تارا فایل

تحقیق بررسی سینما هالیوود و بالیوود




موضوع : بررسی سینما هالیوود و بالیوود

هالیوود
هالیوود (Hollywood) ناحیه ای در لس آنجلس (کالیفرنیا) آمریکاست که در شمال غربی مرکز شهر واقع شده است.
شهرت هالیوود به خاطر استودیوهای فیلمسازی آن است و واژه هالیوود اغلب به عنوان کنایه ای برای صنعت سینما و تلویزیون آمریکا به کار برده می شود. در سال ۱۸۵۳ با ساخته شدن یک کلبه خشتی که بعدها هالیوود نام گرفت، هالیوود شکل گرفت و نام آن توسط H. J. Whitley که پدر هالیوود است انتخاب شد.
اولین فیلم برجسته ساخته شده در هالیوود در سال ۱۹۱۴ با کارگردانی سسیل دمیل به نام "مرد زن نما" بود. تمام فیلم هایی که بین سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳ در هالیوود ساخته شد، سوژه های کوتاه بودند. با این فیلم، صنعت فیلمسازی هالیوود متولد شد.
با شروع قرن بیستم، هالیوود متشکل از انجمنی به نام کاهونگا و یک اداره پست، یک روزنامه، یک هتل و 2 سوپرمارکت با جمعیتی حدود ۵۰۰ نفر بود. با آغاز سال ۱۹۱۰، کارگردانی بنام دی گریفیث، همراه گروهی از بازیگران توسط کمپانی بیوگراف به ساحل غربی فرستاده شدند
در سال ۱۹۸۵ ناحیه تجاری و تفریحی بلوار هالیوود برای محافظت از ساختمان هایش و حصول اطمینان از اینکه گذشته هالیوود به عنوان بخشی از آینده آن حفظ شود، در لیست رسمی آثار تاریخی ملی آمریکا قرارگرفت.
در ژوئن ۱۹۹۹ ، ساخت متروی زیرزمینی هالیوود به اتمام رسید که از مرکز شهر به سمت Valley می رفت. کداک تیاتر که در سال ۲۰۰۱ در بلوار هالیوود در خیابان هایلند افتتاح شد، محل جدید مراسم اسکار شد.
سینمای مستقل آمریکا بعد از دهه ۶۰ حضور پیداکرد. قبل از آن استودیوهای هالیوودی اجازه نمی دادند که کارگردانان فیلم های خودشان را بسازند و شدیدا بر فیلم ها احاطه داشتند. فیلمسازانی چون جان فورد و هیچکاک نمی توانستد فیلم های خود را تدوین کنند، چون تهیه کننده بر آنها اعمال نظر می کرد.
اما بعد از دهه۶۰ و ظهور مکاتب مختلف در هنر و همچنین تغییر علاقه مردم و جوانان به فیلم هایی که فرهنگ عامه داشتند، باعث شد تهیه کنندگان هالیوودی هم به فیلم های مستقل تر بیشتر توجه کنند و اینجا بود که کارگردانان جوان و نوجویی مثل اسپیلبرگ، اسکورسیزی، کاپولا و ودی پالما توانستند فیلم های مورد علاقه خود را بسازند و تهیه کنندگان هالیوودی هم به آنان توجه ویژه ای کردند.
آنها در محلی نزدیک مرکز شهر لس آنجلس به فیلمسازی مشغول بودند ولی کمپانی تصمیم داشت مناطق جدیدی بیابد به همین دلیل به سمت شمال، دهکده ای در نزدیکی هالیوود رفت. سپس گریفیث اولین فیلمی را که در هالیوود ساخته شد فیلمبرداری کرد. کمپانی ماه ها آنجا اقامت کرد و پیش از بازگشت به نیویورک چندین فیلم ساخت. بعد از معروف شدن این مکان در سال ۱۹۱۳ فیلمسازان بسیاری برای فیلم ساختن به غرب رفتند.
در خلال جنگ جهانی اول هالیوود تبدیل به پایتخت سینمایی جهان شد. قدیمی ترین کمپانی فیلمسازی هالیوود توسط ویلیام هورسلی بنا شد که نامش آزمایشگاه فیلم هالیوود بود و بعدها به آزمایشگاه دیجیتال هالیوود تغییر نام داد. در ۲۲ ژانویه سال ۱۹۴۷، اولین ایستگاه تلویزیونی تبلیغاتی غرب رودخانه می سی سی پی در هالیوود شروع به کار کرد. در دسامبر همان سال، اولین فیلم تولید شده هالیوود برای تلویزیون ساخته شد. در دهه ۵۰، استودیوهای ضبط موسیقی به هالیوود نقل مکان کردند. حرفه های دیگر هم به جاهای متفاوتی در لس آنجلس، بخصوص بربانک نقل مکان کردند. بسیاری از صنایع فیلمسازی در هالیوود باقی ماندند و ظاهر خارجی منطقه تغییر کرد.
خیابان شهرت هالیوود (Hollywood Walk of Fame) در سال ۱۹۵۸ ساخته شد و اولین ستاره برای ستایش هنرمندانی که در صنعت سرگرمی کار می کردند، در سال ۱۹۶۰ در آن نصب شد. این افتخار بعدها به ستارگانی می رسید که یک عمر فعالیت های سینمایی، اجرای تئاتر، رادیو، تلویزیون و موسیقی در کنار همکاری های خیریه و مدنی، داشتند.
بسیاری از سالن های تئاتر تاریخی هالیوود برای صحنه های کنسر ت ها و تئاترهای مهم و میزبانی مراسم آکادمی اسکار بکار می روند. مرزی را که دولت آمریکا در اوت سال ۲۰۰۶ برای هالیوود در نظر گرفت از شرق تا ناحیه بورلی هیلز و هالیوودغربی، از جنوب جاده مالهالند، دره لورل و بلوار بارهام و شهرهای بربانک و گلندل و از شمال به خیابان مل رز منتهی می شود.
عصر طلایی در سینمای هالیوود
عصر طلایی هالیوود، در تاریخ سینمای آمریکا، اصطلاحا به دورانی اطلاق می شود که از پایان دوران سینمای صامت، یعنی از اواخر سال ۱۹۲۰ میلادی آغاز شده و تا حدود سال ۱۹۶۰ میلادی به طول می انجامد. در طی این دوران، که دورانی پربار در صنعت سینما محسوب می شود، تعداد بسیار زیادی فیلم توسط استودیوهای فیلمسازی هالیوود ولید گردید
بدون تردید آغاز عصر طلایی را می توان از فیلم معروف خواننده جاز که در سال ۱۹۲۷ ساخته و اکران شد، تلقی نمود. قابلیت و حسن اصلی این فیلم، در استفاده آن از صدا معرفی شده بود و همین ویژگی (ویژگی ناطق بودن فیلم)، موجب افزایش چشمگیر فروش آن و گیشه بسیار خوب برای آن گردید. در این دوران اغلب فیلمهای سینمایی ساخته شده توسط هالیوود، در ژانرهای وسترن، کمدی های بزن بکوب (شاد و مفرّح و پرماجرا)، ژانر فیلم موزیکال، کارتون و انیمیشن، یا ژانر بیوپیک (فیلم های مربوط به زندگینامه افراد) می گنجیدند و معمول چنان بود که تیم های سازنده هر کدام از فیلم های یک استودیو، اغلب در سایر فیلم های ساخته شده
توسط همان استودیو نیز، فعال بودند.
امّا پس از فیلم خواننده جاز که در سال ۱۹۲۷ منتشر شد، کمپانی برادران وارنر موفقیت بسیار بزرگ و عمده ای به دست آورد و آن موفقیت این بود که این کمپانی در سال ۱۹۲۸، بعد از خریداری مجموعه تئاترهای استنلی و تمامی محصولات و متعلقات آنها در سطح کشور[=امریکا]، توانست که خط سیر مشخصی در سینما به بدست بیاورد. به همین ترتیب، سایر کمپانی های بزرگ فیلمسازی نیز در راستای تصاحب تئاترهای مخصوص به خود گام برداشتند: شرکت ام.جی.ام MGM که از زمان شکل گیری خود در سال ۱۹۲۴، اقدام به تصاحب زنجیره ای از تئاترهای گوناگون کرده بود، این مجموعه را به نامتئاتر لوئیز Loews نامگزاری کرد و همچنین کمپانی فاکس نیز، به همان ترتیب مجموعه تئاترهای زنجیره ای متعلق به خود را تئاترهای فاکس خواند. در عین حال، شرکت آر. ک. او RKO نیز، در سال ۱۹۲۸ از ادغام میان تئاتر کیت – اورفئوم و شرکت رادیویی امریکا شکل گرفت و یک مجموعهٔ دیگر تئاتری را که متعلق به این شرکت بود، پدید آورد. امّا در میان شرکت های پیش گفته، شرکت RKO در پاسخ به انحصاری که شرکت الکتریکی ERPI غرب، تا آن زمان در زمینهٔ استفاده از صدا در بیشتر فیلمهایش داشت و از پس این کار به خوبی برمی آمد، شکل گرفت، و از طریق روش شناخته شده فوتو فونیک، شروع به استفاده از صدا در فیلم های خود نمود.
کمپانی پارامونت نیز، که پیش از آن و در سال ۱۹۲۶، بالابان و کاتز را به دست آورده بود، و در واکنش به موفقیت دو کمپانی برادران وارنر و RKO اقدام به خرید تعدادی سالن از اواخر سال ۱۹۲۰ کرده بود، قبل از این که به خریدهای نهایی خود در این راستا در سال ۱۹۲۹ بپردازد، تلاش نمود تا از طریق دستیابی به تمامی سالن های تئاتر شخصی در منطقهٔ دیترویت، بر تئاتر دیترویت تسلط پیدا کند و سود و منفعت بسیاری را در گیشه ها متوجه خود سازد.
در این دوران هنرمندان هریک از تئاترها نیز معمولاً با کمپانی تصاحب کنندهٔ آن کار می کردند. به عنوان مثال، کردیک جیبونز و هربرت استوتهارت، همیشه بر روی فیلم های کمپانی MGM کار می کردند، آلفرد نیومن، برای مدتی حدود ۲۰ سال، در کمپانی فاکس قرن بیستم فعال بود، سیسیل ب دومیل، تقریبا تمام فیلم های خودش را در پارامونت ساخت، و فیلمهای هنری کینگ نیز، بیشتر برای فاکس قرن بیستم ساخته شد، و به همین ترتیب الی آخر…
در این دوران، گرچه ساخت فیلم هنوز به صورت کسب و کار پررونقی درنیامده بود، امّا با این حال، شرکت های فیلمسازی از طریق تجهیز استودیوهای تصویربرداری خود، پول بسیار بدست می آوردند و به هزاران نفر از دست اندرکاران ساخت فیلمها در استودیوهای بزرگ خود، حقوق و دستمزد می پرداختند. از جمله بازیگران، تهیه کنندگان، کارگردانان، نویسندگان، بدل کاران، پرسنل فنی و تکنسین ها، همگی جزو این حقوق بگیران بودند.
کمپانی های بزرگ همچنین صدها سالن تئاتر در شهرستانها و شهرهای سرتاسر امریکا داشتند، که این تئاترها همواره در حال نمایش فیلمهای تولیدی کمپانی های مختلف بودند و همیشه به فیلم های تازه برای نمایش نیاز داشتند. در سال ۱۹۳۰، و در دوران رئیس جمهوری پرزیدنت ویل های، MPDDA (مجمع دولتی فیلمسازان امریکا) اقدام به تاسیس موسسه ای، موسوم به هایز کد نمود که یکی از اقدامات آن صدور دستورالعمل سانسور بود و بر اثر همین دستورالعمل و پس از تهدیدهای دولت روند سانسور فیلمها گسترش یافت. روندی که از سال ۱۹۳۰ آغاز شد، اما با این حال تحمیل دستورالعمل کد و سانسورهای حاصل از آن تنها تا سال ۱۹۳۴ تداوم یافت، یعنی تا پس از آن که لژیون تعیین شایستگی (صلاحیت) وابسته به سازمان جدید کلیسای کاتولیک [که ظاهرا در روند اعمال دستورالعمل سانسور، اظهار نظر می نمود] از ساخت فیلمهایی با بازی مائی وست [از نخستین هنرپیشگان س ک س ی سینما]همچون: او اشتباه خود را کرد و یا فیلم من فرشته نیستم، که حاوی برخی صحنه های موفقیت آمیز جنسی بودند، وحشت زده شد و تهدید کرد که اگر به خواسته های کلیسا ترتیب اثر داده نشود، این فیلم ها را تحریم خواهد نمود، و بعلاوه تاکید گردید تمامی فیلمهایی که مجوّز دولتی بر مبنای دستورالعمل سانسور کُد، از دولت اخذ ننموده اند، ناگزیر به پرداخت جریمه نقدی برابر با ۲۵٫۰۰۰ $ (دلار) خواهند بود و دیگر نمی توانند که از اکران فیلمها در تئاترهای خود، سود ببرند. بدین ترتیب MPDDA تئاترهای زیادی را در سطح کشور تصاحب کرد و مالک پنج استودیوی بزرگ شد.
در طول دهه ۱۹۳۰ میلادی، و همچنین در دورانی طولانی از از عصر طلایی، کمپانی MGM صنعت سینما را تحت سلطهٔ خود داشت و تعداد زیادی از ستاره های مطرح سینمای هالیوود در فیلمهای این کمپانی ایفای نقش می کردند و برای ستاره های سینما نیز حضور در این فیلمها نوعی اعتبار محسوب می شد. از جملهٔ برخی از ستاره های بزرگ سینما که برای MGM در زمان های مختلف به ایفای نقش پرداختند، می توان به این افراد که به سلاطین هالیوود مشهورند، اشاره نمود: هامفری بوگارت،کلارک گیبل، گرتا گاربو، جوآن کراوفورد، ژان هارلو، گری کوپر، مری پیکفورد، هنری فوندا، مریلین مونرو، مارلون براندو، الیزابت تیلور، اوا گاردنر، جیمز استوارت، کاترین هپبورن، ویوین لی، گریس کلی، جین کلی، بت دیویس، گلوریا استوارت، فرد آستر، جینجر راجرز، جان وین، باربارا استنویک، جان بریمور، آدری هپبورن، باستر کیتون، جودی گارلند
یکی دیگر از دستاورد بزرگ سینمای آمریکا در طول این دوره از طریق انیمیشن های والت دیزنی بدست آمد. در سال ۱۹۳۷، والت دیزنی موفق ترین فیلم دوران خود، یعنی انیمیشن سفیدبرفی و هفت کوتوله را ساخت
بسیاری از مورخان سینمایی، معتقدند که بسیاری از آثار سینمایی بزرگی که از این دوران برآمده اند، در شرایطی منضبط ساخته شده اند، و فیلم های این دوره جزو فیلمهای بسیار منظم محسوب می شوند. امّا یکی از دلایلی که ساخت این قبیل فیلم ها را ممکن می کرد این بود که با ساخت بسیاری از این فیلم ها، هیچ تهیه کننده و سرمایه گزاری ناچار به تحمل یک ضربه و فشار بزرگ نبود. بعنوان یک نمونه از این قبیل فیلم ها، می توان به فیلمی اشاره کرد که تنها در یک استودیو و با بودجه ای متوسط و با فیلمنامه ای خوب، و با حضور جمعی از بازیگران نسبتا ناشناخته تولید گردید: همشهری کین، فیلمی به کارگردانی اورسن ولز که اغلب و در بسیاری از نظرسنجی ها به عنوان بزرگترین فیلم سینما در تمام دوران ها در نظر گرفته می شود، فیلمی است که با تمام توضیحات ارائه شده در مورد ویژگی های فیلمهای این دوران مطابقت دارد. در موارد دیگر، کارگردانانی بودند که با عزمی آهنین و اراده ای مستحکم، برای رسیدن به چشم انداز هنری خود، به مبارزه با استودیوهای فیلمسازی پرداختند. از جملهٔ این کارگردانان می توان به افرادی مانند هوارد هاکس، آلفرد هیچکاک و فرانک کاپرا اشاره نمود. امّا شاید بتوان نقطهٔ اوج بهره گیری از سیستم استودیویی در ساخت فیلمها را بتوان در سال ۱۹۳۹ نشان داد، یعنی زمانیکه که شاهد خلق و انتشار آثار کلاسیک به یادماندنی همچون: جادوگر شهر اُز، برباد رفته، دلیجان، آقای اسمیت به واشنگتن می رود، بلندیهای بادگیر، فقط فرشتگان بال دارند، نینوچکا، و نیمه شب بودند. در میان سایر فیلم هایی که در حال حاضر، جزو فیلمهای دوران طلایی سینمای هالیوود در نظر گرفته می شوند، می توان به آثار کلاسیک زیر نیز اشاره کرد: کازابلانکا، این یک زندگی فوق العاده است، در یک شب اتفاق افتاد، کینگ کنگ، همشهری کین، بعضی ها داغشو دوست دارند، همه چیز درباره ایو، سوپ اردک، پرورش بچّه، شمال از شمال غربی، شام در ساعت هشت، شورش بدون دلیل، غرامت مضاعف، شورش در کشتی، روشناییهای شهر، رودخانه سرخ، پنجره پشتی، آواز در باران، مرد من گادفری، کلاه بالا، تعطیلات رومی، و سابرینا.
هالیوودی ها در مورد اسلام چه می گویند
در افکار عمومی غرب، اعراب همه مسلمان اند و همه مسلمانان عرب اند، به همین خاطر در اکثر فیلم های هالیوودی برای مخدوش کردن چهره اسلام کافی است که یک عرب در حال قتل، بمب گذاری، تجاوز و دشنام به تصویر کشیده شود.
جریان اسلام ستیزی در آمریکا، بالاخص در سینمای این کشور از زمان فیلم های صامت و حتی پیش از آن وجود داشته و تا به امروز نیز ادامه دارد، پیش از تاسیس سینمای هالیوود در سال های 1909 تا 1912، به نظر می رسد اولین فیلم عرب ستیز، در سال 1897 توسط "توماس ادیسون"، تحت عنوان "فاطیما می رقصد" ساخته شده باشد، در این فیلم زنی عرب و رقاصه تمام تلاشش فریب مردان است.
"توماس ادیسون" سازنده اولین فیلم سینمایی اسلام ستیز در آمریکاست.
از اسلام ستیزی موجود در سینمای هالیوود تحت عنوان سندرم 3B یاد می شود
برخی از کارشناسان سینمای هالیوود، از اسلام ستیزی موجود در این سینما، تحت عنوان سندرم 3B یاد می کنند، به عقیده آنان اعراب و مسلمانان به تصویر کشیده شده در فیلم های هالیوودی طی سه دوره در قالب بالرین ها ، میلیاردرها و پولدارها و بمب گذارها و تروریستها به تصویر کشیده شد ه اند.

فیلم "فاطیما می رقصد"، اولین فیلم ضد اسلامی که توسط "توماس ادیسون" در آمریکا ساخته شد

از مهمترین دوره ها در هالیوود بالرین ها است
دوره بالرین ها:
در این دوره زنان عرب به عنوان زنانی رقاصه و کاملا تحت تسلط مردان به تصویر کشیده می شوند.

چند مورد از جنایات و تبلیغات هالیوود علیه دین اسلام.
یکم . شیوه های تقابل هالیوود با اسلام
ـ تبلیغ عرفان های سکولار که به نوعی انحراف از مسیر آموزه های اصیل ادیان توحیدی است .
-تهاجم فرهنگی و مقابله با مسلمانان با ترویج ارزشهای مادی گرایانه مثل انحرافات جنسی خشونت و جادوگری و …
ـ بی تمدن و عقب مانده و تروریست جلوه دادن مسلمانان
ـ برتر جلوه دادن یهودیان و قوانین آنها در تمام عرصه ها و تحقیر ادیان اسلام و مسیحی با فیلم هایی که علیه مسلمانان می سازند .
ـ تبلیغ چهره ای اهریمنی از مسلمانان و سست کردن آنان در باورهای خود و تزلزل نسبت به تظاهرات دینی و شعائر مذهبی

دوم . فیلمهای ضد ایرانی و اسلامی هالیوود
بیش از ۹۰ درصد فعالان حرفه سینما در آمریکا را یهودیان و یا وابستگان به لابی صهیونیستها تشکیل می دهند .تا قبل از سال 1990 شوروی سوژه اصلی فیلم های هالیوود بود مردان روس که با ایدئولوژی مارکسیسم سعی در انهدام جهان سرمایه داری داشتند . ولی پس از سال 90 میلادی و فروپاشی شوروی بر اساس نظریه برخورد تمدنها اینبار نشانه هالیوود بر خاورمیانه و تمدن اسلامی بود. در ادامه چند نمونه معرفی می شود:
سنگسار ثریا.میم به کارگردانی سیروس نورسته،دروغ های واقعی، با بازی آرنولد شوارتزینگر، به درون شب"، "زندگی و مرگ در لس انجلس"، "بازگشت به آینده"، "بدون دخترم هرگز" 300" ، خانه ای از شن و مه نیز ساخته شده است این فیلم را مل گیبسون بازیگر، کارگردان و تهیه کننده نامدار هالیوود تهیه می کند، افسانه آخر الزمان ، نبرد آرماگدون، کشتی گیر، انیمیشن پرسپولیس ،اسکندر
فیلم "مونیخ" به کارگردانی "استیون اسپیلبرگ، فیلم سیاسی "سیریانا" به کارگردانی "استیفن گاگان" است. موضوع اصلی این فیلم زد و بندهای موجود در بازار جهانی نفت بلاخص خاورمیانه است و آنچه که در کل فیلم به مخاطب القا می شود، این است که دنیا بر دو محور ثروت و قدرت می چرخد.
اولین صحنه این فیلم که محصول کمپانی یهودی "برادران وارنر" است، در تهران اتفاق می افتد.
فیلم "جستجو برای کمدی در جهان اسلام" ساخته "آلبرت بروکس"، کمدین معروف آمریکایی که اخیرا برای اولین بار در جشنواره بین المللی فیلم دبی به نمایش درآمد، نیز دیگر فیلم هالیوودی با سوژه جهان اسلام در چهارچوب برخی از کشورهای خاورمیانه ای است. در فیلم "و اینک بهشت" به کارگردانی "هنی ابو اسد" محصول کمپانی فیلمسازی "براردران وارنر" به طور خاص به سراغ موضوع عملیات انتحاری جوانان فلسطینی می رود، فیلم "قلمرو بهشت" محصول کمپانی "فاکس" داستان حضور دلارورانه "صلاح الدین ایوبی" در جنگ های صلیبی سوم است که در قرن دوازدهم میلادی بر سر مالکیت بین المقدس میان مسلمانان و مسیحیان روی داد ،بیمار انگلیسی، فیلم "بابل" دیگر فیلم ضداسلامی سینمای امسال آمریکا، داستان توریستی آمریکایی (کیت بلانشت) است که به خاطر شیطنت دو کودک مسلمان و بازیگوش و بازی آنها با اسلحه زخمی شده و مجبور می شود تا یک نصفه روز را در یک دهکده دور افتاده مسلمان نشین به همراه همسرش (برد پیت)، در اوضاعی بسیار ملالت بار و بدون دسترسی به هر گونه ابزار درمانی سپری کند. هالیوود همواره در فیلم های خود، از "ایندیانا جونز" به کارگردانی "استیون اسپیلبرگ" گرفته تا کارتون جذاب "علاء الدین"، سعی کرده تا با معرفی مسلمانان در چهارچوب شخصیت های منفی، بر تصورات منفی و سوء تفاهم هایی که در ارتباط با مسلمانان وجود دارد بیش از پیش دامن زند فیلم "پرواز شماره 93"، پروازی با نام "یونایتد 93"، در تاریخ 11 سپتامبر، توسط عده ای از جوانان مسلمان به قصد منهدم نمودن کاخ سفید دزیده می شود ولی با تلاش مسافران، قبل از رسیدن به مقصد، در میانه راه سقوط می نماید.
این فیلم با صحنه ای آغاز می شود که این جوانان با خواندن نماز و قرآن و مجهز نمودن خود به ابزاری چون خنجر و چاقو خود را برای چنین عملیات تروریستی آماده می کنند فیلم "محاصره" با بازی "بروس ویلس" و "دنزل واشنگتن"، محصول سال 1998، یکی از مهمترین های این مجموعه از فیلم هاست که در آن مسلمانان،عرب ها، فلسطینیان افردی بسیار خشن و وحشی معرفی می شوند که برای رسیدن به مقصود خود حتی برای جان خود ارزش قائل نیستند.

جریان اسلام ستیزی در سینمای آمریکا، حتی پیش از تولد سینمای هالیوود وجود داشته است.
فیلم شیخ محصول سال 1921 میلادی
برخورد خشن مردان با زنان
سینمای هالیوود اگرچه از همان ابتدا (از اوایل دهه 20) در برخی از فیلم همچون فیلم صامت "شیخ" در سال 1921، "کافه ای در مصر" محصول 1924، "پسر شیخ" محصول سال 1926 (این فیلم از سال 2003 به عنوان یک اثر ملی فرهنگی در آرشیو ملی فیلم در کتابخانه کنگره آمریکا نگهداری می شود) و "پل بیابانی" محصول سال 1928 میلادی، اعراب را انسان هایی خشن، بی تمدن، دزد و بی سر پا معرفی می کرد ولی در اکثر فیلم های دهه های اول قرن بیست، زنان عرب (مسلمان) رقاصه هایی فریبنده و مرموز بودند که نه تنها عامل فریب مردان که به عنوان ابزار لهو و لعب تحت تسلط کامل مردان عرب بودن

_ روش های ساخت یک فیلم عرب ستیز موفق از دید یک نویسنده آمریکایی_مراکشی:

"لیلا العلمی"، رمان نویس و مقاله نویس آمریکایی_مراکشی، در مصاحبه 28 جولای سال 1997 خود با روزنامه لس آنجلس تایمز می گوید: 12 گام برای رسیدن به یک فیلم عرب ستیز موفق وجود دارد که از جمله آن ها می توان به این موارد اشاره کرد:

_همه افراد شرور باید ریش داشته باشند.

_همه افراد شرور باید کوفیه (دستار) بپوشند.

_همه آن ها باید اسامی چون علی، مصطفی و یا عبدالله داشته باشند.

_آن ها باید همه را تهدید به بمب گذاری یا قتل کرده باشند.

به طور کلی اعراب (مسلمان) در چهره یک شیخ (فردی با ردا، ریش بلند، عینک آفتابی و بسیار پولدار)، بادیه نشین (افراد کوچ نشین که با شتر بیابان گردی می کنند و در چادر می خوابند)، تروریست (افرادی وحشی و بی تمدن که برای به دست آوردن حوریان بهشتی حاضر به قتل و عام زنان و کودکان هستند)، دوشیزگان (دخترانی جوان و زیبارو که در حرم سراها نگهداری می شوند)، زنانی با پوشیه (اینان زنانی هستند که تمام چهره خود به جزء چشمان شان را پوشانده اند تا مگر مردان عرب که قادر به کنترل احساسات جنسی شان نیستند به آن ها صدمه ای نرسانند)، فروشندگان یا خریدارانی ماهر در چانه زنی (آن چنانکه "لارن باکال" در فیلم "ملاقات با مرگ" محصول سال 1988 می گوید: اعراب شامه تیزی برای چانه زنی دارند.) و رقاصه ها زنانی که اغواگرانه می رقصند و به راحتی دست به هر عمل غیراخلاقی می زنند

برخی از فیلم های اسلام ستیزانه هالیوود بالاخص در نیمه دوم قرن بیستم:
فیلم سینمایی صحرا
در دهه 80، سیل عظیم فیلم هایی با موضوع تجاوز اعراب به زنان سفید پوست ساخته شد که از جمله آن ها می توان به فیلم های "صحرا" با بازی "بروک شیدلز" و محصول سال 1983، "پروتکل" با بازی "گولدای هاون" و محصول سال 1984، "بلرو" با بازی "بو درک" و محصول سال 1984 و "جیمزباند: هرگز دوباره نگو، هرگز" با بازی "شان کانری" و "کیم بسینگر" و محصول سال 1986 اشاره کرد.
فیلم سریانا ساخته جورج کلونی
البته در این دوره و پس از آن نیز فیلم های زیادی با مضمون تروریست و جنایتکار بودن مسلمانان ساخته شد که از جمله آن ها می توان به فیلم های "روز استقلال"، "من یک افسانه ام"، "بی پروا"، "یک روز پس از فردا"، "عملیات روز کندور"، "بازگشت به آینده"، "سریانا"، "یونایتد 99"، "پایان دنیا" و … اشاره کرد.
_بدترین فیلم های اسلام ستیز تاریخ سینمای هالیوود به گفته استاد یکی از دانشگاه های آمریکا:
البته "دکتر جک شاهین"، استاد دانشگاه ایلینویز آمریکا و نویسنده چند کتاب در رابطه با اسلام ستیزی موجود در سینمای هالیوود که طی سالیان سال، بیش از هزار فیلم هالیوودی را مورد مطالعه قرار داده، عقیده دارد که بدترین فیلم هایی که تاکنون در اینباره در سینمای هالیوود ساخته شده، سه فیلم "تحت تعقیب: مرده یا زنده"، "دروغ های حقیقی" و "قواعد تعامل" است.
فیلم "تحت تعقیب: مرده یا زنده
این فیلم را "گری شرمن"، سازنده فیلم "ارواح خبیثه 3"، در سال سال 1987 ساخت.
در این فیلم اعراب انسان های بی احساسی معرفی می شوند که قصد دارند لس آنجلس را به آتش بکشند و میلیون ها نفر را بکشند.

فیلم "دروغ های حقیقی

جیمز کامرون" کارگردان فیلم های "تایتانیک" و "آواتار" سال 1994 این فیلم را با بازی "آرنولد شواتزینگر" جلوی دوربین برد.
فیلم دروغ های حقیقی
در این فیلم، مسلمانان به عنوان دشمنان نه دولت آمریکا که مردم این کشور معرفی می شوند که قصد انجام عملیاتی شهادت طلبانه را دارند ولی به دست قهرمان داستان به راحتی نابود می شوند.
* فیلم "قواعد تعامل" قوانین مبارزه با دشمن
این فیلم محصول سال 2000 میلادی است که در آن حمله نیروهای دریایی آمریکا به زنان و بچه های عرب را امری معمولی و بی اهمیت نشان می دهد، چون به ادعای "ویلیام فردکین" سازنده فیلم "جنگیر"، هر یک از این زنان و بچه ها تروریست هایی هستند که دغدغه اصلی شان قتل و ترور است.
شاهین در مصاحبه ها و کتاب هایش بارها بر این نکته تاکید کرده که "اسلام ستیزی" از همان بدو تولد هالیوود، در بدنه این سینما وجود داشته، تا به امروز ادامه پیدا کرده و پس از 11 سپتامبر نیز به اوج خود رسیده است.
اسلام ستیزی در سینمای کمدی هالیوود
از سینمای سیاسی، جنگی، جنایی و حادثه ای که بگذریم، در ژانر کمدی نیز شاهد آن هستیم که کمدین های مشهور هالیوود که مورد علاقه مردم هستند، عرب ها (مسلمانان) را نه به عنوان تروریست و یک تهدید که به عنوان دلقک هایی کودن و مسخره، مورد تمسخر قرار می دهند.
فیلم ایشتار با بازی داستین هافمن
از جمله این موارد می توان به "لورل و هاردی" در فیلم "بیو هانکز" (سال 1931 میلادی)، "باب هوپ" و "بینگ کروسبای" در فیلم "جاده ای به سوی مراکش"، "برادران مارکس" در فیلم "یک شب در کازابلانکا" (سال 1946 میلادی)، "ابوت و کاستلو" در فیلم "ابوت و کاستلو در هنگ بیگانگان" (محصول سال 1950)، "پسران بووری" در فیلم "بووری به سوی بغداد" (محصول سال 1955)، "پیل سیلوز" در "به دنبال آن شتر" (محصول سال 1967) و "داستین هافمن و وارن بیاتی" در فیلم "ایشتار" (محصول سال 1987) اشاره کرد.

نقش صهیونیست ها در پروسه اسلام ستیزی موجود در سینمای هالیوود:
سیطره صهیونیسم بر سینمای هالیوود
امروز مهم تر از سیطره سیاستمداران آمریکایی بر هالیوود، سلطه صهیونیسم بر این صنعت سینمایی است که خود آمریکایی ها بارها بدان اذعان داشته اند، جالب آنکه 12 نفر اول لیست یک صد فرد موثر بر سینمای آمریکا، همگی یهودی اند، این درحالی است که آن ها تنها 4 درصد از کل جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند.
همچنین طبق آماری که چند دهه پیش از این منتشر شد، از 85 فرد تاثیرگذار بر صنعت سینمایی هالیوود در سال 1936 میلادی، 53 تن یهودی بوده اند.
همچنین "لوییس بی مایر"، یکی از پیشگامان یهودی هالیوود در کتاب "امپراتوری از میان خودشان؛ چگونه یهودیان هالیوود را ابداع نمودند." به این مسئله اعتراف کرده و "هلن توماس" روزنامه نگار مشهور آمریکایی در مصاحبه با روزنامه دیترویت فری پرس آمریکا می گوید: صهیونیست ها گردانندگان اصلی کنگره آمریکا، کاخ سفید، هالیوود و وال استریت هستند و هیچ شکی در این نیست. امروز متاسفانه، من به عنوان یک آمریکایی می توانم از رییس جمهور کشورم انتقاد کنم ولی به آسانی نمی توانم یک اسرائیلی را مورد انتقاد قرار دهم.
ساشا بارون کوهن بازیگر بریتانیایی هالیوود نیز چند ماه پیش در جریان جنجال خبری ورودش با لباس یک دیکتاتور به مراسم اسکار گفت: امروز توانستیم با اقتدار بر تمام مارهای صهیونیستی هالیوود پیروز شویم.
هنری فورد" بنیانگذار کارخانه خوردوسازی "فورد"، هشتاد سال پیش از این، یعنی در حالی که تنها قریب به دو دهه از تاسیس هالیوود گذشته بود، در روزنامه "دیربون ایندیپندنت"، سینمای آمریکا (هالیوود) را ماهیتاً یهودی معرفی می کند و آن را مهم ترین و موثرترین ابزار تبلیغی یهودیان برمی شمرد.
و البته سیاستمداران اسرائیلی نیز خود به این مسئله معترف اند، آن چنان که "شیمون پرز" رییس رژیم صهیونیستی، در سفر چهار روزه خود به لس آنجلس، از کمپانی "دریم ورکس" دیدار می کند و ضمن اشاره به نقش یهودی ها در تاسیس تجارت استودیوهای بزرگ فیلمسازی هالیوود، متذکر می شود که هالیوودی ها وظیفه دارند تا پیام اسرائیل را در جهان توزیع کنند.
با همه این موارد و با استناد به گفته عده بسیاری از جمله "نیل گابلر"، نویسنده یهودی، امروزه دیگر بر کسی پوشیده نیست که صاحبان کمپانی های "کلمبیا"، "مترو گلدن مایر"، "برادران وارنر"، "پارامونت"، "والت دیزنی"، "یونیورسال" و "فوکس قرن بیستم" همگی یهودی و سرسپرده رژیم صهیونیستی هستند.
اگرچه صهیونیست ها از همان ابتدا در پروسه تولید فیلم های اسلام ستیزانه هالیوود نقش بسزایی داشتند ولی حضور آن ها از سال 1948 و با تاسیس رژیم صهیونیستی پررنگ تر از پیش شد و در دهه 80 نیز به اوج خود رسید.

_خرید کمپانی فیلم کانن توسط دو تهیه کننده اسرائیلی و ساخت بیش از 26 فیلم ضد اسلامی در کمتر از 10 سال:
فیلم کشتار خیابانی
فیلم یوروش به آمریکا
مناچم گلدن و یورام گلوبوس دو تهیه کننده اسرائیلی در این دهه اقدام به خرید "کمپانی فیلم کانن" می کنند و در نیمه دوم دهه 80 و اوایل دهه 90 دست به تولید زنجیره ای 26 تایی از فیلم های ضد عرب می زنند که از جمله این فیلم ها می توان به "جوخه جهنمی" (محصول سال 1985میلادی)، "یورش به آمریکا" (محصول سال 1985)، "دلتا فورس 1و 2" (محصول سال 1986)، "کشتار خیابانی" (محصول سال 1991) اشاره کرد.
در این فیلم ها و دیگر فیلم هایی که در این دوره و پس از آن ساخته شد، یهودیان اسرائیلی و دوستان آمریکایی شان همواره نقش انسان های خوب را بازی می کردند.
کسانی که برای بازی در این نقش ها انتخاب می شدند معمولا بازیگران آمریکایی_ یهودی محبوبی چون "پل نیومن، "تونی کرتیس"، "کرک داگلاس" و بازیگران غیر یهودی ولی خوش چهره ای چون "یول براینر"، "جان وین"، "جین فوندا"، "فرانک سیناترا"، "چارلتون هستون"، "روک هادسون" و "آرنولد شوارزینگر" بودند و البته نقش عرب ها را بازیگران بدقیافه، بد هیکل و اغلب سیاه چرده بازی می کردند.
_تشدید افکار عرب ستیز در میان بازیگران هالیوودی:
جین فوندا: اعراب انسان هایی نامتعادل، تندرو و زن ستیز هستند.
اکثر بازیگران هالیوود که در چنین فیلم هایی بازی می کردند، خود نیز افکار نژاد پرستانه و گاه اسلام ستیزانه نیز داشتند.
جین فوندا پس از بازی در فیلم "چرخش" (که عرب ها اقدام به تخریب سیستم مالی جهانی می کنند) در مصاحبه ای می گوید: اگر ما از عرب ها نترسیم، بهتر از این ها می توانیم از نیروی فکری مان استفاده کنیم، آن ها انسان هایی نامتعادل، تندرو، مستبد، ضد زن و ضد آزادی مطبوعات و رسانه ها هستند.
چند پروژه مهم سینمایی دیگر که توسط کمپانی های صهیونیستی هالیوود و با افکاری اسلام ستیزانه ساخته شد:
فیلم تصمیم اجرایی
کمپانی "برادران وارنر" در سال 1996 میلادی فیلم "تصمیم اجرایی" را می سازد که یکی از پروژه های بزرگ اسلام ستیزانه هالیوود محسوب می شود.

در این فیلم 55 میلیون دلاری، تروریست ها یک هواپیمای بوئینگ 747 را می ربایند و در این میان برای رسیدن به هدف شان که نابودی ساختمان گنگره آمریکاست، مردم بی گناه را ضرب و شتم می کنند و به قتل می رسانند، حتی زمانی که یکی از تروریست ها خطاب به دیگر تروریست ها می گوید که خداوند از چنین کاری راضی نیست، سریع به قتل می رسد.
_فیلم "محاصره
کمپانی "فوکس قرن بیستم" نیز دو سال بعد در سال 1998 اقدام به ساخت فیلم 70 میلیون دلاری "محاصره" با بازی "دنزل واشنگتن" و "بروس ویلیس" می کند.
فیلم محاصره با بازی "دنزل واشنگتن"
در این فیلم عده ای تروریست قصد دارند تا با بمب گذاری در چند منطقه مختلف نیویورک، این شهر را مورد حمله قرار دهند.
_فیلم "قوانین مبارزه با دشمن
در سال 2000 نیز کمپانی "پارامونت" با بودجه ای بالغ بر 60 میلیون دلار اقدام به ساخت فیلم "قوانین مبارزه با دشمن" می کند که پیش از این در این گزارش، به نقل از "دکتر جک شاهین" از او به عنوان یکی از بدترین فیلم های ساخته شده درباره مسلمانان در تاریخ سینمای هالیوود،نام برده شد.
در این فیلم زنان و کودکان مسلمان هر یک به عنوان تروریست هایی بالقوه به تصویر کشیده می شوند که پلیس و ارتش آمریکا که وظیفه حمایت از جان و مال شهروندان آمریکایی را دارند چاره ای جزء کشتن این افراد ندارند.
در صحنه ای از فیلم شاهد اجتماع عده ای از عرب های معترض که به نظر منطقی می رسند، در خارج از یکی از سفارتخانه های آمریکا هستیم، ولی فرمانده آمریکایی که یقین دارد در میان این جمعیت عده ای قصد کشتن سربازانش را دارند، دستور آتش می دهد و زمانی که دودهای ناشی از شلیک می خوابد، 83 نفر از جمله عده زیادی زن و کودک کشته شده اند و بیش از 100 نفر نیز زخمی شده اند، در ابتدا مخاطبان نسبت به دختر بچه ای لنگان و عصا به دست که در میان قربانیان بوده احساس هم دردی می کنند ولی در اواسط فیلم با فلاش بکی به عقب، مخاطب می بیند که همان کودک در کنار دیگر زنان و مردان در حال شلیک اسلحه است.
فیلم قوانین درگیری با دشمن بی گناه یا تروریست
آنچه که در فیلم "قوانین مبارزه با دشمن" می بینیم، درست همان پیامی است که سیاستمداران آمریکایی و صهیونیست، سال هاست که در تلاشند تا آن را به مردم منتقل کنند و این چیزی نیست مگر اینکه در جنگ با تروریست ها، ممکن است عده ای کودک و زن و مرد بی گناه نیز کشته شوند که امری عادی و اجتناب ناپذیر است.
محمد رسول الله" ساخته "مصطفی العقاد"، پروژه ای سینمایی که به خاطر مخالفت های هالیوود، در خارج از آمریکا ساخته شد:
پروژه سینمایی "محمد رسول الله" با کمک 35 میلیون دلاری "معمر قذافی" و در لیبی به اتمام رسید.
مصطفی العقاد"، تهیه کننده و کارگردان سوری الاصل هالیوود سال 1930، در عنفوان جوانی، زادگاه خود را به مقصد آمریکا ترک کرد.
خود او می گوید: هنگامی که می خواستم به آمریکا بیایم، پدرم در یک جیبم 200 دلار و در جیب دیگرم یک جلد قرآن کریم قرار داد تا هیچگاه یادم نرود که یک مسلمانم.
مصطفی العقاد در یکی از مصاحبه های خود درباره انگیزه اش از ساخت فیلم "محمد رسول الله" می گوید: از آنجایی که در غرب زندگی می کنم، وظیفه و تکلیف دینی خود می دانم که حقیقت اسلام را بازگو کنم، اسلام دینی است که 700 میلیون پیرو دارد و این درحالی است که این مسئله را عده بسیار کمی در غرب می دانند و این موضوع باعث تعجب من است، با خودم فکر کردم که من باید این داستان را به تصویر بکشم تا پلی شود بر شکافی که میان مسلمانان و غرب افتاده است.
"العقاد" که به پشتوانه تهیه کنندگی یک سری 8 قسمتی از فیلم های "هالوین"، در هالیوود به شهرت و اعتبار دست یافته بود در سال 1976 تصمیم گرفت پروژه سینمایی "محمد رسول الله" را جلوی دوربین ببرد ولی از آنجایی که این فیلم درباره ظهور دین اسلام بود، هالیوود حاضر به حمایت از این فیلم نشد و این پروژه برای مدتی تعطیل شد و در نهایت "العقاد" مجبور شد برای ساخت آن از آمریکا خارج شود و به مراکش برود.
او در این میان تلاش کرد تا نظر مثبت علمای جهان اسلام را به خود جلب کند و اگرچه علمای دانشگاه الازهر مصر فیلم او را تایید کردند ولی این پروژه سینمایی از سوی اتحادیه جهانی مسلمانان در عربستان سعودی رد شد.
دولت کویت، لیبی و مراکش به "العقاد" قول همکاری و حمایت مالی داده بودند ولی زمانیکه اتحادیه جهانی مسلمانان این فیلم را رد کرد، دولت کویت نیز دست از حمایت این فیلم برداشت و پادشاه حسن دوم، پادشاه مراکش، حمایت این فیلم را به عهده گرفت.
تولید این فیلم 1 سال به طور می انجامید ولی زمانیکه هنوز 6 ماه به اتمام آن مانده بود، او به خاطر فشارهای دولت عربستان بر دولت مراکش مجبور شد تا این پروژه را به صورت موقت تعطیل کند و نزد "معمر قذافی" برود و از او بخواهد تا اتمام این پروژه او را حمایت کند.

قذافی به این پروژه، 35 میلیون دلار کمک مالی کرد و اجازه داد تا بقیه این فیلم در لیبی ساخته شود.

العقاد که عقیده داشت دوبله نسخه انگلیسی این فیلم به عربی کافی نیست و سبک بازی بازیگران عربی با بازیگران هالیوودی کاملا متفاوت است، همزمان اقدام به ساخت نسخه عربی این فیلم نیز کرد ولی این نسخه از فیلم هیچگاه نتوانست با نسخه هالیوودی آن رقابت کند.
حمایت مالی قذافی از فیلم "محمد رسول الله" ، باعث شد که این فیلم علی رغم محبوبیت "عقاد" در سینمای آمریکا، در گیشه با استقبال چندانی روبرو نشود.
البته پیش از آن نیز اکران این فیلم به دلیل اعتراض مسلمانان نیویورک یک بار به تاخیر افتاده بود، آن ها فکر می کردند که "آنتونی کوئین" در این فیلم نقش حضرت محمد (ص) را بازی کرده است.
مصطفی العقاددر مصاحبه های خود گفته است: ساخت لوکیشن های مکه و مدینه در این فیلم بیش از 4 ماه و نیم به طول انجامیده است.
العقاد" چگونه و در کجا کشته شد؟
العقاد نوامبر سال 2005 در سن 75 سالگی به همراه دختر 34 ساله اش، ریما، که در یک عروسی اسلامی در هتلی در اردن شرکت کرده بودند در بمب گذاری گروه القاعده به همراه 56 نفر دیگر کشته شدند.
نظر دو نفر از همکاران هالیوودی "مصطفی العقاد" درباره فیلم "محمد رسول الله
اسکار زغبی تهیه کننده پنجمین قسمت از فیلم "هالووین" درباره فیلم "محمد رسول الله" گفت: ما برای کار "العقاد" احترام زیادی قائلیم ولی از دهه 70 تاکنون تکنولوژی پیشرفت های زیادی کرده است.
رامسی توماس مشاور فیلمنامه پروژه سینمایی "شیر صحرا" نیز در این باره می گوید: با وجود این فیلم، ولی در قرن 21، حقیقتا نسبت به وجود فیلمی با موضوع "تولد اسلام" احساس نیاز می شود.
اسلام ستیزی و مخدوش کردن چهره اعراب و مسلمانان در محصولات کودکان:
شخصیت های کارتونی اسلام ستیز
شیمون پرز رییس جمهور رژیم صهیونیستی، در دیدار چند ماه خود با سران هالیوود بر این نکته تاکید کرد که " نباید ارتباط حیاتی میان هالیوود و آموزش را نادیده گرفت و باید بدانید که کودکان بیش از سیاستمداران، به بازیگران اعتقاد دارند."
و البته سرمایه گذاران هالیوود، بالاخص صاحبان کمپانی های صهیونیستی انیمیشن سازی این سینما، پیش از این نیز از این امر غافل نبوده و در زمینه اسلام ستیزی، تلاش کرده اند تا ذهن شهروندان آمریکایی را از همان کودکی آماده پیوستن به این چرخه کنند.
آن چنانکه "دکتر جک شاهین"، استاد دانشگاه ایلینویز، اعتقاد دارد که تاکنون بیش از ده ها کارتون ضد اسلامی و عرب ستیز در سینمای هالیوود ساخته شده که از جمله آن ها می توان به "باگز بانی"، "گوفی"، "ملوان زبل"، "یوسمیت سم"، "دارکوب زبله"، "پوپی"، "اسکوبی دو"، "هکل و جکل"، "پورکی پیگ"،"دنل داک"، "مرد پلاستیکی"، "ریچی ریچ"، "پینکی و برین"، "سندباد" و "علاءالدین" اشاره کرد.
دیزی داک در کارتون دنل داک، به عنوان زنی مسلمان در چهره یک بالرین
در این کارتون ها، زنان مسلمان و عرب در چهره رقاصه و زنان حرم سرا و مردان نیز در چهره غارتگر، تروریست های وحشی و شیخ های پولدار و صاحب نفت معرفی شده اند.
کارتون علی بابا و چهل دزد:
معرفی شخصیت علی بابا تحت عنوان "سگ دیوانه بیابان" در کارتون "پورکی و چهل دزد علی بابا"
در این نامه به پورکی ماموریت می یابد که با علی بابا و همراهان کثیفش که قصد دارند به قلعه بیابانی حمله کنند، مقابله کنند
در این کارتون علی بابا که معرف مسلمانان است، با چهره ای مهیب و خشن ظاهر می شود، او به همراه چهل همراه خود که همگی همانند او دزد و غارتگرند قصد حمله به یک قلعه بیابانی را دارند که شخصیت کارتونی "پورک" طی نامه ای به این مضمون "اعترافات یک جاسوس کثیف: پورکی عزیز، علی بابا و افراد کثیفش قصد حمله به قلعه بیابانی را دارند." ماموریت پیدا می کند تا از آن محافظت کند.
کارتون "ملاقات ملوان زبل با 40 دزد علی بابا
کارتون ملوان زبل و چهل دزد علی بابا
این انیمیشن ساخته "دیوید فلایشر" است، در این انیمیشن، ملوان زبل همراه با همسرش و یکی از دوستانشان به شهری کوچک و بیابانی می رسند که روی دیوار عکس یک عرب را به عنوان یک تحت تعقیب چسپانده شده است.
در ادامه شهر مورد نظر مورد حمله "علی بابا" و همراهانش که 40 دزد و یاغی هستند، قرار می گیرد ولی ملوان زبل بر او غلبه می کند.

_کارتون "باگز بانی: خرگوش صحرا
این کارتون در سال 1955 به کارگردانی "فریز فرلنگ" ساخته شد.
در این کارتون خرگوش "باگز بانی" که نماد انسانی غربی است، حتی در بیابان به تمیزی اهمیت می دهد و اتومبیل سوار می شود، ولی عرب شتر سوار، بیابانگردی بی تمدن، خشن و اسلحه به دست است که حتی در برخورد با حیوانی که به او سواری می دهد بسیار خشن و غیر انسانی رفتار می کند.
هالیوود و سینمای امریکا
اولین نمونه ضبط شده از عکس های گرفته شده و تولید حرکت ٬ سری عکس های یک اسب در حال دویدن از ادوارد مای بریج بود که او در کالیفرنیا California ٬ با استفاده از تعدادی دوربین های ثابت که در یک ردیف قرار داده شده بودند ٬ گرفته بود. این کار مای بریج Muybridge ٬ مخترعین را در همه جا راهنمایی کرد که برای ساختن وسایلی که بتوانند به طور مشابه چنین حرکاتی را ضبط کنند ٬ تلاش کنند. در آمریکا توماس الوا ادیسن Thomas Alva Edison از جمله اولین کسانی بود که چنین وسیله ای را ساخت ٬که اجرای سنگین این اختراع باعث شد که فیلمسازان اولیه به دنبال چاره باشند. کم کم زمینه برای رونق ساخت تصویر محرک و به دنبال آن فیلم به وجود آمد .
تولد هالیوود:
در اوایل ۱۹۱۰ ٬ کارگردان ٬ دی دابلیو گریفیث (D.W. Griffith) ٬ توسط کمپانی بیوگراف به همراه گروه بازیگری خود٬ به ساحل غرب فرستاده شد. آن ها شروع به فیلم برداری در زمینی خالی نزدیک خیابان جرجیا در مرکز شهر در لس انجلس کردند. کمپانی در آن جا تصمیم گرفت که مکان های جدیدی را سیاحت کنند و چندین مایل به سمت شمال به دهکده کوچکی که بسیار مناسب بود سفر کردند و کمپانی فیلم سازی از فیلم سازی در آن جا لذت بردند. این محل هالیوود نام داشت. سپس گریفیث، اولین فیلمی را که در هالیوود ساخته شد : " در کالیفرنیای قدیم " (In Old California ) ٬ را ساخت که یک ملودرام از کمپانی بیوگراف درباره کالیفرنیا در قرن ۱۹ و زمانی که آن جا به مکزیکی ها تعلق داشت ٬ بود. اما روایت جدی تر که همه آن را سرآغاز فیلمسازی حرفه ای در هالیوود می دانند مربوط به سفر سسیل.ب.دومیل و دوستانش به منطقه هالیوود و ساخت فیلم "مرد زن نما" در استودیوی شرکت نستور است. دومیل این فیلم را در سال ۱۹۱۴ ساخت، فیلمی که اول قرار بود لوکیشن آن اطراف نیویورک باشد اما نشد و بعد هم پس از سفر از شرق به غرب آمریکا، باران های آریزونا گروه را به کالیفرنیا کشاند و فیلم در آنجا ساخته شد ؛ تمام فیلم هایی که بین سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳ در هالیوود ساخته شد، سوژه هایی کوتاه داشتند .
پس از پخش شدن اخبار راجب به این مکان فوق العاده ، فیلم ساز های بسیاری٬ برای امتناع از پرداخت دست مزد هایی که توسط توماس ادیسون (که امتیاز پروسه ساخت فیلم را داشت ) تحمیل می شد ٬ به غرب سرازیر شدند. البته پرداخت حق ثبت به ادیسون فقط یکی از دلایل مهاجرت به هالیوود بود ، از دیگر عوامل می توان به موارد زیر اشاره کرد :
• مدت زمان ساعات آفتابی این منطقه ، بسیار بیشتر از لوکیشن های قبلی بود که این مسئله در آن زمان که فیلم برداری با نور طبیعی انجام می شد ، بسیار قابل توجه بود .چرا که با پایان روز فیلم برداری تمام میشد و در هالیوود با طولانی بودن ساعات آفتابی ، فیلم برداری از پیشرفت خوبی برخوردار بود .
• محیط بکر این منطقه ، بستر مناسبی برای فیلم های وسترن بود که باب میل آن زمان به حساب می آمد .
در ایالت کالیفرنیا ٬ استودیو های فیلم سازی که در هالیوود شکل گرفتند رشد کردند و هالیوود هم مرکز توجه قرار گرفت . قبل از جنگ جهانی اول ٬ فیلم هایی در شهر های زیادی از امریکا ساخته شد ولی فیلمسازان با پیشرفت این صنعت به جنوب کالیفرنیا جذب شدند.
فیلم " تولد یک ملت" (Birth of a Nation ) ساخته گریفیث بود که در الفبای سینمایی پیش قدم بود و هنوز نیز سلول هایی از آن تا به امروز حکم فرما است.
جماعت زیادی از چهار گوشه آمریکا و اروپا برای هنرپیشه شدن و یافتن کسب و کار بار سفر به سوی هالیوود بستند؛ جمعیت پنج هزار نفره لس آنجلس در کمترین مدت بعد از این اتفاق ۲۰ برابر شد و کسب و کار در آن شهر رونق گرفت . زمین های بی ارزش حومه شهر گران شد. کارگاه ها و دفاتر آرتیست سازی و آموزش بازیگری مثل قارچ از زمین سبز می شدند و اغلب تازه واردانی که وارد شهر می شدند رویایی جز بازیگری نداشتند. حالا کمپانی های نیویورکی رو به فراموشی رفته و قلب سینما در هالیوود می تپید .
در میان مهاجرین به لس آنجلس ، جمعیت قابل توجهی از یهودیان هم به چشم می خورند که نه فقط از سراسر آمریکا بلکه از اروپا هم به این منطقه آمده بودند ، آن ها که به دلایل تبعیضات مذهبی و نفرت اروپاییان از آنها از مشاغل سود آور خود مثل مشروب سازی ، بانکداری و وام های با سود بالا ، منع شده بودند به امید کار جدید به هالیوود آمدند تا در این منطقه بخت خود را بیازمایند البته باید دانست که این مهاجرت یهودیان ، سازمان یافته بود و در پشت پرده عده ای سرمایه دار یهودی تسهیلات مهاجرت را فراهم می کردند تا سینما ، این صنعت پول ساز و البته تاثیر گذار را در اختیار بگیرند . از میان این سرمایه داران یهودی می توان به لرد روچیلد و بارون هریش اشاره کرد .
یهودیان مهاجر با پذیرش کمترین مقدار حقوق (یک نیکل : سکه ۵ سنتی ) ، مشغول به کار شدند .این کارگران روزمزد ابتدایی در طی مدت کمی و با گذشت چند سال ، با گردآوری سرمایه های خود ، مالکان بزرگترین استدیو های هالیوود شدند ، برخی از مشاهیر آنها عبارتند از : ساموئل گلدوین Samuel Goldwyn ، کارل لامل Carl Laemmle ، آدولف زوکورAdolph Zukor ٬ لویس مایر Louis B. Mayer ٬ ویلیام فاکس William Fox، و برادران وارنر (آلبرت ٬ هری ٬ ساموئل و جک).
استدیو هایی که این افراد بنا کردند عبارت بود از :
آدولف زوکر : کمپانی پارامونت ؛ لوئیسی مایر و ساموئل گلدوین : کمپانی متروگلدین مایر ؛کارل لامل : یونیورسال ؛ ویلیام فاکس : کمپانی فاکس قرن بیستم ؛ برادران وارنر : کمپانی برادران وارنر .
آن ها همچنین زمینه را برای جهانی شدن این صنعت فراهم کردند و از بازیگران خارجی استقبال کردند .
استودیو ها مجموعا در حدود ۴۰۰ فیلم را در سال عرضه می کردند که هر هفته توسط تماشاگرانی از جمعیت نود میلیونی آمریکا دیده می شد.
عصر طلایی هالیوود:
در طول به اصطلاح عصر طلایی هالیوود ٬ که از پایان عصر صامت در اواخر دهه ۱۹۲۰ تا اواخر دهه ۱۹۴۰ به طول انجامید ٬ فیلم هایی که از استودیو های هالیوود عرضه می شدند اگر چه هیچ دو فیلمی ٬ دقیقا مانند هم نبود ٬ ولی همگی یک فرمول را دنبال می کردند : وسترن ٬ کمدی اسلپ استیک ٬ فیلم نوار ٬ موزیکال ٬ کارتون های انیمیشن ٬ بیوپیک ( تصویر بیوگرافی ) ٬ و غیره ٬ و اغلب ٬ تیم تولید مشابهی بر روی فیلم هایی که بوسیله کمپانی مشابهی ساخته می شد ٬ کار می کردند. برای مثال :آلفرد نیومن برای بیست سال در فاکس قرن بیستم کار می کرد ؛ و معمولا هر کسی٬ اغلب به دلیل بازیگرانی که در فیلمی ظاهر می شدند ٬ می توانست حدس بزند که کدام استودیو ٬ کدام فیلم را ساخته است. هر استودیو سبک خاصی را داشت و مشخصات خاصی که امکان فهمیدن این سبک را ممکن می ساخت.مشخصه ای که امروزه وجود ندارد
فیلمسازی یک تجارت بود و کمپانی های تصاویر متحرک با اداره کردن به اصطلاح ٬ سیستم استودیو ٬ پول می ساختند. استودیو های بزرگ حقوق هزاران نفر را تامین می کرد ٬ بازیگران ٬ تهیه کنندگان ٬ کارگردان ها ٬ نویسنده ها ٬ بدل کاران ، اهل فن و تکنسین ها. و آن ها ٬ در شهر های بزرگ و کوچک سطح کشور ٬ صد ها سالن نمایش ٬ که فیلم هایشان را نمایش می داد٬ داشتند.
لس آنجلس کانون ستارگان سینمای جهان شد و این شهر بود که ستاره پروری می کرد و به "شهر ستاره ها" معروف شده بود ؛ ستاره هایی که نحوه لباس پوشیدن و رفتار و کردارشان در فیلم ها به عنوان رفتار و مد در سراسر آمریکا و بعدها در تمام دنیا تقلید می شد.
به عنوان نمونه نوع آرایش سبیل کلارک گیبل، ستاره فیلم " بر باد رفته" تا مدت ها از سوی طرفدارانش تقلید می شد. سیگار کشیدن و موی "کرنلی همفری بوگارت "، یقه بالا زده "جیمز دین" و حتی کفش و لباس "کلینت ایستوود" و نحوه کبریت کشیدنش از همین نمونه های دنیای مد بود که تا سال ها توسط جوانان علاقه مند به سینما تقلید می شد.
برخی از فیلم های مشهور این دوره عبارتند از : همشهری کین (Citizen Kane ) به کارگردانی اورسن ولز ( ۱۹۱۵ ۱۹۸۵ ) ؛ جادوگر شهر از (The Wizard of Oz ) ٬ برباد رفته (Gone with the Wind ) ٬ دلیجان (Stagecoach ) ٬ آقای اسمیت به واشنگتن می رود (Mr. Smith Goes to Washington ) ٬ تنها فرشتگان بال دارند (Only Angels Have Wings ) ٬ نینوشکا (Ninotchka ) و نیمه شب ( Midnight ) ، کازابلانکا ( Casablanca ) ٬ چه زندگی محشری ،
نسخه اصلی کینگ کنگ (King Kong ) ، سفید برفی و هفت کوتوله .( Snow White and the Seven Dwarfs )
سیستم استودیو و عصر طلایی هالیوود به خودی خود در اواخر دهه ۱۹۴۰ به دو گروه تسلیم شد :
(۱) اقدام فدرالی ضد تراست که تولید فیلم ها را از نمایش آن ها جدا کرد و (۲) ظهور تلویزیون.
به عنوان نتیجه اقدام آنتی تراست ٬ بازیگران و کادر تکنیکی ٬ تدریجا ٬ از قرارداد خود با استودیو های فیلم رها شدند. حال ٬ هر فیلمی که توسط یک استودیو ساخته می شد می توانست کادر و تیم تولید کاملا متفاوتی داشته باشد که نتیجه آن از بین رفتن آن مشخصاتی بود که با آن فیلم های کمپانی های: ام جی ام ٬ پارامونت ٬ یونیورسال ٬ کلمبیا ٬ آر کی اُ ٬ و فاکس قرن بیستم ٬ فورا قابل تشخیص می شد. ولی فیلم سازان مشخصی مانند سیسیل بی دومیل ٬ همچنان تا پایان حرفه خود ٬ بصورت هنرمند قرار دادی باقی ماندند و یا از تیم تولید مشابهی در فیلم هایشان استفاده می کردند ٬ در نتیجه یک فیلم دومیل همچنان شبیه فیلمی دیگر بود که در سال ۱۹۳۲ و یا ۱۹۵۶ ساخته شده بود ٬ و وسترن های اخیر جان فورد همچنان به همان خوبی وسترن های قبلی بودند.
اما بعد از دهه۶۰ و ظهور مکاتب مختلف در هنر و همچنین تغییر علاقه مردم و جوانان به فیلم هایی که فرهنگ عامه داشتند، باعث شد تهیه کنندگان هالیوودی هم به فیلم های مستقل تر بیشتر توجه کنند و اینجا بود که کارگردانان جوان و نوجویی مثل اسپیلبرگ، اسکورسیزی، کاپولا و ودی پالما توانستند فیلم های مورد علاقه خود را بسازند و تهیه کنندگان هالیوودی هم بستر مناسب را برای آنها فراهم کردند .
اگرچه صنعت سینما آمریکا ( همان طور که در بالا بیان شد ) از ابتدای پیدایی به دست یهودیان سود جو افتاد و با فعالیت آنها بود که این صنعت نو ظهور به یکی از پول سازترین تجارت های دنیا در آمد ، اما هدف اصلی آنها پول سازی مستقیم از سینما نبود ، چرا که آنها به سینما به چشم هدف نگاه نمی کردند ، بلکه نگاه آنها به سینما به عنوان یک وسیله ی قوی بود . آنها سینما را قدرتمند می کردند تا از آن برای تسخیر قلب ها و کنترل مغزهای مخاطبین خود استفاده کنند ، و از این رهگذر بتوانند اهداف شرورانه ی دیگر خود را پیگری کنند .
یهودیان صهیونیست که دیدی سیاسی به دین خود دارند و به برتری حتمی خود فکر می کنند ، سینما را در دست گرفتند تا راه را برای سیطره بر جهان باز کنند و بی جا نیست که گاهی ، عده ای از آنها بیان کرده اند که سینما " یهودی زاده ی غیر یهودی ستیز است "
در ادامه این نوشتار به بررسی اجمالی اهداف مهم یهودیان صهیونیست در ساخت فیلم های سینمایی می پردازیم و با بیان موردی فیلم ها و ساخته های این هنر نو ظهور ، بحث را کامل می کنیم .
۱. رواج اندیشه های شرک آمیز و توجه دادن اذهان مخاطبین به عصر کفر کیشی ( پاگانیسم ) و اسطوره ها ، تا از این رهگذر جایگزینی را برای ادیان آسمانی معرفی کنند و شیطان پرستی ، خرافه گرایی ، جادوگری و اعمال شیطانی را مباح جلوه دهند و باب خروج از دین و بی توجهی به ادیان و رجوع به شرک را در فکر مخاطب باز کنند :
طالع نحس the omen ، نبرد تایتان ها Clash of the Titan ۲۰۱۰ ، کنستانتین Constantine ۲۰۰۵ ، هفت فیلم هری پاتر harry potter ، جونا هکس Jonah Hex ، پسر جهنمی hell boy ، شب شیاطین Night of the Demons ،خون شب Blood Night ،مرا به دوزخ بکشید Drag me to Hell ، شاگرد جادوگر The Sorcerer۰۳۹;s Apprentice
۲. رواج اندیشه های کابالا و فراماسونری که ید عملی یهود در جهان است . فیلم هایی که برای این مضامین می سازند ، یا به طور غیر مستقیم قصد دارند که این مضامین را در ناخود آگاه مخاطب نهادینه کند و یا سعی دارد با تاریخ سازی دروغین وجهه ای مثبت نسبت به کابالا و فراماسونری به مخاطب ارائه دهد :
رمز داوینچی The Da Vinci Code ، گنجینه ملی National Treasures ، ماتریکس The Matrix ، تخیلات دکتر پارناسوس The Imaginarium of Doctor Parnassus ۲۰۰۹ ، فرشته ها و شیاطین Angels and Demons ، اخرین هوا ساز The Last Airbender .
۳. رواج امانیسم ( انسان محوری ) و آزادی های بی قید و بند و اباحه گری در رفتار و کردار روزمره و ترویج استیل زندگی مدرن و در معنای اخص استیل زندگی آمریکایی به عنوان مرجع بایسته و شایسته جهانیان . فیلم های بارز در این زمینه عبارتند از :
مجموعه فیلم های امریکن پای American Pie ، سه فیلم مرحله بالا Step Up که به ترویج رقص خیابانی می پردازد ، the hangover و … .
۴. فیلم هایی که سعی در مظلوم نمایی یهودیان دارد ، این فیلم ها از زمان پایان جنگ جهانی به این سو رواج گرفت و البته هنوز هم تمام نشده و هم اینک هم به هر نحو که بتوانند مستقیم و غیر مستقیم در فیلم ها به مفهوم نازیسم و یا مظلومیت یهود اشاره می کنند . و باید دانست این القا مظلومیت ، توجیه مناسبی برای اعمال یهودیان در سراسر دنیا است :
قلعه عقاب ها Where Eagles Dare ، فرار بزرگ The Great Escape ، والکری Valkyrie ، مونیخ ۲۰۰۵ Munich ، فهرست شیندلر Schindler s List ، دشمن پشت دروازه ها Enemy at the Gates ، تاریخ مجهول امریکا ( American History X (۱۹۹۸، پیانیست ، لعنتی های بی آبرو .
۵. قهرمان سازی و معرفی آن به جهانیان ؛ این قهرمان های داستانی قرار است نمودی زیبا و منجیگرایانه به آمریکا بدهد ، تا جهانیان بدانند که آمریکا خوب است و منجی است و حق دارد در هر جای دنیا اقدام انجام دهد و از سوی دیگر آمریکایی ها بدانند که حرکات دولت مردان خود رهایی بخش انسان ها است . این قهرمانان سینمایی ، هر یک مشخصه ای دارند که برای ذائقه های مختلف تولید شده اند . گاهی یک فیلم تماما در راستای یک قهرمان شاخص است و گاهی فیلم هایی با مضامین مختلفی ساخته می شود که در آن به طور غیر مستقیم به ببیننده یک آمریکایی جسور و حق به جانب برای هر اقدامی در هر جای دنیا را به تصویر می کشد . باید دانست فیلم های حماسی آمریکایی هم جزو این گروه هستند :
سوپر من ، بت من ، مرد عنکبوتی ، زورو ، هنکاک ، آرنولد ، راکی ، رمبو ، جک باور در سریال ۲۴ ، سالت ، سریال الیاس ، از پاریس با عشق From Paris with Love ، The Expendables ۲۰۱۰ ، نجات سرباز رایان و… .
۶. فیلم هایی با مضامین ضد ایرانی و ضد اسلامی . هدف ، دشمن جلوه دادن ایران و اسلام است :
فیلم ۳۰۰ ، اسکندر ، شاهزاده ایرانی ، کشتی گیر ، سریال ۲۴ ، روسری طلایی ، سنکسار ثریا ، انیمیشن پرسپلیس ، ایرانیوم ، یک شب با شاه .
۷. مفاهیم آخرالزمانی یکی دیگر از مضامین پر طرف دار در ساخته های هالیوودی است و برای نمونه از این دست می توان به :
روزی که زمین از حرکت ایستاد ، نوستراداموس ۲۰۱۲ ، روز قیامت ۲۰۱۲ Doomsday ، ۲۰۱۲ ( رولند امریش ) ، آرماگدون ، knowing .
۸. توجه دادن به جهان موازی . سلطه طلبان غرب درصدد اند ، انسان ها را از این باور باز دارند که جهان ها متوالی هستند و جهانی از پس جهانی دیگر می آید ( این اندیشه ادیان آسمانی است که بعد از این دنیای فانی ، جهانی دیگر در راه است ) و بیان می کنند که جهان دیگری وجود ندارد و همه خوبی و همه شر در همین جا است و ما باید دنیای خود را آنگونه که می خواهیم بسازیم . اما از سوی دیگر برای خالی نبودن عریضه مفهومی را ایجاد کرده اند با نام جهان موازی ؛ یعنی در همین جهان ، می توان جهان های دیگری را به وجود آورد و در این زمینه فیلم های مختلفی ساخته اند :
Lola Rannt ، القا Inception ، آلیس در سرزمین عجایت Alice In Wonderland ۲۰۱۰ ، مثلث Triangle ، جزیزه شاتر Shutter island ، آفتاب ابدی ذهن بی عیب Eternal Sunshine of the Spotless Mind ، نمایش ترومن The Truman Show .
۹. ترویج جنایت و خشونت و تبه کاری . گاها فیلم هایی می بینیم که در آن ها تبه کاران نقش اصلی هستند و بیننده با این تبه کاران همزاد پنداری می کند و می خواهد که آنها پیروز نهایی میدان باشند :
داستان عامه پسند Pulp Fiction ۱۹۹۴ ، سگدانی Reservoir Dogs ، پدر خوانده The Godfather ، خیابان ها در خون Streets Of Blood ، جاده ی تباهی Road To Perdition ، مسابقه Tournament ، کلوپ مبارزه ، the bad lieutenant (۲۰۰۹) .
۱۰. توجه دادن اذهان مخاطبین به موجودات ماورایی ، تسخیر زمین توسط آنها ، و یا تعامل زمینیان با آنها و توجه دادن به قدرتهای ماورایی انسان هایی خاص :
مردان سیه پوش
ما باید در برخورد با این حمله ی فرهنگی ، در صدد شناخت ، تبیین و سپس موشکافی معنایی آنها بر آییم تا از این رهگذر مواد ابتدایی لازم را برای پاتک های فرهنگی خود فراهم کنیم .
یعنی یک نقد محتوایی فیلم ها می تواند زمینه را برای فیلم سازان و به طور کلی متولیان فرهنگی باز کند ، تا آنها دست به کار شوند .
برای نمونه به بررسی فیلم ۲۰۱۲ ساخته رولند امریش می پردازیم ، تا با چگونگی نقد محتوایی ، به صورت عملی آشنا شویم :
حرکت به سوی درک آخر الزمان ، و تلاش برای رهایی از مصائب پایان دنیا ، موضوعی است که مدتها مورد توجه سینما گران غربی بوده است .
اما اینک ، زمانی خاص برای نابودی دنیا مشخص می شود ، یعنی ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ میلادی ، این تاریخی است که بنا به گفته محققین : زمین شاهد اتفاقات طبیعی و در پی آن اتفاقات اجتماعی – سیاسی خواهد بود .
به دنبال بیان نظریات گوناگون درباره چگونگی دگرگونی زمین ، سینما گران هم بیکار ننشسته و اقدام به ساخت فیلم های مرتبط با این جریان کرده اند .
فیلم های " ۲۰۱۲ Doomsday " ( روز قیامت ۲۰۱۲ ) ، " Nostradamus ۲۰۱۲ " ( نوستراداموس ۲۰۱۲ ) و " ۲۰۱۲ " ؛ همگی بر مبنای نظریه ی کلی نابودی زمین در سال ۲۰۱۲ می باشد ، ولی در اینکه زمین چگونه نابود می شود ، این سه فیلم علاوه بر داشتن دیدگاه های مشترک دیدگاه خاص خود را هم دارد ، البته درباره اینکه در فردای بعد از نابودی چه رخ می دهد ، سه فیلم به نوعی به یک مطلب اشاره می کنند .
این سه فیلم که به نوعی مکمل یکدیگر اند ، قصد به تصویر کشیدن پایان جهان را دارند ، اما نه پایان به معنای نابودی جهان به طور کامل ، بلکه آخر الزمانی که به تصویر می کشند ، خود دریچه ای برای شروعی دوباره در زمین است ، و این نگاه با نگاه اسلامی که آخر الزمان را مرحله ی پایانی جهان و شروعی سریع برای قیامت و روز داد رسی می داند ، کاملا متفاوت است . چرا که این سه فیلم آخر الزمان سال ۲۰۱۲ را ، حادثه ای می داند که در آن زمین تصفیه می شود ، و دوباره جهانی نو زاده می شود تا انسان های نجات یافته در آن زندگی کنند .
به عقیده ی من این سه فیلم در یک سیر زنجیره ای قرار دارند و با هماهنگی کامل ساخته شده اند و به بیان دیگر یک پروژه نهایی را در نظر دارند ، چرا که با بررسی هر فیلم متوجه می شویم که هر کدام هدفی خاص را دنبال می کند ، که در نهایت هر یک ، یک تکه از پازل این پروژه را تکمیل می کنند :
فیلم نوستراداموس ۲۰۱۲ در پی آن است که با تکیه بر گفته ها و نقاشی های منتصب به نوستراداموس ، و تطبیق آن با حوادث علمی و پژوهش های زمین شناسی و سیاسی ، این فکر را در مخاطبان جاری کند که : اتفاقات کهکشانی در حال رخ دادن است و باعث گرم شدن سطح زمین ، مختل شدن سیستم های مخابراتی و برق رسانی و آب شدن یخ های قطبی می شود و در پی اینها قحطی ، هرج و مرج و سقوط حکومت ها و … رخ می دهد . در اواخر فیلم هم با تکیه بر سنگ تراشی هایی که در کلیساهای عصر گوتیک و … می باشد ، به این مطلب اشاره می کند که سازندگان آنها که جوامع فراماسون بودند ، با داشتن علوم مختلف فهمیده اند که جهان در روزی به پایان می رسد و باز در فردای آن مسیح می آید و جهان را اداره می کند .
اگر چه یکی دیگر از جنبه های معنایی این فیلم ، این است که می خواهد چهره ی منفور و مخدوش فراماسون ها را به صورت افرادی دارای علوم خفیه بداند و آنها را حامیان مسیح نشان دهد ، اما این مطلب اینک مورد توجه ما نیست ، بلکه هدف اصلی فیلم مهم است ، که همانا ، قبولاندن مفهوم ویرانی زمین در سال ۲۰۱۲ و روی کار آمد مسیح نو در فردای بعد از نابودی ، با دلایل علمی و پژوهشی است !
در فیلم قیامت ۲۰۱۲ ، باز هم شاهد نابودی زمین در سال ۲۰۱۲ هستیم ، اما هدف اصلی فیلم ، چگونگی نابودی زمین نیست ، بلکه توجه فیلم به آینده زمین و بشریت است . در این فیلم شاهد هستیم که افرادی از نقاط مختلف آمریکا به نحوی متوجه می شوند که باید به معبد مایا بروند ، اما نمی دانند چرا ، و از سوی دیگر زنی باردار هم به معبد آورده می شود ، این زن که در فیلم سخنی از شوهر وی به میان نمی آید ، بر روی سکویی سنگی که بر روی دیواره های آن درباره پایان دنیا و آمدن مسیح نوشته شده است ، بچه خود را به دنیا می آورد ، لحظه ی به دنیا آمدن فرزند او ، با زمان پایان دنیا تلاقی کرده ، و جالب آنکه همه دنیا زیر و رو می شود ، الا این معبد که تعدادی افراد را از زن و مرد درون خود جا داده ! هدفی که این فیلم دنبال می کند این است : افرادی برگزیده می شوند تا نسل آینده بشر را بعد از نابودی دنیا ، ادامه دهند ؛ از سوی دیگر ، این افراد پیرامون مسیح آینده جمع شده اند . این کودک که مسیح آینده است ، از مادری زاده می شود که در فیلم شوهری برای او متصور نشده اند ! که به نوعی نماد مریم مقدس است .
پس تا اینجا این دوفیلم ، دو پازل مهم را تشکیل دادند : یک فیلم از نظر علمی پایان دنیا و آمدن مسیح را اثبات می کند و دیگری فردای بعد از نابودی را به صورت شروعی نو با مسیحی نو به تصویر کشید !!
اما اینک نوبت به پازل اصلی و نهایی این پروژه می رسد و آن فیلم ۲۰۱۲ ، ساخته رونالد امریخ می باشد . این فیلم که به مراتب از نظر جلوه های ویژه و به قولی زحمات سینمایی از فیلم قیامت ۲۰۱۲ بالاتر و قوی تر است ؛ قصد دارد جهان را پیش روی تماشا گران به کلی نابود کند ! نابودی به معنای واقعی کلمه . هر آنچه از تمدن ، شهرها ، جنگل ها ، و نمادهایی که بشر به آنها دلبستگی دارد ( برج ایفل ، مجسمه مسیح ، کلیسای واتیکان و … ) ، همگی در این فیلم به طرز حیرت آوری نابود می شود .
ما در این فیلم کشتی نوح را می بینیم ! اما اینبار این کشتی ها از سوی دولت مردان کشور های قدرتمند جهان ساخته شده است و نه به وسیله ی یک پیامبر !
رونالد امریخ به زیبایی تاریخ را از نو نوشته ، اما اینک این تاریخ بازنویسی شده ، به روایتی مورد قبول غرب می باشد . در ماجرای نوح ، خداوند به او دستور داد که کشتی را بر بلندای کوهی بسازد و او اینکار را کرد ، چنانکه در این فیلم هم شاهد این هستیم که پروژه نجات بشریت که شامل کشتی های غول پیکری است ، بر روی کوه های تبت بنا شده است !
از سوی دیگر خداوند به نوح دستور داد که از هر جفت از حیوانات در کشتی سوار کن ، در این فیلم هم این موضوع به زیبایی به نمایش در آمده ؛ اما مسئله ما اینجاست که ، خداوند به نوح فرمان داد که افراد مومن را در کشتی سوار کن و حتی نوح پسر کافر خود را هم به کشتی سوار نکرد ، یعنی آینده ای که بعد از نابودی زمین برای ماجرای نوح متصور است ، آینده ای پاک می باشد و جهانی که میراث خواران آن صالحان اند ، اما در فیلم ۲۰۱۲ ، دو گونه از انسان ها سوار کشتی نجات می شوند ، یک دسته که افرادی انتخاب شده به شیوه های ژنتیکی هستند و عده ای دیگر ثروتمندانی هستند که این پروژه ی کشتی ها با پول آنها بنا شده است . یعنی آن ارزش والا برای سوار شدن به کشتی نجات که ایمان نام داشت ، جای خود را به ارزشی پست به نام پول داد ، و آینده ای که برای این ماجرا متصور می شود ، آینده ای سرمایه داری است ، یعنی نظم نوین جهانی ، نظمی سرمایه داری است .
اما جایگاه دین در این فیلم کجاست ؟ فیلم به وضوح این معنا را بیان می کند که علم به فریاد انسان می رسد و نه دین . این موضوع در دو نمایی از فیلم به روشنی به تصویر کشیده شده است :
۱) زمانی که مسیحیان در کلیسای واتیکان جمع شده و در حال دعا هستند ، زلزله ای رخ می دهد و سقف داخلی کلیسا تَرَک می خورد ، و یک تَرَک بین نقاشی خدا و انسان ( که نشان دهند دمیده شدن روح در انسان است ) درست بین انگشت خدا و انسان به وجود می آید که به معنای فاصله افتادن بین خدا و انسان است ، که این نشان از این معنا دارد که خدا روح را در انسان دمید و او را رها کرد که خود زندگی کند و آینده خود را بسازد ! و در همین حال گنبد این کلیسا می شکند و بر روی مردمانی که در حیاط مرکزی کلیسای واتیکان جمع شده اند و در در حال دعا هستند ، می غلطد و همه را می شکد . این هم همان مطلبی است که سالیان سال اهل علم بیان کرده اند : دین نابود کننده ست .
۲) در نمایی دیگر ، زمانی که کاخ سفید در جنب و جوش اقدام برای نجات افراد است معاون رئیس جمهور درحال دیدن شبکه های تلویزیونی است اخبار وقایع سراسر دنیا را نشان می دهند ، از جمله صحنه ای از مردم را نشان می دهد که در خیابان ها راه می روند و با پلاکارد نوشته هایی مردم را به توبه فرا می خوانند تا شاید خدا رحم کند . معاون رئیس جمهور آمریکا با تمسخر می گوید : احمق هایی با تابلو های مقوایی! اما محقق سیاه پوست که در کنار اوست می گوید : آنها که اینجا نیستند .
یعنی انسان ها نمی دانند که دین به کارشان نمی آید ، بلکه علم است که نجات بخش است .
در اواخر فیلم ، پس از اینکه این افراد نجات یافته و سوار بر کشتی نجات ، از دغدغه ها و مشکلات ، جان به در برده اند ، بر روی عرشه می آیند و هوای جهان جدید را استشمام می کنند .
بله اینک جهان غرب علاوه بر اینکه قصد دارد زندگی کنونی انسان ها را تحت تسلط خود در آورد ، برای آینده بشریت هم طرح ریزی می کند و بر آن است که موعود خود را به جهانیان معرفی کند ! اگر چه عیسی مسیح منجی اصلی آخر الزمان نیست ، بلکه او در رکاب امام زمان (عج) است ، اما جای بسی ناراحتی دارد که مسیح معرفی شده توسط آمریکا، نه آن مسیح حقیقی ، بلکه مسیحی سرمایدار و غربی است . در یک کلمه مسیحی که در معبد به دنیا بیاید ، و کشتی نجاتش را با سرمایه انسان های پول پرست بنا کند نه با ایمان و یاری الهی ، این مسیح نتنها نجات بخش نیست ، بلکه گمراه کننده نیز هست.

سینمای کلاسیک هالیوود
سینمای کلاسیک هالیوود یا روایت کلاسیک هالیوود، اصطلاحاتی در تاریخ سینمامی باشد که هر دو بر نوعی سبک دیداری و شنیداری معیّن در ساخت تصاویر متحرک و نحوه تولید آنها اطلاق می شوند. این سبک در صنعت فیلمسازی آمریکا تقریبا بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۶۰ میلادی مورد استفاده بوده است.
اساساً آثار سبک کلاسیک، بر مبنای اصل ویرایش مداوم و با سبک و شیوهٔ "نامرئی" ساخته می شدند. یعنی، نه حضور دوربین و نه حضور ابزارهای صدابرداری، هیچیک توجه کسی را جلب نمی کرد و برای هیچکس محسوس نبود. (این همان ویژگیست که ممکن است در کارهای مدرن یا پست مدرن نیز به چشم بخورد

عصر طلایی
عصر طلایی هالیوود، در تاریخ سینمای آمریکا، اصطلاحا به دورانی اطلاق می شود که از پایان دوران سینمای صامت، یعنی از اواخر سال ۱۹۲۰ میلادی آغاز شده و تا حدود سال ۱۹۶۰ میلادی به طول می انجامد. در طی این دوران، که دورانی پربار در صنعت سینما محسوب می شود، تعداد بسیار زیادی فیلم توسط استودیوهای فیلمسازی هالیوود تولید گردید.
بدون تردید آغاز عصر طلایی را می توان از فیلم معروف خواننده جاز که در سال ۱۹۲۷ ساخته و اکران شد، تلقی نمود. قابلیت و حسن اصلی این فیلم، در استفاده آن از صدا معرفی شده بود و همین ویژگی (ویژگی ناطق بودن فیلم)، موجب افزایش چشمگیر فروش آن و گیشهٔ بسیار خوب برای آن گردید. در این دوران اغلب فیلمهای سینمایی ساخته شده توسط هالیوود، در ژانرهای وسترن، کمدی های بزن بکوب (شاد و مفرّح و پرماجرا)، ژانر فیلم موزیکال، کارتون و انیمیشن، یا ژانر بیوپیک (فیلم های مربوط به زندگینامه افراد) می گنجیدند و معمول چنان بود که تیم های سازندهٔ هر کدام از فیلم های یک استودیو، اغلب در سایر فیلم های ساخته شده توسط همان استودیو نیز، فعال بودند.
امّا پس از فیلم خواننده جاز که در سال ۱۹۲۷ منتشر شد، کمپانی برادران وارنر موفقیت بسیار بزرگ و عمده ای به دست آورد و آن موفقیت این بود که این کمپانی در سال ۱۹۲۸، بعد از خریداری مجموعه تئاترهای استنلی و تمامی محصولات و متعلقات آنها در سطح کشور امریکا، توانست که خط سیر مشخصی در سینما به دست بیاورد. به همین ترتیب، سایر کمپانی های بزرگ فیلمسازی نیز در راستای تصاحب تئاترهای مخصوص به خود گام برداشتند: شرکت MGM که از زمان شکل گیری خود در سال ۱۹۲۴، اقدام به تصاحب زنجیره ای از تئاترهای گوناگون کرده بود، این مجموعه را به نامتئاتر Loews نامگذاری کرد و همچنین کمپانی فاکس نیز، به همان ترتیب مجموعه تئاترهای زنجیره ای متعلق به خود را تئاترهای فاکس خواند. در عین حال، شرکت RKO نیز، در سال ۱۹۲۸ از ادغام میان تئاتر کیت – اورفئوم و شرکت رادیویی امریکا شکل گرفت و یک مجموعهٔ دیگر تئاتری را که متعلق به این شرکت بود، پدید آورد.
اما در میان شرکت های پیش گفته، شرکت RKO در پاسخ به انحصاری که شرکت الکتریکی ERPI غرب، تا آن زمان در زمینهٔ استفاده از صدا در بیشتر فیلمهایش داشت و از پس این کار به خوبی برمی آمد، شکل گرفت و از طریق روش شناخته شده فوتو فونیک، شروع به استفاده از صدا در فیلم های خود نمود.
کمپانی پارامونت نیز، که پیش از آن و در سال ۱۹۲۶، بالابان و کاتز را به دست آورده بود، و در واکنش به موفقیت دو کمپانی برادران وارنر و RKO، اقدام به خرید تعدادی سالن از اواخر سال ۱۹۲۰ کرده بود، قبل از این که به خریدهای نهایی خود در این راستا در سال ۱۹۲۹ بپردازد، تلاش نمود تا از طریق دستیابی به تمامی سالن های تئاتر شخصی در منطقهٔ دیترویت، بر تئاتر دیترویت تسلط پیدا کند و سود و منفعت بسیاری را در گیشه ها متوجه خود سازد.
در این دوران هنرمندان هریک از تئاترها نیز معمولاً با کمپانی تصاحب کنندهٔ آن کار می کردند. به عنوان مثال، کردیک جیبونز و هربرت استوتهارت، همیشه بر روی فیلم های کمپانی MGM کار می کردند، آلفرد نیومن، برای مدتی حدود ۲۰ سال، در کمپانی فاکس قرن بیستم فعال بود، سیسیل ب دومیل، تقریبا تمام فیلم های خودش را در پارامونت ساخت، و فیلمهای هنری کینگ نیز، بیشتر برای فاکس قرن بیستم ساخته شد، و به همین ترتیب الی آخر…
در این دوران، گرچه ساخت فیلم هنوز به صورت کسب و کار پر رونقی در نیامده بود، اما با این حال، شرکت های فیلمسازی از طریق تجهیز استودیوهای تصویربرداری خود، پول بسیار بدست می آوردند و به هزاران نفر از دست اندرکاران ساخت فیلمها در استودیوهای بزرگ خود، حقوق و دستمزد می پرداختند. از جمله بازیگران، تهیه کنندگان، کارگردانان، نویسندگان، بدل کاران، پرسنل فنی و تکنسین ها، همگی جزو این حقوق بگیران بودند.
کمپانی های بزرگ همچنین صدها سالن تئاتر در شهرستانها و شهرهای سرتاسر امریکا داشتند، که این تئاترها همواره در حال نمایش فیلمهای تولیدی کمپانی های مختلف بودند و همیشه به فیلم های تازه برای نمایش نیاز داشتند.
در سال ۱۹۳۰، و در دوران رئیس جمهوری پرزیدنت ویل های، MPDDA (مجمع دولتی فیلمسازان امریکا) اقدام به تاسیس موسسه ای، موسوم به هایز کد نمود که یکی از اقدامات آن صدور دستورالعمل سانسور بود و بر اثر همین دستورالعمل و پس از تهدیدهای دولت روند سانسور فیلمها گسترش یافت. روندی که از سال ۱۹۳۰ آغاز شد، اما با این حال تحمیل دستورالعمل کد و سانسورهای حاصل از آن تنها تا سال ۱۹۳۴ تداوم یافت، یعنی تا پس از آن که لژیون تعیین شایستگی (صلاحیت) وابسته به سازمان جدید کلیسای کاتولیک [که ظاهرا در روند اعمال دستورالعمل سانسور، اظهار نظر می نمود]، از ساخت فیلمهایی با بازی مائی وست (از نخستین هنرپیشگان فیلم پورنوگرافی) همچون: او اشتباه خود را کرد و یا فیلم من فرشته نیستم، که حاوی برخی صحنه های موفقیت آمیز جنسی بودند، وحشت زده شد و تهدید کرد که اگر به خواسته های کلیسا ترتیب اثر داده نشود، این فیلم ها را تحریم خواهد نمود، و بعلاوه تاکید گردید تمامی فیلمهایی که مجوّز دولتی بر مبنای دستورالعمل سانسور کُد، از دولت اخذ ننموده اند، ناگزیر به پرداخت جریمه نقدی برابر با ۲۵٫۰۰۰ $ (دلار) خواهند بود و دیگر نمی توانند که از اکران فیلمها در تئاترهای خود، سود ببرند. بدین ترتیب MPDDA تئاترهای زیادی را در سطح کشور تصاحب کرد و مالک پنج استودیوی بزرگ شد.
در طول دهه ۱۹۳۰ میلادی، و همچنین در دورانی طولانی از از عصر طلایی، کمپانی MGM صنعت سینما را تحت سلطهٔ خود داشت و تعداد زیادی از ستاره های مطرح سینمای هالیوود در فیلمهای این کمپانی ایفای نقش می کردند و برای ستاره های سینما نیز حضور در این فیلمها نوعی اعتبار محسوب می شد. از جملهٔ برخی از ستاره های بزرگ سینما که برای MGM در زمان های مختلف به ایفای نقش پرداختند، می توان به این افراد که به سلاطین هالیوود مشهورند، اشاره نمود: هامفری بوگارت،کلارک گیبل، گرتا گاربو، جوآن کراوفورد، ژان هارلو، گری کوپر، مری پیکفورد، هنری فوندا، مریلین مونرو، مارلون براندو، الیزابت تیلور، اوا گاردنر، جیمز استوارت، کاترین هپبورن، ویوین لی، گریس کلی،جین کلی، بت دیویس، گلوریا استوارت، فرد آستر، جینجر راجرز، جان وین، باربارا استنویک، جان بریمور، آدری هپبورن، باستر کیتون، جودی گارلند.
یکی دیگر از دستاورد بزرگ سینمای آمریکا در طول این دوره از طریق انیمیشن های والت دیزنی بدست آمد. در سال ۱۹۳۷، والت دیزنی موفق ترین فیلم دوران خود، یعنی انیمیشن سفیدبرفی و هفت کوتوله را ساخت.
بسیاری از مورخان سینمایی، معتقدند که بسیاری از آثار سینمایی بزرگی که از این دوران برآمده اند، در شرایطی منضبط ساخته شده اند، و فیلم های این دوره جزو فیلمهای بسیار منظم محسوب می شوند. امّا یکی از دلایلی که ساخت این قبیل فیلم ها را ممکن می کرد این بود که با ساخت بسیاری از این فیلم ها، هیچ تهیه کننده و سرمایه گزاری ناچار به تحمل یک ضربه و فشار بزرگ نبود. بعنوان یک نمونه از این قبیل فیلم ها، می توان به فیلمی اشاره کرد که تنها در یک استودیو و با بودجه ای متوسط و با فیلمنامه ای خوب، و با حضور جمعی از بازیگران نسبتا ناشناخته تولید گردید:
همشهری کین، فیلمی به کارگردانی اورسن ولز که اغلب و در بسیاری از نظرسنجی ها به عنوان بزرگترین فیلم سینما در تمام دوران ها در نظر گرفته می شود، فیلمی است که با تمام توضیحات ارائه شده در مورد ویژگی های فیلمهای این دوران مطابقت دارد. در موارد دیگر، کارگردانانی بودند که با عزمی آهنین و اراده ای مستحکم، برای رسیدن به چشم انداز هنری خود، به مبارزه با استودیوهای فیلمسازی پرداختند. از جملهٔ این کارگردانان می توان به افرادی مانند هوارد هاکس، آلفرد هیچکاک و فرانک کاپرا اشاره نمود. امّا شاید بتوان نقطهٔ اوج بهره گیری از سیستم استودیویی در ساخت فیلمها را بتوان در سال ۱۹۳۹ نشان داد، یعنی زمانیکه که شاهد خلق و انتشار آثار کلاسیک به یادماندنی همچون: جادوگر شهر از، برباد رفته، دلیجان، آقای اسمیت به واشنگتن می رود، بلندی های بادگیر، فقط فرشتگان بال دارند، نینوچکا، و نیمه شب بودند.
در میان سایر فیلم هایی که در حال حاضر، جزو فیلمهای دوران طلایی سینمای هالیوود در نظر گرفته می شوند، می توان به آثار کلاسیک زیر نیز اشاره کرد: کازابلانکا، این یک زندگی فوق العاده است، در یک شب اتفاق افتاد، کینگ کنگ، همشهری کین، بعضی ها داغشو دوست دارند، همه چیز درباره ایو، سوپ اردک، پرورش بچه، شمال از شمال غربی، شام در ساعت هشت، شورش بدون دلیل، غرامت مضاعف، شورش در کشتی بونتی، روشنایی های شهر، رودخانه سرخ، پنجره پشتی، آواز در باران، مرد من گادفری، کلاه بالا، تعطیلات رومی، و سابرینا.

سبک
سبک کلاسیک سینمای هالیوود، به گونه ای شفاف توسط دیوید بوردول تشریح شده است. وی معتقد است که سبک مذکور به شدت از ایده های عصر رنسانس و دوران تجدید حیات بشری تاثیر پذیرفته بود و این ویژگی را می توان نقطه کانونی این سبک دانست.
بنابراین، می توان گفت که پیشبرد روایت کلاسیک همیشه از طریق انگیزه های روانی انجام می پذیرد. بدین معنا که در روایت کلاسیک، همواره داستان اراده یک شخصیت انسانی و مبارزه او با موانع متعدد در راه پیمودن به سمت یک هدف مشخص تعریف می گردد. جنبه های دیگر روایت همچون فضای رخ دادن حوادث و زمان آنها به ماهیت و طرز شکل گیری روایت وابسته است و معمولاً از دو خط تبعیت می کند: یا روایتی عاشقانه در کار است که با گره های متعددی در هم تنیده شده و رفع این قبیل گره ها بازگو می شود و یا در مورد فیلم های آلفرد هیچکاک، روایت به حل معمای یک جرم و یا جنایت می پردازد.
امّا عنصر زمان در روایت کلاسیک هالیوود روند مستمری را طی می کند، و اجزای روایت منظم و پی در پی روایت می شوند. در این سبک روایت، استفاده از زمان غیر خطی، یعنی تغییر گاه و بیگاه زمان روایت، تنها هنگامی اتفاق می افتد که بنا بر نشان دادن عملکرد غیر واقعی شخصیت ها و توجه دادن به وضع اوهام گونهٔ آنان باشد. دستکاری در قالب داستان در این نوع روایت، تنها وقتی مجاز است که به اقتضای بازگویی داستان، ضرورت چنین دستکاری (در عنصر زمان)، پدید آمده باشد. این مورد در بیشتر موارد برای دنبال کردن خاطرات شخصیت اصلی یا کند و کاو در حافظهٔ او، صورت می گیرد. به عنوان مثال در این مورد می توان به فیلم کازابلانکا اشاره کرد.
به همین ترتیب، در مورد عنصر فضای روایت کلاسیک می توان گفت که این روایت در تلاش است تا بر دو بعد زمان و مکان غلبه کند و ضمن مخفی کردن این ابعاد دوگانهٔ فیلم، تماشاگر را به طور کامل در جریان فیلم قرار دهد (به همین دلیل این روایت را، گاهی سبک نامرئی نیز خوانده اند) در این راستا این سبک، به شدت بر برداشتن تصویر از صورت و بدن انسان متمرکز شده است. طوری که اکثر شاتهای فیلم های کلاسیک بر روی حرکات یا اصطلاحات مربوط به صورت و بدن شخصیت های داستان متمرکز است.(دو لغت متداول مدیوم لانگ و مدیوم شات در توصیف این شات ها مناسب است). در همین ارتباط، آندره بازن، یک بار فیلم کلاسیک را به یک بازی با عکس های واقعی مقایسه نمود که در آن بروز اتفاقات کاملا عینی و واقعی به نظر می رسند و کار دوربین تنها این است که ما را در بهترین حالت ممکن، برای تماشا کردن تمامی اتفاقات قرار می دهد.
این طرز مواجهه روایت کلاسیک با فضا، شامل چهار جنبهٔ اصلی است: اول قرار داشتن در مرکز، دوم حفظ تعادل و توازن، سوم قرار داشتن در جلو یا روبرو، و بالاخره چهارم، توجه به عمق. جنبهٔ اول یا تمرکز، بدین معناست که افراد یا اشیاء حائز اهمیت در روایت، عمدتا در بخش مرکزی از قاب یا فریم تصویر قرار می گیرند و هرگز از محدودهٔ تمرکز فیلم خارج نمی شوند. جنبهٔ دوم، یعنی توازن اشاره به تعادل و توازن در ترکیب بصری اجزای روایت دارد، یعنی هریک از شخصیت ها، صفات و اجزای روایت، به طور مساوی در طول هر قاب (فریم) توزیع شده است. در مورد جنبه های سوم و چهارم نیز باید گفت که در این سبک روایت، تماشاگر در روبرو فرض شده و همه چیز به شیوه ای ماهرانه به سمت تماشاگر (مخاطبی که در روبروست)، طراحی و تنظیم شده است. از جمله نورپردازی (اغلب با بهره از نور سه نقطه) و سایر موارد، به گونه ای که امکان تفکیک و تشخیص پیش زمینهٔ تصاویر از پس زمینهٔ آنها مهیّا باشد (توجه به عمق)، طراحی شده است.
شخصیت ها در سینمای کلاسیک هالیوود، به طور معمول جزو عوامل سببی محسوب می شوند، یعنی به گونه ای اتفاقی و موقت، و بر حسب الگوی داستان معرفی می شوند و قضا و قدری به شمار می آیند. آنها همچنین دارای صفاتی هستند که به روشنی تعریف پذیر است و روایت کلاسیک، آشکارا به تعریف کردن صفات شخصیت ها می پردازد. این شخصیت ها همچنین اغلب فعال و هدف گرا هستند.
تولید
نحوه تولید فیلم های کلاسیک، یا به شیوهٔ تولید با سیستم استودیوهای هالیوود انجام می شد و یا از سیستم ستاره ای برای تولید بهره می برد، که با هر دوی این شیوه ها که شیوهٔ استاندارد شناخته می شدند، فیلم های متعددی تولید شد. در تولید این فیلم ها، تمامی دست اندرکاران فیلم (اعم از بازیگران، کارگردانان و…)، همگی به طور خاص، کارمندان استودیوی فیلمسازی محسوب می شدند. این روش منجر به یکنواختی خاصی در ساخت فیلم می شد و سبک فیلم را به گونه ای یکسان درمی آورد. بدین ترتیب کارگردان های هر استودیو، به عنوان کارمند و نه به عنوان هنرمند تشویق به فعالیت می شدند و به همین دلیل خلاقیت و شکوفایی کمتر مجال عرض اندام می یافت. اگر چه برخی از کارگردانان، مانند آلفرد هیچکاک، جان فورد، هوارد هاکس و اورسن ولز، در برابر این محدودیت ها می ایستادند
دوره بندی
تعیین نمودن دوره های مختلف برای دوران کلاسیک هالیوود، در حالی که مرزهای مبهمی میان این دوره ها وجود دارد، چندان مقدور نیست. دوران کلاسیک به طور کلی در سال ۱۹۲۷ با ارائهٔ فیلم خواننده جاز آغاز گردید، امّا این دوران در هالیوود، به تدریج با فروپاشی نظام استودیویی، ظهور تلویزیون، و محبوبیت رو به رشد فعالیت های مستقل در میان کارگردانان و افزایش اختیارات و توانایی های آنها و همینطور با نفوذ روزافزون فیلم های خارجی رو به افول گذاشت و کم کم فیلمسازی مستقل رواج بیشتر یافت.
همچنین در سال ۱۹۴۸، دادگاه عالی ایالات متحده، عملیات رزرو و بلوک سالن های نمایش و به مالکیت درآوردن تئاترهای زنجیره ای توسط کمپانی های بزرگ فیلمسازی را که در بالا شرح آن ذکر شد، غیرقانونی دانست و این شیوه را بعنوان به عنوان یکی شیوه های منجر به ایجاد تشکیلات ضد رقابتی و نوعی روش انحصاری کردن تجارت، تلقی کرد. تصمیمی که یک ضربهٔ کاری و مهم به سیستم استودیویی تولید فیلم بود، و ضمن پاکسازی و از میان برداشتن این شیوه، راه را برای ورود تعداد فزاینده ای از تولید کنندگان مستقل (که برخی از آنها خود، بازیگر بودند) به صنعت سینما گشود. در نتیجه هیچیک از استودیوهای فیلم [حتی استودیوهای کوچک]، برای تولید محصولات سینمایی خود، با دخالت استودیوهای بزرگ مواجه نشدند.
تاریخچه و پیشینه هالیوود:
وقتی که سینما در سال 1890 اختراع شد، بسیاری آن را جدی نگرفتند. در آغاز، سینما کاملاً تفننی تلقی می شد. در سالهای 1916 و 1917 با ورود برخی از سینماگران حرفه ای و با ساخت فیلم های جذاب این هنر رونق گرفت. ساخت استودیوهای شش گانه آمریکایی در دهه 1920م، هالیوود را در حومه شهر لوس آنجلس تشکیل دادند و تا 30 سال بعد از آن هالیوود حاکم مطلق این هنر بود. صاحبان این کمپانی ها، یهودی و از مهاجرین اروپای شرقی بودند. این عده شامل برادران وارنر، ساموئل گلدن، لویی مایر، کارل لمله، ادولف زوکر و ویلیام فاکس می شدند. آنها از هر چیزی برای موفقیت فیلمهایشان استفاده می کردند.
استفاده ابزاری از زنان، سیستم ستاره سازی، طرح و ساخت موضوعات غیر اخلاقی، خشونت، اسطوره سازی، ترویج خرافات و جادو و از این قبیل جزء برنامه های اصلی هالیوود بود. سیاستمداران آمریکا برای اینکه مدیریت افکار عمومی را بدست گیرند، از این صنعت خوب استفاده کردند. برای صاحبان قدرت و سرمایه در آمریکا این امر اثبات شده است که نمی توان بدون مدیریت افکار عمومی بر جهان سلطه پیدا کرد، افکار عمومی در داخل و خارج کشور باری پیش برد اهداف بسیار مهم است تا زمینه روانی مناسبی فراهم نباشد، استراتژی ها و اقدامات پیش نخواهد رفت. آمریکا و غرب از این صنعت برای تحقق اهداف و منافع خود در جهان بویژه جهان اسلام به خوبی استفاده کرده است. در همین راستا در دهه اخیر جهان استکبار با توجه به ابزارها و اهرم های تبلیغاتی که در اختیار دارد، به یک تهاجم گسترده فرهنگی علیه دنیای اسلامی دست زده است. شیوه ها و ابزارهای آمریکا و غرب برای اسلام زدایی و اسلام ستیزی بسیار متنوع است.
امروزه قدرت پیام از مهم ترین عوامل اقتدار اجتماعی کشورها محسوب می شود. کسی که رسانه را در اختیار داشته باشد و خوب مدیریت و هدایت نماید، می تواند نقش کنترل اجتماع را به آسان و سریع در جامعه ایفا نماید. یکی از این کشورها که به خوبی توانسته از ابزار رسانه بهترین بهره برداری را بنماید. یکی از این کشورها که به خوبی توانسته از ابزار رسانه بهترین بهره برداری را بنماید، ایالات متحده آمریکاست." آمریکا هرگاه که عزم جنگی می کند یا می خواهد یکی از استراتژی های کلان خود را به اجرا درآورد، از هالیوود کمک می گیرد.
در چنین مواقعی زبان هنر و رسانه ای آمریکا به گونه ای مصلحتی ارزشی می شود، یعنی قائل به تفکیک حق و باطل یا خیر و شر می گردند. در چنین حالتی به بیننده و یا شنونده اینگونه القاء می کند که باید یکی را انتخاب کنی. آمریکا همیشه خودش را در جناح حق می داند. اگر کسی هم با او مخالفتی داشت در جناح شیطان، شر یا آنتاگونیست قرار می گیرد و می گوید چون ما قدرتمند و برحقیم، در قبال سرنوشت انسان های دیگر هم به شدت مسئولیم و نباید بی تفاوت باشیم و وظیفه داریم نیروهای سرکش و متمرد و تروریست را بر سر جای خود بنشانیم. هالیوود در این عرصه بسیار یاور و کمک کار آمریکا بوده وهست. مثلاً سینمای هالیوود در مورد ویتنام کمک های بزرگی به دولت آمریکا نمود تا افکار عمومی جامعه آمریکا را جهت ورود به جنگ آماده سازد."
حال باید بدانیم که این تئوریسین های فرهنگی و سیاسی که صاحبان رسانه های سینمایی هالیوود نیز هستند، چه کسانی هستند و در صدد القاء چه چیزی هستند.
قبل از اینکه بخواهیم مبحث اسلام ستیزی را مطرح کنیم، لازم است که در آمدی بر عقاید صهیونیست ها در زدودن دین و رواج باورهای غلط و خرافی در میان افکار مردم، داشته باشیم.
هالیوود در جنگ سرد، روس ها را شر مطلق معرفی می کرد. آمریکایی ها تا مدت ها حتی در فیلمهای علمی، تخیلی و فضایی خود چهره شرور روسها را به تصویر می کشیدند. با فروپاشی شر مطلق (روسها)، و با گسترش موج بیداری اسلامی، سمت گیری هالیوود بیشتر به سمت اسلام و مسلمانان تغییر جهت داد. همانطور که گفته شد مسلمانان در دهه هشتاد کمتر هدف سینمای هالیوود قرار می گیرند، اما گام های پر شدتی که هالیوود با آغاز دهه 90 برداشت، گویا قرار است مسلمانان صریحاً جایگزین تابوی شر شوروی بشوند، چون از نظر منطق رسانه ای، شر مطلق از بین رفته و باید شر دیگری جایگزین آن شود تا درام هالیوود شکل بگیرد. لذا فیلم هایی ساخته می شود که در آنها انسان هایی با عقاید، آداب و ظاهر اسلامی هستند که منافع آمریکا را به خطر می اندازند. چهره های این انسان ها افرادی کریه المنظر، بی رحم و تروریست و از کشتن و کشته شدن خودشان ترسی ندارند، به تصویر کشیده می شود.
شکی نیست که اتاق فکر هالیوود را تئوریسین های سیاسی خط می دهند، اینها هستند که با مبانی سازی هالیوود را تشویق به ساخت فیلم های اسلام ستیزی می نمایند. نظریات ساموئل هانتیگتون از جمله موراد است. هانتیگتون که زمانی مشاور سیاست خارجی کلینتون بود مقاله ای را تحت عنوان "مناسبات خارجی" در سال 1993 نوشت. این مقاله با تشویق و پی گیری همکاران و موسسات آمریکایی کامل شد و در سال 1996 با عنوان کتاب "برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی" منتشر گردید. به گفته او این موضوع یعنی برخورد تمدن ها موجب جنگ ها و درگیری های جهان نوین پس از جنگ سرد خواهد شد.
در این کتاب تمدن های معروف و مهم را بر می شمارد و به گفته سنک سومباس از فلوریدا استناد می نماید که نهایتاً رویارویی اصلی بین دو تمدن اسلام و غرب است و هانتیگتون آشکارا مطرح می سازد که غرب نباید درباره بنیادگراهای اسلامی نگران باشد، بلکه باید درباره خود اسلام نگران باشد. این نظریه که به آرامی از گردونه بحث ها داشت خارج می شد، با حوادث 11 سپتامبر مجدداً توجه بسیاری را به خود جلب کرد بعضی معتقد بودند، آنچه در 11 سپتامبر اتفاق افتاد، تاییدیه و شاهدی بر نظریه هانتیگتون شد. لذا این دیدگاه دستمایه هالیوود شد و فیلمی که بنام " ترمیناتور 2" ساخته شد. در این فیلم نیروهای خیر بر ماشین ها که شر بودند غلبه پیدا کردند. همین مضمون در فیلم "دروغ های حقیقی" تکرار می شود اما این بار به جای ماشین ها، مسلمانان نیروی شر هستند که در مقابل آرنولد قهرمان اصلی فیلم قرار می گیرند. در این جا نیروهای شر و تروریست کسی جز مسلمانان نیستند.
هالیوود در انحصار صهیونیسم:
این مقدمه که صنعت سینمای هالیوود امروزه، در انحصار بزرگان یهود است، نیازی به اثبات مجدد ندارد و به قدری این موضوع روشن است که جمله معروفی در این زمیه نکته جالب توجه اینکه، یکی از مجلات‏ صهیونیست‏ها به نام مومنت(Moment)در شماره اوت سال 1996 خود تحت عنوان"یهودیان هالیوود را اداره می‏کنند، خوب که چی؟"، به حقیقت این مطلب اقرار نموده و فعالیت یهودیان را درمطبوعات به گونه‏ای توجیه کرد. لذا اطاله کلام نمی کنیم و به موضوعهایی که مورد توجه سینماگران یهودی است می پردازیم.
" با مرور اجمالی"پروتکل‏های جهانی یهودبه‏ سهولت می‏توان دریافت که صهیونیسم بین الملل به هدفی کمتر از تصاحب کامل دنیا و تشکیل حکومت واحد جهانی نمی‏اندیشد و برای نیل به این مقصود، ترویج خرافات دینی را بعنوان یکی از راهکارهای اساسی خود برگزیده است. سوء استفاده از برخی‏ فرازهای تحریف شده کتاب تورات و ترویج این خرافات از طریق‏ فیلم‏های سینمایی از همان آغاز در دستور کار صهیونیسم‏ بین الملل قرار داشته و همین امر حجم گسترده‏ای از فیلم‏های‏ ظاهرا دینی(ولی در باطن خرافی)را در تاریخ سینمای جهان پدید آورده است
مقصود از "خرافات دینی" شوائبی است که آدمی بر مبنای تخیل‏ نفس اماره به ساحت لایزال دین منتسب می‏دارد و این شوائب‏ خیالی را عین حقیقت می‏انگارد. حال آنکه دین، جلوه‏ای از حقیقت رحمان است و خرافات، زاییده مکاید شیطان. همواره در کنار هر اعجاز موسایی، سامری‏ به ساحری بر می خیزد و ادعای معجزه می کند. امروزه برای‏ صهیونیسم، هیچ ساحری برتر از سینما و هیچ سحری مهیب‏تر از خرافات دینی نمی‏تواند مفید باشد.
خرافات دینی یهود متکی بر چند رکن است. رکن اول: نگاه خرافی یهود نسبت به مفهوم شیطان. بر اساس این‏ نگرش، شیطان مفهومی اهریمنی است که با قدرتی مخوف و ویرانگر در برابر اراده پروردگار قد علم می‏کند و با کمک پیروانش‏ نسل آدمی را در معرض نابودی قرار می‏دهد .در آن گروه از آثار سینمایی که شیطان را اینگونه ترسیم کرده اند، انسان‏ بی‏پناهی است که به چنگال شیطان اسیر شده و هیچ امدادی از جانب پروردگار به او نمی‏رسد. در این مهلکه، اراده‏ خود او یا انسان‏های دیگر تنها سرمایه‏ای است که می‏تواند به آن‏ امیدوار باشد. "این باور خرافی و کودکانه تا کنون دستمایه آثار سینمایی متعددی‏ قرار گرفته که فیلم‏هایی نظیر:"جن گیر"،"طالع نحس"،"پایان‏ روزگار"و"وکیل مدافع شیطان"از آن جمله‏اند. "
از دیگر خرافه‏های صهیونیستی که به سینما راه یافته: "افسانه آخر الزمان" و پیشگویی‏های مربوط به آن است که در فیلم‏هایی نظیر: "نوستراداموس"، "آرماگدون" و "روز استقلال" ردپایی از آن‏ می‏توان یافت. بر اساس این افسانه، فاجعه‏ای عظیم حیات بشری‏ را تهدید خواهد کرد و آخرین نبرد خیر و شر در جغرافیای خاصی‏ از زمین به وقوع خواهد پیوست. وسعت فاجعه آن قدر است که‏ انسان‏ها از مقابله با آن در می‏مانند و ناامیدانه به هوشمندترین و شجاع‏ترین نژاد بشری(یعنی آمریکایی‏ها) پناه می‏برند!
"مهمترین تاثیر این گروه از فیلم‏های خرافی آن است که حس‏ اعتماد به نفس را در مخاطبین جهان سومی نابود می‏سازد و همزمان اعتماد و انقیاد نسبت به صاحبان اصلی دنیا را (که به زعم‏ این فیلم‏ها آمریکاییان و یهودیان هستند) ترویج می‏نماید. در صورت مشاهده مکرر این قبیل فیلم‏های خرافی،مردم جهان سوم‏ ظاهرا به آمریکا و باطنا به صهیونیسم بین الملل حق می‏دهند که‏ چند صباحی در این عالم فانی حکومت و سروری کنند! زیرا وقتی‏ فاجعه عظمی بروز کند، همین‏ها هستند که باید به داد مردم دنیا برسند و نسل انسان را از خطر نابودی برهانند!"
با پرداختن به موضوع آخرالزمان ترسیم مغرضانه از پیروان شیطان، کشورهای مشرق زمین و اسلامی را در این گونه فیلم ها به عنوان آنتاگونیست معرفی می کنند. یعنی شیطان از کشورهای اسلامی برمی خیزد و نیمه غربی عالم را مورد تاخت و تاز خود و یارانش قرار می دهد. به عنوان نمونه فیلم "جن گیر" به گونه ای ساخته می شود که اسلام یک هیولای باستانی ماقبل تاریخ است. در این فیلم، در خرابه های نینوای عراق گروهی باستان شناس مشغول حفاری هستند که با صدای اذان شروع می شود -وقت غروب از نظر مسیحیان وقت شیطانی است- ناگهان یک مقبره باستانی باز می شود و مجسمه شیطان آشور بیرون می آید، گویا روح شیطان که در وقت غروب و همزمان با صدای اذان از یک کشور اسلامی برخاست، به شهر جورج تاون در آمریکا می رود و در کالبد یک دختر آمریکایی حلول کرده و او را به یک هیولا تبدیل می کند و این دختر هم دست به جنایت های متعدد می زند. برخی مواقع هالیوود ارزش های اسلامی را به صورت ظریف به نفع خودش مصادره می کند و از آن خود می داند. مثلاً در فیلم گلادیاتور ژنرال "ماکسیموس" به صورت یک قدیس و انسانی ارزش گرا و اخلاقی و خانواده دوست ظاهر می شود، این شخص ریش دار ضد فساد است و به دنبال شهادت و عدالت طلبی است.
"خرافه دیگری که صهیونیست‏ها آن را در قالب سینمایی مصادره به مطلوب کرده‏اند، مسئله "ظهور ناجی" و "سفر به سرزمین موعود" است. اما ناجی این قبیل فیلم‏ها نه آن منجی است که بشریت در انتظار اوست."
حال این قالبهای ارائه شده را همراه با نظریه های نظریه پردازانی چون فوکویاما، هانتینگتون و برنارد لوئیس که اسلام را به عنوان عامل خشونت و شر معرفی می کنند، در کنار یکدیگر قرار می دهیم. نتیجه ساده است، فیلم هایی نظیر "هری پاتر" و "ارباب حلقه ها" که تقابل خیر و شر را نشان می دهند، ساخته می شود. و یا فیلم هایی که سعی در اثبات یک قوم به عنوان خیر و نژادی دیگر به عنوان شر هستند، اکران می شوند. "صهیونیستها برای ترویج افکار و ایده هایشان سرمایه گذاری زیادی کرده اند. مثلاً در دهه 50 رژیم صهیونیستی میلیون ها دلار خرج کرد تا فیلم هایی همچون ده فرمان و بن هور ساخته شد. تا بتواند به نوعی حضور نامشروع اسرائیل در فلسطین اشغالی را توجیه کند."
اما شیوه های تقابل هالیوود با اسلام، شامل موارد دیگری نیز می شود که به طور خلاصه به هر کدام از آنها اشاره می کنیم.
– تبلیغ عرفان های سکولار و بدون خدای شرقی که به نوعی انحراف از مسیر خدای واقعی است.
– تهاجم فرهنگی و مقابله با مسلمانان با ترویج ارزشهای مادی گرایانه مثل انحرافات جنسی، خشونت و جادوگری و…
– بی تمدن و عقب مانده و تروریست جلوه دادن مسلمانان در فیلم هایی همچون محاصره و دروغهای حقیقی.
– برتر جلوه دادن یهودیان و قوانین آنها در تمام عرصه ها و تحقیر ادیان اسلام و مسیحی مثل فیلم دختر راهبه و یا فیلم هایی که علیه مسلمانان می سازند مثل فیلم کشتی های بلند، ماه، سحر و هدیه.
– تبلیغ چهره ای اهریمنی از مسلمانان و سست کردن آنان در باورهای خود و تزلزل نسبت به تظاهرات دینی و شعائر مذهبی و از همه مهمتر، هویت اسلامی شان.
– استفاده از تصاویر مسلمانان در فیلمهای طنز و خنده دار، فیلمی به نام "دنبال کمدی در دنیای مسلمانان" ساخته البرت بروکز به نوعی توهین به مسلمانان بود.
"روی هم رفته هالیوود عمدتاً مسلمانان را عرب معرفی می کند، حال آن که حدود 15درصد مسلمانان عرب هستند. تصویر ارائه شده از مسلمانان در سینمای هالیوود مشخصاً به سه دوره تقسیم می گردد:
از ابتدای تاسیس هالیوود تا شکل گیری دولت صهیونیستی؛ در این دوره سینمای هالیوود، مسلمانان را عمدتاً به صورت انسان های غیر متمدن، بدوی و احمق معرفی می کند.
از زمان شکل گیری دولت صهیونیستی تا ظهور انقلاب اسلامی؛ در این دوره علاوه بر تصویر دوره اول، مسلمانان را اغلب به صورت انسان های غارتگر و و حشی نشان می دهد که یا پولدارانی احمقند و یا قدرتمندانی بی رحم که به کسی ترحم نمی کنند.
از ظهور انقلاب اسلامی به بعد بویژه پس از یازده سپتامبر؛ در این دوره هم علاوه بر تصویرهای اول و دوم، شخصیت مسلمانان را عمدتاً به صورت خشک مقدس، متنفر از یهود و مسیحیت و تروریست نشان می دهند. زنان عرب را هم به صورت رقاصه، جادوگر، جنسی زبون و ذلیل در فیلم هایشان به تصویر می کشند."
بالیوود
بالیوود نام غیررسمی صنعت فیلم سازی سینمای هند است.
بر خلاف هالیوود در لس آنجلس، بالیوود یک مکان واحد فیزیکی ندارد.
این نام در حقیقت نام یک شرکت فیلمسازی در شهر مومبای (بمبئی سابق) است، اما به تمام سینمای هند اطلاق می شود.
بالیوود از بزرگ ترین کمپانی های فیلمسازی جهان است که بیش از سه و نیم میلیارد مخاطب و علاقه مند در سراسر جهان دارد.
مخاطبان فیلم های این کمپانی، در شبه قاره هند، کشورهای غربی، خاورمیانه، آسیای میانه و روسیه، آفریقا و اقلیت های هندی و اردو زبان سراسر جهان هستند.
اغلب محصولات بالیوود به زبان هندی، اردو و زبان انگلیسی هندی می باشد. اخیرا از زبان انگلیسی بیشتر در این فیلم ها یا آهنگ ها بهره می گیرند.
نام بالیوود، از هالیوود، صنعت فیلمسازی ایالات متحده آمریکا اقتباس شده، اما در این اواخر، به فرهنگ لغات انگلیسی (دیکشنری) نامدار آکسفورد نیز راه یافته است.
بالیوود به تولید انبوه فیلم های عمدتاً تجارتی شهرت دارد و سالانه بیش از هزار فیلم می سازد.
بالیوود واژه ای است که به صنعت فیلمسازی هندوستان اطلاق می شود. صنعتی که برخاسته از مومبای(بمبئی) می باشد.اگرچه به زعم بسیاری، برگرفته از معادلی چون هالیوود می باشد اما امروزه به عنوان یک واژه مستقل در مدخل فرهنگ نامه های آکسفورد جایی برای خود پیدا کرده است. این واژه مترادف با "سینمای هندوستان" است که البته به صورت مشترک در زبان شاعرانه اردو هم استفاده می شود.فیلم های ساخته شده در بالیوود زبان مخلوطی از الفاظ هندی، انگلیسی و اردو می باشد که با ساز و آواز همراه شده است.البته گاهی فیلم هایی ساخته می شوند که منحصراً دیالوگهای خاصی دارند.
صنعت فیلم بالیوود در هند شامل بخشهایی چون تامیل، کالی وود، تلوگر، بنگالی، کانادا و مالایا می شود و از لحاظ کمیت، آثاری بسیار بیشتر از سایر نقاط جهان تولید می کنند. بالیوود پرچمدار فرهنگ نه تنها هند بلکه قسمت عمده ای از شرق است. واژه "بالیوود" مخلوطی است از دو نام "بمبئی" (که حالا به مومبای معروف است) و "هالیوود".

ژانر در سینمای بالیوود
فیلمهای بالیوود اکثراً موزیکال هستندو کمتر فیلمی در آنجا ساخته می شود که عاری از رقص و آواز باشد. تماشاگران هندی انتظار دارند که پولشان را در ازای دیدن چیزی سرگرم کننده خارج کنند و در واقع آن سرگرمی مخلوطی از رقص و آواز، دیالوگ های دوست داشتنی، یک عشق داستانی و خیالی، کمدی و حتی مقادیری وجهه های شیطانی و بدصفتانه می باشد و معمولا همه ی اینها در یک تایم سه ساعته ترکیب می وند که اصطلاحا به آنها فیلمهای "ماسالا" گفته می شود که به معنای "مخلوطی از چند چیز" است. خطوط داستانی آثار بالیوودی دراماتیک هستند که به طور معمول میان عاشقهایی که ستاره ی اثر هستند و خانواده هایی که خشمگین عمل می کنند، تقسیم شده است.
البته دراین میان شاهد سیستم حکومتی فاسد، دوستان خوب و البته آدمهایی با قلب طلا هم هستیم. تقدیر در آثار بالیوودی حرف اول را می زند که زمینه ساز همه ی جدایی هاست.
با این همه بالیوود امروز تغییرات زیادی کرده است و تماشاگران امروزش افرادی جوان و تحصیل کرده اند که خواستار چیزی متفاوت می باشند.
بازیگران سینمای هند
بازیگران هندی از قسمتهای مختلف کشور گردآوری می شوند. آنها در واقع از میان هزاران مدل و زیبارویان و تحصیل کردگان هنر انتخاب می شوند و همگی برای تحقق آرزوی بازیگر شدن خود راهی مومبای می شوند، اگرچه فقط اندکی از آنها موفق می شوند.ستاره شدن در بالیوود کارآسانی نیست.صعود و سقوط در آنجا به سرعت اتفاق می افتد. تنها عده ی انگشت شماری هستند که به بت های سینمایی بدل می شوند که پس از آن دیگر برد و باختشان چندان مورد دید قرار نمی گیرد مثل "آمیتا باچان"! کارگردان ها هم ترجیح می دهند از چهره های عامه پسند روز استفاده کنند که موفقیت آثارشان تضمین شود. البته میزان بسیاری از بازیگران هندی به صورت رشته ای و زنجیروار در صنعت سینما حضور دارند، مثل خانواده های کاپورها، دئول ها یا موکرجی ها و…!
جوایز معتبر سینمای هند
مجله ی سینمایی فیلم فیر در هندوستان از بانیان امر اهدای جوایز به آثار سینمایی است که امروزه بهترین جایزه ی فستیوال رسمی را در هند برگزار می کند.
این مجله نخستین دوره ی مراسم را در سال 1953 به راه انداخت. اعلام برنده ها هم به این صورت بود که خونندگان مجله آرای خود را ارسال کرده و در مراسم آنها را شمارش می کردند. البته به جز مراسم فیلم فیر، چند جشنواره ی دیگر هم در بالیوود برگزار می شوند که عبارتند از:

دی سینه آوار دز
استار اسکرین آواردز
ایفا آوار دز
استار داست آوار دز
موسیقی فیلم در بالیوود، Filmi نامیده می شود که در هندی به معنای "از فیلمها" می باشد. بازیگران هند به خصوص نسل جدید ستارگان آن، رقصنده های ماهری هستند ولی عده ی کمی از آنها قادر به خواندن می باشند. آهنگها به صورت معمول از پیش ضبط شده اند و فقط هنگام فیلمبرداری بازیگران با آنها لب می زنند.یکی از افرادی که ازخواندن پشت صحنه ی فیلمها به بازیگری روی آورد، "کیشور کومار" بود که در دهه ی 50 به بازیگری کشیده شد. از دیگر افرادی که هم بازیگر و هم خواننده بودند، می توان به "ک.ای. سایگل"، "ثریا" و "نور جهان" اشاره کرد.
در سالهای بعد تعدادی از ستارگان کوشیدند تا خودشان بخوانند. "آمیتا باچان" از پیش قراولان این حرکت است که کارش را با فیلمهایی چون "سیلسیلا" و "ماهان" به این صورت شروع کرد و حالا همچنان در آثاری چون "باغبان" می خواند. "امیرخان" هم در"غلام" این کار را تجربه کرد. البته به گفته ی "ویکرام باهات" کارگردان اثر، کاراکتر طوری طراحی شده بود که کسی جز خود "امیرخان" نمی توانست آن کار را انجام دهد.
این روزها آهنگسازان فیلمهای هندی اهمیت بسیاری دارند و برای اغلب مردم شناخته شده هستند تا جایی که می توان یکی از عمده ترین دلایل شکست یا توفیق فیلمی را آهنگهای آن دانست. اما رقص در بالیوود یک سنت اجتناب ناپذیر است، کمااینکه در طول یک فیلم شاهد انواع گوناگونی از آن می باشیم.رقص های سنتی، آیینی، محلی و مدرن!
البته در سالهای اخیر رقص سنتی هندی را آمیخته با شیوه های غربی می بینیم که همشه قهرمان مرد یا زن رقصنده را با همراهی تعداد زیادی رقصنده شاهد هستیم که معمولا اگر هردو قهرمان اثر یعنی مرد و زن با هم باشند، آن ها را روی صحنه و در فضای معمارگونه می بینیم.
میزان دستمزد ستارگان هند
در بالیوود از رقم های نجومی دلارهای هالیوودی خبری نیست. اما باید گفت که این قشر به شدت و در اختلاف بالایی از سایر شغل های معتبر جامعه ی هند پول درمی آورند. ارقامی که برای سینمای آسیا یک رکورد به حساب می آیند:
هرتیک روشن: یک میلیون و هفده هزار دلار
آمیتا باچان: هفتصد و چهارده هزار دلار
سانی دئول: سیصد و پنجاه و هفت هزار دلار
شاهرخ خان: سیصد و پنجاه و هفت هزار دلار
آکشی کومار: دویست و سی و هشت هزار دلار
آجی دیوگان: دویست و سی و هشت هزار دلار
امیرخان: دویست و سی و هشت هزار دلار
سانچی دات: دویست و چهارده هزار دلار
سونیل شتی: صد و نود هزار دلار
آیشواریا رای: سیصد و ده هزار دلار
کاریشما کاپور: دویست و نود و هفت هزار دلار
مدهوری دیکشت: دویست و هشتاد وپنج هزار دلار
مانیشا کویرالا: دویست و شصت و یک هزار دلار
اورمیلا ماتوندکار: دویست وچهارده هزار دلار
جوهی چاولا: دویست و چهارده هزار دلار
تابو: صد و شصت و شش هزار دلار
ماهیما چودری: صد و نوزده هزار دلار
راوینا تاندون: صد و هفت هزار دلار
شیلپا شتی: هفتاد ویک هزار دلار


تعداد صفحات : 39 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود