تارا فایل

آداب و معاشرت


 نکاتی در آداب معاشرت
نشستهای اجتماعی بخش مهمی از کار و زندگی افراد را تشکیل می دهند ، در گردهمائی ها است که می توان به همراه دوستان تفریح کرد، با مشتری های جدید آشنا شد و قراردادهای مختلف بست، رعایت برخی آداب پسندیده به شما کمک خواهدکرد تا شان و منزلت اجتماعی تان ارتقاء یابد و فردی خوش محضر محسوب شوید.

همیشه مودب باشید ، نسبت به همه نزاکت را رعایت کنید.
– هیچ گاه دشنام ندهید: ناسزا گویی مطلقاً ممنوع است چون نشان می دهد شما قادر نیستند. برای بیان عقاید خود از واژه ها و لغات مناسب تری بهره ببرید.
– با صدای بلند صحبت نکنید: هنگامی که با صدای بلند صحبت می کنید موجب بالا رفتن سطح استرس میان اطرافیان خود می گردید بلند صحبت کردن بیانگر آن است که شما قادر به بحث منطقی با دیگران نیستید و عجز شما را در استدلال معقولانه نشان می دهد و این که می خواهید حرف خود را با توسل به زور و خشونت به کرسی بنشانید.
کنترل خود را از دست ندهند و همواره خونسردی خود را حفظ کنید.
– به دیگران خیره نشوید: زل زدن به دیگران و چشم جرانی نوعی تعرض به دیگران محسوب می شود.
– صحبت کسی را قطع نکنید: پیش از آن که اظهار عقیده ای بکنید اجازه دهید صحبت دیگران به پایان برسد. میان صحبت کسی بریدن بی نزاکتی و عدم برخورداری از مهارت های اجتماعی فرد است اگر نمی خواهید خود بین و از خود راضی به نظر آیید هیچ گاه صحبت کسی را قطع نکنید و اگر مجبور به انجام این کار شدید گفتن جمله ی معذرت می خواهم را از یاد نبرید. مودب بودن به مفهوم آن است که برای موقعیت، عقاید و احساسات دیگران احترام قائلید.
– همیشه وقت شناس باشید: مهم است که به وقت دیگران احترام بگذارید. سر موقع در قرار ملاقاتها ، جلسات و موقعیتهای شغلی و اجتماعی حضور یابید. علاوه بر این یک فرد متشخص می داند که چه زمانی باید یک میهمانی را ترک کند.
– حرمت بزرگترها را نگه دارید.
– به اشتباهات دیگران نخندید: هنگامی که شما مرتکب اشتباهی می شوید و یا خرابکاری می کنید تنها انتظاری که از دیگران دارید این است که اشتباهات و خطاهای شما را به رویتان نیاورند و شما به واسطه ی آنها موردتمسخر قرار نگیرید.
– هرگز فخر فروشی نکنید.
– مرتب به ساعتتان نگاه نکنید: هنگامی که در محفلی هستید مرتب به ساعت خود نگاه نکنید مگر آن که بلافاصله قصد ترک محل را داشته باشید وقتی به ساعتتان نگاه می کنید و دیگران این گونه برداشت می کنند که شما خسته و بی حوصله هستید.
– نکاتی که در هنگام معاشرت باید از آنها دوری کرد:
عدم توجه: روی برگرداندن از شخصی که در حال صحبت با شماست نشانه ی بی ادبی است . بذل توجه یکی از اصلی ترین نشانه های آداب معاشرت و بهترین تمجید از طرف مقابل است برای کسب نتیجه بهتر می توانید با حرکات بدن و حالتهای مختلف دست و صورت نشان دهید، علاقه مند به بحث هستید.
مثل دست دادن: این حرکت نشان دهنده عدم اطمینان شما به خود است، به نرمی دست بدهید این کار بیانگر اعتماد به نفس ، خونسردی ، خونگرمی ، گشاده رویی و صداقت است.
ولی باید مراقب باشید زیاده روی نکنید و دست طرف را خیلی محکم نفشارید چون آن وقت فکر می کند شما آدمی سلطه جو و طالب برتری هستید.
پشت کردن به دیگری سیگار کشیدن
برداشتن نوشیدنی با دست راست: همیشه نوشیدنی را با دست چپ بردارید، به این ترتیب می توانید هنگام برخورد با دیگری بدون دردسر ریختن نوشیدنی روی لباسهای خود یا طرف مقابل با او دست بدهید.
نپوشیدن کت: هیچ وقت لباسی مانند کت رادرنیاورید یا اگر کراوات دارید، گره کراوات خود را شل نکنید مگر این که میزبان پیش از شما چنین کاری بکند.
بیش از حد نزدیک ایستادن : هر یک از ما برای خود یک حدآسودگی داریم و دوست نداریم دیگران بدون اجازه به این فضای شخصی تجاوز کنند.
صحبت همزمان: وقتی شخص دیگری صحبت می کند بهترین شیوه اهانت کردن پریدن وسط حرف اوست.
زمان پایان میهمانی: یک میهمانی رسمی هیچ وقت نباید بیش از 2 ساعت طول بکشد. ساعت 6 بعدازظهر شروع می شود و حداکثر 8 به پایان می رسد.

وضعیت ظاهری در محیط کار:
برچسب نام: بخشی از اینفورم هر کارمند است، بنابراین همیشه باید به لباس وصل باشد در بعضی از ادارات این برچسب به شکل کارت نام، روی میز کارمندان قرار داده می شود.
بهداشت شخصی: استحمام روزانه، استعمال بوی خوش و مراقبت دقیق از دندان ها
اندازه موها : موهای آقایان باید تا بالای یقه کوتاه باشد و نباید به پایین تر از خط میانی یقه برسد، خط ریش نباید از لاله ی گوش پایینتر بیاید و سبیل ها باید به خوبی آراسته شود و از لب پایین نیاید.

استفاده از لباس مناسب با محیط کار (اینفورم):
کفش مناسب و استاندارد: (استفاده از کفش های تنیس ، صندلی و کتانی برای محیط کار غیر استاندارد است.

آداب معاشرت در کار:
– محققان معتقدند مهارت های انسانی بیش از مهارتهای فنی و دانش در پیشرفت کاری افراد تاثیر دارد.
– جنسیت افراد در مناسبات کاری نقشی ندارد ولی مرتبه ی شغلی بسیار حائز اهمیت است
– هنگام تعارف به دیگران صادقانه رفتار کنید و هنگام پذیرش تعارف دیگران با قدر شناسی تشکر بگوئید.
– در سال 1788 شخصی به نام آدولف فرانتس فریدریش کنیگه کتابی بنام اندر آداب معاشرت با مردم منتشر کرد که در آن غیر از ادب و قوانین نشست و برخاست در مجالس اروپایی مجموعه ای از پندها و اندرزهای خردمندانه عرضه شده بود مثلا هرگز ضعفهای دیگری را آشکار نکن یا وقت شناس ، منظم و کوشا باش.

آداب میهمانی :
هدیه ای برای میزبان آوردن و بابت دعوت تشکر کردن نشانه ی ادب اوست، اما این کار راه و رسمی دارد، اگر کل هدیه می شود؛ بهتر است با معنی و مفهوم گل های کمی آشنا بود:
– گل سرخ نشانه عشق است و برای هدیه به یک همکار مناسب نیست.
– هدیه کردن گلهایی که معمولا در مراسم خاکسپاری از آنها برای تزئین استفاده می شود به یک آدم مسن ممکن است باعث سوء تفاهم شود.
– دسته گل به خانم میزبان تقدیم می شه اگر کاغذ به دو روش پیچیده شده باید مهمان کاغذ را قبل از دادن دسته گل به میزبان بردارد.
– به آقایون معمولا گل هدیه داده نیمش ود ، مگر آقای مجردی که به مناسبت خرید خانه میهمانی گرفته یا در بیمارستان.
– برای هر 6 تا 8 میهمان به یک پیش خدمت نیاز هست که غذا را سرو کند. "در یک مهیمانی رسمی هرگز میزبان به پیش خدمت کمک نمی کنه."
– دیس های غذا همیشه از طرف راست جلوی میهمان نگه داشته میشوند، اگر دیس غذا جلوی مهمان گرفته شود باید ملاقه یا کف گیر یا انبر به طرف مهمان باشد که براحتی بتواند غذا بردارد . هرگز نباید انگشتان با غذا تماس پیدا کند.
– خانم میزبان اول از همه دست به غذا می برد آقای میزبان اول از همه جام مشروبش رو بلند می کنه ؛ اگر فقط یک نفر میزبان باشد ؛ هر دو وظیفه را به عهده می گیرد.
– پیش غذا و سوپ فقط یکبار تعارف می شوند: از غذای اصلی می توان 2 بار برداشت
– همیشه پیش از صرف غذا منتظر بمانید همه مهمانها سر جایشان بنشینند.
– مهمترین قانون برای نشستن و قوز نکردن است. فاصله با لبه میز باید تقریبا به اندازه ی پهنای یک دست باشد.
– بازوها نزدیک به بدن هستند و هیچ و قسمتی از ساعد را می شود روی میز گذاشت وقتی کارد و چنگال در دست گرفته می شوند گذاشتن مچ و ساعد روی میز ممنوع است گذاشتن آرنجهای روی میز اکیدا ممنوع است.
– قبل از شروع غذا مسلما ابتدا باید منتظر میزبان شد.
بعد دستمال از روی میز (یا از روی بشقاب) برداشته می شود . روی زانوها گذاشته می شود.
اگر پارچه ای باشعد بعد از غذا باید آن را طوری تا کرد که کله ها دیده نشوند، اگر کاغذی باشد تا می شود و روی بشقاب گذاشته می شود.
بهتر است آقا و خانم میزبان در انتهای میز نهار خوری و یادر وسط میز روبروی یکدیگر بنشینند.
زوجهای متاهل باید روبروی یکدیگر و زوج های نامزد باید کنار یکدیگر بنشینند.
باید سعی شود گروههای سنی کنار یکدیگر بنشینند طوری که بزرگترهای فامیل در راس میز و جوان تر ها در سمت دیگر.
اگر چیزی را از روی میز خواستید بردارید و دستتان نرسید، هرگز دستتان را برای برداشتن آن دراز نکنید بلکه از میهمان دیگری که به آن نزدیک است بخواهید آن را به شما بدهد.
هیچ گاه بشقابتان را به سمت جلو هل ندهید این عمل خلاف آداب معاشرت است.
برای بریدن و یا خرد کردن غذا چنگال را با دست چپ کار را با دست راست گرفته و سپس آنها را با چنگال نگه داشته و با کارد ببرید.

آداب معاشرت درقران
قسمت اول
بحث درباره آداب معاشرت است. در این باره در قرآن کریم مسائلى مطرح شده که بعضى از آنها عمومیت دارد و بعضى درباره رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم است که شاید با بیانى که عرض مى‏کنیم کمابیش قابل توسعه باشد.
۱- آداب عمومى
آنچه مربوط به عموم افراد است، آدابى چند است که در این جا به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم:
در سوره نور چندین آیه هست که کما بیش با هم مربوط است و از آیه ۲۷ شروع مى‏شود: "یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون × فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یوذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم والله بما تعملون علیم; اى کسانى که ایمان آورده‏اید، به خانه‏هایى که خانه‏هاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است، باشد که پند گیرید. و اگر کسى را در آن نیافتید پس داخل مشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد: "برگردید"، پس برگردید، که آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مى‏دهید داناست."
1 – ۱ – ورود به خانه‏ها
وارد شدن به خانه دیگران به چند صورت تصور مى‏شود: الف – شخص علم دارد به این که صاحب خانه راضى است. ب – مورد شک است. ج – علم دارد به این که راضى نیست.
روشن است در جایى که انسان، علم به عدم رضایت دارد یا اذن بگیرد ولى جواب رد بشنود نباید وارد بشود: "و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا" اگر کسى خواست وارد منزل کسى بشود و اجازه خواست و گفتند "برگردید" یعنى اجازه ندادند اصرار نکند و برگردد. این براى شما بهتر و براى مصالح جامعه اسلامى مفیدتر است.
صورت دیگر این است که علم دارد به این که طرف راضى است‏یا قبلا چنین اجازه‏اى را گرفته یا از نحوه رفتار و گفتار صاحب‏خانه به دست آورده است، در آن‏جا هم ورود جایز است منتهى آدابى دارد: یکى از آدابى که مى‏بایست رعایت‏بکند این است که سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همدیگر روابطى دارند یا کسانى براى حاجتى – مادى یا معنوى – به کسى مراجعه مى‏کنند، چون ممکن است‏شخص در داخل خانه‏اش آمادگى براى پذیرش نداشته باشد یا در حالى باشد که نمى‏خواهد کسى او را در آن حال یا به آن صورت ببیند این است که در اسلام تاکید مى‏شود که "استیناس‏" کنید. استیناس کردن; یعنى انجام دادن کارى که توجه را جلب بکند و در روایات در توضیحش آمده که صدا بزنید یا تنحنح بکنید تا خودش را آماده کند. ضمنا دستور مى‏دهد که سلام هم بکنید "حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها" که بعدا جداگانه درباره آن بحث‏خواهیم کرد.
اما اگر شخصى خواست وارد اتاق یا خانه‏اى بشود که کسى در آن نیست و مثلا در زد و کسى جواب نداد و فهمید که کسى آن جا نیست که از او اجازه بگیرد در این صورت هم وارد نشود: "فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یوذن لکم‏" طبعا وقتى کسى نباشد اذن هم تحقق نمى‏یابد پس شما باید وارد نشوید تا کسى پیدا شود و به شما اذن بدهد.
مواردى هست که رفت و آمد افراد با هم خیلى زیاد است; مثلا اهل یک خانه که در اتاقهاى متعددى زندگى مى‏کنند رفت و آمد متعارف دارند: بچه‏ها وارد اتاق پدر و مادرشان مى‏شوند یا کسانى که در خانه کار مى‏کنند مانند کلفت و نوکر و عبید و امایى که سابقا بودند و در خانه کار مى‏کردند، آیا هر دفعه‏اى که مى‏خواهند بیایند لازم است اذن بگیرند یا نه؟ در آیه ۵۸ سوره نور مى‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات‏" کسانى که مملوک شما هستند و در خانه شما کار مى‏کنند و همین طور بچه‏هایى که به حد تکلیف نرسیده‏اند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگیرند: پیش از نماز صبح، موقع ظهر و بعد از نماز عشا. اینها مواقعى است که معمولا انسان استراحت مى‏کند و دلش مى‏خواهد تنها باشد. و در آیه بعد مى‏فرماید: "و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم‏" اما اگر بچه‏ها به حد تکلیف رسیدند باید مثل سایرین اجازه بگیرند; یعنى غیر از سه مرتبه‏اى که گفته شد هر وقت دیگر هم مى‏خواهند وارد بشوند باید اجازه بگیرند.
۱ – ۲ – آداب غذا خوردن
و اما درباره غذاخوردن در خانه دیگران، مواردى هست که هر چند اذن صریحى از طرف صاحب خانه نباشد جایز است و آنها مواردى است که معمولا انسان علم به رضایت طرف دارد و اگر کسى راضى نباشد باید تصریح کند. در آیه ۶۱ از همین سوره پس از اشاره به افرادى که معذوریتهایى دارند "لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج‏" مى‏فرماید: "و لا على انفسکم ان تاکلوا من بیوتکم او بیوت آبائکم او بیوت امهاتکم او بیوت اخوانکم او بیوت اخواتکم او بیوت اعمامکم او بیوت عماتکم او بیوت اخوالکم او بیوت خالاتکم او ما ملکتم مفاتحه او صدیقکم لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا" مفسران فرموده‏اند که منظور از "بیوتکم‏" بیوت فرزندانتان است; یعنى خانه فرزندان به منزله خانه خودتان است. از این آیه شریفه استفاده مى‏شود که خویشاوندان نزدیک براى استفاده از ماکولات در خانه یکدیگر نیازى به اذن گرفتن ندارند همچنین خانه دوستى که کلیدش را در اختیار شما گذاشته است و در واقع در این موارد "اذن فحوى‏" وجود دارد "لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا" وعده‏اى مشغول غذا خوردن باشند یا تنها باشید اما وقتى مى‏خواهید وارد بشوید این آداب را رعایت کنید: "فاذا دخلتم بیوتا فسلموا على انفسکم تحیه من عندالله مبارکه طیبه‏" وارد خانه که مى‏شوید سلام کنید "فسلموا على انفسکم‏" مفسران فرموده‏اند که این آیه از مواردى است که همه مومنین به منزله یکدیگر حساب شده‏اند. و سلام کردن به دیگران سلام کردن به خودتان تلقى شده است و بعضى گفته‏اند که از این آیه استفاده مى‏شود که اگر کسى هم در خانه نباشد بر خودتان سلام کنید.
"تحیه من عندالله مبارکه طیبه‏" این سلام کردن تحیتى است از ناحیه خدا و هم مبارک و پربرکت است و هم طیب و خوش; پربرکت است‏یعنى آثار خیرى بر آن مترتب مى‏شود و طیب است‏یعنى نفوس مى‏پسندند و خوششان مى‏آید و احساس آرامش مى‏کنند. از این جهت مناسب است‏بحثى درباره سلام کردن و آیات مربوط به آن داشته باشیم.
۱ – ۳ – آداب سلام
سلام که با سلامت، هم خانواده است معنایش نفى خطر یا ملزوم آن است. این شعار اسلامى که به عنوان تحیت ادا مى‏شود و در قرآن کریم مورد تاکید قرار گرفته، شاید یکى از حکمتهایش این باشد که هر انسانى در زندگى دایما نگرانیها، خوفها و دل واپسیهایى دارد و با هر کسى مواجه مى‏شود چون احتمال مى‏دهد که از ناحیه وى ضررى به او برسد این نگرانى را دارد. پس اولین چیزى که در هر برخوردى مطلوب است رفع این نگرانى است، یعنى انسان احساس کند که از طرف آن شخص ضررى به او نمى‏رسد و هیچ چیز براى انسان مهمتر از دفع ضرر نیست و بعد نوبت مى‏رسد به جلب منفعت. این است که در اولین برخورد بهترین چیزى که باید رعایت‏بشود همین تامین دادن به طرف است که از ناحیه من به شما ضررى نمى‏رسد.
بد نیست اشاره بکنیم به مکتب اگزیستانسیالیسم که پیروان آن معتقدند: اصولا زندگى با دلهره و اضطراب، توام است و حیات بدون دلهره و اضطراب امکان ندارد. البته آنان در این باره افراط و مبالغه کرده‏اند ولى این حقیقتى است که یک موجود ذى شعور اولین چیزى که موجب توجهش قرار مى‏گیرد این است که سلامتى و امنیت داشته باشد; یعنى ضررى به او نرسد و جان و مال و سایر چیزهاى مورد علاقه‏اش محفوظ باشد.
پس در روابط اجتماعى اولین چیزى که باید تامین بشود سلامت و امنیت است که اگر این نباشد زندگى اجتماعى هیچ ارزشى ندارد. از این رو در موارد زیادى "سلام‏" با "آمین‏" در قرآن کریم تواما ذکر شده است. مى‏دانید یکى از اسمهاى خداى متعال "سلام‏" است و آن جا که این اسم در قرآن کریم ذکر شده به دنبالش "مومن‏" هم آمده است: "السلام المومن المهیمن‏" (۱) خداست که سلامتى را تامین و خطر را از دیگران رفع مى‏کند. "مومن‏" در این جا یعنى کسى که ایجاد امن مى‏کند. و در روز قیامت‏به مومنین گفته مى‏شود: "ادخلوها بسلام آمنین; (۲) با سلام و امن وارد بهشت‏شوید."
به هر حال اهمیت موضوع سلام به خاطر این است که به طرف، احساس آرامش و امنیت‏خاطر مى‏دهد و این در زندگى اجتماعى خیلى مهم است. گاهى منظور از سلام این نیست که از ناحیه من سلامتى براى شما تامین مى‏شود یا خطرى ایجاد نمى‏شود بلکه منظور این است که از خدا براى شما سلامت و دفع ضررها و خطرها را مى‏خواهم; یعنى وقتى مى‏گوییم "سلام علیکم‏" ممکن ست‏به قصد دعا باشد; یعنى از خدا مى‏خواهم که سلامتى را براى شما تامین کند و برگشتش به این است که سلام از ناحیه چه کسى باشد: وقتى مى‏گوییم "سلام علیکم‏" یعنى سلام منى علیکم یا "سلام من الله علیکم‏" آنچه در بین عموم مردم متعارف است معنایش این است که از ناحیه سلام‏کننده خطرى به شما نمى‏رسد ولى کسى که بینش توحیدى دارد و در هر حال توجهش به خدا هست این سلام را از ناحیه خدا مى‏داند و از خدا درخواست مى‏کند که براى او سلامت ایجاد کند و او را از خطرها حفظ نماید. اگر به این قصد باشد هم تحیت است‏براى او و هم دعا.
خداى متعال به پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرماید: "و اذا جائک الذین یومنون بآیاتنا فقل سلام علیکم‏" (۳)
ممکن است این آیه ناظر به مومنینى باشد که مهاجرت مى‏کردند و از مکه به سوى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏آمدند ولى مورد، مخصص نیست و حکم فراگیر است.
در قرآن کریم در ضمن داستانهاى انبیا نقل شده که ملائکه به ایشان سلام گفتند; مثلا در داستان حضرت ابراهیم‏علیه السلام در چند مورد در قرآن کریم تکرار شده که موقعى که ملائکه براى خراب کردن شهر لوط آمدند اول خدمت‏حضرت ابراهیم‏علیه السلام رسیدند و هنگام ملاقات با آن حضرت سلام کردند. یکى آیه‏۶۹ سوره هود و دیگرى آیه ۵۲ سوره حجر و سومى آیه‏۲۵ سوره والذاریات.
همچنین هنگامى که حضرت ابراهیم‏علیه السلام مى‏خواست از آزر جدا بشود: "قال سلام علیک ساستغفر لک ربى‏" (۴)
و این از موارد سلام وداع است. همان طور که انسان موقع برخورد، سلام مى‏کند در موقع جدا شدن هم خوب است‏سلام بکند الآن هم در میان اعراب مسلمان کمابیش مرسوم است که موقع جداشدن از یکدیگر سلام مى‏کنند.
مواردى هست که خداى متعال به بندگانش سلام فرموده است; از جمله در آیه ۴۷ سوره طه مى‏فرماید: "والسلام على من اتبع الهدى‏". و در دو آیه بطور عموم بر همه انبیا سلام فرستاده است: یکى آیه ۱۸۱ سوره والصافات که مى‏فرماید: "سلام على المرسلین‏" و دیگرى هم آیه ۵۹ سوره نمل: "و سلام على عباده الذین اصطفى‏" همچنین سلامهایى راجع به اشخاص خاصى هست: یکى در مورد حضرت یحیى‏علیه السلام در آیه ۱۵ سوره مریم "و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث‏حیا." و مشابهش از حضرت عیسى‏علیه السلام است که خودش مى‏فرماید: "و السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث‏حیا." (۵) در چند مورد هم در سوره والصافات بعد از ذکر داستان چند نفر از انبیاءعلیه السلام مانند حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسى و حضرت هارون و حضرت الیاس برایشان درود مى‏فرستد (سوره والصافات: ۷۹، ۱۰۹، ۱۲۰، ۱۳۰) نیز در آیه ۴۸ سوره هود بعد از ذکر فرونشستن توفان مى‏فرماید: "قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک‏".
یکى از نامهاى بهشت "دارالسلام‏" است که به نوبه خود اهمیت موضوع سلام و سلامتى و امنیت را اثبات مى‏کند.
آیاتى داریم که وقتى مومنین وارد بهشت مى‏شوند از طرف ملائکه به ایشان سلام داده مى‏شود و تحیت‏خود مومنان هم در هشت‏سلام است: آیه ۱۰ سوره یونس، ۴۶ سوره اعراف، ۳۲ سوره نحل، ۲۴ سوره رعد، ۲۳ سوره ابراهیم،۴۶ سوره حجر،۳۴ سوره ق، ۴۴ سوره احزاب، ۷۵ سوره فرقان، ۵۸ سوره‏یس، ۶۲ سوره مریم و ۲۶ سوره واقعه.
از چیزهایى که اهمیت موضوع سلام و سلامتى را اثبات مى‏کند همین است که خود اسلام، "سلام‏" تلقى شده و برنامه‏هاى اسلام "سبل السلام‏" نامیده شده است: "یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام‏" (۶) وقتى قرآن مى‏خواهد اهمیت اسلام و قرآن را بیان کند مى‏فرماید: خداى متعال به وسیله قرآن راههاى سلام را به مردم نشان مى‏دهد، و یکى از بزرگترین اوصاف قرآن این است که به سوى راههاى سلام هدایت مى‏کند.
در اسلام تاکید شده که مومنان به یکدیگر سلام کنند و پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم حتى به زنان و کودکان هم سلام مى‏کردند و روایات زیادى درباره احکام و فضیلت‏سلام وارد شده که در این جا نیازى به ذکر آنها نیست.
جواب سلام
یکى از نکته‏هایى که در آداب معاشرت در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده جواب تحیت است. آیه‏۸۶ سوره نساء مى‏فرماید: "و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها اوردوها ان الله کان على کل شى‏ء حسیبا" کلمه تحیت از ماده حیات است و گویا در اصل به این صورت بوده که به عنوان اداى احترام مى‏گفتند: "حیاک الله‏" یا "زنده شاید بتوان گفت که هر کس هر نوع احترامى به کسى بگذارد ولو با دادن هدیه یا گفتن تبریک و تسلیت، و فرستادن نامه، مستحب است که پاسخ احترامش داده شود.
باشید" چنان که در فارسى گفته مى‏شود یا در شعارها مى‏گویند "زنده‏باد" کم کم توسعه داده شده به هر سخنى که براى اداى احترام گفته مى‏شود بلکه به عملى هم که به عنوان اداى احترام انجام شود تحیت گفته مى‏شود. به هر حال، تحیتى که به عنوان شعار اسلامى تعیین شده همان سلام است که مستحب موکد ولى جوابش واجب است. و جواب هم باید مطابق با تحیت‏یا کاملتر باشد; مثلا اگر کسى گفت: "سلام علیکم‏" شما بگویید "سلام علیکم و رحمه الله‏" یا اگر گفت "سلام علیکم و رحمه الله‏" شما بگویید "سلام علیکم و رحمه الله و برکاته‏".
"و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها اوردوها" هر کس هر نوع تحیتى بگوید مطلوب است که جواب داده شود اگر تحیت، سلام باشد پاسخش واجب وگرنه مستحب است.
یکى دیگر از تحیتهایى که مورد تاکید واقع شده، هنگام عطسه کردن است; یعنى کسى که عطسه کرد به او بگویید "یرحمک الله‏" و او در پاسخ بگوید: "یغفرالله لک‏" و شاید بتوان گفت که هر کس هر نوع احترامى به کسى بگذارد ولو با دادن هدیه یا گفتن تبریک و تسلیت، و فرستادن نامه، مستحب است که پاسخ احترامش داده شود، و از جمله در روایات شریفه وارد شده که: "رد جواب الکتاب واجب کوجوب رد السلام; جواب نامه، همچون جواب سلام، واجب است." ادامه دارد
آیه الله محمد تقى مصباح یزدى

۱ – ۴ – آداب نشستن
دیگر از آداب معاشرت که در قرآن کریم مورد تاکید واقع شده این است که در مجالس طورى بنشینند که اگر تازه واردى، آمد جاى نشستنش باشد. معمولا مجالس ظرفیت محدودى دارد و اگر همه افراد بخواهند آزاد و راحت‏بنشینند ممکن است جا براى دیگران تنگ بشود از این رو دستور داده شده که در مجالس وقتى به شما گفته مى‏شود که جا باز کنید تنگتر بنشینید و جا به دیگران بدهید که خدا هم به شما وسعت‏بدهد. در آیه ۱۱ سوره مجادله مى‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فى المجالس فافسحوا یفسح الله لکم‏" درباره شان نزول این آیه گفته‏اند: کسانى که خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شرفیاب مى‏شدند دور پیغمبر تنگاتنگ حلقه مى‏زدند و کسانى که بعد مى‏آمدند دیگر جا براى ایشان نبود این است که در این آیه اشاره مى‏فرماید طورى نباشد که اگر کسى کارى دارد یا مى‏خواهد سخنى از پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم بشنود جا براى او نباشد.
بعد اضافه مى‏فرماید: "و اذا قیل انشزوا فانشزوا" بعضى از مفسران گفته‏اند که منظور این است که اگر شخص محترمى وارد شد و به شما گفته شد بلند شوید و جاى خود را به او بدهید این کار را انجام بدهید و در ذیل آیه دارد: "یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات‏" این ذیل مى‏تواند مویدى براى این تفسیر باشد که در بین شما کسانى هستند که مزایایى دارند و احترامشان براى شما لازم است از جمله مومنین خالص و علماى ربانى که نزد خدا محترمند و خدا آنها را بلند مرتبه قرار مى‏دهد. "اذا قیل انشزوا" یعنى هنگامى که به شما گفتند برخیزید تا شخص محترمى بنشیند، برخیزید و به او جا بدهید و بى‏احترامى نکنید زیرا اشخاص متقى و عالم، نزد خداى متعال مقامى بلند دارند.
۱ – ۵ – گوش سپردن به سخن
یکى دیگر از آدابى که از سیره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم استفاده مى‏شود و در قرآن کریم هم به آن اشاره شده نکته‏اى است که در باب مدیریت‏خیلى مهم است. کسانى که در جامعه، شاخصند و نوعى رهبرى و پیشوایى دارند طبعا دیگران به آنها مراجعه مى‏کنند و انتقادها و پیشنهادهایى دارند و مسائلى را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح مى‏کنند که بسیارى از آنها صحیح و قابل قبول نیست اما شنونده در مقابل این سخنان باید چه عکس العملى نشان بدهد؟ آیه‏اى هست که از آن استفاده مى‏شود که سیره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم این بود که به همه حرفها درست گوش مى‏دادند و به اصطلاح خودمان تو ذوق طرف نمى‏زدند و اگر حرفش هم صحیح نبود به رویش نمى‏آوردند.
منافقان این مطلب را براى پیغمبر، عیب مى‏دانستند و مى‏گفتند: این شخص، فقط گوش و "اذن‏" است و هر کس هر چه مى‏گوید گوش مى‏کند. در آیه ۶۱ سوره توبه مى‏فرماید: "و منهم الذین یوذون النبى و یقولون هو اذن‏" منافقان درباره پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏گفتند "اذن‏" است‏یعنى فقط گوش است و همه سخنان را مى‏شنود و نقض و ابرامى نمى‏کند.
خداى متعال در جواب ایشان مى‏فرماید: "قل اذن خیر لکم یومن بالله و یومن للمومنین و رحمه للذین آمنوا منکم والذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم‏"
درباره این تعبیر "یومن بالله و یومن للمومنین‏" مفسران وجوهى ذکر کرده‏اند که چرا در یک جا متعلق "یومن‏" با حرف "با" ذکر شده (بالله) و در جاى دیگر با حرف لام (للمومنین) و فرق اینها چیست؟ یکى از بهترین وجوه این است که فرق بین این دو تعبیر، اشاره به تصدیق خبر و تصدیق مخبر است. توضیح آن که: کلمه "یومن‏" که متضمن معناى تصدیق است‏با حرف "باء" متعدى مى‏شود و دلالت‏بر تصدیق به واقعیت و محتواى خبر دارد; مثلا "ایمان بالله‏" به معناى تصدیق به وجود خداى متعال است و "ایمان به انبیا و کتابهاى آسمانى‏" به معناى راست‏شمردن ادعاى پیامبران و تصدیق به صحت محتواى کتابهاى آسمانى است، اما هنگامى که با "لام‏" ذکر مى‏شود دلالت‏بر تصدیق گوینده دارد اعم از این که سخنش را مطابق با واقع هم بداند یا نداند; یعنى معنایش این است که دروغ عمدى به گوینده نسبت نمى‏دهد ولى معنایش این نیست که محتواى سخن او را هم تصدیق مى‏کند و به اصطلاح تعبیر اول، به معناى تصدیق خبر است و تعبیر دوم به معناى تصدیق مخبر، خواه همراه با تصدیق خبر هم باشد یا نباشد; یعنى وقتى شخص مومنى مى‏آمد به پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم عرض مى‏کرد که فلان مطلب چنان است پیغمبر نمى‏فرمود: تو دروغ مى‏گویى یعنى مى‏خواهى خلاف واقع بگویى، اما معنایش تصدیق به صحت محتواى سخن نبود و اگر آن مطلب احتیاج به تحقیق داشت آن را تحقیق مى‏کرد که آیا درست است‏یا نه. و این لسان مدحى است‏براى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم. و از این آیه مى‏توان استفاده کرد که سایر رهبران و کسانى که مرجع مردم هستند باید در برخوردشان با دیگران این طور باشند وقتى کسى حرفى به ایشان مى‏زند درست گوش بدهند و قیافه‏شان قیافه کسى باشد که او را تصدیق مى‏کند اما معنایش این نیست که ترتیب اثر هم به حرف طرف بدهند.
در شان نزول این آیه گفته شده که شخصى از منافقان خدمت پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏نشست و سخنان آن حضرت را براى دوستان خود نقل مى‏کرد (در روایات شیعه، نام وى عبدالله بن مطعم ذکر شده است). جبرئیل به پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم خبر داد که این شخص، سخن‏چین است و گفت‏گوهایى را که در حضور شما انجام مى‏گیرد براى منافقان نقل مى‏کند. حضرت او را خواستند و به او گفتند که آیا تو براى منافقین خبر چینى مى‏کنى؟ گفت: نه، چنین چیزى نیست. گفتند: بسیار خوب، ولى مبادا از این کارها بکنى. او رفت و پشت‏سر پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم گفت که این شخص "اذن‏" (گوش) است هر کس هر چه مى‏گوید قبول مى‏کند، به او گفته بودند که من اخبار را نقل مى‏کنم او هم قبول کرده بود، و من آن را انکار کردم، از من هم قبول کرد!
۱ – ۶ – صحبت درگوشى (نجوا)
یکى دیگر از مسائلى که در معاشرتها مطرح مى‏شود و در چند مورد در قرآن کریم به آن اشاره شده نجوا و درگوشى صحبت کردن است. در یک جمعى که افراد مختلفى حضور دارند اگر دو نفر با هم خصوصى و درگوشى صحبت کنند طبعا موجب رنجش دیگران مى‏شود و در دلشان مى‏گویند چرا مطلبى را مى‏خواهند از ما پنهان کنند و ما را نامحرم حساب مى‏کنند؟ اما گاهى مواردى پیش مى‏آید که این کار ضرورت پیدا مى‏کند; مثلا شخصى یک مساله خصوصى دارد و نمى‏خواهد دیگران بفهمند ناچار مى‏بایست‏بطور خصوصى و نجوا مطرح بکند، البته اگر بتواند در جایى که دیگران نباشند بگوید خیلى بهتر است ولى گاهى وقت تنگ است و باید زودتر به طرف گفت. یا این که مطلبى مربوط به مصالح حکومتى است که فقط باید رهبران قوم بدانند یا مربوط به اسرار نظامى است که نباید دیگران مطلع شوند یا براى این که آبروى کس دیگرى محفوظ باشد احتیاج پیدا مى‏شود که مطلب بطور خصوصى مطرح بشود; مثلا کسى مى‏خواهد کمکى براى شخص فقیرى بگیرد اگر در حضور جمع مطرح بکند آبروى طرف ریخته مى‏شود بدون این که ضرورتى داشته باشد یا این که دو نفر کدورتى دارند و کسانى مى‏خواهند آنان را اصلاح بدهند اگر علنى مطرح کنند نقض غرض مى‏شود، زیرا در "اصلاح ذات البین‏" گاهى اقتضا مى‏کند که برنامه‏ریزى بشود و مى‏دانید در اصلاح ذات البین گاهى گفتن دروغ هم جایز و بلکه مطلوب است مثل این که به طرف بگویند فلانى نسبت‏به شما خوش بین است و ارادت دارد.
بطور کلى در موارد مختلفى احتیاج به برخوردهاى خصوصى و گفت‏گوهاى سرى و درگوشى پیدا مى‏شود. مواردى هم هست که بر عکس این درگوشیها درست‏برخلاف مصلحت است مثل توطئه‏هایى که منافقین مى‏کردند آنها هم کارهایى را که مى‏خواستند انجام بدهند فقط با همکارانشان مطرح مى‏کردند.
در قرآن کریم به انواع نجوا اشاره شده است در بعضى از آیات بطور کلى سفارش مى‏کند که در نجواهایتان تقوا را رعایت کنید و توجه داشته باشید که سخنان محرمانه شما را خدا مى‏شنود بنابراین چیزى نگویید که خلاف مصلحت اسلام و بر خلاف تقوا باشد. در بعضى از آیات نجواهاى خلاف مصلحت را منع فرموده و مردم را از آن برحذر داشته است و در بعضى از آیات گفته شده که نجوا براى کارهاى صحیح اشکال ندارد و مواردى را ذکر فرموده که نجوا گفتن در آنها مانعى ندارد.
در سوره مجادله چندین آیه در مورد نجوا است و به این صورت شروع مى‏شود: "الم تر ان الله یعلم ما فى السموات و ما فى الارض ما یکون من نجوى ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسه الا هو سادسهم و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا ثم ینبئهم بما عملوا یوم القیمه ان الله بکل شى‏ء علیم‏" (۱) اگر سه نفر باشید خدا چهارمى شماست و اگر پنج نفر باشید ششمى شماست و اگر کمتر باشید مثلا دو نفر باشید خدا سومى است و اگر بیشتر باشید مثلا هفت نفر باشید خدا هشتمى است. بنابراین به حضور خداى متعال در همه جا توجه داشته باشید و رعایت تقوا را بکنید.
درباره این آیه، نکته‏هاى تفسیرى متعددى هست که مفسران ذکر کرده‏اند از جمله درباره "معیتى‏" است که خداى متعال در این جا براى خودش ذکر مى‏فرماید: "و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم‏" بدون شک خداى متعال یک موجودى در عرض موجودات دیگر نیست که شماره‏بندى بکنیم و بگوییم مثلا پنج انسان به علاوه خدا مى‏شود شش موجود. و این همان مطلبى است که حکما فرمودند که وحدت خدا، وحدت عددى نیست زیرا عدد و شمارش در مورد موجوداتى به کار مى‏رود که در عرض هم هستند و با افزودن یکى بر دیگرى، موجودیت آنها افزایش مى‏یابد. پس منظور از این که خدا ششمین از پنج نفر هست فقط اشاره به حضور خداى تعالى و قیومیتى است که خداى متعال در همه جا و نسبت‏به همه چیز دارد.
بعد از این آیه مى‏فرماید: "الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه‏" نمى‏بینید کسانى را که نهى شدند از نجوا باز هم همان کار را ادامه مى‏دهند. این اشاره است‏به نهى منافقان از نجوا و نیز نجوا در مورد کارهایى که موجب مفسده اجتماعى است. بعد توضیح مى‏دهد: "ویتناجون بالاثم والعدوان و معصیت الرسول‏" اینها کسانى هستند که با این که به آنها گفته شده نجوا نکنید در عین حال نجوا مى‏کنند و محتواى نجواى آنان گناه و عدوان و تجاوز به حقوق دیگران و مخالفت و نافرمانى با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم است.
میان این سه چیزى که در این آیه ذکر شده مى‏توان به این صورت فرق گذاشت که "اثم‏" یعنى گناهى که مورد نهى خداى متعال است اما تجاوز بر دیگران نیست مانند شرب خمر و عدوان، در مقابل اثم، گناهى است که موجب تضییع حقوق دیگران مى‏شود. البته ممکن است "اثم‏" هم ارتباط با دیگران پیدا بکند اما اصالتا حیثیت "اثم‏" همان حیثیت گناه شخصى است. اما "معصیه الرسول‏" در مقابل "معصیه الله‏" نافرمانى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در امور ولایتى و حکومتى است، چون بیاناتى که پیغمبر اکرم مى‏فرماید گاهى به عنوان ابلاغ رسالت الهى است، که اطاعت این اوامر و نواهى همان اطاعت‏خداست، چون پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم نقشى جز واسطه بودن و رسول بودن را در این جاها ندارد اما گاهى اوامرى است که شخص پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم صادر مى‏کنند طبق مقامى که خداى متعال به ایشان مرحمت فرموده و ولایتى که بر مردم دارند منظور از معصیه الرسول نافرمانى پیغمبر در این گونه دستورهاى حکومتى و ولایتى است.
درگوشیهاى منافقان درباره این چیزها بود یا مى‏خواستند گناهى را دور از چشم دیگران مرتکب شوند و یا با هم براى مخالفت‏با پیغمبراکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم توطئه مى‏کردند که چیزهایى را که ایشان دستور مى‏دهند عمل نکنند و مخالفت نمایند.
"و اذا جاوک حیوک بما لم یحیک به الله‏" اینها کسانى هستند که وقتى در حضور تو مى‏آیند تحیتهایى به تو مى‏گویند که خدا آن تحیتها را نفرموده است. در روایات آمده است که این جمله اشاره به یهودیانى است که خدمت پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏رسیدند و به جاى سلام، "سام‏" مى‏گفتند (سام در لغت عبرى به معناى مرگ است) و چنین وانمود مى‏کردند که اداى احترام مى‏کنند. و مى‏توان ذیل آیه را موید آن قرار داد که مى‏فرماید: "ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا الله بما نقول‏" پیش خودشان مى‏گفتند که چرا خدا ما را به واسطه این سخنان عذاب نمى‏کند؟ "حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر" (۲) خدا ایشان را عذاب خواهد کرد و براى عذابشان جهنم کافى است و احتیاجى نیست که آنان را در دنیا عذاب کنیم.
به هر حال این آیه نهى از نجوا و سخن محرمانه‏اى مى‏کند که محتوایش نامطلوب باشد و برخلاف مصلحت و حق باشد. بعد مى‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا اذا تناجیتم فلاتتناجوا بالاثم والعدوان‏" از این آیه استفاده مى‏شود که مطلق تناجى و درگوشى گفتن نامطلوب نیست از این روى، تاکید مى‏کند که اگر زمانى لازم شد که سخن محرمانه‏اى بگویید مواظب باشید که در سخنانتان اثم و عدوان و معصیت پیغمبر نباشد: "فلاتتناجوا بالاثم والعدوان و معصیت الرسول و تناجوا بالبر و التقوى‏" پس مطلق نجوا همیشه مذموم نیست و در صورتى که مقتضاى بر و تقوا این باشد که شخص نجوا بگوید و خصوصى صحبت کند اشکالى ندارد: "واتقوا الله الذى الیه تحشرون‏".
در آیه بعد اشاره مى‏فرماید به نجواهاى مذموم: "انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و على الله فلیتوکل المومنون‏" روشن است نجوایى که کار شیطان است همان نجواى مذموم است، زیرا تناجى به بر و تقوا در جمله "و تناجوا بالبر و التقوى‏" تجویز شده است; یعنى نجوایى که به بر و تقوا نیست و مصلحتى ندارد یک کار شیطانى است، و شیطان این کار را به مردم القا مى‏کند تا مومنان را ناراحت کند "لیحزن الذین آمنوا" زیرا وقتى مومنان مى‏بینند که چند نفر خصوصى صحبت مى‏کنند ناراحت مى‏شوند که چرا از ما پنهان مى‏کنند و چه مطلبى هست که ما را مطلع نمى‏کنند، شاید مى‏خواهند بلایى سر ما بیاورند "و لیس بضارهم شیئا" کارهاى منافقان ضررى به مومنان نمى‏زند "الا باذن الله‏" مومن باید توجهش به خدا باشد. البته ممکن است کسانى توطئه‏هایى بکنند و با نجوا و در گوشى و قراردادهاى محرمانه اسباب زیانى براى مومنین فراهم بکنند ولى مومن باید توجهش به خدا باشد که هیچ چیزى بدون اذن خدا اثر نمى‏کند و این یک تربیت توحیدى است که مومن باید توجهش به خدا باشد: "و على الله فلیتوکل المومنون‏" (۳) توکلشان باید بر خدا باشد و از او بخواهند که توطئه‏هاى دیگران را خنثى کند، البته وظایف دیگرى هم دارند که باید انجام بدهند ولى توجه و اعتماد قلبى‏شان باید بر خدا باشد، نه از کار کسى بترسند که مستقلا ضررى به ایشان بزند و نه امیدشان به دیگران باشد، امیدها باید به خدا باشد و خوف هم باید از خدا باشد.
از مجموع این آیات به دست مى‏آید که ما چند نوع نجوا داریم: نجوایى که بر اساس بر و تقوا و به خاطر تامین مصلحتى است که اشکالى ندارد: "و تناجوا بالبر و التقوى‏" و نجوایى که براى مخالفت‏خدا و پیغمبر است و محتوایش اثم و عدوان و معصیه الرسول است و از گناهان به شمار مى‏رود و مى‏بایست ترک بشود. و اما نجواهاى عادى که نه مصلحتى بر آن مترتب بشود و نه براى زیان زدن به مومنان است فى حد نفسه کار مطلوبى نیست و شاید اطلاق "انما النجوى من الشیطان لیحزن الذین آمنوا" شامل آن هم بشود. این کار برخلاف ادب است که در حضور دیگران دو نفر با هم درگوشى صحبت کنند و نتیجه‏اش حزن مومنین است و شیطان آدمى را وادار مى‏کند که کارى انجام دهد که موجب ناراحتى دیگران بشود.
انگیزه‏هاى شیطانى براى نجوا مختلف است; مثلا کسانى مى‏خواهند خودنمایى بکنند که ما یک خصوصیتى با این شخص داریم و سخنان محرمانه‏اى با یکدیگر داریم که دیگران نباید از آنها باخبر شوند، این گونه انگیزه‏ها صرف نظر از آثار سویى که بر نجوا مترتب مى‏شود، خود به خود ضد ارزش است.
در همین سوره اشاره مى‏فرماید به مطلبى که در زمان پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد و آن این بود که کسانى زیاد به آن حضرت مراجعه مى‏کردند و تقاضاى ملاقات خصوصى داشتند و این کار مشکلاتى را براى پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم به وجود مى‏آورد هم وقت آن حضرت را مى‏گرفت و مانع مى‏شد از این که به کارهاى مهمترى بپردازند، و هم کسانى از این کار سوء استفاده مى‏کردند و چنین وانمود مى‏کردند که ما با پیامبر خصوصیتى داریم که باید حرفها را محرمانه با ایشان بزنیم. خداى متعال دستور داد که هر کس مى‏خواهد با پیغمبر نجوا بکند و ملاقات خصوصى داشته باشد باید صدقه‏اى بدهد: "یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویکم صدقه ذلک خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم‏" (۴) هر کس توانایى دارد موظف است قبل از این که با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم ملاقات خصوصى داشته باشد صدقه‏اى بدهد. محدثان نقل کرده‏اند که تنها کسى که به این آیه عمل کرد حضرت امیرالمومنین‏علیه السلام بودند که یک دینار داشتند و این دینار را تبدیل به ده درهم کردند و هر وقت مى‏خواستند با پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم صحبت کنند یک درهم صدقه مى‏دادند و هیچ کس دیگر به این آیه عمل نکرد. بعد این آیه نسخ شد و آیه بعدى ناسخ همین آیه است "ءاشفقتم ان تقدموا بین یدى نجویکم صدقات‏" ترسیدید که اگر قبل از نجوا صدقه بدهید فقیر بشوید "فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاه و آتوا الزکوه و اطیعوا الله و رسوله والله خبیر بما تعملون‏" (۵) حالا که شما این دستور را عمل نکردید خدا هم بر شما بخشید "تاب علیکم‏" و این حکم را از شما برداشت‏بروید سایر تکالیفى که دارید انجام بدهید; نمازتان را بخوانید، روزه‏تان را بگیرید و کارهاى خیر انجام بدهید. این یکى از آیات منسوخه است و شاید کمتر کسى در منسوخ بودنش شبهه‏اى داشته باشد. با تشریع این حکم، معلوم شد کسانى که اصرار داشتند با پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم نجوا بگویند و ملاقات خصوصى داشته باشند این ملاقاتها براى ایشان یک درهم هم نمى‏ارزید و معلوم شد که این ملاقاتها مصلحتى و لزومى نداشته است.
در آیه ۱۱۴ سوره نساء موارد نجواى صحیح ذکر شده است; نخست مى‏فرماید: "لاخیر فى کثیر من نجویهم‏" در بسیارى از نجواها خیرى نیست. این لسان نکوهش است; یعنى کارى که فایده ندارد چرا انجام مى‏دهید؟ بعد مواردى را استثنا مى‏کند: "الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس‏" مگر کسى که نجوا را وسیله‏اى براى وادار کردن کسى به صدقه قرار دهد. کسانى هستند که از خودشان خدمتى برنمى‏آید ولى مى‏توانند وساطت در خیر بکنند و براى این که آبروى طرف ریخته نشود بطور خصوصى مطرح مى‏کنند. "او معروف‏" یا مى‏خواهند امر به معروف کنند اما براى این که در حضور مردم خجالت نکشد بطور خصوصى به او مى‏گویند. "او اصلاح بین الناس‏" یا این که مى‏خواهند مقدمات اصلاح بین دو نفر را فراهم بکنند اول خصوصى با هم صحبت مى‏کنند که چگونه با او برخورد بکنیم که کار اصلاح بشود. "و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نوتیه اجرا عظیما" نه تنها این گونه نجواها بد نیست‏بلکه کسانى که براى رضاى خدا چنین کارهایى را انجام بدهند اجر عظیمى خواهند داشت.
آیه الله محمد تقى مصباح یزدى
۲- آداب خصوصى
آداب دیگرى در قرآن کریم بیان شده که مومنان نسبت‏به پیغمبر اکرم(ص) باید رعایت کنند و مورد آنها خصوص پیغمبر اکرم(ص) است ولى بعضى از آنها تا حدودى براى دیگران هم قابل تعمیم است. سوره حجرات با این آیه شروع مى‏شود "یا ایها الذین آمنوا لاتقدموا بین یدى الله و رسوله واتقوا الله ان الله سمیع علیم‏" در معناى "لاتقدموا بین یدى الله‏" بین مفسران اختلاف است و وجوه مختلفى ذکر کرده‏اند چون "لاتقدموا" (به ضم تاء) در اصل لغت، متعدى است‏یعنى پیش فرستادن و چیزى را جلوتر قرار دادن. اگر فرموده بود: "لاتقدموا بین یدى الله‏" (به فتح تاء) یعنى از خدا و پیغمبر جلوتر نیفتید اما معناى "لاتقدموا بین یدى الله‏" (به ضم تاء) این است که چیزى را یا کسى را مقدم ندارید. بعضى از مفسران گفته‏اند که با این که فعل متعدى هست ولى از فعلهایى است که مفعولش "منسى‏" واقع مى‏شود مثل تعبیرات "یعلمون‏" و "تعلمون‏" که در قرآن زیاد داریم و مفعولش معمولا ذکر نمى‏شود. "لاتقدموا" هم از فعلهایى است که مفعولش منسى است است و حکم "لاتقدموا" (به فتح تاء) را دارد و مى‏توان گفت که معنایش "لاتقدموا انفسکم‏" است; یعنى خودتان را جلو نیاندازید و عملا همان معناى "لاتقدموا" (به فتح تاء) را دارد خودتان را جلو نیندازید یعنى جلو نیفتید، وجوه دیگرى هم ذکر کرده‏اند که در تفسیر المیزان و تفاسیر دیگر بیان شده است.
همان طور که در تفسیر المیزان اشاره فرموده‏اند این آیه شبیه وصفى است که براى ملائکه و عباد مکرمین ذکر شده که "لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون‏"۱ سبقت‏بر خدا و پیغمبر نگیرید. این سبقت گرفتن مصادیقى دارد که بعضى از آنها حرام است و بعضى از مصادیقش یک نوع حزازتى دارد و ادب اقتضاء مى‏کند که انجام نگیرد; مثلا بعضى از مفسران فرموده‏اند و شاید در روایات هم باشد که حتى در موقع راه رفتن، جلو افتادن از پیغمبر اکرم(ص) مذموم است، زیرا آن هم یک نوع "تقدم بین یدى الله و رسوله‏" است، یا حتى در موقع نشستن نباید طورى بنشینند که مقدم بر پیغمبر اکرم(ص) شمرده شوند و حتى استفاده کرده‏اند که در موقع نماز هم نباید طورى بایستند که جلوتر از جاى آن حضرت باشد و گفته‏اند که اگر در کنار قبر پیغمبر(ص) هم نماز مى‏گزارد باید جلوتر از قبر آن حضرت نایستد. به هر حال این ادبى است که بخصوص راجع به پیغمبر(ص) باید رعایت‏شود.
و اما کلمه "الله‏" بعضى گفته‏اند: براى تشریف اضافه شده و در واقع منظور اصلى خود پیغمبر است اما ذکر الله براى این است که احترام به پیغمبر احترام به خداست و جلو افتادن از پیغمبر جلو افتادن از خدا محسوب مى‏شود. ولى بعضى نکته‏هاى دیگرى هم ذکر کرده‏اند از جمله این که چون احکام شرعى اصلش از طرف خداست این است که اگر کسى در یک حکمى راجع به موضوعى اظهار نظرى بکند قبل از این که از طرف خدا حکمى نازل شده باشد این تقدمى است‏بر خداى متعال. این است که درباره احکام نباید اظهار نظر کرد تا این که خدا و پیغمبر بفرمایند و قبل از این که حکمى از طرف خدا و پیغمبر بیاید مومن نباید اظهار نظر بکند.
در آیه بعد مى‏فرماید: "یا ایها الذنین آمنوا لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى و لاتجهروا اله بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لاتشعرون‏"۲ در این آیه شریفه دو مطلب بیان شده است: یکى این که در حضور پیغمبر صدایتان بلندتر از صداى ایشان نباشد آهنگ حرف زدنتان بلندتر از آهنگ پیغمبر نباشد که این یک نوع بى‏ادبى است و طبعا در جایى است که پیغمبر اکرم(ص) تکلم مى‏فرماید. دیگر آن که وقتى مى‏خواهید پیغمبر را صدا بزنید جهر قول نداشته باشید داد نزنید و پیغمبر را با صداى بلند صدا نزنید کسانى بودند که مى‏آمدند پشت‏خانه پیغمبر(ص) و ایشان را بلند صدا مى‏زدند: "یا محمد" قرآن کریم تاکید مى‏فرماید که این کار درستى نیست و نسبت‏به پیامبر اکرم(ص) نباید این گونه رفتار کنید. اگر این کار را بکنید و رعایت ادب نکنید اعمال شما حبط مى‏شود. و این تهدید بسیار بزرگى است: "ان تحبط اعمالکم و انتم لاتشعرون‏"۳ یعنى "خافه ان تحبط اعمالکم‏" یا "لئلا تحبط اعمالکم‏" براى این که اعمالتان حبط نشود باید این آداب را رعایت کنید.
در این زمینه بحثهایى بین مفسران واقع شده که منظور از حبط عمل در این جا چیست؟ بعضى گفته‏اند: منظور کم شدن ثواب است در مقابل این که رعایت ادب کنید ثواب خواهد داشت و شما به فضیلتى نایل مى‏شوید. و بعضى گفته‏اند منظور این است که رفع صوتى که ایذاء پیغمبراکرم(ص) باشد یا استخفاف و توهین به آن حضرت باشد موجب حبط عمل مى‏شود چون توهین به پیغمبراکرم(ص) موجب ارتداد است و اگر کسى بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص) هم توهین بکند مرتد مى‏شود البته در آن زمانها هنوز این مسائل جا نیفتاده بود و مردم پیغمبر را مثل سایر مردم تلقى مى‏کردند و با همین آیات و بیان همین مطالب بود که فهمیدند مقام پیغمبر اکرم(ص) چقدر عظمت دارد و اگر توهین به پیامبر اکرم(ص) بشود اصلا دینشان از بین مى‏رود بنابر این وجه، منظور این است که اگر رفتار شما توهین آمیز باشد موجب ارتداد مى‏شود و ارتداد موجب حبط عمل مى‏گردد. و بالاخره بعضى گفته‏اند که این یک معصیت کبیره است و در بین معاصى کبیره هم اعمالى هست که اعمال خیر را حبط مى‏کند.
بحثى هست در این که چه چیزهایى موجب حبط اعمال مى‏شود؟ احتمالا شکى نیست که بعضى از اعمال تمام اعمال گذشته را از بین مى‏برد مثل ارتداد و شرک بعد از ایمان که کلیه اعمال گذشته را از بین مى‏برد اما بعضى از اعمال هست که تا حدودى ثواب بعضى از اعمال دیگر را از بین مى‏برد چنان که بعضى از اعمال دیگر هم هست که عقاب اعمال دیگر را جبران مى‏کند (تکفیر سیئات) : "ان تحتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم‏"۴ اجتناب از کبایر خودش موجب تکفیر صفایر مى‏شود: "ان الحسنات یذهبن السیئات‏"۵ اعمال خیرى هست که سیئات را از بین مى‏برد طبق عقاید شیعه گاهى حبط، مطلق است و تمام اعمال گذشته از بین مى‏رود و گاهى بعضى از گناهان ثواب بعضى از اعمال را از بین مى‏برد و مواردش را باید از نصوص کتاب و سنت‏به دست آورد. ولى معتزله معتقدند که هر گناهى ثواب گذشته را از بین مى‏برد و باز کار خیر، عقاب گذشته را جبران مى‏کند. طبق نظر این دسته از مفسران توهین و استخفاف به مقام پیغمبر اکرم(ص) موجب حبط اعمال مى‏شود یعنى گناهى است که ثواب اعمال گذشته را از بین مى‏برد.
دنبال آیه مى‏فرماید: "ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفره و اجر عظیم‏"۶ کسانى که در حضور پیغمبر اکرم(ص) صدایشان را پایین مى‏آورند و آهسته حرف مى‏زنند کسانى هستند که خدا دلهایشان را براى تقوا آزموده است و یکى از علایم تقوا این است که شخص در حضور پیغمبر اکرم(ص) آهسته حرف بزند.
و بعد مى‏فرماید: "ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لایعقلون‏"۷ این سوره به نام "حجرات‏" نامیده شده به مناسبت همین لفظ "حجرات‏" است که در این آیه آمده است. مى‏دانید خانه پیغمبر اکرم(ص) و نزدیکانشان حجره‏هایى بود که در اطراف مسجد مدینه ساخته شده بود اشخاص مى‏آمدند پشت‏حجره‏ها و داد مى‏زدند: "یا محمد اخرج‏" قرآن کریم به آنها دستور داد که شما پیغمبر را به اسم صدا نزنید و تاکید کرد که این کسانى که مى‏آیند پشت‏خانه‏ها و داد مى‏زنند اهل عقل نیستند: "اکثرهم لایعقلون‏".
"و لو انهم صبروا حتى تخرج الیهم لکان خیرا لهم‏" اینها داد مى‏زنند و مزاحم تو مى‏شوند، هم داد زدنشان خلاف ادب است و هم این که مزاحم تو مى‏شوند و تو را از خانه بیرون مى‏کشند و اگر صبر مى‏کردند تا تو از خانه بیرون بیایى براى آنها بهتر بود "والله غفور رحیم‏".
تعلیم آداب خصوصى
گفتیم که این آداب تا حدودى قابل تعمیم است و تعمیم آنها از دو جهت است: یکى این که به عقیده و شیعه آدابى که نسبت‏به پیغمبر اکرم(ص) لازم الرعایه است نسبت‏به سایر معصومان هم همین طور است و همان گونه که نسبت‏به پیغمبر اکرم(ص) نباید داد زد و بلند سخن گفت نسبت‏به امام معصوم هم باید این آداب را رعایت کرد. البته این مطلب از آیه استفاده نمى‏شود ولى دلایل دیگرى داریم که آنچه براى پیغمبر اکرم(ص) ثابت است (جز خصایص خاص آن حضرت) نسبت‏به ائمه و سایر معصومان هم ثابت است. جهت دیگر آن که آدابى که رعایت آنها نسبت‏به پیغمبر اکرم(ص) وجوب دارد و باید حتما رعایت‏بشود و ترکش گناه است و حتى موجب حبط عمل مى‏شود نسبت‏به دیگران هم حسن و مطلوبت دارد مخصوصا نسبت‏به کسانى که کما بیش امتیازات دینى داشته باشند و اگر ترک آنها توهین تلقى شود ممکن است گناه هم داشته باشد. اصولا آهسته سخن گفتن و صدا را بیش از حد لازم بلند نکردن مطلوب است و یکى از نصایح حضرت لقمان که در قرآن کریم نقل شده این است که : "واقصد فى مشیک واغضض من صوتک‏"۸ مخصوصا اگر آهسته سخن گفتن به قصد احترام به مومن باشد. و بویژه نسبت‏به کسى که اقرب به پیغمبر یا داراى مقامى از مقامات آن حضرت باشد مثل مقام امامت‏براى ائمه معصومین یا نیابتهایى که براى علما هست که احترام ایشان احترام به خدا و پیغمبر و دین تلقى مى‏شود.
مطلب دیگرى که در قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم(ص) مطرح شده این است که کسانى براى مهمانى به خانه پیغمبر اکرم(ص) مى‏آمدند; مثلا فرض کنید که براى نهار دعوت مى‏شدند اما ایشان دو ساعت پیش از ظهر مى‏آمدند آن جا مى‏نشستند تا موقعى که ناهار بیاورند یا بعد از این که ناهار مى‏خورند مى‏نشستند و مشغول صحبت کردن مى‏شدند و پیغمبر اکرم(ص) خجالت مى‏کشیدند از این که بگویند من کار دارم، قرآن کریم به چنین کسانى مى‏فرماید که اگر به خانه پیغمبر دعوت شدید همان موقع غذا بیایید و جلوتر نیایید که مزاحم بشوید همچنین بعد از خوردن غذا ننشینید. اینها چیزهایى است که موجب ناراحتى پیغمبر مى‏شود ولى خجالت مى‏کشد که به شما بگوید اما خدا خجالت نمى‏کشد. در آیه ۵۳ سوره احزاب مى‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبى الا ان یوذن لکم الى طعام غیر ناظرین اناه‏" در تفسیر المیزان فرموده‏اند که "غیر ناظرین اناه‏" یعنى منتظر این نباشید که طرف غذا را بیاورند، اشاره به کسانى است که جلوتر مى‏رفتند مى‏نشستند و منتظر بودند که چه وقت غذا مى‏آورند و کى سفره مى‏اندازند; یعنى موقع غذا بروید نه این که دو ساعت جلوتر بروید و منتظر باشید که غذا بیاورند "غیر ناظرین اناه‏" یعنى غیر منتظرین حضور الطعام.
"ولکن اذا دعیتم فادخلوا" اما وقتى که دعوتتان مى‏کنند همان وقت‏بروید "فاذا طعمتم فانتشروا" و بعد از این که غذایتان را خوردید بروید "ولامستانسین لحدیث‏" نه این که بنشینید با یکدیگر صحبت کنید "ان ذلکم کان یوذى النبى‏" این کارها موجب اذیت و ناراحتى پیغمبر اکرم(ص) مى‏شد "فیستحیى منکم‏" ولى خجالت مى‏کشید به شما بگوید "والله لایستحیى من الحق‏"۹ اما خدا خجالت نمى‏کشد که به شما بگوید که این کارها را نکنید.
این مطلب هم قابل تعمیم است. البته رعایت آن نسبت‏به پیغمبر(ص) واجب است اما درباره سایر مومنین هم مطلوب است مخصوصا اگر موجب ایذاء و مزاحمت‏باشد.
در این زمینه داستانى یادم آمد که خیلى آموزنده است: یکى از اساتید – حفظهم الله – از استاد خودشان، مرحوم حاج شیخ محمد کاظم شیرازى، خاطره‏اى شنیده بودند که این گونه نقل مى‏کردند: یک روز نزدیک مغرب از منزل بیرون آمدم دیدم مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى – اعلى الله مقامه – جلو منزل ما قدم مى‏زنند تعجب کردم از این که ایشان در این موقع این جا قدم مى‏زنند، رفتم جلو و سلام کردم، معلوم شد که آمده بودند مبلغى پول به من بدهند. عرض کردم خوب بود مى‏فرمودید من بیایم خدمتتان، چرا شما زحمت کشیدید؟ فرمود: من کارى با شما داشتم و مى‏بایست‏خودم بیایم. گفتم: چرا در نزدید؟ گفتند: مى‏دانستم شما این موقع‏ها از منزل بیرون مى‏آیید دیگر نخواستم مزاحم بشوم این بود که قدم زدم تا شما بیرون بیایید! این یکى از لطیف‏ترین آداب اسلامى است که در مردان خدا تجسم پیدا مى‏کند و شخصیتى مانند چنین بزرگوارى که از مراجع تقلید بودند مثلا برادى دادن شهریه به منزل شاگردش مى‏آید و جلو منزل او قدم مى‏زند تا بیرون بیاید و راضى نمى‏شود که با زدن در خانه، مزاحم او بشود!
خداى متعال بر درجات این مرد بزرگ و سایر الگوهاى تقوا و فضیلت‏بیفزاید و به ما توفیق بدهد که به ایشان اقتدا و تاسى کنیم و شباهتى به اولیاى خدا پیدا کنیم.

سلام در لغت‏به معانى گوناگون آمده است، یکى از آنها معناى تحیت است و در آیه شریفه آمده است: (والسلام على من اتبع الهدى) (۱) و یکى از اسماء الله سلام است زیرا سالم از هرگونه نقص و عیب و فناست (۲) و به معناى درود گفتن و هنیت‏به زبان آوردن هم مى‏باشد.(۳)
تحیت و درود از امورى نیستند که بعد از ظهور اسلام حادث شده باشد، بلکه مصادیق مختلف آن در میان اقوام و ملل پیش از اسلام نیز سابقه دارد; در آیات مختلف قرآن کریم تعبیراتى وجود دارد که نشانگر وجود این سنت در ملل گذشته دارد، از جمله آنها: (ولقد جائت رسلنا ابراهیم بالبشرى قالوا سلاما) و (السلام على یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث‏حیا) (۴) . این دو آیه نشانگر آن است که در زمان حضرت ابراهیم و حضرت عیسى‏۸ تحیت و سلام وجود داشته است. در زمان عرب جاهلى نیز نوعى از تحیت رواج داشته است که حکایت ذیل بیانگر آن است:
"روزى یکى از اعراب جاهلى جهت‏شنیدن آیات قرآن کریم به حضور پیامبر اکرم(ص) رسید و در ابتداى سخن براى تحیت چنین گفت: انعم صباحا که حضرت در جواب فرمود: خداى من تحیت‏بهتر از این فرستاده و آن این است که بگوییم سلام علیکم. (۵)
و همچنین تاریخ; رسوم و آداب مختلفى از ملل پیشین نقل کرده است. شارع مقدس اسلام در بسیارى از موارد عادات پسندیده مرسوم در میان امتهاى پیش از خود را امضاء نموده است که نمونه‏هایى از آن مانند حج و …را در مورد پذیرش قرار داده است و سپس برخى اصلاحات و تغییرات در آن سنن و آداب انجام داده است و مواردى که کاستیهایى در آنها وجود داشته است را جبران نموده است. سنت پسندیده سلام و تحیت هنگام دیدار، ورود به خانه و آغاز به تکلم نیز از مواردى است که شارع آن را تایید نموده و دستورات خاصى نیز براى آن وضع نموده است.

کیفیت‏سلام و تحیت در اسلام
در آیین مقدس تاکید زیادى به روى برخورد صحیح و حسن شده است و یک نوع تحیت‏خاص که همان استفاده از کلمه سلام است، مورد تاکید و سفارش قرار گرفته است. در میان جوامع مختلف از الفاظ یا رفتارهاى مختلفى براى این منظور استفاده مى‏شود اما شارع مقدس کلمه سلام را به عنوان تنها کلمه‏اى که احکام خاصى را به دنبال خود دارد، قرار داده است. گویا بدین وسیله قصد داشته است که مسلمانان در برخوردهاى خود نیز داراى وحدت و نشانه باشند تا از غیر مسلمانان شناخته شوند. و لذا اگر به لفظى غیر از سلام براى تحیت استفاده شود، مثلا گفته شود: "صبحک الله بالخیر" یا "مساک الله بالخیر"; جواب آن واجب نیست، و فقط در صورتى واجب است که به لفظ سلام باشد. (۶)
و همچنین فقهاء سلام را در نماز واجب مى‏دانند، اما در هرگونه تحیتى غیر از سلام را واجب ندانسته، بلکه آن را مبطل نماز مى‏شمرند. (۷)
در روایتى چنین مى‏خوانیم:
لما اسجد الله عزوجل الملائکه لآدم و ابى ابلیس ان یسجد فقال له ربه عزوجل (اخرج فانک رجیم و ان علیک لعنتى الى یوم الدین) ثم قال عزوجل لآدم: انطلق الى هولاء الملا من الملائکه فقل السلام علیکم و رحمه‏الله و برکاته. فسلم علیهم فقالوا و علیک السلام و رحمه‏الله و برکاته فلما رجع الى ربه تبارک و تعالى هذه تحیتک و تحیه ذریتک من بعدک‏".
"هنگامى که خداوند متعال فرمان سجده آدم را به ملائکه صادر کرد و شیطان از سجده سرپیچى کرد، خداوند متعال به شیطان دستور خروج داده او را طرد نمود و فرمود: همانا لعنت من تا روز قیامت‏بر تو باد پس خطاب به آدم(ع) فرمود: به سوى گروه ملائکه برو و برآن بگو: سلام علیکم و رحمه‏الله و برکاته، سپس آدم بر آنها سلام کرد و ملائکه در جواب گفتند: سلام و رحمت‏خدا بر تو باد، سپس هنگامى که آدم به سوى پروردگار خود مراجعه کرد، خداوند فرمود این تحیت تو و فرزندانت‏بعد از این مى‏باشد". (۸)
اهمیت‏سلام نمودن در قرآن و سنت
کلمه سلام بیش از ۴۰(چهل) بار در قرآن کریم بکار رفته است; گاهى خداوند خود، بر بندگان برگزیده‏اش یعنى انبیاء: سلام مى‏فرستد(سلام على المرسلین). (۹) و (قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک) (۱۰) و (سلام على موسى و هارون) (۱۱) فرشتگان نیز هنگام دخول اهل بهشت آنها را با سلام و تحیت داخل مى‏نمایند (ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود). (۱۲) و (ان المتقین فى جنات و عیون. ادخلوها بسلام آمنین). (۱۳)
همچنین تحیت اهل بهشت نیز سلام است و شکر الهى (دعویهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و آخر دعویهم ان الحمد لله رب العالمین). (۱۴)
همچنین یکى از نامهاى بهشت نیز دارالسلام است (والله یدعوا الى دارالسلام). (۱۵)
علاوه بر آیات قرآنى فراوانى که در مورد تحیت و سلام وجود دارد، در سنت‏شریف نیز احادیث زیادى وارد شده است که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:
عن النبى(ص) "یا انس سلم على من لقیت‏یزید الله فى حسناتک و سلم فى بیتک یزید الله فى برکتک‏""اى انس -نام خدمتکار رسول خدا(ص)- سلام کن بر هر کسى که ملاقات مى‏کنى و خدا بر حسنات تو مى‏افزاید و سلام کن در خانه‏ات و خداوند بر برکاتت مى‏افزاید". (۱۶)
و از امام صادق(ع) روایت‏شده است:
اولى الناس بالله و رسوله من بدا بالسلام‏"."نزدیکترین و مقرب‏ترین مردم به خدا و رسولش کسى است که ابتداء به سلام نماید". (۱۷)
در روایتى دیگر چنین مى‏خوانیم:
"من لقى عشره من المسلمین فسلم علیهم، کتب الله له عتق رقبه‏".
"هرکس ده نفر از مسلمانان را ملاقات کند و بر آنها سلام کند، خداوند ثواب آزاد کردن بنده‏اى را به او عطا مى‏کند". (۱۸)
از دلایل اهمیت‏سلام کردن، جواز رد سلام در نماز، بلکه با شرائطى وجوب آن است; تکلم نمودن در نماز و لو این که کلام دو حرف باشد موجب ابطال نماز است و لیکن در مورد جواب سلام استثناء شده است. مرحوم صاحب عروه وجوب رد سلام در نماز را لازم مى‏دانند و آن را از واجبات کفایى مى‏شمرند. (۱۹)
فلسفه سلام کردن
شیعه معتقد است که احکام اسلام از روى مصالح و مفاسد جعل گردیده است، لذا امرى که واجب یا مستحب در اسلام است، داراى مصلحت ذاتى است. رسیدن به علت و فلسفه احکام اسلام به‏طور کامل میسر نیست مگر این که از ناحیه خود شارع به آن تصریح شده باشد، لکن برخى از مصالح و مفاسد را فى‏الجمله عقول انسانها مى‏فهمد. سلام نیز از این قاعده مستثنى نیست لذا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود.
دین اسلام یک دین اجتماعى است، ضمن این که دستورهاى فردى زیادى نیز قرار داده است; نماز جماعت، حج، زکات، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر و… دستورهاى اجتماعى اسلام هستند.
این‏گونه جعل قوانین توسط شارع در قبال اجتماع نشان دهنده اهمیت او به اجتماع و جهت تشویق توده مردم به حضور در جامعه اسلامى است. سلام کردن و برخورد خوب یکى از درهاى مهم در برقرارى روابط اجتماعى سالم است که اینهمه مورد تاکید دین مبین اسلام است. این کلمه (سلام) که در آن معنى و مفهوم سلامتى و ایمنى نهفته، به مخاطب اطمینان مى‏دهد که طرف مقابل قصد صحیحى در راه آغاز رابطه را با او در نظر گرفته است. در این صورت مخاطب نیز این پیام را دریافت نموده و در صورت تمایل دو طرف رابطه اجتماعى جدید و کوچکى تشکیل مى‏شود، ضمن این که سلام، روح تعاون و همکارى و همدلى را بین مسلمانان افزایش مى‏دهد و همچون شعار و علامتى جهت‏شناخت جوامع اسلامى از دیگر جوامع مى‏باشد.
یکى دیگر از علل حسن سلام ایجاد رابطه دوستى و محبت‏بین مسلمانان مى‏باشد. اسلام تاکید زیادى بر روى حب و بغض دارد و از صفات مومنین، حب به مومن و بغض نسبت‏به دشمنان اسلام در قرآن مجید ذکر شده است:
(محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم). (۲۰) دین مقدس اسلام سفارش زیادى نسبت‏به گسترش محبت‏بین مومنین نموده است و دستورات زیادى در این زمینه قرار داده است. به عنوان نمونه مصافحه کردن، به دیدار یکدیگر رفتن و صلحه رحم از آن دسته‏اند که همگى اینها عامل ازدیاد پیوند و محبت در جامعه اسلامى است.
از رسول اکرم(ص) نقل شده است:
"الزیاره تنبت‏الموده‏""زیارت و ملاقات یکدیگر سبب دوستى و محبت است‏". (۲۱)
و در حدیث دیگر این چنین وارد شده است:
"ما صافح رسول الله(ص) رجلا قط فنزع یده حتى یکون هو الذى نزع یده منه‏"."هنگامى که پیامبر اکرم(ص) با کسى مصافحه مى‏کرد، دست‏خود را نمى‏کشید مگر این که طرف مقابل دست‏خود را مى‏کشید".(۲۲)
و در این زمینه احادیث فراوانى وارد شده است که همگى مشوق مودت و دوستى میان مومنان است. سلام کردن نیز چون عامل شروع و ایجاد این‏گونه روابط است مورد اهتمام شارع مقدس قرار گرفته است، زیرا بشاشت و برخورد خوب عامل جلب دوستى و محبت است. از حضرت على(ع) روایت‏شده است:
"البشاشه حباله‏الموده‏" "بشاشت و خوشرویى دوام دوستى است‏".(۲۳)
در روایتى دیگر از ایشان مى‏خوانیم:
"اذا لقیتم اخوانکم فتصافحوا و اظهروا لهم‏البشاشه و البشر، تتفرقوا و ما علیکم من الاوزار قد ذهب…". (۲۴)
"هنگامى که با برادران خود ملاقات مى‏کنید، مصافحه کنید و اظهار خوشرویى نمائید تا این که هنگام جدایى، همه گناهانتان آمرزیده شده باشد".
و به تجربه نیز به اثبات رسیده است که افراد عبوس و کسانى که از سلام خوددارى مى‏ورزند، از جایگاه خوبى در قلوب مردم برخوردار نیستند. و برعکس افراد خوشرو و کسانى که ابتدا به سلام مى‏نمایند، محبوب دلهاى مومنینند.
آداب فقهى سلام کردن
"جایز نیست ابتدا به سلام براى شخص نمازگزار و همچنین "جایز نیست ابتدا به سایر تحیات مثل صبحک الله بالخیر یا مساک‏الله بالخیر و غیر اینها". (۲۵)
"واجب است‏سلام در اثناء نماز به تقدیم کلمه سلام بر ظرف -علیکم، علیک و…- اگرچه شخص سلام دهنده ظرف(جار و مجرور) را بر کلمه سلام مقدم نماید; و احتیاط مستحب این است که در تعریف و نکره آوردن شخص نمازگزار مراعات مماثله را بنماید و همانند شخص سلام دهنده جواب دهد و همچنین در جمع و مفرد آوردن. (۲۶)
رد سلام واجب کفایى است پس اگر به جماعتى سلام کنند و یکى از آنها جواب دهد، کافى است. اما بر بقیه مستحب است جواب دهند. (۲۷) اگر یک نفر از جماعت جواب دهد و آن شخص بچه باشد، کفایت نمى‏نماید. (۲۸) اگر شخص نمازگزار در بین جماعتى باشد که بر آنها سلام کنند و شخص نمازگزار شک کند که او نیز قصد شده است‏یا نه، جواب دادن او جایز نیست. (۲۹) واجب است جواب را به گونه‏اى دهند که شخص سلام کننده بشنود خواه در نماز باشد یا غیر آن، به این صورت که صداى خود را به اندازه متعارف بلند نماید به گونه‏اى که اگر مانعى نباشد، صداى او شنیده شود و اگر شخص سلام دهنده خیلى دور باشد که امکان شنیدن صدا را نداشته باشد، جواب واجب نیست. (۳۰) جواب سلام واجب است فورا -به‏طور عرفى- داده شود و تاخیر آن جایز نیست و اگر به تاخیر انداخت وجوب ساقط مى‏شود. (۳۱)
جایز است‏سلام مرد نامحرم به زن نامحرم و بالعکس مشروط بر این که با ریبه یا خوف فتنه نباشد. (۳۲)
از حضرت على(ع) روایت‏شده است:
"و کان یسلم على النساء و کان یکره ان یسلم على الشابه منهن و یقول: اتخوف ان تعجبنى صوتها فیدخل على اکثر مما اطلب من الاجر".
"حضرت على(ع) بر زنان سلام مى‏کرد ولى کراهت داشت که بر زنان جوان سلام نماید، و مى‏فرمود: نگران هستم از این که از صداى آنها تعجب نمایم و این کار ضررش براى من بیش از ثواب آن باشد". (۳۳)
کراهت دارد که مسلمان بر شخص کافر سلام نماید، اما اگر کافر ذمى بر مسلمان سلام نماید، احتیاط واجب رد سلام است‏به لفظ علیک یا سلام بدون علیک. (۳۴)
در روایتى از امیرالمومنین از سلام به شش گروه نهى شده است:
"سته لا ینبغى ان یسلم علیهم: الیهود و النصارى و اصحاب النرد و الشطرنج و اصحاب الخمر و البربط و الطنبور و المتفکهون بسب الامهات و الشعراء".
"به شش گروه نباید سلام کرد: یهود و نصارى، کسانى که نرد و شطرنج‏بازى مى‏کنند، شراب خواران، کسانى که آلات موسیقى مى‏نوازند، کسانى که به مادرشان دشنام مى‏دهند و شاعران(ناحق)". (۳۵)
البته آداب فقهى سلام کردن بسیار زیاد است که طالبین مى‏بایست‏به کتب مفصل فقهى و روایى مراجعه نمایند.
سلام; این سنت اسلامى را پاس بداریم
از مجموعه مطالبى که گذشت، اهمیت این سنت‏شریف و لزوم اهمیت دادن به آن و به کار بستن آن، استفاده مى‏شود. اما با کمال تاسف در جامعه ما اهتمام و توجه به این سنت و بسیارى دیگر از سنن اسلامى کمرنگ گردیده است. استفاده از کلمات دیگر براى تحیت و ابتدا به سخن بدون سلام در جامعه رواج یافته است. و بخش مهمى از جامعه از بعضى کلمات نامناسب و بعضا فرنگى استفاده مى‏نمایند، نه تنها در برخوردهاى حضورى، بلکه در مکالمات تلفنى و مکاتبات نیز کلمات دیگرى جایگزین گردیده‏اند. این تغییر رویه در جامعه ما على‏الخصوص در اقشار مرفه به علل متعددى صورت گرفته است:
اولا: حس تقلید از ارزشهاى کشورهاى اروپایى و فرنگى است که عده‏اى آن را فرهنگ برتر و پیشرو در جهان مى‏دانند.
ثانیا: استفاده مطبوعات و قشر فرهنگى جامعه از لغات دیگر که سبب مى‏شود، به تدریج‏سایر اقشار جامعه به این سمت کشیده شوند.
ثالثا: عدم آموزش صحیح سنن و آداب اسلامى توسط خانواده و مدارس و عدم تاکید بر حفظ سنن پسندیده اسلامى.
رابعا: ضعف تبلیغات و عدم معرفى و تبیین ارزشهاى اسلامى در جامعه.
در مورد گروه اول; کار قدرى مشکل است. و به دشوارى مى‏توان آنها را به احیاى این سنت اسلامى متقاعد نمود مگر این که اساس فکرى و عقیدتى آنها دگرگون گردد; اما در مورد کسانى که به یکى از علل سه‏گانه ذیل و اخیر از رعایت این ادب اسلامى غافلند، مى‏توان با آموزش و تبلیغات صحیح و الگودهى مناسب، اهمیت مساله را براى آنها روشن ساخت و پاداش معنوى و اخروى آن را به آنها گوشزد نمود. روحانیون معظم نیز مى‏توانند در برنامه‏هاى تبلیغى خود به احیاى این امر پسندیده همت گمارند تا انشاءالله این سنت فراگیر شده و مردم در انجام آن از یکدیگر سبقت‏بگیرند، و هنگامى که یک بیگانه قدم به مملکت اسلامى بگذارد، فضاى عطرآگین سلام از همه جاى آن ظاهر شود و در دنیا این سنت‏یکى از نشانه‏هاى شناسایى مسلمان از دیگران قرار گیرد. والسلام.
تاثیرات گفتارى یا رفتارى انسان‏ها بر همدیگر
اشاره
عبدالله بن جندب راوى بخش قابل توجهى از احادیث اهل بیت علیهم‏السلام است در چهار بخش گذشته از این سلسله دروس، قسمت‏هایى از وصیت‏امام صادق(ع) به وى مورد بحث قرار گرفت.
در قسمت گذشته، اندرزهاى امام صادق(ع) در زمینه پرهیز از دل‏باختگى‏در برابر دنیا، حکمت نابرابرى انسان‏ها در برخوردارى از ظواهردنیا، شرف رزق خداوند بر ارزاق دنیوى، و غبطه ممدوح نسبت‏به مال ودنیا مورد بحث قرار گرفت.
اکنون پنجمین بخش از این وصایا را از کلام استاد بر گوش‏جان‏مى‏نشانیم:
"رحم‏الله قوما کانوا سراجا و منارا، دعاتا النا باعمالهم ومجهود طاقتهم لیسوا کمن یذیع اسرارنا" (۱) .
تاثیرات گفتارى یا رفتارى انسان‏ها بر همدیگر
بدون شک، همه انسان‏هادر زندگى اجتماعى خود به صورت‏هاى گوناگون، بریکدیگر آثار مطلوب یا غیر مطلوب مى‏گذارند.
بیش‏تر این تاثیرها از راه گفتار است، تنها یکى از آن‏ها از راه‏رفتار مى‏باشد و دیگران را تحت تاثیر قرار مى‏دهد.
این موضوع بحث گسترده‏اى در چندین رشته از علوم انسانى است که اصل‏آن مربوط به روان‏شناسى است.
بنابراین، با ذکر چند جمله نمى‏توان تمام جوانب این موضوع را موردبحث قرار داد.
اما به اجمال، به چند نکته اشاره مى‏شود:
الف تاثیر گفتارى‏تاثیر گفتارى انسان‏ها بر یکدیگر گاهى به صورت تعلیم و تعلم جلوه‏مى‏کند و رابطه بین معلم و متعلم را مى‏سازد، خواه به صورت تعلیم وتعلم رسمى باشد و خواه غیر رسمى، اما گاهى ارتباط تعلیمى به‏صورت‏هاى دیگرى بین افراد برقرار مى‏شود.
بنابراین، دایره تعلیم و تعلم بسیار گسترده است.
یکى از اشکال آن "تبلیغ‏" است.
تاثیرى که دستگاه‏هاى تبلیغاتى بر افراد دارند از دیگر دستگاه‏هاى‏تعلیم و تربیت کم‏تر که نیست، بلکه گاهى بیش‏تر هم هست‏گاهى بدون این‏که خودمان توجه داشته باشیم که از کجا تاثیرپذیرفته‏ایم، احساس مى‏کنیم که رفتارمان تغییر کرده است، دیروز طوردیگرى بوده‏ایم و امروز جور دیگرى شده‏ایم.
بسیارى از اوقات تصور مى‏کنیم خودمان خواسته‏ایم تغییر کنیم و عاملى‏بر ما تاثیر نگذاشته، اما واقع آن است که تحت تاثیر واقع شده‏ایم‏و رفتارمان را از جایى اقتباس کرده‏ایم.
دامنه تاثیرگذارى‏هاى رفتارى بر دیگران بسیار وسیع است‏نمونه بارز آن گروه‏هایى است که چه پیش از انقلاب و چه پس از آن‏تشکیل شد.
در سطح پایین، اگر بخواهیم مثال برنیم، نمونه‏اش گروه‏هاى خودجوش‏دانش‏آموزى است; مثلا، دانش‏آموزى که موقعیت‏بهترى از لحاظ بیان یاجاذبه گفتارى یا مانند آن دارد مى‏تواند بیش از نود درصددانش‏آموزان را تحت تاثیر قرار دهد.
از لحاظ جامعه‏شناسى، تحقیق و اثبات شده است که یک دانش‏آموزمى‏تواند از نظر طرز فکر و رفتار، یک کلاس را عوض کند; از لحاظ نوع‏لباس، نشستن در کلاس و مانند آن.
به عنوان مثال، دانش‏آموزى که لباس خاصى مى‏پوشد، در مدت کوتاهى‏دیگران هم با آن لباس علاقه‏مند مى‏شوند و از او تقلید مى‏کننددر سایر زمینه‏هاى رفتارى و یا گفتارى نیز مساله به همین صورت است‏به دلیل این‏گونه تاثیرگذارى‏ها رفتارى یا گفتارى است که اسلام‏مساله دعوت، ارشاد و تبلیغ را به صورت "امر به معروف‏" و "نهى‏از منکر" مطرح کرده است.
ب تاثیرات رفتارى‏اصولا در زمینه بحث نظرى و فکرى، گاهى کسى مساله‏اى را مطرح مى‏کندو برایش استدلال منطقى ارائه مى‏کند.
در این صورت، اگر بحث استدلال محکمى داشته باشد در شنونده تاثیرمى‏گذارد.
اما گاهى استدلال محکم نیست، اما نحوه بیان و برخورد گوینده طورى‏است که مخاطب را تحت تاثیر قرار مى‏دهد; مثلا، گوینده شخص درستکارو وزینى است، وقتى حرف مى‏زند، پنجاه درصد تاثیر حرفش به دلیل‏شخصیت مقبول او و موقعیتى است که نزد مخاطب دارد.
عکس این مطلب هم صادق است نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت این‏است که بخصوص جوانان، دوست دارند وقتى سخن تازه‏اى مى‏شنوند از آن‏تاثیر بپذیرند و آن را براى دیگران نقل کنند; مثلا، اگر سخن‏شگفت‏انگیز و مهمى باشد که دیگران نشنیده‏اند دوست دارند آن را نقل‏کنند.
ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار
اما در مطالبى که مى‏خواهیم براى دیگران نقل کنیم، باید به نوع‏مخاطبمان هم توجه داشته باشیم و دقت کنیم که آیا سخن ما در اوتاثیر به جا مى‏گذارد یا تاثیر غیر مطلوب، آیا اگر مطلبى علمى‏است، مخاطب توان درک آن را دارد یا نه؟ بسیارى از معارف براى همه‏مردم قابل درک نیست.
بنابراین، در نقل مطالب، باید به ظرفیت ذهنى و پایه معرفتى افرادتوجه داشت; همه چیز را نباید براى همه کس گفت.
به همین دلیل، در کتب روایى، بابى تحت عنوان "کتمان سر" وجوددارد.
روایات بسیارى از ائمه هدى: در این زمینه ورد شده است که اسرار مارا کتمان کنید و به دیگران نگویید.
شاید سوال شود که مگر اسرار آن‏ها چه بوده است که نباید به دیگران‏گفته شود و نباید موجب اذاعه و فاش شدن آن‏ها شویم؟ یا چرا بعضى ازافرادى که اسرار آن‏ها را فاش کرده‏اند مورد لعن واقع شده‏اند؟ یاچرا اگر بر برخى افراد بلاهایى نازل شده علت آن افشاى اسرار آن‏هاذکر شده است؟ آیا ما هم اسرارى مى‏دانیم که باید از دیگران کتمان‏کنیم آیا این روایات شامل حال ما هم مى‏شود یا فقط شامل عده‏اى ازاصحاب سر مى‏شود که باید آن‏ها را کتمان کنند؟ آیا همه چیز رامى‏توان همه جا گفت؟ ملاک این مطلب چیست؟این روایت‏به این مطلب‏اشاره دارد که انسان در مقام راهنمایى دیگران، یابد به ظرفیت‏مخاطب توجه داشته باشد نباید همه مطالب را یکجا به مخاطب منتقل‏کرد. ممکن است افراد به دلیل ضعف عقل، تحمل درک برخى مطالب رانداشته باشند.
علاوه بر این، برخى از موضوعات از جمله معارف بلند درباره توحید یامقامات انبیا: و اولیاست که همه کس توان درک آن را ندارندبنابراین، از جمله اسرار محسوب مى‏شود که نباید به همه کس گفت، وگرنه موجب گمراهى آن‏ها مى‏شود.
به عنوان مثال، پیامبر(ص) در روایتى مى‏فرمایند: "لو علم ابوذر وما فى قلب سلمان لقتله." (۲) اگر ابوذر بدانچه در دل سلمان مى‏گذرد آگاهى یابد او را مى‏کشداین با وجود آن است که پیامبر(ص) بین آن‏ها برادرى ایجاد کرده بودو آن‏ها هر دو از نظر پایه ایمان و معرفت، در سطحى بالا و نزدیک به‏هم قرار داشتند.
از این مطلب به دست مى‏آید که معارف بلندى وجود دارد که به لفظ درنمى‏آیند; وقتى به صورت لفظ درآید، مردم معناى دیگرى از آن مى‏فهمندبنابراین، نباید آن‏ها را پیش هر کس مطرح کرد، و گرنه یا گوینده رامتهم به کفر مى‏نمایند یا خودشان به کفر کشیده مى‏شوند و یا نسبت‏به‏دیگران سوءظن پیدا مى‏کنند.
این مساله در مورد کتاب‏ها نیز صادق است; همه چیز را نباید در هرکتابى نوشت، و گرنه ممکن است موجب انحراف برخى از مردم شود یاآن‏ها را مطابق معناى در خور فهمشان تفسیر کنند.
به عنوان مثال، عبارت "وحدت وجود" در فلسفه مطرح است‏عرفا هم مى‏گویند ما قایل به وحدت وجودیم.
اما برخى دیگر معنایى از این کلمه مى‏فهمند که با معناى فلاسفه وعرفا فرق دارد.
به همین دلیل، عرفا را متهم به کفر مى‏کنند; مى‏گویند:اگر "همه چیزخداست‏" یا "مجموع عالم وقتى با هم ترکیب شود خدا خواهد شد"،این کفر است.
اما عرفا هیچ‏گاه "وحدت وجود" را به این معنا نمى‏دانسته‏اندممکن است ما آنچه را عرفا مى‏گویند، نفهمیم.
اما این معنایش آن نیست که آنان معناى غلطى اراده کرده‏اندممکن است معناى بلندى مورد نظر باشد که لفظ از ترسیم آن عاجز است‏نظیر این مطلب درباره مقامات انبیا و اولیا: نیز وجود داردبر حسب روایتى، روزى پیامبر اکرم(ص) در جایى نشسته بودند که حضرت‏على(ع) از مقابل ایشان عبور کرد.
حضرت فرمودند: "اگر نمى‏ترسیدم که مردم درباره برادرم، على(ع)،چیزهایى را بگویند که نصارا درباره عیسى‏بن مریم(ع) مى‏گفتند،مقامات اورا به درستى بیان مى‏کردم." (۳) یعنى:حضرت على(ع) مقاماتى دارد که اگر رسول خدا(ص) هم مى‏خواست‏آن‏ها را براى مردم بگوید موجب سوء فهم مى‏شد و همان‏گونه که مسیحیان‏عیسى(ع) را خدا دانستند، مردم ما هم على(ع) را خدا مى‏خواندنداما عده‏اى نمى‏توانند حقیقت مقام او را درک کنند و "على‏اللهى‏"شده‏اند.
پس حتى رسول خدا(ص) هم همه مقامات حضرت على(ع) را برى اصحاب خاص‏خودبیان نکرده‏اند.
اگر مى‏بینیم امروزه درباره برخى از شخصیت‏هاى بزرگ اختلاف‏هایى بین‏افراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آن‏هاست; مثلا، همه‏نمى‏توانند عظمت مقام حضرت زهرا(س) را درک کنند.
اما معنایش این نیست که العیاذ بالله مبغض اهل‏بیت: هستند،بلکه‏فهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همه مردم در مرتبه‏معرفت‏خواص اولیاى خدا باشند
"اسرار" یا گفتار بیرون از حد تحمل
بنابراین، در مقام ارشاد و تعلیم، باید ظرفیت‏شنونده را در نظرداشت و چیزهایى را به او گفت که‏صلاحیت آن را دارد. آن‏چه را شنونده‏صلاحیت‏شنیدنش را ندارد از "اسرار" است‏یکى از مطالبى که ازاسرار است و نباید پیش همه اظهار کرد همان‏گونه که ذکر شد معارفى‏درباره توحید، انبیا و اولیا(صلى الله علیهم اجمعین) است اگر به‏این مساله توجه نکنیم موجب گمراهى دیگران شده‏ایم و به اختلاف میان‏امت دامن زده‏ایم. اما اسرار مختص همین مسائل نیست. گاهى برخى‏اسرار مربوط به مسائل اجتماعى و سیاسى است‏ائمه پس از امام حسین علیهم السلام بیش‏تر عمرشان را در حال تقیه‏گذراندند; زیرا حکومت نمى‏توانست‏سخن آنان را مبنى بر ادعاى به حق‏بودن و شایستگى بر خلافت‏بپذیرد.
اگر آنان همه‏جا به این واقعیت تصریح مى‏کردند با آن‏ها به همان‏صورتى برخورد مى‏کردند که با ائمه پیش از آنان:; همه آن‏ها را به‏زودى به شهادت مى‏رساندند.
بنابراین، براى اظهار این مطالب، ابتدا اهل آن پیدا مى‏کردند، سپس‏ظرفیت او را مى‏سنجیدند، پس از آن به تدریج او را آماده مى‏کردند،بعد توضیح مى‏دادند که امام حقیقى کیست، چرا مدعیان دروغین خلافت،شایستگى این منصب را ندارند،….
ما بحمدالله، در یک کشور شیعى زندگى مى‏کنیم و برخى از این مطالب‏رابه راحتى مى‏توانیم مطرح کنیم.
اما همین مطالب را هنوز هم در دیگر کشورهاى مسلمان نمى‏توان به‏صورت‏عریان مطرح کرد.
بنابراین، حفظ این اسرار یکى از واجبات است، و گرنه ممکن است‏درخون امام معصوم شریک شویم.
از این رو، در روایت امام صادق(ع)، از یک سو، از کسانى که روش‏صحیحى در ارشاد دیگران دارند به صورت تلویحى، تعریف شده است و ازسوى دیگر، از کسانى که اسرار آن‏ها را فاش مى‏کنند نکوهش گردیده است‏در زمان امام صادق(ع) تعداد معدودى از مردم امامت ایشان را قبول‏داشتند، سایر مردم از حقانیت ایشان مطلع نبودند.
یا حتى در بین امامزاده‏ها هم برخى از آن‏ها با وجود آن‏که افرادصالحى بودند، اما مسائل امامت را به درستى نمى‏دانستندامام راحل; یکى دوبار در بیاناتشان این مطلب را فرمودند که:مساله‏ائمه اثنى عشر، که براى ما روشن است، خیال‏نکنید که از روز اول‏براى‏همه مردم این چنین روشن بود.
در روایتى آمده است که میان امام باقر(ع) و زیدبن على‏بن الحسن(ع)بحثى‏واقع شد.
(حضرت زید از شهداى بزرگوار اسلام است که روایات متعددى در مدح‏ایشان رسیده، براى خدا قیام کرد و با حکومت غاصب جنگید)بحث‏بر سر این بود که پس از امام زین‏العابدین(ع) چه کسى باید امام‏شود؟حرت زید استدلال مى‏کرد که "پدرم به من بسیار علاقه‏مند بود، حتى‏غذا را لقمه مى‏گرفت و در دهان من مى‏گذاشت."
امام زین‏العابدین(ع) هم در پاسخ مى‏گفتند: اگر امامت پس از ایشان‏حق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟ بر حسب این روایت، مساله امامت‏حضرت باقر(ع) براى زید روشن نبوده است.
اما آنچه مورد نظر است این‏که حضرت زید پاسخ مى‏دهند: پدرم براى این‏امامت مرا برایت روشن نکرد که دچار فتنه یا شک و نکار نشوى‏این‏که سند این روایت چه‏قدر صحیح است، بحث دیگرى است، اما نکته دراین است که در زمان خود ائمه هدى: هم مطالبى وجود داشته که حتى‏گاهى براى نزدیکانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بیان‏مى‏کرده‏اند البته این مسائل به همین صورت در زمان ما مطرح نیست،اما به هر حال، چیزهایى مطرح مى‏شود که باید در اظهار آن‏ها سطح‏مخاطب را در نظر گرفت.
امام صادق(ع) مى‏فرمایند:"رحم الله قوم کانوا سراجا و منارا";خداوند رحمت کند (آن دسته از شیعیان ما را) آن‏ها را که چراغ‏هایى‏نور افشان بودند."(سراج‏" اعم از چراغ کوچک یا بزرگ است.
اما وقتى در کنار "منار" قرار گیرد به معناى چراغ کوچک است و"منار" به معناى چراغ پرنورى است که در جاى بلندى قرار مى‏دهندتا رهروان راه خود را بدان بیابند.
با این وصف، معلوم مى‏گردد که "منار" به معناى "ماذنه‏" نیست)منظور از این سخن حضرت آن است که خدا رحمت کند کسانى را که هم‏نزدیکان خود را راهنمایى مى‏کردند و هم کسانى را که از آن‏ها دوربودند
توافق گفتار با کردار; شرط اصلى تاثیر گفتار
از دیگر نکاتى که در مقام ارشاد و تعلیم دیگران، به خصوص در تربیت‏و تبلیغ مذهب صحیح، باید بدان توجه داشته باشیم.
این است که رفتار و گفتارمان با همدیگر توافق داشته باشد"نور" به آرامى و ملایمت در دیان اثر مى‏گذارد، در حالى که‏"نار" مى‏سوزاند و آزار دهنده است.
در مقام ارشاد و هدایت دیگران، باید مثل نور بود، نه نارنباید طورى حرف بزنیم که مخاطب و شنونده اذیت‏شود، نباید با تندى‏و خشونت‏برخورد نماییم، باید با ملایمت رفتار کنیم تا حرف حق درشنونده اثر کند.
امام صادق(ع) در ادامه حدیث مى‏فرمایند: "کانوا دعاتا الیناباعمالهم و مجهود طاقتهم‏"; آنان (نه با زبان تنها)، بلکه بااعمالشان و نهایت توانشان مردم را به سوى ما دعوت مى‏کنند.
همان‏گونه که اشاره شد، گاهى رفتار یک شخص موجب مى‏شود که دیگران به‏او متمایل شوند و بدون این‏که بر سخن خود استدلال محکمى ارائه کندگفتارش موثر واقع مى‏شود.
بنابراین، در مقام ارشاد و نصیحت، تاثیر عمل کم‏تر از گفتار نیست‏به همین دلیل، مى‏فرماید: خدا رحمت کند گروهى را که تمام توان خودرا صرف هدایت مردم کردند.
باید توجه داشته باشیم که وظیفه ما فقط عمل فردى به دستورات اسلام‏نیست; یکى از بزرگ‏ترین وظایف ما هدایت دیگران است، چه روحانى‏باشیم که رسما این مسوولیت را پذیرفته‏ایم و چه غیر روحانى‏هر کس باید به قدر توان خود، دیگران را هدایت کند.
اگر بینى که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینى گناه است (۴) وقتى مى‏بینیم دیگران گمراه مى‏شوند، باید دست آن‏ها را بگیریم وراهنماییشان‏کنیم. اما این راهنمایى وقتى موثر واقع مى‏شود که رفتارما با گفتارمان‏همراه باشد.
گاهى حتى اگر رفتار ما درست‏باشد، به گفتار هم نیازى نیست، به شرط‏آن‏که هدایت را وظیفه خود بدانیم و مراقب رفتار و گفتارمان باشیم‏باید توجه کنیم که ما مى‏توانیم براى همسر، فرزند، دوستان‏ونزدیکانمان الگو باشیم. ولى امام(ع) در بخش دیگرى از سخنانشان به‏صورت تلویحى، از کسانى که مى‏خواهند مردم را به سوى ائمه اطهار:
هدایت کنند اما کارشان نتیجه منفى دارد، نکوهش مى‏کنند: "لیس کمن‏یذیغ اسرارنا"; نه مانند کسانى‏که اسرار ما را فاش مى‏کنند. چنین‏کسانى به جاى این‏که به شیوه‏اى صحیح، مردم را به راه درست رهنون‏شوند، با افشاى اسرار اهل‏بیت:، از هدایت آن‏ها جلوگیرى مى‏نمایندبنابراین، باید مراقب باشیم و بکوشیم که رفتارمان در دیگران‏اثرمطلوب داشته باشد، نه اثر نامطلوب.
استادمحمدتقى‏مصباح

منابع
1- http:www:imamjawad
2- http:www:eshtehard.net
3- http:www:aftab.ir
4- http:www:eteghadat.com

1


تعداد صفحات : 40 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود