تارا فایل

پاورپوینت کلیله و دمنه 1 رشته زبان و ادبیات فارسی


کلیله و دمنه 1
رشته زبان و ادبیات فارسی
2 واحد درسی

هدف کلی کتاب
هدف کلی این درس آشنایی با نثر مصنوع در زبان فارسی است که با کلیله و دمنه آغاز می شود و در قرنهای بعدی تحوّل می یابد. اهداف دیگر این درس عبارتند از: آشنا شدن با نثر دوره دوم غزنویان و سلاجقه از طریق آشنایی با شیوه نگارش این کتاب، درک و دریافت مضامین و مفاهیم آن و آموختن لغات، ترکیبات، امثال و خصایص دستوری.

جایگاه درس
درس کلیله و دمنه در دو قسمت و برای چهار واحد درسی تدوین شده است و از دروس پایه دوره کارشناسی زبان و ادبیات فارسی می باشد. در این کتاب قسمت اول مطالعه می شود.

هدفهای رفتاری کتاب
آشنایی کلی با کتاب و بررسی سیر پیدایش آن
شرح لغات، ترکیبات، ابیات و عبارات مشکل کتاب
توانایی بازنویسی قسمتی از متن به نثر امروز
تشخیص معنی صحیح یک عبارت از بین چند معنی داده شده
تشخیص صنایع ادبی به کار رفته در متن
تشخیص نوع کلمه از نظر دستوری

آشنایی کلی با کتاب و بررسی سیر پیدایش آن
کتاب کلیله و دمنه بهرامشاهی یکی از شاهکارهای نثر فارسی است. اصل این کتاب ارجمند از هند است. ایرانیان آن را از هند آورده، خود بابی چند بر آن افزودند. متن سنسکریت قسمتی از ابواب کلیله و دمنه که از پنجاتنترا و مهابهارتا ترجمه شده در دست است. کلیله و دمنه آنگونه که از متن عربی آن برمی آید دارای چند باب است که در نخستین مجموعه آن وجود نداشته و به ترجمه پهلوی افزوده شده است.

آشنایی کلی با کتاب و بررسی سیر پیدایش آن
از کتاب کلیله و دمنه ترجمه ها و پیرویهای متعددی صورت گرفته است: ترجمه پهلوی، ترجمه سریانی، ترجمه عربی، ترجمه بهرامشاهی که همین کتاب است، ترجمه بخاری (داستانهای بیدپای)، کلیله و دمنه منظوم قانعی طوسی، انوار سهیلی و عیار دانش.
کلیله و دمنه بهرامشاهی: معروفترین ترجمه و تهذیب کلیله و دمنه، ترجمه ای است که از سوی نصر الله بن عبدالحمید منشی به نثر شیرین و استادانه به فارسی درآمده است

آشنایی کلی با کتاب و بررسی سیر پیدایش آن
تاریخ ترجمه نصر الله بن عبدالحمید را محققان مابین سالهای 538 و 540 نوشته اند تنها مرحوم دکتر ذبیح الله صفا آن را در سال 536ه. دانسته است. از آنجایی که این ترجمه در دوران فرمانروایی بهرامشاه غزنوی و به تایید و تصویب او صورت گرفته به کلیله و دمنه بهرامشاهی مشهور و معروف شده است.

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
سطر 1: چنین گوید برزویه، مقدّمِ اطبّای پارس
مقدّم: رئیس، پیشرو، پیشوا // پارس: نام قومی از اقوام ایرانی آریایی که در قسمت جنوب ایران ساکن بودند؛ بعدها تمام کشور ایران پارس نامیده شد

سطر 1و2: و مادر من از خانه علمای دین زردشت بود
خانه: در مفهوم «بیت» عربی = خانواده، خاندان

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
سطر 3: و اول نعمتی که ایزد، تعالی و تقدّس، بر من تازه گردانید
تازه گردانید: ارزانی داشت، بخشید

سطر 4: و به مزید تربیت و ترشُّح مخصوص گشت
مزید: افزونی// ترشح: پرورده شدن // گشت: گشتم (عطف فعل سوم شخص به اول شخص)

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
سطر 7: و در معرض معالجت بیماران آمدم
مَعْرِض: محل عرضه، محل نمایش // معنی: به درمان بیماران پرداختم

سطر 8: میان چهار کار که تگاپوی اهل دنیا از آن نتواند گذشت
تگاپو (تکاپو): جستجوی بسیار، کوشش // نتواند گذشت: تجاوز نمی کند

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
سطر 9: ذکر سایر و ثواب باقی
ذکر سایر: نام و آوازه ای که به همه جا برسد

سطر12: از جهت ذخیرت آخرت مواظبت نماید
مواظبت: در اینجا مداومت // که: حرف ربط تعلیلی = برای آنکه

سطر13: و رستگاری عقبی مدَّخر گردد
مدخر: ذخیره شده

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
سطر16: معالجت او بر وجه حِسْبَت بر دست گرفتم
حسبت: ثواب، اجری که خدا دهد // بر دست گرفتم: شروع کردم
س18- و تمنی مراتب این جهانی بر خاطر گذشتن گرفت و نزدیک آمد که پای از جای بشود
گرفتن: پس از مصدر، در معنی شروع کردن به کار می رود // پای از جای بشود: بلغزم

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س19- میان منافع و مضار خویش فرق نمی کنی
مضارّ: ج. مضرّت، زیانها

س20- رنج و تبعت آن بسیار باشد و انتفاع و استمتاع اندک
تبعت: نتیجه و عاقبت، جزای گناهان // استمتاع: تمتع بردن، برخوردار شدن

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س21- فکرت شافی واجب داری حرص و شره این عالم فانی به سر آید.
شافی: راست، درست // واجب داری: واجب شمری // شره: طمع، آز

س24- همت بر اکتساب ثواب مقصور گردان
مقصور: کوتاه، منحصر

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س26- که بِنْیَتِ آدمی آوندی ضعیف است
بنیت: نهاد، آفرینش، بنا // آوند: ظرف

س31- با این همه درد فراق براثر
براثر: به دنبال

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س34- فواید نسیم آن به دیگران رسد و جِرم او سوخته شود.
جرم: جسم

س37- شخص را از چنگال مشقت خلاص طلبیده آید آمرزش بر اطلاق مستحکم شود
چنگال مشقت: اضافه استعاری // براطلاق: مطلقاً، بدون شرط

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س40- و صحت و خفت ایشان تحرّی افتد، اندازه خیرات و مثوبات آن کی توان شناخت
خفت: سبک شدن، سبکی، در اینجا سبک شدن بیماری مراد است // تحری:جستن: طلب کردن // مثوبات: ج مثوبه، پاداش نیک.
س41- به سبب حُطام دنیا باطل گرداند
حطام: ریزه گیاه خشک، کنایه از مال دنیا

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س42- اندیشید که اگر برکشیده فروشم
برکشیده فروشم: وزن کرده بفروشم

س43- بر وجه گزاف به نیم بها بفروخت.
گزاف: تخمین، بهایی که به گمان گویند و وزن نکنند

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س46- تا به میامن آن درهای روزی بر من گشاده گشت و صلات و مواهب پادشاهان به من متواتر شد.
میامن: ج میمنت، مبارکیها، برکتها // صلات: ج صله، عطایا، جوایز // مواهب: ج موهبت، بخششها

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س48- به جاه و مال از اقران بگذشتم
اقران: ج قرن، همانندان، همالان

س51- چنانکه طریق مراجعت آن مُنسَدّ مانَد
منسد: بسته، گشوده ناشدنی

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س53- و باز اعمال خیر و ساختن توشه آخرت از علّتِ گناه از آن گونه شفا می دهد که معاودت صورت نبندد.
علت گناه: اضافه تشبیهی // معاودت: برگشتن، بازگشت بیماری گناه // صورت نبندد: ممکن نشود

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س55- از علم طب تبرّمی نمودم وهمت و نهمت به طلب دین مصروف گردانید
تبرم: دلسردی، ملول شدن // نهمت: منتهای کوشش، اهتمام // مصروف گردانید: صرف کردم، «م» از مصروف گردانید به قرینه لفظی حذف شده است

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س58- که بدان استدلالی دست دادی
دست دادی: دست بدهد، ممکن شود

س61- دل در پشتیوان پوده بسته
پشتیوان: پشتیبان، تکیه گاه // پوده: پوچ، پوسیده

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س63- که من مصیبم و خصمْ مخطی
مصیب: اصابت کننده، راست، درست // مخطی: خطا کار

س66- البته سوی مقصد پی بیرون نتوانستم برد
پی بیرون نتوانستم برد: نتوانستم راهی بیابم

س69- تا به یقین صادق پایْ جای دلپذیر به دست آرم
پای جای:(اضافه مقلوب) جای پا

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س70- و شرایط بحث اندر آن تقدیم نمود
تقدیم نمود: تقدیم نمودم = به جای آوردم

س71- و گرد تقبیح ملّتِ خصم و نفی مخالفان می گشتند
ملت: دین، آیین // گرد چیزی گشتن: به دنبال چیزی رفتن

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س73- و هیچ چیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردی
نگشاد: حاصل نشد، به دست نیامد // قبول کردی: بپذیرد

س74- رای بر متابعتِ این طایفه قرار دهم
معنی: از این طایفه پیروی کنم

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س84- افسونی دانستم که شبهای مُقْمِر
افسون: جادو، مکر // مقمر: ماهتابی

س87- و از مهتاب به خانه درشدمی
در شدمی: داخل می شدم

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س90- نه در من بدگمانی صورت بستی
معنی: نه در حق من سو ظنی برده می شد

س95- همه عمر بر و بازو زدم… تا تو کافر دل پشتواره بندی و ببری؟
بر و بازو زدم: رنج و زحمت کشیدم // پشتواره: آن مقدار بار که بر پشت حمل توان کرد

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س96- دم گرم تو مرا بر باد نشاند
دم گرم: نفس گیرا // بر باد نشاند: فریب داد، گمراه کرد

س97- هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آوردم و چون سوخته نم داشت آتش در من افتاد
سجاده بر روی آب افکندن: کنایه از کاری خارق العاده انجام دادن // سوخته نم داشت: »»

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
آن پنبه یا پارچه ای از قماش کهنه باشد که نیم سوخته و زغال شده باشد و در برابر آتش زنه گیرند تا جرقه از سنگ بجهد و در آن گیرد و آتش زند

س98- اکنون مشتی خاک پس من انداز تا گرانی ببرم
خاک پس من انداز: چنین برمی آید که هر گاه بازگشت رونده ای را نمی خواسته اند از پس او خاک می افکنده اند

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س100- اگر بر دین اسلاف ، بی ایقان و تیقن، ثبات کنم همچون آن جادو باشم
اسلاف: ج سلف، پیشینیان // ایقان: یقین داشتن، بی گمانی // تیقّن: یقین کردن، بی گمان شدن // ثبات کنم: پایداری کنم // جادو: جادوگر

س103- فرصت فایت گردد و ناساخته رحلت باید کرد.
فایت گردد: از دست برود // ناساخته: آماده نشده

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س110- در معنی بعث و قیامت و ثواب و عِقاب بر سبیل افترا چیزی نگفتم
بعث: رستاخیز // عِقاب: کیفر // بر سبیل: از راهِ // افترا: تهمت زدن

س115- و از پادشاهان در استدن آن بیمی صورت نبندد
استدن: گرفتن چیزی، ستاندن

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س117- او را از کسب خیرات و ادّخار حسنات بازدارد
ادّخار: ذخیره کردن، اندوختن

س 119- مزدور گرفت برای سفته کردن آن
سُفته کردن: سوراخ کردن
س123- و سفط جواهر گشاده بگذاشت
سفط: سبد، زنبیل // معنی: جواهرات سوراخ نشده در سبد باقی ماند

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س124- جواهر برقرار است
برقرار: در اینجا سوراخ نشده

س126- و جواهر پریشان و موونت باقی
پریشان: در اینجا سوراخ نشده // موونت:هزینه، رنج، محنت

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س129- تا شعار و دثار من متناسب باشد
شعار: لباس زیرین، زیرپوش // دثار: لباس روین، روپوش

س130- و چون تعبّد و تعفّف در دفع شر جوشن حصین است
تعبد: بندگی، پرستش کردن // تعفف: پاکدامنی // حصین: محکم، استوار

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س131- و اگر حَسَکی در راه افتد
حسک: خارهای آهنی سه گوشه

س138- تا از حسرت مفارقت متاع غرور مسلم باشد
مسلم: به سلامت داشته، محفوظ

س139- تا پای در سنگ نیاید
معنی: مخاطره ای پیش نیاید، به مشکلی برنخورد

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س143- و شرع کردن در آن خطر بزرگ
شرع کردن: شروع کردن

س146- آنچه در دهان بود بادداد
باد داد: از دست داد

س147- ضجرت بر من مستولی گرداند
ضجرت: تنگیدلی، ملال // مستولی: چیره

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س157- عقل من چون قاضی مزور … بر مراد هر دو خصم نفاذ می یابد
مزور: مکار، حیله گر // نفاذ: جاری شدن فرمان

س160- چه مشقت طاعت در جنب نجات آخرت وزنی نیارد
وزنی نیارد: ارزش و اهمیتی ندارد
س161- با چندان وخامت عاقبت ابرام نمی باشد
ابرام: به ستوه آمدن، دلسرد شدن

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س172- و نهادن و برداشتن گهواره و خرقها را خود نهایت نیست
خرقه: کهنه بچه

س173- و چون ایام رضاع به آخر رسید
رضاع: شیر خوارگی
س177- و برف و هدم و فتک و زهر
هدم: خراب کردن // فتک: به ناگاه و بی خبر کشتن

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س182- و شربتهای تلخ که آن روز تجرّع افتد
تجرّع: جرعه جرعه نوشیدن

س184- چه بزرگ جنونی و عظیم غبنی
چه: برای تعلیل است؛ زیراکه // بزرگْ جنونی: صفت مقدم بر موصوف به جای جنونی بزرگ، نیز عظیم غبنی

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س186- خیرات براطلاق رو به تراجع آورده است
بر اطلاق: به طور کلی // تراجع: بازگشت

س188- سعادت ذات و یمن نقیبت و رجاحت عقل … و کمال مقدرت و صدق لهجت
یمن: مبارکی// نقیبت: نَفْس // یمن نقیبت: خجسته نَفْسی // رَجاحت: برتری، فزونی // مقدرت: توانایی // صدق لهجت: راستگویی

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س190- و اصطناع حکما و مالیدن جباران … و قمع ظالمان
اصطناع: نیکویی کردن، پروردن // مالیدن: تنبیه کردن // قَمْع: سرکوب کردن
س192- کاهای زمانه میل به ادبار دارد
ادبار: پشت کردن (بخت)، نگون بختی
س193- و اخلاق پسندیده مدروس گشته
مدروس: کهنه، بی رونق

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س194- و لوم و دناءَت مستولی
لُوم: فرومایگی // دناءَت: پستی، خسّت

س196- و نیک مردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم
مستذل: خوار، ذلیل شده // شریر: پر شر

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س206- و اندازه امنیت هرگز تیسیر نپذیرد
اُمنیت: آرزو، خواهش // تیسیر: آسان کردن

س223- شب و روز که تعاقب ایشان بر … و تقریب آجال
ایشان
تعاقب: از پی هم آمدن // تقریب: نزدیک گردانیدن // آجال: ج اجل، مهلتها، مدتهای معین، مرگها

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س229- و ضربت بویحیی (ص) پذیرفته آید
بویحیی: مخفف ابویحیی: کنیه عزرائیل

س232- یا وَیْلنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلون
معنی: ای وای بر ما چه کسی برانگیخت ما را از خوابگاه ما این است آنچه وعده کرده بود خدای مهربان و راست گفتند رسولان. آیه 52 از سوره یس

بخش اول باب بُرْزُویَهَ الطَّبیب
س235- آن قدر که در امکان گنجد از کارهای آخرت راست کردم
راست کردن: انجام دادن، فراهم کردن

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س 1- رای هند فرمود برهمن را
رای:راج، راجه، حاکم و پادشاه.رای هند: پادشاه هند // برهمن: پیشوای روحانی آیین برهمایی

س 6- او را فرزندان دررسیدند
دررسیدند: به حد رشد رسیدند

س10- الفغدن مال است از وجه پسندیده
الفغدن: گرد کردن، اندوختن

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س14- حجاب مناقشت پیش مرادهای او بدارد برای آنچه هرکه از کسب اعراض نماید
مناقشت: مجادله، سخت گیری // حجاب مناقشت پیش مرادهای او بدارد: مانع تحقق خواسته های او می شود

س16- و در تثمیر آن غفلت ورزد
تثمیر: بسیار کردن سرمایه

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س19- و اگر مواضع حقوق را به امساک نامرعی گذارد
امساک: خودداری کردن، بخل و خست // نامرعی: مراعات نشده

س24- عظت پدر بشنودند و منافع آن نیکو بشناخت
عظت: موعظه، نصیحت // بشناخت: به جای بشناختند به قرینه فعل قبلی

بخش دوم باب الاسد و الثّور

س26- و در راه خلابی پیش آمد
خلاب: باتلاق، لجنزار

س30- شنزبه را به مدت انتعاشی حاصل آمد
انتعاش: بهبود یافتن بیمار

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س 33- شناور شده ماغ بر روی آب
ماغ: مرغابی سیاه رنگ

س 36- وَ اذا انْتَهَیْتَ الی السَّلامهِ فی مَداکَ فلا تُجاوِزْ
چون در غایت حرکت خود به جایگاه باسلامت رسیدی از آن مگذر

س37- اذا اَعْشَبْتَ فانْزِلْ
هنگامی که به زمین سرسبزی رسیدی فرود آی

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س38- بطر آسایش و مستی نعمت بدو راه یافت
بطر: بی پروایی، تکبر، سرخوشی

س40- و او جوان و رعنا و مستبد به رای خویش
رعنا: زیبا، خودپسند، متکبر، در اینجا دومعنی اخیر منظور است

س44- و هر دو دهای تمام داشتند
دها: زیرکی و کاردانی

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س46- این سخن چه بابت تست
بابت: شایسته، مناسب

س47- و از آن طبقه نیستیم که به مفاوضت ملوک …
مفاوضت: گفتگو

س49- محلّ استماع تواند یافت
سخن ایشان ارزش شنیده شدن پیدا کند

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س51- وَ هَلْ بَطْنُ عَمرو غَیْرُ شِبْرٍ لِمَطْعَمِ؟
آیا شکم عمر برای خوردنی بیش از وجبی است؟

س58- یَرَی الجُبَناءُ اَنَّ الْعَجْزَ حَزْمٌ
وَ تِلْکَ خَدیعَهُ الطَّبْعِ اللَّئیمِ
افراد ترسو چنین می پندارند که بیچارگی و ناتوانی دوراندیشی است در حالی که آن فریب سرشت فرومایه آنان است

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س59- اذا ما کُنْتَ فی اَمْرٍ مَرُومٍ
فلا تَقْنَعْ بِما دُونَ النُّجُومِ
زمانی که تو در میانه کاری باشی که مطلوب تست، به آنچه در پایین ستارگان است قانع مشو

س62- و آن که به خمول راضی گردد
خمول: گمنامی، بی نشانی

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س65- که این درجات را مرشح توانیم بود
مرشح: تربیت شده، آماده گشته

س67- مراتب میان اصحاب مروت… متنازع است
متنازع: مورد کشمکش

س69- از درجت عالی به رتبت خامل گراید
خامل: گمنام، بی نام و نشان

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س72- و بی تجشم زیادت به زمین انداخت
تجشم: رنج بر خود نهادن

س74- اذا عَظُمَ الْمَطْلُوبُ قَلَّ الْمُساعِدُ
زمانی که خواسته و هدف بزرگ گردد یاری دهنده کم می شود

س78- او را به نصیحت من تفرجی حاصل آید
تفرج: گشادگی خاطر

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س89- و به وسایل مقبول مُتحرِّم باشند
مُتحرِّم: اسم فاعل از تَحَرُّم: احترام کسب کرده

س94- وَ لَسْتُ اُبالی بَعْدَ اِدْراکیَ الْعُلی
اَکانَ تُراثاً ما تَناوَلْتُ اَمْ کَسْبا
معنی بیت: پس از رسیدنم به بلند مرتبگی به این اهمیتی نمی دهم که آنچه به دست آورده ام آیا از طریق میراث بوده است یا از راه کسب؟

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س98- شیطان هوا را به افسون خرد در شیشه کند
شیطان هوا: اهریمن آرزو، اضافه تشبیهی // افسون: سحر و جادو // در شیشه کند: زندانی و ناتوان کند

س99- بنای کارها بر کوتاه دستی و رای راست نهد
کوتاه دستی: عدم تجاوز به مال و عرض کسان، عدم دخالت

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س107- به متانت رای و رزانت عقل خویش بیفزاید
متانت رای: استواری رای و نظر // رزانت عقل: محکمی خرد

س108- و فساد و معرت آن به ملک او باز گردد
معرت: عیب، زشتی، بدی

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س110- غور و غایله آن با او بگویم
غور: شر، فساد // غایله: گزند، بلای ناگهانی // غور و غایله: شر و آسیب

س116- صورتها پردازد که در نظر انگیخته نماید و مسطح باشد
صورتها پردازد:نقشهایی می کشد // انگیخته: برجسته

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س129- لَوْ لا الْمَشَقَّهُ سادَ الناسُ کُلُّهُمُ
اَلجُودُ یُفْقِرُ وَ الاِقْدامُ قَتّالُ
معنی بیت: اگر رنج و محنت نمی بود مردمان همگی به سروری می رسیدند. بخشش مرد را فقیر می کند و پیش رفتن در جنگ کشنده است

س 130- از خطر خیزد خطر زیرا که سود ده چهل
خطر: در دو معنی به کار رفته است: 1- بیم گزند و آسیب داشتن 2- مقام و منزلت رفیع // سود ده چهل: نفع چهل برابر سرمایه

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س133- و در سه کار خوض نتوان کرد
خوض کردن: شروع کردن، اقدام کردن

س142- بر درگاه ملوک مهمات حادث گردد
مهمات: ج مهمه، کارهای بزرگ

س144- از دفع مضرتی و جرّ منفعتی خالی نماند
جرّ منفعت: جلب و جذب کردن سود

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س149- چون شیر سخن دمنه بشنود معجب شد
معجب شد: در شگفت شد

س150- اگرچه خامل منزلت و بسیار خصم باشد
خامل منزلت: صفت مرکب، کم مرتبه، بی نام و نشان

س153- واجب است بر کافه خَدَم و حَشَم ملک
کافه: جمع، عموم // خدم: خدمتکاران // حشم: کسان و چاکران مرد

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س157- در اصطناع ایشان مثال نتواند داد
اصطناع: مقرب ساختن // مثال: فرمان

س164- و به هوا در مراتب تقدیم و تاخیر نفرماید
به هوا: از روی هوس // تقدیم: مقدم داشتن

س165- بر کافیان هنرمند و داهیان خردمند …
کافیان: کاردانان، ج کافی // داهیان: زیرکان، ج داهی

بخش دوم باب الاسد و الثّور
س166- دو کار از عزایم پادشاهان غریب نماید
غریب نماید: عجیب به نظر می آید

س167- و یاقوت و مروارید را در سرب و ارزیز نشاندن
ارزیز: فلز قلع
س180- و موش مردمان را همسرایه و هم خانه است
همسرایه: دو یا چند تن که با هم در یک سرای اقامت دارند

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س5- و آواز او چنان شیر را از جای ببرد که عنان تمالک و تماسک از دست او بشد
از جای ببرد: ترسانید // تمالک: خویشتن داری // تماسک: خویشتن داری // بشد: برفت

س10- ملک را از وی ریبتی دیگر بوده است
ریبت: شک، بدگمانی، در اینجا مایه نگرانی

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س12- آفت تصلّف عقل است و آفت مروت چربک
تصلف:لاف زدن، گزاف گفتن // چربک: دروغ، بهتان و ظاهرا در اینجا به معنی ریشخند و استهزا به کار رفته است

س18- الحق چربوی بیشتر نیافت
چربوی: چربی، در اینجا بر پوستی اطلاق شده است که بر روی طبل می کشند

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س19- مرکب زیان در جولان کشید
معنی: اسب زیان را به گردش درآورد

س19- هر کجا جثه ضَخْمتر و آواز آن هایل تر
ضخمتر: درشت تر، ستبرتر

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س20- بدین آواز متقسم خاطر نمی باید شد
متقسم خاطر:پریشان خاطر، پراکنده فکر

س 25- در امضای این رای مصیب نبودم
امضا: گذرانیدن، روان کردن // مصیب: اسم فاعل از اصابت، اصابت کننده، نیک رسنده به حقیقت امری

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س 31- در میان اکفاء خدمتی پسندیده کرده
اکفاء: همانندان، اقران، ج کفوء

س39- خصم را در قوت ذات و بسطت حال از من بیشتر یاود
بسطت حال: گشایش حال، فراخی مال و ثروت // یاود: یابد
س44- ندیدم او را نخوتی و شکوهی
نخوت: تکبر: خودپرستی

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س48- آن را بر ضعف حمل نتوان کرد
حمل کردن: نسبت دادن
س49- و گوشکهای محکم را بگرداند
گوشک: کاخ و قصر

س50- و مهتران و بزرگان قصد زیردستان و اذناب…محظور شناسند
قصد: در اینجا آزار // اذناب: دمها، بندگان، کهتران، ج ذنب // محظور: حرام، ممنوع

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س52- چه در معالی، کفاءت نزدیک اهل مروت معتبر است
معالی: مقامات بلند، ج معلاه // کفاءت: هم رتبه بودن

س61- از خدمت و دیدار او تقاعد نموده
تقاعد:باز نشستن، کناره گیری
س68- از شفقت و ابرام ومبرت و انعام ما نصیبی تمام یاوی
مبرت: نیکی کردن

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س74- و شمول فهم و حذاقت وی زیادت گشت
حذاقت: مهارت، چیره دستی

س75- و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد
منیف تر: بلندتر، اسم فاعل است از باب افعال از مصدر انافه

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س77- هر ساعت در اصطفا و اجتبای وی می افزاید
اصطفا: مصدر باب افتعال از ریشه صفو، برگزیدن // اجتبا: مصدر باب افتعال از ریشه جبی، برگزیدن

س80- همت بر فراغ شیر مقصور گردانیدم
مقصور: منحصر

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س86- به لطایف حیل و بدایع تمویهات گرد این غرض درآیم
لطایف حیل: چاره جویی های نیکو و نغز // بدایع تمویهات : فریبها و دروغهای به ظاهر آراسته

س87- بکوشم تا او را درگردانم
درگردانم: بغلطانم، بر زمین زنم

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س90- به حرص و گرم شکمی منسوب شوم
گرم شکمی: پرخوری، طمع بسیار

س92- و از مضرت آزموده بپرهیزد
آزموده: در اینجا ملموس و محسوس

س97- و به رکّت رای منسوب گشته
رکّت رای:سست شدن اندیشه

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س99- و به دیگر ناصحان استخفاف روا داشت تا مستزید گشتند
استخفاف: سبک شمردن // مستزید: اسم فاعل از باب استفعال مصدر استزادت، زیادت خواه، رنجیده

س 103- جنگهای ناپیوسان و کارهای نااندیشیده حادث گردد
ناپیوسان: ازپیوس = بیوس به معنی امیدوار بودن، اشتیاق داشتن، انتظار امید ناپیوسان: غیر منتظر

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س112- الرَّایُ قَبْلَ شَجاعَهِ الشُّجعانِ
هُوَ اَوَّلٌ وَ هِیَ الْمَحَلُّ الثانی
معنی بیت: عقل و تدبیر پیش از دلیری مردان است. آن (عقل و تدبیر) در مرتبه نخستین و این(شجاعت) در مرتبه دوم است

س118- خود را از بلای این ظالم جان شِکَر باز رهانم
جان شکر: شکار کننده جان

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س123- در هلاک پنج پایک سعی پیوست
پنج پایک: خرچنگ
س125- روزگاری در خصب و نعمت می گذاشت
خصب: فراوانی گیاه و سبزه، فراخی سال

س126- دریغا عمر که عنان گشاده رفت
عنان گشاده: با شتاب، قید است برای فعل رفت

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س139- المُسْتَشارُ مُوْتَمَنٌ
معنی: طرف مشورت امین شمرده شده است

س146- اذا عََلَتْها الصَّبا ابْدَتْ لَها حُبُکاً
مِثْلَ الْجَواشِنِ مَصْقُولاً حَواشیها
معنی بیت: زمانی که باد صبا بر بالای آن آب بگذرد در روی آن راه هایی همچون زره هایی که متن آن موجدار و حاشیه های آن صیقل زده و صاف باشد به وجود می آورد

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س147- لا یَبْلُُ السَّمْکُ الْمَحْصُورُ غایَتَها
لِبُعْدِ ما بَیْنَ قاصیها وَ دانیها
معنی بیت: ماهی گرفتار در آن آبگیر به سبب دوری فاصله ای که میان قعر و ساحل آن است به پایان آن نمی رسد

س152- دیگران در آن تحویل تعجیل و مسارعت می نمودند
تحویل: جا بجا کردن

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س154- هرکه به لاوه دشمن فریفته شود و بر لئیم ظفر و بدگهر اعتماد روا دارد
لاوه: لابه، تملق، چاپلوسی // لئیم ظفر: به کنایه پست فطرت

س159- اگر کوشش فرو گذارد در خون خویش سعی کرده باشد
کوشش: جنگ، مبارزه // خون: خون ریختن، مجازاً به اعتبار مایکون، قتل، کشتن

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س 168- وَ انَّ حَیاهَ الْمَرْءِ بَعْدَ عَدُوِّه
وَ انْ کانَ یَوْماً واحِداً لَکَثیرُ
معنی بیت: به راستی که زنده بودن آدمی پس از مرگ دشمنش، اگرچه یک روز نیز باشد بسیار است

س174- تا نظر بر پیرایه ای گشاده افگنی
گشاده: مفتوح، باز شده

بخش سوم باب الاسد و الثّور(2)
س175- آن را برداری و هموارتر می روی
هموارتر: آرام تر، آهسته تر

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س4- چه کمین غدر که از مامن گشایند جای گیرتر افتد
کمین غدر: اضافه اقترانی، کمین توام با غدر // جای گیر: صفت فاعلی مرکب مرخم، در اینجا موثر، کاری // معنی: زیرا که حمله توام با مکر وقتی که از جای امن صورت گیرد موثرتر واقع می شود.

س7- از هر شاخی هزار ستاره تابان
ستاره: در اینجا استعاره از گل و شکوفه است

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س9- یُضاحِکُ الشَّمْسَ مِنْها کَوْکَبٌ شَرِقٌ
مُوَزَّرٌ بِعَمیمِ النَّبْتِ مُکْتَهِلُ
معنی: شکوفه شاداب آن گلشن که انبوهی از گیاهان درهم پیچیده و کاملاً رشد کرده، گرداگرد آن را فروگرفته است، به روی خورشید می خندد.

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س10- سحاب گویی یاقوت ریخت بر مینا
نسیم گویی شنگرف بیخت بر زنگار
یاقوت: در اینجا استعاره از قطرات درشت باران است // مینا: شیشه الوان به ویژه سبز رنگ که در اینجا استعاره از سیزه ها آورده شده است // شنگرف: معرب آن شنجرف، در اینجا استعاره از گلبرگهای سرخ رنگ است // زنگار: زنگ فلزات، استعاره از برگهای سبز درختان است.

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س11- ز چشم دایه باغ است و روی بچه خار
دایه باغ: استعاره از ابر است. // بچه خار: استعاره از گل است

س13- به مجاورت شیر آن همه منغَّص بود. روزی فراهم آمدند
منغّص: تیره گردانیده، ناخوش // فراهم آمدند: جمع شدند

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س14- از ما یکی شکار می توانی شکست
یکی شکار: شکاری،صیدی // شکستن: در اینجا شکار کردن و صید کردن
س19- گفتند مضایقتی نیست
مضایقت: سخت گرفتن، سختگیری

س21- آتش گرسنگی او را بر باد تند نشانده بود
بر باد نشانده بود: خشمگین ساخته بود

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س22- فروغ خشم در حرکات و سکنات وی پدید آمده
سکنات: ج سکنه، سکونها // حرکات و سکنات: مجموع حالات و اعمال کسی

س23- و نقض عهد را در خاک می جست
معنی: به دنبال شکستن پیمان می گشت

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س30- جَمُومٌ قَدْ تَنِمُّ عََی القَذاهِ
وَ یُظْهِرُ صَفْوُها سِرَّ الحَصاه
معنی بیت: چاه پرآبی که بر خاشاک سخن چینی می کند و روشنی آن راز سنگ ریزه را آشکار می سازد

س32- خیال خود و از آن خرگوش بدید
خیال: گمان، در اینجا تصویر، عکس

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س36- گفت: اورا غوطی دادم
غوطه دادن: غرق کردن

س36- چون گنج قارون خاکْ خورد شد
قارون: مرد پول پرست معاصر موسی(ع) که گنج فراوان داشت // خاک خورد: صفت مفعولی مرکب مرخم یعنی خاک خورده

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س39- وَ اللهِ لَمْ اشْمَتْ بِهِ فالکُلُّ رَهْنٌ لِلْمَماتِ
لکِنَّ مِنْ طِیب الحَیاهِ انْ تَری مَوْتَ الْعُداهِ
معنی بیت: به خدا سوگند که به مرگ او شماتت نکردم(شادی نکردم) زیرا که همگی در گرو مرگیم، اما دیدن مرگ دشمنان از خوشی زندگی است

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س42- و اگر بی از آنچه مضرتی بدو پیوندد
بی از آنچه: به جای «بی آنکه»

س47- گفت: خیر باشد. از جای بشد.
از جای بشد: از حالت طبیعی خارج شد

س58- الرّائِدُ لایَکْذِبُ اَهْلَهُ
معنی: راهنمای کاروان به مردم خود دروغ نمی گوید

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س62- آنچه تازه شده است باز نمای
تازه شده است: به وقوع پیوسته است // بازنمای: عرضه کن

س65- هر یک را به نوعی استمالت نموده
استمالت: دلجویی کردن

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س69- هوای عصیان از سر او بادْ خانه ای ساخت.
بادْ خانه: بادگیر// معنی:کله اش پر از باد شد

س71- زود از دست برباید داشت
از دست برداشتن: نیست و نابود کردن

س77- اوَّلُ الْفِکْرِ آخِرُ الْعَمَلِ
معنی: اول اندیشه[خردمند] پایان کار و تدبیر آن است

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س79- الاُمُورُ تَشابَهَتْ مُقْبِلَهً فاذا ادْبََرَتْ عَرَفَها الجاهِلُ کَما یَعْرِفُها الْعاقِلُ
معنی: کارها وقتی که پیش می آیند به هم می مانند ولی زمانی که پشت به ما کردند آدم نادان هم آنها را می شناسد آن گونه که فرد عاقل می شناسد

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س81- تَبَیّنُ اَعْقابُ الاُمورِ اذا مَضَتْ
وَ تُقْبِلُ اَشْباهاً عَلَیْکَ صُدورُها
معنی بیت: پایان کارها پس از آن که گذشتند واضح و آشکار می شود در حالی که آغاز آنها شبیه هم و همانند یکدیگر به تو روی می آورند

س84- چون بلا بدو رسد دل از جای نبرد
دل از جای نبرد: خود را نبازد

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س91- با یکدیگر میعاد نهادند که جال بیارند
جال: دام

س93- و بارها دستبرد زمانه جافی دیده بود و شوخ چشمی سپهر غدّار معاینه کرده
دستبرد: مصدر مرکب مرخم، چابک دستی، ضرب دست // شوخ چشمی: بیشرمی، گستاخی // غدار: بی وفا

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س96- دیگری هم غوری داشت
غور: فرو شدن و فرو رفتن، دقت

س102- بر روی آب ستان می رفت
ستان: بر پشت خوابیده

س102- و چون صورت شد که مرده است بینداخت
صورت شد: به تصور درآمد

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س108- ضربت شمشیر آبدارش خاک از زاد و بُود دشمن برآرد
زاد و بود: محل، مسکن و ماوا

س110- سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد
سوابق تربیت: پیشینه های تربیتی // لواحق: ج لاحقه، پیوسته ها // لواحق کفران: ناسپاسی های بعدی

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س113- اذا اَنْتَ اَکْرَمْتَ الْکَریمَ مَلَکْتَهُ
وَ انْ اَنْتَ اَکْرَمْتَ اللَّئیمَ تَمَرَّدا
معنی بیت: زمانی که گرامی می داری انسان جوانمرد را مالک او می شوی و اگر آدم فرومایه را گرامی بداری سرکشی می کند

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س114- وَ وَضْعُ النَّدی فی مَوْضِعِ السَّیْفِ بالعُلی
مُضِرٌّ کَوَضْعِ السَّیفِ فی مَوْضِعِ النَّدی
معنی بیت: عطا و بخشش در جایگاه شمشیر به بزرگواری و بلند مرتبگی ضرر رساننده است مانند نهادن شمشیر و به کار بردن شدت عمل در جایگاه عطا و بخشش

س116- دست موزه آرزو و سرمایه …
دست موزه: دستاویز، ابزار دست

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س119- به تیره گردانیدن آب خیر و بالا دادن آتش شرّ گراید
بالا دادن: مشتعل کردن // گراید: میل می کند

س121- چندان نعمت و غنیت ندهد
غنیت: توانگری، بی نیازی

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س123- وَ انْ مِنْ شَیءٍ اِلّا عِنْدَنا خزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ
معنی: ونیست چیزی مگر که گنجهای آن نزد ماست و فرو نفرستیم آن را مگر به اندازه معلوم( سوره حجر، آیه 22)

س125- انَّ الانسانَ لَیَطْغی انْ رَآهُ اسْتَغْنی
معنی: به درستی که انسان عصیان می ورزد به این که خود را بی نیاز ببیند( آیات 6و7 از سوره علق)

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س128- وَ کُلُّ اناءٍ بالَّذی فیهِ یَرْشَحُ
معنی: از هر ظرفی آنچه در آن است تراوش می کند

س134- و علت زَمِنْ تر شود
علت: بیماری، ناتوانی // زمن: زمین گیر، بر جای مانده

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س136- فاصْبِرْ لِدائِکَ انْ جَفَوْتَ مُعالِجاً
وَ اقْنَعْ بِجَهْلِکَ انْ جَفَوْتَ مُعَلِّما
معنی بیت: بر درد خویش صبر کن، اگر طبیب را از خود آزردی و به نادانی خود قانع باش، اگر در حق معلم جفا کردی

س145- اِنّکُنَّ اذا جُعْتُنَّ دَقِعْتُنَّ وَ اذا شَبِعْتُنَّ خَجِلْتُنَّ
معنی: به درستی که شما زنان وقتی که گرسنه شوید تن به خواری می دهید و زمانی که سیر شدید کار شرم آور می کنید

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س146- فَما کانَ مِفْراحاً اذا الْخَیْرُ مَسَّهُ
وَ لا کانَ مَنّاناً اذا هُوَ انْعَما
معنی بیت: پس نه بسیار شادمان می شد وقتی که خیر به او می رسید و نه زیاد منت می نهاد وقتی که به کسی نعمت می بخشید

س151- به مهلت قوت گیرد و به مدّتْ عُدّت یابد
عدت: ساز و برگ جنگ

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س163- لا یَسْلَمُ الشَّرَفُ الرَّفیعُ مِنْ الاذی
حَتّی یُراقَ عَلی جَوانِبِهِ الدَّمُ
معنی بیت: بزرگواری بلند از گزند سالم نمی ماند مگر آن که بر کناره های آن خون ریخته شود

س165- و به سمع قبول اصغا یابد
سمع قبول: مضاف و مضاف الیه، گوش پذیرش // اصغا: شنیدن

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س167- و مادّتِ حرکت او از گیاه است
مادت: اصل، مایه

س168- چگونه یارد دیدن تذرو چهره باز
یارد: جرات کند // تذرو: قرقاول

س169- و دالّت صحبت و ذِمام معرفت بدان پیوسته
دالت صحبت: حق همنشینی // ذمام: حق، امان مطلق

بخش چهارم باب الاسد و الثّور(3)
س170- انَّ الْمَعارفَ فی اَهْلِ النُّهی ذِمَمُ
معنی: به راستی که آشناییها میان صاحبان خرد عهدها و امان هاست

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س2- و به زرق و مکر و شعوذه دست بکار کند
زرق: دورنگی،دورویی // شعوذه: شعبده بازی، چشم بندی

س4- هرگز این کار را به دیگران نیفگند و جز به ذات خویش تکفل ننماید
به دیگران نیفگند: به دیگران واگذار نمی کند // تکفل: عهده دار شدن

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س6- و چون دمدمه در شیر اثر کرد…
دمدمه: حیله، مکر

س7- از درد او شفا نباشد مگر به قلع
قلع: کندن، از ریشه کندن

س8- و به غثیان و تهوع کشید
غثیان: شوریدن دل

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)

س8- از رنج او خلاص صورت نبندد مگر به قذف
قذف: سنگ انداختن، قی کردن

س11- من کاره شده ام مجاورت گاو را
کاره: اسم فاعل از کره، ناپسند دارنده

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س13- در حال براءت ساحت و نزاهت جانب خویشتن ظاهر گرداند
براءت: بیزاری، پاکی // براءت ساحت: بی گناهی

س15- محل خیار باقی است
خیار: اختیار کردن، برگزیدن // معنی: جای اختیار محفوظ است

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س19- باز آوردن آن تیر بیش دست ندهد
بیش دست ندهد: دیگر ممکن نمی شود

س21- فَظُنَّ بِسائِرِ الاخوانِ شَرّاً
وَ لا تامَنْ عَلی سِرٍّ فُوادا
معنی بیت: بر همه دوستان و یاران گمان بد ببر و بر هیچ رازی هیچ دلی را امین مدار

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س 23- به مکابره در آیند
مکابره: جنگ کردن، معارضه کردن

س24- یا مستعد و متشمر روی بگرداند
متشمر: دامن به کمر زده، آماده، مهیا

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س 31- وَ مِنْ کَرَمِ الاْخلاقِ انْ یَصْبِرَ الْفَتی
عَلی جَفْوَهِ الاخوانِ مِنْ غَیْرِ ذِلّهِ
معنی بیت: و از بزرگی خویهای کریمانه آن است که جوانمرد بر جفای برادران صبر کند بدون این که تن به خواری بدهد

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س 36- یُخْفِی الْعَداوَهَ وَ هی غَیْرُ خَفیّهٍ
نَظَرُ العَدُوِّ بِما اَسَرَّ یَبُوحُ
معنی بیت: پنهان می کند دشمنی را درحالی که آن دشمنی پنهان شدنی نیست، نگاه دشمن آشکار می کند آنچه را که مخفی کرده است

38- و پس و پیش سره می کند، جنگ را می بسیجد
سره کردن: تفتیش کردن، نیکو نگریستن

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س39- بگشاده عنان و در چده دامن
بگشاده عنان: قید حالت است کنایه از اسب را به سرعت تاخته // درچده دامن: قید حالت است، دامن خود را جمع کرده
س 41- و دانست که به دم او آتش فتنه از آن جانب بالا گرفت
دم: نفس، در اینجا فریب و خدعه // آتش فتنه: اضافه تشبیهی

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)

س42- و او را هم بر باد نشاند
بر باد نشاند: تحریک کند، خشمگین گرداند

س43- و از مضمون ضمیر او تنسمی کنم
تنسم: اصل معنی آن نسیم را استنشاق کردن، مجازاً خبر جستن و اطلاع حاصل کردن

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س45- شنزبه ترحیب تمام نمود
ترحیب: به کسی مرحبا گفتن و از برای او فراخی و آسایش خواستن

س49- جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ اِلی یَوْمِ الدّین
معنی: قلم تقدیر با نوشتن بودنیها تا روز قیامت دیگر از نوشتن باز ایستاد و نوک آن که در مرکب فرو رفته بود خشک شد

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س53- و با شرّیر و فتان مخالطت گزیند
شریر: بسیار شر، صفت جانشین موصوف // فتان: فتنه انگیز، صفت جانشین موصوف // مخالطت: معاشرت کردن

س 59- و چاره نمی شناسم از اعلام تو بدانچه تازه شود
تازه شود: حادث شود، اتفاق افتد

س63- وحوش را به گوشت او نیک داشتی خواهم کرد
نیک داشت: نیکویی کردن، در اینجا ضیافت و اطعام

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س64- و تهور و تجبر او می شناختم
تجبر: سرکشی، گردن کشی

س65- و شرط حفاظ و حکم فتوت بر من واجب است
حفاظ: نگاهداری کردن // حمیت: مروت // حکم فتوت: آیین جوانمردی

س72- به دروغ او را بر من آغالیده باشند
آغالیده: کسی را بر ضد کسی دیگر برانگیختن

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س83- هیچ دست آویز و پای جای نماند
دست آویز: وسیله، ابزار کار // پای جای: به معنی جایِ پای

س86- باطل و زور هرگز کم نیاید
زور: دروغ و نادرست

س94- وَ الضِّدُّ یُبْرِزُ حُسْنَهُ الضِّدُّ
نیکویی و حسن ضدی را ضد آن آشکار می سازد

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س99- و شرط تعظیم و توقیر هرچه تمامتر به جای آورده
توقیر: بزرگ داشتن

س106- ممکن است که سکرات سلطنت…او را بر این باعث می باشد
سکرات سلطنت: مستی ناشی از سلطه و قدرت
س108- ناصحان را به وبال سخط ماخوذ
وبال: شدت، عذاب، گناه // ماخوذ: گرفتار

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س111- وَ ما السُّطانُ الّا البَحْرُ عُظْماً
وَ قُرْبُ الْبَحْرِ مَحْذُورُ الْعَواقِبْ
معنی بیت: پادشاه در بزرگی و عظمت مانند دریاست و نزدیک شدن به دریا عواقب ترسناکی دارد

س117- انَّ الحِسانَ مَظِنَّهٌ لِلْحُسَّدِ
معنی: همانا نیکوان مورد تهمت حاسدانند

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س118- وخصم اماثلْ فرومایگان و اراذل باشند
اماثل: نیکوکارتران و برگزیدگان قوم، ج امثل

س121- کَما تَضُرُّ رِیاحُ الْوَرْدِ بِالجُعَلِ
معنی: آن گونه که بوهای خوش گل سرخ به سرگین گردانک زیان می رساند

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س123- حرکات و سکنات او را در لباس دنائت بیرون آرند
سکنات: ج سکنه، سکونها، استقامتها، مقابل حرکات // در لباس دنائت بیرون آرند: به صورت پستی و نانجیبی جلوه می دهند

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س126- تُعَدُّ ذُنُوبی عِنْدَ قَومٍ کَثیرهً
وَ لا ذَنْبَ لی الّا العُلی وَ الفَواضِلُ
معنی بیت: گناهان من نزد گروهی بسیار شمرده می شود و نیست گناهی مرا غیر از بزرگی و نعمت بخشی

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س 128- و مار گرزه را سخره سلّه[گرداند]
مار گرزه: نوعی افعی دارای سمی مهلک // سخره: فرمان بردار // سله: سبد

س129- و احمق غافل را زیرک متیقظ[گرداند]
متیقظ: بیدار شونده از خواب، آگاه

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س129- و شجاع مقتحم را بددل محترز[گرداند]
مقتحم: بی پروا // بددل: ترسنده // محترز: دوری کننده

س131- و فاقه رسیده محتاج را مستظهر متموّل [گرداند]
فاقه: نیازمندی // مستظهر: پشت گرم // متمول: بسیار مال

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س137- مرا در این ورطه افگند
ورطه: هلاکت، جای هلاکت

س138- وَ اَعْلَمُ انّی فائلُ الرَّایِ مُخْطِیٌ
وَ لکِن قَضاءٌ لا اُطیقُ غِلابَهُ
معنی بیت: و می دانم که من سست تدبیر و خطا کننده ام و لکن قضای خداوندی است که نمی توانم بر آن غلبه کنم

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س140- مشغول و مشعوف گردد
مشعوف: شیفته دلباخته

س143- و بر آبی نشیند که از گوش پیل مست دود
دود: بیرون بیاید، جاری شود

س145- بر اومید ریع در شوره ستان تخم پراگند
ریع: افزونی

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س151- یک رویه قصد کسی کنند
یک رویه: یک جهت،هماهنگ

س154- مسکن ایشان نزدیک شارعی عامر
شارع: راه راست، بزرگراه // عامر: معمور، آبادان

س172- شیر پرسید که: هیچ به دست شد؟
هیچ به دست شد؟: چیزی به دست آمد؟

بخش پنجم باب الاسد و الثّور(4)
س181- از مشقت فاقه و مخافت بوار مُسَلّم ماند
فاقه: نیازمندی، فقر // مخافت: ترسیدن // بوار: نیست شدن، هلاک گشتن // مسلم: به سلامت داشته، محفوظ

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س1- آخر رام شد و به دست آمد
به دست آمد: تسلیم شد

س3- ما در سایه دولت و سامه حشمت این ملک
سامه: پناهگاه، مامن

س7- شکر ایادی او باز رانیم
ایادی: ج ایدی و آن خود جمع ید است، دستها، نعمتها

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س11- بیچاره را به دمدمه در کوزه فقاع کردند
دمدمه: حیله، مکر // فقاع: شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند // در کوزه فقاع کردن: کنایه است از فریب دادن، در تنگنا گذاشتن

س14- از گوشت من سدّ رمقی حاصل تواند بود، مرا بشکند
سدّ رمق: بقیه جان، تاب و توان // بشکند: شکار کند

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س16- گوشت تو بوی ناک و زیان کار است
بوی ناک: بد بو، متعفّن
س17- گوشت تو خُناق آرد
خُناق: دیفتری

س22- مکر اصحاب اغراض، خاصّه که مطابقت نمایند، بی اثر نباشد
مطابقت نمایند: متحد شوند

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س25- از برای حفظ مال و توقّی نفس
توقی نفس: حفظ و نگهداری خویش

س26- مَنْ قُتِلَ دُونَ مالِهِ فَهُوَ شَهیدٌ وَ مَنْ قُتِلَ دُونَ نَفْسِهِ فَهُوَ شَهیدٌ
معنی: هر کس که کشته شود از برای مال خود شهید است و هر که کشته شود از برای تن خود شهید است.

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س33- دفع مناقشات به مجاملت اولی تر شناسند
مناقشات: ج مناقشت، مجادله، ستیزه // مجاملت: خوشرفتاری، چرب زبانی // اولی تر: شایسته تر

س35- و استیلا و اقتحام و تسلط و اقدام شیر مقرّر است
اقتحام: خود را به خطر انداختن، بی باکی // اقدام: دست به کار شدن، دلیری // مقرّر: ثابت، مسلم

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س46- بدو آن رسد که به باخه رسید
باخه: لاک پشت، سنگ پشت

س53- لَوْلا الدُّمُوعُ وَ فَیْضُهُنَّ لَاَحْرَقَتْ
اَرْضَ الوَداعِ حَرارَهُ الاکبادِ
معنی بیت: اگر ریزش اشکها نبود، گرمی و سوزش دل خداحافظی کنندگان سرزمین وداع را می سوزانید

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س62- و من هم می پذیرم که دم طرقم و دل در سنگ شکنم
دم طرقم: سکوت کنم // دل در سنگ شکنم:خاموشی پیشه کنم

س71- چون طبع اجل صفرا تیز کرد
صفرا: مونث اصفر، زرد رنگ، زرداب، یکی از اخلاط چهارگانه // صفرا تیز کرد:خشمگین و عصبانی شد

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س74- انَّ المَنایا لا تَطیشُ سِهامُها
معنی: براستی که تیرهای مرگ به خطا نمی رود

س76- لکن مترس و جای نگاه دار
جای نگاه داشتن: کنایه از نترسیدن

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س79- تو به نادانی بچگان باد دادی
باد دادی: نیست و نابود کردی

88- اگر در این اقدام جدّ ننماید بیش شاه مرغان نتواند بود
بیش: دیگر

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س89- عزیمت بر کین توختن مصمم گردانیدند
کین توختن: کینه خواهی، انتقام

س98- وَ انَّی لَمَیْمُونُ النَّقیبهِ مُنْجِحٌ
وَ انْ کانَ مَطْلُوبی سَنَا الشَّمسِ فِی الْبُعْدِ
معنی بیت: و همانا من مبارک نفس حاجت روا شده ام اگر چه خواسته من به بلندی خورشید باشد در دوری و فاصله

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س100- وَ اُدْرِکُ سُولی حینَ اَرْکَبُ عَزْمَتی
وَ لَوْ انَّهُ فی جَبْهَهِ الاَسَدِ الوَرْدِ
معنی بیت: و درمی یابم حاجت خویش را زمانی که سوار شوم بر تصمیم خود اگرچه آن در پیشانی شیر سرخ باشد

س106- چون شیر تشمّر او مشاهدت کرد
تشمّر: دامن به کمر زدن، آماده شدن

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س117- برهان حُمق و غَباوت بنموده باشد
حُمق: احقی نادانی // غَباوت: ابلهی، سفاهت

س118- و حجت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده
سیر گواه کرده: به طور کامل به اثبات رسانیده، سیر قید است برای گواه کرده

س122- و فصاحت و چرب سخنی دست نگیرد
دست دادن: حاصل شدن، میسر گشتن

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س130- قالوا و مافَعَلُوا وَ اَیْنَ هُمُ
مِنْ مَعْشَرٍ فَعَلُوا وَ ما قالُوا
معنی بیت: گفتند و نکردند، لاف زدند ولی دست به عمل نزدند و کجایند آن گروه که کردند و نگفتند

س132- در قولِ بی عمل و منظر بی مخبر
مَنْظَر: محل نظر، جای نگریستن، ظاهر // مَخْبَر: درون هر چیز، باطن شخص

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س142- به درشت خویی و فَظاظت
فظاظت: درشت خویی، تند خویی

س146- وَ داءُ النُّوکِ لَیْسَ لَهُ دَواءُ
معنی: کودنی و حماقت را دارویی نیست // میان دو کلمه داء و دواء جناس زاید وجود دارد

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س150- باد شمال عنان گشاده و رکاب گران کرده
عنان گشاده: عنان به اسب سپرده، تازان // رکاب گران کرده:تند رانده، به شتاب رانده

س151- ناگاه یراعه ای دیدند
یراعه: کرم شب تاب
س161- تَرَکْتَ الرَّایَ بالرَّیِّ
معنی: رای راست را در شهر ری به جا گذاشتی

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س162- لختی پشت دست خایی و روی سینه خراشی
پشت دست خاییدن: اظهار ندامت کردن

س162- چنانکه آن زیرکِ شریکِ مُغَفَّل کرد
مغفل:غافل، ساده دل

بخش ششم باب الاسد و الثّور(5)
س168- و نقدی سره برداشتند
سره: بی عیب، بی نقص، بنا به نوشته مرحوم مینوی شاید مراد از نقدی سره در اینجا پول کافی و مبلغی قابل ملاحظه باشد

س172- بیا تا از آن دفینه چیزی برگیریم
دفینه: گنجینه، جمع آن دفاین

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س10- بسا حیلتا که بر محتال وبال گردد
بسا حیلتا: بسیار حیله هاست // محتال: حیله کننده

س15- موضع خوش و بقعت نزه است
بقعت: جای، مقام // نزه: پاک و پاکیزه، خوش و خرم، پر گیاه و دور از مردم

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س15- صحن آن مرصّع به زمرد و مینا و مکلّل به بُسَّد و کهربا
مرصع: گوهر نشان // زمرد: از سنگ هاس قیمتی به رنگ سبز // مینا: آبگینه الوان که در مرصع کاریها به کار برند، نوعی از گلهای زینتی // بسد: مرجان // کهربا: کاه ربا، بیجاده

س18- شبه وی ناسپرده پای دبور
ناسپرده: طی نکرده // دبور: بادی که از مغرب وزد

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س38- و شرایط تعریک و تعزیر در باب وی تقدیم افتاده
تعریک: گوشمالی // تعزیر: ادب فرمودن، گوشمال دادن // تقدیم افتادن: عملی شدن

س43- ما لِلرِّجالِ وَ لِلْکیادِ؟ وَ اِنَّما
یَعْتَدُّهُ النِّسْوانُ مِنْ عاداتِها
معنی بیت: چه کار مردان را با مکرها و حیله ها همانا آن را زنان از عادت خویش می شمارند

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س65- و حقوق انعام او ترا در آن زاجر نیامد
زاجر: منع کننده، باز دارنده

س73- آهن در پیغوله خانه بنهاده بودم
پیغوله = بیغوله: گوشه ای در خانه، ویرانه

س92- و اگر بر پارگین گذرد بوی آن حکایت کند
پارگین: گودال و چاهی که آبهای ناپاک و کثیف در آن جمع گردد

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س93- و اثر آن در مسامع مستبدان ناخوش
مسامع: ج مِسْمَع و مِسْمَعَه، گوشها

س95- و فَوْرَتِ خشم تسکینی یافت
فورت: شدت، جوشش

س99- و توجّع و تحسّر سود نخواهد داشت
توجع: نالیدن از درد، اندوه خوردن

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س100- فَانْ اَبْکِ لا اشفِی الْغَلیلَ وَ اِنْ اَدَعْ
اَدَعْ حُرْقَهً فی الْقَلبِ ذاتَ تَلَهُّبِ
معنی بیت: پس اگر گریه کنم شفا نمی دهم سوزش اندرون خود را و اگر ترک کنم گریستن را به جا نهاده ام سوزش را در قلب خود چنان سوزشی که زبانه کشنده و مشتعل است

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س109- فَتیً کانَ فیهِ ما یَسُرُّ صَدیقَهُ
علی انَّ فیهِ ما یَسُوءُ الاَعادِیا
معنی بیت: جوانی که در وی بود آنچه شاد کند دوست را با این که در او بود آنچه غمگین و ناراحت کند دشمنان را

س113- به امثال آن مطرّز گردد
مطرز: مزین، آراسته

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س113- و در خرد نخورد بر کسی بخشودن
در خرد نخورد: شایسته و سزاوار خردمندی نیست

س117- چنانکه داروهای زُفت ناخوش برای …
زفت: تند، بدمزه

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س122- و زُور و افترا و زرق و افتعال او شیر را معلوم گشت
زور: دروغ، باطل // زرق: نفاق، تزویر // افتعال: بهتان زدن به کسی

س125- مَنْ یَزْرَعِ الشَّوکَ لایَحْصُدْ بِهِ عِنَبا
کسی که خار بکارد از آن انگور برداشت نمی کند

بخش هفتم باب الاسد و الثّور(6)
س129- وَ البَغْیُ یَصْرَعُ اَهْلَهُ
وَ الظُّلمُ مَرْتَعُهُ وَخیمُ
معنی بیت: ستم بر زمین می زند اهل خود را و ظلم چراگاهش ناگوار است


تعداد صفحات : 166 | فرمت فایل : پاورپوینت قابل ویرایش

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود