تارا فایل

مقاله بررسی نظرات مختلف درباره انسان شناسی


 فهرست
عنوان صفحه
چکیده
مقدمه
واژه شناسی
خودشناسی و اصطلاحات آن
تفسیر از خود بیگانگی و انواع آن
آشنا ساختن انسان با خویشتن
اهمیت خودشناسی در قرآن کریم
انسان و شناخت های کاذب و فریبنده
انسان و خداشناسی
ارزش و مقام انسان
ویژگی های انسان کامل در قرآن
خداشناسی در کلام حضرت علی (ع)
نگاهی به سیمای انسان کامل و ویژگیهای او از دیدگاه نهج البلاغه
انسان و دشمن شناسی
دشمن داخلی
ناکثین و شیوه حضرت علی (ع) در برخورد با آنان
سیمای ناکثین
نتیجه گیری
پی نوشتها
فهرست منابع

تقدیم به استاد عزیزم

با سپاس فراوان و ستایش بی پایان به درگاه ذات احدیت و درود بی کران بر فرستاده برحق او ، حضرت محمد (ص) تحقیقی را درباره خدا ، انسان ، عدو با راهنمایی استاد عزیزم سرکار خانم الهه وکیلی انتخاب نموده ام.
بدین وسیله از زحمات و راهنمایی های فراوان استادان ارجمندم سرکار خانم ها الهه وکیلی در مقام استاد راهنما و سرکار خانم ها میرزائی و علینژاد که تلاش فراوان نموده و همواره مشوق ما بوده اند ، تشکر می نماییم.

تقدیم به مادرم

آنکه مهربان همچون دریاست و با صداقت همچون آبی آسمان ، آنکه تمام هستی مرا با عصاره وجودش آبیاری کرد . آنکه به من زندگی بخشید.

تقدیم به …

ای همه هستی ، اگر تنها شدی من با توام.
خسته دل از هر که و هرجا شدی من با توام.
گر به کنج بی کسی آمیختی با درد خویش
دلگران از مردم دنیا شدی من با توام

واژه شناسی
درباره واژه نفس آمده است.
نفس (بر وزن فلس) در اصل به معنی ذات است. طبرسی ذیل "و ما یخدعون الا انفسهم" بقره : 9 فرموده : نفس سه معنی دارد یکی بمعنی روح ، دیگری به معنی تاکید مثل "جائنی زید نفسه" سوم بمعنی ذات و اصل همان است.
نفس در قرآن مجید نیز به چند معنی به کار رفته است .
1) روح مثل "الله یتوفی النفس الا نفس حین موتها" خدا ارواج را در حین موت از ابدان می گیرد و روحی را که بدنش نمرده در وقت خواب قبض می کند ، آنگاه روحی را که در خواب گرفته نگاه می دارد. اگر مرگ را بر صاحب آن نوشته باشند و دیگری را تا وقتی معین به بدن می فرستد.
2) ذات و شخص . مثل "واتقو یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا" بقره : 48 بترسید از روزیکه کسی از کسی کفایت نمیکند.
3) در آیاتی نظیر "و ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی" یوسف : 53 . "و نفس و ما سواها . فالهمها فجورها و تقویها" شمس: 7و8 . میشود منظور تمایلات نفسانی و خواهشهای وجود انسان و غرائز او باشد که با اختیاری که داده شده میتواند آنها را در مسیر حق یا باطل قرار دهد.
4) قلوب و باطن . در آیاتی نظیر "واذکر ربک فی نفسک تضرعا وخیفه" اعراف : 205. و تخفی فی نفسک مالله مبدیه احزاب : 37 . مراد از نفس و نفوس در این آیات باید قلوب و باطن انسانها باشد.
5) نفس به معنی بشر اولی در آیاتی مانند "یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء" سوره نساء : آیه 98 : انعام – 189 : اعراف

واژه الله
الله : ] ال لا[ (اخ) خدای سزای پرستش (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه تهذیب عادل) . علم است برای ذات واجب الوجود. (متن الفه) نام خداوندی تبارک و تعالی ، اصل این کلمه الاه (= اله) بود. علم است که به معبود حق دلالت دارد. چنانچه جامع معانی همه اسماء الحسنی می باشد ، نامی ازنام های خدا . لفظ جلاله. 1
باید دانست که در این کلمه صفت بخصوص از صفات حق تعالی منظور نیست و آن فقط علم ذات باری تعالی است ، ولی التزاما بجمیع صفات خدا دلالت می کند و شاید از این جهت گفته اند : الله نام ذات واجب الوجودی که جامع تمام صفات کمال است و این لفظ مبارک مجموعا دو هزار و هفتصد و دو بار در قرآن مجید آمده است و پنج بار "اللهم " و بقیه "الله" (المعجم المفرس) وجود حق تعالی و توحید قرآن تعریف نکرده است و نشان نداده است. 2

واژه عدّو
عدو : دشمن که در قلب به انسان عداوت دارد و در ظاهر مطابق آن رفتار می کند "ان الکافرین کانوا لکم عدوا مبینا" نساء : 101 .
ان الشیطان للانسان عدو مبین) یوسف : 5
به قول راغب دشمن 2 جور است یکی آنکه بشخص عداوت دارد و بقصد دشمنی است مثل : "فان کان من قوم عدو لکم" نساء : 92
دیگری آن که به قصد عداوت نیست بلکه وی حالتی دارد که شخص از آن متاذی می شود چنانکه از کار دشمن ، مثل "فانهم عدو لی الا رب العالمین"
بعضی موارد از عداوت دشمنی ظاهر و از بعضا عداوت و کینه قلبی است گرچه عداوت بمعنی تجاوز قلبی است در اقرب موارد گفته : عداوت به معنی خصومت و دوری است بقولی آن اخص از بغضاء است که هر عدو مبغض است و گاهی آنکه دشمن نیست مبغض است.3
در آیه "و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان" مائده 20 : عدوان چنانچه از راغب نقل شده است و در المنار ذیل آیه فوق گفته عدم رعایت عدالت در رفتار و معامله با دیگران لذا بهتر است آن را ظلم معنی کرد یعنی در گناه ظلم همدیگر را یاری نکنید.

خودشناسی و اصطلاحات آن
اصطلاحاتی که برای شناخت خود باید مورد توجه قرار گیرد عبارتند از:
1-حیات : عالی ترین محصولی که کارگاه طبیعت تولید می کند ، این پدیده با قطع نظر از ماهیت شگفت انگیزی که دارد ، دارای مختصات عمومی و روشنی است که آن را از سایر اجزاء عالم طبیعت مشخص می نماید. مانند احساس ، لذت و الم ، آماده نمودن محیط برای زیست تولید نسل ، مقاومت در مقابل عوامل مزاحم و .. همه جانداران در این پدیده مشترک می باشند.
2-جان : مانند خمیر مایه حیات برای جانداران است ، یا حیات در چهره احساس ملایم و ناملایم جان نامیده می شود.
3-خود : عامل مدیریت حیات است که تنظیم روابط حیات را با محیط طبیعی و با سایر موجودات پیرامون خود بعهده می گیرد.
4-من : از آنهنگام که خود مورد آگاهی قرار می گیرد و می تواند از "جز خود" تفکیک شود. من و خود باعتبار ابعاد و کیفیات مختلف ، با توصیفات گوناگونی متنوع میگردد ، مانند من اجتماعی ، من برتر ، من طبیعی ، من ایده آل، من مجازی و من حقیقی …
5-روان : اصطلاحی است برای آن حقیقت واحد درونی که دارای فعالیت ها و خواص و نمودهای مخصوص می باشد که در علوم گوناگون روانی مورد بحث و تحقیق قرار می گیرند.
بنظر می رسد که تفاوت چهره من و روان در وضع پویایی روان است که عبارت است از تحرک دائمی و دگرگونی مستمر که در من حکمفرما است. اگر اولین استعمال کنندگان این اصطلاح باین معنای پویایی من توجه داشته و آن را روان اصطلاح کرده اند ، توجهی فوق العاده با ارزش داشته اند. جلال الدین مولوی در توضیح اندیشه و امعان که بمعنای دقت در تفکر است ، چنین می گوید:
چیست امعان ؟ چشمه را کردن روان چون ز تن وارست گویندش روان
6-روح : جنبه عالی روان که وابستگی آن را به جهان مافوق طبیعت محسوس نشان می دهد ، روح نامیده می شود. البته دو اصطلاح روح و روان گاهی بطور مترادف بجای یکدیگر هم بکار برده می شوند.
7-ذات : اصطلاحی است دارای معنای عمومی که در مقابل جهان عینی بکار می رود و اغلب مترادف با ماهیت است.

تفسیر از خود بیگانگی و انواع آن
از خود بیگانگی عبارت از فقدان خود یا بعضی از عناصر خود ، در مجرای تاثر از عوامل رباینده ای که دست به کار می شوند و انسان را از خود بیگانه و محروم می سازند. با نظر به قرار گرفتن خود در مجرای دگرگونی ها و مورد آگاهی یا مجهول بودن آن ، هشت معانی مختلفی را برای "از خود بیگانگی" مطرح می گردد.
الف) جهل و ناآشنایی با خود
متاسفانه "از خود بیگانگی" به این معنا با نظر به عوامل فردی و تربیت ها و انگیزه های اجتماعی و محیطی با انواع گوناگونش اکثریت چشمگیر انسانها و در برگرفته است.
هیچ ایده ئولوژی و مکتبی مادامی که نتواند آیینه صیقلی شده ای برای شناساندن خود انسانها به دست بگیرد و سپس بایستی ها و شایستی ها خود را عرضه نماید ، کار قابل توجهی انجام نخواهد داد.
با این حال چگونه می توان "از خود بیگانگی" ناشی از خود ناآشنایی را از قلمرو انسانی ریشه کن کرد ؟
حیات آدمی این مختص شگفت انگیز را دارد که همواره بمقدار حد اکثر توانایی در معرفت که فلسفه بنیادین هستی او را روشن بسازد باضافه تعهد در آن مقدار از معرفت "آشنایی با خود" پیدا کرده و از درد "از خود بیگانگی" نجات پیدا می کند. بارقه هایی از حیات همواره افق حیات را بآن اندازه که میدان تکاپو برای کمال را باز کند ، روشن می سازد.

ب) خودباختگی (خود را در دیگران دیدن)
این نوع "از خود بیگانگی" از دو پدیده اساسی ناشی می گردد :
1) برون گرایی مفرطی است که جز خود را با امتیازات حیاتی رنگ آمیزی می نماید و در جاذبه آن امتیازات بهر سو کشیده می شود. این کشش موجب طرد شدن خود می گردد. تنها راه چاره این نوع "از خود بیگانگی" اثبات این حقیقت است که هیچ امتیازی در جز خود که برای خود نسبی و موقت است (و بدون رنگ آمیزی با امتیاز مطلق که از مختصات خود میباشد ، امکان پذیر نیست) نبایستی عامل ربوده شدن خود بوده باشد. این موفقیت بسیار بزرگ و سازنده ، در نتیجه ارزیابی واقعی امتیازاتی خواهد بود که نشان مطلق بودن آنها را در برابر خودهای انسانی از پیشانی آن امتیازات محو بسازد. بدست آوردن این موفقیت بزرگ در همه جوامعی که انسان و عظمت های او در آن شناخته شده است امکان پذیر و قابل بهره برداری می باشد.
2) ضعف و ناتوانی خود است که استقلال موجودیت خود را نمی تواند حفظ نماید. این ضعف و ناتوانی ممکن است ناشی از حقارتی باشد که خود را فرا گرفته و آن را از شایستگی استقلال و مدیریت ساقط نموده است.
این دو پدیده موجب می شود که آدمی خود خویشتن را در بیرون از خویشتن احساس کند. این احساس حقارت یا خودکم بینی اگر همراه با احساس احتیاج به داشتن خود بوده باشد ، سبب می گردد خویشتن را در دیگران می بیند و خود کم بینی را با امتیازات خود دیگران جبران می نماید.
و اگر خودکم بینی همراه با احتیاج به داشتن خود نباشد ، به بیماری تخریب خود خویشتن و خود دیگران مبتلا می گردد.
زانکه هر بدبخت خرمت سوخته می نخواهد شمع کس افروخته
پدیده خود کم بینی از دو عامل مهم ناشی می گردد :
عامل یکم – شکست های پی در پی در مسیر زندگی است که موجب از دست رفتن اعتبارو ارزش خود می گردد. چاره این خود کم بینی ، افزودن به اندیشه های منطقی و هشیاری در هفد گیری های زندگی است که شکست ها را تا حد قابل تحمل تقلیلی می دهد. وو اگر این بینایی را داشته باشیم که در امتداد زندگی هیچ شکست مطلقی وجود ندارد که شکست خود را بطور مطلق در دنبال خود بیاورد ، همان شکست ها موجب تکاپو برای جبران و تقویت خود از سایر موفقیت ها می گردد.
عامل دوم – سرکوب کردن نیروها و فعالیت های مثبت روان آدمی است ، مانند اندیشه و تعقل و و جدان و امید و اراده و غیر ذلک. بدانجهت که این نیروها و فعالیت های مثبت ، هم جنبه ریشه های بنیادین خود را دارد و هم عالی ترین نتیجه خود محسوب می شوند ، لذا در موقع سرکوب شدن آنها هر دو جنبه ریشه ای و نتیجه ای "خود" تباه می شود و بطور طبیعی حقارت خود را فرا می گیرد و خود کم بینی یا انسان را به وابستگی به خود دیگران می کشاند و یا به بیماری تخریب خود و جز خود مبتلا می سازد. اینست پلیدترین ستمی که آدمی می تواند درباره خود روا بدارد. این مضمون در قرآن مجید چنین آمده است: "یا ایها الناس انما بغیکم علی انفسکم"
(ای مردم (با این انحرافات) به خودهای خویشتن ظلم می کنید.)

ج) انکار خود : پیکار و مبارزه با خود که ناشی از انکار خود می باشد، یکی از موارد نازل از خود بیگانگی است که اگر تعلیم و تربیت های سازنده نتواند این درد را معالجه کند ، هیچ گامی در راه بهبود انسان ها برنداشته است.
مگر قانونگذار روان آدمی نگفته است :
"و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم"
و نباشید مانند کسانی که خدا را فراموش کردند و در نتیجه خداوند هم خودهای آنان را مورد فراموشی خودشان قرار داد. انکار آغاز و پایان و هدف هستی عامل همان "از خود بیگانگی" است، که افلاطون آن را "انکار خود" نامیده است.

د) خود را از دست دادن معامله ای
خود از دست دادن معامله ای غیر از "خود باختگی" و "انکار خود" می باشد. این معنا "از خود بیگانگی" بر مبنای سود جویی و نفع طلبی افراطی استوار شده است. این بیگانگان از خویشتن ، منکر واقعیت خود نیستند و "خود" را هم نمی بازند ، بلکه خود را قابل معامله می دانند ، خود می دهند و سود می گیرند.

عنوان : آشنا ساختن انسان با خویشتن
انسان بیگانه از خویشتن ، نه تنها از مفهوم عالی انسانیت بدور است بلکه فاقد احساس موجودیت است انسان خود آگاه است و هم جهان آگاه و دوست می دارد از خود و جهان آگاه تر گردد. تکامل و پیشرفت و سعادت او در گروه این دو آگاهی است.
از این دو آگاهی کدام از نظر اهمیت در درجه اول است و کدام در درجه دوم است ؟ داوری درباره این موضوع چندان ساده نیست. برخی بیشتر به خودآگاهی بها می دهند و برخی به جهان آگاهی احتمالا یکی از وجوه اختلاف طرز تفکر شرقی و طرز تفکر غربی در نوع پاسخی است که به این پرسش می دهند ، همچنانکه یکی از وجوه تفاوت های علم و ایمان در این است که علم وسیله جهان آگاهی و ایمان سرمایه خودآگاهی است. البته علم سعی دارد انسان را همان گونه که به جهان آگاهی می رساند به خود آگاهی نیز برساند.
علم النفس هم چنین وظیفه ای بر عهده دارد . اما خودآگاهی هایی که علم می دهد مرده و بیجن است ، شوری در دل ها نمی افکند و نیروهای خفته انسان را بیدار نمی کند ، برخلاف خودآگاهی هایی که از ناحیه دین و مذهب پیدا می شود که با یک ایمان پی ریزی می شود. خودآگاهی ایمانی ، سراسر وجود انسان را مشتمل می سازد.
آن خودآگاهی که خود واقعی انسان را به یادش می آورد غفلت را از او می زداید ، آتش به جانش می افکند او را دردمند و درد آشنا می سازد. کار علوم و فلسفه ها نیست. این علوم و فلسفه ها احیانا غفلت زا هستند و انسان را از یاد خودش می برند. از این رو بسا دانشمندان و فیلسوفان بی درد و سر در آخور و خود ناآگاه و بسا تحصیل ناکرده های خودآگاه دعوت به خودآگاهی و این که خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی ، خدای خویش را فراموش مکن که خودت را فراموش می کنی ، سرلوحه تعلیمات مذهب است.
قرآن کریم می فرماید : و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون4
از آنان مباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا آنها را از خودشان فراموشانید. آنان همان فاسقان اند.
رسول اکرم فرمود : من عرف نفسه عرف ربه5 . هر که خود را بشناسد خدای خویش را می شناسد.
علی علیه السلام فرمود : معرفه النفس انفخ المعارف6 . خودشناسی سودمندترین شناسایی هاست.
و هم او فرمود : عجبت لمن ینشد ضالله کیف لا ینشد نفسه
در شگفت ام در کسی که چیزی از خود را گم می کند و در جستجویش برمی آید ، و خود را گم کرده اما جستجو نمی کند.
آگاهان جهان ، عیب اساسی که بر فرهنگ و تمدن غربی گرفته اند این است که این فرهنگ ، فرهنگ جهان آگاهی و خود فراموشی است. انسان در این فرهنگ به جهان آگاه می گردد و هر چه بیشتر به جهان آگاه می گردد بیشتر خویشتن را از یاد می برد. راز اصلی سقوط انسانیت در غرب همین جاست. انسان آنگاه که خود را ، به تعبیر قرآن ، ببازد ، بدست آوردن جهان به چه کارش می آید ؟
کسی که بهتر از همه فرهنگ غرب را مورد انتقاد قرار داده است (مهاتما گاندی) رهبر فقید هند است. گاندی می گوید " در دنیا فقط یک حقیقت وجود دارد و آن شناسایی ذات (نفس = خود) است. هرکس خود را شناخت ، خدا و دیگران را شناخته است. هر کس خود را بشناخت ، هیچ چیز را نشناخته است. در دنیا فقط یک نیرو و یک آزادی و یک عدالت وجود دارد و آن نیروی حکومت بر خویشتن است. هر کس بر خود مسلط شد ، بر دنیا مسلط شده است. در دنیا فقط یک نیکی و جود دارد و آن دوست داشتن دیگران مانند دوست داشتن خویش است. به عبارت دیگر ، دیگران را مانند خود انگاریم. باقی مسائل ، تصور و وهم و عدم است.

اهمیت خودشناسی در قرآن کریم
در قرآن اهمیت بسیار زیادی به شناخت و سازندگی خویشتن داده شده است که به برخی از آنها اشاره می گردد :
1-سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق . فصلت آیه 53 .
(ما بزودی آیات خود را در جهان برونی و جهان درونی آنان نشان خواهیم داد تا حق بودن او برای آنان آشکار شود.)
2-ولاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم 7 (و مباشید از آنان که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنانرا دچار خود فراموشی نمود.)
3-بل الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره 8 (بلکه انسان به خویشتن بینا است اگر چه پوزش ها بیاورد).
4-و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون 9 (و در روی زمین آیاتی است برای کسانیکه دارای یقین اند و (آیاتی است) در نفوس خودتان).
5-علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم10 (خدا میداند که شما به خود خیانت ورزیدید.)
6-یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم .
(آنان با خدا و مردم با ایمان در صدد نیرنگ بر میایند ، آنان فریب نمیدهند مگر خود را).
با استناد به این آیات در می یابیم که :
الف) استعدادها و فعالیتها و نیروهائی در درون انسانها دیده میشوند که با وجود خودشان آیات الهی را نشان میدهند. بهمین جهت است که شناخت خویشتن ، در حقیقت شناخت آیات الهی است.
ب) آدمی از یک استعداد بسیار با ارزش برخوردار است و آن اینست که میتواند بینائی کامل درباره خویشتن بدست بیاورد. انسان میتواند آدمی میتواند موجودیت درونی خود را ببیند ، چنانکه میتواند اعضای مادی خود را ببیند لذا اگر به انسان گفته شود : خود را در راه رشد و تکامل بساز ، نمیتواند پوزش بیاورد که من نمیتوانم خود را بشناسم و خود را ببینم پس چگونه در ساختن خویش بکوشم.
ج) بفراموشی سپردن خالق هستی مستلزم فراموش کردن واقعیت و بی اعتنائی به جدی بودن عالم هستی است و فراموش نمودن واقعیت و جدی بودن عالم هستی مستلزم "خود فراموشی" است که بیماری "از خود بیگانگی" هم نامیده میشود که تباه کننده ترین بیماری قرن ما است :
گر نخواهی خود فراموشت شود یاد او کن یاد او کن یاد او
درباره این شناختهای فریبنده و لزوم اجتناب مردم از این شناخت ها آیاتی در قرآن کریم وارد شده است . از آن جمله
1-مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضائت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون . (مثل آنان مانند کسیست که آتشی را روشن میکند وقتی که آن آتش پیرامون او را روشن ساخت، خداوند نور آنان را از بین میبرد و آنانرا در تاریکی که بینائی خود را در آن از دست میدهند ، رها میسازد.)
2-ارونی ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرک فی السماوات ام آتیناهم کتابا فهم علی بینه منه بل ان یعدالظالمون بهضم بعضا الا غرورا .
(بمن نشان بدهید آنان از مواد زمینی چه آفریده اند ، یا برای آنان در خلقت آسمانها شرکتی است ، یا کتابی برای آنان دادیم و بینه ای از آن کتاب دارند (هیچ یک از اینها نیست) بلکه ستمکاران جز فریب بیکدیگر وعده نمیدهند.)
3-قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا . الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (به آنان بگو : آیا از زیانکاراترین مردم از نظر عمل بشما خبر بدهم. اینان کسانی هستند که کوشش هایشان در این دنیا منحرف و گمراه بوده و گمان میکنند که عمل صحیح انجام میدهند.)
4-افمن کان علی بینه من ربه کمن زین له سوء عمله 13 (ایا کسیکه بر مبنای بینه (دلیل و رهنمائی) پروردگارش (عمل میکند) مانند کسی است که عمل زشتش برای او آراسته شده است)
5-قال بصرت بمالم یبصروا به فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی 14 (گفت : من دیدم چیزی را که آنان ندیدند . یک مشت از اثر رسول برداشتم و آنرا انداختم و بدینسان نفس من برای من فریب دارد) این مطلب که آرایش براساس نمودهای زندگی حقیقت را از انسانها دور میکند ، در آیات زیر آمده است : الانعام آیه 43 و الانفال آیه 48 و النمل آیه 24 و العنکبوت آیه 38 و الحجر آیه 39 و البقره آیه 212 و آل عمران آیه 14 و الانعام آیه 122 و التوبه آیه 31 و یونس آیه 12 و الرعد آیه 33 و فاطر آیه 8 و غافر آیه 37 و الفتح آیه 12 .

از منظر آیات قرآن
بارقه های موقت و محدود سراغ همه انسانها را که هنوز بکلی در ظلمات کفر و انحراف تباه نشده اند ، میگیرند. این بارقه ها نوعی روشنائی بر پیرامون انسان میندازند و سپس در ظلمتکده درون آلوده به هوی و هوس و لجاجت بازی و تعصب های کورانه و خودخواهی ها خاموش میشوند. این خاموشی از روی اعراض و انحراف خود انسان از منبع نور است. تابش بارقه ها در انسانهای معتدل و آماده پذیرش اعجاز آمیز است ، زیرا با اهمیت ترین و با ارزش ترین عوامل پیشرفت مادی و معنوی انسانها مربوط بهمین بارقه ها است که اساسی ترین شرط بروز آنها با اهمیت تلقی کردن موضوعی است که بارقه آنرا روشن میسازد. باید این اهمیت هم حیاتی تلقی شود و هم همراه با حداکثر کوشش و تلاش باشد و هم درون انسان پاک و منزه از آلودگیها باشد.

عنوان : انسان و خداشناسی
انسان موجودی است دوبعدی یعنی فطرت انسانی هم دارای بعد مثبت است و هم دارای بعد منفی . انسان هم می تواند سیر صعودی پیدا کند و هم سیر نزولی . در نهاد او هم استعداد و گرایش به خیرها و نیکی ها وجود دارد و هم گرایش به شرها و زشتی ها . انسان هم نفس لوامه و سرزنش گر دارد که او را به سوی خیرها و فضیلت ها هدایت می کند ، و هم نفس اماره دارد که او را به سوی رذایل و زشتی ها سوق می دهد. نفس انسانی هم دارای نیروی صلاح است و هم دارای نیروی فساد.
لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه
قسم به روز قیامت و قسم به نفس ملامت گر . (قیامت 2-1)
ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی
همانا نفس به کارهای بد امر می کند ، مگر آن که پروردگارم رحم کند. (یوسف 53)
انسان در بعد مثبت طبیعت خود گرایش به خدا دارد فطره الله التی فطر الناس علیها (فطرت خدایی که مردم را براساس آن آفرید / روم 30) ، استعداد آن را دارد که سیر به سوی خدا کرده و موجودی متعالی شود ، استعداد آن را دارد تا خود را به مقام نفس مطمئنه برساند.
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی
ای نفس ملکوتی به سوی پروردگارت بازگرد که هم تو از او خشنود باشی و هم او از تو . داخل در زمره بندگان خاص من شو و وارد بهشت من شو (فجر 30-27)
در بعد منفی نیز طبیعت انسانی بخیل و حریص است. و کان الانسان فتورا (اسراء 100) ، ان الانسان خلق هلوعا (معارج 19) ، مجادله گر و عجول است. و کان الانسان اکثر شیء جدلا (کهف 54) کان الانسان عجولا (اسراء 11) همچنین موجودی ناسپاس و کفور است : ان الانسان لربه لکنود (عادیات 6)
طبیعت منفی انسان به گونه ای است که آدمی می تواند خود را به اسفل السافلین بکشاند :
ثم رددناه اسفل السافلین الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات
سپس او را به پست ترین منازل بازگردانیدیم ، مگر آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند. (تین 7-6)
آیه فوق با صراحت می گوید که انسان می تواند پست تر از همه موجودات شود، یعنی این امکان برای طبیعت انسانی وجود دارد که از همه موجودات پست تر شود.
بنابراین انسان از دیدگاه قرآن در میان دو بی نهایت قرار گرفته است. از یک سوی می تواند آن چنان رشد پیدا کند که به اعلی علیین برسد و از سوی دیگر ممکن است آن چنان سقوط کند که به اسفل السافلین برسد.
آدمیزاد طرفه معجونی است کز فرشته سرشته وز حیوان
گر رود سوی این، شود کم از این ور کند میل آن ، شود به از آن

ارزش و مقام انسان
از نظر قرآن کریم انسان موجودی با ارزش و والامقام است. قرآن تا آنجا برای انسان ارزش قایل است که او را جانشین خود بر روی زمین می داند. او را موجودی می داند که فرشتگان او را سجده کرده اند ، همه آسمانها و زمین مسخر اویند و موجودات جهان آفرینش سر تمکین در برابر او فرود آورده اند. قرآن انسان را چونان مکاتب مادی مطرح نمی سازد. او را موجودی در عرض سایر موجودات به شمار نمی آورد. برای انسان ارزشی بالاتر از همه موجودات جهان آفرینش قایل است. وی را موجودی می داند که حیات او تا ابدیت ادامه دارد. قرآن انسان را موجودی می داند که توانسته بار امانت الهی را که آسمان ها و زمین و کوه ها از پذیرش آن سر باز زده اند به دوش گیرد. قرآن انسان را موجودی می داند که خدا او را گرامی داشته و او را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری داده است.
از دیدگاه قرآن ، انسان موجودی است که خداوند او را گرامی داشته و به او استعدادهایی داده است تا به واسطه آن بر بسیاری از مخلوقات برتری پیدا کند.
و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا
"ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم. او را در خشکی و دریا به حرکت درآوردیم و به آنها از روزی های پاکیزه بخشیدیم و بر بسیاری از مخلوقات خود او را برتری دادیم (اسری 70)
آیه فوق می گوید که خداوند بر نوع بشر منت نهاده و به او دو چیز اعطا کرده است : یکی کرامت و دیگری برتری بر بسیاری از مخلوقات. منظور از تکریم انسان اعطای نیروی عقل است که در دیگر موجودات نیست و مراد از تفضیل و برتری نیز اعطای خصوصیاتی به انسان است که انسان با آن در دیگر موجودات شریک است ولی انسان به نحوه اکمل از آن برخوردار است.
انسان از دیدگاه قرآن از آن چنان ارزش و مقامی برخوردار است که به فرمان خداوند همه موجودات جهان آفرینش مسخر او هستند و خدا نیز انسان را به گونه ای آفریده است که بتواند همه نیروهای طبیعت را تسخیر کند و از آنها به نفع خود استفاده کند. انسان به مدد نیروهای خدادادیش می تواند نهرها را به تسخیر درآورد ، ماه و خورشید را به تسخیر خود درآورد. زمین و آسمان را مسخر خود ساخته و از آنها استفاده کند.
الله الذی خلق السموات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم و سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخر لکم الانهار.
"خداوند است که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان باران فرو فرستاد تا به وسیله آن میوه ها برای روزی شما به ثمر برسد و کشتی ها را به امر خود بر روی دریاها جاری ساخت و نهرها را مسخر شما گردانید. (ابراهیم 32)
آری انسان در جهان بینی اسلامی دارای آن چنان ارزشی است که خداوند همه موجودات جهان آفرینش را مسخر او قرار داده است و در جهت نفع رساندن به انسان آنها را خلق کرده است. خورشید برای انسان نورافشانی می کند، میکروبها را می کشد و از پرتو نور خود گیاهان را رشد و نمو می دهد. نهرها در خدمت انسان هستند و مزرعه ها را برای وی آبیاری می سازند تا از محصولات آن انسان استفاده کند.

ویژگی های انسان کامل :
انسانی را که قرآن کریم به عنوان یک انسان نمونه و کامل معرفی می کند دارای ویژگی های فراوانی است که به برخی از آنها اشاره می گردد .
"ایمان به خدا" : اولین نشانه و ویژگی انسان نمونه قرآن ایمان به خداست ، یعنی اعتقاد به این موضوع که جهان را خالقی باشد خدا نام. انسان مومن نه تنها به خدا ایمان دارد ، بلکه به جز او هیچکس و هیچ چیز را قابل ستایش و پرستش نمی داند. تنها سر به آستان او فرود آورده و از او مدد می گیرد. چنین انسانی هیچگاه از رحمت بی پایان الهی ناامید نشده و همواره چشم امید به دریای بیکران فیض او دارد.
و لا تیاسوا من روح الله انه لا ییاس من روح الله الا القوم الکافرون
از رحمت خدا ناامید نشوید ، زیرا جز کافران کسی از رحمت الهی مایوس نمی شود. (یوسف 87)
انسان مومن تنها به خدا توکل داشته و با اتکا به او دست به انتخاب و عمل می زند.
قل حسبی الله علیه یتوکل المتوکلون
بگو خدا بس است و تمام متوکلان فقط بر او توکل می کنند. (زمر 38)
انسان مومن همواره به یاد خدا بوده و هیچ گاه او را فراموش نمی کند، چرا که ذکر خدا موجب می شود تا آدمی نظارت او را بر خود همواره بیاد آورده و مرتکب عملی که مانع رشد و کمال او می شود نگردد.
واذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو والاصال و لاتکن من الغافلین
و پروردگارت را در دل خود از روی تضرع و خوف و آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان مباش. (اعراف 205)
"ایمان به انبیا" : دومین ویژگی انسان نمونه قرآن ایمان و اعتقاد به انبیاست. و در واقع در پرتو چنین اعتقادی است که انسان هدف آفرینش خویش را یافته و به سوی آن گام برمی دارد. این تنها وظیفه و رسالت پیامبران است که به انسان بگویند از کجا آمده ؟ برای چه آمده ؟ به کجا می رود ؟ و چه باید بکند؟
ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه ویزکیهم
ای پروردگار ما در میان آنان رسولی از خود آنان بفرست تا آیات الهی تو را برای آنان بخوانند و کتاب و حکمت به آنان تعلیم نمایند و آنان را تزکیه و پاکیزه گردانند . (بقره 129)
"ایمان به رستاخیز" : ایمان به جهان غیب و عالم پس از مرگ از دیگر ویژگی های انسان نمونه قرآنی است. در آغاز سوره بقره به هنگام یادآوری نشانه های افراد متقی چنین می خوانیم :
والذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون
و آنان کسانی هستند که به آنچه بر تو (پیامبر) نازل شده و آنچه بر (پیامبران) قبل از تو نازل شده است ایمان می آورند و به روز رستاخیز هم یقین دارند. (بقره 4)
"تسلط بر نفس" : انسان نمونه قرآن تسلط بر نفس دارد ، زیرا یکی از بزرگترین وجه امتیازات انسان بر حیوان کنترل نفس اماره است : نفسی که آدمی را به سوی بدیها و زشتی ها سوق می دهد.
می دانیم که حب نفس اساسی ترین میل و نیاز در طبیعت آدمی است. هرگاه این میل فطری در حد خود عمل کند ، یعنی در محدوده صیانت ذات اقدام نماید، بدون شک از والاترین و بالاترین ارزشها برخوردار است. اما اگر به حالت افراط کشانده شود ، یعنی آن که آدمی همه چیز را برای خود بخواهد و حقوق دیگران را پایمال سازد ، در این صورت به بزرگترین بیماری اخلاقی و نفسانی دچار شده است. کنترل نفس اساس کلیه فضایل اخلاقی و انسانی به شمار می رود. از همین جاست که قرآن شرط رستگاری را تزکیه نفس می داند.
قد افلح من تزکی
آن کس که نفس خود را پاک نمود رستگار شد. (اعلی 14)
قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها
کسی که نفس خود را تزکیه نمود رستگار شد و آن که گمراه و خوار ساخت نومید و بی بهره گشت. (شمس 11 و 10)
"انتخاب و عمل صالح" : اسلام به "تصمیم" و "گزینش" آدمی سخت توجه داشته و نظام فکری و عقیدتی خود را بر پایه هایی بنا نهاده است که راه برای انتخاب و گزینش همواره باز باشد.
قرآن کریم ایمان و اعتقاد به خدا را توام با عمل صالح مطرح می سازد، چرا که از لوازم ایمان ، عمل صالح است.
والذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون
کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، اهل بهشت هستند و برای همیشه در آنجا به سر خواهند برد.
انسان مومن باید دست به هر کار و فعلی که می زند از انگیزه الهی برخوردار باشد ، یعنی عمل خود را به قصد قرب به خدا انجام دهد.
"گفتار نیک و پندار نیک" : نه تنها اعمال و افعال انسان مومن باید حساب شده و دقیق باشد ، بلکه گفتار و پندار او نیز باید درست و صحیح باشد. انسان مومن نباید سخن لغو و بیهوده بر زبان جاری سازد ، هم چنان که نباید شهادت ناحق و دروغ بدهد. قرآن کریم به هنگام برشمردن صفات "عبادالرحمان" در مورد آنها چنین می گوید :
والذین لا یشهدون الزور اذا مروا باللغو مروا کراما
(عبادالرحمن) کسانی هستند که شهادت ناحق و دروغ ندهند چون بر امور ناپسندی بگذرند با بزرگواری گذر کنند. (فرقان 72)
انسان نمونه قرآن فردی است که از میان آراء و نظرات مختلف نیکوترین آنها را انتخاب می کند. به بیان دیگر او حتی به اقوال مخالفان خود نیز با بزرگواری گوش فرا داده و سخنی را که حق است می پذیرد.
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
بشارت ده بی کسانی که وقتی کلامی را می شنوند بهترین و نیکوترین آن را انتخاب می کنند. (زمر 19)
"راستی" و صداقت نیز از برجسته ترین صفات و کمالات انسان مومن است. چنین انسانی هیچ گاه سخن دروغ و سخن زشت را بر زبان خود جاری نمی سازد، حتی اگر با جاهلان و فرومایگان نیز برخوردی داشته باشد با زبان خوش پاسخ آنها را می دهد.
و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما
(عباد الرحمان) کسانی هستند که هرگاه مردم جاهل آنان را خطاب کنند با سخن ملایم پاسخ دهند (فرقان 6)
"مردم گرایی" : انسان نمونه قرآن انسانی اجتماعی و مردم گراست. او حق ندارد که دور از جامعه در گوشه عزلت به سر برده و احساس هیچ گونه تعهد و مسئولیتی نکند. انسان مومن باید به دردها و گرفتاریهای افراد جامعه خود اندیشیده و راه درمانی برای آن پیدا کند ، چرا که از نظر قرآن کریم افراد مومن در حکم یک پیکر بوده و میان آنها رابطه برادری برقرار است.

عنوان : خداشناسی در کلام حضرت علی (ع)
در کتاب نهج البلاغه با استناد به کلام امیر مومنان علی (ع) واقعیات و حقایق با اهمیتی در رابطه با موضوعات خدا و انسان مورد بحث قرار گرفته که در 4 بخش کلی آن اشاره می گردد.

بخش اول :
بیان مختصات مقام شامخ خداوندی است که در حقیقت بازگو کننده اوصاف جمال و جلال آن ذات اقدس است. که بدون آنها ، خدایی مطرح نیست و راه شناخت این مختصات ، توجه همه جانبه به مفهوم کامل مطلق است که ضروری ترین صفت اوست ، مانند :
الحمدالله الذی علابحوله و دنا بطوله مانح کل غنیمه و فضل و کاشف کل عظیمه و ازل.15
سپاس مرخدای راست که به قدرت و سلطه ربوبیش بالاتر از همه جهان هستی است و با احساس و عنایت پروردگاریش به همه موجودات نزدیک است. اوست بخشنده هر سود و فضل ، و برطرف کننده هر حادثه بزرگ و تنگنای سخت.
الاول الذی لم یکن له قبل فیکون شی قبله و الاخر الذی لیس له بعد فیکون شی بعده.16
خدا آن ذات اول است که برای او هیچ قبلی نبوده است تا پیش از ذات اقدس او چیزی وجود داشته باشد ، و آن آخر است که برای او بعدی وجود ندارد تا چیزی بعد از او وجود داشته باشد (یعنی آن ذات واجب مافوق هر ابتدا و انتهاست که تصور شود.)
الحمدالله المتجلی لخلقه بخلقه و الظاهر لقلوبهم بجحته .17
سپاس مر خدای را که به وسیله خلقتی که فرموده ، به مخلوقاتش تجلی نموده و با حجت درونی در دلهای آنان آشکار است.
همچنین است در جملات دیگر از نهج البلاغه که علم مطلق و قدرت مطلقه خداوندی را با بیانات روشن توصیف می کند و چنانکه می دانیم ، این توصیفات از قبیل تعریفات منطقی معمولی نیست که منظور از آنها ، توضیحی درباره ذات خداوندی باشد ، زیرا هم از نظر عقلی و هم با نظر به جملات نهج البلاغه که در موارد متعدد آمده است ، ذات اقدس الهی قابل شناخت نیست. بلکه رابطه انسانهای رشد یافته با خدا همان طور که امیرالمومنین علیه السلام فرموده است، تجلی اوست در دلهای شایسته با نیروی ایمان. از آن جمله :
و لا تقدر عظمته الله سبحانه علی قدر عقلک فتکون من الهالکین هو القادر الذی اذا ارتمت الاوهام لتدرک منقطع قدرته و حاول الفکر المبرا من خطرات الوساوس ان یقع علیه فی عمیقات غیوب ملکوته و تولهت القلوب الیه لتجری فی کیفیه صفاته و غمضت مداخل العقول فی حیث لا تبلغه الصفات لتنال علم ذاته ردعها و هی تجوب مهاوی سدف الغیوب متخلصه الیه سبحانه فرجعت اذ جبهت معترفه بانه لا ینال بجور الاعتساف کنه معرفته .18
عظمت خداوندی را به اندازه عقل خود اندازه گیری مکن ، زیرا از هلاک شوندگان خواهی گشت. خداوند آن توانای مطلق است که هرگاه اوهام انسانی بخواهد نهایت قدرت او را درک کند و فکر تجرید شده و خالص از جریانات وسوسه ها بخواهد در اعماق غیوب ملکوت الهی ذات او را دریابد و دلها با اشتیاق برای دریافت کیفیت صفات او به فعالیت بیفتند و عقول انسانی با دقیق ترین راهها با نفوذ بسیار ظریف و دقیق بخواهند برای شناخت ذات او به مقامی که اوصاف توانایی رسیدن به آن را ندارد ، وارد شوند ، آن عقول را بر می گرداند در حالی که در مهلکه های تاریکیهای غیوب سرگردانند. این عقول که برای شناخت ذات خداوندی حرکت کرده بودند ، در حالی که دست رد به پیشانی آنها زده شده است ، برمی گردند و اعتراف می کنند که با تعدی تکلف آمیز نمی توان به کنه معرفت او نایل گشت.

بخش دوم
بیان مختصاتی است که راه شناخت آنها آماده کردن درون برای پذیرش تجلی اوصاف آن ذات اقدس است. هیچ راهی برای تحصیل شایستگی درون جز تصفیه آن از آلودگیها و کثافات حیوانی وجود ندارد. به همین جهت است که امیرالمومنین علیه السلام در هر موردی از سخنانش که درباره خدا مطلبی را بیان می کند ، کاملا روشن است که درباره موجودی سخن می گوید که از تجلی عالی او در درونش به خوبی برخوردار است ، زیرا در درون این انسان چنان تصفیه ای صورت گرفته است که حتی خیال ناچیزی از آلودگیهای حیوانی و مادی راهی به آن ندارد ، مانند آن جمله ای که می گوید :
این العقول المستصبحه بمصابیح الهدی و الابصار اللامحه الی منار التقوی این القلوب التی وهبت لله و عوقدت علی طاعه الله.19
کجا هستند آن عقولی که با چراغهای هدایت روشن شده اند و آن چشمانی که به کانون نور تقوا می نگرند ؟ کجا هستند آن دلهایی که خود را به خدا بخشیده اند و به اطاعت خداوندی بسته شده اند ؟
بخش سوم سلب اوصاف مادی و جسمانی و هرگونه وابستگیها و احتیاجات و محدودیتها از ذات اقدس ربوبی است. اهمیتی که امیرالمومنین علیه السلام به اوصاف سلبی می دهد ، ناشی از یک مساله ضروری است که عبارت است از متوجه ساختن افکار مردم به این حقیقت که برای دریافت صحیحی از خدا باید همه مفاهیم و اندازه گیریها و الگوهایی را که آدمی به وسیله ارتباط با طبیعت عینی در ذهن خود منعکس می کند کنار گذاشت و از صورتگری با نمودهای گوناگون جهان طبیعی برای تصویری به عنوان خدا اجتناب کرد زیرا
مور ضعیف و ناتوان چون شکل یزدانی کشد
بی شک به شکل مورچه با شاخ حیوانی کشد
مغز شبان هم نقشه موسی بن عمرانی کشد
در ذهن مانی گر فتد ، او صورت مانی کشد
ادراک هر جنبنده نقش خویش را داراستی
گفته شده است که توصیفات سلبی مانند اینکه نه حقیقتی وجودی دارد ، نه شکلی دارد ، نه وزن و رنگی دارد و نه هیچ کیفیتی ، نه محسوس است و نه قابل تصورات معمولی و … ، برای شناخت آن حقیقت هیچ فایده ای ندارد و این گونه حقیقت مانند وجود مطلق در فلسفه هگل و امثال اوست که با سلب هرگونه خصوصیات و تعینات از آن موجود یک مفهوم تجریدی محض را مطرح می کند.
پاسخ این اعتراض روشن است ، زیرا اولا دلایل روشنی واقعیت وجود خود را مطرح می کند که با قطع نظر از مناقشات لفظی و حرفه ای ، همواره عقول سلیم را قانع ساخته است. به وسیله آن دلایل ، واقعیتی به عنوان خدا برای عقول انسانها مطرح شده است ، ولی از آن جهت که این واقعیت مافوق مختصات جسمانی عالم طبیعت است ، لذا برای دریافت آن لازم است که افکار را متوجه عظمت آن دریافت شده نمود و با نفی اوصاف جسمانی و سایر محدودیتها ، افکار را برای دریافت منطقی آن موجود راهنمایی کرد.
این روش ایجاب و سلب یا اثبات و نفی ، در واقعیاتی مانند عدالت نیز جریان دارد. بدین ترتیب که نخست یک تعریف و توصیف اجمالی از عدالت مطرح می گردد (عدالت عبارت است از جریان مطابق قانون) ، سپس برای راهنمایی افکار از توصیفات سلبی استفاده می شود ؛ مثلا می گوییم : عدالت روش خوشایند محض نیست ، عدالت از سنخ احساسات نیست ، عدالت وزن و شکل و رنگ ندارد و …
بخش چهارم بیان روابطی است که انسانها می توانند میان خود و خدا برقرار سازند. به اتفاق همه صاحبنظران علوم اسلامی ، امیرالمومنین علیه السلام تجسم یافته ای از قرآن بود و شناخت او درباره قرآن ، و ایمان او به تمام محتویات آن در حد اعلام بود. و این تجسم از سخنان آن بزرگوار بخوبی روشن می شود. لذا به طور قطع او به نزدیکی خدا به خود مطابق آیه "و نحن اقرب الیه من حبل الورید" (و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم) و آیه " و هو معکم اینما کنتم) (و او با شماست هر کجا که باشید) اعتقاد داشته است.
امیرالمومنین (ع) در خطبه ی رابطه انسان را با خداوند از نظر معرفت به مقام کبریایی او چنین بیان می کند.
اذهان بشری او را در می یابد ولی نه با مشاعر معمولی که فعالیت هایش مستند به حواس است همه دیدنی ها شهادت به وجود او می دهد ولی نه با حضور جسمانی . اوهام بشری نمی تواند بر او احاطه یابد بلکه او به وسیله درک عالی به درون آدمی تجلی می کند و از کمیت و کیفیت جویی توجیهات امتناع می ورزد.
بطور کلی رابطه انسان با خدا در قلمرو شناخت را نمی توان رابطه انعکاس و تصور و دیگر نمودها و فعالیت های طبیعی ذهن تلقی نمود ، بلکه رابطه شناخت تجلی خداوندی در دل های انسان هاست که دارای نمود و صورت نیست.

عنوان : نگاهی به سیمای انسان کامل و ویژگیهای او از دیدگاه نهج البلاغه
غالب اندیشمندان انسان را به صفات ، کمالات و فضائل اخلاقی متصف دانسته اند که به برخی از صفات اشاره می گردد.
انسان کامل ، انسانی است که از دیگران برتر است و والاتر ، انسانی که در جانها نفوذ می کند و در دلها و قلبها رسوخ.
انسان کامل ، انسانی است که با دیگران است ، اما اندیشه و افکارش با همگان فرق می کند. دیگران در فکر خودند و اسیر خویشتن خویش ، اما او در فکر دیگران است و سرنوشت انسانها.
انسان کامل ، انسانی نیست که تنها دانش بیاندوزد ، بدون آنکه مثمر ثمر واقع شود ، بلکه او فردی است که با اعمال و رفتار خود راهبر دیگران است.
انسان کامل ، انسانی است که همه استعدادها و خصلتهای وجودی خود را به فعلیت رسانده و شخصیت خویش را در جهت هدف اعلای حیات شکوفا ساخته است.
انسان کامل ، انسانی است که از "خود طبیعی" گذشته و با انتخابهای خویش به "خود ایده آل" رسیده است.
انسان کامل ، انسانی است که از زندان تن گریخته و روح خویش را در عرصه گاه هستی از تمامی قیود و بندها آزاد نموده است. چنین انسانی گر چه یک تن است ، اما عظمت او منشا اثر هزاران هزار تن را دارد. او راهگشاست و می کوشد تا باری از دوش دیگران بردارد ، نه آنکه باری بر دوش ها نهد.
انسان کامل الگوست ، او انسانی است که نه تنها در حیات خویش که حتی پس از مرگ نیز به عنوان الگو برای انسانها مطرح می باشد.
انسان کامل ، از آنچنان عظمتی برخوردار است که هیچگاه در حیطه ای از زمان و مکان قرار نمی گیرد و همواره شهره عام و خاص است.
لا یحیف علی من یبغض و لا یاثم فیمن یحب
اگر مرتکب عملی شوند پیش از آنکه دیگران به عمل آنها شهادت دهند آنها خود اعتراف به حق می کنند ، چرا که برای این انسانها "حق" بالاتر و برتر از "خود" است. این "خود" است که باید تابع "حق" باشد نه آنکه "حق" تابع "خود" شود و اساسا آن هنگام خود انسان از اصالت برخوردار است که موافق با حق باشد نه مخالف با آن.
یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه
آنها در امانت داری امین هستند. بنابراین هرچه را که به آنها بسپارند تباه نمی سازند. و آنچه را نیز که به آنها تذکر داده اند فراموش نمی کنند. افراد را با القاب زشت و ناهنجار مورد خطاب قرار نمی دهند . به همسایگان خود ضرر و زیان نمی رسانند ، هم چنان که به مصیبت زده را شماتت کنند و نه در محیط باطل گام می گذارند ، بلکه همواره در مسیر حق گام گذاشته و از آن مسیر هیچ گاه خارج نمی شوند.
لایضار ما استحفظ ، و لا ینسی ما ذکر ، و لاینابز بالالقاب و لا یضار بالجار، و لا یشمت بالمصائب ، و لا یدخل فی الباطل و لا یخرج من الحق
اگر به هنگام خاموشی سکوت اختیار کنند ، سکوتشان آنها را اندوهگین نمی سازند و اگر به هنگام ضرورت بخندند صدای خنده آنها به قهقهه بلند نمی شود. اگر به آنها ستمی شود تا آنجا که در توان دارند از خود دفاع می کنند و اگر هم نتوانند مایوس نمی شوند و صبر می کنند تا خدا آنها را یاری کرده و انتقام آنها را از خصم بداندیش بگیرد.
و ان صمت لم یغمه صمته ، و ان ضحک لم یعل صوته و ان بغی علیه صبر حتی یکون الله هو الذی ینتقم له
چون در مسیر حق گام می گذارند نفس اماره آنها در سختی و مشقت است اما در عوض مردم از دست آنها در آسایش و آرامش هستند. آنها خود را به خاطر حیات اخروی به زحمت و مشقت می اندازند ، و می کوشند تا مردم را در راحتی و آسایش قرار دهند.
نفسه منه فی عنا و الناس منه فی راحه ، اتعب نفسه لاخرته ، و اراح الناس من نفسه
اگر از گروهی دوری جویند فقط به خاطر زهد و طهارت نفس است نه به خاطر تکبر و خودبرتر بینی و اگر هم با کسانی که شایسته معاشرت هستند معاشرت می جویند به انگیزه مهر و محبت و رحمت است نه مکر و خدعه و نیرنگ.
بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه و دنوه ممن دنامنه لین و رحمه لیس تباعده یکبر و عظمه و لا دنوه بمکر و خدیعه

عنوان : انسان و دشمن شناسی
خداوند بزرگ ، در کتاب آسمانی در ضمن آیات قرآن به افشای چهره های پلید و گمراه کننده پرداخته و در حد نیاز آنانرا به مومنان معرفی نموده است.
قرآن مجید دشمنان خدا را که طبعا دشمنان خلق نیز می باشند ، در ابعاد مختلف اعم از شیوه ها ، شعارها ، نقشه ها و تاکتیکها و اهداف شناسانده و هشدارهای لازم را در برخورد با آنان داده است.
یکی از دشمنان دیرینه انسانهای خداپرست ، شیطان است. این موجود متکبر و مغرور که تمام همت خویش را در گمراهی و به انحراف کشاندن انسان بکار می گیرد برطبق معرفی قرآن کریم ، بعنوان دشمنی مکار و فریبنده ، بر سر راه تکامل و صعود انسان کمین گرفته است.
هر آنکس که در قرآن مطالعه می کند و موضوعات متنوع قرآنی را از نظر می گذراند ، موضوع "شیطان شناسی" را هرگز فراموش نخواهد کرد. زیرا در تلاشهای انسان مومن برای رسیدن به خدا باید موانع سر راه را شناسایی کرده که شیطان یکی از موانع و عوامل بازدارنده و منحرف کننده این راه است. بنابراین شیطان شناسی وظیفه همه مومنان و خداخواهان متعهد و متحرکی است که خویشتن خویش را در صراط مستقیم "الله" می بینند.

عنوان :
ناکثین و شیوه حضرت علی (ع) در برخورد با آنان
واژه ناکثین
این واژه به معنای نقض کردن و شکستن آمده است. و بنابر نظر راغب واژه شناس قرآن ، کاربرد آن در نقض عهد بنابر نوعی استعاره می باشد.
مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسی (نکث) را در مورد شکستن پیمانهائی که وفای به آنها لازم است به کار برده است.
این واژه در تاریخ اسلام بر کسانی اطلاق می شود که ابتدا با علی (ع) بیعت کردند و پیمان وفاداری با حضرتش بستند ولی پس از آن چون حکومت عدل گستر علی (ع) را حافظ منافع نامشروع خود ندیدند ، علیه حکومت وی شوریده و جنگ جمل را آفریدند.
این نام را از پیش پیامبر اسلام بر این گروه از مخالفان علی (ع) نهاده بود. پیامبر به همسر خود "ام سلمه" فرمود : بشنو و شهادت بده که این علی پسر ابوطالب سرور مسلمین و رهبر متقیان و کشنده ناکثین و قاسطین و مارقین است. ام سلمه گوید : پرسیدم پیمان شکنان کیانند ؟
فرمود : کسانی که در مدینه با او بیعت می کنند و در بصره آنرا می شکنند.

شیوه علی (ع) در برابر ناکثین
علی (ع) در برابر ناکثین چند نوع عکس العمل داشت :
1- آگاهی و هشیاری
حضرتش بدرستی بر نقشه آنها واقف بود زیرا که فقط در صورت آگاهی و مراقبت است که انسان ناخودآگاه در دام دشمن واقع نمی شود.
امام می فرماید :
"والله لا اکون کالضبع تنام علی طول اللدم حتی یصل الیها طالبها و یختلها راصدها"
و بخدا سوگند من همچون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم بر در لانه اش بخواب رود و ناگهان دستگیرش کنند.
این اولین قدم پیروزی بر هر توطئه در شرف تکوین است.
2-منطق و استدلال
دومین شیوه برخورد علی (ع) در برابر اینان شیوه منطقی و استدلالی است. زیرا که قرآن اولین راه خواندن مردم به سوی خدا را "حکمت" می داند "ادع الی سبیل ربک بالحکمه" و حکمت عبارت است از گفتاری که مستند و مستدل است. علی (ع) درباره زبیر می فرماید :
"یزعم انه قد بایع بیده و لم یبایع بقلبه فقد اقربا لبیعه و ادعی الولیجه فلیات علیها بامر یعرف و الا فلیدخل فیما خرج منه"
زبیر می پندارد که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل ، پس او اقرار به بیعت می کند ولی مدعی است که با قلب نبوده است بنابراین بر او لازم است بر این ادعا دلیل روشنی بیاورد وگرنه باید به بیعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.
3-گرفتن بهانه از دست آنان
دشمنان علی (ع) برای منفور جلوه دادن چهره علی (ع) پیراهن عثمان را علم می کنند و حضرتش را قاتل عثمان معرفی می نمایند.
بدیهی است اگر این تهمت جا بیفتد بزرگترین موفقیت برای دشمنان علی (ع) محسوب می گردد . ولی حضرتش در خطبه های مختلف به تحلیل ماجرای عثمان می پردازد ، و در این خطبه ها مبری بودن خودش را از خون عثمان اثبات می کند و بدین ترتیب بهانه را از دستشان خارج می سازد.
4-نبرد تا نابودی آنان
آخرین راه حل علی (ع) در برابر این جرثومه های ننگ و رذالت نابودی اینهاست ، چرا که اینان منشاء فساد در جامعه اند و باید به دست نابودی سپرده شوند. حضرتش می فرماید :
"فان ابوا اعطیتهم حدالسیف و کفی به شافیا من الباطل و ناصرا للحق"23
… پس اگر از آن سرباز زنند لبه تیز شمشیر را در اختیار آنها قرار می دهم و این کار را برای درمان باطل و یاری حق کفایت می کند.
و بالاخره آنجا که "بینه و کتاب و میزان" بکار ناید نوبت به "وانزلنا الحدید فیه باس شدید" می رسد.

سمبلهای ناکثین :
دو چهره معروف ناکثین عبارتند از : طلحه و زبیر . شناختن این دو چهره می تواند پاسخ خوبی باشد به کسانی که می خواهند سابقه انقلابی داشتن را معیاری برای برتری بگیرند ، و سابقه نیکو داشتن در یک زمان را برای همیشه معیار ارزش بدانند ، هرچند آن صفت ارزنده ادامه نداشته باشد.
وجود این دو چهره در تاریخ اسلام و جنایات و خیانتهای آنان بزرگترین شاهد این مطلب است که : انقلابی بودن مهم نیست ، بلکه مهم انقلابی ماندن است.
و در قرآن چهره هایی همچون شیطان را می یابیم که با وجود عبادت شش هزار ساله منحرف می گردند. و "بلعم باعورا" یی که به تعبیر قرآن آیات الهی به او داده شده ، و به تعبیر روایات "مستجاب الدعوه" بود ، بالاخره فریب فرعون را می خورد و کارش بجایی می رسد که قرآن او را تشبیه به سگ می کند.
و در تاریخ اسلام چهره ای همچون "اسامه بن زید" که در واپسین دم حیات پیامبر گرامی اسلام از سوی حضرتش به فرماندهی کل قوا منصوب می گردد و کسانی که از لشکر او تخلف کنند مورد نفرین واقع می شوند ؛ ولی چنین چهره ای آنجا که باید دنبال حق را گرفته و با آئینه تمام نمای حق ، یعنی علی (ع) بیعت کند ، و با دشمنان او که دشمنان اسلامند بجنگد ، سرباز می زند و می گوید : با خدا عهد کرده ام تا با کسانی که "لا اله الا الله" می گویند نجنگم.
و چهره ای همچون "صهیب" که وقتی می خواست هجرت کند ، کفار قریش به وی گفتند : نادار و زبون به شهر ما آمدی و در اینجا توانگر شدی ، اکنون می خواهی مال و جان خویش را به سلامت بیرون بری ؟ به خدا قسم که این ناشدنی است. صهیب گفت : اگر مال خویش را واگذارم مرا رها می کنید؟ گفتند: آری . گفت : هرچه دارم به شما واگذاشته ام. و چون خبر به رسول خدا رسید: دوبار فرمود : صهیب فایده کرد.
ولی کار همین صهیب انقلابی به جایی می رسد که امام صادق (ع) می فرماید: خدا لعنت کند صهیب را که با ما دشمنی ورزید.
این نمونه ها همه شاهده این است که همواره باید پایداری و استقامت و اعتقاد دینی و انقلابی را از خدا خواست نه اینکه تنها در یک مقطع از زمان مومن و انقلابی بود.

نتیجه گیری :
یکی از وجوه شگفت آور نهج البلاغه معانی و معارف والای الفاظ و جملات آن می باشد. بگونه ای که مضامین کلام امام پیوسته در حال آموزش جوامع بشری می باشد.
انسان در نهج البلاغه موجودی است دارای فطرت الهی ، خداشناس و خداپرست ، آفریده ای که گرایش به خوبی و فضیلت دارد ، خیرخواه و نوع دوست است و از سوی دیگر عجول و شتابگر ، طماع و حریص ، تن پرور و لذت جو است.
حقیقت آن است که انسان از سویی دارای گرایش های متعالی برتر است و از سوی دیگر تمایلات حیوانی و تب دارد.
در حقیقت انسان مجمع گرایش های متفاوتی باشد. او دارای دو من است : من سفلی (فرودین) و من علوی (متعالی).
انسانیت انسان را همان من علوی و متعالی او تشکیل می دهد به گونه ای که انسان با از دست دادن آن خود را باخته است و کسی که من علوی و مقتضیات آن را به فراموشی سپارد خود واقعی و راستین خویش را فراموش کرده است از جمله فطریات انسان که شالحه خود واقعی را تشکیل می دهد و پیامبران اولیای الهی بر وجود آن تاکید دارند فطرت خداگرایی و خداپرستی است آتش سوزانی که با فراهم آمدن زمینه مناسب به تدریج شعله ور گشته و سراسر وجود آدمی را به تسخیر در می آورد و چنان میل و اشتیاقی در درون او برمی انگیزد که برای رسیدن به آن مطلوب حقیقی با چشم پوشی از همه لذات در شوق وصال محبوب از سر جان می گذرد تا از جرعه وصال سرمست گردد و در جوار دلدار بیارامد بنابراین عمده تلاش انبیای الهی رهایی انسانها از بندگی غیر خدا ، از جهالت و ضلالت و به طور کلی از اسارت من فرودین بوده است . حضرت علی (ع) درباره اهداف خود چنین فرموده است :
"با شما به نیکویی به سر بردم و به قدر طاقت از هر سو نگهبانی تان کردم و از بندهای خواری و یوغ زبونی آزادتان ساختم و از زنجیرهای ستم و بیداد رهایتان نمودم."24
آن حضرت با توصیه به تقوی و ترس از خدا درهای وصول به تربیت حقیقی را به روی انسانها می گشاید.25 و با هرگونه نادانی و بیگانگی معرفتی مبارزه می فرماید. زیرا منشا عداوت با خویشتن و خصومت با مقام ربوبی است.
در تعلیمات نورانی آن حضرت ضرورت دشمن شناسی و نوع برخورد با آنان نیز مورد تاکید قرار گرفته است زیرا در طول تاریخ بشر و به ویژه در مبارزات پیامبران و اولیای الهی با جبهه های کفر و ظلم دشمنان فراوانی وجود داشته اند.
روش آن حضرت در شناخت دشمنان و باورهای آنان ، روشن ساختن سیاستهای شیطانی افرادی مانند معاویه و عمرو عاص توجه به روانشناسی ناکثین و شیوه های شیطانی سران قاسطین و مارقین و کشش توطئه آنها و سرانجام جنگ های متعدد ایشان نمایانگر هدف آن حضرت در جهت استقرار عدل و برانداختن انحراف ، آزادی مستضعفین و در هم کوبیدن شورشیان و منحرفین و اصلاح رفتار آنان می باشد.

پی نوشت ها
1- لغت نامه دهخدا ، تالیف علی اکبر دهخدا ، ناشر موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
2- قاموس قرآن ، تالیف سید اکبر قریشی ، دارالکتب الاسلامیه ، مرتضی آخوندی
3- قاموس قرآن ، تالیف سید اکبر قریشی ، دارالکتب الاسلامیه ، مرتضی آخوندی
4- قرآن کریم سوره حشر آیه 19
5- بحارالانوار ، ج 61 / ص 99
6- غرر الحکم چاپ بیروت جلد 2 / ص 288
7- قرآن الحشر آیه 19
8- الذاریات آیه 21
9- قرآن ، البقره آیه 9
10-قرآن ، سوره الاعراف آیه 53
11-قرآن ، الفاطر آیه 40
12-قرآن سوره الکهف آیه 104
13-سوره محمد (ص) آیه 14
14-قرآن ، سوره طه آیه 96
15-نهج البلاغه ، خطبه 82
16-نهج البلاغه خطبه 90
17-نهج البلاغه خطبه 107
18-نهج البلاغه خطبه 90
19-نهج البلاغه خطبه 144
20-مقابیس للغه 5 : 475
21-مقردات راغب ص 505
22-منهاج البراعه 3 : 106
23-نهج البلاغه خطبه 23
24-نهج البلاغه خطبه 159
25-نهج البلاغه خطبه 114

منابع و ماخذ
خدا و جهان و انسان از دیدگاه علی بن ابی طالب و نهج البلاغه
نویسنده محمدتقی جعفری تبریزی ، انتشارات نهج البلاغه 1379.
انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه ، نویسنده آیت ا… علامه حسن زاده آملی، انتشارات بنیاد نهج البلاغه
سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب ، تالیف عبدا… نصری ، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی تهران 1371
مجموعه آثار استاد شهید مطهری جلد دوم از بخش اصول و عقاید مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی ناشر انتشارات صدرا
خدا و انسان در قرآن ، معنی شناسی قرآنی نوشته دکتر توشیهیکو ایزوتسو، ترجمه احمد آرام
ترجمه و تفسیر نهج البلاغه ، مقدمه : رسالت انسانی و شخصیت علی (ع) ، ترجمه و تفسیر محمد تقی جعفری جلد اول
ترجمه و تفسیر نهج البلاغه جلد 7 ، بقیه شناخت از دیدگاه علمی و شناخت از دیدگاه قرآن ، ترجمه و تالیف محمد تقی جعفری
اقسام دشمن ، شرح نقوی ج 7 ، ص 16 خ 48 : 3
سنت خدا با دشمنانش فی ظلال نهج البلاغه مفنیه ج 1 ص 456 خ 90/6
منشاء دشمنی با خویشتن ، شرح جعفری ج 2 ، ص 248 خ 6/2-1
معیار دشمنی ، شرح جعفری ، ج 20 ص 250 ح 172
نشانه دشمنی ، شرح جعفری ، ج 21 ، ص 387 ، ح 295
شناخت از دیدگاه علمی و شناخت از دیدگاه قرآن جلد 7 ، محمد تقی جعفری
لغت نامه دهخدا ، تالیف علی اکبر دهخدا ، ناشر موسسه انتشارات دانشگاه تهران
قاموس قرآن ، تالیف سید اکبر قریشی ، دارالکتب الاسلامیه ، مرتضی آخوندی

1

49


تعداد صفحات : 49 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود