تارا فایل

بررسی ایران باستان


مقدمه
داستانهای ملی ایران که در شاهنامه وحماسه های دیگر می بینیم چنانکه گذشت مسائلی ابداعی و ابتکاری نیست بلکه اغلب و نزدیک به تمام آنها را مبادی تاریخی است که با گذشت روزگار عناصرتداستانی مختلفی بر آنها افزوده شده و آنها را بصورتهایی که می بینیم درآورده است.
مورخان جدید که در تاریخ ایران پیش از اسلام مطالعه می کنند همواره درتحقیق تاریخ ایران از سلسله سلاطین ما در آغاز می کنند وآنجه را که در شاهنامه در باب پیشدادیان و کیان می یابیم از مقوله خرافات می شمرند. به عقیده من این حکم نتیجه عدم استقصاء و تحقیق است و هیچ داستان ملی و عام که از آغاز مورود قبول همگان شود و از روزگاران بسیار قدیم آثاری از آن بیابیم ممکن نیست بی اصل و اختراعی باشد. از اینروی به صرف اینکه از هوشنگ وجمشید و کیقباد و کاوس و کیخسرو وکتیبه ی بر صخره های جبال نمانده یا اثری از پرتوهای خاک بدست نیامده نمی توان وجود ایشان را یکباره انکار کرد و دروغ و بی اساس شمرد.
بنابراین باید تعصب و انکار را در باب یکسو نهاد و با دقت و تحقیقی بیشتر به کار پرداخت.
بنابر آنچه خواهیم دید بسیاری از رجال داستانی و اساطیری حماسه های ملی ما اصلاً و اساساً وجودهای تاریخی و حقیقی بوده اند که از بعضی ایشان در روایات ملی و مذهبی هندوان نیز آثاری می یابیم و وجود همه آنان بیاری قدیمی ترین قطعه اوستا ثابت و محقق میشود.
در گاتاها که بنابر تحقیقات مشاهر خاور شناسان منسوب به شخص زردشت و بالنتیجه قدیمی ترین قطعات اوستا نام گشتاسب و چند تن دیگر از معاصران او را می یابیم و همچینن در بعضی از پشتهای قدیم که متعلق به حدود قرن نهم و دهم پیش از میلاد است اسامی بسیاری از رجال داستانی( پیشدادیان و کیان) دیده می شود و از این طریق مسلم می گرددد که داستان این مردان اصلی قدیمی تر از آنچه می پنداشتیم دارد. در وجود گشتاسب و درباریان و اطرافیان او که از ایشان درگاتاها سخن رفته است هیچگونه تردیدی جایز نیست و جون وجود او برای ما مسلم شود وجود نیاکان وی که مانند او عنوان کی(کوی1 یا کو2 در اوستا) دارند و اسامی همه آنها در یشتهای کهن مانند فروردین یشت و آبان یشت و یشتهای قدیم دیگر آمده است تا درجه یی محقق می گردد اتفاقاً از بعض سلاطین کیان که شهرت و قدرت بسیار داشتند مانند کاوس در ادبیات سانسکریت نیز یاد شده است و بهر حال وجود تاریخی زیاد که هنگام تحقیق در باب سلسله کیان بدانها برخواهیم حخورد وجود تاریخی سلسه کیان را ثابت می کند. از سلسله پیشدادی خاصه بعضی از رجال آن مانند جمشید و پدرش ویونگهان و فریدون و پدرش اثو به ( اثفیان) چنانگه خواهیم دید در" ودا" سخن رفته است و از اینروی محقق می شود که این مردان از رچال مشترک دو قوم هندی و ایرانی بوده اند وناگزیر روزی که هردوان بصوسرت قبیله یی واحد در نقطه یی از نقاط آسیای مرکزی می زیستند برایشان سلطنت می کرده و خدماتی بزرگ انجام داده اند چنانکه خاطره بزرگیها و مردانگی ها و خدمات مختلف ایشان دیرگاهی د راذهان هر دو قوم باقی ماند و هر یک از ایشان را مختص خود پنداشته و زندگی آنان را با اساطیر و افسانه های مذهبی و ملی خود در آمیخته اند.
برخی از اسامی پهلوانان دیگ مانند قان و بیژن و گیوو و گودرز و فردووپلاشان و امثال ایشان را در میان بزرگان و رجال عهده اشکانی می توان دید و چنانکه ثابت خمام کرد این مردان اغلب از رجال و ملوک الطوایف اشکانیانند که هر یک به نوعی در داستانهای ملی ما راه جسته و بعهد معینی انتساب یافته اند.
چنانکه خواهیم دید اصل و اساس تاریخی افسانه دیوان و توران و تورانیان نیز هر یک بصورت خاصی درتاریخ ملی ایران ثابت و محقق است منتهی عناصر داستانی بسیاری بر آنها افزود ه شده و بصورت فعلی درآمده است.
همچنانکه اصل تاریخی حماسه های ملی لازم و وضرری است راه یافتن مطالب داستانی نیز در آنها حتمی است زیرا چنانکه میدانیم حفظ روایات حماسی که همواره قدیمی ترین روایات تاریخی یک فوم است، در روزگاران نخستین تمدن هر قوم، از طریق نقل صور ت نمی گرفت و میان وجود یافتن و مدون شدن آنها قرنها فاصله بود.
با اطلاع بر این مقدمات و برای آنکه اصل و اساس روایات حماسی و داستانهای ملی ما و آنچه که میسر است روشن گردد و محقق شود که ذ هن ایرانیان قرن چهارم و پنجم در خلق این داستانها اثری نداشته من در این گفتار به دشوارترین بحقث خود می پردازم و ریشه داستان شاهان و پهلوانان رااز قدیمی ترین ایام تمدن ایرانی جست و جو می کنم و همچنین در تحقیق اسامی شاهان و پهلوانان از لحاظ فقه اللغه تا آنجا که بضاعت مزجات من رخصت می دهد می کوشم.
مطالب این گفتار در سه فصل دیگر خواهد شد: 1 – شاهان 2- پهلوانان 3- دشمنان ایران( دیوان، تورانیان، رومیان و تازیان)
داستان بیژن و منیژه نخستین و یاا جزو نخستین طبع آزمایی فردوسی برای ورود به روند طولانی و پر مرارت رنج سی ساله سرایش شاهنامه بوده است. این نظریه اکنون دیگر یک مدعا نیست که نیاز به اثبات داشته باشد بل ک اصلی است که هم برمبنای قرائن داخلی داستان] ساختار، زبان، منطق قکری و موضوعی نسبت به آنها با کل شاهنامه[ و هم برپایه مستنداتی بیرون از منظومه فردوسی دیری است به اثبات رسیده است. طرح یک نکته مهم اما در همین آغاز درباره بیژن و منیژه ضروری است و آن این است که داستان رزم بیژن گیو با گرازان و عاشق شدن او به منیژه دختر افراسیاب و باقی قضایا نیز مانند برخی دیگر از داستانهای شاهنامه و از جمله مشهورترین آنها یعنی رستم و سهراب و رستم و اسفندیار، اگرچه به لحاظ موضوع کلی در بخش حماسی شاهنامه جای می گیرند لیکن ساخت درومی و مناسبات فکری حاکم بر تار و پود حوادث آنها بگونه ای است که با ساختار هدفمند تقابل میان دو بن کهنه خیر و شر( ایران و توران) که به تقریب از نیمه پادشاهی فریدون آغاز می شود و با ناپدید شدن کیخسرو در بوران وبرف به پایان مقدر خود می رسد تناسبی ندارد. به نظر می رسد بن مایه های اساسی این بخش از شاهنامه که با اندکی تسامح به فصل حماسی مشهور شده است در اعصار ماقبل تاریخ به تدریج تضیج یافته و از موثرهای آئینی و اجتماعی دوران پرفراز و نشیب حکومت هخامنشیان و اشکانیان تاثیر پذیرفته و سپس بخشهایی از آن و بویژه بن مایه روایات شاهان در عهد ساسانیان بر مبای اوستا و مصالح سیاسی زمان با حذف و اضافه گردآوری و تدوین شده و همراه با انبوه اخبار شفاهی و کتبی دیگر به زمان فردوسی رسیده، واجد مفهومی معین است که این سه داستان هرکدام به دلایلی نمی توانند در این طرح کلی جای داشته باشد به لحاظ سبکی و فن نیز داستانهایی مانند بیژن و منیژه، رستم و سهراب و رستم و اسفندیار که دارای زیر ساختهای فکر و داستانی مستقلی هستند نمی توانند با طرح کلی تضاد میان دو اردوگاه ایرانیان و تورانیان ک تجسم حماسی هدفمند از دوران گمیزشن ( آمیختگی) در چرخه هزاره های کهن آفرینش درباور و زروانی و مزدانی است همآهنگ و یگانه شوند. در حقیقت عنصر اساسی مشترک در زیر ساخت هر سه این داستانها اجد انگیزه های خودجوش و درونی است که از تضاد حاکم بر نبرد موضعی موجود در آنها حادث می شود.
داستان رستم و اسفندیار در برزخ تضاد میان منطق پهلوانان در حماسه ملی با نظام سلحشوری دین گسترانه رزدشتی فاقد تعادل موضوعی و ساحتاری دردل تضاد اساسی میان خیر و شر در منطق خاص حماسی آن است. عنصر پیش برنده در داستان رستم و سهراب مبین تقابل میان آرمان زمینی سهراب با وابستگی های سرزمینی رستم است؛ اگرچه این تقابل در پوشش ظاهری نبرد سپاه توران با ایرانیان شکل می گیرد، لیکن به رغم فلسفه نبردهای اساسی و طولانی شاهنامه سهراب که در جستجوی پدر ناشناخته خویش درراس سپتاه توران به ایران آمده یکسره با انگیزه های تعارض میان دو ارودی متخاصم مبیگانه است و هرچه ا ز زمان جنگ بیشتر می گذرد منش او آشتی جویانهتر می شود تا آنجا که سرانجام خود را در سرزمین ایران عنصری خودی احساس می کند. درواق هم سهراب درست در همان زمانی به دست رستم کشته می شود که حتی همان اندک تمایل اولیه به نبرد نیز یکسره از وجودش رخت بربسته است.
در داستان بیژن و منیژه نیز به نوعی دیگر تضاد حاکن بر نبرد موضعی میان دو ادروگاه، از درون منطق موضوعی خود داستان می جوشد و به حوادث شکل میدهد. سخن بیژن خطاب به رستم آنجا که جهان پهلوان پس ا زنحات دادن فرزند گیو از زندان افراسیاب عزم دارد او را به همراه منیژه به پشت جبهه بفرستد و سپس خود با پهلوانان ایرانی به نبرد با افراسیاب بشتابد، گویای همین معناست:
بدو گفت بیژن منم پیش رو که از منی همی کیه ساز تو
که این استدلال رستم را بی درنگ قانع می کند و او را نیز همراه خود به نبرد می برد.
بدین ترتیب می بینیم که در داستان بیژن و منیژه انگیزه نبرد میان ایرانیان و تورانیان جنبه موضعی دارد و هیچگونه پیوند موضوعی و داستانی با زنجیره کلی نیروهای طولانی میان دو جبهه متخاصم که جنگ بزرگ نهایت آن است ندارد اما از آنجا که نوع حوادث و زمان کلی داستان به لحاظ فن حماسه سرائی در درون اتن مایه های اصلی دوران نبردهای فرساینده ایران و توران جای دارد، فلسفه جبهه بندی میان دو کل متعارض بر نبردهای این داستان هم سایه افکنده است. در ظاهر هم همین اصول کلی است که پیروزی و شکست در نبرد موجود در این داستان را توجیه می کند و نه حقانیت یا عم حقانیت موضع معارضان در منطق درونی خود داستان. می توان فرض کرد که فردوسی در آستانه سرودن شاهنامه و یا حتی بیشتر از آن، یعنی در زمانی که هنوز سرودن منظومه ای حماسی با هدفمندی فکری و موضوعی خاص در ذهن او مراحل اولیه خود را می گذرانده است. داستان بیژن گیو و عشق او به شهرزاد خانم توران را به عنوان نوعی پیش درآمد کار از روی بن مایه ای جداگاه سروده و سپس بعدها پس از پایان نظم شاهنامه و یا در حین سرودن منظومه آن را در جای فعلی مرتب کرده باشد. داستانهای بیژن و منیژه و رستم و سهراب در غرراخبارثعالبی( غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم) که به لحاظ الگوی اصلی روایات شاهان و پهلوانان به الگوی شاهنامه بسیارنزدیک است نیامده این خود قرینه دیگری است که ظن استقلال منبع با منابع این دو داستان را از مآخذ اصل فردوسی تقویت می کند.
به هر حال روایت بیژن و منیژه هم( قول" مری بویس") ماندند برخی از بخشهای مهم شاهنامه و بویژه داستانهائی که به روایت اعمال پهلوانی خاندان رستم در سیستان می پردازد جدا از سنت روائی وآئین اوستا ساخته و پرداخته شده است و منشاء آن را نیز باید در سنت خنیاگری گوسان های عهد پارت جست که چکامه سرایان باستانی و مفسران داستانهای غنائی که پیش از خود بودند. این راویان در حقیقت با بهره گیری از تسامح و تساهل گسترده دینی و سیاسی عهد اشکانیان و کوشانیان در شرق و جنوب فلات ایران و بویژه در خراسان بزرگ بهترین ضابطان و حافظاان افسانه های کهن اقوام مختلف در نجدهای ایران بودند. این نظریه" بویس" در واقع موید قول" کویاجی" است که د رباره داستان بیژن و منیژه اعتقاد دارد و خنیاگران پارت کهن دیرزمان داستان کارزارها و پیروزیها ی نمایان اینان] گودرز، گیو و بیژن [ را می خواند ه اند و فردوسی یکی از آنها را داستان بیژن و منیژه آشکارا در حماسه خویش عرضه می کند.
آنچه مسلم م ینماید این است که تم داستان عشق بیژن پهلوان ایرانی ] دوران پارتها؟[ به منیژه دختر پادشاه سرزمین دشمن و گرفتاری بیژن در آنجا و سرانجام نجات او بوسیله رستم جهان پهلوان] قوم دیگر؟ سکاها[ در هیچیک از کارنامه ها خدای نامه ها و دیگر مآخذی که گردآوری و تدوین آن به روزگار ساسانیان منسوب است و جود ندارد اما نشانه های آشکار از نام شخصیت های اصلی و خطوط کلی حوادث داستان به شکل جسته و گریخته در منابع شفاهی و کتبی تاریخ و افسانه های مربوط به دوران پارتها و کوشانیان دیده شده است.
روایت بیژن و منیژه از قول فردوسی این است:
کیخسرو و برجسته ترین شاه اساطیری حماسی شاهنماه و فرمانروای آرمانی فردوسی در نظام فکری حماسه او در میانه سالهای پادشاهی خویش است. روزی که خسرو نشستگه رود می ساخته و بزرگان و پهلوانان را به رایزنیی و شادخواری یرخویش خوانده است سالار بار اذن دخول می طلبد و به عرض می رساند گروهی از آرمانیان که بر سر مرز ایران و توران با کشت و کار روز گار به سر م یآورند برای دادخواهی بر در سرای بپای ان. شاه آرمانیان را بار می دهد و اینان زاری کنان و دست بر سر زنان به حضور می رسند و ماجرای حمله گرازان وحشی به کشتزارهایشان را به سمع خسرو می رسانند.
کی خسرو که از درد و خسران آرمانیا سخت اندوهگین شده است بی درهنک از میان حاضران در مجلس پهلوانی پر دل و دلیر می طلبد تا به فرونشاندن فتنه گرازان دامن همت بر کمر استوار سازد. بیژن پسر گیو و نواده کودرز گشواد، مقل همیشه بی تامل پا پیش می نهد و اجرای این مهم را تعهد می کند.
کی خسرو شادمان میشود و یا نثار زر و گوهر به ای جوان دلاور و دلیر او را ارج می نهد و سپس به گرگین فرزند میلاد که مردی سرد و گرم آزموده است دستور میدهد تا راهنمای بیژن در این سف ر خطیر باشد. بیزن و گرگین راهی سرزمین مرزی آرمان می شوند و بی درنگ آماده نبرد با گرزان می شوند گرگینم که دیو آرزو و شک بر روانش چیره است از کمک به بیژن تن می زند و جوان دلاور را در نبرد با گرازان تنها می گذارد. لیکن واژه ترس در فاموس فرزند گیو بی معناست. او به تنها تن خویش بر انبوه رمان
گرازان وحشی یورش می برد و دیری نمی پاید که گرازان بع تمامی به زخم خنجر و تیر بیژن به هلاکت می رسند و او دندانهایشان را از بن برمی کند. تا آنها را گواه پیروزی خویش به حضور خسرو ببرد. گرگین که سربلندی بیژن را در مصاف با گرازان با نیت خویش دمساز نمی داند به اندیشه فرو می رود و سرانجام تنها راه چاره را در فرستادن بیژن به کام خطر کمرگ می بیند. برای رزم آوری جوان از پس پیروزی در میدان هول نبرد با گرازان چه چیزی پر کسش تر ازعرصه بزم و احیاناً کامیابی از عشق شهرزاد خانمی خوبروی می تواندمتصور باشد؟ پس گرگین با توصیف جاذبه های خلوتگاه تابستانی منیژه دختر افراسیاب بیژن را به وسوسه دچار می سازد.
افسون پیر محیل در جوان کامجو کارگر می افتد و فرزند خام طمع گیو برازنده ترین لبهاسهایش را در برمی کند و خود را به جشنگاه دختر شاه توران که در چمنزار آن سوی مرز برپاست می رساند و به کمین داری می نشیند. منیزه از دور بیزن را می بیند و به یک نگاه دل به عشق او می بندد و بی درنگ ندیمه خود را برای دعوت از پهلوان جوان به سوی او روانه می کند. بیژن دعو شهزاد ختم دلربا را می پذدیرد و به دیدار او می شتابد. از پس چند روز شادخواری در دامان طبیعت هنگام بازگشت به شهر فرا می رسد منیژه که در خود تاب دوری از بیژن را نمی بیند او را با داوری هوش بر بی هوش می کند و پنهانی به شهر و به دورن کاخ خویش می آورد.
افراسیاب شاه توران بوسیله دربان خود کاخ منیژه ار ماجرا آگاه می شود. عصب و غیرت شاه توران را به خشمی کور دچار می سازد. و او برادر خود گرسیوز را مامور می کند تا بیژن را دستگیر کند و در جا به دار آویزد. گرسیوز که در شاهنامه به سیاهدلی و کنیه توزی شهره است این ماموریت را به جان می پذیرد. کاخ منیژه به محاصره مردان گرسیوز درمی آید و بیژن که غافلگیر شده است بی درنگ آماده درگیری و نبرد می شود. گرسیوز که هیبت پهلوانی و تهور جوانی بیزن را می بیند با چرب زبانی و وعده دروغین نخست خلع سلاحش می کند و سپس او را به بند می کشد. برادر مزور اورا از جان و مان مردان خود امر می کند تا کاخ منیژه را یکسره به غارت برند و خود را از خان و مان برانند. دژخیم بر در سرای افراسیاب در کار سامان دادن چوبه دار است که دست سرنوشت پیران ویسه سپهسالار دلیر و نیک اندیش افراسیاب را بدانجا می کشاند. پیران چگونگی کار را جویا می شوند و پس از آگاهی از ماجرا به دژخیمان امر می کند تا زمانی دست از کار باز دارند تا او با فرمان دیگری از پادشاه بازگردد. منطق استوار و دور اندیشی نیک دلانه سپهدار پیر توران همچون آب سردی است که لهیب سوزان خشم و کینه افراسیاب را خاموش می کند و بدین ترتیب با پایمردی رادمردانه پیران بیژن از مرگی موهن و خفت بار رهایی می یابد و در چاهی ژرف زندانی می شود.
گرگین میلاد که از درنگ دراز و نابیوسیده بیژن خطر را احساس کرده است به جستجوی او می شتابد اما هنگامی که باره پهلوان جوان را با زینی نگونسار و لگامی گسسته پیدا می کند حال را در می یابد و به ناچار به سوی ایران باز می گردد. کی خسرو و گیو از رویداد نامیمون گم بودن بیژن آگاه می شوند و گرگین به تاوان این خیانت بزرگ به امر شاه به زندان می افتد. ماه فروردین فرا می رسد و در این ایام خجسته کی خسرو با توسل به جام جهان نما از محل زندان بیژن آگاه می شود. گشودن گره کور رهائی بیژن تنها بازبسته دلیزی و چاره گیری رستم جهان پهلوان است. پس گیو بی درنگ با نامه خسرو راهی سیستان می شود و رستم را از مصیبتی بزرگ که بر او و دودمان او آوار شده است آگاه می کند. رستم به شتاب به همراه گیو راهی ایران می شود و به حضور کی خسرو می رسد. دو روز به رایزنی سپری می شود و در فرجام جهان پهلوان شاه را متقاعد می سازد که چاره این کار به تدبیر و رای است و نه زور و جنگاوری. روز دیگر ر ستم به همر اه هفت پهلوان گزید ه که همه در زی بازرگان در آمده اند به سوی توران حرکت می کند.
منیژه که از آمدن گروهی سوداگر ایرانی آگاه می شود به قرارگاه آنان می شتابد و از رستم می خواهد تا خبر زندانی شدن بیژن را به شاه و رستم و خاندان گودرزیان برساند. رستم در آغاز از ترس افشاء راز خویش منیژه را از خود می راند اما بعد که می بیند بیژن راز کار را بر زوار خوبروی گشاده است رستم نقشه خود را با دختر دلیز در میان می گذارد و او را به یاری میخواند. شب هنگام رستم در معیت هفت پهلوان ایرانی و به راهنمایی منیژه بر سر چاه بیزن می آید و نجاتش می دهد. پس از تیمار بیژن رستم شهزاده خانم توران را در پناه سپاهیانی چند به سوی مرز ایران می فرستد وخود به همراه بیژن و پهلوانان دیگر شبانه به کاخ افراسیاب حمله می کنند. افراسیاب که غافلگیر شده است نخست ایز برابر رستم می گریزد، اما اندکی بعد در راس سپاهی انبوده به مصاف رستم می آید جنگ موضعی ایرانیان با تورانیان که در آن رجزخوانی های پهلوانی عمدتاً به مسئله ستم افراسیاب به بیژن و زندانی کردن او در چاه ژرف و تاریک خلاصه شده است این جنگ با پیروز ایرانیان و هزیمت سپا توران به فرجام می رسد. رستم با غنائم بسیار به ایران میآید و پس ا ز رساندن بیزن به شاه و به پدرش گیو آنجا درنگ نمی کند و به سیستان باز می گردد.
عشق متقابل بیژن و منیژه به یکدیگر در حالی به برگ و بار می نشیند که همه اندرز موکد شاه خرمدار شاهنامه به بیژن در سپاس داری ازوفاداری شگرف و فداکاری بی شائبه دختر دلیر شاه توران خلاصه شده است.
تفضیل دربار ساختار زبان و مضنون داستان بیژن و منیژه از شاهنامه فردوسی و بویژه غرض استاد توس از گنجاندن این داستان در درون ساختار منسجم و از پیش شناخته شده تضاد میان دو کلیت متخاصم ایران و توران و نیز سرشت های مقدر هر کدام در وابستگی به دو جبهه عمده حق و باطل به استقلال تصویر شده اند و مجال یمناسب و درخور می طلبد. طرح اجمالی مواضع برخی از شخصیت های این داستان در مقدمه حاضر تنها برای تاکید بر این نکته است که وجود داستانهائی مانند بیژن و منیژه، ر ستم و سهراب، رستم و اسفندیار و نیز داستانهایی از نوع شکارگاه رستم و … که هر یک از تمامیت داستانی و کلیت فکری مستقلی برخودار بوده و ریشه در بن مایه های جداگانه دارد در داخل فلسفه تضاد در ساختار حماسی شاهنامه بجز دلایل متعدد فنی و سبکی در حقیقت خود نشانه دیگری است از نوع تلقی زیبایی شناختی شاعر و ار زشهای خاص او در بازآفرینی چگونگی تطور انسان غریزی اساطیر به انسان خرد گرای حماسه در نسبیت های واقعی و تاریخی آن. این خلاقیت هنری و این نگرش برحسب مقصود نه تنها ژرف ساخت مستقل داستانهائی مانند بیژن و منیژه، رستم و سهراب و …. را شکل می دهد بلکه در مناسبات اخلاقی و طبیعت بیرونی و درونی زندگی تمام زنان و مردان شاهنامه به اشکال مختلف حاکم است بطور مثال اگر نوع پیشقدم ان شدن زنان شاهنامه درابزارعشق انتخاب همسر برآیند دوره ای شرایط زندگی در نظام زن سالاری] مادر سالاری[ در بن مایه های کهن منظومه فردوسی باشد
(: قول فرخی از اسطوره شناسان) لیکن بی گمان تصاویر هنرمندانه ای که فردوسی از شهامت و آزادگی برخی از زنان شاهنامه در ابراز عشق شفاف و بی پیرایه خویسش ارائه داده منتجه مبارزه جوئی بینش زیباشناختی شاعر قرن چهارم هجری در نقل ارز شهای جهان مردکامه زمانه اش است.
در بیزن و منیژه به روایت فردوسی آن شخصیتی که نقش مرکزی و اصلی دارد و دیگر شخصیت های داستان بر گرد آن به حرکت و گتفار در می آیند بی تردید منیژه شهزاده خانم دلیر تورانی است. زنان از تیره منیژه، تهمینه، رودابه، فری گیس، کتایو ت و همسر گشتاسب و حتی سوداوه دختر شاه هامارون در آ غاز آشنای اش با کاووس برغم فلسفه وابستگی شان به دو اردوگاه متعارص به یمن اعجاز عشق از موانع تلخ و سترگ جهانی مردکامه که دلیری و جسارت در آن فضیلتی مردانه وانمود می شود در می گذرند ؛ لیکن تمامی این دلیری نامتعارف اما غریزی و بی پیرایه پس از پیوستن به معشوق به وفاداری تا پای مرگ و به ایثار همه هستی مادی و معنوی آنان تحول و تعالی می یابد. اگر تهور و بی باکی زنان دلیز شاهنامه با معیار اززطش های تاریخ و ادبیات مذکرم ما واجد برخی مفاهیم منفی و ناشایست پیشداوری شود این معنا حتی در درون همین جهان ارزشها نیز، در پایداری رنجبار و در وفاداری پیگیر و نجیبانه آنان تا پای جان به تنها انتخاب مرد زندگی خویش به یقین تطهیر می شود در این میان آنچه در نهایت به کرسی حقانیت می نشیند تقدس عشقی پایدار است که از کشش غریزه ای سودائی آغاز می گردد و در ادراک ارادی" دوست داشتن"و " و فاداری بی قید و شرط" شریک زندگی خویش به تعقل نزدیک می شود منیژه نیز همچون اسلاف دلیر خود رودابه، تهمینه و فری گیس به معجزه عشق باور دارد و با انتکاء بر آن یک تنه بر تقدیری قاهز و شوم دست که بر زندگی او و مرد دلخواهش چیره است پنجه در پنجه می افکند درد حقارت و بی نوادی را با سربلندی تاب می آورد تا سرانجام سودای عاشقانه خود را در ازدواج با اولین و آخرین مرد رویاهای زندگی خویش به برگ و بار می نشاند.
و بیژن …. از آغاز ورود شاهنامه تا لحظه مرگ در بوران برف( پایان جنگ بزرگ) شخصیتی است که تاروپود و جودش ازت هور و سلحشوری عریزی تنیدشده است. او در همه مراحل و مراتب عمر تجسم جوانی و خامی جاوید است. گوئی شور و شر پهلوانی و نابردباری و جسارت جوانی در سیمای این شخصیت عمده فصل حماسی شاهنامه نتقشی همیشگی و لایزال یافته است. شاید بتوان گفت که جوانی شگرف و سرشت نامتعاادل و لیکن به غایت دلپذیر بیژن محمل مناسی است تا در زمینه آن فرزانگی بهرام گودرز، پهلوانی و دلیری قاطع و تعیین کننده رستم کوته بینی و سبک مغزی پیرسرانه کاووس محافظه کاری گیو و لجاج و خشک مغزی طوس نوذر تابلوی رنگین و هنرمندانه استادتوس را از گذشته باستاانی و واقعیت های زندهز مانه اش کامل و بی نقص جلوه دهد.بیژن در همه حال با منطق ساده و بدوی سلحشوری خویش با حوادق برخورد می کند. این منطق ساده اما اگر در داستان دوازده درخ و در مناسبات حامکم بر آن نقل دوازه پهلوان ایرانی با همآوردان تورانی آنان تجسم حماسی نبرد ایزدان با دیوان در آئین کهن مزدیسناست و جنگ آوری سخن اول و حرف آخر آن است کارائی دارد و گودرز پیر را با همه خردمندی و مصلحت گرایی سپهداری به تمکین وامی دارد در بیزن و منیژه در برخودر با گرسیوز و افراسیاب که توران روانی و بردباری پهلوانی فرزند گیو در آزمون دشوار و استخوان کوب رویاروئی با مرگی حقیر و غیرپهلوانی سنجیده می شود همین منطق ساده او را در موقعیتی مضحک و رقت بار قرار می دهد. برای مثال هنگامی که بیژن در کاخ منیژه بوسیله گرسیوز غافلگیر می شود نخست با دلیری و شجاه هم من مبارز می طلبد و آماده مرگی مردانه و رویارو می شود اما بلافاصله زیر فشار مهابت موقعیت پوست نازک و شکننده شجاعت دلیری ظاهری او را در هم می شکند و عدم تعادل جوانی پا به میدان می گذارد و به سخن و رفتار در می آیدو درواقع پس از آن همه رجزخوانی پهلوانی این که در برابر گرسیوز به زبونی و خواری زبان می گشاید و از بادر مزور افراسیاب می خواهد میان او و پادشاه توران پایمردی کند همین جلوه نامتعادل و خام شخصیت فرزند گیو است. و گرسیوز نیز با رندی و حیله گری از تلون منش و ساده لوحی بیژن استفاده می کند و با چرب زبانی و نیرنگ نخست اورا خلع سلاح می کن و سپس به بندش می کشد.
در برابر افراسیاب هم این اپهلوان دلیر که در همه کارزارهای دشوار شاهنامه سرآهنگ سلحشور است و مرگ در برابر نس تهور و بی باکی در وجوداو همواره تسلیم محض بوده است مانند کودکان از این شاخه به آن شاخه می پرد و به نقیضه گوئی می افتد. او هنگامی که می بیند ترفند دروع داستان پری در شاه توران درنمی گیرد به یکباره گردن برمی افرازد و با ساده انگاری یک طفل از افراسیاب می خواهد دستهایش را بگشاید تا او در میدان نبرد و در مبارزه با هزار پهلوان گزیده تورانی، نشان بدهد که چند مرده حلاج است، درحالیکه میدانیم اندکی بیشتر در برابر گرسیوز مجالی مناسب و مردانه برای این ابراز شجاعت وجود داشت و او از آن شانه خالی کرده بود. اگرچه برای یک پهلوان حماسی آویخته شدن به دار کینه و نفرت دشمنی وهنی بزرگ بشمار است لیکن در جهان کردارهای پهلوانی هرگز رهایی از وهنی این چنین به بهای درغلطیدن به ورطه حقارتی بزرگتر میسور نیست.
و در برابر منیژه که با ایثارهمه امتیازات مادی و معنوی زندگی خویش به پای عشق او نفس خاکسازی و وفاداری زن را به نمایش گذاشته است هویت رستم را پنهان می کند و با این کار بزرگترین توهین هارا به در حق شهزاده خانم بینوا روا می سازد. اما بلافاصله در برابر گلایه بحث و درآمیز منیژه تغییر موضع می دهد و از او پوزش می خواهد. جالب اینکه این کردار نادرست و ضدپهلوانی خود را نتیجه اقامت طولانی در چاه ژرف و تارکیک قلمداد می کند و نه چیز دیگر/.
گذشته از رستم که در داستان بیژن و منیژه نیز همچن بخشهای دیگر شاهنامهع نقسی تعیین کننده و قاطع دارد و نتیجه و معنای هر نبرد با هر حادثه به یمن حخضور او گوئی از پیش مشخص و معلوم می شده است کردار و اعمال دیگر شخصیت ها جلوه های داستانی دیگری است از مطلق خاص فردوسی و معراهای معین او در بازآفرینی افسانه های کهن ایران همان منطقی که انسانهائی نیک و با منش والای پهلوانی مانند هومان، پیلسم، گلشهر، فری گیس، منیژه، جریره، پیران و حتی افراسیاب در برخی از دقایق زندگی از یکسو و آدمهای ابله، کوته بین و اسیر دیو و رشک و غرور مانند کاوس، طوس، گرگین، سوداوه و … از دیگر سو بعنوان عناصری نامتجانس در دل دو جبهه متعارض خیر و شر( ایران و توران) بر مبنای آن تبیین و داوری می شوند. این است که لابد مواضع شخصیت های داستان بیژن و منیژه بویژه دو شخصیت اصلی آن نیز باید با معیار ارزشهای این جهان تاریخی شده حماسه فردوسی سنجیده شوند.
شیوه کار تصحیح داستان بیژن و منیژه: هم جنانکه در" پیش گفتار چاپ اول" به آ" اشاره شد شیوه تصحیح داستان بیژن و منیژه به لحاظ رعایت اصول کلی کار بر مبنای همان سنت علمی و انتقادی تحقیق و تصحیح متون که به رهبری استاد زنده یاد مجتبی مینویی در بنیاد شاهنامه فردوسی سابق مجری بود انجام گرفته است. حدود سی سال تجربه و آزمایش مداوم برای تصحیح بخش هائی از شاهنامع و نیز مداقه رد نمونه هائی از متن شاهنامه که بوسیله شاهنامه شناسان، بویژه در خارج از ایران تصحیح و منتشر شده است مصحح متن حاضر را بیش از پیش به درستی و اصابت علمی اصول کار در روش مختار قبلی مطمئن ساخته است. لیکن در تصحیح متن داستان بیژن و منیژه دراین چند سال اخیرکوشش شده با تکمیل بری از کاستی ها در شیوه قبلی خوانند گان و پژوهندگان شاهنامه در هر مورد در جزئیات کار تصحیح قرار گیرد تا راه براجتهاد مستقل آنها باز گذاشته شود.
نسخه های مورد استفاده:
متن حاضر بر مبنای 10نسخه از اقدم و اصح دستنویس های شاهنامه به اضافه 5 نسخه دیگر که به لحاظ تاریخ کتابت به سده های بعدتر تعلق دارد، تصحیح شده است:
1- دستنویس موزه بریتانیا] موزه 675 ه.نسخه اساس در تصحیح حاضر با رمزیم[ 2. دستنویس موزه طوپقاپو سرای ترکیه] مورخ 731 ه با رمز ط[ 3. موزه لنینگراد] مورخ 733 ه با رمز لن [ 4. قاهره 1] مورخ 742 ه با رمز قا[ 5. قاهره 2 ] مورخ 796 ه. با رمز قب[ 6. حاشیه ظفرنامه حممدالله مستوفی ] مورخ 807 ه. با رمز خظ[ 7. نسخه موزه دهلی] مورخ 831 ه با رمزهلی [ 8- دستنویس دوم موزه بریتانیا] مورخ 841 ه با رمز مب[ 9. دستنویس ناقص کتابخانه ملی فلورانس ایتالیا ] مورخ 614 ه(؟) با رمز ف[ 10. متن ترجمه عربی بنداری از شاهنامه] تاریخ ترجمه 620 ه[ .
2- درباره ویزگی هاتی ده دستنویس بالا در چند نوشتار به قلم نگارنده این سطور به تفضیل سخن رفته است که دراین باره می توان بدانها ر جوع کرد. در اینجا به ذکر چند نکته ضروری درباره چهار نسخه سیمرغ ] متعلق به آقای دکتر مهدی غروی با رمز س[ کتابخانه ملک] با رمز مل [ ، کتابخانع مجلس شورای ملی ] رمز مج [ و کتابخانه مجلس سنا] با رمز مس[ که تاریخ کتابت هر چهار نسخه حدود نیمه دوم قرن نهم تا نیمه قرن دهم هجری است، اکتفا می کنم.
چهار نسخه اخیر یعنی دستنویس های مل، مج،س و مس هم به لحاط تاریخ کتابت و هم از نظر تعداد تقریبی ابیات، نوع افزایشها و کاهش ها] روایات، ادبیات [ و شکل دستخوردگی هائی که در عرض بیت روی داده است یک گروه بندی واحد با وجوه اشتراک بسیار نزدیک به هم تشکیل می دهند. این گروه بندی با نسخه های متقدم ردیف 1-6 ] مورخ قرن هفتم تا آخر قرن هشتم هجری[ البته با نسبتهائی متفاوت، بیشترین اختلاف را دارند و با سه دستنویس ردیف 7-9 یعنی هلیف مب و ف کمترین تفاوت را نشان می دهد به دیگر سخن میان تاریخ استنساخ این نسخ چهارگانه] به جز ف [ با دستنویس های منسوب به قرون 7 و 8 به لحاظ صحت و اعتبار نسبی متن، را بطه معکوس حاکم است و در نسبت با نسخ همزمان رابطه مستقیم. بدین ترتیب قدمت دستنویس که یکی از شروط مهم اصالت متن است در این مقایسه نقش عمده بازی می کند در این میان یک استثناء هم وجود دارد و آن اینکه نسخه کتابخانه ملک به لحاظ ضبط شکل کهنه برخی ازواژگان ونوع معنی از دستخوردگی ها به نسخه فلورانس بسیار نزدیک است.در این دستنویس نیز مانند دستنویس فلورانس در موارد مشابه هم شکل کهنه کاربرد برخی واژگان و استعمالا هست وهم شکل متاخر آنها به عینه، از جمله: نگوسار و نگونسار؛ فدی و فدا؛اومید و امید؛ زمی و زمین؛ خورم و خرم؛ پای وند و پای بند؛ و همچنین استعمالاتی مانند شکل کهنه کاربرد حروف اضاله بد( پد پهلوی) بجای به در جلوی ضمایر قیود و اسمئی که حرف آغازین آن مصوت است و امروزه برخی از اشکال این طرز استعمال مانند: بدین، بدان، بدیشان، و بدو….. هنوز رایج است: بداهن و به آهن؛ بداختر و به آخر؛ بدایران و به ایران و یا شکل کهن ادغام دو مصوت مجوار در یکدیگر هنگام قراء ت: بکلبه اندرون بپرده اندر؛ بخیمه اندرون و ….. که البته برخی از اشکال این طرز استعمال در نسخه های دیگر هم کم و بیش دیده می شود، لیکن دو دستنویس مل و ف در کاربرد این دو شکل استعمال ر موارد معینی با یکدیگر مشابه اند. مسلم است چون انواع کهنه و هم امروزین این طرز کاربرد در قرن چهارم هجری و یکی دو سده ما بعد به هر دو صورت رایج بوده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که قرینه کهنگی به تنهایی دلیل اصالت این شیوه استعمال در شاهنامه فردوسی نیست.
بررسی انبوه دستنویس های شاهنامه که از سده هفتم تا قرون دهم و یازدهم هجری باقی مانده است این واقعیت را در حوزه نسخه شناسی تصحیح علمی و انتقادی متن شاهنامه به اثبات رسانده است تا زمانی که نسخه ای معتبر و مستند که قدیمی تر از دستنویس های شناخته شده موجود باشد به دست نیامده استفاده از ده نسخه از اقدم و اصح نسخ موجود برای تصحیح کفایت می کند و ارائه نسخه های بیشترکه لابداکثراً منتسب به قرون 9 و 10 هستند به لحاظ دلالت برحوزه مخاطبان بیش از آنکه معنا و مبنایی علمی داشته باشد، بر ملاحظات روانشناختی استوار است. تجربه تصحیح و نیز تجدید نظر در تصحیح و انتشار بخش هائی از شاهنامه و همچنین مقابله اولیه بخش های دیگر منظومه فردوسی با حدود هشت تا ده نسخه معتبر ما را به این حقیقت رهنمون کرده است،نسخه های که از نیمه دوم قرن نهم هجری به بعد کتابت شده اند حتی با فرض استقلال برخی از آنان – انتساب به مادر نسخه ای مستقل از دستنویس های دیگر بجز در موارد انگشت شمار به کشف وجوه اصیل کمکی نمی کنند. برای مثال در تصحیح همین داستان بیژن و منیژه که افزون بر دذه نسخه متقدم چهارتا پنج نسخه مربوط به حدود اواخر قرن نهم و نیمه قرن دهم نیز با نسخه اساس مقابله شده و اختلاف هر یک از آنها حتی در اکثر موارد با قید جزئیات در تفصیل نسخه بدل ها داده شده هیچکدام بالفعل کمکی به حل موارد مبهم و یا احیاناً مخدوش نکرده است. تنها دلیل استفاده ازدستنویس هائی از قبیل مل، مس، مج و س این ملاحظه صرفاً اکتسابی و تجربی بوده است که چون حوزه دخل و تصرف های کلی و جزئی در این نسخه ها بسیار گسترده و متنوع است بنابراین از یک سو در آن مواضعی که مضبوط این نسخ با اساس و دیگر دستنویس های متقدم مطابق است و قرائن دیگر نیز آنها را تائید می کند ظن مصحح بر اختیار ضبط اصیل تقویت می شود و از سوی دیگر آن ضبطهائی که بر مبنای مستندات دیگر مشکوک و یا مخدوش ارزیابی می شود تائید این نسخه ها از این موارد خود می تواند قرینه دیگر در تکشیک و تردید آنها در اختیار مصحح قرار دهد البته بدیهی است که در روند تصحیح اثبات یا نفی هر مورد خاص با این شیوه باید به شکل جداگانه مورد تدقیق و استدلال قرار گیرد.
شیوه استدلالی کار تصحیح:
الف- ویرایش متن حاضر نیز مانند داستان سیاووش و رستم و سهراب نسخه موزه بریتانیا] مورخ 675 ه[ که به اعتقاد مصحح اقدم و اثصثح نسخ شناخته شده موجود شاهنامه د رجهان است بعنوان" متن اساس" برگزیده شده بطورکلی انتخاب متن اساس برای تصحیح اثری مانند شاهنامه فردوسی که اولاً در طی سده های مختلف مورد بیشترین توجه و اقبال مردم بوده و در نتیجه در معرض گسترده ترین دخل و تصرف های کمی و کیفی قرار داشته و ثانیاً قدیم ترین نسخه شناخته شده آن] موزه بریتانیا مورخ 675 ه [ نزدیک به سه قرن با آخرین تجدیدنظر شاعر در دستنویس اصلی اثر فاصله زمانی دارد امری گریزناپذیر است. زیرا قراردادن اقدم و اصح نسخ بعنوان پیش زمینه تصحیح حتی اگر آن دستنویس دویست و هفتاد سال با زمان شاعر فاصله داشته باشد بر این واقعیت بدیهی استوار است که مصحح در همان مرحله آغازین کار با متنی روبروست که بطور قطع و یقین می داند دستخوردگی های آن از حوزه دستنویس های این محدوده زمانی فراتر نرفته است و او باید فقط با این پیشداوری] قدمت نسخه [ برمبنای ده یا پانزده نسخه دیگر که هر یک از دیدگاه خاص نسخه شناسی] : 1- قدمت 2- استقلال یا عدم استقلال در انتساب به مادر نسخه ای مشترک یا غیرمشترک با دستنویس های دیگر 3 – صحت و اصالت نسبی متن: در تناسب با نوع دخل و تصر فهای کلی و جزئی [، واجد ویژگی معینی است به اضافه قرائن متعدد دیگر این فاصله زمانی دویست و هفتاد ساله را در نسبت با زمان شاعر به حداقل ممکن برساند. رجحان این شیوه کار بر روش های تصحیح انتقادی و تحقیقی دیگر که یا در نظریه تصحیح قائل به متن اساس نیستند و یا اینکه در روند کار برمبنای منطق دقیق و مشخص این شیوه عمل نمی کنند. کاملاً روشن است عدم اختیار یک نسخه بعنوان اساس کار تصحیح( در بیشتر موارد اقدم نسخ) در نظر و در عمل خواه ناخواه مصحح متن را به اختیار نهائی مضبوط اصیل از میان پانزده، بیست نسخه و یا بیشتر که در تاریخ های مختلف کتابت شده اند، ملزم می کند. در این صورت حتی با این که پیش فرض که مصحح/ منتقد واجد صلاحیت و اهلیت کافی است او باید به این سه ایراد اساسی پاسخ گوید: 1- با کدام استدلال علمی می توان مدلل داشت متنی که بدین شیوه از مضبوط انبوه دستنویس ها مجموع شده است، نه نتها به زمان شاعر نزدیک تر نشده بلکه چه بسا ممکن ا ست حتی از متن همان اقدم نسخ هم از سروده اصیل او دورتر شده باشد؛ 2- آیا می توان با قاطعیت علمی به خواننده متن اطمینان داد که معیارهای اختیار مصحح صرفنظراز نوع استدلال هائی که در پشت سرآن است از موثرهای ذهنی و ذوقی و اجتهاد شخصی او تاثیر نپذیرفته باشد 3- شیوه التقاطی در تصحیح متن که دراین نیم قرن اخیر حداقل در نظریه تصحیح، متروک شد ه است مگر به استفاده از نسخ مختلف( ترجیحاً اقدم و اصح نسخ) اعتقاد نداشت و یا در جستن مضبوط اصیل از میان انبوه نسخه های یک اثر با اتکاء به اهلیت و صلاحیت مصحح علی الظاهر به شیوه تحقیقی عمل نمی کرد؟!
ب: در شیوه تصحیح یا نسخه اساس اختیار دستنویس ناقص از شاهنامه که بخشی عمده از متن آن به دلایلی ساقط شده است به لحاظ اصول علمی کار نادرست است، زرایرا دلایلی که مصحح برای تعویض واژگان اضافه یا حذف بیت و ابیات و دیگر دگرگونیهای کلی و جزئی نسخه اساس انتام می دهد در حقیقت بر شیوه استدلالی معینی استوار است که خاص همان نسخه و نسبت مشترکات و تفاوت های آن با نسخه های دیگر است. بنابراین وقتی در بخش اسقاط شده به ضرورت نسخه دیگری به عنوان متن اساس جایگزین نسخه اول می شود این تناسبها در هم می ریزد و نسبت هائی دیگر با استدلال های خالص خود به میان می آید که لامحاطه خود ویژه دستنویس دوم است. این جایگزینی خواه ناخواه نوعی دوگانگی و تفاوت در منطق برخورد با دو نسخه و بالمال در استدلال های تصحیح ، بوجود می آورد که در نهایت به وحدت و یکدستی متن مصحح لطمه جدی وارد می کند.
شاهنامه شناسایی که چندین سال در تصحیح متن شاهنامه تجربه و سابقه دارند به یقین بارها با این واقعیت روبه رو شده اند که در روال کار تصحیح در موارد متعدد که واژه یا ساختار نخوی یک بیت مبهم با مخدوش می نماید و هیچیک از نسخه ها نیز کمکی به حل آن نمی کند و جستارها نیز سرانجام راه به جائی نمی برد، شاهنامه خود مصحح متن را به تصحیح این موارد مبهم یا مخدوش و یا قراءت درست کلمه مصحف دلالت میکند. به سخن روشنتر بسیار اتفاق افتاده است یک واژه یا تعبیر که بخشی از شاهنامه مخدوش می نمایدو یا ساختمان نحوی یک بیت که در مواردی به لحاظ دستوری درست و مفهوم نیست صورت اصیل آن در جائی دیگر از شاهنامه به عینه و یا با ساختار مشابه تکرار شده و نتص نسخه ها نیز در این مورد ثانی جای کمترین شبهه ای باقی نمی گذارد. در تصحیح داستا بیژن و منیژه چند مورد از این نوع ضبط های مبهم و مخدوش با استناد به خود شاهنامه تصحیح شده و توضیح ضروری در چونی و چرائی کار با ارجاع به مورد ظاهر اصیل در بخش دیگر ذیل همان بیت داده شده است.
اصولاً کاربرد تکراری واژگان و بویژه تعابیر و ترکیبات کنایی، استعاری و…. در خلق آثار ادبی امری طبیعی و گریز ناذیر است. این کیفیت در تصحیح و احیاء متون کهن بویژه آثاری مانند شاهنامه فردوسی و یا مثنئوی معنینولوی و امثال آن به سبب حجم عظیم این آثار و محدودیت های دوره ای زبان، کمیتی بالنسبه گسترده تر دارد که رجوع بدان میتوان درتنگناهابه کمک مصحح متن بیاد و چه بسا او را که در کشف مضبوط اصیل یاری رساند لیکن در تصحیح اثری بزرگ ماند شاهنامه فردوسی باید گفت که استفاده کامل از این قرینه مطمئن مستلزم وجوئد یک فرهنگ کامل بسامدی از مفردات و بویژه ترکیبات و استعمالات آن است وفرهنگ عظیم شاهنامه تالیف" فریترز وولف" آلمانی- که اجرش ماجود باد نمی تواند آن چنانکه باید در این زمینه کارساز باشد چرا که این فرهنگ همراه با محاسن بزرگ معایب بزرگ هم دارد؛ یعنی اینکه 1- محور کار در این فرهنگ مفردات شاهنامه است و به دلایل بسیار ترکیبات در آن مورد توجه دقیق و کامل قرار نگرفته است؛ 2- "وولف" در بیش از نیم قرن پیش به ناجار از مآخذی غیرمعتبر و مخدوش استفاده کرده است که این خود به اعتبار علمی ودقت تحقیقی داده های کار او لطم جدی وارد کرده استو ارجح است که امروزه بالفعل در آغاز کار تصحیح علمی و انتقادی متن شاهنامه نخست فرهنگ کاملی از بسامد مفردات بویژه تر کیبات، اصطلاحات و استعمالات شاهنامه بر مبنای اقدم و اصخ نسخ موجود( دستنویس موزه بریتانیا مورخ 657 ه) تدوین کرد و سپس از این مآخذ بعنوان قرینه ای مطمئن و کارآمد درتصحیح متن شاهنامه یاری جست. بدیهی است پس از تصحیح متن شاهنامه می توان آن مواردی را که در متن مصحح تعویض و تصحیح شده است به عینه در فرهنگ مزبور اعمال کرد و از این راه فرهنگ نهائی و کاملی از جامع مفردات و تر کیبات شاهنامه فراهم آورد.
تغییرات کلی و جزئی مصحح در متن داستان بیژن و منیژه از جابجائی بیت یا ابیا و یا تصحیح و تعویض واژه و تعبیر …. تا حذف یا افزایش حتی یک"و" همراه با دلایل کار و نام نسخه های اختیار شده در متن در پانوشت همان صفحه به تفضیل آمده است. در همه آن موارد هم که بیت یا بیت هائی الحاقی تشخیص داده شده است با قرار دادن آن داخل ] [ مشخص شده وبیت هائی هم که معنی یا ساختار دستوری آن از نظر مصحح مبهم یا مخدوش بودن با قرادادن(؟) جلوی آن ممیز شده است. تصحیح برخی از واژگان تغییرات و اصطلاحات داستان بیژن و منیژه نیاز به توضیح و استدلال مفصل تر داشت که طرح نها آنها آنها در حاشیه ابیات مربوطه در متن مناسب نمی نمود. بحث درباره یک چنین مواردی به بخش یادداشتهای مجلد حاضر منتقل شده است.
در شیوه صحیح علمی و انتقادی متن ارائه تفصیل اختلاف نسخه بدل ها پائین بیت های ذیربزط در همان صفحه متن – مثال مشخص شاهنامه چاپ ااول ودوم مسکو و شاهنامه چاپ دکتر جلال خالقی مطلق- بویژه اگر دستنویس های مورد استفاده 10 نسخه بیشتر باشد در هر صفحه جای زیادی را اشغال می کند. این شیوه کار هم به روانی کار قرائت متن لطمه می زند و هم برای آن گروه از خوانند گانی که پ
ی جوی جزئیات اختلاف نسخ نیستند بی فایده و آزاردهنده است. اما ازسوی دیگر هم آوردن تفصیل اختلاف نسخ در پایان کتاب تکلیفی شاق بردوش آن دسته ازپژوهندگانی شاهنمه است که بنابر دلایل فنی می خواهند تابلوی دقیف تغییرات متن اساس برمبنای دیگر نسخه ها داشته باشند؛ این دشواری در متن حاضر به شکل نسبی حل شده بدین معنا که در همه آن مواضعی که کمترین تغییر یا جابجایی در متن صورت گرفته ،در پانوشت همان صفحه ذیل شماره بیت مربوطه نخست ضبط اساس داده شده است و سپس نام دستنویس یا دستنویس هایی که مضبوط آنهادر متن اختیار گردیده همراه با استدلال مصحح آمده است لیکن تفصیل بقیه موارد اختلاقف نسخه ها در پایان کتاب آورده شده است.
از آنجا که احتمال وجود دیگر قراءت واژه با توجه به نوهع حروف فارسی ممکن است احیاناً پژوهنده شاهنامه را به معنای دیگری از برای بیت رهنمون سازد از این روز تا حد امکان کوشش شده نص دستنویس ها با همان شکل نقطه گذاری و رسم الخط خاص، به عینه آورده شود و نیز برای اینکه ویژگی کتابت دوره ای درهرنسخه برای خواننده مشخص باشد در ضبط اختلاف دستنویس ها نقطه گذاری حروف] ک فارسی، ج،چ،ب،پ،د،ذ،و….[ رعایت شده است با این شیوه در مورادی که منتقد متن شاهنامه در تصحیح واژه جابجایی یا حذف و یا کاهش بیت یا ابیاتی با مصحح متن اختلاف نظر پیدا می کند پانزده نسخه از متن داستان بیژن و منیژه را با اند ک تفاوت پیش روی دارد.
تجربه تصحیح متون نظم این واقعیت را در عمل به اثبات رسانده است اکه نشانه گذاری وجوه اختلاف واژگان و تفاوت در تعداد و توالی ابیات دستنویس ها، با قراردادن عدد توک لابه لای متن و ارجاع آن به پانوشت همان صفحه سبب سردرگمی و یا حداقل اتلاف وقت پژوهندگان و خوانندگان می شود بویژه اگر تعداد نسخ مورد استناد از ده دستنویس بیشتر باشد. برای رفع این نقیصه در متن حاضر نیز مانند متنهای قبلی یعنی داستان سیاووش و رستم و سهراب، اختلاف نسخه بدلها یا اساس یا رعایت ترتیب مصراع های اول ودوم ذیل شماره هر بیت به تفکیک داده شده است.
برتری این روش- مثال داستان سیاووش و رستم و سهراب از انتشارات بنیاد شاهنامه فردوسی سابق بر شیوه قراردادی عدد توک مثال اکثر قریب به اتفاق متون منظوم از جمله شاهنامه فردوسی چاپ مسکو و شاهنامه به تصحیح جلال خالقی مطلق – در این است که اولاً حد و مرز هر مورد اختلاف بویژه در حوزه واژگا ممیز و مشخص است، ثانیاً متن مصحح از تراکم تعداد کثیری عدد توک در لابه لای کلمات متن پیراسته می شود و ثانیاً وضعیت دقیق هرنسخه بدل در قیاس با متن اساس به لحاظ حذف یا افزایش یک یا چند بیت در تابلوی تفصیل نسخه بدلها کاملاً نمایان است، آن چنانکه بر مثال همین داستان بیژن و منیژه باوجود عدم ضبط برخی از اختلاف های جزئی پژوهنده شاهنامه می تواند متن داستان را به عینه در هر نسخه به شکل جداگانه بازسازی و مجموع کند.
شیوه ضبط اختلاق نسخ در متن حاضر به ترتیب زیر است:
1 – در مرحله نخست پس از شماره بیت در مصراع اول تفاوت مضبوط دستنویس هایی ثبت شده است که در نسبت با نسخه اساس کمترین اختلاف را منعکس می کند.
2- در مرتبه بعد ثبت وجود اختلاف از واژه شروع مصراع اول به بعد انجام می گیرد.
3- درمواردی که چند دستنویس در ارائه ضبط متفاوت با اساس با هم اتفاق نظر در داستان جئگ بیژن با گرازان کسی که مایه رنج بیژن و افگندن او ببند تورانیان شد گرگین میلاد است. گرگین به همین سبب به خشم کیخسرو دچار گشت اما بپایمردی رستم بخشیده شد. نقارمیان میلادیان و گودرزیان که در شاهنامه دین صورت درآمده است محقاً بقایای خاطره یی از معاندت مهردانس و گوترزس بایکدیگر است. عناد مهردانس با گوزنس در حال پادشاه اخیر اثری نداشت و در شاهنامه نیز می بینیم که بداندیشس گرگن بر جان بیژن سرانجام به مرگ این پهلوان نینجامید.
نام میلاد همچنانکه مارکورات اندیشیده ه تبدیل با قاعده یی از نام میثردات است( به قاعده تبدیل راء به لام) اما نام گرگن را در قفهرست شاهان اشکانی نمی یابیم و اگر اشتباه نکنیم این نام تبدیلی است از نام ونوس پد رمهرداتس که به قاعده تبدیل واو به گاف( مانند ویستهم به گستهم و ویشتاسب به گشتاسب) صورت گرفته است اما این حکم را فعلاً در مرحله حدس باقی میگذارم و ردصحت ا" اصراری ندارم درآمدن پدر بجای پسر درداستان گودرز نیز مشهود است و بنابراین اشکالی ندارد که نام پدر مهردانس درداستانهای متاخر بجای نام پسراو استعمال شده باشد و یا ممکن است واقعاً پسر مهردانس بنام جد خود موسوم شده باشد.
پهلوان اشکانی
گودرز و گیو و بیژن از پادشاهان و بزرگان اشکانی بود ه اند که بتدریج درروایات ملی ایران راه یافته و درشمار پهلوانان درآمد ه اند. نام گودرز پسرش گیو بر گوترزیس و پدرش گوپهردو از اشکانیانند نیز قاب تطبیق است گذشت از این نام بیژن پسر گیو را نیز باید مسلماً از اسامی شاهان اشکانی دانست چه نام او در بیشتر فهرستهایی اشکانیان در تواریخ اسلامی به شکل ویجن و بیزن و بیژن دیده می شود و از اینروی باید چنین پنداشت که گودرزیان دسته ای از ملوک الطوایف اشکانیانند که از یک خاندان بوده اند و چون نام آنان درروایات پهلوانی راه جست باز بصورت افراد یک خاندان جلوه گر شدند. ا زاین خاندان بزرگ پهلوانی در تاریخ اشکانیان تنها دو تن یعنی گیو و پسرش گودرز را می شناسیم و چنانکه پسر کویاجی تصور کرده است بیژن را که از فهرست تاریخی خاندان اشکانیان اثر نمی یابیم( برعکس فهرستهای مورخان اسلامی) باید نام خانوادگی اخلاف گودرز داشت. از افراد دیگر این خاندان مانند رهام و هجیر و بهرام اثری در فهرست تاریخی اشکانیان در دست نیست.
بیژن نامه
بیژن نامه داستانیست منظوم در باب بیژن پهلوان معروف ایرانی پسر گیو پسر گودرز گشوادگان که بیت ذیل آغاز می شود.
کنون کار بیژن بگویم ترا بدین آب حکمت بشویم ترا
مجموعه ابیات این منظومه از 1400 تا 1900 و اصل داستان و قسمت عظیمی از آن متلقط است از داستان رزم بیژن و گرازاان در شاهنامه اما بعضی از قسمت های آن با متن شاهنامه اختلافات محلی دارد.
در پایان این داستان پنجاه بیت در کیفیت ملاقات منیژه و بیژن با فرنگیس مادر کیخسرو دیده می شود که آ[رین بیت آن چینن است:
چو زین داستان دل بپراختم سوی رزم بر دز همی تاختم
و از این سبب مسلم می شود که سازنده و گردآورنده و مکمل این داستان صاحب برزونامه یعنی خواجه عمید عطاء بن ناکوک رازی است و او عصیر از بروزنامه که خود منظومه مفصلی است داستان یا داستانهای دیگری را نیز از حماسه ملی ایران به نظم درآورده است.
علاوه بر این مقدمه داستان منیژه و بیژن و تفصیلی که فردوسی در ذکر مقدمات نظم آن بیان می کند بصراحت تمام منفرد بودن داستان و ابتدای کار شاعر را در سرودن منظومه یی که تاکنون به نظر آن دست نزده بود می رساند.
جوانی فردوسی هنگام سرودن داستان بیژن و منیژه و گرازان از ابیات مقدمه آن بخوبی برمیآید. وصف فردوسی از خویشتن و جفت خود دراین ابیات موید جوان بودن هر دوست و از فحوای کلام گوینده ثروت و آسایش او برمی آید که بنابر آنچه می دانیم متعلق به عهد جوانی و آغاز زندگی فردوسی است و حختی من چنین می پندارم که این داستان از شاهنامه ابو منصوری گرفته نشده( خاصی که در غرراخبارملوک الفرس که بنابر آنچه دیده ایم قسمت اعظم آن مستفاد از شاهنامه ابومنصوری است، موجود نیست) ودست یافتن او بر نسخه آن کتاب و نظم آن چند سال بعد و پس از مرگ دقیقی صورت گرفته است. و علاوه برا ین در عین استفاده از شاهنامه ابومنصوری نیز باید چنین پنداشت که فردوسی داستانهای مهم و منفرد دیگری مانند داستان سهراب و داستان اکوان دیو و هفتخوان رستم و بعضی دیگر از رزمهای رستم را که هر یک در عهد او شهرت و رواجی فراوان داشت از منابع دیگر استفاده و جدا جدا منظم کرده است.
متناقضات
متنقاضات در شاهنامه گاه مطالبی تقیض یکدیگر نیز دیده می شود و مثلاً پیاز قتل سیاوش رستم بانتقام خون او به توران تاخت آنجا را گشود و ویران ساخت و سه سال نیز در آن فرمانروایی کرد اما در افسانه های بعد در این کشور ویران که یک درخت نیر بر آنجای نمانده بود یکباره شاه و پهلوانان و لشکریان پدید آمده و مدتها بهسختی در برابر ایرانیان مقاومت کرده اند. چنانکه برای فتح آن اردوکشی های متعددی صورت گرفت که بعضی از آنها با شکست ایرانیان نیز همراه بود از اینجا چنین برمی آید که دنبال داستان سیاوش روایت حمله رستم به توران و ویران کردن آن لیکن شاهزاده ایران وجود داشت و فردوسی آنرا همراه داستان اصلی به نظم درآورده و در عین حال نیز داستان مستقلی درباب کیخسرو و جنگ های او با تورانیان بر دست بود که در هر یک از این دو داستان جنگ با تورانیان برافکندن سلطنت افراسیاب به نحوی شرح داده شده و این هر دو داستان بصورت اصلی خود در شاهنامه منشور نقل شده وسپس بوسیله فردوسی به نظم درآمده بود.
از اینگونه تناقض ها در شاهنامه بسیار می توان یافت و از آنجمله است تناقض که میان اقوال فردوسی در باب قتل اولاد گودرز روی داده است مثلاً در شاهنامه از قتل هفتاد پسر گودرز در جنگهای کیخسرو با تورانیان سخن می رود ولی در داستان بیژن چنین می آید که برای آل گودرز مصیبتی دشوارتر از حادثه بیژن و اسارت او نبود. پیداست که اسارت یک مرد آسانتر از قتل هفتاد کس است و بنابراین باید گفت که داستان بیژن داستانی جداگانه است و فردوسی آنرا از مآخذ مشهور خود یعنی شاهنامه ابومنصوری برنداشت.
داستان رودابه و زال در شاهنامه مقدمه ظهور رستم و داستان جنگهای بی نظیر اوست داستان منیژه و بیژن نیر بیچارگی و تدبیر و پهلوانی نمودن رستم ختام می پذیرد.
شبی چوشبه روی شسته به تیر
دگرگونه آرایش کرد ماه
شده تیره اندر سرای درنگ
زتاجش سه بهره شده زورد
سیاه شب تیره بر دشت و راغ
نموده زهرسو به چشم اهرمن
چو پولاد زنگار خورده سپهر
هر آنکه که بر زد یکی باد سرد
چنان گشت باغ و بر جویبار

نه بهرام پیرانه ونه کیوان و تیر
پیچ گذر کرد بر پیشگاه
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
سپرده هوا را به زنگار و گرد
یکی فرش گسترد از پر زاغ
چو مار سیه بازکرده دهن
تو گفتی به قیر اندر اندود چهر
چو زنگی برانگیخت زانگشت کرد
کجا موج خیزد زدریای کار

چو بگذشت یک جتر گاه این چنین
نهفته همه کارشان بازجست
کسی کز گزافه سخن راند
نگه که دکر کیست و شهرش کجاست
بدانست و ترسان شد از جان خویش
جز آگاه کردن ندید ایچ رای
بیامد پریشان ترکان بگفت
جهانخوی کرد از جهاندار یاد
که را از پس پرده مهتر بود
که را دختر آید به جای پسر
زکار منیژه دلش خیر ماند
بدو گفت از این کار ناباک زن
قراقان چنین داد پاسخ به شاه
اگر هست خود جای گفتار نیست
به گرسیوزآنگاه گفتش به درد
زمانه چرا نبرد این بند من
برو با سواران هشیار سر
نگر تا که بینی به تاخ اندر
چو گرسیوز آمد به نزدیک در
غریویدند چنگ و بانگ و باب

پس آگاهی آمد به دربان از این
به ژرفی نگه کرد کار از نخست
در فت بلا را بجنباند
بدین آمدن سوی توران چراست
شتابید نزدیک درمان خویش
دوان از پس پرده برداشت پای
که دختر زایران گزیده ست جفت
تو گفتی که بیدست هنگام باد
اگرتاج دارد بداختر بود
به از گور داماد ناید پدر
قراخان سالار را پیش خواند
هشیواره بامن یکی رای زن
که در کار هشیار ترکن نگاه
ولیکن شنیدن چو دیدار نیست
پر از خون دل و دیده پر آب زرد
غم شهر ایران و فرزند من
نگه دار مر کاخ را بام و در
ببند و کشانش بیار ایدر
از ایران خروش آمد و نوش و قوی
برآمد زایران افراسیاب

چو کیخسرو آمد به کین خواستن
زتوران زمین گم شد آن تختگاه
بپیوست با شاه ایران سپهر
زمانه چنان شد که بود از نخست

جهان ساز تو خواست آراستن
برآمد به خورشید بر تاج شاه
به آزادگان بر بگسترد مهر
به آب وفا روی خسرو بشست

به جویی که یک روز بگذشت آب
چو بوی زگیتی برو گشت راست
به چگماز بنشست یک روز شاد
به دیبا بیاراسته گاه شاه
نشسته به گاه اندورن می به چنگ
به رامش نشسته بزرگان بهم

نازد خردمند ازو جای جواب
که کین سیاوش همی بازخواست
زگردان لشکر همی کرد یاد
نهاده به سر برکیا نی کلاه
دل و گوش داده به آوای جنگ
فریبرز کاووس با گستهم

1- Kavi
2- Kava
—————

————————————————————

—————

————————————————————

39


تعداد صفحات : 39 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود