تارا فایل

تحقیق حیات جاودان


فهرست مطالب
عنوان
صفحه
معاد ، از ارکان جهان بینی اسلامی
5
تعبیرات مختلف قرآن از معاد ، هر کدام بابی از معرفت است
6
منبع و منشا ایمان به حیات اخروی
7
راه‏های گوناگون ایمان به زندگانی جاوید
8
. 1 راه شناخت خدا
8
. 2 راه شناخت جهان
8
. 3 راه شناخت روح و نفس انسان
8
ماهیت مرگ
10
اصالت روح و بقاء روح پس از مرگ
12
زندگی پس از مرگ
19
عالم برزخ
21
قیامت کبری
27
رابطه و پیوستگی زندگی این جهان و زندگی آن جهان
29

تجسم و جاودانگی اعمال و مکتسبات انسان
30
وجوه مشترک و وجوه متفاوت زندگی دو جهان
33
استدلالهای قرآن
37
توضیح
46
عدل الهی
46
حکمت الهی
50

معاد از ارکان جهان بینی اسلامی
یکی از اصول جهان بینی اسلامی که از ارکان ایمانی و اعتقادی دین اسلام‏
است ، اصل ایمان به زندگی جاوید و حیات اخروی است . ایمان به عالم‏
آخرت شرط مسلمانی است ، یعنی اگر کسی این ایمان را از دست بدهد و
انکار کند از زمره مسلمانان خارج است .
پیامبران الهی – بدون استثناء – پس از اصل توحید ، مهمترین اصلی که‏
مردم را به آن متذکر کرده‏اند و ایمان به آن را از مردم خواسته‏اند ، همین‏
اصل است که در اصطلاح متکلمان اسلامی به نام " اصل معاد " معروف شده‏
است .
در قرآن کریم به صدها آیه برمی‏خوریم که به نحوی از انحاء درباره عالم‏
پس از مرگ و روز قیامت و کیفیت حشر اموات و میزان و حساب و ضبط
اعمال و بهشت و جهنم و جاودانگی عالم آخرت و
5
سایر مسائلی که به عالم پس از مرگ مربوط می‏شود بحث کرده است ، ولی در
دوازده آیه رسما پس از ایمان به خدا از " ایمان به روز آخر " یاد کرده‏
است .
قرآن کریم در مورد عالم قیامت تعبیرات مختلفی دارد و هر تعبیری بابی‏
از معرفت است ، یکی از آنها " " الیوم الاخر "" . است قرآن کریم با
این تعبیر خود دو نکته را برای ما یادآوری می‏کند :
الف . اینکه حیات انسان بلکه دوره جهان ، مجموعا به دو دوره تقسیم‏
می‏شود و هر دوره را به عنوان یک " روز " باید شناخت : یکی روز و
دوره‏ای که اول و ابتداست و پایان می‏پذیرد ( دوره دنیا ) ، دیگر روز و
دوره‏ای که آخر است و پایان ناپذیر است ( دوره آخرت ) ، همچنانکه در
برخی تعبیرات دیگر قرآن ، از حیات دنیوی به " اولی " و از حیات‏
اخروی به " آخرت " یاد شده است ( 1 ) .
ب . دیگر اینکه هم اکنون که دوره اول و نخستین حیات را طی می‏کنیم و
به دوره دوم و روز دوم نرسیده‏ایم و از ما پنهان است ، سعادت ما در این‏
روز و آن روز به این است که به آن دوره و آن روز " ایمان " پیدا کنیم‏
. سعادت ما در این روز از آن جهت بسته به این ایمان است که ما را
متوجه عکس‏العمل اعمال ما می‏کند و می‏فهمیم که اعمال و رفتار ما از
کوچکترین اندیشه‏ها و گفتارها و کردارها و خلق و خویها گرفته تا بزرگترین‏
آنها مانند خود ما روز اول و روز آخر دارند . چنین نیست که در روز اول‏
پایان یابند و معدوم گردند ، بلکه
پاورقی :
. 1 " و ان لنا للاخره و الاولی "" ( لیل / 13 ) ، " و للاخره خیر
لک من الاولی "" ( ضحی / 4 )
6
باقی می‏مانند و در روزی دیگر به حساب آنها رسیدگی می‏شود . پس کوشش‏
کنیم که خود را و اعمال و نیات خود را نیکو سازیم و از اندیشه‏ها و
کارهای بد پرهیز نماییم و به این ترتیب همواره در راه نیکی و نیک خویی‏
و نیک رفتاری گام برداریم . و اما سعادت ما در آن روز از آن جهت بسته‏
به این ایمان است که – چنانکه بعدا خواهیم گفت – مایه حیات سعادت‏
آمیز یا شقاوت آلود انسان در آن جهان اعمال و رفتار او در این جهان است‏
. این است که قرآن کریم ، ایمان به آخرت یا روز آخر را برای سعادت بشر
یک امر حتمی و لازم می‏شمارد .
منبع و منشا ایمان به حیات اخروی
منبع و منشا ایمان به زندگی جاوید و حیات اخروی ، قبل از هر چیز دیگر
، وحی الهی است که وسیله پیامبران به بشر ابلاغ شده است .
بشر پس از آنکه خدا را شناخت و به صدق گفتار پیامبران ایمان آورد و
دانست که آنچه به عنوان وحی ابلاغ می‏کنند واقعا از طرف خداست و تخلف‏
ناپذیر است ، به روز قیامت و حیات جاوید اخروی که همه پیامبران ایمان‏
به آن را مهمترین اصل پس از توحید معرفی کرده‏اند ، ایمان پیدا می‏کند ،
از این رو درجه ایمان هر فرد به حیات اخروی از طرفی بستگی دارد به درجه‏
ایمان او به " اصل نبوت " و صدق گفتار پیامبران ، و از طرف دیگر
بستگی دارد به اینکه سطح معارف انسان تا چه حد بالا باشد و تصورش از امر
معاد و عالم
7
آخرت چه اندازه صحیح و معقول و خردپسند باشد و تصورات جاهلانه و عامیانه‏
در آن راه نیافته باشد .
البته علاوه بر راه وحی الهی که وسیله پیامبران به بشر ابلاغ شده است‏
یک عده راه‏های دیگر – و لااقل قرائن و علائم دیگر – برای اعتقاد و ایمان‏
به معاد وجود دارد که نتیجه تلاشهای فکری و عقلی و علمی خود بشر است و
حداقل ، تاییدی برای صحت سخن پیامبران در امر معاد و عالم آخرت شمرده‏
می‏شود . آن راه‏ها عبارتند از :
. 1 راه شناخت خدا
. 2 راه شناخت جهان
. 3 راه شناخت روح و نفس انسان
ما فعلا به این راه‏ها که بحث در آنها مستلزم پیش کشیدن یک سلسله‏
بحثهای علمی و فلسفی است کاری نداریم و تنها از طریق وحی و نبوت وارد
مطلب می‏شویم ، ولی نظر به اینکه در خود قرآن به این راه‏ها تصریح یا
اشاره شده است ، ما در بخشی که بعدا تحت عنوان " استدلالهای قرآن‏
درباره جهان دیگر " ذکر خواهیم کرد به این راه‏های سه گانه اشاره خواهیم‏
کرد .
مسائلی که لازم است مورد بحث قرار گیرد تا آنکه مساله زندگی جاوید و
حیات اخروی از نظر اسلام روشن شود امور ذیل است :
ماهیت مرگ
زندگی پس از مرگ
عالم برزخ
8
قیامت کبری
رابطه و پیوستگی زندگی دنیا با زندگی پس از مرگ
تجسم و جاویدانی اعمال و آثار و مکتسبات انسان
وجوه مشترک و وجوه متفاوت زندگی این جهان و زندگی آن جهان
استدلالهای قرآن درباره جهان دیگر .
9

ماهیت مرگ
مرگ چیست ؟ آیا مرگ نیستی و نابودی و فنا و انهدام است یا تحول و
تطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی ؟
این پرسشی است که همواره برای بشر مطرح بوده و هست و هر کس مایل‏
است پاسخ آن را مستقیما بیابد و یا به پاسخی که داده شده ایمان و اعتقاد
پیدا کند . ما مسلمانان به حکم اینکه به قرآن کریم ایمان و اعتقاد داریم‏
پاسخ این پرسش را از قرآن کریم می‏گیریم و به آنچه در این زمینه گفته‏
است ایمان و اعتقاد داریم .
قرآن کریم پاسخ ویژه‏ای با تعبیر خاصی درباره ماهیت مرگ دارد ، قرآن‏
در این مورد کلمه " توفی " را به کار برده و مرگ را توفی خوانده است‏
.
توفی و استیفاء هر دو از یک ماده‏اند ( وفاء ) . هرگاه کسی چیزی را به‏
کمال و تمام و بدون کم و کسر دریافت کند و به اصطلاح
10
آن را استیفاء نماید ، در زبان عربی کلمه توفی را به کار می‏برند . "
توفیت المال " یعنی تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم . در
چهارده آیه از آیات قرآن کریم این تعبیر در مورد مرگ آمده است . از
همه آنها چنین استنباط می‏شود که مرگ از نظر قرآن تحویل گرفتن است ،
یعنی انسان در حین مرگ ، به تمام شخصیت و واقعیتش در تحویل ماموران‏
الهی قرار می‏گیرد و آنان انسان را دریافت می‏کنند . از این تعبیر قرآن‏
مطالب زیر استنباط می‏شود :
الف . مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست ، انتقال از عالمی به عالم‏
دیگر و از نشئه‏ای به نشئه دیگر است و حیات انسان به گونه‏ای دیگر ادامه‏
می‏یابد .
ب . آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل می‏دهد و " من " واقعی او
محسوب می‏شود ، بدن و جهازات بدنی و هر چه از توابع بدن به شمار می‏رود
نیست ، زیرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جایی تحویل نمی‏شوند و
در همین جهان تدریجا منهدم می‏گردند . آن چیزی که شخصیت واقعی ما را
تشکیل می‏دهد و " من " واقعی ما محسوب می‏شود ، همان است که در قرآن از
آن به " نفس " و احیانا به روح تعبیر شده است . . .
ج . روح یا نفس انسان که ملاک شخصیت واقعی انسان است و جاودانگی‏
انسان به واسطه جاودانگی اوست از نظر مقام و مرتبه وجودی در افقی مافوق‏
ماده و مادیات قرار گرفته است . روح یا نفس ، هر چند محصول تکامل‏
جوهری طبیعت است ، اما طبیعت در اثر تکامل جوهری که تبدیل به روح یا
نفس می‏شود ، افق وجودی‏اش و مرتبه و مقام واقعی‏اش عوض می‏شود و در سطح‏
بالاتری قرار
11
می‏گیرد ، یعنی از جنس عالمی دیگر می‏شود که عالم ماورای طبیعت است . با
مرگ ، روح یا نفس به نشئه‏ای که از سنخ و نشئه روح است منتقل می‏شود و
به تعبیر دیگر ، هنگام مرگ ، آن حقیقت مافوق مادی بازستانده و تحویل‏
گرفته می‏شود .
قرآن کریم در برخی آیات دیگر که درباره خلقت انسان بحث کرده و مربوط
به معاد و حیات اخروی نیست ، این مطلب را گوشزد کرده که در انسان‏
حقیقتی هست از جنس و سنخ ماورای جنس آب و گل . درباره آدم اول می‏گوید
:
" و نفخت فیه من روحی "( 1 ) .
از روح خود در او دمیدم .
مساله روح و نفس و بقای روح پس از مرگ از امهات معارف اسلامی است‏
. نیمی از معارف اصیل غیر قابل انکار اسلامی بر اصالت روح و استقلال آن‏
از بدن و بقاء بعدالموت آن استوار است ، همچنانکه انسانیت و ارزشهای‏
واقعی انسانی بر این حقیقت استوار است و بدون آن ، همه آنها موهوم محض‏
است .
تمام آیاتی که صریحا زندگی بلافاصله پس از مرگ را بیان می‏کنند که‏
نمونه‏هایی از آنها در اینجا آورده و می‏آوریم دلیل است که قرآن روح را
واقعیتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن می‏داند .
برخی می‏پندارند که از نظر قرآن ، روح و نفسی در کار نیست ، انسان با
مردن پایان می‏پذیرد ، یعنی پس از مرگ شعور و
پاورقی :
. 1 حجر / 29 ، و . . .
12

ادراک و سرور و رنجی در کار نیست تا آنگاه که قیامت کبری به پا شود و
انسان حیات مجدد بیابد . تنها آن وقت است که انسان بار دیگر خود را و
جهان را می‏یابد . ولی آیاتی که صریحا حیات بلافاصله پس از مرگ را بیان‏
می‏کند دلیل قاطعی است بر رد این نظریه .
این گروه می‏پندارند دلیل قائلین به روح ، آیه کریمه " " قل الروح من‏
امر ربی "" ( 1 ) است و می‏گویند در قرآن مکرر نام روح به میان آمده در
حالی که مقصود چیز دیگر است ، این آیه نیز همان معنی را طرح کرده که در
آن آیات طرح شده است .
این گروه نمی‏دانند که دلیل قائلین به روح این آیه نیست ، در حدود
بیست آیه دیگر است . تازه این آیه به کمک آیات دیگری که ذکر روح در
آن آیات آمده که برخی به صورت مطلق ( روح ) و بعضی به صورتهای مقید (
روحنا ، روح القدس ، روحی ، روحا من امرنا ، و غیره ) آمده است و از آن‏
جمله در مورد انسان با تعبیر " " و نفخت فیه من روحی "" ( 1 ) آمده‏
است ، نشان دهنده این است که از نظر قرآن حقیقتی وجود دارد برتر از
ملائکه و برتر از انسان به نام روح . ملائکه و انسانها واقعیت " امری "
[ دارند ] یعنی روح خویش را از فیض او به اذن پروردگار دارند . یعنی‏
مجموع آیات روح به ضمیمه آیه " " و نفخت فیه من روحی "" که درباره‏
انسان آمده است نشان می‏دهد که روح انسان واقعیتی غیر مادی دارد ( 2 ) .
پاورقی :
. 1 اسراء / . 85
. 2 رجوع کنید به تفسیر المیزان متن عربی ، ج / 13 ص 195 ذیل آیه‏
کریمه " قل الروح من امر ربی "" وج / 3 ص 270 – 275 ذیل آیه کریمه‏
" یوم یقوم الروح و الملائکه صفا "" ( نبا / 38 ) .
13
تنها قرآن نیست که اصالت روح را در آیات متعدد خود تایید کرده است‏
، در حد تواتر در کتب حدیث و دعا و نهج البلاغه از جانب رسول اکرم و
ائمه اطهار این مطلب تایید شده است . حقیقت این است که انکار روح یک‏
اندیشه کثیف متعفن غربی است که از حسی گرایی و مادیگرایی غربی سرچشمه‏
می‏گیرد و متاسفانه دامنگیر برخی پیروان با حسن نیت قرآن هم شده است .
اکنون برای اینکه نمونه‏هایی از آیاتی که در آن آیات از مرگ به "
توفی " تعبیر شده است و در بعضی از آنها یک سلسله اعمال حیاتی به‏
انسانها بلافاصله پس از مرگ نسبت داده شده ( از قبیل مکالمه ، آرزو ،
تقاضا ) به دست دهیم ، سه آیه از چهارده آیه‏ای که در آنها تعبیر " توفی‏
" آمده است می‏آوریم .
. 1 " ان الذین توفیهم الملائکه ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا
مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها فاولئک‏
ماویهم جهنم و سائت مصیرا "( 1 ) .
همانا کسانی که در حالی که ستمگر بر خود بودند فرشتگان ( ماموران خدا )
آنان را به تمام و کمال دریافت کردند فرشتگان به آنها گفتند : در چه‏
وضعی بسر می‏بردید ؟ آنان گفتند : ما مردمی زبون و زیردست و محکوم محیط
بودیم . فرشتگان به آنها گفتند : آیا زمین خدا فراخ نبود که بدانجا کوچ‏
کنید ؟ پس جایگاه آنها جهنم است و بدسرانجامی است .
این آیه درباره مردمی است که در محیط نامساعدی بسر
پاورقی :
. 1 نساء / . 97
14

می‏برند و دیگران ، آن محیط را به دلخواه خود اداره می‏کنند و اینان محکوم‏
جریانات محیط خود هستند و همین را که " محیط فاسد است ، محیط نامساعد
است ، از ما که کاری ساخته نیست " برای خویشتن عذری می‏پندارند . اینان‏
به جای اینکه محیط را تغییر دهند و اگر توانایی تغییر محیط را ندارند ،
خود را از منجلاب چنان محیط فاسدی نجات دهند و به محیط مساعدتری منتقل‏
شوند ، در همان محیط فاسد به زندگی ادامه می‏دهند و تسلیم جریانات محیط
می‏شوند و در فسادهای آن غرقه می‏گردند . فرشتگان خدا پس از آنکه آنها را
قبض روح کرده و تحویل می‏گیرند با آنها به گفتگو می‏پردازند و عذر آنها را
غیر موجه می‏شمارند ، زیرا حداقل کاری که از آنها ساخته بود – هجرت و کوچ‏
کردن به محیط دیگر – انجام ندادند فرشتگان به آنها یادآوری می‏کنند و به‏
این وسیله به آنها می‏فهمانند که خود شما مسوول ستمهایی هستید که بر شما
رفته است ، یعنی خود شما مسوول گناهان خود هستید .
قرآن کریم در این آیه کریمه به ما یادآوری می‏کند که بیچارگی و ناتوانی‏
در یک محیط ، عذر موجه به شمار نمی‏رود مگر آنکه حتی راه مهاجرت و
کشاندن خود به نقطه دیگر نیز بسته باشد .
چنانکه می‏بینیم در این آیه کریمه از مرگ که در چشم ظاهر نیستی و
نابودی و تمام شدن است به " توفی " یعنی تحویل و دریافت تعبیر شده‏
است . این آیه گذشته از اینکه از مرگ با کلمه " توفی " تعبیر کرده‏
است ، رسما از یک جریان مکالمه و احتجاج میان فرشتگان و انسان در
لحظات پس از مرگ سخن می‏گوید . بدیهی است که اگر واقعیت انسان باقی‏
نباشد و همه واقعیت انسان لاشه
15

بی حس و بی‏شعور باشد ، مکالمه معنی ندارد . این آیه می‏فهماند که پس‏
از آنکه انسان از این جهان و از این نشئه می‏رود ، با چشم و گوش و زبان‏
دیگر با موجودات نامرئی به نام فرشتگان به گفت و شنود می‏پردازد .
. 2 " و قالوا ااذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم‏
کافرون . قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون "(1).
و گفتند : آیا آنگاه که ما گم شدیم در زمین آیا ما در آفرینشی جدید
قرار خواهیم گرفت ؟ ( این سخنان بهانه است ) حقیقت این است که اینها
( از روی عناد ) ملاقات پروردگار خویش را منکرند . بگو همانا فرشته مرگ‏
که موکل بر شماست شما را در حین مرگ به تمام و کمال دریافت می‏کند .
سپس به سوی خدا بازگردانده می‏شوید .
در این آیه ، قرآن کریم یکی از اشکالات و شبهات منکران را در مورد
معاد و حیات اخروی ذکر می‏کند و پاسخ می‏گوید .
شبهه و اشکال اینجا این است که پس از مرگ هر ذره ما نابود می‏شود ،
به جایی می‏رود و اثری از ما نیست ، چگونه ممکن است مورد آفرینش تازه‏ای‏
قرار گیریم ؟
پاسخ قرآن ضمن اشاره به اینکه این شبهات بهانه جوییهایی است که در
اثر حالت عناد و انکار ابراز می‏دارند ، این است که برخلاف ادعای شما ،
شما ( من واقعی و شخصیت واقعی شما ) آن چیزی نیست که شما فکر می‏کنید گم‏
می‏شود . شما به تمام شخصیت
پاورقی :
. 1 سجده / 10و . 11
16

و کل واقعیت در اختیار فرشته خدا قرار می‏گیرید .
مقصود شبهه کنندگان از گم شدن این است که هر ذره‏ای از بدن ما به جایی‏
می‏افتد و اثری از آن باقی نمی‏ماند ، پس چگونه این بدن ما را بار دیگر
زنده می‏کنند ؟
عین این شبهه که مربوط است به متفرق شدن و گم شدن اجزای بدن ، در
آیات دیگر قرآن نیز آمده است و جواب دیگری به آن داده شده است و آن‏
اینکه همه این " گم شدنها " ، از نظر شما گم شدن است ، برای بشر دشوار
و بلکه ناممکن است که این ذرات را جمع آوری کند ، اما برای خدا که علم‏
و قدرتش نامتناهی است هیچ اشکالی نیست .
در آیات مذکور سخن منکران مستقیما درباره اجزای بدن است که چگونه و
از کجا جمع آوری می‏شود ؟ ولی در اینجا به گونه دیگر جواب داده است ،
زیرا در اینجا سخن صرفا در این نیست که اجزای بدن هر کدام به جایی‏
می‏افتد و اثری از آنها نیست ، بلکه در این است که با گم شدن اجزای بدن‏
، ما گم می‏شویم و دیگر " ما " و " من " در کار نیست . به عبارت‏
دیگر ، سخن شبهه کنندگان این است که با متفرق شدن اجزاء بدن شخصیت‏
واقعی ما نیست و نابود می‏شود . قرآن در اینجا این گونه پاسخ می‏گوید که‏
برخلاف گمان شما شخصیت واقعی شما هیچ وقت گم نمی‏شود تا نیازی به پیدا
کردن داشته باشد ، از اول در اختیار فرشتگان ما قرار می‏گیرد .
این آیه نیز در کمال صراحت بقای شخصیت واقعی انسان ( بقای روح ) را
پس از مرگ ، علی رغم فانی شدن اعضای بدن ، ذکر می‏کند .
17

. 3 " الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک‏
التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم‏
یتفکرون "( 1 ) .
خداوند نفوس را در حین موت ، و آن که نمرده است ، در حین خواب ، به‏
تمام و کمال دریافت می‏کند ، پس آن کس را که مقرر شده است بمیرد نگه‏
می‏دارد و دیگری را تا مدت معینی باز می‏فرستد .
این آیه شباهت و سنخیت خواب و مرگ – و ضمنا شباهت و سنخیت بیداری‏
و بعث اخروی – را بیان می‏کند . خواب ، مرگ ضعیف و کوچک است و مرگ‏
، خواب شدید و بزرگ ، و در هر دو مرحله روح و نفس انسان از نشئه‏ای به‏
نشئه دیگر انتقال می‏یابد با این تفاوت که در حین خواب ، انسان غالبا
توجه ندارد و هنگامی که بیدار می‏شود نمی‏داند که در حقیقت از سفری‏
بازگشته است ، بر خلاف حالت مرگ که همه چیز بر او روشن است .
از مجموع این سه آیه کاملا می‏توان فهمید که ماهیت مرگ از نظر قرآن‏
نیستی و نابودی و تمام شدن نیست ، بلکه انتقال از نشئه‏ای به نشئه دیگر
است . ضمنا ماهیت خواب از نظر قرآن نیز روشن شد ، معلوم شد که خواب‏
هر چند از نظر جسمی و ظاهری تعطیل قوای طبیعت است ، ولی از نظر روحی و
نفسی نوعی گریز و رجوع به باطن و ملکوت است . مساله خواب نیز مانند
مساله مرگ از نظر علم از مجهولات است . آنچه علم در این زمینه می‏شناسد
قسمتی از جریانات جسمانی است که در قلمرو بدن صورت می‏گیرد .
پاورقی :
. 1 زمر / . 42
18

زندگی پس از مرگ
آیا انسان پس از مرگ یکباره وارد عالم قیامت می‏شود و کارش یکسره‏
می‏گردد ، و یا انسان در فاصله مرگ و قیامت یک عالم خاصی را طی می‏کند و
هنگامی که قیامت کبری به پا شد وارد عالم قیامت می‏گردد ؟ ( و البته این‏
را هم می‏دانیم که تنها خدا می‏داند که قیامت کبری کی به پا می‏شود حتی‏
پیامبران نیز از این مطلب اظهار بی‏اطلاعی کرده‏اند ) .
مطابق آنچه از نصوص قرآن کریم و اخبار و روایات متواتر و غیر قابل‏
انکاری که از رسول اکرم و ائمه اطهار رسیده است استفاده می‏شود ، هیچ کس‏
بلافاصله پس از مرگ وارد عالم قیامت کبری نمی‏شود ، زیرا قیامت کبری‏
مقارن است با یک سلسله انقلابها و دگرگونیهای کلی در همه موجودات زمینی‏
و آسمانی که ما سراغ داریم یعنی کوه‏ها ، دریاها ، ماه ، خورشید ، ستارگان‏
و کهکشانها .
19

هنگام قیامت کبری هیچ چیزی در وضع موجود باقی نمی‏ماند . بعلاوه در قیامت‏
کبری اولین و آخرین جمع می‏شوند ، و ما می‏بینیم که هنوز نظام جهان برقرار
است و شاید میلیونها و بلکه میلیاردها سال دیگر نیز برقرار باشد و
میلیاردها میلیارد انسان دیگر بعد از این بیایند .
همچنین از نظر قرآن کریم – همان طور که از آیات گذشته و یک سلسله‏
آیات دیگر استفاده می‏شود – هیچکس در فاصله مرگ و قیامت کبری در
خاموشی و بی‏حسی فرو نمی‏رود ، یعنی چنین نیست که انسان پس از مردن در
حالی شبیه بیهوشی فرو رود و هیچ چیز را احساس نکند ، نه لذتی داشته باشد
نه المی ، نه سروری داشته باشد و نه اندوهی ، بلکه انسان بلافاصله پس از
مرگ وارد مرحله‏ای دیگر از حیات می‏گردد که همه چیز را حس می‏کند ، از
چیزهایی لذت می‏برد و از چیزهای دیگر رنج ، البته لذت و رنجش بستگی‏
دارد به افکار و اخلاق و اعمالش در دنیا . این مرحله ادامه دارد تا آنگاه‏
که قیامت کبری به پا شود . در آن هنگام در اثر یک سلسله انقلابها و
دگرگونیهای بی‏نظیر که در آن واحد جهان را فرا می‏گیرد و از دورترین‏
ستارگان گرفته تا زمین ما همه مشمول آن دگرگونی می‏شوند ، این مرحله یا
این عالم که برای هر کسی یک فاصله و حد وسط میان دنیا و قیامت می‏شود ،
پایان می‏پذیرد .
پس از نظر قرآن کریم عالم پس از مرگ در دو مرحله صورت می‏گیرد ، و
به تعبیر صحیح‏تر ، انسان پس از مرگ دو عالم را طی می‏کند : عالمی که‏
مانند عالم دنیا پایان می‏پذیرد و " عالم برزخ " نامیده می‏شود ، دیگر
عالم قیامت کبری که به هیچ وجه پایان نمی‏پذیرد . اینک بحث مختصری‏
درباره عالم برزخ و بحثی درباره عالم قیامت .
20

عالم برزخ
اگر چیزی میان دو چیز دیگر حائل و فاصله باشد ، آن چیز را " برزخ "
می‏نامند . قرآن کریم از زندگی پس از مرگ تا قیامت کبری با کلمه "
برزخ " تعبیر کرده است . در سوره مومنون آیه 100 می‏فرماید :
" حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون . لعلی اعمل صالحا فیما
ترکت ، کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون " .
تا آنگاه که یکی از آنها را مرگ فرا می‏رسد می‏گوید : پروردگارا ! مرا
باز گردان ، باشد کار شایسته‏ای در زمینه‏هایی که نکرده‏ام انجام دهم . ابدا
، این صرفا سخنی است که او گوینده آن است و از جلوی آنها ( از حین مرگ‏
) تا روزی که مبعوث شوند برزخ و فاصله‏ای است .
این آیه تنها آیه‏ای است که فاصله میان مرگ و قیامت را " برزخ "
خوانده است . علمای اسلام از همین جا اقتباس کرده و نام عالم بعد از
دنیا و قبل از قیامت کبری را " عالم برزخ " نهاده‏اند .
در این آیه از ادامه حیات بعد از مرگ ، همین قدر سخن آمده است که‏
انسانهایی پس از مرگ اظهار پشیمانی می‏کنند و درخواست بازگرداندن به‏
دنیا می‏نمایند و به آنها پاسخ منفی داده می‏شود . این آیه کاملا صراحت‏
دارد که انسان پس از مرگ دارای نوعی حیات است که تقاضای بازگشت (
رجوع ) می‏کند ولی تقاضایش پذیرفته نمی‏شود .
21

آیاتی که دلالت می‏کند که انسان در فاصله مرگ و قیامت از نوعی حیات‏
برخوردار است و در آن حال شدیدا احساس می‏کند ، گفت و شنود دارد ، لذت‏
و رنج و سرور و اندوه دارد و بالاخره از نوعی زندگانی سعادت آمیز [ یا
شقاوت آلود ] برخوردار است ، زیاد است . مجموعا در حدود 15 آیه است‏
که در قرآن کریم به نحوی از انحاء یک جریان حیاتی را یاد کرده است که‏
می‏رساند در فاصله بین مرگ و قیامت از یک حیات کامل برخوردار است .
این آیات بر چند گونه است :
. 1 آیاتی که جریان یک سلسله گفت و شنودها میان انسانهای صالح و
نیکوکار و یا انسانهای فاسد و بدکار را با فرشتگان الهی یاد می‏کند که‏
بلافاصله بعد از مرگ صورت می‏گیرد . این گونه آیات زیاد است . آیه 97
از سوره نساء و آیه 100 از سوره مومنون – که قبلا هر دو آیه را نقل و
ترجمه کردیم – از این گونه آیات است .
. 2 آیاتی که علاوه بر مضمون آیات بالا رسما می‏گویند که فرشتگان پس از
آن گفت و شنودها به صالحان و نیکوکاران می‏گویند از این پس از نعمتهای‏
الهی بهره گیرید ، یعنی آنها را در انتظار رسیدن قیامت کبری نمی‏گذارند .
دو آیه ذیل مشتمل بر این مطلب است : " الذین تتوفاهم الملائکه طیبین‏
یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنه بما کنتم تعملون "( 1 ) .
آنان که در حالی که پاکیزه‏اند فرشتگان آنان را تحویل می‏گیرند و فرشتگان‏
به آنها می‏گویند : درود بر شما ! همانا به موجب کردارهای شایسته‏تان وارد
بهشت گردید .
پاورقی :
. 1 نحل / . 32
22

" قیل ادخل الجنه قال یا لیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من‏
المکرمین "( 1 ) .
( پس از مرگ ) به او گفته شد : داخل بهشت شو ! او گفت : ای کاش‏
مردم من که سخن مرا نشنیدند اکنون می‏دانستند که چگونه پروردگارم مرا
آمرزید و مرا جزء بندگان مکرم خویش قرار داد .
در آیات قبل از این آیه جریان محاوره این مرد مومن ( مومن آل یس ) با
قومش نقل شده که مردم را به پیروی رسولانی که در شهر انطاکیه مردم را به‏
ترک پرستش غیر خدا و پرستش مخلصانه خدا می‏خواندند دعوت می‏کند و سپس‏
ایمان و اعتقاد خویش را اظهار می‏دارد و از آنها می‏خواهد که سخن او را
بشنوند و به راه او بروند .
در این آیات می‏گوید : ولی آن مردم سخن او را نشنیدند تا آنگاه که او
به جهان دیگر رفت . در آن جهان در حالی که مغفرت و کرامت الهی را
درباره خویشتن مشاهده کرد ، آرزو کرد که ای کاش قوم من که هنوز در
دنیایند از وضع سعادتمندانه من در این جهان آگاه می‏شدند . بدیهی است که‏
همه این جریانها قبل از قیامت کبری است ، زیرا در قیامت کبری همه‏
اولین و آخرین جمع‏اند و کسی در روی زمین باقی نیست .
ضمنا این نکته را باید بدانیم که آنچه پس از مرگ برای اهل سعادت‏
آماده شده ، بهشتهاست نه بهشت ، یعنی انواع بهشتهاست . بهشتها در
آخرت به حسب مقامات قرب الهی متفاوت‏اند . بعلاوه
پاورقی :
. 1 یس / 26 و . 27
23

همان طور که در اخبار و روایات اهل بیت ( علیهم السلام ) رسیده است‏
بعضی از این بهشتها مربوط به عالم برزخ است نه عالم قیامت . علیهذا
اینکه در دو آیه فوق کلمه بهشت آمده است نباید سبب اشتباه شود که‏
مربوط به قیامت است .
. 3 دسته سوم آیاتی است که در آن آیات سخنی از گفت و شنود فرشتگان‏
با انسانها در میان نیست بلکه مستقیما از حیات انسانهای سعادتمند و
نیکوکار یا انسانهای بی سعادت و بدکار و تنعم دسته اول و عذاب و رنج‏
دسته دوم در فاصله مرگ و قیامت یاد شده است . دو آیه ذیل از این گونه‏
است :
" و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ، بل احیاء عند ربهم‏
یرزقون . فرحین بما آتیهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم‏
من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون "( 1 ) .
گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده‏اند مرده‏اند ، بلکه نزد پروردگار
خویش زنده‏اند و روزی داده می‏شوند ، بدانچه خدا از فضل و رحمت خود به‏
آنها عنایت کرده شادمان‏اند و آرزو می‏کنند که بشارت شهادت دوستان‏
دنیاشان به آنها برسد تا آنها را با خود در این شهادت شریک بینند .
" و حاق بال فرعون سوء العذاب . النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم‏
تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب "( 2 ) .
پاورقی :
. 1 آل عمران / 169 و . 170
. 2 مومن / 45 و . 46
24

عذاب ناراحت کننده ، آتش ، بر فرعونیان احاطه کرد ، هر بامداد و
شامگاه بر آن عرضه می‏شوند . آنگاه که قیامت به پا شود ( گفته می‏شود )
فرعونیان را در شدیدترین عذاب داخل نمایید .
این آیه کریمه دو نوع عذاب برای فرعونیان ذکر می‏کند : یکی قبل از
قیامت که از آن به " سوء العذاب " تعبیر شده است و آن این است که‏
روزی دو بار بر آتش عرضه شوند بدون آنکه وارد آن گردند ، دوم بعد از
قیامت که از آن به " اشد العذاب " تعبیر شده است که فرمان می‏رسد که‏
آنها را داخل آتش نمایید . در مورد عذاب اول از بامداد و شامگاه نام‏
برده شده است برخلاف عذاب دوم . همان طور که امیرالمومنین علی ( علیه‏
السلام ) در توضیح و تفسیر این آیه فرموده است بدین جهت است که عذاب‏
اول مربوط است به عالم برزخ و در عالم برزخ به تبع عالم دنیا صبح و شام‏
و هفته و ماه و سال هست ، برخلاف عذاب دوم که مربوط به عالم قیامت‏
است و در آنجا صبح و شام و هفته و ماه و غیره وجود ندارد .
در روایات و اخباری که از رسول اکرم ( ص ) و امیرالمومنین علی ( علیه‏
السلام ) و سایر ائمه اطهار ( علیهم السلام ) رسیده است درباره عالم برزخ‏
و حیات اهل ایمان و اهل معصیت در این دوره فراوان تاکید شده است .
رسول خدا در جنگ بدر پس از فتح مسلمین و کشته شدن گروهی از سران‏
متکبران قریش و انداختن بدنهای آنها در یک چاه حوالی بدر ، سر به درون‏
چاه برد و به آنها رو کرده ، گفت : ما آنچه را خداوند به ما وعده داده‏
بود محقق یافتیم ، آیا شما نیز وعده‏های راست خدا را به درستی دریافتید ؟
بعضی از اصحاب گفتند : یا رسول الله !
25

شما با کشته شدگان و مردگان سخن می‏گویید ! مگر اینها سخن شما را درک‏
می‏کنند ؟ فرمود : آنها اکنون از شما شنواترند .
از این حدیث و امثال آن استفاده می‏شود که با آنکه با مرگ میان جسم و
جان جدایی واقع می‏شود ، روح علاقه خود را با بدن که سالها با او متحد بوده‏
و زیست کرده بکلی قطع نمی‏کند .
امام حسین ( علیه السلام ) در روز دهم محرم پس از آنکه نماز صبح را با
اصحاب به جماعت خواند ، برگشت و خطابه کوتاهی برای اصحاب و یاران‏
ایراد کرد . در آن خطابه چنین گفت : اندکی صبر و استقامت ، مرگ جز پلی‏
نیست که شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و کرامت و بهشتهای‏
وسیع عبور میدهد .
در حدیث است که مردم خوابند ، همینکه می‏میرند بیدار می‏شوند . مقصود
این است که درجه حیات ، بعد از مردن از پیش از مردن کامل‏تر و بالاتر
است . همان طور که انسان در حال خواب از درجه درک و احساس ضعیفی‏
برخوردار است ، حالتی نیمه زنده و نیمه مرده دارد و هنگام بیداری آن‏
حیات کامل‏تر می‏شود ، همچنین حالت حیات انسان در دنیا نسبت به حیات‏
برزخی درجه‏ای ضعیف‏تر است و با انتقال انسان به عالم برزخ کامل‏تر می‏گردد
.
لازم است دو نکته را در اینجا یادآوری کنیم :
الف . مطابق آنچه از روایات و اخبار پیشوایان دین رسیده است در عالم‏
برزخ فقط مسائلی که انسان باید بدانها اعتقاد و ایمان داشته باشد مورد
پرسش و رسیدگی واقع می‏شود ، رسیدگی به سایر مسائل موکول به قیامت است‏
.
26

ناراضی کرده باشند ولی بعد از درگذشت آنها طوری عمل کنند که رضایت آنها
را به دست آورند ، همچنانکه عکس آن نیز ممکن است .
قیامت کبری
مرحله دوم حیات جاوید ، قیامت کبری است . قیامت کبری بر خلاف عالم‏
برزخ که مربوط به فرد است و هر فردی بلافاصله وارد عالم برزخ می‏گردد ،
مربوط است به جمع ، یعنی به همه افراد و همه عالم ، حادثه‏ای است که همه‏
اشیاء و همه انسانها را در بر می‏گیرد و واقعه‏ای است که برای کل جهان رخ‏
می‏دهد ، کل جهان وارد مرحله جدید و حیات جدید و نظام جدید می‏گردد .
27

قرآن کریم که ما را از حادثه بزرگ قیامت آگاه کرده است ظهور این‏
حادثه بزرگ را مقارن با خاموش شدن ستارگان ، بی‏فروغ شدن خورشید ، خشک‏
شدن دریاها ، هموار شدن ناهمواریها ، متلاشی شدن کوهها و پیدایش لرزشها و
غرشهای عالمگیر و دگرگونیها و انقلابات عظیم و بی‏مانند بیان کرده است .
مطابق آنچه از قرآن کریم استفاده می‏شود تمامی عالم به سوی انهدام و خرابی‏
می‏رود و همه چیز نابود می‏شود و بار دیگر جهان نوسازی می‏شود و تولیدی دیگر
می‏یابد و با قوانین و نظامات دیگر که با قوانین و نظامات فعلی جهان‏
تفاوتهای اساسی دارد ، ادامه می‏یابد و برای همیشه باقی می‏ماند .
قیامت در قرآن کریم با نامها و عنوانهای مختلف خوانده شده است که هر
کدام نشان دهنده وضع مخصوص و نظام مخصوص حاکم بر آن است . مثلا از آن‏
جهت که همه اولین و آخرین در یک سطح قرار می‏گیرند و ترتیب زمانی آنها
از بین می‏رود ، " روز حشر " یا " روز جمع " یا " روز تلاقی " خوانده‏
شده است و از آن جهت که باطنها آشکار و حقایق بسته و پیچیده باز می‏شوند
، " " یوم تبلی السرائر "" یا " روز نشور " نامیده شده است و از آن‏
جهت که فنا ناپذیر است و جاوید است ، " " یوم الخلود "" ، و از آن‏
جهت که انسانهایی سخت در حسرت و ندامت فرو می‏روند و احساس غبن‏
می‏کنند که چرا خود را برای چنین مرحله‏ای آماده نکرده‏اند ، " " یوم‏
الحسره "" یا " " یوم التغابن "" ، و از آن جهت که بزرگترین خبرها
و عظیم‏ترین حادثه‏هاست " " نبا عظیم "" خوانده شده است .
28

رابطه و پیوستگی زندگی این جهان و زندگی آن جهان
مطلب بسیار عمده و اساسی که کتب آسمانی ، ما را بدان توجه داده‏اند ،
پیوستگی این دو زندگی است . این دو حیات از یکدیگر جدا نیست ، بذر آن‏
حیات در این حیات به دست خود انسان کاشته می‏شود و سرنوشت آن حیات در
این حیات به وسیله خود انسان تعیین می‏گردد .
ایمان و اعتقاد پاک و درست و مطابق با واقع ( و جهان بینی واقع‏
بینانه ) ، خلق و خوی پاکیزه و انسانی و منزه از حسادتها ، مکرها حقد و
کینه‏ها ، غل و غشها ، نیز اعمال صالح که در جهت تکامل فرد و جامعه صورت‏
گیرد : خدمتها ، اخلاصها و امثال اینها سازنده یک حیات سعادتمندانه‏
جاوید است برای انسان . برعکس ، بی‏ایمانیها ، بی اعتقادیها ، باورهای‏
غلط ، خلق و خویهای پلید ، خودخواهیها ، خودپرستیها ، خودبینیها ، ظلمها
، ستمها ، ریاکاریها ، رباخواریها ، دروغ ، تهمت ، خیانت ، غیبت ، سخن‏
چینی ، فتنه انگیزی ، امتناع از عبادت و پرستش خالق و امثال اینها
موجب حیات بسیار شقاوت آلود برای انسان در جهان آخرت است .
رسول خدا ( صلی‏الله علیه و آله ) در تعبیر جالب خود فرمود : " الدنیا
مزرعه الاخره " ( 1 ) دنیا کشتگاه آخرت است . هر تخم بدی یا نیکی‏
پاورقی :
. 1 کنوز الحقایق ، باب دال .
29
در دنیا بکارید در آخرت برداشت خواهید کرد . همان طور که محال است‏
انسان جو بکارد و گندم برداشت کند و یا خار بکارد و گل بچیند ، حنظل‏
بکارد و درخت خرما سبز شود ، محال است که انسان در دنیا اندیشه بد ،
خلق و خوی بد ، عمل و کردار بد داشته باشد و در آخرت سود بگیرد . تجسم و جاودانگی اعمال و مکتسبات انسان
از قرآن کریم و اخبار و روایات پیشوایان دینی چنین استنباط می‏شود که‏
نه تنها انسان باقی است و جاوید می‏ماند ، اعمال و آثار انسان نیز به‏
نحوی ضبط و نگهداری می‏شود و از بین نمی‏رود و انسان در نشئه قیامت تمام‏
اعمال و آثار گذشته خود را " مصور " و " مجسم " می‏بیند و مشاهده‏
می‏کند . اعمال و آثار خوب با صورتهای بسیار زیبا و جالب و لذت بخش‏
تجسم می‏یابند و به صورت کانون لذت و بهجت در می‏آیند ، و اما آثار بد
انسان با صورتهای بسیار زشت و وحشت‏زا و مهیب و موذی تجسم می‏یابند و به‏
صورت کانون درد و رنج و عذاب درمی‏آیند ( 1 ) .
در اینجا به ذکر سه آیه از قرآن مجید و دو حدیث از رسول اکرم ( ص )
اکتفا می‏کنیم . اما آیات :
. 1 " یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء ، تود
لو ان بینها و بینه امدا بعیدا "( 2 ) .
پاورقی :
. 1 راجع به اینکه نعیم و جحیم اخروی چیزی به جز صور ملکوتی اعمال‏
نیست رجوع شود به کتاب عدل الهی ، بحث معاد .
2 آل عمران / . 30

روزی که انسان هر کار نیک خویش را حاضر شده می‏بیند و همچنین هر کار
بد خود را ، و دوست می‏دارد که ای کاش میان او و کار بدش فاصله زیادی‏
می‏بود .
این آیه صراحت دارد که انسان عین این کارهای نیک خویش را به صورت‏
مطلوب و محبوب می‏بیند و عین کارهای بد خویش را مصور شده به صورتهایی‏
می‏بیند که سخت از آنها نفرت و وحشت پیدا می‏کند و دوست می‏دارد از آنها
فرار کند یا آنها را از او دور کنند ، اما آنجا جای فرار و یا جدا کردن‏
عمل انسان از انسان نیست . صورت تجسم یافته حاضر شده عمل انسان در آن‏
جهان به منزله جزئی از وجود انسان است و جدا شدنی نیست .
. 2 " و وجدوا ما عملوا حاضرا "( 1 ) .
هر عملی که در دنیا انجام داده‏اند در آنجا حاضر می‏بینند .
مفاد این آیه عینا مفاد آیه پیشین است .
. 3 " یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم . فمن یعمل مثقال ذره‏
خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره "( 2 ) .
در این روز مردم بیرون می‏آیند برای آنکه ( در نمایشگاه عمل ) اعمالشان‏
به آنها ارائه شود . پس هر کس به وزن یک ذره کار خیر انجام دهد آن را
در قیامت می‏بیند و هر کس که به وزن یک ذره کار بد انجام دهد نیز آن را
در آنجا می‏بیند .
انسان باقی و جاوید است ، اعمال و آثار انسان نیز باقی و .
پاورقی :
. 1 کهف / . 49
. 2 زلزال / 6 – . 8
31

مضبوط و جاوید است و انسان در جهان دیگر با اعمال و اخلاق و مکتسبات‏
خود در این دنیا زندگی می‏کند . این مکتسبات و اعمال ، سرمایه‏های خوب و
یا بد و مصاحبان نیک یا زشت همیشگی انسان در جهان جاوید است .
اما حدیثها :
. 1 گروهی از مسلمانان از راه دور به حضور رسول خدا مشرف شده بودند ،
ضمن سخنان خود از ایشان تقاضای یک سلسله اندرز کردند . رسول اکرم چند
جمله فرمود که یکی از آنها این است : از هم اکنون رفیقان و مصاحبان و
معاشران خوبی برای خود در جهان دیگر انتخاب کنید که در آن جهان ، همراه‏
و مصاحب زنده هر کس همانا اعمال و رفتارهای تجسم یافته خود اوست ( 1 )
.
انسان مومن به حیات جاویدان ، همواره کمال دقت را در اندیشه‏ها و خلق‏
و خویها و اعمال و رفتار خویش به کار می‏برد ، زیرا می‏داند که به اینها
به چشم یک سلسله امور زودگذر نباید نگاه کرد ، اینها همه پیش
فرستاده‏های انسان به دنیای دیگر است و در دنیای دیگر با این سرمایه‏ها
باید زندگی کند .
پاورقی :
. 1 [ در نسخه دستنویس استاد شهید که برای چاپ داده بودند ، در اینجا
تذکر داده شد که گویا استاد فراموش کرده‏اند حدیث یا حدیثهای دیگری را
که مورد نظرشان بوده بنویسند و در ذیل عنوان " حدیثها " فقط یک حدیث‏
آورده‏اند . استاد این تذکر را بجا دانستند و بقیه مطلب را به پشت صفحه‏
( نسخه خطی ) ارجاع دادند ، ولی افسوس که منافقان تحمل وجود او را
نداشتند ] .
32

وجوه مشترک و وجوه متفاوت زندگی این جهان و زندگی آن جهان
وجوه مشترک زندگی دنیا و زندگی آخرت این است که هر دو زندگی ، حقیقی‏
و واقعی است ، در هر دو زندگی انسان به خود و آنچه به خود تعلق دارد
آگاه است ، در هر دو زندگی لذت و رنج ، سرور و اندوه ، سعادت و شقاوت‏
هست . غرایز انسان ، اعم از غرایز حیوانی و غرایز ویژه انسان ، در هر دو
زندگی حکمفرماست . در هر دو زندگی ، انسان با بدن و اندام کامل و اعضاء
و جوارح زندگی می‏کند ، در هر دو زندگی فضا و اجرام هست . اما تفاوتهای‏
اساسی هم در کار است :
در اینجا توالد و تناسل و کودکی و جوانی و پیری و سپس مرگ هست و در
آنجا نیست ، در اینجا باید کار کرد و تخم پاشید و زمینه مساعد فراهم کرد
و در آنجا باید از تخمهای کاشته شده و زمینه‏های مساعد شده در دنیا بهره‏
برداری کرد ، اینجا جای کار و عمل است و آنجا جای نتیجه گیری و حساب‏
پس دادن ، در اینجا امکان تغییر سرنوشت از طرف خود انسان به وسیله‏
تغییر مسیر حرکت و جهت عمل هست و در آنجا نیست . در اینجا حیات‏
آمیخته است با موت ، هر حیاتی توام است با ماده‏ای که فاقد حیات است‏
و بعلاوه از مرده زنده بیرون می‏آید و از زنده مرده ، چنانکه ماده بی‏جان در
شرایط خاص تبدیل به جاندار می‏شود و جاندار تبدیل به بی‏جان ، ولی در آنجا
حیات محض حکمفرماست ، ماده و جسم آن جهان نیز جاندار
33

است ، زمین و آسمانش جاندار است ، باغ و میوه‏اش مثل اعمال و آثار
تجسم یافته انسان جاندار است ، آتش و عذابش نیز شاعر و آگاه است . در
اینجا اسباب و علل و شرایط خاص زمانی حکمفرماست حرکت و تکامل وجود
دارد ، در آنجا فقط ملکوت الهی و اراده الهی ظهور دارد . شعور و آگاهی و
به طور مطلق دید و شنید و درک انسان در آن جهان بسی شبیه‏تر و نیرومندتر
است ، و به عبارت دیگر ، پرده ها و حجابها در آن جهان از جلوی انسان‏
برداشته شده و انسان با بینشی دورنگر حقایق را درک می‏کند چنانکه قرآن‏
کریم می‏فرماید :
" فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید "( 1 ) .
ما پرده را اکنون از تو برگرفتیم پس دیده‏ات تیز است .
در اینجا خستگی و دلزدگی و ملال خصوصا از یکنواختی است و انسان حالت‏
گم کرده‏ای را دارد که در پس گمشده خویش است و به هر چیزی که می‏رسد
می‏پندارد آن را یافته است و به او دل خوش می‏کند ، اما پس از چندی‏
احساس می‏کند که " او " نیست ، خسته و دلزده می‏گردد و به دنبال چیز
دیگر می‏رود . این است که در دنیا انسان همیشه طالب چیزی است که ندارد
و دلزده از چیزی است که دارد ، اما در جهان آخرت به حکم آنکه به آنچه‏
در اعماق فطرت و شعور شخصی خود دلبستگی داشته و گمشده واقعی او بوده‏
است یعنی حیات جاوید در جوار رب العالمین رسیده است به هیچ وجه خستگی‏
و ملال و دلزدگی برایش پیدا نمی‏شود . قرآن کریم به همین
پاورقی :
. 1 ق / . 22
34

نکته اشاره می‏کند ، آنجا که می‏گوید :
" لا یبغون عنها حولا "( 1 ) .
( بر خلاف دنیا ) در آنجا انسانها طالب دگرگونی و وضع جدید نیستند .
این است که اهل بهشت با آنکه الی الابد در بهشت بسر می‏برند هرگز
دلزده و سیر نمی‏گردند .
و به علاوه نظر به اینکه در آنجا هر چه بخواهند به اراده الهی برایشان‏
پیدا می‏شود آرزوی آنچه ندارند آزارشان نمی‏دهد .
پاورقی :
. 1 کهف / . 108
35

استدلالهای قرآن
گرچه از آن نظر که ایمان و اعتقاد ما به قیامت از ایمان به قرآن و
گفتار پیامبران سرچشمه می‏گیرد لزومی ندارد که درباره قیامت به ذکر برهان‏
و استدلال بپردازیم و یا شواهد و قرائن علمی بیاوریم ، ولی نظر به اینکه‏
خود قرآن کریم – لااقل برای نزدیک کردن مطلب به اذهان – به ذکر یک‏
سلسله استدلالها پرداخته است و خواسته است افکار ما از راه استدلال و به‏
طور مستقیم هم با جریان قیامت آشنا شود ، ما به طور اختصار آن استدلالها
را ذکر می‏کنیم .
استدلالهای قرآن یک سلسله جوابهاست به منکران قیامت . این جوابها
برخی در مقام بیان این است که مانعی در راه قیامت نیست و در حقیقت‏
پاسخی است به کسانی که قیامت را امر ناشدنی فرض می‏کردند . برخی آیات‏
دیگر یک درجه جلوتر رفته و می‏گوید در
36

همین جهان چیزهایی شبیه به قیامت وجود داشته و دارد و با دیدن چنین‏
چیزها جای انکار و استبعاد نیست . برخی آیات از این هم یک درجه جلوتر
رفته و وجود قیامت را یک امر ضروری و لازم و نتیجه قطعی خلقت حکیمانه‏
جهان دانسته است . بنابر این مجموع آیاتی که در آنها درباره قیامت‏
استدلال شده است ، سه گروه است و به ترتیب ذکر می‏کنیم .
. 1 در سوره یس آیه 78 می‏گوید :
" و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم . قل یحییها
الذی انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم ".
برای ما مثلی آورد و خلقت خود را فراموش کرد ، گفت این استخوانهای‏
پوسیده را کی زنده می‏کند ؟ بگو همان کس که اولین بار آن را ابداع کرد و
او به هر مخلوقی آگاه است .
این آیه پاسخ به مردی از کافران است که استخوان پوسیده‏ای را در دست‏
گرفته ، آمد و آن استخوان را با دست خود نرم کرد و به صورت پودر درآورد
و سپس آن را در هوا متفرق ساخت ، آنگاه گفت چه کسی می‏تواند این ذرات‏
پراکنده را زنده کند ؟ قرآن جواب می‏دهد همان کس که اولین بار او را
آفرید .
انسان گاهی با مقیاس قدرت و توانایی خود ، امور را به شدنی و ناشدنی‏
تقسیم میکند ، وقتی چیزی را ماوراء قدرت و تصور خود دید گمان می‏برد آن‏
چیز در ذات خود ناشدنی است . قرآن می‏گوید با قیاس به توانایی بشر
البته این امر ناشدنی است ، ولی با
37
مقایسه با قدرتی که اولین بار حیات را در جسم مرده آفرید چطور ؟ با
قیاس به آن قدرت امری است ممکن و قابل انجام .
آیات زیادی در قرآن کریم آمده که در همه آنها با تکیه به قدرت الهی‏
درباره قیامت بحث می‏کند . مفاد همه این آیات این است که مشیت خدای‏
عادل حکیم چنین اقتضا دارد که قیامت وجود داشته باشد و هیچ مانعی در راه‏
این مشیت نیست . همان طور که اولین بار معجزه حیات و خلقت از این‏
مشیت سر زد و جهان را و انسان را و حیات را آفرید ، بار دیگر در قیامت‏
انسان را زنده می‏کند .
. 2 گروه دوم آیاتی است که به ذکر نمونه می‏پردازد . این گروه به نوبه‏
خود به دو دسته تقسیم می‏شود :
الف . آیاتی که جریان خاصی را در گذشته شرح می‏دهد که مرده‏ای از نو
زنده شده است ، مانند آیاتی که در داستان حضرت ابراهیم آمده است که به‏
خداوند گفت : پروردگارا ! به من چگونگی زنده کردن مردگان را بنمایان .
در پاسخ او گفته شد : مگر به آن ایمان نداری ؟ او گفت : چرا . این تقاضا
برای این است که قلبم مطمئن گردد . به او گفته شد : چهار مرغ را بگیر و
سرهای آنها را ببر و بدنهای اینها را تکه تکه بکن و هر قسمتی را بر کوهی‏
قرار بده و سپس آن مرغها را بخوان ، خواهی دید به امر خدا آن مرغها زنده‏
خواهند شد و به سوی تو خواهند آمد .
ب . آیاتی که به یک امر خارق العاده و استثنایی مانند داستان ابراهیم‏
استناد نکرده است ، بلکه نظام موجود و مشهود را که همواره زمین و گیاهان‏
در فصل پاییز و زمستان می‏میرند و سپس در
38

بهار زنده می‏گردند مورد استناد قرار می‏دهد ، می‏گوید همان طور که مکرر در
طول عمر خود مشاهده می‏کنید که زمین پس از طراوت و حیات و شادابی به‏
سوی مردگی و افسردگی می‏رود و بار دیگر با تغییر فصل شرایط عوض می‏شود و
زمین و درختان و گیاهان حیات خود را از سر می‏گیرند ، در نظام کل جهان ،
جهان رو به خاموشی و سردی و افسردگی خواهد رفت ، خورشید و ستارگان همه‏
متلاشی و پراکنده خواهند شد ، تمام جهان یکسره می‏میرد ، اما این مردن‏
همیشگی نیست ، بار دیگر همه موجودات جهان زندگی را در وضعی دیگر و با
کیفیتی دیگر از سر می‏گیرند .
توضیح آنکه ما انسانها اکنون در روی زمینی زندگی می‏کنیم که در ظرف‏
سیصد و شصت و پنج روز یک دوره موت و حیات را طی می‏کند و چون عمر ما
معمولا پنجاه و شصت و احیانا تا صد سال و یا بیشتر ادامه می‏یابد ، ده‏ها
بار این نظام موت و حیات را مشاهده می‏کنیم و از این رو از اینکه زمین‏
می‏میرد و حیات خویش را از سر می‏گیرد تعجب نمی‏کنیم ، اما اگر فرض کنیم‏
که عمر ما انسانها برابر بود فقط با چند ماه – آنچنانکه بعضی حشرات‏
چنین‏اند – و فرض کنیم که سواد و خواندن هم نمی‏دانستیم و از طریق نوشته‏
به تاریخ زمین و گردشهای سالانه‏اش آگاه نبودیم ، در آن صورت چون خود ما
شاهد و ناظر موت زمین و تجدید حیات آن نبودیم هرگز باور نمی‏کردیم که‏
زمین مرده بار دیگر زنده شود . مسلما برای یک پشه که در بهار پدید می‏آید
و در پاییز و زمستان می‏میرد تصور تجدید حیات یک باغ غیر قابل تصور است‏
.
آیا کرمی که در یک درخت و پشه‏ای که در یک باغ
39

زندگی می‏کند که همه دنیای او همان درخت و همان باغ است ، می‏تواند تصور
کند که این درخت و یا این باغ جزء و تابع یک نظام عظیم‏تر است به نام‏
مزرعه و سرنوشتش بسته به سرنوشت آن مزرعه است و باز آن مزرعه به نوبه‏
خود تابع یک نظام دیگر است به نام شهرستان و آن ، جزء و تابع نظامی‏
دیگر به نام استان و نظام استان تابع نظام کشور و نظام کشور تابع نظام‏
کلی زمین و نظام زمین تابع نظام خورشیدی ؟
ما چه می‏دانیم ، شاید همه منظومه خورشیدی ما و همه ستارگان و کهکشانها
و هر چه ما آن را به نام نظام طبیعت می‏شناسیم تابع یک نظام کلی‏تر باشد
و همه میلیونها و میلیاردها سالی که از جریان طبیعت سراغ داریم به منزله‏
قسمتی از یک فصل و یا به منزله یک روز از یک فصل از یک گردش کلی‏تر
باشد و این فصل که فعلا فصل حیات و زندگی است تبدیل به فصلی دیگر خواهد
شد که فصل خاموشی و افسردگی است و باز آن نظام کلی‏تر که همه منظومه شمسی‏
ما و ستارگان و کهکشانها جزئی از آن است حیات و زندگی را به شکلی دیگر
از سرخواهد گرفت .
پیامبران از خرابی و خاموشی همه جانبه جهان و سپس زندگی جدید و حشر
مردگان زمین در یک نظام جدید ما را از جانب خدا آگاه ساخته‏اند و ما که‏
به دلایلی متعدد صدق گفتار آنها را دانسته‏ایم به آنچه آنها گفته ، از آن‏
جمله تجدید حیات کلی جهان پس از یک دوره خاموشی ، ایمان و اعتراف‏
داریم .
قرآن از آن جهت نظام موت و حیات روی زمین را مثال می‏آورد که ما آن‏
را به عنوان نمونه کوچکی از یک حیات کلی‏تر
40

بشناسیم و در کار قیامت استبعاد نکنیم و آن را خارج از مجموعه نظامات و
سنن آفرینش ندانیم .
قرآن کریم می‏گوید قیامت تجدید حیات است و تجدید حیات چیزی است که‏
نمونه کوچک آن را در روی زمین می‏بینیم . در حدیث است که پیغمبر اکرم‏
فرمود :
" اذا رایتم الربیع فاکثروا ذکر النشور " .
هر وقت بهار را دیدید بسیار از قیامت یاد کنید .
یعنی بهار مثالی و الگویی از قیامت است . مولوی می‏گوید :
این بهار نو ز بعد برگریز
هست برهان بر وجود رستخیز
آتش و باد ، ابر و آب و آفتاب
رازها را می‏برآرند از سراب
در بهاران سرها پیدا شود
هر چه خورده است این زمین رسوا شود
بر دمد آن از دهان و از لبش
تا پدید آید ضمیر و مذهبش
رازها را می‏کند حق آشکار
چون بخواهد رست تخم بد مکار
و هم او در دیوان شمس می‏گوید :
فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب ، شمس و قمر را چرا زیان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه انسانت این گمان‏
باشد
آیاتی که به نظام موجود و مشهود موت و حیات استناد کرده زیاد است ،
از آن جمله :
" و الله الذی ارسل الریاح فتثیر سحا فسقناه الی بلد میت فاحیینا به‏
الارض بعد موتها کذلک النشور "( 1 ) .
پاورقی :
. 1 فاطر / . 9

41

خداست آن که بادها را فرستاد ، پس ابری را پراکنده و دگرگون کرد ،
سپس آن ابر را به سوی سر زمین مرده‏ای راندیم و آنگاه زمین را که مرده‏
بود زنده کردیم ، زنده شدن در قیامت نیز چنین است .
نیز در سوره حج آیات 5 – 7 می‏فرماید :
" و تری الارض هامده فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت‏
من کل زوج بهیج 0 ذلک بان الله هو الحق و انه یحیی الموتی و انه علی کل‏
شی‏ء قدیر 0 و ان الساعه آتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور
.
زمین را می‏بینی در حالی که افسرده و مرده و ساکن است ، اما همینکه‏
باران بر آن فرود آوردیم ، به جنبش آید و برآید و از هر نوع گیاه بهجت‏
افزا برویاند . آن بدان جهت است که منحصرا ذات خدا حق است و او
مرده‏ها را زنده می‏کند و او بر همه چیز تواناست و قیامت آمدنی است بدون‏
شک ، و خداوند آنان را که در قبرها خوابیده‏اند بر می‏انگیزاند .
آیات دیگر از این قبیل که قیامت را خارج از نظام موت و حیات عالم‏
هستی که نمونه کوچکش را در زمین می‏بینیم ، نمی‏داند فراوان است و ما به‏
همین دو آیه قناعت می‏کنیم .
تفاوت این گروه آیات با گروه اول در این است که تنها به قادر بودن‏
خداوند تکیه نمی‏کند بلکه نمونه مشابه می‏آورد که در جهان محسوس قدرت‏
خداوند به همین صورت تجلی کرده و عمل نموده است .
ج . گروه سوم آیاتی است که قیامت را امر ضروری و حتمی معرفی می‏کند و
نبود آنرا مستلزم یک امر ناروا ( محال ) درباره ذات خداوند می‏داند .
42

این مطلب از دو راه بیان شده است : یکی از راه عدل الهی و اینکه‏
خداوند به هر مخلوقی آنچه را که استحقاق دارد و شایسته آن است عنایت‏
می‏کند ، دیگر از راه حکمت خداوند و اینکه ذات اقدس الهی مخلوقات را
برای غایت و هدفی آفریده است ، حکمت الهی ایجاب می‏کند که موجودات را
به کمال لایق و غایت ممکنشان سوق دهد .
قرآن کریم می‏گوید : اگر قیامت و حیات جاوید و سعادت جاوید و پاداش‏
و کیفر اخروی نباشد بر ضد عدل خداوندی است و نوعی ظلم است و ظلم بر
خداوند نارواست ، و هم میگوید اگر حیات جاوید و پایان ثابت و ابدی در
کار نباشد خلقت عبث و پوچ است و عبثکاری بر خداوند نارواست .
آیاتی که با تکیه بر عدل خداوندی و یا حکمت خداوندی ، بازگشت به خدا
و حیات جاویدان را امری حتمی و تخلف ناپذیر خوانده است بسیار است .
اکنون دو مورد از حکمت او : دو سوره قرآن می‏آوریم که در هر دو مورد ، هم‏
بر عدل الهی تکیه شده است و هم بر حکمت او :
. 1 در سوره مبارکه " ص " پس از ذکر این مطلب که کسانی که از راه‏
خدا منحرف شده‏اند ، به موجب اینکه روز حساب را فراموش کرده‏اند عذاب‏
شدید خواهند داشت ، در آیه 27 و 28 درباره روز حساب ( روز قیامت )
چنین می‏فرماید :
" و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا
فویل للذین کفروا من النار 0 ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات‏
کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار ".
43

ما آسمان و زمین را باطل و پوچ نیافریده‏ایم . آن ( اندیشه اینکه خلقت‏
بر پوچی است ) گمان کسانی است که با حقیقت از در عناد آمده‏اند ، پس‏
وای بر چنین کسان از آتش . آیا ما کسانی را که ( به خدا و معاد و پیامبر
) ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‏اند مانند تباهکاران قرار
خواهیم داد یا پرهیزکاران را مانند اهل فسق و فجور قرار خواهیم داد ؟
چنانکه می‏بینیم در آیه اول از این دو آیه به حکیم بودن خدا و حکیمانه‏
بودن خلقت و در آیه دوم به عدل الهی و عادلانه بودن آفرینش استناد شده‏
است .
. 2 در سوره مبارکه جاثیه آیه 21 و 22 چنین آمده است :
" ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا
الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون 0 و خلق الله السموات و
الارض بالحق و لتجزی کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون ".
آیا آنان که مرتکب کارهای بد می‏گردند گمان کرده‏اند که آنها را مانند
مردمی که ایمان آورده‏اند و کار شایسته کرده‏اند قرار دهیم در حالی که‏
زندگی و مردگی‏شان یکسان است ؟ حکمی که رانده‏اند بد حکمی است . و خداوند
آسمانها و زمین را به حق ( نه به باطل و پوچی ) آفریده است و برای اینکه‏
هر کسی به جزای ( پاداش یا کیفر ) آنچه کسب کرده برسد . و آنان هرگز
مورد ظلم قرار نخواهند گرفت
در آیه اول از این دو آیه به اصل عدل اشاره شده است و در آیه دوم به‏
اصل حکمت ، و در ذیل آیه دوم بار دیگر عدل الهی به عنوان غایت و هدف‏
از قیام قیامت ذکر شده است .
44

توضیح
اینجا لازم است توضیحی درباره این دو اصل بدهیم که چگونه است که عدل‏
الهی و هم حکمت الهی حیات جاویدان را ایجاب می‏کند ؟ و چگونه است که‏
اگر فرض کنیم حیات جاویدانی در پی این حیات محدود نباشد که هر کس به‏
نتیجه جاوید کردارش برسد ، آفرینش جهان وانسان ، هم از نظر عدل الهی‏
غیر قابل توجیه است و هم از نظر حکمت الهی ؟ از عدل الهی آغاز می‏کنیم .
عدل الهی
عدالت در مفهوم وسیعش عبارت است از دادن حق صاحبان استحقاق بدون‏
هیچ تبعیضی میان . آنها اگر حق هیچ صاحب حقی ادا نشود برخلاف عدالت‏
است ، همچنانکه اگر تبعیض شده و حق بعضی داده شود و حق بعضی دیگر داده‏
نشود باز برخلاف عدالت است .
اگر معلمی هنگام امتحان دانش آموزان نمره همه را از آنچه استحقاق‏
دارند کمتر بدهد برخلاف عدالت رفتار کرده است ، همچنانکه اگر نمره برخی‏
را بر طبق استحقاق آنها بدهد و نمره برخی دیگر را کمتر بدهد باز برخلاف‏
عدالت رفتار کرده است .
عدالت از یک نظر ملازم است با مساوات مساوات . یعنی به همه به چشم‏
مساوی نگریستن و تبعیض قائل نشدن . لازمه این گونه
45

مساوات ، عدالت است ، یعنی این که به هر کسی هر اندازه استحقاق دارد
به او داده شود ، اگر زیاد استحقاق دارد زیاد داده شود و اگر کم استحقاق‏
دارد کم داده شود و در این جهت تبعیضی صورت نگیرد . اما اگر مساوات را
مساوات در " اعطاء " فرض کنیم که بدون رعایت استحقاقها و درجه‏
استحقاقها به همه افراد برابر یکدیگر داده شود ، این گونه مساوات بر
خلاف عدالت است و ملازم با ظلم است همچنانکه مساوات در منع نیز ظلم‏
است ، یعنی اینکه همه مانند هم و بدون هیچ تبعیضی نسبت به آنچه استحقاق‏
دارند محروم و ممنوع بمانند .
بنابر این عدل الهی به این معنی است که موجودات جهان هر کدام در
درجه‏ای از هستی و در درجه‏ای از قابلیت فیض گیری از خداوندند . از طرف‏
خداوند نسبت به هیچ موجودی تا آن اندازه که امکان و قابلیت دارد از
فیض دریغ نمی‏شود . هر موجودی هر چیزی را که ندارد به این دلیل است که‏
در مجموع شرایطی که قرار دارد امکان و قابلیت داشتن آن چیز را ندارد .
اکنون می‏گوییم که اگر برخی موجودات با یک سلسله تجهیزات و امکانات‏
به وجود آیند ، ولی همواره از افاضه آن کمال لایق به آنها خودداری گردد
برخلاف عدل الهی است . بلکه به مقتضای عدالت ، متناسب با استحقاقها
افاضه فیض به آنها می‏شود .
انسان در میان سایر موجودات ، موجودی است با سرمایه و استعداد و
لیاقت و امکانات ویژه . کارهای انسان و انگیزه‏هایی که او را وادار به‏
کار و فعالیت می‏کند منحصر به آنچه در حیوان هست
46

نیست . حیوان صرفا دارای غرایزی است که او را به طبیعت و زندگی مادی‏
مربوط می‏کند ، ولی انسان – آنچنانکه قبلا هم گفتیم – دارای غرایزی است که‏
با حسابهای این جهان جور نمی‏آید ، یعنی در سطحی بالاتر است ، در سطح‏
جاویدانی و جاودانگی است .
انسان دارای انگیزه های عالی اخلاقی ، علمی ، ذوقی ، مذهبی و الهی است‏
و بسیاری از کارهای خویش را تحت تاثیر آن انگیزه‏ها انجام می‏دهد و
احیانا زندگی طبیعی و مادی و حیوانی خود را فدای هدفهای عالی و انسانی‏
خود می‏کند . انسان به تعبیر قرآن نظام عملی خویش را بر اساس " ایمان و
عمل صالح " قرار می‏دهد و در این نظام عملی خواهان حیات جاوید و خشنودی‏
خداوند است . در انسان ، هم اندیشه عظیم جاویدانی هست و هم آرزوی آن و
هم غرایزی که به آن سو او را سوق دهد .
همه اینها حکایت دارد از نوعی استعداد و قابلیت برای جاویدان ماندن .
به عبارت دیگر ، همه اینها حکایت دارد از تجرد و غیر مادی بودن روح‏
آدمی . همه اینها انسان را در این جهان در حکم جنینی قرار می‏دهد که در
رحم مادر با یک سلسله تجهیزات از قبیل جهاز تنفسی ، گردش خون ، دستگاه‏
عصبی ، جهاز باصره و سامعه و جهاز تناسلی مجهز می‏شود که صرفا با حیات‏
دنیای بعد از رحم جور می‏آید و اما با حساب رحم و زندگی موقت و نه ماهه‏
رحم جور نمی‏آید .
درست است که انسان در زندگی این دنیا از نظام ایمان و عمل صالح بهره‏
می‏گیرد ، ولی این بهره گیریها بالتبع است . نظام ایمان و عمل صالح در
حکم بذری است که تنها در یک حیات
47

سعادتمندانه جاویدان قابل رشد و پرورش است ، یعنی در یک حیات جاویدان‏
و برای یک حیات جاویدان مفهوم و معنی صحیح پیدا می‏کند .
انسان نه تنها در نظام ایمان و عمل صالح در اوجی بالاتر از طبیعت پرواز
می‏کند و بذرهایی مافوق روابط مادی می‏پاشد ، در نظام ضد ایمان و عمل صالح‏
که در اصطلاح قرآن نظام کفر و فسق نامیده می‏شود نیز کارهایش از حدود
حسابهای طبیعی و حیوانی و از حدود نیازهای بدنی و روابط طبیعی خارج می‏شود
و جنبه روحی و جاودانگی به خود می‏گیرد ولی به صورت انحرافی ، و از این‏
رو استحقاق نوعی حیات جاویدان پیدا می‏کند که متاسفانه برای خودش دردها
و رنجها همراه دارد و به اصطلاح دینی او را جهنمی می‏کند .
انسان چنین نیست که اگر در مدار ایمان و عمل صالح حرکت نکند ، خود را
در مدار حیوان محدود کند ، بلکه به اصطلاح زیر صفر می‏رود و به تعبیر قرآن‏
" " بل هم اضل "" ( 1 ) یعنی از حیوان پست تر و گمراه تر می‏گردد .
اکنون اگر حیات جاویدان در کار نباشد ، مثل انسانهایی که در نظام‏
ایمان و عمل صالح حرکت کرده‏اند و انسانهایی که در نظام ضد ایمان و عمل‏
صالح حرکت کرده‏اند مثل شاگردانی است که برخی تکالیف خود را به نحو
احسن انجام داده‏اند و برخی دیگر وقت خود را به بازیگوشی گذرانده‏اند و
معلم بخواهد همه آنها را از نمره محروم سازدژ این محرومیت ظلم است و بر
خلاف اصل عدل
پاورقی :
. 1 اعراف / . 179
48

این مطلب را به بیانی ساده تر نیز می‏توان ادا کرد و آن اینکه خداوند
مردم را دعوت کرده است به ایمان و نیکوکاری . مردم از لحاظ پذیرش این‏
دعوت دو گونه شده‏اند : برخی این دعوت را پذیرفته و نظام فکری و اخلاقی و
عمل خود را بر آن تطبیق داده‏اند و برخی دیگر نپذیرفته و به بد کاری و
فساد پرداخته‏اند . از طرف دیگر ، می‏بینیم که نظام این جهان بر این نیست‏
که صد در صد نیکوکاران را پاداش بدهد و بدکاران را کیفر ، بلکه برخی‏
نیکوکاریها هست که حیات انسان با آن پایان می‏یابد و مجالی برای پاداش‏
نیست ، پس جهانی دیگر باید باشد که نیکوکاران پاداش کامل نیکوکاری خود
را دریافت کنند و بدکاران کیفر کار بد خود را ، و گرنه برخلاف عدل الهی‏
است .
حکمت الهی
ما انسانها کارهایمان بر دو قسم است : کارهای عبث و بیهوده که نتیجه‏
ای بر آنها مترتب نیست ، یعنی هیچ تاثیری در رساندن ما به کمالاتی که در
استعداد ما هست و به عبارت دیگر در رساندن ما به سعادت واقعی ندارد ،
و دیگر کارهای بخردانه و عقل پسند که نتایج خوب و مفیدی به بار می‏آورد و
ما را به کمال لایقمان می‏رساند . نوع اول را کارهای لغو و باطل و پوچ و
نوع دوم را کارهای اصیل و حکیمانه می‏نامیم .
پس کار حکیمانه ما انسانها عبارت است از کاری که ما را به کمال‏
لایقمان برساند . کار حکیمانه خداوند چطور ؟ آیا کار
49

حکیمانه خداوند نیز عبارت است از کاری که او را به سر حد کمال سوق دهد
و کار عبث خدا عبارت است از کاری که او را به سوی کمال سوق ندهد ؟ نه‏
. او غنی و بی‏نیاز است ، آنچه او می‏کند فضل و جود و بخشش و اعطاء است‏
. او کاری را برای رفع نیازی از خود و برای رسیدن به کمال و سعادتی انجام‏
نمی‏دهد . کار حکیمانه خداوند عبارت است از کاری که مخلوق را به کمال‏
لایق خود برساند و نسبت دادن کار عبث به خداوند به این معنی است که‏
مخلوقی را بیافریند بدون آنکه آن مخلوق را به کمال ممکن و لایقش برساند .
این است که مفهوم حکمت درباره خداوند با آنچه درباره انسان صدق می‏کند
متفاوت است . حکمت در انسان عبارت است از خردمندی و گام برداشتن در
مسیر کمال انسانی ، و حکمت در مورد ذات باری عبارت است از رساندن‏
مخلوقات به کمال لایقشان ، و به عبارت دیگر ، حکمت درباره خداوند
عبارت است از آفرینش اشیاء بر اساس سوق دادن آنها به سوی غایات و
کمال لایق آنها .
از آنجا که حکمت در مورد انسان عبارت است از انجام دادن کار برای‏
رسیدن خود انسان به کمالات خویش ، هیچ ضرورتی ندارد که میان کار انسان و
نتیجه‏ای که انسان از آن کار می‏خواهد بگیرد رابطه واقعی وجود داشته باشد ،
یعنی ضرورتی ندارد که آن کار طبیعتا متوجه آن نتیجه باشد و آن نتیجه کمال‏
آن کار محسوب گردد . آنچه ضرورت دارد این است که نتیجه کار برای انسان‏
کمال و نفع محسوب شود ، مثلا انسان از خاک و چوب و سنگ و فلز و پوست‏
و پشم و پنبه و غیره ابزار می‏سازد و از آن نتیجه حکیمانه می‏گیرد ، مثل‏
اینکه صندلی می‏سازد یا خانه می‏سازد و یا اتومبیل
50

می‏سازد و یا جامه فراهم می‏کند . صندلی برای چوب ، و خانه برای سنگ و
آجر و گچ و آهن ، اتومبیل برای مجموعه‏ای از فلز و غیره کمال محسوب‏
نمی‏شود و این مواد به سوی این صور و شکلها حرکت نمی‏کنند ، ولی نتیجه‏ای‏
که انسان از آنها می‏گیرد از قبیل نشستن روی صندلی و سکنی در خانه و حرکت‏
با اتومبیل و پوشیدن جامه برای انسان یک کمال و حداقل یک امر نافع‏
محسوب می‏گردد .
ولی میان کار خدا و نتیجه‏ای که بر آن مترتب می‏شود رابطه واقعی و طبیعی‏
برقرار است ، یعنی غایت و نتیجه هر کار عبارت است از کمال واقعی خود
آن کار . خداوند آفریده خود را که فعل او و کار اوست به سوی کمال خود آن‏
آفریده سوق می‏دهد ، آنچنانکه می‏بینیم که هر دانه ای و بذری به سوی غایت‏
و کمال خویش در حرکت است .
مساله‏ای که اکنون طرح می‏شود این است که دنیا و طبیعت مساوی است با
تغییر و دگرگونی و عدم ثبات ، یعنی در طبیعت هر مقصود و غایتی که در
نظر بگیریم خود آن به نوبه خود ناثابت و تغییرپذیر است . به عبارت‏
دیگر ، هر چیز موقت و پایان پذیر است ، همه مراحل طبیعت " منزل "
است و خاصیت منازل بین راه را دارد ، هیچ کدام مقصد نهایی نیست .
اینجاست که فکر بیهودگی و پوچی در آفرینش برای گروهی پیدا شده است ،
می‏گویند جهان حکم قافله ای را دارد که دائما در حرکت است و منزل عوض‏
می‏کند و هیچگاه به مقصد واقعی نمی‏رسد ، هر مقصد به نوبه خود یک منزل‏
است ، زیرا طبیعت از آن
51

نیز عبور می‏کند و آن را پشت سر می‏گذارد . بدیهی است که یک حرکت و یک‏
سفر آنگاه معنی و مفهوم پیدا می‏کند که یک مقصد واقعی در انتظار باشد ،
اما اگر همه مقصدها عبارت باشد از منزلها ، و رفتنها رسیدنها نداشته‏
باشد ، این حرکت و این سفر جز بیهودگیها چیزی نیست . اگر بناست پشت‏
سر هر هستی نیستی باشد و هر آبادی به دنبال خود خرابی بیاورد و هر رسیدن‏
برای جا خالی کردن باشد ، پس آنچه بر نظام جهان حاکم است جز سرگشتگی و
تکرار مکررات چیزی نیست ، پس هستی بر پوچی ایستاده است .
پاسخی که قرآن می‏دهد این است که آری ، اگر تنها طبیعت و دنیا بود و
بس ، اگر همه زادنها برای مردن و همه روییدنها و سبز و خرم شدنها برای‏
زرد و خشک و متلاشی شدن و همه نو شدنها برای کهنه شدن بود ، جای این‏
اشکال و شبهه بود . اما این گونه اظهار نظرها درباره هستی از " دید
ناقص " سرچشمه می‏گیرد ، از آنجا ناشی می‏شود که هستی در قالب محدود
دنیا و طبیعت ، محصور فرض شود ، اما هستی به دنیا و طبیعت محدود و
محصور نمی‏شود ، دنیا " روز اول " است ، روز اول " روز آخر " به‏
دنبال خود دارد ، دنیا " رفتن " است و آخرت " رسیدن " . علی ( علیه‏
السلام ) می‏فرماید :
" الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار " ( 1 )
دنیا خانه عبور و آخرت خانه اقامت است .
آخرت است که به دنیا معنی می‏دهد ، زیرا مقصد است که به حرکت و
تکاپو معنی و مفهوم می‏دهد .
پاورقی :
. 1 نهج البلاغه ، خطبه . 201
52

اگر جهان آخرت که جهان جاودانگی است نبود ، جهان مقصد نهایی نداشت‏
که واقعا مقصد باشد نه (( مرحله )) و (( منزل )) ، گردش روزگار چیزی از
نوع سرگشتگی بود و به‏اصطلاح قرآن خلقت و آفرینش (( عبث )) و (( باطل ))
و (( لعب )) بود . اما پیامبران آمده‏اند که جلو این اشتباه اساسی را
بگیرند و ما را به حقیقتی آگاه سازند که ندانستن آن سراسر هستی را در نظر
ما پوچ و بی‏معنی می‏کند و اندیشه پوچی را در مغز ما رسوخ می‏دهد . با رسوخ‏
اندیشه پوچی ، و به عبارت دیگر با پوچ پنداری ، خود ما به صورت موجودی‏
پوچ و بی‏معنی و بی هدف درمی‏آییم . یکی از آثار ایمان و اعتقاد به عالم‏
آخرت این است که ما را از پوچ پنداری و پوچ بودن نجات می‏بخشد و به ما
و اندیشه و هستی ما معنی می‏دهد .
53

1


تعداد صفحات : 29 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود