تارا فایل

نقدمکاتب اخلاقی اکزیستانسیالیسم وماکیاولیسم


نقدمکاتب اخلاقی اکزیستانسیالیسم وماکیاولیسم :
شاید با انتخاب این عنوان در تیتر مقاله، برخى از خوانندگان تعجب کنند که قرن‏بیستم که همراه با پیشرفت علم و تکنیک و فضانوردى است، چگونه مى‏شود فرض بیمارى‏اندیشه را بر جمعى از دانشمندان معروف جهان غرب در قرن اخیر نسبت داد؟
ولکن با کمال تاسف باید اعتراف کرد که در کنار پیشرفت وسیع علم و تکنیک‏که دلیل سلامت فکر و اندیشه صحیح و پویا مى‏باشد افکار انحرافى نیز موجود است.ما در این مقاله به تحلیل و بررسى برخى از آنها مى‏پردازیم:
مفهوم اخلاق در فلسفه اگزیستانسیالیسم :
از جمله مکاتب انحرافى، مکتب‏"اگزیستانسیالیسم‏" است. پیروان این مکتب در زمینه سیستم اخلاقى به یک سلسله‏عقائد خاصى معتقدند که خالى از اعجاب نیست که مجموعه‏اى از این عقائد، اصول ومبانى فلسفه اگزیستانسیالیسم را تشکیل مى‏دهد.
اینان مفاهیم و معانى مقدسى را که پایه اخلاق فردى و انسانى را تشکیل مى‏دهد،قبول ندارند اینان این‏گونه مفاهیم و معانى مقدس را موهوم و بى‏ارزش مى‏دانند وتنها به اصولى از اخلاق قائلند که در شعاع و حدود قانون باشد. از "راسل‏" که‏یکى از بزرگان مکتب اگزیستانسیالیسم است، سوال مى‏کنند که آیا خود را به کدام یک‏از سیستمهاى اخلاقى مقید میداند؟ در پاسخ مى‏گوید: روش اخلاقى من ایجاد هم‏آهنگى‏بین منافع بوده، خصوصى مى‏باشد (۱) .
چنانکه خوانندگان ملاحظه مى‏کنند، راسل که از دانشمندان معروف اروپائى است،اخلاق را به معنا و موقعیت قانون تلقى کرده و تنها مربوط به زندگى اجتماعى وحقوق افراد و جوامع انسانى مى‏داند و اخلاق فردى را نفى مى‏نماید به نظر او انسان‏در ارتکاب امورى که ضررى و صدمه‏اى به دیگران نمى‏رساند، آزاد است و لزومى نداردکه از آنها خوددارى کند، مثلا لزومى ندارد که زنان عفت‏به خرج دهد و از معاشقه‏با غیر همسران خود در صورتى که تولید مثل نکنند خوددارى نمایند؟!! (۲) .
از اینرو "راسل‏" براساس آزادى انسان در امور مربوط به خود اظهار مى‏دارد که‏مریض حق دارد به مرگ خود رضایت دهد!! و در غیر این صورت بر پزشک نیز روا است که‏او را بمیراند و راحت‏سازد!! مجله "عالم فکر" در نخستین شماره خود مقاله مفصلى در مورد فلسفه اگزیستانسیالیسم تحت عنوان "بیمارى اندیشه در قرن بیستم‏" درج کرده در این مقاله از قول "آلبرکامو" از دانشمندان بزرگ اگزیستانسیالیسم مینویسد:
"زندگى مفهومى ندارد و شایسته بسرآوردن نیست‏بنابراین خودکشى امرى طبیعى،عاقلانه و پذیرفتنى است‏" (۳) .
پس مبناى این مکتب بر این است که براى انسان همه‏چیز آزاد است و به این ترتیب‏تماامى ارزشها را خواه آسمانى و غیر آن را زیر پا مى‏گذارند و جز آزادى فرد هیچ‏چیز در آن مفهوم ندرد! این مساله خود راهنمائى روشن براى تبیین و توضیح اساس‏فلسفه اگزیستانسیالیسم و مفهوم اخلاق در این فلسفه مى‏باشد لذا از دانشمندان بزرگ‏غربى از قبیل "هایدگر"، "سارتر"، "آلبرکامو"، "سیموندوابواره‏" و… ضمن کلامى مى‏گویند:
"اندیشه اگزیستانسیالیسم نقطه اتکایش الحاد و آزادى از قید دین و اخلاق‏است‏".

چند سوال از معتقدین و بانیان این مکتب :
سوال اول این که هدف از آزادى چیست؟آیا هدف از آزادى این است که انسان قادر باشد با اجراى آنچه که براى خود ودیگران بهتر مى‏داند و در این راه مانند یک موجود مستقل و عاقل، قبول مسوولیت‏نماید؟ یا این که هدف از آزادى رهائى بى‏قید و شرط انسان به همراه تمام هوسها وبى‏خردیهایش براى فساد و بدکارى، خیانت و حیله است؟ در حقیقت زیر پوشش آزادى‏تمام مفاسد و زشتى‏هار را مرتکب شود آیا تامین این هدف همان هرج و مرج و لاقیدى‏مطلق نیست؟ در این صورت فرق انسانها با وحشیان جنگلها کدام است؟
از "سارتر" سوال مى‏شود که خیر انسانیت در چیست؟ در پاسخ آن مى‏گوید: آن،چیزى است که انسان تشخیص مى‏دهد پس وقتى به عنوان مثال تشخیص مى‏دهد که خیرانسانیت در پیوستن به آئین کاتولیک یا به عکس است این تشخیص براى اگزیستانسیالیسم منطقى صحیح و قابل قبول است.
از این کلام ایشان معلوم مى‏شود که هیچ حق و عدالت و خیرى جز آنچه فرد انسان‏مى‏بیند و مى‏خواهد وجود ندارد، حال اگر فردى خیرى را طلب کند و بخواهد همان صحیح‏بوده و درست است و میزان تشخیص هم چیزى جز دوست داشتن و یا دوست نداشتن‏هاى فردى‏نیست. حال اگر یک فرد خیرى را که دیروز خوب مى‏دانست امروز بد بداند، در این‏صورت مفاهیم صالح و فاسد و صحیح و غلط جاى ثابتى اصلا پیدا نمى‏کند و مقیاس ومعیار، اراده فردى است نه چیز دیگرى حتى اگر اراده مزبور بدون عقل و علم اعمال‏شده باشد آیا این جز افراط و انکار حقائق واقعى چیز دیگرى هست؟
آرى، از این مکتب این عقیده را مى‏پسندیم که انسان مالک چیزى جز سعى حاصل ودسترنج‏خود نیست. (سوره نجم، آیه ۳۹): (لیس للانسان الا ما سعى): یعنى براى‏بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست. و نیز مطابق دیدگاه اسلام تقلید کورکورانه از غیررا غیر عقلانى و امر زشتى مى‏دانیم و نیز این عقیده را نیز مى‏پذیریم که در انتخاب‏هرگونه مذهب و مرام و آئین در اسلام هیچ‏گونه اجبارى و اکراهى وجود ندارد و راه‏رشد از راه ستم و تجاوزگرى آشکار و جدا است. (قرآن کریم در سوره بقره، آیه: ۲۵۶(لا اکراه فى الدین قد تبین االرشد من الغى) یعنى انتخاب دین آسمانى اجبارى واکراهى نبوده و خداوند راه ضلال را از راه رشد و هدایت واضح و آشکار نموده است.
و باز در قرآن کریم، سوره کهف، آیه ۲۹ مى‏فرماید: (فمن شاء فلیومن و من شاءفلیکفر)یعنى: کسى که بخواهد ایمان بیاورد و کسى که بخواهد کفر ورزد.، ولى باوجود این اسلام در قبال هرج و مرج و افراطى‏گرى و بى‏اعتنائى به خیر و حق و نیز درمقابل رهائى مطلق و بیقید و شرط انسان در هوسهایش که بدون شک در روى زمین شر وفساد برپا مى‏کند و هم‏چنین در قبال بى‏مسوولیتى و عدم تعهد، قاطعانه و دقیق‏موضع‏گیرى مى‏کند.
در قرآن کریم در سوره قیامت آیه ۳۶ مى‏فرماید: (ایحسب الانسان ان یترک سدى…
): آیا انسان مى‏پندارد که بى‏قید و رها و فارغ از مسوولیت او را وانهاده‏ایم؟.
مسلما چنین نیست زیرا اولا انسان در قیامت در گرو عمل و کار خویش است و ثانیابراى انسانها نگهبان و مراقبى گمارده شده که غفلت‏بر او راه نمى‏یابد پس انسان‏آزاد مطلق نیست.
ثالثا: هرکسى بناگزیر در مورد اعمالش پاداش یا مجازات خواهد شد. پس اینگونه‏نیست که هرچه را که دلش بخواهد عمل کند و نتیجه کار و پاداش عمل خویش را در نظربگیرد.
بطلان عقیده ماکیاولى‏ایسم :
از مطالب گذشته مى‏توان به بطلان عقائد مکتب دیگرى به‏نام "ماکیاولى‏ایسم‏" نیز پى برد. پیروان این مکتب آزادى انسان را تا آنجاتوسعه دادند که جایز دانسته‏اند که انسان زندگى خود را بر پایه رذائل اخلاقى قراردهد در صورتى که این رذائل اخلاقى براى زندگى فردى و اجتماعى انسان مفید باشد.
یکى از طرفداران و از بانیان این مکتب دانشمندى به نام ماکیاولى ایتالیائى‏متوفاى ۱۵۲۷ میلادى است وى در کتابى بنام "پرنس‏" که آن را براى امیر فلورانس‏نگاشته و در آن اصولى را که براى رئیس در سیاست و حکومت‏باید داشته باشد، تشریح‏مى‏نماید او میگوید:
خیلى از فضائل رعایت آنها موجب خرابى مملکت و برعکس بسیارى از رذائل وجوددارد که موجب رفاه مردم و آبادى و پیشرفت مى‏باشد مثل قساوت و بى‏رحمى و سنگدلى،شاه باید قسى‏القلب و بى‏رحم باشد تا بتواند اطاعت مردم و وحدت ارتش را حفظنماید! او مى‏گوید: به تجربه ثابت‏شده پادشاهانى که مقید به حفظ پیمان خودنبودند، به اعمال بزرگى نایل شدند و بر آنهائى که وفا به عهد داشتند، فائق‏آمدند.
باز مى‏گوید: شاه باید به دیندارى و تقوا فضائل اخلاقى و انسان‏دوستى و اخلاص درعمل تظاهر کند ولى نباید به آن پاى‏بند باشد! مکتب نیچه‏ایسم و بطلان آن بازمى‏توان مکتب دیگرى که با دو مکتب قبلى رابطه مبنائى داشته و مشابهتى قوى بین‏آنها وجود دارد، در اینجا اشاره نمود و آن مکتب بنام مکتب "نیچه‏ایسم‏" معروف‏است.
طرفداران این مکتب معتقدند که انسان طبعا خودپرست‏بوده، میل دارد با قدرت وتوانى بیشتر زندگى کند و لازم است انسان در رفتار و کردار خود تنها به خودبیندیشد و سعى کند بیشتر زندگى کند و به امور دیگران توجهى ننماید.
در نظر پیروان این مکتب اساسا عدالت و احسان و… تعالیمى بر خلاف طبیعت انسان‏بوده اصولا خطرناک هستند چه آن که انسان را به ضعف و ناتوانى و در نتیجه نابودى‏مى‏کشاند.
یکى از طرفداران و مروجین این مکتب دانشمندى به نام "فریدریش ویلهلم نیچه‏آلمانى‏" متوفاى سال ۱۹۰۰ میلادى است او میگوید: بحث این که زندگانى دنیا خوب‏است‏یا بد و حقیقت آن چیست؟ امرى بیهوده است کسى نمى‏تواند آن را دریابد، بعضى‏مى‏گویند بهتر آن بود که به دنیا نمى‏آمدیم شاید چنین نباشد نمیدانم اما میدانم‏که خوب یا بد به دنیا آمده‏ام و باید از دنیا بهره ببرم و هرچه بیشتر بهتر. وآنچه براى حصول این مقصود مساعد است، خوب است گرچه قساوت و بى‏رحمى باشد و آنچه‏مخالف و مزاحم این غرض است، بد است گرچه راستى و قهرمانى و فضیلت و تقوا باشد!
او میگوید: انسان فکر خدا و زندگى اخروى را باید کنار گذارد که از آن ضعف و عجزبرآمده است، انسان باید در فکر زندگى دنیا باشد و به خود اعتماد کند. این آغاز،رهائى از بند است! دیگر آن که باید رافت و رقت قلب را دور انداخت، رافت ازعجز است و فروتنى از فرومایگى (۴) .
خوانندگان چنان که ملاحظه مى‏کنند، انسانهائى پیدا مى‏شوند که نه تنها فضیلت وکمال و صداقت و رافت و احسان و نیکى و سایر ملکات نفسانى را منکر مى‏شوند، بلکه‏زندگى را منحصر به زندگى دنیاى مادى محصور و محدود مى‏دانند راستى این نوع تفکراز آثار و علائم کوتاهى فکر و محدودیت عقل و فکر شما نمى‏رود؟! آیا با این نوع‏اندیشه انسان از مقام والاى قدس به مرحله حیوانیت صرف یعنى موجوداتى که نه عقل‏دارند و نه فکر و تنها در صدد خوردن و آشامیدن و درنتیجه مردن تنزل پیدانمى‏کنند؟!! هیپیسیم یکى دیگر از مکتبهاى ضداخلاقى که امروز در قشر وسیعى ازملتهاى دنیا نفوذ دارد "هیپیسم‏" است که پیروان این مکتب خود را طرفدار صلح ومحبت مى‏دانند و پیرو عیسى و بودا معرفى مى‏کنند ولى در عمل جز مسائل سکس و شورش‏و تجاوز چیزى از آنان دیده نمى‏شود و حتى به خاطر نفع شخصى از ظلم به سایرهیپى‏ها فروگذار نمى‏کنند.
اینان کار و زندگى مرفه و وضع مدرن را بیهوده دانسته از آن اجتناب مى‏کنند وحتى حاضر نیستند موى سر خود را کوتاه و تمیز کنند و لباس مرتب و پاکیزه بپوشنداین اعمال براساس عقیده آنها که معتقدند باید زندگى طبیعى داشت و از ساخته‏هاى‏تمدن دورى نمود سرچشمه مى‏گیرد مثلا باید موى سر خود را کوتاه نکرد زیرا این یک‏حالت طبیعى و مو خود بخود بلند مى‏شود.
در تحلیل و بررسى این مکتب باید گفت که اساس اعمال هیپى‏ها را باید در ایده وفکر "نئواگزیستانسیالیست‏ها" جستجو کرد زیرا اینان جهان را بى‏هدف و بى‏نقشه وسراسر بیدادگرى و رنج مى‏دانند و در امور دنیوى پیرو مکتب "انتیس تن‏" و"دپوژن‏" مى‏باشند و زندگى را به بیکارى و بیعارى و ولگردى مى‏گذرانند و دراعمال غرائز و کامجوئیها شاگرد مکتب "اریستیپ‏" و "فروید" هستند پس این مکتب‏نیز مثل مکتبهاى سابق بر پایه و اساس بى‏هدفى قرار گرفته و مریدان و معتقدان به ‏این مکتب را به تنبلى و هرج و مرج و بى ‏قیدى مطلق فرا مى‏خوانند

7


تعداد صفحات : حجم فایل:42 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود