تارا فایل

اثرات روانی طلاق بر فرزندان




اثرات روانی طلاق بر کودکان

استاد:

محقق:

فهرست مطالب:
موضوع صفحه
مقدمه 2
پیشینه نظری 3
عوامل افزاینده ی تاثیرات منفی طلاق 6
برخورد کودکان با طلاق 10
اثرات کوتاه مدت طلاق بربچه ها 12
سازگاریهای بعد از طلاق 13
اثرات دراز مدت طلاق 14
تاثیر تعارضهای وفاداری روی کودک 18
ائتلاف اتحاد خانوادگی 24
اعمال موثر در کاهش تاثیرات منفی طلاق 28
منابع 30

مقدمه:
وقتی تصمیم برای انجام طلاق گرفته می شود، چه تاثیری بر والدین وفرزندان به وجودمی آورد؟به یاد داشته باشید گرچه طلاق جوانب حقوقی دارد بیشتر جوانب عاطفی طلاق بیرون از دادگاه رخ می دهد. والدین باید یادبگیرند که چگونه با تاثیرات طلاق هم برای خود وهم برای فرزندانشان کنار بیایند.
نکته مهمی که باید خاطرنشان کنیم این است که این موضوع مورد اختلاف وبحث است که آیا اثرات منفی طلاف نتیجه خود طلاق است یا نتیجه مشاجرات داخل خانه که منجر به طلاق می شود. به عبارت دیگر آیا صدماتی که به کودک وارد می آید، برخاسته از تغییر در ساختار خانواده است که در نتیجه طلاق انجام می شود یا نتیجه کشمکش والدین ، فشار اقتصادی، یا نداشتن والدین خوب؟ اگر اثرات به کشمکش با خانواده مربوط می شود وتنها به جدایی والدین ربط نداشته باشد این اثرات ممکن است خیلی گسترده باشند. اگر چنین باشد بچه هایی که در خانواده بدون طلاق زندگی می کنند نیز احتمال دارد با مشکلات مشابهی برخورد کنند.(وینستوک وکین،2002)

پیشینه نظری
نظریه وابستگی
باولبی مبدع نظریه وابستگی است. او به بررسی تاثیر غرایز و نیز محیط در رشد کودک پرداخت. ریشه این نظریه را می توان در رفتارگرایی دانست- مطالعه رفتار اجتماعی و خانوادگی پرندگان و حیوانات هر یک از انواع در بدو تولد صاحب ذخیره رفتاری ویژه نوع خودش است. در ایجاد هر یک از انواع رفتار مراحلی بحرانی وجود دارد و محرکها و پاسخهای محیطی این رفتار را برمی انگیزاند یا خاموش می کنند. رخدادهای این مراحل بحرانی در ایجاد یا عدم ایجاد پاسخ ها، شدت سرکوب و اشکال حرکتی آنها و نیز محرکهای خاصی که آنها را فعال می کنند یا پایان می بخشند تاثر می گذارند. رفتار حاکی از وابستگی بخشی از ذخیره رفتاری نوزاد است. هدف آن حفظ نزدیکی با مادر برای تضمین بقاست. مادر لزوما مادر بیولوژیکی یا حتی مونث نیست، باولبی در نوشته های بعدیش متوجه شد نقشهای خانوادگی قابلیت تعویض پذیری دارند. نوزاد با انواع متعدد رفتار نزدیکیش را حفظ می کند: با گریه، لبخند، چسبیدن، دنبال کردن. پاسخ مناسب مادر به این رفتارها خاتمه می دهد. رفتار حاکی از وابستگی غالبا احساس عمیقاً دوگانه عشق و نفرت را به همراه دارد، حال آنکه احساس عشق و امنیت دوگانگی را تحلیل می برد و در محیط ایجاد اعتماد می کند. وابستگی در سه ماهه آخر سال اول بسیار شدید است و در سال دوم و سوم با شدت کمتری ادامه می یابد. پس از این دوره کودکان قادر می شوند جداییهای کوتاه مدت را تحمل کنند. رفتار وابستگی در وضعیتهایی که مایه ترس و ناشادمانی است تشدید می شود؛ مثلا در بیماری، تاریکی، و محیط ناآشنا. کودکان وابسته و دارای احساس امنیت، که نیازهاشان برطرف شده باشد، بیش از کودکان وابسته ای که احساس امنیت نمی کنند قادرند جدایی را تحمل و جهان اطراف را کشف کنند. باولبی تمایل به تک شکلی را مسلم می دانست- بیشتر کودکان به تصویر مادر واحد وابسته می شوند. (والچاک، 1366).
باولبی تعدادی واکنش های مشترک را که به دنبال گسستن یک پیوند وابستگی در اثر جدایی پدید می آیند کشف کرد. او سه مرحله را شناسایی کرد: اعتراض، یاس، و کناره جویی. به اعتقاد او، جدایی ممکن است تاثیرات زیان آوری در سلامت روانی، چه در کوتاه مدت و چه در درازمدت، بگذارد.
عقاید باولبی مباحثات بسیاری به دنبال داشته است. آنچه بیش از همه تردید ایجاد کرد، مسئله تمایل به تک شکلی است، اینکه آیا "مادر" لزوماً باید مونث باشد، و اینکه پیامدهای پایدار جدایی کدام اند. گفته اند که "محرومیت از مادر" مفهومی غیردقیق است. با همه اینها تقریبا همه توافق دارند که ایجاد و استحکام پیوند با یک یا چند فرد که عشق و امنیت می بخشند برای رشد سالم ضروری است. گسیختن این پیوند مسبب رنج روحی و خشم می شود. این نیاز به پیوند داشتن یا ترجیح دادن یک فرد به دیگری تا بزرگسالی ادامه می یابد. به قول خود باولبی، "بسیاری از قوی ترین عواطف انسانی در زمان شکل گیری، ادامه، گسیختن و تجدید پیوندهای احساسی بروز می کنند." از دست دادن افراد مهم در زمان بزرگسالی در اثر مرگ یا علل دیگر مثل طلاق، واکنشها و مراحل روشن و قابل تشخیصی به دنبال دارد: کرختی و ضربه ناشی از تاثیر اولیه؛ جستجو و دلتنگی؛ از هم پاشیدگی سازمان زندگی و یاس؛ تجدید سازمان محدود. واکنشهای بیمارگونه نسبت به از دست دادن شامل افکار اولیه، غصه خوری طولانی، عدم توانایی در دست کشیدن از فرد دست رفته و تجدید سازمان زندگی خود بدون وجود اوست. (راتر، 1972)

عوامل افزاینده تاثرات منفی طلاق
درک یک بچه از طلاق به سن وهمچنین به تاریخچه استرس ونگرانیهای او بستگی دارد. وقتی وقایع استرس زا بیشتر از عوامل حمایتگرانه می شوند، حتی یک بچه مقاوم هم دارای مشکلاتی می شود، تحقیقات نشان می دهد که عوامل مشخصی می توانند کودکان را در خطر بیشتری برای ناسازگاری با شرایط موجود قرار می دهند. بعضی از این عوامل غیر قابل تغییرند وبعضی قبل از طلاق وجود دارند . بعضی از این عوامل فشار بسیار زیادی در زمان طلاق بر روی بچه ها وارد می آورند وبعضی نیز بعداز طلاق بچه ها را تحت تاثیر قرار می دهند.(همان)
جنس: پس از طلاق پسرها بیشتر از دختران در خطر هستند. کودکان تمایل دارند که بعد از طلاق برای دستیابی به حمایت عاطفی به سمت معلم خود بروندکاری که برای دختران راحت تر از پسران است. تاثیر دیگر این است که پسران معمولاً شامل موارد زیر است1- پسران رفتار شایسته اجتماعی کمتری از دختران نشان می دهند. پسران بیشتر توقع دارند ، پرخاشگرانه ، ناپخته ترند ومشکلات بین فردی بیشتری دارند.2- پسران رفتار تنبیهی وناپایدار بیشتری از والدین سرپرست خود دریافت می کنند. 3- پسران مشکلات بیشتری در مدرسه، در رفتار، پرخاشگری وتکانشی بودن دارند (فارستبرگ،1987)
سن کودک: سن کودک اغلب بر شدت شوک روانی تاثیر می گذارد.

کودکان شیرخوارو نوپا:
اگر چه اطلاعات کمی در مورد تاثیر طلاق روی بچه های شیرخوار ونوپا در دست است، والدین باید توجه کنید که کودک به چه کسی بیشتر وابسته است: کودک ممکن است رفتارهای خاصی را بر طبق وابستگی اولیه انتظار داشته باشد که برای او محیط امن وبی خطری را فراهم میکند. والدین باید حداکثر تلاش خود را بکنند که رفتارهای مشابه را ادامه می دهند تا کودک با موفقیت رشد کند. که اگر وابستگی اصلی کودک به مادر باشد ومادر از نظر فیزیکی غیر قابل دسترس شود. برای مثال او باید سرکار برود. این میتواند نتایج ناراحت کننده ای روی بچه ها داشته باشد. تحقیقات نشان می دهد که کودکان نوپا ممکن است در رفتارهایشان پسرفت داشته باشند. (برای مثال، مهارت های آموزش دستشویی رفتن را از دست بدهند، به بزرگتر بیشتر بچسبند) این کودکان ناراحت وآزرده به نظر می رسند. آنها ممکن است همچنین با مشکلات خواب وخوردن مواجه شوند.
سنین 3 تا 9 سال
در سنین 3 تا 6 که سنین قبل از مدرسه را تشکیل می دهد، بچه ها تمایل به خود محوری دارندکودکان تمایل دارند که خودشان را برای طلاق سرزنش کنند این کودکان درحالیکه خود را مسئول طلاق می دانند، احساس می کنند که قدرت این را دارند که پدر ومادر را دوباره به هم پیوند دهند(برای مثال، اگر من خوب باشم ، بابا دوباره بر می گردد) در این سن کودک راههای خروج اجتماعی کمتری از بحران دارد. بنابراین نقش والدین بیشترین اهمیت رادارد. اگر چه این کودکان طلاق را بهتراز بچه های کوچکتر درک می کنند، ولی تمایل بیشتری برای احساس نارارحتی وغم دارند. افسردگی در این کودکان شایعتر است. بچه های بزرگتر در این محدوده سنی کمتر خود محور هستند. کودک از سرزنش خودش به سرزنش یکی از والدین تغییر می کند. کودک هر چه بزرگتر شود نسبت به یک یا هرد و والد خشم بیشتری را نشان مید هد.
سنین 9 به بالا:
یک کودک در این سن در درک یک خانواده ناشاد موفق تر است. براثر شنیدن در مورد یک طلاق قریب الوقوع این کودکان بیشتر احساس غم وناراحتی می کنند . هرچه بچه ها بزرگتر شوند دوستان ومدرسه حمایت اجتماعی بیشتری را ارائه مید هد. نهایتاً این کودکان بهتر می توانند از سیستم های حمایتی کمک بگیرند، با احساسات خود کنار بیایند والدین باید آگاه باشند که هنگامی که کودکان بزرگتر شروع به گسرتش روابط صمیمی بادیگران می کنند، آنها ممکن است توانایی خود رانیز برای نگهداری یک رابطه زیر سوال ببرند(وینستوک وکین2002)
وضعیت اقتصادی – اجتماعی – استاندارد زندگی پس از طلاق تغییر می کند پول کمتر به معنای این است که بعضی از احتیاجات کودک فراهم نخواهد شد.
رابطه با هر والد قبل از طلاق: اگر روابط با هرکدام ا زوالدین قبل از طلاق مثبت و حمایتگرانه باشد، خطر مشکلات پس از طلاق کاهش می یابد. اگر مشکلاتی در رابطه والد- فرزندی قبل ازطلاق وجود داشته باشد، آن مشکلات پس از طلاق بدتر خواهد شد.
دعواهای ادامه دار بین همسران – هر چقدر دعواهای بین والدین یشتر باشد خطر تجربه ضربه عاطفی در کودکان بیشتر است . کودکان کشمکش های بعد از طلاق را به عنوان جدایی ادامه دار تلقی می کنند، بنابراین ضربه روانی طلاق در آنها طولانی تر می شود.
درک فقدان والد غیر سرپرست – اگرتوجه بیشتری توسط هر دو والد برای حمایت رابطه بین والد غیر سرپرست وکودک انجام نگیرد کودک ممکن است احساس فقدان وحتی رها شدن بکند.
استفاده از کودک به عنوان یک سلاح برعلیه والد دیگر – متاسفانه والدین اغلب بچه ها را در دام جنگ احساس خود با یکدیگر در گیر می کنند. والدینی که سرشار از خشم هستند تمایل دارند به هر دلیل به طرف دیگر آسیب وارد می کنند. این ممکن است شامل گفتن چیزهای نامناسب به کودک وتهدید حقوق وخواست والد دیگر برای دیدن کودک شود. این کار کودک را در وضعیت اسف باری قرار می دهد. ودرماندگی عاطفی بزرگی را سبب می شود.
کیفیت رابطه – اگر کودک رابطه نزدیکی با والدی که در طی طلاق از او جدا میشود داشته باشد ما باید انتظار شوک بیشتری داشته باشیم، بعضی افراد فکر می کنند که اگر کودک رابطه بسیار قوی با والد سرپرست خود داشته باشد این ممکن است برناراحتی از یک رابطه ضعیف با والد دیگر یا کشمکش بین والدین غلبه کند. اما تحقیقات نشان می دهد که این تفکرات اشتباه است در حقیقت برای کودک مهم است که رابطه خوبی با هردو والد خود داشته باشد.(اینترنت1)
برخورد کودکان با طلاق:
عکس العملهایی که میان بچه های طلاق مرسوم است می تواند شامل موارد زیر باشد:
اندوه – برای از دست دادن خانواده ای که آنها نمی شناختند واز دست دادن حضور هر والد در زندگی روزانه
انکار- تلاشی است از سوی کودکان که برخود بقبولانند که طلاق واقعا اتفاق نیفتاده است. که مشکل رفع خواهد شد.
تاسف- احساس ناراحتی از دست دادن خانواده
افسردگی- وقتی کودکان می فهمند که طلاق علی رغم هر تلاشی برای جلوگیری از آن اتفاق خواهد افتاد. افسردگی می تواند توسط بی تفاوتی تغییرات در رفتار ، فراز ونشیب های عاطفی تغییر در عادت های غذایی وغیره نشان داده شود. این می تواند تا هفته ها وماهها ادامه داشته باشد.
خشم- برعلیه والدین به علت برداشت بچه ها از طلاق به عنوان یک خیانت از طرف کسانی که او را عمیقاً دوست دارند و باید خانواده را سالم نگهدارند. ممکن است بچه ها از دست خود نیز خشمگین باشند با این باور که عامل طلاق هستند.
معامله کردن (Bargaining): با تلاش برای اینکه بچه های بهتری باشند، تا رفتار خود را بهبود ببخشند و زندگی را برای والدین خود آسانتر کنند.
پذیرفتن- درک اینکه طلاق اتفاق می افتد ، خانواده از هم جدا می شوند ، زندگی که آنها می شناختند تغییر می کند وآنها باید برای یک زندگی متفاوت وتجربه خانوادگی جدید آماده شوند.(اینترنت 2)

اثرات کوتاه مدت طلاق بر بچه ها:
همانطور که گفته شدعوامل مختلفی منجر به اثرات منفی روی بچه ها می شود. برای مثال بچه ها اغلب تحت فشار مسئولیت های بزرگتر قرار می گیرند وکمتر احساس حمایت می کنند. ممکن است وقتی یک ازدواج پایان می یابد، مخصوصاً وقتی با دعواهای خشمگینانه پایان می یابد والدین در احساسات عمیق نسبت به فرزندانشان یک کاهش را احساس می کنند وکمتر برای قبول مسئولیت های فرزندانشان داوطلب می شوند.
اثرات کوتاه مدت خاص شامل موارد زیر است:
خشم
ناراحتی
افسردگی
تعارض
تکانشی بودن
اطاعت نکردن
کشمکش های بین فردی
مشکلات اقتصادی
اضطراب زندگی
نظارت والدینی کمتر
عدم نظم
موفقیت های تحصیلی کمتر
سوء عملکرد
مشکلات سازگاری اجتماعی
وابستگی بیشتر
خیلی از این اثرات کوتاه مدت می توانند رشد خود را در دراز مدت کاهش دهند. شدت ومدت هر مشکل توسط ویژگیهای که به سازگاریهای بعد از طلاق مربوط می شود بستگی دارد.
سازگاریهای بعداز طلاق:
– توانایی والدین برای برطرف کردن خشم پس از طلاق
– توانایی والد سرپرست برای حفظ موفقیت آمیر نقش والدین
– توانایی کودک به پیدا کردن واستفاده از سیستمهای حمایتی
– کاستن عکس العمل های خشم و افسردگی توسط کودک (ولز،2003)

اثرات درازمدت طلاق
یافته های چندین مطاله پژوهشی نشان مید هد که اثرات خاصی از طلاق حتی وقتی که مقدار زیادی ازشرایط قبل از طلاق مورد توجه قرارگرفته شده باشد تقربیاً ماندگار هستند، بعضی ازنتیجه گیریهای خلاصه از تعداد از این مطالعات را مورد توجه قرار می دهد.
تحقیقات نشان می دهد که روابط والد – کودک در رابطه با مسئله طلاق در طی مراحل زندگی ماندگارخواهد بود.(آماتو و وبوت 1996)
ثابت شده است که پیامدهای طولانی مدت طلاق والدین بر روی پیشرفت کودکان وکیفیت زندگی آنها جدی تر از مشکلات اجتماعی وعاطفی کوتاه مدت در کودکان است.(آماتو و کیت1991)
بچه های خانواده های از هم پاشیده در آینده به طور مشخص کمتر از زندگی خود راضی هستند.(فرستنبرگ وتیتلر1994)
بعضی بچه ها می توانند بعضی اوقات چیزی که به آنsleeper problem گفته می شود را تجربه کنند. این کودکان تقریبا بعد ازطلاق زود بهبود می یباند ولی به علت احساسات سرکوب شده در سطح ناهوشیاری، احساسات در مورد طلاق بعدها در نقطه ای از زندگی سرباز می کند. این یک حالت عکس العمل تعویق یافته است. مشاوران متخصص نشان داده اند که هر ضربه ای روانی در دوران کودکی می تواند در ناهوشیاری سرکوب شود برای مثال سوء استفاده فیزیکی یا جنسی می تواند برای چندین سال فراموش شود. و در زمانهای دیگر در بزرگسالی دوباره سرباز کند همین میتواند برای ضربه طلاق نیز صادق باشد.(والرستین،1989)
یک تحقیق والرشتین 1985 موارد زیر را در 5 سال پس از طلاق نشان می دهد:
1- خشم پایدار نسبت به والدی که آغاز گر طلاق بوده است.
2- علاقه شدید به والد غایب
3- آرزوی مداوم برای تشکیل دوباره خانواده قبل از طلاق
4- دچار شدن به افسردگی بالینی سخت در بیش از یک سوم موارد.(همان)
در یک تحقیق والرشتین 1985 در 10 سال بعد ازطلاق روی همان کوکان این اطلاعات به دست آمد:
1- احساس پایدار باید از تاسف نسبت به طلاق والدین هنوز وجود داشت.
2- سرزنش والدین به علت یک ازدواج نامناسب
3- محققان در این پژوهش سلامت جسمی کمتری از بچه های خانواده های سالم در این کودکان گزارش کرده اند
4- از نظرعاطفی این کودکان مشکلات پایداری مانند موارد زیر را از خود نشان دادند.
– ترس از خیانت ، طرد، فقدان ورها شدن
– اضطراب زیاد شوند، در نوجوانان وجوانان حدود 20 سال – یادآوری احساسات وخاطرات زمان طلاق والدین همراه با ترس از ورود به دوران بزرگسالی رو به ازدیاد می گذرد.
– آسیب پذیری در طول زندگی نسبت به تجربه فقدان
– خشم ، عصبانیت ودشمنی
– کاهش سلامت روان
– افسردگی در جوانی
– رضایتمندی کم از زندگی
5- از نظر اجتماعی روابط بچه ها در زندگی آینده چنین تحت تاثیر قرار می گیرد.
* والدین طلاق گرفته به طرز مشهودی زمینه را برای روابط ضعیف فرزندان فراهم می کنند.(خجالت وترس)
* کاهش در توانایی برای ایجاد وحفظ رابطه دوستی حمایتگرانه ورابطه با جنس مخالف
* بچه های طلاق احتمال طلاق را در آینده بیشتر از خود نشان داده اند
* تجربه جنسی زود هنگام
* رفتارهای بزهکارانه
* دختران طلاق احتمال بیشتری دارند برای
– ازدواج و زود بچه دار شدن
– بچه دار شدن قبل از ازدواج
– طلاق
* ترس از تکرار مشکلات والدین برای حفظ یک رابطه عاشقانه
* ترس از تعهد و صمیمیت
* اعتماد کمتر به همسر آینده
* تلاش کمتر برای جلوگیری از جدایی از همسر به عنوان یک راه حل برای مشکلات زناشویی
* موقعیت اقتصادی و اجتماعی ضعیف تر
6- فرزندان طلاق در دوران جوانی در رابطه با والدینشان:
– احساسات کمتری نسبت به آنها دارند.
– تماس کمتری با آنها دارند.
– به والدین خود کمتر کمک می کنند (همان)

تاثیر تعارضهای وفاداری روی کودک
وقتی بچه ها مجبور می شوند بین پدر ومادر یکی را انتخاب کنند، در واقع درتنگنای بدی قرار می گیرند. هیچ کودکی قادر نیست بدون تجربه کردن یک تعارض وفاداری شدید، به گرفتن تصمیم موفق شود. در واقع هر بچه ای که بعد از طلاق گرفتار مسائل عاطفی شدید می شود، از جدالی درونی رنج می برد چون می خواهد این مشکل را برای خود حل کند که بین والدین کدام یک را انتخاب کند، همه بچه ها دوست دارند هم با پدر وهم با مادررابطه داشته باشند وچنانچه والدین بخواهند هریک از یک سو او را به طرف خود بکشانند کودک از درون از هم پاشیده می شود.از عبارت از هم پاشیده شدن به دلیل استفاده کردم که بیانگر تجربه بسیاری از این بچه ها باشد که غالباً از درد معده رنج می برند.
در مدتی که والدین گرفتار بحران جدایی هستند دوست دارند از میزان وفاداری فرزندان خود مطمئن گردند. با توجه به اینکه با پیش آمدن طلاق، پیوند عاطفی زن وشوهر،ازهم گسسته می شود، یک پیوند نزدیک ودامنه دار با فرزند برای والدین بسیار آرامش بخش خواهد بود. پس خیلی طبیعی است اگریکی از والدین از توجه مساوی که فرزند به زوج دیگر نشان می دهد رنجیده خاطر شود یا احساس فریب خوردگی کند. با این وصف اگر والدین این فکر را به کودک القا کنند که نیاز دارند کودک حتماً یکی از آنها را برگزیند او را بر سر دوراهی وحشتناکی قرار می دهند همانطور که قبلا اشاره کردم پدر ومادر باید کودک را آزاد بگذارند که همزمان به هردوعشق بورزد وتوجه نشان دهد. اگر زوجها خواستار این هستند که در جهت منافع کودک قدم بردارند باید هردو خود را به اصول اخلاقی بیشتری پایبند سازند وعشقی پاک وبدون چشمداشت به فرزند خود تقدیم کنند.(تایبر،1377)
چرا والدین بچه ها را وادار به انتخاب می کنند:
بعضی از والدین به راحتی تشخیص می دهند که همسر سابق آنها همان قدر برای کودک مهم است که خود آنها، این پدر ومادرها نسبت به نیاز عاطفی طفل احساس تهدید نمی کنند. و از نزدیکی وهمبستگی او با طرف دیگر حمایت می کنند. از سوی دیگر والدینی پیدا می شوند که حاضر نیستند به این حقیقت یعنی عشق فرزند به طرف دیگر اعتراف کننند واز فرزند می خواهند فقط به آنها وفادار بماند. اکثر تضادها در طیفی که این دو مورد یک سر آن را تشکیل میدهد به وجود می آید. این عده از همسران متوجه نیستند با این عمل به طور ضمنی به بچه می فهمانند که اگر به یکی نزدیک شود در واقع دیگری را مایوس وناامید ساخته است. اجازه دهیده به دلایلی چند که بر اساس این والدین تضاد وفاداری را به کودک تحمیل می کنند اشاره کنیم. (ولز، 2003)
خشم داشتن نسبت به همسر سابق:
مهمترین عاملی که در کودک تضاد درونی پدید می آورد خشم زن وشوهر نسبت به یکدیگر است وموثرترین راه تلافی وانتقام جویی از همسر سابق دور کردن بچه ها ازمادر یا پد راست. خاصه اینکه بعضی از مادرها دلایل موجهی برای خشم خود دارند. عدم دخالت همسر در امر نگاهداری فرزند، در ماههای قبل از جدایی، ورها کردن زن برای آنکه به تنهایی از فرزندان مراقبت کند، این احساس را در مادر به وجود می آورد، که "بچه ها به من تعلق دارند" یا " لعنت بر من اگر اجازه دهم دیگر بچه هایش را ببیند، او قبلا هم در تربیت بچه ها نقشی نداشت." بازتاب مادر منطقی واصولی است اما آن کس که در این میان ضرر می بیند کودک است نه والدین.(تایبر،1377)
موجه جلوه دادن طلاق
احساسات مثبت کودک نسبت به همسر سابق می تواند احساس گناه رادر زن یا شوهر بیدار کند. برای والدین بسیار دردناک است ببیند فرزندشان غمگین است وشوق دیدار پدر(مادر) را دارد. آنها ممکن است ناراحتیهای روحی کودک را به عنوان دلیلی برای آنکه نمی باید، طلاق می گرفتند، بلکه بهتر بود به این زندگی تن می دادن تلقی نمایند. در این گونه موارد زن یا شوهر برای آنکه احساس گناه کمتری کند، مایل است کودک رغبتی به دیدار مادر(پدر) نداشته باشد. در اینجا باور غلط زوجها این است که " اگر فرزندم دوست ندارد با همسر سابقم ارتباط داشته باشد پس تصمیم من به طلاق صحیح بوده است." این گونه پدر ومادرها باید احساس گناه را از میان ببرند و واکنشهایی را که کودک در مقابل طلاق نشان می دهد بپذیرند وبا رفتار خود کودک را دچار تضاد روحی نکنند.
ضمناً همانطور که قبلا اشاراه کردم، وقتی زن وشوهری، از هم جدا می شوند همیشه احساس شک وتردیدی با آنها همراه می باشد، چون نمی دانند تا چه حد تصمیماتشان صحیح بوده است. با آنکه به اوج رسیدن مسائل ومشکلات زناشویی موجبات طلاق را فراهم می آورد. اما گاهی احساس علاقه و وابستگی نسبت به همسر سابق در یکی از طرفین بیدار می شود که زن یا شوهر را به هراس می اندازد . آنها می پندارند این توجه ونیاز به دیدار دیگری به معنی آن است که نباید از همسرشان جدا می شدند. به همین نسبت علاقه وشوق کودک به دیدار پدر یا مادر تهدیدی برای دیگران به شمار می رود، زیرا احساسات مثبت وناخواسته ای را درآنها بر می انگیزاند . در این موارد حس وفاداری کودک را نسبت به خود جلب کردن اقدام بی فایده ای برای نجات خود از هجوم احساسات ضد ونقیض است.
وبالاخره امکان دارد والدین برای موجه جلوه دادن خود به عنوان یک مربی دلسوز نیاز به تایید کودک داشته باشند برخی هم در این پندارند که اگر بچه ایشان را بیشتر دوست دارد، پس آنها بر همسر دیگر برتر ی دراند. این احساس که آنها برای فرزند خود حکم مهمترین انسان روی زمین را دارند، بسیار خشنود کننده ورضایتبخش است. والدین از اینکه کودک را این چنین به خود وابسته می بینند بسیار خرسندند. با این وصف، اگر پدر ومادری شدیداً نیازبه تایید فرزند داشته باشند، عملا نمی تواند پدر یا مادری مفیدی برای کودک خویش باشد. برای نمونه اگر پدر و مادری تحمل نه گفتن به فرزندش را نداشته باشد چگونه می‎تواند او را وادار به رعایت اصول و مقررات کرده محدودیتهایی برای وی قایل شود. والدینی که این چنین به تایید کودک نیاز دارند سرانجام ممکن است بازیچه او قرار گیرند . زن یا شوهر با اتخاذ روشی که به گمان خود بهترین است لازم است موقعیت خود را به عنوان یک مربی خوب، تثبیت نمایند. به بیان دیگر، آنها باید توجه خود را معطوف به کاری نمایند که منافع کودک در آن به بهترین وجه تامین می‎شود نه اینکه دایماً در صدد جلب موافقت فرزند خود باشند. (اینترنت 1)
اعمال کنترل کردن
در موارد اندکی، بعضی از والدین فرزندشان را دچار تضاد روحی می کنند. این مسئله ناشی از نیاز شدیدی است که به اعمال کنترل روی کودک احساس می کنند. اصولاً وقتی پدر یا مادری دچار این وسواس شدید شود که باید کنترل زندگی فرزندش را در دست گیرد، همه کارها باید مطابق میل او پیش رفته، تمام جنبه های زندگی کودک باید تحت اختیار وی باشد. این نوع پدر و مادرها بهترین روشها را برای فرزندان خود می خواهند، و بر این گمانند که می دانند بهترین، کدام است، اما غافل هستند که احساسات کودک و رابطه او با همسر سابقشان ماورای قلمرو کنترل ایشان است در نهایت، پدر یا مادر در موقعیتی نیست که بتواند اعمال همسر سابقش را در زمانی که با کودک است کنترل نماید. برای مثال، برخی از والدین شدیداً با کارهایی که فرزندشان در منزل همسر سابق، مجاز به انجام آن می باشد، مخالف هستند. بدیهی است مقررات و محدودیتها در هر دو خانه نمی باید یکسان باشد و این مقررات ممکن است در نظر پدر یا مادر بد یا غلط جلوه کند. همسرانی که این طرز تلقی را دارند مشکل می‎توانند رفتاری را که در منزل همسر سابق با کودک می شود، بپذیرند. این عدم رضایت ممکن است ناشی از عدم امنیتی باشد که ایشان زمانی که کنترل کامل روی بچه ندارند، احساس می کنند.
برای ارضای نیاز شدید سلطه جویی، پدر یا مادر سعی می کنند بچه را به خود وابسته نموده، از نزدیک شدن او به همسر سابق جلوگیری کنند. آنها آرزوی بازیچه قرار دادن کودک را در پشت این نقاب که می دانند راه صحیح تربیت فرزند چیست، پنهان می کنند. برای این والدین، واقعاً مشکل است به جای انتقاد کردن علنی از طرز رفتار و برخورد همسر سابقشان، قدری هم نیاز شدید خود به سلطه جویی را مورد نقد قرار دهند. (تایبر، 1377)
احساس شکست
بالاخره بعضی از والدین، اشتیاق کودک به دیدن پدر (مادر) را به عنوان شکست دیگری برای خود تلقی می کنند و در نتیجه به جداییهای موقت و کوتاه مدت از کودک حساسیت آشکار نشان می دهند. حتی یک خداحافظ بچه، احساس شکست، خلا و تنهایی را در آنها بیدار می کند. اشتیاق کودک به دیدار همسر سابق ممکن است این احساس را در او به وجود آورد که به کلی تنها مانده است و گویی "همه دارند او را ترک می کنند." برای جلوگیری از احساس بازنده بودن و طرد شدن، بعضی از همسران زیرکانه به بچه این ندا را می دهند که، "اگر می خواهی با پدر یا مادر ارتباط داشته باشی باید مرا رها کنی." این احساس پس از طلاق کاملاً قابل درک است، اما صحیح نیست که ایشان با ایجاد کردن تضاد روحی در کودک مشکل خود را حل کنند. (همان)

ائتلاف و اتحاد خانوادگی
تضاد روحی که بچه ها بعد از طلاق با آن روبه رو می شوند، اغلب نتیجه دسته بندی، و زیاده روی در کار ائتلاف و اتحادی است که اعضای خانواده با یکدیگر برقرار می کنند.
در خانواده ای سالم که روابط صحیحی بر آن حاکم است، پیوند عاطفی اصلی، اتحاد یا حس تعهد و وفاداری معمولاً بین پدر و مادر برقرار است. در این نوع خانواده ها، کودکان معمولاً مختار و مجاز هستند. هم به پدر و هم به مادر نزدیک شده، ارتباط برقرار کنند. در بسیاری از خانواده ها که گرفتار مسائل خانوادگی شدید هستند و ازدواجهایی که به طلاق منتهی می شود، پدر و مادر نتوانسته اند پیمانی با یکدیگر ببندند، که دیگران نتوانند خللی در آن به وجود آورند. این نوع والدین معمولاً پیوند عاطفی اصلی را با یک یا چند نفر از بچه ها برقرار می کنند. زوج دیگر معمولاً در این جمع بیگانه است و راهی به آن ندارد و طبیعی است از این طرد شدن و کنار زده شدن است احساس رنجش می کند. به بچه ها در این دسته بندی این طور القا می‎شود که در صورت نزدیک شدن به زوج بیگانه، آنها به ائتلاف اصلی خیانت کرده اند. یکی از راههای پی بردن به پیمانهای خانوادگی رسم طرح اتحاد خانوادگی است که میان اعضای خانواده برقرار می‎باشد. سه نقشه نسلی از همه اعضای خانواده، اجداد پدری و مادری، والدین و بچه ها رسم کنید. (به نمونه زیر توجه کنید) پرسشی که باید به آن پاسخ داده شود این است: چه کسی طرفدار چه کسی است؟ به پیوندهای نزدیک عاطفی و ارتباطهای فیمابین فکر کنید. آن دو نفری که اتحاد اصلی میان آنها برقرار است چه کسانی هستند. پدر و مادر؟ یا زوج دیگری یا اعضای همجنس مثل مادر و دختر؟
چه ائتلاف یا پیوندی میان دو دیگر اعضای خانواده وجود دارد؟ مانند اجداد با والدین ، فرزند با فرزند؟ آیا دسته بندی یا دسته بندی فرعی وسیعتری میان سه نفر یا بیش از سه نفر از اعضای خانواده وجود دارد؟ دور اعضای هر یک از دسته های فرعی را با یک دایره خط بکشید. چه کسانی بیرون از این گروههای بزرگتر قرار می گیرند. آیا فردی از اعضای خانواده هست که به هیچ یک از دسته های فرعی تعلق نداشته باشد؟ آیا همه بچه ها طرفدار یکی از والدین هستند و از دیگری جانبداری نمی کنند؟
در نمودار نمونه زیر، مادر و پدر پیوند عاطفی اصلی را تشکیل نمی دهند، در عوض مادر و دختر بزرگتر با هم پیوند بسته اند. ضمناً دختر بزرگ ، مادر و مادرمادر هم یک دسته فرعی یا ائتلاف خانوادگی تشکیل داده اند. لذا اگر دختر بزرگتر بعد از طلاق تمایل داشته باشد که با پدر ارتباط بیشتری برقرار کند، ممکن است احساس گناه کند چون پیمان دیرینه ای که با مادر داشته، با نزدیکی به پدر، شکسته می‎شود. چنین دختری احساس می کند باید ارتباط با پدر را فدای حس وفاداری خود نسبت به مادر نماید. احتمال اینکه این دختر پس از طلاق گرفتار مسائل و عوارض ناشی از آن شود، به مراتب بیش از خواهر و برادر کوچکتر اوست زیرا هر دو آنها در برقراری ارتباط با پدر و مادر، از او آزادتر هستند.
در بعضی از خانواده ها ، تمام بچه ها با مادر هستند و پدر در آن میان بیگانه محسوب می‎شود. این بچه ها اگر پس از طلاق تمایلی به ارتباط بیشتر با پدر داشته باشند احساس گناه و ناراحتی می کنند. لذا هر یک از والدین باید از ارتباط بچه با دیگری جانبداری کرده از اینکه منحصراً خودش با کودک ارتباط و پیوند وفاداری برقرار کند، خودداری نماید. (وینستوک و کین ، 2002)
پدر و مادرپدر پدر و مادرمادر پدر دختر پسر
رسم موافقتنامه همکاری خانوادگی
ماهیت رابطه زناشویی پیش از طلاق، در سازش پذیری بچه ها با محیط جدید پس از جدایی بسیار موثر است.
1- لازم است پدر یا مادر از نقش همسر سابق به عنوان مربی پشتیبانی کرده وی را در مقابل کودک تحقیر یا بی اعتبار نکند. برای این کار، والدین باید از مشاجره در مقابل کودکان خودداری نموده و چنانچه مسئله ای وجود دارد، آن را در گفتگویی مستقیم و دو به دو حل کنند.
2- والدین نباید کودک را در تضادهای وفاداری نسبت به خود، درگیر ساخته، او را وادار سازند میان آنها یکی را انتخاب کند، برعکس باید بچه ها را تشویق کنند که همزمان، به هر دو نزدیک باشند و با آنها ارتباط داشته باشند.
چنانچه پدر و مادر موفق شوند این دو رهنمود را دنبال نمایند، کمک بزرگی در حق فرزندان خود کرده اند. والدینی که به این توصیه ها عمل نکرده اند ولی اکنون انجام این کار برایشان میسر است، بازتاب مثبت آن را در سازش پذیری کودک با محیط، خیلی زود و به گونه ای محسوس مشاهده خواهند کرد.
پیشنهاد می کنم پدر و مادر دو به دو بنشینند و برای دنبال کردن این رهنمودها با یکدیگر توافق کنند. در زیر دستورهایی است که لازم است زن و شوهر با صدای بلند به یکدیگر بگویند. این پیمانی است که باید هر دو امضاء نمایند. (برت، 1993)

اعمال موثر در کاهش تاثیرات منفی طلاق
اکنون به بررسی اقداماتی می‎پردازیم که والدین می‎توانند انجام دهند تا به خود و فرزندانشان کمک کنند.
 والدین باید به بچه ها نشان دهند که آنها را دوست دارند و باید به آنها بفهمانند که والدین نیز مانند بچه ها نیاز به فرصتهایی برای لذت بردن از زندگی دارند.
 هراز چندگاه بچه ها را در یک فعالیت اجتماعی احتمالی که می‎توانند از آن لذت ببرند، دخالت دهند.
 هیچگاه کودکان را در معرض عمل انجام شده قرار ندهند. بچه ها نیاز دارند که مسائل مهم برای آنها پیش بینی پذیر باشد.
 آگاه باشند که بچه ها به رابطه با هر دو والد نیاز دارند.
 بچه ها را دور از دعواهای زناشویی نگهدارند.
 به بچه ها الگوهای مثبت برای بزرگسالی ارائه دهند.
 کارهای روزانه را تقسیم کنند و اجازه دهند کودکان مسئول کارهای خودشان باشند.
 به بچه ها اجازه دهند در حل مشکلات خانواده شرکت داشته باشند.
 بودجه ای را برای فعالیت ها و سرگرمی های مختلف در نظر بگیرند.
 از حمایت های بیرون بیشتری کمک بگیرند.
 به بچه ها کمک کنند تا بتوانند با همسالان خود سازگاری ایجاد کنند.
کمک عمده دیگری که می‎توان به کودکان طلاق ارائه داد، کمک های بیرونی است. یک نمونه از کمک بیرونی می‎تواند برنامه های مداخلات درمانی برای کودکان باشد . یک برنامه درمانی ایده آل موارد متعددی را باید فراهم کند. شامل:
 کمک به بچه ها تا اضطراب طلاق، سردرگمی و سرزنش خود را کاهش دهند.
 کمک به بچه ها تا در موقعیت های مربوط به طلاق خشم خود را ابراز کنند.
 کمک به والدین در توافق بر سرپرستی و ملاقات
 کمک به والدین برای دادن جوابهای مناسب به مسائل مربوط به طلاق بچه ها
 کمک به والدین برای برطرف کردن موارد خشم و ناامیدی
 ایجاد سیستم حمایتی دوستان و خویشاوندان (بارت، 1993)

منابع:
– والچاک، ایوت. "طلاق از دید فرزند"، ترجمه: فرزانه طاهری، انتشارات مرکز، 1366.
– تایبر، ادوارد. "بچه های طلاق"، ترجمه: توراندخت تمدن (1377)، انتشارات اوحدی، تهران
– Burrett , J. (1993), "To and Fro children" – Guide to successful" parenting after divorce, London : Thorson.
– Furstenberg FF. Morgan Sp. "parental participation and children's well- being after marital dissolution , (1987), American sociological Review. 52: 695-701.
– Rutter, M. (1972): Maternal Deprivation Reassessed – Harmonds worth, Pinguin Books.
– Wallerstein, Js. "Children after divorce : wounds that don't heal", the psychiatric times: Medicin and Behavior, 8: 8-11, 1989.
– Weinstock , J. D and Keen, B. (2002), "Divorce and children" , Journal of review and commentary in mental health . 6 : 4-8
– Wells , R. (2003) , "Helping children cope with divorce " , London : Blackwell
اینترنت 1: www.the children – society. Org. uk
اینترنت 2: www. Uvm. Edu/extention/cope.

5


تعداد صفحات : 30 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود