سلسله زندیه
جانشین سلسله ای که نادرشاه افشار به آن ترتیب بوجود آورد و به آن ترتیب از میان رفت، سلسله ای بود که موسس و موجد آن، لرزاده ای شچاع و مردم دار از سرداران گمنام خود نادر بود و کریم خان زند نام داشت که چون از طایفه " زند" بود، سلسله ای را که بنیان گذاشت به این سبب " زندیه" نام گذاشتند.برای اینکه علل پیدایش سلسله ای را که بنیان گذاشت به این سبب " زندیه" نام گذاشت. برای اینکه علل پیدایش سلسله زندیه دانسته شود، لازمست ابتدا مختصری درباره اوضاع ایران پس از قتل نادر شاه افشار بررسی شود.
پس از قتل نادر، هر یک از سران سپاه او، در هر گوشه ای از مملکت که مختصر نفوذی داشتند، سر به شورش و اغتشاش برداشتند. قسمت شمالی ایران از کردستان تا افغانستان عرضه تاخت و تازه های علیقلی خان " عادلشاه " و ابراهیم خان (ابراهیم شاه ) و محمد حسن خان قاجار شد و در نواحی جنوبی و مرکزی، حکام و فرمانرویان ایلات بختیاری و زند راه استقلال میپیمودند و در چنان احوالی، شاهرخ شاه افشار نیز در خراسان حکومت داشت و در ظاهر، پادشاه افشار بود (1161 هجری قمری) و در همان زمان برولایات فارس فتحعلی خان افشار، بر اصفهان ابوالفتح خان بختیاری و بر همدان، محمد علی خان تکه او حکومت میکردند.
اولین قیام از طرف محمد حسن خان قاجار صورت گرفت باین ترتیب که در گرگان به جمع آوری سپاه مشغول شد و ایلات یموت (بفتح یاء) و ترکمنان را دور خود جمع کرد. سپس آزادخان افنان قیام کرد و او که از طرف ابراهیم شاه بر کردستان و همدان حکومت داشت، پس از شکست ابراهیم شاه از شاهرخ ، ابتدا شهر " زور" و بعد کرمانشاهان را به تصرف در آورد و در سال 1162 هجری قمری بر آذربایجان دست یافت و حتی شهر " ارومیه " یعنی رضائیه امروزی را به پایتختی برگزید و رسما خود را پادشاه ایران خواند !
بعد از اینکه شاهرخ توسط طرفداران میرزا سید محمد متولی دستگیر و کور شد، هر کدام از حکام وی نیز در شهرهای مهم مانند اصفهان و همدان به خودسری و تمرد پرداختند و حتی در شیراز نیز علیه فتحعلی خان افشار شورشی بوجود آمد که رهبر آن " صالح بیک بیات " بود و سرانجام نیز " صالح بیک" در اوایل سال 1136 هجری قمری به حکومت شیراز رسید و به این ترتیب با اطاعت بزرگان شیراز از صالح بیک بیات، شیراز از قلمرو حکومت افشاریه خارج شد.
مرکز توجه تمام مدعیان سلطنت پس از نادرشاه افشارشهر اصفهان بود که حکومت بلارقیب نماند و علیمردان خان بختیاری در تسخیر اصفهان بر آمد ولی از ابوالفتح خان شکست خورد و چون در تصرف اصفهان اصرار داشت از کریم خان زند که در آن زمان با 4 هزار سوار تیر انداز و شمشیر زن خود ، در سلطان آباد اراک اردو زده بود کمک خواست و کریمخان نیز دل به وعده های او بست و با برادرش صادق خان به کمک او رفت.
این بار حاکم اصفهان، در مقابل مهاجمین زند مغلوب شد و منتها، چون کریم خان در اوسیاست و شجاعتی سراغ کرده بود به پیشنهاد خان زند، اتحاد مثلثی از ابوالفتح خان بختیاری – کریم خان زند و علیمردان خان بختیاری تشکیل شد و چون هنوز مردم اصفهان را میل دل بجانب صفویان بود یکی از نوادگان دختری شاه سلطان حسین صفوی را که طفلی 8 ساله بنام " ابو تراب میرزا "1 بود با عنوان شاه اسمعیل سوم به سلطنت برداشتند و قرار شد ابوالفتح خان همچنان حاکم اصفهان باشد، کریم خان فرماندهی سپاه را بعهده بگیرد و علیمردان خان نایب السلطنه باشد و باین ترتیب از اجتماع این سه سردار که هریک در اندیشه نابودی دو تن دیگر و استقلال انفرادی بود، حکومتی تشکیل یافت که پایه و اساس استواری نداشت (1164 هجری قمری) زیرا ابوالفتح خان مستبد و مغرور، علیمردان خان بیرحم و تند خو و خشن و کریم خان، مردم دار و بردبار و ملایم و بسیار دور اندیش و احتیاط کار بود .
بزودی مردم اصفهان نیز سه دسته شدند و هر دسته طرفدار یکی از سه سردار شدند منتها، بسبب نرمش و عطوفت کریمخان، جمع بیشتری منجمله ارامنه جلفا طرفدار او بودند و این محبوبیت خان زند، علیمردان خان را بهراس افکند و برای اجرای نقشه ای که در سر داشت کریمخان را با یک ماموریت جنگی به همدان فرستاد و در غیاب او، توطئه ای ترتیب داد که در جریان آن " ابوالفتح خان " کشته شد و بعد از آنکه حکومت اصفهان را یه عموی خود " حاجی بابا خان بختیاری" سپرد، شاه اسماعیل سوم خردسال را همراه خود به شیراز برد.
در محلی بنام " کام فیروز" نزدیک شیراز صالح بیک بیات، حاکم شیراز از علیمردان خان شکست خورد و در سال 1165 هجری قمری شیراز هم بتصرف خان بختیاری درآمد و این پیروزی مصادف با پیروزی مصادف با پیروزی کریمخان زند در همدان بود . پس از این پیروزی، خان زند حکومت همدان را به برادرش صادق خان سپرد و خود به سنندج رفت و در آنجا بود که از وقایع اصفهان و قتل ابوالفتح خان و تصرف شیراز توسط علیمردان خان مطلع شد و لاجرم، بسرعت به اصفهان بازگشت و پس از آنکه با مقاومت مختصری از طرف " حاجی بابا خان " روبرو شد، اصفهان را گرفت و صادق خان را از حکومت همدان به اصفهان مامور کرد و خود برای دفع علیمردان خان که پیمان اتحاد مثلث را شکسته بود، بسراغ او رفت.
نیروهای زند و بختیاری در " چهار محال " با هم روبرو شدند و علیمردان خان شکست خورد و بطرف کرمانشاهان گریخت و شاه اسماعیل سوم ناچار به اردوی کریمخان پیوست و خان زند، نیابت و وکالت او را قبول کرده و از آن زمان است که کریمخان زند به " وکیل الدوله " مشهور شد (1165 هجری قمری) و در حقیقت، این امر، آغاز کار سلسسله زندیه در تاریخ ایران محسوب می شود .
گرچه قیام کریمخان زند از سال 1163 هجری قمری آغاز شد و همین تاریخ نیز به عنوان تاریخ تاسیس سلسله زندیه در تواریخ به حساب آمده است ولی، بطوریکه بعد خواهد آمد، فرمانروائی مستقل و بلا منازع کریمخان زند در حقیقت از سال 1179 هجری قمری که همه دشمنان سر سخت داخلی خود را بکایک مغلوب کرد، آغاز می شود. در طول مدت 46 سالی که افراد سلسله زندیه در ایران فعالیتی داشتند 8 نفر باین ترتیب بر منصرفات زندیه حکومت کردند.
1-کریم خان زند
2-زکی خان برادر کریم خان (100 روز)
3-ابوالفتح خان پسر کریم خان (70 روز)
4-صادق خان برادر کریم خان (16 ماه)
5-علیمردان خان خواهرزاده زکیخان (5 سال)
6-جعفر خان فرزند صادق خان (3 سال)
7-صید مراد خان
8-لطفعلی خان پسر جعفر خان (6 سال)
و شاید در تاریخ سلسله سلطنتی ایران، طول مدت زمامداری سلسله زندیه از همه کمتر باشد زیرا این سلسله نیز مانند سلسله افشاریه، بعد از مرگ سر سلسله آن به سرعت شیرازه امورش از هم پاشید و جانشینان کریم خان که هیچکدام لیاقت و بینش سیاسی و جنگی خان بزرگ زند را نداشتند، هر یک مدت کوتاهی بر تخت نشستند و برخاستند تا توسط آغا محمد خان قاجار بکلی منقرض شدند .(بطوریکه شرح آن خواهد آمد).
1-کریمخان زند (1163-1193 هجری قمری)
افراد ایل زند از ایلات نژاد بودند و بیکی از شاخه های زبان لری صحبت می کردند، در قریه ای بنام " پری " در حوالی " ملایر " سکونت داشتند و چون عده آنها خیلی کم بود و شهرتی چندان نیز نداشتند، آنها را جزء طایفه " لک" که از طوایف معتبر لر است، محسوب میدارند. زندیه ابتدا در حوالی ملایر به شبانی و گله داری بسر می بردند. وقتی در سال 1149 هجری قمری نادر برای سرکوبی علیمراد بختیاری به منطقه لرستان حمله کرد و بر او پیروز شد برای آنکه مبادا دوباره بختیاریها شورش کنند، بعضی از طوایف بختیاری و لر را به " دره گز" در خراسان کوچ داد که طتئفه زند از آن جمله بود و بعد نیز جمعی از جوانان زندیه بختیاری و لر را نیز که قابلیت سپاهی گری را داشتند به سپاه خود پذیرفت که عده ای از مردان زند منجمله کریم خان و بردارش صادق زند ازآنجمله یودند.1
پدر کرمیخان و صادق خان، " ایناق" )به فتح همزه) نام داشت و ایناق برادری بنام " بوداق" داشت و ایناق و بوداق از رشیدترین افراد ایل زند بودند. بعد از مرگ ایناق، مادر کریمخان به عقد ازدواج بوداق در آمد و از او نیز سه فرزند پیدا کرد دو پسر به نام اسکندر خان وزکی خان و یک دختر (که بعدها مادر علیمردان خان زند شد).
کمی بعد نادر، بر اثر ابراز لیاقت بعضی از این سپاهیان تازه خدمت، آنانرا به مشاغل عمده تر و مهمتری گماشت و کریم زند که ابتدا با عنوان یک تیرانداز ساده به سپاه نادر وارد شده بود، یکی از آنان بود که در جریان حمله نادر به هندوستان جزء سران سپاه نادری بود1. طایفه زند تا زمانیکه نادر زند بود در حدود ابیورد خراسان بسر میبردند و چون نادر کشته شد به ریاست کریم و صادق زند، به سرزمین اصلی خود باز گشتند. البته ابتدا از علیقلی خان عادلشاه اجازه بازگشت خواستند ولی او که احتمال بروز شورشی از طرف زندیه میداد با این تقاضا موافقت نکرد و کریم و صادق زند نیز نفرات تحت فرماندهی خود را برداشتند و جنگ و گریز کنان به ملایر باز گشتند و در " قلعه پری" مسکن سابق افراد زند، در ملایر ساکن شدند و کریم خان زند، به سبب کاردانی و لیاقتی که داشت، رفته رفته مدارج ترقی را پیمود و بر عدد یاران خود چندان افزود که " ابراهیم شاه" افشار دست به کمک بسوی او دراز کرد و برای او و برادرش لقب خانی فرستاد و به خلعت های نفیس مخلعشان گردانید و از این تاریخ است که ان دو برادر به کریمخان و صادق خان معروف شدند و اولین ماموریت جنگی آنان سرکوبی مخالفان ابراهیم ساه در عراق بود که با موفقیت روبرو شد.
پس از آنکه سپاه ابراهیم شاه در حوالی کاشان پراکنده شد، کریم خان و صادق خان نیز به ملایر بازگشتند و در همین زمان است که جریانات سیاسی سبب شد تا خان زند نیز به سیاست کشانده شود و در نتیجه اتحاد مثلث و سلطنت شاه اسماعیل سوم و قتل ابوالفتح خان و جنگ کریمخان و علیمردان خان پیش آمد و باین ترتیب دو رقیب اولیه کریمخان یعنی ابوالفتح خان و علیمردان خان از میان رفتند.
زمانی که خان زند، در اصفهان بود، بواسطه حسن سلوک و رفتار ملایمی که نسبت به همه طبقات مردم از خود نشان می داد، اکثریت مردم شهر مخصوصا ارامنه جلفا طرفدار او بودند. وقتی رقبای اولیه او از بین رفتند، کریمخان در صدد توسعه نفوذ و قدرت خود بر آمد. ابتدا همه اتباع خویش را از حدود ملایر جمع آوری کرد و در حدود 4 هزار سوار جنگ آور را سازمان داد و در همین احوال یکی دیگر از سرداران افشاری ابراهیم شاه، بنام " سلیم خان قرخلو" نیز 8 هزار سوار و پیاده ای که تحت فرمان داشت به کریمخان پیوست.
کریمخان زند برای رسیدن به مقام فرمانروائی مستقل، راه درازی در پیش داشت و با مدعیان زورمندی در نقاط مختلف ایران روبرو بود که عبارت بودند از :
محمد حسن خان قاجار در نواحی مازندران و گرگان
آزادخان افغان در قسمتهایی از آذربایجان
شاهرخ خان افشار در سرزمین خراسان
علیمردان خان بختیاری در حوالی کرمانشاهان
و خطرناکنر از همه این رقبا، محمد حسن خان قاجار بود.
محمد حسن خان، پسر فتحعلی خان قاجار سپهسالار شاه طهماسب دوم بود که بدست نادر از میان رفت.
وی در نواحی گرگان سر به استقلال برداشته و پس از غلبه بر ازادخان افغانی مازندران را نیز گرفته بود و حتی عزم تسخیر گیلان را داشت که به سبب حمله نیروهای زندیه به طرف شمال، به مقر فرمانروائی خود بازگشت و در حقیقت نیز کریم خان پس از ارام کردن فارس و اصفهان، در حالیکه شاه اسماعیل سوم را به همراه او بود، عزم الحاق نواحی شمالی را به متصرفات خود داشت.
پس از تسخیر قزوین و رشت و لاهیجان از راه کناره دریای خزر به گرگان حمله برد اما به سبب عدم همکاری نیروهای " سلیم خان قرخلو" ، وی در انجام این نقشه جنگی موفق نشد مضافا به اینکه شاه اسماعیل سوم نیز به تحریک بعضی از امرای مخالف کریمخان فرار کرد و به اردوی محمد حسن قاجار پناهنده شد. به این ترتیب اولین برخورد قاجار و زندیه به شکست کریم خان انجامید و خان زند از راه تهران به اصفهان بازگشت (1666 هجری قمری) و پس از چند هفته استراحت در اصفهان و تنظیم امور سپاه خویش به قصد سرکوبی علیمردان خان بختیاری به طرف غرب حرکت کرد.
خان بختیاری، پس از شکست از خان زند و فرار کرمانشاهان، برای اینکه در مقابل شاه اسماعیل (که از کریمخان زند هر کار را به عنوان او انجام می داد) رقیبی تراشیده باشد، سید گمنامی را که مدعی بود از اولاد صفویه است، با عنوان " شاه سلطان حسین دوم" به سلطنت برداشت و خود نایب السلطنه او شد و در ضمن فرماندهی لشکر را نیز به عهده گرفت و منتظر برخورد با کریم خان زند شد.
در محلی بنام " هارون آباد"1 دومین جنگ میان بختیاریها و زندیه در گرفت و دوباره علیمردان خان به سختی شکست خورد و باز گریخت و پس از آنکه مدتی در نواحی غرب مخفی و سرگردان بود، بدوران اوج پیروزیهای کریم خان و پیروزی او بر آزادخان افغان در ناحیه " خشت" بدست یکی از افراد زندیه بنام محمد خان زند کشته شد2 . سپس نوبت به دفع آزادخان رسید که بخواهش علیمردان خان بقصد کمک باو از آذربایجان بطرف کرمانشاهان اردو کشی کرده بود در نزدیکی قزوین قوای خان زند و خان افغان بهم خوردند و نتیجه جنگ به ضرر کرم خان تمام شد.
کریم خان پس از شکست قزوین به اصفهان بازگشت و بعد در تقویت نیروهای خود دوباره به جنگ آزاد خان رفت و این بار در نزدیکی " قمشه" ) به شم قاف و کسرشین) 3 بر قوای افغان پیروز شد منتها، چون عقب داران سپاه آزادخان راه ارتباط او را با اصفهان قطع کرده بودند، از طریق بختیاری و کوه گیلویه به جانب لرستان تاخت تا در آنجا به ناحیه آذربایجان حمله کند و آزادخان نیز یکی از سرداران خود یعنی فتحعلی خان افشار (والی سابق فارس) را به لرستان فرستاد و در جنگی که بین کریمخان و فتحعلی خان در گرفت، خان زند، به علت سرمای فراوان و کمی آذوقه و
علیق سخت شکست خورد و قسمت عمده ای از سپاهیان خود را از دست داد.
این شکست و تلفات سنگین که به سپاه کریم خان وارد آمد بطوری او را مایوس کرد که تصمیم به ترک سپاهیگری گرفت و قصد کرد تا به هندوستان برود و گوشه نشینی اختیار کند ولی امرای دشتستان و تنگشتات بیاری او رفتند و همه افراد خود را تحت اختیار او گذاشتند و رستم سلطان حاکم " خشت" تامین آذوقه و مهمات را بعهده گرفت و به این ترتیب برای سومین بار خان زند به جنگ خان افغان رفت. در محل خشت، یا " کتل کمارج" و در راه " بوشهر" سپاهیان متحد تنگشتانی و زند، سپاه آزاد خان را در هم شکست و قسمت اعظم سپاه او را نابود کردند و خود آزادخان به شیراز و سپس به اصفهان رفت و چون محمد حسن خان قاجار نیز آماده سرکوبی او بود به آذربایجان رفت.
در آذربایجان جنگی میان خان قاجار و خان افشار اتفاق افتاد که در نتیجه، آزاد خان شکست خورد و به والی بغداد پناه برد و چون والی بغداد بنا بر مصالح سیاسی بیطرفی اختیار کرده بود، آزادخان به " ارایکلی" (به کسر همزه)1 والی " کاخت" (به کسر خاء) پناهنده شد و چون او نیز از کمک سرباز زد، ناچار به تنها سردار زمان یعنی کریمخان پناهنده شد و خان زند نیز با منتهای جوانمردی، دشمن شکست خورده را پذیره شد و نزد خود نگاه داشت و به این ترتیب، یکی دیگر از رقبای سیاسی کریمخان زند از پیش برداشته شد.
آنگاه خان زند درصدد فتح شیراز برآمد و مردم شیراز که آوازه حسن اخلاق و مردانگی کریمخان را شنیده بودند، بدون جنگ تسلیم شدند و او، پس از مدتی استراحت، به قلع و قمع گردنکشان لار و دشتستان اقدام کرد و بعد به اصفهان رفت و در همان زمان رقیب سر سخت او محمد حسن خان قاجار نیز با نیروئی در حدود 20 هزار سوار و پیاده عازم فتح اصفهان بود.
