تارا فایل

بررسی نقش رسانه های جمعی با تاکید بر تلویزیون در الگوپذیری و رفتار کودکان


پیشگفتار:
تحقیق حاضر با عنوان "بررسی نقش رسانه های جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان " سعی دارد، تاثیرات مثبت وپیامدهای منفی وابستگی کودکان به تلویزیون را مورد بررسی قرار دهد. در راستای رسیدن به هدف مذکور ابتدا مبانی نظری تحقیق در مورد تاریخچه پیدایش رسانه های گروهی و به خصوص تلویزیون مطرح شده، سپس انواع کارکردهای تلویزیون، وظایف رسانه به عنوان یک وسیله ارتباطی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.در فصل دوم تحقیق مقدارزمانی که کودکان در شرایط مختلف سنی صرف تماشای تلویزیون میکنند،آغاز سن تماشای تلویزیون، دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان و انتظاراتی که کودکان و والدین آنها از تلویزیون دارند مورد بررسی قرار می گیرد. لازم به ذکر است آمار و ارقام مربوط به این فصل از تحقیق، در مورد جامعه آمریکا و بر اساس اطلاعات کتاب " تلویزیون در زندگی کودکان ما نوشته ویلبر شرام و دیگران، ترجمه محمود حقیقت کاشانی می باشد. امید است با عنایتی که مسئولین تعلیم وتربیت ایران اسلامی به الگو گیری کودکان این مرز و بوم از رسانه های گروهی و به ویژه رسانه های تصویری دارند، زمینه انجام این چنین پژوهشهای گسترده ای در سیستم آموزش و پرورش کشور مانیز فراهم گردد که این مهم حمایت همه جانبه مسئولین امر را می طلبد.
فصل سوم با عنوان جهان جدید تلویزون مسایلی از جمله سن شروع تماشای تلویزیون و شرایط زمانی و انواع موضوعاتی که مورد توجه کودکان با توجه به شرایط سنی و جنسی و همچنین توانایی های ذهنی آنها است مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل چهارم مربوط به نحوه و میزان یادگیری کودکان از این رسانه و عوامل تاثیر گذار بر این مساله است.
در فصل پنجم تحقیق، تاثیرات روحی، روانی و جسمی تلویزیون بر کودکان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و در نهایت در فصل ششم به رسانه جدید " اینترنت "و رابطه آن با مسئله یادگیری و الگو پذیری کودکان و انواع خطراتی که این رسانه برای کودکان دارد اشاره شده است.

مقدمه:

کودکان ما امروزه در خانه ای پا به دنیا می گذارند که تلویزیون در آن به طور میانگین هفت تا هشت ساعت در روز روشن است. حالا دیگر بیش از آنکه از مادربزرگها داستان و از پدربزرگها خاطره بشنویم این تلویزیون است که داستانهای مربوط به انسانها، زندگی و ارزشهای آن را برای ما بیان می کند.
تلویزیون، امروزه به عنوان عمومی ترین و پرمخاطب ترین رسانه جمعی، سهم عمده ای در آموزش و تاثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر فرهنگ و روح و روان جمعی دارد.
تاثیر پذیری اکثریت خاموش جامعه از تلویزیون و برنامه های ماهواره ای تلویزیونی بسیاری از اوقات کشورهای جهان سوم را با بحران فرهنگی روبرو کرده است.
تلویزیون هر روز بر ما تسلط بیشتری می یابد و ما بایستی نگران آثار مخرب برنامه های تلویزیونی برای کودکان و خانواده های خود باشیم. این حق ماست و می بایستی عکس العمل نشان دهیم. اگر چه تلویزیون فی نفسه مطرود نیست اما برنامه های تلویزیونی در مجموع زیانبار بوده اند. در غرب به نوعی و در شرق به شکلی دیگر خطر برنامه های مخرب و منحط تلویزیونی احساس می شود.
ما بدبختانه فرزندانمان را با تلویزیون تربیت می کنیم وقتی می خواهیم آنان را ساکت کنیم برای آنان تلویزیون روشن می کنیم و یا آنان را به تماشای برناه هایی که خودمان هم نمی دانیم چه هستند دعوت می کنیم. خودمان هم متاسفانه عادت کرده ایم به آنچه پخش می شود فقط خیره شویم و نگاه کنیم. بشر با تولید نیازمند به شناخت دنیای اطراف خود است و انتقال فرهنگ و روحیه مدنی می تواند به صورتی سالم و سازنده انجام گیرد اما به نظر می رسد تلویزیون یک مانع اصلی بر سر راه رسیدن به دنیای بهتر است پس ما بایستی از آثار سوء این جعبه جادویی آگاه شویم و در ارتباط با تلویزیون مسوولیت خود را بپذیریم.
"تلویزیونی که می تواند دارای اثرات کاملاً مخرب باشد می تواند به صورت ابزار مفیدی نیز در خدمت تعلیم و تربیت درآید تلویزیون می تواند چنین باشد ولی خیلی غیر محتمل است که چنین بشود."
ساخت برنامه های با ارزش وقت بیشتر و تخصص بالاتری لازم دارد اما افرادی که بتوانند برای مدت زمان پخش برنامه های بد بسازند زیاد هستند و این مساله را حل می کند.
نمی توان کودکان را برای زمانی که در مقابل صفحه تلویزیون صرف می کنند سرزنش کرد و اینکه آنها تقصیری ندارند که از طریق تلویزیون اطلاعات دگرگون شده را دریافت می دارند.
جان کندری می گوید: قرار نیست که تلویزیون از بین برود از سویی خیلی کم احتمال دارد که تلویزیون فضای مناسبی را برای اجتماعی کردن کودکان ایجاد کند."
در گذشته کودکان ناظر فعالیت بزرگترها بودند و آنچه را خانواده طی یک نسل به آنان آموخته بود الگویی برای نسل آینده می شد اما اکنون باید دریابیم که کودکان از محیط اطراف خود چه چیزهایی را فرا می گیرند؟ عواملی که محیط اطراف آنان را می سازد چه نام دارد؟ و تلویزیون به عنوان یکی از این عوامل چه می کند و چه باید بکند؟
در کتاب تلویزیون خطری برای دموکراسی زیر عنوان " چرا بچه ها تلویزیون تماشا می کنند؟" آمده است که : انگیزه کودکان از نشستن در پای تلویزیون با خواست بزرگترها فرق دارد. بزرگترها به اقرار خودشان برای سرگرمی به تماشای تلویزیون می پردازند ولی کودکان ضمن اینکه طالب سرگرمی هستند غالباً برای فهمیدن دنیای اطراف به تلویزیون می نگرند. بزرگترها معمولاً اهمیت کمتری برای تلویزیون قایل هستند و به آن با یک ساده باوری آگاهانه نگاه می کنند". تبلیغات تلویزیونی روی شخصیت کودکان، باورهای کودکان و اعمال کودکان به شدت موثر می افتد. معمولاً کودکان از دو سالگی تماشای فیلمهای کارتونی را شروع و تقریباً در 6 سالگی به تماشای تلویزیون عادت می کنند. یعنی قبل از اینکه به مدرسه بروند با تلویزیون دوست می شوند.
به نظر می رسد ورود تلویزیون به عنوان معلم به اعتبار معلم و معلمی پایان بخشیده است یا دارای این چنین قدرتی است زیرا امروزه دانش آموزان در حالی قدم به مدرسه می گذارند که به شدت از تکنیک تلویزیون و اثرات روانی آن متاثر شده اند و در حالی که مکانیسم تصویری و بصری تلویزیون ریشه در اعماق آنان دوانده است با سیستم کتاب و حروف چاپی وارد یک نزاع درونی و روانی می شوند این درگیری قربانیان زیادی را می طلبد. کودکان و دانش آموزان که نمی توانند و یا نمی خواهند از طریق قرائت آموزش ببینند و یا اصولاً توانایی خواندن را ندارند نوآموزانی که قادر به درک تسلسل منطقی حتی یک پاراگراف نیستند و نمی توانند افکار خود را برروی چند جمله مکتوب متمرکز کنند دیگر قادر نیستند بیش از چند دقیقه به بیان شفاهی معلم ویا یک سخنرانی توجه کنند و ارتباط منطقی جملات و مطالب را به خاطر بسپارند و یا حتی فراگیرند."
کودکان بر خلاف بزرگسالان که با دیگر رسانه ها ارتباط دارند بیشتر با تلویزیون در ارتباط هستند. به عقیده پژوهشگران علت علاقه کودکان به تلویزیون این است که به آنان امکان می دهد تا در ماجراهای پشت پرده زندگی کودکانه خود رسوخ کنند و دنیا و مردم را بهتر بشناسند. وقتی کودکان ما به دنیا می آیند باید کار دشواری را انجام دهند و آن انطباق پذیری به شکل صحیح روشن می شود و برآنان است که کودکان را برای وظایف آینده آماده کنند اما وقتی دیگر کسی به کودکان کمک نمی کند که دنیا را بشناسد آنان دست به دامان تلویزیون می شوند. در حال حاضر پدران و مادران وقت اینکه دنیای وسیع اطراف را به کودک بیاموزند از دست داده اند و از سویی تلویزیونی برای کودکان دست یافتنی ترین دریچه به دنیای افراد بالغ است. پس تلویزیون به کودک یک تصویر یا خیال دگرگونه ارائه میدهد زیرا در تلویزیون بیننده بیشتر از آنچه می بیند تاثیر می پذیرد و این نگرانی در مورد کودکان که بزرگ می شوند وجود دارد.

فصل اول
مبانی نظری تحقیق

تا زمانی که چارچوب نظری هر موضوع علمی مورد توجه و بررسی قرار نگیرد، فرایند پیشبرد تدریجی اهداف آن نیز دارای ابهام است. بدین منظور در این فصل مساله تحقیق و ضرورت و اهمیت آن و همچنین اهداف و روش تحقیق و روش گرداوری اطلاعات مطرح خواهد شد.

بیان مساله واهمیت موضوع تحقیق:
نتایج نظرسنجی درخصوص بررسی میزان استفاده کودکان و نوجوانان از رسانه ها که به تازگی در مرکز تحقیقات صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران انجام شده است، نشان می دهد 9/99 درصد کودکان و نوجوانان به تلویزیون دسترسی دارند و این گروه در شبانه روز به طور متوسط 4 ساعت و 16 دقیقه تلویزیون تماشا می کنند.
کودکان و نوجوانان از بین شبکه های تلویزیونی، بیشتر برنامه های شبکه پنج (44 درصد) و سه سیما (42 درصد) را تماشا می کنند. همچنین 52 درصد از این گروه به رادیو دسترسی دارند که 32 درصد شنوندگان کودک و نوجوان به شبکه پیام گوش می دهند.
گفتنی است 33 درصد کودکان، به ماهواره دسترسی دارند و 82 درصد بینندگان این گروه برنامه های ماهواره ای، شبکه های فارسی زبان را تماشا می کنند. 81 درصد کودکان و نوجوانان به دستگاههای صوتی و تصویری مانند VHS،VCD، DVD، 57درصد به رایانه و 49 درصد به دستگاههایی مانند میکرو، پلی استیشن، سگا و… دسترسی دارند.
شایان ذکر است عمده ترین ژانر مورد علاقه کودکان و نوجوانان در فیلم های ویدئویی مهیج و ترسناک (21 درصد) است.
نظرسنجی اخیر دربردارنده آماری نو و در عین حال نگران کننده است. به نظر می رسد با رشد چشمگیر ضریب نفوذ رسانه ها در خانوارهای ایرانی، به شکل قابل توجهی شاهد تغییر الگوی تماشا و سلیقه مخاطبین کودک و نوجوان هستیم.
نگارنده نیک به یاد دارد که در سال های نه چندان دور، پربیننده ترین برنامه های سیما در حوزه مخاطبان کودک و نوجوان، انیمیشن های دوبعدی و دلنشین عمدتا ژاپنی بود و ساعات اوج شنیدن رادیو توسط همین گروه مخاطبین، هنگام پخش سلام کوچولو بود و شب بخیر کوچولو".اما نظرسنجی اخیر بیانگر این نکته است که پربیننده ترین شبکه هایی رادیویی و تلویزیونی نزد کودکان، یعنی شبکه هایی مثل شبکه سه سیما و رادیو پیام، اتفاقا شبکه هایی هستند که نه گروه برنامه سازی خاص کودکان در آن ها فعال است و نه هیچ برنامه ای برای این مخاطبان دارد.
نفوذ بلاشک ماهواره ها و انواع دستگاه های نمایش فیلم خانگی به همراه سیل انبوه فیلم های رنگارنگ در دسترس این مخاطبان، اندک کورسوی چراغ برنامه های کودک و نوجوان رادیو و تلویزیون ملی را هم به قهقرا می برد. www.kayhannews.ir
لذا انتشار نتایج این نظرسنجی، به عنوان سندی قابل تامل درباره میزان و نحوه استفاده کودکان و نوجوانان از انواع رسانه های دیداری و شنیداری، می تواند محرک و انگیزه خوبی برای نظریه پردازان و تحلیل گران رسانه ای باشد تا با بررسی وضعیت کنونی و پس از آن ریشه یابی موضوع بحث، به طرح ساختارهای مدون و بدیع الگوسازی رسانه ای بپردازند. فراموش نکنیم نیمی از اقبال ابررسانه ها از جهت تولید برنامه هایی همسو و مطابق طبع مخاطبان خود است؛ اما کدام طبع؟! طبع و تمایلی که رسانه، طی فرآیند حساب شده سلیقه سازی، مخاطبان خود را به نحو شایسته و مطلوب سیاست های خود، همسو کرده است. سلیقه ذاتی مخاطب او را پای این رسانه ها نمی کشاند، بلکه سلیقه ای تماشای این برنامه ها را در نهاد مخاطب طلب می کند، که از سوی سلیقه سازان رسانه اکتساب نموده است.
هم تولیدکنندگان برنامه های تلویزیونی، و هم پدران و مادران خوب می دانند که دسترسی کودک به تلویزیون دشوار نیست. نه در قفسه ای قفل شده نگهداری می شود و نه روشن کردن آن برای کودکان دشوار است. متاسفانه این واقعیت نشان از بی اعتنایی جامعه به کودک و شرایط جسمی و روحی او دارد.
در یک جمع بندی کلی می شود گفت که تلویزیون و رادیو، دیواره های حائل میان جهان کودک و دنیای بزرگسالان را از میان برداشته است. و این، از سه راه مرتبط به هم صورت می گیرد، نخست آن که درک و فهم پیام آن ها نیازی به راهنما ندارد، دوم این که نه عنصر تفکر و نه حالت جسمی خاصی را نظیر ساکت و مرتب نشستن در کلاس درس- طلب نمی کنند و بالاخره سوم آن که هیچ گونه درجه بندی و تقسیم بندی ویژه ای برای تماشاچیان خود در نظر ندارد.
در این بررسی، تلویزیون جایگاه ویژه تری دارد. در کنار و در ارتباط با دیگر رسانه های ارتباط جمعی الکترونیکی- که پیوندی با کتاب و ادبیات مکتوب ندارند- تلویزیون شرایطی را پدید آورده است که به دوران قبل از ظهور ماشین چاپ کاملا شبیه و یکسان می باشد. همه ما به لحاظ ساختار جسمی و بیولوژیک یکسان هستیم، قادریم تصاویر را دیده و با شنیدن عبارات و جملات مربوط به آن، با آن پیوند برقرار سازیم. اطلاعات و پیام هائی که تلویزیون ارسال می کند، برای همه یکسان است. رمزی و رازی و ماجرائی و پیامی نیست که در پرده اسرار بماند و یا فقط به سمع و نظر تماشاچی ویژه ای برسد. و ناگفته پیداست، اگر رمز و رازی از زندگی و جهان بزرگ ترها، برای کودکان و نوجوانان وجود نداشته باشد، مقوله ای به نام طفولیت یا کودکی دیگر موضوعیت نخواهد داشت.
اما چاره چیست؟! تلویزیون دارای تکنیکی است که ورود همه کس را به میدان خود ممکن ساخته است. هیچ تجربه قبلی و هیچ اندوخته علمی و تئوری و فنی و مالی و هیچ گونه قدرت و توان و دانش خاصی را طلب نمی کند. هم خردسال شش ساله و هم انسان شصت ساله، شرایط لازم را برای بهره بردن از هر آنچه عرضه می شود دارا می باشند. حتی زبان تلویزیون و نوع ارائه و بیان مطالب، محدودیتی ارائه نمی کند. در زبان گفتاری می توانیم حروف یا کلماتی را طوری زمزمه کنیم که کودک حاضر در محفل توان فهم آن را نداشته باشد. و یا از عبارات و لغاتی استفاده کنیم که از حوزه تصور و درک خردسال به دور باشد. اما زبان تلویزیون و صحنه های آن واضح، گویا و از هرگونه پیچیدگی به دور است. هر آن چه که بر روی صفحه ظاهر می شود در معرض دید کودک قرار دارد و آن هم با وضوح کامل.
هیچ گونه محدودیتی و هیچ گونه انحصاری در دانستن و مطلع شدن، در تلویزیون وجود ندارد؛ و این مهم ترین تفاوت بارز میان کودک در سنین کودکی و جهان بزرگسالان، از میان برداشته شده است. نه تنها کودک در سنین کودکی یا بزرگسالی در جهان بزرگسالان، که اصولا هر گروه و دسته ای از اجتماع، به دلیل برخورداری از نوعی دانش انحصاری، از دیگران متمایز می باشند. اگر همه افراد می دانستند، آنچه را که یک وکیل دعاوی می داند، دیگر وکیل و وکالت معنی نداشت. اگر دانش آموز هر آنچه را که معلم او می داند، می دانست. دیگر تفاوتی میان معلم و شاگرد وجود نداشت؛ همچنین اگر دانش آموزان سال پنجم ابتدائی، هر آنچه را که دانش آموزان سال دوم یا سوم راهنمائی می دانند، بداند، دیگر چه ضرورتی برای درجه بندی کلاس های درس وجود دارد.
با عنایت به این نکات و رجوعی دوباره به آماری که در ابتدای این مطلب ارائه شد، تفکیک گروه های سنی و دسته های مخاطبان برنامه های مختلف تلویزیونی، به نحوی که این تقسیم بندی از سوی گیرنده پیام هم قابل درک باشد، بیش از هر زمان دیگری ضروری می نماید. از سوی دیگر، اطلاع رسانی و آگاه سازی والدین از پیامدهای استفاده بدون نظارت کودکان و نوجوانان، به موازات طرح های محدودکننده تماشاگران، به شکل قابل توجهی در خور توجه است. هر چند شاهد پذیرفته شدن این سیکل آزاردهنده در جامعه هستیم که استفاده کودکان و نوجوانان از تلویزیون تا تماشای آخرین برنامه های شامگاهی ادامه دارد و تا والدین خود را به سمت اتاق های خود بدرقه نکنند و آنها را نخوابانند، خود به خواب نمی روند.
در اینجا باز لزوم هم اندیشی میان اساتید و نخبگان دانشگاه، سیاستگزاران رسانه و منتقدان حوزه کودک و رسانه به شدت احساس می شود.

اهداف تحقیق:
مجموعه اهداف هر تحقیق زمینه ساز ایجاد نحوه تفکر به آن موضوع است و مشخص شدن این اهداف به محقق در جهت تعیین مراحل و شیوه عمل کمک شایانی می نماید بر این اساس اهداف تحقیق حاضر به شرح زیر است:
1. بررسی نقش رسانه های گروهی بر رفتار فردی و اجتماعی کودکان
2. بررسی میزان تاثیر رسانه ها بالاخص تلویزیون بر یادگیری کودکان
3. شناخت پیامدهای منفی تلویزیون در زندگی کودکان
4. ارائه راهکارهای مطلوب جهت کاهش اثرات وابستگی کودکان به تلویزیون

فرضیات تحقیق:
1. سن و جنس کودکان بر نحوه استفاده و تمایل کودکان به تماشای تلویزیون موثر است.
2. کودکان دارای توانایی ذهنی بالاتر، بیش از سایر کودکان به تماشای تلویزیون علاقه مندند.
3. کیفیت روابط عاطفی و خانوادگی کودکان بر میزان استفاده آنها از تلویزیون موثر است.
روش تحقیق:
در این تحقیق از روش اسنادی و بهره گیری از منابع کتابخانه ای و اینترنتی استفاده شده است.

فصل دوم
رسانه چیست و چه توانایی هایی دارد؟

ارتباط جمعی- تاریخچه رسانه های جمعی
ارتباط میان افراد که سبب انتقال مفاهیم، افکار و اطلاعات از فردی به فرد دیگرمی شود، شرط اصلی پیدایی و ادامه زندگی جمعی است؛ زیرا زندگی جمعی انسان ها بدون وجود ارزشها، هنجار ها، اهداف و حتی تعارضاتی که از طریق ارتباط به وجود می آید، معنا و مفهومی ندارد. بعلاوه پیدایی و پابرجایی ارزش های گروهی (اجتماعی)، هنجار ها،محتوای فرهنگی و همچنین روند های یادگیری اجتماعی و در عین حال تضاد های اجتماعی، فقط از طریق ارتباط به وجود می آید. افراد باید برای زندگی جمعی از اهداف، مقاصد، آگاهی هاو همچنین از تفکرو برداشت دیگران مطلع گردند تا به ارائه واکنشی در برابر آنان قادر گردند.
با وجود آنکه کلام متداول ترین راه برقراری ارتباط میان افراد، به اشکال مختلف انجام می گیرد. باید در نظر داشت که ارتباط غیر کلامی نیز سهم عمده ای در برقراری ارتباط میان افراد دارند. ساخت جوامع امروزی، نوع جدیدی از ارتباط را مطرح ساخته است که در دوران های قبل، هرگز امکان پذیر نبود. امروزه، فرد نه فقط قادر به برقراری ارتباط در گروه های کوچک است، بلکه در ارتباط جمعی با دیگر همنوعان خود نیز قرار دارد.
در یک دوران طولانی، شکل حاکم ارتباط میان انسان ها، ارتباط کلامی بود! فرهنگ، دانش و تمام دست آورد ها و تجربیات اجتماعی و تاریخی جامعه، از طریق کلام و گفتار، قابل انتقال بود. هر چند که با پیدایی خط و کتابت، بسیاری از وقایع مهم جامعه و به صورت مکتوب تا امروز هم باقی مانده است، اما اکثرنسخه ها در معرض نابودی و فساد قرار داشت و در عین حال، برای عموم قابل دسترس نبود. با رواج صنعت چاپ، امکان پیدایی نسخه های یکسان و مشابه که اشتباهات نسخه برداری در آنها دیده نمی شد، به وجود آمد. اما باز هم برای مدتی طولانی، امکان استفاده از کتاب و همچنین امکان برقراری ارتباط از طریق نوشته و چاپ و فقط در اختیار نخبگان و یا افراد باسواد یک جامعه باقی ماند که در کل، درصد ناچیزی از افراد جامعه را تشکیل می دادند. بعلاوه، هنوز این نوع ارتباط به افراد محدود بود و جمع و توده را در بر نمی گرفت.
از اوایل قرن نوزدهم و همزمان با اوج مرحله صنعتی شدن جوامع غربی،نوع جدیدی از ارتباط به وجود آمد که با تمام اشکال برقراری ارتباط در دوران های گذشته متفاوت بود. از این نوع ارتباط به عنوان ارتباط جمعی نام می برند. در اثرپیدایی شرایط سرمایه داری، ضرورت چاپ روزنامه هایی که به دست توده" برید، پیش آمد. زیرا تنها در شرایط سرمایه داری پیشرفته که امکان تولید انبوه"به وجود می آید، ضرورت برقراری ارتباط جمعی با"توده نیز مطرح می شود. گذشته از رابطه ای که میان تولید و مصرف کالا وجود دارد، تنها شرایط پیشرفته صنعتی- سرمایه داری، مفروضات لازم برای ایجاد رسانه های جمعی را به دنبال می آورد. به دنبال گسترش مطبوعات، انسان با گسترش رادیو در اوایل قرن بیستم و تلویزیون پس از نیمه اول قرن روبه رو شد. فرانتس دروگه در کتاب خود به نام معرفت بدون آگاهی به خوبی رابطه میان جامعه سرمایه داری و رسانه ها را مشخص می کند. تنها در مرحله ای از رشد جامعه که امکانات تکنولوژیک پیشرفته به وجود آمده و جامعه از لحاظ مالی نیز آن چنان پیشرفت کرده که امکان سرمایه گذاری های بزرگ برای واحدهای رسانه های جمعی به وجود آمده است، همچنین در اثر ظهور متخصص در هر زمینه و با تقسیم کار شدید میان آنها و شرایط اقتصادی سیستم سرمایه داری، امکان پیدایی رسانه های جمعی به وجود می آید. اما در عین حال، باید به شرایط اجتماعی سیاسی خاصی که در جوامع سرمایه داری حاکم است نیز توجه کرد. در این جوامع، افکار عمومی مورد توجه قرار می گیرد و دموکراسی و حاکمیت مشروع (از نوع وبری) مطرح می شود. اما گذشته از آن، امکان داشتن اوقات فراغت، یعنی اوقاتی که افراد هیچ نوع فعالیتی که مستلزم گرفتن دستمزد باشد، انجام نمی دهند و خود در مورد چگونگی گذران آن تصمیم می گیرند، در ارتباط نزدیک با رسانه های جمعی قرار دارد.
رسانه های جمعی خصلتی دو گانه دارند: از یک طرف خود محصول سازمان تولید پیشرفته سرمایه داری هستند و به صورت یک کالا به بازار ارائه می شوند و از طرف دیگ، به عنوان یک کالا، خود قادر به ارائه (یا فروش) افکار، ارزشها، هنجارها، نگرشها، و تمایلات هستند. باید متذکر شد که بخش عمده ای از سرمایه و تکنولوژی در جهت تولید وسایل ارتباط جمعی به عنوان کالا به کار گرفته می شود. ببه عنوان مثال، در تولید روزنامه ، صنایع متعددی از چوب، کاغذ تا ماشینهای پیشرفته چاپ دخالت دارند و این امر،در مورد رادیو و تلویزیون و سایر رسانه ها صدق می کند.
نوع جدید ارتباط در میان افراد جامعه از هر نظر با ارتباط فردی متفاوت است. این نوع ارتباط، خاص جامعه صنعتی- سرمایه داری است و فقط در رابطه با شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی این نوع جوامع به وجود آمده است. این ارتباط در جوامعی که در آن نوآوریهای فنی، شهرنشینی، تفکیکهای فرهنگی، اجتماعی، و… وجود دارد، برای رساندن اطلاعات به توده گسترده و ناهمگون ضروری است. زیرا افراد جامعه، بدون وجود رسانه ها، قادر به جهت گیری در زندگی فردی و اجتماعی نخواهند بود.
رسانه ها نه تنها اطلاعات مربوط به کشور و جهان را به اطلاع همگان می رسانند (این نوع اطلاع رسانی به دلیل درهم تنیده بودن وقایع جهانی بسیار ضروری است)، بلکه افراد جامعه نیز از نظر شغلی، خانوادگی و حتی فردی به رسانه ها وابسته هستند. انبوه اطلاعات شغلی، تخصصی از طریق رسانه ها در اختیار افراد ذینفع قرار می گیرد؛ پیشرفت شغلی بدون آگاهی از تغییرات سریعی که در رشته های خاص صورت می گیرد، عملاً امکان پذیر نیست و حتی موسسات رسمی آموزشی مانند مدارس و دانشگاه ها نیز قادر به ارائه کلیه تغییرات در زمینه های شغلی تخصصی نیستند. به این سبب، هر نوع پیشرفت شغلی به کسب اطلاعات از طریق رسانه ها بستگی پیدا می کند. اما بستگی افراد جامعه به رسانه ها، فقط به اخبار و اطلاعات علمی محدود نیست. بلکه آنان در زمینه زندگی خانوادگی و خصوصی خود نیز به رسانه ها نیاز دارند. امروزه رسانه ها اطلاعات مفید و علمی بسیاری در زمینه چگونگی تربیت کودکان، اصول خانه داری، آموزشهای عمومی زندگی و مانند آنها به افراد ارائه می دهند. گذشته از مسایل فوق، در جوامعی که دایماً در حال تغییر و تحول است، رسانه ها افکار، عقاید و نگرشهای جدید را در میان افراد جامعه پخش می کنند و با تاکید بر برخی نگرشها جنبه های مثبت یا منفی آن را باز می سازند. به جرئت می توان ادعا کرد که رسانه های یک کشور، سبب ایجاد آگاهی اجتماعی در افراد می گردند و بدون وجود رسانه ها افراد آن جامعه برای کسب هر نوع اطلاعاتی به شخص خود و یا محدوده کوچک آشنایان خود وابسته می گردند و به ناچار، برای انجام دادن هر کاری، به داوری و نگرش خود مراجعه می کنند. ما در اثر وجود رسانه ها و تبلیغ و تاکید بر اطلاعات، اخبار و رویدادهای اجتماعی و سیاسی، افراد جامعه از تازه ترین پدیده ها آگاه می شوند و نگرشها و باورهای عمومی جامعه نیز در اثر وجود رسانه ها تغییر می یابد؛ زیرا افراد دارای آگاهی اجتماعی می کردند و از وابستگی به خود رها می شوند و آگاهی جمعی نیز در آنان به وجود می آید در این شرایط، افراد دیگر تنها وابسته به خود باقی نمی مانند و از نگرش عمومی جامعه که از طریق رسانه ها مطرح می شود، پیروی می کنند، مرتون و لازار سفلد در مقاله مشهور خود با نام "رسانه های جمعی، سلیقه مردم و کنش سازمان یافته اجتماعی" کارکرد تقویت هنجارهای اجتماعی از طریق رسانه ها را به خوبی مطرح می کنند. رسانه ها از طریق ارائه درست و یا نادرست مطالب، باعث جهت گیری افراد می گردد و به نوعی، قادرند یک طرز تفکر عمومی در جامعه ایجاد کنند. به دلیل ارائه پیام از طریق رسانه ها افراد عقیده فردی خود را در مقابل عقیده اجتماعی (رسانه ها) می بینند و در بسیاری موارد در جهت پیام رسانه تغییر عقیده می دهند. ارتباطات جمعی در شرایط اجتماعی اقتصادی خاص به وجود آمده اند. در عین حال، چگونگی برقراری ارتباط جمعی یا برقراری ارتباط میان افراد کاملاً تفاوت دارد. در یک روند ارتباطی میان دو (یا چند نفر)، متوجه می شویم که گفتار یا کنش فرد اول باعث واکنش دیگری به صورت گفتار یا رفتار می گردد. باید توجه داشت که حتی نشان ندادن هر نوع واکنشی هم به عنوان نشانه ای برای فرد اول است که بر فرد اول تاثیر می گذارد و زنجیره ای از ارتباط را میان آن دو به وجود می آورد. معمولاً ارتباط را به صورت روندی در نظر می گیرند که در آن، یک نفر (یا عده بیشتری) از طریق انتقال نشانه های (معمولاً کلامی) سعی دارد تغییرات رفتاری یا نگرشی در فرد ( و یا عده بیشتری از افراد) به وجود آورد. در این روند ارتباطی، هر دو نفر دخالت دارند و کنش و واکنش آنان به طور مستقیم بر یکدیگر اثر می گذارد.
این شکل رایج ارتباط میان افراد است. در یک روند ارتباطی، حتی اگر فرستنده در برابر واکنش گیرنده تغییری در گفتار خود به وجود نیاورد، دست کم واکنش گیرنده را درک می کند. در عین حال، ارتباط میان افراد معمولاً بدون واسطه، مستقیم و رویاروی است (هر چند در مواردی نه چندان نادر، از یک وسیله ارتباطی نیز برای برقراری ارتباط استفاده می کند) نوع ارتباط میان افراد هم می تواند خصوصی (میان دو یا چند نفر) و یا عمومی (به صورت سخنرانیها یا تجمعات بزرگ تر) باشد.
اما همیشه برقراری ارتباط از طریق رسانه های جمعی، به صورت غیر مستقیم است؛ زیرا اصولاً بدون حاملان بسیار پیشرفته تکنولوژیک امکان برقراری ارتباط جمعی وجود نخواهد داشت. در عین حال، این نوع ارتباط همیشه عمومی است؛ بدنین معنا که همگان (توده) امکان استفاده از پیام رسانی را دارند. همچنین از خصوصیت دیگر ارتباط جمعی می توان از سرعت انتقال پیام در زمانی کوتاه در مواردی حتی همزمان به توده ای وسیع نام برد. پیام ارائه شده به سرعت مورد مصرف قرار می گیرد. اما در یک روند ارتباط جمعی بازخورد به تعداد بسیار ناچیزی وجود دارد.
در ارتباط میان افراد متوجه شدیم که هر نوع واکنش، بر دیگری تاثیر می گذارد و افراد دخیل در یک زنجیره ارتباطی، با استفاده از بازخوردهایی که میان آنان به وجود می آید، به رفتار و گفتار خود جهت می دهند. اما در رابطه با رسانه ها، امکان بازخورد ناچیزی وجود دارد و واکنش خوانندگان روزنامه، بر مقاله چاپ شده و منتشر شده تاثیری ندارد. همچنین واکنش بیننده و یا شنونده تلویزیون و رادیو نیز عملاً بر پخش فیلم و یا گزارش بدون تاثیر خواهد بود. هر چند که برخی معتقدند نظرخواهی از مردم، تلفن کردن و یا نوشتن نامه به رسانه ها، خود نوعی بازخورد است، اما مهم ترین عامل در بازخورد که همان مسئله همزمانی است، دیگر وجود ندارد و بازخورذ همیشه با تاخیر زمانی همراه خواهد بود. در عین حال، در این رابطه (چگونگی برقراری ارتباط جمعی) مسئله ساخت سازمانی رسانه نیز بسیار مهم است.
مسئله دیگری که در زمینه ارتباطات جمعی مطرح گشته و مورد بحث و تحقیقات زیاد قرار گرفته، مفهوم "توده، عامه و یا جمع است. در یک روند ارتباط جمعی عامه (گیرنده) برای ارتباط ناشناس است. و فرستنده پیام، گیرندگان پیام را نمی شناسد. برای زمانی طولانی در مجاورت خصلت ناشناس بودن گیرندگان پیام، خصلت منزوی بودن واتمی بودن نیز به توده نسبت داده می شد؛ اما امروزه دیگر در تحقیقات رسانه های جمعی بر""توده تنها""رایزمن تاکید نمی شود و دست کم هنوز افراد جامعه در چهار چوب گروه های اولیه و ثانویه در نظر گرفته می شوند. وجود این گروه ها تاثیر مهمی در جذب و قبول پیام های ارسالی دارد.

