تارا فایل

تاثیر صنعتی شدن بر تحرک اجتماعی زنان


چکیده
افزایش تحرک اجتماعی زنان به دلایل متعددی از جمله ارتباطات درون خانواده و اشتغال و همچنین ویژگی های فردی و مشارکت آنان و اجتماعی شدن آنها لزوماً توجه به وضعیت این گروه را ضروری ساخته است و این مقاله در صدد است تا به این مساله اساسی پاسخ دهد که صنعتی شدن چه تاثیری بر روی خانواده ها و تحرک اجتماعی زنان دارد. این پژوهش از نوع مطالعات کتابخانه ای بوده است. که برای انجام آن از تئوری های مرتبط و نتایج پژوهش های محققان دیگر سود جسته شده است.

مقدمه
صنعتی شدن در نتیجه انقلاب صنعتی که در قرن هجدهم آغاز گردید نخست در انگلستان پدید آمد انقلاب صنعتی در واقع نامی است که به اختصار به مجموعه پیچیده ای از تغییرات تکنولوژی اطلاق گردیده است که وسایل کسب معیشت مردم را تحت تاثیر قرار داده اند این تغییرات شامل اختراع ماشین های جدید مانند ( نخ ریسی برای ریسندگی) مهار کردن منابع نیرو ( به ویژه آب و بخار) برای تولید و استفاده از علم برای بهبود روش های تولید بوده است. از آنجا که اکتشافات و اختراعات در یک حوزه منجر به اکتشافات و اختراعات بیشتر در حوزه های دیگر می گردند آهنگ نوآوری و تکنولوژی در جوامع صنعتی مقایسه با شکلهای هستی نظام اجتماعی بی نهایت سریع است. مهمترین ویژگی که جوامع صنعتی را متمایز می سازد این است که اکثریت جمعیت شاغل در کارخانه ها و ادارات کار می کنند و نه در کشاورزی همچنین جوامع صنعتی پیش از نوع نظام اجتماعی سنتی شهر نشینی هستند بیش از 90 درصد مردم در شهر های کوچک و بزرگ زندگی می کنند که در آنها اکثراً مشاغل را می توان یافت فرصتهای شغلی جدید دائماً ایجاد می گردند.
صنعتی شدن به مراتب موجب تحرک بیشتر افراد گشته و تمایل به کار کردن و مشارکت و همبستگی ایجاد شده است مقاومت زنان در مقابل بی عدالتی های تاریخی که بر آنان تحمیل شده از دیرباز وجود داشته است. اما پیوسته شکل دیگری این مبارزات به فراخور خواستها و متناسب با مقتضیات بستر تاریخی و اجتماعی آن هماهنگ شده است. شکل و نوع مبارزات نیز که تابعی است مقتضیات زمانی و مکانی سیری تحولی داشته و پیوسته بازتاب این مبارزات و بازخورد اجتماعی آن در تناسب با پیوندشان با جنبش عمومی بروز کرده است از آن هنگام زنان راوی تاریخ خود شدند دریچه ای از واقعیتی متمایز نسبت به آن چه مفروض، غالب و پذیرفته شده بود بر روی آنان باز شد از آن زمان که زنان ارزشهای مرد بنیاد و سلسله مراتبی را مورد تردید قرار داده اند.

مباحث پیرامون صنعتی شدن
اصطلاح صنعتی شدن با خود مسائلی را به همراه آورد اکثر جامعه شناسان به دنبال حل آن می باشند صنعتی شدن که از قرن هجدهم از انگلیس شروع شد و حدوداً تمام جان پیش رفت بی شک نحوه ی زندگی را دگرگون کرد و نظام آموزش و کارکرد اجتماع را از پایه دگرگون ساخت که خود موجب گسست تاریخی، فرهنگی، بر جامعه و مانع از آن شد که جامعه ما بتواند انتقال تجارب و میزان فرهنگی علمی گذشته خود را ادامه بدهد.
مساله اساسی که صنعتی شدن موجب آن شده است کارکرد خانواده با کاهش گریزناپذیر کنترل اجتماعی، الگوهای محلی به شدت تهدید خواهند شد و این خطر به وجود خواهد آمدکه ما به جای روند ترکیب و بازپیکر بندی میان سنت و مدرنیته وارد روند گسست و تعارض شدید شدیم یعنی روندی که بار دیگر در پی جایگزینی مکانیکی بخشهای کم و بیش بزرگی از الگوهای بومی با الگوهای جهانی باشند. ( مثلاً تفریحات اوقات فراغت چندان به خانواده مربوط نمی شود بویژه، زمانی که والدین به علت اشتغالات فراوان خود ، دیگر فرصتی برای ایجاد امکانات تفریحی ندارند و فرزندان آنها برای گذراندن اوقات فراغت مجبور به گذراندن وقت خود با همکلاسیها و همسالان، در سینماها، باشگاه های ورزشی و امثال آنها می باشند که خود مسائلی اساسی را به همراه آورده است نمونه بارز آن انحرافات و بزهکاری جوانان است. جامعه ما دارای گسلهای خطرناکی است که باید با وسواس و دغدغه زیاد مورد توجه قرار گیرند، گسل میان نسل جوانی که هنوز زندگی اجتماعی خود را آغاز نکرده و برای شروع این زندگی با بزرگترین مشکلات روبه روست از سو و نسلهای دیگری که وارد مدار اجتماعی شده اند از سوی دیگر با گسل میان شیوه های زیست کاملاً سنتی در حدی که حتی گفتمان رسمی و شیوه های زیست متعارف توصیه شده از سوی نهاد های رسمی را به عنوان ( غربی) رو می کند از یک سو و شیوه های زیست دیگری که حتی در چارچوب معیارهای کشورهای توسعه یافته غربی نامتعارف و مبالغه آمیز شمرده می شود. صنعتی شدن موجب تقسیم کار و تخصصی شدن و افزایش تحرک اجتماعی زنان و باعث دگرگونی در ساختار شغلی شده است. دگرگونی اجتماعی زنان، تحرک و اشتغال آنها و به دنبال خود علاوه بر خوشی ها ، نگرانی هایی را نیز برای جامعه شناسان به همراه آورده است که نمونه بارز آن افزایش بی کاری کارگران در اثر ماشینی شدن بسیاری از کارها و افزایش طلاق از سوی زنان که با اتکا به حقوق خود راحت تر طلاق را قبول می کنند.
مکانیزه شدن موجب افزایش آگاهی اجتماعی خانواده ها شده و از سوی دیگر موجب تشدید نگرانی برای آن شده است. با توسعه و پیشرفت جامعه خانواده ها نیز پیشرفت کرده و گرایش در بین آنان از جمله استفاده از وسایل لوکس بیشتر به چشم می خورد.

چهارچوب تحقیق
مدرنیته: اندیشه هایی که نو ظهور به نظر می آیند معمولاً گذشته هایی دارند اگر چه نسبتاً تازه وارد صحنه مفاهیم شده است تحت تاثیر نام دیگری درواقع گذشته هایی دارد مفهوم مدرنیته تاریخ درازی دارد در قرن پنجم اصطلاح لاتین Modern nus برای تمیز حال جسمی رسمی از گذشته روحی شرکت آمیز به کار می رفت. اما جنبش روشنفکری این اصطلاح را بیشتر به معنایی وضع کرد که امروز به کار می بریم. فیلسوفان اعلام کردند که مناقشه بین قدما مدرن ها در حال شدن به سود مدرن هاست. تمدن مدرن، لفظی اجتماعی است که پس از جنبش روشنفکری برآورد اگر چه ریشه های دنیای مدرن را می توان در پیش از این جنبش جست و جو کرد وجه مشخصه ای آن پویایی بی سابقه ، ردیابه حاشیه رانده شدن سنت، پیامد های جهانی آن است.
اگرچه مدرنیته را در دست آوردهایی چون علم و تکنولوژی یا سیاست دموکراتیک می توان دید اما برای امور روزمره زندگی نیز تاثیر ژرفی می گذارند که ((می گوید)). پرسش مرجعیت و (( من کیستم)) پرسش هویت به شیوه های جدید و عاجلی مطرح می شوند.
هنگامی که جامعه شناسی در قرن نوزدهم پیدا شد ایده ای مدرنیته اما نه مفهوم آن کاملاً حضور داشت مفهوم مدرنیته خود تنها در دوره ای اخیر بود که پر آوازه شد هر چند ((مدرن)) اغلب به عنوان وسیله خلاصه کردن فرآیندهای اجتماعی و سیاسی مرتبط با رشد اقتصادی تکنولوژی محور نقش مهمی دانست خود مدرنیته به عنوان پیامد رو به افزایش آن فرایند های تا پیش از دهه 1970 کاربرد گسترده ای نداشت.
پژوهش های مارکس، وبر، دورکیم، و زیمل در پیش از او ، این نکته به رسمیت شناخته می شود که مسائل دینی و فرهنگی برای فهم مدرنیته و آنچه پیش از آن وجود داشت نقش تعیین کننده ای دارند. پس مساله به این پرسش جامعه شناختی کلاسیک بدل می شود. که چگونه با فرا رسیدن مدرنته سنت افول کرد و در هم شکسته شده مدرنیته یکسره به تغییراتی عظیمی مربوط می شود که از میانه قرن شانزدهم به بعد در سطوح بسیاری روی داد تغییراتی که از دگرگونی هایی خبر می داد که کارگزاران کشاورزی را از جا کند به شهر نشینان صنعتی بسیار مبدل کرد. مدرنیته تمام شیوه های عرضی انجام دادن کارها را زیر سوال برد و مراجع خاص خود را بر علم ، رشد اقتصادی، دموکراسی یا قانون مبتنی هستند.
زیمل و دیگران از بسیاری جهان شهر را بوته آزمایشی می دانستند که در آن دوران مدرنیته می تواند شکل گیرد و اصلاح پذیرد. اینجا در عالم صغیر می توان اهمیت تخصصی شدن کار ، کالایی شدن و عقلانی شدن را به چشم دید به نظر او ، وجه مشخصه روزافزون شهرنشینانبی اعتنایی از سر پیری و برخورداری درون گرایانه آنان است. آنان چه بسا ظاهرنشینان داشته باشد و خود را حاملان تمدن بدانند ، اما از روابطی که ممکن است بیش از حد صمیمانه باشند دوری می جویندهویت را دیگر نمی توان در جوامع محلی یافت. جامعه بیگانگان پدید آمده و در شهر شکوفا شده بود. تاکید در آثار فرد نیاند تونیس هموطن زیمل خود را نشان داد ، کسی که احساس می کرد وجه مشخصه زندگی مدرن بیشتر روابط صوری و قراردادی است تا روابط اجتماعی و اشتراکی ، اگر چه این امر مناطق روستایی نیز صادق بود اما در مورد مناطق شهری بر آن تائید می شد. به نظر جامعه شناسان شیکاگو مدرنیته در شهر های متحول دنیای نو، به ویژه در شیکاگو، پا می گیرد آنان تاکید می کردند که شهر نشینی هیچ چیزی از یک (( شیوه زندگی)) نو و متمایز کم ندارد. در این دیدگاه شهر به وسیله پردازش امواج مهاجران، جا دادن آنان در مناطق خود و طبقه بندی آنان در کارخانه ها و ادارات نظام صنعتی بیشتر و تبدیل می شود که شهرها تحرک هر چه بیشتر زنان را در فعالیتهای سیاسی اجتماعی می توان دید. مدرنیته یک پدیده دو لبه است تحول نهادهای اجتماعی مدرن و گسترش جهانی آنها، در مقایسه با هر نوع نظام پیش از مدرن ، امکانات بیشتری را جهت برخورداری از یک زندگی ایمن و خوشایند برای انسانها فراهم آورده است اما مدرنیته روی تلخ نیز دارد که از سده کنونی بسیار آشکار گرفته است.
دورکیم در چارچوب سنت و سن سیمون، ماهیت نهادهای مدرن را اساساً متاثر از صنعت گرایی می دانست. به عقیده دورکیم ، رقابت سرمایه دارانه، عنصر اساسی سامان صنعتی نو پدید نیست و برخی از ویژگی های را که مارکس بر آنها تاکید شدید داشت حاشیه و گذرا می انگاشت خصلت به شدت متضر زندگی اجتماعی مدرن اصولاً از سرمایه داری مایه نمی گیرد که از محرک پر توتن تقسیم کار پیچیدا ای سرچشمه می گیرد و از طریق بهره برداری صنعتی از طبیعت، تولید را در جهت برآوردن نیازهای انسانی به پیش می راند
وبر بیشتر از سرمایه داری سخن می گفت تا وجود یک سامان صنعتی ، ولی از برخی جهات اساسی ، نظرش به دورکین نزدیک تر بود تا مارکس، (( سرمایه داری عقلانی)) به تعبیر وبر، مکانیسم های مشخص شده از سوی مارکس را در برمی گیرد ، از جمله کالایی شدن کار دستمزدی، با این همه (( سرمایه داری)) بنا به کاربرد وبر آشکارا چیزی متفاوت از همانی است که در نوشته های مارکس دیده می شود (( عقلانیت)) متجلی در تکنولوژی و سازمان فعالیتهای بشری و دیوان سالاری شاه سخن وبر است.

زنان شهری توسعه و مدرنیت
اثر فرآیند مدرنیزاسیون، بر وضعیت زنان شهری ، برای طبقات مختلف ، متفاوت بود زنان شهری متعلق به اقشار فرو دست جامعه زنانی که از روستاها به شهر ها مهاجرت کرده بودند را نیز شامل می شد
مطالعه که جانت باوئر روی زنان مهاجر در جنوب تهران انجام داد مهاجرت و مدرنیزاسیون روی این زنان را تا حدی روشن ساخت زنان در محلات مهاجر نشین و فقیر در دهه 1350 در معرض دو الگوی نقش پذیری متناقض قرار داشتند از یک سو در معرض تصویری از زنان بی حجاب، مدرن و زنان مشهور جهان سینما، رقص و آواز، یا اعضای خانواده سلطنتی و زنان که در تلوزیون و فیلم و محلات می دیدند قرار داشتند که همه آنها در زمره سرگرمی ها مورد علاقه خانواده های مهاجران فقیر بودند و از دیگر سو فعالیتهای اجتماعی این زنان ، عبارت بود از شرکت در گردهمایی های مذهبی مانند روضه، سفره، زیارت اماکن مقدس زنان طبقه فرو دست شهری ، همچنین به طور سنتی در خانه به عنوان خیاط و آرایشگر کار می کردنند، میزان بی سوادی در میان این زنان بیشتر از متوسط نرخ بی سوادی زنان شهری بود. آنان امنیت شغلی کمی داشتند در مقابل تجاوز کارفرمایان به حقوقشان بی دفاع بودنند. زنان اقشار پایین و متوسط که تا حدودی مرفه تر بودند و دسترسی بیشتری به آموزش عالی و آموزشهای شغلی داشتند و به کارهای دفتری ، فروشندگی ،یا مشاغلی چون پرستاری و معلمی روی آوردند. اوج اشتغال به کار زنان در مراکز شهری در اواسط دهه 1340 و از آن پس اواسط دهه 1350 رو به کاهش نهاد دلیل این فرآیند به احتمال قوی ترکیبی از عوامل اقتصادی و اجتماعی است که از جمله می توان از ایدئولوژی دوستی حاکم که زنان را به انجام کارهای خانگی تشویق می کردند نام برد
فرآیند مدرنیزاسیون : نه تنها زنان را مانند بقیه جوامع با تهاجم(( تمدن بزرگ)) روبه رو ساخت بلکه موجب شد که زنان با فشار فوق العاده هم از جانب خانواده و هم از جانب اجتماع شان مواجه شوند. زنان به عنوان حامل افتخارات خانوادگی ، بین دو انتظار متناقض گرفتار آمده بودند: از یک سو دولت درها را بر رویشان گشود تا وارد دانشگاه شوند و یا شغلی و دستمزدی دست و پا کنند و از دیگر سو، آنها را به صورت ابزارهای جنسیتی درآورده بود. خانواده از یک سو درآمدی را که زنان کسب می کردند نیاز داشت و از طرف دیگر حاضر نبود زن را از کنترل پدر سالارانه خارج سازد.
تکنولوژی و اشتغال زنان
توسعه به رغم هزینه های هنگفت آن معمولاًَ چیز خوبی تصور می شد یکی از حوزه های مورد توجه فمینیستها اثرات توسعه اقتصادی اجتماعی بر زندگی زنان بوده است ، به نظر تیانو (1987) در این زمینه سه دیدگاه با هم رقابت می کنند
1- نظریه ادغام: که معتقدند توسعه با درگیر کردن هر چه بیشتر زنان در اقتصاد و زندگی عمومی به رهایی ایشان و نابرابری جنسی می انجامد
2- نظریه حاشیه ای: که معتقد است با توسعه سرمایه داری زنان بیش از نقشهای تولید کنار گذاشته می شود و به قلمرو خصوصی خانه محدود می شود. و در این روند زنان کنترل خود را و امکانات مادی از دست می دهند از نظر مالی به مردان وابسته می شوند.
3- نظریه بهره کشی: که معتقد است مدرنیزه شدن به پیدایش نوعی نیروی کار ارزان زنانه منجر می شود زنان در بخش تولید صنعتی شدن نقش مهمتری پیدا می کنند اما مورد بهره کشی قرار می گیرند چون به آنها به صورت نیروی کار درجه دوم می نگرند.
اثرات تغییر اقتصادی بر زنان بر طبقه و قومیت نیز بستگی دارد. هنگامی که در جامعه تغییر اقتصادی روی می دهد ماهیت کار و تمایز میان زنان و مردان نیز دستخوش تغییر می شود. تقسیم کار جنسی افزایش می یابد و این افزایش در جهتی است که فرودستی زنان را تداوم می بخشد. در حوزه های حقوق بیگری مشاغل در بخش های صنعتی تفکیک شده و عرف رایج آن است که زنان به کارهایی گمارده شوند که کم درآمد تر از کارهای مردان است در کارهای غیر حقوق بیگری، اشتغال زنان به خدمات خانگی روز به روز افزایش می یابد از این رهگذر وابستگی مالی زنان مرتب زیادتر می شود
در بسیاری موارد موسسات کمک رسانی کار فرمایان جهان اول که به ایدئولوژی درباره خانواده تقسیم میان زن و مرد و نقش های مناسب برای هر دو جنسیت معتقدند فعالانه به این تغییرات دامن می زنند
انسداد اجتماعی و اشتغال زنان در نظریه های نئو و بری: نظر وبر بر این بود که اعضای هر طبقه اجتماعی از امتیازات خود نسبت به گروههای دیگر محافظت می کند و مدام تلاش دارند که بر سر خود از امکانات و امتیازات بیافزآیند و خاصیت هر گروهی آن است که با سر کردن راه های پیشروی بخ روی گروه های پایین تر از خود آنها را پست و بی صلاحیت معرفی می کنند و نگذارند این گروه های زیر دست به امتیازات آن دست بیآندازند و ((به نظر پارکین و مورنی)) از دیدگاه وبری و به ویژه از دو مفهوم جایگاه بازار و انسداد اجتماعی میتوان برای توضیح نابرابری جنسیتی بهره گرفت یعنی می توان گفت که مردان با بهره گیری از راهبرد انسداد اجتماعی راه زنان را به سوی مشاغل که بالاترین منزلت را دارند سد می کنند

فمینیسم به مثابه نظریه جنسیت و تحول آن
فمینیسم به عنوان نظریه ای درباره جنسیت مطرح است گفته می شود شوره اصلی نظریه فمینیسم (جنسیت) است. یا نقطا عزیمت فمینیسم را رابطه میان جنسی و جنسیت تشکیل می دهد جین فلکس بر آن است که (( هدف بنیادی نظریه پردازی فمینیستی تحلیل روابط جنسیت است تامپس تاکید دارد که اهمیت جنسیت فقط از روابط سلطه دو .جنس است نباید فی النفسه مهم تلقی شود اگر مسئله قدرت جنس مذکر مطرح نبود (( روابط جنسیتی )) برای تحلیل عمل سیاسی فمینیستی به عنوان یک مشکل مطرح نمی باشد
در واقع نظریه فمینیستی به عنوان نظریه جنسیت (( روابط جنسیت را به مشکل تبدیل کرده است و دیگر نمی توان آن را به عنوان یک واقعیت ساده طبیعی مطرح کرد)) البته نظریه جنسیت یک بعد تجویزی نیز دارد
نظریه فمینیستی جدید تاکید دارد که جنسیت برای اجتماعی است و نه امر طبیعی. یورد می نویسد جنسیت(( یک صورت بندگی گفتاری)) است که ذاتاً بی ثبات است و پیوسته شالوده خود را می شکند برخی فمینیستها تا حدی تحت تاثیر پست مدرن ها و تا حدی نیز بر اساس اندیشه های بنیادی ضد فرد محوری خود فمینیستها به این نتیجه رسیده اند که تفکر بر مبنای تقسیم بندی های دو وجهیریشه در مرد محوری دارد حتی جنس را نیز امری برساجته و سرشت جوهری آن را نفی می کنند0. لوس ایدیگاره تاکید دارد که مردان زنانگی را تعریف کرده اند. این تعریف متاثر از تقسیم بندی دو وجهی حاکم بر اندیشه غربی و فرض جفتهای متضادی است که همیشه در مقابل همدیگر قرار می گیرند ایدیگاره با نقد تحلیل فروید از تضاد دو جنس با تکیه بر شالوده شکنی نشان می دهد که زن و مرد مانند بقیه جفت های متضاد اساساً ضد هم نیستند زیرا نمی توان یکی را بدون ارجاع به دیگری تعریف کرد و معنای آن دو در نسبت و ارتباط به یکدیگر است اما در واقع، زن آنچه مرد نیست. زنان با مردان متفاوت اند اما نقطه متقابل یکدیگر نیستند و تفاوت فیزیولوژیک به معنای تضاد مفهومی نیست.

مدرنیزه کردن خانواده
تا دهه 1340 تنها عرصه مربوط به حقوق زنان که از دخالت دولت مصون مانده بود خانواده بود از زمان مشروطه خواسته های اصلی که از سوی جنبش زنان مطرح شده بود یعنی، آموزش ، آزادی پواک ( عدم تمایز جنسی) افزایش سن ازدواج، ورود به حرفه های مختلف ، حقوق سیاسی و بلاخره بهبود حقوق زنان در خانواده ، همگی به دست آمده بود البته به طور محدود و به شیوه های غیر دموکراتیک فقط مورد آخر یعنی در زمینه خانواده هنوز قدمی برداشته نشده است . پس از کسب حقوق سیاسی ، توجه زنان به مسئله خانواده معطوف شد در سال 1346 از سوی حزب ایران نوین طرحی به مجلس تقدیم شد که پیشنهاد اصلاح ساختار خانواده در ایران طرح مورد تائید سازمان زنان ایران قرار گرفت و به قانون حمایت از خانواده مرسوم شد قانون حمایت از خانواده به دنبال تغییر قانون مدنی و قانون ازدواج 1310 و در صد اصلاح جنبه هایی از قوانین بود که با دستاوردهای جامعه مدرن متضاد به نظر می رسید قوانین خانواده مربوط به دهه هایی 1340 و 1350 پرچم سیاست مدرنیزاسیون دولت محسوب می شد

نظریه کارکرد گرائی
کارکرد گرائی بر این اصل مبتنی است که جامعه با یک ارگانیسم زنده که عناصر مختلف آن همگی در تامین حیات مجموع سهیم اند قابل مقایسه است . مجموع نقشها افراد ، نهادها و گروه ها را تشکیل می دهند . نهادها و گروه ها به نوبه خود عوامل تشکیل دهنده جامعه به شمار می آیند نقشی که جزء نسبت به نهادها و گروه ها به نوبه خود عوامل تشکیل دهنده جامعه به شمار می آیند نقشی که جزء نیست به عمل ایفا می کنند کارکرد نهاد است . جامعه شناس کارکرد گرا به مطالعه ساخت اجتماعی می پردازد و آن را به منزله نقشها در نظر می گیرد که به افراد تحمیل شده و به مجموعه های نظیر نظامهای سیاسی و خویشاوندی تحقق می بخشد.
خانواده از دیدگاهد کارکرد گرائی ، پدیده و نهاد اجتماعی ویژه ای است که وجود آن همچون نهاد ها و پدیده های دیگر در جامعه ضروری است . در این مکتب مفهوم خانواده را باید در وظیفه متعادل کننده آن در اجتماع وسیعتر جست و جو کرد تعادل اجتماعی خانواده فرد را به ساخت اجتماعی بزرگتر ربط می دهد و اجتماع زمانی می تواند به حیات ادامه دهد که خواسته ها و نیازهای آن را مانند نیاز به تولید و توضیع غذا ، حمایت جوانان و پیران و ضعفا و زنان ، پذیرش قانون و اجتماعی کردن کودکان برآورده شود انگیزه افرادش تامین احتیاجات جامعه باشد.

نظریه دورکیم
یکی از اثر مهم دورکیم تقسیم کار اجتماعی است دورکیم کار اجتماعی را از تقسیم کار فنی متمتیز با آن متفاوت می داند تقسیم کار اجتماعی که نمونه بارز آن در جوامع ابتدائی دیده می شود و بر همبستگی مکانیکی استوار است که خود نتیجه یکسانی و هم سنخی افراد این جوامع است و اعضای مختلف جامعه را به صورت اجزای مختلف یک ماشین درآورده است و بدینسان تقسیم کار را به صورت طبیعی در کل جامعه میسر ساخته است یعنی افراد به تدریج به طور طبیعی دارای وظایف خاص شده اند و تقسیم کار حاصل شده است مانند تقسیم کار بر اساس سن و جنس و ویژگی های جسمانی و غیره که در جوامع ابتدائی رواج دارد
با توجه به تئوری دورکیم تقسیم کار اجتماعی باعث به وجود آمدن تحرک اجتماعی و فرهنگ زنان شد زنان به عنوان دیگر دولت نداشتند که فقط در خانه مشغول آشپزی و کودک داری باشند آنها نیز کم کم به آموزش و پرورش روی آوردند با به وجود آمدن همبستگی ارگانیک در جامعه صنعتی احساس عمل و مستقل برای افراد جامعه سبب شد که زنان نیز نوعی احساس مستقل و اتکا به خود احساس کنند این دید در ذهن آنان حظور کند که نباید چشم به دستمزد و خرجی از مرد داشت بلکه خود باید کار کنند همپای مردان در شهر های صنعتی مشغول به کار شوند.
در عصر کشاورزی ، خانواده مهمترین کانون اقتصادی تلقی شده و کار با خانواده ارتباط نزدیکی داشت.مرد بیرون از خانواده کار می کرد وزن برای مراقبت از فرزندان در خانه باقی می ماند.امروزه تنها 5/51 درصد از بچه ها نزد مادرشان در منزل نگهداری می شوند.در 28 درصد مواقع پدر و مادر،هردو کار می کنند و درصد خانواده هایی که هیچ یک از والدین برای نگهداری فرزندان در خانه حضور ندارند،رو به فزونی است.این روند حاکی از وجود تضاد بین کار و خانواده است.(سنگه،395:1380) علت بروز تضاد بین کار و خانواده را باید در شرایط عصر صنعتی جستجو کرد.با ظهور عصر صنعتی کارها به دو نوع تقسیم شدند:
الف) کار با وابستگی متقابل کم
ب) کار با وابستگی متقابل زیاد
الوین تافلر در کتاب "موج سوم"، جدایی محل کار و زندگی را تحت عنوان "شکاف تولید و مصرف" مطرح می کند و از تاثیرات آن بر روی زن خانه دار،زن شاغل نام می برد.وی معتقد است که تا پیش از پیدایش خانواده هسته ای،تولید عمدتاً برای مصرف بود،به همین دلیل در محدوده خانوادگی کار جمعی ضرورت داشت و هیچ فردی بر دیگری ارجحیتی نداشته،زیرا با نقشهایی متفاوت همه در تولید موثر بودند.پس از صنعتی شدن و پیدایش نظام "دودکشی"(که منظور تافلر کارخانه های "دودکش دار" در انقلاب صنعتی است.) تولید از خانواده خارج شد و این واقعه مهمی بود،زیرا کارخانه ها دیگر برای مصرف تولید نمی کردند؛بلکه تولید آنها برای فروش بود و روزبروز کالاهای بیشتری به بازارهای روبه گسترش تولید روانه گردید.ضرورت این نظام جدایی میان محل کار و محل زندگی بود.یا به تعبیر دیگر جداسازی شغل و خانه از یکدیگر.کارخانه ها بازارکاری شدند که کارگران نیرو و قدرت کار خود را در آنجا به فروش گذاشتند.نیروی متخصص و ماهر به قیمت بالاتر و نیروی بدون مهارت با قیمت کمتر.کار در محیط کارخانه ارزشمند شد،یعنی دارای ارزش تولید برای فروش شد.کار در محیط خانه و کار زن خانه دار از این ارزش اجتماعی جدا ماند،زیرا بر خلاف تکامل جامعه،کار زن خانه دار هنوز تولید برای مصرف بود.فعالیت تولیدی او برای مصارف شخصی مانند آماده کردن مواد غذایی،تمیز و مرتب نگه داشتن خانه،شست وشوی ظروف و البسه و نظایر آن بود.این کارها در مدت کوتاه باید مصرف شود ومجدداً باید تولید شوند.ایجاد این شکاف بین دو محدوده زندگی باعث پیدایش اعتبار اجتماعی برای کلیه کسانی که در محدوده ارزشمند"تولید برای فروش" کار می کردند و بی اعتباری کلیه کسانی که در محدوده قدیمی"تولید برای مصرف" کار می کردند،شد."همچون همیشه زن خانه دار به انجام یک رشته فعالیتهای مهم اقتصادی ادامه می داد.او به کار تولید اشتغال داشت،اما برای بخش الف،یعنی استفاده شخصی خانواده اش،نه برای عرضه به بازار."(تافلر:61،1370) و برای اولین بار کار مردها از زنها اهمیت بیشتری یافت."شوهران کم و بیش خانه را به قصد انجام کار مستقیم اقتصادی ترک کردند و زنان به طور عموم در خانه ماندند تا کار غیر مستقیم اقتصادی را انجام دهند.مرد مسئولیت انجام کار پیشرفته را بر عهده گرفت و زن عقب ماند تا نوع قدیمی تر و عقب افتاده تر کار را انجام دهد.مرد از آنجا که بود به سوی آینده حرکت کرد و زن در گذشته باقی ماند."(همان) از دیدگاه تافلر مردها از دوران کودکی برای مشاغل بیرونی با دیدی" عینیت گرا" و واقع بینانه تربیت شدند.در حالیکه زنها برای فعالیتهای خانگی که به میزان زیاد در" انزوای اجتماعی " است ،آماده می شدند و از همان دوران کودکی دیدی "ذهنیت گرا" پیدا کردند.وی معتقد است که " هرچند در دورانی که زن ها و مردها هردو به تولید مشغول بودند،زنها مورد ظلم وستم بودند،اما جنگ نوین میان دو جنس ناشی از تعارض شیوه کار است.شیوه کار زنان "موج اولی"شیوه کاری مردان "موج دومی"است که در اثر جدایی تولید از مصرف تعارض آن تشدید می شود.از دید تافلر کارهای مختلفی که در "موج دوم" در جهان صنعتی معنا و مفهومی نداشت و یا به عبارت دیگر فعالیتهایی که دارای اعتبار اجتماعی نبودند و باید تغییر شکل می دادند بر دوش نیمه ضعیف تر جامعه گذاشته شد و به صورت کارهای بی ارزش،اما با ستایشهای ظاهری،مطرح شد. قسمت مدرن کار ، قسمت موج دومی کار به نیمه دیگر جامعه،مردان و به همراه اعتبار اجتماعی واگذار شد.کلیه تعارض های بین دو جنس، مباحثه های زن شاغل- زن خانه دار،تقابل طبیعی دو شیوه تولید متفاوت در یک جامعه موج دومی است. هرچند که مبارزات زنان مزایایی برای احقاق حقوق کار داشته است،اما تعارض اساسی تنها با پیدایش "موج سوم"(جامعه فرا صنعتی) و با به کارگیری اطلاعات به طور کامل از میان خواهد رفت.(اعزازی:148،1376)
سوزان هورتن در پژوهشی که با عنوان" زنان و صنعتی شدن درآسیا" انجام داده است،می نویسد: کار زنان سهم به سزایی در فرایند صنعتی شدن ایفا کرده است.این سهم در آسیا که کار زنان در بخش صنایع صادراتی نقش مهمی در رشد موفقیت آمیز داشته،آشکارتر می گردد؛بار عمده صنایع صادراتی خرد و کلیدی، نظیر صنایع نساجی و الکترونیک بر دوش زنان جوان کارگر و بالنسبه غیرماهر است.کمک زنان به کسب درآمد ناشی از ارز خارجی از طریق ترویج توریسم(مثلا در تایلند) و درآمد کارگران مهاجر (درفیلیپین) در خور توجه بوده است.مطالعات انسان شناختی و جامعه شناختی بسیاری درباره بازار کار زنان در آسیا انجام گرفته که نشان می دهد این زنان ساعات کار طولانی،دستمزد کم و شرایط کاری پست دارند و اغلب مشاغل زنان،مشاغلی بدون ترقی است و آینده ای ندارد.درباره اثرات این شرایط بر زندگی زنان نیز بررسیهایی انجام شده است.این بررسیها نشان می دهند زنان جوانی که اغلب روستایی و دارای تحصیلات کم هستند،قبل از ازدواج و آبستنی در صنایع تولیدی مشغول به کارند.مطالعاتی که نمونه وسیع تری را تحت پوشش قرار دهند،بسیار اندک بوده است،یعنی مطالعه ای که دربرگیرنده نقش کلی زنان در بازار کار باشد و تحولات این نقش را در فرایند توسعه مورد برسی قرار دهد.(هورتن،7:1381) هورتن معتقد است که فرایند صنعتی شدن،خود بخود قواعدی را بر کار زنان در همه کشورها با تفاوتی اندک تحمیل می کند.وی نتایج مطالعات پیشین را که بر چهار شیوه مختلف مقوله بندی اشتغال،یعنی بر صنعت،شغل،وضعیت اشتغال و سرانجام بر پایگاه خصوصی/عمومی متکی بوده است،را عنوان می کند وبیان می کند که مطالعات به اعتبار صنعت نشاندهنده اینست که" در روند توسعه،طبقه بندی کارگر اساسا به جابجایی از بخش کشاورزی به بخش تولیدی و بازرگانی و خدمات گرایش داشته اند.براساس گفته شولتز در اکثر مناطق اشتغال زنان بیش از مردان به مشاغل تجاری و خدماتی متحول شده است.با این حال سهم زنان در بخشهای مختلف صنعتی تنوعات قابل ملاحظه ای را نشان می دهد."(همان:17) سایر مطالعات به" زنانه شدن"(Feminization) اشتغال در بخشهای معین صنعتی بویژه صنایع تولیدی صحه می گذارند.پساچروپولس وتزاناتوس(1992) معتقدند که گرایش های زنان به خدمات و صنایع تولیدی و بازرگانی بیشتر است.استندینگ(1989) به سهم روزافزون اشتغال زنان در بخش غیر کشاورزی و در میان کارگران تولیدکننده علاقمند است و استدلال می نماید که این سهم روزافزون بخشی از گرایش جهانی به استفاده از نیروی کار منعطف تر و ارزانتر است.نظر وود(1991) به زنانه شدن نیروی کار در صنایع تولیدی کشورهای در حال توسعه معطوف است و می کوشد این مساله را که چرا زنانه شدن به طور آشکاری با اشتغال زنان در صنایع تولیدی کشورهای در حال توسعه متناسب است را تبیین نماید.لیم (1993) اسنادی مبتنی بر وجود گرایش زنانه شدن،بویژه در صنایع صادراتی(الکترونیک،نساجی،پوشاک،غذایی،کفش،مواد شیمیایی،لاستیک و پلاستیک) ارائه می دهد که این صنایع همانند مشاغل خدماتی و کارمندی در آسیا زنانه شده اند.در زمینه بررسی اشتغال برحسب شغل،مطالعات متعدد و جالبی که درباره شغل ها و کشورها به طور جداگانه انجام شده،تحلیلهای مستندی از برخی پدیده ها ارائه کرده که به موجب آن شغلها و حرفه های معینی از حیطه تسلط مردان خارج شده و تحت سیطره زنان درآمده، که اغلب با کاهش در پرداخت ها نسبت به سایر شغلها همراه بوده است.به عنوان مثال این کاهش در مورد شغل کارمندی و احتمالا تدریس رخ داده و در مورد پزشکان خانوادگی و برخی تخصصهای قانونی نیز احتمالا رخ خواهد داد.(همان:19و18) هورتن، سطح مشارکت زنان و الگوهای اشغال آنان را در هفت کشور آسیایی از قبیل:اندونزی،فیلیپین،هند،تایلند،مالزی،ژاپن وکره مورد مطالعه قرار داده و به این نتیجه می رسد که :"سطح مشارکت زنان در میان کشورها متفاوت می باشد.تایلند بالاترین نرخ را در تمام سنین داراست.کره و اندونزی پس از سن 25 سالگی بعد از تایلند قرار دارند و هند وژاپن ، پائینترین سطح از نرخهای مشارکت را دارا هستند.علاوه برآن،تفاوتها تا اندازه ای از فشارهای نهادی و فرهنگی دیگر ناشی می شود.تا همین اواخر،در ژاپن وکره"مشکل ازدواج" در مورد زنانی که بعد از ازدواج یا احتمالا بعد از بارداری از شغلهای خود کناره گیری کرده بودند،وجود داشت.این امر و فقدان مراقبتهای روزانه از کودکان(اعم از اینکه از طریق موسسات عمومی باشد یا از طریق خانواده گسترده که با شهرنشینی سریع گرایش به نابودی داشت) و نیز توقعات اجتماعی مبنی بر اینکه مراقبت از فرزندان وظیفه اولیه زنان است،منجر به گروه بندی کردن زنان در شغلهای فاقد پیشرفت گردید و به این ترتیب اشتیاق باقی ماندن در نیروی کار کاهش یافت. بر عکس در خانواده های گسترده فیلیپین و تایلند گرایش به مراقبتهای روزانه از کودکان وجود داشته و کارهای زنان ادامه یافته است.در دو کشور کم درآمد هند و اندونزی مساله مشارکت به شکل "وضعیت ثابت"احتمالا به اقتصادهای مبتنی بر پایه های روستایی و پیوندهای قوی خانوادگی مربوط می شد."(همان:30)
هورتن الگوهای اشتغال را نیز در این کشورها بررسی کرده و می نویسد:"تقریبا تغییر شغل زنان به کارمندی،بطور نسبی بعد از فرایند توسعه اتفاق می افتد.(هنگامی که زنان به خارج از صنایع تولیدی کوچک انتقال می یابند ،به یکباره مرحله صنعت سنگین توسعه آغاز می شود.)دست کم در سال 1990 مدارک و اسناد زیادی در ژاپن و کره درباره این تغییرات وجود دارد.سایر تغییرات نیز در میان کشورها قابل رویت است:در ژاپن سهم زنان بطور خاص در میان کارکنان بخش صنایع دستی بالاست.این امر در مورد کره نیز صادق است.همانند دیگر کشورها بعضی از شغلها در انقیاد زنان و برخی در انقیاد مردان است.بطور نسبی مشاغل فروشندگی و خدمات نسبت بالایی از زنان شاغل را در خود جای داده است و سهم زنان در شغل کارمندی در هفت کشور رو به فزونی است.همچنین زنان،سهم بالایی از مشاغل تخصصی(وسیعا در فعالیت هایی چون تدریس و پرستاری)را به خود اختصاص داده اند،اما نسبت کمی از آنان در مدیریت سهیم هستند.این سهم ها روندها را در کشورهای صنعتی شده امروزی موازی می نماید."(همان:47)وی در ادامه به بررسی عوامل اجتماعی و فرهنگی موثر بر نقش زنان در خانواده و جامعه اشاره می کند و می نویسد:
"ارزش های اجتماعی گوناگونی بر احتمال مشارکت زنان در بازار کار موثر است.به عنوان مثال اصول اخلاقی ناصحیح در ژاپن و کره،تاثیر مسلمانان در بخش هایی از مالزی و اندونزی و سنت های مربوط به انزوای زنان در قسمت هایی از هند،همگی بر نقش زنان در خانواده و کاهش نقش آنها در بازار کار تاکید می کند.در مقابل،برخی از مشاهده گران به عوامل تاریخی که نقش زنان را در اقتصاد بازاری تایلند بهبود بخشیده است،اشاره می کنند.در فیلیپین ، احتمالا سنت های موروثی که به موجب آن زمین به پسران به ارث می رسد، در تاکید بر تحصیلات دختران و از این رو اهمیت زنان در بازار کار شهری موثر بوده است.سایر رشته ها نظیر مردم شناسی و مطالعات مربوط به زنان نیز، شاید تا اندازه ای هفت کشور مورد نظر را به لحاظ حاکمیت سنت های پدرسالارانه به گونه ای متفاوت متمایز می سازند."(همان:65)
بنابراین با آغاز عصر صنعتی،نقش زنان و مردان کاملاً متفاوت شده است.این تفاوت در نقش ها تا حدودی ناشی از ویژگیهای بیولوژیک بین زنان و مردان است.اما تفاوت و شکاف بین زن ومرد را نمی توان صرفاً با تفاوتهای فیزیولوژیکی توجیه نمود.با ورود انسانها به عصر صنعتی و تعامل تکنولوژی تولید با خواص فیزیولوژیکی زن ومرد- و توان انطباق هریک از آنها با این شرایط- شکاف های بین زن و مرد تشدید شده است.شکاف هایی که تا امروزه هم وجود داشته و علی رغم تلاش های بی وقفه هنوز هم به عنوان چهره زشت و ناپسند قرن بیستم به یادگار مانده است و پر کردن این شکاف تلاشهای بیشتری می طلبد.

بحث و نتیجه گیری
یکی از شاخص های مهم برای سنجش توسعه هر کشور وضعیت زنان و نوع مشارکت و تحرک اجتماعی آنان است زیرا توسعه صرفاً در ارتباط با تولید ناخالص ملی و سطح درآمد سرانه سنجیده نمی شود و شامل بلوغ اجتماعی و سیاسی نیز می گردد از آنجا که یکی از مولفه های بلوغ اجتماعی و سیاسی را می توان نحوه برخورد و رفتار جامعه با زنان آن دانست بنابراین این حضور فعال و مشارکت موثر زنان در جامعه از دیرباز حائز اهمیت بوده است. با توجه به این مهم که نیمی از جمعیت جهان را زنان تشکیل می دهند زنان در ردیف بزرگترین ذخایری هستند که هنوز از وجودشان استفاده بهینه به عمل نیامده است. در آستانه هزار جدید میلادی فراهم کردن زمینه های کاذب برای مشارکت بیشتر زنان و بهره گیری جدی تری از قدرت تفکر ، ابداع و خلاقیت آنان باید در سر فصل برنامه های مدیریت و صنعتی شدن قرار گیرد.
بنابراین جهت مشخص شدن جایگاه واقعی زنان و درک استعداد و توانایی آنان لازم است زمینه های لازم برای مشارکت زنان و بهره گیری بیشتر از قدرت و خلاقیت آنان به عمل آید. در مقابل کار زنان که از نتایج صنعتی شدن بوده و تغییراتی را به خود دیده است چالش ها و مزایای زیادی وجود دارد که بررسی به هر کدام از آنان باید با ژرف نگری دقیق تری صورت گیرد که در این پژوهش باید و باید از ویژگی های فرهنگی و ساختار محلی جوامع قومی زنان توجه کرد چرا که کشور ما کشوری با فرهنگ های گوناگون و چند قومی بوده و نمی توان در ارتباط با بحث صنعتی شدن و کارزنان یک الگو را تجویز کرد.

منابع و ماخذ :
– دکتر توسلی ، غلامعباس ، نظریه جامعه شناسی (1) انتشارات پیام نور ، چاپ اول ، بهمن ماه 1374 ، چاپ پنجم شهریور 1371
– توکلی ، خمینی ، نیره ، جامعه شناسی صنعتی ، چاپ اول مهر 1375 چاپ ششم آبان 1383
– فیوضات ، ابراهیم ، مجله جامعه شناسی ایران ، دوره چهارم شماره یک 1381
– نائینی ، جلال ، مطالعات زنان ، فصلنامه فرهنگی و اجتماعی شماره 38
– گیدنز آنتونی ، صبوری منوچهر جامعه شناسی چاپ اول 1373
– لایون ، دیوید ، ترجمه حکیمی محسی ، مدرنیته ، انتشارات آشیان 1381
– شیرازده ، حمیرا ، از جنبش تا نظریه اجتماعی تاریخ دو قرن فمینیسم چاپ اول
– پایدار ، پروین ، فصلنامه علمی و فرهنگی ، گفتگو شماره 32
– شادی طلب ، ژاله ، جامعه شناسی و مدیریت مجموعه مقالات ، چاپ اول
– تنهایی ، دکتر ابوالحسن ، نظریه جامعه شناسی ، انتشارات پیام نور ، چاپ اول اردیبهشت 1375 چاپ چهارم اسفند 1377
– تقوی نعمت ا… جامعه شناسی خانواده ، انتشارات پیام نور ، خرداد 1377 چاپ سوم ایران شماره 3 سال سال 1380 در صفحه 61 مقاله تحت عنوان تعارض و سنت و مدرنیته در عرصه توسعه اجتماعی در ایران

1


تعداد صفحات : 23 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود