نگاهی به پارادایم مدیریت اسلامی
کلیدواژگان:
مدیریت اسلامی ،پارادایم ، مدیریت دولتی سنتی ، مدیریت دولتی نوین ، خدمات عمومی نوین ، پارادایم مدیریت اسلامی، سوسیالیسم ، کاپیتالیسم .
مقدمه:
پیشرفت و تکامل دانش مدیریت در جهان امروز، موجب پیدایش نظریهها،دیدگاهها و پارادایم های گوناگونى در این رشته شده است. این نظریهها هر یک از دیدگاه خاصى به سازمان و مدیریت توجه کردهاند. برخى دیدگاهها تضاد و تقابلى را در نظریهها به وجود آوردهاند که احیاناً باعث ایجاد ابهامهایى در درک مفاهیم و واقعیتها گردیده است. یکى از نظریههاى نوین، نظریه "اقتضا" است که با تحلیل و جمعبندى نظریههاى متقدم، تضاد و تقابل آنها و ابهامهاى موجود را به طور قابل درکى تبیین کرده و معیارهاى روشنى را براى شناخت ویژگى سازمانها و کاربرد شیوههاى مدیریت متناسب، در اختیار مدیران قرارداده است.
نظریه اقتضا مخالف اصول جهانشمول در مدیریت بوده و معتقد است که هر سازمان در هر جا نسخه خاص مىخواهد، نه اینکه مانند اصولگرایان، نسخهاى ثابت براى همه سازمانها تنظیم کنیم. این نظریه، نظریه اصولگرایى را کنار مىگذارد و اقتضاى زمان و مکان را مطرح مىکند.
اسلام دینی است که به اقتضای زمانهای مختلف و متناسب با شرایط اجتماعی گوناگون رهنمودهای خاصی را ارائه می دهد و مبتنی بر اصول و مبانی عقیدتی می باشد که از جهان بینی الهی نشات می گیرد و به دلیل اصل نظام گرایی و خصوصیت کلی وعام بودن آن می توان برای کلیه سطوح مدیریتی بکار برد.
پارادایم مدیریت اسلامی:
پیش از بیان این موضوع بجاست در باره اصطلاح پارادایم که دراین مقاله حائز اهمیت می باشد توضیحاتی ارائه شود:
پارادایم دارای ریشه یونانی است که از Pattern به معنای الگو گرفته شده است. توماس کوهن برای اولین بار در کتاب خود بنام – ساختار انقلاب های علمی – جهت تبیین نحوه تکامل و پیشرفت علم ، از اصطلاح پارادایم کمک گرفت. وی معتقد بود که پیشرفت و توسعه علم بصورت تدریجی و مداوم انجام نمی گیرد. بعبارت دیگر ، وی با نگرش استقراء در پیشرفت علم موافق نبود. از سوی دیگر ، وی معتقد بود که نگرش ابطال گرا نیز باعث پیشرفت علم نمی شود. (ابطال گرایان افرادی هستند که در هر آزمایش سعی در ابطال فرضیات خود دارند). بطور کلی ، پارادایم عبارتست از یک شیوه دیدن جهان که بیان گروهی از دانشمندان که در یک جامعه علمی بسر می برند ، دارای زبان یکسان بوده و نسبت به افراد بیرون از این جامعه ، دارای یک حالت سیاسی دفاعی هستند ، مشترک است.
در ادامه به منظور ضرورت توجه به انواع پارایم های موجود در حوزه مدیریت اسلامی مختصراً سه پارادایم اساسی مدیریت دولتی را مورد بررسی قرار می دهیم :
1-مدیریت دولتی سنتی:
نظریه تفکیک سیاست از اداره ویلسون و نظریه بوروکراسی وبر ، زیربنای نظری مدیریت دولتی سنتی را تشکیل می دهند که در اینجا مختصراً به نظریه ویلسون اشاره می نمائیم : براساس نظر ودرو ویلسون ، تمام علاقه و هم و غم یک دانشمند علوم سیاسی ، شناسایی و آشکار ساختن پیش شرطها و پیش نیازهای واقعی قدرت (Power) می باشد. وی معتقد است که همیشه یک مرکز قدرت در درون هر سیستم دولتی وجود دارد.
هنگامی که مرکز اعمال سلطه ، شناسایی شود ، در اینصورت می توان ساختار اختیار را مورد بررسی و کنکاش قرار داد و از این طریق به تقارن و توازن زندگی اجتماعی در آن جامعه سیاسی پی برد. تئوری اداره ویلسون مبتنی بر تمایز دقیقی است که وی بین سیاست و اداره قائل شده است. وی سیاستها را بعنوان تنظیم و قانونی ساختن قوانین عمومی ، تعریف می نماید. (( اداره )) بعنوان عامل اجرای سیستماتیک و دقیق قوانین عمومی تعریف شده ا ست. دولتها ممکنست از لحاظ اصول سیاسی زیربنای قوانین اساسی شان با یکدیگر فرق داشته باشند اما اصول اداره خوب تقریباً در هر سیستم دولتی ، مشابه یکدیگر است و این تز اصلی تئوری اداره ویلسون می باشد
2-مدیریت دولتی نوین:
در اکثر کشورهای پیشرفته از آغاز دهه 1990 ، الگوی جدیدی از مدیریت دولتی با نامهای مختلف و متنوع از قبیل مدیریت گرایی، مدیریت دولتی مبتنی بر بازار، مدیریت دولتی نوین، بازآفرینی دولت ، دولت کارآفرین ظهور پیدا نمود که تاکید همه آنها بر استفاده از اصول و قواعد مدیریت بخش خصوصی در بخش دولتی می باشد.
همه اینها در جهت تحقق ارزشهای صرفه جویی ، کارایی و اثربخشی در کلیه سطوح دولت تلاش نموده ، به جای داده ها بر ستاده ها تمرکز داشته ، اهداف فردی و سازمانی را بطور روشن و مشخص تعیین نموده ، به ارزیابی سیستماتیک عملکرد تاکید نموده و بر فاصله گرفتن از بروکراسی به انعطاف پذیر کردن سازمان ، استفاده از پیمانکاری و افزایش رقابت میان ارائه کنندگان خدمات توجه دارند.
3-خدمات عمومی نوین:
این دیدگاه مبتنی بر شهروندی دموکراتیک ، اومانیسم سازمانی ، نظریه گفتمان و جامعه مدنی قرار داشت و منافع عمومی را در کانون توجه خود قرار می دهد. در آینده مدیریت دولتی باید کانون توجه خود را مورد تجدید نظر قرار داده و نگاه خود را متوجه بیرون بروکراسی دولتی بنماید و مسائل شهروندان و شهروندی را دغدغه ذهنی و عملی خود بداند.
سیاست رایج کشورهایی گردیده که نگاه خود را از درون بروکراسی دولتی برگرفته و به بیرون پرداخته اند. این سیاست سبب شده تا مشارکت سازنده و مبتنی بر اعتماد میان دولت و شهروندان بوجود آید و شهروندان نسبت به مسائل محیطی و دیگر شهروندان احساس مسئولیت کنند و همینطور دولتمردان و کارگزاران بروکراسی این الزام را درک کند که باید به انتظارات و خواست های شهروندان گوش فرا داده و ارضا نیازها و انتظارات شهروندان را اولویت نخست فعالیت ها و اقدامات خود قرار دهند. این حرکت آغاز دیدگاه شهروند محوری در نظام مدیریت دولتی است.
توجه به مطالب فوق از یک طرف و توجه به ارزش ها و هنجارهای اسلامی از طرف دیگر می تواند مارا در مسیر دستیابی به پارادایم اسلامی رهنمون سازد لذا در ادامه به چند نکته مختصر در مورد ابعاد ارزشی و فرهنگی پذیرفته در اسلام اشاره نمائیم.
– نکته اول
فرهنگ اسلامى، یک فرهنگ ویژه و خاص است در میان فرهنگهاى جهان، با یک روح خاص و یک سلسله مشخصات مخصوص به خود. فرهنگ اسلامى مانند یک سلول زنده رشد کرد و فرهنگهاى دیگر، از یونانى و هندى و ایرانى و غیره را به خود جذب کرد و به صورت موجودى جدید با چهره و سیمایى مخصوص به خود ظهور و بروز داد و به اعتراف محققان تاریخ فرهنگ و تمدن، تمدن اسلامى در ردیف بزرگترین فرهنگها و تمدنهاى بشرى است.
– نکته دوم
یکى از عوامل و علل سرعت پیشرفت مسلمانان در علوم، این بوده است که در آموختن علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمىورزیدند و از علم در هر نقطه از جهان و در دست هر کس که مىیافتند، بهره مىبردند و به اصطلاح امروز، روح تساهل بر آنان حاکم بود.
رسول اکرم(ص) فرمود: "کلمه الحکمه ضاله المومن فحیث وجدها فهو احق بها"؛ یعنى همانا دانش راستین، گمشده مومن است. هر جا آن را بیابد، خودش بدان سزاوارتر است. این روایت زمینه وسعت دید و بلندنظرى و تعصب نداشتن مسلمانان را در فراگیرى علوم و معارف از غیر مسلمانان فراهم کرده و در آنان روح عدم تعصب در مقام فراگیرى و علم آموزى به وجود آورد -نکته سوم
انسان داراى دو دسته نیاز است: 1. نیازهاى اولى و ثابت. 2. نیازهاى ثانوى و متغیر. نیازهاى ثابت، از لوازم ساختمان وجودى انسانند. این دسته از نیازها به سه گروه مهم تقسیم مىشوند: 1. نیازهاى جسمانى؛ مانند نیاز به غذا و پوشاک. 2. نیازهاى روحى؛ مانند میل به پرستش خدا، میل به کنجکاوى، زیباجویى و فضیلتخواهى. 3. نیازهاى اجتماعى؛ مانند میل به معاشرت با دیگران، آزادىخواهى، عدالتجویى و مساواتطلبى. نیازهاى متغیر نیازهایى هستند که هر چند از نیازهاى اولیه انسان سرچشمه مىگیرند، اما در زمانهاى مختلف، شیوه ارضاى آنها تغییر مىیابد. این نیازها مربوط به توسعه زندگى و ضرورتهاى اجتماعى است. نیازمندى انسان به انواع ابزار و وسایل زندگى، که در طى زمان تغییر مىکند، از این نوع است. -نکته چهارم
مهمترین مسالهاى که در باب تحقیق در مدیریت مطرح است، ارزشهاى حاکم بر نظام مدیریتى است. رفتارهاى سازمانى، موضوع بخش مهمى از مسائل مدیریت است؛ بهویژه در مدیریت کلان و رهبرى جامعه، طبعاً مبتنى بر برخى اصول ارزشى است. بدون شناخت این نظام ارزشى در اسلام نمىتوان ادعاى وجود یک نظام مدیریت صحیح را داشت.
همه نظریههاى مدیریتى، مبتنى بر نظامهایى ارزشى هستند که با تغییر این نظامهاى ارزشى، روشهاى مدیریتى نیز تفاوت خواهد کرد. ممکن است کسانى بگویند که جامعه ما جامعهاى اسلامى است و ارزشهاى اسلامى را پذیرفته است؛ اما براى یک محقق، اینگونه سخن گفتن کافى نیست؛ بهویژه اگر کسى بخواهد در برابر مکتب معارض، اصالت و برترى خود را اثبات کند. او نمىتواند ادعا کند که در اسلام تعبداً این ارزشها پذیرفته شدهاند. یا هنگامى که در محافل علمى دنیا، از نظام مدیریت و از نظام ارزشى اسلام و تاثیر آن در رفتار مدیران بحث مى شود، باید از نظر علمى اثبات شود که ارزشهاى اسلامى، که مبناى رفتار مدیران است، چه ارزشهایى هستند و چه برترىاى بر دیگر ارزشها دارند. -نکته پنجم:
مساله بسیار مهمى که ذهن صاحبنظران را به خود مشغول کرده، مدیریت ارزشى و مدیریت علمى است. مدیریت ارزشى مىگوید: رضایت بىاساس کارگر را در نظر نگیرید. انسان به چیزهایى رضایت مىدهد که اصولاً قبول ندارد. چون ارزش کار خود را نمىداند، رضایت مىدهد. اسلام مىگوید: "لا تبخسوا الناس اشیاءهم"؛ یعنى مطابق ارزش کارش به او مزد بدهید، نه مطابق رضایتش. آیا این ضدعلم است؟ وقتى که مىگویند: "ارزشى است یا علمى" خدا مىداند این جمله به فرهنگ پیشرو چه ضربهاى مىزند. بس است این همه تضاد انداختن بین قوانین عالم طبیعت و خواستههاى انسان.
بر اساس نکاتی که بیان گردید، نظریه مدیریت اسلامى قابل ترسیم است و مىتوان آن را "پارادایم مدیریت در اسلام" نیز نام نهاد که خلاصه آن چنین است: اسلام داراى فرهنگ و تمدن اصیل، حیات، بالندگى و انعطاف است. داراى دستگاهى فعال، تغذیه کننده، با نظام جذب، گوارش و پالایش است. مىتواند در هر زمان، از علوم و معارف بشرى تغذیه کند، آن را در وجود زنده، نیرومند و اصیل خویش قرار دهد و براى مردمى که تابع این فرهنگ و تمدن هستند، به عنوان یک قانون (حق یا تکلیف) عرضه کند. این فرهنگ و تمدن، از اصولى ارزشى تشکیل مىشود که ثابت و لایتغیر بوده و ریشه در نیازهاى ثابت و جاوید انسانها دارند، مبتنى بر فطرت و خلقت هستند و توسط وحى و کتاب و سنت تنظیم شده اند، یک رژیم و دستگاه ارزشى هستند. این منظومه ارزشى و آرمانى و جاویدان مىتواند براى همه عصرها و نسلها قانون ارائه دهد. فرآیند قانونسازى و مکتبآفرینى آن، اینگونه است که مثلاً از علم اقتصاد، که فرآورده بشرى است، تغذیه مىکند و آن را در چهارچوب خویش به سنجش مىگذارد و به تعدیل و ترمیم آن مىپردازد و پارادایم اقتصادى یا مکتب و دکترین اقتصادى اسلام را عرضه مىکند. همچنین مىتواند با علم مدیریت نیز چنین تعاملى داشته باشد و مکتب مدیریتى اسلام یا پارادایم مدیریت در اسلام را عرضه کند. بنابراین، فرآیند نظامسازى یا مکتبآفرینى یا پارادایم مدیریت، عبارت است از نظام ارزشى ثابت، که از آن، مکتبى مدیریتى به دست مىآید که مجموعهاى از ارزشهاى مدیریتى است. این مکتب یا نظام مدیریتى، یک خطمشى و رهنمود مدیریتى و یک نقشه عمومى است که اسلام براى اداره ارائه مىدهد که مجموعهاى از قوانین، کلیات و اصول است و ما در این تحقیق، در پى کشف آن هستیم.
آنچه مطلب فوق را تایید مىکند پارادایم مدیریت ژاپن است که علم مدیریت را از غرب گرفته، با فرهنگ و تمدن خویش ادغام کرد و مکتبى مدیریتى را بر اساس کار و به شکل کارمحور ارائه کرد که کاملاً با مختصات اکولوژیک و مردمى و تاریخى خویش هماهنگ است و بهخوبى نیز جواب داده است. این مدیریت، درغرب به شکل سودمحور و مبتنى بر فرهنگ و تمدن غربى است. در یک مقایسه معلوم مىشود که هر دو پارادایم، چه مدیریت غربى و چه ژاپنى، از علم مدیریت، که وطنناپذیر وعمومى است، بهره بردهاند؛ اما در مقام بهرهمندى و حاصلخیزى، دو شکل از مدیریت را ارائه مىدهند. مکاتب مدیریتى سودمحور، کارمحور و زورمحور، همگى از علم مدیریت بهره مىگیرند؛ اما به اقتضاى شرایط، جلو هها و ثمرات متنوع و متکثرى دارند.
این مطلب، همافق با "مدیریت اقتضایى" است که پیشرفتهترین نظریه در جهان مدیریت است. بنابراین، مکتب مدیریتى اسلام، با نظریه مدیریت اقتضایى هماهنگ است که خود یک مکتب مدیریتى است؛ یعنى علم مدیریت، که برخى آن را تجربى و بعضى انسانى مىدانند، مطابق با اقتضائات فرهنگى و تمدنى اسلام و دستگاه ارزشى ثابت آن، شکل مىگیرد.
این پارادایم مبتنى بر تفکر مستقل، نظامى مطابق با الگوى توسعه اسلام است و تقلیدى، غیر واقعى و نامتناسب نیست. پاسخگو است و کمترین عوارض منفى را به دنبال دارد. نه جامد است و نه رها و بىحساب. نه متحجر است و نه متجدد (به معناى مدرنیته)، بلکه نظامى است معتدل و متعادل، بر اساس قانون ثابت و متغیر. نه اصولگراى صرف است که اقتضائات زمان و مکان را ملاحظه نکند و نه اقتضاگراى محض است که اصول ثابت را منکر شود. امرى بینابین است که هم اصول ثابت دارد و هم خود را با شرایط متغیر زمان و مکان وفق مىدهد.
وجوه اشتراک پارادایم مدیریت اسلامی با سایر پادایم ها :
حال با مروری برپاردایم های موجود درمدیریت دولتی وبا مطالعه ابعاد مختلف این پارادیم ها ومقایسه آن با فرهنگ اسلامی در می یابیم که بر اساس اصول اساسی پذیرفته شده در اسلام ، هر کدام از این پارادیم ها دارای نقاط اشتراک
زیادی با مفروضات و باورهای اسلامی می باشد به عنوان مثال تاکید برعقلانیت ونظم منطقی در اداره امور مسلمین که آیات وروایات زیادی نیزدراین خصوص ارائه شده وجه اشتراک باورهای بنیادین اسلام با پارادایم مدیریت دولتی سنتی است.
از طرفی تاکید براقتصاد وارائه احکام مختلف دراین زمینه ،ازخصوصیات بارز مدیریت دراسلام می باشد که به نوعی در پاردایم مدیریت دولتی نوین مد نظر قرار گرفته است.
ونهایتا خدمت به خلق ،توجه به حقوق شهروندی ودادن آزادی عمل توام با پاسخگویی به مدیران بارها در قرآن مجید، وسایر کتب معتبر اسلامی مورد تاکید قرارگرفته است که درپارادایم خدمات عمومی نوین به عنوان محور توجه اندیشمندان وپیروان این مکتب بوده است.
اغلب حکومت ها و دول امروزی جهان بر روی یک طیف واحد قرار دارندکه یک طرف آن توسعه اجتماعی وطرف دیگر رشد اقتصادی است.به عنوان مثال حکومتهایی نظیر شوروی سابق ،چین ،اروپای شرقی و…. بیش وکم تاکید بر توسعه عدالت اجتماعی داشته ویا به عبارت دیگر متمایل به سوسیالیست می باشند.درعین حال کشورهایی نظیر ایالات متحده امریکا ، ژاپن ،اروپای غربی و…،با تاکید بر رشد اقتصادی متمایل به کاپیتلالیست می باشند .
با دقت در اساس این حکومتها و اشکال عملی پیاده شده آنها در جوامع مختلف،می توان دریافت که توجه به ابعاد معنوی، آرمانهای متعالی بشری واخلاقیات در این نوع حکومت ها به فراموشی سپرده شده است .گویا این سیستمهای حکومتی انسانهارا به همه چیز می رسانند الا خودشان.
در جستجوی یک راه حل حکومت اسلامی به عنوان یک سیستم مدیریتی ناب ، بر اساس اصول بنیادین اسلام ، بیش از هر مکتب دیگری تاکید برتعالی انسانی داشته و توجه به اخلاقیات وابعاد روحانی انسانها از ابعاد بارز آن است امابرای رسیدن به هدف متعالی خود نه ازرشد اقتصادی غافل مانده و نه تاکید اندک بر توسعه عدالت اجتماعی داشته است. به عبارت دیگر در رسیدن به تعالی انسانها یک دست خودرا به توسعه عدالت اجتماعی و دست دیگر را بررشد اقتصادی گره زده وبراساس عقلانیت ذاتی خود در مسیر تعالی گام برمی دارد.
نتیجه گیری:
اسلام به عنوان دینی کامل با نگرش سیستمی به کلیه ابعاد موفقیت انسانها توجه داشته ودرقالب آیات وروایات واحادیث مختلف آنها رابه جامعه بشری عرضه داشته است وابعادفلسفی سیستم حکومتی آن نیز طوری است که نه تنها ابعاد مثبت همه پارادایم ها وسیستم های حکومت بشر را دربر گرفته بلکه گام را فراتر نهاده وبه انسانها به عنوان موجودی که از ذات اقدس الهی سر چشمه گرفته ونهایتا نیز به سوی او برخواهدگشت نگریسته است .لذا در جامعیت پارادایم مدیریت اسلامی و نظام حکومتی ناشی ازآن نبایستی تردید نمود. اما چیزی که بیش ازهر
چیزی لازم است که اساتید دانشگاه وحوزه های علمیه به آن توجه کنند دستیابی به تکنیک عملی پیاده سازی این نظام است که درنوع خودکاری بس دشوار است چراکه ممکن است به دلیل کلی نگری و توجه به ابعاد مختلف بعضا" دچارتعارض ویا پارادوکس درصحنه اجرایی آن باشیم.لذا تحقیق در راستای تهیه و تدوین نظام مدیریتی در ابعاد سازمانی برای پیاده سازی عملی مدیریت اسلامی امری بسیار ضروری وموردنیازمی باشد.
منابع و ماخذ
1-قرآن مجید
2-ال گور (1375) ، ً نبرد با بوروکراسی ً ترجمه انتشارات همشهری ؛ تهران : انتشارات همشهری
3-الوانی ، سیدمهدی و حسن دانایی فرد (1380) ؛ گفتارهایی در فلسفه تئوریهای سازمان دولتی ؛ تهران : انتشارات صفار
4-جاسبی ، عبدالله ." مباحثی از مدیریت اسلامی مجموعه مقالات" . مرکز انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی .چاپ اول.پاییز1380
5-دنهارت ، بی رابرت (1380) ً تئوریهای سازمان دولتی ُ ، ترجمه دکتر سیدمهدی الوانی و حسن دانایی فرد ؛ تهران: انتشارات صفار
6-فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش230، ص181.
7-مجله اندیشه راه نو، سال اول، ش30، ص15.
8-عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، ص13 – 14.
9-گرى دسلر(1368)، مبانى و مدیریت، ترجمه داود مدنى نشرقومس
10-هیوز ، آن (1377) ، مدیریت دولتی نوین ؛ ترجمه دکتر سیدمهدی الوانی و دیگران ، تهران : انتشارات مروارید