تارا فایل

احترام به پدر و مادر 2


احترام به والدین از دیدگاه قرآن
مقدمه
در مکتب اسلام در مجموع باید و نبایدها، مجموعه‏اى از حقوق بیان شده، که از آن جمله است: حقوق خدا بر انسان، و حقوق والدین (پدرو مادر) بر انسان، یکى از دقیقترین مسائلى که اسلام به آن پرداخته، تقابل این دو حق است. نحوه تعامل این دو حق، باعث بحثهاى فراوانى مى‏شود که البته این بحث در بررسى و تامل در مسئله حقوق پدر و مادر بر فرزند و وظیفه‏اى که فرزند نسبت به والدین دارد، اجتناب ناپذیر خواهد بود.
اسلام در متن کتاب خود قرآن، به صورت ویژه‏اى به وظیفه فرد نسبت به والدین پرداخته است. همچنین به این مسئله در احادیث فراوان معصومان (ع) توجه شده است. همچنین، قرآن در برخى آیات که درباره اطاعت از پدر و مادر و احسان به آنها سخن مى‏گوید، به تعامل و رابطه این اطاعت با پیروى از دستورهاى خداوند به صراحت تاکید مى‏کند، و خطوط و مرزهاى آن را مشخص مى‏نماید. در این نوشتار سعى بر آن است که وظیفه فرد نسبت به خداوند و والدین از دیدگاه قرآن و نحوه ارتباط وتعامل آنها بررسى شود.
پدر و مادر به عنوان دو انسان فداکار و زحمتکش که تمام بار مسئولیت های مربوط به تربیت فرزند را بر دوش دارند، در نزد خداوند از جایگاه منحصر به فردی برخوردار هستند به طوری که در چندین آیه قرآن کریم، بر لزوم اطاعت و تکریم آنها فرمان داده شده است و ذات باری تعالی نام آنان را در ردیف نام خود قرار داده و بر رعایت مقام و منزلت آنها تاکید نموده است. در مقاله حاضر نویسنده ضمن تشریح موضوع احترام، به پاره ای از تاکیدات قرآن درخصوص ضرورت تکریم پاسداشت مقام پدر و مادر اشاره کرده است که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
جایگاه احترام در جامعه و رفتارهای انسانی
احترام در حوزه کنش های ارتباطی از جایگاه خاصی برخوردار است. اصولا انسان های بی احترام نمی توانند اجتماعی را تشکیل دهند. از این رو احترام متقابل به عنوان عنصر و مولفه اصلی در ایجاد جامعه دارای جایگاه و اهمیت خاصی است. باحفظ حریم ها و حرمت هاست که زمینه تعامل سازنده و مثبت میان دو شخص فراهم می شود. به هر حال دو شخص، شخصیت ها و اندیشه ها و خواسته ها و منافع و نیازهای مستقل و جداگانه ای دارند و گاه این تفاوت ها خود عامل مهمی برای اختلاف و جدایی است. از این رو برخی از اندیشمندان چون استاد مرتضی مطهری بر این باور هستند که اصل، در میان انسان اختلاف است و تنها با بهره گیری از اصولی انسانی می توان آن را به اتحاد تبدیل کرد.
علامه طباطبایی خاستگاه و ریشه آن را در اصل استخدام می داند و بر این نکته تاکید می ورزد که استخدام، خود عاملی مهم در ایجاد اختلافات و هم چنین ایجاد و پدیداری جوامع است. به این معنا که دو شخص با دو شخصیت مستقل و متفاوت با یک دیگر، اختلاف طبیعی دارند ولی از آن جایی که می کوشند منافع خود را که به تنهایی قابل دست یابی نیست با استخدام و بهره گیری از دیگری برآورده سازند و لذا با دست کشیدن از برخی خواسته های کوچک تر و ریزتر و کوتاه آمدن از برخی دیگر، اجتماع را تشکیل می دهند تا با بهره گیری و استخدام دیگری به خواسته ها و منافع بزرگ تری دست یابند. البته استخدام و ایجاد اجتماع، پیامدهای نابهنجار و تضادهایی را به همراه دارد که گاه به تنازع و حتی درگیری های خشونت آمیز می انجامد. از این روست که قانون برای جلوگیری از افزایش اختلافات و تنازع به وجود آمد.
به هر حال اصول اجتماع بر پایه احترام متقابل و حفظ قانون و رعایت آن نهاده شده است. البته پیش از این که قانون حضور یابد احترام متقابل است که پایه های اجتماع را حفظ می کند و جامعه را معنا می بخشد. دو شخص، تنها زمانی نیاز به قانون می یابند که نتوانند با توجه به اصول انسانی و ظرفیت های عاطفی و اخلاقی با یک دیگر تعامل سازنده داشته باشند و کنار بیایند.
زمانی قانون پا به میدان می گذارد که عواطف و اصول اخلاقی انسانی نتواند تعامل را در موقعیت خود به درستی حفظ و برقرار کند. از این زمان است که عقل به شکل قانون حضور می یابد و با اصول خشک و غیرعاطفی و احساسی می کوشد تا تعادلی میان دو سوی درگیری برقرار کند.
بنابراین احترام که خاستگاهی عاطفی و احساسی دارد عاملی مهم و اساسی در حفظ تعادل اجتماعی و بقای ارتباط میان دو شخص و یا اشخاص و یا گروه های اجتماعی به شمار می آید.
خانواده، اجتماعی متفاوت
مسئله زن و شوهر در تحلیل قرآنی از هر اجتماع دیگری متفاوت است و تحلیل و تبیین دیگری دارد. اصولا نمی توان روابط زن و شوهر را براساس روابط اجتماعی ای سنجید و یا تحلیل کرد که بیرون از دایره زن و شوهری هستند.
زن و شوهر در تحلیل قرآنی تنها برای استخدام اجتماع، خانواده تشکیل نمی دهند تا اصول اجتماعی آن را همانند دیگر اجتماع فرض کرد و یا اصول اجتماعی بیرون از دایره خانواده را بدان تعمیم و گسترش داد. بررسی این مطلب فرصت دیگری را می طلبد ولی در کوتاه سخن می توان گفت که خانواده از نظر قرآن تنها نهادی است که بر پایه عاطفه و احساس شکل می گیرد و مرد در تحلیل قرآنی تنها با زن آرامش و سکونت می یابد و زن بی مرد اصولا قوام نمی یابد و بی بهره گیری از تکیه گاهی به نام شوهر اصولا نمی تواند برپا باشد. از این رو زن برای قوام خویش به مرد نیاز ذاتی دارد و مرد برای دست یابی به آرامش درون، نیاز ذاتی به زن دارد بر این اساس اجتماع زن و شوهر را نمی توان در دایره دیگر اجتماع دید. اصول و معیارهای ایجادی و پایداری آن با دیگر اجتماعات، تفاوت اساسی دارد و تنها وجه مشابهت آن در همان جمع و اجتماع دوتن البته با دو جنسیت مخالف و متفاوت یعنی زن و مرد است.
هر اجتماعی حتی اجتماع زن و شوهر و خانواده (دراین جا شامل فرزندان نیز می شود) براساس اصل احترام متقابل قوام می یابد و پایدار می گردد. از این روست که احترام در همه حوزه های اجتماعی از خرد تا کلان نقش سازنده و اساسی ایفا می کند.
احترام در آموزه0 های قرآنی
احترام از واژه های غیرمصرح قرآنی است که از ریشه حرم و حرمت گرفته شده. حریم چاه به معنای آن محدوده ای است که نمی توان بدان نزدیک شد و کسی حق تصرف و حفر چاه دیگر در آن محدوده را ندارد.
حرمت شخص به معنای چیزی است که شخص از آن حمایت و دفاع می کند. احترام براین اساس چنان که در اصطلاحات عرفی نیز آمده به معنای تعظیم و تکریم و گرامی داشت شخص است که بی ارتباط با معنای لغوی آن نیست؛ زیرا شخص یا هر چیز دیگری که محل احترام است، از نظر مردم دارای حرمت و حریمی است که می بایست آن را حفظ کرده و هتک آن نکرد.
چنان که گفته شد در قرآن این اصطلاح با لفظ احترام به کار نرفته ولی مفهوم آن به شکل اصطلاحات دیگر و یا بیان مصداقی احترام، تبیین و توصیه شده است. از این رو در آیات قرآنی سخن از حرام به معنای محترم شمردن ماه های خاص (توبه آیه 5)، نفس و جان آدمی (انعام آیه 151) خانه خدا (مائده آیه 97) و نیز تکریم (علق آیه 3 و اسراء آیه 70) و احسان و نیکوکاری (بقره آیه 83 و نساء آیه 36) و توقیر و بزرگداشت (فتح آیه 9) و تعزیز (همان) و تعظیم (حج آیه 30 و 32)، بسیار آمده که همه این ها همان مفهوم احترام اصطلاحی را به گونه ای بازگو می کند.
قرآن در برخی از موارد با بیان مصادیق، به بازگویی احترام پرداخته و با تبیین موضوعی و مصداقی، مردمان را به عملی کردن احترام توجه داده است. به سخن دیگر احترام را تنها در حوزه گفتاری نگه نداشته و به حوزه عمل و رفتار اجتماعی سوق داده است تا شخص در کنش ها و واکنش های رفتاری، هنجار خاصی را به عنوان احترام مراعات نماید. به عنوان نمونه همان گونه که از صلوات فرستادن بر پیامبر به زبان و دل به عنوان نوعی احترام و تکریم آن حضرت(ص) یاد کرده (احزاب آیه 56 و نور آیه 27) و یا از سلام و تحیت گفتن زبانی سخن گفته است، (نساء آیه 86) از سجده کردن (یوسف آیه 100) اذن و پیش اجازه (احزاب آیه 53 و نور آیه 27) به عنوان نمودهای خارجی و عملی احترام یاد نموده است.
عدم تقدم بر دیگری، بلند نکردن صدا در برابر دیگران و آرام سخن گفتن، از دیگر نمونه های مصداقی احترام است که قرآن به آن اشاره کرده است.این آیات هرچند که درباره چگونگی احترام گزاری به پیامبر(ص) است ولی می توان آن را به دیگر افراد نیز تعمیم داد.
در عرف مردم، روش های دیگری برای احترام وجود دارد که هریک با توجه به سنت ها و آداب اجتماعی و فرهنگی مردم هر منطقه و یا هرجامعه متفاوت است. بلند شدن و یا دست به سینه بودن و یا بوسیدن پای والدین از نمونه هایی است که در جوامع مختلف برای احترام گذاشتن استفاده می شود.
انسان، نیازمند احترام
انسان به طور طبیعی احساس نیاز می کند که مورد توجه و احترام و تکریم قرار گیرد. گرایش ذاتی انسان به این است که آبرومند و با کرامت و با شخصیت و اعتبار اجتماعی باشد و از سوی مردم تکریم شود و آبروی وی حفظ و حرمت هایش پاس داشته شود. در داستان یوسف و زن عزیز مصر به این نکته به روشنی اشاره شده است. با آن که عمل خلاف و ناهنجاری از سوی همسر عزیز صورت گرفته اما وی از یوسف(ع) می خواهد که به پاسداشت آبرو و حیثیت اجتماعی از بیان داستان و رخداد خودداری کند. (یوسف آیه 29) هم چنین حضرت لوط(ع) از مردم خویش می خواهد که به خاطر حفظ احترام و پاسداشت آن، از تعرض به میهمانان وی خودداری کرده و او را نزد میهمانانش شرمنده نسازند. (حجر آیه 68 و 69)
قرآن از مردم می خواهد که برای حفظ آبرو و حرمت و احترام خویش به اعمالی نپردازند که موجبات خواری و بی احترامی شان را فراهم می آورد و آبروی آنان را در دنیا و آخرت از بین می برد. (نور آیه 4 و 23 و نیز نساء آیه 148 و زمر آیه 25)
از نظر قرآن احترام به دیگران و بی احترامی به آنان دارای آثار وضعی و تکلیفی و نیز پاداش و کیفر خاصی است. در برخی از آیات قرآنی به اثر وضعی بی احترامی، اهانت و تحقیر دیگران در آخرت اشاره شده است. (مطففین آیه 29 تا 36) در برخی دیگر نیز اشاره شده که کاهش نعمت و عدم جلب سود و یا خیر، به علت و سبب بی احترامی و عدم پاسداشت امری بوده است که می بایست حرمت و احترام آن نگه داشته می شد. (حج آیه 30)
جایگاه تکریم پدر و مادر در نزد خداوند
احسان و تکریم به پدر و مادر از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است و خداوند همواره پس از بیان حکم وجوب پرستش خدای یگانه، به احترام و تکریم پدر و مادر اشاره کرده و حکم می کند: و بالوالدین احسانا (بقره آیه 83 و نیز نساء یه 36)
قرآن در آیه 83 سوره بقره احسان به پدر و مادر را به عنوان پیمان خداوند با بنی اسرائیل یاد کرده است و می فرماید: و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الاالله و بالوالدین احسانا؛ و هنگامی که از بنی اسرائیل پیمان و عهد گرفتیم که جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نیکی کنند.
در این آیه و نیز در چهار مورد دیگر از جمله در سوره اسراء آیه 23 هنگامی که خداوند به مردمان فرمان می دهد که تنها او را بپرستند، بی درنگ حکم و فرمان احسان و نیکی به پدر و مادر را مطرح می سازد که بیانگر میزان اهمیت و جایگاه احسان به پدر و مادر در پیشگاه خداوند است. به این معنا که پرستش خدای یگانه و احسان به والدین در کنار هم آمده تا مردمان از جایگاه پدر و مادر آگاه شوند.
اگر خداوند به عنوان آفریدگار و پروردگار می بایست پرستش شود، پدر و مادر نیز به عنوان واسطه فیض وجود و نعمت های خداوندی بر انسان، باید مورد احترام و احسان قرار گیرند. از این رو خداوند امور چندی را که می تواند نسبت به خدا و پدر و مادر به جا آورده شود در کنار هم می آورد. به سخن دیگر اگر عبودیت و پرستش کسی غیر از خدا جایز بود آن شخص همان والدین هستند و از آن جایی که چنین امری کفر و شرک است خداوند فرمان می دهد که به جای پرستش ایشان در حق آنان احسان شود. احسان، برترین حالتی است که پس از پرستش می توان تصور کرد. به این معنا که احسان مرتبه دوم پرستش است و اگر پرستشی به غیر خدا جایز بوده حکم به آن می شد و چون امکان پذیر نیست مرتبه دوم آن مورد تاکید قرار گرفته است. امور دیگری که جایز است انسان هم نسبت به خدا و هم غیر خدا به جا آورد، خداوند در آیات قرآنی به آنها فرمان داده و از مردمان خواسته است تا آنها را انجام دهند. از این رو در آیه 14 سوره لقمان فرمان می دهد: ان اشکر لی و لوالدیک؛ از من و پدر و مادرتان تشکر کنید.
برخی از مفسران باتوجه به نکره بودن احسان در آیه 23 سوره اسراء بر این باورند که نکره آوردن به معنای آن است که فرزندان می بایست در همه امور در حق آنان مراعات احسان را بکنند و چیزی را فروگذار نکنند. این حکم قرآنی اختصاصی به مومنان نداشته و همه انسان ها را دربرمی گیرد. قرآن به این شیوه دیگرانی را که ایمان به قرآن و خدا ندارند تشویق می کند که حداقل در حق پدر و مادر خویش به حکم وظیفه انسانی، احسان و احترام بگذارند.
روشهای احسان و تکریم والدین
احسان و احترام به پدر و مادر باتوجه به سنت ها و فرهنگ ها متفاوت است ولی اصولی انسانی است که می توان در همه جا آن را یافت و بدان پای بند بود.
برخورد پسندیده براساس عرف هر جامعه و به کارگیری واژگان زیبا و شیوا، تواضع و فروتنی در برابر آنان، مهربانی و محبت، دعای خیر کردن برای ایشان، دوری از درشت گویی و یا حتی به کار نبردن واژه اف و خسته شدم و آخ و دیگر اصوات نابهنجاری که ایشان را ناخوش آید از جمله روش های احسان و اکرام و احترام به پدر و مادر است.
فریاد زدن و درشتی کردن و اف و اخ کردن و اعتراض نمودن و دشنام و ناسزا دادن و پیشی گرفتن از ایشان در نشستن و دراز کشیدن و امور دیگر می تواند از مصادیق بی احترامی به آنها باشد که می بایست از آنها پرهیز کرد.اطاعت کامل از پدر و مادر امری است که قرآن بدان فرمان داده و تنها موردی که استثنا شده و شخص می تواند از دستور پدر و مادر اطاعت نکند و با حفظ احترام ایشان از آن سرپیچی کند دستور آنها به کفر خداست که در این مورد می توان از حکم و فرمانشان اطاعت نکرد. اما در هما موارد دیگر می بایست از ایشان اطاعت کرد و فرمان برد.
در روایت اهل بیت(ع) احترام به پدر و مادر و احسان به ایشان به معنای برخورد نیکو و رسیدگی به نیازهای آنان پیش از درخواست، و ابراز قول کریم به معنای طلب مغفرت آمده است.
تعبیر جناح الذل نیز نگاه با رافت و رحمت و دوری از نگاه های تیز و تند و بلند نکردن صدا و بالا نبردن دست و پیش نیفتادن از آنان معنا شده است. (کافی ج2 ص715 تا 316) بر جای بلند و برتر نشاندن از دیگر روش های تکریم و احسان به پدر و مادر و احترام نهادن به آنان است که از آیه 010 سوره یوسف می توان آن را به دست آورد.به هر حال تکریم و احترام به پدر و مادر امری است که بیش از هر کار دیگری بدان تاکید شده و نمی توان از آن چشم پوشید. نادیده گرفتن و بی احترامی به ایشان در این دنیا موجب می شود تا شخص گرفتار مصیبت ها و بلایا گردد و خیر و برکت از زندگی او برود و در آخرت نیز خوار و ذلیل شود.
احترام به پدر و مادر در منطق اسلام
اگر چه عواطف انسانى و حق شناسى به تنهایى براى رعایت احترام در برابر والدین کافى است. ولى از آنجا که اسلام حتى در مسائلى که هم عقل در آن استقلال کامل دارد و هم عاطفه آن رابوضوح در مى‏یابد سکوت روا نمى‏دارد و به عنوان تاکید در این گونه موارد هم دستورهاى لازم را صادر مى‏کند، درباره احترام به والدین آنقدر تاکید کرده است که در کمتر مسئله‏اى دیده مى‏شود به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مى‏کنیم:
الف: در چهار سوره قرآن مجید، به نیکى به والدین بلافاصله بعد از مسئله توحید قرار گرفته است. این همردیف بودن، بیانگر این است که اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام مى‏گذارد.
1- ( …..لا تعبدون الا الله و بالوالدین احساناً" بقره /83 (…. بجز خدا را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید).
2. (واعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً" (نساء 36) و خدا را بپرستید و چیزى را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکى کنید.
ب: اهمیت این موضوع تا آن پایه است که هم قرآن و هم روایات، صریحاً توصیه مى‏کنند که حتى اگر پدر و مادر کافر باشند، رعایت احترامشان لازم است.
1- ( وقضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احساناً" (اسراء 23) و پروردگارت حکم کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید.
2. (الا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً" (انعام 151) چیزى را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکى کنید.
3. (و آن جاهداک على ا ن تشرک بى مالیس لک به علم فلا تطعمها و صاحبهما فى الدنیا معروفاً" (لقمان 15) و اگر آنان به تو اصرار کنند که با من آنچه را که علم به آن ندارى، شریک کنند اطلاعتشان مکن ولى در دنیا به نیکى با آنان رفتار کن.
ج: شکرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجید در ردیف شکرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است؛ چنانکه مى‏خوانیم: "ا ن اشکرلى ولوالدیک الى المصیر" (لقمان 14) مرا و پدر و مادرت را شکرکن که بازگشت به سوى من است؛ با این که نعمت خدا بیش از آن اندازه است که قابل احصا و شماره باشد، پس، این دلیل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.
قرآن حتى کمترین بى‏احترامى را در برابر پدر و مادر، اجازه نداده است. در حدیثى، امام صادق (ع) مى‏فرمایند: "لو علم الله شیئاً هو ادنى من اف لنهى عنده و هو من ادنى العقوق، و من العقوق ا ن ینظر الرجل الى و الدیه فیجد النظر الیها" اگر چیزى کمتر از "اف" وجود داشت، خدا از آن نهى مى‏کرد. "اف" کمترین اظهار ناراحتى است. و از این جمله، نظر کردن تند و غضب آلود به پدر و مادر است.
ه: با اینکه جهاد یکى از مهمترین برنامه‏هاى اسلامى است، تا هنگامى که جنبه وجوب عینى نداشته باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است. پس اگر حضور در این جهاد موجب ناراحتى آنان شود، جایز نیست. در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است که مردى نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و عرض کرد، جوان با نشاط وورزیده‏اى است و جهاد را دوست دارد، ولى مادرش از این موضوع ناراحت مى‏شود. پیامبر (ص) فرمودند: "ارجع فکن مع والدتک فوالذى بعثنى بالحق لانسها بک لیله خیر من جهاد فى سبیل الله سنه" برگرد و با مادر خویش باش. قسم به آن خدایى که مرا به حق مبعوث کرد، یک شب مادر با تو مانوس شود، از یک سال جهاد در راه خدا بهتر است.
البته، هنگامى که جهاد جنبه وجوب عینى پیدا کند، کشور اسلامى در خطر قرار گیرد و حضور همگان لازم شود، هیچ عذرى حتى نارضایتى پدر و مادر پذیرفته نیست.
پبامبر (ص) فرمودند: "ایاکم وعقوق الوالدین فان ریح الجنه توجد ممن سیرع الف عام ولایجدها عاق" از عاق پدر ومادر بترسید زیرا بوى بهشت از هزار سال راه به مشام مى‏رسد؛ اما هیچگاه به کسانى که مورد خشم پدر و مادر هستند نخواهد رسید.
این تعبیر، اشاره لطیفى به این موضوع دارد که چنین اشخاصى نه تنها در بهشت گام نمى‏گذارند، بلکه در فاصله بسیار زیادى از آن قرار دارند و حتى نمى‏توانند به آن نزدیک شوند. سید قطب در تفسیر فى‏ظلال القرآن، حدیثى به این مضمون از پیامبر (ص) نقل مى‏کند که مردى که مادرش را بر دوش گرفته بود و طواف مى‏داد، پیامبر (ص) را در همان حال مشاهده کرد. عرض کرد: "آیا حق مادرم را با این کار انجام دادم".
پیامبر فرمودند: "نه، حتى جبران یکى از ناله‏هاى او را به هنگام وضع حمل" نمى‏کند.
یک نکته که دراینجا باید ذکر شود، این است که گاه مى‏شود پدر و مادر پیشنهادهاى غیر منطقى یا خلاف شرع به انسان مى کند، بدیهى است اطاعت آنان در هیچ یک از این موارد، لازم نیست. ولى با این حال، باید با برخورد منطقى و انجام دادن وظیفه امر به معروف و نهى از منکر در بهترین صورتش، با این گونه پیشنهادها برخورد کرد. امام کاظم (ع) مى‏فرمایند: "کسى نزد پیامبر (ص) آمد و از حق پرد وفرزند سئوال کرد. فرمودند: باید او را با نام صدا نزند (بلکه بگوید پدرم)، جلوتر از او نرود، قبل از او ننشیند و کارى نکند که مردم به پدرش بدگویى کنند (نگویند خدا پدرت را نیامرزد که چنین کردى)".
توحید و نیکى به پدر و مادر، سرآغاز یک رشته احکام مهم اسلامى
"لا تجعل مع الله الها اخر فتقعد مذموماً مخذولاً و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاء و بالوالدین احساناً اما یبلغن عندک الکبر احدهما اوکلاهما فلا تقل لهما "اف" و لا تنهر هما و قل لهما قولاً و کریماً و احفض لهما جناح الذال من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ریبانى صغیراً ربکم اعلم بما فى نفوسکم ان تکونوا صالحین فانه کان للاوابین غفوراً" (اسراء 22-25) با خداى یکتا، خداى دیگرى به خداى مگیر که نکوهیده و خوار خواهى ماند. پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. هر گاه تا تو زنده هستى هر دو یا یکى از آن دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتى خطاب مکن و با آنان به اکرام سخن بگو. در برابرشان از روى مهربانى سر تواضع فرود آور و بگو: اى پروردگار من، همچنانکه مرا در خردى پرورش دادند، بر آنان رحمت آور. پروردگارتان از هر کس دیگر به آنچه در دلهایتان مى‏گذرد. داناتر است. و اگر از صالحان باشید. او توبه کنندگان را مى‏آمرزد.
آیات مورد بحث، سر آغازى براى بیان یک سلسه از احکام اساسى اسلام که با مسئله توحید وایمان شروع مى‏شود، توحیدى که خمیر مایه همه فعالیتهاى مثبت و کارهاى نیک و سازنده است. آیه نخست با توحید شروع شده است و تاکید مى‏کند که نباید براى خداوند یگانه هیچ معبودى قرار داد. آیه نمى‏گوید: "معبود دیگرى را با خدا پرستش مکن". بلکه مى گوید: قرار مده" تا معناى وسیعترى داشته باشد. یعنى، نه در عقیده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا، و نه در پرستش معبود دیگرى را در کنار "الله" قرار مده.
سپس به بیان نتیجه شرک مى‏پردازد، که همانا با نکوهش و خوارى نشستن است. انتخاب کلمه "قعود" (نشستن) در اینجا، اشاره به ضعف و ناتوانى است، زیرا در ادبیات عرب، این کلمه کنایه از ضعف است؛ همانگونه که گفته مى‏شود: " قعد به الضعف عن‏القتال" (ناتوانى سبب شد که از بیکار با دشمن بنشیند).از جمله بالا استفاده مى‏شود که شرک، سه اثر بسیار بد در وجود انسان مى‏گذارد:
1- شرک مایه ضعف، ناتوانى، زبونى و ذلت است؛ در حالى که توحید، عامل قیام، حرکت و سرافرازى است.
2- شرک، مایه مذمت ونکوهش است؛ چرا که یک خط روشن انحرافى است، در برابر منطق عقل و کفرانى است آشکار، در مقابل نعمت پروردگار. و آنکس که تن به چنین انحرافى دهد، در خور مذمت است.
3- شرک سبب مى‏شود که خداوند، مشرک را به معبودهاى ساختگى‏اش واگذارد و دست از حمایتش بردارد. و از آنجا که معبودهاى ساختگى نیز قادر به حمایتش بردارد و از آنجا که معبودهاى ساختگى نیز قادر به حمایت کسى نیستند و خدا هم حمایتش را از چنین کسانى برداشته است، آنان "مخذول" و بدون یار و یاور خواهند شد. در آیات دیگر قرآن نیز همین معنا به شکل دیگرى مجسم شده است؛ چنانچه مى‏فرماید: "مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً و ا ن اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون" ( عنکبوت 41) (مثل آنان که غیر از خدا را به دوستى گرفتند، مثل عنکبوت است که خانه‏اى بساخت و همانا سست‏ترین خانه‏ها، خانه عنکبوت است، اگر مى‏دانستند.
بعد از اصل توحید، به یکى از اساسى‏ترین تعلیمات انسانى انبیا- با تاکید مجدد بر توحید- اشاره شده است؛ که همانا نیکى به پدر و مادر است.
"قضا"، مفهوم محکمترى امر دارد. و فرمان قطعى و محکم را مى‏رساند. این مطلب، نخستین تاکید در این باره است، قرار دادن توحید در کنار نیکى به پدر و مادر، تاکید دیگرى بر اهمیت این دستور اسلامى است. مطلق بودن "احسان" که هر گونه نیکى را در بر مى‏گیرد، و همچنین "والدین" که مسلمان و کافر را شامل مى‏شود، سومین و چهارمین تاکید در این جمله است. نکره بودن "احساناً" که دراین گونه موارد براى بیان عظمت مى‏آید، پنجمین تاکید محسوب مى‏شود. توجه به این نکته لازم است که فرمان، معمولاً روى یک امر اثباتى مى‏رود؛ در حالى که در اینجا، روى نفى رفته است. این نکته، ممکن است به خاطر آن باشد که از کلمه "قضى"، فهمیده مى‏شود که جمله دیگرى در شکل اثباتى در تقدیر است یا اینکه مجموع جمله نفى و اثبات : "الا تعبدوا الا ایاه". در حکم یک جمله اثباتى؛ اثبات عبادت انحصارى پروردگار است.
سپس، یکى از مصداقهاى روشن نیکى به پدر و مادر بیان شده است. در اینجا، به قسمتى از ریزه‏کاریهاى برخورد بسیار مودبانه و احترام آمیز فرزندان به پدران و مادران از دیدگاه قرآن، اشاره مى‏شود.
1. از یک‏سو، روى حالت پیرى آنان- که در آن موقع نیازمندتر به حمایت ومحبت و احترامند- تاکید مى‏کند، و فرزندانشان را از کمترین سخن اهانت آمیز به آنان نهى مى‏کند. آنان ممکن است بر اثر کهولت، طورى شوند که نتواند بدون کمک دیگرى حرکت کنند، از جا برخیزند و حتى ممکن است قادر به رفع آلودگى از خود نباشند. در این مواقع، آزمایش بزرگ فرزندان شروع مى‏شود.
2. از سوى دیگر، قرآن تاکید مى‏کند که در این هنگام نه تنها به آنان نباید "اف" گفت: و با صداى بلند و اهانت آمیز با آنان صحبت کرد، بلکه با قول کریم و گفتار بزرگوانه باید با آنان گفتگو کرد. همه اینها، نهایت ادب در سخن را مى‏رساند، که زبان کلید قلب است.
3. از سوى دیگر، دستور به تواضع و فروتنى داده شده است، تواضعى که نشاندهنده محبت و علاقه باشد، و نه چیز دیگر
4. سرانجام، سفارش شده است که حتى موقعى که فرزند رو به سوى درگاه خدا مى‏آورد، پدر و مادر را، چه در حیات و چه در ممات، نباید فراموش کند و باید تقاضاى رحمت پروردگار را برایشان بنماید، بویژه این تقاضایش را با این دلیل همراه سازد: "پروردگارا، همان گونه که آنان در کودکى مرا تربیت کردند. تو به آنان رحم کن" نکته مهمى که از این تعبیر- علاوه بر آنچه گفته شد- استفاده مى‏شود. این است که اگر پدر و مادر آنچنان مسن و ناتوان شدند که به تنهایى قادر بر حرکت و دفع آلودگیها از خود نباشند. فراموش نکن که تو هم در کودکى چنین بودى و آنان را باید جبران کرد. از آنجا که گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر واحترام و تواضع به آنان، ممکن است لغزشیهایى پیش بیاید که انسان آگاهانه یا نا آگاهانه به سوى آن کشیده شود. در آخرین آیه مورد بحث مى‏فرماید: "پروردگار شما به آنچه در دلهاى شماست، آگاهتر است؛ زیرا علم خدا در همه زمینه‏ها ضرورى، ثابت، ازلى و خالى از هر گونه اشتباه است؛ در حالى که علوم انسانى واجد این صفات نیست.
بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سرکشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمینه احترام و نیکى به پدر و مادر از انسان سر زد ولى بلافاصله پشیمان شد و در مقام جبران بر آمد، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.
1. "اواب" از ماده "اوب" به بازگشت توام با اراده گفته مى‏شود؛ در حالى که "رجوع" هم به بازگشت با اراده و هم بى‏اراده اطلاق مى‏گردد. به همین دلیل به "توبه"، "اوبه" گفته مى‏شود؛ چون حقیقت توبه، بازگشت توام با اراده به سوى خداست. از آنجا که "اواب" صفت مبالغه است، به کسى گفته مى‏شود که هر لحظه از او خطایى سر زند و در همان حال، به سوى پروردگار بازگردد. این احتمال نیز وجود دارد که ذکر صیغه مبالغه، اشاره به تعدد عوامل بازگشت به رجوع به خدا باشد؛ زیرا ایمان به پروردگار از یک‏سو، توجه به دادگاه عالم قیامت از سوى دیگر، وجدان بیدار از سوى سوم، و توجه به عدالت و آثار گناه از سوى چهارم، دست به دست هم مى‏دهند و انسان را موکداً از مسیر انحرافى به سوى خدا مى‏برند.
2. "واذا خذنا میثاق بنى اسرائیل لا تعبدون الا الله و بالوالدین احساناًا" (بقره 83) و به یاد آورید هنگامى را که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید.
اگر چه آیات درباره بنى‏اسرائیل نازل شده است، ولى یک سلسله قوانین کلى براى همه ملل دنیا در بردارد. از دیدگاه قرآن، برقرارى و سربلندى ملتها در صورتى است که به بزرگترین قدرت بى‏زوال تکیه کنند، در همه حال از او مدد بگیرند و فقط در برابر او سر تعظیم فرود آورند؛ که اگر چنین کنند، از هیچ کس ترس و وحشتى نخواهند داشت. واضح است که چنین تکیه گاه و مبدئى جز آفریدگار بزرگ نمى‏تواند باشد. از طرف دیگر، براى بقا و جاویدان ماندن ملتها، همبستگى خاص بین افراد خاص لازم است. این عمل در صورتى امکان دارد، که هر کس به پدر و مادر خود که شعاع بستگى آنان به وى نزدیکتر است، در مرحله بعد به خویشان و بعد از آنان به همه افراد اجتماع، نیکى کند. بدین گونه، همه بال و پر یکدیگر مى‏شوند، و افراد ضعیف را حمایت مى‏کنند.
3. ( واعبدوالله و لا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً" (نساء 36) و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکى کنید.
آیه فوق، نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترک شرک و بت پرستى ج که ریشه اصلى برنامه‏هاى اسلامى است- مى‏کند. دعوت به توحید و یگانه پرستى روح را پاک، نیت را خالص، اراده را قوى و تصمیم را براى انجام دادن هر برنامه مفیدى محکم مى‏سازد. از آنجا که این آیه بیان کننده یک رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چیز، اشاره به حق خداوند بر مردم، پرستیدن او و شریکى براى او برنگزیدن کرده است.
سپس، اشاره به حق پدر و مادر شده و توصیه گردیده است که باید به آنان نیکى کرد. از این تعبیرهاى مکرر در قرآن کریم بر بندگى خدا واحسان به والدین، استفاده مى‏شود که بیان این دو ارتباط است. در حقیقت هم، چنین است، چون بزرگترین نعمت، نعمت هستى و حیات است که در درجه اول از ناحیه خداست و درمراحل بعد، به پدر و مادر ارتباط دارد. بنابراین، ترک حقوق پدر و مادر، همدوش شرک به خداست.
4- "قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناًا" (انعام 151) بگو، بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده بیان کنم که چیزى را با او شریک نکنید و به پدر و مادر نیکى کنید.
ذکر نیکى به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرک و قبل از دستورهاى مهمى مانند تحریم قتل نفس و اجراى اصول عدالت، دلیل بر اهمیت بسیار حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است. این موضوع وقتى روشنتر مى‏شود، که توجه کنیم به جاى "آزار به پدر و مادر"- که هماهنگ با دیگر تحریمهاى این آیه است-،احسان و نیکى به آنان ذکر شده است. یعنى نه تنها ایجاد ناراحتى براى آنان حرام است، بلکه احسان و نیکى به آنان نیز لازم و ضرورى است. جالبتر این که، کلمه "احسان" به وسیله "ب" متعدى شده و فرموده است: " بالوالدین احساناً"احسان گاهى با "الى" و گاهى با "ب" ذکر مى شود، معناى‏آن نیکى کردن به طور مستقیم و بدون واسطه است، بنابراین، این آیه تاکید مى‏کند که موضوع نیکى به پدر و مادر را باید آنقدر اهمیت داد، که شخصاً و بدون واسطه، به آن اقدام کرد.
5- "ولقد اتینا لقمان الحکمه ان اشکر الله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنى حمید و اذقال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهناً على وهن و فصاله فى عامین ان اشکرلى ولوالدیک الى المصیر و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس من اناب الى ثم الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعلمون" (لقمان 15-12) و آدمى را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوانتر مى شد و پس از دو سال از شیرش باز گرفت. و سفارش کردیم که مرا و پدر و مادرت را شکر گوى که سرانجام تو نزد من است. اگر آن دو به کوشش از تو بخواهد تا چیزى را که نمى‏دانى چیست با من شریک گردانى، اطاعتشان مکن. در دنیا با آنان به وجهى پسندیده زندگى کن و خود، راه کسانى را که به درگاه من باز مى‏گردند. در پیش گیر، بازگشت همه شما به سوى من است و من از کارهایى که مى‏کرده‏اید، آگاهتان مى‏کنم.
در آیه اول، نتیجه "شکر" و "کفران" نعمتها، به این صورت بیان شده که شکر نعمت، به سود خود انسان، و کفران هم به زبان خود او است. خداوند از همگان بى‏نیاز است. اگر همه ممکنات شکر کنند، چیزى بر عظمتش افزوده نمى‏شود و اگر جمله موجودات کافر شوند. بر دامن کبریایى‏اش گردى ننشیند.
"ل" در جمله "ان اشکرالله"، براى اختصاص و در "لنفسه" براى نفع است. بنابراین، سود شکرگزارى که همان دوام نعمت، و افزایش آن به اضافه ثواب آخرت است، به خود انسان بر مى‏گردد؛ همان گونه که زیان کفران، فقط دامان خودش را مى‏گیرد.
تعبیر: "غنى حمید"، اشاره به این است که شکر گزار در برابر افراد عادى، یا چیزى به بخشنده نعمت مى‏دهد یا اگر چیزى نمى‏دهد، با ستایش او مقامش را در انظار مردم بالا مى‏برد. ولى درباره خداوند، هیچ یک از این دو، معنا ندارد.او از همگان بى‏نیاز، و شایسته ستایش همه ستایشگران است. فرشتگان حمد او را مى‏گویند، و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند. اگر انسانى به زبان قال کفران کند، کمترین اثرى ندارد؛ زیرا ذرات وجود خودش، به زبان حال مشغول حمد و ثناى اویند.
شکر با "صیغه مضارع" نشانه تداوم واستمرار است، و کفر با "صیغه ماضى" که حتى بریک مرتبه است بیان شده است. این نکته، اشاره به این است که کفران حتى براى یک بار، ممکن است عواقب دردناکى بار آورد اما شکر لازم است که مستمر و مداوم باشد تا انسان مسیر تکامل خود را طى کند.
بعد از معرفى لقمان و مقام و حکمت او، به نخستین اندرز وى- که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مى باشد- اشاره شده است. حکمت لقمان ایجاب مى‏کند که قبل از هر چیز، به سراغ توحید، اساسى‏ترین مسئله عقیدتى، برود؛ زیرا هر حرکت تخریبى و ضد الهى، همچون: دنیا پرستى، مقام پرستى و هوا پرستى، شاخه‏اى از شرک به شمار مى‏روند. نکته قابل توجه اینکه، لقمان حکیم دلیل بر نفى شرک را این ذکر مى‏کند که شرک، ظلم عظیم است؛ آن هم با تعبیرى، که از چند جهت تاکید دارد. و چه ظلمى از این بالاتر، که هم درباره خدا انجام بگیرد و موجود بى‏ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خویشتن انجام شود. و انسان از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط کند. دو آیه بعد، در حقیقت جمله‏هاى معترضه‏اى است که در لابه لاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است. البته معترضه، به معناى بى‏ارتباط نیست، بلکه به معناى سخنان الهى است که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد. در این آیه، بحث از وجود، زحمات، خدمات و حقوق پدر و مادر، و قرار دادن شکر آنان در کنار شکر خداوند است. به علاوه، تاکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان، به فرزندش نیز شمرده مى شود، زیرا پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیت، ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
آنگاه، به زحمات بسیار مادر اشاره مى‏شود. این مسئله از نظر علمى ثابت شده و تجزیه نیز نشان داده است، که مادران در هنگام باردارى گرفتار سستى مى‏شوند؛ زیرا شیره جان و مغز استخوان را به پرورش جنین خود اختصاص مى‏دهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مى‏کنند. به همین دلیل، مادران در دوران باردارى گرفتار کمبود انواع ویتامینها مى‏شوند که اگر جبران نشود، ناراحتى‏هایى را براى آنان به وجود مى‏آورد. این ویژگى، در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مى‏یابد؛ چرا که شیر، شیره جان مادر است. لذا به دنبال آیه، آمده است که پایان نکته، اشاره شده است: "والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین" (بقره 233) مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر دهند. البته، منظور دوران، کمتر از دوسال انجام شود. به هر حال، مادر در این 23 ماه، دوران حمل و دوران شیر خوارگى، بزرگترین فداکارى راهم از نظر روحى و عاطفى، هم از نظر جسمى، و هم از جهت خدمات، درباره فرزندش انجام مى‏دهد.
جالب اینکه در آغاز توحید، پدر و مادر را ذکر مى‏کند، ولى به هنگام بیان زحمت و خدمات، تکیه روى زحمات مادر است تاانسان متوجه ایثارگریها و حق عظیم او شود. سپس، به شکر خداوند و شکر پدر و مادر سفارش شده است. شکر خدا را باید کرد، زیرا خالق و منعم اصلى انسان، خداست که چنین پدر و مادر مهربانى را به ما داده است. و هم شکرگزار پدر و مادر باید بود، که به واسطه این فیض و عهده‏دار انتقال نعمتهاى خداوند به انسان مى‏باشند.
و در پایان، آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست، مى فرماید: "بازگشت همه شما، به سوى من است". اگر در اینجا کوتاهى کنید، در بارگاه الهى تمام این حقوق، زحمات و خدمات مو به مو بررسى و محاسبه مى‏شود. بعضى از مفسران در اینجا به نکته‏اى توجه کرده‏اند که در قرآن مجید، تاکید بر رعایت حقوق پدر و مادر بارها آمده است. اما سفارش به فرزندان- جز درباره نهى از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت استثنایى در عصر جاهلیت بود- کمتر دیده مى‏شود. این نکته به دلیل آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندشان، کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند. در حالى که بسیار دیده شده است که فرزندان، پدر و مادر را به ویژه به هنگام پیرى و از کار افتادگى، فراموش مى کنند: این دردناکترین حالت براى پدر و مادر، و بدترین ناشکرى براى فرزندان محسوب مى‏شود. از آنجا که توصیه نیکى درباره پدر و مادر ممکن است این توهم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مسئله عقاید، کفر و ایمان باید با آنان مماشات کرد، در آیه بعد تاکید مى‏کند که هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد. پس، هرگز نباید عواطف خویشاوندى، حاکم بر اعتقاد مکتبى انسان شود. تعبیر به "جاهداک"، اشاره به این است که پدر و مادر گاه به گمان اینکه سعادت فرزندشان را مى‏خواهند، تلاش و کوشش مى‏کنند که او را به عقیده انحرافى بکشانند. وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند، استقلال فکرى خود را حفظ کنند، و عقیده توحید را با هیچ معاوضه نکنند. همچنین، جمله "مالیس لک به علم".اشاره به این است که اگر فرضاً دلایل بطلان شرک را نادیده بگیریم، حداقل دلیلى بر اثبات آن نیست. از آنجا که ممکن است این فرمان این توهم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک باید شدت عمل داشت و بى‏حرمتى کرد، بلافاصله اضافه مى کند که اطاعت نکردن از آنان در کفر و شرک، دلیل بر طرز شایسته‏اى رفتار کرد، ولى از نظر اعتقاد و برنامه‏هاى مذهبى تسلیم افکار و پیشنهادهایشان نشد. این رفتار، درست نقطه اصلى اعتدال، و راه پیامبران و مومنان راستین است. لذا، بعد مى‏افزاید که مومنان باید راه کسانى را پیروى کنند، که به سوى خداوند باز مى‏گردند؛ چرا که بازگشت همه به سوى خداوند است، و خداوند انسان را ازکارهایشان آگاه مى‏سازد و طبق آن پاداش و کیفرى مى‏دهد.
نفى و اثباتهاى پى در پى، و امر و نهى‏ها در آیات فوق، براى این است که مسلمانان در این گونه مسائل که در بدو نظر تضادى در میان انجام دادن دو وظیفه لازم تصور مى‏شود- خط اصلى را پیدا کنند و بدون کمترین افراط و تفریط، در مسیر صحیح قرار گیرند.این دقت و ظرافت قرآن در این ریزه کاریها، از چهره‏هاى فصاحت و بلاغت عمیق آن است.
وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون" (عنکبوت 8) و به آدمى سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکى کند و اگر آن دو بکوشند که تو چیزى را که بدان آگاه نیستى شریک من قرار دهى، اطاعتشان مکن. بازگشت همه شما به سوى من است و شما را به کارهایى را مى‏کرده‏اید، آگاه مى‏کنم. روایات مختلفى در شان نزول این آیه آمده، که چکیده آن این است که "بعضى از مردانى که در مکه بودند، ایمان و اسلام را پذیرفتند. هنگامى که مادرشان از این مسئله آگاه شدند، تصمیم گرفتند که غذا نخورند و آب ننوشند تا فرزندانشان از اسلام باز گردد. گر چه هیچ کدام از این کدام از این مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند. ولى این آیه نازل شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمینه ایمان و کفر به دست همگان داد.
برترین توصیه نسبت به پدر و مادر
یکى از مهمترین آزمایشهاى الهى، مسئله تضاد خط ایمان و تقوا با پیوندهاى عاطفى و خویشاوندى است. قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را بروشنى بیان کرده است. در این بخش، آیات آمده در این زمینه، بررسى مى‏شود.
1. "و وصینا الانسان بوالدیه احساناً" (حقاف 15) و انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند. اگر چه این حکم، یک حکم تشریعى است، ولى این مسئله پیش از آنکه یک لازم تشریعى باشد، به صورت یک قانون تکوینى درنهاد همه انسانها وجود دارد. تعبیر به "انسان" در اینجا جلب توجه مى کند؛ زیرا این قانون مخصوص مومنان نیست، بلکه هر کس شایسته نام انسان است، باید همیشه به پدر و مادر حق شناس باشد. هر چند با این اعمال، هرگز نمى‏تواند دین خود را به آنان ادا کند.
سپس، براى این که تصور نکند که پیوند عاطفى با پدر و مادر مى‏تواند بر پیوند انسان با خدا و مسئله ایمان حاکم شود، با یک استثناى صریح تاکید مى‏کند که اگر پدر و مادر تلاش و کوشش کنند که فرزندشان براى خدا شریکى قایل شود که به آن علم ندارد، از آنان نباید اطاعت کند.
تعبیر: " مالیس بک به علم" اشاره به منطقى نبودن شرک است. چون اگر واقعاً شرک صحیح بود، دلیلى بر آن وجود داشت. به تعبیر دیگر، جایى که انسان علم به چیزى نداشته باشد، باید از آن پیروى نکند؛ تا چه رسد به این که علم به بطلان آن داشته باشد. پیروى از چنین چیزى پیروى از جهل است. اصولاً، تقلید کورکورانه غلط است، حتى اگر درباره ایمان باشد؛ تا چه رسد به شرک و کفر. به این ترتیب، از اینجا یک اصل کلى استفاده مى‏شود: " هیچ چیز نمى‏تواند بر ارتباط انسان با خدا حاکم شود؛ حتى پیوند با پدر ومادر، که نزدیکترین پیوندهاى عاطفى است.
حدیث معروف امام على (ع): "لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق" اطاعت از مخلوق در عصیان خالق روا نیست. معیار روشنى را در این مسائل به دست مى‏دهد.از این آیات و روایات نتیجه مى‏شود که اسلام برترین احترام را براى پدر و مادر قائل است. پس، در صورت مشرک بودن و دعوت به شرک- که منفورترین کارها در نظر اسلام است- باز حفظ احترام آنان در عین نپذیرفتن دعوت آنان به شرک، واجب شمرده مى‏شود.
در حدیثى از پیامبر (ص) آمده است که شخصى خدمت ایشان آمد و عرض کرد: من به چه کسى نیکى کنم"؟
فرمودند: "به مادرت".
دوباره آن شخص سئوال کرد: "بعد از او به چه کسى"؟
فرمودند: "به مادرت".
بار سوم، آن شخص سئوال کردم: "بعد از او، به چه کسى"؟
باز فرمودند: "مادرت".
و در چهارمین بار، پیامبر (ص) توصیه پدر و مادر و دیگر بستگان را به ترتیب نزدیکى آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگرى، پیامبر (ص) توصیه پدر و دیگر بستگان را به ترتیب نزدیکى آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگرى، پیامبر (ص) فرمودند: "الجنه تحت اقدام الامهات" (بهشت زیر پاى مادران است). یعنى فقط از طریق خضوع و همچون خاک راه بودن در برابر آنان، مى‏توان به بهشت برین راه یافت.
2- "و وصینا الانسان بوالدیه احساناً حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنى ان شکر نعمتک التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحاً ترضاه و اصلح لى فى ذریتى انى تبت الیک و انى من المسلمین" (احقاف 15) و آدمى را به نیکى کردن با پدر و مادر خود سفارش کردیم. مادرش بار او را به دشوارى برداشت و به دشوارى بر زمین نهاد. و مدت حمل تا از شیر باز گرفتنش، سى ماه است تا چون به سن جوانى رسد و به چهل سالگى در آید. گوید: اى پروردگار من ، به من بیاموز تا شکر نعمتى که بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى به جاى آرم. کارى شایسته بکنم که تو از آن خشنود شوى و فرزندان مرا به صلاح آور. من به تو بازگشتم و از تسلیم شدگانم.
این آیه، از نیکى و شکر به پدر و مادر که مقدمه‏اى براى شکر پروردگار است، شروع مى‏کند. "وصیت" و توصیه، به معناى مطلق سفارش است. و مفهوم آن، منحصر به سفارشهاى مربوط به پس از مرگ نیست. لذا جمعى از مفسران آن را در این آیه، به معناى دستور و فرمان تفسیر کرده‏اند. سپس به دلیل لزوم حق شناسى از مادر، تاکید مى‏شود که در طول 30 ماه باردارى و شیر دهى، وى بزرگترین ایثار و فداکارى را درباره فرزندش انجام مى‏دهد.
اینکه قرآن در اینجا فقط از ناراحتى‏هاى سخن مى‏گوید، و سخنى از پدر در میان نیست، نه به خاطر اهمیت ندادن به پدر است؛ چرا که هم در بسیارى از این مشکلات شریک مادر است. اما چون سهم بیشترى دارد، بیشتر بر او تاکید شده است.
هنگامى که انسان به کمال قدرت نیروى جسمانى رسید و به مرز 40 سالگى وارد شد، سه چیز را از خدا تقاضا مى‏کند: شکر پدر و مادرش، انجام دادن کارهاى خوب و تداوم در رستگارى‏اش در فرزندانش، این تعبیر، نشان مى‏دهد که انسان با ایمان در چنین سن و سالى، هم از عمق و وسعت نعمتهاى خدا بر او، و هم از نعمتهاى که پدر و مادر به او کرده است، آگاه مى‏شود؛ زیرا در این سن و سال، معمولاً خودش پدر یا مادر مى‏شود و با درک زحمات طاقت فرسا و ایثارگرانه آن دو، بى اختیار به یادشان مى‏افتد و به جایشان در پیشگاه خدا شکر مى کند.
تعبیر: "لى" (براى من )، ضمناً اشاره به این است که صلاح و نیکى فرزندان من در چنان باشد، که نتایجش عاید من نیز بشود.
تعبیر: "فى ذریتى" (فرزندان من)، به طور مطلق اشاره به تداوم صلاح و نیکوکارى در تمام دودمان است.
جالب اینکه در دعاى اول، پدر و مادر را و در دعاى سوم، فرزندان را شریک مى‏کند. ولى در دعاى دوم، براى خود دعا مى‏کند. انسان صالح اینگونه است که اگر با یک چشم به خویشتن مى‏نگرد، با چشم دیگر به افرادى که بر او حق دارند. نگاه مى‏کند.

منابع و ماخذ:
1- قرآن کریم.
2- اصول کافی.
3- نهج البلاغه
4- قائمی, علی, نظام حیات خانواده در اسلام, تهران, انتشارات انجمن اولیاء و مربیان, چاپ مکرر, 1369.
5- سایت اینترنتی ویکی پدیا.
6- سایت اینترنتی تبیان

33


تعداد صفحات : حجم فایل:112 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود