مقدمه
امیین جمع امی، به معنای درس ناخوانده، مکتب ندیده و بی سواد ذکر شده است. در آیات قرآن مجید این کلمه چهاربار به صورت جمع امیین و دو بار به صورت (=امی) و صفت برای پیامبر مقدس اسلام استعلام شده است. لذا در ابتدا لازم است قدری درباره واژه امی و مفهوم آن دقت و تامل به عمل آید.
درباره واژه امی هم از نظر ریشه یابی و هم از نظر معنی و مفهوم آن اختلاف نظر وجود دارد:
1- عده گفته اند: امی منسوب به ام(مادر) است.
2- عده دیگر عقیده دارند که امی منسوب به ام القری (مکه) است
3- دسته سوم اظهار داشته آند که امی منسوب به امت است.
اما خود واژه ام گفته شده است از ریشه امم به معنای والده و اصل آن امه بوده است که جمع آن برای انسان امهات و برای بهایم امات استعمال می شود، در آیات شریفه قرآن مجید هم بیش از سی مورد کلمه: ام، امهات، ام القری و ام الکتاب به کار رفته است که:
بیست و پنج مورد آن درباره مادر صلبی و حقیقی استعمال شده است. پنج بار به صورت مرکب: ام القری و ام الکتاب به کار رفته است. یک بار به معنای جایگاه "و ام هاویه" به کار رفته است. یک بار در مورد زنان پیامبر (ص) آمده است که به عنوان مادران مومنین معرفی شده اند.
و یک بار هم به معنای مرکز استعمال شده است آن جای که سخن از هلاکت دسته جمعی مطرح می شود قرآن می گوید:
"و ما کان ربک مهلک القری حتی بیعث فی امها رسولاً یتلوا علیهم آیاتنا"
یعنی:
"پروردگار تو هرگز شهرها و آبادی ها را هلاک نمی کرد، تا این که در کانون آنها پیامبری مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند"
در مقردات راغب اصفهانی ذیل واژه الام این گونه می خوانیم که:
"الام بازاء الاب و هی الوالده القربیه اللتی ولدته و البعیده اللتی ولدت من ولدته و لهذا قیل لحواء هی امنا و ان کان بیننا و بینها وسائط و یقال لکل ما کان اصلاً لوجود شی ء او تربیته او اصلاحه او مبدثه"
یعنی:
"مادر در برابر پدر است و به کسی که انسان را مستقیماً و بدون واسطه به دنیا می آورد و یا به مادر بزرگ که مادر انسان را به دنیا می آورد گفته می شود لذا حواء را مادر همه انسان ها می گویند با این که بین او و بقیه انسان ها فاصله های زیادی قرار دارد در واقع به هر چیزی که منشاء پیدایش و وجود و یا تربیت وا اصلاح چیزی دیگری شود، مادر اطلاق می گردد."
با توجه به معنای که اهل لغت برای کلمه ام ذکر کرده اند می شود گفت که : امی به کسی و یا چیزی گفته می شود که منسوب به اصل خود شود و این اصل یک وقت مادر واقعی و صلیبی انسان است. زمانی اصل خلقت و سرشت انسان موردنظر قرار می گیرد و گاهی هم جای و مکان و مرکز که انسان در آن جا به دنیا آمده است در نظر گرفته می شود لذا خلیل گوید:
"کل شی ء ضم الیه سایر مابلیه بسمی اما"
و اگر در سوره مبارکه الزخرف می خوانیم"وانه فی ام الکتاب" "ای اللوح المحفوظ" برای این است که العلوم کلها منسوبه الیه و متولده منه و اگر به فاتحه الکتاب، ام الکتاب گفته می شود برای این است که الکونها مبدا الکتاب و اگر به مکه ام القوی اطلاق می شود. لتذرام القری و من حولها برای روایت است که ان الدنیا دحیث من تحتها یا برای این است که مکه مرکزی است برای اطراف و اکناف آن، پس امی یعنی کسی به اصل و ریشه خود نسب داده شود.
مفهوم واژه امی
مرحوم راغب اصفهانی در کتاب وزین مفردات خود برای واژه امی این گونه تعریف می آورد که:"هو الذی لایکتب و الا بقوامن کتاب" و علیه حمل"
هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم
مرحوم دهخدا در لغتنامه خود به نقل از غیاث الغات می گوید:
"امی : کسی که پدرش در ایام طفلی او بمیرد و از تربیت پدر مرحود باشد و در کنف مادر و یا دایه پرورش یابد و از جهت علم نوشتن و خواندن او را حاصل نشود و مجازاً به معنی هر آن کسی که نوشتن و خواندن نداند اگر چه بیش پدر جوان شده باشد"
و نیز از ناظم الطبا نقل می کنند که :
"امی کسی است که بر اصل خلقت خود بود و کتاب و حساب نیاموخته باشد"
پس امی یعنی کسی که خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد، آنگاه اگر منسوب به ام=مادر شود مهربانی مادر باعث شده است که ان نزد معلم نرود و خواندن و نوشتن را فرا نگیرد و اگر منسوب به امت شود برای این است که بر اصل خلقت و سرشت اولیه خود باقی است و اگر منسوب به ام القوی باشد به لحاظ این است که اکثریت مردم درس نخوانده و استاد ندیده است .
پیامبر امی
بعد از توضیحات که درباره واژه امی و معنی آن داده شد، بحث جنجالی که همواره ذهن و ضمیر محققان اسلامی و نویسندگان متون تاریخی را به خود معطوف داشته است مطرح می گردد که :آیا پیامبر اسلام که قرآن او را به حیث یک فرد امی معرفی می کند، قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را داشته است یانه؟ در صورت که جواب مثبت باشد آیا دلیل متقن که ثابت کند پیامبر اسلام که خاتم پیامبران است، دین و شریعتش دین جاوید و جهانی است و نزول وحی بعد از نام خداوند، طبق قول مشهور با کلمه اقرء شروع می شود خودش قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را داشته است یا نه؟
در جواب این سوال بین علما و دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، ولی در این که: پیامبر گرامی اسلام هرگز مدرسه ای را ندیده و نزد هیچ استادی زانو نزده است کمترین تردیدی وجود ندارد و این مطلبی است که حتی محققین غیر مسلمان نیز به آن تصریح دارند من باب نمونه کارلیل در کتاب الابطال خود می گوید:
" یک چیز را نباید فراموش کنیم و آن این که: محمد هیچ استادی نیاموخته است. صنعت خط تازه در میان عرب پیدا شده بود و به عقیده ای من حقیقت این است که محمد با خط و خواندن آشنا نبود جز زندگی صحرا چیزی نیاموخته بود"
دانشمند معروف ویل دورانت نیز گوید:
"ظاهراً هیچ کس در این فکر نبود که وی را نوشتن و خواندن آموزد در آن موقع نوشتن و خواندن به نظر عربان اهمیتی نداشت به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن خواندن و نوشتن نمی دانستند معلوم نیست که محمد شخصا چیزی نوشته باشد، معذلک معروف ترین و بلیغ ترین کتاب زبان عربی به زبان وی جاری شد و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم داده شناخت"
جان دیون پورت نیز در کتاب خود می نویسد:
"درباره تحصیل و آموزش آن طوری که در جهان معمول است همه معتقدند که محمد تحصیل نکرده است و جز آنچه در میان قبیله اش معمول رایج بوده چیزی را نیاموخته است"
از منظر عقل
اصولا قبل از بعثت رسول گرامی آن طوری که از کتب تاریخی استفاده می شود در بین مردم حجاز، هنر و صنعت خواندن و نوشتن رواج نداشت، عده ای محدود و انگشت شماری بودند که خواندن و نوشتن را می دانستند و این عده مشهور خاص و عام بوده و اسامی این عده محدود را مورخین در کتب خود درج کرده اند، ولی هیچ محقق و مورخی اسم مبارک حضرت محمد را در ردیف کسانی که هنر خواندن و نوشتن را وارد بوده اند ذکر نکرده است و این خود قوی ترین دلیل است بر این که آن حضرت قبل از بعثت نمی خوانده و نمی نوشته است چرا که اگر او می خواند و می نوشت پژوهشگران که کوچک ترین زوایای زندگی فردی و اجتماعی او را ثبت و ضبط کرده و سخنی نگذارده اند قطعاً درباره خواندن و نوشتن او کتاب بلکه کتاب های را می نوشتند و ذکر می کردند و حال این که نکرده اند.
از نظر قرآن
قرآن کریم در سوره اعراف آیه 157 و 158 پیامبر اسلام را به عنوان نبی امی معرفی می کند و می گوید:
اللذین یتبعون الرسول انبی الامی
یعنی " همان ها که از فرستاده (خدا) پیامبر امی پیروی می کنند"
"فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی اللذی یومن بالله و کلماته و اتبعوه لعلک تهدون"
یعنی
ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش، آن پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد و از او پیروی کنید تا هدایت یابید.
از این دو آیه چیزی به دست نمی آید تا مفهوم امی را روشن سازد ولی در سوره عنکبوت آیه 48 این قضیه را تا حدی روشن کرده است که:
و ما کنت نتلوا من قبله من کتاب ولاتخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون
یعنی
"تو پیش از نزول وحی کتابی نمی خواندی و با دست نمی نوشتی و اگر غیر از آن بود اهل باطل در کار تو شک نموده و تو را تکذیب می کردند و می گفتند: در اثر خواندن و نوشتن چنین چیزی را آورده است"
عده از این آیه شریفه استفاده کرده گفته اند: پیامبر گرامی اسلام با تصریح خود قرآن، قدرت خواندن و نوشتن را نداشته است، ولی نکته ای که باید دقت شود این است که :
اولاً بر فرض اینکه آیه فوق دلالت داشته باشد بر این که آن حضرت قدرت خواندن و نوشتن را نداشته است. مربوط به دوره ای قبل از بعثت است نه بعد از آن لذا سید مرتضی در بیان آیه شریفه گفته است:
"ظاهراً آلایه یقتضی نفی الکتابه و القراءه بما قبل النبوه دون ما بعدها و لان التعلیل فی الایه یقتضی اختصاص النفی بما قبل النبوه لانهم انما برتابون فی نبوته لو کان بتحسنها قبل النبوه فاما بعدها فلاتعلق له بالربیه"
یعنی:
" ظاهراً آیه نفی خواندن و نوشتن قبل از بعثت را می رساند، ما راجع به بعد از بعثت ساکت است. چون علت که در آیه شریفه برای نفی خواندن و نوشتن ذکر شده است. اختصاص به دوره قبل از پیامبری حضرت رسول(ص) دارد. زیرا اگر آن حضرت قبل از آن که ردای رسالت و پیامبری بر قامت موزونش داده شود می خواند و می نوشت در آن صورت دشمنان او بهانه گیری نموده و آن حضرت را تکذیب می کردند. ولی بعد از بعثت، تمسک به چنین عصای شکسته جایگاه و ارزشی نخوهد داشت".
ثانیاً اگر قدری جرئت کرده و ترس و وحشت را از خود دور کنیم.خواهیم گفت که آیه ای شریفه سوره عنکبوت، قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را نفی نمی کند. بلکه خواندن و نوشتن را نفی می کند بین نکردن و نتوانستن فوق روشن است. آیه می گوید: تو قبل از آن که مبعوث به رسالت شوی، نمی خواندی و با دست خود نمی نوشتی، اما این که قدرت خواندن و نوشتن را نداشتی، آیه شریفه علی الظاهر دلالت بر آن ندارد. البته این در حد یک نظریه و احتمال است که باید دقت و تامل بیشتری روی آن صورت گیرد.
عده دیگر از جریان آغاز وحی استنباط کرده اند، که آن حضرت قبل از آن که روح و روانش با نور وحی نوارنی تر شود. قدرت خواندن و نوشتن را نداشته است لذا در صحیح بخاری می خوانیم که:
"فجاء ه الملک فقال اقراء. قال: ما انا بقاری فاخذنی فخطنی حتی بلغ منی الجهد. ثم ارسلنی فقال: اقرا، قلت ما نا بقاری. فاخذنی فخطنیالثانیه حتی بلغ منی الجهد. ثم ارسلنی فقال: اقرا. فقلت ما انا بقاری فاخذنی فخطنی الثاثه ثم ارسلنی فقال: اقرا باسم ربک … فرجح رسول الله"
حضرت آیت الله سبحانی ترجمه ای فارسی متن بالا را این گونه می آورد:
" … تا این که در روز مخصوص فرشته ای با لوح فرود آمد و آن را در برابر او گرفت و به او گفت: اقرء یعنی: بخوان او از آنجا که امی و درس نخوانده بود، پاسخ داد که من توانائی خواندن ندارم، فرشته وحی او را سخت فشرد. سپس درخواست خواندن کرد و همان جواب را شنید، فرشته بار دیگر او را سخت فشار داد. این عمل سه بار تکرار شد و پس از فشار سوم ناگهان در خود احساس کرد می تواند لوح که در دست فرشته است بخواند در این موقع آیات را که در حقیقت دیباچه کتاب سعادت بشر به شمار می رود خواند".
آنچه از این متن به دست می آید. خیالی روشن است خود پیامبر مقدس اسلام تصریح کرده اند که قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را نداشته است. اما با توجه به این که جبرئیل امین فقط مامور رساندن پیام خداوند است سوال که در ذهن و ضمیر انسان به وجود می آید این است که تکرار دستور اقرا آیا از سوی جبرئیل بوده است یا کلام خداوند؟ کلام خداوند یقیناٌ نیست زیرا اگر خداوند می بود لابد در ابتداء سوره علق، چهار بار، کلمه ی اقرء تکرار می شد و حال این که احدی چنین ادعای نکرده اند.
از سوی دیگر جریان آغاز وحی را ابن هشام با جملات و تعبیرات دیگری نقل می کند و می گوید:
" قال رسول الله(ص) فجاءنی جبرئیل و انا ناثم بنمط من دیباج فیه کتاب فقال: اقرء قال: قبت ما اقرء؟ قال: فغتنی به حتی ظننت انه الموت، ثم ارسلنی قال: اقرء قال: قلت ماذا اقرء باسم ربک … قال: فقراتها ثم انتهی فانصرف عنی و هیبت من نومی"
یعنی
" پیامبر(ص) می گوید: خوابیده بودم که جبرئیل همراه با کتاب و یا لوحی نزد من آمد و گفت: بخوان، گفتم: ما اقرا؟
چه بخوانم؟(نمی توانم خواندن) جبرئیل سخت مرا فشار داد در حدی که گمان کردم حالت مرگ فرا رسیده است دوباره به من گفت بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ باز همان حالت اولیه تکرار شد. بار سوم به من گفت: بخوان، گفتم: چه چیزی را بخوانم؟ گفت: بخوان به نام پروردگارت … و من خواندم …"
بر اساس ظاهر متن مندرج در کتاب الیره النبویه و بعضی از کتب تاریخی دیگر. به جای کلمه: ما انا بقاری که در آن قدرت و توانایی خواندن نفی شده است. جمله سوالیه ما اقرا؟ آمده است یعنی حضرت رسول اکرم: نمی توانم بخوانم بلکه می گوید: چه چیزی را بخوانم.
از نظر روایات
راجع به این موضوع که آیا پیامبر اسلام قدرت خواندن و نوشتن را داشته است یا نه؟ لسان اخبار و روایات مختلف است در کل ما به سه دسته روایت مواجه هستیم.
1- یک دسته اخبار و روایات است که آن حضرت می خوانده ولی نمی نوشته است. مرحوم صدوق در علل الشرایع با سند مرسل نقل می کند که:
"ابی رحمته الله قال حدثنا سعد بن عبدالله قال: حدثنی معاویه بن حکم عن احمد بن ابی نصر عن بعض اصحابه عن ابی عبدالله قال: کان مما من الله عزوجل علی رسول الله کان یقرء و لا یکتب"
بعد جریان لشکر کشی ابوسفیان به سمت احد و ارسال نامه ای عباس را نقل می کند، گر چند حدیث مرسل است، ولی مضمون و محتوای آن مطابق روایت بعدی است که مرحوم صدوق با سند صحیح از هشام بن سالم از امام صادق نقل می کند:
"حدثنا محمد بن الحس رضی الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبدالله قال: حدثنا احمد بن عیسی عن الحسین بن سعید و محمد بن خالد الرقی عن محمد بن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله قال: کان النبی یقرء الکتاب و الایکتب"
و مضمون فوق را در حدیث دیگر از حسن صیقل نقل می کند و می گوید:
" ابی رضی الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبدالله قال حدثنا احمد بن محمد ابن عیسی عن احمد احمد بن محمد بن ابی نصر عن ابان بن عثمان عن الحسن بن زیاد الصیقل قال: سمعت ابا عبدالله یقول کان مما من الله عزوجل به علی نبیه انه کان امیا لا یکتب و یقرء الکتاب"
2- دسته دوم، روایات است حاکی از این که حضرت رسول هم می خوانده و هم می نوشته اند لذا ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروغ (الصفار) متوفای سال 290 در کتاب بصائر الدرجات خود می آورد:
" حدثنا الحسن بن علی عن احمد بن هلال عن خلف بن حماد عن عبدالرحمن ابن احجاج قال: قال ابوعبدالله ان النبی کان یقرء و یکتب و یقرا مالم یکتب"
در حدیث طولانی دیگر از کتاب وزین بصائر الدرجات می خوانیم که:
" حدثنا احمد بن محمد عن ابی عبدالله البرقی عن جعفر بن محمد الصوفی قال سالت ابا جعفر محمد بن علی الرضا و قلت له یابن رسول الله لم سمی النبی الامی؟ قال: ما یقول الناس؟ قال: قلت له: جعلت فدااک یزعمون انما سمی النبی الام ی لانه لم یکتب، فقال: کذبوا علیهم لعنه الله انی یکون ذلک و الله تبارک و تعالی یقول فی محکم کتابه هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه فکیف کان یعلمهم مالا یحسن و الله لقد کان رسول الله یقرا و یکتب باثنین و سبعین او یثله و سیعین لسانا و انما سمی الامی لانه کان من اهل مکه و مکه من امهات القری و ذلک قول الله تعالی فی کتابه به لتنذو ام القری و من حولها"
در جریان صلح حدیبه و اصرار و پافشاری سهیل، نماینده قریش مبنی بر این که لقب رسول الله از متن صلح نامه برداشته شود و به جای آن محمد بن عبدالله نوشته شود، یک نقل این است که:
"ثم قال رسول الله امح یا علی و اکتب محمد بن عبدالله، فقال امیر المومنین ما امحو اسمک من النبوه ابدا فمحاه رسول الله بیده ثم کتب: محمد بن عبدالله"
طبق این نقل بعد از آن که حضرت علی از برداشتن لقب پیامبر اسلام خودداری می کند. پیامبر مقدس اسلام خود قلم را برداشته لقب خود را بر می دارد و به جای آن محمد بن عبدالله می نویسد. در صحیح بخاری و کامل آمده است که:
"فاخذه رسول الله و لم بتحسن ان یکتب فکتب موضوع رسول الله محمد بن عبدالله"
و بالاخره حدیث معروف که در آخرین روزهای عمر پر برکت آن حضرت از زبان مبارکش شنیده شد که:
"ایتونی بدواه و صحیفه اکتب لکم کتابا لا تضلون بعده"
از جمله احدیث و مطالب است که در این بخش قابل دقت و ارزیابی است. عده به این دسته از اخبار و احادیث و شواهد دیگری استدلال کرده اند و گفته اند:
آن حضرت قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را داشته است.
3- دسته سوم، اخبار و روایات است که دلالت دارد بر این که پیامبر گرامی اسلامی قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را نداشته است. لذا به جریان آغاز وحی می شود اشاره کرد، زیرا طبق یک نقل وفتی جبرئیل امین خدمت رسول خدا می آید و می گوید: اقرء حضرت محمد جواب می دهند که خواندن نمی دانم یعنی: پیامبر صراحه می گوید: قدرت و توانایی خواندن را ندارد لااقل قبل از بعثت
جریان دوم که باز در این فراز ارتباط پیدا می کند. نقل دوم است که از صلح حدیبه کرده اند به این بیان که بعد از جواب امیر المومنین (ع) که ما امحو اسمک من النبوه ابدا. حضرت محمد از علی خواست به او کمک کند و دست او را روی لقب پیامبر(ص) بگذارد تا خودش لقب خود را محو کند.
ولی این نقل خیلی بعید به نظر می رسد، زیرا: انسان حتی اگر قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را هم نداشته باشد نام و لقب خود را می داند و می تواند آن را پیدا کنند. علی الخصوص شخص پیامبر که بارها و بارها به این و آن نامه نوشته و در پای آن امضاء ومهر زده است.
جریان سومی که باز در این قسمت قابل نقل و استشهاد است جریان نامه خالد بن ولید و شکایت او از حضرت علی و ارسال نامه برای پیامبر اسلام است که گفته اند: اگر پیامبر قدرت و توانایی خواندن را داشت، شخصا نامه را باز می کرد و می خواند در حالی که پیامبر نامه را به کسی دیگر داد تا برایش بخواند. آن هم نامه ای یک تن از فرماندهان نظامی که از خط مقدم جبهه جنگ ارسال کرده است.
در کل ما با این سه دسته اخبار و روایات مواجه هستیم اما در این بین روایات دسته اول که حاکی از قدرت و توانایی رسول اکر برخواندن است. مشتمل بر روایت صحیحه و از نظر عدد و شماره نیز بیشتر است بحارالانوار بعد از نقل اقوال و اخبار می گوید:
"یمکن الجمع بین هذه الخبار بوجهین…"
یعنی:
"بین این اخبار متضاد به دو صورت امکان جمع است. وجه اول این است که گفته شود: پیامبر گرامی اسلامی، قدرت و توانایی نوشتن را داشته است ولی به خاطر مصلحتی که خداوند می داند از این قدرت استفاده نکرده است.
وجه دوم این است که: اخبار و احادیث که می گوید: پیامبر نمی خواند و نمی نوشت حمل شود بر این که آن حضرت خواند و نوشتن را از انسان ها نیاموخته است و اخبار و روایات که می گوید: چگونه امکان دارد کسیکه علم اولین و آخرین را می داند و با نیروی خداوندی شق القمر کرده و به معراج می رود، قدرت و توانیی نوشتن را نداشته باشد."
خلاصه پذیرش این قضیه که پیامبر خاتم، قدرت توانایی خواندن و نوشتن را نداشته است. برای فکر کوتاه و معلومات ناقص انسان های مثل من بسی دشوار است و مشکل. آیا می توان قبول کرد پیامبر اسلام که شهر علم و حکمت است و علی بابها، پیامبر که شب روز با خالق هستی در ارتباط بوده است در واقع قلب نازنینش خانه وحی است و قرآن … قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را نداشته باشد.
آیا افراد معمولی مثل ک ربلایی کاظم کا با تزکیه، خودسازی، صفای باطن و توجه اولیای خدا در یک لحظه نه تنها بر خواندن قرآن مسلط می شود که حتی از بین عبارات مشابه آیات قرآن را تمییز و تشخیص می دهد. اما پیامبری که قرآن بر قلبش نازل و با گوشت و پوست و خون او عجین شده است توان خواندن و نوشتن را نداشته باشد، مگر این که سری از اسرار خداوندی در این قضیه نهفته باشد که آن حضرت از قدرت و توانایی خواندن و نوشتن محروم باشد.
امیین در قرآن
همانطوری که در ابتدای این نوشته آمد، چهار بار کلمه ای امیین به صورت جمع استعمال شده است ابتدا در سوره بقره می خوانیم که:
"… و منهم امیون لابعلمون الکتاب الا امانی"
مراد از امیین در این آیه شریفه افراد بی سواد از اهل یهود است.
علامه طباطبایی می گوید:
"کلمه امانی جمع امئیه است که به معنای اکاذب است و حاصل معنی آیه این است که: ملت یهود یا افراد باسوادی هستند که خواندن و نوشتن را می دانند ولی در عرض، به کتب آسمانی خیانت می کنند و آن را تحریف می نمایند و ای مردم بی سواد امی هستند که از کتب آسمانی، هیچ چیزی نمی دانند و مشتی اکاذیب و خرافات را به عنوان کتاب آسمانی پذیرفته اند"
مورد دوم در سوره آل عمران می خوانیم که:
"قل للذین اوتوا الکتاب و الامیین عاسلمتم"
یعنی:
" ای پیامبر به اهل کتاب و مشرکین بی کتاب یک کلمه بگو: اسلام می آورید یا نه؟"
در این مراد از امیین در این آیه شریفه چه کسانی هستند؟ دو احتمال وجود دارد. احتمال اول این است که مراد از امیین افراد بی سواد از اهل کتاب باشند. احتمال دوم این است که مراد از امیین، مشرکین بی سواد باشد، مفسرین اکثراً من جمله علامه طباطبایی احتمال دوم را اختیار کرده اند.
مورد سوم باز در سوره آل عمران آمده است که:
" و من اهل الکتاب من … قالو لیس علینا فی الامیین سبیل و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون"
مراد از امیین در این آیه، مشرکین غیر یهود هستند چنانچه در تفسیر الاصفی در بیان آیه شریفه آمده است که:
"ای لیس علینا فی شان من لیس من اهل الکتاب و لم یکن علی دیننا عقاب و ذم"
علامه طباطبایی نیز گوید:
" این طائفه (اهل یهود) خود را اهل کتاب و غیر خود را امی و بی سواد می خواندند پس این که گفتند: بی سوادها بر ماسبیلی ندارند. معنایش این است که غیر بنی اسرائیل حق ندارد که بر نبی اسرائیل مسلط شود"
آخرین موردی که کلمه امیین به صورت جمع در قرآن کریم استعمال شده است سوره مبارکه جمعه است:
"هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم"
یعنی
" او است خدای که در بین جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنها کتاب- قرآن- و حکمت می آموزد و مسلما پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند"
بعضی گفته اند: احتمال دارد مراد از امیین، مشرکین خارج از اهل کتاب باشد، ولی این احتمال درست نیست زیرا لازمه آن این است که بعضی از آیات قرآن، فقط برای مشرکین خوانده شده باشد، یتلوا علیهم آیاته و حال آن که در قرآن آیه که اختصاص به قوم دون قومی داشته باشد نداریم مهاطب قرآن همیشه کل مردم است نه دسته خاص.
بعضی گفته اند:
" احتمال دارد مراد از امیین اهل مکه باشد. چون مکه را ام اقری می گفتند ولی این احتمال هم درست نیست. زیرا سوره جمعه در مدینه نازل شده است. اگر مراد از امیین اهل مکه باشد در آن صورت احتمال دارد ضمیر در یزکیهم و یعلمهم به مهاجرین و مسلمانان مکه برگردد و این با داب قرآنی سازگاری ندارد. لذا باید گفت مراد از امیین انسان های بی سواد هستند که در آن دوران اکثریت مردم را تشکیل می دادند"
خلاصه: در مجموع مراد از امیین در چهار موردی که به صورت جمع در قرآن کریم استعمال شده است افراد بی سواد و درس نخوانده هستند. منتهی این استعمال یا حقیقی است یا از باب تغلیب است مثل سوره جمعه و یا باب توهین و تحقیر است چنانچه در آیه 75 سوره آل عمران اهل یهود، دیگران را امی و بی سواد خطاب می کند.
موضوع تحقیق:
امـی بودن پیـامبــر