وکیل الدوله، یکی از مهمترین سرداران خود یعنی " شیخ علی خان زند" را به جلوگیری او فرستاد و دو سردار زند و قاجار در محلی بنام " کزاز" نزدیک اراک با یکدیگر روبرو شدند و در آن جنگ، محمد حسن خان پیروز شد.
کریم خان برای گرفتن انتقام شکست کزاز باقیمانده سپاه خود عازم جنگ با خان قاجار شد و در گلون آباد دومین جنگ قاجارها و زندیه در گرفت که باز محمد حسن خان پیروز شد و اصفهان به تصرف قاجارها درآمد و چون کریم خان به شیراز برگشته بود، سپاه قاجار به سرعت شیراز را محاصره کرد و سومین جنگ، در حالیکه کریمخان در داخل شیراز قلعه داری میکرد، در محلی بنام " دشمن زیار" میان قاجاریه و زندیه واقع شد و این بار، شیخ علی خان موفق شد قاجارها را شکست دهد و چون کمی آذوقه و بعضی شورشهای کوچک از طرف خود قاجارها، محمد حسن خان را مستاصل کرده بود، خان قاجار محاصره را تعطیل کرد و در 1171 هجی قمری به تهران برگشت تا به گرگان برود.
کریم خان ابتدا شیخ علی خان را با قسمت عمده سپاه زند به تعاقب او مامور کرد و بعد نیز وقتی حکومت شیراز را به صادق خان برادر خود سپرد، با باقیمانده سپاه به طرف شمال حرکت کرد.شیخ علی خان در تعقیب خان قاجار به شهر اشرف (بهشهر امروزی) رسید و در آن محل بار دیگر قاجارها از زندیه شکست خوردند و محمد حسن خان هنگام فرار، هنگامی که از روی پلی رد می شد. به علت سکندری رفتن اسبش به زمین در غلطید و یکی از امرای " دولو" ی قاجار بنام " محمد علی خان دولو" 1 که کینه ای از خان قاجار در دل داشت و منتظر فرصتی برای گرفتن انتقام بود (و در آن موقع پشت سر محمد حسن خان میتاخت) فرصت را غنیمت شمرد و به ضرب شمشیر او را از پای در آورد و سرش را برای ابراز مراتب وفاداری به خان زند، به نزد شیخ علی خان فرستاد تا برای کریم خان بفرستد و سر محمد خان را در تهران بپای کریمخان انداختند و خان زند نیز دستور داد تا آن سر را با مشک و گلاب شستند و بامانت در زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم تهران به خاک سپردند.2
پس از قتل محمد حسن خان قاجار، خانواده و پسران او از ترس، به ترکمانان به یموت پناهنده شدند و پس از چهار سال به کریم خان پناه آوردند و خان زند آنها را در پناه خود گرفت و حسین قلی خان و آغا محمد خان پسران او را در دربار خود نگهداشت و حتی برای ایجاد خویشاوندی سببی با قاجارها با خواهر محمد حسن خان نیز ازدواج مرد و به این ترتیب با از میان رفتن محمد حسن خان، همه ایالات ساحلی دریای خزر نیز به تصرف خان زند در آمد و جز کرمان و خراسان که در اختیار شاهرخ شاه افشار بود، همه ایران مطیع زندیه شدند و کریم خان بپاس حق نعمت نادرشاه تا آخر عمر متعرض شاهرخ و افشاریه در خراسان نشد 3 و کمی بعد مردم کرمان نیز مطیع کریمخان شدند و شاه اسماعیل سوم که تا آنزمان در اردوی قاجارها بود بار دیگر به نزد کریم خان آمد و خان زند نیز دستور داد اورا با احترام پذیرائی کردند.
اینک، برای کریم خان دشمنی جز فتحعلی خان افشار نمانده بود. فتحعلی خان در ابتدا سردار نادر بود. بعد به خدمت ابراهیم شاه افشار رفت و سپس سردار سپاه آزاد خان افغان شد و هم او بود که در جنگ ارستان بر کریمخان پیروز شد. بعد از شکست آزاد خان؟ وی خدمت محمد حسن خان قاجار را قبول کرد و چون او نیز شکست خورد، فتحعلی خان سپاه خود را برداشت و به آذربایجان رفت و چون مدعی دیگر در ان حدود نبود به طرح حکومت مستقلی پرداخت و در ارومیه به حکومت نشست و به جمع آوری سپاه برای جنگ احتمالی با زندیه مشغول شد .
کریم خان برای از پیش برداشتن این مدعی تازه عازم آذربایجان شد و در قریه سیاه چمن نزدیک تبریز اردو زد و در همان محل جنگ در گرفت. در آغاز امر سپاه زند شکست خورد و خان افشار غره به پیروزی اولیه، جانب احتیاط را از دست داد و همین امر سبب شد تا کریم خان به سرعت قوای منهزم شده خود را جمع آوری کند و بر دشمن بتازد و در آستانه شکست، پیروز شود. فتحعلی خان افشار به قلعه ارومیه گریخت و متحصن شد و کریم خان 9 ماه ارومیه را در حاصره داشت تا، سرانجام خان افشار جز تسلیم چاره ای ندید. پس با جمیع بزرگان خویش به اردوی خان زند آمد و وکیل الدوله نیز او را عفو کرد و باین ترتیب آذربایجان نیز مطیع خان زند شد. (1175 هجری قمری)
نوشته اند که در ضمن محاصره ارومیه، جمعی را در خفا مامور قتل کریم خان زند کرد و این نقشه فاش شد و او، متهمین را به قتل رساند و نیز بر اثر سوء ظنی که به شیخ علیخان سردار خود در مورد این توطئه پیدا کرده بود، او را نابینا کرد ولی بعضی دیگر از مورخین معتقدند در جریان محاصره ارومیه، بعضی مذموران مخفی کریم خان به او اطلاع دادند که شیخ علیخان با مردم به خشونت رفتار می کند و در مورد دریافت مالیات، اضافه بر میزان مقرره از مردم میستاند و بعضی دستورات " وکیل " را دگرگونه اجرا می کند و از آنجا که وکیل سلب آسایش ملت را گناهی بزرگ می دانست، دستور داد تا آن سردار بزرگ و کار آمد را که خدمات فراوان به او کرده بود کور کردند.
در این موقع ، جمعی از اعراب بنی کعب که در ساحل راست شط العرب (اروند رود) ساکن بودند از ظلم و ستم " عمر پاشا" حاکم بغداد به رهبری یکی از شیوخ عرب بنام " شیخ سلیمان" به جنوب ایران آمدند و زورق سنگین فراهم کرده و مدخل شط العرب را بر روی همه کشتی های بازرگانی و مسافری مخصوصا کشتی های دولت عثمانی بستند و چند کشتی آن دولت را نیز در دهانه شط توقیف کردند.
