جنگ سرد اصطلاحی است که به دوره ای از تنش ها، کشمکش ها و رقابت ها در روابط ایالات متحده، شوروی و هم پیمانان آنها در طول دهه های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ اطلاق می شود. در طول این دوره رقابت بین این دو ابرقدرت در عرصه های مختلف مانند اتحاد نظامی، ایدئولوژی، روانشناسی، جاسوسی، ورزش، تجهیزات نظامی، صنعت و توسعه تکنولوژی ادامه داشت. این رقابت ها تبعاتی مانند مسابقات فضایی، پرداخت هزینه های گزاف دفاعی، مسابقات سلاح های هسته ای و تعدادی جنگ های غیرمستقیم به دنبال داشت.
گرچه در طول جنگ سرد هرگز درگیری نظامی مستقیمی بین نیروهای ایالات متحده و شوروی به وجود نیامد اما گسترش قدرت نظامی، کشمکش های سیاسی و درگیری های مهم بین کشورهای پیرو و هم پیمانان این ابر قدرت ها از تبعات آن به شمار می روند. هر چند ایالات متحده و شوروی در طول جنگ جهانی دوم و در مقابل آلمان نازی متحد بودند، اما حتی قبل از پایان جنگ نیز بر سر چگونگی دوباره سازی جهان پس از جنگ با هم اختلاف داشتند.
پس از جنگ در حالی که آمریکا در کنار بیل کلینتون و در تلاش بود تا کمونیسم را در جهان محدود کند گستره جنگ سرد به تمام جهان به ویژه اروپای غربی، خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا کشیده شد. در این دوره جهان با بحران های مکرر مانند دیوار برلین (۱۹۴۸-۱۹۴۹)، جنگ کره (۱۹۵۰-۱۹۵۳)، جنگ ویتنام (۱۹۵۹-۱۹۷۵)، بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲) و جنگ شوروی در افغانستان روبه رو شد که هر لحظه امکان یک جنگ جهانی را ایجاد می کرد اما در نهایت این اتفاق رخ نداد. یکی از دلایل مهم دوری هر دو طرف از ایجاد یک جنگ مستقیم دسترسی آنها به سلاح های هسته ای و ترس از استفاده طرف مقابل از این سلاح ها بود.
در نهایت در انتهای دهه ۱۹۸۰ و با دیدارهای مقامات عالی رتبه که به وسیله آخرین رهبر شوروی میخائیل گورباچف ترتیب داده شد و برنامه های اصلاحی گورباچف جنگ سرد پایان یافت.
پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال، ۱۹۴۵ تنش بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی از سرگرفته شد. این تنش در سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ افزایش یافت. در این باره مورخین نظرات متفاوتی دارند، اما به عقیده همه آنها سال آغاز جنگ سرد ۱۹۴۷ بوده است. در مورد تاریخ پایان عده ای آن را هم زمان با سقوط دیوار برلین در ۱۱ نوامبر ۱۹۸۹ و عده ای آن را هم زمان با تاریخ تجزیه اتحاد جماهیر شوروی در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ می دانند.
مورخینی که به تاریخ شوروی می پردازند، دو رویکرد دارند: یک رویکرد به اهمیت ایدئولوژی کمونیستی و دیگری بر اهداف تاریخی روسیه به ویژه سلطه بر اروپای شرقی، دسترسی به بنادر متصل به آب های گرم و دفاع از مسیحیان ارتدکس و مردم اروپای شرقی و مرکزی تاکید دارد. ریشه های برخوردهای ایدئولوژیکی را می توان در به قدرت رسیدن لنین در روسیه (انقلاب روسیه در اکتبر ۱۹۱۷) مشاهده کرد. والترلافبر برعلایق تاریخی روسیه تاکید می کند که به سال های حکومت تزارها و رقابت ایالات متحده و روسیه باز می گردد. از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹ ایالات متحده و شوروی با هم اختلاف نداشتند، اما رابطه آن ها دوستانه هم نبود. پس از آغاز دشمنی شوروی و آلمان در سال ۱۹۴۱، روزولت شخصا متعهد شد که به شوروی کمک کند (کنگره هرگز به هیچ گونه اتحادی رای نداد). همکاری این دو کشور در زمان جنگ هرگز دوستانه نبود. مثلاً استالین از اینکه پایگاه های شوروی سابق را در اختیار نیروهای ایالات متحده قرار دهد، خودداری می کرد. در فوریه ۱۹۴۵ در کنفرانس یالتا این همکاری به شدت با تنش مواجه شد، چرا که معلوم شد که استالین می خواهد کمونیسم را در اروپای شرقی (در گسترش آن موفق بود) و سپس شاید در فرانسه و ایتالیا گسترش دهد.
