طی سده های ششم تا هشتم میلادی کارگاههای بافندگی روم شرقی ،که کارگاههای شام نیز جزو آن محسوب می شدند، از روشهای ساسانی پیروی می کردند. قطعات متعددی از پارچه های ابریشمی و پشمی متعلق به سده ششم و هشتم میلادی یعنی اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی در دست است که تشخیص ساسانی ، روم شرقی و اسلامی بودن آنها بسیار دشوار است. بیشتر این پارچه ها دارای طرح و نقش ساسانی است . بر روی این پارچه ها صحنه های شکار، جنگ آدمها با حیوانات، عوامل تزیینی سنتی ایرانی یعنی شیر، تازی، سگ بالدار، گراز، بزکوهی ، انواع پرندگان و درختان بافته می شد. نقشهای ایرانی ساده و محکم و معنی دار و قوی بودند و رنگ آنها معتدل بود و با نقشها تناسب و هماهنگی بیشتری داشت و از این نظر در رقابت با منسوجات روم شرقی تواناتر بود. حضور منسوجات ایرانی در کلیساهای اروپا این نظر را تایید می کند، به همین دلیل در طی سده های ششم تا هشتم میلادی کارگاههای روم شرقی از نمونه های ساسانی تقلید می کردند. هنرمندان روم شرقی بخوبی قادر بودند به سبک ایرانی ، موضوعات را در یک دایره یا لوزی و یا شکل هندسی دیگری قرار دهند. بعلاوه ، کارگاههای روم شرقی از کارگران شامی و مصری نیز سود می بردند. در نتیجه ، با شروع دوره اسلامی در شام ، کماکان طرحها و نقشهای ساسانی در منسوجات آنجا تداوم یافت. چند نمونه از این گونه بافت در موزه هنر متروپولیتن موجود است که روی آنها کتابت عربی و خط کوفی دیده می شود و متعلق به سده دوم و سوم است.
طرحهای ساسانی در دوره اموی و عباسی در عراق و شام بشدت تعقیب و تقلید می شد. قطعه پارچه ابریشمی دیگری در موزه متروپولیتن وجود دارد که در دوره ایوبی و در شام بافته شده است.این پارچه به رنگ زرد طلایی و زمینه سبز است . طرح تزیینی آن عبارت است از پرندگانی که جفت جفت در داخل مناطقی متشکل از بندهای متموج قرار دارند. در وسط هر دو پرنده یا دو عقاب، اشکال درخت نخل که در منسوجات ایران دوره سلجوقی نیز دیده می شود نقش شده و در نظر اول شخص تصور می کند که این پارچه به دوره سلجوقی در ایران تعلق دار. در قرن پنجم و ششم ،که سلجوقیان بر ایران حکومت می کردند، بسیاری از اشکال هنری دوره ساسانی در ایران احیا شد و در پی اقتدار این سلسله بسیاری از اشکال هنری ایران با عمق بیشتری در شام و سواحل افریقا تعمیم یافت. امرای دست نشانده سلجوقیان چون سلاجقه شام سبب انتقال بسیاری از مواریث فرهنگی ایران به این سرزمین شدند و ازینرو تاثیر هنر ایران تا سده های بعد در هنر شام دیده می شود. قطعه پارچه ای ابریشمی به رنگ پرتقالی و سبز در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن موجود است که به نیمه دوم سده هفتم تعلق دارد. این پارچه ،که بر روی آن اشکال پرندگان زوج داخل حلقه های دایره ای شکل نقش شده است ، در اوایل دوره مملوک بافته شده و به احتمال زیاد محصول کارگاههای شام است.
در سده های هشتم و نهم که مملوکها بر شام و مصر حکومت می کردند، کارگاههای بافندگی شام فعال بودند و منسوجات در نهایت استادی و مهارت بافته می شد. در طی این دوره ، کتیبه نویسی روی منسوجات و استفاده از گل و بوته به سبک چینی را مغولان در شام رواج دادند. منسوجات شامیِ سبک چینی به این سده ها تعلق دارد. بر روی تعدادی از پارچه های حریر که در حال حاضر در موزه های برلین ، ویکتوریا و آلبرت نگهداری می شوند، نام و القاب الناصر محمدبن قلاوون سلطان مملوک نقش شده است . طرح این پارچه ها تحت نفوذ منسوجات چین است . افزون بر این ، قطعات دیگری از پارچه های ابریشمی متعلق به دوره مملوکی در دست است که طرحهای اسلیمی و گلهای نیلوفر به سبک چینی بر روی آنها دیده می شود. در نیمه دوم سده نهم عثمانیها بر شام مسلط شدند و سلطه آنها تا اوایل قرن چهاردهم به طول انجامید. شام در طول دوره عثمانی نیز از مراکز مهم صنعت نساجی شمرده می شد.
4ـ هند
ساکنان دره سند از پیشگامان هنر بافندگی در جهان باستان بودند. شهرت منسوجات هند مسلمان متعلق به سده های یازدهم تا سیزدهم است . در دوره سلاطین بزرگ بابری بسیاری از اشکال هنر ایران ، از جمله طرحها و نقوش بافته های دوره صفوی ، در هند رواج یافت . منسوجات مغولی زیر نظر دربار بافته می شد و طرحها و نقوش آنها ترکیبی از نقوش ایرانی و هندی بود و تولید پارچه های مخمل با نقشهای گل و گیاه طبیعی رواج داشت.51 افزون بر شیوه های بافت منقوش ، رنگ آمیزی پارچه در هند از سابقه طولانی برخوردار بود. پارچه به دو طریق تزیین می شد: یکی قلمکاری و دیگری رنگرزی و نقاشی که این روش در زمان بابریان به منتها درجه ترقی خود رسید.
در موزه هنر متروپولیتن نمونه های خوبی از پارچه های نخی نقاشی با مهر متعلق به سده یازدهم و دوازدهم نگهداری می شود. این پارچه ها در انگلیس و آمریکا به نام پلامپور و پینتادوس معروف بود و با اشکال و تصاویر انسان و درخت زندگی تزیین می شد. نمونه هایی از پارچه پینتادوس متعلق به اواسط سده یازدهم، چند روپشتی است که با تصاویر مردان و زنان ملبس به لباس ایرانی و هندی تزیین شده است.
کشمکشهای داخلی دودمان بابری و حمله نادرشاه و تاراج خزانه های گورکانیان در اواسط سده دوازدهم، سبب رکود هنر بافندگی هند شد52. در طی سده های یازدهم تا اواخر سده سیزدهم کشمیر در شمال غربی هند در تولید ترمه های نفیس مشهور بود و بخشی از این ترمه ها با نام شال کشمیری شهرت جهانی یافت. این ترمه ها به سبب کیفیت جنس و طرح و رنگ مورد توجه دربارهای پادشاهان صفوی و بابریان هند بود و به دلیل نیاز، بسرعت رو به شکوفایی گذارد، اما در اوایل قرن چهاردهم و بیستم با ورود منسوجات اروپایی از حرکت بازماند.
5ـ اندلس
بافندگی در اندلس حاصل تجارب تمدنهای یونان ، روم ،بین النهرین ، ایران ، روم شرقی،مصر و شمال افریقا است که در این میان سهم ایران و شام و مصر چشمگیرتر است . از پیشینه بافندگی اسپانیای پیش از اسلام آگاهی چندانی در دست نیست ، اما یقیناً فنیقیها که در سده ششم قبل از میلاد در شمال افریقا حضور داشتند محصولات خاورمیانه ای و مصری را به این سرزمین عرضه می کردند. در طی حکومت رومیها، اسپانیا یکی از قلمروهای مهم جهانِ مسیحیت به شمار می آمد، اما اقتدار تمدن اسپانیا را باید از زمان حضور اسلام در این سرزمین جستجو کرد. بافندگی اندلس همان مدارجی را طی کرد که سرزمینهای شرقی اسلام آن را پیمودند. مسلمانان کشت پنبه و صنعت ابریشم را در اسپانیا رواج دادند و تولید پارچه های کتانی در اسپانیا به شکوفایی رسید و در قرن ششم و دوازدهم به فرانسه و از فرانسه به سایر ممالک اروپایی راه یافت53. ترکیب رنگها و طرحهای منسوجات اسلامیِ اسپانیا سرمشق طراحان پارچه در اروپا گردید. نفوذ طرحهای اسلامی ، خاصه ایرانی ، ابتدا از اسپانیا شروع شد و سپس به ایتالیا راه یافت و بعدها در سراسر اروپا به کار گرفته شد.
قبل از قرن چهارم هجری هنرمندان شام حریربافی را به اسپانیا انتقال دادند و در این کشور پارچه های بسیار ظریف و زربفت بافته شد.54 پارچه های اسپانیا شباهتهایی با تولیدات کارگاههای سیسیل دارد و پارچه های تولیدی در این دو سرزمین با تولیدات پارچه در جهان اسلام متفاوت اند. زمینه های مورد توجه در این پارچه ها بیشتر تیره ، سبز، قهوه ای یا سیاه و نقشها کرم، قرمز، آبی و سفید بوده است و نقشها ویژگی خود را دارند و تا اندازه ای خشن و جدی طراحی می شده اند. در فهرست اموالِ دربارِ پاپ در قرن سوم ونهم منسوجات اسپانیا ذکر شده است. به نوشته ادریسی، مورخ قرن ششم ، در المِریّه اندلس هشتصد کارگاه بافندگی برای تولید حریر و دیگر منسوجات وجود داشت مشخصات بعضی از منسوجات اندلسی سده پنجم و ششم طرحهای درشت انسان و حیوانات وپرندگان است. معروفترین این قطعات تصویر مردی است که شیری را خفه می کند. این پارچه ها به رنگ قرمز، سبز و طلایی بافته شده اند و در موزه هنر و صنایع برلین ،و موزه هنرهای تزیینی در کوپر یونیون نیویورک نگهداری می شوند. قطعه ای از پارچه های بافت غرناطه در سده هشتم در دست است . این قطعه ابریشمی دارای ردیفهای افقی با اشکال گل و بوته و طرحهای هندی و پرنده هایی است که برروی بوته گل نشسته و در مقابل نخل قرار دارند. این قطعه با رنگهای قرمز، طلایی و آبی تیره و روشن از زیبایی چشمگیر برخوردار است.
منسوجات دیگر سده هشتم و نهم وچهاردهم و پانزدهم اسپانیا با اسلوب موسوم به طرازالحمراء تزیین شده اند. طرح این تزیین از بندهای متداخل و اشکال هندسی چند گوش و نقش مایه های گیاهی (اسلیمی) و کتابت به رنگهای شفاف است . نمونه های عالی این منسوجات که احتمالاً در غرناطه بافته شده اند در موزه متروپولیتن موجود است . پارچه هایی با روش اسلامی تا قرن دهم در اسپانیا رایج و مورد توجه بود . بررسی پارچه های اسپانیا نشان می دهد که طرحها و نقشهای آنها تا حد زیاد از بافته های ساسانی متاثر بوده است و اغلب این منسوجات دارای طرحهای مدور و چند ضلعی متوالی در ردیفهای افقی هستند که در متن آنها "درخت زندگی"، بز، خرگوش ، طاووس ، شیر و انواع پرندگان به همانگونه که در منسوجات ساسانی دیده می شدند، بافته شده اند. قطعه ای از پارچه ابریشمی موجود در سن ایسیدورو در لیون ، از نظر ترکیب بندی نقوش درزی و مدالی ، با اینکه در اندلس در سده پنجم بافته شده ، نقش بندی منسوجات دوره ساسانی را کاملاً حفظ کرده است . گر چه خصوصیات تازه ای نیز در آنها راه یافته است.55 طرحهای ساسانی تا پایان سده ششم در ایران مورد توجه بود، این طرحها از طریق شام ،مصر و متصرفات بیزانس به اسپانیا رفت و در آنجا مورد استقبال قرار گرفت و از اسپانیا به سراسر اروپا گسترش یافت.
فصل دوم:
دستگاههای بافندگی و روشهای بافـت
دوک نخ ریسی اولین وسیله پارچه بافی است که الیاف را به نخ تبدیل می کند. تکامل این وسیله نقش مهمی در پیشرفت فن نساجی داشته و مقدمه پیدایش چرخ نخ ریسی است . یافته های باستان شناسی نشان دهنده استفاده دوک از دوره نوسنگی است.در بسیاری از محوطه های باستانی عصر نوسنگی ایران دوکهای متعددی یافت شده اند. مهری از محوطه چغامیشِ خوزستان متعلق به 3300 ق.م زنی را در حال نخ ریسی نشان می دهد.
دستگاه بافندگی وسیله بعدی است که تاریخ ابداع آن به اوایل هزاره چهارم قبل از میلاد می رسد. بر روی مهری که از شوش به دست آمده است ، دو نفر در کنار دستگاه بافندگی نقش شده اند که نشان دهنده وجود این حرفه در آغاز عصر شهرنشینی است. این دستگاه یکی از دست آوردهای تاریخ تمدن است که تمدنهای ایران ، چین ، سوریه و مصر در تکامل آن سهم بسزایی داشته اند. کار دستگاه بافندگی درهم تنیدن تار با پود است.دستگاه بافندگی تارها را به حالت کشیده نگاه می دارد تا پودها را بدان ببافند. نخستین بافته یافته شده از تپه یحیی در کرمان ، متعلق به هزاره پنجم قبل از میلاد و از نخهایی است که از الیاف حیوانی به دست آمده اند.
ایجاد طرح و نقش بر روی پارچه نیاز به ابزار و مهارتهای فنی داشت . به احتمال زیاد، بافت پارچه های طرح دار به شکل طرح دوپودی در جنوب و غرب ایران در حدود دوهزار سال قبل از میلاد رایج شده بود. در این روش دو پود باهم و در یک سازمان به کار می رفتند، یکی برای بافت ساده و دیگری برای جایی که لازم بود طرح بر روی پارچه آورده شود. این روش شکل ساده ای از پارچه مرکب است. کمی بعد از ایران ، در چین نوعی بافت رایج شد که اصطلاحاً به آن تار طرح مرکب می گویند. در این روش دوتار با رنگهای متضاد به کار می رفت و قسمتی از هر تار طبق طرح روی پارچه آورده می شد و بدون آنکه تارها درهم با هم بافته شوند پود از بین دو تار عبور می کرد، و بافت پود دیگر مانند بافت ساده بود که در یک زمان با هر دو تار درهم می شد. در آغاز عصر مسیحیت روش دیگری در بافت تار طرح مرکب در چین ابداع شد. این روش با روش قبلی اندکی تفاوت داشت ، بدین صورت که تار نگهدارنده در پود، جناغی بافته می شد و تار طرح روی آن آزاد بود. در این نوع بافت ، پارچه در قسمت تارهای آزاد و شناور اطلس نما می شد و بقیه پارچه زمینه جناغی متضاد پیدا می کرد.
این دو شیوه بافت با روشهای چینی از دوره اشکانی در شرق ایران رواج داشت و بتدریج به سوی غرب گسترش یافت . بافندگان ایرانی روش دو تار را به کار بردند، ولی چون به طرح بافت پودی عادت داشتند، روش چینیها را معکوس کردند و پارچه ای ترکیبی بافتند که طبق طرح یکی از پودها روی پارچه قرارمی گرفت . این روش ترکیبی از اوایل دوره ساسانی در ایران رواج یافت و سپس به روم شرقی ، سیسیل، ایتالیا و شمال اروپا راه یافت وبه نام پارچه های مرکب شهرت پیدا کرد.
در دوره ساسانی روش دیگری در پارچه بافی رواج یافت که از دوره سلسله هان (220 میلادی) در چین رایج بود. این روش در سده دوم میلادی در آسیای مرکزی و در سده سوم میلادی در شام رونق داشت و در این منطقه به نوعی بافت جناغی مبدل گردید، سپس از شام به ایران و از ایران به چین رفت . این بافت از دوره ساسانی تاکنون در ایران رایج بوده است.
بافت پارچه های طرح دار با نقوش هندسی وگیاهی نیازمند دستگاههای بافندگی کارآمد است.کمبود منابع تصویری و نوشتاری امکان قضاوت درباره کم وکیف دستگاههای بافندگی دوره اشکانی و ساسانی را دشوار می سازد. با اینهمه،وجود پارچه هایی با طرحهای گیاهی،جانوری و هندسی که از دوره ساسانی خاصه از پایان این دوره باقی مانده است ، وجود دستگاههای بافندگی تکامل یافته تری را نسبت به چین تایید می کند.56
در دوره اسلامی نیز دوک نخ ، چرخ نخ ریسی و دستگاه بافندگی مهمترین ابزارهای بافت بودند. مسکویه احتمالاً به چرخ نخ ریسی در یکی از شهرهای عصر آل بویه اشاره دارد،که نشان دهنده کارآیی بالای این دستگاه است .این دستگاه در دوره اسلامی نیز با پیشرفتهای فنی همراه بود، از جمله تکامل رکابهای مخصوص بالاو پایین بردن متناوب تارها با حرکت پا،که تواناییهای بافنده را به مقدار زیاد افزایش می داد. در این دوره دستگاههای رکاب دار رواج یافت.
کیفیت نقش پارچه ها کمک ارزنده ای به شناخت دستگاههای بافندگی دوره اسلامی می کند. با دستگاه دو رکاب و دو تارکش می توان پارچه های ساده و راه راه و یا به عبارتی نقشهای هندسی بافت ، اما طرحهای تزیینی و بافت پارچه هایی با نقشهای جانوری و گیاهی و صحنه های شکار و غیره با دستگاههایی با رکابهای بیشتر امکان پذیر است.بافت چنین پارچه هایی نیاز به دستگاهی به نام "چله کش" دارد. مسلمانان این گونه دستگاههای نقش بندی را تکمیل کردند و در کارگاههای طرازبافی به کار گرفتند. مشخصات فنی و کیفی پارچه ها همواره موردتوجه محتسبان بود. پارچه ها بعد از اتمام بافت ، پرداخت و سپس به معرض فروش گذاشته می شدند. پارچه های پشمی را زیرفشار قرار می دادند تا پر و ضخیم شوند و بعد پارچه را می شستند. پارچه های کتانی را می کوبیدند تا سطح آن بهبود یابد. پس از کوبیدن و شستن ، پارچه را در هوای آزاد می گستردند تا خشک شود. کار رنگبری پارچه های پشمی و کتانی را قصّار (شوینده) انجام می داد. سرانجام پارچه ها را اطو و صاف می کردند. در تولید انواع پارچه بیش از صد صنف فعالیت می کرد وحرفه های دیگری چون رنگبر، کوبنده ، رنگرز، نخ ریس نیز در کار تولید پارچه شرکت داشتند.
فصل سوم:
زربافی
زری بافی یکی از هنر های ملی ایران است با پیشینه کهن که در دوره صفوی از نظر توع تکنیک بافت، نقش و رنگ به اوج زیبایی رسید.اصولا به پارچه ای که در بافت آن الیاف گلابتون به کار رفته باشد؛ زری یا زربفت می گویند. گلابتون نیز نوعی الیاف است که مغز آن ابریشم بسیار ظریف است که روکشی از الیاف فلز طلا یا نقره دارد که به دور نخ ابریشم پیچانده می شود.
نساجی با الیاف زرو سیم از دوران باستان در شرق رواج دشته است. درکتاب اوستا نیز از فرش های طلایی نام برده شده و در کتاب های باستانی چین از البسه پادشاهان ایرانی با بافته های زرین و سیمین یاد شده است.
اصطلاح زرکشی در ادبیات ایرانی نیز مربوط به شخصی است که تارهای طلا و نقره را می کشد و جهت تهیه الیاف گلابتون آماده می سازد. پارچه ها ی زربفت از نظر تکنیک بافت تقسیماتی دارند ولی وجه مشترک همه آنها در به کارگیری الیاف گلابتون در پود های نقش انداز است.
1- زری اطلسی: این نوع پارچه زری بسیار ظریف و لطیف است و در بافت آن نسبت به سایر الیاف پود، گلابتون کمتری استفاده می شود( یعنی ممکن است در میان 10 پود نقش انداز فقط 2 یا 3 پود گلابتون باشد).
2- زری دارایی که بر عکس زری اطلسی الیاف گلابتون نسبت به سایر الیاف پود بیشتر است و بنابراین پارچه های ضخیم تر و سنگین تر می شود.
3- زری حصیری که بافت آن نسبتا درشت و بعضاً اریب مانند است.
4- زری لپه بافت پشت کلاف. در این نوع زربفت، نقوش روی پارچه به طور برجسته شبیه گل دوزی روی پارچه نمایان است و در پشت پارچه نیز الیاف پودهای نقش اند مشابه پشت پارچه های گل دوزی شده، رها و مشخص هستند.
با تمام تنوع نقوش در پارچه زری دوره صفوی، می توان آنها را تحت چند مکتب هنری طبقه بندی کرد.
1- شیوه ای به ابتکار غیاث الدین علی نقش بند که ویژگی دیگر این هنرمند و شاگردانش به کارگیری طرح محراب بود. یک پروژه زربفت نفیس با طرح محرابی از وی در موزه دوران اسلامی موجود است که بر حاشیه آن دعای صلوات بر چهارده معصوم به خط ثلث جلی بافته شده و درون گل های معروف به شاه عباسی که داخل طرح محراب نقش شده اند به خط کوفی عبارت (عمل غیاث نقش بند) بافته شده است. مرکز اصلی شیوه غیاث و شاگردانش شهر یزد بود.
2- اسلوب رضا عباسی و شاگردانش در طراحی پارچه که همان مکتب اصفهان است و ویژگی آن استفاده از نقوش انسانی به حابت طبیعی با خصوصیات ایرانی است.
به دلیل تشکیل کانون هنری اصفهان در زمان شاه عباس اول و تجمع هنرمندان مختلف در این کانون بسیاری از هنرها من الجمله نقاشی و پارچه بافی به هم نزدیک شدند. از این شیوه نیز نمونه ای پارچه زری اطلسی با نقوشی به شیوه مکتب اصفهان با امضای معین مصور درموزه دوران اسلامی موجود است.
3- مکتب هنری تبریز، به این ترتیب که طراحی پارچه به هنرمندان مکتب تبریز سفارش داده می شد و در کارگاه های یزد و کاشان بافته می شد. بنابراین می توان آثار را تحت عناوین تبریز- یزد و تبریز- کاشان نام گذاری کرد.
پس از دوره صفوی در قرون 12 و 13 ه.ق هیچگونه ابداع و نو آوری از نظر تکنیک بافت و یا اجرای شیوه ها صورت نپذیرفت و به این ترتیب سیر نزولی خود را طی کرد. فقط در اصفهان نوعی پارچه زری معروف به ناصری گلی بافته می شد. میرزا فتحعلی خان صاحب دیوان زمانی که حکمران اصفهان بود حمایت بسیاری از این صنعت کرد.57
منابع:
1ـ عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج 2، ترجمه محمد پروین گنابادی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران1337
2 ـ فرشاد مهدی، تاریخ مهندسی در ایران، بنیاد نیشابور، انتشارات گویش، تهران، 1362، صفحه 381
3 ـ ملک شهیرزادی صادق، ایران در پیش از تاریخ، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1378
4ـ گهبان عزت الله، گزارش مقدماتی در مورد عملیات حفاری منطقه سگزآباد، مجله مارلیک، شماره 1، دانشگاه تهران و نگهبان عزت الله و حفاری دشت قزوین سال های 1350-1351، مجله مارلیک ، شماره 2، دانشگاه تهران
5ـ مسعودی ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاسنده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1344
6ـ اصطخری، ابوالسحق ابراهیم، مسالک و ممالک، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1340
7ـ ابن فقیه ابوبکر احمدبن اسحق همدانی، البلدان، ترجمه ح. مسعود، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران 1349
8ـالزشنحی ابوبکر محمد جعفر، تاریخ بخارا( 248-286ه.ق) ترجمه ابونصر احمد القبادی، تصحیح مدرس رضوی، ج2 ، انتشارات طوس، 1363
9ـ ابن حوقل، صوره الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران 1345
10ـ عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج1، ترجمه محمد پروین گنابادی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1336
11ـ ابن البلخی، فارسنامه اهتمام و تصحیح لستربخ و رینولد آلن نیکلسون، انتشارات دنیای کتاب تهران 1363
12ـ بیهقی ظهیرالدین علی بن زید معروف به ابن فندق، جوامع احکام النجوم، نامه بهارستان سال اول، س اول، 1379
13ـ صابی، ابوالحسن هلال بن رسوم دارالخلافه، ترجمه محمدرضا شفیع کدکنی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
14ـ اشپولر برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میر آفتاب، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1380
15ـ سفرنامه مارکوپولو، ترجمه منصور سجادی، آنجلا دی جوانورومانو، انتشارات گورشن، تهران 1363
16ـ ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ج 1، ترجمه دکتر علی موحد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1348
17ـ اقبال آشتیانی عباسی، تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، امیرکبیر، تهران 136
18ـ سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1344، صفحه 162
19ـ مستوفی عبدالله، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه ج1، انتشارات علمی، تهران 1324
20ـ حدودالعالم من المشرق الی المغرب به تصحیح سیدجلال الدین طهران 1352 ه.ق، صفحه 85
21ـ وولف هانس ای، صنایع دستی کهن ایران، ترجمه سیروس ابراهیم زاده، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران 1371
22ـ بهشتی پور مهدی، تاریخچه صنعت نساجی ایران، تهران اکونومیست، 1343
23ـ یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران19
24ـ محمد آبادی باویل ، ظرائف و طرایف ، یا، مضاف و منسوبهای شهرهای اسلامی و پیرامون، تبریز 1357 ش
25ـ محمدبن محمد ادریسی ، کتاب نزهه المشتاق فی اختراق الآفاق ، بیروت 1409/1989؛
26ـ کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن ابراهیم بن محمد اصطخری
27ـ کریستین پرایس ، تاریخ هنر اسلامی ، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران 1364 ش
28ـ لستربخ جغرافیای تاریخی، سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1337
29ـ فضائلی حبیب الله، اطلس خط، اصفهان 1391 ه.ق
30ـ زکی محمد حسن، صنایع ایران بعد از اسلام، ترجمه محمد علی خلیلی، چاپ اقبال، تهران 1320
31ـ پژوهشی در هنرهای تجسّمی از سپیده دم تاریخ تا زمان حاضر ، با همکاری دوراجین جنسن ، ترجمه پرویز مرزبان ، تهران 1359
32ـ احمد یوسف حسن و دانالدر. هیل ، تاریخ مصوّر تکنولوژی اسلامی ، ترجمه ناصر موفقیان ، تهران 1375 ص39
33ـ مسعربن مهلهل ابودلف خزرجی ، سفرنامه ابودلف در ایران ، با تعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی ، ترجمه ابوالفضل طباطبائی ، تهران 1354
1 عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج 2، ترجمه محمد پروین گنابادی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران1337،صفحه 828
2 فرشاد مهدی، تاریخ مهندسی در ایران، بنیاد نیشابور، انتشارات گویش، تهران، 1362، صفحه 381
3 ملک شهیرزادی صادق، ایران در پیش از تاریخ، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1378، صفحه 175
4 نگهبان عزت الله، گزارش مقدماتی در مورد عملیات حفاری منطقه سگزآباد، مجله مارلیک، شماره 1، دانشگاه تهران و نگهبان عزت الله و حفاری دشت قزوین سال های 1350-1351، مجله مارلیک ، شماره 2، دانشگاه تهران
5 مسعودی، ابوالحسن علی بین حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاسنده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1344، صفحه 254
6 پژوهشی در هنرهای تجسّمی از سپیده دم تاریخ تا زمان حاضر ، با همکاری دوراجین جنسن ، ترجمه پرویز مرزبان ، تهران 1359
7 احمد یوسف حسن و دانالدر. هیل ، تاریخ مصوّر تکنولوژی اسلامی ، ترجمه ناصر موفقیان ، تهران 1375 ص39
8 تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز ، ص 207؛ تالیف ا. آ. گرانتوسکی و دیگران ترجمه کیخسرو کشاورزی
9 serfeant R.B Islamic textiles 1972,pp.16,44
10 ابن فقیه ابوبکر احمدبن اسحق همدانی، البلدان، ترجمه ح. مسعود، انتشارات بنیاد فرهنگ – ایران، تهران 1349، صفحه 86
11 الزشنحی ابوبکر محمد جعفر، تاریخ بخارا( 248-286ه.ق) ترجمه ابونصر احمد القبادی، تصحیح مدرس رضوی، ج2 ، انتشارات طوس، 1363، صفحات 477-474
12 ابن حوقل، صوره الارض، ترجمه دکتر جعفر شعار، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران 1345، صفحه ها ی65 و 77
13 دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ذیل طراز
14عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج1، ترجمه محمد پروین گنابادی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1336، صفحه 526
15 ابن البلخی، فارسنامه اهتمام و تصحیح لستربخ و رینولد آلن نیکلسون، انتشارات دنیای کتاب تهران 1363، صفحه 150
16 بیهقی ظهیرالدین علی بن زید معروف به ابن فندق، جوامع احکام النجوم، نامه بهارستان سال اول، س اول، 1379 ، صفحه 89
17 صابی، ابوالحسن هلال بن رسوم دارالخلافه، ترجمه محمدرضا شفیع کدکنی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، صفحه 160، 158، 157
18 محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم ص 416
19 مسعربن مهلهل ابودلف خزرجی ، سفرنامه ابودلف در ایران ، با تعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی ، ترجمه ابوالفضل طباطبائی ، تهران 1354 ص83
20 ارنست کونل ، هنراسلامی ، ترجمه هوشنگ طاهری ، تهران 1355 ص93ـ 94
21 حسین محبوبی اردکانی ، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران ، ج 3 ص91
22 حسین محبوبی اردکانی ، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران ص92ـ 97
23 وولف ، صنایع دستی کهن ایران ، ترجمه سیروس ابراهیم زاده ، تهران 1372 ص155ـ 211
24 تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز ، ص 273؛ تالیف ا. آ. گرانتوسکی و دیگران ترجمه کیخسرو کشاورزی،ص 70
25 محمد آبادی باویل ، ظرائف و طرایف ، یا، مضاف و منسوبهای شهرهای اسلامی و پیرامون ، تبریز 1357 ص331 ـ351
26 اوا ویلسون ، طرحهای اسلامی ، ترجمه محمدرضا ریاضی ، تهران 1377 ص7
27 ارنست کونل ، هنراسلامی ، ترجمه هوشنگ طاهری ، تهران 1355 ص239
28 اشپولر برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میر آفتاب، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1380، صفحه 435
29 اقبال آشتیانی عباسی، تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، امیرکبیر، تهران 1364، صفحه 558
30 زکی محمد حسن، صنایع ایران بعد از اسلام، ترجمه محمد علی خلیلی، چاپ اقبال، تهران 1320، صفحه 239
31 سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1344، صفحه 162
32 دهخدا، علی اکبر، لغت نامه ذیل کمخا
33 فضائلی حبیب الله، اطلس خط، اصفهان 1391 ه.ق، صفحه 122
34 تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز ، ص 273؛ تالیف ا. آ. گرانتوسکی و دیگران ترجمه کیخسرو کشاورزی
35 ترودی قوامی،منسوجات در ایران قبل از اسلام از دیدگاه باستان شناسی، ترجمه علیرضا کریمی
36 تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، اثر گروهی از دانشمندان جهان به سرپرستی یونسکو، ترجمه پرویز مرزبان و دیگران
37 آندره گدار، هنر ایران ، ترجمه بهروز حبیبی ، تهران 1358
38 دیماند، راهنمای صنایع اسلامی ، ترجمه عبدالله فریار، تهران 1365
39 دیماند، ص 234
40 الگرووُمک داوِل ، "نساجی "، در هنرهای ایران
41 ارنست کونل ، هنراسلامی ، ترجمه هوشنگ طاهری ، تهران 1355
42 دیماند، ص 239
43 احمد یوسف حسن و دانالدر. هیل ، تاریخ مصوّر تکنولوژی اسلامی ، ترجمه ناصر موفقیان ، تهران 1375
44 تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، اثر گروهی از دانشمندان جهان به سرپرستی یونسکو، ترجمه پرویز مرزبان و دیگران
45 ویلیام جیمز دورانت ، تاریخ تمدن ، ج 1
46 رومن گیرشمن ، هنر ایران ، ج 2
47 نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا، شهرهای ایران ، در روزگار پارتیان و ساسانیان ، ترجمه عنایت الله رضا، تهران 1367
48 ویلیام جیمز دورانت ، تاریخ تمدن ، ج 1
49 محمد آبادی باویل ، ظرائف و طرایف ، یا، مضاف و منسوبهای شهرهای اسلامی و پیرامون ، تبریز 1357
50 برای نمونه رجوع کنید به مقدسی ، ص 181؛ رشیدالدین فضل الله ، ص 191ـ193؛ ابن بطوطه ، ج 1، ص 122
51 دیماند، راهنمای صنایع اسلامی ، ترجمه عبدالله فریار، تهران 1365 ص 255
52 کریستین پرایس ، تاریخ هنر اسلامی ، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران 1364
53 احمد یوسف حسن و دانالدر. هیل ، تاریخ مصوّر تکنولوژی اسلامی ، ترجمه ناصر موفقیان ، تهران 1375 ص242
54 محمد آبادی باویل ، ظرائف و طرایف ، یا، مضاف و منسوبهای شهرهای اسلامی و پیرامون ، تبریز 1357 ص55 ـ56
55 ریچارد اتینگهاوزن و الگ گرابر، "هنر ایران از قرن دوم تا پنجم هجری "، ترجمه یعقوب آژند، نامه پژوهش ، سال 1، ش 4 (بهار 1376)
56 نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا، شهرهای ایران : در روزگار پارتیان و ساسانیان ، ترجمه عنایت الله رضا، تهران 1367
57 مستوفی عبدالله، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه ج1، انتشارات علمی، تهران 1324، صفحه 280
—————
————————————————————
—————
————————————————————
پارچه بافی در ادوار مختلف
57