عمر پاشا، با اجازه دولت عثمانی از کریم خان تقاضای سرکوبی شیخ سلیمان را کرد و چون خان زند، دوستی امپراتوری عثمانی را مغتنم می شمرد، زکی خان، نا برداری خود را با جمعی از تفنگچیان تنگستانی بسرکوبی شیخ بنی کعب فرستاد. این سپاه به کمک کشتی های والی بصره از کارون گذشتند و بر شیخ سلیمان تاختند و چون کار بدینگونه شد، شیخ سلیمان یکی از محترمین زند را بنام " میرزا محمد علی صدر الممالک" که کریم خان نسبت به او احترام زیادی قائیل بود شفیع قرار داد و متعهد شد که دست از عملیات خود بردارد و خراجگذار ایران باشد و چون " بنی کعب ها " پیرو تشییع بودند و خود کریم خان نیز شیعه مذهب بود، تقاضای او را پذیرفت و در سال 1178 هجری قمری فتنه بنی کعب پایان یافت و با سرکوبی بعضی شورشیان که در نواحی بهبهان سر به شورش برداشته بودند، فتنه های جنوب پایان یافت.
در این تاریخ، از قیام کریم خان زند 15 سال می گذشت (از سال 1163 هجری قمری) و در طی این مدت وی دائم در جنگ و ستیز با مدعیان مختلف در شهرهای مختلف بود که برتمام آنها پیروز شد و بر سراسر ایران جز خراسان مسلط شد و تصمیم به استراحت گرفت. پس، در ماه صفر سال 1179 هجری قمری وارد شیراز شد و آنجا را به پایتختی خود برگزید و چون بیش از آن شاه اسماعیل سوم را شایسته عنوان پادشاهی نمیدید، او را از سلطنت خلع کرد و به آباده فارش فرستاد و حقوقی مکفی با وسایل لازم زندگی در خور یک شاهزاده در اختیار او گذاشت ولی خود او نیز عنوان پادشاهی بر خود نگذاشت و گفت ( من تا بحال وکیل الدوله و وکیل السلطنه بودم و از این به بعد وکیل المله و وکیل الرعایا هستم و این عنوان را از عنوان پادشاه و سلطان بیشتر خوش دارم) و تا آخر عمر نیز بهمان عنوان وکیل قناعت کرد.
وی از این س تا سال 1193 هجری قمری که به مرض سل بدرود حیات گفت، در شیراز مقیم بود و از آن شهر خارج نشد و همه ماجراهای جنگی را که در این مدت اتفاق افتاد. سرداران و برادران او حل و فصل کردند که یکی از این وقایع، ماجرای قیام
حسین قلی خان قاجار فرزند محمد حسن خان بود.
قبلا نوشته شد که پس از شکست و قتل محمد حسن خان قاجار در سال 1172 هجری قمری فرزندان او به دشت گرگان گریختند و به ترکمانان پناه بردند و مدت 4 سال در پناه آنان بودند و حتی یکبار نیز آغا محمد خان با جمعی از ترکمانان به استر آباد و مازندران تاخت ولی توسط " محمد خان" حاکم مازندران دستگیر شد و با برادرش به شیراز نزد وکیل، فرستاده شدند. آغا محمد خان فرزند بزرگ محمد حسن خان که 18 ساله بود (و در 5 سالگی به فرمان علیقلی خان عادل شاه مقطوع النسل شده بود) طبعی سرکش و کینه جو داشت ولی بردارش حسین قلی خان رشید و دلاور و ساده لوح بود و با این وصف هر دو، مانند افراد خانواده زند در پناه او زندگی میکردند و چون حسین قلی خان از کریم خان تقاضای واگذاری حکومتی کرد. او را به حکومت دامغان مامور کرد.
وقتی حسین قلی خان به مقر حکومت خود رسید، به تحریک قبلی آغا محمد خان سر به طغیان برداشت و بعضی اط شهرهای مازندران از جمله ساری را گرفت و حتی محمد خان حاکم مازندران را نیز که مسبب دستگیری او و برادرش شده بود کشت و خود را جهانسوز شاه لقب داد و چون کار او به اینجا رسید، خان زند، زکی خان را به سرکوبی او مامور کرد.
وقتی سپاه زند به مازندران رسید، جهانسوز شاه به گرگان گریخت و زکی خان که به خلاف طبع آرام کریم خان، طبعی خشن داشت، عده زیادی را به اتهام کمک به حسین قلی خان به فجیع ترین وضع کشت و اوضاع مازندران را آرامش بخشید و چون بازگشت، جهانسوز بار دیگر فتنه آغاز کرد و این بار به فرمان وکیل، سپاه دیگری به فرماندهی " محمد علی خان زند" روانه مازندران شد و باز با رسیدن این سپاه به مازندران، حسین قلی خان به گرگان گریخت و چون بیش از آن در خود یارای سرکشی نمی دید از در فرمانبرداری بر آمد.
در اجرای این منظور، وی فرزند خردسال خود " باباخان" 1 را با نامه معذرت خواهی و چندین هدیه نفیس به شیراز بنزد خان زند فرستاد و درخواست بخشش کرد و کریم خان نیز به شیوه مرضیه معمول خود او را بخشید و حتی پس از جندی به باباخان اجازه داد که نزد پدرش باز گردد ولی وقتی باباخان به پدر ملحق شد، حسین قلی خان در دشت ترکمن، توسط دو نفر از غلامان خود، به سودای انعام از کریم خان او را کشتند و باین ترتیب فتنه حسین قلی خان جهانسوز شاه نیز پایان یاقت.
واقعه مهم دیگر دوران فرمانروائی کریم خان زند، واقعه فتح بصره است. در زمان نادر شاه به سال 1156 هجری قمری، عمان و مسقط توسط " محمد تقی خان " والی فارس و کلب علی خان برادر زن نادر تسخیر شد و چون آن دو سردار با یکدیگر نساختند، کلب علی خان توسط محمد تقی خان به قتل رسید و خود والی فارس نیز شورش کرد. گرچه، وی بعدا شکست خورد و کور شد ولی در اوضاع جنوب ایران هرج و مرجی ایجاد شد که در نتیجه آن، شیخ عمان بر قسمت اعظم سواحل جنوبی خلیج فارس مسلط گردید و کریم خان زند نیز که سرگرم جنگهای خود در نواحی مرکزی و شمالی بود، چندان توجهی به جزایر و سواحل خلیج فارس نداشت.
در آن ایام، تجارت دریائی جنوب ایران در دست انگلیسها و هلندی ها بود و فرانسویان نیز که به دنبال بازاری برای کالاهای خود می گشتند، با انگلیسیها از در جنگ در آمدند و حتی یکبار در 20 محرم 1173 هجری قمری با 4 کشتی جنگی به بندر عباس آمدند و مراکز بازرگانی انگلیسیها را گلوله باران کردند و به این سبب انگلیسیها نیز مراکز تجارت خود را به بندر بصره که در آن زمان متعلق به امپراتوری عثمانی بود منتقل کردند و نیز هلندی ها دارالتجاره های خود را به بنادر عثمانی بردند و چون این امر سبب ضرر و زیان تجار ایران و در نتیجه رکود بازرگانی خارجی ایران می شد، کریمخان برای بازگرداندن مراکز تجارتی انگلیس، امتیازاتی به انگلیسیها داد و از جمله در سال 1177 هجری قمری حق تجارت بوشهر را به کمپانی هند شرقی انگلیس واگذاشت و تجارت خانه انگلیسیها تا سال ، 1184 هجری قمری دایر بود تا اینکه به علت ایجاد نا امنی در خلیج فارس دوباره به بصره منتقل شد و این بار کریم خان در صدد بر آمد تا بصره را تصرف کند.
در فاصله تعطیل و افتتاح مجدد دارالتجاره انگلیسی ها در بصره، ماجرای اتفاق افتاد به این ترتیب که در سال 1167 هجری قمری " کتیپ هوزن"1 رئیس التجاره هلند، جزیره خارک را تصرف کرده و با ایجاد یک قلعه نظامی در آنجا، به صید مرواریدهای معروف به غلطان در حوالی آن جزیره مشغول شد. کمی بعد، " میر مهنا "2 شیخ بندر ریگ که شورش کرده و از صادق خان که والی فارش شده بود شکست خورده بود، جزیره خارک را از هلندی ها گرفت و سپاه صادق خان نیز خارک را از او گرفت و با پناهنده شدن میر مهنا به بصره و قتل او در آن بندر، جزیره خارک و خارکو نیز ضمیمه قلمرو کریم خان زند شد.
در اواخر حکومت کریم خان زند، سلیمان پاشا والی کردستان عثمانی 3 که از امپراتوری عثمانی رنجیده بود، به دربار ایران پناهنده شد و کریم خان نیز او را گرامی داشت و از او حمایت کرد و به حکومت خویش باز گردانید ولی پس از سلیمان پاشا، برادر او محمد پاشا به حکومت کردستان منصوب شد و اونیز به لحاظ جوانمردی کریم خان اطاعت خان زند را به عهده گرفت و ضمن ارسال بعضی تحف و هدایا به حضور وکیل الراعایا خود را تحت الحمایه ایران خواند.
امپراتور عثمانی که از رفتار این دو برادر رضایت چندانی نداشت. محمد پاشا را نیز از حکومت کردستان معزول کرد و حتی دستور داد تا او را به قتل برسانند و محمد پاشا نیز به دربار ایران پناه آورد و این امر نیز یکی دیگر از علل تصمیم کریم خان زند به جنگ با عثمانی شد.
یکی لز مقررات معاهده نادر شاه افشار با عثمانی، تامین جانی و مالی زوار ایرانی در بین النهرین از طرف کارگزاران عثمانی بود و این تامین، تا زمان مرگ نادر ادامه داشت ولی از آن به بعد، عثمانیان بنای بد رفتاری را به ایرانیان گذاشتند و " عمر پاشا" والی بغداد کار خشونت و بی رحمی را درباره ایرانیان از حد گذراند. روی این امر سال 1187 هجری قمری وکیل الرعایا طی نامه ای به سلطان مصطفی خان شوم امپراتور عثمانی ضمن اعتراف به عمل عثمانیان، برای جلوگیری انتقام ایرانیان خواست که سر عمر پاشا را به ایران بفرستد و چون دولت عثمانی ترتیب اثری به این نامه نداد، کریم خان امر به بسیج سپاه داد و نقشه فتح بصره را شروع به اجرا کرد.
در همین موقع سلطان مصطفی خان سوم وفات یافت و برادرش با عنوان سلطان عبدالحمید خان اول به جای او با امپراتوری عثمانی رسید و او طی نامه ای دوستانه از وکیل الرعایا تقاضای تجدید نظر در فتح بصره را کرد و دلیل آورد که بصره، ملک شخصی مادر اوست و اگر وکیل از تسخیر آن چشم بپوشد هر نقطه ی دیگری از خاک عثمانی را که معین کند به ایران واگذار خواهد کرد.
این نامه، بر کریم خان زند مسجل کرد که عثمانیان از جنگ با ایران در هراسند و به این جهت دسته دیگری از سپاهیان خود را به بصره فرستاد و عثمانیان نیز لاجرم سپاهی برای دفاع از بصره آماده کردند و به آن بندر فرستادند. سپاه اصلی ایران به تعداد 35 هزار نفر و به سرداری صادق خان در اواخر سال 1188 هجری قمری به وسیله ساختن پلی چوبی بر روی شط العرب از آب گذشتند و در جنگی که در سال 1189 هجری قمری بین ایران و عثمانی در گرفت، عثمانیها شکست خوردند و به بصره گریختند و صادق خان نیز امر به محاصره آن بندر مهم تحارتی داد.
محاصره بصره که به سبب وجود استحکامات زیاد جنگی و موقعیت خاص جغرافیایی کار مدافعان را آسانتر می کرد ، مئت 13 ماه به طول انجامید و با وجودیکه شیخ عمان به " سلیمان آقا" حاکم بصره کمک می کرد و انگلیسی ها نیز برای حفظ موقعیت سیاسی و تجارتی خود در بصره دو کشتی جنگی در اختیار سلیمان آقا گذاشته و جمعی از اعراب را برای کمک او تجهیز کرده بودند، معهذا به سبب پا فشاری صادق هان و کمکهای شیخ بحرین و حاکم بوشهر محاصره ادامه یافت و در عرض این مدت عثمانی ها که به سبب گرفتاری های سیاسی در اروپا نمی خواستند قوای خود را در جنگ بزرگ دیگری با ایران درگیر کنند، سر عمر پاشا را برای کریم خان فرستادند و با این وصف کریم خان دستور ادامه محاصره را داد.
محارصه بصره 13 ماه به طول انجامید، تا سرانجام سلیمان آقا به سبب عدم آذوقه و مهمات، تسلیم شد و بصره به تصرف ایران در آمد و به فرمان کریم خان " علی محمد خان زند" به حکومت انجا منصوب گردید و صادق خان پس از 4 ماه توقف در بصره به شیراز برگشت. در غیبت او مردم بصره و بعضی طوایف عرب طرفدار عثمانی، به تحریک آن امپراتوری شورش کردند و جمع زیادی از ایرانیان و منجمله علی محمد خان زند را کشتند (1192 هجری قمری) و با این وصف موفق به تسخیر بصره شدند و روی این اصل، صادق خان با عنوان والی بصره و سپاهی مجهز اط تفنگداران شجاع فارس و پسر جوان خود جعفر خان به آن بندر آمد و شورشیان را به آسانی پراکنده ساخت و از آن پس تا زمان مرگ کریم خان زند در حکومت بصره باقی بود و در این مدت، به تقلید شیوه برادر، به جلب قلوب اهالی پرداخت و با مردم مخصوصا خارجیان و انگلیسیها به مدارا رفتار کرد و با این وصف چون بعد از مرگ کریم خان، صادق خان به شیراز برگشت، عثمانیها دوباره بصره را گرفتند.
کریم خان زند، وکیل الرعایا، روز 13 ماه صفر سال 1193 هجری قمری به مرض سل
که از دیر باز او را رنج می داد بدرود حیات گفت و در عمارت کلاه فرنگی شیراز، در مقبره ای که قلا به دستور او ساخته شده بود مدفون شد و به این ترتیب زندگی 75 ساله او که چهل سال آن در سپاهی گری و 14 سال آن نیز در فرمانروائی بدون رقیب در شیراز گذشت، سپری شد.
پایتخت وی، شیراز بود و چون آن شهر مرکز حکومت زندیه شد به سرعت رو به آبادی و عمران گذاشت و چون خود کریم خان نیز به آبادی و عمران و ایجاد ابنیه علاقمند بود، بازارها، مساجد و ابنیه عمومی فراوان در آن شهر ایجاد کرد که بازار وکیل- حمام وکیل و مسجد وکیل از مهمترین آنها بود و بر اثر توجه خاص او شیراز آبادترین و پر جمعیت ترین شهرهای جنوبی ایران شد.
این مرد، که چون دیگر بزرگ مردان تاریخ ایران از میان ملت برخاست و به نیروی تدبیر و شمشیر بر ملت سرورس یافت، به سبب خصوصات منحصر به فردی که داشت، نامش به نیکی و عدل و انصاف و بزرگی مقام در تاریخ، جاودان شده است. ذاتا مردی رئوف و پاکدل و مهربان بود و با وجودیکه از میان عشایر برخاسته بود، در سیاست و کشور داری، هم سطح سایر رجال برجسته سیاسی قرون گذشته ایران محسوب می شود. هیچگاه تحت تاثیر مقتضیات زمان و مکان قرار نگرفت و تا پایان عمر، صفات اصلی عشایری و تربیت ساده اولیه خود را حفظ کرد.
در امر سپاهیگری، سربازی شجاع بود و گرچه، نبوغ جنگی چون نادر شاه نداشت ولی، جز یکی دو مورد که به علل برتری قوای خصم و یا اهمال زیر دستانش شکست خورد. در سایر پیکارهای خود پیروز بود و در این امر، حتی قاجارها نیز او را قبول داشتند و مورخان عهد قاجاریه، صفات مردانه، شهامت، صداقت، انسانیت و رحم و مروت و انصاف او را ستوده و بر نوشته های مورخان عهد زندیه مانند " میرزا صادق موسوی" متخلص به " نامی " و " علیرضا پسر عبدالکریم" صحه گذاشت و آنها را تصدیق کرده اند.
کریم خان سخت کش و قسی القلب و خونریز نیود و دشمن را تا موقعی دشمن می دانست که شکست نخورده و رودرروی او نایستاده باشد و بعد که خصم را می کوبید و او را وادار به عجز می کرد، با مهربانی او را پناه می داد و به این سبب نیز همه مخالفان و مدعیان وی بعد از شکست، به اولین کسی که پناه می آوردند، خود او بود. در زندگی شخصی بسیار ساده و بی آلایش بود در لباس و تشریفات قائل به تجمل نبود و هیچ وقت جواهر و زینت به کار نمی برد. در قدرت و قوت جسمانی کم نظیر بود. رعایت اعتدال در خوردن و آشامیدن می کرد. طالب عیش و عشرت بود ولی در آن غرقه نمی شد زیرا از یکسوی به حفظ بنیه و قدرت بدنی خود مایل بود و از سوی دیگر معتقد بود، وقت او بیشتر برای رسیدگی به حال ملت و پیشرفت کار و زیاده
روی در لهو و لعب بهر دوی این مقصود صدمه می زند.
وکیل الرعایا بسیار فروتن و متواضع بود و به این ترتیب تا پایان عمر، نام پادشاه را بر خود نگذاشت و با وجودیکه همه مردم ایران از جان و دل سلطنت او را طالب بودند هیچگاه خود را گم نکرد و به لقب وکیل قناعت کرده و معتقد بود که تحت این عنوان ، بهتر می تواند با مردم باشد و به آنان خدمت کند. به معرفت نفسانی و " حق نان و نمک" سخت پای بند بودو از بی وفائی و غدر و خیانت و دوروئی سخت بیزاری می جست و به این ترتیب بود که به پاس الطاف نادر شاه که او را از مقام یک " تیر انداز " سپاه به مقام فرماندهی و سرداری رسانیده بود، با وجودیکه تقریبا همه ایران را تحت سلطه خود داشت، به بازماندگان نادر شاه که در خراسان بودند، کاری نداشت.
وی طرفدار رعیت و طالب امنیت و آرامش و علاقه مند به آبادانی و سر بلندی کشورش بود و برای انجام این امر به عناوین مختلفه به میان طبقات مردم می رفت تا از آرزوهای آنان و مشکلاتشان آگاه شود و با هه دل رحمی و عطوفتی که داشت وقتی پای تعدی به حقوق به میان می آمد دژم می شد و کسانی را که در صدد آزار مردم بر آمده بودند سخت تنبیه می کرد که تنبیه سردار فداکارش شیخ علی خان از آن جمله بود و در این مورد نوشته اند که چون خود با نهایت اقتصاد و صرفه جویی زندگی می کرد که مبادا حق ملت ضایع شود، گاه به خاطر چند دینار اسراف و زیاده روی از خدمتگزاران خود دستور قتل آنان را می داد و چون خود او در جریان وقایع زمان نادر بود و می دانست که مخارج آن اردوکشی های دائمی که برای حفظ اعتبار سیاسی بود، تا چه حد تحمیل به مردم عادی است، سعی داشت که ملت در صلح و امنیت بسر برد و در سایه عدل و انصاف او، مردم پس از آن همه جنگ و خونریزی های فتنه افغان به بعد به خوشی زندگی کنند.
با این وصف، در بعضی شرایط که لزوم خشونت و سخت گیری احساس می شد، سرداران خشن خود را (البته با سفارش و توصیه به احتیاط و مردم داری ) به فرو نشاندن آتش شورشها می فرستاد و در این مورد، بیشتر از برادر خود صادق خان و زکی خان استفاده می کرد و این طرز رفتار و مردم داری وکیل الرعایا و آگاهی مردم از شدت عمل بعضی سرداران او سبب شده بود که در مدت 14 سال حکومت بلامنازع وی، شورشهائی از آن قبیل که در دوران سلطنت سایر سلاطین قبل از او (مخصوصا بعد از نادر شاه) بروز می کرد، اتفاق نیفتد.
خان بزرگ زند، خود شیعه مذهب بود و اوایل زند نیز پیرو آئین تشییع بودند و نوشته اند که وی مانند یک مسلمان شیعه ساده، به مذهب خود پای بند بود و حتی در ماه محرم، به اقامه مراسم عزاداری حضرت حسین بن علی (ع) می پرداخت ولی هیچ گاه از مذهب، برای پیشرفت در کار سیاست استفاده نکرد و تعصب نشان نداد و به این سبب بدوران حکومت وی، همه افراد اقلیت های مذهبی (حتی پیروان تسنن) در امان بودند و آزادی داشتند. این مرد بزرگ حتی سواد نداشت و با این وصف، به علماء و ادباء و دانشمندان احترام می گذاشت و مخصوصا به عرفا و مشایخ آنان سخت اعتقاد داشت و احترام می کرد و اهل علم و هنر را می نواخت و وجود بعضی وزراء و اطرافیان علم دوست او، مانند " میرزا حسین فراهانی " که " وفا" تخلص می کرد و " میرزا محمد جعفر منشی " که در کشور داری به خان زند کمک می کردند، در رواج بازار علم و ادب و هنر و معارف کلی عصر زندیه تاثیر فراوان داشت.
مردی میهن پرست بود و به بقا و استقلال کشورش سخت پای بند بود و منافع ایران را بر هر چیز دیگر مقدم می داشت و به این جهت چون تقویت بنیه اقتصادی کشور را برای انجام مقصود خود مفید می دانست در ترغیب و تشویق هنرمندان و صنعتگران و بازرگانان کوشا بود. او نیز مانند شاه عباس به کفایت ولیاقت ارامنه در امور بازرگانی و اقتصاد اعتقاد داشت و با حمایت از آنان، بازرگانی خارجی را توسعه داد و نیز بازرگانان انگلیسی را اجازه داد تا در بندر بوشهر و جزیره خارک مراکز تجارتی بر پا کنند و به بازرگانی بپردازند.
دربار ساده و بی تکلیف وی حاجب و دربان نداشت و به دستور خود او هر روز چند ساعتی بارعام برقرار بود و مردم به حضور او می آمدند و خود وکیل، صادقانه بدرد دل آنان گوش می داد و به شکایات آنها رسیدگی می کرد و دستورات صریح و قاطع او در اسرع اوقات اجرا شد زیرا به سرعت به آبادانی آن شهر پرداخت و یادگارهای فراوان باقی گذاشت که جز حمام وکیل و بازار وکیل و مسجد وکیل، و ارگ وکیل، بنای قدیم سعدیه و حافظیه را نیز به او نسبت می دهند.1 و نیز در سایر شهرها از جمله تهران (که از شهرهای مورد توجه وکیل بود) ابنیه متعدد ایجاد کرد که" خلوت کریم خانی " در تهران از آن جمله است.
خان بزرگ زند، که مردی دور اندیش بود و ماجراهای بعد از قتل نادر و پاشیدگی اوضاع را به سبب قیام های متعدد سلطنت طلبی و ریاست جوئی بازماندگان نادر نتایج حاصله از آنرا به چشم دیده بود، برای آنکه بعد از مرگ او، نیروئی منظم در اختیار جانشینانش باشد که بتوانند همجنان بر اوضاع مسلط باشند، لشکری به تعداد 45 هزار نفر ترتیب داد که همیشه در شیراز مستقر بودند و به طور آماده باش دائم تحت فرمان و امر وکیل بودند ولی، این سپاه، بعد از مرگ او به علت سوء تدبیر جانشینان وی، از هم پاشید و سرداران سپاه، هر یک افراد تحت فرماندهی خود را به خدمت یکی از خوانین زند بردند انتظاری که از این سپاه برای استحکام مبانی سلطنت زندیه می رفت، نقش بر آب شد.
1-پدر ابوتراب میرزا یکی از روحانیون معروف بود و " میرزا صدر الصدور " نام داشت.
1-در این زمان هنوز دو برابر زند، لقب خان را که از القاب درجه اول آن روزگار بود، نداشتند.
1-نوشته اند که در همه ارتش نادر هیچکس نبود که از جیث قدرت و دقت در تیراندازی تفنگ و تیر و کمان، بپای کریمخان برسد.
1-شاه آباد کنونب در کرمانشاهان
2-شاه سلطان حسین دوم مجهول نیز بعد از شکست علیمردان خان به کریمخان زند پناهنده شد.
3-" شهرضا" کنونی میان اصفهان و آباده (در راه شیراز)
1-نام او را " هراکلیوس" نیز نوشته اند.
1-دولو (به فتح دال و دار) یکی از تیره های ایل قاجار محسوب می شد.
2 – و بعدها آن سر را با بدن محمد حسن خان قاجار در مقبره خانوادگی قاجارها در استرآباد یکجا مدفون ساختند.
3 – کریم خان ضمنا می خواست بدین وسیله، حدود خراسان را به وسیله افشاریه از حملات احتمالی از بکان در امان بدارد.
1- این بابا خان، همان است که بعدها با نام فتحعلی شاه قاچار به سلطنت رسید.
1-ketip nauzen
2- مهنا- به ضم میم و فتح هاء و تشدید نون
3- در آن زمام قسمتی از کردستان متعلق به دولت عثمانی بود.
1- مجموعه این ابنیه در شیراز به " ابنیه وکیل" معروف است.
——————————
————————————————————
—————
————————————————————
17