بخش اول: اهل بیت در قرآن
فصل اول: گفتهها و نظریات
کلمه "اهل البیت" در موارد بسیار زیادى از سخنان رسول اکرمصلى الله علیه وآله براىگروه خاصى که به آن حضرتصلى الله علیه وآله منسوبند، به کار رفته است. براى اینان(اهل البیت) اوصاف و ویژگىهایى بیان گشته، منزلتى شایان قرار داده شده ودر قبال آنان، حقوق و مسوولیتهاى فراوان و گوناگون و در عین حال مهم وخطیر بر عهده امت گذاشته شدهاست.
در قرآن نیز در موارد گوناگون و با تعابیر مختلف از همین گروه سخنبهمیان آمدهاست. یکى از آن تعابیر "اهلالبیت" است. از آن جایى که گروهىبه عمد یا سهو در تعیین منظور قرآن از کلمه "اهلالبیت" به راست و چپرفتهاند، لازم دیدیم که دقیقا به بحث و بررسى درباره این مطلب بپردازیم.از خداوند متعال یارى مىجوییم و بر او توکل مىکنیم و بحث را به حول وقوه او پى مىگیریم.
رسول اکرمصلى الله علیه وآله منظور از تعبیر "اهلالبیت" را در یکى از مواردى که درقرآن آمده، به شکلى غیرقابل تشکیک و تاویل تبیین کردهاست، اما با کمالتعجب باید گفت: این تصریحات هم نتوانسته است ریشه اختلاف را از بینببرد; و دلیل آن، وجود افرادى است که اصرار دارند در این مورد یا موارددیگر به صورت آشکار و پنهان و بنا به دلایلى با رسول خداصلى الله علیه وآله مخالفتکنند! تفصیل مطلب را در مباحثى که در پى مىآید بیان خواهیم کرد.
اهل بیت در قرآن
لفظ "اهل بیت" سه بار در قرآن کریم آمده است:
اول، در داستان موسىعلیه السلام، آن گاه که نوزادى کوچک بود و خانواده فرعوناو را پیدا کردند تا در آینده، دشمن و مایه اندوهشان باشد و پستان هیچ زنىرا به دهان نگرفت و خانواده فرعون در کارش درمانده شدند. آنگاه خواهرموسىعلیه السلام به آنان گفت:
هل ادلکم على اهل بیتیکفلونه لکم وهم له ناصحون فرددناه الى امهکى تقر عینها ولا تحزن; .
آیا مایلید که من شما را به خانوادهاى که دایه این طفل شوند و او را با مهربانىتربیت کنند راهنمایى کنم؟ بدین وسیله ما موسى را به مادرش برگرداندیم تادیدهاش به جمال موسى روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد.
در این آیه بیانى وجود ندارد که مشخص سازد: منظور خواهر موسىعلیه السلام ازاین تعبیر چه بود؟ آیا منظورش تمام کسانى بودند که با آن خانواده قرابت وخویشاوندى داشتند یا بعضى از آنان؟ و آیا منظورش فقط قرابت نسبى استیا نسبى و سببى؟ یا علاوه بر قرابت نسبى و سببى کسانى را که از راه ولاء و یاتربیت هم به خانواده منتسب هستند در برمىگیرد؟
گذشته از این، لفظ اهل بیتبه صیغه نکره آمده است نه به صیغه معرفه،یعنى اهل البیت.
دوم، در داستان ابراهیمعلیه السلام، آن گاه که همسرش از بشارت فرشتگان کهبهاو مژده دادند اسحاق و پس از او یعقوب را به دنیا خواهد آورد به شگفتآمد. ملائکه به او گفتند:
اتعجبین من امر الله رحمه الله وبرکاته علیکم اهل البیت انه حمیدمجید;
فرشتگان به او (زن ابراهیم) گفتند: آیا از کار خدا عجب دارى؟ (عجب مدارکه) رحمت و برکات خدا مخصوص شما اهل بیت است; زیرا خداوند بسیارستوده صفات و بزرگوار است.
در این آیه مبارکه همسر ابراهیمعلیه السلام از اهل البیتشمرده شده است; زیرااو در این آیه مورد خطاب قرار گرفته است، اما این نمىتواند دلیل این مطلبباشد که همسر هم در تمام مواردى که لفظ اهل البیت اطلاق شده، حتى درمواردى هم که قرینه مناسب براى تعیین مقصود وجود ندارد، جزء اهل بیتاست; زیرا توجیه خطاب در آیه فوقالذکر به همسر ابراهیمعلیه السلام مىتواندقرینهاى براى داخل شدن وى در زمره اهل یتباشد، اما نمىتواند دلالت کندبر این که کلمه اهل البیت، همسر را هم در برمىگیرد، به گونهاى که به مجردشنیدن این کلمه و بى هیچ قرینهاى، باید به ذهن شنونده تبادر کند. در مباحثآتى بحثبیشترى درباره این آیه خواهد آمد.
سوم، فرموده خداوند متعال:
یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقولفیطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا وقرن فى بیوتکنولاتبرجن تبرج الجاهلیه الاولى واقمن الصلاه وآتین الزکاه واطعنالله ورسوله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکمتطهیرا واذکرن مایتلى فى بیوتکن من آیات الله والحکمه ان الله کانلطیفا خبیرا.
ملاحظه مىشود که فرموده خداوند متعال: "انما یرید الله لیذهب عنکمالرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا" در میان آیاتى قرار گرفته کهزنان پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مخاطبند و بلکه جزء یکى از این آیات است. همینموجب شده که آن شبهه معروف در مراد آیه براى عدهاى پیش آید و همانگونه که خواهیم دید گروهى آن را انگیزهاى براى برانگیختن شکهایىپیرامون مفاد حقیقى آیه مبارکه قرار مىدهند.
گفتهها و اجتهادها
مراجعه به سخنان مفسران ودیگران به دست مىدهد که درباره مراد ازاهل البیت در آیه مبارکه اقوال متعددى وجود دارد. این اقوال عبارتند از:
1. ادعاى عکرمه که در بازارها ندا مىداد و مردم را براى مباهلهفرامىخواند. ادعاى وى این بود که منظور از "اهلالبیت" در آیه تطهیر فقطوفقط زنان پیامبرصلى الله علیه وآله است و احدى غیر از آنان را در بر نمىگیرد.
این گفته بنا به روایت عکرمه به ابن عباس و سعید بن جبیرهم نسبت دادهشده است. چنان که این ادعا را به مقاتل هم نسبت دادهاند. به عطاء، کلبى،سعیدبن جبیر و عروه بن زبیر هم که مدعى بود این آیه در خانه عایشهفرود آمد نسبت داده شده است.
2. گروهى گفتهاند: منظور اصحاب کساء است، یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله، على،فاطمه، حسن، حسینعلیهم السلام و همسران پیامبرصلى الله علیه وآله.
بعضى همسران پیامبرصلى الله علیه وآله و اصحاب کساء را بدون پیامبرصلى الله علیه وآله آوردهاند.این عقیده فخر رازى و خطیب بغدادى است که قسطلانى از بخارى روایتکرده است. .
3. گفتهاند: منظور پیامبرصلى الله علیه وآله است و بس.
4. گفتهاند: منظور بنى هاشمند و زنان را در بر نمىگیرد.
5. گفتهاند: منظور کسانى است که در پایینترین جد پیامبرصلى الله علیه وآله با او نسبتدارند و نیز گفته شده: هر آن کس که با پیامبرصلى الله علیه وآله پیوند رحمى دارد. و نیزگفته شده: هر آن که با او پیوند نسبى یا سببى دارد.
6. ابو حیان گفته: از آن جا که اهل البیتشامل زنان پیامبرصلى الله علیه وآله و پدرانآنان مىشده، لفظ مذکر بر مونث غالب آمده است.
7. گفته شده: منظور زنان است و تمامى بنى هاشم که صدقه بر آنانحرام شد.
8. گفته شده: "اهلالبیت" على، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام هستند. بعضىاز اقوال و روایات تصریح دارد که پیامبرصلى الله علیه وآله هم جزء آنان است. این گفته بهانس بن مالک، واثله بن اسقع ، ابو سعید خدرى، عایشه و ام سلمه نسبت دادهشده است. طحاوى، کنجى شافعى، ذهبى و قمى بر آن اصرار داشته و نیزعقیده مجاهد، قتاده، کلبى و بلکه عقیده جمهور و بیشتر مفسران همیناست. حتى بعضى گفتهاند: مفسران اجماع دارند و جمهور روایت کردهاندکه این آیه درباره اهل کساء فرود آمد. گفتهاند: منظور مدعى اجماع مفسراناین است که مفسران بر این مطلب اجماع دارند که آیه مبارکه شامل آل البیتاست و آنان اصحاب کساء مىباشند، اما درباره این که آیا زنان پیامبرصلى الله علیه وآله راهم دربر مىگیرد یا نه، اختلاف نظر است. یا منظور، اجماع کسانى است کهنظرشان در مورد شان نزول و مانند آن قابل اعتناست و عکرمه و مقاتل ازاین افراد نیستند، زیرا این مساله به خبر دادن از پیامبرصلى الله علیه وآلهیا کسانى از صحابهبرمىگردد که گفته آنان معتبر است، در حالى که مقاتل و عکرمه متهم بهدروغگویىاند.
بعضى از روایات، امامان دوازده گانهعلیهم السلام را هم اضافه کرده است. بعضىمدعىاند که امامیه اجماع دارند که آیه تطهیر شامل تمام امامانعلیهم السلام مىشود.
نتیجه گفتهها
اگر در این گفتهها به دقتبنگریم، خواهیم یافت که تمام آنها پیرامونسه عنصر دور مىزند.
اول، دخول زنان در مراد از کلمه "اهل البیت" یا به طور مستقل یا بااصحاب کساء یا با سایر بنىهاشم یا با افرادى که دایره شمول گستردهتر یاتنگترى دارد.
دوم، دخول خویشاوندان پیامبرصلى الله علیه وآله; یعنى، بنىهاشم، غیر از اصحاب کساء;یعنى، کسانى که صدقه بر آنان حرام است و با پیامبرصلى الله علیه وآله خویشاوندى نسبىدارند. بعضى زنان پیامبرصلى الله علیه وآله را مىافزایند و بعضى هم در نفى آنان اصراردارند.
سوم، اختصاص اهل البیتبه اصحاب کساء. گروهى با استناد به روایاتچندى که در این باره تصریح دارد، سایر امامان دوازدهگانه را هم بدانمىافزایند.
تمامى دلایل در حقیقتبه نفى یا اثبات این عناصر برمىگردد، اگرچه دربیان آنچه که در اثبات آن مىکوشند با هم اختلاف جزئى دارند.
نهایت امر این که، آنچه بعضى بیان کردهاند که منظور آیه تطهیر شخصپیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است و به نظر مىرسد که زاید بر عناصر سه گانه فوق الذکراست، کسى را نیافتیم که در اثبات آن استدلال کرده یا بدان ملتزم شده و آن رامبناى عقیده خویش قرار داده باشد. از این رو، نیازى به نفى یا اثبات آن دربحثخود نمىیابیم. در این جا تنها به بررسى و بیان مطالبى خواهیمپرداخت که ارتباط مستقیمى با عناصر سهگانه فوق دارد.
فصل دوم: آیه تطهیر در تفسیر پیامبرصلى الله علیه وآله
بدون شک رسول اکرمصلى الله علیه وآله آگاهترین مردمان به قرآن، معانى، اشارات واهداف، و به هنگام پیچیدگى امور و نیاز به توضیح و یا تصحیح آن، مرجع وملاذ دیگران است. آنچه در این جا نظرمان را به خود جلب مىکند این استکه بعضى اوقات – بى آنکه پرسشى در کار باشد – رسول اکرمصلى الله علیه وآله حتى درمواردى که در ابتدا گمان مىرود از امور واضح است، دستبه کار شدهبه توضیح و تبیین آن مىپردازد. با این حال، هنگامى دچار شگفتى مىشویم کهمىبینیم خط بازىهاى سیاسى و تعصبات جاهلى تلاش دارد همان چیز رابا دستان خیانتگر خویش دچار تحریف و دگرگونى سازد که رسول خداصلى الله علیه وآلهبه توضیح، تثبیت و تصحیح آن پرداخته است و گویا از وراى پردهاى شفافبه غیب مىنگریسته است. لیکن از آن جایى که این تلاش مذبوحانه به حذف،زیادت و یا تحریف نص قرآن منجر شده، تقریبا ممتنع و غیر عملىنموده است.
آنان براى رسیدن به اهداف شوم و نامیمون خود کوشیدهاند که به جاىتحریف مبانى و کلمات قرآن، به تحریف معانى و دلالتهاى آن بپردازند.امام باقرعلیه السلام در نوشته خود به سعد الخیر، به همین مطلب اشارهفرموده است. آن جا که مىفرماید:
اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم یروونه ولا یرعونه والجهالیعجبهم حفظهم للروایه والعلماء یحزنهم ترکهم للرعایه .
آنان حروف و کلمات قرآن را محفوظ داشته، حدود و قوانین آن را تغییردادند، قرآن را روایت مىکنند، اما حدودش را رعایت نمىکنند. جاهلان ازاین که روایت قرآن را حفظ کردهاند تعجب مىکنند و عالمان از این که حدودآن را ترک کردهاند اندوهگین هستند.
این دقیقا همان چیزى است که در مورد آیه تطهیر به وقوع پیوست.آیهاى که درباره اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله، که مرکز رسالت و محل رفت و آمدفرشتگان هستند نازل گشت. زیرا به رغم تاکیدهاى فراوان و پى در پىپیامبرصلى الله علیه وآله که چندین ماه و شاید تا زمان وفات آن حضرت تداوم داشت،مبنى بر این که مراد از "اهل بیت" در آیه تطهیر، فقط اهل کساء هستندو به استناد این آیه مبارکه از تمامى گناهان پاکیزهاند; هجوم دیوانهوارىرا مىیابیم که هدف آن منحرف نمودن این مساله از جایگاه حقیقىاشو برانگیختن شبهاتى پیرامون دلالت آیه مبارکه است، حتى اگر به قیمتتکذیب پیامبر صلى الله علیه وآله و رد گفتار آن گرامى به صورتى زیرکانه و پنهانىتمام شود!
روایت مفسر قرآن
روایات بسیار زیاد آمده که تاکید دارد مقصود از "اهل بیت" در آیهتطهیر، اهل کساء هستند. این روایات را دانشمندان و عالمان حدیث مذاهبمختلف نقل کردهاند و گذشته از این که از طریق شیعه متواتر است، از طریقاهل سنت هم به تواتر روایتشده است. اهل کساء عبارتند از: پیامبر اکرم،على، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام.
محقق کرکىرحمه الله مىگوید: "گذشته از روایات شیعه، که از شمار بیروناست، این مساله به تواتر رسیده، مفید یقین مىباشد. کدام حدیث در سنت ازاین روایت محکمتر است که روایات اهل سنت و رجال شیعه امامیه – پیروانحقیقت که یاران خاص و خالص اهلبیت مىباشند – بر نقل آن اتفاق نظردارند و اگر قرار باشد که از راه سنت آن را رد کنند، هیچ روایتى در سنتنمىماند مگر این که مردود باشد."
به تعبیر مسکانى: "روایات درباره آن فراوان است." و به تعبیر دیگرى:"کثرت آن قابل شمارش نیست."
دیگرى گفته: "مفسران اجماع دارند و جمهور روایت کردهاند."
این مطلب را این گونه تفسیر کردهاند که مفسران در شمول آیه تطهیر براهل کساء اجماع دارند. اختلاف در این است که آیا همسران پیامبرصلى الله علیه وآله هم درآن داخل هستند یا نه؟ یا منظور، اجماع کسانى است که در امر شان نزول ومانند آن گفته آنان معتبر است. نقل این گفته پیش از این آمد.
علامه طباطبائىرحمه الله مىگوید: "این روایات فراوان است و بر هفتاد حدیثافزون مىشود. روایاتى که در این باره از طریق اهل سنت آمده، بر روایاتى کهاز این دست از طریق شیعه رسیده فزونى دارد. اهل سنت آن را از طرقفراوان از امسلمه، عایشه، ابوسعید خدرى، سعد، واثله بن اسقع، ابوالحمراء،ابن عباس، ثوبان غلام پیامبرصلى الله علیه وآله، عبد الله بن جعفر، على و حسن بن علىعلیهما السلامروایت کردهاند که نزدیک به چهل طریق مىشود. شیعه آن را از على، سجاد،باقر، صادق، رضاعلیهم السلام، ام سلمه، ابوذر، ابولیلى، ابوالاسود دئلى، عمرو بن میموناودى و سعد بن ابى وقاص از چند طریق روایت کردهاند."
با مراجعه به این روایات و سندهاى آن روشن مىشود که راویان آن بیشاز این است. کافى استبدانیم که یکى از دانشمندان پیرامون آیه تطهیر کتابىتالیف کرده و اولین مجلد آن را که بالغ بر چهارصد صفحه مىشود به بیانمتون حدیث اختصاص داده است. وى این روایت را از بیش از پنجاه تن ازصحابه نقل کرده است. این گذشته از طرق بسیار فراوانى است که از اماماندوازدهگانه عصمت و طهارتعلیهم السلام و نیز از طریق تابعین وایتشده است. اینکتاب را سیدعلى موحد ابطحى تحت عنوان آیه التطهیر فى احادیثالفریقین [ آیه تطهیر در احادیثشیعه و سنى] نوشته است. خداوند او راپاداش نیکو دهد.
قندوزى حنفى پس از نقل گفته موده القربى که مىگوید: رسول خداصلى الله علیه وآلهپس از فرود آمدن آیه: وامر اهلک بالصلاه واصطبر علیها…، مدت نه ماهبه در خانه فاطمه مىآمد و مىگفت: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجساهل البیت و یطهرکم تطهیرا; چنین گفته: "این خبر از سىصد تن از صحابهروایتشده است."
نکته جالب این که: آن مرد منحرف از علىعلیه السلام و خاندان او هم کهتلاش دارد بیشتر روایاتى را که در فضایل آنان آمده انکار کند، راهى جزاعتراف به صحتحدیث کساء نیافته است. وى مىگوید: "اما حدیث کساءصحیح است."
در این جا به مقدارى که این فرصت اندک به ما اجازه دهد به حدیثکساء و منابع آن اشاره مىکنیم. سپس مراد آیه تطهیر را بیان و مشخصخواهیم کرد که این آیه مبارکه بر خصوص آنان تطبیق مىکند، بدون این کهبخواهیم ظهور سیاق را از بین ببریم، بلکه سیاق آیه هم به صورت قوى وکاملا آشکارى این مطلب را تقویت و تایید مىکند. سپس به دلایلىاشاره مىکنیم که دیگران در تایید اقوال خویش آوردهاند، مانند کارى که درفصل اول کردیم.
منابع حدیث کساء
حدیث کساء، متون فراوانى از طریق بسیارى از صحابه و تابعین دارد. تماماین متون مىرساند که رسول خداصلى الله علیه وآله پارچهاى به دست گرفت و على، فاطمه،حسن و حسینعلیهم السلام را زیر آن برد و فرمود:
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا.
بعضى از روایات مىگوید: پیامبرصلى الله علیه وآله براى پاکیزگى آنان دعا فرمود.
این همه تاکید چرا؟
ملاحظه مىشود که رسول خداصلى الله علیه وآله اصرار شدیدى بر این مساله داشت وتلاش کرد تا هرچه بیشتر به ثبوت، تاکید و نیز رسوخ آن در بینش مردمبپردازد.
آنگاه به زدودن هرگونه شبهه یا شک و تردیدى درباره مصادیقاهل بیت در آیه تطهیر پرداخت و هر فرصتى را از صاحبان اغراض سیاسى وتمایلات و تعصبات جاهلى براى تحریف یا تضعیف آن گرفت.رسول اکرمصلى الله علیه وآله این کار را از طریق شیوه عملىاى که در پیش گرفت وطرح بسیار مناسبى که پیاده کرد، اجرا نمود، چه آن حضرتصلى الله علیه وآله مدتشش ماه هرگاه که براى نماز از خانهاش بیرون مىرفت، به حجره فاطمهعلیها السلاممىآمد و مىگفت:
الصلاه یا اهل البیت، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیتویطهرکم تطهیرا.
نماز، اى اهلبیت! و آنگاه آیه مبارکه تطهیر را تلاوت مىفرمود.
این مطلب از چندین نفر روایتشده است. بعضى نه ماه گفتهاند.
به نظر ما ممکن استیکى از دو رقم 9 و 6 [که در عربى بدین صورتنوشته مىشود: تسعه – سته] به دلیل نبود نقطه در سابق و نیز نزدیکىرسم الخط دو لفظ به هم، تصحیف دیگرى باشد.
چهل صبح ، یک ماه ، هفت ماه ، هشت ماه ، ده ماه ، هفده ماه ونوزده ماه . در برخى از منقولات رقم معینى بیان نشده است. همچنینگفتهاند: پیامبرصلى الله علیه وآله تا آخر عمر بدین کار ادامه داد. بعضى گفتهاند: "این خبربا اسناد، از سىصد تن از صحابه روایتشده است. بعضى هجده ماه و بعضىده ماه گفتهاند."
راز اختلاف
روشن است که اختلاف در مدت، نه موجب سستى روایت مىشود ونه موجب شک در اصل واقعه. آنچه مىتوان در اینجا بیان کرد و به پذیرشنزدیک مىنماید، این است که هر یک از ناقلان آنچه را خود دیده، نقل کردهاست. شاید بعضى یک ماه، بعضى دیگر شش ماه یا هشت ماه و یا تا آخرزندگانى رسول اکرمصلى الله علیه وآله مراقب این کار بودهاند. همین گونه است در موردسایر ارقامى که بیان شد. بر این اساس هر کدام از راویان مشاهدات شخصىخود را بیان کرده بدون این که مشاهدات دیگران را نفى کند. نیز ممکن استرسول اکرمصلى الله علیه وآله این کار را در چند برهه جدا از هم که طى هر کدام استمرارداشته، انجام داده باشد. در آغاز فصل پنجم وجه کاملتر و معقولترى را درجمع این ارقام خواهیم آورد. ان شاءالله تعالى.
آیه تطهیر و زنان پیامبرصلى الله علیه وآله
اخبار و روایات مىرساند که آیه تطهیر، زنان پیامبرصلى الله علیه وآله رادر بر نمىگیرد. این روایات، هر گونه شک و شبههاى را در این باره نفى کردهاست; چه با صراحت تمام بیان مىدارد که رسول اکرمصلى الله علیه وآله از ورود عایشه بهزیر پارچه جلوگیرى کرد و نیز تصریح دارد که عایشه از اهلبیت نیست.در مورد ام سلمه و سایر زنان پیامبرصلى الله علیه وآله نیز چنین است. در این باره به متونمختلف زیر توجه فرمایید:
در واقعه کساء، عایشه به پیامبرصلى الله علیه وآله گفت: آیا من هم از اهلبیت توهستم؟ پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: برو کنار، تو پایان خوشى دارى.
در متن دیگرى آمده: آن حضرتصلى الله علیه وآله زینب را از این که همراه آنان زیرپارچه کساء رود بازداشت و به او فرمود: در جاى خود بایست. تو، انشاءاللهتعالى، پایان خوشى دارى.
متون دیگر مىگوید: در آن موقع ام سلمه گفت: خداوندا! مرا از آنانگردان! پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: در جاى خود باش، تو خوبى.
یا گفت: یا پیامبر خدا! آیا من از آنان هستم؟ فرمود: تو بر جاى خود باش،تو خوبى.
یا گفت: من نیز آمدم تا همراه آنان زیر پارچه روم. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:درجاى خود باش. تو خوبى.
یا گفت: اى رسول خدا! مرا هم با آنان داخل کن. فرمود: اى ام سلمه! تو اززنان شایسته من هستى، اما در این مکان احدى وارد نمىشود، مگر این که ازمن باشد.
یا اینکه پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: تو پایان خوشى دارى یا تو خوبى.
یا اینکه ام سلمه گفت: اى رسول خدا! آیا من از اهل بیت تو نیستم؟فرمود: تو پایان خوشى دارى. تو از همسران پیامبرى.
یا فرمود: تو پایان خوشى دارى و از بهترین همسران من هستى.
یا گفت: آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمود: تو پایان خوشى دارى اما ایناناهل من هستند.
تکرار حادثه
روشن است که هرگاه نقل یک واقعه متعدد شود، اجمال و تفصیل، و بیانبعضى از خصوصیات و حذف آن در مواردى، نقل حرف به حرف نص واقعهو یا نقل به معناى آن، امرى عادى و طبیعى باشد، نه موجب سستى روایت ونه باعث ضعف آن.
بعضى مىگویند: "ظاهرا این کار پیامبرصلى الله علیه وآله چند بار در خانه ام سلمهتکرار شده است. آنچه بر این گفته دلالت دارد، اختلاف هیئت اجتماع آنان وچیزى که ایشان را زیر آن قرار داد و دعاى پیامبر براى آنان و نیز پاسخامسلمه است."
شاید این کار در خانه زنان دیگر پیامبرصلى الله علیه وآله هم تکرار شده باشد،همانگونه که روایت زیر بر آن دلالت دارد. این روایت مىگوید: عایشه ازپیامبرصلى الله علیه وآله اجازه خواست که او هم زیر پارچه رود، اما پیامبرصلى الله علیه وآله او را از اینکار بازداشت و فرمود: کنار برو. در مورد زینب، همسر دیگر پیامبرصلى الله علیه وآله نیزهمینطور است.
مستفیض یا متواتر
بعضى تلاش کردهاند تا در تواتر حدیث کساء تشکیک کنند. بدین اعتبارکه متضمن این معناست که على و فاطمه زهراعلیها السلام در کنار رسول خداصلى الله علیه وآلهخوابیده بودند، اما معقول نیست که اینان در مقابل دیدگان مردم بیگانهبخوابند. همینطور معقول نیست که همسر پیامبرصلى الله علیه وآله تمایل خود را براىخوابیدن در کنار شوهرش [پیامبرصلى الله علیه وآله] در حالى ابراز دارد که مردم پیرامونآنان حضور دارند و صداىشان را مىشنوند و آنان را مىبینند.
معناى این سخن آن است که این واقعه در داخل خانه و آنجا که احدىغیر از پیامبرصلى الله علیه وآله و على و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام و ام سلمه حضورنداشت، به وقوع پیوسته است. لذا افراد دیگرى در آنجا حاضر نبودهاند تا اینواقعه را به طور مستقیم و آنگونه که خود دیدهاند، نقل کنند. بنابراین، نقلروایت در همین افراد منحصر مىشود.
آرى، ممکن است که عمر بن ام سلمه که در آن موقع پنجیا شش ساله بود،در این واقعه حضور داشته و آن را بنابر دید خود نقل کرده باشد.
بنابراین معلوم مىشود کسانى که غیر از این شش تن واقعه را نقل کرده وبه نام احدى از اینان تصریح نکردهاند، واسطه نقل را انداختهاند.
از آنچه گذشتبه دست مىآید که حدیث کساء در تمام طبقات متواترنیست، بلکه مستفیض است; زیرا روایت آن منحصر به چهار تن از این افرادشش گانه است; زیرا ما روایت این حدیث را نه از پیامبرصلى الله علیه وآله دیدهایم و نه ازفاطمه.
پاسخ ما این است که:
1. شاید کسانى روایت على و حسن و حسینعلیهم السلام را با وجود این که امامانمعصوم و پاکیزهاند، نپذیرند، بلکه لازم بدانند که دیگران هم به آنان منضمباشند تا روایت اینان به نظرشان صحیح آید.
2. این مساله – همانگونه که بیان شد – از دهها تن از صحابه، از طرقگوناگون و الفاظ مختلف نقل شده است. موحد ابطحى در کتاب خود"آیهالتطهیر فى احادیث الفریقین" تعداد زیادى از این روایات را آورده است.
غیر معقول است که در تمام این روایات، واسطهها حذف شده باشند.آرى، ممکن است در یک یا دو و احتمالا سه مورد، بنا به دلایل استثنایى وغیر دائمى، واسطهها حذف شوند، اما حذف آن در دهها مورد آن هم در یکمساله خاص، بىنهایتبعید و بلکه غیر معقول و غیر قابل قبول به نظرمىرسد.
3. شمارى از این راویان تصریح کردهاند که خودشان در این واقعه حضورداشته و آن را از نزدیک با چشمان خود مشاهده کردهاند و یا پیامبرصلى الله علیه وآله راچندین ماه دیدهاند که به در خانه فاطمهعلیها السلام مىآمد تا مضمون آیه مبارکه راتاکید نماید. این بدان معناست که واسطه نه عمدا حذف شده است و نه سهوا.
4. راویان بخشى از این روایات با صراحت گفتهاند که تصریح پیامبرصلى الله علیه وآلهمبنى بر فرود آمدن این آیه درباره پنج تن را به گوش خود و یا از على یافاطمه یا حسن و حسین شنیدهاند. همین تواتر نقل براى ثبوت مساله کافىاست و هرگاه این مطلب از رسول خداصلى الله علیه وآله ثابتشود، تکذیب پیامبرصلى الله علیه وآله کفرو خروج از دین است و حتى تکذیب علىعلیه السلام که همواره با حق است و حق بااو و نیز سایر پنج تن; زیرا تکذیب آنان، تکذیب پیامبرصلى الله علیه وآله است.
5. چرا این نویسنده مدعى است که در حدیث کساء آمده که فاطمه زیرپارچه در کنار علىعلیه السلام و پیامبرصلى الله علیه وآله و حسن و حسینعلیهما السلام و در مقابل دیدگانمردان بیگانه خوابید؟! در حالى که این حدیث تصریح دارد که پیامبرصلى الله علیه وآله آنانرا جمع کرد و با پارچه پوشید و آن گاه این آیه شریفه فرود آمد. روایت جابربه نشستن زیر پارچه و نه خوابیدن زیر آن تصریح دارد. جابر بن عبدالله ازعلىعلیه السلام روایت کرده که آن حضرت به پیامبرصلى الله علیه وآله گفت: نشستن ما زیر اینپارچه چه فضیلتى دارد؟ این همان روایتى است که همین نویسنده بدان استنادو اعتماد کرده و همانگونه که ملاحظه کردید در آن هیچگونه ذکرى از خوابنشده است!
فصل سوم: از گفتههاى ضعیف تا دلایل ضعیفتر
از گفته هایى که ملتزمان بدان کوشیدهاند در اثبات آن ادلهاى اقامه کنندجز دو گفته باقى نمانده است:
1. اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله بنى هاشم هستند; 2. اهل بیت، امت محمدصلى الله علیه وآله یاخصوص پرهیزگاران امت اویند.
به زودى روشن خواهد شد که این دو عقیده با دلایل خود هم چون سرابىاست در بیابان هموار بى آب که شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آنشتابد و چون بدان جا رسد هیچ آبى نیابد.
عدم شمول بنى هاشم
با احادیث زیر استدلال کردهاند که آیه تطهیر شامل همه بنى هاشم استیا همراه با زنان پیامبرصلى الله علیه وآله و یا بدون آنان.
1. حدیث زید بن ارقم که پیش از این آمد.
2. حدیث ابن عباس که در آن آمده: خداوند خلق را دو قسم کرده و مرادر قسمتبهتر قرار داده است… سپس قبایل را خاندانى چند و مرا در بهترینخاندان قرار داد. این فرموده خداوند متعال است که: "انما یرید الله لیذهب عنکمالرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا" من و اهل بیت من پاکیزه از گناهان هستیم.
3. روایت زید بن ارقم در پاسخ به حصین که از او پرسید: چه کسانىاهل بیت پیامبرند؟ زنانش؟ زید پاسخ داد: نه به خداى سوگند، چه بسا زنمدتى با مرد زندگى کند، سپس مرد او را طلاق دهد و زن به نزد پدر و قومخود باز گردد. اهل بیت پیامبر، اهل و عصبه اویند، آنان که پس از او از صدقهمحروم شدند.
4. صلاحیت لفظ "اهل بیت" براى شمول زنان و آل او. چرا که مراد ازبیت، هم خانه مسکونى است و هم خانه نسبى.
کنجى شافعى سه ایراد بر گفته زید بن ارقم گرفته که عبارتند از:
1. زید بن ارقم گفته: اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله کسانى هستند که پس از او ازصدقه محروم شدند، در حالى که محرومیت از صدقه به پس از وفاتپیامبرصلى الله علیه وآله اختصاص ندارد، بلکه پیش از وفات را هم در بر مىگیرد.
2. محرومان از صدقه منحصر در افراد مذکور نیست، بلکه بنى عبدالمطلبهم از صدقه محروم بودند.
3. بنا بر قول صحیحتر، آل مرد، غیر از خود اویند. بنابراین، بر اساس گفتهزید، امیر المومنین علىعلیه السلام از دایره اهل بیتخارج مىشود.
بعضى معتقدند که منظور کنجى از عبارت اخیر این است، همان گونه کهزن پس از مدتى زندگانى با شوهر به خاطر طلاق از دایره بیتخارج مىشود،داماد هم اگر از دختر تابع خانه جدا شود، از آن خانه بیرون مىشود. چهملاک در هر دو یک است. بنابراین، همانگونه که همسران پیامبرصلى الله علیه وآله ازاهل بیتخارج هستند، على هم از آنان خارج مىشود.
ممکن است گفته شود: این توجیه سخن کنجى بى جاست; زیرا زید بنارقم تاکید کرده که اهل بیت، اهل و عصبه مرد هستند، و علىعلیه السلام هم از عصبهپیامبرصلى الله علیه وآله است. پس معنا ندارد که کنجى از زید بن ارقم ایراد بگیرد کهعلىعلیه السلام را از دایره اهل بیتبیرون مىکند، اما بعضى از محققان، عبارتکنجى را به نحو دیگرى توضیح دادهاند که ممکن است گفته شود این توجیهنزدیکتر به قبول است. حاصل این توجیه چنین است:
علىعلیه السلام بنا بر نص آیه مباهله نفس پیامبرصلى الله علیه وآله است; بنابراین، از مدلول آیهخارج مىشود [چون آل مرد غیر از خود اویند.] در حالى که پیامبرصلى الله علیه وآله و هرآن کس که به منزله اوست، چنان که نزد بیشتر عالمان و محققان معلوماست، در مدلول آیه داخل مىباشد. ما ضمن پذیرش این توجیه، احتمالمىدهیم که به هنگام نوشتن اشتباهى رخ داده باشد. بدین معنا که مىخواستهبنویسد رسول الله، ولى نوشته امیر المومنین. با این حال احتمال اشتباه درنوشتن معمولا ضعیف است. بنابراین، چارهاى جز پذیرش آنچه گذشتنیست. ما به ایرادهاى کنجى بر گفته زید بن ارقم چند مورد مىافزاییم:
1. این تفسیر زید از اهل بیت اجتهاد اوست. هرگاه چیزى غیر از آن ازرسول خداصلى الله علیه وآله ثابتشود، معیار کلام رسول خداصلى الله علیه وآله خواهد بود نه اجتهادزید و نه اجتهاد دیگرى; زیرا گفته دیگران، اجتهاد در مقابل نص است. همانگونه که هنگام بیان متون متواتر و صحیح حدیث کساء در اوایل کتابملاحظه کردید، ثابتشده که رسول اکرمصلى الله علیه وآله مراد از اهل بیت را معینفرموده است.
2. اگر سخن زید درستباشد بر رسول خداصلى الله علیه وآله لازم بود که عباس،فرزندانش، عقیل، جعفر و دیگر نزدیکانش را زیر عبا آورد و از جلو خانهآنان بگذرد و این آیه را تلاوت کند.
3. معلوم نیست که مرد از بیت، بیت نسبى و اصل و عصبه پیامبرصلى الله علیه وآله و یاخانه مسکونى و یا هر دو باشد. چه پیش از این آمد که با ملاحظه آیات وسیاق آن و کاربردهاى وارده، ارجح این است که مراد از بیت، بیت نبوت ورسالتباشد. اعضاى این بیت، از طریق راهنمایى پروردگار به واسطهرسول اکرمصلى الله علیه وآله شناخته مىشوند; زیرا خداوند است که افرادى را که شایستگىمقام والا و رفیع را در اثر تلاشها و مجاهدتهاى خویش دارند مىشناسد.
پیش از این آمد که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله اهل بیت را منحصر به آل عبا و ائمهدوازدهگانهعلیهم السلام کرده است. اگر هم بپذیریم که منظور، خانه مسکونى استباید همان گونه که گذشتخانه خاصى باشد که رسول اکرمصلى الله علیه وآله اهل کساء رادر آن گرد آورد.
4. زید در صدد بیان مراد عبارت اهل بیت در آیه تطهیر نیست، بلکهحدیث ثقلین را تفسیر مىکند.
هر چند زید بنا به آنچه بیان کردیم در این تفسیر خود دچار اشتباه شده،اما ممکن است راى وى در مورد عبارت "اهل البیت" در آیه تطهیر خلافآن باشد، خصوصا که وى اصراء پیامبرصلى الله علیه وآله در تطبیق آیه بر خصوص اهل کساءرا دیده و شاهد بوده که پیامبرصلى الله علیه وآله چندین ماه و بلکه تا زمان رحلتبه اینامر ادامه داد.
در خصوص حدیث ابن عباس نکات زیر را بیان مىداریم:
1. این حدیث دلالت ندارد که مراد از اهل بیت، همه بنىهاشم یا تمامکسانى است که پس از پیامبرصلى الله علیه وآله از صدقه محروم شدند، چنان که زید بنارقم مدعى بود.
2. حدیث ابن عباس با حدیث کساء که پیش از این آمد منافاتى ندارد;زیرا مراد این است که عنایت ربانى بر این تعلق گرفته که پیامبرصلى الله علیه وآله ازخانوادهاى با شرافت، پاکیزه، و داراى مجد و فضیلتباشد. حال اگر اینپیامبر پس از آن که به پیامبرى رسید، اهل بیتى داشت که از گناهان پاکیزهبودند، خلاف قاعده نخواهد بود; زیرا پیامبرصلى الله علیه وآله در بهترین خانوادههاىقریش قرار داده شد. آن گاه اهل بیت او آمدهاند که آنان هم در دامان نبوتپاکیزه از گناهان تربیتشدند. بنابراین، وجود اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله در طولوجود آن حضرت به عنوان پیامبر مىباشد نه در عرض آن.
3. اگر پیوندهاى قبیلهاى معیار بود، مىبایست ابوطالب و امثال او هم ازگناهان پاکیزه باشند، در حالى که این گونه نیست. این به دست مىدهد کههرچند قبیله و خانواده اثر بزرگى دارد اما نه همه چیز است و نه سبتبههمگان چنین مىباشد. بنابراین، باید به پیامبرصلى الله علیه وآله مراجعه کنیم تا در عمل،پاکیزگان را براى ما معرفى کند و آنان را از دیگران متمایز سازد. این ازیک سو، از سوى دیگر نوحعلیه السلام مىگوید:
… رب ان ابنى من اهلى وان وعدک الحق وانت احکم الحاکمین قال یانوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح ;
بار پروردگارا! فرزند من از اهل من است و وعده تو هم حق است و تو کهقادرترین حکمفرمایانى. خداوند به نوح خطاب کرد که فرزندت هرگز با تواهلیت ندارد. او را عملى بسیار ناشایسته است…
ملاحظه مىکنید که خداوند به نوح وعده داده که او و خاندانش رانجات دهد. نوح از خداوند مىخواهد که به وعدهاش عمل کند. پاسخ مىرسدکه پسر نوح به سبب معصیت از اهل وى نیست، در حالى که از نزدیکترینافراد اوست.
این دلالت دارد که معیار اهل بیتبودن قرابت نیست، بلکه معیار اصلى،عمل صالح است. حسن بن موسى بن على وشاء از امام رضاعلیه السلام در حدیثىپیرامون پسر نوح روایت کرده که آن حضرت فرمود: "هرگز، او پسر نوح بود،اما از آن جایى که معصیتخداى – عز وجل – کرد، خداوند او را از پدرشنفى نموده همین طور هر کس از ما باشد و اطاعتخداى – عز وجل نکند – ازما نیست و هرگاه تو از خداى – عز وجل – اطاعت نمایى، از ما اهل بیتهستى."
امام صادقعلیه السلام فرمود: "هر کس از شما تقواى الهى پیشه کند و کار شایستهانجام دهد، از ما اهل بیت است." راوى گفت: از شما اهل بیت؟! فرمود:"[آرى] از ما اهل بیت، ابراهیم در این مورد فرمود: هر کس از من پیروىکند، همانا که از من است."
از این جهت است که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله درباره سلمان فارسى فرمود: "سلماناز ما اهل بیت است."
به همین جهت است که کسانى از زنان پیامبرصلى الله علیه وآله که مرتکبمخالفتهاى بزرگى – چه در زمان حیات حضرت و چه پس از رحلت او -شدند، از اهل بیت او نیستند.
توجیه نادرست گفته زید
ابن کثیر تلاش کرده تا مراد زید بن ارقم را توجیه کند. او احتمال مىدهدکه مقصود زید این باشد: مراد از اهل، فقط زنان نیستند، بلکه آنان همراهآل [خاندان]، اهل مرد را تشکیل مىدهند. این احتمال براى جمع بین قرآن واحادیث پیشین – اگر صحیح باشد چه بعضى از اسانید آنها ایراد دارد – ارجحاست. خداوند [به حقیقت امر] آگاهتر است.
به نظر ما این توجیه نادرست است; زیرا سخن دیگر زید بن ارقم کهابنکثیر بدان اشاره کرده منافاتى با این سخن زید ندارد; زیرا متن سخن وى درآن کلام چنین است: به او گفته شد: آیا زنانش از اهل بیت او نیستند؟ زیدگفت: زنانش از اهل بیت اویند، لیکن اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله کسانى هستند کهپس از او از صدقه محروم شدند.
این سخن زید نفعى براى ابن کثیر ندارد تا بدین وسیله اثبات کند که مرادزنان پیامبرصلى الله علیه وآله و نزدیکان نسبى او هستند; زیرا:
1. زید پس از آن بیان کرده که مراد از اهل بیت کسانى هستند که پس ازپیامبرصلى الله علیه وآله از صدقه محروم شدند و این بر زنان پیامبرصلى الله علیه وآله صدق نمىکند.
2. ظاهرا این گفته زید: زنانش از اهل بیت اویند، استفهام انکارى است کهادات استفهام به منظور تخفیف حذف شده است و اقرار زید مبنى بر این کهزنانش هم از اهل اویند نمىباشد; زیرا در ادامه مىگوید: "ولیکن" و این لفظدلالت دارد که آنچه پس از آن آمده صحیح است وگرنه صحیحتر آن بود کهبگوید: "نساوه من اهل بیته وکذا من حرموا الصدقه بعده" زنانش از اهل بیتاویند، همین طور که پس از او از صدقه محروم شدند.
3. مراد بودن دیگران، جداى از زنان پیامبرصلى الله علیه وآله منافاتى با قرآن ندارد. مااین مطلب را شرح دادیم و دلایل و شواهد آن را که بر خروج زنان از مفادآیه دلالت دارد آوردیم; زیرا این مطلب در بسیارى از متون صحیح و متواتراز رسول اکرمصلى الله علیه وآله آمده است. بنابراین، ادعاى این که به این وجه جمع براىجلوگیرى از منافات بین قرآن واحادیث نیاز داریم قابل قبول نیست.
یک تذکر
تشکیک هاى ابن کثیر در صحت روایات حدیث کساء غیر معقول و غیرقابل قبول است، چرا که این روایات به طور متواتر به ما رسیده و درصحاح سته و دیگر کتب اهل سنتبا اسانید صحیح آمده است. حتى افرادىمثل ابن تیمیه معروف به انحراف از علىعلیه السلام و اهل بیت هم به صحت اینروایات اعتراف کردهاند. افزون بر این، شخص ابن کثیر هم نتوانسته در مقابلحقیقت مقاومت کند. چه آن قدر واضح و آشکار است که دریافته انکار آناز شهرت و درجه اعتبار وى خواهد کاست و لذا ناچار شده که در ادامهبگوید: "بعضى از اسانید آن ایراد دارد." این سخن وى دلالت دارد که اسانیددیگر اشکالى ندارد.
اهل بیت; امتیا پرهیزگاران؟
فردى که از نظر وى، قوىتر این است که فرقى بین "آل" و "اهل بیت"نیست، مىگوید: گفته شده آل لبیتشامل همه امت محمدصلى الله علیه وآله مىشود. اینگفته اصحاب محمد، مالک و دیگران است.
گفته شده منظور اهل بیت الحرام و خصوص پرهیزگاران امت است. خداوند سبحان فرموده: "ان اولیاو ءلا المتقون."
به نظر اینان روایت واثله بن اسقع مىتواند این مدعاى آنان را تقویت کند.چه از واثله روایتشده که:
پیامبرصلى الله علیه وآله، على، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام را زیر پارچه جمع کرد و آنچهرا که پیش از این آمد به آنان گفت:
واثله گفت: و من؟
پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: تو نیز.
به نظر ما این گفته به چند دلیل نادرست است:
1. پیش از این آمد که مراد از بیت در این آیه شریفه، بیت نبوت و رسالتاست نه بیت الحرام و غیر آن، بلکه یک احتمال قابل اعتنا در این باره کافىاست که این عقیده را از اعتبار بیندازد.
2. بحث از بیت الحرام در یک آیه قرآنى مستلزم آن نیست که مراد ازاهل بیت در آیه تطهیر هم بیت الحرام باشد.
3. این گفته، اجتهاد در مقابل نص صریح و صحیح رسول خداصلى الله علیه وآله است کهدر آن اهل بیت را براى ما معین و مورد تاکید قرار داده است.
4. روایت واثله که مخالف با تمام روایات متواتر (بسیار زیاد) است، برمطلوب آنان دلالت ندارد; زیرا اگر هم این حدیث صحیح باشد، رسولاکرمصلى الله علیه وآله از این که فرمود: تو نیز، قصد داشته است که او را تنها در دعا داخلکند، نه در اهل بیت و مدلول آیه.
5. اگر حدیث واثله صحیح باشد، پیامبرصلى الله علیه وآله به او گفت: تو از اهل منهستى نگفت از اهل بیت من. پیش از این آدم که بین این دو تعبیر فرق است وآن حضرتصلى الله علیه وآله ام سلمه را از اهل خود خواند، اما این مطلب را که ازاهل بیت او باشد نفى کرد.
6. این روایت واثله به نحو دیگرى هم نقل شده و در آن گفته واثله وپاسخ پیامبرصلى الله علیه وآله نیامده است. به منابع روایتحدیث کساء مراجعه کنید.
7. در بعضى از متون آمده وقتى که پیامبرصلى الله علیه وآله براى اهل بیتخود دعافرمود که خداوند پلیدى را از آنان ببرد و آنها را پاکیزه گرداند [ آیه راتلاوت نکرد]. واثله به او گفت: یا رسول خدا! من چه؟ فرمود تو نیز. اینبدان معناست که واثله از پیامبرصلى الله علیه وآله درخواست کرد او را در دعا داخل کند نهدر اهل کساء و پیامبرصلى الله علیه وآله هم به درخواست وى پاسخ مثبت داد. این از یکسو، از سوى دیگر جالب این جاست که بعضى از برادران ما احتمال دادهاندکه پیامبرصلى الله علیه وآله بر سبیل استفهام و انکار به او پاسخ داده نه بر سبیل قبول واقرار. قرینه احتمال این است که پیامبرصلى الله علیه وآله زنانش را از این که از اهل بیت اوباشند بیرون کرد.
8. واثله، آخرین صحابى که در دمشق مرد، از اعوان بنى امیه بود.احادیث فراوانى از وى در فضیلت معاویه روایتشده که حافظان حدیثبهبطلان و ساختگى بودن آن حکم کردهاند.
فصل چهارم: ظهور سیاقى
توجیه خطاب در آیه تطهیر به اهل بیت که اهل کساء هستند، هیچ گونهمخالفتى با سیاق آیات ندارد و بدون کوچکترین برخورد و یا شبههاى با آنموافق و هماهنگ است. در توضیح این مطلب چند نکته را بیان مىکنیم:
الف) وقتى سیاق و نظم مىتواند دلیل و حجتباشد که بدانیم گوینده از آغاز تاپیان سخن در صدد بیان یک موضوع است تا بخشى از سخن وى قرینه بخشدیگر باشد. در این صورت اگر مطلبى آمد که با آن مخالفت داشت، مخالف باظهور سیاقى بوده، موجب اخلال به جنبه بلاغى و بیانى کلام خواهد بود.
ب) هرگاه معلوم شود که گوینده در صدد بیان یک موضوع واحد نیست،بلکه چند مساله متعدد و مختلف از نظر احکام و موضوع را برمىشمارد،هرچند تحتیک هدف کلى و جامع – مثل شریعتیا دین – قرار مىگیرد، همین خود مىتواند توجیهگر بیان او بوده، بین موضوعات گوناگون جمع ومسائل مختلف آن را به هم ربط دهد. این صورت بیان موضوعات مختلفنه مخالف با ظهور سیاقى است و نه موجب اخلال به جنبه بلاغى و بیانىکلام، مگر این که متعرض مسالهاى شود که تحت آن هدف کلى، عام و جامعداخل نمىشود. همان طور که روشن است در این صورت هم مخل به بلاغتکلام است و هم مخالف با ظهور سیاقى آن.
ج) وحدت سیاق، مستلزم وحدت موضوع و حکم نیست; زیرا ممکن است،شیوه بیان ایجاب کند که گوینده بعضى از جنبههاى دیگر مساله مورد نظر راهم، اگرچه از نظر طبیعت و ماهیتبا آن اختلاف داشته باشد بیان کند. ازامام باقرعلیه السلام روایتشده که فرمود: "هیچ چیزى مانند قرآن از عقل و قیاسانسان، به دور نیست، چه اول یک آیه درباره چیزى است و آخر آن دربارهچیز دیگر و سخن متصلى است که قابل تصرف به چندین وجه مىباشد."
امام صادقعلیه السلام فرمود:
"اى جابر! همانا که قرآن باطنى دارد و باطن آن، ظاهرى و هیچ چیزىمثل آن از عقل و قیاس مردم به دور نیست; زیرا اول آیه درباره یک چیز،وسط آن درباره چیز دیگرى و آخرش درباره چیز سومى فرود مىآید،در حالى که کلامى متصل و قابل تصرف به چندین وجه است."
آنچه جلب نظر مىکند این است که مثالى که امامانعلیهم السلام در این باره بیانفرمودهاند همان آیه تطهیر است که فعلا مورد بحث ماست. از امام باقرعلیه السلامروایتشده که فرمود: "از عقل و قیاس مردمان چیزى دورتر از تفسیر قرآننیست. چه اول آیه درباره یک چیز، وسط آن درباره چیزى و آخرش دربارهچیز دیگرى فرود مىآید. سپس فرمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجساهل البیت و یطهرکم تطهیرا. پس فرمود: از پلیدى جاهلیت."
لیکن این بدان معنا نیست که یک وجه عام و کلى نباشد تا آن موضوعاتگونانگون در آن داخل شوند.
اینک و با توجه به مطالبى که پیش از این بیان کردیم روشن مىشود کهآیه تطهیر از نوع اول است; زیرا این آیات براى مخاطب ساختن پیامبرصلى الله علیه وآلهفرود آمده و از او مىخواهد که به منظور حفظ بیت نبوى، بعضى اوامر ونواهى خداوندگار را به همسرانش برساند. از سوى دیگر مىتوان قسم دوم راهم بر این آیه تطبیق داد. این در صورتى است که بدانیم جامع عام و کلى کههمان حفظ اهل بیتعلیهم السلام است، صدور اوامر و نواهىیى را براى زنانپیامبرصلى الله علیه وآله طلبیده است و کلام نیز متصل بوده سیاق و نظم واحدى دارد.
التفات و اعتراض
اگر بپذیریم که مخاطب در آیه تطهیر، پیامبرصلى الله علیه وآله و بیت نبوت و رسالتنبوده، بلکه از اول زنان پیامبرصلى الله علیه وآله مخاطب بودهاند، باز هم موجب نمىشودکه این آیه اختصاص به آنان داشته یا حتى شامل آنان هم باشد. چه دو راهدیگر هم هست که مىتوان براى رسیدن به این مطلب که آیه تطهیر مختصاصحاب کساء است پیمود. این دو راه نه به سیاق قرآن اخلال وارد مىآورد ونه مستلزم تکذیب رسول خداصلى الله علیه وآله است که همواره اصرار داشت که زنان ازمفاد آیه خارجند. این دو راه عبارتند از:
1. التفات
التفات یکى از شیوههاى بیانى است که مردمان در مکالمات و مذاکراتخود بدان عمل مىکنند و موجب زیبایى، رونق و درخشندگى کلام مىشود وفواید ارزشمندى هم دارد که شنونده را به کلام پیوند داده، توجه و دقت وىرا برمىانگیزد و موجب مىشود که خود رابراى شناخت موضوع جدید وشنیدن بیشتر آماده کند. قرآن مجید هم در موارد فراوانى، حتى درفاتحهالکتاب، چنان که گذشت، از این شیوه استفاده کرده است. فلسفه التفاتدر این آیه این نکته است که تادیب زنان پیامبرصلى الله علیه وآله از توابع زدودن پلیدى وآلودگى از اهل بیت و گرامى داشت آنان است تا به سبب آنان هیچگونه عیبو ایرادى به اهل بیت نرسد.
2. اعتراض
مىتوانیم فرموده خداوند متعال: "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجساهل البیت…" را جمله معترضه برشماریم. البته این در صورتى است که وروداعتراض در آخر کلام را درست و یا آیات سابق و لاحق را یک کلام یکپارچهبدانیم که جمله معترضه در میان آنها آمده تا به جنبهها و علل حکم وارده اشارهکند. این جمله معترضه نه تنها معقول و قابل قبول است، بلکه به واسطه حکمتىکه دارد راحج و مطلوب و حتى ضرورى هم هست. آن حکمت عبارتند از بیاناین امر مهم و خطیر; یعنى تعلق اراده الهى بر پاکیزه گرداندن اهل بیت و نیزبیان فرق بزرگ بین اهل بیتحقیقى پیامبرصلى الله علیه وآله و همسران حضرت که شایدتوهم شود آنان هم در عصمت و طهارت در حد اهل بیت نبوت هستند.
جملههاى معترضه در قرآن فراوان است. خداوند متعال مىفرماید:
فلما راى قمیصه قد من دبر قال انه من کید کن ان کیدکن عظیم یوسف اعرضعن هذا – واستغفرى لذنبک.
و انه لقسم – لو تعلمون – عظیم.
واذ قال لقمان لابنه وهو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیمووصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا… یابنى انها ان تک مثقال حبه من خردل.
در اینجا جملات "یوسف اعرض عن هذا"; "لوتعلمون"; و "وصیناالانسان بوالدیه حملته امه وهنا" جملههاى معترضهاند که امثال آن در قرآناندک نیست.
حتى اگر بپذیریم که سیاق قرآن موید این مطلب است که مخاطب، زنانپیامبرند; باز دستبرداشتن از ظهور سیاقى، که ضعیفترین ظهورهاست،بهخاطر وجود قرینه و بلکه قرینههاى داخلى و خارجى زیاد بر خلاف آن، هیج محذورى پیش نمىآورد. وجود قرائنى در همین آیات و نیز وجودروایات متواتر صحیح و صریح فراوان دیگر اهل البیت را در افرادى جداى ازهمسران پیامبرصلى الله علیه وآله; یعنى در خصوص اهل کساء معین مىکند و هیچ مخالفتىهم با اسلوب بیان و بلاغت کلام ندارد. ما پیوسته دیدهایم که افراد بلیغ درسخنان خود به چندین مطلب که دریک جا و با یک سیاق و نظم واحدمىآورند اشاره مىکنند. البته در صورتى که داراى یک جهت عام و کلى وجامع باشند.
از قرائنى که گفتهاند باید به موجب آن از ظهور سیاقى دستبرداشت،اختلاف ضمیرهاى این آیه است. چه در "عنکم" و "یطهرکم" ضمیر مذکراست، در حالى که ضمایر پیش و پس در عبارات "وقرن فى بیوتکن"،"لا تبرجن"، "اقمن الصلاه"، "آتین"، "اطعن" و… همگى مونث است.
بعضى این را دلیل آن دانستهاند که زنان پیامبرصلى الله علیه وآله در این آیه ارادهنشدهاند. بعضى دیگر بر خلاف ادعاى عکرمه و دیگران، آن را دلیل بر عدماختصاص آیه تطهیر به زنان پیامبرصلى الله علیه وآله شمردهاند.
توجیهات بىفایده
کسانى که قائلند آیه تطهیر شامل زنان پیامبرصلى الله علیه وآله هم مىشود و خطاب اینآیه به آنان اختصاص دارد، با چند دلیل به دفاع پرداختهاند.
1. تغلیب
گفتهاند: این تعبیر از باب تغلیب است، چه مذکر بر مونث غلبهکرده است. اما این استدلال بنا به دلایلى نا تمام است.
الف) هنگامى مىتوان تغلیب را پذیرفت که محرز شود هیچ یک ازدو طرف در نظر گوینده خصوصیتى ندارد و او در شمول حکم، همگان رااراده کرده و از سوى دیگر قرینهاى هم بر خلاف آن وجود نداشته باشد، امادر مساله مورد بحث نه تنها براى ما محرز نشده که وى خواهان شمول حکماست، بلکه قراین و شواهد چندى مبنى بر تمایز بین دو طرف در دست داریم.در این باره روایات صحیح و صریحى که در انحصار اهل بیت در اصحابکساء آوردیم و بخش عمده آن بر خروج زنان پیامبرصلى الله علیه وآله از دایره شمولصراحت داشت کافى است.
ب) علامه مجلسى در رد این استدلال مىگوید: "خطاب زنان پیامبرصلى الله علیه وآلهسرشار از سرزنش، عتاب و تهدید است، اما خطاب اهل بیت آراسته به انواعمهربانى، نوازش و مبالغه در اکرام و بزرگ داشت است. پس با دقت نظرتباین کامل بین این آیه و آیات پیش و پس از آن بر کسى پوشیده نمىماند."
ج) ما بیان کردیم که اگر هم بپذیریم که مراد از بیت، همان خانه مسکونىاست، باز اصل صدق عنوان "اهل بیت" بر زنان پیامبرصلى الله علیه وآله اشکال دارد.دانستید که منظور در اینجا بیت رسالت و نبوت است و نه خانه مسکونى.اگر هم به فرض بپذیریم که منظور، خانه مسکونى است، خواهیم گفت:- همچنان که از ملاحظه بعضى از روایتهاى حدیث کساء روشن مىشود -منظور خصوص خانهاى است که رسول خداصلى الله علیه وآله، اهل کساء را در آن جمعکرد، آن جا که این آیه شریفه درباره آنان فرود آمد. بنابراین "ال" در "البیت"براى عهد خارجى است. با این توضیح راز این فرموده خداوند متعال روشنمىشود که خطاب به زنان فرمود: "بیتکن"، اما در اینجا فقط به "اهل البیت"تعبیر کرده است.
پیش از این آمد که سیاق و نظم آیات هم با این مطلب هماهنگ است کهمراد از اهل بیت، خصوص اصحاب کساء هستند و لذا نیازى به ادعاى تغلیبو دیگر ادعاها نیست.
یک تذکر
آنچه در اینجا از لحاظ پذیرش و رد مورد نظر است، تغلیب نسبتبهزنان پیامبرصلى الله علیه وآله و انضمام و عدم انضمام آنان به اصحاب کساء است; اما غلبهمذکر بر مونث نسبتبه خود آل عبا که فاطمهعلیها السلام هم در میان آنان است،آنگونه که روایات متواتر بدان تصریح کرده، اشکالى ندارد و مورد نظرخداوند متعال بوده است.
2. عمومیت لفظ "اهل البیت"
وجه دیگرى که در دفاع از نظریه خود مبنى بر این که آیه شریفه شاملزنان پیامبرصلى الله علیه وآله هم مىشود و نیز براى توجیه اختلاف ضمایر از لحاظ مذکر ومونثبودن بیان کردهاند، این است که لفظ بیت، لفظى است عام و کلى که برجمع اطلاق مىشود. پاسخ این وجه چنین است:
الف) بعضى از آنچه که در پاسخ وجه پیش بیان کردیم، در اینجا هم مىآید.
ب) کلى بودن لفظ "بیت" بر حسب مصطلح اهل علم نادرست است.
ج) قرینه قطعى دلالت دارد که زنان پیامبرصلى الله علیه وآله، در آیه تطهیر مورد نظرخداوند متعال نبودهاند.
د) این توجیه هم بىفایده است; زیرا همان گونه که پیش از این اشارهکردیم، ظاهرا منظور از بیت، خانه مسکونى نیست، بلکه مراد بیت نبوت ورسالت است. آنچه به همین مطلب اشاره دارد اینکه در این آیه، وقتى کهخداوند متعال از خانه مسکونى همسران پیامبرصلى الله علیه وآله سخن مىگوید، لفظ جمعآورده و به ایشان اضافه کرده است. وقرن فى بیوتکن، در خانههاى تان بمانید.سپس فرمود: و اذکرن ما یتلى فى بیوتکن، از آنچه در خانههاىتان خواندهمىشود پند گیرید.
اما در آیه تطهیر لفظ "البیت" را محلى به "الف" و "لام" عهد آوردهاست. اگر منظور، خانه مسکونى زنان پیامبرصلى الله علیه وآله بود، مناسب بود که همچونموارد پیش و پس از آن، در اینجا هم لفظ جمع آورده شود نه لفظ مفردمحلى به "الف" و "لام" عهد.
اگر هم بپذیریم که منظور خانه مسکونى است، باید بگوییم که منظورهمان خانه خاصى است که رسول خداصلى الله علیه وآله اهل کساء را در آن جمع کرد و "الف"و "لام" "البیت" هم براى عهد خارجى است نه خانههاى زنان پیامبرصلى الله علیه وآله کهدر آیات پیش و پس از آن با لفظ "بیوتکن" تعبیر فرمود. این وجه را مىتوانبا بعضى از متون حدیث کساء تایید کرد. طالبین به منابع آن مراجعه کنند.
ممکن است گفته شود از این که خانهها به زنان پیامبرصلى الله علیه وآله نسبت دادهشده و نه به خود رسول اکرمصلى الله علیه وآله، استفاده مىشود که در نسبت دادن آنبهپیامبرصلى الله علیه وآله شرف بزرگى است و خداوند نمىخواهد که زنان حضرت رابهاین شرف اختصاصدهد. گذشته از این، خداوند متعال اراده فرموده کهتفاوت بین زنان پیامبرصلى الله علیه وآله و خاندان اهل بیتحقیقى او را که اهل کساءهستند، ظاهر سازد تا مبادا احدى تصور کند که زنان پیامبرصلى الله علیه وآله و خاندان اونسبتبه حضرت در یک مرتبه قرار دارند، بلکه اهل بیت او از خود اویند وبه او منسوبند، اما زنان پیامبرصلى الله علیه وآله که خداوند حاضر نشده خانهاى را که آناندر آن سکونت دارند، به پیامبرصلى الله علیه وآله نسبت دهد، اینگونه نیستند.
3. مذکر بودن لفظ اهل
آنان در توجیه دیگرى مىگویند: مذکر بودن ضمیر در "عنکم" و"یطهرکم" به اعتبار لفظ "اهل" است. چه ضمیر با این کلمه به صورت مذکرمىآید. خداى سبحان در گفتار دو فرشته به همسر ابراهیمعلیه السلام مىفرماید:
اتعجبین من امر الله رحمه الله وبرکاته علیکم اهل البیت .
و نیز در آیه دیگرى آمده: قال لاهله: امکثو.
در این آیه مبارکه گوینده، موسىعلیه السلام و مخاطب همسر اوست.
همینطور است آنجا که یک نفر به دوستش مىگوید: کیف اهلک؟[خانوادهات چطورند؟] و منظورش همسر اوست. او در پاسخ مىگوید: همبخیر [خوبند].
این توجیه نیز به چند دلیل نادرست است:
الف) لفظ اهل، چنان که زمخشرى در تفسیر آیه مبارکه "هذه القریهالظالم اهلها" تاکید کرده هم مذکر مىشود و هم مونث. بنابراین بهتر آن بودکه به تناسب سیاق آیات، ضمیر مونث آورده شود.
ب) لفظ اهل در این آیه مفرد است، اگر معناى آن جمع بود، آیا بهتر ایننبود که این مساله هم مراعات شود؟ پس چرا ضمیر جمع آورده و فرموده:"عنکم و یطهرکم" وجهت مفرد بودن را رعایت نکرده است تا ضمیر بهصورت مفرد بدان برگردد؟
ج) کلمه "اهل" آیه تطهیر تابع "عنکم" است و تابع نمىتواند از جهت مذکرو یا مونثبودن در متبوع اثر کند. اما این که بگویند کلمه "عنکم" هم تابع"اهل" دیگرى است که از کلمه نساء منتزع شده مردود است; زیرا اگر این درستبود مىبایست ضمایر پیشین این آیه نیز مذکر باشند و حال آن که همه مونثند.پس به چه دلیل در ذیل آیه از آن عدول کرده ضمیر مذکر آورده است؟
د) در آیه "رحمه الله و برکاته علیکم اهل البیت" مقصود خصوص افرادذکور است که مجموع اهل بیت ابراهیم هستند و داخل شدن زن در میان آناناز باب تغلیب و تجوز است. بنابراین قیاس با آن نابهجاست; زیرا احدىتغلیب با قرینه را انکار نکرده است.
در مورد آیه "قال لاهله امکثوا" هم چنین است. چنان که در مورد گفتارآن مرد هم در پاسخ دوستش که پرسید: "کیف اهلک؟" و او پاسخ داد: "همبخیر" چنین است، چرا که در اینجا قرینهاى دال بر تعیین مراد وجود دارد وبا وجود قرینه بىاشکال بوده جایى براى بحث و جدال نیست.
ه) علاوه بر این، فرق است میان به کار بردن "اهل الرجل" و "اهل بیتالرجل". بنابراین اگر اطلاق اهل بر همسر صحیح باشد، لازم نمىآید که اطلاقاهل بیتبر همسر نیز صحیح باشد و در روایات گفته شد که پیامبرصلى الله علیه وآله نفىنفرمود که ام سلمه از اهل بیتباشد، بلکه او را از اهل خود قرار داد نه ازاهل یتخویش.
و) از سوى دیگر دخول ساره در اهل بیت ابراهیم در آیه "رحمه اللهوبرکاته علیکم اهل البیت" از این جهت است که وى دختر عموى ابراهیمعلیه السلامبود. بنابراین از حیث نسب، داخل در اهل بیت اوست نه از این جهت کههمسر اوست. دست کم این مساله قابل تشکیک است.
تهاجم متقابل: مخالفتبا سیاق آیات بىمورد است
بعضى با بیان دلالتسیاقى استدلال کردهاند که در آیه تطهیر زنانپیامبرصلى الله علیه وآله اراده شدهاند. وى در اختلاف ضمایر موجود در این آیه شریفه هیچمحذورى نمىبیند. آنگاه مىگوید: "بیان حال دیگران با جمله معترضه، بدونقرینه و یا رعایت نکتهاى، ونیز بدون اعلام پایان کلام پیشین و یا شروع کلامجدید با وظیفه بلاغت که بالاترین هدف در کلام خداوند متعال است،مخالف مىباشد.
بنابراین سزاوار است که به پیراستگى آن از این مخالفت معتقد شد."
در پاسخ وى مىگوییم: این سخن در حد خود درست است، اما روشن شدهکه در اینجا مناسبت لازم موجود است و آن این که امر و نهى زنان به منظورحفظ بیت پیامبرصلى الله علیه وآله و دور ساختن عیب از او و پنج تن آل عباعلیهم السلام و براىگرامى داشت و اکرام و اعتلاى شان وى و بدین هدف بوده که مصلحت اسلامو رسالت پیامبرصلى الله علیه وآله اقتضا کرده است.
قرینهاى که موجب مىشود ازاین ظهور دستبرداریم، روایات صحیح وصریح پیشین و نیز قراین دیگرى است که در مباحثبعدى خواهیم آورد. اینگذشته از مطلبى است که پیش از این آوردیم و توضیح دادیم که مخالفتىبا سیاق آیات ندارد. آن مطلب را در اینجا تکرار نمىکنیم.
تطهیر و اراده زنان پیامبرصلى الله علیه وآله
اگر آنگونه که عموم دانشمندان و محققان معتقدند و روایات پیشینحدیث کساء تاکید کرده، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مشمول آیه تطهیر است و نیز فرضکنیم که از باب تغلیب و ادعاى بعضى، خطاب در این آیه متوجه پیامبرصلى الله علیه وآلههم هست. در این صورت مساله، مشکلتر خواهد شد; زیرا اگر هر دوخطاب متوجه پیامبرصلى الله علیه وآله و زنانش باشد، لازم مىآید که او هم مامور بهنشستن در خانه و عدم تبرج و از کسانى باشد که کیفرشان دو برابر است وخداوند به آنان دو بار پاداش مىدهد. در حالى که فساد این مطلب آشکاربوده نیازى به توضیح ندارد، خصوصا با ملاحظه این که ضمایر سابق و لاحقویژه زنان [مونث] است.
اگر پیامبرصلى الله علیه وآله مشمول دو خطاب نیست، گذشته از اختلاف سیاق، لازممىآید که خداوند متعال جماعتى را مورد خطاب قرار داده و آن گاه اسلوبخطاب را از اناث به ذکور تغییر داده باشد; زیرا افراد مورد خطاب عوضشدهاند. به علاوه، زدودن پلیدى و پاکیزه گردانیدن زنان به طور مستقیماست; زیرا امتثال اوامر و نواهى خداوند از سوى ایشان حاصل مىشود، اماتطهیر پیامبرصلى الله علیه وآله به نحو دیگرى، یعنى ثانیا و بالعرض و به واسطه آن است کهبه سبب زنانش، عیبى بر او وارد نشود; زیرا طهارت پیامبرصلى الله علیه وآله به واسطه عدمتبرج و نشستن در خانه و… که در آیه ذکر شده نیست تا بدان وسیله مستقیماطهارت حاصل آید.
پس روشن مىشود که در این صورت، تطهیر و زدودن پلیدى به دو نحوکاملا مختلف به کار برده شده است. حتى اگر منظور طهارت پیامبرصلى الله علیه وآلهبهطور مستقیم از پلیدىهایى باشد که به عنوان یک مرد با او تناسب دارد،این هم مردود است; زیرا چنین مطلبى در آیه بیان نشده است. پس استعمالتطهیر و زدودن پلیدى از زنان به وسیله مسائل مذکور در آیات و نسبتبهپیامبرصلى الله علیه وآله به وسیله امورى که بیان نشده، چیزى نیست که کلام آن را تاییدکند و یا بتوان آن را فهمید یا به احدى تفهیم کرد.
ترتیب قرآن و دلالتسیاقى
بعضى مىکوشند در رد این عقیده که به موجب سیاق آیات، در آیه تطهیر،زنان پیامبرصلى الله علیه وآله مورد نظرند، چنین استدلال نمایند که قرآن به تدریج فرودآمده، اما به ترتیب نزول جمعآورى نشده است. رسول اکرمصلى الله علیه وآله جایى را کهمىباید آیات فرود آمده در آن قرار گیرد، معین مىفرمود. مثلا مىگفت: اینآیه را در فلان سوره قرار دهید و آن آیه را در فلان سوره. بنابراین آیه "انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس…" را هم در میان آیاتى قرار داده که زنانشمورد خطاب هستند تا دستخیانت تحریف و تصرف به قرآن نرسد; زیرااگر پیامبرصلى الله علیه وآله چنین نمىکرد، وقتى که دیگران با نص صریح قرآن دربارهمسائل مربوط به امامت، جایگاه و ویژگى هاى آن، یعنى عصمت و طهارتمواجه مىشدند، خود را در برابر مشکلات بزرگى مىدیدند. بر این اساس،سیاق آیات به هنگام تعارض با دلایل صحیح و صریح نمىتواند با آنبرابرى کند; زیرا اطمینان نداریم که این آیه به هنگام نزول در همین سیاقنازل گردیده باشد. به همین دلیل اگر هم سیاق آیه مورد بحثبر گمانمخالفان دلالت داشته باشد، لازم است که دلالتسیاق را ترک کنیم و بهحکم ادله قاطع و حجتهاى روشنى تسلیم شویم که بخشى از آنها رادر اینجا بیان کردیم و این نه با بلاغت قرآن مخالف است و نه به اعجاز آنخللى مىرساند.
ممکن است عثمان و یا دیگران به گمان این که زنان پیامبرصلى الله علیه وآله موردنظرند و نیز به خاطر اجتهاد در ترتیب، آیه را در این جا قرار داده باشند.روشن است که در ترتیب مصاحف قرآن اختلافات فراوانى به وجود آمد تااین که سرانجام مردم در مصحف عثمان به توافق رسیدند. روایت کردهاند کهوقتى قرآن را جمعآورى مىکردند، یک آیه از سوره احزاب را گم کردند وآنرا نزد خزیمه بن ثابتیافتند.
ممکن استبه منظور بعضى از مصالح و منافع دنیوى خود، آیه تطهیر رادر سیاق خطاب به زنان پیامبرصلى الله علیه وآله قرار داده باشند. عدم ارتباط این آیه باداستان زنان از روایات به دست مىآید و لذا در این باب تکیه بر نظم وترتیب در نهایتبطلان است. آنچه این گفته را تایید مىکند این است که آیه"وقرن فى بیوتکن" در صورتى که آیه تطهیر از میان جملات آن برداشتهشود، بر انسجام و هماهنگى خود باقى مىماند و هیچ خللى به هماهنگى آنوارد نمىشود.
ما نیز در این باره مىگوییم: هرچند که در این نظر با آنان موافق هستیم کهقرآن بر جسب نزول مرتب نشده است، اما سایرمطالبى را که بیان داشتهاند،نمىتوانیم بپذیریم; زیرا:
1. روایات دال بر این که پیامبرصلى الله علیه وآله جاى آیات را معین مىکرد، دلالتندارد که آن حضرت در اجزاى یک آیه – چنان که در اینجاست – تصرفنموده باشد; زیرا آیه تطهیر جزئى از یک آیه است و نه یک آیه مستقل. آیامعقول است که پیامبرصلى الله علیه وآله جزء یک آیه را با جزء دیگرى تلفیق کرده باشد؟!نه چنین مطلبى براى مان نقل شده و نه احدى ادعا کرده است. صرف احتمالهم کفایت نمىکند.
2. احتمال آنان درباره این که ممکن است پس از پیامبرصلى الله علیه وآله قرآن دچارتحریف شده باشد، احتمال نادرستى است; زیرا در زمان حیات پیامبر اکرمصلى الله علیه وآلهسورهها و آیات قرآن به نام خود، نزد دهها تن از اصحاب محفوظ و مکتوببود. آن حضرت هم نویسندگانى را مامور کرده بود که تحت نظارت مستقیمخودش قرآن را مىنوشتند و آن را حفظ و ضبط مىکردند.
3. اگر تصرف پیامبرصلى الله علیه وآله در قرآن به شکلى بود که موجب مىگشت تادلالت آیه بر معناى مورد نظر پوشیده شود، باید دانست که این تصرفنامعقول است; زیرا همین کار، تحریف قرآن و نابودى حق بوده، مردمان رادر مخالفتبا آن معذور مىسازد و حجت را بر ایشان، حتى پس از آمدنرسولان تمام نمىکند.
اگر چنین پیامدى نداشته باشد، تصرف مذکور، بى فایده و غیرقابل توجیهبوده، مقصود مورد نظر در صیانت قرآن از تحریف نادرستخواهد بود. درنتیجه همان اشکال بزرگ که مقتضى تحریف استبه حال خود باقى مىماند.مگر این که گفته شود: بدون تردید این جزء آیه که به تطهیر اهل بیتعلیهم السلامتصریح دارد، به طور مستقل در قضیه کساء نازل شده است. لیکنرسول اکرمصلى الله علیه وآله آن را به فرمان خداوند متعال و به منظور گرامیداشت آل عباو تفهیم این مطلب به زنان خود و دیگران که زنانش در سطح این گروهپاکیزگان قرار ندارند، در میان آیاتى قرار داده است که همسران پیامبرصلى الله علیه وآلهمخاطب آن هستند.
4. اگر اختصاص آیه را به زنان پیامبرصلى الله علیه وآله بپذیریم، بدان معنا خواهد بودکه رسول اکرمصلى الله علیه وآله در حدیث کساء تصریح نکند که آیه به آل عبا اختصاصدارد. در حالى که آن حضرتصلى الله علیه وآله در مواردى چند – ظاهرا – بر خروج زنانخویش از مفاد آیه شریفه اصرار کرده است.
و در اخر سخنی درباره مولف از زبان مترجم :
علامه سیدجعفرمرتضى عاملى در تداون پژوهشها و مطالعات عالمانه ونقادانهخود در جهت زدودن زنگار تحریف از چهره حقایق تاریخى، اینبار با تتبع گسترده وعمیق به بررسى دقیق روایات و دیدگاهها و تفسیر و تبیین اندیشمندانه آیه تطهیرپرداخته، کتابى سودمند و خواندند به دوستداران و پژوهندگان حقیقت تقدیم کردهاست.
بدون تردید خواننده گرامى به عمق کینه و عداوت دشمنان کینهتوز اهلبیتعلیهما السلامپى خواهد برد و درخواهد یافت که چگونه در طول تاریخ کوشیدهاند تا نور خدا راخاموش کنند و تشنگان معرفت را از چشمهسار زلال اندیشه بهدور دارند.
سپاس بىکران خداى یگانه را که توفیق ترجمه این اثر ارزشمند را به بنده ناچیزارزانى داشت و درود و سلام بىپایان بر خاندان عصمت و طهارت، مشعلداران جادههدایت و سعادت.
هفدهم ربیع الاول یکهزار و چهارصد و چهارده.
سالروز میلاد مسعود رسول اکرمصلى الله علیه وآله.
و امام صادقعلیه السلام مطابق با چهاردهم شهریور.
یکهزار و سیصد و هفتاد و دو شمسى.
تهران – محمعد سپهرى.
27