در سال ۱۹۴۵ ایگور گوزنکو که به عنوان یک کارمند رده پایین در سفارت شوروی در کانادا واقع در شهر اتاوا کار می کرد، با ارائه ۱۰۹ سند که نشان دهنده فعالیت جاسوسی شوروی در کانادا، بریتانیا و ایالات متحده بود، تقاضای پناهندگی نمود. ماجرای گوزنکو چهره شوروی را در نظر غرب تغییر داده و از دوست به دشمن تبدیل کرد. افراد زیادی این حادثه را به عنوان آغاز جنگ سرد می دانند.
تحلیل گران اقتصادی مانند ویلیام اپلمن ویلیامز بر توسعه طلبی اقتصادی ایالات متحده به عنوان ریشه جنگ سرد تاکید می کنند.
یک عامل سوم که در جنگ جهانی دوم به عنوان مساله جدید در امور جهان مطرح شد، مساله کنترل موثر انرژی هسته ای در سطح دنیا بود؛ در سال ۱۹۴۶ شوروی پیشنهاد ایالات متحده برای چنین کنترلی را رد کرد؛ این پیشنهاد توسط برنارد باروش وبر اساس نسخه اولیه گزارش که توسط دین آنکسون و دیوید لیلینتال نوشته شده بود، تنظیم شد؛ دلیل رد آن این بود که این گزارش اصل حاکمیت ملی را تضعیف می کند.
[ویرایش] سازماندهی مجدد جهانی
در این دوره جنگ سرد آغاز شد (۱۹۴۷) و تا تغییر رهبران هر دو ابرقدرت از ترومن به آیزن هاور در ایالات متحده و از استالین به خروشچف در شوروی سابق ادامه یافت.
حوادث این دوره عبارت اند از: نظریه ترومن، برنامه مارشال، محاصره برلین، کمک رسانی به مردم برلین از طریق پل هوایی، انفجار اولین بمب اتمی شوروی سابق، تشکیل ناتو و پس از آن پیمان ورشو، تشکیل آلمان غربی وآلمان شرقی، نامه استالین برای اتحاد مجدد آلمان ها و عدم مداخله ابر قدرت ها در اروپای مرکزی، جنگ داخلی چین و جنگ کره.
هدف از طرح مارشال آمریکا این بود که اقتصاد اروپا را پس از ویرانی های جنگ جهانی دوم بازسازی کند تا از محبوبیت سیاسی چپ های تندرو جلوگیری نماید. دراروپای غربی، کمک اقتصادی به کمبود دلار پایان داد، به سرمایه گذاری خصوصی برای بازسازی بعد از جنگ شتاب بخشید و از همه مهم تر روشهای مدیریت جدیدی را به وجودآورد. این طرح در ایالات متحده باعث حذف انزواطلبی دهه ۱۹۲۰ و اتحاد اقتصادی آمریکای شمالی و اروپای غربی شد.
[ویرایش] گسترش اختلاف وبحران
درسال ۱۹۵۹ درنتیجه جنگ سرد، دو بلوک ژئوپولیتیکی متخاصم بوجود آمدند. برای جزئیات بیشتر به راهنمای نقشه مراجعه کنید.
این دوره از تغییر رهبران هر دو کشور در سال ۱۹۵۹ آغاز شد وتا بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ ادامه یافت. حوادث اصلی این دوره عبارت اند از : انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان ، ساختن دیوار برلین در سال ۱۹۶۱ و بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲. به ویژه در جریان بحران موشکی کوبا (هنگامی که شوروی موشک های میان برد بالیستیک را در کوبا نصب کرد وآمریکا خواهان خروج بی قید وشرط آنها شد) جهان در آستانه یک جنگ جهانی (هسته ای) دیگر قرار گرفت.
[ویرایش] کاهش تشنج، ویتنام و نظریه برژنف
پس از بحران موشکی کوبا ایالات متحده و شوروی سابق برای کاهش خصومت ها چند گام مقدماتی برداشتند؛ از جمله نصب خط ارتباطی " هات لاین ( در مخابرات به خط تلفنی مستقیم بین دو نقطه گفته می شود که با برداشتن گوشی در هر کدام از طرفین، بدون شماره گیری، بلافاصله طرف مقابل زنگ می خورد ) بین واشنگتن و مسکو در سال ۱۹۶۳ و امضای پیمان منع آزمایش های هسته ای در همان سال. اما افزایش خصومت ها در ویتنام پس از حادثه خلیج تانکین در سال ۱۹۶۴ که منجر به یورش گسترده نیروی زمینی آمریکا در سال ۱۹۶۵ و تهاجم شدید هوایی به ویتنام شمالی شد، گویای این واقعیت بود که کاهش تنش بین دو ابرقدرت دوام زیادی ندارد.
پس ازآزادی های سیاسی در چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ که به بهار پراگ مشهور است، درآگوست همان سال پیمان ورشو به چکسلواکی حمله کرد که معرف یک نظریه جدید به نام نظریه برژنف بود. شوروی سابق به خود حق داد که ثبات رژیم های متحد یا تحت سلطه خود را حفظ کند ودر صورت لزوم از زور استفاده نماید.
[ویرایش] بهبود روابط و آشتی
مشخصه اصلی دوره آشتی درجنگ سرد، میانجیگری وآرامش نسبی بود. در صلح آمیزترین تلاش صدر اعظم آلمان ( ویلی برانت ) در طول دوره حکومت خود در جمهوری فدرال آلمان سیاست خارجی Ostpolitic را گسترش داد. اگون بهر معمار این طرح ومشاور برانت این سیاست را (ترجمه آن "سیاست شرقی " است ) با عنوان " تغییر و ایجاد روابط حسنه " سازماندهی کرد.
این مقدمات به پیمان ورشو بین لهستان و آلمان غربی (که در ۷ دسامبر ۱۹۷۰ امضا شد )، توافق چهار جانبه یا توافق چهار قدرت در برلین بین ایالات متحده ، بریتانیا، فرانسه و شوروی (که در ۳ دسامبر ۱۹۱۷ امضا شد) و تعدادی توافق نامه بین آلمان غربی و شرقی از جمله پیمان اصلی ۲۱ دسامبر ۱۹۷۲ منجر شد.
همان گونه که عزل والتر اولبریخت توسط اریک هانکر رهبر آلمان شرقی در ۳ مه ۱۹۷۱ نشان می دهد، محدودیت هایی برای آشتی وجود داشت.
[ویرایش] مسابقه فضایی
با شروع جنگ سرد تسخیر فضا به عنوان نمادی از پیشرفت یکی از دو بلوک مطرح شد و مسابقهٔ فضایی شکل گرفت. اتحاد شوروری در ۱۲ آوریل ۱۹۶۱ با فرستادن یوری گاگارین به فضا نخستین برندهٔ این مسابقه بود و آمریکا ۹ سال بعد در ۱۷ ژوئیه ۱۹۶۹ با قدم گذاشتن نیل آرمسترانگ بر ماه پایان دهندهٔ آن.
[ویرایش] جنگ سرد دوم
وضعیت روابط متنوع جنگ سرد در سال ۱۹۸۰. برای جزئیات بیشتر به راهنمای نقشه مراجعه کنید.
در فاصله زمانی بین تجاوز شوروی سابق به افغانستان در دسامبر ۱۹۷۹ و به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف در شوروی در مارس ۱۹۸۵، روابط بین ابرقدرت ها پس از آشتی دهه ۱۹۷۰ به "سردی" گرائید. به دلیل افزایش تنش بین بلوک شرق و غرب گاهی به این دوره "جنگ سرد دوم" می گویند. حمله سال ۱۹۷۹ شوروی سابق به افغانستان برای حمایت از رژیم کمونیستی نوپای این کشور موجب واکنش بسیاری از کشورها و تحریم گسترده بازیهای المپیک ۱۹۸۰ مسکو توسط بسیاری ازکشورهای غربی گردید. تجاوز شوروی منجر به درگیری طولانی چریک های مسلمان (تحت حمایت ایالات متحده و کشورهای دیگر) با ارتش شوروی شد که تا پایان دهه ۱۹۸۰ ادامه داشت.
در سال ۱۹۷۹ متحدین ناتو که از استقرار موشک های هسته ای میان برد اس اس-۲۰ نگران بودند توافق کردند که به مذاکرات محدود سازی سلاح های راهبردی ادامه دهند تا تعداد موشک های هسته ای مورد استفاده را محدود کنند؛ درعین حال آنها تهدید کردند که اگر مذاکرات شکست بخورد، ۵۰۰ دستگاه موشک کروز و "پرشینگ II " را در آلمان غربی و هلند مستقر می کنند. این مذاکرات به شکست محکوم شد. استقرار برنامه ریزی شده "پرشینگ II" با مخالفت شدید و گسترده افکار عمومی اروپا مواجه شد و درچند کشور اروپایی تظاهرات بی سابقه ای رخ داد. [۱][پیوند مرده][پیوند مرده] موشک های "پرشینگ II" از ژانویه ۱۹۸۴ در اروپا مورد استفاده قرار گرفتند. استفاده از آنها در آغاز اکتبر ۱۹۸۸ متوقف شد.
نو محافظه کاران علیه سیاست های زمان نیکسون وجیمی کارتر در قبال شوروی سابق موضع گرفتند. بسیاری از آنها که با سناتور جنگ طلب دمکرات به نام هنری اسکوپ جکسون) همراه شده بودند، به رئیس جمهور ( کارتر ) فشار آوردند که از موضع مقابله با شوروی برخورد کند. آنها درنهایت خود را با رونالد ریگان و جناح محافظه کار جمهوری خواهان که به جلوگیری از گسترش شوروی متعهد شده بودند، هماهنگ نمودند.
انتخاب مارگارت تاچر به عنوان نخست وزیر بریتانیا در سال ۱۹۷۹ و به دنبال آن انتخاب رونالد ریگان به عنوان رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۸۰، باعث به قدرت رسیدن دو جنگجوی سرد سرسخت در راس رهبری دنیای غرب شد.
دیگر رخداد های مهم این دوره که بر جنگ سرد تاثیر گذاشتند شامل ابتکار دفاع راهبردی و اتحادیه تجاری سولیداریتی بودند.
[ویرایش] پایان جنگ سرد
این دوره با به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف به عنوان رهبر شوروی سابق در سال ۱۹۸۵ آغاز شد و تا فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ ادامه یافت. رویدادهای این دوره عبارت اند از: حادثه جرنوبیل در سال ۱۹۸۶، پاییز ملت ها که شامل سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ بود، عملیات کودتای ۱۹۹۱ شوروی سابق و سقوط شوروی در سال ۱۹۹۱. دیگر حوادث این دوره شامل پیاده سازی سیاست های گلزناست و پرسترویکا (بازسازی )، نارضایتی عمومی از جنگ شوروی در افغانستان و آثار اقتصادی سیاسی حادثه چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ می باشد. با به قدرت رسیدن گورباچف تنش های شرق و غرب به سرعت کاهش یافت.
پس از مرگ متوالی سه رهبر پیر شوروی از سال ۱۹۸۲، پولیتبورو (مهم ترین کمیته تصمیم گیری حزب کمونیست) گوباچف را به عنوان رئیس حزب کمونیست انتخاب کرد و نسل جدیدی از رهبری به وجود آمد. در دوره گورباچف تکنوکرات های نسبتاً جوان به سرعت قدرتمند شدند، به آزادسازی اقتصادی وسیاسی شتاب بخشیدند و به ترویج روابط صمیمانه وتجارت با غرب پرداختند.
دراین میان ریگان در دوره دوم ریاست جمهوری خود در سال ۱۹۸۵ در ژنو ودر سال ۱۹۸۶ در ریکیاویک با گورباچف ملاقات کرد ونومحافظه کاران را شگفت زده نمود؛ موضوع ملاقات دوم بحث درباره کاهش زرادخانه های موشکی میانی در اروپا بود. این مذاکرات به شکست انجامید. پس از آن سیاست مداران شوروی هشدارهای دولت ریگان را مبنی بر تبدیل مسابقه جنگ افزاری به یک هزینه بزرگ برای شوروی پذیرفتند. هزینه های مسابقه جنگ افزاری جنگ سرد از یکسو، و افزایش تقاضا برای مجموعه بزرگی از کمک های خارجی و نظامی از طرف متحدین سوسیالیست ها از سوی دیگر، تلاش های گورباچف برای تقویت تولید کالاهای مصرف کنندگان و اصلاح اقتصادی را در وضعیت بسیار حساس و پرمخاطره ای قرار داد.
درنتیجه یک رویکرد دوگانه همکاری باغرب و بازسازی اقتصادی (پروسترویکا ) و آزادی انتقاد (گلزناست ) در داخل کشور اتخاذ گردید وسرانجام باعث شد که گورباچف نتواند کنترل مرکزی بر ایالت های عضو پیمان ورشو را تقویت کند. بنابراین در سال ۱۹۸۹ دولت های کمونیست اروپای شرقی یک به یک سرنگون شدند. در لهستان، مجارستان و بلغارستان اصلاحات دولت (در مورد لهستان این اصلاحات زیر فشار سولیداریتی انجام شد ) باعث پایان صلح آمیز حاکمیت کمونیست ها و استقرار دمکراسی شد. تظاهرات گسترده در آلمان شرقی و چکسلواکی باعث سرنگونی کمونیست ها در این دو کشور گردید و دیوار برلین در ۹ نوامبر باز شد. در رومانی یک قیام عمومی باعث سرنگونی رژیم نیکولای سیشسکو در اواسط دسامبر و اعدام اودر ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ شد.
مورخین غربی اغلب معتقدند که یک علت عمده مرگ اتحاد جماهیر شوروی صرف هزینه های سنگین در فناوری نظامی بود که شوروی در پاسخ به افزایش توان نظامی ناتو در دهه ۱۹۸۰ آن را ضروری می دانست. این مورخین تاکید می کنند که تلاش های شوروی سابق برای عقب نماندن از هزینه های نظامی ناتو باعث شکست اقتصادی گسترده و ورشکستگی اقتصاد شوروی شد. تخمین زده شده است که شوروی در زمینه فناوری کامپیوتر یک دهه از غرب عقب بود وهر سال این فاصله بیشتر می شد. منتقدین اتحاد جماهیر شوروی معتقدند که فناوری نظامی کامپیوتری با چنان سرعتی درحال پیشرفت بود که شوروی حتی با فدا کردن بیشتر اقتصاد ضعیف غیر نظامی خود نمی توانست با آن رقابت کند.
به نظر منتقدین مسابقه جنگ افزاری (هم هسته ای و هم سنتی ) برای اقتصاد عقب مانده شوروی بسیار سنگین بود. در واقع خود گورباچف تصریح می کند که هزینه های دفاعی یک دلیل عمده اعمال اصلاحات در شوروی بود و می گوید: "من فکر می کنم همه ما و به خصوص شوروی جنگ سرد را باختیم. هر یک از ما ۱۰ تریلیون دلار هزینه کردیم". به همین دلیل بسیاری از محافظه کاران از رئیس جمهور رونالد ریگان به عنوان مردی یاد می کنند که از طریق گسترش رقابت جنگ افزاری و پس از آن دیپلماسی با گورباچف جنگ سرد را به طور غیر مستقیم برد.
شوروی سابق کمک زیر ساختی کمی برای ماهواره های خود دراروپای شرقی در نظر گرفت، اما آنها کمک های نظامی گسترده ای به صورت نقدی، مواد وکنترلی به آنها می رساندند. تکیه شوروی بر اقتصاد ناکارآمد نظامی باعث مشکلات بعدی در سازگاری مجدد پس از سقوط کمونیسم گردید.
سقوط اتحاد جماهیرشوروی باعث کاهش ناگهانی و فوق العاده تعداد جنگ ها، جنگ های بین کشورها، جنگ های نژادی، جنگ های انقلابی و شمار پناهندگان و آوارگان و افزایش کشورهای دمکراتیک شد. قبل از سقوط شوروی الگوی معکوسی وجود داشت.
[ویرایش] فناوری
یک ویژگی اصلی جنگ سرد، مسابقه جنگ افزاری بین کشورهای عضو پیمان ورشو وکشورهای عضو ناتو بود این رقابت منجر به کشف های علمی عمده در زمینه های فناوری و نظامی شد.
برخی از پیشرفت های انقلابی خاص، در حوزه سلاح های هسته ای و راکت انجام شد که منجر به مسابقه فضایی گردید (بسیاری از راکت هایی که برای فرستادن انسان ها و ماهواره ها به کار می رفتند در اصل برمبنای طراحی های نظامی این دوره ساخته شده بودند.)
حوزه های دیگری که در آن مسابقه جنگ افزاری رخ داد عبارت اند از : جنگنده های جت، بمب افکن ها، سلاح های شیمیایی، سلاح های بیولوژیک، جنگ افزار ضد هوایی، موشک های زمین به زمین ( شامل اس آر بی ام ها )، موشک های ضد بالیستیک، سلاح های ضد تانک، زیردریایی ها، جنگ افزارهای ضد زیردریایی، موشک های بالیستیک پرتاب شونده از زیردریایی، هوش الکترونیکی، هوش سیگنال ها، هواپیمای شناسایی، ماهواره های جاسوسی.
[ویرایش] تضمین نابودی دو طرف
یکی از ویژگی های اصلی مسابقه جنگ افزاری هسته ای ( به خصوص پس از استفاده گسترده از آی سی بی ام های هسته ای با این فرض غلط که بمب افکن دارای خدمه به طور مرگباری در مقابل موشک های زمین به هوا/اس ای ام آسیب پذیر هستند) مفهوم ترس از "نابودی تضمین شده" و بعدا نابودی تضمین شده هر دوطرف یا MAD بود.
مفهوم این ایده این بود که بلوک غرب به بلوک شرق حمله نمی کند و برعکس؛ چرا که هر دوطرف برای نابودی کامل طرف متقابل و غیر قابل سکونت کردن سیاره زمین به اندازه کافی سلاح اتمی دارند. بنابراین شروع حمله از سوی هر دو طرف به معنای خودکشی بود و درنتیجه هیچ کس این کار را انجام نمی داد. با افزایش تعداد و دقت سیستم های تهاجمی به ویژه در مراحل نهایی جنگ سرد، امکان پذیری نظریه اولین حمله، نظریه خودداری را ضعیف کرد. هدف اولین حمله این است که نیروهای هسته ای دشمن را به اندازه ای تضعیف کند که پاسخ تلافی جویانه زیان های "قابل قبولی " داشته باشد.
[ویرایش] اطلاعات جاسوسی
نیروهای نظامی کشورهای درگیر، به ندرت به طور مستقیم در جنگ سرد شرکت می کردند؛ این نبرد بیشتر توسط آژانس های اطلاعاتی مانند سیا (آمریکا)، MI6 (انگلستان)، BND (آلمان غربی )، استاسی (آلمان شرقی) و کا گ ب (شوروی) انجام می شد.
از توانایی های ECHELON (سازمان اطلاعاتی مشترک ایالات متحده و انگلستان که در جنگ جهانی دوم ایجاد شد) برضد شوروی، چین، و متحدین آنها استفاده می شد.
طبق گفته های سیا بیشتر فناوری های کشورهای کمونیست شامل کپی هایی از محصولات غربی بودند که آنها را به طور قانونی خریداری یا از طریق یک برنامه جاسوسی گسترده تهیه کرده بودند. [۲][پیوند مرده]. کنترل شدید تر صادرات فناوری غربی از طریق COCOM و عرضه فناوری معیوب به دلال های کمونیست پس از کشف Farewell Dossier در سقوط کمونیسم نقش داشت.
15