نکاتی در آداب معاشرت
نشستهای اجتماعی بخش مهمی از کار و زندگی افراد را تشکیل می دهند ، در گردهمائی ها است که می توان به همراه دوستان تفریح کرد، با مشتری های جدید آشنا شد و قراردادهای مختلف بست، رعایت برخی آداب پسندیده به شما کمک خواهدکرد تا شان و منزلت اجتماعی تان ارتقاء یابد و فردی خوش محضر محسوب شوید.
همیشه مودب باشید ، نسبت به همه نزاکت را رعایت کنید.
– هیچ گاه دشنام ندهید: ناسزا گویی مطلقاً ممنوع است چون نشان می دهد شما قادر نیستند. برای بیان عقاید خود از واژه ها و لغات مناسب تری بهره ببرید.
– با صدای بلند صحبت نکنید: هنگامی که با صدای بلند صحبت می کنید موجب بالا رفتن سطح استرس میان اطرافیان خود می گردید بلند صحبت کردن بیانگر آن است که شما قادر به بحث منطقی با دیگران نیستید و عجز شما را در استدلال معقولانه نشان می دهد و این که می خواهید حرف خود را با توسل به زور و خشونت به کرسی بنشانید.
کنترل خود را از دست ندهند و همواره خونسردی خود را حفظ کنید.
– به دیگران خیره نشوید: زل زدن به دیگران و چشم جرانی نوعی تعرض به دیگران محسوب می شود.
– صحبت کسی را قطع نکنید: پیش از آن که اظهار عقیده ای بکنید اجازه دهید صحبت دیگران به پایان برسد. میان صحبت کسی بریدن بی نزاکتی و عدم برخورداری از مهارت های اجتماعی فرد است اگر نمی خواهید خود بین و از خود راضی به نظر آیید هیچ گاه صحبت کسی را قطع نکنید و اگر مجبور به انجام این کار شدید گفتن جمله ی معذرت می خواهم را از یاد نبرید. مودب بودن به مفهوم آن است که برای موقعیت، عقاید و احساسات دیگران احترام قائلید.
– همیشه وقت شناس باشید: مهم است که به وقت دیگران احترام بگذارید. سر موقع در قرار ملاقاتها ، جلسات و موقعیتهای شغلی و اجتماعی حضور یابید. علاوه بر این یک فرد متشخص می داند که چه زمانی باید یک میهمانی را ترک کند.
– حرمت بزرگترها را نگه دارید.
– به اشتباهات دیگران نخندید: هنگامی که شما مرتکب اشتباهی می شوید و یا خرابکاری می کنید تنها انتظاری که از دیگران دارید این است که اشتباهات و خطاهای شما را به رویتان نیاورند و شما به واسطه ی آنها موردتمسخر قرار نگیرید.
– هرگز فخر فروشی نکنید.
– مرتب به ساعتتان نگاه نکنید: هنگامی که در محفلی هستید مرتب به ساعت خود نگاه نکنید مگر آن که بلافاصله قصد ترک محل را داشته باشید وقتی به ساعتتان نگاه می کنید و دیگران این گونه برداشت می کنند که شما خسته و بی حوصله هستید.
– نکاتی که در هنگام معاشرت باید از آنها دوری کرد:
عدم توجه: روی برگرداندن از شخصی که در حال صحبت با شماست نشانه ی بی ادبی است . بذل توجه یکی از اصلی ترین نشانه های آداب معاشرت و بهترین تمجید از طرف مقابل است برای کسب نتیجه بهتر می توانید با حرکات بدن و حالتهای مختلف دست و صورت نشان دهید، علاقه مند به بحث هستید.
مثل دست دادن: این حرکت نشان دهنده عدم اطمینان شما به خود است، به نرمی دست بدهید این کار بیانگر اعتماد به نفس ، خونسردی ، خونگرمی ، گشاده رویی و صداقت است.
ولی باید مراقب باشید زیاده روی نکنید و دست طرف را خیلی محکم نفشارید چون آن وقت فکر می کند شما آدمی سلطه جو و طالب برتری هستید.
پشت کردن به دیگری سیگار کشیدن
برداشتن نوشیدنی با دست راست: همیشه نوشیدنی را با دست چپ بردارید، به این ترتیب می توانید هنگام برخورد با دیگری بدون دردسر ریختن نوشیدنی روی لباسهای خود یا طرف مقابل با او دست بدهید.
نپوشیدن کت: هیچ وقت لباسی مانند کت رادرنیاورید یا اگر کراوات دارید، گره کراوات خود را شل نکنید مگر این که میزبان پیش از شما چنین کاری بکند.
بیش از حد نزدیک ایستادن : هر یک از ما برای خود یک حدآسودگی داریم و دوست نداریم دیگران بدون اجازه به این فضای شخصی تجاوز کنند.
صحبت همزمان: وقتی شخص دیگری صحبت می کند بهترین شیوه اهانت کردن پریدن وسط حرف اوست.
زمان پایان میهمانی: یک میهمانی رسمی هیچ وقت نباید بیش از 2 ساعت طول بکشد. ساعت 6 بعدازظهر شروع می شود و حداکثر 8 به پایان می رسد.
وضعیت ظاهری در محیط کار:
برچسب نام: بخشی از اینفورم هر کارمند است، بنابراین همیشه باید به لباس وصل باشد در بعضی از ادارات این برچسب به شکل کارت نام، روی میز کارمندان قرار داده می شود.
بهداشت شخصی: استحمام روزانه، استعمال بوی خوش و مراقبت دقیق از دندان ها
اندازه موها : موهای آقایان باید تا بالای یقه کوتاه باشد و نباید به پایین تر از خط میانی یقه برسد، خط ریش نباید از لاله ی گوش پایینتر بیاید و سبیل ها باید به خوبی آراسته شود و از لب پایین نیاید.
استفاده از لباس مناسب با محیط کار (اینفورم):
کفش مناسب و استاندارد: (استفاده از کفش های تنیس ، صندلی و کتانی برای محیط کار غیر استاندارد است.
آداب معاشرت در کار:
– محققان معتقدند مهارت های انسانی بیش از مهارتهای فنی و دانش در پیشرفت کاری افراد تاثیر دارد.
– جنسیت افراد در مناسبات کاری نقشی ندارد ولی مرتبه ی شغلی بسیار حائز اهمیت است
– هنگام تعارف به دیگران صادقانه رفتار کنید و هنگام پذیرش تعارف دیگران با قدر شناسی تشکر بگوئید.
– در سال 1788 شخصی به نام آدولف فرانتس فریدریش کنیگه کتابی بنام اندر آداب معاشرت با مردم منتشر کرد که در آن غیر از ادب و قوانین نشست و برخاست در مجالس اروپایی مجموعه ای از پندها و اندرزهای خردمندانه عرضه شده بود مثلا هرگز ضعفهای دیگری را آشکار نکن یا وقت شناس ، منظم و کوشا باش.
آداب میهمانی :
هدیه ای برای میزبان آوردن و بابت دعوت تشکر کردن نشانه ی ادب اوست، اما این کار راه و رسمی دارد، اگر کل هدیه می شود؛ بهتر است با معنی و مفهوم گل های کمی آشنا بود:
– گل سرخ نشانه عشق است و برای هدیه به یک همکار مناسب نیست.
– هدیه کردن گلهایی که معمولا در مراسم خاکسپاری از آنها برای تزئین استفاده می شود به یک آدم مسن ممکن است باعث سوء تفاهم شود.
– دسته گل به خانم میزبان تقدیم می شه اگر کاغذ به دو روش پیچیده شده باید مهمان کاغذ را قبل از دادن دسته گل به میزبان بردارد.
– به آقایون معمولا گل هدیه داده نیمش ود ، مگر آقای مجردی که به مناسبت خرید خانه میهمانی گرفته یا در بیمارستان.
– برای هر 6 تا 8 میهمان به یک پیش خدمت نیاز هست که غذا را سرو کند. "در یک مهیمانی رسمی هرگز میزبان به پیش خدمت کمک نمی کنه."
– دیس های غذا همیشه از طرف راست جلوی میهمان نگه داشته میشوند، اگر دیس غذا جلوی مهمان گرفته شود باید ملاقه یا کف گیر یا انبر به طرف مهمان باشد که براحتی بتواند غذا بردارد . هرگز نباید انگشتان با غذا تماس پیدا کند.
– خانم میزبان اول از همه دست به غذا می برد آقای میزبان اول از همه جام مشروبش رو بلند می کنه ؛ اگر فقط یک نفر میزبان باشد ؛ هر دو وظیفه را به عهده می گیرد.
– پیش غذا و سوپ فقط یکبار تعارف می شوند: از غذای اصلی می توان 2 بار برداشت
– همیشه پیش از صرف غذا منتظر بمانید همه مهمانها سر جایشان بنشینند.
– مهمترین قانون برای نشستن و قوز نکردن است. فاصله با لبه میز باید تقریبا به اندازه ی پهنای یک دست باشد.
– بازوها نزدیک به بدن هستند و هیچ و قسمتی از ساعد را می شود روی میز گذاشت وقتی کارد و چنگال در دست گرفته می شوند گذاشتن مچ و ساعد روی میز ممنوع است گذاشتن آرنجهای روی میز اکیدا ممنوع است.
– قبل از شروع غذا مسلما ابتدا باید منتظر میزبان شد.
بعد دستمال از روی میز (یا از روی بشقاب) برداشته می شود . روی زانوها گذاشته می شود.
اگر پارچه ای باشعد بعد از غذا باید آن را طوری تا کرد که کله ها دیده نشوند، اگر کاغذی باشد تا می شود و روی بشقاب گذاشته می شود.
بهتر است آقا و خانم میزبان در انتهای میز نهار خوری و یادر وسط میز روبروی یکدیگر بنشینند.
زوجهای متاهل باید روبروی یکدیگر و زوج های نامزد باید کنار یکدیگر بنشینند.
باید سعی شود گروههای سنی کنار یکدیگر بنشینند طوری که بزرگترهای فامیل در راس میز و جوان تر ها در سمت دیگر.
اگر چیزی را از روی میز خواستید بردارید و دستتان نرسید، هرگز دستتان را برای برداشتن آن دراز نکنید بلکه از میهمان دیگری که به آن نزدیک است بخواهید آن را به شما بدهد.
هیچ گاه بشقابتان را به سمت جلو هل ندهید این عمل خلاف آداب معاشرت است.
برای بریدن و یا خرد کردن غذا چنگال را با دست چپ کار را با دست راست گرفته و سپس آنها را با چنگال نگه داشته و با کارد ببرید.
آداب معاشرت درقران
قسمت اول
بحث درباره آداب معاشرت است. در این باره در قرآن کریم مسائلى مطرح شده که بعضى از آنها عمومیت دارد و بعضى درباره رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم است که شاید با بیانى که عرض مىکنیم کمابیش قابل توسعه باشد.
۱- آداب عمومى
آنچه مربوط به عموم افراد است، آدابى چند است که در این جا به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
در سوره نور چندین آیه هست که کما بیش با هم مربوط است و از آیه ۲۷ شروع مىشود: "یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون × فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یوذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم والله بما تعملون علیم; اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خانههایى که خانههاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است، باشد که پند گیرید. و اگر کسى را در آن نیافتید پس داخل مشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد: "برگردید"، پس برگردید، که آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مىدهید داناست."
1 – ۱ – ورود به خانهها
وارد شدن به خانه دیگران به چند صورت تصور مىشود: الف – شخص علم دارد به این که صاحب خانه راضى است. ب – مورد شک است. ج – علم دارد به این که راضى نیست.
روشن است در جایى که انسان، علم به عدم رضایت دارد یا اذن بگیرد ولى جواب رد بشنود نباید وارد بشود: "و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا" اگر کسى خواست وارد منزل کسى بشود و اجازه خواست و گفتند "برگردید" یعنى اجازه ندادند اصرار نکند و برگردد. این براى شما بهتر و براى مصالح جامعه اسلامى مفیدتر است.
صورت دیگر این است که علم دارد به این که طرف راضى استیا قبلا چنین اجازهاى را گرفته یا از نحوه رفتار و گفتار صاحبخانه به دست آورده است، در آنجا هم ورود جایز است منتهى آدابى دارد: یکى از آدابى که مىبایست رعایتبکند این است که سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همدیگر روابطى دارند یا کسانى براى حاجتى – مادى یا معنوى – به کسى مراجعه مىکنند، چون ممکن استشخص در داخل خانهاش آمادگى براى پذیرش نداشته باشد یا در حالى باشد که نمىخواهد کسى او را در آن حال یا به آن صورت ببیند این است که در اسلام تاکید مىشود که "استیناس" کنید. استیناس کردن; یعنى انجام دادن کارى که توجه را جلب بکند و در روایات در توضیحش آمده که صدا بزنید یا تنحنح بکنید تا خودش را آماده کند. ضمنا دستور مىدهد که سلام هم بکنید "حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها" که بعدا جداگانه درباره آن بحثخواهیم کرد.
اما اگر شخصى خواست وارد اتاق یا خانهاى بشود که کسى در آن نیست و مثلا در زد و کسى جواب نداد و فهمید که کسى آن جا نیست که از او اجازه بگیرد در این صورت هم وارد نشود: "فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یوذن لکم" طبعا وقتى کسى نباشد اذن هم تحقق نمىیابد پس شما باید وارد نشوید تا کسى پیدا شود و به شما اذن بدهد.
مواردى هست که رفت و آمد افراد با هم خیلى زیاد است; مثلا اهل یک خانه که در اتاقهاى متعددى زندگى مىکنند رفت و آمد متعارف دارند: بچهها وارد اتاق پدر و مادرشان مىشوند یا کسانى که در خانه کار مىکنند مانند کلفت و نوکر و عبید و امایى که سابقا بودند و در خانه کار مىکردند، آیا هر دفعهاى که مىخواهند بیایند لازم است اذن بگیرند یا نه؟ در آیه ۵۸ سوره نور مىفرماید: "یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات" کسانى که مملوک شما هستند و در خانه شما کار مىکنند و همین طور بچههایى که به حد تکلیف نرسیدهاند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگیرند: پیش از نماز صبح، موقع ظهر و بعد از نماز عشا. اینها مواقعى است که معمولا انسان استراحت مىکند و دلش مىخواهد تنها باشد. و در آیه بعد مىفرماید: "و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم" اما اگر بچهها به حد تکلیف رسیدند باید مثل سایرین اجازه بگیرند; یعنى غیر از سه مرتبهاى که گفته شد هر وقت دیگر هم مىخواهند وارد بشوند باید اجازه بگیرند.
۱ – ۲ – آداب غذا خوردن
و اما درباره غذاخوردن در خانه دیگران، مواردى هست که هر چند اذن صریحى از طرف صاحب خانه نباشد جایز است و آنها مواردى است که معمولا انسان علم به رضایت طرف دارد و اگر کسى راضى نباشد باید تصریح کند. در آیه ۶۱ از همین سوره پس از اشاره به افرادى که معذوریتهایى دارند "لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج" مىفرماید: "و لا على انفسکم ان تاکلوا من بیوتکم او بیوت آبائکم او بیوت امهاتکم او بیوت اخوانکم او بیوت اخواتکم او بیوت اعمامکم او بیوت عماتکم او بیوت اخوالکم او بیوت خالاتکم او ما ملکتم مفاتحه او صدیقکم لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا" مفسران فرمودهاند که منظور از "بیوتکم" بیوت فرزندانتان است; یعنى خانه فرزندان به منزله خانه خودتان است. از این آیه شریفه استفاده مىشود که خویشاوندان نزدیک براى استفاده از ماکولات در خانه یکدیگر نیازى به اذن گرفتن ندارند همچنین خانه دوستى که کلیدش را در اختیار شما گذاشته است و در واقع در این موارد "اذن فحوى" وجود دارد "لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا" وعدهاى مشغول غذا خوردن باشند یا تنها باشید اما وقتى مىخواهید وارد بشوید این آداب را رعایت کنید: "فاذا دخلتم بیوتا فسلموا على انفسکم تحیه من عندالله مبارکه طیبه" وارد خانه که مىشوید سلام کنید "فسلموا على انفسکم" مفسران فرمودهاند که این آیه از مواردى است که همه مومنین به منزله یکدیگر حساب شدهاند. و سلام کردن به دیگران سلام کردن به خودتان تلقى شده است و بعضى گفتهاند که از این آیه استفاده مىشود که اگر کسى هم در خانه نباشد بر خودتان سلام کنید.
"تحیه من عندالله مبارکه طیبه" این سلام کردن تحیتى است از ناحیه خدا و هم مبارک و پربرکت است و هم طیب و خوش; پربرکت استیعنى آثار خیرى بر آن مترتب مىشود و طیب استیعنى نفوس مىپسندند و خوششان مىآید و احساس آرامش مىکنند. از این جهت مناسب استبحثى درباره سلام کردن و آیات مربوط به آن داشته باشیم.
۱ – ۳ – آداب سلام
سلام که با سلامت، هم خانواده است معنایش نفى خطر یا ملزوم آن است. این شعار اسلامى که به عنوان تحیت ادا مىشود و در قرآن کریم مورد تاکید قرار گرفته، شاید یکى از حکمتهایش این باشد که هر انسانى در زندگى دایما نگرانیها، خوفها و دل واپسیهایى دارد و با هر کسى مواجه مىشود چون احتمال مىدهد که از ناحیه وى ضررى به او برسد این نگرانى را دارد. پس اولین چیزى که در هر برخوردى مطلوب است رفع این نگرانى است، یعنى انسان احساس کند که از طرف آن شخص ضررى به او نمىرسد و هیچ چیز براى انسان مهمتر از دفع ضرر نیست و بعد نوبت مىرسد به جلب منفعت. این است که در اولین برخورد بهترین چیزى که باید رعایتبشود همین تامین دادن به طرف است که از ناحیه من به شما ضررى نمىرسد.
بد نیست اشاره بکنیم به مکتب اگزیستانسیالیسم که پیروان آن معتقدند: اصولا زندگى با دلهره و اضطراب، توام است و حیات بدون دلهره و اضطراب امکان ندارد. البته آنان در این باره افراط و مبالغه کردهاند ولى این حقیقتى است که یک موجود ذى شعور اولین چیزى که موجب توجهش قرار مىگیرد این است که سلامتى و امنیت داشته باشد; یعنى ضررى به او نرسد و جان و مال و سایر چیزهاى مورد علاقهاش محفوظ باشد.
پس در روابط اجتماعى اولین چیزى که باید تامین بشود سلامت و امنیت است که اگر این نباشد زندگى اجتماعى هیچ ارزشى ندارد. از این رو در موارد زیادى "سلام" با "آمین" در قرآن کریم تواما ذکر شده است. مىدانید یکى از اسمهاى خداى متعال "سلام" است و آن جا که این اسم در قرآن کریم ذکر شده به دنبالش "مومن" هم آمده است: "السلام المومن المهیمن" (۱) خداست که سلامتى را تامین و خطر را از دیگران رفع مىکند. "مومن" در این جا یعنى کسى که ایجاد امن مىکند. و در روز قیامتبه مومنین گفته مىشود: "ادخلوها بسلام آمنین; (۲) با سلام و امن وارد بهشتشوید."
به هر حال اهمیت موضوع سلام به خاطر این است که به طرف، احساس آرامش و امنیتخاطر مىدهد و این در زندگى اجتماعى خیلى مهم است. گاهى منظور از سلام این نیست که از ناحیه من سلامتى براى شما تامین مىشود یا خطرى ایجاد نمىشود بلکه منظور این است که از خدا براى شما سلامت و دفع ضررها و خطرها را مىخواهم; یعنى وقتى مىگوییم "سلام علیکم" ممکن ستبه قصد دعا باشد; یعنى از خدا مىخواهم که سلامتى را براى شما تامین کند و برگشتش به این است که سلام از ناحیه چه کسى باشد: وقتى مىگوییم "سلام علیکم" یعنى سلام منى علیکم یا "سلام من الله علیکم" آنچه در بین عموم مردم متعارف است معنایش این است که از ناحیه سلامکننده خطرى به شما نمىرسد ولى کسى که بینش توحیدى دارد و در هر حال توجهش به خدا هست این سلام را از ناحیه خدا مىداند و از خدا درخواست مىکند که براى او سلامت ایجاد کند و او را از خطرها حفظ نماید. اگر به این قصد باشد هم تحیت استبراى او و هم دعا.
خداى متعال به پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىفرماید: "و اذا جائک الذین یومنون بآیاتنا فقل سلام علیکم" (۳)
ممکن است این آیه ناظر به مومنینى باشد که مهاجرت مىکردند و از مکه به سوى پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىآمدند ولى مورد، مخصص نیست و حکم فراگیر است.
در قرآن کریم در ضمن داستانهاى انبیا نقل شده که ملائکه به ایشان سلام گفتند; مثلا در داستان حضرت ابراهیمعلیه السلام در چند مورد در قرآن کریم تکرار شده که موقعى که ملائکه براى خراب کردن شهر لوط آمدند اول خدمتحضرت ابراهیمعلیه السلام رسیدند و هنگام ملاقات با آن حضرت سلام کردند. یکى آیه۶۹ سوره هود و دیگرى آیه ۵۲ سوره حجر و سومى آیه۲۵ سوره والذاریات.
همچنین هنگامى که حضرت ابراهیمعلیه السلام مىخواست از آزر جدا بشود: "قال سلام علیک ساستغفر لک ربى" (۴)
و این از موارد سلام وداع است. همان طور که انسان موقع برخورد، سلام مىکند در موقع جدا شدن هم خوب استسلام بکند الآن هم در میان اعراب مسلمان کمابیش مرسوم است که موقع جداشدن از یکدیگر سلام مىکنند.
مواردى هست که خداى متعال به بندگانش سلام فرموده است; از جمله در آیه ۴۷ سوره طه مىفرماید: "والسلام على من اتبع الهدى". و در دو آیه بطور عموم بر همه انبیا سلام فرستاده است: یکى آیه ۱۸۱ سوره والصافات که مىفرماید: "سلام على المرسلین" و دیگرى هم آیه ۵۹ سوره نمل: "و سلام على عباده الذین اصطفى" همچنین سلامهایى راجع به اشخاص خاصى هست: یکى در مورد حضرت یحیىعلیه السلام در آیه ۱۵ سوره مریم "و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعثحیا." و مشابهش از حضرت عیسىعلیه السلام است که خودش مىفرماید: "و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعثحیا." (۵) در چند مورد هم در سوره والصافات بعد از ذکر داستان چند نفر از انبیاءعلیه السلام مانند حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسى و حضرت هارون و حضرت الیاس برایشان درود مىفرستد (سوره والصافات: ۷۹، ۱۰۹، ۱۲۰، ۱۳۰) نیز در آیه ۴۸ سوره هود بعد از ذکر فرونشستن توفان مىفرماید: "قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک".
یکى از نامهاى بهشت "دارالسلام" است که به نوبه خود اهمیت موضوع سلام و سلامتى و امنیت را اثبات مىکند.
آیاتى داریم که وقتى مومنین وارد بهشت مىشوند از طرف ملائکه به ایشان سلام داده مىشود و تحیتخود مومنان هم در هشتسلام است: آیه ۱۰ سوره یونس، ۴۶ سوره اعراف، ۳۲ سوره نحل، ۲۴ سوره رعد، ۲۳ سوره ابراهیم،۴۶ سوره حجر،۳۴ سوره ق، ۴۴ سوره احزاب، ۷۵ سوره فرقان، ۵۸ سورهیس، ۶۲ سوره مریم و ۲۶ سوره واقعه.
از چیزهایى که اهمیت موضوع سلام و سلامتى را اثبات مىکند همین است که خود اسلام، "سلام" تلقى شده و برنامههاى اسلام "سبل السلام" نامیده شده است: "یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام" (۶) وقتى قرآن مىخواهد اهمیت اسلام و قرآن را بیان کند مىفرماید: خداى متعال به وسیله قرآن راههاى سلام را به مردم نشان مىدهد، و یکى از بزرگترین اوصاف قرآن این است که به سوى راههاى سلام هدایت مىکند.
در اسلام تاکید شده که مومنان به یکدیگر سلام کنند و پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم حتى به زنان و کودکان هم سلام مىکردند و روایات زیادى درباره احکام و فضیلتسلام وارد شده که در این جا نیازى به ذکر آنها نیست.
جواب سلام
یکى از نکتههایى که در آداب معاشرت در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده جواب تحیت است. آیه۸۶ سوره نساء مىفرماید: "و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها اوردوها ان الله کان على کل شىء حسیبا" کلمه تحیت از ماده حیات است و گویا در اصل به این صورت بوده که به عنوان اداى احترام مىگفتند: "حیاک الله" یا "زنده شاید بتوان گفت که هر کس هر نوع احترامى به کسى بگذارد ولو با دادن هدیه یا گفتن تبریک و تسلیت، و فرستادن نامه، مستحب است که پاسخ احترامش داده شود.
باشید" چنان که در فارسى گفته مىشود یا در شعارها مىگویند "زندهباد" کم کم توسعه داده شده به هر سخنى که براى اداى احترام گفته مىشود بلکه به عملى هم که به عنوان اداى احترام انجام شود تحیت گفته مىشود. به هر حال، تحیتى که به عنوان شعار اسلامى تعیین شده همان سلام است که مستحب موکد ولى جوابش واجب است. و جواب هم باید مطابق با تحیتیا کاملتر باشد; مثلا اگر کسى گفت: "سلام علیکم" شما بگویید "سلام علیکم و رحمه الله" یا اگر گفت "سلام علیکم و رحمه الله" شما بگویید "سلام علیکم و رحمه الله و برکاته".
"و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها اوردوها" هر کس هر نوع تحیتى بگوید مطلوب است که جواب داده شود اگر تحیت، سلام باشد پاسخش واجب وگرنه مستحب است.
یکى دیگر از تحیتهایى که مورد تاکید واقع شده، هنگام عطسه کردن است; یعنى کسى که عطسه کرد به او بگویید "یرحمک الله" و او در پاسخ بگوید: "یغفرالله لک" و شاید بتوان گفت که هر کس هر نوع احترامى به کسى بگذارد ولو با دادن هدیه یا گفتن تبریک و تسلیت، و فرستادن نامه، مستحب است که پاسخ احترامش داده شود، و از جمله در روایات شریفه وارد شده که: "رد جواب الکتاب واجب کوجوب رد السلام; جواب نامه، همچون جواب سلام، واجب است." ادامه دارد
آیه الله محمد تقى مصباح یزدى
۱ – ۴ – آداب نشستن
دیگر از آداب معاشرت که در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده این است که در مجالس طورى بنشینند که اگر تازه واردى، آمد جاى نشستنش باشد. معمولا مجالس ظرفیت محدودى دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و راحتبنشینند ممکن است جا براى دیگران تنگ بشود از این رو دستور داده شده که در مجالس وقتى به شما گفته مىشود که جا باز کنید تنگتر بنشینید و جا به دیگران بدهید که خدا هم به شما وسعتبدهد. در آیه ۱۱ سوره مجادله مىفرماید: "یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا یفسح الله لکم" درباره شان نزول این آیه گفتهاند: کسانى که خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شرفیاب مىشدند دور پیغمبر تنگاتنگ حلقه مىزدند و کسانى که بعد مىآمدند دیگر جا براى ایشان نبود این است که در این آیه اشاره مىفرماید طورى نباشد که اگر کسى کارى دارد یا مىخواهد سخنى از پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم بشنود جا براى او نباشد.
بعد اضافه مىفرماید: "و اذا قیل انشزوا فانشزوا" بعضى از مفسران گفتهاند که منظور این است که اگر شخص محترمى وارد شد و به شما گفته شد بلند شوید و جاى خود را به او بدهید این کار را انجام بدهید و در ذیل آیه دارد: "یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات" این ذیل مىتواند مویدى براى این تفسیر باشد که در بین شما کسانى هستند که مزایایى دارند و احترامشان براى شما لازم است از جمله مومنین خالص و علماى ربانى که نزد خدا محترمند و خدا آنها را بلند مرتبه قرار مىدهد. "اذا قیل انشزوا" یعنى هنگامى که به شما گفتند برخیزید تا شخص محترمى بنشیند، برخیزید و به او جا بدهید و بىاحترامى نکنید زیرا اشخاص متقى و عالم، نزد خداى متعال مقامى بلند دارند.
۱ – ۵ – گوش سپردن به سخن
یکى دیگر از آدابى که از سیره پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم استفاده مىشود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده نکتهاى است که در باب مدیریتخیلى مهم است. کسانى که در جامعه، شاخصند و نوعى رهبرى و پیشوایى دارند طبعا دیگران به آنها مراجعه مىکنند و انتقادها و پیشنهادهایى دارند و مسائلى را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح مىکنند که بسیارى از آنها صحیح و قابل قبول نیست اما شنونده در مقابل این سخنان باید چه عکس العملى نشان بدهد؟ آیهاى هست که از آن استفاده مىشود که سیره پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم این بود که به همه حرفها درست گوش مىدادند و به اصطلاح خودمان تو ذوق طرف نمىزدند و اگر حرفش هم صحیح نبود به رویش نمىآوردند.
منافقان این مطلب را براى پیغمبر، عیب مىدانستند و مىگفتند: این شخص، فقط گوش و "اذن" است و هر کس هر چه مىگوید گوش مىکند. در آیه ۶۱ سوره توبه مىفرماید: "و منهم الذین یوذون النبى و یقولون هو اذن" منافقان درباره پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىگفتند "اذن" استیعنى فقط گوش است و همه سخنان را مىشنود و نقض و ابرامى نمىکند.
خداى متعال در جواب ایشان مىفرماید: "قل اذن خیر لکم یومن بالله و یومن للمومنین و رحمه للذین آمنوا منکم والذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم"
درباره این تعبیر "یومن بالله و یومن للمومنین" مفسران وجوهى ذکر کردهاند که چرا در یک جا متعلق "یومن" با حرف "با" ذکر شده (بالله) و در جاى دیگر با حرف لام (للمومنین) و فرق اینها چیست؟ یکى از بهترین وجوه این است که فرق بین این دو تعبیر، اشاره به تصدیق خبر و تصدیق مخبر است. توضیح آن که: کلمه "یومن" که متضمن معناى تصدیق استبا حرف "باء" متعدى مىشود و دلالتبر تصدیق به واقعیت و محتواى خبر دارد; مثلا "ایمان بالله" به معناى تصدیق به وجود خداى متعال است و "ایمان به انبیا و کتابهاى آسمانى" به معناى راستشمردن ادعاى پیامبران و تصدیق به صحت محتواى کتابهاى آسمانى است، اما هنگامى که با "لام" ذکر مىشود دلالتبر تصدیق گوینده دارد اعم از این که سخنش را مطابق با واقع هم بداند یا نداند; یعنى معنایش این است که دروغ عمدى به گوینده نسبت نمىدهد ولى معنایش این نیست که محتواى سخن او را هم تصدیق مىکند و به اصطلاح تعبیر اول، به معناى تصدیق خبر است و تعبیر دوم به معناى تصدیق مخبر، خواه همراه با تصدیق خبر هم باشد یا نباشد; یعنى وقتى شخص مومنى مىآمد به پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم عرض مىکرد که فلان مطلب چنان است پیغمبر نمىفرمود: تو دروغ مىگویى یعنى مىخواهى خلاف واقع بگویى، اما معنایش تصدیق به صحت محتواى سخن نبود و اگر آن مطلب احتیاج به تحقیق داشت آن را تحقیق مىکرد که آیا درست استیا نه. و این لسان مدحى استبراى پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم. و از این آیه مىتوان استفاده کرد که سایر رهبران و کسانى که مرجع مردم هستند باید در برخوردشان با دیگران این طور باشند وقتى کسى حرفى به ایشان مىزند درست گوش بدهند و قیافهشان قیافه کسى باشد که او را تصدیق مىکند اما معنایش این نیست که ترتیب اثر هم به حرف طرف بدهند.
در شان نزول این آیه گفته شده که شخصى از منافقان خدمت پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىنشست و سخنان آن حضرت را براى دوستان خود نقل مىکرد (در روایات شیعه، نام وى عبدالله بن مطعم ذکر شده است). جبرئیل به پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم خبر داد که این شخص، سخنچین است و گفتگوهایى را که در حضور شما انجام مىگیرد براى منافقان نقل مىکند. حضرت او را خواستند و به او گفتند که آیا تو براى منافقین خبر چینى مىکنى؟ گفت: نه، چنین چیزى نیست. گفتند: بسیار خوب، ولى مبادا از این کارها بکنى. او رفت و پشتسر پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم گفت که این شخص "اذن" (گوش) است هر کس هر چه مىگوید قبول مىکند، به او گفته بودند که من اخبار را نقل مىکنم او هم قبول کرده بود، و من آن را انکار کردم، از من هم قبول کرد!
۱ – ۶ – صحبت درگوشى (نجوا)
یکى دیگر از مسائلى که در معاشرتها مطرح مىشود و در چند مورد در قرآن کریم به آن اشاره شده نجوا و درگوشى صحبت کردن است. در یک جمعى که افراد مختلفى حضور دارند اگر دو نفر با هم خصوصى و درگوشى صحبت کنند طبعا موجب رنجش دیگران مىشود و در دلشان مىگویند چرا مطلبى را مىخواهند از ما پنهان کنند و ما را نامحرم حساب مىکنند؟ اما گاهى مواردى پیش مىآید که این کار ضرورت پیدا مىکند; مثلا شخصى یک مساله خصوصى دارد و نمىخواهد دیگران بفهمند ناچار مىبایستبطور خصوصى و نجوا مطرح بکند، البته اگر بتواند در جایى که دیگران نباشند بگوید خیلى بهتر است ولى گاهى وقت تنگ است و باید زودتر به طرف گفت. یا این که مطلبى مربوط به مصالح حکومتى است که فقط باید رهبران قوم بدانند یا مربوط به اسرار نظامى است که نباید دیگران مطلع شوند یا براى این که آبروى کس دیگرى محفوظ باشد احتیاج پیدا مىشود که مطلب بطور خصوصى مطرح بشود; مثلا کسى مىخواهد کمکى براى شخص فقیرى بگیرد اگر در حضور جمع مطرح بکند آبروى طرف ریخته مىشود بدون این که ضرورتى داشته باشد یا این که دو نفر کدورتى دارند و کسانى مىخواهند آنان را اصلاح بدهند اگر علنى مطرح کنند نقض غرض مىشود، زیرا در "اصلاح ذات البین" گاهى اقتضا مىکند که برنامهریزى بشود و مىدانید در اصلاح ذات البین گاهى گفتن دروغ هم جایز و بلکه مطلوب است مثل این که به طرف بگویند فلانى نسبتبه شما خوش بین است و ارادت دارد.
بطور کلى در موارد مختلفى احتیاج به برخوردهاى خصوصى و گفتگوهاى سرى و درگوشى پیدا مىشود. مواردى هم هست که بر عکس این درگوشیها درستبرخلاف مصلحت است مثل توطئههایى که منافقین مىکردند آنها هم کارهایى را که مىخواستند انجام بدهند فقط با همکارانشان مطرح مىکردند.
در قرآن کریم به انواع نجوا اشاره شده است در بعضى از آیات بطور کلى سفارش مىکند که در نجواهایتان تقوا را رعایت کنید و توجه داشته باشید که سخنان محرمانه شما را خدا مىشنود بنابراین چیزى نگویید که خلاف مصلحت اسلام و بر خلاف تقوا باشد. در بعضى از آیات نجواهاى خلاف مصلحت را منع فرموده و مردم را از آن برحذر داشته است و در بعضى از آیات گفته شده که نجوا براى کارهاى صحیح اشکال ندارد و مواردى را ذکر فرموده که نجوا گفتن در آنها مانعى ندارد.
در سوره مجادله چندین آیه در مورد نجوا است و به این صورت شروع مىشود: "الم تر ان الله یعلم ما فى السموات و ما فى الارض ما یکون من نجوى ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسه الا هو سادسهم و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم ینبئهم بما عملوا یوم القیمه ان الله بکل شىء علیم" (۱) اگر سه نفر باشید خدا چهارمى شماست و اگر پنج نفر باشید ششمى شماست و اگر کمتر باشید مثلا دو نفر باشید خدا سومى است و اگر بیشتر باشید مثلا هفت نفر باشید خدا هشتمى است. بنابراین به حضور خداى متعال در همه جا توجه داشته باشید و رعایت تقوا را بکنید.
درباره این آیه، نکتههاى تفسیرى متعددى هست که مفسران ذکر کردهاند از جمله درباره "معیتى" است که خداى متعال در این جا براى خودش ذکر مىفرماید: "و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم" بدون شک خداى متعال یک موجودى در عرض موجودات دیگر نیست که شمارهبندى بکنیم و بگوییم مثلا پنج انسان به علاوه خدا مىشود شش موجود. و این همان مطلبى است که حکما فرمودند که وحدت خدا، وحدت عددى نیست زیرا عدد و شمارش در مورد موجوداتى به کار مىرود که در عرض هم هستند و با افزودن یکى بر دیگرى، موجودیت آنها افزایش مىیابد. پس منظور از این که خدا ششمین از پنج نفر هست فقط اشاره به حضور خداى تعالى و قیومیتى است که خداى متعال در همه جا و نسبتبه همه چیز دارد.
بعد از این آیه مىفرماید: "الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه" نمىبینید کسانى را که نهى شدند از نجوا باز هم همان کار را ادامه مىدهند. این اشاره استبه نهى منافقان از نجوا و نیز نجوا در مورد کارهایى که موجب مفسده اجتماعى است. بعد توضیح مىدهد: "ویتناجون بالاثم والعدوان و معصیت الرسول" اینها کسانى هستند که با این که به آنها گفته شده نجوا نکنید در عین حال نجوا مىکنند و محتواى نجواى آنان گناه و عدوان و تجاوز به حقوق دیگران و مخالفت و نافرمانى با پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم است.
میان این سه چیزى که در این آیه ذکر شده مىتوان به این صورت فرق گذاشت که "اثم" یعنى گناهى که مورد نهى خداى متعال است اما تجاوز بر دیگران نیست مانند شرب خمر و عدوان، در مقابل اثم، گناهى است که موجب تضییع حقوق دیگران مىشود. البته ممکن است "اثم" هم ارتباط با دیگران پیدا بکند اما اصالتا حیثیت "اثم" همان حیثیت گناه شخصى است. اما "معصیه الرسول" در مقابل "معصیه الله" نافرمانى پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم در امور ولایتى و حکومتى است، چون بیاناتى که پیغمبر اکرم مىفرماید گاهى به عنوان ابلاغ رسالت الهى است، که اطاعت این اوامر و نواهى همان اطاعتخداست، چون پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم نقشى جز واسطه بودن و رسول بودن را در این جاها ندارد اما گاهى اوامرى است که شخص پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم صادر مىکنند طبق مقامى که خداى متعال به ایشان مرحمت فرموده و ولایتى که بر مردم دارند منظور از معصیه الرسول نافرمانى پیغمبر در این گونه دستورهاى حکومتى و ولایتى است.
درگوشیهاى منافقان درباره این چیزها بود یا مىخواستند گناهى را دور از چشم دیگران مرتکب شوند و یا با هم براى مخالفتبا پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم توطئه مىکردند که چیزهایى را که ایشان دستور مىدهند عمل نکنند و مخالفت نمایند.
"و اذا جاوک حیوک بما لم یحیک به الله" اینها کسانى هستند که وقتى در حضور تو مىآیند تحیتهایى به تو مىگویند که خدا آن تحیتها را نفرموده است. در روایات آمده است که این جمله اشاره به یهودیانى است که خدمت پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىرسیدند و به جاى سلام، "سام" مىگفتند (سام در لغت عبرى به معناى مرگ است) و چنین وانمود مىکردند که اداى احترام مىکنند. و مىتوان ذیل آیه را موید آن قرار داد که مىفرماید: "ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا الله بما نقول" پیش خودشان مىگفتند که چرا خدا ما را به واسطه این سخنان عذاب نمىکند؟ "حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر" (۲) خدا ایشان را عذاب خواهد کرد و براى عذابشان جهنم کافى است و احتیاجى نیست که آنان را در دنیا عذاب کنیم.
به هر حال این آیه نهى از نجوا و سخن محرمانهاى مىکند که محتوایش نامطلوب باشد و برخلاف مصلحت و حق باشد. بعد مىفرماید: "یا ایها الذین آمنوا اذا تناجیتم فلاتتناجوا بالاثم والعدوان" از این آیه استفاده مىشود که مطلق تناجى و درگوشى گفتن نامطلوب نیست از این روى، تاکید مىکند که اگر زمانى لازم شد که سخن محرمانهاى بگویید مواظب باشید که در سخنانتان اثم و عدوان و معصیت پیغمبر نباشد: "فلاتتناجوا بالاثم والعدوان و معصیت الرسول و تناجوا بالبر و التقوى" پس مطلق نجوا همیشه مذموم نیست و در صورتى که مقتضاى بر و تقوا این باشد که شخص نجوا بگوید و خصوصى صحبت کند اشکالى ندارد: "واتقوا الله الذى الیه تحشرون".
در آیه بعد اشاره مىفرماید به نجواهاى مذموم: "انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و على الله فلیتوکل المومنون" روشن است نجوایى که کار شیطان است همان نجواى مذموم است، زیرا تناجى به بر و تقوا در جمله "و تناجوا بالبر و التقوى" تجویز شده است; یعنى نجوایى که به بر و تقوا نیست و مصلحتى ندارد یک کار شیطانى است، و شیطان این کار را به مردم القا مىکند تا مومنان را ناراحت کند "لیحزن الذین آمنوا" زیرا وقتى مومنان مىبینند که چند نفر خصوصى صحبت مىکنند ناراحت مىشوند که چرا از ما پنهان مىکنند و چه مطلبى هست که ما را مطلع نمىکنند، شاید مىخواهند بلایى سر ما بیاورند "و لیس بضارهم شیئا" کارهاى منافقان ضررى به مومنان نمىزند "الا باذن الله" مومن باید توجهش به خدا باشد. البته ممکن است کسانى توطئههایى بکنند و با نجوا و در گوشى و قراردادهاى محرمانه اسباب زیانى براى مومنین فراهم بکنند ولى مومن باید توجهش به خدا باشد که هیچ چیزى بدون اذن خدا اثر نمىکند و این یک تربیت توحیدى است که مومن باید توجهش به خدا باشد: "و على الله فلیتوکل المومنون" (۳) توکلشان باید بر خدا باشد و از او بخواهند که توطئههاى دیگران را خنثى کند، البته وظایف دیگرى هم دارند که باید انجام بدهند ولى توجه و اعتماد قلبىشان باید بر خدا باشد، نه از کار کسى بترسند که مستقلا ضررى به ایشان بزند و نه امیدشان به دیگران باشد، امیدها باید به خدا باشد و خوف هم باید از خدا باشد.
از مجموع این آیات به دست مىآید که ما چند نوع نجوا داریم: نجوایى که بر اساس بر و تقوا و به خاطر تامین مصلحتى است که اشکالى ندارد: "و تناجوا بالبر و التقوى" و نجوایى که براى مخالفتخدا و پیغمبر است و محتوایش اثم و عدوان و معصیه الرسول است و از گناهان به شمار مىرود و مىبایست ترک بشود. و اما نجواهاى عادى که نه مصلحتى بر آن مترتب بشود و نه براى زیان زدن به مومنان است فى حد نفسه کار مطلوبى نیست و شاید اطلاق "انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا" شامل آن هم بشود. این کار برخلاف ادب است که در حضور دیگران دو نفر با هم درگوشى صحبت کنند و نتیجهاش حزن مومنین است و شیطان آدمى را وادار مىکند که کارى انجام دهد که موجب ناراحتى دیگران بشود.
انگیزههاى شیطانى براى نجوا مختلف است; مثلا کسانى مىخواهند خودنمایى بکنند که ما یک خصوصیتى با این شخص داریم و سخنان محرمانهاى با یکدیگر داریم که دیگران نباید از آنها باخبر شوند، این گونه انگیزهها صرف نظر از آثار سویى که بر نجوا مترتب مىشود، خود به خود ضد ارزش است.
در همین سوره اشاره مىفرماید به مطلبى که در زمان پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و آن این بود که کسانى زیاد به آن حضرت مراجعه مىکردند و تقاضاى ملاقات خصوصى داشتند و این کار مشکلاتى را براى پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم به وجود مىآورد هم وقت آن حضرت را مىگرفت و مانع مىشد از این که به کارهاى مهمترى بپردازند، و هم کسانى از این کار سوء استفاده مىکردند و چنین وانمود مىکردند که ما با پیامبر خصوصیتى داریم که باید حرفها را محرمانه با ایشان بزنیم. خداى متعال دستور داد که هر کس مىخواهد با پیغمبر نجوا بکند و ملاقات خصوصى داشته باشد باید صدقهاى بدهد: "یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقه ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم" (۴) هر کس توانایى دارد موظف است قبل از این که با پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم ملاقات خصوصى داشته باشد صدقهاى بدهد. محدثان نقل کردهاند که تنها کسى که به این آیه عمل کرد حضرت امیرالمومنینعلیه السلام بودند که یک دینار داشتند و این دینار را تبدیل به ده درهم کردند و هر وقت مىخواستند با پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم صحبت کنند یک درهم صدقه مىدادند و هیچ کس دیگر به این آیه عمل نکرد. بعد این آیه نسخ شد و آیه بعدى ناسخ همین آیه است "ءاشفقتم ان تقدموا بین یدى نجویکم صدقات" ترسیدید که اگر قبل از نجوا صدقه بدهید فقیر بشوید "فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاه و آتوا الزکوه و اطیعوا الله و رسوله والله خبیر بما تعملون" (۵) حالا که شما این دستور را عمل نکردید خدا هم بر شما بخشید "تاب علیکم" و این حکم را از شما برداشتبروید سایر تکالیفى که دارید انجام بدهید; نمازتان را بخوانید، روزهتان را بگیرید و کارهاى خیر انجام بدهید. این یکى از آیات منسوخه است و شاید کمتر کسى در منسوخ بودنش شبههاى داشته باشد. با تشریع این حکم، معلوم شد کسانى که اصرار داشتند با پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم نجوا بگویند و ملاقات خصوصى داشته باشند این ملاقاتها براى ایشان یک درهم هم نمىارزید و معلوم شد که این ملاقاتها مصلحتى و لزومى نداشته است.
در آیه ۱۱۴ سوره نساء موارد نجواى صحیح ذکر شده است; نخست مىفرماید: "لاخیر فى کثیر من نجویهم" در بسیارى از نجواها خیرى نیست. این لسان نکوهش است; یعنى کارى که فایده ندارد چرا انجام مىدهید؟ بعد مواردى را استثنا مىکند: "الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس" مگر کسى که نجوا را وسیلهاى براى وادار کردن کسى به صدقه قرار دهد. کسانى هستند که از خودشان خدمتى برنمىآید ولى مىتوانند وساطت در خیر بکنند و براى این که آبروى طرف ریخته نشود بطور خصوصى مطرح مىکنند. "او معروف" یا مىخواهند امر به معروف کنند اما براى این که در حضور مردم خجالت نکشد بطور خصوصى به او مىگویند. "او اصلاح بین الناس" یا این که مىخواهند مقدمات اصلاح بین دو نفر را فراهم بکنند اول خصوصى با هم صحبت مىکنند که چگونه با او برخورد بکنیم که کار اصلاح بشود. "و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نوتیه اجرا عظیما" نه تنها این گونه نجواها بد نیستبلکه کسانى که براى رضاى خدا چنین کارهایى را انجام بدهند اجر عظیمى خواهند داشت.
آیه الله محمد تقى مصباح یزدى
۲- آداب خصوصى
آداب دیگرى در قرآن کریم بیان شده که مومنان نسبتبه پیغمبر اکرم(ص) باید رعایت کنند و مورد آنها خصوص پیغمبر اکرم(ص) است ولى بعضى از آنها تا حدودى براى دیگران هم قابل تعمیم است. سوره حجرات با این آیه شروع مىشود "یا ایها الذین آمنوا لاتقدموا بین یدى الله و رسوله واتقوا الله ان الله سمیع علیم" در معناى "لاتقدموا بین یدى الله" بین مفسران اختلاف است و وجوه مختلفى ذکر کردهاند چون "لاتقدموا" (به ضم تاء) در اصل لغت، متعدى استیعنى پیش فرستادن و چیزى را جلوتر قرار دادن. اگر فرموده بود: "لاتقدموا بین یدى الله" (به فتح تاء) یعنى از خدا و پیغمبر جلوتر نیفتید اما معناى "لاتقدموا بین یدى الله" (به ضم تاء) این است که چیزى را یا کسى را مقدم ندارید. بعضى از مفسران گفتهاند که با این که فعل متعدى هست ولى از فعلهایى است که مفعولش "منسى" واقع مىشود مثل تعبیرات "یعلمون" و "تعلمون" که در قرآن زیاد داریم و مفعولش معمولا ذکر نمىشود. "لاتقدموا" هم از فعلهایى است که مفعولش منسى است است و حکم "لاتقدموا" (به فتح تاء) را دارد و مىتوان گفت که معنایش "لاتقدموا انفسکم" است; یعنى خودتان را جلو نیاندازید و عملا همان معناى "لاتقدموا" (به فتح تاء) را دارد خودتان را جلو نیندازید یعنى جلو نیفتید، وجوه دیگرى هم ذکر کردهاند که در تفسیر المیزان و تفاسیر دیگر بیان شده است.
همان طور که در تفسیر المیزان اشاره فرمودهاند این آیه شبیه وصفى است که براى ملائکه و عباد مکرمین ذکر شده که "لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون"۱ سبقتبر خدا و پیغمبر نگیرید. این سبقت گرفتن مصادیقى دارد که بعضى از آنها حرام است و بعضى از مصادیقش یک نوع حزازتى دارد و ادب اقتضاء مىکند که انجام نگیرد; مثلا بعضى از مفسران فرمودهاند و شاید در روایات هم باشد که حتى در موقع راه رفتن، جلو افتادن از پیغمبر اکرم(ص) مذموم است، زیرا آن هم یک نوع "تقدم بین یدى الله و رسوله" است، یا حتى در موقع نشستن نباید طورى بنشینند که مقدم بر پیغمبر اکرم(ص) شمرده شوند و حتى استفاده کردهاند که در موقع نماز هم نباید طورى بایستند که جلوتر از جاى آن حضرت باشد و گفتهاند که اگر در کنار قبر پیغمبر(ص) هم نماز مىگزارد باید جلوتر از قبر آن حضرت نایستد. به هر حال این ادبى است که بخصوص راجع به پیغمبر(ص) باید رعایتشود.
و اما کلمه "الله" بعضى گفتهاند: براى تشریف اضافه شده و در واقع منظور اصلى خود پیغمبر است اما ذکر الله براى این است که احترام به پیغمبر احترام به خداست و جلو افتادن از پیغمبر جلو افتادن از خدا محسوب مىشود. ولى بعضى نکتههاى دیگرى هم ذکر کردهاند از جمله این که چون احکام شرعى اصلش از طرف خداست این است که اگر کسى در یک حکمى راجع به موضوعى اظهار نظرى بکند قبل از این که از طرف خدا حکمى نازل شده باشد این تقدمى استبر خداى متعال. این است که درباره احکام نباید اظهار نظر کرد تا این که خدا و پیغمبر بفرمایند و قبل از این که حکمى از طرف خدا و پیغمبر بیاید مومن نباید اظهار نظر بکند.
در آیه بعد مىفرماید: "یا ایها الذنین آمنوا لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى و لاتجهروا اله بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لاتشعرون"۲ در این آیه شریفه دو مطلب بیان شده است: یکى این که در حضور پیغمبر صدایتان بلندتر از صداى ایشان نباشد آهنگ حرف زدنتان بلندتر از آهنگ پیغمبر نباشد که این یک نوع بىادبى است و طبعا در جایى است که پیغمبر اکرم(ص) تکلم مىفرماید. دیگر آن که وقتى مىخواهید پیغمبر را صدا بزنید جهر قول نداشته باشید داد نزنید و پیغمبر را با صداى بلند صدا نزنید کسانى بودند که مىآمدند پشتخانه پیغمبر(ص) و ایشان را بلند صدا مىزدند: "یا محمد" قرآن کریم تاکید مىفرماید که این کار درستى نیست و نسبتبه پیامبر اکرم(ص) نباید این گونه رفتار کنید. اگر این کار را بکنید و رعایت ادب نکنید اعمال شما حبط مىشود. و این تهدید بسیار بزرگى است: "ان تحبط اعمالکم و انتم لاتشعرون"۳ یعنى "خافه ان تحبط اعمالکم" یا "لئلا تحبط اعمالکم" براى این که اعمالتان حبط نشود باید این آداب را رعایت کنید.
در این زمینه بحثهایى بین مفسران واقع شده که منظور از حبط عمل در این جا چیست؟ بعضى گفتهاند: منظور کم شدن ثواب است در مقابل این که رعایت ادب کنید ثواب خواهد داشت و شما به فضیلتى نایل مىشوید. و بعضى گفتهاند منظور این است که رفع صوتى که ایذاء پیغمبراکرم(ص) باشد یا استخفاف و توهین به آن حضرت باشد موجب حبط عمل مىشود چون توهین به پیغمبراکرم(ص) موجب ارتداد است و اگر کسى بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص) هم توهین بکند مرتد مىشود البته در آن زمانها هنوز این مسائل جا نیفتاده بود و مردم پیغمبر را مثل سایر مردم تلقى مىکردند و با همین آیات و بیان همین مطالب بود که فهمیدند مقام پیغمبر اکرم(ص) چقدر عظمت دارد و اگر توهین به پیامبر اکرم(ص) بشود اصلا دینشان از بین مىرود بنابر این وجه، منظور این است که اگر رفتار شما توهین آمیز باشد موجب ارتداد مىشود و ارتداد موجب حبط عمل مىگردد. و بالاخره بعضى گفتهاند که این یک معصیت کبیره است و در بین معاصى کبیره هم اعمالى هست که اعمال خیر را حبط مىکند.
بحثى هست در این که چه چیزهایى موجب حبط اعمال مىشود؟ احتمالا شکى نیست که بعضى از اعمال تمام اعمال گذشته را از بین مىبرد مثل ارتداد و شرک بعد از ایمان که کلیه اعمال گذشته را از بین مىبرد اما بعضى از اعمال هست که تا حدودى ثواب بعضى از اعمال دیگر را از بین مىبرد چنان که بعضى از اعمال دیگر هم هست که عقاب اعمال دیگر را جبران مىکند (تکفیر سیئات) : "ان تحتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم"۴ اجتناب از کبایر خودش موجب تکفیر صفایر مىشود: "ان الحسنات یذهبن السیئات"۵ اعمال خیرى هست که سیئات را از بین مىبرد طبق عقاید شیعه گاهى حبط، مطلق است و تمام اعمال گذشته از بین مىرود و گاهى بعضى از گناهان ثواب بعضى از اعمال را از بین مىبرد و مواردش را باید از نصوص کتاب و سنتبه دست آورد. ولى معتزله معتقدند که هر گناهى ثواب گذشته را از بین مىبرد و باز کار خیر، عقاب گذشته را جبران مىکند. طبق نظر این دسته از مفسران توهین و استخفاف به مقام پیغمبر اکرم(ص) موجب حبط اعمال مىشود یعنى گناهى است که ثواب اعمال گذشته را از بین مىبرد.
دنبال آیه مىفرماید: "ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفره و اجر عظیم"۶ کسانى که در حضور پیغمبر اکرم(ص) صدایشان را پایین مىآورند و آهسته حرف مىزنند کسانى هستند که خدا دلهایشان را براى تقوا آزموده است و یکى از علایم تقوا این است که شخص در حضور پیغمبر اکرم(ص) آهسته حرف بزند.
و بعد مىفرماید: "ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لایعقلون"۷ این سوره به نام "حجرات" نامیده شده به مناسبت همین لفظ "حجرات" است که در این آیه آمده است. مىدانید خانه پیغمبر اکرم(ص) و نزدیکانشان حجرههایى بود که در اطراف مسجد مدینه ساخته شده بود اشخاص مىآمدند پشتحجرهها و داد مىزدند: "یا محمد اخرج" قرآن کریم به آنها دستور داد که شما پیغمبر را به اسم صدا نزنید و تاکید کرد که این کسانى که مىآیند پشتخانهها و داد مىزنند اهل عقل نیستند: "اکثرهم لایعقلون".
"و لو انهم صبروا حتى تخرج الیهم لکان خیرا لهم" اینها داد مىزنند و مزاحم تو مىشوند، هم داد زدنشان خلاف ادب است و هم این که مزاحم تو مىشوند و تو را از خانه بیرون مىکشند و اگر صبر مىکردند تا تو از خانه بیرون بیایى براى آنها بهتر بود "والله غفور رحیم".
تعلیم آداب خصوصى
گفتیم که این آداب تا حدودى قابل تعمیم است و تعمیم آنها از دو جهت است: یکى این که به عقیده و شیعه آدابى که نسبتبه پیغمبر اکرم(ص) لازم الرعایه است نسبتبه سایر معصومان هم همین طور است و همان گونه که نسبتبه پیغمبر اکرم(ص) نباید داد زد و بلند سخن گفت نسبتبه امام معصوم هم باید این آداب را رعایت کرد. البته این مطلب از آیه استفاده نمىشود ولى دلایل دیگرى داریم که آنچه براى پیغمبر اکرم(ص) ثابت است (جز خصایص خاص آن حضرت) نسبتبه ائمه و سایر معصومان هم ثابت است. جهت دیگر آن که آدابى که رعایت آنها نسبتبه پیغمبر اکرم(ص) وجوب دارد و باید حتما رعایتبشود و ترکش گناه است و حتى موجب حبط عمل مىشود نسبتبه دیگران هم حسن و مطلوبت دارد مخصوصا نسبتبه کسانى که کما بیش امتیازات دینى داشته باشند و اگر ترک آنها توهین تلقى شود ممکن است گناه هم داشته باشد. اصولا آهسته سخن گفتن و صدا را بیش از حد لازم بلند نکردن مطلوب است و یکى از نصایح حضرت لقمان که در قرآن کریم نقل شده این است که : "واقصد فى مشیک واغضض من صوتک"۸ مخصوصا اگر آهسته سخن گفتن به قصد احترام به مومن باشد. و بویژه نسبتبه کسى که اقرب به پیغمبر یا داراى مقامى از مقامات آن حضرت باشد مثل مقام امامتبراى ائمه معصومین یا نیابتهایى که براى علما هست که احترام ایشان احترام به خدا و پیغمبر و دین تلقى مىشود.
مطلب دیگرى که در قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم(ص) مطرح شده این است که کسانى براى مهمانى به خانه پیغمبر اکرم(ص) مىآمدند; مثلا فرض کنید که براى نهار دعوت مىشدند اما ایشان دو ساعت پیش از ظهر مىآمدند آن جا مىنشستند تا موقعى که ناهار بیاورند یا بعد از این که ناهار مىخورند مىنشستند و مشغول صحبت کردن مىشدند و پیغمبر اکرم(ص) خجالت مىکشیدند از این که بگویند من کار دارم، قرآن کریم به چنین کسانى مىفرماید که اگر به خانه پیغمبر دعوت شدید همان موقع غذا بیایید و جلوتر نیایید که مزاحم بشوید همچنین بعد از خوردن غذا ننشینید. اینها چیزهایى است که موجب ناراحتى پیغمبر مىشود ولى خجالت مىکشد که به شما بگوید اما خدا خجالت نمىکشد. در آیه ۵۳ سوره احزاب مىفرماید: "یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبى الا ان یوذن لکم الى طعام غیر ناظرین اناه" در تفسیر المیزان فرمودهاند که "غیر ناظرین اناه" یعنى منتظر این نباشید که طرف غذا را بیاورند، اشاره به کسانى است که جلوتر مىرفتند مىنشستند و منتظر بودند که چه وقت غذا مىآورند و کى سفره مىاندازند; یعنى موقع غذا بروید نه این که دو ساعت جلوتر بروید و منتظر باشید که غذا بیاورند "غیر ناظرین اناه" یعنى غیر منتظرین حضور الطعام.
"ولکن اذا دعیتم فادخلوا" اما وقتى که دعوتتان مىکنند همان وقتبروید "فاذا طعمتم فانتشروا" و بعد از این که غذایتان را خوردید بروید "ولامستانسین لحدیث" نه این که بنشینید با یکدیگر صحبت کنید "ان ذلکم کان یوذى النبى" این کارها موجب اذیت و ناراحتى پیغمبر اکرم(ص) مىشد "فیستحیى منکم" ولى خجالت مىکشید به شما بگوید "والله لایستحیى من الحق"۹ اما خدا خجالت نمىکشد که به شما بگوید که این کارها را نکنید.
این مطلب هم قابل تعمیم است. البته رعایت آن نسبتبه پیغمبر(ص) واجب است اما درباره سایر مومنین هم مطلوب است مخصوصا اگر موجب ایذاء و مزاحمتباشد.
در این زمینه داستانى یادم آمد که خیلى آموزنده است: یکى از اساتید – حفظهم الله – از استاد خودشان، مرحوم حاج شیخ محمد کاظم شیرازى، خاطرهاى شنیده بودند که این گونه نقل مىکردند: یک روز نزدیک مغرب از منزل بیرون آمدم دیدم مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى – اعلى الله مقامه – جلو منزل ما قدم مىزنند تعجب کردم از این که ایشان در این موقع این جا قدم مىزنند، رفتم جلو و سلام کردم، معلوم شد که آمده بودند مبلغى پول به من بدهند. عرض کردم خوب بود مىفرمودید من بیایم خدمتتان، چرا شما زحمت کشیدید؟ فرمود: من کارى با شما داشتم و مىبایستخودم بیایم. گفتم: چرا در نزدید؟ گفتند: مىدانستم شما این موقعها از منزل بیرون مىآیید دیگر نخواستم مزاحم بشوم این بود که قدم زدم تا شما بیرون بیایید! این یکى از لطیفترین آداب اسلامى است که در مردان خدا تجسم پیدا مىکند و شخصیتى مانند چنین بزرگوارى که از مراجع تقلید بودند مثلا برادى دادن شهریه به منزل شاگردش مىآید و جلو منزل او قدم مىزند تا بیرون بیاید و راضى نمىشود که با زدن در خانه، مزاحم او بشود!
خداى متعال بر درجات این مرد بزرگ و سایر الگوهاى تقوا و فضیلتبیفزاید و به ما توفیق بدهد که به ایشان اقتدا و تاسى کنیم و شباهتى به اولیاى خدا پیدا کنیم.
سلام در لغتبه معانى گوناگون آمده است، یکى از آنها معناى تحیت است و در آیه شریفه آمده است: (والسلام على من اتبع الهدى) (۱) و یکى از اسماء الله سلام است زیرا سالم از هرگونه نقص و عیب و فناست (۲) و به معناى درود گفتن و هنیتبه زبان آوردن هم مىباشد.(۳)
تحیت و درود از امورى نیستند که بعد از ظهور اسلام حادث شده باشد، بلکه مصادیق مختلف آن در میان اقوام و ملل پیش از اسلام نیز سابقه دارد; در آیات مختلف قرآن کریم تعبیراتى وجود دارد که نشانگر وجود این سنت در ملل گذشته دارد، از جمله آنها: (ولقد جائت رسلنا ابراهیم بالبشرى قالوا سلاما) و (السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعثحیا) (۴) . این دو آیه نشانگر آن است که در زمان حضرت ابراهیم و حضرت عیسى۸ تحیت و سلام وجود داشته است. در زمان عرب جاهلى نیز نوعى از تحیت رواج داشته است که حکایت ذیل بیانگر آن است:
"روزى یکى از اعراب جاهلى جهتشنیدن آیات قرآن کریم به حضور پیامبر اکرم(ص) رسید و در ابتداى سخن براى تحیت چنین گفت: انعم صباحا که حضرت در جواب فرمود: خداى من تحیتبهتر از این فرستاده و آن این است که بگوییم سلام علیکم. (۵)
و همچنین تاریخ; رسوم و آداب مختلفى از ملل پیشین نقل کرده است. شارع مقدس اسلام در بسیارى از موارد عادات پسندیده مرسوم در میان امتهاى پیش از خود را امضاء نموده است که نمونههایى از آن مانند حج و …را در مورد پذیرش قرار داده است و سپس برخى اصلاحات و تغییرات در آن سنن و آداب انجام داده است و مواردى که کاستیهایى در آنها وجود داشته است را جبران نموده است. سنت پسندیده سلام و تحیت هنگام دیدار، ورود به خانه و آغاز به تکلم نیز از مواردى است که شارع آن را تایید نموده و دستورات خاصى نیز براى آن وضع نموده است.
کیفیتسلام و تحیت در اسلام
در آیین مقدس تاکید زیادى به روى برخورد صحیح و حسن شده است و یک نوع تحیتخاص که همان استفاده از کلمه سلام است، مورد تاکید و سفارش قرار گرفته است. در میان جوامع مختلف از الفاظ یا رفتارهاى مختلفى براى این منظور استفاده مىشود اما شارع مقدس کلمه سلام را به عنوان تنها کلمهاى که احکام خاصى را به دنبال خود دارد، قرار داده است. گویا بدین وسیله قصد داشته است که مسلمانان در برخوردهاى خود نیز داراى وحدت و نشانه باشند تا از غیر مسلمانان شناخته شوند. و لذا اگر به لفظى غیر از سلام براى تحیت استفاده شود، مثلا گفته شود: "صبحک الله بالخیر" یا "مساک الله بالخیر"; جواب آن واجب نیست، و فقط در صورتى واجب است که به لفظ سلام باشد. (۶)
و همچنین فقهاء سلام را در نماز واجب مىدانند، اما در هرگونه تحیتى غیر از سلام را واجب ندانسته، بلکه آن را مبطل نماز مىشمرند. (۷)
در روایتى چنین مىخوانیم:
لما اسجد الله عزوجل الملائکه لآدم و ابى ابلیس ان یسجد فقال له ربه عزوجل (اخرج فانک رجیم و ان علیک لعنتى الى یوم الدین) ثم قال عزوجل لآدم: انطلق الى هولاء الملا من الملائکه فقل السلام علیکم و رحمهالله و برکاته. فسلم علیهم فقالوا و علیک السلام و رحمهالله و برکاته فلما رجع الى ربه تبارک و تعالى هذه تحیتک و تحیه ذریتک من بعدک".
"هنگامى که خداوند متعال فرمان سجده آدم را به ملائکه صادر کرد و شیطان از سجده سرپیچى کرد، خداوند متعال به شیطان دستور خروج داده او را طرد نمود و فرمود: همانا لعنت من تا روز قیامتبر تو باد پس خطاب به آدم(ع) فرمود: به سوى گروه ملائکه برو و برآن بگو: سلام علیکم و رحمهالله و برکاته، سپس آدم بر آنها سلام کرد و ملائکه در جواب گفتند: سلام و رحمتخدا بر تو باد، سپس هنگامى که آدم به سوى پروردگار خود مراجعه کرد، خداوند فرمود این تحیت تو و فرزندانتبعد از این مىباشد". (۸)
اهمیتسلام نمودن در قرآن و سنت
کلمه سلام بیش از ۴۰(چهل) بار در قرآن کریم بکار رفته است; گاهى خداوند خود، بر بندگان برگزیدهاش یعنى انبیاء: سلام مىفرستد(سلام على المرسلین). (۹) و (قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک) (۱۰) و (سلام على موسى و هارون) (۱۱) فرشتگان نیز هنگام دخول اهل بهشت آنها را با سلام و تحیت داخل مىنمایند (ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود). (۱۲) و (ان المتقین فى جنات و عیون. ادخلوها بسلام آمنین). (۱۳)
همچنین تحیت اهل بهشت نیز سلام است و شکر الهى (دعویهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و آخر دعویهم ان الحمد لله رب العالمین). (۱۴)
همچنین یکى از نامهاى بهشت نیز دارالسلام است (والله یدعوا الى دارالسلام). (۱۵)
علاوه بر آیات قرآنى فراوانى که در مورد تحیت و سلام وجود دارد، در سنتشریف نیز احادیث زیادى وارد شده است که به پارهاى از آنها اشاره مىشود:
عن النبى(ص) "یا انس سلم على من لقیتیزید الله فى حسناتک و سلم فى بیتک یزید الله فى برکتک""اى انس -نام خدمتکار رسول خدا(ص)- سلام کن بر هر کسى که ملاقات مىکنى و خدا بر حسنات تو مىافزاید و سلام کن در خانهات و خداوند بر برکاتت مىافزاید". (۱۶)
و از امام صادق(ع) روایتشده است:
اولى الناس بالله و رسوله من بدا بالسلام"."نزدیکترین و مقربترین مردم به خدا و رسولش کسى است که ابتداء به سلام نماید". (۱۷)
در روایتى دیگر چنین مىخوانیم:
"من لقى عشره من المسلمین فسلم علیهم، کتب الله له عتق رقبه".
"هرکس ده نفر از مسلمانان را ملاقات کند و بر آنها سلام کند، خداوند ثواب آزاد کردن بندهاى را به او عطا مىکند". (۱۸)
از دلایل اهمیتسلام کردن، جواز رد سلام در نماز، بلکه با شرائطى وجوب آن است; تکلم نمودن در نماز و لو این که کلام دو حرف باشد موجب ابطال نماز است و لیکن در مورد جواب سلام استثناء شده است. مرحوم صاحب عروه وجوب رد سلام در نماز را لازم مىدانند و آن را از واجبات کفایى مىشمرند. (۱۹)
فلسفه سلام کردن
شیعه معتقد است که احکام اسلام از روى مصالح و مفاسد جعل گردیده است، لذا امرى که واجب یا مستحب در اسلام است، داراى مصلحت ذاتى است. رسیدن به علت و فلسفه احکام اسلام بهطور کامل میسر نیست مگر این که از ناحیه خود شارع به آن تصریح شده باشد، لکن برخى از مصالح و مفاسد را فىالجمله عقول انسانها مىفهمد. سلام نیز از این قاعده مستثنى نیست لذا به پارهاى از آنها اشاره مىشود.
دین اسلام یک دین اجتماعى است، ضمن این که دستورهاى فردى زیادى نیز قرار داده است; نماز جماعت، حج، زکات، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر و… دستورهاى اجتماعى اسلام هستند.
اینگونه جعل قوانین توسط شارع در قبال اجتماع نشان دهنده اهمیت او به اجتماع و جهت تشویق توده مردم به حضور در جامعه اسلامى است. سلام کردن و برخورد خوب یکى از درهاى مهم در برقرارى روابط اجتماعى سالم است که اینهمه مورد تاکید دین مبین اسلام است. این کلمه (سلام) که در آن معنى و مفهوم سلامتى و ایمنى نهفته، به مخاطب اطمینان مىدهد که طرف مقابل قصد صحیحى در راه آغاز رابطه را با او در نظر گرفته است. در این صورت مخاطب نیز این پیام را دریافت نموده و در صورت تمایل دو طرف رابطه اجتماعى جدید و کوچکى تشکیل مىشود، ضمن این که سلام، روح تعاون و همکارى و همدلى را بین مسلمانان افزایش مىدهد و همچون شعار و علامتى جهتشناخت جوامع اسلامى از دیگر جوامع مىباشد.
یکى دیگر از علل حسن سلام ایجاد رابطه دوستى و محبتبین مسلمانان مىباشد. اسلام تاکید زیادى بر روى حب و بغض دارد و از صفات مومنین، حب به مومن و بغض نسبتبه دشمنان اسلام در قرآن مجید ذکر شده است:
(محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم). (۲۰) دین مقدس اسلام سفارش زیادى نسبتبه گسترش محبتبین مومنین نموده است و دستورات زیادى در این زمینه قرار داده است. به عنوان نمونه مصافحه کردن، به دیدار یکدیگر رفتن و صلحه رحم از آن دستهاند که همگى اینها عامل ازدیاد پیوند و محبت در جامعه اسلامى است.
از رسول اکرم(ص) نقل شده است:
"الزیاره تنبتالموده""زیارت و ملاقات یکدیگر سبب دوستى و محبت است". (۲۱)
و در حدیث دیگر این چنین وارد شده است:
"ما صافح رسول الله(ص) رجلا قط فنزع یده حتى یکون هو الذى نزع یده منه"."هنگامى که پیامبر اکرم(ص) با کسى مصافحه مىکرد، دستخود را نمىکشید مگر این که طرف مقابل دستخود را مىکشید".(۲۲)
و در این زمینه احادیث فراوانى وارد شده است که همگى مشوق مودت و دوستى میان مومنان است. سلام کردن نیز چون عامل شروع و ایجاد اینگونه روابط است مورد اهتمام شارع مقدس قرار گرفته است، زیرا بشاشت و برخورد خوب عامل جلب دوستى و محبت است. از حضرت على(ع) روایتشده است:
"البشاشه حبالهالموده" "بشاشت و خوشرویى دوام دوستى است".(۲۳)
در روایتى دیگر از ایشان مىخوانیم:
"اذا لقیتم اخوانکم فتصافحوا و اظهروا لهمالبشاشه و البشر، تتفرقوا و ما علیکم من الاوزار قد ذهب…". (۲۴)
"هنگامى که با برادران خود ملاقات مىکنید، مصافحه کنید و اظهار خوشرویى نمائید تا این که هنگام جدایى، همه گناهانتان آمرزیده شده باشد".
و به تجربه نیز به اثبات رسیده است که افراد عبوس و کسانى که از سلام خوددارى مىورزند، از جایگاه خوبى در قلوب مردم برخوردار نیستند. و برعکس افراد خوشرو و کسانى که ابتدا به سلام مىنمایند، محبوب دلهاى مومنینند.
آداب فقهى سلام کردن
"جایز نیست ابتدا به سلام براى شخص نمازگزار و همچنین "جایز نیست ابتدا به سایر تحیات مثل صبحک الله بالخیر یا مساکالله بالخیر و غیر اینها". (۲۵)
"واجب استسلام در اثناء نماز به تقدیم کلمه سلام بر ظرف -علیکم، علیک و…- اگرچه شخص سلام دهنده ظرف(جار و مجرور) را بر کلمه سلام مقدم نماید; و احتیاط مستحب این است که در تعریف و نکره آوردن شخص نمازگزار مراعات مماثله را بنماید و همانند شخص سلام دهنده جواب دهد و همچنین در جمع و مفرد آوردن. (۲۶)
رد سلام واجب کفایى است پس اگر به جماعتى سلام کنند و یکى از آنها جواب دهد، کافى است. اما بر بقیه مستحب است جواب دهند. (۲۷) اگر یک نفر از جماعت جواب دهد و آن شخص بچه باشد، کفایت نمىنماید. (۲۸) اگر شخص نمازگزار در بین جماعتى باشد که بر آنها سلام کنند و شخص نمازگزار شک کند که او نیز قصد شده استیا نه، جواب دادن او جایز نیست. (۲۹) واجب است جواب را به گونهاى دهند که شخص سلام کننده بشنود خواه در نماز باشد یا غیر آن، به این صورت که صداى خود را به اندازه متعارف بلند نماید به گونهاى که اگر مانعى نباشد، صداى او شنیده شود و اگر شخص سلام دهنده خیلى دور باشد که امکان شنیدن صدا را نداشته باشد، جواب واجب نیست. (۳۰) جواب سلام واجب است فورا -بهطور عرفى- داده شود و تاخیر آن جایز نیست و اگر به تاخیر انداخت وجوب ساقط مىشود. (۳۱)
جایز استسلام مرد نامحرم به زن نامحرم و بالعکس مشروط بر این که با ریبه یا خوف فتنه نباشد. (۳۲)
از حضرت على(ع) روایتشده است:
"و کان یسلم على النساء و کان یکره ان یسلم على الشابه منهن و یقول: اتخوف ان تعجبنى صوتها فیدخل على اکثر مما اطلب من الاجر".
"حضرت على(ع) بر زنان سلام مىکرد ولى کراهت داشت که بر زنان جوان سلام نماید، و مىفرمود: نگران هستم از این که از صداى آنها تعجب نمایم و این کار ضررش براى من بیش از ثواب آن باشد". (۳۳)
کراهت دارد که مسلمان بر شخص کافر سلام نماید، اما اگر کافر ذمى بر مسلمان سلام نماید، احتیاط واجب رد سلام استبه لفظ علیک یا سلام بدون علیک. (۳۴)
در روایتى از امیرالمومنین از سلام به شش گروه نهى شده است:
"سته لا ینبغى ان یسلم علیهم: الیهود و النصارى و اصحاب النرد و الشطرنج و اصحاب الخمر و البربط و الطنبور و المتفکهون بسب الامهات و الشعراء".
"به شش گروه نباید سلام کرد: یهود و نصارى، کسانى که نرد و شطرنجبازى مىکنند، شراب خواران، کسانى که آلات موسیقى مىنوازند، کسانى که به مادرشان دشنام مىدهند و شاعران(ناحق)". (۳۵)
البته آداب فقهى سلام کردن بسیار زیاد است که طالبین مىبایستبه کتب مفصل فقهى و روایى مراجعه نمایند.
سلام; این سنت اسلامى را پاس بداریم
از مجموعه مطالبى که گذشت، اهمیت این سنتشریف و لزوم اهمیت دادن به آن و به کار بستن آن، استفاده مىشود. اما با کمال تاسف در جامعه ما اهتمام و توجه به این سنت و بسیارى دیگر از سنن اسلامى کمرنگ گردیده است. استفاده از کلمات دیگر براى تحیت و ابتدا به سخن بدون سلام در جامعه رواج یافته است. و بخش مهمى از جامعه از بعضى کلمات نامناسب و بعضا فرنگى استفاده مىنمایند، نه تنها در برخوردهاى حضورى، بلکه در مکالمات تلفنى و مکاتبات نیز کلمات دیگرى جایگزین گردیدهاند. این تغییر رویه در جامعه ما علىالخصوص در اقشار مرفه به علل متعددى صورت گرفته است:
اولا: حس تقلید از ارزشهاى کشورهاى اروپایى و فرنگى است که عدهاى آن را فرهنگ برتر و پیشرو در جهان مىدانند.
ثانیا: استفاده مطبوعات و قشر فرهنگى جامعه از لغات دیگر که سبب مىشود، به تدریجسایر اقشار جامعه به این سمت کشیده شوند.
ثالثا: عدم آموزش صحیح سنن و آداب اسلامى توسط خانواده و مدارس و عدم تاکید بر حفظ سنن پسندیده اسلامى.
رابعا: ضعف تبلیغات و عدم معرفى و تبیین ارزشهاى اسلامى در جامعه.
در مورد گروه اول; کار قدرى مشکل است. و به دشوارى مىتوان آنها را به احیاى این سنت اسلامى متقاعد نمود مگر این که اساس فکرى و عقیدتى آنها دگرگون گردد; اما در مورد کسانى که به یکى از علل سهگانه ذیل و اخیر از رعایت این ادب اسلامى غافلند، مىتوان با آموزش و تبلیغات صحیح و الگودهى مناسب، اهمیت مساله را براى آنها روشن ساخت و پاداش معنوى و اخروى آن را به آنها گوشزد نمود. روحانیون معظم نیز مىتوانند در برنامههاى تبلیغى خود به احیاى این امر پسندیده همت گمارند تا انشاءالله این سنت فراگیر شده و مردم در انجام آن از یکدیگر سبقتبگیرند، و هنگامى که یک بیگانه قدم به مملکت اسلامى بگذارد، فضاى عطرآگین سلام از همه جاى آن ظاهر شود و در دنیا این سنتیکى از نشانههاى شناسایى مسلمان از دیگران قرار گیرد. والسلام.
تاثیرات گفتارى یا رفتارى انسانها بر همدیگر
اشاره
عبدالله بن جندب راوى بخش قابل توجهى از احادیث اهل بیت علیهمالسلام است در چهار بخش گذشته از این سلسله دروس، قسمتهایى از وصیتامام صادق(ع) به وى مورد بحث قرار گرفت.
در قسمت گذشته، اندرزهاى امام صادق(ع) در زمینه پرهیز از دلباختگىدر برابر دنیا، حکمت نابرابرى انسانها در برخوردارى از ظواهردنیا، شرف رزق خداوند بر ارزاق دنیوى، و غبطه ممدوح نسبتبه مال ودنیا مورد بحث قرار گرفت.
اکنون پنجمین بخش از این وصایا را از کلام استاد بر گوشجانمىنشانیم:
"رحمالله قوما کانوا سراجا و منارا، دعاتا النا باعمالهم ومجهود طاقتهم لیسوا کمن یذیع اسرارنا" (۱) .
تاثیرات گفتارى یا رفتارى انسانها بر همدیگر
بدون شک، همه انسانهادر زندگى اجتماعى خود به صورتهاى گوناگون، بریکدیگر آثار مطلوب یا غیر مطلوب مىگذارند.
بیشتر این تاثیرها از راه گفتار است، تنها یکى از آنها از راهرفتار مىباشد و دیگران را تحت تاثیر قرار مىدهد.
این موضوع بحث گستردهاى در چندین رشته از علوم انسانى است که اصلآن مربوط به روانشناسى است.
بنابراین، با ذکر چند جمله نمىتوان تمام جوانب این موضوع را موردبحث قرار داد.
اما به اجمال، به چند نکته اشاره مىشود:
الف تاثیر گفتارىتاثیر گفتارى انسانها بر یکدیگر گاهى به صورت تعلیم و تعلم جلوهمىکند و رابطه بین معلم و متعلم را مىسازد، خواه به صورت تعلیم وتعلم رسمى باشد و خواه غیر رسمى، اما گاهى ارتباط تعلیمى بهصورتهاى دیگرى بین افراد برقرار مىشود.
بنابراین، دایره تعلیم و تعلم بسیار گسترده است.
یکى از اشکال آن "تبلیغ" است.
تاثیرى که دستگاههاى تبلیغاتى بر افراد دارند از دیگر دستگاههاىتعلیم و تربیت کمتر که نیست، بلکه گاهى بیشتر هم هستگاهى بدون اینکه خودمان توجه داشته باشیم که از کجا تاثیرپذیرفتهایم، احساس مىکنیم که رفتارمان تغییر کرده است، دیروز طوردیگرى بودهایم و امروز جور دیگرى شدهایم.
بسیارى از اوقات تصور مىکنیم خودمان خواستهایم تغییر کنیم و عاملىبر ما تاثیر نگذاشته، اما واقع آن است که تحت تاثیر واقع شدهایمو رفتارمان را از جایى اقتباس کردهایم.
دامنه تاثیرگذارىهاى رفتارى بر دیگران بسیار وسیع استنمونه بارز آن گروههایى است که چه پیش از انقلاب و چه پس از آنتشکیل شد.
در سطح پایین، اگر بخواهیم مثال برنیم، نمونهاش گروههاى خودجوشدانشآموزى است; مثلا، دانشآموزى که موقعیتبهترى از لحاظ بیان یاجاذبه گفتارى یا مانند آن دارد مىتواند بیش از نود درصددانشآموزان را تحت تاثیر قرار دهد.
از لحاظ جامعهشناسى، تحقیق و اثبات شده است که یک دانشآموزمىتواند از نظر طرز فکر و رفتار، یک کلاس را عوض کند; از لحاظ نوعلباس، نشستن در کلاس و مانند آن.
به عنوان مثال، دانشآموزى که لباس خاصى مىپوشد، در مدت کوتاهىدیگران هم با آن لباس علاقهمند مىشوند و از او تقلید مىکننددر سایر زمینههاى رفتارى و یا گفتارى نیز مساله به همین صورت استبه دلیل اینگونه تاثیرگذارىها رفتارى یا گفتارى است که اسلاممساله دعوت، ارشاد و تبلیغ را به صورت "امر به معروف" و "نهىاز منکر" مطرح کرده است.
ب تاثیرات رفتارىاصولا در زمینه بحث نظرى و فکرى، گاهى کسى مسالهاى را مطرح مىکندو برایش استدلال منطقى ارائه مىکند.
در این صورت، اگر بحث استدلال محکمى داشته باشد در شنونده تاثیرمىگذارد.
اما گاهى استدلال محکم نیست، اما نحوه بیان و برخورد گوینده طورىاست که مخاطب را تحت تاثیر قرار مىدهد; مثلا، گوینده شخص درستکارو وزینى است، وقتى حرف مىزند، پنجاه درصد تاثیر حرفش به دلیلشخصیت مقبول او و موقعیتى است که نزد مخاطب دارد.
عکس این مطلب هم صادق است نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت ایناست که بخصوص جوانان، دوست دارند وقتى سخن تازهاى مىشنوند از آنتاثیر بپذیرند و آن را براى دیگران نقل کنند; مثلا، اگر سخنشگفتانگیز و مهمى باشد که دیگران نشنیدهاند دوست دارند آن را نقلکنند.
ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار
اما در مطالبى که مىخواهیم براى دیگران نقل کنیم، باید به نوعمخاطبمان هم توجه داشته باشیم و دقت کنیم که آیا سخن ما در اوتاثیر به جا مىگذارد یا تاثیر غیر مطلوب، آیا اگر مطلبى علمىاست، مخاطب توان درک آن را دارد یا نه؟ بسیارى از معارف براى همهمردم قابل درک نیست.
بنابراین، در نقل مطالب، باید به ظرفیت ذهنى و پایه معرفتى افرادتوجه داشت; همه چیز را نباید براى همه کس گفت.
به همین دلیل، در کتب روایى، بابى تحت عنوان "کتمان سر" وجوددارد.
روایات بسیارى از ائمه هدى: در این زمینه ورد شده است که اسرار مارا کتمان کنید و به دیگران نگویید.
شاید سوال شود که مگر اسرار آنها چه بوده است که نباید به دیگرانگفته شود و نباید موجب اذاعه و فاش شدن آنها شویم؟ یا چرا بعضى ازافرادى که اسرار آنها را فاش کردهاند مورد لعن واقع شدهاند؟ یاچرا اگر بر برخى افراد بلاهایى نازل شده علت آن افشاى اسرار آنهاذکر شده است؟ آیا ما هم اسرارى مىدانیم که باید از دیگران کتمانکنیم آیا این روایات شامل حال ما هم مىشود یا فقط شامل عدهاى ازاصحاب سر مىشود که باید آنها را کتمان کنند؟ آیا همه چیز رامىتوان همه جا گفت؟ ملاک این مطلب چیست؟این روایتبه این مطلباشاره دارد که انسان در مقام راهنمایى دیگران، یابد به ظرفیتمخاطب توجه داشته باشد نباید همه مطالب را یکجا به مخاطب منتقلکرد. ممکن است افراد به دلیل ضعف عقل، تحمل درک برخى مطالب رانداشته باشند.
علاوه بر این، برخى از موضوعات از جمله معارف بلند درباره توحید یامقامات انبیا: و اولیاست که همه کس توان درک آن را ندارندبنابراین، از جمله اسرار محسوب مىشود که نباید به همه کس گفت، وگرنه موجب گمراهى آنها مىشود.
به عنوان مثال، پیامبر(ص) در روایتى مىفرمایند: "لو علم ابوذر وما فى قلب سلمان لقتله." (۲) اگر ابوذر بدانچه در دل سلمان مىگذرد آگاهى یابد او را مىکشداین با وجود آن است که پیامبر(ص) بین آنها برادرى ایجاد کرده بودو آنها هر دو از نظر پایه ایمان و معرفت، در سطحى بالا و نزدیک بههم قرار داشتند.
از این مطلب به دست مىآید که معارف بلندى وجود دارد که به لفظ درنمىآیند; وقتى به صورت لفظ درآید، مردم معناى دیگرى از آن مىفهمندبنابراین، نباید آنها را پیش هر کس مطرح کرد، و گرنه یا گوینده رامتهم به کفر مىنمایند یا خودشان به کفر کشیده مىشوند و یا نسبتبهدیگران سوءظن پیدا مىکنند.
این مساله در مورد کتابها نیز صادق است; همه چیز را نباید در هرکتابى نوشت، و گرنه ممکن است موجب انحراف برخى از مردم شود یاآنها را مطابق معناى در خور فهمشان تفسیر کنند.
به عنوان مثال، عبارت "وحدت وجود" در فلسفه مطرح استعرفا هم مىگویند ما قایل به وحدت وجودیم.
اما برخى دیگر معنایى از این کلمه مىفهمند که با معناى فلاسفه وعرفا فرق دارد.
به همین دلیل، عرفا را متهم به کفر مىکنند; مىگویند:اگر "همه چیزخداست" یا "مجموع عالم وقتى با هم ترکیب شود خدا خواهد شد"،این کفر است.
اما عرفا هیچگاه "وحدت وجود" را به این معنا نمىدانستهاندممکن است ما آنچه را عرفا مىگویند، نفهمیم.
اما این معنایش آن نیست که آنان معناى غلطى اراده کردهاندممکن است معناى بلندى مورد نظر باشد که لفظ از ترسیم آن عاجز استنظیر این مطلب درباره مقامات انبیا و اولیا: نیز وجود داردبر حسب روایتى، روزى پیامبر اکرم(ص) در جایى نشسته بودند که حضرتعلى(ع) از مقابل ایشان عبور کرد.
حضرت فرمودند: "اگر نمىترسیدم که مردم درباره برادرم، على(ع)،چیزهایى را بگویند که نصارا درباره عیسىبن مریم(ع) مىگفتند،مقامات اورا به درستى بیان مىکردم." (۳) یعنى:حضرت على(ع) مقاماتى دارد که اگر رسول خدا(ص) هم مىخواستآنها را براى مردم بگوید موجب سوء فهم مىشد و همانگونه که مسیحیانعیسى(ع) را خدا دانستند، مردم ما هم على(ع) را خدا مىخواندنداما عدهاى نمىتوانند حقیقت مقام او را درک کنند و "علىاللهى"شدهاند.
پس حتى رسول خدا(ص) هم همه مقامات حضرت على(ع) را برى اصحاب خاصخودبیان نکردهاند.
اگر مىبینیم امروزه درباره برخى از شخصیتهاى بزرگ اختلافهایى بینافراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آنهاست; مثلا، همهنمىتوانند عظمت مقام حضرت زهرا(س) را درک کنند.
اما معنایش این نیست که العیاذ بالله مبغض اهلبیت: هستند،بلکهفهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همه مردم در مرتبهمعرفتخواص اولیاى خدا باشند
"اسرار" یا گفتار بیرون از حد تحمل
بنابراین، در مقام ارشاد و تعلیم، باید ظرفیتشنونده را در نظرداشت و چیزهایى را به او گفت کهصلاحیت آن را دارد. آنچه را شنوندهصلاحیتشنیدنش را ندارد از "اسرار" استیکى از مطالبى که ازاسرار است و نباید پیش همه اظهار کرد همانگونه که ذکر شد معارفىدرباره توحید، انبیا و اولیا(صلى الله علیهم اجمعین) است اگر بهاین مساله توجه نکنیم موجب گمراهى دیگران شدهایم و به اختلاف میانامت دامن زدهایم. اما اسرار مختص همین مسائل نیست. گاهى برخىاسرار مربوط به مسائل اجتماعى و سیاسى استائمه پس از امام حسین علیهم السلام بیشتر عمرشان را در حال تقیهگذراندند; زیرا حکومت نمىتوانستسخن آنان را مبنى بر ادعاى به حقبودن و شایستگى بر خلافتبپذیرد.
اگر آنان همهجا به این واقعیت تصریح مىکردند با آنها به همانصورتى برخورد مىکردند که با ائمه پیش از آنان:; همه آنها را بهزودى به شهادت مىرساندند.
بنابراین، براى اظهار این مطالب، ابتدا اهل آن پیدا مىکردند، سپسظرفیت او را مىسنجیدند، پس از آن به تدریج او را آماده مىکردند،بعد توضیح مىدادند که امام حقیقى کیست، چرا مدعیان دروغین خلافت،شایستگى این منصب را ندارند،….
ما بحمدالله، در یک کشور شیعى زندگى مىکنیم و برخى از این مطالبرابه راحتى مىتوانیم مطرح کنیم.
اما همین مطالب را هنوز هم در دیگر کشورهاى مسلمان نمىتوان بهصورتعریان مطرح کرد.
بنابراین، حفظ این اسرار یکى از واجبات است، و گرنه ممکن استدرخون امام معصوم شریک شویم.
از این رو، در روایت امام صادق(ع)، از یک سو، از کسانى که روشصحیحى در ارشاد دیگران دارند به صورت تلویحى، تعریف شده است و ازسوى دیگر، از کسانى که اسرار آنها را فاش مىکنند نکوهش گردیده استدر زمان امام صادق(ع) تعداد معدودى از مردم امامت ایشان را قبولداشتند، سایر مردم از حقانیت ایشان مطلع نبودند.
یا حتى در بین امامزادهها هم برخى از آنها با وجود آنکه افرادصالحى بودند، اما مسائل امامت را به درستى نمىدانستندامام راحل; یکى دوبار در بیاناتشان این مطلب را فرمودند که:مسالهائمه اثنى عشر، که براى ما روشن است، خیالنکنید که از روز اولبراىهمه مردم این چنین روشن بود.
در روایتى آمده است که میان امام باقر(ع) و زیدبن علىبن الحسن(ع)بحثىواقع شد.
(حضرت زید از شهداى بزرگوار اسلام است که روایات متعددى در مدحایشان رسیده، براى خدا قیام کرد و با حکومت غاصب جنگید)بحثبر سر این بود که پس از امام زینالعابدین(ع) چه کسى باید امامشود؟حرت زید استدلال مىکرد که "پدرم به من بسیار علاقهمند بود، حتىغذا را لقمه مىگرفت و در دهان من مىگذاشت."
امام زینالعابدین(ع) هم در پاسخ مىگفتند: اگر امامت پس از ایشانحق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟ بر حسب این روایت، مساله امامتحضرت باقر(ع) براى زید روشن نبوده است.
اما آنچه مورد نظر است اینکه حضرت زید پاسخ مىدهند: پدرم براى اینامامت مرا برایت روشن نکرد که دچار فتنه یا شک و نکار نشوىاینکه سند این روایت چهقدر صحیح است، بحث دیگرى است، اما نکته دراین است که در زمان خود ائمه هدى: هم مطالبى وجود داشته که حتىگاهى براى نزدیکانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بیانمىکردهاند البته این مسائل به همین صورت در زمان ما مطرح نیست،اما به هر حال، چیزهایى مطرح مىشود که باید در اظهار آنها سطحمخاطب را در نظر گرفت.
امام صادق(ع) مىفرمایند:"رحم الله قوم کانوا سراجا و منارا";خداوند رحمت کند (آن دسته از شیعیان ما را) آنها را که چراغهایىنور افشان بودند."(سراج" اعم از چراغ کوچک یا بزرگ است.
اما وقتى در کنار "منار" قرار گیرد به معناى چراغ کوچک است و"منار" به معناى چراغ پرنورى است که در جاى بلندى قرار مىدهندتا رهروان راه خود را بدان بیابند.
با این وصف، معلوم مىگردد که "منار" به معناى "ماذنه" نیست)منظور از این سخن حضرت آن است که خدا رحمت کند کسانى را که همنزدیکان خود را راهنمایى مىکردند و هم کسانى را که از آنها دوربودند
توافق گفتار با کردار; شرط اصلى تاثیر گفتار
از دیگر نکاتى که در مقام ارشاد و تعلیم دیگران، به خصوص در تربیتو تبلیغ مذهب صحیح، باید بدان توجه داشته باشیم.
این است که رفتار و گفتارمان با همدیگر توافق داشته باشد"نور" به آرامى و ملایمت در دیان اثر مىگذارد، در حالى که"نار" مىسوزاند و آزار دهنده است.
در مقام ارشاد و هدایت دیگران، باید مثل نور بود، نه نارنباید طورى حرف بزنیم که مخاطب و شنونده اذیتشود، نباید با تندىو خشونتبرخورد نماییم، باید با ملایمت رفتار کنیم تا حرف حق درشنونده اثر کند.
امام صادق(ع) در ادامه حدیث مىفرمایند: "کانوا دعاتا الیناباعمالهم و مجهود طاقتهم"; آنان (نه با زبان تنها)، بلکه بااعمالشان و نهایت توانشان مردم را به سوى ما دعوت مىکنند.
همانگونه که اشاره شد، گاهى رفتار یک شخص موجب مىشود که دیگران بهاو متمایل شوند و بدون اینکه بر سخن خود استدلال محکمى ارائه کندگفتارش موثر واقع مىشود.
بنابراین، در مقام ارشاد و نصیحت، تاثیر عمل کمتر از گفتار نیستبه همین دلیل، مىفرماید: خدا رحمت کند گروهى را که تمام توان خودرا صرف هدایت مردم کردند.
باید توجه داشته باشیم که وظیفه ما فقط عمل فردى به دستورات اسلامنیست; یکى از بزرگترین وظایف ما هدایت دیگران است، چه روحانىباشیم که رسما این مسوولیت را پذیرفتهایم و چه غیر روحانىهر کس باید به قدر توان خود، دیگران را هدایت کند.
اگر بینى که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینى گناه است (۴) وقتى مىبینیم دیگران گمراه مىشوند، باید دست آنها را بگیریم وراهنماییشانکنیم. اما این راهنمایى وقتى موثر واقع مىشود که رفتارما با گفتارمانهمراه باشد.
گاهى حتى اگر رفتار ما درستباشد، به گفتار هم نیازى نیست، به شرطآنکه هدایت را وظیفه خود بدانیم و مراقب رفتار و گفتارمان باشیمباید توجه کنیم که ما مىتوانیم براى همسر، فرزند، دوستانونزدیکانمان الگو باشیم. ولى امام(ع) در بخش دیگرى از سخنانشان بهصورت تلویحى، از کسانى که مىخواهند مردم را به سوى ائمه اطهار:
هدایت کنند اما کارشان نتیجه منفى دارد، نکوهش مىکنند: "لیس کمنیذیغ اسرارنا"; نه مانند کسانىکه اسرار ما را فاش مىکنند. چنینکسانى به جاى اینکه به شیوهاى صحیح، مردم را به راه درست رهنونشوند، با افشاى اسرار اهلبیت:، از هدایت آنها جلوگیرى مىنمایندبنابراین، باید مراقب باشیم و بکوشیم که رفتارمان در دیگراناثرمطلوب داشته باشد، نه اثر نامطلوب.
استادمحمدتقىمصباح
منابع
1- http:www:imamjawad
2- http:www:eshtehard.net
3- http:www:aftab.ir
4- http:www:eteghadat.com
1