تارا فایل

تحقیق در مورد آرایش مردانه


فصل پنجم :آرایش های مردان
در عصر قاجاریه نسبت ریش تراشی و ریش گذاری هر دو در میان عشایر این منطقه مرسوم بوده است . در دوره پهلوی غالباً ریش را می تراشیدند و هنوز هم تا حدودی مرسوم است . در قدیم افراد ایل بجز طلاب علوم دینی زلف را نمی زدند و تاپشت گردن بود و به " قجری " معروف بود . در 50 سال اخیر سنت زلف داری به مرور زمان تغیر یافت و گاهی بلندو زمانی کوتاه بود . و نیز بر پیشانی قسمتی از موی سر ریخته می شد . اما سادات و علما ریش را نمی تراشیدند و به جای کلاه عرق چینی سفید یا رنگین به سر می نهادند .
آرایشها :
برای آرایش عروس از مشاطه های محلی که اکثراً از طبقات دون پایین و از قوم غربت و لوری بودند استفاده می شد و موهای زنان را که در اصطلاح محلی " چتری " گفته می شود کوتاه می کردند .
" چتری زنی " تشخیص و غروری تازه در عروس پدید می آورد و تا زمانی که عروس صاحب فرزند یا فرزندانی بشود مرسوم است . ولی پس از آن چتر را به دو بنا گوش پیچیده و در زیر مقنعه پنهان می کنند .
تزئینات آرایش زنان عبارت بود از دوختن سکه های طلا و روی پارچه ای که پیشانی را می پوشاند و بند طلا و سوزن طلا و نقره بر زیر گلو آویزان کردن ، سینه بند بر سینه و دستبند طلا بر دست و البته این کارها در طبقه بزرگان مرسوم)) بود و در طبقه رعیت از سکه های طلا و موهای رنگارنگ و انگشتر نقره و دستمال بندی و سینه بند نقره و سکه های دیگر استفاده می شد . لازم به یادآوری است که از جمله آرایشها که عمومیت داشت آویختن مهره و سکه های الوانی بود که بر جامه و ارخالق و کلاه زنان مسن و دختران و حتی پسران و دختران کوچک دوخته می شد.
لباس و پوشاک
کلاه :
در قدیم یک کلاه نمدی کوچکی بر سر می گذاشتند که به آن (( تیارس )) می گفتند و به همان شکل بود که در طاق بستان و تخت جمشید در نقوش دیده می شود و کلاه های نمدی عشایر بختیاری و لرستانی و کهگیلویه و ممسنی از آن زمره است . سادات عمامه و عرقچینی با رنگ های مشخصه سیاه و سبز رنگ که نشانه تبارشان بود به سر می گذاشتند . شکل کلاه هر ایلی موجب تشخیص هویت ایلی او بود .
در بویراحمد و ممسنی کلاه به رنگ های تیره و سفید و کبود و غیره بود و شکل عمومی آن با کلاه های ایلات طیبی و بهمئی کهگیلویه تفاوت داشت و از نظر قالب بزرگتر و لبه آن درازتر بود . کلاه دیگری که شبکلاه نام داشت و از نظر سبک مورد استفاده شکارچیان و شبگردان بود از نمد و گز گوسفندان ساخته می شد که هنوز مرسوم است .
جامه مردان :
جامه در قدیم به دو سبک که یکی دوخت ایرانی و دیگری دوخت عربی است دوخته می گردید .
نوع عربی به صورت دراز تا پشت بود . اما سبک ایرانی یا عشایری و روستایی جامه چاک دار بود و چاکش تا پشت زانو ادامه داشت . شکل کلی جامه عشایری با یک دکمه در گردن بسته می شد و دارای آستین های گشاد و بدون دکمه (در اصطلاح محلی چفت ) بود و رنگهای سفید . کبود و خاکی داشت .
تنبان و شلوار
تنبان های عشایر قدیم کهگیلویه بر خلاف تنبان های بختیاری ها که بسیار گشاد و دامنه دار است ، جمع و جور و لبه پایین آن تنگ بوده و در بعضی وقت مانند شلوارهای کنونی افغانی و بلوچستانی دکمه هایی بر پاشنه آنها دوخته می شد که در هنگام جست و خیز مانع حرکت نباشد .
بزرگان ایلی بر روی تنبان یا زیر شلوار ، شلوار یا " شلوال " می پوشیدند و طبقه فقیر و زیر دست که قادر به خرید شلوار نبودند تنها از تنبان استفاده کرده و تمام وقت آن را می پوشیدند از سال 1335 به تدریج شلوار پوشی در سراسر مناطق عشایری مرسوم شد و هر کس که قادر به پوشیدن شلوار بر روی تنبان بود از شلوارهایی که در شهر دوخته می شد استفاده می کرد .
ارخالق :
پوشیدن ارخالق که به آن (( دلگ )) و قبا هم گفته می شود در قدیم رسم عمومی بود . قباهای قدیم تا سر زانو همسان پیراهن می آید و به تدریج مد آن تغییر یافت و تا پشت ساق پاها کشیده شد . شکل کلی قبا همانند شکل کنونی قباهایی بود که طلاب دینی به تن دارند ولی ار لحاظ رنگ با آن متفاوت می باشد .
شال :
شال که تقریباً همانند کمربند از آن استفاده می شد در عشایر یکی از مهمترین اجزاء و لباس بود . شال بندی در رسم عشایری که دارای قطرو برآمدگی باشد و گاهی در ازای پارچه آن به 20 الی 25 متر می رسید . عشایر شالها را به طرز ویژه ای می پیچیدند تا در ضمن خوش نمایی و برجستگی گره زیبای آن گهگاهی فانوسقه یا قطار فشنگ پشت آن قرار میدادند . امروزه با رواج کت و شلوار به ترویج رسم شال و قبا از میان رفت به طوری که در میان عشایر استان بجز طبقات سادات و مشایخ دیگر شال و قبا دیده نمی شود .
گیوه ، کفش :
پاپوشهای مرسوم در این ولایات (( لگار )) موزه ، گیوه و کفش نام داشت . لگار و مزوه که کهنه آنها را (( لچه )) می نامیدند از جمله پاپوشهای قدیم تر بود . گیوه و ملکی از صنایع پاپوش سازی بعدی است . گیوه که ساختن و پوشیدن آن هنوز رایج است به وسیله طبقه ای در شهر ها و روستاهای عشایری به نام (( شیوه کشان )) ساخته می شد . رویه گیوه از نخ و کف انها از ژنده های پارچه ای نخی بود .

لباسهای زنانه :
لباس زنان در این استان عبارت است از عرقچین (کلاه زنانه ) ، مینار یا چارقد ، مقنعه (یا در بعضی جاها لچک هم می گویند ) ، جامه و دستمال و تنبان که رویی آن سر تنبان و زیری آن شلیته نام داشت . اکثر به رنگ سرخ بود و بالاخره ارخالق یا دلگ و گیوه که هنوز کم و بیش مرسوم است .
کلاه زنانه :
کلاه های زنانه که عرقچین هم نام داشت عبارت است از پارچه های الوان و دست دوز که زنان ایلی آن را می دوزند . شکل این کلاه در ایلات بویراحمد و کهگیلویه متفاوت است .
به این صورت که در بیشتر مناطق از جمله بویراحمد کلاه های زنان ایلی کم لایه و سبک است اما در ایلات بهمئی و طیبی به تبعیت از زنان ایلات بختیاری این کلاه بزرگتر می باشد تا بتوان برلبه آن مهره و پول های طلا و نقره زیاد دوخت این کلاه ها از پارچه های الوان خصوصاً پارچه مخمل رنگارنگ دوخته می شود و به هر حال در این زمان کمتر رایج است و جای آن روسری های شهری که موی سر و گیسوان را می پوشاند قرار گرفته است .
روسری و چارقد :
در ایلات به روسری مقنعه و لچک و مینار گفته می شود . روسری و مینا را از تورهای سفید و سیاه درست می کنند و سفید و رنگین آن را جوانان و سیاه را پیرزنان می پوشند

دستمال :
زنان دستکتال را بر روی مقنعه و کلاه می پوشند . دستمالهای ابریشمی سبک و کم طول و عرض و الوان را پشت کلاه قرار میدهند به طوری که زلفها و پولهای طلا و نقره که بر روی کلاه یا نوار تیره زرد رنگ آن دوخته می شود و به آن (( اراج )) یا نوار می گویند ، پیداست . دستمال کاغذی جوان و الوان و پیرزنان و صاحبان اولاد همگی سیاه رنگ است . اکنون دستمال بندی میان زنانی که حافظ نسبت ایلی هستند رایج است لیکن در میان زنان و دختران تحصیل کرده جز به هنگام عروسی و دید و بازدیدهای خانوادگی منسوخ شده است .

فصل ششم : ضرب المثل ، کنایه ها ، تعبیرات آمیانه
1-(( هالو خرزا جر ای کنن هندی تش و هونه خش ای زنه )) خالو و خواهر زادگان (مهاجرین نسبی ) جنگ می کنند ، هندی به خانه خود آتش می زند : در مورد دخالت بیجا گفته می شود .
2- (( مو ای گم نره تو ای گوی بدوشش )) من می گویم نر است ، تو می گویی بدوشش : کنایه است بر اصرار و سماجت و حرف نشنودن .
3-(( نه هنر از شیوه کش نه گرد از شل )) نه شیوه کش (( گیوه ساز )) هنر دارد نه خاک آبدیده گرد دارد : اشاره به طبیعت آدمهای بی غیرت .
4- (( خرسی ای دفه از تیه کور افتا)) اشکی این دفعه از چشم کوه افتاد : کنایه در مورد اشخاص خسیس .
5-(( دس شکسه احوال گردن )) دست شکسته نزدیک گردن است : مانند دست شکسته و بال گردن است .
6-(( دس شکسه کار ای کنه اما دل شکسه کار نی کنه )) دست شکسته کار می کند اما دل شکسته کار نمی کند : کنایه از دلمردگی .
7-(( خدا خره شنخت شاخش ندا )) خدا خرش را شناخت شاخه به او نداد .
8-(( خدا هیچ راه داری چاروادار نوا بوی )) خداوندا هیچ راهداری ، چارپادار نباشد : در مورد اشخاص ثروتمند طماع .
9-(( هرچه که گنده سی مونه وایه منده )) هر چه گند است برای من آرزومند است : در مورد بخت بد .
10-(( شو که وابی و سهیش مترس )) شب که تاریک شدذ از سیاهی نترس : نظیر بالای سیاهی رنگی نیست .
11-(( دوووری که دایش تعریفش ای کنه سی بچه هالوش خوبه )) دختری را که مادرش از او تعریف می کند برای پسر دائیش خوب است .
12-(( نه دوور نزیک دا بوی نه مشک تی او )) نه دختر نزدیک مادر باشد نه مشک نزدیک آب : در مورد دختران بچه ننه .
13-(( می ای خوی بری هونه خالت )) مگر می خواهی خانه خاله ات بروی : در مورد محبت خاله ها .
14-(( سواره غم پیاده نی خره )) سوار به فکر پیاده نیست : کنایه در مورد اشخاص خودخواه و تازه به مقام رسیده .
15-(( می گردو بارت که رک رک ای کنی )) مگر گردو بار داری که صدا می کنی : کنایه در مورد افراد کم ظرفیت .
16-(( تو که شوم نداری سی چه مهمون ای گری )) تو که شام نداری چرا مهمان می گیری : کنابه در مور د اشخاصی که قدرت ندارند و ادعا می کنند .
17-(( گدا ریش سهیه اما تربش پره )) گدا اگر رویش سیاه است اما توبره اش پر است : در مورد قانع بودن .
18-(( اگر خک و سر ای کنی بره پای تل بلندی )) ، اگر به سر خاک می کنی پای تپه بلندی برو : در مورد کمک خواهی از بزرگان .
19-(( مو ای په خرس و لش ایمالم )) من پیه خرس را به تن می مالم .
20-(( کور بین و کاسه شه گرد مس منه مازه شه )) کور را نگاه کن با کاسه و مشت گره کرده ای که در پشت او قرار دارد : نظیر کوری و نمی بینی .
21-(( تو طمت از کرم مرتضی علی بیشتره )) طمع تو از بخشش حضرت علی بیشتر است : برای طعنه به افراد طماع .
22- (( جومه درده فکرش و پرویه )) جامه پاره ، حواسش به وصله است : مانند اسب گم کرده دنبال افسارش می گردد .
23-(( می کر سر هف دووری )) مگر پسر سر هفت دختران هستی : در مورد پسران بچه ننه و لوس .
24-(( هی تو و مه کردی که بچه یل دنهادی )) آنقدر من و تو کردی که بچه ها را از دست دادی : در مورد اختلافات بی در خانواده .
25-(( هر کس گلیم خوشه باید از او بکشه )) هر کس گلیم خود را باید از آب بیرون آورد : هر کس باید حدود کار خود را بشناسد .
26-((عروس بس که خوبه گی بی نومنه تی یلش در اومه )) عروس از بس که خوشکل بود گل مژه در چشمش بیرون آمد : نظیر عروس خوشکل بود آبله هم در آورد .
27-((روه و سمه نی ره جارو و دمش ای بس )) روباه به سوراخ نمی رفت به دمش جارو می بست .
28-((نه کم توشه ای ورگره نه تیه تماشا )) نه شکم توشه بر میدارد و نه چشم تماشا : در مورد کار زود گذر .
29-(( هر کی دیمه دی شی و بووم نی کنه )) هر کس مادرم را دید شوهر به پدرم نمی کند : در مورد رفتار بد افراد .
30-(( ا چه در اومم افتام و چمبه )) از یک بلا فارغ شدم به بلای دیگری مبتلا گشتم.
31-((تیه کور خرس نداره )) چشم کور اشک ندارد : کنایه در مورد افراد بی خاصیت.
32-((کله کاغذی سرم نهادی )) کلاه کاغذی سرم گذاشتی : منظور حقه و نیرنگ و فریب دادن است ، کلاه گذاشتن .
33-(( دندون درد درمونش کشیدنه )) دندان درد دمانش کشیدن است : در مورد دست شستن از کاری است وقتی که دیگر ثمری ندارد .
34-((سر همسات که تراشتن سر خوت تر کن )) . سر همسایه ات را که تراشیدند سر خودت را تر کن : اشاره به این که اگر همسایه ات ناراحتی پیدا کرد به همسایه دیگر هم اثر خواهد کرد .
35-((نه ریش بووت جمبس نه ترنه دای )) نه ریش پدرت جنبید و نه گیسوی مادر : در مورد اشخاص بی پدر و مادر ، نظیر زیر بته در آمده .
36-((خنده و ری دل تنگ راس ای بوی )) خنده از دل تنگ بر می خیزد .
37-((چه خش شیون کنی دلت نسوزه )) چه خوب است شیون کنی دلت نسوزد : در رابطه با عدم دلسوزی در برخی موراد .
38-((نمک شناس انگشتی یه )) نمک شناس انگشتی است : دذر مورد افراد حق شناس و کم تعارف .
39-(( هر چه قصاب بکشه نه مرداره )) هر چه قصاب بکشد مردار نیست : کنباه در مورد کار پاک افراد و مطلع .
40-(( درو ا دیر ای شله )) دروغ از دور میلنگد : در مورد رسوایی و آشکاری دروغ.
41-(( تا نبویه چیزکی مردم نگویند چیزها )) بدون دلیل مردم چیزی نمی گویند .
42-(( خروس به محله گردنش ای زنن )) خروسی که بی موقع بانگ می گوید گردنش را می زنند .
43-((خووت ای یای لالا نونی )) خوابت می یاد لالا نمیدانی .
44-((مهتره گفتن ساز بزن گفت پام درد ای کنه )) مطرب را گفتند ساز بزن گفت کف پایم درد می کند : کنایه از بهانه نابجا آوردن نظیر به شتر مرغ گفتند : بار بر ، گفت : مرغم ، گفتند : بپر ، گفت : شترم .
45-(( آش از بس سوره خان هم فهی )) آش از بس شور است خان هم فهمید .
46-(( هر کس سی هر کس چا واکند خش ای یفته من چه )) هر کس برای هر کسش چاه بکند خودش در چاه می افتد .
47-(( صد تا سر بتراشی یکچارک نی وا بوی )) صد تا سر را بتراشی همه آن پنجاه گرم نمی شود : کنایه در مورد چیز بی مایه و بی مقدار است .
48-((آسمونی که نمده بارونش بتل )) ، آسمانی که نمد است باران آن سوسک است : در مورد چیزهای بی مایه و بی ارزش .
49-((بنگشت فلان نداره ولی غرض داره )) گنجشک فلان ندارد ولی غرض دارد .

فصل هفتم : گیاهان خوراکی و طبی
لیزک : (بن سرخ ) از خانواده پیاز و سردسیری است .
کارده : هم در کوههای گرمسیری و هم سردسیری می روید ـ از خانواده کلیر و ملیر است
کنگر : در گرمسیر و سردسیر می روید . گیاهی است دامی و خوراک انسانی گرمسیری و سردسیری است .
کرفس : سردسیری و گرمسیری است . نوع مرغوبش سردسیری است . در کهگیلویه در کوههای دال افروز و غاران هست .
آب اندول : سردسیری است و از خانواده زول و گندبو می باشد که در رفع سوء هاضمه بکار می رود ، در کوههای بویراحمد و بهمئی می روید .
گل شب بو وحشی : گیاهی است که شبهای بهار تنها از آن بوی خوشی متصاعد می شود
ثعلب : گیاهی است سردسیری که در داروهای طبی بکار می رود . در تلفظ محلی (( سهلب )) گفته می شود .
گندم گینه : گیاهی است خوراکی که پخته آن را می خورند .
دنبلان : قارچ کوهی سردسیر است که پخته ان سودمند است .
سینه کبکی (یا پنجه کبکی ) : گیاهی است گرمسیری که چون مانند سینه کبک است و خوش خط و خال است سینه کبکی است . مزه آن ترش و خوراکی است .
گوش بره : از خانواده کاسنی که در کنار نهرهای آب می رویند . در طبابت کوفته آن جهت ورم گلو یا دژپیه ها بکار می رود .
قنطرون : گیاهی کوهی طبی که در کنار نهرها می روید . آنرا پس از کوبیدن ، آبش را که در تسکین ورم لوزه و گلو موثر است قرقره می کنند .
قاضی آقا : از خانواده آب اندول در مزارع گندم زار می روید . ساقه آنرا می خورند .
مرورش : گیاهی است طبی که دانه های آن را در طبابت سینه درد بکار می برند . گیاهی است ضد عفونی کننده که خصوصاً در انهدام مگس موثر است در گرمسیر و سردسیر می روید .
تغنه یا مج کوره : گیاهی است گرمسیری که در فصل بهار فراوان است . گل سرخ رنگ و طعمی تند دارد که در طبابت سوء هاضمه موثر است .
زول : نوعی گیاه از خانواده کنگر که خوراک دامی است . در گرمسیر و نوع بهتر در سردسیر است .
قارچ : هم گرمسیری و هم سردسیری است . نوع سمی در گرمسیر و نوع خوراکی در سردسیر است .
بکلو : گیاهی گرمسیر و سردسیری است که تنها در آبهای چشمه ساران رشد می یابد .
پیدن (پونه ) : این گیاه نوعی گرمسیری و نوعی سردسیری دارد که سردسیری آن مرغوب و خوش بوته است .
جاشیر : در مناطق سردسیر بوجود می آید . هم دامی و هم خوراکی است برای انسانها .
موسیر : گرمسیری و سردسیری و مقوی است . نوع سردسیری آن بهتر است .
بیلهر : این گیاه را در قسمت طیبی و بهمئی (( کریک )) هم می گویند . گیاه سردسیری است
لپه : سردسیری و از خانواده تره کوهی و لیزک است .
پیاز کوهی : سردسیری است .
تره : سردسیری است .
سیر چکه : از خانواده تره کوهی و لیزک است . نوع مرغوب آن سردسیری است .
ریواس : سردسیری است .
بابونه : گرمسیری است .
گندل : گرمسیری است و در سالهای قحط و غلا با دوغ و ماست آغشته و می خورند و از خانواده تربچه است .
غندل (تربچه وحشی ) : گرمسیری و هم خانواده تربچه است . پخته آنرا فصل بهار میخورند یا (ترب گاه ) از خانواده تربچه و از میوه آن خاکشیر به عمل می آید .
توله : گرمسیری است .
سی تی سرخ : گیاهی است گرمسیری از خانواده توله با طعمی دیگر در ممسنی چوز بی بی می گویند .
سوزه (سبزه ) : گرمسیری است .
سیروک : گرمسیری است .
ترشوک : گرمسیری است . در تهران (( ترشک )) گفته می شود .
پنجه کوک : به سینه کبکی مراجعه شود .
گوبل (گزروک ) : در گرمسیر و سردسیر می روید .
گیاهان دارویی :
افشین : سردسیری ـآبشن ) و گرمسیری که سردسیری آن سودمندتر است .
پشموک کوهی : دانه های آن برای دل درد مفید است .
برنجاس : سردسیری آن مرغوبتر از گرمسیری است . (بومادران )
سیاوشان : سردسیری است .
درمه : سردسیر و گرمسیر است . نوع بهتر آن سردسیری است . از خانواده بومادران است .
گل گاوزبان : گرمسیری است و نوع خوب آن گرمسیری است .
کاسنی : گرمسیری است .
دلوئی : سردسیری است که در کوههای لیزه شاه بهرام باشت می روید .به این گیاه داروئی زراوی (زرآبی ) هم می گویند .
هلپه : گرمسیری و سردسیری است . این گیاه که یک گیاه ضد عفونی کننده است بمناسبت اینکه آن را پس از پخت در بیماریهای عفونی به کار می برند . هلپه یا هلپز ( یعنی درمانی بیماری که پخته می شود ) چون هل به معنی بیماری و پس از پختن می آید و مفهوم صریح آن ضد عفونی کننده است .
بوته یا بونجه ماری : گیاهی است گرمسیری و ضد سم مار که در مارگزیدگی بکار می رود .
چای کوهی : گرمسیری است . جوشیده آن در بیماریهای سوء هاضمه بکار میرود .
بنگو : گیاهی گرمسیری و سردسیری است خوردن زیاد آن مستی زاد و مخدر است .بطوریکه انسان پس از خوردن به حالت بنگی و مدهوشی در می آورد و اسم دیگر آن اسپرزه است .
شیرین بیان : در اصطلاح محلی (( مله )) و (( مله ای )) هم می گویند . وجه تسمیه مله ای اینست که چون از آب آن تن شویی می کنند ملهی می گویند . چون در اصطلاح ملاح که واژه ای عربی است به شنا یا شناگر گفته می شود .
شاه تره : گیاه سردسیری و گرمسیری است که در بیماریهای یرقان (گرمی ) بکار میرود .
گل اورونه : گیاهی سردسیری است که در حلوای (( زیره تونی )) جهت خوراک زن زائو تجویز می کنند .
گیاه اولی لو : در همان حلوا به کار میرود .
بسه کو : در همان حلوا بکار می رود .
خاردنگو : در همان حلوا به کار می رود .
گل بنفشه : گیاهی گرمسیری است که در طبابت سرماخوردگی بکار می رود .
خاراشتر : بوته ای گرمسیری است که چون اکثر خوراک شتران است به آن خارشتر گویند . گیاهی طبی است که در اسهال اطفال و بزرگسالان بکار میرود .
گل گاوزبان : در بیماریهای سرماخوردگی بکار میرود .
اب انگورک (رواتربک ) : دانه های آن سیاه و سرخ و بوته ای است گرمسیری و سردسیری می باشد که اکثراً در کنار جداول آب باغها و مزارع می روید . در یبوست اطفال موثر است .
باد آورد : گیاهی است خاردار ، مردم محلی معتقدند که اگر زنی آبستن آنرا بخورد بچه او پسر می گردد .
پیاز گوروسونی (گورستانی )(گاوپیاز )(مرگ موش ) : این گیاه سمی است و به همین جهت به آن مرگ موش هم می گویند . چون در جوار قبرستانها می روید پیاز گورستانی به آن می گویند .
گیاه تریاق : از خانواده خشخاش که در فصل بهار گل سرخی دارد . گویند در طب بکار می رفته است .
شقایق : دارای گلی سرخ ومرغوب است در گرمسیرها می روید .
میوه های خوراکی جنگلی :
انجکک (انجک ) : انچوک هم می گویند از هسته امرود کوهی است . سردسیری است .
تاک : درخت گرمسیری و در هوای معتدل کوههای سردسیری هم می روید . دانه آن سفید و کوچک و بسیار شیرین و ترد و نرم است .
انجیر : سردسیری و گرمسیری و نوع خوب ان در کوهستان میش دنبه است .
کارزیر : از خانواده انجیر ولی دانه اش کوچکتر است در گرمسیر زیاد می روید .
کره تر : از خانواده کارزیر است . در فصل زمستان میوه می دهد و چون میوه آن شیرینی جالبی ندارد آنرا می پزند و با روغن سرخ نموده می خورند .
سیسه : سینبر هم می گویند . در فارس کیالک و در ممسنی کک می گویند .
توگ : مانند آلو سیاه ولی کوچک است . رنگ سرخ و زرد هم دارد .
توت دره : درختی گرمسیری و سردسیری خاردار است و چون خارهای درنده و تیغی دارد توت دره می گویند . میوه اش مانند توت ولی کوچکتر است . فارسی آن را تمشک گویند .
مورد : گرمسیری و سردسیری است . میوه اش در اواخر فصل پائیز می رسد . میوه اش سرخ و سفید و سیاه و خوشمزه و آبدار است .
زرشک : سردسیری است ، در خوراک برنج کار میرود و ترش مزه است .
کنار : گرمسیری و شیرین مزه است ، خوردن آن طعم سیب میدهد و در گذشته هسته یا استخوان و میوه آن را آرد می کردند و خوراک مقوی بود .
رب نیک : هم خانواده کنار است آنرا می پزند و رب ترشی از آن می گیرند که بسیار مقوی و خوش خوراک است . بیشتر رب آنرا تهیه می کنند .
بلوط : در گذشته بشتر خوراک عشایر بوده . میوه آنرا پس از سفیدی آرد می کردند با خوابندن و ترش شدن آب میدادند تا شیره تلخ آن زیت یا روغن آن نام داشت با آب مدام از میان برود و پس از شیرین شدن آنرا در روی تابه ای بر روی اجاق می گذاشتند و مانند نان آنرا پهن می کردند و می خوردند . بهترین خوراک آن کلگ و ماست و دوغ بود که بسیار لذیذ است . در ایلات بهمئی آنرا با روغن می آمیختند که به آن (سه گده ) می گفتند .
بادام کوهی یا (( اهلوک)) : از درخت (( تنگس )) گرفته می شود . این درخت از خانواده ارژن است و همانند ارژن خار دارد . آش بادام هم از آن درست می کنند .
بادام جنگلی : میوه اش مانند اهلوک ولی بزرگتر است ، درختی گرمسیری است و بیشتر در گرمسیر می روید .
بن یا بنک : میوه ای سبز رنگ و روغنی از آن بوجود می آید . هم سردسیر و هم گرمسیر است . بیشتر در گرمسیر می روید .
کلخنگ : همانند بن یا بنک است ولی استخوان یا هسته آن ترد و نرم است درختی گرمسیری و سردسیری است .
سیب بلوط : از درخت بلوط در فصل آغاز زمستان قبل از شکفتن بعمل می آید خوراکی و لذیذ است .
توتوبره : در کوهستانهای سردسیری بعمل می آید .و ترش مزه و مثل دانه انگور عسکری است .
توت کوهی : سرخ رنگ و خوشمزه است در بوته هایی خاردار به همین اسم کوههای یافت می شود .

در ختان جنگلی :
ول : این درخت پس از پیری در اثر سائیدن شاخه های آن بهم آتش می گیرد . به این درخت سرو کوهی هم می گویند .
مهلو (مهلب ) : هم خانواده بید است و میوه ای معطر دارد که زنان محلی آنان را بسته بندی و در گردن جهت خوشبوئی می آویزند .
کیکم : چوب محکم و سفتی دارد که در نجاری از جمله در ساختن قنداق تفنگ بکار میرود .
چشم منیره : درختی از خانواده بید که میوه ای مانند ثمر لوبیا از آن بعمل می آید که در چشم درد بسیار مفید است . در تنگ آب تراب دیده شده است .
سرو کوهی : از این نوع درخت وحشی در تنگ سولک بهمئی فراوان دیده شده است .
بن آب : درختی است وحشی هم در آب و هم در خشکی می روید . به آن در گویش محلی گچ هم می گویند .
تگ : درختی است هم خانواده ارژن که چوب سرخی دارد . از آن چوب دستی سرخ رنگی می سازند . که پس از روغن کاری سرخ رنگ می گردد .
ارژن : هم خانواده تگ است چوب آن بخاطر سفتی و محکمی مورد استفاده قرارمی گیرد و از آن چو.بهای چماق و چوب دستی می سازند .
سیسه (یا ) کیالک : درختی است از خانواده عناب و ارژن و تنومند و خاردار است .
فش یا (خش ) : درختی است کوتاهتر از درخت بادام از خانواده بادام که برگ آن رد رنگ رزی بکار می رود . به آن خشک و هم خش گفته می شود .
رز (یا) تاک وحشی: هم خانواد ه تاک است میوه ای همانند انگور دارد ، ولی بیمزه است . چون خوراک روباه می باشد در گویش محلی (( رز روباه )) می گویند .
لگچی ، یا لگه جی : در ختی کوچک و پهن بزرگ و خاردار که میوه ای مانند دودبر . ولی سرخ رنگ دارد . در مناطق گرمسیری فراوان است .
انجیر کوهی :
کره تر : از خانواده انجیر است .
کارزیر : از خانواده انجیر است .
انجک (یا ) امرود کوهی : (گلابی کوهی ) در اصطلاح محلی (( هومر )) (امرود ) هم می گویند .


تعداد صفحات : 20 | فرمت فایل : .DOC

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود