تارا فایل

مقاله بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی



تجلی قرآنی در اشعار عارفانه ایرانی

تهیه کننده:

حکیم ابوالمجد، مجدود بن آدم سنایی غزنوی از عارفان و شاعرانی است که علاوه بر مهارت بالا در شعر و شاعری؛ با قرآن و حدیث و معارف دینی نیز، هم آشنایی بسیاری داشت و هم ایمان و اعتقادی استوار. از این روی نشانه های بسیاری از تجلّی قرآن، حدیث و معارف دینی به زبانی شیوا و ساختاری هنری، در سروده های او دیده می شود.
اینک نمونه هایی از اثر پذیرهای قرآنی او:
غفلت خوش همی نمایاند
مهر جاه و زر و زن و فرزند
کی بود کاین نقاب بردارند تا بدانی تو طعم زهر از قند
دیوان، ص 154
ابیات، گویای این نکته قرآنی هستند که: مهر جاه، زن، زر، فرزند و دیگر دل بستگی های دنیایی، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمی می زند و او را از هدف اصلی زندگی بی خبر می سازد و پس از مرگ است که این نقاب را از چهره و چشم او بر می دارند و تازه می فهمد که در چه غفلت و خسارتی بوده است.
این نکته، آشکار را در آیه شریفه ذیل آمده است:
"لَقَد کُنتَ فی غَفلَهً مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاوَکَ فَبَصَرُکَ الیومَ حَدید؛ [به او خطاب می شود:] تو از این صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیز بین است."(سوره ق، آیه 22)
طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم حسـد و کبر و حفد به پیوند
هـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و دربند
همین که در دست تو است قفل امروز در هر هفت محکم اندر بند
دیوان، ص 153
در این ابیات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و کبر؛ هفت در دوزخ شمرده شده اند که در وجود آدمی جای گرفته اند و باز کردن آن درها و وارد شدن بدان ها سر انجام، آدمی را به دوزخ می کشاند و راه رهایی از دوزخ قیامت، بستن و قفل زدن به این درها در همین دنیاست.
هفت در داشتن دوزخ، نکته ای است که در آیه شریفه ذیل آمده است:
"وَ اِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم اَجمَعینَ . لَها سَبعَهُ اَبوابً لِکُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا که دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. هفت در دارد و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شده اند." (سوره حجر، آیات43و44)
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پید
دیوان، ص 56
بیت بالا بیانگر این واقعیت است که چون انصاف و راستی در کار نباشد، طبیعت و فطرت آدمی دگرگون می شود و کار خود را به درستی انجام نمی دهد، ولی هنگامی که اخلاص و انصاف در کار باشد، دیو (شیطان، نفس) کار خویش را از دست می دهد و وسوسه های او در مخلَصان نمی گیرد (اثر نمی کند.)
این نکته دوم (بی تاثیری وسوسه های نفسانی و شیطانی در مخلَصان) برگرفته از آیه کریمه زیر است. آیه ای که بیانگر پاسخ انتقام جویانه و کینه توزانه ابلیس به خداوند است، آن گاه که به گناه سجده نکردن بر آدم، از درگاه الهی رانده شد:
"لاَغوینَّهُم اَجمَعینَ . الاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ؛ همانا که همه آدمی زادگان را گمراه و گرفتار می کنم، جز بندگان مخلَص تورا." (سوره حجر، آیات 39و40)
گفتنی است که از این آیه به آیات دیگری می رسیم که عبارتند از:
"انَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان…؛ ای ابلیس! تو بر بندگان من سلطه و نفوذی نداری…." (سوره حجر، آیه 42)
"اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطان عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یتَوَکَّلُون؛ همانا که ابلیس را سلطه و نفوذی نیست بر آنان که ایمان آوردند و به خدای خویش توکّل نمودند." (سوره نحل، آیه 99)
آشکارا بر می آید که پاره ای از بندگان از راه ایمان، ارادت، عبادت و طاعت خویش و نیز با لطف، کرامت و عنایت او، به چنان پایگاهی از قدرت روحی و توان معنوی می رسند که از وسوسه های نفسانی و شیطانی ایمن و آسوده می مانند و راهی برای نفوذ آن ها باز نمی گذارند. این نکته در سخنی از پیامبر(ص) نیز آمده است که فرمود: هر یک از شما شیطانی دارید و چون پرسیدند: و شما نیز یا رسول اللّه؟ فرمود: آری، ولی من به یاری خداوند آن را تسلیم، فرمانبر، رام و آرام ساخته ام.
"و لکنّ اللّه اعاننی فَاَسلَم"؛ "انّ شیطانی اسلم علی یدی"
(احادیث مثنوی، ص 148)
این نکته را مولانا نیز چنین گزارش کرده است:
نفس ماده کی است تا ما تیغ خود بروی زنیم زخم بر دستم زنیم و زخم از رستم خوریم
کلیات شمس، 3/289
رَستـم از این نفـس و هوا مرده بلازنده بل
مرده و زنده و طنم نیست بجز عشق خدا
همان، 1/31
در این باره سخن عین القضاه نیز خواندنی است:
"اغلب آدمیان مسخّر تقدیرند به واسطه هوا و شهوات عاجل (زود گذر) و این سلاح شیطان است. پس این قوم، همه در اقطاع (تصرف) ابلیس اند که "فَبِعِزَّتکَ لَاُغوِینَّهُم اَجمَعینَ" الاّ بعضی که هوا و شهوت در ایشان مقهور و مغلوب شده است به حبّ خدا و رسول (ص) و طلب این؛ پس این قوم، سلاح شیاطین در درون ندارند و ایشان از اقطاع شیاطین نیستند که "اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ"
نامه های عین القضاه 2/345
چون دو گیتی دو نعل پای تو شد بر سر کوی هر دو را بگذار
دیوان، ص 201
بیت بالا که بیانگر بیرون کردن دوستی دو دنیا است از دل، همچون بیرون کردن دو کفش از پا؛ الهام گرفته است از آیه
"…فَخلَع نَعلَیکَ انَّکَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوی؛ …کفش هایت را بیرون آر، تو در وادی مقدّس طوی هستی." (سوره طه، آیه 12)
و تفسیر و تاویل عارفانه دو کفش، به دو دنیا؛ تاویلی است که در نوشتارهای عارفانه، رواج بسیار دارد. برای نمونه در کشف الاسرار (ج6، ص 113) می خوانیم:
"فاخلع نعلیک ای مزّغ قلبک عن حدیث الدارین و تجرّد للحقّ بنعت الانفراد، ای موسی! کفش هایت را در آر، (دلت را از دوستی دو دنیا تهی ساز و خویش را تنها برای خدا نگه دار و از هر چه جز اوست جدا شو.) یگانه را یگانه باش و از دو گیتی بیزار شو تا نسیم انس از صحرای لم یزل (الهی) دمیدن گیرد."
این تاویل عارفانه در روایتی از حضرت مهدی (عج) نیز چنین آمده است:
"انّ موسی ناجی ربّه بالواد المقدّس. فقال: یا ربّ! انّی اخلصتُ لک المحبّه منّی و غسلت قلبی ممّن سواک. [و کان شدید الحبّ لاهله] فقال اللّه تبارک و تعالی: اخلَع نعلیک (ای انزع حبّ اهلک من قلبک ان کانت محبّتک لی خالصه و قلبُک من المیل الی من سوای مغسولهً)؛ موسی در وادی مقدس طور با خدا نیایش کرد و گفت: پرودگارا! من دوستی خویش را تنها برای تو نهاده ام و دلم را از جز تو پاک شسته ام، [و او خانواده خود را بسیار دوست می داشت.] خدا به او فرمود: کفش هایت را در آر. (یعنی اگر دوستی ات تنها برای من است و دلت از دوستی جز من پاک و شسته است، دیگران را از دلت بیرون کن.) (میزان الحکمه، 2/213)
بررسی ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی مورد توجه همه ی تاریخ نگاران ادبیات فارسی بوده است. اما در میان کتاب های نوشته شده با دو تعبیر متفاوت رو به رو می شویم. گروهی از این بحث با عنوان "تجلی عرفان در ادبیات فارسی" یاد می کنند و گروهی با عبارت "ورود شعر به ادبیات عرفانی". گرچه این دو عنوان در نگاه نخست شبیه به یکدیگرند. اما برای دقیق تر شدن بحث باید تامّل بیشتری صورت گیرد.
ما در ادامه به "تجلی شعر عرفانی در ادبیات فارسی" می پردازیم و به اشعار عاشقانه و غنایی که توسط شاعران غیر عارف سروده می شده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهی عرفا به منظور خاصی آن ها را زمزمه می کردند توجهی نمی کنیم؛ گرچه شعرای صوفی به پشتوانه ی همین اشعار غنایی و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرایند. چون اشعار صوفیانه ی فارسی که از قرن پنجم به بعد، ابتدا در خراسان و سپس در مناطق دیگر، به تدریج در زبان فارسی پدید آمد از لحاظ صورت یا قالب تفاوتی با اشعار قبلی این زبان نداشت.
پیدایش شعر صوفیانه در زبان فارسی بی شک یکی از مهم ترین حوادثی است که در تاریخ این زبان رخ داده است که متاسفانه هیچ کس به طور جداگانه به آن نپرداخته است؛ حادثه ای که زبان عامیانه مردم را به زبانی عمیق تبدیل کرد. پیش از این حادثه زبان علمی ایران زبان عربی بوده است و دانشمندان کوتاه ترین متن ها را هم به عربی می نگاشتند. ابوریحان بیرونی درباره ی زبان فارسی می گوید: "جز به کار بازگفتن داستان های خسروان و قصه های شبانه نیاید". این اظهار نظر که قطعاً قبل از ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی است نشان می دهد که هیچ کدام از دانشمندان، زبان فارسی را زبان فاخر علمی به حساب نمی آوردند. ورود تجلی قرآن به فارسی تقریباً از اوایل قرن پنجم آغاز گردیده و موجب دمیدن روح تازه ای در کالبد شعر فارسی گشته و از برکت آن دامنه معنا در این زبان به تدریج گسترش یافته است تا آن جا که زبان فارسی حامل معانی عمیق عرفانی و ما بعد الطبیعی شد و از این راه به یک زبان مقدس و عمیق تبدیل شد.
بسیاری معتقدندکه تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست. برخی دیگر بر این باورند که ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی همزمان صدور فهلویات است و چارگانه های باباطاهر را اولین تجلی قرآن می دانند. عده ای می گویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریه ی دیگری که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیان گذار شعر عرفانی می داند.
واضح است که در این نوشته اشعار صوفیانه فارسی مورد نظر ماست و نه اشعار عربی نظیر اشعار حلاج و…
باباطاهر
گرچه تاریخ حیات و مرگ باباطاهر مشخص نیست. اما به یقین باباطاهر بر دیگران مقدم بوده است. یان ریپکا او را یکی از گزینه های جدی، مبدع شعر عارفانه می داند. چون رباعی را نخستین قالب شعری می دانند که عرفا برای بیان اندیشه ها و تجربه های شان به کار گرفته اند(5) و باباطاهر به عنوان یکی از نامدارترین رباعی سرایان ایران پیش قراول این سبک شعر عرفانی بوده است اما چون از اشعار باباطاهر نسخه ی موثق و معتبری در دست نیست. در این باب نمی توان از روی یقین او را مبدع شعر عرفانی دانست. از طرف دیگر در کتب مهم صوفیه مانند تذکره الاولیاء و نفحات الانس ـ ذکری از باباطاهر در میان نیست و او را به عنوان عارف نمی شناسند بلکه او را به عنوان درویشی شوریده حال معرفی می کنند. نام باباهر بعد از عین القضات و به سبب تاثیر او، در ادب شفاهی به تدریج منتشر شد.
ابوسعید ابوالخیر
ابوسعدی ابوالخیر یکی از عارفان برزگ نیمه اول قرن پنجم است که کلمه "سماع" همنشین نام اوست. بدون شک مجالسی سماعی که در محضر ابوسعید ابوالخیر برگزار می شده است بدون شعر معنایی نداشته و شعر عرفانی از لوازم ضروری مجالس صوفیه بوده است. تاریخ ورود شعر عارفانه را باید با تاریخ آغاز سماع یکی دانست(7). احتیاج به شعر عارفانه، ابوسعید را مجبور به سرودن رباعیاتی کرده است که شروع شعر عارفانه است. ریپکا معتقد است: "نخستین شعر های صوفیانه فارسی با نام ابوسعید ابوالخیر مهیمنی آغاز می شود… وی مبلغ دکترین عرفان به شمار می رود". سرودن ده ها رباعی با مضمون های عرفانی را به نسبت می دهند. هرمان اته از مستشرقین آلمانی سده نوزده که برای نخستین بار رباعیات پراکنده ابوسعید را از جُنگ های فارسی بیرون کشید و جمع آوری کرده بود عقیده داشت طیف کاملی از درون مایه ها و نمادهای شعر صوفیانه را می توان در این شعرها یافت. او می گوید: ابوسعید بنیان گذار واقعی این سنت [رباعی سرایی] بود. شبع نعمانی در شعرالعجم آثار روح قلندری و رندی و شور و اشتیاق را بیش از هر کسی در شیخ ابوسعید ابوالخیر، می داند. او می گوید: " وی اول کسی بود که افکار و خیالات تصوف را در شعر بیان نمود"
استدلال هایی که گذشت دو نکته اساسی داشت. نخست این که مجلس سماع نیاز به شعر داشت و این نیاز ابوسعید را وادار به سرودن شعر عرفانی کرد. دوم این که مجموعه رباعیاتی در دست است که نشان می دهد ابوسعید نخستین شاعر عارف است.
اما به راحتی می توان از کنار این دو استدلال گذشت زیرا گرچه در مجالس سماع شعر عارفانه خوانده می شد اما شاید این شعرها توسط شاعرانی سروده شده باشد که مرادشان عشق انسان به انسان بوده و عارف در مجلس سماع برداشت دیگری از آن شعر پیدا می کرده، آیا این شعرها الزاماً باید مولفه های شعرهای عارفانه ای را که مورد نظر ماست داشته باشد. پورجوادی معتقد است اشعاری که در مراسم سماع خوانده می شده غالباً اشعاری بوده است که توسط شعرای غیر صوفی سروده شده بود و منظور عشق در نزد شاعر عشق انسان به انسان بود و معانی غیر عرفانی داشته است. تردیدی نیست که تصوف از شعر به عنوان وسیله بسیاری مناسب در مجلس سماع برای تاثیرگذاری بر روحیه ی مخاطبان استفاده می کرده و آموزه های فراوانی را به وسیله ی شعر برای مخاطبان عرفان بیان کرده باشد. اما سخن در این است که آیا در آن زمان شعر عرفانی فارسی وجود داشته است که بتواند مانند غزل عربی به راحتی مفهومی را عرضه کند. چون منظور ما شعر صوفیانه نابی است که از اصطلاحات عرفانی بهره برده وعرفان اسلامی را تبیین می ساخته، منظور هر شعر عاشقانه ای نیست و از طرف دیگر منظور هر شعر مذهبی و دینی هم نیست چون فرق است بین شعر اخلاقی و دینی و شعر عرفانی.
اما اشعار و ابیاتی که به ابوسعید نسبت می دهند قابل توجه نیست. چون چند سال بعد از ابوسعید نبیره اش ابوطاهر ابن سعید، صحت این انتساب را زیر سوال می برد اما اگر انتساب این اشعار به ابوسعید ابوالخیر مشکل نبود، می توانستیم از او به عنوان یکی از گزینه های جدی مبدع شعر عارفانی یاد کنیم.
در این بحث نام عرفای بزرگ دیگری هم به عنوان آفریننده ی سبک شعر عارفانی به میان می آید. عرفایی چون خواجه عبدا… انصاری و غزالی که گروهی معتقدند با کتاب سواغ العشاق خود مکتب صوفیانه عرفانی "تصوف شعر فارسی" را بنا نهاده است. حتی برخی نظامی را صوفی دانسته اند و تفاوت میان حکیم و صوفی را نادیده گرفته اند و او را به عنوان مبدع شعر عرفانی معرفی کرده اند.
ابوالمجد مجدود سنایی
نخستین غزل سرای بزرگ تصوف سنایی است. او نخستین شاعری است که برای بیان تفکر عرفانی از شکل غزل بهره برد. خدمات سنایی در پیشرفت شعر صوفیانه بسیار عظیم است. باید او را قافله سالار این نوع شعر بدانیم. اولین کسی که تعبیر عشق حقیقی و مجازی را وارد زبان شعر عاشقانه صوفیانه فارسی کرد سنایی بود. آربری مستشرق و مترجم معروف قرآن معتقد است: از آن جهت که [سنایی] پیشوای شاعران دوره های بعد بوده و غزل عرفانی را طرح ریزی کرده است شایسته توجه است. سنایی در زمینه ی غزل عرفانی الگویی برای شاعران پس از خود مانند عطار، مولوی و حافظ عراقی و نظامی بوده است و تاثیر به سزایی بر شعر عرفانی فارسی داشته است.
ذبیح ا… صفا می گوید: از موضوعاتی که مخصوصاً در قرن ششم در شعر فارسی به شدت رخنه کرد تصوف و عرفان است. توجه به افکار عرفانی در شعر البته زودتر از قرن شش صورت گرفته بود. لیکن اثر بین و آشکار آن را از آغاز این قرن در اشعار فارسی می بینیم. نخستین کسی که به ایجاد منظومه های بزرگ عرفانی توجه کرد سنایی است. منظومه های حدیقه الحقیقه و طریق التحقیق دو اثر معروف او در تصوف و عرفان است.
برخی اما به بیش از این معتقدند. آن ها نه تنها سنایی را بینان گذار شعر عرفانی می دانند بلکه تولد سنایی را در شعر فارسی تولد سبکی جدید در شعر می دانند. اسلامی ندوشن می گوید: "با سنایی مسیر شعر فارسی تغییر می کند. اولین بار شعر وارد عرصه عرفان می شود… و (او) به اصطلاح روزنامه ها "بنیانگذار" شعر عرفانی است.
ذبیح ا… صفا در این باره می نویسد: سنایی بی تردید یکی از بزرگ ترین شاعران زیان فارسی و از جمله گویندگانی است که در تغییر سبک شعر فارسی و ایجاد تنوع و تجدد در آن موثر بوده است و آثار و منشا تحولات شگرف در سخن گویندگان بعد از وی شده است".
شفیعی کدکنی معتقد است: "در تاریخ ادبیات فارسی وقتی می گوییم شعر قبل از سنایی و شعر بعد از سنایی خواننده ی اهل و آشنا، تمایزی شگرف میان این دو مرحله احساس می کند. هیچ کدام از قله های شعر فارسی حتی سعدی و حافظ و مولانا چنین مقطعی را در تاریخ شعر فارسی ایجاد نکرده اند، با این که سرایندگان برجسته ترین آثار ادب فارسی بوده اند. این ویژگی دوران سازی در کار حکیم سنایی برای مورخان شعر و عرفان از اهمیتی ویژه برخوردار است. حدیقه ی سنایی سرآغاز نوعی از شعر است و قصاید او نیز سرآغاز نوعی دیگر و غزل هایش نیز حال و هوایی ممتاز از غزل های قبل از وی دارد. کمتر شاعری را می توان سراغ گرفت که در چند زمینه ی شعری آغازگر و دوران ساز به شمار آید"

تجلی نهج البلاغه در اشعار ناصرخسرو
عصر ناصر خسرو در حقیقت، عصر شکوفایی فرهنگ اسلامی است و سده های چهارم و پنجم هجری را می توان دوران کلیدی فرهنگ اسلامی دانست، زیرا در این دوره علم و فلسفه و معارف اسلامی به اوج شکفتگی رسید و دانشوران صاحب نامی همچون فارابی، ابن سینا، ابوریحان، ابوعلی مسکویه و <جمعیت اخوان الصفا> پیش آهنگان فکر و فلسفه و کلام و فقاهت به شکوفایی رسیدند؛ به گونه ای که پرتو آن در سراسر دنیای آن روز گسترش یافت.
در این عصر، تجربه های تازه ای از طریق برخورد عقاید و آرای کلامی نیز پدید آمد و هرچند از دوره حاکمیت غزنویان، کلام اشعری که برداشتی راکد و ایستا از اسلام بود چیرگی یافت و برای مذاهب پیشتاز و پویا میدان و مجال بسیار تنگ شد ولی به علت رشد اندیشه و بالندگی فکر و فرهنگ، فرقه های عقل گرا پنهانی به فعالیت خود ادامه دادند و با سلاح دانش و آگاهی با مخالفان خود از در ستیز درآمدند.
دسته ای از شیعیان نیز در بخش های شمالی رشته کوه البرز و
کرانه های مازندران با تشکیل حکومتهای شیعه مذهب آل بویه، زیاریان و دیلمیان، قدرت سیاسی چشمگیری به دست آوردند و در کنار آن، فرقه فاطمیان در مصر و شام، حکومت الهی بر مبنای تعلیمات مذهب شیعه تشکیل دادند که <ناصر خسرو> بزرگترین شاعر این دوره در میانه عمر به خدمت این تشکیلات درآمد و مامور تبلیغ تشیع گردید و لقب حجت گرفت.
بی تردید از میان شاعران قصیده پرداز فارسی، ناصر خسرو سرگذشتی شگفت انگیز و شنیدنی دارد. دوران کودکی او مصادف با اوج حکومت غزنوی و دوران جوانی او نیز مقارن با راه یافتن او به دیار پس از کسب دانش و کمال و حفظ قرآن مجید و ورزیدگی در کار دبیری و دوران میان سالی او هم زمان با فرونشستن از همه علایق و خواسته ها به واسطه بیداری از خواب چهل ساله و ورود به دنیای معنویت و تبلیغ مذهب شیعی، فاطمی و در اواخر عمر مصادف با آوارگی و تبعید و پناه بردن به دره یمگان بود.
در زبان فارسی نخستین گوینده ای که شعر را در خدمت فکر اخلاقی و اجتماعی و در راستای اندیشه های مکتبی قرار داد، حکیم ناصر خسرو بود.
در سراسر دیوان عظیم و گران قدر او، نه یک سطر ستایش (جز مدح بزرگان دین و خلفای فاطمی)، نه یک بیت در وصف معشوق و نه حتی حرفی از دلبستگی های عادی زندگی یافت می شود. در دیوان او حتی وصف طبیعت نیز اندک است و هر چه هست سخن از خرد و دین و اعتقاد و علم و جویندگی و حقیقت نگری و کمال انسانی و سجایا و وارستگی هاست.
کلامش بسیار سرد اما روشن و بیدارکننده است و گاهی دانش های زمان خود را از فلسفه و پزشکی و زیست شناسی گرفته تا نجوم و الهیات و حکمت و سایر علوم، همه را در یک قصیده جای می دهد. او بدین وسیله، اسرار خلقت و حکمت وجود را اثبات و بیان می کند و قدرت بیان و والایی معنا و صداقت و سوز دل، شعر او را دلنشین می سازد و تاثیر سخنش را بیش از حد تصور بالا می برد.
از سوی دیگر، کتاب گرانقدر نهج البلاغه از امهات کتب شیعه و چشمه زایا و جوشانی است که کند و کاو در آن باعث زایندگی و پویایی روحی شده و اتصال به آن هموار کننده ظهور دریای عمیق معارف الهی و اسلامی در درون انسانهاست؛ زیرا که نهج البلاغه رهنمون یک نسل و یک قرن نبوده بلکه راه گشای همه نسل ها و در همه عصرهاست و کتاب نفیسی است که تجلیگاه عشق، شناخت، سیاست و انسانیت، حکومت و عدالت و حکمت و تربیت، عبادت، فصاحت و بلاغت است. چون این کتاب از زبان علی(ع) پرورش یافته و در آغوش پر مهر پیامبر(ص) و سیراب شده از منبع جوشان وحی و رشد یافته در خانه قرآن نقل شده است.
در این مقال کوتاه برآنیم تا با عنایت به تقارن ایام زندگی ناصرخسرو و سیدرضی، جامع نهج البلاغه و با توجه به عشق و ارادت و محبت ویژه و قائل شدن مقام والا و خاص برای خاندان پیامبر(ص) خاصه حضرت علی(ع) در قصایدش با علم بر این موضوع که هدف غایی امام عارفان و مولای متقیان در بیان احادیث با موضوعات مختلف، ساختن انسان و جامعه ایده آل و آرمانی و توصیه های اخلاقی آن در جهت نیل به نیک نامی و نیک بختی عقباست و از جانب دیگر دیوان ناصر خسرو سرشار از پند و اندرز بر پایه مذهب و حکمت است و مخاطبان را به فضایلی هم چون زهد و طاعت و خرسندی و قناعت طبع و فروتنی و دانش و حقیقت جویی دعوت و از رذایلی همچون پیروی از نفس، دروغ و ریا و حرص و آزمندی و خواب و خور و دنیاپرستی و تکبر و نادانی و ستمکاری نهی می کند، نمونه هایی از تاثیرات نهج البلاغه بر اشعار ناصرخسرو در قالب مقاله ای با عنوان <تجلی نهج البلاغه در شعر ناصر خسرو> را بررسی می کنیم. باشد قبول طبع افتد.
بیت:
خداوندی که در وحدت قدیمست از همه اشیاء
نه اندر وحدتش کثرت نه مُحدَث زین همه تنها
دیوان ناصر خسرو صفحه 1
با این حدیث: مَعَ کُلِّ شیءٍ لا بحقارنه و غیرُ کلِّ شیءٍ لا بِمُزایله (خطبه 1 نهج البلاغه)
با هر چیزی هست ولی هم نشین و یار آن نیست. و مغایر با همه چیز است اما نه این که از آن جدا و ناآشنا باشد. چیزی از حیطه قدرت و آگاهی او بیرون نیست. در خصوص رابطه خداوند با خلق تطابق دارد.
عشق و ارادت حکیم ناصر خسرو به خاندان اهل بیت خاصه حضرت علی(ع) وصف ناپذیر است. مطابقت این ابیات ناصر خسرو را با عبارات نهج البلاغه ببینید:
ره سرّ یزدان که داند؟ پیمبر
پیمبر سپرده است این سر به حیدر
صفحه 308 دیوان
عیبه اسرار نبی بود علی
روی سوی عیبه اسرار کن

صفحه 214 دیوان
جز که علی را پس از رسول کرا بود
آن که خلافت به دو رسید ز بنیاد
همچو یکی یارزی رسول کرا بود
آن که برادرش بود و بن عم و داماد
دیوان ناصرخسرو / 302
با احادیث:
اَهلُ البیت هُم موضِعُ سِرّه … و عَیبه عِلمِه
(خطبه 10 نهج البلاغه)
اهل بیت (ع) آنان جایگاه اسرار خدا و… مخزن دانش های اویند.
هُم مَوضِعُ سِرّه وَ لَجَاامره و عیبه علمه و لَهم خصایُصُ حقّ الولایه (خطبه 4 نهج البلاغه)
اهل بیت جایگاه اسرار الهی، تکیه گاه او امر پروردگار و ظرف علم خداوند هستند و ویژگی های حکومت و ولایت مخصوص آنهاست.
بیت:
راه تو بازی خیر و شر، هر دو گشاده ست
خواهی ایدون گرای و خواهی ایدون
دیوان ناصر خسرو / صفحه 8
با حدیث: الیومَ توافِقُنا علی سبیلِ الحق و الباطل
(خطبه 5 نهج البلاغه)
امروز ما بر سر دو راهی حق و باطل قرار گرفته ایم. (در خصوص شناخت حق و باطل، ارتباط مفهومی دارد).
حکیم ناصر خسرو شعاردهندگان و بی عملان را به سختی نکوهش و مذمت نموده است و آن را زیر تیغ انتقاد به شدت سرزنش می کند.
ابیات:
در خور قول نکو باید کردنت عمل
تو ز گفتار عقابی و به کرداز ذُباب
قول را نیست ثوابی چو عمل نیست بر او
ایزد از بهر عمل کرد ترا وعده ثواب
عملت کو؟ به عمل فخر کن ایرا که خدای
با تو از بهر عمل کرد به آیات خطاب
دیوان ناصر خسرو / صفحه 189
با حدیث: کلامُکم یوهی الصُّمّ الصّلابِ. وَ فِعلکُم یُطمِعُ فیکم الاعداءَ. تقولونَ فی المجالسِ لَیتِ و کیتَ فاذا جاء القتالُ قُلتُم حیدیِ حیادِ
(خطبه 29 نهج البلاغه)

گفتار و شعارهای شما سنگ سخت را درهم بکوبد ولی کردار شما به خاطر ضعف و زبونی شما، در رابطه با نبرد چنین و چنان می گویید؛ لکن هنگام نبرد می گویید: ای جنگ ، دست از سر ما بردار و از ما دور شو. (در نکوهش از اشعارزدگان بی عمل تناسب دارد).
حکیم ناصر خسرو در عین دعوت به زهد و طاعت و قناعت طبع به شدت با زهد مابی مخالفت ورزیده و آن را نکوهش کرده است.
بیت:
ای ناتوان شده به تن و برگزیده زهد
زاهد شدی کنون که شدی سست و ناتوان
دیوان ناصر خسرو / 500

با حدیث: وَ مِنهُم مَن- ابعَدهُ عن طلب المُلکِ ضوُوله نفسه و انقِطاعُ سَببه، فقصرتُه الحالُ علی حالهِ فتحلّی باسمِ القناعهِ وَ تزیَن بلباس اهلِ الزهادَهِ و لَیسَ مِن ذلِک فی مزاح و لا مغدی.
(خطبه 32 نهج البلاغه)

احساس حقارت و عدم زمینه، برخی از انسان ها را از دسترسی به ملک و مقام باز داشته است. اینان خود را به زیور قناعت آراسته و به لباس زهد درآمده اند و حال آنکه در باطن، نه روز و نه شب اهل زهد و قناعت می باشند.

بیت:
این آرزو، ای خواجه اژدهائیست
بدخو که ازین بتّر اژدها نیست
دیوان ناصر خسرو / صفحه 116
با این کلام امام علی(ع): ایهاالناسُ انّ اَخ-وفَ ما اخافُ علیکم اثنانِ: اتباعُ الهوی و طولُ الامَلِ. فامّا اتباع الهوی فَیَصُّدُّ عَنِ الحقّ.
(خطبه 42 نهج البلاغه)

ای مردم! ترسناک ترین چیزی که بر شما می ترسم دو چیز است: یکی هواپرستی و آن دیگری آرزوهای طولانی است، اما پیروی از هوای نفس از حق باز می دارد. (در مذمت و نکوهش آمال و آرزوهای طولانی محال تناسب دارد.)
فانی بودن دنیا و بی اعتباری آن و گذران عمر را می توان از مقایسه این ادبیات با نهج البلاغه فهمید:
هرچند تو را خوش آمد این خانه
باقی نشوی تواندر این فانی
بیرون کندت خدای ازو گرچه
بیرون نشوی تو زو به آسانی
دیوان ناصرخسرو ص 59
جای رنج و اندوهست این ای پسر
جای آسانی و شادی دیگرست
دیوان ناصرخسرو ص 34
این جهان معدن رنج و غم و تاریکیست
نور و شادی و بهی نیست درین معدن
دیوان ناصرخسرو / 36

بیهوده چه داری طمع درین جای
آرام؟ که این نیست جای آرام
دیوان ناصرخسرو / 68
احوال جهان گذرنده، گذرنده ست
سرما زپس گرما، سرّا پس ضرّا
دیوان ناصر خسرو صفحه 4
ناز دنیا گذرنده ست و ترا گر بِهُشی
سزد آر هیچ نباشد به چنین ناز نیاز
دیوان ناصروخسرو صفحه 111

ره گذار است این جهان ما را بدو، دل در مبند
دل نبندد هوشیار اندر سرای ره گذر
دیوان ناصرخسرو صفحه 175
با احادیث:
والدّنیا دارّ مُنِیَ لَها ال-فَناءُ (خطبه 45 نهج البلاغه)
دنیا، خانه ای است که فنا و زوال از ویژگی های ذاتی آن است.

الّا و انّ الدّنیا قَد- تَصَرّمَت و اَذَنَت- بانقضاء
(خطبه 59 نهج البلاغه)

دنیا، پایان یافته و ختم خود را اعلان داشته و به سرعت عقب گرد، کرده است.
چو تو سالار دین و علم گشتی
شود دنیا رهی پیش تو ناچار
دیوان ناصرخسرو صفحه 19
ما آصِفُ مِن دار اَوّلُها عَناءّ و آخرُها فناءّ
(خطبه 82 نهج البلاغه)
چگونه خانه ای را که آغاز زندگی در آن سختی و پایان آن نیستی است بستایم. دریافت نمود. برای پی بردن به ارزش اطاعت و عمل و دعوت به پیشه سازی تقوای الهی این بیت در خور توجه است:
توشه از طاعت یزدانت همی باید کرد
که درین صعب سفر، طاعت او توشه ماست.
دیوان ناصرخسرو صفحه 20
با حدیث:

فاتقوالله… و استظهر زاداً لِیو-مِ رَحیله و وجه سبیله
(خطبه 83)
تقوای الهی را پیشه خود سازید، همانند کسی که توشه ای برای روز حرکت و روز نیازمندی فراهم می آورد.

* دعوت به راست گویی و نکوهش از دروغ گویی:
جز راست مگوی گاه و بیگاه
تا حاجت، نایدت به سوگند
گنده است دروغ ازو حذر کن
تا پاک شود دهانت از گند
دیوان ناصرخسرو صفحه 23
راستی در کار برتر حیلتست
راستی کن تا نیایدت احتیال
چون فرود آمد به جایی راستی
رخت بر بندد زآنجا افتعال
ناصرخسرو دیوان / 73

و شر القولِ الکَذِبَ (خطبه 84 نهج البلاغه): خطرناک ترین گفتار، دروغ گویی است.
الصادقُ علی شَفا منَجاه و کرامه (خطبه 86 نهج البلاغه): انسان راستگو بر کرانه نجات و بزرگواری قرار دارد.
* فضیلت اخلاقی قناعت طبع و ترک حرص و آزمندی و دنیاپرستی:
دِلَت خانه آرزو گشت و زهرست آرزو
زهر قاتل را چرا با دل همی معجون کنی؟
دیوان ناصر خسرو صفحه 525
این جهان نیست با تو عمر دراز
مر ترا عمر، خود دم و بند است
مکن امید، دور آز، دراز
گردش چرخ بین که گریندست
دیوان ناصرخسرو صفحه 24
وَ اعلمُوا اَنّ الامَلَ یُسهی العَقَل و یُن-سی الذّکرَ فاکذبوا الامَلَ فانّه غرورّ وَ صاحبُه مغرور (خطبه 86 و 114 و 42 و 81 نهج البلاغه): بدانید که آرزو خرد را به غفلت وامی دارد و یاد خدا را به دست نسیان می سپارد. ناصرخسرو به شدت به انسان نماهای فاسد و عالمان بی عمل می تازد و آنها را مورد نکوهش و مذمت تند قرار می دهد:
به صورت های نیکو مردم مانند
به سیرتهای بد گرگ بیابان
دیوان ناصر خسرو صفحه 108
فالصوره صورهُ انسان و القلبُ قلب حیوان (خطبه 87 نهج البلاغه)
پس صورت، صورت انسان و قلب، قلب حیوان است.

* عظمت و عزت پیامبر و خاندان مطهر و معززش:
یاری ندهد ترا بر این دیو
جز طاعت و حبّ آل یاسین
گِرد دل خود زدوستی شان
بر دیو حصارساز و پرچین
در باغ شریعت پیمبر
کس نیست جز آل او دهاقین
دیوان ناصرخسرو صفحه 50
آل پیمبرست ترا پیش رو کنون

از آل او متاب و نگه دار حرفش
دیوان صفحه 179
فاینَ یُتاهُ بِکُم و کَی-فَ تَع-مَهُونَ و بَی-نَکَم عترهُ وَ بی-نَکُم و هُم اَزِمّهُ الحق و اعلامُ الدین والسنهُ الصدق! فَاَن-زلوهُم باحسنِ منازلِ القرآنِ وَرِدَدهُم وُرُود الیهم العِطاش (خطبه 87 نهج البلاغه): هان! ای گمراهان به کجا می شتابید چرا سرگردانید؟ شما که اهل بیت پیامبر خود را در میان خود دارید. اهل بیتی که زمامداران حق و حقیقت، نشانه های راستین دین و زبان های صادق اند. اینان را در همان جایگاه قرآن جای دهید و آزمندانه جهت سیراب شدن از زلال هدایتشان، به سوی آنها شتابید.

دعوت به محاسبه نفس و بررسی اعمال:
نیک بنگر به روزنامه خویش
در مپیمای خاک و خس به خراب
با تن خود حساب خویش بکن
گر مقری به روز حشر و حساب
ناصرخسرو دیوان/ صفحه 28

نتیجه گیری
برای یافتن تاریخ اولین اشعار عرفانی ناچاریم تعریفی صحیح از شعر عرفانی به دست آوریم. و خصیصه ها و کلید واژه های شعر عرفانی را که مورد نظر ماست بیان کنیم: "شعر عرفانی شعری است که ارباب معانی در بیان اصول و مواجید و حقایق معنوی سروده اند"(23). شاید از همین تعریف بتوانیم خصیصه های شعر عرفانی را استخراج کنیم. پس منظور از شعر عرفانی شعری است که با نیت عرفانی سروده شده باشد نه شعر عاشقانه ای [به معنای انسان و انسان] که عارفانه تفسیر شود؛ اگر با توجه به کلید واژه هایی چون باده، می، عشق حقیقی، عشق مجازی، مستی و عرفان به سراغ دیوان های شعری و جُنگ های فارسی برویم. شعر هایی را که پیدا می کنیم می توانیم به دو دسته تقسیم کنیم:
الف) شعرهای دوره قبل از سنایی
ب) شعرهای دوره بعد از سنایی
شعر های دوره بعد از سنایی بحث چندانی ندارد. اما در شعرهای دوره ی قبل از سنایی به دو گونه شعر بر می خوریم:
الف) شعرهایی که شاعران آن عارف بودند.
ب) شعرهایی که شاعران آن عارف نبودند.
بسیاری از شعرهایی که در مجالس سماع خوانده می شده است و یا صوفیه برای راهنمایی سالکان طریق از آن ها بهره می جستند جزو دسته ی دوم است. تردیدی نیست که صوفیان از این دسته اشعار به عنوان مناسب ترین ابزار تاثیر بر روحیه ی مخاطبان استفاده می کردند اما با دقت در این شعرها آشکار می شود که اغلب این ابیات در وصف معشوقه دنیایی و مجازی سروده شده اند و در اصل هیچ رنگ و بویی از عرفان و تصوف در آن ها نیست ولی این اشعار به وسیله صوفیان، عارفانه تفسیر شده است.
این مشکلی است که الآن هم ما با آن مواجه هستیم که آیا فلان شعر غزل عاشقانه عرفانی است یا ترانه غیر دینی عاشقانه.
به سبب این که منظور ما در این بحث شعر عارفانه ناب است این دسته اشعار که اتفاقاً بخش عظیمی از شعر عارفانه قبل از سنایی است را به کنار می گذاریم و به شعرهای دوره ی قبل از سنایی که شاعران آن عارف بودند می پردازیم.
با چشم پوشی از صحت یا عدم صحت انتساب این اشعار به شاعرانش ما به چند مجموعه شعری در این دسته برخورد می کنیم. اشعار باباطاهر بابای سوته دلان، اشعار ابوسعید ابوالخیر و اشعار خواجه عبدا… انصاری.
پس از بررسی این مجموعه ها به این نتیجه می رسیم که گرچه اشعاری با مضامین عارفانه قبل از سنایی بوده است اما این اشعار، اشعار تعلیمی عرفان نیستند و اشعاری هستند که بیشتر آن در حال وجد و خلسه سروده شده اند و نجوایی است با معشوق و یا حدیث نفس است و هیچ گاه این شاعران تا قبل از سنایی نتوانسته اند سبکی را به عنوان شعر عارفانه بنا کنند و فقط اشعاری به طور پراکنده درباره ی معشوق و رسیدن به او سروده اند. و هرگز نمی توانیم این مجموعه های پراکنده را مصداق تجلی عرفان در ادب پارسی بدانیم. گرچه شعرهایی با مضامین صوفیانه از اواسط قرن چهارم شروع شده است و پس از آن توسط خواجه عبدا… انصاری رنگ و بوی صوفیانه گرفت و شاعران گمنامی بودند که می توان تجلی قرآن شان را در "کشف الاسرار" و "سوانح العشاق" دید و هم این طور می توان در اشعار رودکی و فردوسی نشانه های عرفان و حکمت اسلامی را دید. اما سکه شعر عارفانه را به نام "سنایی" زده اند سنایی سبکی جدید در شعر فارسی بنا گذاشت و پنجره ای نو بر شعر فارسی گشود و به زبان فارسی عمق بخشید و معنا را از ظاهر به لایه های زیرین کلمات کشاند و محتوای صوفیانه و اندیشه عرفانی را وارد شعر فارسی کرد و برای اولین بار آوردن معانی به شکل تکامل یافته آن در شعر فارسی را تجربه کرد. اشعار سنایی پر است از معارف و حقایق عرفانی و حکمی و اندیشه های دینی و زهد و وعظ و تمثیلات تعلیمی که با بیانی شیوا و استوار تلاش در آموزش سالکان طریق دارد.
پس، از دو جهت می توان دوره ی قبل از سنایی را با بعد از سنایی جدا کرد. یکی به وجود آمدن شعر تعلیمی عرفان و دیگری تشخص سبکی پیدا کردن شعر عارفانه.
با همه ی این اوصاف شاید برخی معتقد باشند این مساله که آیا سنایی پایه گذار چنین شعری بوده است یا نه. به طور قطع حل نمی شود زیرا ممکن است مثنوی های صوفیانه کهن تری نیز بوده که به ما نرسیده است اما باید بگوییم برای یک تاریخ نگار ادب پارسی، اشعار آموزشی سنایی کهن ترین منظومه های تعلیمی عرفان است. از طرف دیگر چون مورخان ادبیات فارسی و مستشرقان کمتر به سنایی پرداخته اند و تحقیق پیرامون سنایی بسیار محدود است و به همین دلیل درباره سنایی نمی توان از روی قطع سخن گفت.
برای اتقان بیشتر به بحث و آشکار شدن بحث تفاوت اشعار تعلیمی عرفانی با اشعار عرفانی بیش از آن به سخن دو تن از اساتید زبان فارسی اشاره می کنیم: سیروس شمیسا در کتاب سبک شناسی شعر می نویسد:
شمس تبریزی در مقالات معتقد است: "همین سنایی و نظامی و خاقانی و عطار بودند، که را از آن گفت نصیبی بود" سنایی نخستین شاعر بزرگی است که عرفان را به طرز وسیعی وارد شعر کرد و کتاب مستقلی در این باب موسوم به حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه پرداخت. چنان که استاد فروزانفر گفته است: قبل از سنایی هم عرفان در متون ادبی دیده می شود ولی سنایی به آن تشخص سبکی داد. باید توجه داشت که عرفان اولیه حتی در قرن ششم در آثار کسانی چون سنایی و خاقانی و نظامی چیزی است میان عرفان و شرعیت و همان طور که خود ایشان گفته اند شعر شرع است نه عرفان به کمال رسیده که بعدها در آثار بزرگانی چون مولانا و حافظ دیده می شود.
دکتر فروزانفر در سخن و سخنوران می نویسد:
"شعر صوفیانه از اواسط قرن چهارم هجری آغاز شده و اشعار ابوالفضل بشر بن یاسین و دیگران که ابوسعید بن ابی الخیر در مجالس خود خوانده و در اسرارالتوحید نقل شده و یک رباعی از ابوعلی دقّاق ( متوفی405) و رباعی دیگری منسوب به یوسف عامری که ظاهراً مقصود ابوالحسن محمد ابن یوسف و عامری است (متوفی 381) با ذکر نام پدر به جای نام پسر که معمول قدماست و این هر دو رباعی در تمهیدات عین القضاه (مقتول 525) مذکور است، وجود شعر صوفیانه را در آن قرن ثابت می کند و پس از آن در قرن پنج عبدالله انصاری (متوقی 481) اشعار زهد مایل به تصوف می سرود و شعرایی بوده اند که ترانه های صوفانه سروده اند و آن ترانه ها در کشف الاسرار و سوانح احمد غزالی و آثار عین القضاه بدون ذکر قائل آمده و بعضی هم از آن احمد غزالی و عین القضاه است که هم عصر سنایی بوده ا ند و در حقیقت سنایی مبتکر این طریقه در شعر فارسی نیست. ولی بدون شک بسط و تکمیل آن در ضمن مثنوی های مفصل و کوتاه و قصاید و غزلیات فصیح و شیوا و شورانگیز با تعبیرها و ترکیب های تازه و بی شمار و به خصوص نوع شعر قلندری که نمودار آزادی فکر و نوعی سرکشی نسبت به رسوم و عادات و عقاید معمول و ارجمند نزد عامه آن عصر به شمار می ورد و حافظ آن را به اوج کمال رسانیده است. دستکار صنعت فکر و طبع معنی آفرین و فصاحت گستر حکیم سنایی است.

منابع
1- تاریخ ادبیات ایران، یان ریپکا و همکاران، 1370.
2-شعر صوفیانه، یوهانس، دوبرین، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز.
3-جستجو در تصوف ایران، زرین کوب، عبدالحسین، امیرکبیر، 1369
4-تصوف و ادبیات تصوف، برتلس، ترجمه ی سیروس ایزدی، امیرکبیر، 1376.
5-تاریخ ادبیات ایران، یان ریپکا و همکاران، 1370.
6-تاریخ ادبیات ایران براون، ادوارد، ، ج2.
7-شعرالعجم نعمانی، شبلی.
8-سبک شناسی بهار، محمدتقی، تهران 1349.
9-مختصری در تاریخ تحول نظم و نشر پارسی، صفا، ذبیح اله .
10-از رودکی تا بهار، اسلامی ندوشن، محمد علی، تهران 84.
11-تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ذبیح الها.
12-تازیانه های سلوک، شفیعی کدکنی، محمدرضا.
13-سبک شناسی شعر، شمیسا، سیروس، تهران، 1379.
14- سخن و سخنوران، فروزانفر، بدیع الزمان.
فهرست مطالب
ابوسعید ابوالخیر 11
ابوالمجد مجدود سنایی 14
تجلی نهج البلاغه در اشعار ناصرخسرو 17
نتیجه گیری 34
منابع 41

42


تعداد صفحات : 41 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود