فهرست:
معنی آزادی
مفهوم آزادی در اسلام
مفهوم آزادی در غرب
مبانی آزادی:
1. جبر و اختیار
2. فطرت
3. عقل ، اراده وتکامل انسان
آزادی و دمکراسی از دیدگاه اسلام
اقسام آزادی
1. انسان وطبیعت
2. انسانهای دیگر
3. انسان وسنت ها و قوانین موجود
4. انسان و هواهای نفسانی خود
5. انسان و دین و اعتقادات
آزادی اجتماعی و سیاسی
موانع آزادی
1. مصالح اجتماع
2. آزادی دیگران
معنی آزادی :
آزادی یکی از بزرگترین و عالی ترین ارزش های انسانی است و به تعبیر دیگر جز معنویات انسان است. معنویات انسان یعنی چیزهایی که ما فوق حد حیوانیت او است. آزادی برای انسان ارزشی ما فوق ارزشهای مادی است. انسانهایی که بویی از انسانیت برده اند حاضرند با شکم گرسنه و تن بدهند و در سخت ترین شرایط زندگی کنند ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشد. محکوم انسان دیگر نباشد آزاد زندگی کنند .آزادی واقعا یک ارزش بزرگ است. گاهی انسان می بیند در بعضی از جوامع این ارزش به کلی فراموش شده ولی یک وقت هم می بیند این حس در بشر بیدار می شود یعنی افراد می گویند بشریت و بشر یعنی آزادی و غیر آزادی ارزش دیگری ندارد یعنی می خواهند تمام ارزشها را در این ارزش که نامش آزادی است محو کنند . آزادی تنها ارزش نیست ارزش دیگر عدالت است ، ارزش دیگر حکمت است ، ارزش دیگر عرفان است ، و چیزهای دیگر.
مفهوم آزادی در اسلام :
آزادی یکی از مهمترین نیازهای انسان در ادامه حیات و تکامل اوست ، بدون برخورداری از آزادی ، ادامه حیات و رسیدن به مدارج کمال برای فرد امکان پذیر نیست .
آزادی یکی از اهداف بعثت انبیا. محسوب می شود .
((در قرآن مجید یکی از هدفهایی که انبیاء داشته اند این بوده است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند))
آزادی در اسلام در رتبه اعتقاد و ایمان به خدا قرار دارد به همین دلیل قرآن از آن دفاع می کند .
((از نظر اسلام اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان ازاد و مختار باشد . آزادی به معنای واقعی گوهر انسان است . قرآن کریم از آزادی سخت دفاع می کند ))
نکته دیگری که بیانگر اهمیت آزادی در اسلام است ضرورت تحقیق در اصول دین و پذیرش آزادانه آن است اسلان به هیچ وجه اجازه نمی دهد که در اصول دین تقلید صورت می گیرد، بلکه برهمگان لازم است با بصیرت و شناخت کامل آن را بپذیرند در اسلام که رشته تقلید را از اساس پاره کرده است و می گوید من اصولاً دینی را بدون آن که آزادانه آن را درک کرده باشید نمی پذیریم چنین مکتبی آیا اصلاً امکان دارد که مردم را مجبور کند به این که بیایید اسلام را به زور بپذیرید ))
مفهوم آزادی در غرب
مهمترین مبانی نظری که متفکران به ویژه غربی ها برای آزادی بیان کرده اند عبارتنداز : آزادی بر اساس حق طبیعی و فطری : آزادی بر اساس اصل برابری ، آزادی بر اساس اصل استقلال فردی و آزادی براساس اصل کار آوری و سودمندی.
مبانی آزادی:
با اشاره به سه آموزه و مولفه مهم فلسفه استاد مطهری (( جبر واختیار )) ((فطرت)) و ((عقل ، اراده و تکامل انسان )) می توان مبانی آزادی را توضیح داد.
1-جبر و اختیار
به طور کلی آزادی ارتباط با مسئله جبر و اختیار دارد مسئله جبر و اختیار یکی از مهمترین مسائلی است که در فلسفه اسلامی بسیار مورد بحث قرار گرفته و دیدگاههای گوناگونی درباره آن شکل گرفته است مبنای شکل گیری این مسئله ، تبیین رابطه فرد با اعمال و رفتارهای خودش است .
این که آیا انسان در انجام اعمال و رفتارهای خودش آزاد است ؟ مهمترین سئوالی است که ذهن متکلمان و فلاسفه را به خود مشغول کرده است .
استاد مطهری بیان می کند که ما هیچ ملازمه ای بین قانون ضرورت علّی و معلولی و مجبور بودن انسان را قائل نیستیم و به هیچ نوع ملازمه ای هم بین عدم ضرورت علّی و معلولی و اختیار انسان معتقد نیستیم بلکه مدعی هستیم ضرورت علّی و معلولی در مورد انسان با در نظر گرفتن علل و مقدمات مخصوص افعال و حرکات او موید اختیار آزادی انسان بوده و انکار ضرورت علّی و معلولی در مورد افعال انسان موجب محدودیت و سلب اختیار و آزادی اوست . از این رو از دیدگاه مطهری از سوی قضا و قدر پذیرفته می شود ، اما از سوی دیگر قضا و قدر به گونه ای معنا می گردد که نه تنها مانع آزادی انسان نیست ، بلکه از نظر وی (( انسان به حکم قضا و قدر ، آزاد و مختار و مسئول و حاکم به سرنوشت خویش است )) از نظر ایشان ، انسان در صورتی فعلی را انجام می دهد که علت تامه آن محقق گردد علت تامه فعل انسان مرکب است از غرایز و تمایلات و عواطف و سوابق ذهنی و قوه عقل و سنجش و موازنه و مال اندیشی و قدرت عزم واراده .
او در نهایت اینگونه نتیجه می گیرد که (( پس درست است که هر فعلی انسان اگر محقق شد طبق ضرورت تحقق پیدا می کند و اگر ترک شد طبق ضرورت تحقق ترک می شود ، ولی آن علتی که به تحقق آن فعل یا ترک آن فعل ضرورت دارد ،همانا اراده و اختیار و انتخاب خود انسان است نه چیز دیگر و معنای این ضرورت در این جا این است که افعال انسان به اختیار ضرورت پیدا می کند و این ضرور ت منافی با اختیار نیست بلکه موید و موکد آن است )) بدینسان استاد مطهری آزادی انسان در اعمال خویش را امری بدیهی و وجدانی دانسته و بر این باور است که انسان وجداناً احساس می کند که در هر حالتی و تحت هر شرایطی در انتخاب فعل یا ترک آزاد است . بنابراین با توجه به آن چه که به اختصار گذشت می توان گفت : (( اختیار گرایی )) و باور به اختیارـ البته مطابق با دیدگاه شیعه ـ از جمله مبانی مهم فلسفی ، کلامی آزادی از دیدگاه استاد مطهری محسوب می شود
2- فطرت : اختیار و آزادی جز با قبول فطرت که قبل از اجتماع در متن خلقت به انسان داده می شود معنا ندارد.
بر اساس این اصل انسان به هنگام خلقت با فطری الهی خلق شده و نقطه ای از روح الهی در وجود وی دمیده شده که پایه و اساس شخصیت او در دنیا محسوب می شود فرد می تواند با پرورش استعدادهای درونی خود در مسیر تکامل خود گام بردارد و به سر منزل مقصود برسد از این رو انسان به دلیل این که الهی است می تواند از جبر طبیعت آزاد باشد . در پاسخ به این سوال (( که آیا انسان ذاتا شرور است یا دارای طبع و سرشتی نیک ؟ ))
اسلام انسان را دارای سرشتی نیک دانسته و به لحاظ فطری او را موجودی پاک می داند و به این اساس معتقد است که قابل اصلاح دانستن انسان در صورتی مفهوم دارد که طبیعت انسان را شریر ندانیم . وی به دو دلیل نظریه اصلاحی خود را نیز بر دو اصل فطرت و آزادی بنا می نهد و بر این باور است که در صورتی می توان نظریه اصلاح را پذیرفت که اولا طبیعت بشر را شریر ندانیم و ثانیا برای آزادی و اختیار قائل شویم که بتواند بر اوضاع اجتماعی خویش مسلط شود و خود و جامعه را هر طوری که می خواهد بسازد.
استاد مطهری منشا آزادی های انسان را استعدادهای برتر و متناسب با ((خود انسانی ))او می داند . انسان دارای یک (( خود حیوانی ))و یک ((خود انسانی)) است که اصالت از آن خود انسانی یا واقعی اوست. از نظر مطهری انسان استعدادهایی برتر و بالاتر از استعدادهای حیوانی دارد . این استعدادها یا از مقوله عواطف و گرایش ها و تمایلات عالی انسان است یا از مقوله ادراک ها و دریافت و اندیشه هاست. به هر همین استعدادهای برتر منشا آزادی های متعالی او می شوند. بنا براین یکی دیگر از مبانی آزادی انسان از دیدگاه استاد مطهری ، فطرت است که انسان برای رسیدن به سعادت از آن برخوردار است.
3- عقل ، اراده و تکامل انسان :
انسان به نیروی عقل و اراده مجهز است و همین انسان را شایسته تکلیف کرده و به انسان حق انتخاب می دهد و انسان را به صورت یک موجود واقعا آزاد و انتخابگر و صاحب اختیار در می آورد. بنابراین می توان گفت :
آزادی هدف زندگی نیست بلکه وسیله ای است برای تحصیل کمال آدمی.
((هدف انسان این نیست ، که آزاد باشد ، ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد چون آزادی یعنی اختیار و انسان در میان موجودات تنها موجودی استکه خود باید راه خود را انتخاب کند. ))
با توجه به این مطالب می شود آزادی را نبودن جبر و نبودن هیچ قیدی در سر راه معنا می کند اما اذعان می دارد که این آزادی وسیله تکامل و مقدمه کمال است وی می نویسد :
(( آزادی یعنی نبودن مانع ، نبودن جبر ، نبودن هیچ قیدی در سر راه ، پس آزادم و می توانم راه کمال خود را طی کنم ، نه این که چون آزاد هستم به کمال رسیده ام ، آزادی مقدمه کمال است نه خود کمال. ))
خاقت انسان بدین علت توام با آزادی و انتخاب است که بدون شک چون اگر آزادی نباشد انسان نمی تواند به کمال خویش برسد. خدا انسان را طوری خلق کرده است که به کمال خودش از راه آزادی و انتخاب و اختیار برسد . راه کمال غیر از این قدم انسان با اختیار و آزادی باشد ممکن نیست جور دیگری طی شود همین قدر که اجبار آمد دیگر این راه نرفتنی است.
آزادی ارتباط زیادی با رشد انسان دارد . آزادی برای رشد شخصیت دینی انسان و به کمال مطلوب رسیدن اوست . از این رو (( بشر اگر بخواهد رشد پیدا کند باید در کار خودش آزاد باشد در انتخاب خودش آزاد باشد. ))
سلب آزادی از مردم و تحمیل و اجبار مردم ضررهایی را متوجه فرد و جامعه می کند و بی لیاقتی مردم را رقم می زند. بر اساس مبانی انسان شناختی می توان آزادی را اینگونه تعریف کرد:
((آزادی یعنی اینکه مانع برای بروز استعدادهای کلی افراد بشر وجود داشته باشد و این مربوط به همه انسانهاست. ))
در این تعریف انسان موجودی آزاد و فارغ از جبر طبیعت تلقی گردیده و از فقدان موانع برای پرورندان استعدادهای کنون خود به عنوان آزادی وی یاد شده است. در این تعریف به فطرت انسان نیز توجه شده و به لحاظ فطری انسان را آزاد تلقی کرده و آزادی اش را در راستای فطرت دانسته است. در این تعریف تکامل انسان و بروز استعدادها، هدف اصلی انسان در نظر گرفته شده و آزادی را برای تحقق این هدف بیان کرده است. بر این اساس آزادی را گوهر انسان معرفی می کنند.
نکته دیگر درباره مفهوم آزادی اینکه ((آزادی حق انسان بما هو انسان است)) . چرا که اصل اختیار فطرت و تکامل انسانی مخصوص صنف خاصی از انسان هانیستبلکه همه انسان ها را در بر می گیرد . خداوند آزادی را برای همه انسان ها به طور یکسان و مساوی خواسته است در نتیجه آزاد بودن مشرو ط به شرط خاصی نیست. هر چند که دین اسلام بر آزادی تاکید زیادی کرده است.
آزادی و دمکراسی از دیدگاه اسلام :
اسلام بر خلاف بسیاری از فلسفه غرب که مبانی آزادی فرد را ارده و میل و هوا و هوس فرد می دانند ، عقل اراده و ضرورت به کار گیری آنان در پرورش استعدادها و پیمودن مسیر تکامل را مبنای آزادی انسان می داند. و بر این اساس معتقد است :
((بشر مختار و آزاد آفریده شده است یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. ))
اسلام در غرب ریشه و منشا آزادی و تمایلات و خواهش های انسان می داند و آن جا که از اراده انسان سخن می گوید در واقع فرقی میان تمایل و اراده قائل نمی شوند. از نظر فلاسفه غرب انسان موجودی است دارای یک سلسله خواسته ها و می خواهد که این چنین زندگی کند و همین تمایل منشا آزادی عمل او خواهد بود. میان تمایل و اراده تفاوت وجود دارد در حالی که در غرب این تفاوت در نظر گرفته نمی شود بنابراین از دیدگاه اسلام و دمکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی ایجاب می کند یعنی آزادی حق انسان بما هو انسان است حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است نه ناشی از میل افراد و تمایلات آنها ، پیشرفت و تکامل بشر در گرو آزادی است و از این رو واقعیت مقدسی است .
اقسام آزادی :
1- انسان و طبیعت 2- انسان و سنتها و قوانین موجود 3- انسان و انسانهای دیگر 4- انسان و هواهای نفسانی خود 5- انسان و دین و اعتقادات
(1): انسان و طبیعت:
آیا انسان از طبیعت و جهان هستی آزاد و رهاست یا در اسارت طبیعت گرفتار است ؟
آیا می توان گفت که طبیعت هیچ گونه محدودیتی را برای انسان و رفتارهایش ایجاد نمی کند ؟
طبیعت همواره محدودیت هایی را برای انسان ایجاد کرده و موانع و مشکلاتی را فرا روی انسان قرار می دهد که مجموعه این عوامل باعث نوعی اسارت برای انسان می شود. از این رو انسان با تلاش پیگیر و مداوم خود در جهت کسب آگاهی و در نتیجه قدرت تصرف بر طبیعت و تسلط بر آن می کوشد از این اسارت رهایی یابد. بدین سان نوع خاصی از آزادی در ارتباط فرد با طبیعت شکل می گیرد که مطهری از آن به آزادی انسان از اسارت طبیعت یاد می کند. البته از سویی فرد به طور کلی از موانع و محدودیت های طبیعت رها نیست از سوی دیگر به طور کامل مقهور آن هم نیست.بنابراین می تواند از چنبره اسارت طبیعت خلاصی یابد و آزادی را به این مفهوم کسب کند . انسان با رهایی از اسارت و سلطه طبیعت گام در مسیر تکامل خود بر می دارد . هدف تلاش وی در رسیدن به این نوع آزادی تکامل و رشد استعدادهای نهفته است. به عبارت دیگر رشد و تکامل انسان مستلزم رهایی از سلطه و اسارت طبیعت است در نتیجه می توان گفت:
رهایی فرد از برای رسیدن به تکامل مساوی است با آزادی انسان از اسارت طبیعت.
(2): انسان و انسانهای دیگر :
قسم دیگر از آزادی که به آزادی انسان از محکومیت انسانهای دیگر تعبیر شده است در رابطه فرد با انسان های دیگر تحقق می باید. در این قسم نیز فرد به عنوان عنصر اول با انسانهای دیگر به عنوان عنصر دوم برخوردار پیدا می کند که در صورتی که انسانهای دیگر آزادی او را محدود نکنند. می توان فرد را آزاد نامید. در شرایطی که فرد در رابطه اش با دیگران از چنین آزادی برخوردار نباشد این جنبه از آزادی اش شکل نمی گیرد بنابراین جنبه آزادی ، رهایی انسان از سلطه دیگران است . عنصر سوم در این قسم از آزادی فردی نیز تکامل است ، فرد برای رسیدن به سعادت و کمال باید از مزاحمت های دیگران در امان باشد. آزادی فرد از سلطه دیگران همه ترین شرط پیشرفت و تکامل فرد است.
(3) انسان و سنت ها و قوانین موجود
رابطه فرد با این سنت ها نیز می تواند باعث شکل گیری قسمی دیگر از آزادی می گردد که به موجب آن فرد از سنت ها و قوانین موجود در جامعه آزاد بوده و این سنت ها و اقوانین در برابر او محدودیت ایجاد نمی کند .
انسان قبل از قرن هیجدهم این جنبه از آزادی را دارا نبود چرا که این آگاهی را نداشت که در مقابل سنت ها نی توان قیام کرد و می شود آگاهانه برای فرد قانون وضع نمود بلکه بر این باور بود که سنت ها لازم اللتباع هستند . بنابراین یکی دیگر از جنبه های آزادی رهایی انسان از سنت های موجود است که در اثر آگاهی حاصل می شود .
این جنبه از آزادی که در راستای تکامل انسان شکل می گیرد سنت های جامعهرا به عنوان مانع اساسی در برابر خود کنار می زند بر اساس مبانی یادشده مصالح جامعه و اجتماع می تواند به عنوان یک مانع اصلی در شکل قانون تبلور کند و در برابر آزادی فردی پذیرفته شود .
(4) انسان و هواهای نفسانی خود
آزادی فرد از هواهای نفسانی نیز یکی از اقسام آزادی محسوب می شود .
انسان از جهت آن که انسان است اسیر خودش است از آن جهت که یک حیوان است انسانیت انسان اسیر حیوانیت اوست . روح انسان وقتی که مطیع تمایلات نفسانی و طبیعی باشد و عقل انسان خبر در خدمت طبیعت و ماده نباشد اسارت و بردگی نفسی تلقی می گردد . بنابراین رهایی انسان از هواهای نفسانی ، جنبه دیگری از آزادی او را رقم می زند .
عنصر سوم در این قسم از آزادی نیز ((تکامل )) فرد است . انسان برای رسیدن به سعادت و تکامل علاوه بر نیازهای اجتماعی ، نیازهای معنوی نیز دارد . برای نیل به سعادت و کمال هر مانعی باید از فرا روی انسان برداشته شود ، موانع اجتماعی با موانع فردی . همان طوری که دیگران می توانند مانعی در برابر سعادت و تکامل او محسوب شوند ، خود او نیز می تواند چنین مانعی را ایجاد کند . از این رو انسان علاوه بر آزادی اجتماعی به نوع دیگری از آزادی نیز نیاز دارد که در لسان مطهری عبارت است از آزادی معنوی .(( آزادی معنوی بر خلاف آزادی اجتماعی ، آزادی انسان ، خودش از خودش است . آزادی اجتماعی آزادی انسان است از قید واسارت افراد دیگر ولی آزادی معنوی نوع خاصی آزادی است و در واقع آزادی انسان است از قید و اسارت خودش ))
آزادی معنوی در رابطه فرد با خودش مطرح می شود و بیانگر تفوق و برتری فرد در مبارزه با خویش برای از بین بردن موانعی است که خود در مسیر رشد و تکاملش ایجاد کرده است . همانگونه که ملاحظه می شود ، نقطه اشتراک آزادی اجتماعی و آزادی معنوی نبودن موانع است و بر این اساس مطهری آزادی را نبودن مانع تعریف کرده است و انسان های آزاد و انسان های می داند که با موانعی که جلو رشد و تکاملش هست مبارزه می کنند و تن به وجود مانع نمیدهند .
تفاوت که میان مکتب انبیا و مکتب های بشری است در این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی است که بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد و به همین دلیل آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست و این است فرد امروز جامعه بشری که بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی را تامین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود .فرد نه تنها برای رسیدن به سعادت و تکامل لازم است که از هواهای نفسانی خود رها گرددبلکه این امر وظیفه و تکلیف دینی انسان موظف است که خود را از قید هواهای نفسانی خویش برهاند و خود رقم زننده آزادی برای خویش باشد که از آن به آزادی معنوی یاد شده است.
(5): انسان و دین و اعتقادات :
آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که می تواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد. پیشرفت و تکامل در گرو این آزادی است.
اما آزادی عقیده خصوصیت دیگری دارد می دانید که هر عقیده ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست. منشا بسیاری از عقاید یک سلسله عادت ها و تقلید ها و تعصب هاست. عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب می آید یعنی فکر انسان در چنین حالتی به عوض اینکه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است.
(( در این قسم از آزادی معیار پذیرش و عدم پذیرش آزادی ، تکامل انسانهاست)).
آزادی تفکر زمینه ساز رشد و تکامل فردی است در نتیجه پذیرفته می شود اما آزادی عقیده لزوما این گونه نیست. آزادی عقیده از نظر مطهری به این معنا نه تنها مفید نیست بلکه زیان بارترین آثار را برای فرد و جامعه به دنبال دارد مطهری با بیان این تمایز بر این نکته تاکید می کند که هر مکتبی به اید ئولوژی خود ایمان و اعتقاد داشته باشد . ناچار باید طرفدار آزادی تفکر و اندیشه باشد و بر عکس هر مکتبی که ایمان و اعتقادی به خود ندارد جلو آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می گیرد. از نظر مطهری اسلام دارای چنان توان نظری و اید ئو لوژی قویی است که می تواند به اندیشه ها و آرای مخالف و حتی معانه خود پاسخ منطقی دهد در نتیجه وجودد آزادی اندیشه نه تنها ضرر آسیبی به دین اسلام وارد نمی سازد بلکه با طرح نظر گاهها و پرسش ها بر بالندگی و شکوفایی دین می افزاید . از نظر مطهری (( اسلام آنچنان دینی است که در محیط علم برتر از محیط جهل رشد می کند )). و اسلام به این دلیل باقی ملنده که شجاعت و با صراحت با افکار مختلف مواجه شده است و پایه این دین روی منطق و فکر و تفکر است.
آزادی تفکر از واجبات دین اسلام محسوب می شود و آزادی عقایدی که بر اساس تفکر شکل گرفته باشد مورد پذیرش اسلام است . این تفاوت ها بر اساس تفاوت مفهومی فکر و عقیده و نحوه شکل گیری عقیده ها قابل تبین است.
آزادی اجتماعی و سیاسی :
با توجه به اینکه آزادی فرد در عرصه اجتماع است می توان این آزادی را آزادی اجتماعی دانست. انسان برای رسیدن به رشد و تکامل خود را به اموری در اجتماع نیاز دارد که این نیاز ها ، نیاز مندی های اجتماعی نام دارد. بنابراین آزادی اجتماعی یکی از نیاز های اجتماعی است که مطهری آن را این گونه تعریف می کند :
یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد دیگر مانعی در راه رشد و تکامل او نباشد او را محبوس نکنند به حالت یک زندانی در نیاورند که جلوی فعالیتش گرفته شود. دیگران او را استثمار نکنند . استخدام نکنند ، استعباد نکنند، یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند.
در آزادی اجتماعی عنصر دوم انسان های دیگر و یا به طور کلی جامعه است حال دگر به جای آن دولت ها یا جامعه سیاسی را عنصر دوم آزادی قرار دهیم . مفهوم آزادی سیاسی شکل می گیرد. در آزادی سیاسی فرد در برابر دولت ها قرار می گیرد و آزادی سیاسی وصف فرد در جامعه سیاسی و در برابر دولت است. از این رو آزادی سیاسی زمانی شکل می گیرد که دولت در برابر رفتارهای سیاسی افراد معدودیت ایجاد نکند و افراد را در انجام این رفتار ها آزاد بگذارید.
مباحثی که درباره آزادی و حق انتخاب مردم مطرح کرده از این قبیل است.
مطهری بر این باور است که بشر اگر بخواهد رشد پیدا کند باید در کار خودش آزاد باشد در انتخاب خودش آزاد باشد.
موانع آزادی :
1- مصالح اجتماع 2- آزادی دیگران
(1): مصالح اجتماعی نیز در کنار مصالح فرد از عوامل محدود کننده آزادی محسوب می شود. در صورتی که افراد مصالح اجتماع را نا دیده بگیرد می توان آزادی او را محدود کرد زیرا لازمه حق طبیعی و حیثیت ذاتی انسان لزوم احترام است اما لازمه احترام کاری به کار او نداشتن نیست بلکه لازمه آن نیست که هر عملی که استعدادهای طبیعی را رشد بدهدجایز بشماریم .
از این رو آزادی فرد از سنت ها و قوانین موجود در جامعه تا جایی معتبر شناخته می شود که مصالح اجتماع را محدود نگرداند و در صورتی که آزادی فرد مصالح اجتماع را نادیده بگیرد این آزادی قابل قبول نیست.
(2): آزادی دیگران:
انسان در برابر انسان های دیگر به طور مطلق آزاد نیست زیرا آزادی مطلق انسان در برابر انسان های دیگر امری نا معقول است و اگر فرد در رابطه اش با افراد دیگر آزادی مطلق داشته باشد معنایش این است که آنها در رابطه شان با آن فرد آزادی نداشته باشد بنابراین می توان ((آزادی دیگران)) را نیز از جمله محدودیت های آزادی دانست.همان طوری که بر دیگران لازم است که در مسیر رشد و تکامل فرد محدودیتی ایجاد نکنند . فرد نیز نباید با آزادی خود به آزادی دیگران آسیبی برساند. انسانها به طور یکسان و برابر از اصل اختیار بر خود دارند و هیچ کسی حق تعدی به آزادی دیگران را ندارد و در نتیجه آزادی دیگران یکی از مهم ترین محدودیت آزادی فرد محسوب می شود.
نکته مهمی که از این قسم از آزادی به چشم می خورد ترکیب دو اصل اساسی ((تکامل و تکلیف)) به عنوان عنصر سوم مفهوم آزادی است. از سویی هدف آزادی فرد از سلطه دیگران رسیدن به تکامل است و از سوی دیگر تکلیف دیگران است که در برابر فرد محدودیت ایجاد نکند.
منبع و ماخذ:
استاد آیت الله مطهری
نام کتاب:
اندیشه سیاسی مطهری
2