کارکرد رسانه های جمعی
پس از ورود مطبوعات به عنوان رسانه جمعی به زندگی افراد جامعه، در اثرپیشرفت های فنی، ورود رسانه های جمعی دیگر نیزامکان پذیر گشت. تلویزیون که در برخی موارد از آن به عنوان پر قدرت ترین" رسانه نام برده می شود، بعد از جنگ جهانی دوم، در حدود سال های 1946 وارد زندگی اجتماعی شد. استقبال از این رسانه، فوق العاده زیاد بود؛ به طوری که امروزه در کشورهای صنعتی و همچنین در میان قشر های متوسط کشور های غیر صنعتی، نه فقط اکثر خانوده ها یک دستگاه تلویزیون دارند، بلکه در مواردی دستگاه های گیرنده دوم و سوم تلویزیونی نیز وارد خانه شده است تا هر یک از اعضای خانواده،بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران قادر به تماشای برنامه دلخواه خود باشند.
در دهه های اخیر، پدیده های جدیدتر در زمینه ارتباطات جمعی امکان ایجاد تغییر عادات تماشای تلویزیون را به وجود آورده است. تعداد ایستگاه های پخش تلویزیونی، امکان انتخاب میان فرستنده های متعدد را به بینندگان می دهد و وجود ویدیو و امکان ضبط ویدیویی برنامه های تلویزیونی از وابستگی زمانی افراد به تلویزیون می کاهد و به آنان اجازه می دهد که در ساعت دلخواه و مناسب برنامه دلخواه خود را تماشا کنند. گسترش ماهواره ها نیز تغییرات عمده ای را به وجود خواهد آورد. اما این پدیده ها نو، هنوز تغییرات اساسی در عادات تماشای تلویزیون به وجود نیاورده است و احتمالاً در اثر گذشت زمان، تغییرات در این زمینه به صورت مشخص قابل مشاهده خواهد گشت.
در ابتدای رواج تلویزیون و استقبال شدید مردم از آن، در بسیاری از مباحث و گفت و گوها از آن به عنوان رقیب سرسخت سینما و حتی روزنامه ها (مطبوعات) نام می بردند. در این رقابت، هر یک از رسانه ها سعی کردند فعالیت های خود را به وجود این رسانه باعث نابودی رسانه های دیگر نگشته است، بلکه در واقع باعث ایجاد تفکیکی میان کارکرد رسانه ها شده است. به نوعی که در یک تقسیم بندی بسیار کلی، می توان ادعا کرد که کارکرد تلویزیون بیشتر دارای جنبه سرگرمی و تفریحی و کارکرد روزنامه ها بیشتر دارای جنبه خبری، تفسیری و انتقادی است. البته این تقسیم بندی بسیار گسترده است؛ زیرا امکان وجود ایستگاه های تلویزیونی با کارکرد خبری و همچنین وجود روزنامه با کارکرد و جنبه تفریحی و سرگرمی نیز هست.
در یک تقسیم بندی بسیار عمومی می توان از سه کارکرد رسانه ها، کارکرد اطلاعاتی، کارکرد آموزشی و کارکرد تفریحی نام برد. هر چند که در برخی تقسیم بندی ها از کارکردهای فرهنگی و تفسیری نیز نام می برند، حد و مرز ثابتی برای تعیین کارکرد رسانه های وجود ندارد. در عین حال، باید توجه کرد که حتی تقسیم بندی سه گانه تفریحی، آموزشی و اطلاعاتی نیز مغشوش است. زیرا یک پیام اطلاعاتی به خوبی می تواند جنبه آموزشی داشته باشد. همچنین یک پیام آموزشی می تواند دارای جنبه های تفریحی و سرگرم کننده باشد.
تعاریف دیگری نیز مانند تعریف لاسول وجود دارد که وظایف رسانه ها را مشاهده و کنترل محیط (جمع آوری اطلاعات درباره وقایع مهم) فعالیت های تحریری (انتخاب و تفسیر اطلاعات و اتفاقات) و انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی جامعه از نسلی به نسل دیگر را مطرح می کند. چارلز. ر. رایت از سرگرمی به عنوان کارکرد چهارم رسانه ها نام می برد.
با وجود آنکه مشخص کردن کارکردهای رسانه ها باعث ایجاد پیچیدگی می شود، اما می توان گفت که در تمام رسانه ها یک وظیفه و کارکرد مشترک وجود دارد؛ کارکردی که تا حد زیادی قدرت رسانه ها را نیز به وجود می آورد و آن، وظیفه یا کارکرد انتخابی (گزینشی) در میان تمام رسانه هاست. حجم اخبار، اطلاعات و همچنین برنامه های تفریحی و سرگرمی که به یک رسانه می رسد، بسیار بالاست و امکانات رسانه برای پخش تمام این پیامها از دیدگاه فنی، محدود است. مسوولان هر رسانه باید با توجه به محدودیتهای فنی و سازمانی خود، از میان انبوه اخبار و اطلاعاتی که به دست آنان می رسد، تعدادی را انتخاب کنند. چگونگی و ترتیب ارائه این اخبار را مشخص سازند و باید تصمیم بگیرند که آیا با این خبر، فیلم (تلویزیون) و یا عکس (مطبوعات) نیز پخش یا چاپ شود. در مورد انتخاب برنامه های تفریحی آموزشی نیز همین مشکل وجود دارد. گذشته از محدودیتهای فنی، باید توجه داشت که هر رسانه دارای چهارچوبهای فکری و جهان بینی خاص خود است. به این سبب، انتخاب نه فقط در زمینه مشکلات فنی، بلکه در زمینه طرز تفکر رایج در آن رسانه نیز انجام می گیرد. در نتیجه با پدیده گزینش، انتخاب، سرند کردن اطلاعات و پیامها از هر نوع، روبه رو هستیم. مرتون و لازار سفلد بر پدیده انتخاب تاکید بسیار زیاد دارند، زیرا رسانه ها از طریق انتخاب مطلب و پخش آن در جامعه، بر آن دسته از واقعیات اجتماعی که تا آن زمان به صورت منفرد و مجزا در جامعه وجود داشت و احتمالاً افراد جامعه هم از وجود آن آگاه بودند- اما اهمیت خاصی برای آن قایل نبودند- جنبه اجتماعی می بخشد. یعنی با انتخاب رسانه ، یک پدیده که افرادی از جامعه از وجود آن آگاه بودند، به یک پدیده اجتماعی تبدیل می گردد و توجه تمام افراد را به خود جلب می کند و موضوع بحث و صحبت با جامعه و یا به عبارتی موضوع گفت و گوی افراد عادی می شود؛ زیرا همه به صورت گسترده و اجتماعی از وجود آن آگاه شده اند و در مورد آن بحث می کنند. اهمیت این پدیده، بخصوص زمانی بیشتر می گردد که به مسئله اعتبار رسانه و انتقال آن به موضوع مورد پخش توجه داشته باشیم. رسانه های جمعی در جامعه، به خودی خود، یعنی بدون توجه به افرادی که در این سازمانها کار می کنند، دارای اعتبار اجتماعی هستند. بنابراین، اگر یک رسانه فرد یا موضوعی را در مباحث خود وارد کند (اشاره شد که این انتخاب در رابطه با چهارچوب های خاص سازمانی بررسی می کند و این حالتی است که مرتون از آن با نام کارکرد اعطای اعتبار اجتماعی رسانه به پیام نام می برد). در این حالت، به نظر افراد عادی جامعه چنین می رسد که موضوع، فرد و یا گروه انتخاب شده از طرف رسانه، یک پدیده معمولی و روزمره نیست، بلکه پدیده ای است که به اندازه کافی اهمیت داشته است تا از میان توده اطلاعات موجود انتخاب گردد. یعنی این پدیده از طرف رسانه ها به دلیل اهمیت خود انتخاب شده و اکنون به عنوان یک پدیده قابل توجه از رسانه پخش می گردد. بنابراین حال که مهر تایید رسانه بر این پدیده خورده است. پدیده ای که هر کس آن را در زندگی روزمره خود مشاهده می کرد و به دلایل خاص فردی آن را مهم و یا بی اهمیت می شمرد. به یک پدیده اجتماعی تبدیل می گردد و رسانه با نوع خاصی از جهت گیریهای فکری آن را پخش می کند. بدین طریق رسانه با انتخاب موضوع آن را به موضوع مورد بحث تبدیل می کند و در عین حال، همزمان با مطرح کردن و در عین حال، همزمان با مطرح کردن موضوع به عنوان یک موضع اجتماعی، نگرش مثبت یا منفی خود را نیز نسبت به آن بیان می کند. اکنون دیگر افراد جامعه نمی توانند بدون توجه از این پدیده بگذرند و حال که موضوع گفت و گو از طریق رسانه تعیین شده است، افراد جامعه نیز باید موضع و جهت گیری خود را نسبت به آن مشخص کنند.
شکافی که از این طریق در میان اخلاق شخصی و اخلاق اجتماعی به وجود می آید، باید با تصمیم گیری موافق یا مخالف پر شود. رسانه ها از طریق ارائه هنجارهای خاص اجتماعی به صورت مثبت، به افراد تلقین می کنند که رفتار ارائه شده در رسانه،رفتار مناسب اجتماعی است. به این ترتیب، رسانه با ارائه رفتار مناسب اجتماعی باعث ایجاد همنوائی در افراد می گردد. کارکرد ایجاد رفتار مناسب اجتماعی باعث ایجاد همنوائی نیز در رابطه با کارکرد انتخابی مطرح شده می شود. رفتار مورد تایید اجتماعی، همان رفتار ارائه شده از طریق رسانه هاست. در این زمینه باید یادآوری کرد که در ایجاد هنوایی، نه فقط رفتارهای ارائه شده در رسانه باعث افزایش همنوایی می گردد، بلکه ارائه ندادن رفتار، بسیار مهم تر از ارائه آن است. اگر نوع خاصی از رفتار از طریق رسانه ها هرگز مورد انتخاب و پخش قرار نگیرد، در واقع معلوم می شود که پدیده هایی که رسانه ها آن را انتخاب و پخش نمی کنند، به اندازه کافی جالب و همه پسند نیستند که موضوع بحث و صحبت اجتماعی قرار بگیرند. و در عین حال، ارائه نشدن رفتار از رسانه ها خود به معنای رفتار ناهمنوا در جامعه است. زیرا رسانه با پخش رفتارهای نامطلوب، نه تنها افراد را به ارائه رفتار مشابه تشویق می کند، بلکه به نوع دیگر امکان ارائه رفتار ناهمنوا را نیز به شدت کاهش می دهد.
رسانه ها از طریق ارائه مسئله، موضوع خاصی که چگونگی ارائه آن با کارکرد انتخابی رابطه مستقیم دارد، باعث مطرح شدن آن موضوع و اعتبار اجتماعی برای آن می شوند. نگرش مثبت یا منفی رسانه در رابطه با پدیده مورد بررسی باعث می گردد افرادی که تا آن زمان تفکر خاصی در مورد آن موضوع نداشتند و همیشه بی تفاوت از کنار آن می گذشتند، برخورد و نگرش خود را در رابطه با آن مشخص کنند. همچنین، از طریق ارائه رفتار مورد قبول رسانه ها، همنوایی رفتاری نیز در جامعه تبلیغ و تشویق می گردد. در اثر وجود رسانه ها، رفتار همنوای اجتماعی همان رفتاری خواهد بود که رسانه آن را مطرح کرده و ارزش گذاری مثبت درباره آن انجام داده است. رفتار های طرح نشده در رسانه، به نوعی جز الگوهای رفتاری همنوا نیست.
مرتون و لازارسفلد از کارکرد دیگر رسانه ها به عنوان تاثیر بر ذوق و سلیقه افراد نام می برند. رسانه های جمعی، بخصوص تلویزیون، بسیار مورد انتقاد قشر روشن فکر جامعه قرار می گیرند. آنان ادعا می کنند که تلویزیون باعث نزول فرهنگ و هنر جامعه می شود. واقعیت این است که رسانه های جمعی، توده ای یا مردمی نیست. بلکه بیشتر بدین معناست که هنر از طریق رسانه ها برای مردم عادی و توده عرضه می شود. دورانی بسیار طولانی، تا پیدایی رسانه های جمعی، هنر خاص قشر و طبقه بالا، اعضای مرفه و یا برگزیدگان جامعه بود. هنرمندان به دلایل محدودیتهای خاص، آثار خود را به قشر مرفه جامعه ارائه می دادند و از طرف آنان مورد تشویق و پشتیبانی قرار می گرفتند. هر شکل از هنر، ادبیات، موسیقی، نقاشی و تئاترو…… برای طبقه مرفه جامعه بود، زیرا این افراد از سطح سواد بالای جامعه زمان خود برخوردار بودند و نه تنها قادر به درک آثار هنری بودند، بلکه می توانستند هزینه های مربوط به آثار هنری را پرداخت کنند. به این ترتیب، این قشر از جامعه هنر را در اختیار خود داشت، آن را تشویق می کرد و باعث پیشرفت هنر می شد. امروزه، در اثروجود رسانه ها هنر از کنترل افراد خاص و برگزیده جامعه خارج گشته و در دسترس عموم قرار گرفته است و از طریق مطبوعات و رادیو و تلویزیون، آثار هنری همه بزرگان هنر به مردم عادی قابل ارائه است. اما نکته مورد انتقاد در این جا نهفته است که اکثررسانه ها هنر را هم سطح سواد و درک هنری توده مردم(عامه) ارائه می دهند. هر چند که در اکثر کشور های صنعتی، پدیده بیسوادی وجود ندارد و در سایر مناطق نیز سعی شده است بی سوادی از میان برداشته شود، اما در همه کشور ها، اکثریت افراد با سواد دارای آن حد از سواد هستند که به آن با سوادی رسمی می گویند. این افراد قادر به خواندن هستند و مفاهیم ساده طرح شده در یک قالب را درک می کنند؛ اما از درک محتوای کلی مطلب، بخصوص اگر سطح مطالب نوشته شده دشوار باشد، عاجزند. در این حالت مطلب کلی که باید مورد بررسی و ذقت قرار گیرد، از دید آنان پنهان می ماند و شکافی میان قابلیت خواندن و قابلیت درک مطلب به وجود می آید. در واقع، عده کمتری قادر به درک مطالب (بخصوص مطالب پیچیده) هستند، اما افراد کمتری با دید انتقادی به مطالب خوانده شده توجه می کنند. همین مطلب در مورد ارائه مطالب از رسانه هایی مانند رادیو و تلویزیون نیز صدق می کند. مطالب این رسانه ها برای عامه مردم است و همه از آن استفاده می کنند؛ اما عده کمی از افراد با دید انتقادی به این مطالب توجه می کنند. بدون شک در طبقات متوسط و پایین جامعه افرادی وجود دارند که درک بسیار دقیق و خوب هنری دارند، اما در این زمینه، تک تک افراد جامعه مورد نظر نیستند. بلکه جامعه در کل، دارای درک هنری پایینی است و در میان توده گیرنده مطالب رسانه ها، نخبگانی که دیروز هنر فقط برای آنان ارائه می شد، درصد ناچیزی را تشکیل می دهند.
در زمینه سطح ذوق و شعور هنری تضادی وجود دارد: باید اذعان کرد که سطح سواد و شعور ذهنی تک تک افراد جامعه از دوران قبل بالاتر رفته است؛ اما در عین حال، سطح عمومی سلیقه و هنر و معیارهای زیباشناختی جامعه دچار نزول شده است و گفته می شود که رسانه ها در نزول سطح هنری جامعه دخیل بوده اند.
وظیفه رسانه چیست؟
آیا رسانه باید خود را با سطح سلیقه هنری توده مردم انطباق دهد و یا مطالبی بالاتر از سلیقه و درک آنان ارائه دهد و در واقع، سعی در بالا بردن سطح عمومی فرهنگ جامعه داشته باشد؟ برخی از آزمایشها، ناتوانیهای رسانه را در ارتقای سطح فرهنگی نشان می دهد. به عنوان مثال می توان از بعضی فرستنده های رادیویی نام برد که به منظور بالا بردن سطح هنر برای افراد طبقه پایین، به پخش موسیقی کلاسیک اقدام کردند. بررسیهای بعدی نشان داد که افرادی که هدف رسانه بودند، از شنیدن این برنامه ها خودداری کرده اند و فقط کسانی که از قبل به این نوع موسیقی علاقه مند بودند، به صورت شنوندگان برنامه باقی ماندند. با وجود این، برخی افراد بدون آشنایی قبلی با موسیقی کلاسیک جذب ملودیهای پر جنب و جوش برخی از قطعات شدند و از آن لذت بردند. در هر صورت شاید ارائه مداوم این قبیل آثار تاثیری در ارتقای سلیقه افراد داشته باشد؛ در صورتی که اقدام مخالف، یعنی هم سطح کردن ذوق و سلیقه رسانه با ذوق و سلیقه پایین ترین سطح جامعه، دست کم نمی تواند به عنوان کوششی در جهت اعتلای سلیقه عموم مورد قبول باشد.
با توجه به نکاتی که مرتون و لازارسلفد از آن نام می برند، متوجه اهمیت و قدرت رسانه ها می شویم. در واقع، با پخش هر نوع مطلب از طریق رسانه، یک مسئله، یک پدیده و یا یک موضوع به صورت عمومی و اجتماعی مطرح می شود و نظر رسانه هم به صورت قبول یا رد آن پیام مطرح می گردد. در این حالت، دیگر نمی توان بی تفاوت باقی ماند و باید نظر خود را با رسانه همراه کرد و یا درمقابل آن قرار گرفت. این اتفاق در مورد اخبار، اطلاعات رسمی و همچنین نگرشهایی که در فیلمها، سریالها، برنامه های تفریحی و آموزشی مطرح می شود نیز وجو دارد. بخصوص که این دو محقق معتقدند که سطح ارائه این برنامه ها در سطح ذوق و سلیقه مردم معمولی است و به این ترتیب برای اکثریت جامعه قابل درک است.
قدرت تاثیر رسانه های جمعی
با شروع جامعه صنعتی، در جوامع تغییرات اساسی به وجود آمد و جهان بینهای آزادیخواه – حتی قبل از اوج گیری صنعت – قدمهای اساسی را در جهت تغییر جامعه قدیم برداشتند. مهم ترین تاثیر این افکار در زمینه رهایی فرد از قید و بندهای خانوادگی بود.
در دورانی بسیار طولانی افراد در خانواده زندگی می کردند؛ آنان معاش خود را از طریق خانواده تامین می کردند و قدرت پدرسالارانه نه فقط بر وظایف افراد در زمینه تقسیم کار بر آنان اثر می گذاشت، بلکه پدرسالار، افکار و عقاید سنتی خانواده را به نسل جوان نیز منتقل می کرد. بنابراین، افراد نه تنها از نظر اقتصادی به خانواده و محیط خانوادگی وابسته و متکی بودند، بلکه از نظر تفکر و نگرش نیز به خانواده وابستگی داشتند. با از میان رفتن خانواده های گسترده و رشد خانواده های هسته ای، قدرت خانواده در زمینه ارائه طرز تفکر و نگرش به افراد نیز کاهش یافت، بخصوص با توجه به تغییرات شدیدی که در قرن نوزدهم-و امروزه بسیار شدیدتر- در جامعه به وجود آمد، خانواده ها از نظر عینی نیز دیگر قادر به ارائه خط تفکر به نسل جوان نبودند. افکار و تفکرات خانوادگی در برابر افکار جامعه رنگ باخت و حتی در مواردی در برابر یکدیگر به صورت دو قطب متضاد قرار گرفت. همچنین پیدایی مفاهیمی مانند آزادی، دموکراسی، تفکر و منطق، الزاماً احتیاج به افکار عمومی (در برابر افکار فردی) را مطرح کرد.
رسانه ها درجوار نهادهای دیگری که طرز تفکر جامعه را می سازند، نقش عمده ای ایفا می کنند. ادعا می شود که افکار عمومی در دوران فعلی از طرف رسانه ها به نوعی ساخته می شود که افراد گمان می کنند تفکر فرد ناشی از دنباله روی از افکار عمومی تبلیغ شده از سوی رسانه هاست. در برهه هایی از زمان به خوبی مشخص شد که دولتهای خودکامه، قادر به جهت دادن افکار عمومی هستند. سلسله تحقیقاتی که در زمینه قدرت تاثیر گذلری حزب ناسیونالیست سوسیالیست آلمان هیلتر صورت گرفت، به این برداشت پاسخ مثبت می دهد. در عین حال، چنین به نظر می رسد که در جوامع کنونی با تعداد رسانه ها و امکانات متفاوت برای توده مردم تا حدودی لز قدرت رسانه کاسته شده است. در واقع، باید گفت که در زمینه تاثیر گذاری رسانه بر افکار و نگرشهای مردم از چند مرحله تفکری خاص گذشته ایم. در ابتدا تصور عمومی بر قدرت بی نهایت رسانه ها بود و گمان می کردند اگر فردی کنترل رسانه را در دست داشته باشد، به آسانی قادر خواهد بود افراد را به انجام دادن رفتارهایی در جهت میل و تمایل خود وادار کند. پایه های نظری این نگرش بر دو عامل استوار بود.یکی از این عوامل نظریه های روان شناسی غرایز بود که بر وجود مکانیسمهای بیولوژیک ذاتی و تا حدودی مشابه در میان افراد تاکید می کرد. در میان افراد جامعه غرایز مشخصی وجود دارد که در اثر تحریک، باعث بروز رفتار حدوداً مشابهی در میان آنان می گردد؛ یعنی اگر فرستنده، پیامی در جهت تحریک این غرایز برای توده بفرستد، توده نیز در جهت محرک دریافت شده، پاسخی حدوداً مشابه ارائه می دهد.
جامعه شناسی در اوایل قرن بیستم، از جامعه توده ای نام می برد و افراد جامعه را به صورت توده ای تنها و منزوی که با دیگران به گونه ای گمنام و ناشناس ارتباط برقرار می کرد، در نظر می گرفت. جامعه شناسان بر این عقیده بودند که گروه های اولیه که باعث حفظ و ثبات شخصیت افراد هستند، با پیدایی جامعه صنعتی- شهری از بین رفته اند و افراد به صورت منزوی در جامعه قرار گرفته اندو به این ترتیب در برابر محرکهای ارائه شده از طرف رسانه ها، کاملاً بی دفاع هستند. بدون شک، شرایط اجتماعی- اقتصادی آن دوران در این نوع تفکر دخیل بود. صنعتی شدن و رشد شهر ها، افراد را از محیطهای ماُنوس و آشنای روستایی به شهر های غریب کشانده بود،تقسیم کار شدید در محیط کار و انجام دادن کار های ساده ولی یکنواخت باعث از خود بیگانگی افراد در محیط کار می شد. فرد، هیچ پیوندی با کار خود نداشت. کلیه تصمیم گیری های مربوط به تولید، بدون دخالت او انجام می گرفت و او به یک شئ بی هویت تبدیل شده بود. این بی هویتی در رابطه او با دیگران نیز دیده می شد. همکار، همسایه، همشهری برای او افراد ناشناسی بودند که در مکان های عمومی با یکدیگر به طور رسمی برخورد می کردند. وابستگیها و ارزش های گروهی برای او وجود نداشت؛ فرد از طریق خانواده نیز دیگر پشتیبانی نداشت؛ زیرا خانواده به صورت تجمع مصرفی برای اعضای خود در آمده بود و وابستگی های عمیق و اساسی خانواده از میان رفته بود.

فصل سوم
جهان جدید تلویزیون

در این فصل مقدارزمانی که کودکان در شرایط مختلف سنی صرف تماشای تلویزیون میکنند،آغاز سن تماشای تلویزیون، دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان و انتظاراتی که کودکان و والدین آنها از تلویزیون دارند مورد بررسی قرار می گیرد
یک کودک معمولی را در نظر بگیرید که در عصر تلویزیون به دنیا آمده است، در خانه ای که او زندگی می کند، مناظر روی صفحه تلویزیون همچون کاغذ دیواری منزل با محیط اطراف وی آمیخته است. با این همه احتمالاَ تلویزیون اولین رسانه جمعی نیست که کودک با آن تماس نزدیک برقرار می کند.
کتاب اولین رسانه جمعی کودک است. وقتی که پدر یا مادر به هنگام خواب داستانی را برای کودک خودمی خواند او را با کتاب آشنا می کند. بنابراین کودک با کتاب نه به عنوان یک ماده چاپی، بلکه به عنوان نوای پدر و مادر که قصه ای را برای وی نقل می کنند آشنا می شود. اینها دو ویژگی سالهای اولیه تجربه کودک در زمینه رسانه های جمعی است. این تجارب دیداری شنیداری(یا فقط شنیداری) و محتوای اصلی انها داستان است.
اولین داستانهایی را که یک کودک می شنود کدامند؟ ما کوشیدیم فهرستی از این داستانها را از طریق والدین جمع آوری کنیم و به عنوانهایی دست یافتیم که از تنوع حیرت آوری برخوردار بودند. اما بیش از آنکه واقعی باشند، تخیلی هستند. قهرمان اکثر این گونه کتابها غالباَ حیوانات و بیشتر با تصویر همراه هستند.

یک کودک چه وقت استفاده از تلویزیون را شروع می کند؟
اولین تجربه مستقیم کودک با تلویزیون، عموماَ از دو سالگی شروع می شود. در آغاز احتمالاَ کودک به شنیدن برنامه ای می پردازد که شخص دیگری آن را گرفته است. اما دیری نمی پایید که کودک خود شروع به کشف جهان تلویزیون می کند و به سلیقه ها و ارجحیتهای خاص خود شکل می دهد. در سه سالگی کودک می تواند برای انتخاب برنامه' مورد علاقه اش فریاد بکشد. احتمالاَ این برنامه ها، برنامه های کودکان هستند، یعنی به عنوان برنامه های تلویزیونی کودکان شهرت یافته اند.
قهرمان این برنامه ها نوعاَ حیوانات و شخصیتهای نقاشی متحرک هستند و سهم عمده ای از همه آنها را خیال پردازی و عملیات مختلف تشکیل می دهد. بدین ترتیب ما تلویزیون را به عنوان وسیله ای برای خیال پردازی به کودکان معرفی می کنیم. تعمق در واقعی و نه دنیای خیالی آشنا شوند چه تاثیری بر استفاده بعدی آنها از تلویزیون خواهد داشت، امری در خور توجه است.
پس از آن در سه سالگی یک کودک معمولی نسبتاَ به طور مرتب از تلویزیون استفاده می کند. دراین زمان، مجله ها نیز برایش اهمیت پیدا می کنند. این مجله ها د راغلب موارد، مجله های مصور هستند.او به مقدار قابل ملاحظه ای به خواندن تصویری 1 می پردازد. از روی بعضی تصاویر سریع می گذرد و مدت زیادی به تصاویری که برایش جالب باشند چشم می دوزد. تا سن شش یا هفت سالگی کودک مجله ها را فقط به عنوان مجموعه تصاویری و به عنوان منابع داستانهایی که والدین برایش می خوانند و یا به عنوان محلهایی برای تظاهر به خواندن می شناسد. با وجود تصاویری که دراین زمان و در آغاز زندگیش مشاهده می کند قاعدتاَ باید تاثیر قابل ملاحظه ای بر وی داشته باشند. معمولاَ حدود سه تا شش سالگی با رادیو آشنا می شود. در آغاز، زمانی که یکی از افراد خانواده ان را روشن می کند به آن گوش می کند. آنچه که پخش می شود ممکن است یک موسیقی پرطرفدار باشد که توسط برادر و یا خواهر نوجوانش انتخاب شده است و یا یک برنامه نمایشی در هنگام روز باشد که مادر برای سرگرم شدن هنگام انجام کارهای منزل انتخاب کرده است و یادر برخی مواقع یک برنامه خبری باشد که احتمالاَ توسط پدر گرفته شده است. احتمالاَ اغلب شنیده های رادیویی کودک برای مدتی به شکل استراق سمع صورت می گیرد تا به شکل انتخاب شخصی. اما بعضی از برنامه هایی را که خوشایند اوست کشف می کند و می کوشد که دوباره آنها را دوباره بشنود. برنامه هایی که مثل موسیقی شاد و یا برنامه های رادیویی ویژه کودکان.
احتمالاَ بعضی از والدین کودکان را در سالهای پیش از دبستان به سینما می برند، اگر با والدینش به یک سینمای ماشین رو2 برود احتمالاَ اولین تجربه وی از سینما، نمایش خاص بزرگسالان خواهد بود. در این صورت وی بیشتر طول شب را در صندلی عقب ماشین به چرت زدن خواهد پرداخت. اگر به سالن سینما برده شود شاید اولین فیلمی که ببیند یک وسترن یا یک فیلم کارتونی باشد، می کوشد که یک فیلم کارتونی یا یک فیلم کابویی ببیند.
در شش سالگی کودک معمولاَ با تمامی رسانه های سمعی و بصری آشنا و دلبستگی و ارجحیتی قوی در مورد برنامه های تلویزیونی در وی ایجاد شده است و با رسانه های چاپی از طریق تصاویر و داستانهایی که افراد به کمک این رسانه ها برایش می خوانند برخورد کرده است. البته استفاده فعال از رسانه های چاپی با رفتن به مدرسه شروع می شود. وقتی که خواندن را می آموزد بعضی از داستانها را با صدای بلند برای خود می خواند. او داستانهای ساده را می خواند و در این حال چشمهایش به سرعت بین متن و تصویر در حرکت هستند. او مجله های مربوط به کودکان را می یابد و شروع به تفسیر بعضی از تصاویر مجله های مصور می کند. از طریق بعضی از تصاویر مجله های مصور می کند. بالاخره به سودمندی روزنامه پی می برد. در اینجا وی معمولاَ با داستانهای مصور کوتاه روزنامه شروع می کند(اگر چه تعداد اندکی از کودکان از همان اول به خواندن خبرها می پردازند). قبل از ده یا یازده سالگی، کودک هنوز به خواندن مطالب بسیار متنوعی در روزنامه نپرداخته است.
برای یک کودک معمولی این روند یادگیری چگونگی استفاده از رسانه های جمعی، از زمانی که صدای رادیو و تلویزیون برای اولین بار با محیطش در می آمیزد تا زمانی که بتواند به روزنامه ها یا مجله ها نگاه کند و تا اندازه ای با اطمینان و مهارت تصمیم بگیرد که چه چیزی را بخواند، تقریباَ ده سال به طول می انجامد. اجازه دهید نظر شما را به چند موضوع مهم در طی این دوره جلب کنم. اولاَ، واضح است که الگوی آشنایی کودک با رسانه ها یک الگوی کنترل فزاینده کودک بر محتواست. در آغاز، رادیو و تلویزیون صرفاَ در زمینه و خارج از کنترل کودک هستند. کودک تا مدتها نمی تواند تصمیم بگیرد هنگام خواب چه داستانی را بشنود. بعداَ خود موفق به انتخاب برنامه مورد علاقه اش از تلویزیون یا داستانهای مورد نظرش برای مطالعه یا شنیدن خواهد شد. اما هنوز فهرست و ساعتها پخش برنامه ها، آمادگی و در دسترس بودن والدین و البته بی شک نظر اشخاص دیگر درباره آهنگ و سرعت پرداختن به رسانه ها و آنچه باید در پرداختن به رسانه ها مورد تاکید قرار گیرد کودک را مقید می کند. با نگاه کردن به تصاویر چاپی کودک فرصت تکرار، تعیین سرعت و آهنگ مورد نظر خود و تصور داستانهای مورد علاقه استفاده را پیدا می کند. لکن او هنوز تحت تسلط سلیقه بزرگسالانی است که مجله در وهله اول از طریق آنها در اختیارش گذاشته قرار می گیرد. ائلین معتقد است تسلط واقعی کودک بر یک رسانه هنگامی صورت می گیرد که می تواند بخواند. زمانی که مهارتش افزایش می یابد کنترل بیشتری بر شرایط پیدا می کند. او زمان بندی، سرعت و مواد تکرار را به گونه ای مناسب حال خود، تغییر می دهد. بالاخره به فرابند انتخاب کردن مسلط می شود. او یاد می گیرد که در روزنامه ها چه چیزهایی را می توان یافت، در انواع و اقسام مجله ها چه چیزهایی موجود است و کتابهای مورد نظر برای مطالعه خود را کجا پیدا کند. حدود ده سال طول می کشد تا این آزادی را بدست آورد.
در وهله دوم، شایان توجه است که کودک تقریباَ به طور کامل از جنبه خیالپردازی و به عنوان تجربه های دیداری و شنیداری با رسانه ها آشنا می شود. البته این امر در کودک در مرحله نخستین استفاده از تلویزیون می تواند به خوبی گویای این امر باشد که چرا این فکر که تلویزیون (برای خیال پردازی ) است به قدری در کودک ریشه دارد که غالباَ تفکر راجع به تلویزیون آموزشی و اجازه دهید بگوییم تفکر راچع به آن به عنوان یک استفاده مناسب از این رسانه، بیش از هر چیزی برای وی دشوار می شود. به همین نحو این امر می تواند گویای آن باشد که چرا رسانه های چاپی در چارچوب پیوند کنونی خود با مدرسه، منابع مناسبی برای یافتن مطالب اطلاعاتی در مقایسه با مطالب تفریحی به شمار می روند.
سوم آنکه تسلط تلویزیون در این ده سال اول عمر کودک امری شگفت آور است. در منطقه کوهستانی راکی، جایی که تلویزیون بیشترین قدمت را از نظر استفاده دارد، سن میانه ای که کودکان در آن سن استفاده از تلویزیون را شروع می کنند، 2سال و هشت ماه است و این بدان معنی است که نیمی از کودکان دو سال و ده ماهه استفاده از آن را شروع کرده اند. در سانفرانسیسکو، شهری که ما تلاشهای ویژه ای را برای تمییز میان استفاده از روی کنجکاوی و استفاده مرتب از رسانه ها به عمل آوردیم، دریافتیم که 37 درصد از کودکان در سه سالگی، دو سوم انها در چهار سالگی، بیش از 80 در صد در پنج سالگی (سن کودکستان) و بیش از 90درصد آنها در شش سالگی یعنی هنگامی که در سال اول تحصیلات ابتدایی هستند از تلویزیون کم و بیش به طور مرتب استفاده می کنند.
وقتی که این اطلاعات را با چگونگی استفاده کودکان از سایر رسانه ها مقایسه می کنیم، در می یابیم که هیبت تلویزیون بسیار زیاد است. حتی در سه سالگی، وقتی که مدت متوسط تماشای تلویزیون حدود 45 دقیقه در روز است، کودک حتی در مقایسه با شنیدن داستان وقت بیشتری را صرف تماشای تلویزیون می کند، در سالهای قبل از دبستان، مدت استفاده از تلویزیون از مدت استفاده از سایر رسانه ها خیلی بیشتر است، در حقیقت این مدت از مجموع مدت استفاده از سایر رسانه ها هم فراتر می رود. از هر ده کودک، نه نفر قبل از آنکه اولین روزنامه را خوانده باشند با تلویزیون آشنایی کامل پیدا کرده اند(در واقع دو ساعت در روز تلویزیون تماشا می کند) و از هر ده نفر، هشت نفر قبل از آنکه اولین کلمه از هر نوع مطلب چاپی را بر زبان آورند کاملاَ با تلویزیون آشنایی دارند. تقریباَ دو سوم از آنها، قبل از آنکه تجربه زیادی از سینما داشته باشند، بیننده تلویزیون هستند. حتی در پایان دهمین سال وقتی که آنها تا حدی از تمامی رسانه ها استفاده کرده اند، تلویزیون تنها رسانه ای است که هر روز آن را مورد استفاده قرار می دهند. بر طبق یافته های ما در ده سالگی محتملاَ سه چهارم از همه کودکان در هر روزی که تصور کنیم بیننده تلویزیون هستند. این مقدار دو برابر مقدار استفاده از هر رسانه دیگری در آن سن است.
بنابراین، تلویزیون است که بیش از هر رسانه دیگری یک مجموعه عمومی از اطلاعات را برای دوران نخست اجتماعی شدن کودک مهیا می کند. این تلویزیون است که بیش از هر کانال دیگری زمینه را برای نزدیک شدن کودک به رسانه ها فراهم می کند.
مبنای تصمیم گیری او برای انتخاب در رسانه های دیگر، همان چیزی است وی یاد گرفته است از تلویزیون توقع داشته باشد.
از نظر زمان شروع استفاده از تلویزیون و سایر رسانه ها، میان کودکان تفاوتهای فردی قابل توجهی وجود دارد. بنابراین بهتر است مطلبی درباره اینکه چه کودکانی ممکن است استفاده از رسانه زودتر شروع می کنند، برای مثال مواردی که گاه بگاه طی این بررسی به آنها برخورد کردیم و در آنها والدین گهواره کودک را به گونه ای روبرو دستگاه تلویزیون قرار می دادند که کودک بتواند تلویزیون تماشا کند، این موارد محتملاَ در خانواده هایی یافت می شوند که سطح تحصیلی والدین کمی بیش از دوره ابتدایی است و مشاغلی کارگری دارند و قادر به استخدام پرستار بچه برای کودکان خود نیستند. با وجود این، در مجموع فرزندان والدین تحصیلکرده این رسانه را زودتر مورد استفاده قرار می دهند.
به ویژه، این کودکان احتمالاَ به دلیل تقلید از والدین و با به دلیل اینکه دسترسی آنها به رسانه های چاپی در خانه از احتمال بیشتری برخوردار است، یاد میگیرند که کتاب را زودتر از کودکان دیگر مورد استفاده قرار دهند. اما آنها نوعاَ تلویزیون را نیز زودتر مورد استفاده قرار می دهند و جالب این جاست که به احتمال بیشتر همه رسانه ها را با دیدن و خواندن و یا شنیدن مطالب مربوط به بچه ها شروع می کنند. کودکانی (تقریباَ تعداد کمی) که تلویزیون را با درامهای جنایی و فیلمهای وسترن شروع می کنند معمولاَ در خانواده هایی یافت می شوند که برادرها، خواهرها و یا والدینشان این نوع برنامه ها را زیاد تماشا می کنند. معمولاَ خانواده های بزرگ یکی از شرایطی است که موجب می شود کودک زودتر به تماشای تلویزیون بپردازد. در این حالت کودک کم سن و سال از بچه های بزرگتر تقلید می کند و انگیزه پیوستن به آنها را دارد. در شرایط برابر بچه های باهوشتر استفاده از رسانه ها را زودتر شروع می کنند. اما در وضعیتی که تلویزیون خانه در دسترس باشد، کودکان احتمالاَ در سنینی که تا چند سال قبل سن بسیار کمی به نظر می رسید مقدار چشمگیری از برنامه های تلویزیونی را تماشا می کنند.

کودک چه مقدار وقت صرف تلویزیون می کند؟
این پرسش آنگونه که به نظر می رسد، ساده نیست. هزینه مشاهده رفتار تلویزیونی تعداد کثیری از کودکان در طی مدتی طولانی به اندازه ای گران است که در عمل قابل اجرا نیست، بنابراین محقق مجبور است برآوردهای دیگران را در مورد میزان تماشای تلویزیون ملاک قرار دهد. اما برآورد چه کسی را، کودک یا مادر کودک؟ همچنین چگونه باید به این برآورد دست یافت؟ از روی حافظه افراد، از روی یادداشتهای روزانه و یا از طریق بررسی فهرستی از برنامه ها که توسط کودک علامت گذاری شده است؟ مقادیر به دست آمده حاصله، بر حسب هر یک از اینها با هم فرق دارند.
به طور کلی ما از رقمهایی که در بین چندین برآورد قرار دارند استفاده می کنیم و دلایلی داریم که آنها دقیقترین مقادیری هستند که می توان به دست آورد. اما هیچ یک از خوانندگان این مقاله نباید فکر کنند که بر آوردهای مربوط به میزان تماشای تلویزیون توسط کودکان، مانند اندازه قد و یا مقدار وزن کودکان دقیق است.
تذکر دیگر اینکه: بعضی از محققان، مقدار زمان پرداختن یک کودک به رادیو تلویزیون را در یک روزمتوسط کاری هفته اندازه می گیرند. بعضی در روز یکشنبه و بعضی دیگر در یک روز متوسط(روز کاری و یا یکشنبه). هنگام مقایسه کتابی با کتاب دیگر، یا تحقیقی با تحقیق دیگر، خواننده باید توجه داشته باشد که چه روزی از هفته مورد اندازه گیری قرار گرفته است.
تذکر آخر اینکه: تعداد بچه هایی که میزان تماشای آنها در حد میانگین است، خیلی کم هستند. بنابراین نباید به میانگین ها بیش از حد یک عدد میانه بها داد. برای مثال، در یک گروه بزرگ از پسرهای یک کلاس متوسط زمان تماشایی که به دست آوردیم، بیش از دو ساعت و یک ربع و دو ساعت و سه ربع قرار داشت. عملاَ16 درصد این پسرها بیش از 4 ساعت و 5 درصد کمتر از 15 دقیقه در روز تلویزیون تماشا می کردند.
بدین سبب هنگامی که شما در صفحه های آینده درباره میانگین ها می خوانید، نباید فکر کنید کودکان همگی لزوماَ در نزدیکی و حول وحوش آنها قرار دارند، بلکه امکان دارد که تعداد کثیری، خیلی پایین تر و یا خیلی بالاتر از حد متوسط باشند. در چنین حالاتی، مهمتر از یافتن میانگین این است که بفهمیم چرا چنین اختلاف بزرگی وجود دارد.
اکنون پس از این تذکر بهتر است مسئله را تعقیب کنیم.
کودکی که در سه سالگی استفاده از تلویزیون را شروع کرده است نوعاَ حدود 45 دقیقه در هر روز کاری هفته(از دوشنبه تا جمعه)تلویزیون تماشا می کند. در پنج سالگی مدت مشاهده او افزایش می یابد تا اینکه به متوسط کمی بیش از دو ساعت در روز می رسد. از شش سالگی تا تقریبا کلاس ششم، یعنی وقتی که کودک به دوران نوجوانی وارد می شود زمان تماشای او یک مسیر صعودی کند بین دو تا دو ونیم ساعت را طی می کند. سپس زمان تماشا بسرعت افزایش می یابد تا به حد کمی بیش از سه ساعت در روز می رسد. این رشد به طور معمول زمانی بین کلاس پنجم و هشتم اتفاق می افتد پس از آن یک روند نزولی را طی می کند تا اینکه در کلاس دوازده(در حدود سن 17 سالگی) مدت تماشا دوباره بین دو ساعت و دو ساعت و نیم قرار می گیرد.
اینها ارقام مربوط به روزهای کاری هفته است. متوسط زمان تماشا در روزهای یکشنبه، نیم ساعت تا یک ساعت بیشتر است.
این ارقام، ارقامی محتاطانه هستند. این ارقام از یافته های بعضی مطالعات دیگر کمتر هستند و همانگونه که بزودی گفته خواهد شد، کمتر از ارقامی هستند که در برخی از مناطق بدان دست یافتیم. اما به هر حال ارقامی چشمگیر هستند. این ارقام به این معنی است که در جریان سالهای دبستان یک کودک با اختلاف 5 درصد به همان اندازه وقت صرف تلویزیون می کند. از سه تا شانزده سالگی کودک در مجموع وقت بیشتری را مصروف تلویزیون می کند تا مدرسه. او در این سالها حدود یک ششم از تمامی ساعتهای بیداری خود را به تماشای تلویزیون می پردازد. در واقع، احتمالاَ وقت بیشتری را به تلویزیون اختصاص می دهد تا به هر نوع فعالیت دیگر، به جز خوابیدن و شاید هم بازی که البته بستگی به این دارد که بازی چگونه تعریف شده باشد.
ایا مدتی که صرف تماشای تلویزیون می شود، بر حسب مکان و فصل سال، فرق می کند؟ بلی، فرق دارد. مدت تماشای تلویزیون در ماههای طی فصل تابستان کمتر است. در مطالعاتی که ما در شهرهای دورافتاده منطقه کوهستان راکی در حدود پایان زمستان انجام دادیم، دریافتیم که متوسط زمان تماشا در آنجا یک ساعت بیشتر از سانفرانسیسکوست، که نسبتا اب و هوای معتدلی دارد. به نظر می رسد اصل این باشد که جذابیت تلویزیون با جذابیت رقبای آن، رابطه معکوس داشته باشد. ما نمی توانیم ثابت کنیم که اختلافهای فرهنگی، مستقل از دسترسی نسبی به تلویزیون و پرجاذبه تر بودن نسبی رقبای آن در میزان مدت تماشای تلویزیون توسط کودکان تاثیری داشته باشد. برای مثال، دلیل وجود برآوردهای متفاوت میزان تماشای تلویزیون در مناطق غرب دور امریکا 3، غرب کوهستانی4 و غرب میانه 5 وشرق و جنوب را می توان بیشتر بر مبنای در دسترس بودن تلویزیون و وجود رقابت و یا وجود روشهای مختلف برای دست یافتن به این تخمین ها توجیه کرد تا بر مبنای اختلافهای فرهنگی بین یک منطقه و منطقه دیگر. ارقام بدست آمده از مطالعه هیمل وایت و اوپنهام و ونس در انگلستان به مقدار جزیی کمتر از ارقام ما هستند و مانند روشهای ما از طریق یافتن حد وسطی بین چندین برآورد به دست آمده اند. به هر جهت این اختلاف ارقام با توجه به محدودیت نمونه گیری و و خطاهای اندازه گیری، قابل توجیه هستند. به هر حال مدت پخش در انگلستان آن زمان، مقداری کمتر از آمریکا بود و برنامه های کودک آنها کاملاَ مانند برنامه های آمریکا نبود، در اجتماع نمونه ما در کانادا، که ما آن را شهر دارای تلویزیون نامیدیم، مدت تماشا نسبت به ایالت متحده کمتر بود، لکن این تفاوتها جزیی اند و بعلاوه یک مورد خاص مبنای درستی برای مقایسه میان ختلافهای فرهنگی نیست. بنابراین اعتقاد ما بیشتر بر این است که بیش از اختلاف بین ارزشهایی که فرهنگهای مختلف برای تلویزیون قائل شده اند، به احتمال زیاد اختلاف بین آنچه که بر روی صفحه تلویزیون عرضه می شود و آنچه که در جای دیگر عرضه می شود، در به وجود آوردن این تفاوتها موثرند.
شواهد نافی این نتیجه گیری وجود ندارد که تماشای تلویزیون در سالهای کودکی و جوانی در همه جا از یک منحنی فراز و نشیب که شرح آن رفت، تبعیت می کند و به طور کلی زمان متوسط تماشا بین دو سه ساعت در یک روز کاری هفته است. بویژه ما دلایلی نیافتیم که ادعای غیر علمی اما جنجالی چهار تا پنج ساعت تماشا در روز را اثبات کند اکثر کودکان گاهی و معدودی به طور مرتب این میزان تلویزیون راتماشا می کنند، اما این موارد از میانگین کلی دور است.
در مورد تماشای تلویزیون در روزهای هفته و ساعتهای مختلف روز چه می دانیم؟
همانگونه که قبلاَ متذکر شدیم، میزان تماشا در روزهای یکشنبه معمولاَ بیشتر از روزهای دیگر هفته است. میزان تماشای برنامه ها در روزهای شنبه در مورد افراد مختلف تفاوت می کند، لکن عموماَ کمی بیشتر از روزهای کاری هفته است. شواهدی داریم که نشان می دهد از دوشنبه تا جمعه شب، مدت تماشا کمی کاهش پیدا می کند. مادرها و مربیان این موضوع را اینگونه شرح می دهند که نیروی محرکه تکالیف آخر هفته بیشتر تا دوشنبه با کودک همراه است و انجام تمرینها و مقاله نویسیها و سایر فعالیتهای به آخر هفته محول می شود.
به هر حال، مشاهده های ما نشان می دهد که برنامه های خیلی معروف (مثلاَ دیسنی لند در مورد کودکان ) می تواند این روند را بر هم زند.
در مورد تماشای کودکان، به تفکیک ساعات روز، به اطلاعاتی دست یافتیم که به نحوی استثنایی مشروح هستند. به هر حال، بیشترین میزان تماشا بین حدود یک ساعت پس از پایان مدرسه تا هنگام خواب صورت می گیرد. صبحها قبل از رفتن به مدرسه نیز کودک زمان کوتاهی تلویزیون تماشا می کند. بتدریج که کودکان بزرگتر می شوند و وقت خواب آنها به ساعتهای دیرتر منتقل می شود، مدت زمان تماشای تلویزیونی آنها نیز افزایش می یابد رابطه تنگاتنگی بین دیر به رختخواب رفتن و بیشتر دیدن تلویزیون وجود دارد و معمولا اوج مدت تماشای تلویزیون در سنینی اتفاق می افتد که دیگر والدین او را مجبور به زود رفتن به رختخواب نمی کنند.
تماشای تلویزیون در یکشنبه ها از حدود ساعت 9 صبح تا هنگام خواب به طور پراکنده صورت می گیرد. یک وقفه یک ساعت و نیمه در حدود ظهر وجود دارد که می تواند مربوط باشد به رفتن به کلیسا، صرف نهار یکشنبه و یا فقدان برنامه های خوب تلویزیونی. همچنین در حدود زمان صرف شام برای کودکان کم سن تر وقفه ای در تماشا وجود دارد.
چه کسانی بیننده پروپا قرص هستند؟
در اینجا فهرستی از بعضی شاخصهای واضحتر که می توانند ویژگیهای بینندگان پروپا قرص را شرح دهند، می آوریم.
سن: قبلاً گفتیم سنگینترین دوره از نظر تماشای تلویزیون توسط کودکان در حدود کلاسهای ششم، هفتم یا هشتم آغاز می شود. این دوره بین سنین یازده و سیزده و یا زمانی است که آنها وارد دوران بلوغ می شوند و آزادی بیشتری برای بیدار ماندن به دست می آورند.
جنس: تفاوتهای زیادی بین سلیقه پسرها و دخترها در زمینه انتخاب برنامه ها وجود دارد، اما هیچ شاهدی مبنی بر اینکه میزان تماشای تلویزیون بر حسب جنس تغییرات معنی داری می یابد، پیدا نکردیم.
توانایی ذهنی: در سالهای اولیه مدرسه، بچه های باهوشتر بیشتر بیننده تلویزیون هستند. مثلاً ما توانستیم یک گروه کودکان کلاس چهارم و پنجم را که به دلیل بالا بودن بهره هوشی بسیار کلاسهای ویژه ای برایشان برگزار می شد، مورد مطالعه قرار دهیم. این گروه از کودکان ظاهراً هر نوع کاری رابیشتر انجام می دادند، مانند تماشا کردن، خواندن، گوش کردن به رادیو و امثال آن. به نظر می رسید که آنها ذخایر جوشان و بی پایان از انرژی هستند اکثر کودکان هوشمند سالهای ابتدایی به میزان کمتری دارای چنین رفتاری هستند.
اما بین سالهای ده وسیزده سالگی، یعنی کلاس پنجم و هشتم تغییری قابل توجه اتفاق می افتد. کودکان هشیارتر از صف بینندگان پروپا قرص تلویزیون خارج می شوند. در شهرهای منطقه کوهستانی راکی در حالی که رابطه ویژه ای بین بهره هوشی و مدت تماشا در میان کلاس ششمیها وجود نداشت، اکثر کودکان کلاس دهمی دارای توانایی ذهنی ضعیف به سوی گروههای بینندگان پروپا قرص تلویزیون سوق یافته بودند. در سانفرانسیسکو، آن گروه از کودکان کلاسهای هشت یا دوازده که روی مقیاس بهره هوشی جزو یک سوم پایین به شمار می رفتند، نسبت به گروه یک سوم بالا، یک ساعت و گاه بیش از یک ساعت بیشتر، به تماشای تلویزیون می پرداختند.
چرا باید این قضیه رخ دهد؟ چرا بچه هایی با قدرت ذهنی تواناتر می باید از رده بینندگان پروپا قرص تلویزیون خارج شوند؟ در مصاحبه ای که با آنان داشتیم دریافیتیم که تلویزیون جذابیتی را که قبلاً برایشان داشت، ندارد، بسیاری از آنان در رسانه های چاپی و فعالیتهای اجتماعی و تحصیلی جذابیت و پاداش بیشتری می یابند.
خانواده: خانواده به عنوان یک الگوی تقلید هم درمقدار و هم در نوع برنامه ای که مشاهده می شود تاثیر زیادی دارد. کودکانی که دارای والدین تحصیلکرده هستند کمتر از کودکانی که والدین کم سواد دارند، تلویزیون تماشا می کنند. همان گونه والدین آنها کمتر از بزرگسالان دارای سطح تحصیلی پایین تر، تلویزیون تماشا می کنند. کودکان خانواده هایی که در انجام کار،فعالیت و خود بهسازی6 به رعایت هنجارهای اجتماعی طبقه متوسط اعتقاد دارند، معمولاً کمتر از خانوادهایی که ازاین هنجارها تبعیت نمی کنند، تماشاگر تلویزیون هستند. به طور کلی، احتمالاً الگویی برای بینندگان پروپا قرص در خانواده وجود دارد.
تا اینجا الگوهای عام را بر شمردیم، اجازه دهید به طور مجمل استثناهایی را نیز نام ببریم. در حالی که بدون شک کودکان باهوشتر دبیرستانی کمتر از سایرین میل به تماشای تلویزیون دارند و کودکان والدین طبقه کارگر بیشتر تلویزیون تماشا می کنند و مواردی از این قبیل، باز هم استثناهای فراوانی در مورد این قواعد مشاهده می شود که ما رامتقاعد می کند بعضی ازعوامل بسیار با اهمیت در فهرست در نظر گرفته می شود که ما رامتقاعد می کند بعضی از عوامل بسیار با اهمیت در فهرست ما در نظر گرفته نشده اند.
مثلاً گاهی کودکان بسیار تیزهوش، کودکان خانواده های دارای تحصیلات بالا، کودکان خانواده های طبقه متوسط که طرفدار هنجارهایی هستند که تاکیدشان بر کار و خود بهسازی است، به تعدادی به مراتب بیش از انتظار ما جزو رده بینندگان پروپا قرص قرار می گیرند در حالی که بر طبق پیش بینیهای ما نباید چنین باشد.
بنابراین، آشکارا عواملی غیر از سن، هوش و خانواده وجود دارند که الگوهای تماشای این کودکان را تحت تاثیر قرار می دهند. به عقیده ما این عوامل گمشده عبارتند ازارتباطات اجتماعی و بعضی از ویژگیهای فردی کودک.

توضیحی درباره سایر رسانه ها
با نگاهی کلی به الگوی استفاده از رسانه ها طی سالهای تحصیلی کودکان دریافتیم که سلطه تلویزیون کاملاً آشکار است. این رسانه تقریباً دو سوم از اوقات صرف شده برای رسانه های جمعی را در سالهای اولیه تحصیل و مقدار زمانی بیشتر از مجموع مقدار ساعتهای صرف شده برای سایر رسانه ها را تا سالهای پایان دبیرستان به خود اختصاص می دهد. اما علاوه بر حجم غیر عادی زمان تماشای تلویزیون، دو الگوی قابل توجه دیگر نیز وجود دارد. اول اینکه سهم رسانه های چاپی دایماً درحال افزایش است. تقریباً هیچ کودکی روزنامه ها را در دوران ابتدایی به طور مرتب نمی خواند، لکن بیش ا زنیمی از کلاس ششمی ها و دو سوم از کلاس دوازدهمی ها همه روزه آنها را مطالعه می کنند. حجم مطالعه مجله ها، به طور مرتب افزایش می یابد. حجم استفاده از کتاب بین کلاس دوم و ششم افزایش می یابد و این واقعیت که به نظر می رسد یک کلاس دوازدهمی نسبت به یک کلاس ششمی کتابهای کمتری را در خارج از مدرسه مطالعه می کند، نباید موجب عدم توجه ما به این واقعیت شود که بچه های کلاس دوازده مطالعه بیشتری را به منظور انجام تکلیف مدرسه خود انجام می دهند. بنابراین طی دوازده سال تحصیلی در مدرسه و دبیرستان افزایشی در مقدار زمان اختصاص داده شده به مطالب چاپی مشاهده می شود.

استفاده کودکان از رسانه ها در سنین مختلف:
یک الگوی بسیار جالب توجه دیگر، اوج استفاده از رسانه ها در حدود کلاس ششم است. دراین دوره اوج استفاده از تلویزیون است. میزان رفتن به سینما بالاست و مطالعه کتاب نزدیک به حداکثر آن است. در این دوره مطالعه روزنامه نیز افزایش زیادی می یابد. بسته به افراد مختلف، در مقطع زمانی بین کلاس پنج و شش، مدت استفاده از رسانه های جمعی از متوسط کمتر از 30 ساعت در هفته به 35 تا 40 ساعت افزایش می یابد و از آن به بعد تغییرات مهمی به وجود می آید. مدت دیدن تلویزیون کاهش می یابد و به نحوی که بعداً خواهیم دید اهمیت تلویزیون در نظر کودکان کمتر می شود. مدت گوش کردن رادیو افزایش می یابد و رادیو اهمیت بیشتری پیدا می کند. از زمانی که رفتار بزرگسالانه شروع به شکل گیری می کند، مطالعه کتب داستانی مصور به نزدیک صفر تنزل پیدا می کند. بویژه در میان کودکان با هوشتر یک افزایش کلی در مورد وقت اختصاص داده شده به مطالعات جدی، ایجاد می شود ودیدن برنامه های تلویزیونی جنبه گزینشی بیشتری پیدا می کند.
دوران بیشترین استفاده از رسانه های جمعی، از زمانی شروع می شود که کودک خود را تا اندازه ای از محدودیتهای اولیه زود خوابیدن آزاد می بیند. در این زمان او به اندازه کافی در خواندن مهارت پیدا کرده است تا بتواند در مطالب چاپی به شکل گسترده ای تجسس کند. وی منافع اجتماعی حاصل از آگاه بودن از خوانندگان جدید، آوازهای آنان، برنامه های جدید و سایر موضوعات مورد بحث نوجوانان را کشف کرده است. آگاهی جدید وی ازمسائل جنسی او را به سوی موسیقیهای مورد پسند عامه رادیو هدایت می کند و کشف می کند که آشنایی با این آهنگها هم ازجنبه روابط عاشقانه مفید است و هم تا اندازه ای موجبات کامروایی7 وی را فراهم می کند. او فرصتهای اجتماعی حاصل از رفتن به سینما را کشف می کند و به همین نحو تا زمانی که هنوز تکالیف درسی منزل هنوز خیلی وقتگیر نشده اند و درگیر فعالیتهای پر تنش اجتماعی سالهای نوجوانی نشده است و انرژی اش در اوج است، وسیعترین استفاده از رسانه ها می کند.
تلویزیون بزرگترین رسانه ده سال اول زندگی کودک است و تسلط آن بر اوقات وی حتی بعد از ده سالگی نیز ادامه می یابد. اما رادیو دارای جذابیت و مطلوبیتی غریب برای نوجوانان است. میزان گوش دادن درسالهای بعد هرگز به حدی که دراین دوران بوده است، نمی رسد. الگوهای استفاده از رسانه ها در بین افراد بالغ در سالهای نوجوانی شکل می گیرند. مطالعه روزنامه و مجله و شکل گرفتن سلیقه خاصی در انتخاب برنامه های تلویزیونی پس ازیک دوره کند و کاو صورت می گیرد. مهمتر از همه، الگویی درنوجوانی پدید می آید که در پیش بینی چگونگی استفاده از رسانه ها دربزرگسالی اهمیت بسزایی دارد. کودکان از نظر انتخاب و استفاده از رسانه ها به چند گروه نقسیم می شوند. یک گروه بر استفاده از مطالب چاپی تاکید می کنند و گروهی دیگر رسانه های دیداری و شنیداری را ترجیح می دهند. گروه مقابل به استفاده از مطالب چاپی، همانگونه که بعداً خواهیم دید، عموماً می کوشند که ازرسانه چاپی برای دست یافتن به نیازهای جدی و واقعی استفاده کنند. این گروه تلویزیون را نیز به همین منظور به کار می گیرند. آنها تمایل دارند بیننده تلویزیون آموزشی و برنامه های مرتبط با مسائل عمومی و مستند تلویزیون باشند. گروه دیگر، معمولاً به رسانه های جمعی به صورت یک وسیله تفریح و سرگرمی و خیالپردازی و گریز از واقعیتها نگاه می کنند. این دو گروه قبل از افزایش میزان استفاده از رسانه ها در ابتدای نوجوانی براحتی قابل تمیز نیستند. لکن این واقعیت که این دو گروه وجود دارند و می توان آنها را درعنفوان جوانی تمیز داد، یکی از جالبترین یافته های ما ست.

کودکان چه چیزهایی را می بینند؟
اولین برنامه هایی که مورد توجه کودکان قرار می گیرد، همان گونه که قبلاً اشاره کرده ایم، در اغلب موارد برنامه هایی است که برنامه سازان ما آنها را برنامه های کودکان نام گذاری کرده اند. شخصیتهای اصلی این برنامه ها را اکثراً حیوانات، شخصیتهای کارتونی و یا عروسکی تشکیل می دهند، برنامه هایی چون دانلداک، هاکل بری هاند، هودی دودی، رین تین تین. البته بعضی اوقات نیز خود کودکان نقشهای کمکی رابازی می کنند. این برنامه ها شکل داستانی دارد و پر از تحرک است(اغلب کمدی و بزن وبکوب) و اغلب دارای یک جزء متشکله خیلی خنده دار است. زمان معمول دیدن این برنامه ها ساعتهای پایانی بعدازظهر ویا صبح شنبه است.
برنامه هایی از این دست، تماشای تلویزیونی کودکان پیش از دبستان را در انحصار خود دارند و تماشای این برنامه ها (اغلب در شکل کمی بزرگسالانه تر، مثل برنامه لاسی)بخوبی تا دوران ابتدایی ادامه می یابد. لکن هنگامی که کودک کاملاً در مدرسه جا می افتد، ترتیب جدیدی از برنامه های مطلوب جایگزین این برنامه ها می شود. این برنامه ها به شرح زیر هستند:
* نمایشهای واریته کودکان:
کارهای خیلی موفق "والت دیسنی" که به صورت ساده آن را دیسنی لند می نامند، نمونه ای از این نوع است. این برنامه ها از کارتون تا ماجرا و از افسانه تا تاریخ و مطالعات طبیعی تنوع دارد و همگی با مهارتی عالی ساخته شده اند.
* برنامه های حادثه ای کودکان:
زورو، یک نمونه از این نوع است. این برنامه ها معمولاً ماجراهای قهرمانی ساده و بی آلایش و خوب و وقوی است که علی رغم رخداد حوادث گوناگون و خطراتی که افراد ساده تر از آن ترس دارند، همیشه حاکم بر سرنوشت خود است.
* فیلمهای علمی تخیلی کودکان:
اینها نوع دیگری از برنامه های حادثه ای هستند و معمولاً درباره حوادثی هستند که درآینده واقع می شوند و توام با مسافرتهای فضایی، راکت اندازها وسایر تجهیزات نمایشی در برنامه هایی مثل مجموعه باک راجرز هستند. سوپرمن و کاپیتان ویدیو نمونه های دیگری از این نوع هستند.
* وسترنهای کودکان:
این وسترنها ساده تر هستند و در آنها شخصیتهای پیچیده وجود ندارند، موازین و آئینها دقیقاً رعایت می شوند، قهرمان آنها به جای بوسیدن دختر هنر پیشه اسب خود را می بوسد و صحنه های تهییجی و حادثه ای آنها بسیار تعدیل شده است. اینها برنامه هایی هستند که بر سالهای اولیه تحصیلی کودک تسلط دارند. لکن بزودی دو نوع برنامه دیگر نیز ظاهر می شوند.
* برنامه های جنایی:
بین برنامه های حادثه ای که در آنها قهرمان با مهارت، قدرت و جرات خود حقی را به حقدار می رساند تا برنامه هایی که در آنها کارآگاهی با مهارت، قدرت و جرات خود پرده از روی جنایتی بر می دارد فاصله چندانی وجود ندارد. بنابراین بسیاری از کودکان، حتی در سالهای اولیه تحصیلی شروع به دیدناین برنامه ها می کنند که در واقع برای پخش در ساعتهای تماشای بزرگسالان برنامه ریزی شده اند. برنامه های جنایی بیشترین تماشاگر جوان را در سنین 13 الی 19دارند.
همچنین نوع دیگری از برنامه ها وجود دارد که کودکان درسالهای اولیه تحصیلی شروع به مشاهده آنها می کنند و در سنین 13 الی 19 از اهمیت زیادی برخوردار می شوند.
این برنامه عبارتند از:
* کمدی وضعیت:
با شروع سریالهایی چون "آن را به بی ور بسپار" که دارای یک قهرمان پسر است و کودکان می توانند با او همانند سازی کنند. کودک به سریالهایی مانند پدر بهتر از همه می داندمک کوی های واقعی ویابه کمدیهای مانند "من لوسی را دوست دارم گرایش پیدا می کند که بیشتر خاص بزرگسالان است. درکشور ما برنامه های نود دقیقه ای شبکه سه سیما مثل شبهای برره، در بین کودکان طرفداران بسیاری را پیدا نمود و الگوهای رفتاری مختلفی را در بین کودکان ونوجوانان ایجاد نمود. بتدریج که کودک به دوران بزرگسالی نزدیک می شود باز هم یک نوع برنامه دیگر برای او اهمیت می یابد. این نوع برنامه عبارتست از:
* نمایشهای واریته از آهنگهای مورد پسند عامه:
آوازهای ملایم، موسیقی رقص و جذابیت و زیبایی از ویژگیهای این نوع برنامه هاست. برنامه دیک کلارک به نام جایگاه گروه موسیقی آمریکا، برنامه پری کومو، برنامه دینا شور نمونه هایی ازاین دست هستند. نخست دخترها این برنامه ها را می یابند و آنها را با پایبندی بیشتری نسبت به پسرها تماشا می کنند، لکن آنها بخشی از برنامه های مورد تمااشی اکثر نوجوانان هستند. در این موقع تقریباً فهرست برنامه های مورد توجه در سنین نوجوانی کامل شده است افسانه های جنایی جاذبین بیشتری پیدا می کنند. وسترنهای کودکان، جای خود را به وسترنهای بزرگترها مانند دود اسلحه و ماوریک می دهند. برنامه هایی مانند دیسنی لند، زورو و سوپر من جذابیت خود را بتدریج از دست می دهند. در این موقع مقدار زیادی از وقت آنها، صرف درامهای جنایی و موسیقی مورد پسند عامه می شود. در این زمان، تنها مقدار بسیار کمی از مدت تماشای کودکان با زهم مصروف برنامه های خاص می شود، فروغ کوچکی از علاقه مندی نسبت به برنامه های مربوط به مسائل عمومی در او پدیدار میشود.
علاقه به مسایل عمومی از مواردی است که نهایتاً در کودک ایجاد می شود. به همین دلیل هر رسانه ای که تاکیدش بر موضوعاتی غیر از تفریح و سرگرمی باشد، دیرتر مورد توجه واقع می شود. چرا باید چنین باشد و چه شرایطی باعث می شود تا اشتیاق اندکی که به مسائل عمومی جدی وجود دارد، شعله ور شود.

برخی معیارهای پیش بینی سلیقه کودکان در مورد تلویزیون
تا اینجا ما درباره تغییر الگوهای سلیقه همراه با افزایش سن صحبت کردیم، سن یکی از معیارهایی است که هم اکنون بدان اشاره شد. اگر ما بدانیم که یک کودک 9 ساله و کودکی دیگر چهارده ساله است، می توانیم پیش بینی کنیم در صورتی که سایر عوامل یکسان باشد، اختلافهای مشخصی در سلیقه های تلویزیونی آنان وجود دارد. سن معیاری برای آن اختلافهاست. بعضی از معیارهای دیگر به شرح زیر هستند:
جنسیت: یکی از موارد اعجاب انگیز درباره اختلاف سلیقه ناشی از جنسیت این است که چقدر زود این خود را نشان می دهد. حتی در میان کلاس اولیها، درصد بیشتر و معنی داری از دخترها برنامه های موسیقی مورد پسند عامه را دوست دارند و درصد بیشتر و معنی داری ازپسرها علاقمند به وفیلمهای وسترن و برنامه حادثه ای هستند. این الگو طی اغلب سالهای مدرسه باقی می ماند. دخترها،برنامه های عاشقانه از قبیل موسیقی های مورد پسند عامه و یا حاوی نقشهای خانوادگی (مانند کمدیهای وضعیت) را ترجیح می دهند، پسرها برنامه های مردانه حادثه ای و هیجان انگیز را می پسندند. به طور کلی به نظر می رسد که در دخترها زودتر از پسرها تمایل ایفای نقشهای نوجوانی و بزرگسالی شکل میگیرد. هنگامی که دخترها در جریان خریدن آهنگهای برگزسده روز هستند وبرای خوانندگان معروف شرکت کننده در برنامه دیک کلارک ابراز احساسات می کنند، پسرها هنوز کارتون و سایر برنامه های مربوط به نوجوانان را مشاهده می کنند. علاقه به موسیقیهای مورد پسند عامه حدود دوسال بعد و یا حتی دیرتر از آن شکل می گیرد.
در تمامی ایالت متحده و مناطق کانادایی نشین مورد مطالعه خود به همین الگو دست یافتیم، لکن به نظر میرسد در انگلستان تفاوتهای جالبی نسبت به آن وجود داشته باشد. هیمل وایت، اپنهایم و ونس دریافتند که فیلمهای وسترن که به طور وضوح در امریکای شمالی برنامه های مورد علاقه پسرها است، در انگلستان برنامه مطلوب دخترهاست. وسترنهای انگلیسی بیشتر مشابه وسترنهای کودکانه آمریکایی است تا وسترنهای بزرگسالان، لکن د رایالات متحده وسترن کودکان و وسترن بزرگسالان بییشتر برنامه های مورد علاقه پسرهاست تا دخترها. کمدیهای خانوادگی یا کمدیهای وضعیت موسیقی مورد پسند عامه و برنامه های واریته معمولاً در انگلستان برنامه های جناییی به احتمال بسیار زیاد برنامه های مورد علاقه پسران هستند، درحالی که دراینجا بخوبی می توان قبول کرد که دخترهای آمریکایی حداقل به اندازه پسرها به برنامه های جنایی و اسرار آمیز علاقه مند هستند.
به طور کلی به نظر می رسد دخترها زود به سمت برنامه هایی گرایش می یابند که به مسئولیتهای آینده آنها در دوران نوجوانی و بزرگسالی مربوط می شود. از طرف دیگر پسرها سلیقه پسرانه را نسبت به برنامه های حادثه ای، هیجان انگیز و پر زد و خورد تا نوجوانی حفظ می کنند و چند سال بعد از دختران نیبت به موسیقی های مورد پسند عامه علاقمند می شوندوتنها در سنین نوجوانی است که به آنها بهمسائل عمومی که از مردان انتظار می رود، علاقه پیدا می کند.
توانایی ذهنی: بچه های باهوشتر معمولاً همه چیز را زودتر از سایر بچه های مورد آزمایش قرار می دهند. به ویژهد آنها کارهای مشکلتر را زودتر از دیگران انجام می دهند، مانند برنامه های جدی، مطالعات جدی و از این قبیل. اطلاعات جمع آوری شده حاکی از آن است که تقریباً بینندگان برنامه های تلویزیونی انتخابات کنگره در سال 1958 در بین کودکان تیزهوشتر کلاس هشتم دو برابر میزان کودکان کم هوشتر بوده است. علاوه بر این بین کسانی که این برنامه را تماشا کرده اند کودکان باهوشتر لذت بیشتری از آن برده اند. همچنین یافته های ما نشان می دهد که این بچه های با هوشتر عمدتاً قادرند تصاویری را که در ارتباط با مسائل اجتماعی بر روی تلویزیون ظاهر می شوند، نه به خاطر تفریح و سرگرمی، تشخیص دهند. الگوهای تماشای اخبار مربوط به مسائل عمومی شکل می گیرد و این کودکان اولین کودکانی هستند که ازفیلمهای پلیسی، فیلمهای وسترن و کمدیهای وضعیت و مانند آن رویگردان می شوند.
علاوه بر این، بچه های تیزهوشتر در سلایق خود بیشتر به گزینش دست می زنند و به طور معمول در مقایسه بادیگر کودکان دید نقادانه بیشتری دارند چیزی که به طور کلی اتفاق می افتد این است که بچه های تیزهوشتر در سنین توجوانی از تلویزیون دوری می جویند، آنها همچنین در می یابند که رادیو وسیله مفیدی است برای اینکه ضمن مطالعه از موسیقی مورد پسند عامه نیز عقب نیفتد. آنها بیشتر به تکالیف مدرسه و زندگی اجتماعی مشغولند و لذا وقت کمتری را صرف تلویزیون می کنند. هنگامی هم که وقت تماشای تلویزیون را پیدا می کنند در مقایسه با سایر کودکان دید نقادانه تر دارند و از برخی برنامه ها که ظاهراً ارزش ماندگار کمتری برای آنها دارند، اجتناب می کنند.
هم گروههای قوی و ضعیف از نظر توانایی ذهنی بدین صورت در الگوهای برنامه های بزرگسالان جای می گیرند. گروه دارای توانایی ذهنی بالاتر، کمتر از تلویزیون گزینشگر تر خواهدبود وبیشتر برای کسب اطلاعات جدی مورد نیاز خود به سایر رسانه ها رو خواهد آورد. گروه دارای توانایی ذهنی کمتر ازتلویزیون بیشتر استفاده خواهد کرد و کمتر به مطالب چاپ توجه خواهد نمود. ان گونه که رفتار نوجوانی حکایت می کند این گروه د رآنیده از تلویزیون برای تماشای فیلمهای اسرار آمیز جنایی و کمدیهای وضعیت، فیلمهای وسترن و واریته و موسیقی مورد پسند عامه استفاده خواهند کرد.
خانواده: در طول دهه اول سن یک کودک، سلیقه وی عمدتاً تحت تاثیر خانواده شکل می گیرد. والدین خودشان کتابهایی را که برای کودکان می خوانند انتخاب می کنند. الگوی یک کودک، والدین و یا خواهر وبرادر بزرگترش است. مطالب خواندنی که او به راحتترین صورت در دسترس خود می یابد، چیزهایی است که والدینش به منزل آورده اند. او به سرعت هنجارهای اجتماعی خانواده را فرا می گیرد. همان گونه که قبلاً مطرح شد هنجار اخلاقی کارگرای طبقه متوسط در جهت کمتر تماشا کردن تلویزیون و تمایل بیشتر به برنامه های واقعی، غیر تفریحی و خود بهسازی عمل می کند. در صورتی که اخلاق لذت گرای طبقه کارگر در جهت تماشای بیشتر تلویزیون و سهم بیشتری از برنامه های خیال پردازانه و تفریحی عمل می کند.
دلایلی وجود دارد که می توان فرض کرد تاثیر خانواده بر سلیقه بیشتر بین رسانه ای است تا درون رسانه ای. برای مثال، یک خانواده اهل مطالعه احتمالاً کودکی دارد که زیاد مطالعه می کند و یک خانواده که اهل مطالعه نیست و میزان تماشای تلویزیون آن زیاد است، احتمالاً کودک خود را در چارچوب همان الگو پرورش می دهد. همچنین دلایلی وجود دارد که ما را متقاعد می کند، تاثیر خانواده در سلیقه قبل از دوران بلوغ نوجوانی بیشتر است. هنگامی که یک کودک به سن نوجوانی می رسد احتمال بیشتری دارد که از توصیه های والدین خود را تمرد کند و به تجربه بپردازد و بکوشد تا نماید هویت و شخصیت خود را کشف کند. در همان موقع میزان بیشتری را تحت تاثیر گروه همسالان خود قرار می گیرد و عادات رسانه ای او احتمالاً به عادات نوجوانانی که مورد ستایش او هستند و یا آنچه به زعم وی نقش کلی یک نوجوان است، تشابه پیدا می کند. به هر جهت د ربعضی رفتارهای حاشیه ای، مانند تماشای تلویزیون اموزشی است که تاثیر خانواده واقعاً تفاوتهای چشمگیری را ایجاد می کند. نمودار زیر نشان دهنده این رابطه است.
تماشای تلویزیون آموزشی نوعی از رفتار است که نسبتاً بندرت صورت می گیرد و در آن منافع گروهی کمتری یافت می شود و براین مبنا نمی توان آن را توصیه کرد و با این فکر رایج که تلویزیون برای تفریح وسرگرمی است، در تضاد است. به این دلیل کودکانی که به تماشای تلویزیون آموزشی می نشینند و ما بعداً در فرصتهای دیگر به آن خواهیم پرداخت، معمولاً کودکانی هستند که ازاین جهت در خانواده آنها نمونه ای یافت می شود یا از تشویق خانواده برخوردارند.
کودکان درباره تلویزیون چگونه فکر می کنند؟
تردیدی نیست که اکثر والدین برای تلویزیون احترام قایل هستند و به آن علاقه دارند. در واقع، بیشتر والدین هم همین احساس را دارند. وقتی ما 188 خانواده کامل را در سانفرانسیسکو مورد مطالعه قرار دادیم، همراه سایر پرسشها از هر یک از اعضای خانواده پرسیدیم: فقدان کدامیک از رسانه ها را درصورت عدم دسترسی بدان،بیشتر حس می کنید؟ یافته های ما نشان می دهد که تلویزیون رسانه ای است که احتمال می رود که فقدان آن بیشتر از سایر رسانه ها توسط تمامی خانواده حس شود. تلویزیون رسانه ای است که احتمال می رود کودکان نبودن آن را بیش از سایر رسانه ها حس کنند. روی هم رفته هم والدین و هم کودکان در اغلب موارد گفته اند که فقدان تلویزیون را در مقایسه با سایر رسانه ها بیشتر احساس می شود.

وجهه تلویزیون :
ما تا کنون درباره اینکه فقدان تلویزیون در صورت عدم دسترسی بدان تا چه اندازه حس می شود و تلویزیون چه مقدار مورد اعتماد قرار می گیرد صحبت کرده ایم. اکنون اجازه دهید به موضوع (وجهه) تلویزیون در نزد کودکان بپردازیم. بسیار مشکل است که در مورد وجهه تلویزیون پرسشی را مطرح کنیم که نوجوانان بتوانند به آن پاسخی قابل اعتماد بدهند. به هر صورت دریافتیم که این روش در مورد کلاس پنجمی ها و بالاتر از آن نتایج خوبی داشته است.
هرکس از چیزی احساس غرور می کند، برخی از این و برخی از چیز دیگر، برای مثال بعضی از افراد که دوستانشان آنها را در حال تماشای تلویزیون ببینند و بعضیها درست عکس این احساس را دارند. شما چگونه اید؟
تصور کنید بهترین دوست شما به شما سر بزند. شما اگر در حال کتاب خواندن باشید بیشتر احساس غرور می کنید یا درحال تماشای تلویزیون؟ و به همین منوال در مورد سایر رسانه ها. مقایسه هایی مبتنی بر این پرسش با توجه به مصاحبه های طولانی تر و موشکافانه تری که با گروه کوچکتری از کودکان داشتیم، ظاهراً از روایی برخوردار بود. وجهه تلویزیون در سالهای دبیرستان به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش می یابد.
* وجهه روزنامه ها در آن سالها افزایش می یابد وعموما این افزایش در نزد پسرها بیشتر از دخترها است.
* وجهه سینما در آن سالها تنزل می یابد.
* وجهه کتب داستانی مصور آشکارا از خیلی کم به خیلی کمتر نزول می کند.
* وجهه رادیوبه بالاترین وضعیت درنزد کلاس دهمی ها می رسدو پس از آن نزول می کند، عموما این نزول در نزد دخترها بیشتر از پسرهاست.
علاوه بر همه موارد بالا هنوزمطالعه کتاب حتی در عصر تلویزیون فعالیتی است که بیشترین وجهه را درمیان نوجوانان دارد. هنگامی که ما به منظور درک وجهه تلویزیون نزد گروههای مختلف دانش آموزان از نزدیک نتایج را مورد بررسی قرار دهیم، متوجه چندین گرایش می شویم:
در درجه اول وهمان گونه که انتظار داشتیم دریافتیم که وجهه تلویزیون از نظر کودکانی که آن را زیاد تماشا می کنند بالاست. همچنین به نظر می رسد که وجهه سینما و تا حدودی رادیو در نزد کودکانی که زیاد تلویزیون تماشا می کنند بالاتر است. اما ظاهرا در نظر این کودکان کتاب و سایر رسانه های چاپی از وجهه پایینتری برخوردارند.
در مرتبه ی دوم بالا بودن وجهه کتاب در نزد کودکان نسبت مستقیمی با بالابودن توانایی ذهنی آنها داردودرصد بالاتر وجهه تلویزیون در نزد کودکان،با توانایی ذهنی کمتر آنها هماهنگ است. این همبستگی خیلی قوی است و به طور کلی توانایی ذهنی بالا هماهنگ است با قایل بودن وجهه بیشتر برای رسانه های چاپی و پایین بودن توانایی ذهنی ، هماهنگ است با قایل بودن وجهه بالاتر برای تلویزیون وسینما.
بنابر این متوجه می شویم که از نظر کودکان، رسانه ها به دو گروه رسانه چاپی و رسانه های سمعی و بصری تقسیم می شوندو هر دسته ازآنها خود را یکی از این دو گروه از رسانه ها منسوب می کنند. به طور وضوح این یک الگوی با اهمیت است.
سومین روند پاسخهای کودکان در رابطه با وجهه تلویزیون همان گونه که قبلا متذکر شدیم آن است که به نظر می رسد بچه های باهوشتر زودتر تصمیم خود را می گیرند این کودکان که سایر کارها را زودتر می گیرند. در شروع دبیرستان آنها برداشت ثابتی در مورد وجهه کتاب، تلویزیون، سینما و از این قبیل دارند. تغییر کردن روش استفاده آنها از رسانه ها در طی سالهای نوجوانی بیشتر به دلیل تقسیم بندی مجدد اوقات و دسترسی آنان به فعالیتهای جدید جالب دیگر است تا به دلیل تغییراتی قابل توجه در عقاید آنها نسبت به وجهه رسانه ها، از طرف دیگر،بعضی از تغییرات واقعی که درعقاید ونحوه استفاده از رسانه ها صورت می گیرد گروههای کم هوشتر و افراد باهوش متوسط مشاهده می شود.
آیا تلویزیون در نظر کودکان شگفت انگیز است؟
برای بعضی از ما که در سنین بالاتر هستیم، هنوز تلویزیون چیز شگفت آوری است. یعنی اینکه به نظر غیر عادی می رسد که در خانه جعبه ای داشته باشیم که از داخل آن بتوانیم به تاجگذاری در کلیسای وست مینستر یا به یک بازی فوتبال در طرف دیگر قاره، یا به مصاحبه با مردی سرشناسی ویا به یک گردهمایی سیاسی ملی نگاه کنیم.
آیا این دستگاه برای بچه ها نیز شگفت انگیز است ؟ اصلاً چنین نیست. یکی از جالبترین عکس العملهای کودکان نسبت به این جعبه جادویی این است که این وسیله به هیچ وجه برای آنان جادویی نیست. آنها این دستگاه را به عنوان وسیله ای عادی به کار می گیرند.
چنانچه در منزل تلویزیون نداشته باشند، آنگاه داشتن آن برایشان بی اندازه مطلوب خواهد بود. اما وقتی اولین هیجانات کنجکاوانه را با دستگاه گیرنده تلویزیونی خود از سر گذراندند، استفاده از تلویزیون برای آنها به اندازه خوردن صبحانه و دیدن روزنامه در مقابل در منزل برای آنها عادی می شود. مضحک است ، آنها از فقدان آن ناراحت می شوند، لکن برای آنان چیزی خارق العاده و عجیب به حساب نمی آید. این صرفاً چیزی است که مردم دارند و از آن استفاده می کنند.
برای اینکه آنها را به بی توجهی متهم نکنیم، اجازه دهید یادآور شویم که یک وسیله بسیار قابل توجه وجود دارد که در دوران زندگی خود ما مسافتها را کوتاه و زندگی در حومه شهرها را امکان پذیر کرده و وجود هزاران مایل جاده را در سراسر جهان ضروری ساخته و در واقع نقشه جهان را دوباره سازی کرده است. اما آیا هیچ یک از ما هنگام سوار شدن به اتومبیل حتی لحظه ای تعجب می کنیم.
بچه ها دوست دارند شاهد چه تغییراتی در تلویزیون باشند ؟
شاید مهمترین نتیجه طرح این پرسش که برای بچه ها دوست دارند شاهد چه تغییراتی در تلویزیون باشند، این باشد که دریابیم آنها تا چه اندازه در این مورد از بیان مطلب عاجز هستند. به طور معمول کودکان بیشتر برنامه هایی را می خواهند که هم اکنون نیز مقدار زیادی از آنها را مشاهده می کنند. وقتی که به نوجوانی نزدیک می شوند، دخترها بیشتر به موسیقی مورد پسند عامه و مجموعه های خانوادگی علاقه مند می شوند و پسرها بیشتر برنامه های ورزشی، فیلمهای جنگی، پلیسی و برنامه های کمدی را می پسندند.
این روند تا پایان دوران دبیرستان ادامه دارد و در آن موقع و آن هم بیشتر در بین کودکان باهوشتر است که انسان رگه قابل ملاحظه ای از انتقاد نسبت به تلویزیون رامشاهده می کند.در این سنین، معدودی از کودکان حس می کنند که حجم آگهی های تبلیغاتی تلویزیون زیاد است، معدودی فکر می کنند که بعضی از شخصیتهای تلویزیون نا مطلوب هستند و معدودی احساس می کنند که برنامه های تلویزیون خیلی یکنواخت هستند.
البته خیلی مشکل است که شما خواستارچیزی باشید که هرگز تجربه ای از آن نداشته اید. با این حال، جالب توجه است که بچه ها اکثرا در ارائه پیشنهاد برای ایجاد تغییر در برنامه های تلویزیون نا توان هستند. برای مثال، اقلیت بسیار کوچکی در کودکان خواستار این هستند که برنامه های سنگین تری همچون موسیقی کلاسیک، نمایشهای جدی، گفتگوهای پر محتوا، بحثها، تبادل نظرها، برنامه های علمی و از این قبیل بیشتر پخش شوند. در مطالعه ما تقریباً هیچیک از کودکان خواستار برنامه های تلویزیون آموزشی نشدند. هر چند وقتی که کودکی بدان اظهار تمایل می کرد، حقیقتاً به آن علاقه مند بود. مثلاً یک پسر کانادایی گله می کرد که امواج دریافتی از ایستگاه تلویزیونی آموزشی سیاتل8 در ایالت بریتیش کلمبیا9 درکانادا ضعیف است. او برنامه های این ایستگاه را در مقایسه با اکثر برنامه های تجاری پخش شده از تلویزیون با ارزش و جالب می دانست و اغلب می کوشید که این ایستگاه را بگیرد. البته او پسر بچه ای بود که در کلاس دهم به منظور سرگرمی در منزل زبان عربی مطالعه می کرد.
فکر نمی کنیم که کودکان تماماً از تلویزیون راضی باشند. به محض اینکه آنها به سالهای دبیرستان می رسند ، وجهه و جذابیت تلویزیون در نظر آنها نزول می کند و هر روز آن را کمتر و کمتر ارضا کننده می یابند. اما اکثریت آنها قدرت مجسم کردن یک جایگزین واقعی دیگر را به جای آن ندارند. این تا حدی به دلیل مشکل بودن تصور رسانه ای است که فرد آن را هرگز ندیده است و تا حدی به این دلیل است که درفرهنگ ما سنت انتقاد جدی و پیگیر نیست به رسانه های جمعی به استثنای کتاب و تا حدی سینما وجود ندارد و تا حدی دیگر نیز به دلیل تاثیر زیاد و در واقع تا ثیر نسبتاً جدید تلویزیون است.

والدین دوست دارند شاهد چه تغییراتی باشند ؟
ضمن مصاحبه ای که با والدین کودکان در دوره ابتدایی داشتیم از آنان پرسیدیم که از چه چیزهایی در رسانه های جمعی خوششان نمی آید و دوست دارند که تغییرکند. کمی بیش از 50 در صد از والدین به پرسش ما پاسخ دادند و از این پاسخها ، 95 در صدشان در رابطه با تلویزیون وتنها 10 در صد درباره تمامی سایر رسانه ها بود. این خود دلیلی قانع کننده از استیلای تلویزیون بر تفکر آنها بود. دوازده سال پیش منحصراً فیلمهای سینما و کتب داستانی مصور نظر آنها را در پاسخگویی به خود معطوف می کرد ، اما اکنون در مقایسه با تلویزیون به آنها توجه چندانی نمی شد.
بسیاری از والدین کودکان کم سن تر، در مورد نمایش خشونت و جنایت در تلویزیون نگران بودند و هر چه سطح دانش والدین با لاتر بود ، در این مورد نگرانی بیشتری داشتند. خانواده های کارگری در مورد طرح مسائل جنسی در برنامه ها اظهار ناراحتی می کردند. خانواده های طبقات متوسط از طرح خشونت و قانون شکنی در برنامه ها نگران بودند. اما بیشترین اعتراض به تعداد جنایات و میزان خشونت قابل مشاهده در ساعاتی بود که وقت تماشای تلویزیون توسط کودکان است. از والدین پرسیده شد: "اگر می توانستید کودکان را از دیدن برنامه های خاصی از تلویزیون منع کنید ، کوشش می کردید چه نوع برنامه هایی را ممنوع کنید ؟" 65 در صد از پاسخها این بود که برنامه های جنایی ، خشونت آمیز و برنامه های رعب انگیز را حذف می کردند.
از این والدین پرسیده شد به چه دلیل با این گونه برنامه ها مخالفید ؟ پاسخ دادند: زیرا این برنامه ها باعث وحشت بچه ها می شوند. زیرا بچه ها معمولاً آنها را به خاطر می سپارند و به خاطر می آورند و خواب آن را می بینند. معدودی از آنها نیز گفتند:زیرا شاهد تقلید کردن و به اجرا در آوردن بعضی از عملیات نمایش داده شده در این برنامه ها، توسط کودکان خود بوده اند. زیرا که این برنامه ها افکار نادرستی را نسبت به واقعیت زندگی به کودکان می آموزد، زیرا ممکن است منجر به بزهکاری شود.
این یک روند کلی از پاسخها و دیدگاههایی است که معمولاً بیشتر از طرف والدین دانشگاه رفته و طبقه متوسط شنیده می شود تا خانواده های طبقات پایین. اما بدون شک این گونه مسائل وجود دارد و باید درباره آنها فکر کرد.
گاهی خانواده های تحصیل کرده شکایت می کنند که برنامه های تلویزیونی بی ارزش و مبتذل هستند و جوانان را به چالش دعوت نمی کنند و وقت آنها را تلف می کنند. این انتقاد، بندرت از سوی والدین دانشگاه نرفته و یا خانواده های کارگری ابراز می شود. خانواده های کارگری به احتمال بیشتر به این سبب از تلویزیون سپاسگزارند که فرزندانشان را از شیطنت بر حذر می کند و از خیابانگردی دور نگه می دارد؛ همچنین بدون آنکه به زبان آورند از اینکه تلویزیون مثل یک پرستار بچه به آنها خدمت می کند سپاسگزارآن هستند.
اگر چه کوشش نکردیم نگرش بزرگسالان را نسبت به برنامه های تلویزیون به صورت عام جویا شویم، اما انتقادهای مشابهی را شنیدیم. این انتقادها بیشتر از طرف افراد تحصیل کرده ابراز می شد، تعداد این انتقادها زیاد نبود ( جستجویی هم برای یافتن آنها به عمل نیامد)، اما به هر حال در حدی بود که بتوان گفت: نارضایتی موجود چیزی بیشتر از گله و شکایت است."

چرا کودک از تلویزیون استفاده می کند؟
اگر از کودکی بپرسید چرا تلویزیون تماشا می کند، احتمالاً جواب درستی به شما نخواهد داد. روشن است که او تلویزیون تماشا می کند زیرا آن را دوست دارد، زیرا جالب است، پس چرا باید چنین پرسشی از او بکنید ؟
در وهله اول یک دلیل روشن در این مورد وجود دارد: لذتی انفعالی ناشی از سرگرم شدن، تجربه یک خیال، به عهده گرفتن نقشی جانشین در یک بازی هیجان انگیز، همانند سازی با افراد پر شور و جذاب، دور شدن از مسائل زندگی واقعی و فرار از ملالت زندگی واقعی و به بیان دیگر تمامی موارد ارضای خاطری که از بودن و در اختیارداشتن یک وسیله برتر برای سرگرمی در اطاق نشیمن فراهم می آید.
این ساده ترین دلیلی است که کودکان می توانند بیان کنند. مع ذالک کودکان نیازی به صحبت کردن در مورد آن احساس نمی کنند ، شاهد امر خود حضور دارد.
وقتی به سه سالگی می رسند، مدتی است که به تماشای برنامه های مورد علاقه خود پابند شده اند.
کمی بعد، آنها با چهره ای حاکی از جذب شدن به برنامه و در حالی که در حوادث صفحه تلویزیون غرق می شوند ، جلوی تلویزیون می نشینند. وقت شناسی آنها برای دیدن یک برنامه موردعلاقه، در حالی که برای چیزهای دیگر اصلاً نمی توانند وقت شناس با شند، باعث تعجب مادران می شود. آنها در تلویزیون برای خود بتهایی می سازند و رهبرانی می یابند تا آنهارا مورد تقلید قرار دهند. همان گونه که کودکان نسل پیش وانمود می کردند مثل تارزان در میان درختان تاب می خوردند و نعره می کشیدند کودکان امروزی علامت z را در میان شنها می کشند ، زیرا زورو این کار را می کند، یا سوار اسبهای ساختگی می شوند ودر عرصه ای تخیلی به تاخت می روند.
وقتی آنها به دوران نوجوانی (13 تا 19 سالگی) نزدیک میشوند ابراز می کنند که چگونه تلویزیون ملالت آنها را زایل می کند. اینکه چرا این نسل جوانتر می باید چنین ظرفیتی برای ملول شدن داشته باشند کاملاً مشهود نیست هر چند حدس زده می شود که تلویزیون با فراهم کردن اسباب این همه هیجان برروی صحنه، موجب می شود تا بقیه زندگی رنگ باخته به نظر رسد. اما دلیل آن هر باشد، امروزه یک مادر در پاسخ به این پرسش مکرر دوران کودکی که "مامان من چه کنم" پاسخ مناسبی را در اختیار دارد.
و کودک نیزخود بیش ازپیش از این رسانه استفاده می کند تا پلی باشد بر شکاف موجود بین چیزهایی که باید انجام شوند یا چیزهایی که او واقعاً می خواهد انجام دهد و آن را جانشین رفتاری می کند که مستلزم فعالیت ، ابتکار و کوشش است.
این جنبه اسکیزوئید عملکرد تلویزیون است. تلویزیون تعامل انسانی را در پی ندارد و باعث میشود که فرد گوشه گیر شود وبه رابطه ای خصوصی با صفحه تلویزیون و حیاتی خیالی و شخصی روی آورد. این جنبه اغلب فرار از مسائل را هدف خود قرار می دهد نه حل آنها را. این جنبه اساساً یک رفتار منفعل است ، چیزی است که کودک خود را بدان تسلیم می کند ، چیزی است که برای کودک و برای تاثیر بر او انجام شده است ، چیزی است که کودک نباید برای آن کار کند یا بدان بیاندیشد ویا چیری بابت آن بپردازد.
وقتی کودکان در مورد این جنبه تلویزیون صحبت می کنند تمایل دارند که به درجه بندی میزان سرگرمی برنامه ها یا طبقه بندی مجریها بپردازند. آنها هیجان انگیز بودن یا جذابیت سرگرمی را مورد قضاوت قرار می دهند. آنها هیچ شکی باقی نمی گذارند که ارزشهای مربوط به سرگرمی ، حداقل تا آنجا که به خود آگاه انسان مربوط می شود ، دلایل اصلی تماشای تلویزیون توسط کودکان هستند. اما به هر حال یک جزو مهم اطلاعاتی نیز وجود دارد که کودکان بدون جستجو وتنها به وسیله تلویزیون بدان دست می یابند ، این جزو معرف دومین طبقه بزرگ ازدلایلی است که برای تماشای تلویزیون وجود دارد.
بیشترکودکان اعتقاد دارند که از تلویزیون چیزی یاد می گیرند.دخترها می گویند از طریق مشاهده موجودات آراسته روی صفحه تلویزیون در مورد آرایش موی خود، اینکه چگونه راه بروند و صحبت کنند و یا اینکه چگونه برای یک دختر بلند قد، کوتاه قد یا چاق لباسی انتخاب کنند،چیزهایی یاد می گیرند.آنها برخی جزئیات مربوط به آداب و رسوم را فرا می گیرند. برای مثال یاد می گیرند که آیا به مهماندار هواپیما باید انعام داد یا خیر.برخی پسر بچه ها می گویند از این طریق چگونگی لباس پوشیدن مردان جوان را یاد می گیرند.بعضی از آنها می گویند که با تماشای قهرمانان ورزشی خوب چیزهایی زیادی یاد می گیرند. بچه ها در مورد تلویزیون می گویند: تلویزیون به من کمک می کند بدانم سایر گروههای مردم چگونه زندگی می کنند یا"وقتی محل وقوع حادثه را نشان می دهند اخبار واقعیتربه نظر می رسد. بسیاری از آنها می گویند که تلویزیون با طرح آرا ، مضامین و موضوعاتی برای گفتگو ، به ایشان در کار مدرسه کمک می کند.
بچه ها کاملاً پذیرفته اند که تلویزیون این بهره اطلاعاتی را برای آنها به همراه دارد. به هر حال وقتی که تمام یک برنامه یا قسمت اعظم آن از این نوع مطالب ساخته شده باشد، ناراحت می شوند. ظاهراً آنها یادگیری اتفاقی از تلویزیون را بر یادگیری هدف دار و عمدی ترجیح می دهند. این مسئله هسته مرکزی اعتراض آنها را به تلویزیون آموزشی تشکیل می دهد. تصور تماشای تلویزیون آموزشی عمدتاً با هدف سرگرمی و با این انتظار که در این سن چیز سودمندی را به صورت اتفاقی یادبگیرند برای آنها دشواراست.
بر عکس خود را مجبور می بینند با هدف اصلی یادگیری به تلویزیون آموزشی رو کنند که هر گونه سرگرمی ناشی از آن برای آنها جنبه اتفاقی دارد. بدین ترتیب کودکان مایلند که تلویزیون آموزشی را تحت عنوان قدیمی طبقه بندی کنند. برای کودکان تلویزیون آموزشی حکم چیزی را دارد که از آنها توقع می رود آن را بپذیرند چون "مناسب حالشان است". این امربرای کودکان بدان معنی است که نسلی که والدین آنها بدان متعلق هستند، روی آنها کار می کنند، می کوشند به آنها آموزش بدهند و درس و آموزش را به ساعات بازی نیز بکشانند و مانع آن شوند که کودکان به روش خود از تلویزیون لذت ببرند. منظوراین نیست که بچه ها گاهی با قصد و نیت پای تلویزیون نمی نشینند تا چیزی یاد بگیرند و یا اینکه برخی بچه ها در پی تلویزیون آموزشی نیستند و ارزشی برای آن قایل نیستند، بلکه می خواهیم بگوییم از نظر اکثریت کودکان چنین رفتاری به عملکرد اصلی تلویزیون و پاداش اصلی حاصل از تماشای آن لطمه می زند.
جذابیت تلویزیون بعد دیگری نیز دارد. این بعد عبارت است از بهره اجتماعی تلویزیون جدای از مسئله یادگیری از آن.برای مثال نوجوانها فکر می کنند تلویزیون وسیله سودمندی است که به بهانه آن، پسرها و دخترها می توانند از مصاحبت هم بهره مند شوند یا اینکه از تلویزیون می آموزند که در قرار ملاقاتهای خود با یکدیگر به چه چیز بپردازند و بویژه تلویزیون بهانه ای به دست می دهد تا مردان و زنان جوان بتوانند نزدیک یکدیگربنشینند. برنامه عصر روز قبل تلویزیون زمینه ای مشترک و بسیارعالی را برای گفتگو در مدرسه فراهم می کند.
اگر شما نتوانید راجع به برنامه های جدید با ستارگان جدید صحبت کنید روشن می شود که شما با گروه همسالان خود هماهنگ نیستید. بدین ترتیب است که تلویزیون از نظر اجتماعی سودمند واقع می شود. کودکان وقتی که یک برنامه مورد علاقه را از دست می دهند و حتی وقتی تلویزیون برای چند روز از کار می افتد و یا یکی از مجریان مورد علاقه برای مدتی روی صحنه حاضر نمی شود یا حتی زمانی که برای تعطیلات تابستان از تلویزیون دور می شوند ، احساس ناراحتی می کنند. وقتی از دختری در این مورد پرسش شد اظهار کرد: "درست مثل این است که آنها دوستان شما یا فامیل شما باشند. وقتی آنها را نمی بینید دلتان برای آنها تنگ می شود" بقیه بچه ها توضیحات مبهمی می دهند نظیر احساس چیزی کم داشتن" یاعدم انجام کاری که بر و بچه ها انجام می دهند و یا از دست دادن فرصت انجام کاری که بدان عادت داشته اند اما در این مورد اندک تردیدی است که عملکرد تلویزیون از یک سرگرمی خاص و یا یادگیری فراتر رود.
به عنوان مثال زمانی که یکی از مجریان محبوب برنامه های کودک و یا ورزشی به دلالیل مختلفی از بیماری قادر به اجرای برنامه وحاضر شدن بر صفحه تلویزیون نیستند اکثر بجه ها ومخاطبان اصلی آن برنامه از طریق تماس تلفنی یا پیام تلفنی و اینترنتی جویای حال او می شوند مانند آنچه برای عمو پورنگ مجری برنامه کودک ویا آقای خیابانی گزارش ورزشی در دوره بیماری او رخ داد.
روشن است که هر برنامه تلویزیونی احتمالا می تواند تاحدی از جهت هر یک از این ابعاد اطلاعاتی جذاب باشد. حتی یک برنامه خیلی جنایی نیز می تواند مهارتهایی را آموزش دهد و همچنین حامل اطلاعاتی باشد در این مورد که جهان به چه چیز شبیه است". چنین برنامه ای ممکن است در احساس تعلق کودک به جامعه سهیم باشد (دوستان او نیز احتمالا آن را تماشا می کنند)و بهانه ای برای صحبت در روز بعد به او دهد. بیشتر برنامه های آموزشی دارای یک جنبه سرگرم کنندگی نیز هستند (حتی یک معلم نیز داستانهایی را نقل می کند و تصاویر و نمونه هایی را نشان می دهد). یک برنامه ورزشی که بیشتر مردم آن را برای سرگرمی تماشا می کنند ممکن است برای پسری که می کوشد آن ورزش را انجام دهد، جنبه کاملا اطلاعاتی داشته باشد. بدین ترتیب افراد مختلف از برنامه های مختلف به دلائل مخلفی ارضا می شوند. یک کمدی خانوادگی برای یک پسر بچه ممکن است بسیار خنده دار باشد، اما ممکن است باعث شود یک دختر در مورد نحوه لباس پوشیدن زنان بلند قد و یا اینکه یک زن چگونه می تواند عشق همسرش را به خود تداوم بخشد، به تفکر بپردازد. یک گزارش خبری در مورد یک محاکمه جنایی ممکن است برای یک کودک حکم داستانی شگفت انگیز و برای کودکی دیگر تفسیری بر شرایط موجود در جهان واقعی را داشته باشد و برای کودک سومی شیوه ای برای یادگیری ارتکاب یک جنایت به شمار رود.
این مورد که فراگیری نحوه استفاده از تلویزیون برای کسب اطلاعات مفید، رفتاری است که بعدا فراگرفته می شود و رفتاری است بالنسبه پیچیده تر از یادگیری نحوه استفاده از آن برای سرگرمی است، چیزی است که در مورد آن چندان شکی نیست. تلویزیون در وهله اول و عمدتا دری جادویی به دنیای خیال ، شکوه و هیجان است. تلویزیون دعوتی به آرمیدن، نادیده انگاشتن مسائل زندگی واقعی ، تسلیم کردن خود به افراد جذاب و زیبا و حوادث جلب کننده ای است که روی این صفحه این دستگاه ظاهر می شوند. یک کودک یاد می گیرد که همه سرگرمیها صرفا به لذت منحصر نمی شوند و سرگرمیهای مختلفی را می توان جستجو کرد بعد از مدتی او یاد می گیرد که می توان سرگرمیهای مختلفی را م جستجو کرد. بعد از مدتی او یاد می گیرد که می توان از برنامه های سرگرم کننده، اطلاعات مورد نیاز را بطور اتفاقی اخذ کرد. تمامی این موارد را او طی گذر زمان فرا می گیرد. گاهی اوقات دلایلی کافی وجود دارد تا انسان صرفا برای اطلاعاتی که یک برنامه ارائه می دهد. وممکن است در آینده سودمند واقع شود، و نه برای اینکه اسباب لذت فوری او را فراهم می کند، پیگیر آن شود. اما اینکه آیا کودک این دلایل را درک خواهد کرد یا نه امری است که احتمالا در سنین بالاتر روی خواهد داد.

عملکرد تلویزیون:
اجازه بدهید موارد استفاده از تلویزیون را در چارچوبی گسترده تر قرار دهیم. همان گونه که ا. ج برادیک10 در نظریه های کلاسیک زیبایی شناسی اشاره کرده است، در مورد عملکرد هنر در زندگی مردم همیشه دو نظریه متضاد وجود داشته است. در یک طرف نظریه های هیجان11 وجود دارند که در آنها هنر همچون مولد راحتی، لذت و ارضا کننده آرزوها و امیال ناکام مانده انسان ظاهر می شود ودر طرف دیگر نظریه هایی وجود دارند که عملکرد شناختی هنر را مورد تایید قرار می دهند و در آنها هنر همچون پدید آورنده بینش، دانش و یادگیری مطرح می شود.
در تحقیقات جدید مربوط به رسانه ها نظریه های نوع اول دیدگاههای روانکاوانه و اختیار گرا12 را بر می گزینند و هنر را همچون رویا، شکلی از برآوردن آرزو ها می شمارند که تحت سلطه اصل لذت جویی13 است. نظریه های نوع دوم به این سو تمایل دارند که هنر را به گونه یک عامل اجتماعی کردن و یادگیری اجتماعی تصویر کنند، عاملی که به بیان دیگر ارزشها را تلقین می کند، عادات را تقویت می نماید و خالق انتظارات است و بیشتر همانند والدین و سایر اجتماعی کننده ها14 در زندگی واقعی عمل می کند. ما در گذشته عادتاً در مورد این دو نوع نظریه در قالب واژه های هیجان و شناخت صحبت کرده ایم. اکنون می خواهیم که عبارتهای بر آوردن آرزوها و اجتماعی کردن را به کار ببریم.
به احتمال بسیار زیاد نقد مبتنی برنوع اول این نظریه ها ( از بابت این اعتقاد که هنر همچون عامل خواب آور و مخدر توده ها عمل می کند و به احتمال زیاد بیش از آنکه به بلوغ کمک کند ، مانع آن می شود ) از نقد مبتنی بر نوع دوم ( که احتمال بیشتری دارد تا هنر را به عنوان معلم توده ها مورد بحث قرار دهد ) منفی تر است. اگر هم این دو نوع نظریه به صورت منفی مورد استفاده قرار گیرند ، منفی بودن آنها با یکدیگر متفاوت است. اولی ما را نگران آن می کند که رسانه های جمعی ممکن است بلوغ را به تاٌخیر بیاندازند. دومی ما را نگران می کند که قدرت آموزش رسانه ها ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرند.
به نظر می رسد که یک نظریه مناسب برای این زمان و در مورد رسانه های جمعی باید در بر گیرنده هر دوی این نظریه ها باشد. باید پذیرفت که این دو نظریه متداول بی شک منعکس کننده دو نوع محتوا ، دو نوع رفتارو دو بازده متحمل مربوط به هنر در رسانه های جمعی هستند.
اجازه بدهید از آغاز در تله قضاوتهای ارزشی چگونگی استفاده کودکان از تلویزیون گرفتار نشویم و استفاده های اطلاعاتی را خوب و استفاده های سرگرم کننده را بد نخوانیم. چنین قضاوتهایی در مورد نتایج تماشای تلویزیون تنها می تواند مانع دستیابی به پاسخ این پرسش که چرا بچه ها تلویزیون تماشا می کنند ، شود. فرضیه حاکی از تماشای تلویزیون به عنوان رفتاری که از فرد سر می زند تا نیازهای گذشته و حال وی را پاسخ گوید ، فرضیه سودمندی است.
این فرض کلی توجیهی است بر پی جویی نیازهای ویژه ای که راهبری بر دلیل تماشای تلویزیون توسط کودکان است.
در واقع هر جزئی از فرهنگ به دلیل سودمندی خاصی ، شکل گرفته است.
مالینوفسکی به عنوان سخنگوی مردم شناسان می گوید: در نوع تمدنی هر رسم ، شیء مادی، عقیده و اعتقاد عملکردی حیاتی را به عهده دارد ، کاری را به عهده دارد که باید به انجام برساند و معرف جزئی غیر قابل اجتناب در درون یک تمامیت فعال است ".

چرا ما دارای رسانه های جمعی هستیم ؟
در دوره رنسانس هنگام رخت بر بستن جامه سنتی از جهان غرب ، انسانها طوفانی از نیازها و فعالیتها بر پا کردند که دیگر نظام قدیمی ارتباطات برای پاسخگویی به آنها مناسب نبود. بدین معنی که آهنگ سرعت یافته جهان ، نیاز به انتقال اطلاعات به نقاط دور دست ، توجه به عقاید و علم ، گره خوردن فراینده معیارهای اقتصادی در نقاط مختلف با یکدیگر ، اهمیت یافتن طبقه متوسط از نظر اقتصادی و سیاسی ، تحرک روزافزون اجتماع و تمامی این حرکت صعودی متشکل از عمل وتعامل ، فراخوان چیزی فراتر از کتابهای دست نویس ، نقاره چیها وجاریهای شهری بود. نیازی به ذکر علت و معلول نیست. در درون مجموعه تغییرات فرهنگی پدیده دورباطل به مقدارزیاد دیده می شود. برخی نیازها فراخوان تغییری دررفتاریا ایجاد وسیله ای جدید هستند و تحول مزبور به نوبه خود نیازهای جدیدی رابرمی انگیزد. پدیده های جدید در عرصه حروف چاپی ، چه علت باشند چه معلول ، دربرآورد نیازهای انسانی همعصر خود از طریق ارتباطات سریعتر ، کسترده تروانعطاف پذیرتر کمک بزرگی محسوب می شدند. در آسیا صدها سال قبل از گوتنبرگ انسانها می دانستند چگونه به وسیله حروف چاپی متحرک ، کاغذ و مرکب کار چاپ را انجام دهند ولی امری که به ایجاد رسانه های جمعی بیانجامد روی نداد تا اینکه در اروپای غربی این فرایند با دیگر نیازهای مربوط جمع آمدند.
آنگاه ، رسانه ها مورد استفاده قرار گرفتند. زیرا بهترین وسیله موجود برای بر آوردن برخی نیازها مهم به شمار می رفتند.
ما قصد نداریم این معنا را برسانیم که همه انسانها در همه زمانها در مورد انجام آنچه که برای برآوردن نیازهای آنها ضروری است ، منطقی هستند و یا در مورد نتیجه انتخابهای رفتاری خود از آگاهی بی حد و حصری برخوردارند.
ما صرفاً در پی بیان این امر هستیم که در فرایند تغییر فرهنگی رفتارهایی که در نهایت امر توسط افراد اختیار می شوند ( چه به وسیله تجربه و خطا یا طرح ریزی منطقی یا سایر شیوه ها ) برای کسانی که آنها را اختیار کرده اند نسبت به جایگزین های شناخته شده ای که اختیار نشده اند ، بیشتر پاداش دهنده هستند. به همین صورت ما در پی بیان این امرنیستیم که رفتاری که برای یک فرد پاداش دهنده است ممکن نیست برای سایر افراد یا اجتماع به طور کلی نتایج نامطلوبی داشته باشد.
جامعه از طریق فشار اجتماعی و قوانین و سایرشیوه ها می کوشد تا پیامدهای رفتار افتراقی را تعدیل کند. الگوی رفتاری حاصل ممکن است بهترین الگو از نظر فلاسفه یا تاریخدانها به شمار بیاید یا نیاید. در حال حاضر ممکن است به نظر آید که کسب و نان آوری و میادین ورزشی بهترین الگو برای جامه رومی بوده اند ، ولی به نظر می رسد که در آن زمان برای افراد رومی بیش از هر جایگزین دیگری پاداش دهنده به شمار می رفتند. به همین ترتیب ، قضاوت فردا ممکن است این باشد که تلویزیون بهترین راه برای گذراندن وقت کودکان آمریکایی در دهه های 50 و 60 نبوده است. صرفاً این مطلب را بیان می کنیم که تلویزیون مورد استفاده قرار گرفته است و کودکان وقت زیادی را بدان اختصاص داده اند. زیرا این طورتصور می شود که این راهی برای برآوردن برخی نیازهای مهم است و این راه بهترین راه بر آوردن نیازها در بین جایگزین های شناخته شده و موجود به شمار می رود.
نیازهای ویژه کودکان که تلویزیون آنها را برآورده می کند ، کدامند ؟
یک کودک از نظر بدنی در حال رشد است. از نظر اجتماعی او درگیر فرایند آمادگی یا در حال آماده شدن برای پذیرش سهمی به عنوان یک بزرگسال در جامعه یا به قول معروف اجتماعی شدن ، است. بدین معنی که او مهارتهایی نظیر خواندن ، شمردن و رفتار با مردم را می آموزد ، مهارتهایی که برای زندگی خود در بزرگسالی بدانها نیاز دارد.
هنجارها ، ارزشها و رسوم جامعه خود را می گیرد و در آنها مهارت پیدا می کند. او خود را با قوانین مهمتر و تاریخ فرهنگی و شعایری که از وی انتظار می رود آنها را دنبال کند ، آشنا می کند. او در حال رسیدن به نقطه ای است که می توان در آنجا وی را بدون نظارت پدرانه و در جامعه ای که متشکل از بزرگترها و همقطاران وی است ، رها کرد. در همان حال از نظر روان شناختی وی درگیر فرایند کشف و هدف یابی است. او در تلاش شکل دادن به تصویری از محیط خویش است و می کوشد تا خود را از این محیط جدا کند به طوری که بتواند تصویری را از هویت خویش شکل دهد. او در جستجوی اهدافی است چون: در این جهان وی به کجا تعلق دارد ؟ چه کاری باید انجام دهد ؟ در مورد مذهب ، سیاست و اخلاق موضع او چیست ؟ چه دوستانی را باید پیدا کند ؟ چه نوع شریک زندگی را باید و می تواند به دست آورد ؟
برای یک کودک اینها تجارب مشکلی هستند که اغلب مولد ضربه های شدید ، ترسها وسرخوردگیها هستند. کودک می تواند به تلویزیون رو کند تا ازبرخوردها و سرخوردگیهای جهان واقعی بگریزد ، شاید از تلویزیون برای حل مشکلات خود کمک بگیرد و برای آنها توضیحی بیابد. بر عکس به دلیل محیط اجتماعی که وی خود را در آن می یابد ممکن است هدف یابی را رها کند و بدین امر رضایت دهد که خود را دستخوش موج محیطی قرار دهد که بر روی آن احساس هیچ گونه کنترلی ندارد. آنگاه وی ممکن است به تلویزیون به عنوان صرفاً یک سرگرمی و راه فراری از ملالت رو کند.
وی وقتی می کوشد تا این نیازها را با روکردن به تلویزیون برآورده کند ، دو نوع محتوا را می یابد که دونوع پاداش را ارائه می کنند و دو نوع رفتار را برمی انگیزند. بدون یادآوری مقایسه دو اصل لذت جویی و اصل واقعیت فروید ، صحبت راجع به این محتواها مشکل است. طبق مفهومی که فروید از شخصیت انسانی ارائه می دهد اصل لذت جویی از اوان زندگی فعال است و به ایجاد ارگانیسمی منجر می شود که این ارگانیسم از خود پاسخهایی را بروز می دهد که به تجربه ثابت شده است موجب لذت می شوند. بدین ترتیب برتی نثال نوزاد ممکن است حرکتهای مربوط به مکیدن را حتی وقتی منبع غذایی وجود ندارد انجام دهد. اصل واقعیت از طرف دیگر چیزی است که بعداً فرا گرفته می شود. منظور از این امر قدرت دستیابی به زمان و مکان مناسب برای پاداش دادن به سلیقه ها و خودداری از ابراز پاسخهای لذت جویانه است تا زمانی که انتظار برود این پاسخها به پاداش منجر خواهد شد. اصل لذت جویی بدین ترتیب با فرایندهای ابتدایی ونهاد 15مربوط است، در حالی که واقعیت با فرایندهای ثانویه مرتبط16 است. یکی از نویسندگان معاصر هنگام پرداختن به این مقایسه زمانی از رفتار مربوط به رسانه های جمعی در قالب جستجوی پاداش فوری و"پاداش درنگیده نام برده است چرا که رفتار ثانویه، کامروا سازی درنگیده انگیزه های آنی را لازم می دارد.
به نظر می رسد که این دوجریان ارتباطات جمعی را باید ترجیحا با واژه های خیال و واقعیت عنوان کنیم. برای بیان ویژگیهای آنها می توانیم بگوییم که:
محتوای خیال:
بیننده را به جداشدن از مشکلات زندگی واقعی اش دعوت می کند.
به تسلیم، آرامش و انفعال دعوت می کند.
فراخوان هیجان است.
از طریق کنار گذاشتن قوانین جهان واقعی عمل می کند.
حداقل به طور موقت در جهت زدودن تهدیدها و اضطرابها عمل می کند و اغلب امکان برآوردن آرزوها را فراهم می کند
امکان لذت بردن را فراهم می کند. در حالیکه

محتوای واقعیت
مدام بیننده را به مشکلات دنیای واقعی ارجاع می دهد.
به هوشیاری ، کوشش و فعالیت دعوت می کند.
فراخوان شناخت17 است.
عمدتا از طریق موضوعها و وضعیتهای واقعی عمل می کند.
بدین سمت گرایش دارد که بیننده بیشتر آگاه و شاید بیشتر مضطرب کند، تا در مقابل دیدگاه درست تری نسبت به مسئله به دست آید. امکان روشن بینی را فراهم می کند. حال بنگریم که از این دورشته محتوا و پاسخ چه چیزی را درک می کنیم. منظور ما این نیست که دو عضو از مخاطبان مورد نظر، لزوما به یک شیوه نسبت به یک مطلب پاسخ می گویند. برای مثال داستانی در مورد مردی ثروتمند می تواند برای یک ببیننده جنبه ی بر آوردن آرزوها را داشته باشد. برای بیننده ی دیگر نمایش واقع بینانه ای از بی عدالتی اجتماعی به شمار رود. همچنین منظور ما این نیست که بسیاری از برنامه های تلویزیونی صرفا خیال یا صرفا واقعیت هستند. در واقع یکی از ویژگیهای هنر رسانه ای جمعی توانایی حضور آن ها را در هر دو عرصه و در یک زمان است. اشاره های واقع بینانه را می توان از خیال بدست آورد و مطالب واقع بینانه ممکن است فرایند خیال سرا به جریان اندازد. اما با تکیه بر مجموعه بزرگی از محتوا و گروههای متعددی از مخاطبان می توانیم بگوییم که به طور کلی فیلمهای وسترن، نمایشهای جنایی، موسیقی مورد پسند عامه و شوهای واریته ، عمدتا جزو مطالب خیالی هستند ، در حالی که اخبار، مستندها، مصاحبه ها، برنامه های مربوط به مسائل عمومی و تلویزیون آموزشی عمدتا در عرصه مطالب واقعی قرار می گیرند. در مورد سایر رسانه ها می توانیم کاملا مطمئن باشیم که کتب داستانی مصور و داستانهای مصور کوتاه، روزنامه ها و مجله ها معمولا یک پاسخ خیال پردازانه را بر می انگیزند و بیشتر کتب غیر داستانی یک پاسخ واقع گرایانه را سبب می شوند و همچنین مجله های مصور سینمایی، مجله های حاوی اعتراف نامه ها و مجله های حاوی داستانهای حادثه ای معمولا به عرصه خیال متعلق هستند و مجله های سنگین از زمره مطالب و موارد واقع گریانه به شمار می روند و همچنین یک گزارش ورزشی در روزنامه نسبت به یک مطلب خیال پردازانه خوانده می شود و بالاخره فیلمهای سینمایی هنگام عصر احتمالا مطالب خیال پردازانه بیشتری را نسبت به برنامه های عصر تلویزیون آموزشی در بردارد.

تلویزیون به عنوان خیال
التور مکابی مطالبی اندیشمندانه را در مورد برخی از کارهای خیال برای بچه ها به رشته ی تحریر در آورده است.
اولین عملکرد خیال این است که خیال امکان تجربه ای را برای کودک فراهم می کند که از کنترلهای زندگی واقعی فارغ است ، به طوری که در راه تلاش برای یافتن راه حلهای یک مسئله می تواند شیوه های مختلف عمل را بیازماید بدون اینکه خطر صدمه و یا تنبیهی را که در یک تجربه آشکار ممکن بود حاصل شود، متحمل شود. دومین عملکرد خیال جنبه ی سرگرم کنندگی آن است. همه خوانندگان بیشتر با این انگیزه آنی آشنایی دارند که برای رهایی موقت از فشارهای زندگی می توان به انتخاب داستانی پلیسی و خواندن آن پرداخت. به همین ترتیب می توان فرض کرد کودکان نیز اگر تحت فشار محیط قرار گیرند، می کوشند تا با فرو بردن خود در خیال از آن فشار فرار کنند. عملکرد سوم خیال که توسط فروید در رابطه با تحلیل وی از رویا ها مورد تاکید قرار گرفته است، برآوردن آرزوهاست.
بر اساس این دیدگاه خیال مفری برای انگیزه های آنی است که در زندگی واقعی امکان بیان آشکار آنها فراهم نیست. واقعیتی که این دیدگاه را تایید می کند این است که کودکان کم سن علاقه ویژه ای به داستانهایی دارند که در آنها خشونت و مرگ ناگهانی تصویر شده است (که شاید منعکس کننده سرکوبی انگیزه های آنی پرخاشگرایانه در زندگی روز مره آنها می باشد) در حالی که افراد بالغ بیشتر به موضوعات مربوط به عشق رمانتیک علاقه دارد. ارضاهای جانشینی که توسط خیال امکان پذیر می شود، ظاهرا نسبت به ارضاهای جهان واقعی از درجه پایینتری محسوب می شوند به طوری که مفسرهای خیال پردازانه تنها به عنوان بهترین راه حلهای ثانوی ودر هنگامی که ارضاهای جهان واقعی امکان پذیر نباشند، انتخاب می شوند.
امکان ارائه عملکردهای دیگری نیز وجود دارد ، اما این عملکردها روشن کننده این نکته هستند که کودکان نیازهای واقعی را از طریق خیال پردازی حاصل از تلویزیون برآورده می کنند. حاصل رفتار جستجوگرانه آنها همیشه در قالب نوع محتوایی که بدان دست می یابند قابل پیش بینی نیست. برای بیشتر کودکان خیال ممکن است کمکی باشد برای یافتن مفری برای پرخاشگری مفرط، اما برای برخی از ایشان خیال ممکن است عملا ایجاد کننده پرخاشگری باشد ودر اعمال خشونت آمیز سهم داشته باشد. این امر، تکرار می کنیم ، تماما نمی تواند با تکیه بر محتوا قابل پیش بینی باشد. بدین منظور می باید کودکان را نیز شناخت. بعلاوه پاسخی دور نگرانه به این پرسش که آیا "خیال برای آنها مناسب است یا خیر" چیزی است که در این مرحله به طور کامل آمادگی بحث در مورد آن را نداریم. برای برخی بچه ها هما نگونه که خانم کمابی عنوان می کند، خیال ممکن است آزمودن حل مشکلات را بدون محدودیت های زندگی واقعی امکان پذیر کند. برای دیگر کودکان خیال ممکن است صرفا به تعلیق آن مشکلات یا وانمود کردن به اینکه وجود ندارند منتهی می شود.
یکی از پر دردسرترین پرسشهایی که انسان می تواند در مورد تلویزیون به عنوان مولد خیال مطرح کند، این است که؛
آیا تلویزیون مانعی بر سرا راه مسائل زندگی است؟
لحظات و وضعیتهایی پیش می آید که بی حس کردن فرد نسبت به درد و تنش سودمند است. برای مثال وقتی قرار است عمل جراحی صورت گیرد یا وقتی قرار است که عضو شکسته را جا بیندازد. در این شرایط عامل بیهوش کننده ، زمان لازم را برای راه حل دراز مدت مشکل فراهم می کند. این امر می تواند یکی از اثرات تلویزیون به عنوان یک عامل بیحس کننده باشد. اما بین تجویز داروی بی حس کننده در هنگام عمل توسط جراح و تجویز خیال توسط خود بیمار به عنوان علاجی برای سرخوردگیها و اضطرابها و تفاوت عمده ای وجود دارد. دومی بیشتر شبیه تجویز شخصی مشروب الکلی و مواد مخدر است. در حالی که کاملا واقعیت دارد که فرد می تواند از سرخوردگیها و اضطرابها، به وسیله مست کردن یا مصرف یک بار کاکوئین موقتا خلاص باید ولی بسختی می شود آنها را به عنوان راه حلهای دراز مدتی برای مشکلات بشری توصیه کرد. در چه تعداد از موارد عملکرد تلویزیون در بر آوردن نیازهای کودکان به عملکرد الکل یا مواد مخدر شبیه است؟ آیا تلویزیون آنها را بر می انگیزد تابه دنبال ارضای فوری (اما جانشین و بدین سبب پست تر )باشند و در هنگام سرخوردگی قدرت تحمل آنها را برای دستیابی به راه حلهای مناسبتر کاهش می دهد؟ آیا تلویزیون بدین سمت گرایش دارد که مسائل واقعی را دست نخورده رها کند؟

تلویزیون به عنوان واقعیت
تلویزیون به عنوان محمل تجارت واقعی دارای امتیازها و نقاط ضعف خاصی است. یکی از امتیازهای آن این است که می تواند اطلاعات را زودتر از هر رسانه دیگری منتقل کند. لازم نیست پیش از یادگیری از تلویزیون انسان خواندن را فراگرفته باشد. حتی پس از اینکه فرد فراگرفت که بخواند تلویزیون از این ویژگی برخوردار است که انتقال اطاعات مربوط به زندگی بزرگسالان را تسریع می کند. بدون شک با حضور تلویزیون در اطاق نشیمن غیر ممکن است که زمان بندی قدیمی و درجه بندی شده انتشار واقعیتها را حفظ کرد و با کودکان به صورت مرحله به مرحله و سال به سالن راجع به مسائل صحبت کرد. ما می توانیم کمی بعد نشان دهیم که تلویزیون بدون شک فرایند دیگری در سنین اولیه سرعت می بخشد.
ثانیاً تلویزیون تمامی امتیازهای نهفته در یک کانال صوتی – تصویری را داراست. این وسیله می تواند اطلاعاتی را ارائه دهد که انتقال آنها صرفاً از طریق تصاویر یا چاپ بمراتب سخت تر است. برای مثال در نظر بگیرید که در تشریح اینکه یک عمل جراحی در واقع به چه چیز شبیه است، و یا اینکه مردم در افریقا چگونه زندگی و کار می کنند، تلویزیون از چه امتیازی برخوردار است. علاوه بر آن همان خصلت، امکانی را برای تلویزیون پدید می آورد که اطلاعات را به نحوی ارائه دهد ک جذب آن آسانتر صورت گیرد. برای مثال در نظر بگیرید تلویزیون چگونه یک آزمایش مربوط به علوم طبیعی و یا چگونگی بازی کریکت را به نحو موثری نمایش می دهد.
ثالثاً تلویزیون به مدد سازماندهی و منابع خود و توانایی در تبادل نوار، در موقعیت منحصر به فردی برای گسترش محیط و فضای تماشاچیان قرار دارد. دوربینهای تلویزیون می توانند به جاهای دست یابند که تعداد کمی از تماشاگران قادربه دیدن آن هستند. آنها می توانند برای کودک کم سن و سال دایره نوین و بیشماری از جهان، برای اکتشاف ارائه دهند. جهانهایی که از اعماق دریاها دورترین نقاط کره خاکی و تا مقدمات سفرهای فضایی گسترده شده است.
اما همه این ویژگیهای تلویزیون مطلوب نیستند. درمقایسه با چاپ، یک خصلت بخصوص برای تلویزیون نقطه ضعف به شمار می آید. با تماشای تلویزیون، بیننده نمی تواند سرعت مورد نظر خود را تحمیل کند. او نمی تواند در هنگام لزوم آنچه را که می خواهد تکرار کند مگر آنکه تهیه کننده تلویزیون نیز خواستار این تکرار باشد. بیننده نمی تواند آنچه را که قبلاً گذشته است مورد بازبینی قرار دهد، مگر اینکه خلاصه برنامه دوباره پخش شود. از آنجا که تهیه کننده تماس بسیار کمی با بینندگان خود دارد احتمال ندارد سرعتی را در کار مراعات کند و خلاصه ها و تکرارهایی را که در برنامه مد نظر قرار دهد که همه مخاطبان را خشنود کند. علاوه بر آن بیننده اسیر برنامه است. اگر بیننده خواهان یک برنامه اطلاعاتی خاص باشد، نمی تواند به محض تقاضا بدان دست یابد بلکه باید هفته ها و یا ماهها صبر کند تا بدان برسد.
این خصلت البته برای داستان گویی و خیال پردازی مناسب است چرا که در آن اشکال نقل کننده داستان باید سررشته کار را در دست داشته باشد و بیننده می باید خود را تسلیم کند و این ویژگی یادگیری را دشتوار تر می کند. به همین سبب است که کودک بعد از یادگیری کامل خواندن و نحوه استفاده از کتابخانه ها و منابع و مراجع، تمایل دارد تا بیشتر از طریق مطالب چاپی، اطلاعات مورد نظر را جستجو کند. به وسیله استفاده از مطالب چاپی، او کنترل بیشتری را اعمال می کند.
به نحوی تناقض آمیز خصلت دیگر تلویزیون که یادگیری را دشوار تر می کند، واقعی بودن شیوه ارائه صوتی- تصویری است وسایل ارتباطی چاپی مطالب را انتزاعی تر مطرح می کنند و بدین ترتیب ممکن است در جلب توجه خواننده به انتزاعها و تعمیمهای علمی موفقتر عمل کنند. این موفقیت می تواند به نوبه خود موجب افزایش یادگیری و قدرت حفظ آموخته هاشود و تطبیق آموخته هارا به وضعیتهای موجود تسهیل کند. وضوح و طبیعت واقع نمای تلویزیون ممکن است به دلیل ارائه سمعی و بصری مشروح و توام با جزئیات خود ذهن بینننده را از چنین انتزاعهایی منحرف کند.
دلیل دیگری بر این امر که چرا تلویزیون ممکن است کمتر از آنچه که ما انتظار داریم به عنوان محمل اطلاعاتی موثر باشد، این است که تلویزیون به عنوان یک رسانه خیال پرداز از چنان موفقیت بزرگی برخوردار بوده است که قسمت اعظمی از حمایت، استعداد و البته علاقه بینندگان بدان سمت متمایل شده است. به جستجوی اطلاعات از طریق تلویزیون تقریباً به مثابه استفاده نادرست از این رسانه نگریسته شده است.
به هر حال اجازه دهید خاطر نشان کنیم مقدار کمی از اطلاعات فراگرفته شده از تلویزیون از طریق جستجو به دست می آید. یادگیری این اطلاعات بیشتر تصادفی است که معمولاً محصول جنبی مطالب خیال پردازانه است. بار دیگر اجازه دهید هیچ نوع پیش داوری در مورد اینکه کدامیک از این یادگیری های اتفاقی لزوماً خوب هستند، نداشته باشیم. کودکان ممکن است بدون اینکه بخواهند، رفتارهایی خود و دستور زبانی نامناسب را از تلویزیون فرا بگیرند. آنها ممکن است نحوه دکوراسیون یک اتاق یا دزدی از یک خانه را فرا گیرند. دیده هاو آموخته هاو نحوه استفاده از آنها علاوه بر برنامه تلویزیونی با شخص کودک نیز ارتباط دارد.
نکته اصلی این است که کودکان نوعاً برای فراگیری چیزی به تلویزیون نگاه نمی کنند، آنها اغلب برای اینکه از ملالت فرار کنند یا مشکلات خود را فراموش نمایند، تلویزیون
نگاه می کنند.

دو جهان
با مطالعه صفحه های پیشین باید از خاطر شما گذشته باشد کودکی که دو تا سه ساعت از وقت خویش را در دو روز صرف تلویزیون می کند، ناچار به مقدار زیادی بین دو جهان خیال و واقعیت پرسه می زند. درست فکر کرده اید و این همان واقعیتی است که با روح مسئله:
"تلویزیون به چه معنایی برای کودکان نزدیک است.
به برخی تفاوتها در این دو جهان کودک توجه کنید. خیال همیشه از واقعیت رویگردان است. خیال از رفتن قیود قوانین زندگی سرباز می زند. یک قهرمان خیالی در مقایسه با یک دانش آموز معمولی دبیرستان به احتمال زیادتری به دختر رویاهایش دست می یابد. سوپرمن در لباس معمولی که در خیابان به تن می می کنند ممکن است شبیه یک فرد عادی به نظر آید ولی می تواند پرواز کند. اگر خطراتی را که یک قهرمان برنامه های جنایی تلویزیون در مبارزه با جنایتکاران می پذیرد بپذیریم. جایمان در شش فوتی زیر زمین خواهد بود ولی قواعد خیال قهرمان بیباک را حمایت می کند. این قواعد بیننده را نیز حمایت می کند. اگر او می خواست در همان خیابانهایی که در تلویزیون می بیند قدم بزند قلبش از ترس فرو می ریخت و باید دو اسلحه در دستهایش و یک وصیت نامه در جیبش می داشت، در حالی که می تواند بنشیند و براحتی در جلوی تلویزیون در فاصله شش فوتی یک صحنه تیراندازی لم بدهد و هیچ چیز برایش اتفاق نیفتد.
جهش به جلو و عقب بین این دو جهان رفتاری است که بدشواری فراگرفته می شود. یک کودک معمولی برای چند سال یکی از این دو جهان را تقریباً به اندازه جهان دیگر واقعی می پندارد. ما می دانیم که یک کودک کم سن و سال وقتی که باور کند موضوع برنامه ای باید رشد کند تا یاد بگیرد که بین خیال و واقعیت فرق بگذارد. چه پیشرفتی در نقشه پردازی روان شناختی باید حاصل شود تا کودک بروشنی بداند مرز خیال در کجا قرار می گیرد و در کجا واقعیت آغاز می شود؟
این بخش بسیار مهمی ازرشد است. اگر کودک برخی از قواعد خیال را به جهان واقعیت تسری دهد، اگر در زندگی واقعی به گونه ای عمل کند که گویی در حمایت قواعد خیال است، اگر کودک اغلب و بیش از اندازه از جهان واقعی کناره گیرد و به آسایش و شادیهای خیال رو کند، این علایم نشانه دردسرهایی در آینده است.

اهمیت خیال
هر چند کودک در تلویزیون دو نوع محتوا را می یابد که به او کمک می کنند تا نیازهای خود را از طریق دست یازی به آنچه که آن را پاسخهای خیال پردازانه و واقع بینانه نام نهادیم برآورده کند، روشن است که عملکرد اولیه و عمده تلویزیون برای کودکان سهمی است که تلویزیون در رفتار خیالپردازانه ایفا می کند. در حالی که تلویزیون سهمی در ارائه اطلاعات دارد، این گرایش نیز در آن وجود دارد که اذهان را از حل مشکلات زندگی واقعی منحرف کند. نه تنها کودکان عمدتاً در پی آن هستند که مطالبی را در تلویزیون بیابند که به احتمال بیشتر برانگیزاننده رفتار خیال پردازانه است، بلکه همچنین قبل از فراگیری مطالب واقع بینانه در سنینی بمراتب پاینتر نحوه جستجوی مطالب خیال پردازانه را یاد می گیرند. تعجب آور نیست که چنین وضعی حاکم باشد، نسبتاً کار راحتی است که انسان بنشیند و سرگرم شود، اما جستجوی اطلاعات مستلزم آن است تا شما عمداً هر لذت ممکنی را که از تماشای تلویزیون حاصل می شود به تعویق اندازید و برای مدتی، به جای کاهش تنش، احتمال افزایش تنش را بپذیرید و در مقابل همان لامپ تصویری که ملتمسانه از شما می خواهد تا بیارامید و از آن لذت ببرید،بسختی به کار بپردازید. اینها همه از جمله رفتارهای پیچیده و سخت به شمار می روند. بنا به دلایل یاد شده، وقتی کودکان به فواید جستجوی واقعیت واقف شوند، به احتمال زیاد مطالب واقع بینانه را بیشتر از طریق رسانه های چاپی جستجو می کنند تا از طریق تلویزیون.

فصل چهارم
یادگیری از تلویزیون

چنانکه که قبلاً نیز اشاره کردیم، کودک تا شانزده سالگی، همان قدر از وقت خود را به معلم و مدرسه اختصاص می دهد که صرف تماشای بازیگران و مجریان تلویزیون می کند، تلویزیون، تنها نسبت به آنچه کودک در مدرسه یاد می گیرد از اولویت دوم برخودار است. در حالی که در مورد یادگیری ناکافی کودک از تلویزیون می آموزد، تنها نسبت به آنچه کودک در مدرسه فرا می گیرد، نگرانیهایی ابراز شده است و در کنار آن در مورد تلویزیون نیز این ترس وجود داشته است که شاید مطالبی که کودک ا زتلویزیون فرا می گیرد بیش از اندازه زیاد و نادرست باشند.
در این بخش از تحقیق به بررسی شواهد موجود در مورد آنچه که کودک از تلویزیون یاد می گیرد، خواهیم پرداخت. تردیدی نیست که کودک از تلویزیون چیز یاد می گیرد. حداقل والدینی که می بینند کودکانش گفتار و رفتار و اسامی را تکرار می کنند و چیزهایی را درخواست می کنند که همه آنها را از طریق تلویزیون تجربه کرده اند، در یادگیری کودک از تلویزیون شکی ندارند. اما اگر چه اثبات کردن یادگیری کودک از تلویزیون ضروری به نظر نمی رسد، مع ذلک مطرح کردن برخی از شرایطی که تحت آن شرایط یادگیری از تلویزیون انجام می شود بسیار حایز اهمیت است و این همان مطلبی است که در صفحه های بعدی به آن خواهیم پرداخت.

چگونگی یادگیری از تلویزیون
همان گونه که ذکر شد، اغلب یادگیری کودک از تلویزیون اتفاقی است. در اینجا مقصود، آن شکل از یادگیری است که به هنگام تماشای تلویزیون با هدف سرگرمی صورت می گیرد و بیننده بی آنکه در پی کسب معلوماتی باشد، مطالب یا اطلاعاتی را خود بخود می آموزد. در عمل، کودک همیشه به منظور سرگرمی از تلویزیون استفاده می کند. بی شک کودک با رسانه های جمعی به عنوان محلملهایی برای تفریح آشنا می شود تا برایش قصه بگویند، او را بخندانند و یا مجری یا بازیگر مورد علاقه اش را نشان بدهند.
مراجعه هدفمند به رسانه ها برای کسب اطلاعات مفید کاری است که عمدتاً در مدارس آموخته می شود و کودکان به این منظور بیشتر به رسانه های چاپی مراجعه می کنند تا رسانه های صوتی و تصویری.
فکر مراجعه آگاهانه به تلویزیون در منزل برای کسب اطلاعات، رفتار نسبتاً غیرمعمول است که دیر آموخته می شود و به احتمال زیاد به درصد کمی از کودکان منحصر می شود که بنابر مطالب فصل پیش، جویندگان فعال واقعیت هستند. اینها افرادی هستند که برای تماشای یک کنفرانس مطبوعاتی یا دیدن یک برنامه آموزشی در مورد چگونگی انجام کاری به تلویزیون مراجعه می کنند. به هر حال تعداد این گونه افراد در سالهای اولیه تحصیل خیلی کم است. از میان 111 برنامه ای که چنان مورد علاقه کودکان دوره ابتدایی سانفرانسیسکو قرار گرفته بود که حاضر بودند به طور مرتب آن را ببینند فقط 4 برنامه وجود داشت که محتوای آنها با توجه به هدف برنامه بیشتر جنبه اطلاعاتی داشت تا سرگرمی.
از این رو تردید نیست که بیشتر یادگیری کودک از تلویزیون در سنین پایین اغلب باید یادگیری اتفاقی باشد و لذا لازم است برخی از شرایطی را که یادگیری اتفاقی میسرمی کند، مورد بررسی قرار دهیم.
موارد یادگیری اتفاقی
شکی نیست که تهیه کننده یک برنامه تلویزیونی می تواند تا حدودی آنچه را که باید از برنامه اش آموخته شود کنترل کند، زیرا کنترل آنچه که در برنامه گنجانده می شود در دست خود اوست. به عنوان مثال او این امکان را دارد که به منظور برجسته کردن برخی افکار و مسائل موجود در برنامه آنها را مورد تاکید قرار دهد و تکرار کند و یا با شخصیتهای مورد علاقه بینندگان مرتبط کند. لیکن اغلب برنامه های کودکان بیش از آموزش، عمدتاً بر جلب توجه و سرگرم کردن آنها تاکید دارند، بعلاوه کودکان به هیچ وجه مخاطبان بی اختیاری نیستند. سلیقه آنها در مورد برنامه های مختلف به طور قابل ملاحظه ای متفاوت است و حتی در حین تماشای یک برنامه توجه آنها به چیزهای کاملاً متفاوتی جلب می شود. چنانکه قبلاً نیزاشاره شده است، گوناگونی کودکان بیش از گوناگونی برنامه هاست.با توجه به این شرایط، در یادگیری اتفاقی مفیدتر از همه آن است که توجه خود را بیشتر به سوی کودک معطوف کنیم. راستی، چه چیزی باعث می شود که کودکی به هنگام تماشای موارد گوناگون در یک برنامه تلویزیونی، چیزی را به طور اتفاقی یاد بگیرد و چیزهای دیگر را یاد نگیرد؟
بهتر است با چند تذکر روشن شروع کنیم. یادگیری اتفاقی کودک بستگی دارد به استعداد یادگیری او، نیازهای وی آن لحظه و آنچه که او به آن توجه می کند. توانایی یادگیری اغلب بستگی به هوش دارد و در واقع یکی از راههای سنجش هوش به شمار می رود.کودکان باهوش از تلویزیون بیشتر یاد می گیرند. در واقع در شرایط مساوی، کودکان باهوش در کلیه تجربه های یادگیری بیش از کودکان کم هوش تر چیز یاد می گیرند و در رده بالای هر نوع معیاری که نشانگر میزان یادگیری از طریق تماشای تلویزیون باشد قرار می گیرند.
پس با این فرض که کودکان باهوشتر تقریباً از هر محتوایی چیزهای بسیاری یاد می گیرند، اجازه دهید در زمینه توجه و نیاز چند نکته راهنما را مطرح کنیم،نخست آنکه چنانچه مطلب و یا رفتاری برای کودکان تازگی داشته باشد، احتمال یادگیری وتوجه وی به آن بیشتر خواهد بود. ا. جی. برادبک گزارشی از تحقیق صورت گرفته در مورد یک فیلم هاپلانگ کاسیدی ارائه کرده است که بر اساس آن این فیلم باعث افزایش اطلاعات قابل توجهی در کودکان کم سن وسالتر شده بود در حالی که میزان یادیگری کودکان بزرگتر بسیار ناچیز بود.
ضمن تحقیقات بیشتر به این نتیجه رسیدند که علت این امر تازگی داشتن فیلم برای کودکان کم سن ومعمولی بودن آن برای کودکان بزرگتر بوده است. کودکان بزرگتر این گونه فیلمها رابارها دیده بودند و در نتیجه این فیلمها توجه آنها را به خود جلب نکرد. این امر تاثیر آشنایی است. یک کودک هر چه با تلویزیون آشناتر شود دسته بندی مطالب رابیشتر یاد می گیرد.او مطالب آشنا را به موقع تشخیص می دهد و الگویی ازانتظارات برای خود به وجود می آورد که وی را از توجه بیش از اندازه به مطالب آشنا باز می دارد. اما مطالب جدید را چنانچه زیاد ناآشنا و یا نامربوط به وی نباشند برای ذخیره در حافظه بر می گزیند.
بر اساس اصل آشنایی باید انتظار داشته باشیم که بیشترین یادگیری از تلویزیون در سالهای اولیه استفاده کودک از آن صورت گیرد. می توان گفت که سنین تا هشت سالگی سنینی هستند که در آن تلویزیون با کمترین میزان رقابت روبروست. لوح ضمیر کودک نسبتا پاک است وتقریبا هر تجربه ای برای وی تازگی دارد و از این رو در ذهن وی جذب و ثبت می شود. چنانکه همه می دانیم تلویزیون از قدرت فوق العاده ای در جلب توجه کودکان برخوردار است. پس از شروع دوره دبستان تلویزیون از نظر جلب توجه و علاقه کودکان با رقابت بیشتری روبروست. اما در آن دورانی که کودک هنوز خواندن را یاد نگرفته است و دیدگاه اوهنوز محدود و کنجکاوی اش بدون حد و مرز است یعنی هنگامی که تقریبا هر چیزی ورای محدوده خانه ومحفل کوچک خانواده برای او تازدگی دارد، تلویزیون از فرصت منحصر به فردی برای انتقال اطلاعات و پرورش مهارتهای کلامی در وی برخوردار است.
دلیل دیگری که تلویزیون در سنین پایین کودک یک عامل بویژه موثر در یادگیری اتفاقی محسوب می شود این است که در این سنین برنامه های تلویزیون به نظر خیلی واقعی می رسند. جمعی از محققان معتقدند که تاثیر محتوای رسانه های گروهی هنگامی بر روی کودکان بیشتر است که واقعی بودن محتوا را باور داشته باشند. در سالهای اولیه دوران کودکی، مرز بیان دنیای افسانه ای و دنیای واقعی در بهترین حالات، مرزی مبهم است. وقایع لامپ تصویر پرده سینما و داستانهای هنگام خواب اغلب بسیار واقعی به نظر می رسند. کودکان وقتی که بزرگتر می شوند بتدریج به محتوای رسانه ها به عنوان نمایش تصویر یا داستان می نگرند وبدین طریق فاصله خود را از این تجربیات قدری بیشتر می کنند. بتدریج در آنها حالتی به وجود می آید که راکمیک و دیسینجر آن را نادیده انگاری بزرگسالان نام نهاده اند که به معنای عادت نگاه کردن به فیلمهای سینمایی و برنامه های تلویزیونی به عنوان یک هنر است و نه زندگی واقعی.
همانطور که می دانیم کودکان کم سن و سال به طور کامل محو تماشای تلویزیون می شوند تا این سن یادگرفته اند که هیچ چیز را نادیده نگیرند. انتقادهای آنها از خود هنر نیست بلکه از کارهای بازیگران واتفاقاتی است که برای آنها روی می دهد. از این رو می توان انتظار داشت که یادگیری از آنچه که واقعی به نظر می رسد و قابل انتقال به زندگی است، طیف وسیعتری داشته باشد تا آنچه که ایفای نقش به نظر می رسد (البته واقعیت را می توان در میان ایفای نقش نیز مشاهده کرد. مثلا یک دختر جوان می تواند از یک برنامه تئاتر تلویزیونی که خود می داند زندگی واقعی نیست تصوراتی در مورد زندگی عشقی خود و یامد لباس بهاره اش کسب کند.)
عامل دیگری که بر میزان یادگیری اتفاقی از تلویزیون تاثیر می گذارد، میزان همانند سازی با یکی از شخصیتهای تلویزیونی است. همه والدین فرزندان خود را در حین اسب سواری خیالی در نقش قهرمانان محبوبشان در فیلمهای وسترن و یا در حین بازی در نقش بازیگران مورد علاقه شان مشاهده کرده اند. بکرات اتفاق افتاده است که دخترها متوجه شده اند ناخود آگاه درحال ایفای نقش هنرپیشه زن دوست داشتنی نمایشهای عشقی هستند. مکابی و دیگران در مورد بالا بودن میزان این همانند سازی رایج در میان کودکان کم سن وسال مطالبی نوشته اند. تردیدی نیست که برای کودک یادگیری و به خاطر سپردن رفتارها واعتقاداتی می تواند آسانتر باشد که وی آنها را به طور خیالی با هنرپیشه ای که با آن همانند سازی می کند تجربه کرده باشد. دیگر آنکه اگر به هنگام تماشای یک برنامه سرگرم کننده کودک با مطلبی روبرو شود که دانستن آن را مفید بداند احتمال بیشتری می رود که آن را برگزیند و به خاطر بسپارد در اینجاست که نیازهای کودک اهمیت پیدا می کنند. احتمال به یادآوردن یک مدل برازنده آرایش مو برای یک دختر بیشتر از یک پسر است همان طور که یک پسر نسبت به یک دختر بیشتر ممکن است نحوه زدن توپ توسط بازیکنان بیس بال را به خاطر بیاورد. وقتی کودکی متوجه مطلبی می شود که با آن میتواند دوستانش را بخنداند، دلیل خوبی برای به خاطر سپردن آن مطلب می یابد. البته لزومی ندارد که یک کودک تنها به این دلایل به تماشای تلویزیون بپردازد. این موقعیتها همیشه به عنوان یک امتیاز کوچک به همراه سرگرمی که عامل اصلی جلب کودک به تلویزیون بوده است پیش می آید. برخی از اینگونه مطالب توجه کودک را در حین تماشای برنامه به خودجلب می کند، کودک آنها را مفید تشخیص می دهد و سپس در ذهن خود ذخیره می کند.
و بالاخره دلیل کافی برای این فکر وجود دارد که یک کودک بیشتر مطالبی را یاد می گیرد و به کار می بندد که به موثر بودن آنها معتقد باشد. اگر بازیگر خیالی نتواند در کاری موفق شود به امتحانش نمی ارزد. اما از طرفی دیگر اگر آن بازیگر کاری بکند که هم پاداش به دنبال داشته باشد وهم از نظر اجتماعی عملی قابل قبول باشد آنگاه دلیل کافی برای ذخیره سازی و به کارگیری آن دروقت مناسب وجود دارد بنابر این اگر عملی موثر باشد وبا نیازها و موقعیت کودکان انطابق داشته باشد احتمال به خاطر سپردن و به کار گیری آن عمل از اعمال غیر موثر و ناموفق بیشتر است این نکته راهنما جهت مورد انتظار یادگیری اتفاقی کودک را از تلویزیون نشان می دهد. حالا بیایید به طور خلاصه رابطه تواناییهای ذهنی را با یادگیری انتخاب کودک از تلویزیون مورد بررسی قرار دهیم.

میزان هوش و رفتار کودک در ارتباط با برنامه های تلویزیون
هوش ( به همراه روابط شخصی وهنجارهای اجتماعی و البته سن و جنس) یکی از ارکان اصلی ساختار الگوهای کودک در استفاده از تلویزیون است. اگر رفتار کودکان رادرارتباط با تلویزیون از نظر تواناییهای ذهنی آنها مورد بررسی قرار دهیم با الگوی رفتاری بسیار مشخصی روبرو می شویم. قسمت اصلی و مهم این الگو نقطه عطف بسیار قابل توجه آن است که معمولا در بین سنین ده و سیزده سالگی قرار دارد و در آن کودکان با هوش و کم هوشتر نقش خود را در رابطه با استفاده از تلویزیون تا حدودی با هم عوض می کنند.
کودکان باهوش نوعا هر کاری را زودتر از بقیه شروع می کنند. آنها معمولا تماشای تلویزیون را زودتر شروع می کنند. تماشای مجله های مصور را زودتر آغاز می کنند و خواندن را زودتر یاد می گیرند. در سالهای اولیه دوران مدرسه به احتمال زیاد دانش آموزان با هوشتر بیشتر از بقیه بیننده پروپا قرص تلویزیون هستند. در یک مدرسه این فرصت برای ما پیش آمد که در مورد گروهی از کودکان کلاسهای چهارم و پنجم که به دلیل هوش بالا و به منظور شرکت در کلاسهای ویژه گردهم آمده بودن، مطالعاتی انجام دهیم این کودکان بسیار جالب توجه بودند. آنها با علاقه بسیار به مطالعه فیزیک اتمی می پرداختند و پوسته های مختلف اتم را مورد شناسایی و جدول تناوبی وزنها را مورد بررسی قرار می دادند. ریاضیات آنها به قدری قوی بود که از حد توانایی بسیاری از دانش آموزان دبیرستان ودانشجویان دانشگاه بالاتر بود. آنها حریصانه به مطالعه می پرداختند. ما انتظار داشتیم که کنجکاوی وسیع علمی و مطالعه زیاد از وقت تماشای تلویزیون بکاهد. اما برعکس مدت زمانی که آنها به تماشای تلویزیون اختصاص می دادند به طور نسبی با مدت مطالعه برابری می کرد. چنین به نظر می رسید که انرژی آنها برای کارهای ذهنی و فکری تمامی ندارد. آنها به هر کاری بیش از بقیه می پرداختند. تلویزیون بیشتر سینمای بیشتر مطالعه بیشتر تبادل نظر بیشتر و تحقیق بیشتر.
البته نمونه فوق استثنایی بود، اما این الگو در اغلب موارد صادق است. در طی شش سال و یا هشت سال اولیه تماشای تلویزیون معمولا کودکان با هوش جزو تماشاگران پروپا قرص تلویزیون هستند تا تماشاگران نه چندان جدی آن و سپس یک تغییر ناگهانی پیش می آید.
این تغییر معمولا کمی پس از ده سالگی پیش می آید. تا کلاس ششم قسمتی از این تغییرات شکل گرفته است در این زمان در مقایسه با بقیه قدری کمتر احتمال می رود که کودکان باهوش جزو تماشاگران پروپاقرص تلویزیون باشد.
هر چند که هنوز تفاوت میان سه گروه هوش نسبتا کم است.اما در کلاس دهم وحتی در کلاس هشتم تفاوت میزان تماشای تلویزیون میان سه گروه هوشی مختلف کاملا مشخص می شود و باهوشترها کمتر به تماشای تلویزیون می پردازند.
حال ببینیم چه چیزی باعث به وجود آمدن این تغییرات می شود.
نخست آنکه این تغییرات با آغاز دوران نوجوانی همزمان است یعنی دورانی که کودک متوجه نیازهای اجتماعی جدیدی در خود می شود. این موضوع همچنین با روبرو شدن کودک با چالشهای جدید فکری همزمان است. درس خواندن مشکلتر می شود روزنامه اهمیتی بیش از محملی برای داستانهای مصور پیدا می کند و همسالان کودک صحبت در مورد سیاست مذهب ودیگر مسائل بحث انگیزی را آغاز می کنند که مستلزم اتخاذ موضوع مشخصی است. بنابر این کودک به سوی تلویزیون با کاربردی هدف دار ونه تماشای صرف کشانده می شود و محتوای خاص را می جوید. کودک به طور نسبی بیشتر به سوی استفاده از رسانه ای گرایش پیدا می کند که هنگام جستجوی وی به دنبال آنچه مورد نیاز اوست ثابت و بی حرکت بماند. به عبارت دیگر کودک به رسانه های چاپی روی می آورد.
البته میزان استفاده از رسانه های جمعی در 13 الی 19 سالگی کاهش پیدا می کند. نوجوانان بیش از تجربیات فردی به دنبال تجربیات اجتماعی هستند. مشغولیتهای آنها کاهش پیدا می کند، هر چند که این کاهش به طور نسبی کمتر از کاهشی است که در مدت تماشای تلویزیون پیش می آید. پس در اینجا با توزیع نسبی زمان سروکار داریم با کاهشی که در این سنین در کل زمانی که می توان به رسانه ها اختصاص داد پیش می آید کودکان باهوشتر بخشی فزاینده از آن زمان را به رسانه های چاپی وتجربیات عینی و واقعی اختصاص می دهند.
این گونه تحولات برای کودکانی که دارای هوش متوسط و پایینتر هستند نیز پیش می آید. مدت تماشای تلویزیون و اهمیت آن برای این دو گروه نیز در 13 الی 19 سالگی کاهش پیدا می کند و همزمان با آن استفاده از رسانه های چاپی وجستجو به دنبال مطالب واقعی افزایش پیدا می کند. اما این تغییرات درمورد این افراد با سرعت کندتری روی می دهد.
چرا کودکان باهوشتر این تحولات را باید با سرعت و شدت بیشتری پشت سربگذارند؟ زیرا به نظر می رسد آنها قادرند مراحل طولانی ذهنی را زودتر طی کنند، آنها از مطالب خیالی زودتر روی می گردانند، زیرا قادرند با مطالب واقعی که مشکل تر هستند روبرو شوند و از آنها استفاده کنند.
کودکان باهوش درمورد کلیه رسانه ها زودتر از دیگران به مطالب واقعی روی می آورند. آنها اولین کودکانی هستند که به مطالعه اخبار خارجی، اخبار دولتی و سرمقاله های روزنامه ها می پردازند. آنها کسانی هستند که بیش از همه احتمال دارد در سنین پایین به تماشای برنامه های تکه مربوط به مسائل عمومی است بنشینند. آنها بیشترین استفاده کننگان برنامه های ایستگاههای تلویزیون آموزشی هستند. هر گاه کودکی باهوش از این الگو پیروی نکند، یک حدس قوی می تواند این باشد که او درمنزل و یا با گروه همسالان خود بامشکلی روبروست و به عنوان گریز به دنیای خیال پردازی رانده می شود.
نظر کودکان با هوش در مورد رسانه های گروهی چیست؟ آنها بیش از بقیه ایرادگیر و در گزینش سختگیر هستند آنها برای کتاب و روزنامه اعتباری بیشتر و برای تلویزیون و سینما اعتباری کمتر قایلند. به طور کلی آنها برای مطالب واقعی اعتبار قایل هستند نه مطالب خیالی

چه آموزشی را باید انتظار داشته باشیم؟
با توجه به آنچه که تا اینجا گفته شد، به عنوان یک فرضیه معقول، می توان گفت که تلویزیون در یادگیری سریعتر کودک اثر مثبت دارد. اما این تاثیر دوام ندارد. مثلاً باید انتظار داشت که کودکانی که در این عصر مدرسه را آغاز می کنند در مقایسه با کودکان همسن خود در عصر قبل از تلویزیون بر تعداد واژه های بیشتری تسلط داشته باشند. باید انتظار داشت که این کودکان با دنیایی وسیعتر آشنا باشند و بتوانند دروس مدرسه را به عرصه وسیعتری تسرّی دهند. باید انتظار داشت که آنها درسنین کم مطالب بیشتری در مورد زندگی بزرگسالان، مسائل جنسی، جنایت و مسائل اجتماعی بدانند.
علت این امر آن است که کودک عصر تلویزیون، در مقایسه با کودک عصر قبل از آن در معرض اطلاعات بیشتری در مورد جهان فراتر از محیط بلافاصله اش قرار می گیرد. بدون تلویزیون، کودکی که قادر به خواندن نباشد مجبور است به مشاهده های مستقیم خود از دنیای اطرافش، و نیز افرادی که بتوانند وقت خود را صرف خواندن یا گفتن داستان برای وی کند، متکی باشد.کودکی که یه تلویزیون دسترسی داشته باشد، به دنیایی کاملاً جدید دسترسی دارد. در صورت اجازه والدین، دستگاه تلویزیون در اختیار اوست تا برای وی از مردم و سرزمینهای ناآشنا داستان و یا تصاویری را ارئه کند. به محض اینکه کودک روشن کردن تلویزیون را یاد گرفت، دریچه ای گشوده به دنیای اطلاعات و هیجان در اختیار اوست.در نتیجه، کودکی که تلویزیون در اختیار دارد در مقایسه با کودکی که فقط متکی به والدینش است تا برایش مطلبی بخوانند یا داستانی بگویند، وقت بیشتری را در وضعیتی صرف می کند که احتمال می رود باعث یادگیری اتفاقی وی شود. به هرحال باید انتظار داشت که این افزایش اطلاعات عمومی حاصل از تلویزیون، بیش از چند سال درسی دوام نداشته باشد. بدین معنی که باید انتظار داشت که یک کودک شش ساله د رعصر تلویزیون، در مقایسه با یک کودک شش ساله در عصر قبل از آن با دانش بیشتری مدرسه اش را آغاز می کند، اما باید انتظار داشته باشیم که بین کودکان ده یا دوازده ساله دو دوره مزبور تفاوتهای کمی از این گونه وجود داشته باشد.
پس از اینکه کودک خواندن را یاد گرفت و از طریق دریچه های رسانه های چاپی به دنیای اطراف خود دسترسی پیدا کرد، هر چند که هنوز ممکن است بهترین دریچه سال اولیه را تجربه کودک با تلویزیون، معلومات کلی وی با معلومات کودک دوران قبل از تلویزیون تفاوت چندانی نداشته باشد. علت این امر آن است که ظاهراً محتوای این رسانه بدان اختصاص می یابد. کودکی که یادگیری اتفاقی خود را از طریق رادیو، سینما، کتب داستانی مصور و مجله کسب می کند، کمبود معلومات خود را نسبت کودکی که دارای تلویزیون نیز هست، پس از گذشت چندسال اولیه جبران می کند. براساس مقایسه کودکان عصرتلویزیون با کودکانی که به تلویزیون دسترسی ندارند، پیشی گرفتن اولیه کودکان دارای تلویزیون از کودکان بدون تلویزیون و نیز به هم رسیدن بعدی آنها چیزی است که ما انتظار داریم.
مقایسه بینندگان پروپا قرص تلویزیون با بینندگان نه چندان جدی آن در یک جامعه، نوع دیگری از مقایسه است. در مورد کودکان کم سن وسالی که خواندن بلد نباشند و دسترسی آنها به رسانه های دیگر محدود باشد(مثلاً شش ساله ها)، بینندگان پروپا قرص قاعدتاً بیش از بینندگان نه چندان جدی چیزی یاد می گیرند. اما پس از یادگیری خواندن، انتظار می رود که کودکانی وقت زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنند، کمتر از کودکانی که وقت کمتری صرف تلویزیون می کنند و فرصت بیشتری برای یادگیریهای کارآمدتر دارند چیز یاد بگیرند.
پس از چند سال اولیه تجربه باتلویزیون، انتظار آن می رود که در میزان معلومات کودکانی که وقت زیادی و آنهایی که وقت کمی صرف تماشای تلویزیون می کنند، تفاوتهای خاصی وجود داشته باشد. باید انتظار داشت که معلومات بینندگان پروپا قرص در زمینه موضوعاتی که به سرگرمیهای خیالی خاص تلویزیون مربوط می شود، بیشتر باشد. مثلاً باید انتظار داشت که معلومات آنها در مورد مزارع بیشتر باشد(به دلیل فیلمهای وسترن) و انتظار می رود که آنها بتوانند چهره مجریان و هنر پیشگان مقبول عامه را بهتر شناسایی کنند. از طرف دیگر باید انتظار داشت که معلومات بینندگان پروپا قرص درزمینه موضوعاتی که به طور مستقیم از طریق رسانه های دیگر قابل دسترسی است، کمتر باشد. مثلاً باید انتظار داشت که معلومات آنها در زمینه ادبیات و مسائل عمومی کمتر باشد. در شرایط مساوی، در زمینه های دروس و مطالبی که در مدرسه آموخته می شود و به آسانی از طریق رسانه های جمعی نمی توان به آنها دست یافت باید انتظار داشته باشیم که میان بییندگان پروپا قرص و بینندگان نه چندان جدی، تفاوت خیلی کمی وجود داشته باشد.
ما باید انتظار تفاوتهایی را نیز در رابطه با توانایی ذهنی داشته باشیم. مثلاً باید انتظار داشت که کودکان باهوش بیش از کودکان دیگر درکلیه زمینه های موضوعی و از طریق کلیه منابع چیز یاد بگیرند. همچنین باید انتظار داشت که کودکان باهوشتر نسبت به کودکان معمولی مطالب بیشتری را از تجربیات جدید با تلویزیون یاد بگیرند. مثلاً در سالهای اولیه دوران کودکی یعنی هنگامی که تلویزیون برای کودک تازگی دارد، باید انتظار داشت که به هنگام آغاز دوران مدرسه، برتری معلومات لغوی کودکان عصر ما قبل تلویزیون نسبت به کودکان عصر ما قبل تلویزیون، نسبتاً بیش از برتری معلومات لغوی کودکان کم هوشتر عصر تلویزیون نسبت به کودکان عصر ما قبل تلویزیون باشد. علت این امر آن است که کودکان باهوش توانایی یادگیری بیشتری دارند و احتمال موفقیت آنها نیز بیشتر است، به عبارتی انگیزه آنها برای یادگیری قویتر است.
به همین صورت باید انتظار داشت که کودکان کندتر از تجریبات جدید با تلویزیون مطالبی بیش از کودکان متوسط جذب کنند. علت این امر آن است که تلویزیون کودکان کندتر را بیشتر جذب می کند و باعث می شود که آنها در مقایسه با شرایطی که تلویزیون موجود نباشد، خود را به مدت بیشتری در معرض یادگیری اتفاقی قرار دهند. به عبارتی می توان گفت که تلویزیون کمبود آنها را جبران می کند.
اما باید انتظار داشته باشیم که این پدیده ها به طور معمول فقط در صورت تازه بودن تجربه با تلویزیون پیش بیایند. هر قدر که این تازگی کاهش یابد و مطالب آشناتر شوند، ادامه تماشا موجب ایجاد هیچ گونه برتری میان این کودکان و کودکان فاقد تلویزیون نخواهد شد. بعلاوه کودکانی که به تلویزیون دسترسی ندارند با قرار دادن معرض محتواهایی مشابه آن در سینما، رادیو و رسانه های چاپی این کمبود را نسبت به کودکان دارای تلویزیون جبران می کنند.
براساس جمع بندی مطالب فوق، فرضیه ما این است که تلویزیون ممکن است باعث آن شود که کودکان عصر تلویزیون کسب معلومات لغوی و اطلاعات عمومی در مورد محیط اطراف را زودتر از کودکان عصر ما قبل تلویزیون آغاز کنند، لیکن این برتری پس از گذشت چند سال از میان میرود. همچنین در ابتدا(و در هر تجربه جدید با تلویزیون)باهوشترین کودکان و کم هوشترین آنها به طور نسبی بیش از کودکان متوسط اطلاعات کسب می کنند هر چند که دلایل آن متفاوت است. و بالاخره در عصر تلویزیون، تلویزیون در بین تماشاگران پروپا قرص آن باعث کسب دانشی افزوده در زمینه هایی می شود که مستقیماً به محتوای خیالی تلویزیون مربوط می شود و کمتر موجب کسب دانش در زمینه هایی می شود که واقعی باشند و یادگیری آن از طریق رسانه های دیگر آسانتر از محتوای غالباً خیالی برنامه های تلویزیون باشد و تاثیری کمتر یا بیشتر در کسب دانش در زمینه هایی که معمولاً در مدارس آموخته می شود، ندارد.
ثابت کردن این فرضیه ها آسان نیست، اما بهتر است که آنها را ضمن مقایسه با اطلاعات موجود مورد آزمایش قرار دهیم.

تلویزیون در مدرسه
تا اینجا، صحبت ما در مورد یادگیری اتفاقی از تلویزیون بوده است که درمورد کودکان به مفهوم یادگیری اتفاقی از بخشهای سرگرمی و خیال پردازانه تلویزیون است. البته تلویزیون وجه دیگری هم دارد هر چند که وجه بسیار کوچکتری است. این همان وجهی است که معلمان ماهر را به کلاس مدرسه می آورد، با ارائه برنامه های مربوط به مسائل عمومی، هنرهای ظریفه و علوم دروس و غیر تجاری در سراسر کشور برخوردار است. حالا بیایید این وجه را در نظر بگیریم.
موثر بودن تلویزیون به عنوان یکی از ابزارهای آموزشی در کلاس بخوبی اثبات شده است، به طور کلی اگر انگیزه کودک را بالا نگه داریم، تلویزیون به اندازه یک آموزش رو در رو برتری می یابد، هر قدر که موضوع درس به سخنرانی، نمایش و به ویژه نمایش چیزهای کوچک و پیچیده وابستگی داشته باشد، به همان اندازه تلویزیون برتری می یابد. در شیکاگو عملاً ثابت شد که کلیه برنامه های درسی یک دانشکده فوق دیپلم را می توان از طریق تلویزیون به طور موثر ارائه کرد. این موضوع بارها در مدارس ابتدایی ودبیرستانهاثابت شده است که دروس گوناگونی همچون زبان خارجی، ریاضیات، علوم طبیعی، علوم اجتماعی، زبان انگلیسی و حتی رانندگی اتومبیل را می توان تا حدود زیادی از طریق تلویزیون آموزش داد. آنگاه که برنامه های آموزشی تلویزیون به صورت گسترده در دسترس قرار گیرد، به طوری که یک دانش آموز بتواند آموزش تلویزیون را با تمرینات و تکالیف تحت کنترل تکمیل کند، آموزش به ابزار واقعاً موثرو جدیدی مجهز خواهد شد که با آن می تواند تجربه یادگیری دانش آموزان را گسترش دهد و تقویت کند.در ایران نیز راه اندازی شبکه سراسری آموزش در یک کانال جداگانه موفقیتهای چشم گیری را در زمینه امر آموزش به ویژه در گروههای آموزشی مقطع متوسطه به همراه داشته است.ارائه آموزشهایی در زمینه مطالب کتب درسی،نحوه تست زنی در کنکور دانشگاه، معرفی رشته ها و واحدهای دانشگاهی،تدریس علوم و فنون رایانه ای وحتی هنری از جمله برنامه های این شبکه آموزشی بوده که درنوع خود موفق جلوه می کند.
تعداد کودکانی که در مدارس آمریکا آموزش از طریق تلویزیون را در کلاس تجربه کرده اند، تا کنون باید به میلیونها نفر رسیده باشد. به عنوان مثال سی درصد از کودکان کلاس هشتم نمونه ما در شهر سان فرانسیسکو گفته اند که حداقل یکی از دروس آنها به طور کامل یا به طور کمکی از طریق تلویزیون ارائه شده است.دانش آموزان در این مورد عقاید متفاوتی دارند که به طور کلی مثبت است اما ملاحظات روشنی در آنها وجود دارد. به طور کلی دانش آموزان دوره ابتدایی، آموزش از طریق تلویزیون را دوست دارند. دانش آموزان دبیرستان و داتشجویان به آن علاقه کمتری دارند.(البته احتمالاً آنها تا سن ورود به دبیرستان و یا دانشگاه آموزش از طریق تلویزیون را تجربه نکرده بودند و گرنه ممکن بود نظر دیگر داشته باشند.) بزرگسالانی که درمنزل درس می خوانند به آموزش از طریق تلویزیون علاقه زیادی دارند.
از میان کودکان دوره ابتدایی که در سان فرانسیسکو مورد مطالعه ما قرار گرفتند، هفتاد درصد معتقد بودند که وجود تلویزیون در منزل به کار آنها درمدرسه کمک می کند. این کمک چگونه است؟ بیشتر این افراد گفتند که تلویزیون در مطالعه رویدادهای جاری به آنها کمک می کند و گروه دیگری گفتند که در یادگیری لغات جدید و مطالعه علوم به آنها کمک می کند و گروهی دیگر گفتند معلومات آنها را در مورد کشورهای خارجی افزایش می دهد. یکی دو نفر ابراز کردند که تلویزیون در نقاشی به آنها کمک می کند و برخی نیزگفتند که تلویزیون به آنها کمک می کند، اما نمی دانند دقیقاً به چه صورت.
همان گونه که ممکن است انتظار رود، تعداد کودکانی که معتقدند تلویزیون به کار آنها در مدرسه کمک می کند، بتدریج با افزایش سن کاهش می یابند. این میزان در مقطع ابتدایی 70درصد و در کلاس هشتم کمتر از 50 درصد است و در سطح کلاس دوازدهم به کمتر از 40 درصد کاهش پیدا می کند. در این سنین بسیاری از کودکان به راههای تازه و جالبتری برای کسب دانش دست می یابند و مطالعات درسی هم از سطح بیشتر برنامه های تلویزیونی فراتر می رود به طوری که این برنامه ها نمی توانند کمک چندانی باشند.
کدامیک از رسانه ها در مدرسه مفید تر است؟ در میان دانش آموزان دوره ابتدایی تلویزیون برتری کامل دارد. نیمی از کودکان به آن رای می دهند. نزدیک به یک چهارم کودکان به روزنامه رای می دهند. رسانه های دیگر هیچکدام ده درصد آرا را کسب نمی کنند. اما در دبیرستان این آرا تغییر می یابد. تلویزیون دیگر درصدر قرار نمی گیرد. کتاب، روزنامه و مجله نیز همگی چند رای بیش از تلویزیون کسب می کنند و رادیو تقریباً در حد تلویزیون رای می آورد. واضح است که در این مرحله نقش تلویزیون درزندگی این بینندگان جوان تغییر می کند.
نظر معلمان چیست؟ معلمانی که با آنها صحبت کردیم معتقد بودند که تلویزیون واقعاً مفید است، به ویژه برای کودکان دوره ابتدایی و اینکه می توان از بسیاری از برنامه های تلویزیون به عنوان تکالیف خارج از مدرسه استفاده کرد. از طرفی دیگر بسیاری از معلمان ابراز کردند که در مواردی کودکان به دلیل تماشای برنامه های مورد پسند عامه و دیروقت شب قبل، صبحها در کلاس خواب آلوده اند و یا به عالم رویا فرومی روند که چه بسا به دلیل برنامه های خیالی تلویزیون باشد و به نظر بعضی معلمان برخی دانش آموزان تمایل دارند در کلاس مدرسه نیز، نظیر وقتی پای تلویزیون نشسته اند به نحوی انفعالی سرگرم شوند. برخی معلمان با خنده گفتند که رقابت با تلویزیون برای سرگرم کردن کودکان مشکل است.
نظر والدین چیست؟ تقریباً همه والدین معتقدند که تلویزیون مفید است. به طور کلی هر قدر سطح تحصیلات والدین بالاتر باشد، در مورد مفید بودن تلویزیون برای کودکانشان حرارت کمتری نشان می دهند.
آیا پس از تماشای تلویزیون، مدرسه خسته کننده می شود؟ تعداد بسیاری زیادی از دانش آموزان به این پرسش جواب مثبت دادند.این رقم ظاهراً بین کلاس ششم وهشتم افزایش پیدا می کند وپس از آن کمی رو به کاهش می رود. حداقل درسان فرانسیسکو پسران به مراتب بیشتر از دختران اظهار کردند که پس از هیجانات تلویزیون، مدرسه گاهی خسته کننده می شود. اما برای این پاسخها نباید اهیمتی بیش از حد قایل شویم. همان گونه که یک پسر کلاس ششم گفت:"مدسه درهر حال خسته کننده است."
اکثریت والدین گفتند که بعضی اوقات ناچار به رویارویی با این مشکل هستند که تلویزیون بخشی از وقت درس کودک را به خود اختصاص می دهد. روشهای مقابله با این مسئله به اندازه تفاوت والدین با یکدیگر مختلف است. بسیاری از والدین صرفاً تلویزیون را خاموش میکردند تا اول تکالیفش را انجام دهد. بسیاری دیگر از برنامه ای پیروی می کردند که در آن اولویت با انجام تکالیف مدرسه بود. برخی دیگر از تلویزیون به عنوان پاداش در مقابل درس خواندن و یا نمره های خوب استفاده می کردند. علی رغم این محدودیتها نه والدین و نه مصاحبه کنندگان تردیدی نداشتند که کودکان مورد بحث باز هم از تلویزیون زیاد استفاده می کردند.
این امر حداقل واضح است که تلویزیون برای مدرسه یک منبع اطلاعاتی واقعی و کمکی محسوب می شود. د رحال حاضر برنامه های بسیار خوبی در زمینه های امور عامه، هنرهای ظریفه، علوم و غیره از تلویزیون پخش می شود اما این برنامه ها پر بیننده نیستند و تعداد مخاطبان آنها در بین کودکان زیاد نیست. با وجود این، برخی از کودکان این برنامه ها را تماشا می کنند و از آن لذت و بهره می برند و بسیاری دیگر نیز می توانند به همین شکل عمل کنند و برای خود ونسل خویش مفید واقع شوند.
این نکته حایز اهمیت است که کودکان با هوش تر بیشتر معتقدند که به آنها در کار مدرسه کمک می کند. اینها کودکانی هستند که عمدتاً کمتر به تماشای تلویزیون می پردازند، اما بیش از بقیه برنامه های واقعی و نه خیالی را تماشا می کنند.
چگونگی اکتساب در کودکان
در اینجا این پرسش به ذهن می رسد که کودک سلیقه خود را در مورد برنامه های تلویزیون چگونه کسب می کند. واضح است که این سلیقه ها از هنگام تولد همراه او نیستند، بلکه اکتسابی اند و طی تعامل پیچیده، نیازهای فردی، آزمون و خطاهای مربوط به برطرف کردن آن نیازها و تاثیر الگو و سرمشق، شکل می گیرند.
سه محقق انگلیسی هیمل وایت، اوپنهایم و ونس متوجه پدیده ای جالب در شکل گیری سلیقه کودکان در مورد برنامه های تلویزیونی شدند. هر وقت که برنامه های آموزشی مانند برنامه علمی، از جنگلهای استوایی و آیا دوربین دارید؟ از شبکه بی بی سی پخش می شود، کودکانی که علاوه بر این شبکه به شبکه تلویزیون تجاری نیز دسترسی دارند تقریباًبدون استثناء کانال تلویزیون تجاری را تماشا می کنند، چون تلویزیون تجاری آمریکا، برنامه های برگزیده ای مثل کارتون و وسترن پخش می شود. اما چنانچه کودک فقط به شبکه بی بی سی دسترسی داشته باشد، یعنی اگر آن منطقه تحت پوشش برنامه های تلویزیون تجاری نباشد، آنگاه کودک یا باید تلویزیون را خاموش و یا تلویزیون آموزشی را تماشا کند. به گزارش محققان فوق در چنین شرایطی،"تعداد قابل توجهی از کودکان برنامه آموزشی را تماشا می کنند و در واقع لذت هم می برند.
از این رو حق انتخاب در برنامه ها ممکن است بر عکس، منجر به کاهش تنوع درسلیقه ها در مورد برنامه ها بشود. این محققان در ادامه می گویند:"فقط کودکانی که به یک کانال دسترسی دارند این گونه برنامه های آموزشی را تقریباٌ هیچ وقت کشف نخواهند کرد. هر قدر که کودک بیشتر بتواند با تغییر دادن کانال از سلیقه خود پیروی کند، احتمال استفاده از برنامه هایی که از دیدگاه آموزشی ارزشمندترند و تجربیات جدیدی را در اختیار وی قرار می دهند و سلیقه اش را وسعت می دهند، کمتر می شود."
البته در این کشور همه شهرهای بزرگ از سه یا چهار کانال تلویزیون تجاری برخوردارند، حال آنکه انگلستان فقط یک کانال دارد. اما این کانالها از نظر گسترش تخیلات تا مرز حذف مطالب واقعی برای کودکان، به هم شباهت دارند. بنابراین اگر کودکی نتواند در یکی از کانالها برنامه ای سرگرم کننده و جالب بیابد، معمولاً در کانالی دیگر موفق به این کار می شود، در نتیجه سلیقه او گسترش نمی یابد و به ویژه خیال پردازی با ماهیتی کلیشه ای محدود می شود. پیش از آنکه کودک به سنی برسد که بتواند نیازهای واقع گرایانه خود را در مقایسه با نیازهای خیال پردازانه خویش بدرستی تشخیص دهد، مفهوم تلویزیون در ذهن وی و سلیقه او در مورد برنامه های آن شکل خود را پیدا کرده است و در هر حال برای او آسانتر آن است که واقعیتها را در رسانه های چاپی جستجو کند.
ایتیل پول این یافته های هیمل وایت را در کمیسیون ارتباطات فدرال مورد بحث قرار داد. به گفته وی هر چند که با توجه به شواهد موجود، تنوع برنامه ها به طور همزمان الزاماً تاثیر مثبتی بر سلیقه مردم نخواهد گذاشت، وجود برنامه های ضعیف در میان انواع برنامه ها نیز الزاماً موجب کاهش سلیقه مردم نخواهد شد. به گفته ی وی- "این وضع دو جانبه باشد، آنگاه می توانیم فرض کنیم در مواقعی که چیزی بجز برنامه های ضعیف پخش نمی شود، مردم به دلیل نداشتن مشغولیتی بهتر آنها را تماشا می کنند و در نتیجه به کسب عادتها و سلیقه هایی نامطلوب می پردازند. چنانچه بتوان یافته های هیمل وایت را تعمیم داد، هر زمان که بیننده بتواند از میان برنامه هایی در سطوح مختلف، برنامه ای در سطح خود را انتخاب کند، وجود یک برنامه ضعیف صدمه ای نمی زند؛ زیرا بیننده برنامه های پایینتر از سطح خود را انتخاب نمی کند و زیان ناشی از تماشای برنامه های ضعیف شامل حال وی نمی شود"(آی دسولا پول،بحث آزاد و سلیقه عمومی، ص 21). با وجود این، عدم موفقیت تلویزیون در ارتقای سلیقه کودکان می تواند توضیح دهنده این واقعیت باشد که تنها اقلیتی از افراد برنامه های جدی وبسیار خوب تلویزیون را تشخیص می دهند.

مقایسه
اگر بخواهیم مطالب این بخش را جمع بندی کنیم، بد نیست به نتایج مطالعات هیمل وایت، اوپنهایم و ونس در انگلستان در مورد یادگیری از تلویزیون، رجوع کنیم.
با مقایسه کودکان دارای تلویزیون و کودکان فاقد تلویزیون در سالهای گسترش تلویزیون در انگلستان، محققان به این نتیجه رسیدند که تلویزیون عمدتاً برای بینندگان کم سن و سالتر و کند ذهن تر مفید واقع می شود. بر اساس یافته های آنها در یک کلاس واحد موفقیت درسی کودکانی که در منزل تلویزیون داشتند، اندکی کمتر از کودکانی بود که تلویزیون نداشتند، با وجود این تا آنجا که به عملکرد کودک در مدرسه مربوط می شود، آنها به این نتیجه رسیدند که تلویزیون به ظاهر نه یک امتیاز آشکارا مثبت است و نه یک امتیاز شدیداً منفی است. به گمان آنها برای کودکان با هوش، اثر منفی تلویزیون ممکن است بیش از اثر مثبت آن باشد. بر اساس نتیجه گیری آنها تلویزیون آشکارا باعث برانگیختن سلایق علمی، فرهنگی و خلاقانه در کودک نمی شود و از سوی دیگر در توسعه افق فکری کودک نیز موثرتر از رسانه های دیگر نیست. بنابراین براساس نتیجه گیری کلی آنها، تلویزیون تاثیر چندانی ندارد، اما این پرسش مطرح است که آیا آنچه که کودکان از تلویزیون یاد می گیرند،"می تواند وقت از دست رفته برای مطالعه، گوش کردن به رادیو و استفاده از دیگر منابع اطلاعاتی را جبران کند؟"
یافته های ما به طور کلی با یافته های فوق در انگلستان مطابقت دارد. هر چند که در مواردی مسئله را بازتر کرده ایم. این نکته برای ما حایز اهمیت است که اغلب یادگیری کودکان از تلویزیون، یادگیری اتفاقی از برنامه های تخیلی است. بر اساس فرضیه های مربوط به ماهیت این گونه یادگیری، ما پیش بینیهایی در مورد یادگیری کودکان دارای تلویزیون وفاقد تلویزیون، بینندگان پروپا قرص و بینندگان نه چندان جدی و بینندگان برخوردار از هوش بالا، متوسط و پایین، ارائه کردیم. پس از تطابق پیش بینی های فوق با نتایج حاصل از تحقیقات قبلی، مطئمنتر شدیم که پیش بینیهایمان درست است.
در اینجا ما هم مثل محققان انگلیسی به این نتیجه می رسیم که تلویزیون به عنوان یک منبع اطلاعاتی بیش از همه برای کودکان کم سن وسال مفید است. این مرحله سنی در واقع باید پایینتر از سنین مورد بررسی محققان انگلیسی باشد. به نظر ما دوره ای که بیشترین یادگیری از تلویزیون صورت می گیرد احتمالاًقبل از دوره ای است که کودک بتواند عمل خواندن را به تنهایی انجام دهد. یک کودک در عصر تلویزیون به احتمال زیاد مدرسه را با دانش لغوی بیشتر و بدون شک با معلوماتی بیشتر در سایر زمینه ها نسبت به کودک دوران قبل از تلویزیون آغاز می کند. بنابراین ما معتقدیم که کودکان امروزی یادگیری در مورد دنیای اطراف را آغاز می کنند، اما این برتری موقتی است و دوام زیادی ندارد.
به عنوان مثال، دانش آموزان کلاسهای ششم الی دوازدهم، شواهدی دال بر برتری دانش آموزان دارای تلویزیون نسبت به دانش آموزان فاقد تلویزیون به دست نیاوردیم. اگر هم تلویزیون برای دانش آموز سالهای اولیه تحصیلی امتیازی در برداشته باشد، این امتیاز ظاهراً تا زمانی که کودک به سال ششم برسد، از میان می رود اتفاقاً معلوم شد که در کلاسهای بالاتر، کودکان دارای تلویزیون نسبت به آنهایی که تلویزیون ندارند، آگاهی بیشتری در مورد موضوعات مربوط به محتوای خیالی تلویزیون دارند، اما آگاهی در مورد موضوعات واقعی و موضوعات مطرح شده در رسانه های دیگر، مثل ادبیات و مسائل عمومی-کمتر است. این نکته در واقع این سوال را مطرح می کند که آنچه که با گرفته شدن وقت سایر تجربیات آموزنده از دست می رود، می ارزد؟
برای ما معلوم شد که تلویزیون برای بینندگان کند ذهنتر(حداقل در سنین کم) موثرتر و مفیدتر از بینندگان عادی است. اما همچنین معلوم شد که تلویزیون در مورد کودکان با هوش نیز به طور نسبی موثرتر از کودکان دارای هوش متوسط است. در واقع ما به این نتیجه رسیدیم که کودکان با هوش از هر تجربه نوین آموزنده ای که از طریق تلویزیون ارائه شده باشند همیشه بیشترین بهره برداری را می کنند.
در مورد اینکه آیا تلویزیون باعث پیشرفت کار دانش آموزان در مدرسه می شود یا نه، به مدارکی افزون بر یافته های محققان انگلیسی دست پیدا نکردیم. بسیاری از کودکان معتقدند تلویزیون مفید است. معلمان در این مورد مردَد اند. همچنین شواهدی دال بر رد این نتیجه گیری که تلویزیون در توسعه افق فکری کودک یا برانگیختن علاقه های وی در زمینه های دانش و فرهنگ(حداقل پس از سنین اولیه)تاثیر محسوسی ندارد، نیافتیم. البته این بدان معنی نیست که تلویزیون نمی تواند علایق کودک ویا معلومات وی را افزایش دهد، بلکه بر اساس مشاهده های ما احتمالاً داشتن تلویزیون در مقایسه با وضعیتی که تلویزیون موجود نباشد، تحولات فکری بیشتری را باعث می شود.
تا به اینجا اغلب یادگیری مورد بحث ما، یادگیری اتفاقی از طریق برنامه های سرگرم کننده بوده است. اما از طرفی دیگر، تلویزیون تلاش کرده است به دو صورت به عنوان منبع آموزش مستقیم با هدفهای مشخص و از طریق برنامه های واقعی و جدی به ارائه خدمات مبادرت کند. یکی از این فعالیتها، تلویزیون آموزشی مورد استفاده در کلاس و دیگری تلویزیون آموزشی غیر تجاری مورد استفاده در منازل است. در مورد کاربرد کلامی تلویزیون تواناییهای آموزشی خود را به اثبات رسانده است و کاربرد آن در منزل نیز بهترین دلیل است برای اینکه امیدوار باشیم تلویزیون همان گونه که یک منبع تجربیات خیالی به شمار می رود، منبع اصلی تجربیات واقعی نیز برای کودکان باشد.

فصل پنجم

تاثیرات جسمی و روانی تلویزیون بر کودکان

ارتباط لامپ تصویر تلویزیون و کودک، تنها بر حسب ویژگیهای هر دو قابل درک است. بنابراین بهتر است کمی بیشتر در مورد ماهیت تلویزیون و ماهیت یک کودک صحبت کنیم.

الگوی تاثیر- رسانه:
در این قسمت تاثیرات رسانه تلویزیون بر کودکان مورد تحلیل قرار می گیرد.
تلویزیون به کودکان چه می دهد؟
به منظور گشودن بحثی دقیق و حاوی آخرین اطلاعات در مورد محتوای تلویزیون، برنامه های یک هفته تلویزیون را در اواخر اکتبر1960 بازبینی و تحلیل کرده ایم. حال آنچه را که در برنامه های تصویری از ساعت 4تا9 شب روزهای دوشنبه تا جمعه، که معمولاً"ساعات تماشای کودکان"خوانده می شود، پخش می شد، خلاصه می کنیم.
در منطقه شهری بزرگی که ما برنامه های تلویزیون آن را باز بینی کردیم، 5 ایستگاه عمده، برنامه ها را تولید می کردند. از این تعداد سه ایستگاه، امور مربوط به شبکه های اصلی را عهده دار بودند، چهارمی ایستگاه مستقلی بود که تعدادی از برنامه ها و فیلمهای از پیش ساخته را پخش می کرد و پنجمین ایستگاه،ایستگاهی غیر تجارتی و آموزشی بود که برنامه های تلویزیون آموزش ملی و مرکز رادیو و نیز برنامه های تولید محلی را پخش می کرد. برخی از خانه های این منطقه شهری چند ایستگاه دیگر را، بویژه اگر آنتن آنها به طرف این ایستگاهها در ساعات 4تا9 روزهای هفته تعداد تقریباً کمی برنامه ارائه می دهند که قبلاً توسط 5 ایستگاه شهری ارائه نشده باشد.
حال مروری خواهیم داشت بر آنچه که در چهار ایستگاه تجارتی یافت می شد. به فرد بزرگسالی که این گونه برنامه های تلویزیونی را تماشا می کند، می توان حق داد که بعضی اوقات تصور کند به سالهای جوانی اش بازگشته است و فیلمهایی را تماشا می کند که زمانی عادت داشت ببیند. کارتونهای توام با موسیقی شاد، 18 درصد از ساعت کودکان را پر می کند. 5 درصد دیگر نیز با فیلمهای بزن و بکوب قدیمی، 5/10 درصد با فیلمهای داستانی، 13درصد با وسترنها، 11درصد با داستانهای پلیسی و یا دیگر برنامه های خیالی و 2 درصد دیگر با فیلمهای مربوط به سرزمینهای دیگر پر می شود.
این برنامه ها تقریباً 60درصد کل برنامه ها را تشکیل می دهند. بسیاری از آنها برای اولین بار سالنهای سینما ظاهر شده اند و بخش عمده ای از بقیه(به عنوان مثال وسترنها)، از نسل مستقیم فیلمهای سینمایی هستند.
اگر بخواهیم از میزان برنامه های دارای موضوعات واقعی در 100 ساعت تلویزیون تجارتی که ما آن را"ساعت کودکان می خوانیم برآوردی به دست دهیم، 15 درصد برآورد بالا و سخاوتمندانه ای خواهد بود. بیش از نیمی از این زمان اخبار است که در بین کودکان بیننده کمی دارد، بنابراین می توان گفت که این میزان در واقع تقریباً7درصد است که هفت ساعت از 100 ساعت می شود. به هر حال، حتی همین هفت ساعت هم حاکی از آن است که کودکان در صورتی که بدانند باید کجا را نگاه کنند، می توانند به پاره ای تجارب فوق العاده در مورد واقعیات دست یابند. به عنوان مثال در طول هفته مورد بررسی، می توانستند سنفونی شماره 9 بتهوون را که توسط ارکستر فیلادلفیا در ساختمان سازمان ملل اجرا می شد، بشنوند. می توانستند مناظره سیاسی مابین سناتور جاویتز و سناتور چرچ را بشنوند. می توانستند برنامه ای در مورد سوخت و ساز بدن انسان را ببینند و سکانسی کوتاه از اندازه گیری ضربان قلب یک نهنگ را مشاهده کنند، می توانستند با دوربین به ایسلند، پرو، و راکی کانادا مسافرت کنند. می توانستند تصاویر تکان دهنده ای از روزهای اولیه یکی از شهرهای بزرگ آمریکا و گزارشی مستند در مورد مسائل مالی و دولت را دیده باشند. البته به منظور دیدن این تصاویر باید آنها را از بین تعداد بسیار زیادی برنامه های فانتزی انتخاب می کردند ولی به هر حال برای آنان وجود داشت.
در مجموع، در غالب موارد ساعات کودکان در تلویزیون تجارتی، با خیال پردازی پرتحرک و هیجان انگیزی همراه است که با طنز زیاد و مقدار زیادی مسائل جالب رمانتیک آمیخته است، به شدت خشن است، صحنه های تیراندازی و مشت زنی به طور مداوم وانتها ناپذیر به دنبال یکدیگر می آیند. بیش از نیمی از 100 ساعت به برنامه هایی اختصاص یافته است که در آنها خشونت نقش مهمی بازی می کند. تمامی این خشونتها را نباید جدی تلقی کرد. هدف از کارتونها و کمدیهای بزن وبکوب این است که شاد ومضحک باشند، نه هیجان انگیز. بنابراین، اجازه دهید تمامی برنامه های از نوع کمدیهای بزن وبکوب، را حذف کنیم و به فهرست زیر بپردازیم که نمایی از میزان خشونت جدی را که در ساعات فشرده تماشای کودکان در دسترشان قرار می گیرد، به ما ارائه میدهد.
درصد ساعتی که توصیفش می کنیم موارد زیر مشاهده می شود:
-12 جنایت.
-16 جدال عمده با هفت تیر.
-21 نفر ظاهراً تیر خورده(و نه درحال مرگ).
-21 مورد خشونت دیگر با اسلحه(که از تیراندازی به فرد تا تیراندازی به یک شهر تغییر می کند).
-37 مورد دعوای تن به تن(15 مورد دعوا با مشت، 15 مورد ضرب وشیم فردی دیگر.)
– کوشش برای قتل با یک چنگک، 2 مورد خفه کردن، 1 مورد دعوا در آب، یک مورد بستن دهان یک زن و بستن او به تختخواب و غیره.
-یک حمله از پشت با چاقو و کارد قصابی.
-چهار اقدام به خود کشی که در سه مورد آن موفق می شوند.
-چهار مورد پرتاب کردن و یا افتادن از صخره.
– سقوط دو ماشین از صخره.
-دو مورد کوشش برای ربودن فردی از پیاده رو به وسیله اتومبیل.
– جنجال و بی نظمی در هواپیمای در حال پرواز.
– دو صحنه از دسته جات مردم که در یکی از آنها مردم، فردی را اشتباهاً حلق آویز می کنند.
خرد شدن مردی در زیر سمهای اسب.
تعداد زیادی موارد متفرقه توام با خشونت، مشتمل بر جنگ هواپیماها، نمایش قایل مزدوری که در کمین شکارش است، دو مورد دزدی،جیب زنی، کشته شدن زنی بر اثر پرتاب شدن از قطار، طغیان امواج، زلزله و یک اعدام با گیوتین.
به نظر می رسید آنچه که عمدتاً موجب وحشت کودکانی می شد که ما آنها را وادار به تماشای این برنامه ها کرده بودیم،خشونت نبود؛ بلکه صحنه تاریک و اسرار آمیز موجب وحشت آنها می شد. همچون فیلمی که بیشتر صحنه های آن در تاریکی بود صحنه ای که در آن افراد به دنبال یک جسد در زیر زمین می گشتند و یا صحنه هایی که کودکان به آسانی می توانستند خودشان را در آن تجسم کنند، مثل نشان دادن فردی که با برداشتن سنگی متوجه رتیلهای زیر آن می شود. با وجود این روند تسلسلی ارائه این خشونتها بی وقفه ادامه داشت و قاعدتاً هفته ای پس از هفته دیگر در مقابل دید کودکان ادامه خواهد داشت. مردانی که اسلحه و چاقو حمل می کنند، به یکدیگر تیراندازی می کنند، یکدیگر را مشت می زنند. میزان و شدت این اعمال، فرد را به تامل وا می دارد.
در نتیجه، تصویری که از جهان بزرگترها در ساعات مخصوص کودکان ارائه می شود از نظر خشونت فیزیکی، سنگین و از نظر تبادل فکری، سبک و عمیقاً با جنایت آمیخته است. تقریباً نیمی از شخصیتهای داستانها در ارتباط با اِعمال و یا نقض قانون هستند. 16 کارآگاه، 16 کلانتر، 9 پلیس و گروهی از ماموران اجرای قانون در طول هفته بررسی در تلویزیون ظاهر شدند. عموماً کارآگاهها موفقتر از کلانترها و آنها از پلیسها موفقتر بودند.
لکن بازی قسمت عمده ای از اِعمال قانون و کشف جنایت توسط افراد آماتور با اعصاب پولادین و واکنشی برق آسا انجام می شد. عمدتاً کلاهبردارها در ارتباط با یک شغل خاص مشخص نمی شدند، زیرا تلویزیون هم مانند سینما آموخته است که اگر شغل اتحادیه های تجارتی با داستانهای جنایی ارتباط یابد، موجب اعتراض آنان خواهد شد. بنابراین، هفت تیرکشیها، دزدها، کلاهبردارها و سارقان مسلح وجود داشتند ولی تقریباً تعداد معدودی از آنها دارای شغل دیگری نیز بودند. به نظر می رسد اکثر آنان بیشتر کارگرند تا کارمند. تمایز در بین هیچ نژاد یا ملیت خاص دیده نمی شود، باستثنای مواردی که سرخپوستان و کابوی ها درگیر می شدند، که در این صورت سرخپوستان بی استثنا مردانی"بد"محسوب می شدند.
تصویر زندگی خانوادگی تصویری آمیخته بود. برخی کمدیهای وضعیت، ارتباط خانوادگی همراه با بردباری و شوخ طبعی را نشان می داد. بقیه برنامه ها مردمی را نشان می دادند که سر یکدیگر فریاد می کشند و نمایشگر سوء ظن، بی وفایی و خشونت در خانواده ها بودند. به مسئله کار برای تامین زندگی توجه کمی شده بود و کودکی که می خواست اطلاعاتی در مورد مشاغل کسب کند، اطلاعات اندکی از برنامه های تلویزیون تجارتی طی هفته مورد بررسی به دست می آورد، مگر برخی از برنامه ها، بویژه کمدیهای وضعیت از این مسیر خارج می شدند تا برخی اخلاقیات کوچک متداول همچون"از ارزش دوستان واقعیتان نکاهید"، هر چه آسان به دست آید، آسان از دست می رود، همیشه هر چه را می شنوید باور نکنید و غیره را القا کنند.
چقدر حق انتخاب وجود داشت؟ تقریباً باستثنای اخبار، تنها ضمن 22 درصد از کل زمان پخش برنامه ها کودک می توانست در یکی از چهار ایستگاه تجارتی، یک برنامه حاوی مطالب واقعی بیابد. تقریباً بیش از نیمی از زمان انتخاب منحصر به برنامه های خیال پردازانه می شد. حتی در این زمانها، انتخاب کودک معمولاً به انواع مختلف خیال پردازی محدود می شد. به عنوان مثال، دو برنامه جنایی در مقابل یک وسترن و یا یک کارتون.
به هر حال، تنها حق انتخاب واقعی موجود در دسترس کودکان، انتخاب بین شبکه های تجارتی و آموزشی بود. تا اینجا، منحصراً در مورد چهار شبکه مورد تجارتی صحبت کرده ایم. ایستگاه غیر تجارتی از بقیه بسیار متفاوت بود. در مقطع زمان بررسی طی 6 ساعت از 24 ساعت برنامه این شبکه، برای خردسالان برنامه پخش می شد. باستثنای کارتونهای بزن وبکوب اینها تنها برنامه های از این دست برای خردسالان بودند. این برنامه های غیرتجارتی مشتمل بودند بر یک ساعت وربع آوازهای فولکور که در آن بینندگان خردسال خواسته می شد که همراه کودکان شرکت کننده در برنامه آواز بخوانند؛ یک ساعت نقل داستان، پانزده دقیقه شعر خوانی، یک ساعت نقل داستان، پانزده دقیقه شعر خوانی، یک ساعت و ربع علوم برای کودکان، نیم ساعت برنامه لیف اریکسون و دیگر برنامه های حاوی تخیل خلاق برای کودکان در گروه سنی قبل از دبستان و دبستان، علاوه بر این ایستگاه آموزشی شش ساعت و نیم موسیقی کلاسیک پخش کرد(در مقابل کل 75 دقیقه د رکل چهار ایستگاه تجارتی در آن زمان) که شامل سنفونی بوستون، کوانت وودوینددلفیا، ارگ سالت لیک سیتی تابرناکل، بود. علاوه بر این برنامه، شبکه آموزشی عمدتاً برنامه های مربوط به آموزش بزرگسالان را ارائه می کرد. تعداد معدودی از برنامه ها مانند برنامه ای در مورد کار یک روانپزشک معروف، برنامه ای در مورد اکتشافات اورانیوم، برنامه ای در مورد شغل شیرینی پزی نیز می توانست توجه کودکان را جلب کند، ولی غالب برنامه هابرای سطح علاقه کودکان دبستان بود. داوری در مورد غنای مطالب ارائه شده برای نوجوانان بزرگتر و بزرگسالان می تواند با بررسی برنامه هایی که تماماً در ساعات کودکان پخش شدند، انجام پذیرد. مونتگمری در نبرد الالمین، دیوید ساسکیند با فیلم"بی انتها"درسهای زبان فرانسه و روسی، درسهایی از نقاشی ژاپنی با قلم مو، یک ساعت و سه ربع تحلیل اخبار با نزدیک به سه ساعت تحلیل مطالب مربوط به مبارزات سیاسی انتخاباتی، برنامه ای در مورد بودائیسم زن، برنامه ای در مورد ناسیونالیسم آفریقایی، تاریخچه چاپ، ماهیت طنز، مصاحبه هایی با نویسندگان، تحلیل یک کودی آهنگین.
به عبارت دیگر، شبکه آموزشی از نظر برنامه های حاوی تخیل خلاق برای کودکان خردسال و برنامه های واقعی برای نوجوانان متفکرتر و تواناتر و بزرگسالان قوی بود. شبکه های تجارتی، کارتونهای بزن و بکوب را برای کودکان بسیار خردسال و بیشتر برنامه های خیال پردازانه را (وسترن، جنایی، پلیسی، فیلمهای قدیمی و کمدیهای وضعیت)همراه با معدودی برنامه های واقعی اما با کیفیت بالا برای همه، به جز کودکان خردسال ارائه می کردند.
ایستگاههای تجارتی، مهیج، احساساتی، خشن و کمتر روشنفکرانه بودند. از سوی دیگر ایستگاه آموزشی، متفکرانه و از نظر زیباشناسی حساس بود؛ به هیچ وجه خشن نبود اما در مقایسه کمی کسل کننده بود. این چیزی بود که تلویزیون در اواخر اکتبر1960 به کودکان ارائه می کرد.

الگوی تاثیر- کودک
درباره تلویزیون صحبتهایی کرده ایم. حال، کودک چیست؟ کودک حیوان جوانی است که یاد می گیرد انسان باشد. سپس او انسان جوانی خواهد شد که توسط بزرگترانش اجتماعی می شود تا بتواند در بین آنها جایی داشته باشد. کودک در آغاز لوحی پاک است با تجربه بر روی آن نوشته می شود و برای چندین سال توانایی زیادی برای یادگیری دارد(اما همیشه با نحوه عملکردش در مدرسه مشخص نمی شود). در دوران کودکی با سرعتی تغییر می کند که بعدها هیچگاه با این سرعت تغییر نخواهد کرد. در حالی که بتازگی نقش یک کودک را فراگرفته است، متوجه می شود که دیگر کودک نیست و خود را ناچار می بیند نقش عاشق یا قبل از اشتغال به کار را بازی کند. امروز او نسبت به جنس مخالف با نگاهی تحقیر آمیز می نگرد و فردا مثل یک عاشق آه می کشد. در روند این تغییرات، وی تجارب اجتماعی خطیری را پشت سر می گذارد. در بسیاری لحظات احساس نا امنی می کند. توسط خانواده اش منضبط می شود و از طرف گروه همسالانش تحت فشار قرار می گیرد. ممکن است از جانب برخی گروههای مرجع طرد شود. از وضعیت قرار داشتن در مرکز گروه خانوادگی لازمه آن یافتن مکانی در بین گروههایی است که دیگر در آن نقش مرکزی ندارد و ناگزیر باید راهش را بیابد.
همیشه راه آمدن با کودک آسان نیست. توصیف یک نوجوان توسط ادگار زی فریدن برگ را به خاطر آورید: "نوجوانها حتی بهترینشان خوب نیستند، حتی نه یک ذره در بهترین حالت، نا آرام عاشق پیشه و با محبت، ناپایدار، احساساتی، دمدمی مزاج و بد قلق و به صورت عصبانی کننده ای روراست هستند. مانند یک یوزپلنگ از کوره در رفته واکنش نشان می دهند و اگر آنها را سرسری بگیرید و بیش از مهارت و عشق و همدلی خود بر حسن نیت خود متکی باشید، همان قدر بیخطرند که یک یوزپلنگ می تواند بیخطر باشد. به طور کلی صحبت کنیم، فرهتگ ما از آنها وحشت دارد."
در نتیجه کودک موجودی است که برای یافتن راهش نیاز به کمک دارد. اگرچه همیشه می توان در طول راه او را به جلو راند. او نیاز دارد که حقایق زیادی را به او بگویند و به او این امکان را دهند تا در مورد ترسها، سوءظنها و عقاید نیم پخته صحبت کند. او نیاز دارد که احساس تعلق کند حس کند قدر او را می دانند. در مواقع ضربه دیدن و ناراحتی، نیاز زیادی به دلجویی و تسلی دارد. ولی کودکی که برای برآورده شدن برخی از این نیازها به تلویزیون روی می آورد، به هیچ وجه ساده لوح و بی اطلاع نیست. او در معرض عوامل موثر مداوم وشدید و آموزش در خانواده اش بوده است. چنانچه به اندازه کافی بزرگ باشد که زمان زیادی را در خارج از خانه بگذراند، میزان نامحدودی دانستنیها، ارزشها و مهارتها را از همسالانش کسب خواهد کرد. او به صورت رسمی و غیر رسمی از مدرسه و شاید از کلیسا چیز آموخته است و در تمام ساعات زندگیش، هر چند معمولاً خود بر آن واقف نبوده است، ملهم از هنجارهای فرهنگش بوده است که عادات و ارزشهایش را شکل داده اند.
بنابراین در بین کودکانی که تلویزیون تماشا می کنند تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. آنها نه تنها از نظر ارزشها و معیارها متفاوتند، بلکه همچنین از نظر سالهای تجربه ای که پشت سر گذاشته اند و نیز مبنای فیزیولوژیکی نیازها و تواناییهایشان یکسان نیستند. انتخاب آنها از تلویزیون و آنچه آنها با این برنامه هامی کنند، کاملاً این تفاوتها را منعکس می کند.
دکتر فرتیس ردل چندین سال به بررسی بر روی کودکان پریشان وبزهکاری که در خوابگاهشان تلویزیون موجود بود، اشتغال داشت. وی می گوید:"در حالی که دیدن برنامه های آخر شب تلویزیون برای کودکان معمولی به علت خشونت و ترسناک بودن ممنوع است، برای کودکانی که دچار مشکل هستند و تحت نظر من(دکتر فرتیس ردل) هستند، دیدن برنامه های خوب و شیرین که نشانگر عشق والدین و روابط گرم خانوادگی است، باعث شب بیداری و کابوسهای شبانه می شود. برنامه های خانوادگی ا زاین دست، فقدان آن چیزی را که در زندگیشان وجود دارد به ایشان یادآوری می کند. آنچه برای اکثر کودکان آرام بخش(یا حداقل بی ضر)بوده است، برای این دسته از کودکان به علت نیازهاو سوابق ویژه آنها، ضربه ای روانی بود".
در این مورد همانند بسیاری موارد دیگر، زمینه ها و نیازهای کودکان، موارد استفاده آنان از تلویزیون و در نتیجه تاثیر آن را، مشخص می کند. ضروری نیست که برای یافتن چنین تفاوتهایی به گروه کودکانی پریشان مراجعه کنیم. تفاوت مشخصی بین استفاده هایی که کودکی با بهره هوشی 135 از تلویزیون می کند با آنچه کودکی با بهره هوشی 95 از آن کسب می کند، وجود دارد. تفاوت فاحشی بین نحوه برخورد با تلویزیون مابین یک فرد جوان که قویاً هنجار خود بهسازی طبقه متوسط را جذب کرده است، با فردی که این هنجارها را کسب نکرده است، وجود دارد و چنانکه دیده ایم دارای دوستان و همبازیهای خوب است و کودکی که دوستان و همبازیهای خوبی ندارد از خیال پردازیهای تلویزیون به نحو کاملاً متفاوتی استفاده می کند.

الگوی تاثیر- تعامل
به این ترتیب اثر تلویزیون، تعاملی از ویژگیهای تلویزیون وویژگیهای استفاده کننده از آن است. حال مسئله اینجاست که حداقل به چه تعداد متغیرهای مربوط به تلویزیون و متغیرهای مربوط به استفاده کننده از تلویزیون نیاز داریم تا بتوانیم این تعامل را درک و پیش بینی کنیم؟
در مورد تلویزیون، نظر ما این است که حداقل غیرقابل تقلیل متغیرها، شاید دونوع از موضوعاتی باشند که تجارب خیال پردازانه یا واقعی یا به عبارت دیگر ارضای بلاواسطه و معوق را امکان پذیر می کند. همچنین نظر ما این است که هر چند پالایش این دسته بندیها و توجه به مواردی مثل میزان خشونت، سطح فکری برنامه ها و ارزشهای نشانه ای ویژه ارائه شده، به ما کمک خواهند کرد تا بیشتر به آنچه در جریان است واقف شویم. اما تقسیم بندی اصلی در این رسانه همان تقسیم بندی محتوا به خیال پردازانه و واقعی است.
در این بحث سعی کوشیده ایم که مطالب را از تجارب متمایز کنیم، یعنی نمی خواهیم بگوییم که یک نوع تجربه تنها تاشی از یک نوع ویژه مطلب است. بخوبی روشن است که چنین نیست. پخش تلویزیونی یک مسابقه فوتبال که برای غالب بینندگانش متضمن تفریح و گریز صرف است، برای مربی ای که تیمش باید با تیمی که مسابقه اش همان چیزی است که یک بیننده از آن برداشت می کند.
این را به نوبه خود می توان از عناصر ویژه ای در زندگی بیننده فهمید و یا شاید پیش بینی کرد. ما کوتاهترین فهرست ممکن را ازمتغیرها در مورد کودکان پیشنهاد کرده ایم و نیز سعی کرده ایم که نشان دهیم که چگونه آنها با موضوعات خیال پردازانه و واقعی در تلویزیون تعامل پیدا می کنند. این متغیرهای اولیه عبارتند از:
توانایی ذهنی، که به میزان زیادی بر توانایی کودک در یادگیری از رسانه توانایی او در تمیز مطالب تلویزیون، اشتیاق او برای آموختن چیزهای تازه و توانایی و تمایل او در استفاده از تلویزیون، نه در پایینترین سطح بلکه در چالش برانگیزترین سطح آن اثر دارد.
هنجارهای اجتماعی، اصولا بدین معنا که تا چه درجه ای کودک هنجارهای مربوط به طبقه متوسط را مانند فعالیت خود بهسازی و ارضای معوق جذب کرده است. با فرض اینکه سایر عوامل ثابت باشند این هنجارها عمدتا در میزان استفاده از تلویزیون برای تجارب واقعی در مقابل تجارب خیال پردازانه منعکس است.
ارتباطات اجتماعی، نوع ارتباطاتی که یک کودک با والدین وگروه همسالانش دارد. عمدتا در میزان استفاده او از تلویزیون برای گریز از مشکلات ناشی از این ارتباطات و یا جایگزینی برای ارضایی که از این منابع کسب نکرده است ونیز در میزان اهمیت یافتن خیال پردازیهای تلویزیونی در زنگی روزمره او منعکس می شود.
سن، استفاده از سن تقویمی به عنوان شاخصی از انواع تجارب گوناگون که کودک در یک زمان تجربه کرده است و جایگاه وی در طیف اجتماعی شدن و نیازهای جنسی و اجتماعی خاص که او در آن زمان داراست.
جنس، استفاده از جنسیت به عنوان شاخصی از نقشهای مختلفی که کودکان باید برایش آماده شوند و علایق مختلفی که کودکان باید برایش آماده شوند و علایق مختلفی که باید ارضا شوند.
البته این فهرست کوتاهی است. شکی نیست که متغیرها و شاخصهای دیگری نیز وجود دارند که پیش بینی را دقیقتر و درک را عمیقتر می کنند. متغیرهای ارائه شده را مفید یافته ایم و به وسیله آنها قادر بوده ایم که پیش بینی های تقریباً دقیقی را در مورد چگونگی استفاده کودکان از تلویزیون انجام دهیم.
سهم تلویزیون
سهم کودک
فراهم آوردن امکان تجارب خیال پردازانه
توانایی ذهنی
فراهم آوردن امکان تجارب واقعی
هنجارهای اجتماعی
(و میزان متفاوت خشونت، سطوح مختلف فکری، ارزشهای نشانه ای متفاوت)
روابط اجتماعی(و نیازها و تجاربی که سن و جنس تا حدودی شاخص آنها هستند).
در این تعامل پیچیده، چیزی انتخاب می شود، چیزی ذخیره می شود و اغلب پاره ای رفتارها ظهور می کند. این موارد استفاده در طول یک زمان طولانی در معرض تلویزیون بودن روی هم متراکم می شوند. این همان چیزی است که وقتی در مورد اثر تلویزیون بر کودکان بحث می کنیم، از آن صحبت می کنیم.

دیگر ویژگیهای تعامل
هنوز دو نقد دیگر در مورد این تعامل باید انجام گیرد. در درجه اول، مسلماً این تعامل نمی تواند جایگزین واقعی رضایتی شود که کودک می تواند از طریق ارتباط مستقیم بین افراد به دست آورد.
نامتحمل است که سطح ارضای کودکان از طریق تلویزیون، به میزانی برسد که آنها می توانند در زندگی روزمره و در ارتباط با افراد به دست آورند. تلویزیون تا حدی زیادی یک فعالیت جایگزین است. زمانی که کودک شستش را می مکد ودر تلویزیون غرق می شود، می تواند حدس زد که تلویزیون برای او جانشین گرمای ارتباط مادرانه است. وقتی دختری دیک کلارک یا آوازهای عاشقانه را تماشا می کند، می توانیم حدس بزنیم که اگر می توانست با جوان خوش بر ورویی قرار داشته باشد، پای تلویزیون ننشسته بود. وقتی کودک با تمایلات سرکوب شده به تلویزیون روی می آورد، قادر به ارضای آنها نبوده است.
احتمالاً در بین نیازهای کودکی، از نظر میزانی که این نیازها در مقایسه با تجربه زندگی واقعی می توانند توسط تلویزیون ارضا شوند، سلسه مراتبی وجود دارد. به عنوان مثال، تلویزیون می تواند پاره ای از وظایف آموزشی(ونه همه آنها) را بهتر از یک معلم کلاس انجام دهد. تلویریون می تواند برای یک دانش آموز داستانی را حداقل به همان خوبی که می تواند در زندگی واقعی بشنود، تعریف کند. ولی تلویزیون، علی رغم اعتبار زیادش، نمی تواندهمان گونه که در زندگی واقعی اندرز داده می شود، پند دهد.
زیرا باز خوردی دریافت نمی کند که از طریق آن بتواند پند را با مشکلات خود کودک تطابق دهد. احتمالاً آن آرامشی را که کودک از طریق زندگی واقعی ارضا می شود، ارضا کند. در نتیجه برای کودکی که از ارضاهای زندگی واقعی محروم نشده است، تلویزیون احتمالاً چیزی بیش از جانشینی برای ارضاهای واقعی و عمیق حاصل از روابط فردی موفقیت آمیز نیست. می توانیم حدس بزنیم برای کودکی که از گرمای روابط میان فردی و فعالیت و حمایت محروم مانده است در مقایسه با کودکان دیگر، این جانشین از ارزش بالاتری برخوردار است. وی با اشتیاق بیشتری به آن روی می آورد و این حالت حداقل تا زمانی که نیازهایش از طریق مردم بهتر از برنامه های تلویزیون برآورده شود، ادامه خواهد داشت.
برای این امر که اثرات تلویزیون تا آن اندازه که بعضی مواقع تصور می شود قوی نیست، دلیل دیگری وجود دارد. این واقعیتی است که تلویزیون همواره الگوی تاثیری می شود که از قبل موجود بوده است. عملاً در مقایسه با تاثیرات محیط خانه، گروه همسالان، مدرسه، کلیسا و به طور کلی فرهنگ، تلویزیون از میزان تاثیر کمتری برخوردار است.
بندرت موقعیتش پیش می آید که بتوانیم به رفتاری از رفتارهای کودک اشاره کنیم که این رفتار صرفاً ناشی از تلویزیون است، تلویزیون در بروز آن رفتار سهیم است یا نقش واسطه را دارد و یا به آن شکلی مشخص می دهد. به عنوان مثال، یک کودک مرتکب سرقت می شود و می گوید که این کار را از تلویزیون آموخته است. حتی بدون تردید در واقعیت گفته او پرسش بعدی این خواهد بود که چرا این کودک یادگرفته است که مرتکب سرقت شود و کودکان دیگر چنین چیزی را فرا نگرفته اند و چرا او مرتکب سرقت شده است در حالی که کودکان دیگر مرتکب چنین عملی نشده اند؟ یک بررسی اجمالی خواهد گفت که بسیاری از نیروها و عوامل موثر دیگر در تعیین رفتار خاص او فعال بوده اند. کودکی که به تلویزیون روی می آورد و از تلویزیون می آموزد که مرتکب سرقت شود و در عمل مرتکب سرقت می شود، با سایر کودکان بیننده تلویزیون به دلایل فاحش متفاوت است و این تفاوتها ناشی از تجارب و ویژگیهایی غیر از تلویزیون است. بندرت رفتارهای پیچیده انسان علل ساده و مجرد دارند. به خاطر سپردن این امر، هنگام خواندن صفحه های بعدی این مقاله مفید است.
در حال حاضر، بهترین کار پاسخگویی به پرسشهای عمده ای است که در مورد اثر تلویزیون بر روی کودکان مطرح می شود.

اثرات فیزیکی تلویزیون بر کودکان
در بین پرسشهای مطرح شده در این زمینه، با پاسخگویی به پرسشهای مربوط به اثرات فیزیکی آسانترین است. با اطمینان می توان گفت در این زمینه، معدود اثرات مضرمشاهده شده است و اضطراب و هیجان مربوط به این مسئله تدریجاً از بین رفته است. دو مسئله که اغلب مطرح می شوند عبارتند از:
آیا تلویزیون بر بینایی کودکان اثر بدی دارد؟
استفاده از چشم به شکل متمرکز کردن و ثابت کردن آن بر روی اشکال و یا حرکات کوچک، به هر شکل می تواند منجر به وارد شدن فشار بر روی قوه باصره شود. این امر در مورد خواندن و تماشای تلویزیون به طور یکسان صادق است. خستگی چشم احتمالاً بیشتر در مواقعی پیش می آید که وضعیت تماشا خوب نیست. نور خیلی زیاد، خیلی کم، فاصله خیلی کم یا خیلی زیاد و وضعیت قرار گرفتن بدن در زمان خواندن، موجب ایجاد فشار باصره می شود. متخصصان چشم می گویند کودکی که خیلی نزدیک تلویزیون می نشیند و یا از پایین به صفحه تصویر نگاه می کند یا در اتاق تاریک تلویزیون تماشا می کند و در نتیجه میزان تشعشع را به حداکثر می رساند، در معرض خستگی چشم است. شکی نیست که بسیاری از کودکان از رعایت این گونه مقررات مربوط به نحوه تماشا تخطی می کنند. ولی از طرف دیگر، شواهدی تحقیقاتی وجود ندارد که تلویزیون در مقایسه با هر استفاده متمرکز دیگر مانند خواندن، اثر بدنری بر روی چشم کودکان داشته باشد. هیمل وایت، اوپنهایم و ونس در بین گروه نمونه خود شواهدی دال بر اینکه تعداد کودکادنی که عینک می زنند و یا از سردردهای مربوط به چشم شکایت می کنند، در بین بینندگان تلویزیون بیشتر از دیگر کودکانی که تلویزیون نگاه نمی کنند باشد، نیافتند.
بین بینندگان تلویزیون بیشتر از دیگر کودکانی که تلویزیون تماشا می کنند، بیشتر نیست، همه شواهدی که ما در اختیار داریم این یافته را تایید می کنند که در صورتی که وضعیت تماشا مناسب باشد، مسلماً نیازی نیست که نگران خستگی چشم کودکان در اثر تماشای تلویزیون باشیم.

آیا تلویزیون کودکان را خواب آلود و خسته به مدرسه می فرستد؟
بعضی مواقع این طور است. تقریباً تمام معلمانی که با آنها صحبت کردیم، می توانستند مواردی را ذکر کنند که بی توجهی و یا خواب آلودگی کودکان ناشی از تلویزیون بوده است. معلمی به ما گفت که بعضی از روزها او باید پنجره ها را هر ساعت 5 دقیقه باز کند و به کودکان اجازه دهد ورزش کنند تا بیدار بمانند. دیگران به ما گفتند که بدترین صبحهای آنها روزهای بعد از شبهایی بود که برنامه های خیلی محبوب تلویزیون، دیر وقت پخش می شد.
از طرف دیگر، دلیلی بر اینکه میانگین ساعت رفتن به تختخواب به علت تماشای تلویزیون دیرتر شده است، وجود ندارد. یافته های ما حاکی از آن است که ساعت رفتن به رختخواب در شهرهایی که تلویزیون دارند، به طور متوسط تنها 13 دقیقه دیرتر از شهرهایی است که فقط رادیو دارند و تعدادی والدین به ماگفتند از زمانی که تلویزیون به شهر آنها آمده است، کودکان به جای خواندن در رختخواب، مستقیماً به خواب می روند. در انگلستان، هیمل وایت، اوپنهایم و ونس (هیمل وایت،تلویزیون وکودک،1958، صفحات 71-369)، دریافتند که از زمانی پخش تلویزیونی آغاز شد، متوسط ساعت رفتن به رختخواب تنها 10تا20 دقیقه به تعویق افتاد. در نیوانگلند تحقیقات مکابی(مکابی،تلویزیون،تاثیر آن بر کودکان مدارس،1951،ص431) نشان داد که در خانواده هایی که جدیداٌ دستگاه تلویزیون خریده بودند، ساعت رفتن به رختخواب در روزهای هفته تقریباً 25دقیقه و یکشنبه ها تقریباً 15 دقیقه دیرتر از خانواده هایی بود که هنوز تلویزیون نداشتند.
هر چند متوسط تفاوت بین ساعت رفتن به رختخواب در خانواده های تلویزیون دار و فاقد تلویزیون حدود 15 دقیقه و فاقد تلویزیون حتی 30 دقیقه تا یک ساعت دیرتر از بعضی همسالانش که فاقد تلویزیون هستند به رختخواب می روند. بر اساس نتایج بررسی که در انگلیس به عمل آمد، کودکانی که به علت تماشای تلویزیون، دیرتر از بقیه به خواب می روند، معمولاً آنهایی هستند که کمتر از عهده آن بر می آیند یعنی کودکانی با بهره هوشی پایینتر که عملکردشان در مدرسه بدتر است. در بررسیهای دیگر شواهد نشان داده اند که رفتار دیر رفتن به رختخواب معمولاً در خانوادهایی مشاهده می شود که کنترل والدین کمتر است و سطح هوش بالا نیست و عملکرد ضعیف کودک در مدرسه امری عادی محسوب می شود.
معنی ضمنی این امر است که این کودکان حتی بدون تلویزیون هم خواب آلوده و بی توجه به مدرسه می رفتند.
این گونه مسائل مسنقیماً به والدین و مراقبتی که در مورد سلامتی فرزندشان مبذول می کنند، بر می گردد.

اثرات عاطفی تلویزیون برکودکان
هر چند بررسی اثرات فیزیکی مشکلتر است، ولی در بررسیهای کوتاه مدت، آسانتر از پاره ای از انواع اثراتی که بعداً مورد بحث قرار خواهند گرفت، قابل مشاهده هستند. والدین و منتقدانی که بر مبنای برداشتهای شهودی خود از تلویزیون انتقاد می کنند، بیش از هر چیز به میزان مطالب ترسناک تلویزیون مربوط می شود، باید این مورد را اثبات شده فرض کرد که در تلویزیون میزان زیادی از مطالبی وجود دارد که می تواند کودک خردسال را بترساند و هیجان نیز در بیشتر موارد اثراتی طویل المدت است.
یکی از منتقدان تلویزیونی ذکر کرده است رنجر تنها به اندازه کافی مهیج بود تا برای مدت ده سال قهرمان رادیویی بماند ولی دیوی کروکت قهرمانی با ابعاد افسانه ای تنها برای مدت یک سال بر پرده تلویزیون دوام آورد.
عاقبت همه اینها چیست؟ هیجان را تا چه اندازه می توان بالا برد؟ روان پزشکی به نام ای دی گلین پرسشهای بسیار نگران کننده ای را در این مورد مطرح کرده است او می گوید: هنوز بسیار زود است که بدانیم کودکانی که از طریق تلویزیون به صورت گسترده ای در معرض سکس قرار دارند در زمان بلوغ چه چیزی را هیجان انگیز و از نظر جنسی تحریک کننده خواهند دانست. پرسش حیاتی و مهم در اینجا مطرح می شود: آیا تلویزیون نهایتاً کند کننده و ویرانگر حساسیت است؟ این پرسش نیز مطرح است که آیا واقعیت می تواند با تخیلات تلویزیونی که کودکان این نسل با آن بزرگ شده اند برابری کند؟ این کودکان در موقعیت غریبی قرار دارند. تجربه کمی باقی مانده است که آنها انجام نداده باشند و یا با آن زندگی نکرده باشند لکن تجربه آنها تجربه ای دست دوم است وقتی خود تجربه پیش می آید رقیق شده است. زیرا کودک قبلاً آن را نیمه کاره از سر گذرانده است ولی واقعاً آن را احساس نکرده است.
همچنین این پرسش می توانست توسط دکتر گلین مطرح شود که کودکان در نتیجه تجربه هیجان انگیزشان با تلویزیون چه انتظاراتی از مدرسه می توانند داشته باشند. تا چه حد انتظار دارند که معلمشان هیجان انگیز باشند و یا به جای آنکه با درس خواندن و تمرین یادگیری داشته باشند. این امر به صورت انفعالی و در حالی که آنها هیچ گونه کار انجام نمی دهند، انجام پذیرد؟ سپس این پرسش می توانست مورد بررسی قرار گیرد که تا چه میزان ایجاد بیش از حد و غیر طبیعی هیجان در تلویزیون کودکان را معتاد می کند و آنها را وادار می سازد که فعالیتهایشان را در آن سطح سازمان دهند تا جایی که اگر هیجان وجود نداشته باشد، احساس ملالت و کسالت کنند؟
اینها مسائلی جدی هستند و در زمان حاضر کسی نمی تواند با اطمینان به آنها پاسخ گوید. قبل از آنکه بتوانیم از نقشی که هیجان زیاد تلویزیون در زندگی کودکان بازی می کند مطمئن شویم، باید تعداد زیادی از کودکان نسل تلویزیون برای مدت چند سال و از نزدیک مورد مشاهده قرار گیرند. به هر حال در این مورد نیز همانند بسیارموارد دیگر قاعدتاً شرایط زندگی کودک باید اثری کنترل کننده داشته باشد اگر کودک برای تجربیات واقعیش بخوبی تجهیز شده باشد و از نظر روابط شخصی نیز احساس ایمنی کند احتمالاً قادر خواهد بود بسهولت از هیجانات زیاد تلویزون بگذرد. اگر کودک بتواند تلویزون را به عنوان بازی هیجان انگیزی تلقی کند، قادر خواهند بود که بین آن و واقعیت رابطه مناسبی برقرار کند. اگر بتواند همراه با نادیده انگاری بزرگسالانه برنامه را ببیند احتمالاً عمیقاً صدمه نمی بیند و حتی احتمال زیادی وجود دارد که آشنایی با هیجان تلویزیون بتواند کودک را درمقابل آن مقاوم سازد بر آن نیستیم که از اهمیت اثرات مخرب هیجانات مکرر بکاهیم، به ویژه در مورد کودکی که احساس نا امنی میکند یا گوشه گیر است. احساس میکنیم که این مسئله باید دقیقا تحت بررسی قرار گیرد، لکن بدون آنکه منتظرنتایج بررسیهای طویل المدت باشیم، میتوانیم در این مورد کاری انجام دهیم.به عنوان والدین میتوانیم سعی کنیم که به کودکانمان در روابط میان فردی احساس امنیت دهیم و تجارب واقعی آنها را چه در مورد تلویزیون و چه درزندگی واقعی به میزان حداکثر برسانیم تا بتوانند برای بخش بیش ازحد هیجان انگیز تلویزیون جایگزین هایی بیابند. به عنوان دست اندرکاران رادیو و تلویزیون باید به صورت جدی به این مسئله بپردازیم و چگونه برنامه هایی بسازیم به تعداد زیاد کودکانی را که مورد نیاز تلوازیون تجاری است جلب کند، در حالی که در آنها از جذبه هایی بجز خشونت استفاده شود و میزان هیجان در آنها محدود باشد.

اثرات شناختی تلویزیون بر کودکان
این حوزه ایست که در آن ناظران بسیاری امید دارند که به اثرات مفید تلویزیون دست یابند و همچنین حوزه ای است که در آن بسیاری از امیدهای از این دست، نا امید شده اند.
ما کارکنان شبکه ها و ایستگاهها را که بسیاری از آنها آمال والایی برای تلویزیون دارند، سرزنش نمی کنیم.
بلکه اگر چیزی قابل سرزنش باشد، فقدان استعداد در رسانه ها، مخارج سنگین آن و نیاز آن به پشتیبانی تبلیغاتی است که به نوبه خود نیاز به مخاطبان زیاد را به دنبال دارد ولی تغییر این وضعیت به تحقیق در مورد این مسئله که چگونه سلیقه ها شکل میگیرند و به توجه والدین و اولیا مدارس و مشاوران کار آزموده در جهت راهنمایی کودکان به سمت مجموعه ای حتی المقدور متنوعتر از برنامه های مناسب و موجود تلویزیونی نیاز دارد.

آیا تلویزیون حاوی تصویر غیر دقیقی از زندگی بزرگسالان است؟
دید کودکان از جهان والدین به صورق قابل توجهی محدود است. او والدینش را به صورت مادر و پدر و نه زن و شوهر میبیند. او دولت و مقامات آن را مردانی مهربان در لباس آبی رنگ میبیند. او از انواع جنایت، چیز کمی می بیند. به صورت اعجاب برانگیزی از تلاشهای عملی برای امرار معاش بی خبر است.
پس از صحبت با مقدار زیادی از کودکان ظرف 3 سال گذشته، برای ما شکی باقی نمانده است که اطلاعات مربوط به این بخش کمتر شناخته شده زندگی(یعنی کمتر شناخته شده توسط کودکان) یکی از موضوعات عمده یادگیری اتفاقی از تلویزیون است. کودک از طریق تلویزیون تصویری از عنصر جنسی ازدواج و مشکلات روابط میان فردی ما بین پدر و مادرش را دریافت می کند که از طریق خانواده شانس کمی برای دریافت آن دارد. او در مورد کلاهبردارها، کارگاهان خصوصی، جنایات توام با خشونت بیتشی نسبت به بخشهایی از زندگی بزرگسالان پیدا می کند که از طریق دیگر حداقل برای مدتی دستیابی به آن برایش مقدور نخواهد بود. او این اطلاعات را با ولع دریافت می کند. حال پرسش این است که آیا تصویری که او دریافت می کند دقیق و متوازن است؟
شکی نیست که تصویر تلویزیون حاوی میزان زیاد و غیر معمولی از اعمال خشونت بار، راه حلهای فرا قانونی برای مشکلات قانونی است. دلایلی در دست است مبنی بر اینکه این تصویر بیش از اندازه نمایشگر پدران بی کفایت مشاغل سریعاً پول ساز، پلیس و قضات منحرف است. ما در حال حاظر آمادگی اظهار نظر در مورد صحت و یا عدم صحت ادعای فوق را نداریم این امر نیاز به تحلیل محتوایی بسیار گسترده دارد و در هر صورت باز مسئله بیشتر به انتخاب و برداشت کودک بستگی دارد نه به تعداد ثانیه های اختصاص یافته در روز به نمایش برنامه در مورد پلیس های منحرف. چنانچه این امر واقعیت داشته باشد و یک کودک تصویری از زندگی بزرگسالان را دریافت کند که به صورت قابل ملاحظه ای اشتباه باشد، پس روشن خواهد بود که این عملکردی مثبت در جهت اجتماعی کردن نیست و در نتیجه آن ممکن است کودک در آینده به مقدار زیادی تعدیل و سازگاری نیاز پیدا کند.
تصویر زندگی بزرگسالان چیزی است که باید تا اندازه ای دل نگرانی دست اندرکاران رادیو و تلویزیون را بر انگیزد و مسئله ای است که باید موجب شود والدین و آموزگاران به تفحص در این امر بپردازند که یا آنها به میزان کافی بینشی متوازن از زندگی بزرگسالان را به کودک میدهند یا خیر؟

آیا تلویزیون موجب بزرگسالی زود رس میشود ؟
گفتیم که بخش عمده ای از تماشای تلویزیون از سوی کوکان صرف دیدن برنامه های بزرگسالان میشود.
اثر این امر این است که آن جدول زمانبندی قدیمی که هدفش قراردادن تدریجی کودک در معرض عقاید بزرگسالان بود، برای همیشه به دست فراموشی سپرده شده است. دل بستن به آن و دوباره نگاه کردن به آن بی فایده است.
بیش از هر کس دیگری، کلاپر1در این باره مطلب نوشته است. وی میگوید: "مطالب تلویزیون بزرگسالان، تقریبا منحصرا با بزرگسالان سرو کار دارد و آن هم بزرگ سالانی که دچار تضاد هستند "به نظر او قرار گرفتن مداوم در معرض چنین مطلبی می توانند به صورت غیر طبیعی اثربخشی محیط بزرگ سالان را بر کودکان سرعت بخشد و او را به سمت نوعی بلوغ زود رس همراه با سر درگمی، عدم اعتماد به بزرگسالان، نگرشی غیر واقعی نسبت به مشکلات بزرگسالان و حتی عدم تمایل به بزرگ شدن سوق دهند."
هیمل وایت اوپنهایم و ونس زمینه هایی برای تایید این فرضیه ارائه می کند. آنها چنین می گویند نمایشهای تلویریونی بزرگسالان چیزی از فلسفه های سیاه و سفید وتسلی بخش کودکی دست نخورده باقی نمی گذارند. به عنوان مثال بینندگان این برنامه ها کمتر از کسانی که بیننده آنها نبودند، عقیده داشتند که مردم خوب همیشه در پایان عاقبت به خیر میشوند.آنها مینویسند : به نظر میرسد که تلویزیون آگهی فکری زود رس را در مورد پیچیدگی و بی عدالتی ذاتی زندگی ارائه می کند و نتیجه گرفتند که بینندگان نوجوان آنها، به ویژه دختران بیشتر از کسانی که بیننده برنامه تلویزیون نبودند از بزرگ شدن، ترک منزل کردن، اولین شغل و ازدواج وحشت داشتند.
رابرت شایون نیز در این زمینه نیز نظراتی دارد. وی میگوید:" تلویزیون، هنوز کوتاه ترین راه کشف شده و قابل دسترس ترین روزنه پنهانی به جهان بزرگسالان است. تلویزیون هیچ گاه تا آن حد گرفتار نیست که نتواند با کودکان سخن گوید. هیچ گاه صحبت آنها را به علت اشتغال به کاری چون پختن غذا قطع نمیکند. تلویزیون با آنها بازی می کند و کارش را با آنها به مشارکت میگذارد.تلویزیون توجه آنها رامیخواهد و تا هر جا که ممکن باشد برای بدست آوردن آن پیش می رود ".
این اظهار نظر، ضعف بسیار متداول والدین پر مشغله را در امر یاری دادن به کودکانشان در مرحله رشد به سوی یک فرد بالغ نشان میدهد. چنانکه کلاپر میگوید :" بسیار پیش میاید که کودکی با دیدن نحوه عملی در زندگی بزرگسالان درتلویزیون به والدین خود روی میاورد، اما والدین خود را قادر به جوابگویی نمی بیند. آنها یا برای یاری دادن به او برای درک مسئله آمادگی ندارد و یا خود را ناچار می بیند به او دروغ مصلحت آمیز بگویند باز رفتار این بزگسالان واقعی ممکن است به طور قابل ملاحظه ای با بزرگسالان تلویزیونی متفاوت باشد و این میتواند کودک را دچار سر در گمی و گیجی کند.
اثرات رفتاری
در اینجا پیشنهاد میکنیم که خواننده چند صفحه ای را ورق بزند و اظهار نظرهای مستندی را که دکتر فریدمن به عنوان خیال پردازی در لامپ خلا : اظهار نظرهای این روان پزشک در مورد تاثیرات تلویزیون برای این کتاب فراهم کرده است،بخوانند دکتر فریدمند روانپزشک محقق سر شناسی است که در زمینه بررسی بزهکاری و جنایت تخصص دارد و این مطلب را با بینش علمی قابل تحسین نگاشته است.
او بی پرده میگوید تا به حال هیچ مطالعه روانشناختی قابل قبولی صورت نگرفته است که نشان دهد در عرصه نشانه شناسی اسیزوئید تعداد کودکان مبتلا از زمان گسترش تلویزیون افزایش یافته است هیچ کس بررسی و تحقیق دقیقی افزایش بزهکاری نوجوانان را با محتوای برنامه های تلویزیونی مرتبط نکرده است لکن میگوید دلیلی نیز وجود ندارد که پاسخ این پرسش موجب رضایت ما شود سپس چنین خاطر نشان میکند که رشد کودک و تبدیل وی به یک انسان بالغ از نظر روانشناسی آنقدر پیچیده است که احتمال نم یرود با پیش بینی قبلی بتوان گفت که یک عامل مناسب به تنهایی پاسخ رفتاری خاصی را سبب میشود قبل از آنکه بتوانیم رفتار کودک را پیش بینی کنیم باید شبکه پیچیده عوامل موثر و ویژگی های شخصی را بشناسیم قبل از آنکه بتوانیم اثر تلویزیون را در رفتار کودک ارزیابی کنیم، لازم است که اطلاع زیادی در مورد شخصیت و محیط او داشته باشیم.
دکتر فریدمند میگوید که شدت و اهمیت روانی پاسخ کودک به تلویزیون، متقابلاً باارضای وی در محیط خانوادگی، مدرسه و دوستانش ارتباط دارد. انسان می تواند پیش بینی کند نوجوانانی که کم هوش ترند و از نظر روانی جزو پریشان ترین افراد قرار دارند و همچنین نوجوانانی که از ضعیف ترین رابطه با خانواده و همسالان خود بر خوردارند به احتمال بسیار زیاد و وبیش از سایر نوجوانان خود را در تماشای تلویزیون غرق می کنند و از آن به عنوان گریز و محرک استفاده می کنند. در مقایسه، نوجوانان با هوش و بالنسبه با ثباتی که در خانواده های سازگار و هماهنگی زندگی می کنند کمتر تحت تاثیر تلویزیون قرار می گیرند."
دکتر فریدمن این نکات را بدون اطلاع از یافته های ما نوشته است، لکن آنچه او می گوید ناشی از تجارب کلینکی است که دقیقاً با یافته های ما در زمینه اثر روابط میان فردی کودک ناشی بر روی نحوه رفتار او در ارتباط با تماشای تلویزیون، همخوانی دارد. بدین ترتیب کودکانی که از نظر روابط میان فردی وضعیت رضایت بخشی دارند، احتمال کمی وجود دارد که از هر گونه تجربه ای با تلویزیون آسیب ببینند. ولی فرض کنید مشکلاتی از نظر سلامت ذهنی و ارتباطات اجتماعی کودک، وجود داشته باشد. دکتر فریدمن نوعی سنخ شناسی سلامت وبیماری ذهنی را با سعی اینکه پیش بینی کند تلویزیون چگونه ممکن است در هر سطحی کودک را تحت تاثیر قرار دهد، ارائه می کند.
فرض کنیم کودک تمایلات جامعه ستیزی داشته باشد. سازوکارهای خودسانسوری و تسلط بر خود در فرد جامعه ستیز معیوبند. او احساس اضطرابی را که یک فرد سالم در مقابل اعمال خشن دارد احساس نمی کند. او تمایل به طغیان دارد. این گونه کودکان ممکن است از یک جنایت تلویزیونی برای طغیان خود الگو بسازند.
فرض کنید کودکی روان پریش است. انگیزه پرخاشگرانه او می تواند خارج از کنترل باشد. در این مورد خشونت تلویزیون می تواند "محرک نهایی" در رساندن او به حد انفجار باشد. درموارد نادر مشاهده شده است که کودک اسکیزوفرنیایی توصیه های شخصیتها و تبلبغاتچی های تلویزیونی را بدون فکر، به عنوان دستورالعمل پذیرفته و به آنها پاسخ گفته است، در بیشتر موارد ممکن است که کودکی اینچنین به صورت غیر فعال و کاملاً مجذوب شده از نظر عاطفی واکنش نشان دهد، اما از نظر فیزیکی بیحرکت باشد. لکن چنانکه دکتر فریدمن اظهار می کند، پاسخ یک نوجوان روان پریش هر چند حایزاهمیت است، نمی تواند شاخص رفتار همه نوجوانان باشد.
چنانکه گفتیم این اظهار نظرهای دکتر فریدمن کاملاً از تحقیقات و نتایج ما مستقل بوده است، لکن کلیه یافته های ما، تعمیمهای او را تائید می کنند و آنها را پادزهری سالم برای فریادهای "آی گرگ! آی گرگ!" که در همه جهت شنیده می شود، یافته ایم.

آیا تلویزیون کودکان را منفعل می کند؟
دکتر گلین که قبلاً از او نقل قول کردیم، جذابترین بحث را در مورد اثرات انفعالی تلویزیون مطرح می کند. از میان نمونه های ارائه شده توسط او در مورد استفاده از تلویزیون برای درمان بیماران ذهنی، به مثال زیر می پردازیم(دیوید گلین،تلویزیون ومنش آمریکایی صفحه های 79-178) :
کارکنان یک بیمارستان ویژه دختران نوجوان اسکیزوفرنیایی چنین یافتند.
که این دختران که نیازهایشان اقناع ناشدنی بود و همچنین قادر به انجام فعالیتهای مداوم نبودند، هیچ چیزی را به این اندازه نمی خواستند که به آنها اجازه داده شود ساعات بیشماری را به تماشای تلویزیون بپردازند. بدون تلویزیون آنها پر سر وصدا، نظم ناپذیر و غالباً مخرب می شدند. جالب است که تنها راه دیگری که برای کنترل برای این دختران وجود داشت فرد بزرگسالی بود که مداوماً آنها را راهنمایی کند و یا برنامه های سرگرم کننده ای برایشان تدارک بیند".وی می گوید از این مثالها بسیار می توان آورد:"تمامی این موارد به صورت کاملاً روشن، حاکی از آن است که تلویزیون نیازهای ویژه ای را در این گونه افراد ارضا می کند. نیازهایی چون داشتن کسانی که از آنها نگهداری و پرستاری کنند و به آنها احساس آسایش و آرامش خاطر بدهند… این خواسته های کودکانه تنها به صورت نمادی قابل ارضا شدن هستند، و دستگاه تلویزیون چقدر زیاد این خواسته ها را برآورده می کند.گرمی، صدا، ثبات، قابلیت دسترسی، بخشش مداوم بدون توقع، ترغیب به تسلیم و رشد کاملاً انفعالی همه اینها بعلاوه خیال پردازی فعال تلویزیون، ویژگیهایی هستند که این کودکان را به خود جلب می کند. در مشاهده این بینندگان، فرد عمیقاً تحت تاثیر رفتار آنها در مقابل دستگاه تلویزیون و اشتیاق آنها برای بازگشت به کودکی و آغوش مادر قرار می گیرد."
"اینها ویژگیهایی هستند که تلویزیون دربزگسالان به آسانی می تواند ارضا کند و یا در کودکان پرورش دهد. ویژگیهای انفعالی بودن، پذیرا بودن، تغذیه شدن، قبول و جذب آنچه ارائه می شود. فقدان فعال بودن، اتکا به خود و پرخاشگری در بین این ویژگیها چشمگیر است. فعال بودن و پرخاشگری ممکن است به میزان زیادی مشاهده شود، ممکن است به میزان زیادی مشاهده شود، لکن حضور آنها جنبه صوری و فریبنده دارد زیرا نیازها و حتی خشم و غضبی که دیده می شود برای این نیستند که در مورد آنها کاری انجام شود، بلکه برای دریافت شدن هستند. همچنین احساس نیازها، قدرت تحمل ضعیف، سرخوردگی و تاخیر در ارضا، نیاز به ارضای بلاواسطه از ویژگیهای نوعی از این ساختار شخصیتی است. دستگاه تلویزیون به آسانی و به نحوی دلپذیر جایگزین مادر می شود و کودک با همان انتظاراتی که از مادر دارد، به آن روی می آورد."
"این ویژگیها، البته جزو همه فعالیتهای مشاهده ای است، چه ورزش باشد، چه هنر و چه خواندن. آنچه در مورد تلویزیون بسیار اهمیت دارد، جنبه حضور آن در همه جاست؛ تلویزیون با حجم زیاد، خیلی زود و به صورتی خیلی پایدار وجود دارد. پنج ساله ها به عنوان یک کار عادی تلویزیون تماشا می کنند، همین طور سه ساله ها و حتی دو ساله ها. دراین سن با در نظر گرفتن تجربیات محدود کودک، تلویزیون را می توان تنها برای مادر و یا مکمل وجود مادر دانست. کودک باید مرحله این نیاز را بگذراند و ارتباطاتش با مادر تغییر کند. در اصل چگونگی این رشد به میزان زیادی بستگی به نگرش مادر نسبت به فرزند دارد: ترغیب او به فعالیت بیشتر و اتکای به نفس و یا مستقل کردن تدریجی او در امر تغذیه. در شکل گیری شخصیت، مهمترین مسئله این است که امروزه کودک به این ترتیب می تواند این خواسته ها و نیازهای کودکانه را با دستگاه تلویزیون همیشه حاضر، ارضا کند. مسلم است که برای دامنه لذت بردن از تلویزیون لازم است که این ویژگیها به صورت برجسته باقی بمانند. خطر اینجاست: ویژگیهای شخصیتی وابسته و انفعالی تثبیت می شوند. تفاوت زیادی بین بازی گرگم به هوا یا دزد بازی کودکان با تماشای حتی پرماجرا ترین وسترنها، و یا حتی بین یک بار در هفته به سینما رفتن؛ با تماشای تلویزیونی که براحتی با اشاره دست روشنش می توان کرد، وجود دارد. در نتیجه، اثر عمده تلویزیون، این است که به اشکال و صور گوناگون فرد را انفعالی و وابسته می کند."
این بحثی اساسی و هشدار دهنده و مبتنی بر بینشهای بالینی یک روان پزشک است. همه ما مواردی را دیده ایم که از دستگاه تلویزیون به عنوان پرستار بچه استفاده شده است. کودک در هنگام تماشا شستش را می مکد و کاملاً مجذوب برنامه می شود. بسیاری از ما نمونه ای از اعتیاد به تلویزیون را دیده ایم، کودکانی را مشاهده کرده ایم که در خانه ناآرام هستند، مگر آنکه دستگاه تلویزیون راروشن کنند و بتوانند خود را در برنامه غرق کنند و ارتباطشان را با دنیای خارج قطع کنند. لکن بیشتر بر این باوریم که این اثر کمتر از آنچه که دکتر گلین مدعی است، وسعت دارد. به طور متوسط، کودکان میزان نسبتاً کمی از زندگی فعالشان را فدای تلویزیون انفعالی کرده اند. همچنانکه درشهر دارای تلویزیون دیدیم، تلویزیون جایگزین حدود نیم ساعت از زمان بازی(2تا3ساعت)، تقریباً جایگزین یک ساعت از زمان گوش دادن به رادیو(که خود نیز انفعالی است) و فقط چند دقیقه از زمان تماشای فیلم در سینما، خواندن کتب داستانی مصور، نشریه های مبتذل و خواب(فعالیتهایی که خود به درجه های مختلف انفعالی هستند)، شده است. باستثنای مورد معتادان به تلویزیون که 5 ساعت یا بیشتر در روز صرف تماشای تلویزیون می کنند، تغییر زیادی در رفتار کودکان از نظر انفعالی بودن رخ نداده است.
پرخاشگری در بین بینندگانی که زیاد تلویزیون تماشا می کنند، نسبتاً بالاتر است. همچنین تمامی این پرخاشگری نمی تواند فارغ از فعالیتهای کودک باشد. واقعیتی که ما را تحت ناثیر قرار می دهد، عشق عمیق کودک به فعالیت است. تنها معدودی از کودکانی که ما مورد مشاهده قرار دادیم، حاضر بودند یک تجربه فعال را با تجربه تلویزیون انفعالی که نمی توانست نیازهایشان رابهتر از فعالیت ارضا کند، تعویض کنند.
ارضای جانشینی که یک کودک ازطریق تلویزیون حاصل می کند، از نظر سلسله مراتبی که کودک برای خود قایل است تقریباً در تمامی موارد پایینتر از ارضایی است که مستقیماً به دست می آورد. البته در صورتی که بتواند به چنین راضای مستقیمی نایل آید.
یافته های هیمل وایت، اوپنهایم و ونس حاکی از آن بود که در انگلستان، آموزگاران از نظر تخیل و ابتکار، کودکان بیننده تلویزیون را همانند کودکانی که بیننده تلویزیون نیستند ارزیابی کرده اند. آنها نیز چون ما شواهد کمی دال بر اینکه کودکان اگر حق انتخاب واقعی داشته باشند، زندگی"ویرایش شده" تلویزیون را در کودکان مشاهده نکردند. اگر موردی نیز بود، حاکی از تمایل این کودکان به طیف گسترده تری از فعالیتها بود.
ما، درمورد اثر تلویزیون بر روی دختران نوجوان اسکیزوفرنیایی مورد بررسی او و یا قدرت ویژه تلویزیون در ارضای نیازهای مربوط به احساس آرامش، راحتی و گریز با دکتر گلین بحثی نداریم. برای ما روشن است که تلویزیون می تواند جذبه خطرناکی برای کودک اسکزوئید که به هر حال می خواهد اززندگی واقعی فرار کند، داشته باشد. همچنین تلویزیون ممکن است رفتار عادت به فرار از واقعیت و پرداختن به خیال پردازی را تا حد خطرناکی تقویت کند، لکن هیچ مدرکی بر اینکه تلویزیون کودک را وادار به فرار از واقعیت می کند ویا او را به صورت انفعالی در می آورد، در دست نداریم. بلکه ظاهراً آن تمایلات را در صورتی که به میزان خطرناکی وجود داشته باشند، تقویت و ترغیب می کند.
به نظر ما درست آن است که فرض کنیم کودکی که شخصیتی در حد طبیعی فعال دارد و در محیط خانوادگی شاد و توام با روابط رضایت بخش با گروه همسالان زندگی می کند، در خطر انفعالی شدن توسط تلویزیون نیست، زیرا شواهدی که عکس این ادعا را ثابت کند وجود ندارد. همچنین به نظر ما باید بپذیریم که پاره ای علایم خطر وجود دارند که در مورد آنها والدین باید هوشیار باشند. چنانچه کودک تماشای تلویزیون را به میزان بیش از حد طبیعی شروع کند، والدین باید روابط میان فردی وی را بازنگری کنند. آیا آنها برای کودک محیطی گرم و زندگی خانوادگی توام با احساس امنیت فراهم کرده اند؟ آیا آنها در مورد سرخوردگیهای کودک د رارتباط با گروه همسالان به وی کمک می کنند؟ آیا به کودک این امکان را می دهند که با آنها صحبت کند؟ و یا چنانچه کودکی علایم فرار از واقعیتها و خیال پردازی بیش از حد، عدم علاقه به برقراری ارتباط با دیگران، و… را نشان دهد، بار دیگر بازنگری روابط میان فردی کودک ضروری می شود. پاره ای از رفتارهای خود والدین می تواند علامت خطر باشد. برای مثال، مادری که ساعات زیادی از روز از تلویزیون به عنوان پرستار بچه استفاده می کند، باید بداند که دارد خطر می کند. والدینی که در این مورد اهمال می کنند، باید منتظر نتایج نامطلوب رفتارشان باشند.
از نظر ما، اینها ابعاد عرصه نبرد است. چنانچه کودک از نظر روانی سالم باشد و از محیط خانوادگی خوب و ارتباط سالم با گروه همسالان برخوردار باشد، ازنظر اثرات تلویزیون و انفعال شدن کودکان جایی برای نگرانی وجو ندارد. چنانچه کودک نشانه های حاد فرار از واقعیت را بروز دهد، ممکن است واقعاً نیاز به درمان داشته باشد. عرصه نبرد جایی است بین این دو: کودکی که عوارض جزئی فرار از واقعیت را نشان می دهد و یا خیال پرداز است و یا کمی بیش از حد تلویزیون تماشا می کند و یا از نظر روابط میان فردی دچار مشکل است. این کودک، کودکی است که رفتار انفعالی او می تواند تا حد غیر مطلوبی توسط تلویزیون تقویت شود و شاید نیاز به معالجه داشته باشد. به هر حال، استراتژی لازم برای مقابله با این مسئله قبل از آنکه معالجه ضروری شود، مواجهه با آن است. نظیر فراهم کردن محیط خانوادگی گرم و پر از محبت برای کودک، دادن احساس مقبول بودن به او فراهم کردن امکان سرگرمی، خواندن کتاب و فعالیتهای خانوادگی و فعالیتهای مربوط به گروه همسالان او. برای کودکی که در چنین محیطی قرار داشته باشد، به شرط آنکه مشخصه های شخصیتی ناهنجار نداشته باشد، تقریباً احتمال کم وجود دارد که دستخوش انفعال بد خیم و یا فلج کننده ناشی از وابستگی به تماشای تلویزیون و یا خواندن کتب داستانی مصور و یا هر گونه رفتار خیال پردازانه دیگر شود.

آیا خشونت ارائه شده در تلویزیون، آموزش خشونت می دهد؟
الگوی تاثیر دیگری نیز وجود دارد که کاملاً با آنچه توصیف شد، متفاوت است. ما نمی خواهیم در مورد درست یا نادرست یودن یکی ا زالگوها تصمیم گیری کنیم، زیرا هر دوی آنها می توانند همزمان در مورد کودکان مختلف صدق کند.
آموزش خشونت یکی از متداول ترین تهمتهایی است که به تلویزیون زده می شود. برای مثال، انچه را که نورمن کازینز د رنشریه ساتردی ریویو(24 دسامبر1949) نوشته بود، به خاطر بیاوریم:
"در یکی از حومه های شهر بوستون، پسر نه ساله ای با بی میلی کارنامه خود را که حاوی نمره های بد بود به پدرش نشان داد، سپس راهی را برای حل مسئله پیشنهاد کرد: می توانستند به معلمشان برای کریسمس یک جعبه شکلات سمی بدهند. آسان است، پدر، هفته قبل در تلویزیون این کار را کردند. مردی می خواست زنش را بکشد، به او یک شیرینی سمی داد و کشی نفهمید که چه کسی این کار را کرده است؛"
"در بروکلین نیویورک، پسر شش ساله یک پلیس از پدرش گلوله های واقعی خواست. او می گفت:م وقتی با گلوله های دروغین به خواهر کوچکم تیراندازی می کنم، مانند کسانی که هاپلاتگ کاسیدی درتلویزیون به آنها شلیک می کند روی زمین نمی افتد؛"
"در لس آنجلس، مستخدم خانه ای، پسر هفت ساله ای را در حین عمل پاشیدن خرده شیشه در ظرف تاس کباب خانواده غافلگیر کرد. هیچ عنادی.ورای این عمل وجو نداشت و پرفاً عملی تجربی بود که از احساس کنجکاوی او برای آنکه ببیند آیا این عمل آن گونه که تلویزیون نشان می دهد، موثر است یا خیر، سرچشمه می گرفت."
موارد بیشتری از این گونه حوادث را می توان انتظار داشت. همگی آنها دارای الگویی مشترک هستند، کودک راه حلی را که در تلویزیون دیده است در زندگی واقعی به کار می گیرد. حال تحت چه شرایطی کودک چنین کاری را انجام می دهد؟
قبلاً در فصل 7 خاطر نشان کردیم که تلویزیون لزوماً میزان پرخاشگری را کاهش نمی دهد. حتی امکان دارد موجب پرخاشگری نیز شود. ارضا از طریق تلویزیون، برای مدت طولانی به عنوان جانشینی برای سرخوردگیهای جنسی و دیگر مشکلات اجتماعی، کارکرد ندارد. احتمال بیشتری وجود دارد که مسائل جنسی مطرح شده در تلویزیون باعث سرخوردگی بیشتر کودک می شود. خشونت تلویزیون می تواند پرخاشگری را در یک کودک از قبل سرخورده و پرخاشگر تحریک کند. بنابراین در برخی از این موارد ونه در تمام آنها تلویزیون می تواند هم وسایل اعمال خشونت را پیشنهاد کند و هم به ایجاد سایق پرخاشگرانه ای که نیاز به این وسایل دارد، کمک می کند. پس زمانی که در یک موقعیت واقعی زندگی پرخاشگرانه را در تلویزیون را به خاطر می آورد.
البته صرفاً یک الگو است و نه تنها الگوی ممکن. در حقیقت دو مورد اخیر که توسط کازینز ارائه شد. در الگویی کاملاً متفاوت جای می گیرد. در این دو مورد سطح بالای مشهودی از پرخاشگرانه وجودنداشت. بلکه نوعی سردرگمی بین نقشهای جهان واقعی و نقشهای جهان تلویزیونی مشاهده می شد. کودکی که برای کشتن خواهرش تیرهای واقعی می خواهد، بندرت تصور می کند که آنچه در تلویزیون اتفاق افتاده است، واقعی نیست. به همین ترتیب، کودکی که می خواهد از شیشه خرد شده در تاس کباب استفاده کند، تفاوتی بین این وسیله در جهان خیالی تلویزیون و دنیای واقعی احساس نمی کند. قبلاً خاطر نشان کردیم که تلویزیون برای کودک خردسال به طرز وحشتناکی واقعی است. سر در گمی بین جهان واقعی و خیالی همیشه تا حدی برای کودکان خردسال وجود دارد. و تا زمانی که در دنیای خیالی تلویزیون، فیلمها. کتب داستانی مصور خشونت وجه غالبی دارد، همواره الحتمال سردرگمی بین خشونت خیالی و خشونت جهان واقعی وجود دارد.
مشکلی فراتر از این نیز وجود دارد: چرا کودک بزرگتر نیز عملی خشونت انگیز را از تلویزیون یاد می گیرد؟برخی مواراد او نیز در مورد جهان واقعی و جهان خیالی دجار سردر گمی است. برخی از اعضای دسته پسران بزهکار که مورد بازجویی قرار گرفته اند، طوری صحبت کرده اند که گویی تصور می کنند رابین هود هستند و نه مقلذد شخصیتهای جنایتی مثل آلکاپون. ولی به طور کلی این پسران بزرگتر از خشونت تلویزیون استفاده ای نسبتاً واقع بینانه کرده اند. آنها در تلویزیون راهی موثر برای انجام کاری یافته اند و آن را به کار بسته اند.
آنچه برای تفسیر این الگو می توانیم فرض کنیم این است که کودکانی که با زمینه بیشتری از سرخوردگی ها و پرخاشگریهای مخفی به تلویزیون روی می آورند، بیشتر امکان دارد که عملیات پرخاشگرانه را به خاطر آورند. این یافته در یکی از تحقیقات مکابی آمده است(82). آنها با شخصیتی که در برنامه تلویزیونی پرخاشگری می کند همانند سازی می کنند و آنچه را وی انجام می دهد به یاد می آورند. بعلاوه، صحیح بودن یا صحیح نبودن یک عمل لزوماً تعیین کننده این امر نیست که مورد استفاده بیننده قرار گیرد یا نگیرد. برادبک(8)تحقیقی انجام داد که نتایجش تا حدودی نگران کننده است. در تحقیق وی به گروهی از کودکان در مورد اینکه این اعمال صحیح نیستند تغییری روی نداد ولی به هر حال مشاهده شد که این کودکان به احتمال بیشتری در زمان نیاز به پزخاشگری، این رفتارها را به خاطر می آورند و ما می توانیم فرض کنیم که حتی احتمال بیشتری در زمان نیاز به پرخاشگری، این رفتارها را به خاطر می آورند و ما می توانیم فرض کنیم که حتی احتمال بیشتر وجود دارد که از آن رفتار پرخاشگرانه در صورت نیاز به پرخاشگری
تقلید کنند.
فرض کنید که یک رفتار خشونت آمیز منجر به تنبیه نشود، آیا احتمال بیشتری وجود دارد که کودکان آن را به خاطر سپارند و از آن تقلید کنند؟ زایونک(58)، در یک بررسی در این مورد چنین یافت: زمانی که تبهکاری را در داستانی از یک کتاب داستانی مصور به صورت نسبتاً موفق نشان دادند، کودکان بیشتر داشتند با او همانند سازی کنند و مانند او باشند، تا اینکه با یک قهرمان ضعیف همانند سازس کنند و همانند او باشند. به عبارت دیگر مسئله کلیدی عدبارت بومد ا زکارایی داشتن یک عمل ویژه. چنانکه زایونک می گوید: کودکان بیشتر ترجیح می دادند که همانند شخصیتهای موفق باشند و اینکه این شخصیتها در حل مشکلات میان فردی از چه مکانیزی استفاده کرده بودند مطرح نبود.

نتیجه گیری :
برنامه های خشن نه تنها در کوتاه مدت تاثیرات منفی بر کودکان می گذارد بلکه بر اعتقادات و ارزشهای آنان موثر واقع می شود. قدرت نمایی های ستاره ها و قهرمانان خیالی فیلمها به کودکان چه می آموزد؟ بدون شک به آنان تلقین می کند که هر کس قدرت بیشتری دارد حق با اوست و او هست که به هدف می رسد و با زور است که می توان هر چیزی و هر خواسته ای را به دست آورد. با همه اینها به نظر می رسد همه آنچه در دنیای جهان سومی رخ می دهد نتیجه رسانه هاست و متاسفانه سیاستگذاران و برنامه سازان شناخت بیشتری از نیازها، علاقه مندیها به نظرات و عکس العملهای مخاطبان و ماهیت خود رسانه داشته باشند. می توانند مسوولانه تر برنامه ریزی کنند."

پیامدهای منفی تلویزیون:
رسانه ها به جای تاثیر گذاری مثبت بر مردم و بخصوص کودکان می توانند کارکرد و پیامدهای منفی داشته باشند. تلویزیون بخصوص به کسانی که شناخت کافی از تلویزیون و برنامه های آن ندارند رحم نخواهد کرد گسترش خشونت و هیجان و همچنین سطحی نگری کسانی را که منتقدانه و آگاهانه به تلویزیون و برنامه های آن توجهی نمی کنند قربانی خواهد کرد و آنان را در معرض آسیبهای جدی اجتماعی قرار خواهد داد. به همین علت گروه عمده ای که پایمال می شوند کودکان امروز ما هستند.
با توجه به اینکه اکنون تلویزیون، قصه گو، نصیحت گر، معلم و پدر و مادر ملی بچه ها شده است. والدین بایستی به کودکان بگویند و آنان را توجیه کنند که تلویزیون منبعی قابل اطمینان برای شناخت دنیای خارج نیست و برای اینکه بچه ها کمتر تلویزیون ببینند باید تفریحات دیگری مهیا شود.
پدران، مادران و مدرسه تا حد امکان باید به کودکان کمک کنند و درصدد کاهش تاثیرات سوء تلویزیون در زندگی کودکان و نوجوانان برآیند. اما متاسفانه بسیاری از والدین از جنبه های منفی تلویزیون آگاهی ندارند یا به آن اعتقادی ندارند و اکنون به نظر می رسد که کنترل والدین بر فرزندان بیشتر بر روی مدت زمان تماشای تلویزیون است و آنان به نوع برنامه های تلویزیونی حساسیت چندانی ندارند." کودکان به چشمان خود اعتماد می کنند پس آنچه از تلویزیون می بینند قابل اعتماد است اما مدرسه باید به کارگیری تلویزیون را به بچه ها بیاموزد از بچه ها بخواهد که برنامه های تلویزیون را به بحث بکشانند و نقد کنند و در نهایت باید کودکان بیاموزند که با دید انتقاد آمیز به تلویزیون و اطلاعات آن بیندیشند ولی متاسفانه بچه ها هر چه بخواهند نگاه می کنند بدون آنکه تاثیرات آن را بدانند و با این بمباران مشکلاتی مخرب برای کودکان خانواده ها و جامعه ایجاد می شود.
تلویزیون با افراط در توسل به داستانهای افسانه ای با پرداختن افراطی به ستاره شدنها و با قلب کردن و واژگونه نشان دادن گفت و گوهای مردمی در درون جامعه سطحی نگری تحمیل می شود امروزه تلویزیون به یک قدرت غیر قابل کنترل بدل شده است پس با همین تعریف همواره یک زبان بسیار جدی از ناحیه تلویزیون بر مردم یا شاگردان نابالغ در راه بوده و هست. متاسفانه تلویزیون زمانی را از ما می گیرد که نیاز داریم در آن فرصت به شناخت دنیا و پیدا کردن جای خودمان از آن بهره گیریم. بنابراین اگر می خواهید استراحت کنید و اگر می خواهید زندگی کنید یک شب تلویزیون راخاموش کنید وگرنه تلویزیون هم وقت شما را صرف می کند و هم محتوی خود را بر شما تحمیل می نماید. 18

فصل ششم

اینترنت رسانه جدید قرن بیستم

اینترنت امروزه دنیای شگفت انگیزی را که ما درآن زندگی می کنیم متحول کرده است. اینترنت همچنین به وجود آورندنده دنیای کاملا جدید و ارتباطی جهانی است که هر فردی که به آن وارد می شود می تواندخودرا فرد دیگری وانمود کرده و هرکاری که بخواهد درآن انجام دهد. استفاده از اینترنت به طور تصاعدی از اواخر دهه 1990 در حال رشد و توسعه بوده است و حقیقتا روشی جدید را برای تبادل اطلاعات و تاثیرات متقابل جهانی تعریف کرده است.
امروزه کودکان و نوچوانان، می توانند در ادامه زندگی شان یکی از ساکنان این دنیای جدید باشند. آنها نسبت به بزرگترها نگاهی بسیار متفاوت به اینترنت دارند. اینترنت این امکان را فراهم می کند که کودکان و نوجوانان مطمئن شوند که با همسالان خود ارتباط دارند. زیرا در بسیاری از مواقع، طرف مقابل واقعا یک بزرگسال است. هرچند ممکن است بچه ها و افراد جوانتر از خطرات ارتباط اینترنتی آگاهی داشته باشند ولی در مورد رفتارها و عکس العملهای اینترنتی تصمیماتی می گیرند که گویی بار اولشان است و هیچ آگاهی در این مورد ندارند.
والدین، کامپیوتر و اینترنت را در اختیار کودکان خود قرار می دهند و گمان می کنند کامپیوتر وسیله ای برای هوشیار کردن آنهاست و می تواند در ایجاد ارتباط با دوستانشان به "آنها کمک کند و از رفتنشان به خیابانها و پرسه زدن در کوچه و بازار جلوگیری کرده و مشکلات این چنینی را کاهش دهد. با وجودی که هیچ شکی در فواید استفاده از این تکنولوژی نیست، اما این تصور غلط که کاربرد اینترنت هیچ ضرری به دنبال ندارد، هنوز هم در پرونده های متداول اخیر در رابطه با ربودن کودکان، سرقتهای هویتی،گرفتن فیلمها وموسیقی های غیر مجاز و هزاران مورد سرقت ذهنی به چشم می خورد.
نتایج حاصل از بررسیهای علمی نشان می دهد که تفاوتهای چشمگیری بین والدین و فرزندان در آشنایی با علم کامپیوتر و کاربرد مهارتهای آن وجود دارد. این تفاوت زمانی بیشتر به چشم می آید که خاطر نشان کنیم که کودکان ونوجوانان دائما به اینترنت متصل هستند.
بی هویتی اینترنت و سهولت در خلق شخصیتهای متفاوت، روش کاملا نوینی است که راه را برای سودجویان، سارقان هویتی، دزدان کامپیوتری و…. هموار کرده است. از آنجایی که کودکان و نوجوانان نوعا از حلقه ها و تکنیکهایی که سود جویان برای فریب دادن قربانیانشان استفاده می کنند، آگاه نیستند و اغلب از اینترنت به عنوان بخش روزانه ای از زندگی شان استفاده می کنند، نسبت به سایر کاربران اینترنتی، در معرض ریسک بالاتری هستند. بنابراین برای وضوح بیشتر مطلب ابتدا لازم است آشنایی نسبی با مفهوم اینترنت پیدا کنیم، سپس به خطراتی که این رسانه نو ظهور برای کودکان ما دارد خواهیم پرداخت.

اینترنت چیست؟
اینترنت متشکل از میلیونها کامپیوتر است که همگی مشابه شبکه بزرگی از تارهای عنکبوت به هم مرتبطند. برخی از کامپیوترها، میزبان اطلاعاتی می باشند و بقیه، برای افرادی مثل ما و شما، دسترسی به اطلاعات را فراهم می آورند.
ایجاد پایگاههای اینترنتی به سال 1969 یعنی زمانی که وزارت دفاع آمریکا، آژانس پروژه های تحقیقاتی گسترده ( ARPA ) را بنا کرد، برمی گردد.. اینترنت مالک خاصی ندارد و آژانس پروژه های تحقیقاتی گسترده، اینترنت را جهت تمرکززدایی اطلاعات به وجود آورد. بنابراین اینترنت برای عملکرد متکی به یک یا چند کامپیوتر نیست و هیچ شرکت یا دولتی مالک یا مدیر اینترنت نیست.

فواید اینترنت برای کودکان:
اینترنت یک منبع اطلاعاتی و ارتباطی جهانی گسترده است که فرزندان شمارا قادر به استفاده از آن در کسب اطلاعات راجع به موضوعات مختلف بازیهای کامپیوتری، ملاقات دوستان، انتخاب واحدهای درسی و شرکت در صدها سرگرمی و فعالیت آموزشی دیگر می کند.فواید اینترنت فراتر از کمک به فرزندانتان در انجام تکالیف مدرسه است. اینترنت توانایی سفر به دور دنیا و یادگیری مطالب جدید در مورد دیگر اماکن، فرهنگها، افراد و علوم مختلف از جمله تاریخ، هنر و بسیاری موارد دیگر را فراهم می کند.
به طور خلاصه در این جا به هفت دلیل عمده ای دسترسی کودکان به اینترنت را ضروریمی سازد اشاره می شود:
1. برای دسترسی به علم و دانش. هزاران کتابخانه مرجع و دایره المعارف در انترنت قابل دسترسی است.
2. برای گفتگو با کارشناسان در رشته های خاص جهت کسب اطلاعات
3. جهت دسترسی به خبرهای روز
4. برای تماس با خانواده و دوستان به صورت ارزان( برای مثال از طریق پست الکترونیک)
5. برای امکان بازیهای آموزشی با افراد دیگر در سرتاسر جهان
6. برای یادگیری در مورد دیگر فرهنگها، اماکن و زبانها
7. برای قضاوت کردن دیگران در مورد عقاید شما بدون آگاهی از سن و ظاهر شما

خطرات اینترنت :
در این قسمت خطراتی را که اینترنت ممکن است برای فرزندان شما ایجاد کند توضیح خواهیم داد.
سودجویان از اینترنت برای به دام انداختن کودکان استفاده می کنند:
یک فرد سودجو، شخص بزرگسالی است که میل جنسی شدیدی به کودکان دارد. امروزه سودجویان به طور روز افزونی از اینترنت برای سازماندهی گروههایی که اقدام به تهیه و توزیع تصاویر منسجمی از کودکان می کنند استفاده می نمایند.

مطالب نامناسب و غیر مجاز در اینترنت :
مطالب نامناسب نیز یکی دیگر از خطراتی است که کودکان ما را تهدید می کند. وجود سایتهایی با محتواهای وحشتناک و مشمئز کننده و یا سایتهای هرزه نگار که به راحتی و تنها با تایپ چند عبارت کوتاه در اختیار کودکان ما قرار می گیرد.

ارتکاب جرایم: بمبها، مواد مخدر، دزدی و شخصیتهای غیر واقعی
در برخی از صفحات مخرب سایتها اطلاعات و دستورالعملهای ساخت انواع بمبها و… توضیح داده شده است. در کمتر از 60 ثانیه بعد از وارد کردن واژه های کلیدی مناسب، چند سایت انترنتی حاوی دستورالعملهای دقیقی با عناوین ذیل را می توان پیدا کرد:
چگونه یک بمب اولیه دستی بسازید
چگونه از مواد شوینده، مواد منفجره بسازیم
مبارزه با تستهای متابولیت مواد مخدر و…..
زورگویی های الکترونیکی نیز یکی دیگر از خطرات اینترنتی است و عبارت است از اذیت و آزاری که از طریق رسانه های الکترونیکی صورت می گیرد. این مسئله از افترا و تهمتهای ناروا بر روی سایت گرفته تا تهدیدات ارسال شده توسط پیامهای الکترونیکی یا تلفنهای همراه را در بر می گیرد.

تهاجم به حریم خصوصی :
این گفته که هیچ چیز مجانی به دست نمی آید در اینترنت هم مثل دنیای واقعی، مصداق دارد. در بسیاری موارد، شما حریم خصوصی خود را فدای اینترنت می کنید و این کار را با استفاده به ظاهر رایگان از نرم افزارها و خدمات کامپیوتری انجام می دهید.

چگونگی اجتناب و کاهش خطراتی که کودکان در ایترنت با آن مواجهند:
به منظور حفظ کردن کودکان در اینترنت سه شیوه دفاعی وجود دارد: آموزش، نظارت و نرم افزارهای فیلترینگ کامپیوتری. مهمترین شیوه آموزش است. در این شیوه، شما با کودکان خود در مورد بایدها و نبایدها و دلایا آنها صحبت می کنید. در این صورت فرزندان شما در صورت دسترسی به اینترنت در مکانهایی غیر از خانه و یا حتی بدون استفاده از نرم افزار فیلترینگ نصب شده از خطرات اینترنت در امان می باشند.
نظارت به شما امکان مراقبت از فرزندان در هنگام استفاده از اینترنت را می دهد. با کنترل کردن آنها در هنگام استفاده از اینترنت، می توانید آنهارا از خطرات احتمالی حفظ نمایید.
برنامه های نرم افزاری که به آنها نرم افزارهای کاربردی یا ابزاری نیز می گویند، خطرات احتمالی را که کودکان را تهدید می کند، کاهش میدهد. پنج نوع نرم افزار وجود داردکه می توانید از آنها استفاده کنید: نرم افزارفایروال و نرم افزار شناسایی، نرم افزار فیلترینگ وب سایت، فیلترینگ پست الکترونیکی و نرم افزار آنتی ویروس.

نتیجه گیری و آزمون فرضیات:
در پاسخ به فرضیه اول تحقیق می توان چنین گفت که سن و جنس کودکان بر نحوه استفاده و تمایل کودکان به تماشای تلویزیون موثر است. به خصوص شرایط سنی در انتخاب نوع برنامه های تلویزیونی که مبتنی بر خیال یا واقعیت باشد به شدت احساس می شود لذا این فرضیه پذیرفته می شود.
در فرضیه دوم پرسش این بود که آیا میزان تواناییهای ذهنی کودکان بر نحوه تماشای تلویزیون و نوع برنامه های منتخب آنها موثر است ؟ در پاسخ می توان چنین گفت که کودکان دارای توانایی ذهنی بالاتر، به تماشای تلویزیون نیز مانند سایر امور بیش از سایر کودکان علاقه مندند. کودکان باهوش عمدتا افراد پر تلاش و فعال می باشند. البته لازم به ذکر است که این کودکان در سنین نوجوانی بیشتر به برنامه های تلویزیونی با مفاهیم واقع علاقه مندند تا برنامه های خیالی. بنابر این فرضیه دوم نیز پذیرفته می شود.
در فرضیه سوم کیفیت روابط عاطفی و خانوادگی کودکان بر میزان استفاده آنها از تلویزیون مورد نظر بوده است. بر اساس یافته های تحقیق، نوع ارتباطاتی که یک کودک با والدین وگروه همسالانش دارد. عمدتا در میزان استفاده او از تلویزیون برای گریز از مشکلات ناشی از این ارتباطات و یا جایگزینی برای ارضایی که از این منابع کسب نکرده است ونیز در میزان اهمیت یافتن خیال پردازیهای تلویزیونی در زنگی روزمره او منعکس می شود کودکانی که از نظر عاطفی توسط اعضای خانواده خود و به ویژه پدر و مادر ارضاء نمی شوند، نارضایتی خود را با پناه بردن به دنیای خیال انگیز تلویزیون اعلام می نمایند. بنابراین فرضیه سوم پذیرفته شده است.
با توجه به آنچه در تحقیق حاضر بدان پرداختیم رسانه های گروهی و به ویژه تلویزیون در زندگی کودکان ما بسیار اثر گذار شده است به طوریکه گاهی احساس می شود از تلویزیون به عنوان عضوی از خانواده ها یاد می شود. این رسانه ها هم می توانند تاثیرات مثبت ومنفی رسانه ها، بر جان و جسم کودکان ما بی شمارند. رسانه ها به جای تاثیر گذاری مثبت بر مردم و بخصوص کودکان می توانند کارکرد و پیامدهای منفی داشته باشند. تلویزیون بخصوص به کسانی که شناخت کافی از تلویزیون و برنامه های آن ندارند رحم نخواهد کرد گسترش خشونت و هیجان و همچنین سطحی نگری کسانی را که منتقدانه و آگاهانه به تلویزیون و برنامه های آن توجهی نمی کنند قربانی خواهد کرد و آنان را در معرض آسیبهای جدی اجتماعی قرار خواهد داد. به همین علت گروه عمده ای که پایمال می شوند کودکان امروز ما هستند.
با توجه به اینکه اکنون تلویزیون، قصه گو، نصیحت گر، معلم و پدر و مادر ملی بچه ها شده است. والدین بایستی به کودکان بگویند و آنان را توجیه کنند که تلویزیون منبعی قابل اطمینان برای شناخت دنیای خارج نیست و برای اینکه بچه ها کمتر تلویزیون ببینند باید تفریحات دیگری مهیا شود.
پدران، مادران و مدرسه تا حد امکان باید به کودکان کمک کنند و درصدد کاهش تاثیرات سوء تلویزیون در زندگی کودکان و نوجوانان برآیند. اما متاسفانه بسیاری از والدین از جنبه های منفی تلویزیون آگاهی ندارند یا به آن اعتقادی ندارند و اکنون به نظر می رسد که کنترل والدین بر فرزندان بیشتر بر روی مدت زمان تماشای تلویزیون است و آنان به نوع برنامه های تلویزیونی حساسیت چندانی ندارند." کودکان به چشمان خود اعتماد می کنند پس آنچه از تلویزیون می بینند قابل اعتماد است اما مدرسه باید به کارگیری تلویزیون را به بچه ها بیاموزد از بچه ها بخواهد که برنامه های تلویزیون را به بحث بکشانند و نقد کنند و در نهایت باید کودکان بیاموزند که با دید انتقاد آمیز به تلویزیون و اطلاعات آن بیندیشند ولی متاسفانه بچه ها هر چه بخواهند نگاه می کنند بدون آنکه تاثیرات آن را بدانند و با این بمباران مشکلاتی مخرب برای کودکان خانواده ها و جامعه ایجاد می شود.
تلویزیون با افراط در توسل به داستانهای افسانه ای با پرداختن افراطی به ستاره شدنها و با قلب کردن و واژگونه نشان دادن گفت و گوهای مردمی در درون جامعه سطحی نگری تحمیل می شود امروزه تلویزیون به یک قدرت غیر قابل کنترل بدل شده است پس با همین تعریف همواره یک زبان بسیار جدی از ناحیه تلویزیون بر مردم یا شاگردان نابالغ در راه بوده و هست. متاسفانه تلویزیون زمانی را از ما می گیرد که نیاز داریم در آن فرصت به شناخت دنیا و پیدا کردن جای خودمان از آن بهره گیریم. بنابراین اگر می خواهید استراحت کنید و اگر می خواهید زندگی کنید یک شب تلویزیون راخاموش کنید وگرنه تلویزیون هم وقت شما را صرف می کند و هم محتوی خود را بر شما تحمیل می نماید.
ساخت برنامه های واقعی با مفاهیم فرهنگی و اعتقادی بومی در تلویزیون داخلی می تواند خلاء ناشی از بحران خیال پردازی کودکان که به واسطه تماشای کارتنها و فیلم های خارجی به وجود آمده پایان بخشد. در بین برنامه های تلویزیونی کودکان درکشور ما ایران،برنامه های تلویزیونی عمو پورنگ از اقبال خوبی برخوردار بوده است. شخصیت عمو پورنگ، با ویژگیهایی نظیر جنب و جوش و شیطنت کودکانه، شادی و نشاط او در برخورد با کودکان ونوجوانان، توانایی بالای او دربرقراری ارتباط با کودکان و نیز محتوای آموزشی و فرهنگی و عاطفی برنامه مذکورباعث جذب مخاطبان بسیاری در بین کودکان ونوجوانان وحتی بزرگسالان شده است.
ساخت برنامه هایی از این دست می تواندراه گشای بسیاری از مشکلات کودکان و خانواده های ما در ارتباط با تلویزیون باشد.

منابع مآخذ:
1. لاینل سی. بارو وبرس اچ. وستلی، هوش و اثر بخشی رادیو وتلویزیون، 1959
2. کنت گایگر و رابرت سوکول، تلویزیون آموزشی در بستن، لندن، 1960
3. کارل آی. هولند و ایروینگ ال. جانیس، ارتباطات و ترغیب، نیو هاون، 1953
4. هایمن.اچ.اچ.سیستمهای ارزشی طبقات اجتماعی مختلف، 1953
5. زیپمن. سی. ا، اجتماع و رادیو وتلویزیون، آکسفورد، 1950
6. شرام. ویلبر، جک لاین و ادین بی پارکر،تلویزیون در زندگی کودکان ما، ترجمه محمود حقیقت کاشانی، مرکز تحقیقات صدا و سیما، 1377
7. جانسون. سیمون، محافظت از کودکان در اینترنت، ترجمه ابراهیم باقری، انتشارات جهاددانشگاهی مشهد، 1385
8. ISC. 2004، internet domain survey، jan 2004، internet software consortium. http// www.isc.org/ops/ds/reports./2004-01/March 2، 2004.
9. Zakon،Robert،1997،،RFC2235 The Internet Society. http://www. Faqs.org/rfcs/rfc2235.html. august 24، 2003.
10. ICANN، 1999. " ICANN Background Points، "The Internet Corporation for Assigned Names andNumbers. http: // www.icann. Org/general/background. Htm. August 24، 2003.
11. Office of New York State Attorney General Eliot Spitzer "Breakthrough Cited InWarAgainstChildPorn،"2001.http:// www.oag.stste.ny.us/ press/2001/feb/feb16c _ 01. html.
12. FTC، 2004. UMG Recordings، Inc. to Pay $400، 000، Bonzi Software، Inc. ToPay 57، 000 to Settie COPPA Civil Penalty Charges، " FTC.
13. http: // www. Ft. gov/ opa/2004 02/bonziu

فهرست مطالب
عنوان صفحه
پیشگفتار: 1
مقدمه: 3
فصل اول : مبانی نظری تحقیق 7
بیان مساله واهمیت موضوع تحقیق: 8
اهداف تحقیق: 12
فرضیات تحقیق: 13
روش تحقیق: 13
فصل دوم: رسانه چیست و چه توانایی هایی دارد؟ 14
ارتباط جمعی- تاریخچه رسانه های جمعی 15
کارکرد رسانه های جمعی 21
وظیفه رسانه چیست؟ 28
قدرت تاثیر رسانه های جمعی 29
فصل سوم: جهان جدید تلویزیون 33
یک کودک چه وقت استفاده از تلویزیون را شروع می کند؟ 34
کودک چه مقدار وقت صرف تلویزیون می کند؟ 41
چه کسانی بیننده پروپا قرص هستند؟ 46
توضیحی درباره سایر رسانه ها 49
استفاده کودکان از رسانه ها در سنین مختلف: 50
کودکان چه چیزهایی را می بینند؟ 52
برخی معیارهای پیش بینی سلیقه کودکان در مورد تلویزیون 56
کودکان درباره تلویزیون چگونه فکر می کنند؟ 60
وجهه تلویزیون : 61
آیا تلویزیون در نظر کودکان شگفت انگیز است؟ 63
بچه ها دوست دارند شاهد چه تغییراتی در تلویزیون باشند ؟ 64
والدین دوست دارند شاهد چه تغییراتی باشند ؟ 66
چرا کودک از تلویزیون استفاده می کند؟ 68
عملکرد تلویزیون: 75
چرا ما دارای رسانه های جمعی هستیم ؟ 77
نیازهای ویژه کودکان که تلویزیون آنها را برآورده می کند ، کدامند ؟ 79
محتوای خیال: 81
محتوای واقعیت 82
تلویزیون به عنوان خیال 83
آیا تلویزیون مانعی بر سرا راه مسائل زندگی است؟ 85
تلویزیون به عنوان واقعیت 86
دو جهان 89
اهمیت خیال 91
فصل چهارم: یادگیری از تلویزیون 92
چگونگی یادگیری از تلویزیون 93
موارد یادگیری اتفاقی 95
میزان هوش و رفتار کودک در ارتباط با برنامه های تلویزیون 100
چه آموزشی را باید انتظار داشته باشیم؟ 103
تلویزیون در مدرسه 108
چگونگی اکتساب در کودکان 113
مقایسه 115
فصل پنجم: تاثیرات جسمی و روانی تلویزیون بر کودکان 119
الگوی تاثیر- رسانه: 120
تلویزیون به کودکان چه می دهد؟ 120
الگوی تاثیر- کودک 127
الگوی تاثیر- تعامل 130
دیگر ویژگیهای تعامل 133
اثرات فیزیکی تلویزیون بر کودکان 135
آیا تلویزیون بر بینایی کودکان اثر بدی دارد؟ 136
آیا تلویزیون کودکان را خواب آلود و خسته به مدرسه می فرستد؟ 137
اثرات عاطفی تلویزیون برکودکان 138
اثرات شناختی تلویزیون بر کودکان 141
آیا تلویزیون حاوی تصویر غیر دقیقی از زندگی بزرگسالان است؟ 141
آیا تلویزیون موجب بزرگسالی زود رس میشود ؟ 143
اثرات رفتاری 145
آیا تلویزیون کودکان را منفعل می کند؟ 147
آیا خشونت ارائه شده در تلویزیون، آموزش خشونت می دهد؟ 153
نتیجه گیری : 157
پیامدهای منفی تلویزیون: 157
فصل ششم: اینترنت رسانه جدید قرن بیستم 160
اینترنت چیست؟ 162
فواید اینترنت برای کودکان: 163
خطرات اینترنت : 164
سودجویان از اینترنت برای به دام انداختن کودکان استفاده می کنند: 164
مطالب نامناسب و غیر مجاز در اینترنت : 164
ارتکاب جرایم: بمبها، مواد مخدر، دزدی و شخصیتهای غیر واقعی 164
تهاجم به حریم خصوصی : 165
چگونگی اجتناب و کاهش خطراتی که کودکان در ایترنت با آن مواجهند: 165
نتیجه گیری و آزمون فرضیات: 166
منابع مآخذ: 170

1 Picure Reading
.2 Drive-In Cinema
3 American Far West
4 Mountain West
5 Middle West
6 Self- Improvement.
7 Wish – fulfillment
8 seattle
9 british Colombia
10- A. J Brodbeck
11- theories of emotion
12- voluntaristic
13- Pleasure principle
socialigers- 14
15-reality principle
16-(I.. D)
17-coginition
18 http://www.prisons.ir/farsi/reports.php
—————

————————————————————

—————

————————————————————

6

176176

مبانی نظری تحقیق 13

رسانه چیست و چه توانایی هایی دارد؟ 32

جهان جدید تلویزیون 91

یادگیری از تلویزیون 118

تاثیرات جسمی و روانی تلویزیون بر کودکان 159

اینترنت رسانه جدید قرن بیستم 169

منابع و ماخذ 170

فهرست مطالب


تعداد صفحات : 184 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود