تارا فایل

اخلاق مسلمان



آموزشکده فنی و حرفه ای پسران محمود آباد
رشته کامپیوتر

اخلاق مسلمان

مولف :
علی طاهری
استاد مربوطه :
استاد کاوه
ارائه به درس :
اخلاق اسلامی

86 – 85

فهرست مطالب :

1. آداب مهمانى و ضیافت 4
2. مهمان، برکت‏خانه
3. موارد مهمانى
4. مهمان‏نوازى
5. پرهیز از اسراف و ریا
6. آداب مهمانى
7. مهمان یا دردسر؟
8. سلمان و مسلمانى
9. مهمان ناخوانده
10. سلام و مصافحه 10
11. مفهوم سلام
12. ادب و آداب سلام
13. دست دادن
14. شیوه مصافحه
15. ادب 13
16. ادب چیست؟
17. ادب از که آموزیم؟
18. از ادب پیامبر(ص)
19. نقدپذیرى 16
20. نقد و تذکر
21. شیوه صحیح نقد
22. نقدپذیرى

مقدمه
دوست داریم زندگى‏هایمان، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد.
حریم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرت‏هایمان نشات‏گرفته از "فرهنگ قرآنى‏" و تعالیم مکتب باشد.
و این، یعنى "زندگى مکتبى‏".
پایدارى و استحکام رابطه‏هاى مردمى، در سایه رعایت نکاتى است که‏برگرفته از "حقوق متقابل‏" افراد جامعه باشد.
در اینکه "چگونه باید زیست‏" و چه سان با دیگران باید رابطه داشت، نکته‏اى‏است که در بحث "آداب معاشرت‏" مى‏گنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دینى ما بر پایه "ارتباط‏"،"صمیمیت‏"، "تعاون‏"، "همدردى‏" و "عاطفه‏" استوار است. جلوه‏هاى این فرهنگ‏بالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مى‏شود.
"زندگى مکتبى‏"، در سایه شناخت این رهنمودها و به کار بستن آنها درصحنه‏هاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر میزان که معیشت ومعاشرت ما با اینگونه هدایتهاى دینى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به همان‏اندازه زندگیهایمان "مکتبى‏" است. مسلمان باید به‏گونه‏اى در چارچوب اصول وسنن فرهنگ دینى خودش زندگى کند که با شهامت و افتخار، بتواند "امضاى دین‏"را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگیش "برچسب اسلام‏" داشته باشد و الگوى‏اسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه، سایه‏افکن سازد.
"آداب برخورد"، "دید و بازدید"، "رفت و آمد"هاى خانوادگى و دوستانه،نحوه "گفتار" و "رفتار" با اقشار مختلف، "دوستى‏" و حد و حدود آن، مراعات‏"حقوق دیگران‏"، "ادب و سپاس و احترام‏"، از جلوه‏هاى بارز اخلاق معاشرت‏است. این‏گونه رابطه‏هاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگون‏انجام مى‏گیرد. گاهى به صورت "صله‏رحم‏" است; در ارتباط با اقوام و بستگان.گاهى نام "عیادت‏" به خود مى‏گیرد; در مورد بیماران. گاهى نسبت‏به برادران وخواهران دینى، عنوان "زیارت‏" مى‏یابد، گاهى با همسایگان است، گاهى بامستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شکل مسافرتهاى دور ونزدیک و بردن هدیه و آوردن "سوغات سفر". گاهى هم براى شرکت در مجلس عقدو عروسى یا مشارکت در مراسم سوگ و تسلیت‏گویى است.
به هر حال، همه اینها نوعى "رابطه‏" و "معاشرت‏" است و نشان‏دهنده منش‏انسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نیز در این باره‏ها بسیار سخن گفته و رهنمودداده است که در این کتاب، گوشه‏اى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینه‏ها رامرور مى‏کنیم.
باشد که "فرهنگ خودى‏" و "هویت دینى‏" را پاس بداریم و با افتخار وسربلندى و رها از سلطه فرهنگى بیگانه و با تکیه بر رهاورد مکتب و وحى، زندگى وروابط خویش را بر پایه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بیت (علیهم‏السلام)،سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم "ادب و اخلاق‏" را میراث بگذاریم.

آداب مهمانى و ضیافت
از برجسته‏ترین خصلتهاى نیکمردان و آزادگان، کرم و سخاوت‏است. و همین آزادگى از تعلقات و خوى بذل و بخشش است که‏دیگران را اسیر محبت و احسان مى‏کند.
"ضیافت‏" و داشتن دستى باز و سفره‏اى گشوده و عطایى پیوسته ومهمان‏دارى و مهمان‏نوازى، از نشانه‏ها و جلوه‏هاى این روحیه فتوت وجوانمردى است.
معاشرتها، دید و بازدیدها و رفت و آمدها، گاهى به صورت‏"مهمانى‏" است. از این رو آشنایى با آداب ضیافت و رسوم دینى مهمانى،در محدوده "اخلاق‏" معاشرت مى‏گنجد. این موضوع، دو جنبه و دوطرف دارد: یکى کسى که مهمان مى‏کند، دیگرى آن که مهمان مى‏شود.و هر کدام را آداب و روش و حد و حدودى است، قابل بحث.
مهمان، برکت‏خانه
بعضى، از مهمان گریزانند. برخى هم مهمان‏دوستند. هر کدام هم‏نشان‏دهنده خصلت درونى افراد است. حضرت على(ع) را اندوهگین‏دیدند. پرسیدند: یا على! سبب اندوه شما چیست؟ فرمود: "یک هفته‏است که مهمانى برایم نیامده است!…" (1) .
این کجا؟ و آن که آمدن مهمان را نزول بلا مى‏شمارد و کوه غم بردلش مى‏افتد و عزا مى‏گیرد، کجا؟ برکت‏خانه، در آمد و شد مهمان‏است. مهمان رحمت الهى است و پذیرایى از مهمان، توفیقى ارجمنداست که نصیب هر کس نمى‏شود. مهمان حبیب خداست. درضرب‏المثلهاى ایرانى است که: "مهمان، روزى خود را مى‏آورد." (2) البته این‏ضرب‏المثل، از احادیث اسلامى گرفته شده و ریشه‏اى دینى دارد. ازحضرت رسول(ص) روایت است که: "الضیف ینزل برزقه …"; (3) مهمان،روزى خود را نازل مى‏کند. البته اضافه بر این، گناهان صاحبخانه ومیزبان را هم مى‏زداید و این برکتى شگفت است. باز هم در این زمینه‏حدیثى از امام صادق(ع) بشنویم که به یکى از یارانش به نام "حسین بن‏نعیم‏" فرمود:
– آیا برادران دینى‏ات را دوست دارى؟
– آرى.
– آیا به تهیدستان آنان سود مى‏رسانى؟
– آرى.
– سزاوار است که دوستداران خدا را دوست‏بدارى. به خداسوگند، نفع تو به هیچ یک از آنان نمى‏رسد، مگر آنکه دوستشان بدارى.راستى، آیا آنان را به خانه خودت دعوت مى‏کنى؟
– آرى. هرگز غذا نمى‏خورم مگر آنکه پیش من دو سه نفر یا کمتر وبیشتر از برادران هستند.
حضرت فرمود:
– آگاه باش که فضیلت آنان بر تو، بیش از برترى تو بر آنان است!
(راوى که با شنیدن این سخن به تعجب آمده بود، پرسید
– فدایت‏شوم! من به آنان طعام مى‏دهم، مرکب خویش را دراختیارشان مى‏گذارم، با این حال آنان برتر از منند؟
– آرى! چون وقتى آنان به خانه تو وارد مى‏شوند، همراه خود،آمرزش تو و خانواده‏ات را همراه مى‏آورند و چون مى‏روند، گناهان توو خانواده‏ات را با خویش مى‏برند. (4) .
کسى که خانه‏اى وسیع، امکاناتى فراوان و دستى سخاوتمند دارد،شکرانه نعمتهاى الهى را گاهى باید با انفاق و صدقه، گاهى با اطعام ومهمانى، هدیه، دستگیرى از بینوایان، کمک به محرومان و … ادا کند، وگرنه شهرت و ثروت و مال، وبال او خواهد شد.
ولیمه‏ ، یک سنت دینى
در باره اینکه کى باید سور و اطعام داد، و به چه کسانى و چگونه،در دستورهاى دینى، آداب و نکات فراوانى آمده است که به بعضى‏اشاره مى‏شود.
موارد مهمانى
از توصیه‏هاى حضرت رسول به امیرالمومنین(ع) یکى هم این‏بود:
"یا على! لا ولیمه الا فى خمس: فى عرس او خرس او عذار او وکار او رکاز"; (5) .
یا على! جز در این پنج مورد، ولیمه‏اى (اطعام و مهمانى‏دادن)نیست: ازدواج و عروسى، تولد نوزاد، ختنه کردن کودک، ساختن یاخریدن خانه، بازگشت از سفر حج.
در این موارد، سزاوار است که انسان به این بهانه و مناسبت،سفره‏اى بگسترد، ذبحى کند و مومنان را به مهمانى دعوت کند.
در حدیث دیگرى از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: هر کس‏مسجدى ساخت، گوسفند چاقى را ذبح کند و از گوشت آن به محرومان‏بینوا اطعام کند و از خداوند بخواهد که شر سرکشان جن و انس وشیطانها را از او دور کند. (6) .
مهمانى براى هر یک از موارد یاد شده، سنتى اسلامى است که دلهارا به هم مهربانتر و صفا و صمیمیت میان جامعه را بیشتر مى‏کند و اقوام‏و دوستان، یکدیگر را مى‏بینند و آشناتر مى‏شوند، روحها شاداب‏تر وزندگیها بانشاطتر مى‏شود.
در زندگى اولیاء دین و پیشوایان معصوم نیز، نمونه‏هاى فراوانى ازاین گونه ضیافتها دیده مى‏شود. از جمله به این نمونه دقت کنید: امام‏هفتم، حضرت کاظم(ع) براى تولد یکى از فرزندانش ولیمه و اطعام‏داد و به مدت سه روز در مسجدها و کوچه‏ها، در ظرفهایى به مردم‏"فالوده‏" داده شد. برخى پشت‏سر، این کار را بر حضرت عیب گرفتند.وقتى امام کاظم شنید، در پاسخ آن عیبجویى، به سنت انبیا و روش‏پیامبر اکرم(ص) استناد نمود. (7) .
مهمان‏نوازى
گرچه بادیه‏نشینان عرب به مهمان‏نوازى معروفند، همچنین‏عشایر خودمان در ایران، ولى در بسیارى از شهرها و مناطق، باجلوه‏هاى زیباى مهمان‏دوستى مواجه مى‏شوید. شاید شما هم نام‏برخى از شهرها و مناطق را به عنوان مهمان‏نواز و مهمان‏دوست‏شنیده‏اید که در این خصلت، مشهورند و زبانزد خاص و عام. این نیزریشه در فرهنگ دینى و باورهاى مذهبى دارد و تعلیمى است که ازقرآن و دین فرا گرفته‏اند. اساسا دین ما، یکى از موثرترین عوامل‏شکل‏دهنده به "فرهنگ عمومى‏" در جامعه ایرانى و اسلامى است.
در روایات اسلامى، حتى فصلى به عنوان "باب اقراء الضیف واکرامه‏" (8) وجود دارد که به تکریم و گرامى داشتن و احترام و پذیرایى ازمهمان سفارش مى‏کند و مهمان‏دوستى را خوش مى‏دارد و خوشحال‏شدن از آمدن مهمان را بسیار نیکو مى‏شمارد و خانه بى‏مهمان را دور ازفرشتگان مى‏داند.
امام باقر(ع) به نقل از پدرانش از قول حضرت پیامبر(ص) فرموده‏است:
"اذا دخل الرجل بلده فهو ضیف على من بها من اهل دینه، حتى یرحل‏عنهم …"; (9) .
هرگاه کسى وارد شهرى شد، او مهمان همدینان خودش در آن‏شهر است، تا آنکه آنجا را ترک کند.
وقتى تازه‏واردى به یک شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود وآنان وظیفه اکرام و مهمان‏نوازى دارند، ورود مهمان به خانه شخصى‏یک مسلمان، ضرورت اکرام و پذیرایى بیشترى را داراست. از همین‏جاست که اگر شهرى پذیراى مهمانهاى خارجى، سیلزدگان، آوارگان‏جنگ، آسیب‏دیدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از یک کشورهمسایه باشد، به حکم وظیفه انسانى و به دستور اخلاقى اسلام، وظیفه‏آن شهروندان است که با آغوشى باز و گرم و برخوردى کریمانه وبزرگوارانه، مهمان‏نوازى کنند. از پیامبر اکرم(ص) روایت‏شده است که‏فرمود: "اکرموا الضیوف و اقروا الضیوف‏" (10) ، مهمانها را اکرام و پذیرایى کنید.
پرهیز از اسراف و ریا
هر عمل خیر و شایسته‏اى، گاهى دچار برخى آفتها مى‏شود. با همه‏ستایشى که از پذیرایى شایسته از مهمان شده، اگر جنبه تعادل رعایت‏نشود و به مرز اسراف و ولخرجیهایى برسد که اغلب، روى چشم وهم‏چشمى است، یا ریشه در خودنمایى و تفاخر دارد، ناپسند است وهمین کار مقدس و خداپسند، از قداست و محبوبیت نزد خدا مى‏افتد.
اطعام، با همه ارزشى که دارد، آنجاست که "فى‏الله‏" و "لله‏" باشد و به‏قصد سیر کردن شکمى گرسنه یا شاد کردن برادرى مومن یا تقویت‏رابطه‏هاى خویشاوندى و صله رحم باشد.
درست است که از نعمت الهى باید بهره گرفت، اما با حفظ حد ومرز ارزشى آن و فراتر نرفتن از مرز اعتدال، و انجام دادن آن کار به‏صورتى خردمندانه و شرع پسند و عرف‏پذیر!
روزى حضرت امیر(ع) به "علاء بن زیاد" که خانه‏اى وسیع و مجلل‏براى خود ساخته بود، فرمود: با این خانه بزرگ، در این دنیا مى‏خواهى‏چه کنى؟ تو در آخرت، به چنین منزل وسیعى بیش از دنیا نیاز دارى;مگر آنکه بخواهى از همین خانه وسیع دنیوى، به آخرت برسى، مثل‏اینکه در این خانه از مهمان پذیرایى کنى، صله رحم نمایى، به بستگانت‏برسى، حقوقى را که از این خانه بر گردن دوست تو ادا کنى. در این‏صورت، از همین خانه به آخرت مى‏رسى! … (11) .
گاهى اصل مهمانى‏دادن، ریاکارى است. گاهى نوع غذا و محل‏اطعام و کیفیت‏سفره‏چیدن، تظاهر و خودنمایى است. گاهى مهمانهاى‏خاص و مدعوین، شایسته اطعام نیستند، یا با انگیزه‏هاى ریاکارانه وحسابگرانه و مصلحت اندیشانه دعوت مى‏شوند.
همه اینها نارواست و هدر دادن نعمتهاى الهى. پیامبر خدا(ص)فرمود: هرکس طعامى را از روى ریا و خودنمایى اطعام کند و مهمانى‏دهد، در روز قیامت، همانند آن را خداوند از طعامهاى دوزخى به اومى‏خوراند. (12) .
و امام باقر(ع) فرمود: "ولیمه‏"، در حد یکى دو روز، کرامت وبزرگوارى است، بیشتر از آن، ریا و سمعه است:
"الولیمه یوم او یومین مکرمه و مازاد ریاء و سمعه." (13) .
البته اینها در سوردادنها و مهمانیهاى رایج و مرسوم به مناسبتهاى‏یاد شده است. اما اصل مهمان‏دوستى و کرم و اطعام به محرومان،سخاوتى است که هرچه بیشتر و مستمرتر باشد، بهتر و زیبنده‏تر است.
"هاشم‏"، جد بزرگ رسول خدا، همیشه سفره‏اى باز داشت و غذاى‏آماده او و خانه مهیایش براى عامه مردم، او را به سیادت و آقایى قریش‏رسانده بود.
"حاتم طایى‏"، سخاوتمند معروف عرب، خانه‏اى داشت که ملجامردم و محل امید بینوایان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امام حسن مجتبى(ع) مهمانخانه‏اى در منزل داشت که به طورمعمول، از طبقات مختلف، بویژه افراد غریب و بى‏خانه و بینوا ومسافران و یتیمان و محرومان، پیوسته از آن بهره‏مند مى‏شدند.
براى کریمان بلندهمت، "اطعام‏" لذتى بیش از طعام خوردن دارد وحظ روحى آنان از این رهگذر است.
چه زیباست این کلام مولا على(ع) که فرمود:
"قوت الاجساد الطعام، و قوت الارواح الاطعام‏"; (14) .
قوت و غذاى جسم، غذا خوردن است، ولى غذاى روح، اطعام وغذا دادن.
کسى مى‏گفت: بزرگترین لذت روحى من وقتى است که عده‏اى‏نیازمند و تهیدست را به مهمانى دعوت کنم و آنها سر سفره نشسته ومشغول خوردن باشند و من از دور، این صحنه را نگاه کنم و لذت ببرم!
در "قابوسنامه‏" چنین توصیه مى‏کند:
"چون میهمان کنى، از خوبى و بدى خوردنیها عذر مخواه، که این طبع‏بازاریان باشد، هر ساعت مگوى که فلان چیز بخور، خوب است! یا چرانمى‏خورى؟ یا من نتوانستم سزاى تو کنم، که اینها سخن کسانى است که یک بارمیهمانى کنند." (15) .
آداب مهمانى
ضیافت و مهمانى دو طرف دارد:
یکى مهمان مى‏شود، دیگرى میزبان است.
یکى بر سر سفره دیگرى مى‏نشیند و طعام مى‏خورد، دیگرى‏سفره مى‏گسترد و اطعام مى‏کند. لذت یکى در غذا خوردن است، ودیگرى در طعام دادن.
اصل مهمانى و ضیافت و مواردى را که در اسلام، توصیه به‏مهمانى دادن شده است، بحث کردیم و با میزبانان سخن گفتیم. اینک‏سخن با مهمان است و آداب مهمانى رفتن.
مهمان یا دردسر؟
در فرهنگ دینى ما، مهمان حبیب خدا و مایه برکت است، هدیه‏اى‏از سوى پروردگار و عامل افزایش رزق و سبب آمرزش گناهان‏صاحبخانه و سبب نزول مغفرت الهى است. اینها همه بجا و درست،چرا که فرموده معصومین و تعالیم مکتب است. اما در همین جا "هزارنکته باریکتر ز مو" وجود دارد که اگر مهمانى رفتن ما سبب زحمت ورنجش صاحبخانه شود و او را به درد سر بیندازد، آن وقت چه؟ باز هم‏رحمت است؟!
البته همه یکسان نیستند و روحیه‏ها متفاوت است. بعضیها آمادگى‏پذیرش مهمان ندارند. برخى از وضع مالى مناسبى براى مهمان‏نوازى وخرج ضیافت‏برخوردار نیستند. بعضى از نظر جا و منزل و امکانات‏پذیرایى آبرومندانه از مهمان در مضیقه و فشارند. بعضیها اشتغالاتى‏دارند که مهمانى مزاحم وقت و یا کارشان خواهد شد. اینجاست که‏خود مهمان باید مراعات حال طرف را بکند، انتظار بیش از حد نداشته‏باشد، بى‏خبر و بى‏دعوت نرود، دیروقت و نابهنگام بر سر صاحب‏منزل فرود نیاید و او را به تکلف و زحمت نیفکند (البته فرودهاى‏اضطرارى مستثنى است!…).
سفارش معاشرتى قرآن به مومنان در باره ادب مهمان شدن درخانه پیامبر(ص) چنین است:
"اى کسانى که ایمان آورده‏اید!
بدون اذن و اجازه و دعوت براى طعام، وارد خانه پیامبر نشوید،
و هر گاه دعوت شدید، داخل شوید،
و چون غذا خوردید، پخش شوید (و بروید) و براى حرف زدن (و گپ زدن)ننشینید، این کار شما سبب اذیت پیامبر است و از شما خجالت مى‏کشد، ولى‏خداوند از گفتن حق، حیا نمى‏کند!" (16) .
در مهمانى اگر آداب و سنن اسلامى مراعات شود، دیگر مهمان،اسباب زحمت و بار خاطر نخواهد شد، بلکه مایه برکت و سبب‏خوشحالى خواهد بود و از همین جاست که به مساله "تکلف‏"برمى‏خوریم که پیامدهاى بدى دارد و مایه تلخکامیهایى در زندگى‏است.
"تکلف‏" یا "ماحضر"؟
در مثلهاى زیباى فارسى است که: "رسیده، رسیده خورد"،
یا اینکه: "مهمان، هر که باشد، در خانه هر چه باشد". (17) .
چیزى به نام "حفظ آبرو" یا "حیثیت‏"، براى برخى چنان تکلف‏آور ومشقت‏بار است که براى آن خود را به زحمتهاى بسیار دچار مى‏کنند وبه هر قیمتى شده از مهمان پذیرایى مى‏کنند، مبادا که آبرویشان برود.البته توقعات نابجاى برخى مهمانان هم در این مساله دخالت دارد.
این گونه مهمان که میزبان را به "تکلف‏" و زحمت مى‏افکند، نه تنهارحمت نیست که شوم است. اگر میان مردم و خویشاوندان صفا وصداقت و صمیمیت‏باشد و مهمانى از راه برسد و دیروقت‏یا نابهنگام‏باشد، باید به هر چه که "هست‏" قناعت کرد. نه مهمان توقع زیادى داشته‏باشد و نه صاحبخانه خود را به دردسر بیفکند. در این صورت، دوستیهاو رفت و آمدها تداوم مى‏یابد.
اما رفت و آمدهاى هزینه‏ساز و خرج‏تراش و تکلف‏آور، سبب‏کاهش دید و بازدیدها و مهمانیها و موجب قطع رابطه‏ها یا کاهش وسردى آن مى‏گردد. درسى از امیر مومنان(ع) بیاموزیم:
مردى حضرت على(ع) را به خانه دعوت کرد. حضرت فرمود: به‏سه شرط مى‏آیم. آن مرد پرسید: آن شرایط چیست؟ امام پاسخ داد:
یکى اینکه از بیرون خانه چیزى برایم تهیه نکنى.
دوم آنکه آنچه را در خانه دارى، پنهان و ذخیره نسازى (هر چه‏دارى بیاورى).
سوم آنکه به خانواده‏ات اجحاف و فشار وارد نیاورى.
مرد گفت: باشد، مى‏پذیرم.
حضرت قبول کرد و مهمان خانه او شد. (18) .
این حدیث، درسهاى عظیم و نکات ظریفى را بیان مى‏کند. بعضیهابه خانواده و همسر خویش زحمت‏بسیار مى‏دهند و تهیه بساط و موادیک سفره و پخت و پز را به او تحمیل مى‏کنند تا یک مهمانى آبرومند برپا شود. زحمتش را خانم مى‏کشد، ولى پزش را آقا مى‏دهد. این نوعى‏ستم به خانواده است و روا نیست که از سوى مرد انجام گیرد.
در مهمانى رفتن، هم مهمان نباید متوقع باشد که براى او چنین وچنان کنند و به "ماحضر" – هر چه که موجود است – قانع باشد، و هم‏صاحبخانه خرجى را بر خود و رنجى را بر عیال، تحمیل نکند.
رسول خدا(ص) فرمود: مهمان تا دو شب مورد اکرام و پذیرایى‏قرار مى‏گیرد. اگر شب سوم فرا رسید، دیگر او از اهل خانه محسوب‏مى‏شود، هر چه که بود، مى‏خورد. (19) .
نیز از آن حضرت روایت است:
به خانه دیگرى چنان وارد نشوید و مهمان نروید که چیزى نداشته‏باشند تا خرج و انفاق کنند. (20) این براى حفظ آبرو و عزت صاحبخانه‏است که نزد مهمان شرمنده و سرافکنده نشود. در ضرب‏المثلهاى‏فارسى است که: "مهمان دیروقت (یا: ناخوانده) خرجش به پاى خودش است‏".
سلمان و مسلمانى
روش مسلمانى را باید از حضرت "سلمان‏" آموخت که اهل قناعت‏و ساده‏زیستى بود و پرهیز از تکلف و تجمل. از این‏رو سلمان فارسى‏در فضیلتها و ارزشها از "اهل‏بیت‏" به شمار مى‏آمد. (سلمان منااهل‏البیت). بارى، نقل خاطره‏اى از سلمان مناسب این بحث است:
یکى از مسلمانان صدر اسلام به نام "ابووائل‏" مى‏گوید: من به اتفاق‏دوستم به خانه سلمان فارسى رفتیم و مدتى نشستیم. هنگام غذا فرارسید. سلمان گفت: اگر نبود آنکه رسول خدا(ص) از تکلف وخویشتن را به زحمت افکندن نهى کرده است، برایتان غذاى خوبترى‏فراهم مى‏کردم. سپس برخاست و مقدارى نان معمولى و نمک آورد وجلوى مهمانان گذاشت. رفیقم گفت: کاش همراه این نمک، مقدارى‏سعتر (مرزه و آویشن) بود! سلمان رفت و ظرف آب خویش را "گرو"نهاد و کمى مرزه فراهم کرد و سر سفره نهاد. وقتى غذا خوردیم،دوستم گفت: خدا را شکر که به روزى خدا قانعیم! سلمان گفت: اگر به‏رزق خدا قانع بودى، الآن ظرف آب من در گرو نبود!… (21) .
سلمان اهل تکلف نبود. ولى وقتى مهمان، خواسته‏اى را بر زبان‏آورد و تمناى غذا و طعامى داشت، سلمان ناچار شد که براى رضاى‏خاطر مهمان آن را تامین کند، هر چند با "رهن‏" گذاشتن وسیله زندگى!
بسیارى اوقات، نه تنها در مهمانیها، بلکه در مجموعه رفت وآمدها و روابط، توقعات بیجاى افراد از یکدیگر، بار سنگینى را به‏دوش دیگران مى‏گذارد و این هیچ پسندیده و اسلامى نیست! مهمان‏خوب کسى است که وقتى به خانه کسى مى‏رود، بخصوص اگر بدون‏اطلاع دادن قبلى باشد، همان جا که کفشهایش را از پا در مى‏آورد، توقع‏و انتظار را هم از خود جدا کند و بیرون در بگذارد و وارد شود، تاجاى‏هیچ گله‏اى نباشد. وقتى بارى بر دوش میزبان سنگینى نکند، این گونه‏مهمانى بى‏زحمت و رنج است و اگر خدا کمک کند و همراه مهمان،روزى او را هم بفرستد که چه بهتر.
در حدیث است: "لا تکلفوا للضیف‏" یا "لا یتکلفن احد لضیفه ما لایقدر"; (22) براى پذیرایى از مهمان، خود را بیش از حد توان به زحمت ومشقت نیندازید.
مى‏بینید که مساله، ظریف است و مرزها گاهى آشفته مى‏شود. هم‏دعوت به پذیرایى از مهمان کرده‏اند، هم نهى از تکلف! هم مهمان راموهبت الهى شمرده‏اند و مایه رزق و برکت‏خانه دانسته‏اند، هم ایجاداذیت و سختى براى میزبان را نهى کرده‏اند. شناخت تکلیف صحیح،هم براى مهمان هم میزبان، دقت و ظرافت مى‏طلبد.
مهمان ناخوانده
روابط مودت‏آمیز در جامعه اسلامى و میان برادران دینى وخانواده‏ها، باید در سطحى باشد که رفت و آمدها گرم، و مهمانى‏دادنهاصمیمى، مهمانى‏رفتنها بى‏تکلف، و پذیراییها خودمانى و بى‏گله باشد.این مطلوب نهایى است، ولى رعایت آدابى خاص، بویژه آنجا که‏محبتها و صمیمیتها در حدى نیست که "هیچ آدابى و القابى مجوى‏"، ضرورى است. یکى از این نکات، بى‏دعوت به مهمانى نرفتن است،یکى هم همراه دعوت شده را با خود نبردن! گرچه میزبانان معمولامى‏گویند: "خوب، چه مى‏شد مهمانتان را هم مى‏آورید، غریبه که نیستید،مى‏آورید و دور هم بودیم و … ."
اما توصیه اسلام به پرهیز از این مساله است. حتى همراه بردن‏کودکان به مهمانى، اگر دعوت نشده‏اند، گاهى اشکال شرعى هم‏پیدا مى‏کند، بویژه اگر در دعوتنامه قید شده باشد که: "لطفا از آوردن‏بچه … ."
امام صادق(ع) از رسول خدا نقل مى‏کند که فرمود: "هر گاه یکى ازشما به مهمانى و طعامى دعوت شدید، فرزند خود را همراه نبرید، اگر چنین کنید،کارى ناروا و غاصبانه کرده‏اید." (23) این همان عادت ناپسند "طفیلى‏" و "قفیلى‏"بردن همراه است. و … سومى را هم که صاحبخانه مى‏شناسد!
در حدیث دیگرى پیامبر اسلام به حضرت على(ع) در ضمن‏وصایایى فرمود:
"یا على! هشت گروهند که اگر مورد اهانت قرار گرفتند، خودشان را سرزنش‏کنند، نه دیگرى را. یکى از آنان کسى است که به مهمانى‏اى که دعوت نشده برود وبر سر سفره ناخوانده بنشیند:
"الذاهب الى مائده لم یدع الیها … ." (24) .
گله نداشتن
مشهور است که: "سفره نینداخته یک عیب دارد. سفره انداخته هزارعیب!" این مثل همان کلام دیگر است که مى‏گویند: دیکته نوشته نشده،غلط ندارد!
وقتى کسانى مهمانى مى‏دهند، بخصوص به صورت دسته‏جمعى‏و عمومى، چیزى به نام "گلایه‏" مطرح مى‏شود. البته ما نباید اهل گله‏باشیم که چرا مثلا ما را خبر نکردند، مگر غریبه بودیم که دعوت نشدیم‏و … . از طرف دیگر هم میزبان باید خود را براى گلایه‏هاى احتمالى‏آماده کند.
اما آنچه براى دیگران بسیار کارساز است، "عدم توقع‏" است. نتیجه‏این روحیه، آرامش وجدان و آسایش درون است. اگر کسى از دوستان،بستگان، همسایگان و همکاران، سورى داد و ما جزو مدعوین نبودیم،چه جاى گلایه؟ . .. مگر به ما بدهکار بوده است؟ شاید دسترسى‏نداشته، شاید فراموش کرده که بگوید و از قلم افتاده‏ایم، شاید از نظر جاو غذا، امکانات و ظرفیت نبوده، و … یا به هر دلیل دیگرى به ما نگفته‏است.
چرا به ما بر بخورد و غبار کدورت بر آینه دوستیهایمان بنشیند؟!حیف است که حریم و مرز دوستیها و خویشاوندیها با این گونه‏مسایل، آشفته گردد.
زبان به گلایه گشودن، هم طرف مقابل را شرمنده و رنجیده‏مى‏کند، هم نشانه کم‏ظرفیتى و دون‏همتى و حقارت نفس گله کننده‏است.
مناعت طبع، گوهرى است که نباید آن را با سنگ "توقعهاى کوچک‏"شکست! اگر به مهمانى هم رفتیم و غذا و جا و شرایط بر طبق میل وانتظارمان نبود، باز هم عیب‏جویى و شکوه، مناسب نیست; زیراگلایه‏هاى بعدى، نه عیوب و کاستیهاى گذشته را اصلاح مى‏کند، نه‏چیزى عاید ما مى‏شود. تنها پایین بودن سطح اندیشه و افق فرهنگ‏خویش را با این کار، نشان داده‏ایم.
ایثار و گذشت و بلندنظرى و والاهمتى، مخصوص همین‏جاهاست! پس همت‏بلند دار … مبادا صفاى دوستى و خویشاوندى باچنین توقعهایى به کدورت مبدل شود. حیف است!
سلام و مصافحه
پیوندهاى اجتماعى، نیازمند "تحکیم‏" است.
استوارسازى این رشته‏ها با کلى‏گویى به دست نمى‏آید. بایدنمونه‏هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى‏دوستى و پیوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پایدار بماند. "سلام‏" ودست دادن یکى از این امور است.
سلام، چراغ سبز آشنایى است.
وقتى دو نفر به هم مى‏رسند، نگاهها که به هم مى‏افتد، چهره‏ها که‏رو در رو قرار مى‏گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و برادرى،"سلام دادن‏" است و در پى آن، دست دادن و "مصافحه‏".
دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر مى‏رسند، آشنا و دوست هم‏هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیامناسب‏تر از "سلام‏" چیزى سراغ دارید؟
مفهوم سلام
سلام، اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که‏گزندى به تو نخواهد رسید. من خیرخواه تو هستم، نه بدخواه وکینه‏ورز و دشمن. نیز نوعى درود و تحیت اسلامى است که دو مسلمان‏به هم مى‏گویند. این معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان دیگرى‏از محبت و صمیمیت و خیرخواهى است. دلها را به هم نزدیکتر ومحبتها را بیشتر مى‏سازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیکترمى‏کند، اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد!
"دست در دست، چو پیوند دو قلب.
گرمتر مى‏گردد،
دل آزرده دوست،
نرمتر مى‏گردد …"
بارى … سلام، نام خداست و تحیت الهى. سفارش پیامبر است وامامان. تا آنجا که فرموده‏اند: اگر کسى پیش از سلام، شروع به سخن‏کرد، جواب ندهید:
"من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه." (1) .
در حدیث دیگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مى‏کند که:بخیل، کسى است که از سلام دادن به دیگرى بخل ورزد:
"البخیل من بخل بالسلام." (2) .
راستى … سلام دادن به دیگرى نه تنها چیزى از قدر و جایگاه‏انسان نمى‏کاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادى، پولى، آبرویى‏و … ندارد، بلکه محبت‏آور و صفابخش است و خداپسند و سیره‏رسول خدا(ص) و روش و منش اولیاء الهى است. به علاوه، نشانه‏اى ازتواضع و فروتنى و نداشتن کبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زیان‏نمى‏بینند، بلکه عزت و محبوبیت هم پیدا مى‏کنند. امام صادق(ع)فرمود:
"من التواضع ان تسلم على من لقیت‏"; (3) .
از نشانه‏هاى فروتنى این است که به هر کس برخوردى، سلام‏دهى.
پیامبر اکرم(ص) نیز فرمود:
"اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح‏"; (4) .
هرگاه یکدیگر را دیدار کردید، با "سلام‏" و "دست دادن‏" با هم دیدارکنید.
ادب و آداب سلام
سیره رفتارى پیامبر خدا آن بود که به هر که مى‏رسید – حتى کودکان- ابتدا به او سلام مى‏کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان‏مى‏فرمود: پنج صفت است که تا زنده‏ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکى‏هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من "سنت‏" گردد. (5) .
این خصلت‏خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع اوسرچشمه مى‏گرفت. اینها درست; ولى ادب اقتضا مى‏کند که‏کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در حدیث آمده است که پیامبراکرم(ص) فرمود:
کوچک به بزرگ سلام کند،
یک نفر به دو نفر،
و جمعیت کم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر کسى که ایستاده است.
و ایستاده بر کسى که نشسته است. (6) .
و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سلام را باید آشکارا، بلند و با صداى رسا ادا کرد. احادیث فراوانى‏با عنوان "الجهر بالسلام‏" و "افشاء سلام‏" آمده که سفارش اکید دارد که‏سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب‏سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در برخورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعى، یا رسیدن به‏خانه و محل کار، سلام بگویید، ولى آهسته، شاید سلامتان را نشنوند. بااینکه شما سلام داده‏اید، ولى به دلیل سر و صدا یا جمع نبودن حواس یاهر عامل دیگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى‏ادب و بى‏اعتنا خواهندشمرد و متکبر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگرى را جواب دهید; اما آهسته و زیر لب، به گونه‏اى‏که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مساله‏اى، خصومتى و …پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبر شده‏اید که حتى جواب سلامش‏را هم نمى‏دهید یا با دشوارى و بى‏علاقگى جواب مى‏دهید.
راه جلوگیرى از این سوءتفاهمها و بدگمانیها، رعایت همان‏دستور دینى در معاشرتها است، یعنى آشکارا سلام کردن.
امام صادق(ع) مى‏فرماید:
"هرگاه یکى از شما سلام مى‏دهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگوید که "سلام‏دادم، ولى جوابم ندادند"، شاید سلام داده ولى آنان نشنیده باشند! و هرگاه یکى ازشما جواب سلام مى‏دهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگرنگوید که "سلام کردم ولى جوابم را ندادند!" (7) .
اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین‏ثواب نیز از آن کسى است که شروع به سلام کند.
آن که سلام مى‏دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که‏سلام نوعى تحیت و هدیه از سوى یک مومن است و هدیه را بایدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و این تعلیم قرآن کریم‏است که تحیت دیگران را به گونه‏اى بهتر پاسخ دهید: "… فحیوا باحسن‏منها" (8) ، یا مثل همان را بازگردانید.
دست دادن
گفتیم که "مصافحه‏" هم، "دوستى‏آور"، "کدورت‏زدا" و "محبت‏آفرین‏"است. ما علاقه خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز مى‏کنیم.برعکس، اگر با کسى کدورت و دشمنى داشته باشیم، از دست دادن با اوپرهیز مى‏کنیم. به همین خاطر، این دستور مقدس و پربرکت اسلامى،در تحکیم رابطه‏هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است.
امام باقر(ع) فرمود: هر دو نفر مومنى که با هم دست‏بدهند، دست‏خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که‏طرف مقابل را بیشتر دوست‏بدارد. (9) .
و نیز امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى که دو برادر دینى به هم مى‏رسند و با هم دست مى‏دهند،خداوند با نظر رحمت‏به آنان مى‏نگردد و گناهانشان، آن سان که برگ‏درختان مى‏ریزد، فرو مى‏ریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند. (10) .
شیوه مصافحه
دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. یکى از آنهاپیوستگى و تکرار است. در یک سفر و همراهى و دیدار، حتى چند باردست دادن نیز مطلوب است.
ابوعبیده نقل مى‏کند: همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمى‏شدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار مى‏شدیم،سلام مى‏داد و احوالپرسى مى‏کرد، چنان که گویى قبلا یکدیگر راندیده‏ایم. آنگاه مصافحه مى‏کرد. هرگاه هم از مرکب فرود مى‏آمدیم وروى زمین قرار مى‏گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام مى‏کرد ودست مى‏داد و احوالپرسى مى‏کرد و مى‏فرمود: "با دست دادن دو مومن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مى‏ریزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم‏جدا شوند." (11) .
از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه‏است، اما نه در حدى که سبب رنجش و درد گردد. (12) .
جابر بن‏عبدالله مى‏گوید: در دیدار با رسول خدا(ص) بر آن‏حضرت سلام کردم. آن‏حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست‏فشردن، همچون بوسیدن برادر دینى است. (13) .
همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن‏از آداب دیگر این سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش کسى بیشتراست که دستش را بیشتر نگه دارد. (14) .
پیامبر اسلام(ص) نیز این سنت نیکو را داشت که چون با کسى‏دست مى‏داد، آن قدر دست‏خود را نگه مى‏داشت، تا طرف مقابل دست‏خود را سست کند و عقب بکشد. (15) .
بارى … محبت قلبى را باید آشکار ساخت.
علاقه، گنجى نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکارکرد، تا از برکاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیهاو تحکیم آشناییها و رابطه‏ها است. به دستور اسلام، هرگاه مومنى راملاقات مى‏کنید، مصافحه کنید، خوشرویى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهید. (16) .
از آثار دیگر مصافحه، "کینه‏زدایى‏" است. پیامبر خدا(ص) فرمود:
"تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمه‏" (17) و "تصافحوا فانه یذهب بالغل‏". (18) مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را مى‏زداید.
دست دادن با زنان.
بر اساس "مکتبى‏" بودن مرز دوستیها و رابطه‏ها و معاشرتها، دست‏دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنایى وهمکار بودن یا ملاحظات سیاسى و دیپلماسى در سفرهاى خارجى ودیدارهاى رسمى، دلیل نمى‏شود که کسى با نامحرم و اجنبى، مصافحه‏کند. روشنفکر مآبى در این مساله جایى ندارد. رسول خدا فرمود: بازنان دست نمى‏دهم (19) (البته زنان نامحرم). و در حدیث نبوى دیگرى‏آمده است:
"اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست‏بدهد (که نباید دست دهد) و ناچارباشد، یا بخواهد با او "بیعت‏" کند، از پشت لباس (و با وجود حایل و پوشش دست،دستکش) مانعى ندارد." (20) .
البته معیار عمل، فتواى مجتهدى است که از او تقلید مى‏کنید و هرمسلمان متعهد، باید براى عمل خود ملاک و حجت‏شرعى داشته باشد.
ادب
از قیمتى‏ترین سرمایه‏ها و میراثهاى حیات آدمى "ادب‏" است،حتى بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در برخوردها چیزى به زیبایى و جذابیت ادب نمى‏رسد. باید آن‏را آموخت، به کار بست تا روابطى سالم و احترام‏آمیز و پایدار میان‏افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهى تعریفى‏ناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از این‏رو مناسب است که بر مفهوم وجایگاه و شرایط آن، تاملى مجدد داشته باشیم و بدانیم که براستى "ادب‏چیست؟".
ادب چیست؟
این صفت که سرمایه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادرو مربى است‏بر چه پایه‏هایى استوار است؟ آیا یک خصلت درونى‏است؟ آیا رفتارى اجتماعى است‏یا حالتى روحى؟ رمز اینکه انسان ازافراد مودب، خوشش مى‏آید چیست؟
وقتى سخن از "ادب‏" به میان مى‏آید، نوعى رفتار خاص و سنجیده‏با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر مى‏آید. این‏رفتار که از تربیت‏شایسته نشات مى‏گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه‏رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سوال، جواب و … مربوط مى‏شود.
ادب، هنرى آموختنى است. مى‏توان گفت: "ادب، تربیت‏شایسته‏است‏"، خواه مربى، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربى.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد … فرمود: هرکس با رفیق بد همنشینى کند، سالم نمى‏ماند و هر کس که مراقب و مقیدبه گفتارش نباشد پشیمان مى‏گردد و هر کس به جاهاى بد، رفت و آمدکند، متهم مى‏شود: "ادبنى ابى بثلاث … قال لى: یا بنى! من یصحب صاحب‏السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم و من یدخل مداخل السوء یتهم." (1) .
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن "دوستى‏" و "گفتار"و "معاشرت‏" است. دوست دارى با تو چگونه رفتار کنند؟ مگر نه اینکه‏مى‏خواهى تو را با احترام یاد کنند؟ خوبیهایت را بگویند؟ نام و لقب‏زشت‏بر تو نگذارند؟ مگر نه اینکه از توهین و تحقیر و استهزاى‏دیگران نسبت‏به خودت ناراحت و رنجیده مى‏شوى؟ مگر نه اینکه‏دوست دارى در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیرى؟
یکى از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را در باره‏خود نمى‏پسندى، در باره دیگران هم روا ندانى و آنچه نسبت‏به‏خویش دوست مى‏دارى، براى دیگران هم بخواهى و آنچه را در کاردیگران زشت مى‏شمارى، براى خود نیز زشت‏بدانى. اگر از کارهاى‏ناپسند دیگران انتقاد مى‏کنى، همان کارها و صفات در تو نباشد. این‏نوعى "خود ادب کردن‏" است و کسى به این موهبت دست مى‏یابد که ازفرزانگى و هوشیارى و عقلانیتى تیز و بصیر برخوردار باشد. به‏فرموده حضرت امیر(ع):
"کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک‏"; (2) .
در ادب کردن تو نسبت‏به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را ازدیگرى ناپسند مى‏بینى از آن پرهیز کنى.
هر کس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادب‏است. بى‏ادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حد و حریم‏در برخوردهاست. این سخن بلند علوى را هم در این زمینه بخوانیم که‏فرمود:
"افضل الادب ان یقف الانسان على حده و لا یتعدى قدره‏"; (3) .
برترین ادب، آن است که انسان بر سر حد و مرز و اندازه خویش‏بایستد و از قدر خود فراتر نرود.
ادب، به خودى خود یک ارزش اخلاقى و اجتماعى است وارزش‏آفرین، هم براى فرزندان، هم براى اولیاء که تربیت‏کننده آنانند.ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله‏اى از محبت و مجذوبیت را بر گردخود پدید مى‏آورد و انسان باادب را عزیز و دوست‏داشتنى مى‏کند.ادب، خودش یک سرمایه است و هر سرمایه‏اى بدون آن بى‏بهاست. مدالى است‏بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته‏مى‏سازد.
آراستگى هر چیزى به چیزى است.
آن گونه که علم، با حلم آراسته مى‏گردد،
و شجاعت، با گذشت و عفو زینت مى‏یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا مى‏کند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج مى‏یابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشى سطحى‏بر چهره‏اى زشت است. این سخن حضرت على(ع) است که:
"لا شرف مع سوء الادب‏"; (4) .
با بى‏ادبى، هیچ شرافتى نیست.
کسى که بى‏اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته‏باشد، شرافت مى‏یابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هم‏مى‏پوشاند. کلام امیرالمومنین(ع) چنین است:
"حسن الادب یستر قبیح النسب." (5) .
نشانه‏ها و جلوه‏ها
هر یک از ادب و بى‏ادبى نشانهایى دارد. شناخت ادب هم جز باتوجه به نمودهاى بى‏ادبى میسر نمى‏گردد. این نمودها و نشانه‏ها وعلایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادب‏است. بى‏خردى، گفتار زشت، بددهانى، تندخویى، زشت‏گویى، دشنام‏و توهین، سبکسرى و خیره‏سرى، لجاجت و عناد و … هم بى‏ادبى‏است.
اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بى‏ادبى یعنى رفت وآمد با افراد ناباب و بى‏دقتى در گزینش دوستان و بى‏تعهدى درمجالستها و رفاقتها. آنکه زشت‏گفتار و بدزبان است، به تعبیر حضرت‏على(ع) از ادب بى‏بهره است: "لاادب لسیئ النطق." (6) .
کسى که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت وتکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است،آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامى زشت‏تر پاسخ‏مى‏دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت‏حق دیگران و نظم‏و مقررات و سکوت و نوبت را نمى‏کند، آنکه حاضر نیست‏به حرف‏دیگران گوش دهد، کسى که در گفتگو و بحث، داد مى‏زند، گلو پاره‏مى‏کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمى‏کند، آنکه … اینها همه‏نشانه‏هایى از فقدان ادب است.
از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یالخت‏بودن، خلال کردن، دهن‏دره، سرفه، عطسه و … نشان ادب است.بى‏ادبى، بى‏اعتنایى به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست. اگرکسى هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرزمشمئزکننده‏اى غذا بخورد، یا به جاى تقدیم دو دستى نامه و وسیله وابزار، آن را پرت کند یا حتى یک دستى بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سرو صدا کند، یا هنگام خلوت، سرزده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورودنگیرد، اینها نمونه‏هایى از مراعات نکردن ادب اجتماعى است.
جالب این است که اسلام براى همه این موارد، دستورالعمل دارد."تربیت اسلامى‏" و اخلاق مکتبى، همه دستورها و "باید" و "نباید"هایش،"ادب‏آموزى‏" است.کسى که پاى‏بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به‏وادى بى‏ادبى پاى نهاده است.

ادب از که آموزیم؟
رفتار نیک دیگران، بر انسان تاثیر مثبت مى‏گذارد. این امرى‏روشن و طبیعى است. ناپسندیهاى اخلاقى مردم نیز تاثیر سوءمى‏گذارد. این هم عادى است. هنر انسانهاى فرزانه و هوشمند آن است‏که از رفتارهاى ناپسند دیگران هم عبرت و درس مى‏آموزند.
هم نیکان الگوى نیکى‏اند، هم بدان سرمشق بدى براى غافلان. اماعاقلتر کسى است که از بدیها راه خوبیها را مى‏آموزد. این همان حکمت‏لقمانى است که از فرزانگى او سرچمشه مى‏گیرد. به قول سعدى:
"لقمان را گفتند: ادب از که مى‏آموختى؟ گفت: از بى‏ادبان، که هر چه از ایشان‏در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم." (7) و اگر جز این بود، لقمان به لقب‏"حکیم‏" مشهور نمى‏شد. آرى … ادب آموختن از بى‏ادبان. همچنان که‏باید کم‏حرفى را از وراجان پرحرف و بیهوده‏گوى الهام گرفت.بزرگوارى و کرامت نفس را هم باید از زشتى کار تنگ‏نظران وخسیس‏طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتى و بدى، خوشش نمى‏آید.پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهاى‏دیگران، آموختیم که به خوبیها روى آوریم، "استاد اخلاق‏" ما در درون‏خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مومنان(ع) است‏که فرمود:
"اذا رایت فى غیرک خلقا ذمیما فتجنب من نفسک امثاله‏"; (8) .
هر گاه در دیگرى اخلاق ناپسندى را دیدى، بپرهیز که آن گونه‏رفتار در خودت نباشد!
عیساى مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسى‏تو را ادب آموخت؟ فرمود: کسى مرا ادب نکرد. من، زشتى جهل رادیدم و از آن پرهیز کردم. (9) .
نشست و برخاست و انس و معاشرت با افراد مودب، خلق وخوى و رفتارمان را به زینت "ادب‏"، مى‏آراید.
از ادب پیامبر(ص)

رسول اکرم(ص) که اسوه ایمان و الگوى اخلاق و ادب و رفتارنیکو است، خود را ادب کرده پروردگار دانسته و مى‏فرماید: "ادبنى ربى‏فاحسن تادیبى‏"; (10) پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!
"سیره پیامبر"، یک کتاب ادب‏آموزى است. رفتار پیامبر، نمونه عالى‏اخلاقى و معاشرت والاست. به چند نمونه از ادب برخورد پیامبر بادیگران اشاره مى‏کنیم:
رسول خدا با هر کس روبه‏رو مى‏شد، سلام مى‏داد، هم به کوچک،هم بزرگ. (11) .
هیچ گاه پاى خود را پیش کسى دراز نمى‏کرد. هنگام نگاه، به‏صورت کسى خیره نمى‏شد، با چشم و ابرو به کسى اشاره نمى‏کرد،هنگام نشستن، تکیه نمى‏داد. (12) .
وقتى با مردم دست مى‏داد و مصافحه مى‏کرد، هیچ گاه دست‏خودرا عقب نمى‏کشید، تا طرف مقابل دست‏خود را بکشد. (13) هیچ خوراکى‏را مذمت نمى‏کرد. به هیچ (14) کس دشنام و ناسزا نمى‏گفت و سخن‏ناراحت‏کننده‏اى بر زبان نمى‏آورد و بدى را با بدى پاسخ نمى‏گفت.زیرانداز خود را به عنوان اکرام، زیر پاى کسى که خدمتش مى‏رسیدپهن مى‏کرد. (15) از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذانخورد. (16) هدیه افراد را (هر چند اندک و ناچیز) قبول مى‏کرد. (17) بیشتراوقات، رو به قبله مى‏نشست. (18) زانوهایش را پیش اشخاص،باز نمى‏کرد و بیرون نمى‏آورد. بر تندخویى غریبه‏ها در سوال ودرخواست و سخن صبر مى‏کرد. هیچ کس را ملامت و سرزنش‏نمى‏کرد و در پى کشف اسرار دیگران نبود. (19) .
خنده‏هایش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمى‏داد. (20) بسیار شرمگین‏و باحیا بود. سخن کسى را قطع نمى‏کرد. از جلوى خودش غذامى‏خورد. کار افراد را به هر شکلى راه مى‏انداخت و … بسیارى ازفضایل برجسته دیگر که همه حاکى از روحى بلند و اخلاقى والا و ادبى‏متعالى بود.
ادب در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر کس به‏اندازه‏اى مى‏ارزد که ادب دارد. عیار سنجش قیمت انسانى افراد، "ادب‏"آنان است.
وقتى مى‏توان با "ادب‏"، دلها را خرید و هنگامى که "ادب داشتن‏"،نشانه ایمان و وسیله تقرب به خدا و محبوبیت نزد خالق و خلق است،چرا از سنت رسول خدا و سیره اولیاء دین، ادب نیاموزیم؟ … آرى،ادب در گفتار و کردار، در خانه و جامعه، با کوچک و بزرگ، با خودى وغریبه، در همه جا … و با همگان
نقدپذیرى
صلاح و اصلاح فرد و جامعه، در سایه "شناختن عیوب‏" و تلاش‏براى "زدودن عیوب‏" است.
این شناخت، هم در خود ما و نسبت‏به اندیشه‏ها و عملهاى‏خودمان است، هم نسبت‏به دیگران. زمینه‏ساز این عیب‏زدایى هم‏"تذکر" از سویى و "تنبه‏" و "اقدام‏" از سوى دیگر است.
مساله تذکر و نقد و یادآورى، همچنین "پندپذیرى‏" و قبول‏نصیحت و موعظه و توجه به تذکرات دیگران از همین رهگذر، درمقوله مسایل معاشرتى و شیوه برخورد صحیح با دیگران قرار مى‏گیرد.به این خاطر، در این بخش از مباحث اخلاق معاشرت، به خصلت‏"نقدپذیرى‏" به عنوان یک روحیه بالا و رشد یابنده و خلق و خوى نیک‏مى‏پردازیم.
نقد و تذکر
پرده‏پوشى بر واقعیات، یا خود را به بى‏خبرى زدن، واقعیتها راعوض نمى‏کند. وقتى در کسى یا جایى یا رفتار و برخوردى اشکال‏وجود داشته باشد، فرزانگان عاقل، از هر تذکر اصلاحى استقبال‏مى‏کنند، تا آن را برطرف سازند. اما جاهلان و خودخواهان، دوست‏دارند که در همان موارد نیز، مدح و تملق و ثنا بشنوند و بر عیوب وکاستیها و زشتیها سرپوش بگذارند.
به قول سعدى: "احمق را ستایش خوش آید، چون لاشه که در کعبش دمى،فربه نماید". (1) عجب و خودپسندى و خود برتربینى، پیامد همین گونه‏مدحها و تعریفهاست که از عیوب، غافل مى‏سازد.
حضرت على(ع) مى‏فرماید:
"اجهل الناس المغتر بقول مادح متملق یحسن له القبیح و یبغض الیه‏النصیح‏"; (2) .
نادان‏ترین مردم کسى است که فریب ستایشگر چاپلوس رابخورد، ثناگرى که زشت را در نظر او زیبا جلوه مى‏دهد و خوبى را درنظر او منفور مى‏سازد.
از صحبت دوستى برنجم.
کاخلاق بدم حسن نماید.
کو دشمن شوخ‏چشم دانا.
تا عیب مرا به من نماید؟
از این رو، به جاى آراستن عیوب و کتمان زشتیها و پرده‏پوشى برنارساییها، باید آنها را گفت و شنید و در برطرف ساختنش کوشید. "تذکرو نقد" از همین جاست که قیمت و قداست مى‏یابد و براى بعضیها"یادآورى‏" یک وظیفه مى‏شود و براى بعضى توجه به تذکرها و نقدهایک "فضیلت اخلاقى‏" به شمار مى‏آید. انسانهاى کمال‏جو، باید از این‏گونه تذکرها استقبال کنند، چون مقدمه تکامل آنان است، و گرنه براى‏همیشه در "جهل مرکب‏" مى‏مانند.
به این سخن حکیمانه سعدى دقت کنید: "متکلم را تا کسى عیب‏نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد (3) .

شیوه صحیح نقد
به همان اندازه که تذکر کاستیها و نقد عملها مفید و لازم است،توجه به شیوه یادآورى و نکات و آداب پند و اندرز و تذکر، مهم وسرنوشت‏ساز است.
آیا هر کس حق دارد تذکر دهد؟ آیا موعظه از هر کس پذیرفته‏است؟ آیا همه نقدها سازنده و مثبت است؟ صفات و شرایط ناقد وواعظ چیست؟
اگر کسى دیگران را پند دهد، اما خودش اهل عمل به نصایح‏خویش نباشد، سخنش بى‏اثر است. انبوهى از روایات، شاهد این‏مدعاست. اگر پنددهنده، خودش اهل عمل باشد، تذکر او چراغى‏روشن و روشنگر در دل و جان دیگران مى‏شود و تا ژرفاى قلبشان‏نفوذ مى‏کند. به این سخن حضرت على(ع) دقت کنید:
"استصبحوا من شعله واعظ متعظ و اقبلوا نصیحه ناصح متیقظ‏ (4) .
از فروغ واعظ و پنددهنده‏اى که خود، پندپذیر است، روشنایى‏برگیرید و نصیحت نصیحتگر بیدار را پذیرا باشید.
در این سخن، هم به پندپذیرى اشاره دارد، هم به شیوه موثر وعظو نصیحت و تذکر.
نقد و تذکر، هر چه صمیمى‏تر، خودمانى‏تر، در خلوت و بدون‏آبروریزى و هتک حیثیت‏باشد، هم موثرتر است، هم از کینه‏توزى وکینه‏افروزى و لجاجت، دورتر است. گاهى نقادى آشکار و پند و تذکردر ملا عام، اثر منفى دارد و طرف را به عکس‏العمل وا مى‏دارد وشخصیت او را هم خورد مى‏کند.
حضرت امیر(ع) فرمود:
"نصحک بین الملا تقریع‏ (5) .
نصیحت و پند دادن تو در میان مردم و حضور دیگران، کوبیدن وخورد کردن است.
نقد از روى خیرخواهى و به قصد اصلاح و کمک به اشخاص‏مورد نقد کجا، و نقد به قصد خراب کردن وجهه و موقعیت و کوبیدن وتخریب کجا! البته هشیاران، انگیزه‏هاى نهفته در وراى نقدها را خوب‏مى‏فهمند و مى‏شناسند.
نقد، نباید برخاسته از حسد و غرض‏ورزى و تسویه‏حساب باشد.تذکرهاى حسودانه و کین‏توزانه، وضع را بدتر مى‏کند. اصلا مگر ازیک حسود، نصیحت و خیرخواهى و تذکر به قصد اصلاح برمى‏آید؟
امام صادق(ع) فرمود:
"النصیحه من‏الحاسد محال (6) .
نصیحت و خیرخواهى از حسود، محال است.
نقدپذیرى
تکبر و خودخواهى، جلوه‏هاى گوناگون دارد. یکى هم غرور درمقابل "نقد" است. وقتى نقد، مایه کمال اندیشه و کار ماست، نقدپذیرى‏کمک به این کمال و رشد است. از آن طرف، "نقدناپذیرى‏"، نشانه نوعى‏غرور و تکبر و عامل در جا زدن در ورطه بدیها و کاستیهاست. گاهى‏ناب‏ترین موعظه‏ها و تذکرها هم، وقتى به دلهاى داراى کبر مى‏رسد، با"عدم پذیرش‏" مواجه مى‏گردد و انسان را محروم مى‏سازد. به تعبیرزیباى امیرالمومنین(ع)
"بینکم و بین الموعظه حجاب من الغره‏ (7) .
میان شما و پند، حجاب و پرده‏اى از غرور افکنده شده است.
آیا شما مطمئن‏اید که همه اندیشه‏ها و افکارتان درست و بى‏اشکال‏است؟
آیا همه خصلتها و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود را بى‏عیب‏مى‏دانید؟
آیا فکر نمى‏کنید در عملکردهاى مختلف شما، نقطه‏ضعفهایى هم‏ممکن است‏باشد که از چشم خودتان پنهان است ولى دیگرى متوجه‏مى‏شود؟
انسان گاهى به خاطر "حب نفس‏"، یا عیوب خود را نمى‏بیند ونمى‏فهمد، یا حاضر نیست‏خود را داراى عیب و نقص بداند، از این رو،نقد و تذکر دیگران را هم بر غرض‏ورزى و دشمنى حمل مى‏کند.
آینه چون عیب تو بنمود راست.
خود شکن، آیینه شکستن خطاست.
در یک خانواده، ممکن است رفتار هر یک از زن و شوهر نسبت‏به‏هم، ایرادهایى داشته باشد، یا برخورد پدر و مادر با فرزند کوچک یاجوانشان، غلط باشد. اگر کسى متذکر شد، باید مشفقانه بپذیرند و دراصلاح خویش بکوشند.
اگر هر یک تلاش کنند تا عیب و اشکال را متوجه طرف مقابل‏سازند و خود را بى‏گناه قلمداد کنند، نارساییها و عیوب و خطاها هرگزاصلاح نخواهد شد. انصاف در پذیرش خطا و عیب نشانه رشد عقلى‏است.
گاهى ممکن است در حسن‏نیت و خیرخواهى و نظر دوستانه‏کسى شک و تردید داشته باشیم و در نتیجه به آنچه که نقد مى‏کند،توجهى نکنیم، ولى اگر حسن‏نظر و نیت دوستانه کسى براى ما ثابت‏بود، در پذیرفتن نقد و تذکر و پند او تردید نکنیم.
به فرموده حضرت امیر(ع)
"لیکن احب الناس الیک المشفق الناصح‏ (8) .
محبوب‏ترین مردم در نظر تو، نصیحت کننده مشفق و خیرخواه‏باشد.
گرچه ممکن است تذکر و انتقاد دیگرى، در ذائقه ما تلخ آید، ولى‏تلخى نقد و تذکر، به مراتب سودمندتر از شیرینى چاپلوسى و نیرنگ وفریب است.
از امام باقر(ع) روایت است:
"اتبع من یبکیک و هو لک ناصح و لا تتبع من یضحکک و هو لک غاش‏ (9) .
از کسى پیروى کن که از روى خیرخواهى و نصیحت، تو رامى‏گریاند، ولى پیرو کسى مباش که تو را مى‏خنداند، در حالى که نسبت‏به تو فریبکارى مى‏کند!
پذیرش نقد و دیدگاههاى اصلاحى دیگران، تنها به اندیشه و فکر،یا به عملکرد خارجى و معاشرتهاى ما منحصر نمى‏شود.
در آثار ادبى و تولیدات شعر و قصه و اثر هنرى نیز، توجه به نقددیگران، عامل رشد و بالندگى هنرمند و نویسنده و شاعر است،برعکس، بى‏توجهى به نقادیهاى منتقدان کار انسان را پیوسته ضعیف ومعیوب نگه مى‏دارد.
هنرمندان نقدپذیر، سریعتر رشد مى‏کنند. شاعران و نویسندگانى‏که به نقد آثارشان توسط دیگران بها مى‏دهند و از آن استقبال مى‏کنند،علاقه خود را به کمال یافتن خلاقیتهاى ادبى خویش نشان مى‏دهند.
به این چند جمله دقت کنید، تا جایگاه نقد و ارزش نقدپذیرى‏روشن‏تر گردد:
"… نقد در هنر، مثل آینه جلوى اتومبیل است. راننده – هنرمند – باید به کمک‏آن مواظب پشت‏سرش باشد، ولى یکسره در آن نگاه نکند، چرا که در این صورت،انحراف از جاده و خطر تصادف، در کمین است."
"هنر، هواپیماست. هنرمند، خلبان آن و منتقدین، خدمه پرواز."
"غرور، مثل سوراخ پنهان در بدنه کشتى، مامور غرق کردن تدریجى هنرمنداست."
"شاعرى که از منتقدین آثارش قهر کرده است، مثل هواپیمایى است که‏ارتباطش با برج مراقبت قطع شده است."
"وقتى لیاقت و جربزه شهید شدن در تو نباشد، شروع مى‏کنى به نقد و ارزیابى‏انگیزه شهدا (10) .
بارى، "نقدپذیرى‏"، در مسایل اخلاقى، فرهنگى، اجتماعى ومدیریتى، ضامن سلامت رابطه‏ها و رشد افکار و اعمال است. این‏مساله در متون دینى با عناوینى همچون: نصیحت و موعظه مورد توجه‏قرار گرفته است.
پایان این بحث را حدیثى از امام سجاد(ع) قرار مى‏دهیم که درضمن بیان حقوق متقابلى که افراد در جامعه نسبت‏به هم دارند (دررساله‏الحقوق) از جمله به "حق نصیحتگر" بر گردن "نصیحت‏شنو" ووظیفه ناصح و متنصح اشاره فرموده است:
"و حق الناصح ان تلین له جناحک و تصغى الیه بسمعک، فان اتى بالصواب‏حمدت الله عز و جل و ان لم یوافق، رجمته (11) .
حق نصیحت کننده (و ناقد و پند دهنده) آن است که نسبت‏به اونرمش و انعطاف نشان دهى و به سخنش گوش فرا دهى، اگر حرفش‏بجا و درست‏بود، خداى متعال را سپاس بگویى و اگر تذکرش موافق باحق نبود، نپذیرى.

1) گلستان سعدى، باب هشتم.
2) غررالحکم.
3) گلستان سعدى، باب هشتم.
4) میزان الحکمه، ج‏10، ص‏585.
5) همان، ص‏580.
6) بحارالانوار، ج‏75، ص‏194.
7) نهج‏البلاغه، صبحى صالح، حکمت 282.
8) غررالحکم.
9) محاسن برقى، ج‏2، ص‏440.
10) براده‏ها، حسن حسینى، صفحات 9، 16، 18، 44 و 74.
11) میزان‏الحکمه، ج‏10، ص‏57.

منابع :

قرآن کریم
اینترنت ( www.tebyan.com )
اینترنت ( www.daneshnameh.roshd.ir )

20


تعداد صفحات : حجم فایل:168 کیلوبایت | فرمت فایل : .DOC

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود