تارا فایل

بررسی قتل از روی ترحم اوتانازیا


 بررسی قتل از روی ترحم (اوتانازیا)
مقدمه
واژه اوتانازیا ریشه در زبان یونانی دارد . [EU] به معنی خوب و Thanatos به معنای مرگ است . و اوتانازیا یعنی خاتمه دادن به زندگی توسط دیگری به درخواست صریح شخصی که مرگش حتمی است . اوتانازیا اعم است از خاتمه دادن به زندگی به نحو ارادی و غیرارادی . همانند بسیاری اصطلاحات اوتانازیا هم دارای معانی متعدد است و تمیز دادن انها از یکدیگر دارای اهمیت بسیار .
۱ . اوتانازیای غیرفعال ( Passive )
این نوع اوتانازیا تسریع مرگ بیمار از طریق تغییر دادن برخی روشهای حمایتی و عدم دخالت در سیر طبیعی مراحل بیماری می باشد . برای مثال :
ـ حذف تجهیزات و وسایل حمایت کننده زندگی و عدم استفاده از انها مثل خاموش کردن دستگاههای تنفسی .
ـ متوقف کردن مراحل درمانی . پزشکی مثل قطع داروها و . . .
ـ متوقف کردن تغذیه بیمار که زمینه را برای دقهیدارته شدن بدن و مرگ ناشی از گرسنگی فراهم می کند .
ـ کمک نرساندن به بیمار قلبی که تپش قلبش متوقف شده است و اجازه دادن به مرگ او ، شاید رایج ترین شیوه در این نوع اوتانازیا دادن مقادیر زیادی مورفین به بیمار باشد . این روشها در مورد بیماران درمان ناپذیر اعمال می شود که دردهای جانکاه دارند و مرگشان در اینده نزدیک حتمی است . شیوه های فوق همچنین در مورد بیمارانی کاربرد دارد که در اثر صدمات شدید مغزی در حالت اغما به سر می برند و امکان بازیافتن هوشیاری در انان وجود ندارد .
۲ . اوتانازیای فعال ( Active )
در این نوع اوتانازیا مرگ بیمار به تبع درخواست خود او صورت می گیرد . بهترین مثال در این مورد قتلی است که در سال ۱۹۸۸ در میشیگان اتفاق افتاد . بیمار مبتلا به A . L . S بود و از اینکه بیماریش درمان ناپذیر است و مرگ به زودی فراخواهد رسید به شدت وحشت زده بود و از پزشک معالجش درخواست کرد تا شرایطی را فراهم سازد که بدون احساس درد و به سرعت به زندگیش خاتمه داده شود . دکتر کیورکان ( Kevorkian ) مقدار زیادی دارو به وی تزریق کرد و سبب مرگ او شد . دکتر کیورکان سپس به اتهام قتل تحت پیگرد قرار گرفت . در سال ۱۹۹۹ هیات منصفه او را به اتهام قتل درجه ۲ گناهکار تشخیص می دهد . دکتر کیورکان از مقادیر مرگ اور قرصهای خواب اور و یا گاز مونوکسیدکربن برای خاتمه دادن سریع به زندگی بیماران استفاده می کرد و نویسنده ای پیشنهاد کرد که برای نامیدن اوتانازیا از اسم کوارک استفاده شود .
۳ . اوتانازیای غیرارادی ( Involuntary euthanasia )
این نوع از اوتانازیا به منظور توضیح مرگ کسی که او به طور صریح تقاضای کمک برای مرگ نکرده است ، استفاده می شود . این مورد اغلب در مورد بیمارانی که زندگی نباتی دایمی دارند و ممکن است هیچ گاه هوشیاری خود را به دست نیاورند اعمال می شود .
علت طرح مساله
به طور کلی مردم دلایل متفاوتی برای خودکشی و خاتمه دادن به زندگی و ارتکاب خودکشی دارند . برخی دچار افسردگی شدید در یک دوره طولانی هستند . این عده خودکشی را مناسب ترین راه برای غلبه بر مشکلات زودگذرشان می دانند . نظر عمومی این است که بهترین راه حل برای درمان بیماران مبتلا به افسردگی استفاده از مشاوره یا دارو است و این بیماران پس از درمان می توانند از زندگی ای که می خواستند با خودکشی خود را از ان محروم سازند لذت ببرند .
برخی دچار دردهای مزمن و حاد هستند و به علت فقر و تهیدستی از عهده تهیه داروها برنمی ایند و برخی به پزشکان و سواد و دانش انها اعتقاد ندارند ، یا
عقاید خاصی دارند به هر حال نظری وجود دارد که خودکشی در این روش راه حل ترجیح داده شده نیست . برخی دچار اختلال حواس شده اند و بیماری اثار نامطلوب
بر روی کیفیت زندگی انها ایجاد می کند ، بیماری هایی چون A . L . S  ، ایدز و الزایمر
و . . . این بیماران احساس می کنند که این بیماری باعث از دست رفتن استقلال انها
خواهد شد و همواره باید تحت مراقبت قرار گیرند . برخی نیز تصور می کنند که
ارزشهای شخصیتی و مقام اجتماعی خود را از دست خواهند داد و به خوبی می دانند
که در اینده نزدیکی خواهند مرد و تمایل دارند که کنترل کاملی بر این مراحل داشته باشند . بسیاری از بیماران که توانایی این کار را ندارند نیازمند کمک پزشکان هستند . در حال حاضر در ایالت اورگون امریکا و کشور هلند به این بیماران از راههای کاملا قانونی کمک می شود . تجزیه و تحلیل نتایج اولین سال کمک به خودکشی در اورگون نشان داد که نسبتا مقدار کمی از بیماران تقاضای کمک در تسریع مرگ کردند . طبق قانون تنها ۲۳ نفر از متقاضیان واجد شرایط لازم بودند که از میان انها عده ای به سبب مقاومت پزشکان معالج منصرف شدند و شش نفر هم در اثر مصرف نکردن داروها ، به مرگ طبیعی مردند .

تجربه هلند در مورد اوتانازیا
پنجاه سال گذشته بسیاری از کشورهای غربی درگیر وضعیت دشواری بودند ؛ از یک سو پیشرفتهای تکنولوژی پزشکی برای طولانی کردن عمر انسان و از سوی دیگر بیماری های درمان ناپذیر و تقاضا برای قانونی کردن اوتانازیا .
در استرالیا حدود شش ماه مجوز قانونی برای اوتانازیا وجود داشت ، در بسیاری از ایالات امریکا برای قانونی کردن اوتانازیا مبارزاتی صورت گرفت . هلند اغلب به عنوان یک کشور الگو مورد توجه بوده . اوتانازیای فعال در این کشور قانونی شده است بسیاری از پژوهشگران معتقدند که شرایط ویژه ای در هلند وجود دارد که به فرهنگ مردم این کشور برمی گردد و باعث تمایز ان از سایر کشورها می شود . برخی از این ویژگی ها عبارتند از :
ـ در این کشور میزان بسیار بالایی از استانداردها برای مراقبتهای پزشکی وجود دارد که در مقایسه با کشورهای دیگر رقم بالایی است . اکثریت بالای ۹۵ درصد مردم تحت پوشش بیمه های خصوصی قرار دارند و تعهدات و ضمانتهای بسیار زیادی برای سلامتی افراد وجود دارد .
ـ مراقبتهای تسکین دهنده در این کشور بسیار پیشرفته است در کلیه بیمارستانها بخشهایی به نام ارامشهای موقتی ایجاد شده است و خدمات درمانی در این کشور نسبت به سایر کشورها ارزان تر ارایه می شود .
در جنگ جهانی پزشکان هلندی به اردوگاهها می رفتند و بدون افشای نام بیمارانشان به مداوای انها می پرداختند و این از عواملی بود که باعث افزایش اعتماد بیماران نسبت به پزشکان گردید .
در سال ۱۹۷۳ انجمن اوتانازیای ارادی در هلند شکل گرفت و در سال ۱۹۸۱ دادگاه روتردام به این مساله توجه کرد که در چه شرایطی اوتانازیای ارادی منتهی به تعقیب نخواهد شد . در سال ۱۹۸۴ دیوان تمیز هلند اعلام کرد اوتانازیای ارادی در صورتی که کاملا صریح و جدی باشد می تواند موضوع قابل قبولی باشد . در سال ۱۹۹۰ شرایط ان در انجمن سلطنتی پزشکان هلند و وزارت دادگستری مورد توافق واقع شد و در سال ۱۹۹۴ اصلاحات انجام گردید و به این ترتیب هلند اولین کشوری در اروپا بود که از مسوولیتهای پزشکان در برابر بیماران تعریف قانونی ارایه می دهد . در دهم اوریل ۲۰۰۱ سنای هلند قانون اوتانازیا را تصویب کرد . از تعداد ۷۵ کرسی مجلس سنا ۴۶ نفر موافق و ۲۸ نفر مخالف تصویب این قانون بودند . هزاران نفر از مخالفان در حالی که سرنگهای بزرگی را حمل می کردند در خارج از سنا گرد هم امده بودند و شعار می دادند که اوتانازیا همچنان قتل عمدی است . اما ظاهر امر نشان می داد که انها در اقلیت هستند زیرا ۸۶ درصد از جمعیت هلند از تصویب این قانون حمایت کردند . وزیر بهداشت هلند خانم السبورست Elsborst این تصمیم بسیار محتاطانه را ستود و گفت که پزشکان به خاطر ملاحظات دینی از این کار طفره می رفتند اما در حال حاضر هم پزشکان و هم بیماران احساس رضایت و رهایی می کنند .
اوتانازیا تحقق نمی یابد مگر اینکه . . .
در قانون اوتانازیای هلند مقررات و شرایط دقیقی پیش بینی شده است و پزشکان در صورت قصور و تخطّی از ان مورد تعقیب قرار گیرند بعضی از این شروط عبارت است از :
ـ پزشک باید یقین حاصل کند که بیمار به طور ارادی درخواست اوتانازی می کند و خود همه چیز را در نظر گرفته است بیمار باید ازاد باشد و بتواند هر سوالی را که می خواهد از پزشک بپرسد .
ـ بیمار باید بر درخواست خود اصرار و تداوم داشته باشد .
ـ بیمار درمان ناپذیر و رنج و درد ناشی از ان غیرقابل تحمل باشد .
بیمار از وضعیت و دورنمای زندگی خود اگاه باشد .
ـ بیمار باید با حداقل یک پزشک دیگر هم مشورت کند .
ـ بیمار باید از نظر فکری و روانی در وضعیت سالم و طبیعی قرار داشته باشد .
ـ بیمار باید رضایت کتبی و درخواست صریح خود را برای اوتانازیا اعلام نماید .
ـ بیمار باید در تقاضای اوتانازیا پیش قدم شود و پزشک نیز از سوی اطرافیان تحت فشار قرار گرفته باشد و . . .

مقابله اروپا با قانون اوتانازیا هلند
لایحه قانونی که در نوامبر گذشته در سنای هلند تصویب شد و ملکه بئاتریس ان را توشیح کرد واکنشهای بسیاری را در جوامع اروپایی به دنبال داشت . واتیکان این قانونگزاری را در مورد پزشکانی که مرتکب این عمل شوند با ماموران اعدام مقایسه کرد . وزیر بهداشت روسیه هشدار داد " در کشور ما اوتانازیا نمی تواند وجود داشته باشد دانشکده پزشکی ما و اعتقادات جامعه و فرهنگ و تاریخ ما اجازه تصویب ان را نخواهد داد و من از هم اکنون می توانم بگویم که این موضوع موجب سوءاستفاده مجرمین خواهد شد . " جامعه اوتانازیای ارادی انگلیس این قانونگزاری را بخشی از تمایل جهانی نامید و همچنین عنوان شد که بلژیک و اسپانیا از کشورهایی هستند که به این قانون توجه دارند .
نتایج نظرسنجی هایی که انجام شد نشان داد که در سال ۱۹۹۷ ، ۵۷% در امریکا ، ۷۶% در کانادا ، ۸۰% در انگلیس و ۸۱% در استرالیا و ۹۲% در هلند موافق اوتانازیا بودند .

اعتقادات مذهبی در مورد اوتانازیا
در قرن سیزدهم میلادی توماس اکوئین تماس موارد خودکشی را مردود دانسته است به این علت که :
ـ این عمل زیرپا گذاشتن خواستها و ارزوهای طبیعی شخصی برای زنده بودن است .
ـ این کار به دیگر انسانها لطمه می زند .
ـ زندگی هدیه خداوند است و تنها خود او می تواند ان را بگیرد .
کلیسای کاتولیک لهستان مخالفت خود را با قانون جدید این گونه اعلام کرد : " چنین تصمیمی قبلا توسط نازی های المان اتخاذ شده بود . این تلاشی است توسط انسان برای اصلاح کردن خداوند در حالی که زندگی انسان در دست خویش نیست و ما گیرنده زندگی نیستیم " .
حرمت زندگی انسان ارزشی است اصولی که پیامبر اسلام بر ان تاکید فراوان کرده اند . خداوند در قران می فرماید : " هر کسی نفسی را بدون حق قصاص و یا بی فساد کردن او در زمین به قتل رساند مثل ان است که همه مردم را کشته و هر که نفسی را حیات بخشد مثل ان است که همه را حیات بخشیده است ( سوره مائده ایه ۳۲ ) .
ایا در اسلام حق خودکشی وجود دارد ؟ خیر از انجایی که ما خودمان را خلق نکرده ایم ، اختیاری هم نسبت به وجودمان نداریم و موظف به مراقبت از ان هستیم و خداوند تنها مالک و گیرنده زندگی است . این استدلال که کشتن انسان برای رهایی او از درد و رنج کشنده است از نظر اسلام قابل قبول نیست . در اسلام شکیبایی و تحمل قویا مورد توجه قرار گرفته است و بسیاری از گروههای مذهبی اعتقاد دارند که رنج و درد انسان می تواند فرصت خوبی برای خداشناسی و تزکیه نفس باشد .
از نظر مالی شکی نیست که هزینه مراقبت از بیمار علاج ناپذیر بسیار بالاست اما کسانی که عامل اقتصادی را دلیل عمده برای تجویز اوتانازیا می دانند با این ادعا که وقتی انسان از کار می افتد و سودمندی خود را از دست می دهد بار سنگینی می شود بر اقتصاد جامعه ، منطقی کاملا بیگانه با اسلام است . ارزشها بر مسایل اقتصادی تقدم دارند و مراقبت از افراد ناتوان در اسلام فضیلتی است که بسیار به ان توصیه شده است .
فصل دوم

اوتانازیا از دیدگاه قانون
بسیاری از مردم کشتن بیماران ناامیدی که به تنهایی زندگی خود رسیده اند حمایت می کنند اما اگر این حق الزام اور و قانونی شود چطور ؟ امکان سوءاستفاده وراث بی حوصله و کم طاقت چه می شود ؟ ایا پزشکان در صوت اوتانازیا از تعقیب معاف خواهند شد ؟
بسیاری معتقدند که اوتانازیا در تمام کشورها معمول است پس بهتر است که قوانین مربوط به ان تدوین گردد تا این کار در خفا انجام نشود این بیم هم وجود دارد که بیماران برای خاتمه دادن به زندگیشان به هلند سفر کنند .
یک پزشک استرالیایی به نام Philip Nitschke پیشنهاد کرد یک کشتی متعلق به هلند خریداری شود و در ابهای خارج از قلمرو استرالیا با توسل به قانون اوتانازیای هلند استفاده گردد . این پزشک استرالیایی معتقد است که اگر قایق اوتانازیای او جامه عمل به خود نپوشید ، بیماران اوتانازیایی استرالیا قطعا به هلند سفر خواهند کرد .
همانطور که در تعریف اوتانازیا ذکر شد اوتانازیا عبارت است از قطع درمان و از بین رفتن ارادی بیمار . قطع درمان به دو صورت امکان دارد :
۱ ـ قطع درمان با انجام افعال مثبت .
۲ ـ قطع درمان به واسطه ترک فعل .
به طور مثال پزشکی که با اذن و رضایت بیمار سرمی را که حیات او بدان بستگی دارد از دست بیمار خارج می کند و مرگ بیمار را تسریع می کند مرتکب قتل شده است . اما در این مورد باید قایل به تفکیک شد : چنانچه پزشک با اتکای به اذن سابق بیمار اقدام به انجام این عمل نماید ، اذن و عفو سابق بیمار تاثیری در مورد بحث نخواهد داشت و اقدام پزشک منطبق با بند الف ماده ۲۰۶ ق . م . ا . و عمل ارتکابی قتل عمد خواهد بود : " مواردی که قاتل با انجام کاری و قصد کشتن شخص معین یا فرد یا افرادی غیرمعین از یک جمع را دارد خواه ان کار نوعا کشنده باشد خواه نباشد ولی در عمل سبب قتل شود " قتل عمدی خواهد بود . چرا که پزشک قصد کشتن ان بیمار را داشته و عمل او نیز هر چند نوعا کشنده نبوده ولی در عمل سبب قتل بیمار گشته است . اما چنانچه رضایت بیمار مبنی بر سلب حیات خویش پس از عملیات منتج به مرگ اعلام گردد به نظر می رسد که عمل پزشک منطبق با ماده ۲۶۸ ه . ق . م . ا . و از موارد قصاص نمی باشد : " چنانچه مجنی علیه قبل از مرگ جانی را از قصاص نفس عفو نماید حق قصاص ساقط می شود و اولیای دم نمی توانند پس از مرگ او مطالبه قصاص نمایند " . البته باید دانست که سقوط مجازات قصاص در ماده ۲۶۸ به معنی ان نیست که حق مطالبه دیه مقتول را از پزشک نخواهند داشت .
حالت دوم یعنی قطع درمان به واسطه ترک فعل یعنی پزشک بیمار را به حال خود واگذارد و از اقداماتی که برای زنده نگه داشتن او لازم است خودداری کند ، مرتکب ترک فعلی گردیده است که به واسطه ان از بیمار سلب حیات شده است با توجه به ماده ۲۰۶ و بندهای سه گانه ان درمی یابیم که در هر سه بند این ماده فعل مثبت به عنوان رکن مادی قتل عمد معرفی گردیده است نه ترک فعل . در این حالت نمی توان عمل پزشک را منطبق با ماده ۲۰۶ ق . م . ا . دانست البته خودداری از مراقبت و مداوای بیمار توسط پزشک و پرستار به قصد سلب حیات جزء وظایف ان می باشد و می تواند انها را در معرض اتهام قتل عمدی قرار دهد . اما از انجا که ارای دادگاه باید مستند به حکم قانون باشد و اصل تفسیر مضیق قوانین کیفری و تفسیر به نفع متهم و نیز تاکید ماده ۲۰۶ بر فعل مثبت مادی مانع از شناختن ترک فعل به عنوان رکن مادی قتل عمد می شود .
البته می توان عمل پزشک را منطبق با بند ۲ ماده واحده قانون مجازات خودداری از کمک به مصدومین و رفع مخاطرات جانی دانست که مقرر می دارد : " هر گاه کسانی که حسب وظیفه یا قانون مکلف هستند به اشخاص اسیب دیده یا اشخاصی که در معرض خطر جانی قرار دارند کمک نمایند از اقدام لازم و کمک به انها خودداری کنند به حبس تعزیری از شش ماه تا سه سال محکوم خواهند شد " . و در نهایت طبق ماده ۶۱۲ ق . م . ا . هر کس مرتکب قتل عمد شود و شاکی نداشته و یا شاکی داشته ولی از قصاص گذشت کرده باشد و یا به هر علت قصاص نشود در صورتی که اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه و یا بیم تجری مرتکب یا دیگران شود دادگاه مرتکب را به حبس از سه تا ده سال محکوم می نماید .

مطلب پایانی
درست است که قانونی کردن اوتانازیا راه فوقالعاده ای برای درمان پوچ و بیهوده و نومیدانه بیماران محکوم به مرگ نیست و عقب نشینی از مراقبتهای پزشکی و معالجه ، براساس درخواست بیمار هیچ مقصودی از علم پزشکی را حاصل نمی کند و هیچ پزشک و حقوقدان و انجمنی هم مخالف دست کشیدن از مراقبت نخواهد بود تا زمان مرگ فرا رسد ، اما با این حال نمی توانیم منکر وجود ان در هر جامعه ای شویم و به نظر اینجانب بهتر است که قانون خاصی در اختیار داشته باشیم تا براساس ان و با رعایت کامل عدالت و انصاف هم پزشکان تکلیف خود را بدانند و هم قضات بتوانند با وجدانی اسوده به قضاوت بنشینند .

فصل سوم
جایگاه قتل از روی ترحم در شرع
بحث را با یک سوال آغاز میکنیم: شخصى از بیمارى لاعلاجى رنج مى‏برد و مرگش هم نزدیک نیست و ادراک و حرکت و نطق اختیارى نیز دارد یعنى داراى حیات مستقر است ولى از شدت رنج‏از پزشک و یا فرد دیگرى مى‏خواهد که با تزریق یک ماده سمى کشنده سریعاً به حیات وى پایان دهد تا از سختى و رنج بیمارى رهایى یابد. آیا درخواست او مى‏تواند مجوز قتل باشد؟ و آیا رضایت مقتول جرم‏بودن این قتل را از بین مى‏برد؟
همان گونه که از خود سوال پیداست جواب را باید از دو جهت حکم تکلیفى و حکم وضعى پى‏گیرى کرد.
اول: حکم تکلیفى: منظور از حکم تکلیفى، جواز و عدم جواز است، یعنى آیا چنین قتلى جایز است و یا جایز نیست؟ آنچه از کلمات فقیهان فهمیده مى‏شود این است که این فعل چون به حیات یک انسان پایان مى‏دهد به هردلیلى که باشد حرام است و مشمول عمومات و اطلاقات حرمت قتل نفس مى‏شود و مخصصى براى خروج از آنها (عمومات و اطلاقات) وجود ندارد، و صرف اذن مقتول نمى‏تواند سبب تقییداطلاقات و تخصیص عمومات مذکور شود. علاوه بر این که قصاص و دیه هر دو از "حق الناس‏" مى‏باشند که مى‏توان آنها را اسقاط کرد اما حرمت، یک حکم است و حکم قابل اسقاط نیست.
دوم: حکم وضعى منظور از حکم وضعى، حق قصاص و دیه است، یعنى آیا با اذن مقتول قصاص و پرداخت دیه از قاتل ساقط مى‏شود یا خیر؟
در پاسخ باید گفت: خود این مساله کمتر مطرح شده است، ولى مساله مشابهى در منابع فقهى وجود دارد که از نظر ملاک با این مساله فرقى ندارد، از این رو مى‏توانند در حکم یک مساله باشند.مساله مطرح شده این است که اگر کسى به دیگرى بگوید: "مرا بکش و الّا تو را مى‏کشم‏" آیا جایز است او را بکشد یا خیر؟ و اگر کشت آیا قصاص مى‏شود یا خیر؟
گویا فقیهان از نظر حکم تکلیفى یک نظردارند و مى‏گویند: جایز نیست اگرچه بر این کار اکراه شده باشد، زیرا اکراه حرمت قتل را از بین نمى‏برد. اما از لحاظ حکم وضعى یعنى ثبوت حق قصاص یا دیه براى اولیاى مقتول دو نظریه وجود دارد: نظریه اول : سقوط حق قصاص و دیه برخى از فقیهان معتقدند چون مقتول به قتل خودش اذن داده، لذا حق قصاص و دیه را با این اذن اسقاط نموده است و وارث نمى‏تواند خواستار قصاص یا دیه شود.لازم به یاد آورى است که بحث از ثبوت یا عدم ثبوت دیه بعد از احراز عدم ثبوت حق قصاص است. یعنى آیا وارثى که حق قصاص ندارد، حق مطالبه دیه دارد یا خیر؟
شهید ثانى مى‏گوید: اگر به ثبوت قصاص معتقد نباشیم، در ثبوت دیه دو نظریه وجود دارد مبتنى بر این که: آیا بعد از مرگ مقتول دیه بدون واسطه براى ورثه ثابت مى‏شود، یا ابتدا در آخرین لحظه از حیات مقتول به خودش منتقل‏مى‏شود و سپس به ورثه تعلق مى‏گیرد؟ بنابر نظریه اول، پرداخت دیه بر قاتل واجب مى‏شود و اذن مقتول در قتل نمى‏تواند دیه را ساقط کرده، و بنابر نظریه دوم، پرداخت دیه بر قاتل واجب نمى‏گردد، چون فردمستحق یعنى مقتول آن را ساقط نموده است. موید نظریه دوم این است که وصیت هاى چنین شخصى در مورد دیه تنفیذ مى‏شود، و بدهى‏هاى او از آن پرداخت مى‏گردد و اگر مستقیما به ملک ورثه منتقل‏مى‏شد این گونه تصرفات جایز نبود….به هر حال آنچه مهم است، دلیلى است که محقق براى سقوط حق قصاص یا دیه ذکر کرده و آن این است که مقتول با اذن خود، حق قصاص یا دیه را اسقاط کرده است، بنابراین وارث نمى‏تواند آن را مطالبه‏کند. اما عدم سقوط گناه حرمت براى این است که گناه حکم است نه حق، و حکم به خلاف حق قابل اسقاط نیست.
گفتیم که اکراه هیچ گونه تاثیرى در جرم بودن قتل و ثبوت قصاص بنابر قول مشهور ندارد. پس بین مکره بودن قاتل یا مختار بودن آن‏فرقى وجود ندارد، بنابر این چه بگوید: "مرا بکش‏" و چه بگوید: "مرا بکش و الا تو را مى‏کشم‏"، در هر دو صورت از نظر مشهور حکم یکى است، یعنى هر قولى را که در مساله اکراه انتخاب کنیم در صورت‏عدم اکراه هم خواهد آمد. حتى بدون در نظر گرفتن این جهت، دلیلى که محقق حلى ذکر نموده یعنى مقتول با اذن خود حق قصاص را ساقط کرده است شامل حالت اختیار هم مى‏شود.بنابراین مى‏توان در حکم وضعى مساله مورد بحث اذن مریض به قتل خویش دو نظریه ذکر کرد: سقوط حق قصاص یا دیه و عدم سقوط حق قصاص یا دیه اما از نظر حکم تکلیفى همان گونه که گذشت همه فقیهان بر حرمت آن اتفاق نظر دارند.بعلاوه آنچه از کلمات برخى فقیهان که متعرض بعضى فرض‏هاى وجوب نجات نفس محترم(انقاذ) شده‏اند برمى‏آید این است که اگر سبب پیدایش عارضه موجب هلاکت اعم از بیمارى و یا آتش سوزى و یا غرق شدن، و یا مجروح‏شدن و یا… عامل دیگرى باشد، و کسى که بر نجات دادن او قدرت داشته از این کار امتناع کند و در نتیجه آن شخص بمیرد، امتناع کننده فقط مرتکب حرام شده ولى ضمان که قصاص یا دیه باشد بر عهده‏او نیست.
لذا نتیجه میگیریم اگر پزشکى بیمارى را معالجه نکند و در نتیجه بیمار بمیرد، پزشک ضامن نخواهد بود، یعنى وارث متوفى حق قصاص یا دیه ندارد گرچه پزشک با این کار مرتکب گناه بزرگى شده است، چون واجب‏مهمى را ترک کرده است.شاید سوال شود که اگر پزشک از روى ترحم این کار را انجام بدهد، یعنى معالجه را ترک کند مثلاً سرم یا اکسیژن را وصل نکند تا مریض زودتر بمیرد و از رنج بیمارى خلاص شود آیا باز هم گناه‏کرده است؟ در جواب بایستی گفت که تا کنون دلیلى بر جواز این کار به واسطه عنوان تحرم یافت نشده است.
در خاتمه این مبحث لازم است اشاره کنیم که در اسلام سعى شده است اشخاص مبتلا به بیمارى‏هاى صعب العلاج و یا به طور کلى کسانى که مریض مى‏شوند از نظر روحى و روانى تقویت شوند تا قدرت‏تحمل آنها بیشتر شود و کمتر احساس درد و رنج کنند، از این رو باید قبل از تجربه راه‏هاى دیگر به این شیوه نیز توجه کرد.

اتانازی و اخلاق هنجاری :
مباحث پیرامون اتانازى، مباحثى درباره "ارزش" ها است. برخى اعتقاد دارند که حیات حد اعلاى خوبى است و دیگر خوبى ها با وجود حیات و زندگى معنا مى یابند. بدون زندگى و حیات، هیچ ارزشى یا خوبى اى وجود ندارد (یعنى نمى تواند وجود داشته باشد) و حیات شرط لازم براى تحقق دیگر ارزش ها است . موافقین اتانازى ارزشى مافوق دیگر ارزش ها براى حیات قائل نیستند بلکه معتقدند که حقوق فردى ارزش برتر است و برخى دیگر از آنها کیفیت حیات را مهمتر از خود حیات مى دانند و منطق آنها این است که اگر چه زندگى خود به گونه اى واضح یک ارزش مهم است اما ممکن است زمان هایى به وجود آید که زندگى ارزش زیستن و بودن نداشته باشد.
افرادى که حقوق فردى و کیفیت زندگى را ارزش برین مى دانند، در حالت هایى که قدرت و توان آنها کاهش مى یابد نظام ارزشى خود را در معرض تهدید مى بینند؛ چون در یک نظام ارزشى، فرد ردیفى از ارزش ها را براساس اهمیت آنها طبقه بندى مى کند. حال اگر این نظام ارزشى به خطر افتد فرد ممکن است زندگى خود را خاتمه دهد، چون دیگر ارزش زیستن طولانى و یک زندگى خوب وجود ندارد. یکى از مهمترین دلایلى که بحث درباره اتانازى اینقدر مورد اعتراض قرار گرفته به این علت است که نظام ارزشى انسان را به چالش مى خواند. یکى از را ه هاى ارزیابى ارزش ها براى آن که دریابیم آنها واقعاً ارزشى اخلاقى دارند استفاده از نظریه هاى مختلف در اخلاق هنجارى (normative ethics) است.
با ارزیابى یک مشکل یا یک رویه خاص از طریق عینک اخلاق هنجارى مى توانیم تعیین کنیم که نظام هاى ارزشى ما نیاز به تغییر دارند یا نه؟در بررسى هر کدام از نظریه هاى اخلاق هنجارى باید حتماً چهار سطح فرد، خانواده، پزشک و جامعه را در نظر گرفت. در سطح فردى شخص باید تصمیم بگیرد که مى خواهد به زندگى اش خاتمه دهد یا نه؟مثلاً از منظر "خودگرایى اخلاقى" اگر شخص براساس منفعت و نفع خود به نتیجه برسد که بمیرد، این اخلاقى است. از طرف دیگر فرد ممکن است به این نتیجه برسد که مى خواهد زنده بماند و استدلال کند که تمام تکنولوژى پزشکى باید به کار گرفته شود تا زندگى اش را حفظ کنند. اعضاى خانواده نیز یک وضعیت دشوار اخلاقى را پیش رو دارند و این دشوارى بیشتر مربوط به مواردى است که فرد لاعلاج فاقد صلاحیت لازم براى تصمیم گیرى درباره مرگ خودش است. مثلاً از دیدگاه "سودگرایى اخلاقى" خانواده ممکن است متمایل باشد بیمارشان زنده بماند به این دلیل که از بین بردن ارزش زندگى به حال جامعه مضر است و در هر حالى امکان نجات بیمار وجود دارد و این به هرحال خیر جمعى را در پى دارد. ولى از طرف دیگر ممکن است خانواده تمایل به مردن بیمارشان داشته باشند به علت این که مراقبت هاى پزشکى بیهوده (futile) هزینه زیادى بر دوش جامعه وارد مى کند در نتیجه مرگ او بیشترین خیر جمعى را دارد.پزشک نیز در یک چالش اخلاقى قرار دارد.
نگاه جهانى به پزشکان این است که آنها وظیفه دارند به هر قیمتى زندگى بیمار را حفظ کنند. در مقابل این نگاه جهانى آموزه "خودمختارى" (Autonomy) و حق بیمار قرار دارد. بر طبق این آموزه پزشکان در قبال امیال و آرزوهاى بیمارانشان مسئول هستند. براساس اصل "خودمختارى" توجیه اتانازى تنها بر مبناى اصل احترام براى تصمیم بیمار است و ارتباطى با این موضوع که اتانازى به سود بیمار است یا نیست، ندارد. بر طبق این دیدگاه وقتى بیمار مختارانه تصمیم به مرگ مى گیرد پزشک باید از داورى درباره "کیفیت زندگى" بیمار خود امتناع کند. یعنى پزشک باید به درخواست منطقى و حتى غیرمنطقى بیمار براى انجام اتانازى رضایت دهد. اما پزشک از سوى دیگر متعهد است که عملى بر خلاف سود و منفعت بیمار انجام ندهد. یعنى پزشک باید تصمیم بگیرد که این عمل به سود و منفعت بیمار هست یا نیست، که این مسئله هم وابسته به ملاحظاتى درباره کیفیت زندگى بیمار است. اما در اینجا بحثى معرفت شناسانه پیش مى آید که آیا پزشک امکان این را دارد کیفیت زندگى بیمار را ارزیابى کند؟ و بر چه ملاک هایى این ارزیابى استوار است؟
درستى این ملاک ها را چگونه مى توان تعیین کرد؟ آنالیز نظریه هاى اخلاق هنجارى جوابى روشن پیش روى ما نمى گشاید چون هیچ اجماعى از خوبى وجود ندارد و چون در چهار سطح باید بررسى شوند تناقضات بسیارى حاصل مى شود ولى آنچه واضح است بیشتر استدلال هاى اخلاقى علیه یا له اتانازى برگرفته از همین نظریه هاى اخلاقى است ولى هیچکدام نمى توانند نشان دهند کدام ساز و کار براى گرفتن تصمیم در قبول یا رد اتانازى بهترین است. البته اکثر جوامع اتانازى فعال و ارادى را رد کرده اند (به جز چند کشور مانند هلند و اخیراً بلژیک که آن هم شرایط خاص خودش را دارد) و بحث بیشتر بر انواع دیگر اتانازى یعنى نوع غیرفعال و غیرارادى آن است.

اتانازی یا قتل ترحم آمیز به منزله پدیده ای است که جامعه انسانی خواه ناخواه با آن دست و پنجه نرم می کند ، یکی از مقوله های مورد مطالعه حقوق پزشکی است که از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده و آگاهی بخشی به جامعه پزشکی در این خصوص و به ویژه رویکرد اتخاذی تقنینی قانونگذار کشورمان در این ارتباط به پزشکان در زمره اهداف نخستین این شاخه حقوقی است .

قتل ترحم آمیز که در نوشتگان و ادبیات گفتاری و نوشتاری به صور متعددی نظیر ،" مرگ آسان"، " مرگ شیرین"، " مرگ از روی ترحم"،" مرگ سفید" ، " قتل از روی ترحم" و …تعبیر شده است ، دربرگیرنده افعال و ترک افعالی است که از سوی شخصی مسئول در قبال یک بیمار لاعلاج صورت می گیرد که در نهایت مرگ بیمار را به همراه دارد . این پدیده که غالباً وصف مجرمانه بدان داده می شود به دو گونه "فعال" و "انفعالی" صورت می گیرد . در صورتی که این پدیده در قالب "فعل مثبت" واقع شود ، در گستره قتل ترحم آمیز فعال جای می گیرد و زمانی که در چارچوب "عملی منفی" یا در واقع "ترک فعل" انجام شود ، به شکل قتل ترحم آمیز انفعالی تبلور می یابد .

به دیگر سخن ، قتل ترحم آمیز به صورت فعال شامل اقداماتی است صریح که به منظور قتل بیمار انجام می شود ، نظیر تزریق آمپول مهلک کلرید پتاسیم و قتل ترحم آمیز انفعالی ، خودداری از انجام هر گونه عملی است که سبب زنده ماندن بیمار می شود . در واقع ، در حالت انفعالی دارو درمانی یا هر گونه معالجه دیگری که به حفظ حیات بیمار یاری می رساند ، قطع می شود و یا پزشک از انجام عمل جراحی لازم و اقدامات مشابه امتناع می ورزد و منتظر می ماند که بیمار به واسطه بیماری صعب العلاجی که بدان مبتلاست جان سپارد .

نکته ای که در این خصوص قابل تامل است و قتل ترحم آمیز را با پدیده واقعی "قتل عمد" تا حدودی متمایز می سازد ، "انگیزه" مرتکب در این گونه خاص از قتل است . به صورتی که در قتل ترحم آمیز ، فرد مرتکب به واسطه انگیزه ای مبتنی بر ترحم دست به فعل یا ترک فعلی می زند که در نتیجه بیمار لاعلاج جان دهد و بیش از این درد نکشد . از این رو ، همواره استدلال می شود که در این وضعیت ، اقدام پزشک یا شخص مراقبِ بیمار در تضاد آشکار با رسالت پزشکی نمی باشد ، در این حالت ، نه تنها مرتکب با عمل خود کار غیر انسانی انجام نداده است بلکه اقدام وی عین انسانیت می باشد ، چراکه با فعل یا ترک فعل خویش منجر شده است تا بیمار بیش از آن ضجر نکشیده و روح وی در جسمش بدون درد و آزاری مضاعف بیارامد .

اما در مقابل که رویکرد غالب را نیز شکل می دهد ، همواره عقیده بر این بوده که چنین درد و ضجری نیز حقیقت واقعی است که شخص بدان استحقاق دارد و دیگری را در این حالت نباید کاری باشد ، چراکه حیات و مرگ را خداوند اعطا می کند و از این رو ، انسان در آغاز و پایان دادن به آن نه تنها نقشی ندارد که نمی تواند به واسطه انگیزه حتی انسانی ، دست به خاتمه حیات یک شخص بزند .

بر این اساس ، در روزگار ما ، جامعه انسانی در چارچوب تابعان حقوق بین الملل در قبال این پدیده سیاست های گونه گونی اتخاذ نموده است . چنانکه شماری از آنها که اکثریت را نیز شکل می دهند بر جرم انگاری آن تصریح نموده و دست یازی بدان را واجد وصف کیفری و در نتیجه برخوردار از کیفر انگاشته اند و پاره ای اندک نیز بر جرم زدایی و مباح بودن آن تکیه نموده اند و در این میان گروه سومی هستند که با تقریر شرایطی ، بار جنایی و کیفری آن را تخفیف داده و در صورت تحقق آن مرتکب را مستحق مجازات خفیف تری نسبت به مرتکب قتل عمد پنداشته اند .

در نظام حقوقی اسلام و ایران ، قتل از روی ترحم به منزله قتل عمد محسوب می گردد که مرتکب را تا حد محکومیت به مرگ نزدیک می کند. پیش بینی چنین سیاست جنایی ای ، برگرفته از آموزه های دین مبین اسلام است که بر حفظ حیات در همه حال تاکید داشته و با محترم شمردن "دم مسلمانان" به مثابه تابعان خود ، هرگونه دست یازی به جان آنها را غیر قابل بخشش دانسته است ، حتی زمانی که انگیزه شخص از چنین اقدامی حس ترحم آمیز و توام با انسان دوستی او باشد .
یکی از علل وجود معترضان و بسیار اتانازی به چالش کشیده شدن نظام ارزشی انسان است. در مورد ارزش های اخلاقی نیز در رابطه با این بحث از جوانب مختلف صحبت شده و خود فرد، خانواده، پزشک و جامعه موردنظر قرار گرفته اند که خودگرایی اخلاقی فرد، وضعیت و شرایط دشوار خانواده و چالش اخلاقی پزشک که وظیفه دارد به هر قیمت در حفظ زندگی بیمار بکوشد و… یا در اینجا با مساله اخلاق و تحمیل واژه اخلاق بیش از هر چیز روبه رو هستیم که آیا اخلاق موردنظر موافقین اتانازی بر چه مبنایی ارزیابی می شود و اصولامنظور از اخلاق، اخلاق قانونی و حرفه ای است یا اخلاق ارزشمند و اصیل و همراه با آگاهی های معنوی و انسانی؟ که باز به قول کانت، فلسفه اخلاق عبارتست از تحقیق در دیزاین یا هستی اصیل انسان (فطرت) در عرصه رفتارهای انسانی او، در این صورت نظام اخلاقی عقلانی به کمال خواهد رسید، اما در این مقاله از اخلاق انسانی نامی برده نشده یا تنها اشاراتی غیرمستقیم به این مقوله شده و تنها اخلاق قانونمند موردنظر بوده است، اما در تحلیل و نقد این مساله و نظرات موافق و مخالف آن باید از ریشه ها آغاز کنیم، مساله را باز کرده و ریشه یابی کنیم که در جوامعی که اخلاق تنها بر مبنای قانون تعریف می شود تا چه اندازه می تواند ارزش حقیقی خود را نشان دهد، اخلاق راستین مبتنی بر ارزش هایی فراقانونی و فرازمینی است، جامعه مادی مطمئنا تنها از الگوهای برخاسته از قوانین تبعیت می کند و نگاهش که بایستی نگاه یک کنشگر نقاد و خلاق به منظور نقد و پالایش قوانین مختلف باشد، در اکثر موارد نگاهی تاییدکننده است، بنابراین به اخلاق به مفهوم همه جانبه آن، توجهی درخور معطوف نمی دارد و با کاربردی کردن عقل ابزاری و مادی خویش و چشم بستن روی مسوولیت های خطیر خود در برابر پروردگار که عدم توجه لازم به افق های درخشان تکامل و بالندگی که به احیای هویت انسانی او بینجامد می باشد، تنها متکی به علم و تکنولوژی خود بوده و می خواهد با همین دو سلاح به تسخیر جهان و غلبه بر طبیعت بپردازد و نتیجه آن دنیای واژگونی است که همه کس و همه چیز در مجموع در آن از جایگاه اصلی خویش به دور افتاده است، انسان ضعیف و کم ظرفیت (به فرموده قرآن کریم) که تنها بادستاوردهای علمی و صنعتی خیال فرمانروایی بر جهان را در سر می پروراند، اما در برابر یک پشه ضعیف مالاریا امکان از دست دادن جان خود را دارد و در برابر عوامل و سوانح طبیعی تا بدین حد تهیدست و ناتوان است، از سر جهل مطلق که احساس وخیم و مرگبار خود بزرگ بینی سخت افراطی را به او می دهد، به گونه ای خودآگاه یا ناخودآگاه قصد رقابت با خالق هستی را در سر می پروراند و این فاجعه عظیم بشریت است. آدمک هایی به نام فیلسوف همچون نیچه و امثال او که عقل گرایی و ایمان را به تمسخر گرفته و به نومینالیزم که به مفهوم حمله به مسائل عقلانی و معرفتی است روی آورده، خود را ابرانسان می نامیدند و اینک مکتب پست مدرنیسم به نوعی ادامه دهنده راه آنهاست، جهل عریان بشر کم ظرفیت و ناتوان را به فریاد گوشزد می کنند، انسان بزرگ است، اما بزرگی او به واسطه روح اهورایی دمیده شده در وجود اوست که منبع تمامی خلاقیت ها و استعدادها بوده و به وی اجازه می دهد آنها را کشف کرده و تا حد اعلای علم و اطلاعات پیش برود، اما آیا منظور تنها همین بوده؟ و این همان ارزش برین است که انسان با هدف کسب و درک آن، به مفهوم عقل گرایی تا وصول به مرز شناخت و سپس ایمان و در نهایت عشق الهی به این جهان آمده است؟ مطمئنا چنین نیست، حتی آنهایی که بعد اساسی و معنوی آفرینش را نادیده می گیرند و یا توجه لازم را بدین حقیقت عظیم و مبذول نمی دارند، از طریق علم به فانی بودن جهان و زوال و خاموشی دیر یا زودهنگام خورشید و ستارگان و تغییرات کلی زمین آگاهند و نیز به فانی بودن انسان، هرچند با هیجان و حرارت تمام تنها دلیل و عامل مرگ را بیماری و پیری برشمرده و با هدف طولانی کردن عمر انسان، تکنولوژی جایگزینی اعضای بدن چون سلول ها و بافت ها و قلب و کلیه و… را حتی در برخی رسانه های صوتی و تصویری، در طول چند سال آینده نوید می دهند که البته پیشرفت علم در همه حال افتخارآمیز است، اما افتخارآفرینی آن در ظهور و حضورش در تمامی ابعاد و عرصه است که می تواند به کمال رسد، آنها با دارابودن علم و اطلاعات، چون از مرزهای آگاهی به دور هستند، به روح یا انرژی که به گفته همین دانشمندان ماده را به حرکت درآورده و تمامی بار اطلاعاتی و حسی را داراست و بدون وجود آن، ماده مرداری بیش نیست، بسیار کم می پردازند، البته خود نیز در خودآگاه یا ناخودآگاه خویش واقفند که مسائلی بس عظیم تر و پراهمیت تر از اندیشه و عملکرد انسان خاکی برای افزودن به طول عمر انسان یا کاستن از آن وجود دارد، به هر طریق خداوند انسان را با دارابودن منبع خلاقیت ها آزاد گذارده که تا حد اعلای علم و اطلاعات پیش رود و حجت را بر او تمام می گرداند، آنگاه وی را مورد سوال قرار می دهد که تو در حد اعلای علم آنچه بایستی انجام دادی، در این بین عقل دائما فریاد می کشد، اما تو آیا صدای او را می شنوی؟ علم بدون عقل و آگاهی، علم بدون شناخت و ایمان، تو خدای به آن عظمت را با همه بار علمی خود از یاد بردی و علم خود را خدای خود ساختی و در برابرش زانو زدی… آری انسان بی خرد، جز معدودی انگشت شمار هرگز دلیل دارابودن روح عظیم الهی را که خزانه تمامی ارزش های راستین در وجود اوست، درک نکرده است… با پیشرفت رو به اوج علم و تکنولوژی، البته همه قوانین بایستی در چارچوب اخ
لاق و ایمان عقلانی با دنیای مدرن همسو گردند، اگر نویسندگان مقاله قدری عمیق تر می اندیشیدند و از اذهان بسته خویش روزنه ای به جهان حقیقت می گشودند و با تفکر و تعمق درخور انسان؛ اشرف مخلوقات، به سوی کتب آسمانی روی کرده و با طلب یاری از پروردگار به خاطر درک محتوای کتاب، در کلام خداوند غور کرده، به خود اجازه نمی دادند که کسانی را که حیات و ممات او در اختیار او نیست، از میان بردارند.

نتیجه : <علامه محمد باقر مجلسی> (متوفی 1111 ه.ق) پس از نقل حدیثی از امام علی(ع) که فرمودند: <مسلمان به هر بلایی گرفتار می گردد و با هر مرگی از دنیا می رود غیر از خودکشی. پس کسی هم که قدرت داشته باشد جان خود را حفظ کند و این کار را نکند، قاتل خود خواهد بود.> می نویسد: <کسی که با حربه یا سم یا اعتصاب غذا یا نخوردن دارویی- که می داند برای او مفید است- جان بدهد، خودکشی کرده است.>23

<آیت الله العظمی شیخ محمدحسن نجفی اصفهانی> ملقب به <صاحب جواهر> (متوفی 1266 ه..ق) در کتاب <جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام> می نویسد: <کشتن خود برای رهایی از رنج و فشار شدید ناشی از تشنگی و گرسنگی که ممکن است به مرگ انجامد، جایز نیست>.24

در قواعد فقه شیعه قاعده ای وجود دارد تحت عنوان <کلّما اِضَّر بِالبدن فَهُو حَرام> یعنی: هر چیزی که به بدن ضرر برساند حرام است.25 قتل از روی ترحم نیز کامل ترین نوع ضرر بوده و یقیناً حرام است. <قاعده تسلیط> نیز توجیه کننده قتل از روی ترحّم نیست. البته عدّه ای این قاعده را به صورت <النّاسُ مُسَلَّطون عَلی اَموالهم و اَن-فُسهم> (مردم بر اموال خود و جان خود مسلط هستند) بیان کرده اند. اما تقریباً در تمام کتب معتبر قواعد فقه کلمه <اَنفُسهم> ذکر نشده است و صرفاً به <اموالهم> اکتفا شده است و لذا این قاعده نیز توجیه کننده قتل از روی ترحّم و با رضایت مجنی علیه نمی باشد26

فصل چهارم
قتل از روی ترحّم در حقوق جزای تطبیقی

قتل از روی ترحّم در حقوق جزای تطبیقی

قتل های موسوم به <مرگ آرام> که به تقاضای بیمار و برای رهانیدن او از درد و رنج جانکاه ارتکاب می یابند در اغلب نظامهای کیفری قتل عمد به شمار می روند.27 در واقع در گذشته نیز قتل از روی ترحّم از نظر قانونی پذیرفته نشده بود و فقط گاهی دیده می شد که برخی از کشورها در این موارد <کیفیّات مخفّفه> را اِعمال می کردند، اما صرف قتل از روی ترحّم و عدم مجازات آن با وجود رضایت مجنی علیه پذیرفته نشده بود.28

به هرحال در برخی از نظام های کیفری مقررات صریحی در مورد قتل از روی ترحم وجود دارد، فی المثل قانون جزای ایتالیا، قتل با رضایت و موافقت مجنی علیه را در ماده 579 جرم دانسته و کیفر این جرم در برخی از موارد(همچون مواردی که مجنی علیه صغیر زیر 18 سال بوده یا شخصی دچار اختلال روانی باشد) تشدید می شود.29 همچنین به موجب بخش 2 <قانون خودکشی> انگلستان مصوب1961( 1961 ( Suicide Act <شخصی که (با حضور یا بدون حضور در صحنه جرم) در خودکشی دیگری یا شروع به خودکشی او شرکت یا معاونت می کند، مسئول خواهد بود.> بنابراین ارائه سم برای تسریع در مرگ توام با درد و رنج، به همان اندازه ترغیب یک خویشاوند پیر به اینکه <همه چیز را به پایان برساند> به امید ارث بردن از او، جرم محسوب می شود. البته براساس این قانون، کمک به خودکشی دیگری تنها در صورتی می تواند موضوع اتهام قرار گیرد که قربانی، مرتکب قتل خود شود. بنابراین اگر در مورد این اتهام اثبات شود که متهم، قربانی را کشته است، وی به موجب بخش 2 مقصر نخواهد بود، بلکه قاتل محسوب خواهد شد.30

اما به نظر می رسد که اخیراً تحولاتی در زمینه عدم مجازات قتل های ناشی از ترحّم در برخی کشورها ایجاد شده است و حتی برخی از آنها به حذف مجازات این گونه قتل ها در قوانین جزایی خود پرداخته اند. کنگره آمریکا قانونی به نام قانون <حق بیمار در تعیین سرنوشت خود> تصویب کرد که براساس آن، بیمار به بیمارستان اجازه می دهد که در صورت به وجود آمدن وضعیّت غیرقابل تحمل و خطرناک، به حیات او خاتمه دهد. البته هزینه های رو به افزایش مراقبت پزشکی و نگهداری این قبیل بیماران موجب افزایش طرفداران چنین رویکردی شده است.31

به هرحال، فعالیت های متعددی نیز در سایر نقاط جهان برای تصویب قوانین مشابه انجام شده است که بیانگر افزایش طرفداران رویکرد اعطای <حق مردن به افراد> است. در ایالت <اریگان> آمریکا <قتل ترّحمی> قانوناً مجاز شده است. در منطقه شمالی استرالیا نیز چنین قانونی به تصویب رسیده است اما مجلس ملی استرالیا آن را رد کرد. در هلند پزشکانی که به بیماران خود کمک می کنند تا بمیرند، هرگز تحت تعقیب قرار نمی گیرند چرا که این نوع قتل امروزه در هلند قانونی اعلام شده است. کنگره آمریکا نیز کمک به خودکشی را ممنوع اعلام کرده است، اما بسیاری از مردم براین باورند که سرانجام دادگاه عالی آمریکا با تصویب قوانینی به مجاز شمردن قتل ترحّمی تن درخواهد داد.32

بررسی جرم شناختی قتل از روی ترحّم

در حوزه جرم شناسی (Criminology)، بررسی عللی که موجب ارتکاب قتل از روی ترّحم می شود حائز اهمیت است. این علل و عوامل را می توان به دو گروه <علل درونی یا فردی> (شامل علل زیستی – جسمی و علل روحی – روانی) و <علل بیرونی یا خارجی>(شامل علل محیطی – اجتماعی) تقسیم کرد. غالب این علل درباره مقتول(بزه دیده) قابل بررسی است.

براین اساس در مورد علل زیستی – جسمی می توان به مواردی همچون بیماری های شدید جسمی، بیماری های لاعلاج و درمان ناپذیر، بیماری هایی که درمان آنها مستلزم هزینه هنگفت بوده و بیمار و خانواده او قادر به پرداخت آن نباشند، معلولیت های مختلف جسمی، بی هوشی طولانی(کُما) و… اشاره کرد.

علل روحی – روانی نیز مواردی همچون افسردگی خفیف، ناامیدی و یاس، احساس سرخوردگی، تلقین پذیری و به طور کل، طیف وسیعی از بیماری های موسوم به <نِوروز> (روان نژندی) را دربرمی گیرد.

گاهی نیز ابتلاء مقتول به <پسیکوز>(روان پریشی) همچون <مانیا – دپرسیو> (شور – افسردگی) یا <افسردگی شدید و سنگین> عامل قتل از روی ترحّم است. در مورد علل محیطی – اجتماعی نیز می توان عوامل متعددی را مورد اشاره قرار داد. علل اقتصادی مثل فقر، بحران مالی و بیکاری؛ علل خانوادگی همچون کشمکش های خانوادگی، طلاق، جدایی زوجین از یکدیگر یا از فرزندان و خیانت های زناشویی؛ علل فرهنگی مانند تبلیغات مثبت و جهت دار قتل از روی ترحّم در جراید و کتب و رسانه های تصویری؛ علل اجتماعی همچون قرارگرفتن در محیط های ناخوشایند به صورت تحمیلی و تاثیر گروه دوستان؛ و علل طبیعی مثل تاثیر گرما و سرما یا فصول یا منطقه جغرافیایی. البته هیچ کدام از این عوامل به تنهایی موجب بروز قتل از روی ترحّم نمی شود، بلکه علل متعددی دست به دست هم داده و فرد را وادار به چنین عملی می کنند. بنابراین در علت شناسی این نوع قتل، با مجموعه ای از علل مُعدّه روبرو خواهیم بود و نه با یک علت تامّه. همچنین از دیدگاه <انگیزه شناسی جنایی> برای قاتل این نوع از قتل، دواعی متعددی می تواند وجود داشته باشد؛ انگیزه هایی همچون ترحّم، شفقّت، نوع دوستی، انسان دوستی، موافقت و رضایت مقتول، تقاضا و درخواست مقتول و … از این موارد هستند.

بررسی بزه دیده شناسی قتل از روی ترحّم

از دیدگاه <بزه دیده شناسی>( ( Victimology افرادی که در اثر بیماری های علاج ناپذیر یا مشکلات دیگر از انسانها تقاضا می کنند که آنها را از بین ببرند، بزه دیدگانی محسوب می شوند که تقصیر آنها هم اندازه با بزهکاران است. <بنیامین مندلسون> جرم شناس آمریکایی که عدّه ای از مولّفان او را موسس <بزه دیده شناسی علمی> (بزه دیده شناسی عمل مجرمانه) می دانند،33 به دقت مفهوم فوق را در طبقه بندی خود از بزه دیدگان مورد بررسی قرار داده است.

مندلسون با مبنا قراردادن مکانیسم های کنش متقابل در رابطه با بزه دیده و بزهکار، گونه های ممکن این رابطه را در شکل زیر بیان داشته است:1 – بزه دیدگان کاملاً بی گناه: افرادی که در شکل گیری بزه مشارکتی ندارند مانند کودکان بزه دیده؛ 2 – بزه دیدگانی که به نوعی در شکل گیری بزه مشارکت می ورزند که به سه دسته تقسیم می شوند: الف – بزه دیدگان نادان و کم اطلاع مانند زنی که دست به سقط جنین می زند و جان خود را از دست می دهد، ب – بزه دیدگانی که تقصیر آنان هم سنگ با بزهکار است مانند خودکشی های مضاعف یا کسی که در اثر بیماری علاج ناپذیر یا مشکلات دیگر تقاضا می کند که او را از بین ببرند، ج – بزه دیدگانی که بیش از بزهکار مقصر هستند مانند فردی بی احتیاط که سبب بروز حادثه می شود یا با رفتاری تحریک کننده، دیگران را به ارتکاب جرم وا می دارد؛3 – بزه دیدگان بزهکار: که در پی کنشی بزهکارانه نسبت به دیگران، خود قربانی می شوند.34
به طور کلی مردم دلایل متفاوتی برای خودکشی و خاتمه دادن به زندگی و ارتکاب خودکشی دارند . برخی دچار افسردگی شدید در یک دوره طولانی هستند . این عده خودکشی را مناسب ترین راه برای غلبه بر مشکلات زودگذرشان می دانند . نظر عمومی این است که بهترین راه حل برای درمان بیماران مبتلا به افسردگی استفاده از مشاوره یا دارو است و این بیماران پس از درمان می توانند از زندگی ای که می خواستند با خودکشی خود را از آن محروم سازند لذت ببرند . برخی دچار دردهای مزمن و حاد هستند و به علت فقر و تهیدستی از عهده تهیه داروها بر نمی آیند و برخی به پزشکان و سواد و دانش آنها اعتقاد ندارند ، یا عقاید خاصی دارند به هر حال نظری وجود دارد که خودکشی در این روش راه حل ترجیح داده شده نیست .
برخی دچار اختلال حواس شده اند و بیماری آثار نامطلوب بر روی کیفیت زندگی آنها ایجاد می کند ، بیماریهایی چون M.S. ، ایدز و آلزایمر و … این بیماران احساس می کنند که این بیماری باعث از دست رفتن استقلال آنها خواهد شد و همواره باید تحت مراقبت قرار گیرند . برخی نیز تصور می کنند که ارزشهای شخصیتی و مقام اجتماعی خود را از دست خواهند داد و به خوبی می دانند که در آینده نزدیکی خواهند مرد و تمایل دارند که کنترل کاملی بر این مراحل داشته باشند . بسیاری از بیماران که توانایی این کار را ندارند نیازمند کمک پزشکان هستند .البته از دیدگاه اسلام ، از آنجایی که ما خودمان را خلق نکرده ایم ، اختیاری هم نسبت به وجودمان نداریم و موظف به مراقبت از آن هستیم و خداوند تنها مالک و گیرنده زندگی است . این استدلال که کشتن انسان برای رهایی او از درد و رنج کشنده است از نظر اسلام قابل قبول نیست . در اسلام شکیبایی و تحمل قویاً مورد توجه قرار گرفته است و بسیاری از گروههای مذهبی اعتقاد دارند که رنج و درد انسان می تواند فرصت خوبی برای خداشناسی و تزکیه نفس باشد . حقیقتاً قضاوتِ درستىِ اخلاقى در مورد اتانازى داوطلبانه بسیار سخت است.
شاید اینکه در برخى کشورها این عمل قانونى باشد، به لحاظ اخلاقى محل تردید است. چون این عمل فردى نیست (یعنى پزشک عمل ایجاد مرگ را انجام مى دهد) و در نتیجه نظرات طرف مقابل هم مهم است که در اینجا چالش اصلى متوجه اصل احترام براى خودمختارى بیمار است.در کشور ما ، ایران ، به دلیل نوع نگاه فقاهتی قانونگزار به کلیه گرایشات از جمله پزشکی یا بهتر بگوییم اخلاق پزشکی از یک سو و همچنین بافت مذهبی لایه های میانی اجتماع و اعتقادات غیر قابل استدلال در مورد مقوله مرگ و زندگی از سوی دیگر ، طرح موضوع جنجال برانگیزی مانند قتل از روی ترحم که حتی در خود اروپا بالاخص واتیکان هنوز با آن کنار نیامده اند چیزی بیشتر از یک مزاح علمی نمیتواند تلقی شود هرچند در مواردی دیده شده که حتی متعصب ترین خانواده ها از نظر اعتقادی با در نظر گرفتن رنجی که بیمارشان از یک بیماری میبرده از یک طرف و بی تابی و تالم و تعب روحی اطرافیان وی که نظاره گر خاموشی تدریجی شمع زندگانی وی بوده اند از طرف دیگر ، ابراز رضایت کرده اند که در صورت امکان و صدور مجوز قضایی ـ پزشکی ، حیات وی را قطع نمایند.اما به هر حال اگر زمانی بستر طرح موضوع اتانازی در کشور فراهم شد مستلزم کار کارشناسی و دقیق علمی است چراکه همیشه تشریفات و پروسه و آیین دادرسی اینچنین مواردی از ماهیت خود عمل ، مهمتر بوده است.
لذا پیشنهادات ذیل به عنوان شروط عالی شروع به انجام اتانازی ، در اینجا مطرح میگردد:
ـ پزشک باید یقین حاصل کند که بیمار به طور ارادی درخواست اتانازی می کند و خود همه چیز را در نظر گرفته است بیمار باید آزاد باشد و بتواند هر سوالی را که می خواهد از پزشک بپرسد .
ـ بیمار باید بر درخواست خود اصرار و تداوم داشته باشد .
ـ بیمار درمان ناپذیر و رنج و درد ناشی از آن غیرقابل باشد .
ـ بیمار از وضعیت و دور نمای زندگی خود آگاه باشد .
ـ بیمار باید با حداقل یک پزشک دیگر هم مشورت کند .
ـ بیمار باید از نظر فکری و روانی در وضعیت سالم و طبیعی قرار داشته باشد .
ـ بیمار باید رضایت کتبی و درخواست صریح خود را برای اوتانازیا اعلام نماید .
ـ بیمار باید در تقاضای اتانازیا پیش قدم شود و پزشک نیز از سوی اطرافیان تحت فشار قرار گرفته باشد

منابع
. حاج شیخ عباس قمی(محدّث قمی): سفی-نه البهار، ج 2، ص 407

24.نجفی اصفهانی، محمد حسن: جواهرکلام فی شرح الشرایع الاسلام، ج 1، ص 51

25. علی احمدی، حسین: جزوه درس <قواعد فقه 2>، دوره کارشناسی حقوق دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، سال 85 -84 ، ص 18

26. محمدی، ابوالحسن: اصول فقه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ شانزدهم، 1382، ص 350

27. اردبیلی، محمدعلی: همان، ص 189

28. نوربها، رضا: همان، ص 367

29. التلاویلا، انریکو: روانشناسی قضایی، مترجم: مهدی کی نیا، تهران: انتشارات مجد، چاپ دوم، 1384، ص 228

30. براندون، استیو: مروری بر حقوق جزای انگلستان، ترجمه و توضیح: حسین میرمحمدصادقی، تهران: نشر حقوقدان، چاپ اول، 1375، ص 85 – 84

31. صدیق سروستانی، رحمت الله: همان، ص167

32. همان، ص 168 – 167

33. کسل، الین – برشتین، داگلاس: رفتار جنایی، مترجم: مرکز تحقیقات و پژوهشهای ناجا، تهران: چاپ اول، 1383، ص 342

34. سلیمی، علی – داوری، محمد: جامعه شناسی کجروی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ سوم، 1386، ص 247

1


تعداد صفحات : 30 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود