تارا فایل

معنا و ماهیت عهد و میثاق


 معنا و ماهیت عهد و میثاق
میثاق معنای مصدری دارد و در لغت به معنای تایید کردن و استوار ساختن است. میثاق یا از ناحیه خداوند است که متعهد به انزال کتب و آیات است و یا از ناحیه بندگان است که چون استعداد و توانایی پذیرش آن را دارند، مقر به این قبول اند و در نتیجه ملتزم به آن (تفسیر القرآن الکریم،2/246). اخذ میثاق به عنوان حجت بالغه الهی است و هدف از گرفتن آن اتمام حجت خداوند بر انسانهاست. عهد به معنای پیمان و قرارداد است و بر هر چیزی اطلاق می شود که مورد تعهد است مانند وصایا، سوگندها، نذورات و اوقاف. در معنای عهد الهی اقوال گوناگونی وجود دارد و صدرا به سه قول اشاره می کند: 1- آنچه در عقول نهاده شده است، یعنی استعداد و توانایی درک براهین و دلایل اقامه شده ای که در اثبات صحت توحید خداوند و صدق پیامبرش، به کار برده می شود. معنای آیات و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم، قالوا بلی (اعراف/172) و نیز اوفوا بعهدی اوف بعهدکم (بقره/40) همین است، یعنی پیمانی که خدای سبحان به وسیله عقل و فطرت که حجت باطنی بین خدا و عبد است، از انسان گرفته است. 2 – مراد پیمانی است که خداوند از مردم، پیش از تعلق به ابدانشان، از آنان گرفته، یعنی هنگامی که به صورت ذرات ریزی از صلب آدم (ع) آنان را بیرون آورد. و معنای اشهدهم علی انفسهم (اعراف/172) همین است. یعنی همان پیمانی که در عالم ذر از انسانها گرفته شده است. صدرا در اینجا پس از بیان این دو قول تذکر می دهد که این قسم بازگشت به وجه اول دارد.
3 – منظور همان است که آیه شریفه و اقسموا بالله جهد ایمانهم لئن جائتهم نذیر لیکونن اهدی من احدی الامم فلما جاءهم نذیر مازادهم الا نفورا (فاطر/ 42) دلالت بر آن دارد. پس هنگامی که بدانچه بر آن سوگند خورده اند، انجام نمی دادند و هدایت نمی یافتند، عهد و پیمان را شکستند. شاید مراد همان پیمانی باشد که خداوند از امتهای قبل گرفت تا به نبوت پیامبر خاتم (ص) ایمان بیاورند و لذا آنان که ایمان نیاوردند در واقع نقض عهد کرده اند و پیمان شکن می باشند. این قول مرجوحی است، چون اختصاص به گروه خاصی دارد که مورد سرزنش قرار می گیرند به واسطه آنچه به اختیار خودشان ملتزم به آنند برخلاف گروه اول، زیرا شامل هر کافر و گمراه شونده ای می شود. اینان مستحقق سرزنش اند چون عهدی را شکستند که خداوند آن را با دلایل آفاقی و انفسی و شواهد برهانی و دلایل بین و روشنی که به واسطه کتب و پیامبران، فرو فرستاد و به همراهی آنچه در عقول به امانت سپرده بود، محکم و استوارش ساخت (تفسیر القرآن الکریم، 2/241).

عالم ذر چیست؟ و در کجا است؟
پاسخ: در قرآن مجید سخن از یک پیمان، عهد، میثاق و گواهی به میان آمده است که خداوند از انسانها گرفته است. روشن ترین آیه ای که بر این حقیقت دلالت دارد، آیه 172 سوره اعراف است که به "آیه ذر" معروف شده است. این آیه دقیق ترین معنی و شگفت ترین نظم را دارد.[1] آیات دیگری نیز مفسر همین حقیقت معرفی شده اند.[2]
خداوند در قرآن می فرماید: ]وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی‏ اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‏ شَهِدْنا اَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَهِ اِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ[؛[3] "به یاد آور زمانی را که پروردگارت از پشت [و صلب] فرزندان آدم، ذریه آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت [و فرمود]: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می دهیم. [چرا چنین کرد؟] برای اینکه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم."
از آنجا که در این آیه سخن از ذریّۀ (فرزندان خردسال) آدم ـ علیه السلام ـ به میان آمده، از این آیه به "آیه ذر" یاد می کنند و به خاطر کلمه "الست" به "پیمان الست" معروف است. همچنین لفظ ذریّه در قرآن نوزده بار وارد شده که درتمام موارد نسل انسان مراد است.[4]
در تفسیر این آیه درباره اینکه عالم ذر چگونه، در کجا و حضور فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ چگونه بوده، احادیث و به دنبال آن سخن دانشمندان گوناگون است.
در اینجا به بیان دو دیدگاه بسنده می شود:
اول. منظور از این عالم و این پیمان "عالم استعدادها" و "پیمان فطرت" است؛ به این معنی که هر گاه فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب (پشت و کمر) پدران به رحم مادران که بیش از یک ذره نیستند، منتقل می شوند، خداوند استعداد و آمادگی فهم و شناخت ربوبیّت و توحید را به آنها می دهد؛ یعنی هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده می شود و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خود آگاه.
خداوند در طول زندگی دنیایی آثار صنع و نشانه های یگانگی خود را به انسان نشان می دهد و آنان را بر این امر گواه می گیرد. گویا می فرماید: ]اَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ[ و انسانها با زبان حال پاسخ می¬دهند: ]بَلی‏ شَهِدْنا[. پس در اینجا پیمان تکوینی است و سخن گفتن مانند خبر دادن رنگ رخساره از وضعیت درونی شخص است.[5]
بنا بر این بیان، مراد از عالم ذر همان فطرت انسانی است. انسانهای بدوی و متکامل در این احساس مشترکند که همه مربوب و خداوند ربّ آنهاست.[6]
پس انسانها هرگز از این پیمان و شناخت غافل نبوده و نیستند؛ لذا خداوند در قیامت علیه همه انسانها احتجاج می کند. برخی روایات موافق این نظر است.[7]
دوم. مرحوم علامه طباطبایی نظریه خویش را این گونه تبیین می کند: "عالم "ذر" روح این عالم است که آن را "عالَم غیب" نیز می گویند. توضیح اینکه هر موجودی دو وجه (صورت و جنبه) دارد: وجهی به سوی خدا که زمان و تدریج در آن راه ندارد و وجهی به سوی دیگر که در آن تدریج و زمان راه دارد. خداوند متعال می فرماید: ]اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون[ ؛[8] "[خداوند] وقتی بخواهد چیزی را ایجاد کند، به آن می گوید: موجود شو! بی درنگ به وجود می آید." "کُن" هم امر (دستور) است و هم مخاطب درست کن. پس کلمه "کُن" از طرفی وجود شیء و از طرفی ایجاد شیء است و این موجود منبسط یک وجه الی الله دارد که عالم ذرّ است و همان موجود یک وجه دیگر دارد که همین دنیای ظاهر است. بنابراین، عالم ذرّ این عالم مسلوب نیست."[9]
می توان ریشه های سخن علامه طباطبایی را در تفسیر کنز الدقایق پیدا کرد.[10]
پیمان از چه بود؟
از آیه ذر به دست می آید که مفاد پیمان گواهی بر پذیرش پروردگار ]الَسْتُ بِرَبِّکُمْ[ [11] و بر پذیرش توحید بوده است ]اَوْ تَقُولُوا اِنَّما اَشْرَکَ آباوُنا[ [12] و برخی روایات این پیمان را به فطرت نیز می کشانند: " اَلدِیْنُ الْحَنِیفُ وَ الْفِطْرَهُ وَ صِبْغَهُ اللَّهِ وَ التَّعْرِیفُ فِی الْمِیثَاقِ؛ [13]دین حنیف و فطرت و صبغه¬الله و تعریف همان است که [خدا] در میثاق [یعنی در پیمانی که خدا با روح بشر بسته، بشر را با آن آشنا کرده] است."[14] روایاتی نیز اعتراف به نبوت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ را جزء پیمان عالم ذر معرفی می کنند.[15]
پیمان برای چه بود؟
از آیه ذر دو هدف اصلی برای این پیمان به دست می آید:
می دانید که در بعضی از فرقه ها و مذاهب شرقی مثل " آیین بودا" به تناسخ ارواح معتقد هستند . ایشان معتقدند که روح انسان تا رسیدن به تکامل ، در چرخه دنیای مادی ( سمساره ) باقی می ماند . یعنی اگر انسان در طول زندگی مادی خویش ، روحش را به تکامل نرسانده باشد ، بعد از مرگ روح وی در جسم دیگری ( شامل انسان و یا حیوان ) مجددا وارد شده و زندگی دیگری را شروع خواهد کرد و این چرخه آنقدر ادامه خواهد داشت تا روح به تکامل رسیده و دیگر پس از مرگ مجبور نباشد برای رسیدن به تکامل دوباره به عالم ماده برگردد . چنین روحی به " نیروانا" میرسد.
مهترین نتیجه ای که از این نظریه گرفته میشود قانون " کارما " است . بر طبق این قانون نتیجه تمام اعمال ما ، به خود ما برخواهد گشت و از طرف دیگر تمام اتفاقاتی که در زندگی فعلی ما رخ می دهد ، نتیجه اعمال خود ماست چه در این دنیا و چه در زندگی های پیشین . برای مثال شخصی که دچار بیماری صعب العلاجی مثل سرطان می شود ، به دلیل اعمالی است که در زندگی قبلی خود در این عالم ، انجام داده است .
این نظریه امروزه در بین فرقه ها و نحله های عرفانی سراسر جهان رایج است ، و البته گرچه کاملا صحیح نیست اما رگه هایی از حقیقت در آن وجود دارد .
واقعیت این است که روح عوالم دیگری را قبل از حلول در جسم کنونی خویش ، پشت سر گذاشته است ، اما نه به شکلی که معتقدین به تناسخ ، قائل شده اند .
در اسلام چنین بیان شده است که ارواح قبل از حلول در اجساد کنونی خویش در " عالم ذر " زندگی می کرده اند و قبل از آن هم در " عالم ارواح " .
مدت عالم ارواح دو هزار سال بوده است و پس از آن ، ارواح به عالم ذر و یا " عالم میثاق " وارد شده اند ، که در آن عالم خداوند عهدها و میثاقهایی را از ارواح گرفته است . در این مورد روایات و احادیث معتبری وجود دارد که در صورت نیاز ذکر خواهم کرد .
اعتقاد بیشتر علماء شیعه و سنی بر این است که در عالم ذر ، روح در بدنهای ذره ای بسیار کوچکی ولی با همین مشخصات که امروز در دنیا دارد زندگی می کرده است و آنچنان که ما امروز با این بدنهای دنیوی زندگی می کنیم ، آنها هم در عالم ذر زندگی می کرده اند و با هم معاشرت نیز داشته اند و همینطور که ما امروزه صاحب اختیار هستیم ، انان نیز صاحب اختیار بوده اند . حلول روح در اجساد این عالم نیز نه بر حسب تصادف که بر اساس اعمال و سایر عواملی است که در عالم ذر بر ارواح حاکم بوده است .
ضمنا از آیات و روایات چنین استفاده می شود که ارواح انسانها در عالم ذر با افراد و مکانهایی برخورد داشته اند و صاحب معارفی بوده اند که همزمان با تولد شخص در این عالم ، فراموش می شود . این است علت اینکه گاهی با کسانی برخورد می کنیم و یا در مکانهایی می رویم که برایمان آشناست .
نکته جالب دیگری که در این مورد هست این است که انسان در عوالم قبل صاحب علوم بسیار و معارف بزرگی شده است که قسمتی از آن امروز به صورت غریزه و فطرت و عقل در او جلوه می کند و همچنین به دلیل اختیاری که داشته است ، توانسته است در راه حق و یا باطل سیر کند و در آن عالم نیز ارواح با ادیان و مذاهب و عقاید گوناگون زندگی می کرده اند و بر همان اساس در این عالم ، در محیطی متناسب با زندگی قبلشان متولد می شوند . ( در چهار ماهگی زمان حمل ، روح وارد جسم می شود )
در پایان ذکر این نکته ضروری است که گرچه انسان شرایط و مقتضیات هدایت و یا ضلالت را از عالم قبل به این دنیا آورده است ، اما در این دنیا نیز در انتخاب راهش کاملا آزاداست و به همین دلیل است که در اسلام بیشتر در مورد عوالم بعد از این حیات دنیوی صحبت شده است تا در مورد عوالم قبل از این عالم .
" و اوفوا بعهدالله اذا عهدتم و لا تنقضواالایمن بعد توکیدها و قد جعلتم الله علیکم کفیلا ان الله یعلم ما تفعلون * و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکثا "
" و به عهد الهی چون پیمان بستید ، وفا کنید و سوگندهایتان را پس از موکد داشتن آنها ، مشکنید ، حال آنکه خداوند را بر خود ضامن گرفته اید ، بی گمان خداوند به آنچه می کنید آگاه است * و همانند آن زنی مباشید که پشمهایش را که می بافت ، پس از محکم داشتن ، رشته رشته وا می تافت "
در مورد "عالم ذر" در میان دانشمندان، مفسران، متکلمان و ارباب حدیث، گفت و گوهاى زیادى واقع شده است، و این نشانگر پیچیدگى موضوع (عالم ذر) مى‏باشد.
خداى سبحان در قرآن کریم مى‏فرماید: … و اذ اخذ ربّک من بنى آدم من ظهورهم ذرّیتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربکم…؛ به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم "ذریّه" آنها را برگرفت، آنان را گواه بر خودشان گرفت و از آنها پرسید: آیا من پروردگار شمانیستم، آنان همگى گفتند: آرى، ما گواهى دادیم، این کار را خداوند به خاطر آن انجام داد که در روز قیامت نگویید ما از این موضوع توحید و معرفه الله غافل بودیم، (اعراف، آیه 172).
حال این ظهور و بروز (در عالم ذر) که واقع شده و به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چیست؟
1. محدّثان در پاسخ مى‏گویند: در بعضى از احادیث آمده است: فرزندان آدم تا پایان دنیا به صورت ذرّات کوچکى از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالى که داراى عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تکلم بودند. خداوند آنان را مخاطب قرار داد آیا من پروردگارشما نیستم (الست بربکم)؟ همگى در پاسخ گفتند. آرى (بلى) به این ترتیب پیمان نخستین بر توحید گرفته شد".
2. گروهى از مفسران مى‏گویند: منظور از "ذر"، ذرات نخستین وجود انسان (نطفه) از پشت پدران به رحم مادران انتقال یافت و به تدریج در عالم جنین به صورت انسان کاملى درآمد و همان حال خداوند استعدادهایى به او داد که بتواند حقیقت توحید را درک کند. از این روعالم ذر عالم جنین است و سوال و پاسخ به زبان حال صورت گرفته است.
3. منظور از عالم "ذر" عالم "ارواح" است؛ یعنى، خداوند در آغاز ارواح انسان‏ها را آفرید و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحید گرفت.
4. منظور از "ذر" اجزاى بسیار کوچک نیست؛ بلکه ذر به معناى ذریّه (فرزندان) است؛ خواه کوچک و صغیر باشند یا بزرگ و کبیر. بنابراین سوال و جواب در میان انسان و خداوند، به وسیله پیامبران به زبان "قال" مى‏باشد.
5. سوال و جواب (در عالم ذر) بین انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ و کمال و عقل.
6. علاّمه طباطبائى مى‏گویند: موجودات داراى دو نوع وجودند، یک وجود جمعى در نزد خدا ـ که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است ـ و دیگر وجودات پراکنده که با گذشت زمان به تدریج ظاهر مى‏شوند. به این ترتیت عالم انسانیت دنیوى، مسبوق به عالم انسانیت دیگرى است که در آن جا هیچ موجودى محجوب از پروردگار نیست و با شهود باطنى او را مشاهده کرده و به واحدیت. او اعتراف مى‏کند و سوال و جواب در عالم "ذر" مربوط به آن جا مى‏شود، (المیزان، ج 8، ص 320 – 333)
آیه میثاق از آیاتی است که مفسران , سوال های زیادی درباره ی آن مطرح کرده اند که مفسران بیان فرموده اند, به شرح ذیل است :
1. این میثاق الهی در چه عالمی انجام گرفته است ؟
2. این پیمان , در چه شرایطی واقع شده است ؟
3. آیا این عهد به صورت دسته جمعی بوده است , یا تک تک انسان ها حضور داشته اند؟ پیش از آن که به آرای صاحب نظران اشاره کنیم , لازم است توجه کنیم گرچه نکات مبهم و دقیقی در این بحث وجود دارد ولی این آیه به روشنی دلالت می کند که خدا با فرد فرد انسان ها مواجهه داشته و به آن ها گفته است : "آیا من خدای شما نیستم ؟" آن ها گفته اند: "آری , تویی خدای ما".
منشاء ابهام در این است که ما خودمان چنین چیزی به خاطر نداریم . برخی از این مطلب روشن , نتیجه ای جالب گرفته اند و گفته اند که چنین مکالمه ی حضوری و عذربراندازی که خطای در تطبیق را هم نفی می کند, جز با علم حضوری و شهود قلبی حاصل نمی شود; از این رو, معرفتی که در آیه به آن اشاره شده است , معرفتی شخصی خواهد بود, نه شناختی کلی که با مفاهیم عقلی حاصل می شود, تفاوت اولی با دومی در این است که در اولی شخص خالق و اوصاف آن همچون یگانگی و ربوبیت او مشخص می گردد ولی در دومی تنها نفس خالق کلی , بدون تشخص معلوم
می شود, (مصباح یزدی , محمدتقی : معارف قرآن , ج 2 – 1, ص 47 – 37)
آرای صاحب نظران درباره ی موطن میثاق به قرار زیر است :
1. این نظریه ی عالم ذر می گوید که ارواح انسان ها قبل از تعلق به بدن , به ذرات ریزی تعلق گرفته است . آن ذرات با تعلق ارواح زنده و آگاه شدند. پس از آن , خداوند این مطلب را میثاق گرفت . بر اساس نظر این گروه , آیه ناظر به عالم ذر است ; یعنی خداوند از صلب آدم ذرات ریزی را استخراج کرد و با تعلق ارواح به آن ها از آنان عهد و پیمان گرفت . علامه مجلسی و آقا جمال الدین خوانساری به این نظریه قائلند, (کیهان اندیشه , شماره 58, مقاله نگاهی به عالم ذر از محمدحسن قدردان ).
نقد:
الف . این نظریه با ظاهر آیه مخالف است ; زیرا آیه می گوید که خدا از صلب بنی آدم ذریه ی آن ها را اخراج کرد, نه از صلب آدم .
ب . نظریه ی فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل باطل است ; زیرا بر این اساس , تمام انسان ها یک بار به این جهان گام نهاده اند و پس از یک زندگی کوتاه , از این جهان رخت بربسته اند و بار دیگر به تدریج به این جهان بازگشته اند. این همان تناسخ است , (علامه طباطبایی : تفسیر المیزان , ج 8, ص 327 – 325).
3. اگر این پیمان با آگاهی کامل اخذ شده است , چرا کسی فعلا" از این پیمان خبری ندارد؟, (سبحانی , جعفر: منشور جاوید, ج 2, ص 67).
2. برخی چون زمخشری , بیضاوی , شیخ طوسی , سید قطب , علامه شرف الدین عاملی و میرداماد و از معاصرین مانند استاد محمدتقی جعفری و دیگران قائلند که این آیه در مقام بیان واقع نیست , بلکه از طریق تمثیل به مسئله ی فطرت اشاره دارد به نظر این ها منظور آیه این است که خداوند با اعطای نعمت های بی شمار و اعطای عقل به انسان , گویا توقع و انتظار دارد انسان در مقابلش تعظیم کند, و انسان هم طبق ذات و فطرت خود, به این خطاب مجازی خداوند لبیک گفته است , (ر.ک : کیهان اندیشه , همان ). نقد علما: مهم ترین اشکال آن , مخالفت با ظاهر کلام الهی
می باشد; زیرا آیه با کلمه ی "اذ" که علامت گذشته می باشد, نازل گردیده است .
3. شیخ مفید اصل عالم ذر را به صورت حقیقی و تکوینی پذیرفته است ; ولی خطاب های رد و بدل شده خدا و انسان ها را به نحو حقیقی منکر شده و همه آن ها را به تمثیل و مجاز حمل کرده است , (کیهان اندیشه , همان ).
نقد علما: انتقادهای وارد بر نظریه های اول و دوم را بر این نظریه هم وارد دانسته اند.
4. به اعتقاد علم الهدی عالم ذر واقعا" بوده است ; لکن تمام ذریه ی آدم در آن عالم حاضر نبوده اند, بلکه اختصاص به اولاد کفار دارد, (غرر الفوائد, سبزواری , ج 1, ص 20, چاپ سنگی ).
نقد علما:
1. این نظریه با ظاهر آیه که دلالت بر اخذ میثاق از عموم دارد, مخالف است .
2. اگر تنها میثاق اولاد مشرکین مقصود بود, باید به نحوی روشن ادا می گردید, (منشور جاوید, ج 2, ص 80).
5. استاد جواد آملی معتقد است که مراد از آیه , بیان واقعیت خارجی است و خداوند متعال به لسان عقل و وحی و با زبان انبیا, از انسان میثاق گرفته است ; یعنی خداوند در برابر درک عقلی و رسالت وحی , از مردم پیمان گرفته است که معارف دین را بپذیرند. وی در تایید نظریه ی خود به 5 نکته اشاره می کند و می گوید: "این معنا, تحمیلی بر ظاهر آیه مورد بحث نیست ; زیرا برای عقل و وحی , نحوه ای تقدم نسبت به مرحله ی تکلیف وجود دارد. لذا ظاهر کلمه "اذ" محفوظ می ماند. منظور از نحوه ی تقدم , این است که اول پیامبران می آیند و مقدمات پذیرش را فراهم می کنند; سپس تکلیف حادث می شود.", (جوادی آملی , عبدالله : فطرت در قرآن , ج 12, ص 137 – 122, مرکز نشر اسرا).
نقد: این نظریه به تاویل نزدیک تر است تا تفسیر; زیرا از اذهان همگان دور است . افزون بر آن , خطاب های آیه را طبق این تفسیر, باید بر مجاز حمل کرد نه حقیقت .
علامه طباطبایی هم در نقد نظریه فوق می گوید: "اگر منظور از اخذ میثاق , همان زبان وحی باشد, مانند سایر احکام می فرمود: "به مردم چنین ابلاغ کن ", نه این که بگوید: "شما به یاد بیاورید", (تفسیر المیزان , ج 8, ص 334).
6. علامه طباطبایی معتقد است که مقصود آیه , جنبه ی ملکوتی انسان هاست ; یعنی جای شهود و اشهاد و موطن میثاق , ملکوت انسان هاست , زیرا با توجه به ظاهر آیه که فرمود "و اذ اخذ; یعنی به یاد بیاور", استفاده می شود که اولا", قبل از این موطن محسوس , موطن نامحسوس دیگری وجود داشته است که در آن جا میثاق انجام گرفته است . ثانیا", صحنه ی اخذ میثاق بر نشئه ی حس و طبیعت مقدم است . ثالثا", چون این دو موطن با هم متحدند و از هم جدا نیستند, خداوند به انسان ملکی و مادی امر می کند که به یاد آن موطن ملکوتی باشند و وقتی به یاد آن موطن باشند, آن را حفظ می کنند. نقد علما: این نظریه در میان علما مورد توجه جدی قرار گرفته است . آنان نظرهای مختلفی درباره ی آن اظهار کرده اند که می توان از استاد جوادی آملی و استاد جعفر سبحانی و شهید دکتر بهشتی نام برد.
برای طولانی نشدن مطلب , می توانید به منابع ذیل مراجعه کنید:
جوادی آملی , فطرت در قرآن , ج 12, ص 129
سبحانی : منشور جاوید, ج 2, ص 76
علامه طباطبایی : تفسیر المیزان , ج 8, ص 336 – 334
شهید بهشتی , محمدحسین : خدا از دیدگاه قرآن , ص 48, نشر بعثت و کیهان اندیشه , شماره ی 58
بحث درباره عوالم هستی بسیار است و عرفاء و فلاسفه در این موضوع بسیار سخن گفته اند و تقسیمات متعددی نیز بیان کرده اند اما به طور خلاصه با استفاده از آیات و روایات می توان سه عالم را اثبات کرد:
1. عالم دنیا که عالم مادی و تغییر و تحول است. از آن به عالم ملک هم تعبیر می شود.
2. عالم مثال که عالم برزخ است و احکام عالم مادی را ندارد، اما برخی از ویژگی های آن را دارد که از آن به عالم ملکوت هم تعبیر می شود.
3. عالم مجردات که عالم جبروت است که از آن به قیامت هم تعبیر می توان کرد.
اما کیفیت خلق این عوالم به این گونه است که خداوند متعال ابتداء مجردات تام را خلق کرد و به واسطه آنها عالم مثال و ملکوت را آفرید و در نهایت عالم مادی و ملک را خلق فرمود.
نگرش صدرا به عالم ذر و میثاق
چکیده
صدرالمتالهین اهل بحث را از دریافت حقیقت و واقعیت چگونگی اخراج ذریه از صلب آدم به صورت ذرات ناتوان می داند بدین دلیل که انسان مراتب مختلف بعث و حشر دارد، اما براساس نظام هستی شناسی صدرا افراد بشر پیش از ورودشان به دنیا، هویات عقلیه ای دارند که از پشت پدر روحانی عقلی شان بیرون آمده اند و همو پدر حقیقی می باشد نه پدران جسمانی، و مراد از "آدم" در آیه ذر "پدر عقلی" همه افراد انسان است که وحدت جنسی دارد. بنابر نظام معرفت شناسی وی، انسان حاضر در آن عالم، با مشاهده حقیقت فقری و ربطی خویش به خدا به ربوبیت او و عبودیت خویش اقرار نموده و بر ربوبیتش میثاق سپرده و خود شاهد آن میثاق بوده است. وی پس از تقسیم افراد مورد خطاب آیه به سه دسته، بیان می دارد که اقرار و میثاق هر کدام از آنها به حسب حال و مقامشان ناشی از سمع و بصر و فواد خاص آنهاست. مقاله حاضر پس از مطالعه درون دینی این مساله قرآنی به این نتیجه خواهد رسید که در مکتب حکمی صدرالمتالهین تفاوتی میان فهم فلسفی و دینی وجود ندارد و استفاده وی از متون دینی به عنوان منبعی در کنار سایر منابع فنی و تخصصی نبوده است تا تاثیر آنها در آثار و افکارش تاثیر منبعی باشد، بلکه تاثر وی از آنها یک نوع تاثر روی آوردی است که به لحاظ روش شناسی نوعی کثرت گرایی روی آوردی است. از این رو آنچه در این روی آورد متعالی به دست می آید هم قابل عرضه به قرآن است و هم به برهان و هم به عرفان.

نفس انسانی در همه احوال و مقامات خود ماهیت ثابتی ندارد، بلکه به موازات استکمال وجودی اش ماهیات گوناگونی را می یابد و با آنکه وحدت شخصی و وجودی آن محفوظ است، مراتب وجودی مختلفی را سپری می کند. این مراتب و نشآت را می‏توان به سه عالم کلی تقسیم کرد: 1. مرحله قبل از تعلق به بدن و عالم طبیعت. 2. مرحله طبیعت و تعلق به بدن. 3. مرحله پس از عالم طبیعت و مفارقت از بدن. نفس در هر یک از مراحل و مراتب، وجودی خاص با احکام و آثار ویژه ای دارد. البته تعدد این مراحل به معنای تباین کامل آنها نیست بلکه میانشان نوعی رابطه علت و معلولی است؛ زیرا تفاوت حقیقی علت و معلول در کمال و نقص است. پس نفوس در مرحله نخست و پیش از تعلق به ابدان در مرتبه علت وجودی خود در عالم مفارقات یک وجود جمعی عقلانی دارند. این مدعای صدرا مبتنی بر یک اصل فلسفی است که براساس آن هر معلولی در مرتبه علت تامه خود حضور دارد اما به عنوان نفس و جوهر کننده بدن منوط به حصول استعداد خاصی در ماده بدن است و وقتی شرایط مادی لازم فراهم بشود و بدن استعداد تامی برای پذیرش نفس یافت نفوس، جزیی شده وارد عالم طبیعت می شوند و حدوث جسمانی می یابند و این، مرحله دوم، تحقق آن در عالم طبیعت است. یعنی نفس ناطقه از عالم تجرد تنزل کرده و در قوس نزول خود به عالم طبیعت می رسد و در پرتو اکتساب فضایل و کمالات نفسانی پس از استکمال در قوس صعود به عالم عقلی راه می یابد و حتی بالاتر از عقل فعال رفته و با عقول عالیه متحد می گردد. این، مرحله سوم، وجود نفس انسانی است.1 نظریه صدرا براساس مبانی و اصول فلسفی تشکیک در وجود و حرکت تکاملی و اشتداد در جوهر و نیز اتحاد مبدا و منتهاست ( اسفار، 8/332-349،378).
مقاله حاضر در جستجوی کیفیت حضور انسان در مرحله و مرتبه اول است. به ویژه که بنابر آیه شریفه و اذ اخذ ربک من آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین (اعراف/ 172) در صدد یافتن این مساله است که در مکتب صدرا این بُعد از ابعاد وجودی انسان چگونه تبیین می شود؟ و چه تفاوتی یا اشتراکی با نگرش انسان شناختی فلسفه بحثی و عرفانی و قرآنی دارد؟ آیا می توان بینش و نگرش صدرا را حتی در این مساله قرآنی، چند ضلعی دانست که ضلع اصلی آن را انسان شناسی فلسفی، عرفان و قرآنی تشکیل می دهد؟
کیفیت حضور انسان در عالم ذر
به عقیده صدرا سخن در کیفیت اخراج ذریه از صُلب آدم به صورت ذرات، سخن عمیقی است که فهم آن اصلاً در توانایی اهل بحث نمی باشد و اذهان آنان از درک این مساله بسیار دور از حقیقت و واقعیت است؛ زیرا انسان مراتب مختلف بعث و حشر دارد. در دستگاه هستی شناسی صدرا، عالمی پیش از عالم طبیعت وجود دارد و نیز نحوه حضور انسان در این عالم، وجود جمعی در عالم علم الهی است، چون هر معلولی در مرتبه علت خویش حضور دارد. آیات و روایات بسیاری از ائمه (ع) در این باره نقل شده است که انسان کینونت و وجودی مقدم بر وجودش در عالم طبیعت و جسم دارد. صدرا همچنین به توجیهات گروهی از علما چون معتزله و متصوفه که قائل به ثابتات خارجی و علمی اند و نیز قائلان به قدم ارواح انسانی و استناد این عهد و میثاق به آنها به شدت می تازد و بر این عقیده است که مراد افلاطون از قدم نفوس نیز همین است و امکان ندارد منظور حکیم دانشمند، تعین جزیی نفوس بشری پیش از بدن باشد زیرا مستلزم محالات بی‏شماری است (همان، /9/194). مقصود حکمای بزرگ از تقدم ارواح بر بدنها، تقدم نشئه عقلی و صورت قضاگونه و وجود علوی آسمانی آنها در پناهگاه سرّ غیبت پیش از عالم شهادت، و کمر قضاء قبل از زهدان قدر، و عالم امر قبل از عالم خلق است و فرموده پیامبر اکرم (ص) که "کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین" (ابن ابی جمهور، 4/121)و "ان الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف و ما شاکر منها اختلف"(مصباح الشریعه، ب 47، ص 156) دلالت بر آن دارد و روایت نبوی "الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه" (شیخ صدوق،4/38، ح 5821) اشاره دارد به تقدم وجود انسان در معدن ذات خویش، یعنی عقول مفارق هایی که خزائن علم الهی است و نیز آیه شریفه ننشئکم فیما لاتعلمون (واقعه /61) صریحاً و آیه الذی یریک حین تقوم و تقلبک فی المساجدین (شعراء /218-219) تلویحاً اشاره به آن دارد.
صدرا در اینجا به دفاع از سخن محققانی از اهل توحید پرداخته، توضیح می دهد که مخاطب "الست بربکم" حقیقت انسان موجود در عالم الهی و صقع ربوبی است، زیرا هر نوع طبیعی موجود در عالم طبیعت، واجد صورت مفارق عقلی و مثال نوری در عالم حقایق عقلی و مُثل الهی است که همان مثال افلاطونی می باشد و بنابر نظر حکمای ربانی و عرفانی پیشین، همان صور موجود در عالم "علم الهی" است.همان که ربّ النوع نامیده می شود و در واقع هر رب ّالنوعی ملک موکلی است که به اذن خداوند متعال حافظ افراد آن نوع است و همان صورت موجود نزد خداوند سبحان در عالم صور مفارقه و مُثل نوریه عقلیه است که نسبتش با او نسبت اصل به فرع و نور به سایه است.
تفاوت میان حقیقت انسان و سایر حقایق موجود در عالم این است که هر یک از حقایق، مربوب اسمی از اسمای الهی است، اما حقیقت انسان مظهر اسم الله است که جامع جمیع اسمای الهی و مربوب آنهاست؛ چون هیچکس جز انسان نه توانایی تنزل از مقام خویش را دارد و نه استعداد ترقی از مقام نازله خود و رسیدن به حضرت الهیه را داراست و تنها حقیقت انسان است که با صورت کونی خویش مستعد خلافت ربانی و با صورت عقلیه اش مستعد قبول عهد و پیمان الهی در آغاز و ابتدای قوس نزول هستی و وفای به عهد در قوس صعود و نهایت سیر استکمالی است. زیرا انسان است که به جهت سیر و تطورش در عوالم و مراتب گوناگون وجودی، توانایی صعود و هبوط دارد و در هبوطش با فرمان اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین (بقره /36) از عالم قدس و جنت تنزل می نماید و در سیر صعودش به جوار الله و مقام قاب قوسین و مکالمه حقیقی با خداوند سبحان، یعنی مقام "من رآنی فقد رای الحق" (مجلسی، 79/243 ب 2) نایل می شود. خداوند تنها بنی آدم را قبل از حضورشان در عالم طبیعت مورد خطاب و تکلم خویش قرار می دهد و آنان نیز پیش از تولد و حدوثشان، در پاسخ او "بلی" می گویند. پس آنچه برای انسان روی داده است به واسطه وجود ربانی است نه وجود انسانی و نهایت این مقام در سیر صعودی نیز همان مقامی است که خداوند سمع و بصر و لسان او می شود. چنانکه در حدیث قدسی آمده "کنت له سمعا و بصرا و لسانا بی یسمع و بی یبصر و بی ینطق" (نک: همان، 5/205) و سخن جنید که "النهایه هی الرجوع الی البدایه" اشاره به همین معناست.
بنابراین خلاصه نظر صدرا در کیفیت حضور انسان در عالم ذر چنین خواهد بود که افراد بشر پیش از ورودشان به دنیا، هویتات عقلیه ای دارند که از پشت پدر روحانی عقلی شان بیرون آمده است و همو پدر حقیقی می باشد نه پدران جسمانی، زیرا آنان معدات و مبادی ابدان آنهاست نه ارواح و مراد از "آدم" در آیه ذر، پدر عقلی همه افراد انسان است که وحدت جنسی دارد، چنانکه در خبر آمده "ان آدم ابا البشر2 عدد کثیر هذا آخرهم" (ملاصدرا، شرح اصول کافی، ص 374، ذیل ح 338).
پس این مقام، مقام عقلی تفصیلی برای افراد مردم بعد از وجود اعیان ثابته آنان در علم الهی، به صورت بسیط عقلی می باشد (همو، اسرارالآیات، ص 186). به عقیده صدرا آیه شریفه فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید (ق /22) دلالت بر آن دارد که نفس، آن جمال مطلق را در عالمی مشاهده نموده که بلده الحرام و مدینه السلام و وطن پدر اصلی و زادگاه روح قدسی او بوده است (همو، مفاتیح الغیب، ص 241) و خداوند پیش از وجود فردی و شخصیشان بر آنها تجلی نموده و پرورششان داده است و وقتی انسان حقیقت خود و ربوبیت حق تعالی و عبودیت خویش را در آن موطن مشاهده کرد و خطابش را شنید، خدا در آن موطن شهودی با انسانها میثاق بست و از آنان اقرار گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگان گفتند: "بلی" تو رب مایی. زیرا مشاهده حقیقت عبد که حقیقتی جز وابستگی و فقر و ربط به خدا ندارد، بدون مشاهده ربوبیت الله، ممکن نیست؛ زیرا در نظام معرفتی صدرا اگر انسان به علم حضوری، این حقیقت مرتبط و وابسته به خدا را یافته باشد حتماً خدا را با چشم دل دیده است و لذا در آن موطن شهودی به ربوبیت خدا و عبودیت خویش اقرار کرده و بر ربوبیت او میثاق سپرده و شاهد آن میثاق نیز خودش بوده است ( تفسیر القرآن الکریم، 2/243-244، ذیل بقره/ 27، اسفار، 8/332، 355).
در نظر صدرا ارواح بشری از آغاز حصولشان در علم الهی و پنهان گاه های غیب و قله های قضا و قدر او تا آشکار شدنشان از باطن ملکوت به جهان شهادت مراتب گوناگونی دارند که برخی از آنها برتر و بالاتر و نورانیتر از بعض دیگر است، و از جهت جمعیت و بساطت و اجمال شدیدترند و بعضی پایینتر و نور کمتری دارند و جهت جدایی و تفرقه شان بیشتر، و تفصیل و ترکیبشان افزونتر است (شرح اصول کافی، ص 474،ذیل ح 14) و در تایید نظر خویش به سخنی از ابن عربی تمسک می جوید که "خداوند روح انسانی را – در هر کجا باشد، خواه در دنیا یا برزخ یا آخرت – مدبر صورت حسی آفرید؛ پس اولین صورتی را که بدو بخشید همان صورتی است که به واسطه آن از او میثاق گرفت بر اقرار به ربوبیت خویش و سپس از آن صورت به این صورت جسمانی دنیایی محشور گردید. این مرتبه از چهار ماهگی دوران جنینی اش در شکم مادر شروع می شود تا زمان فرا رسیدن مرگ و خروجش از دنیا" ( فتوحات مکیه، 2/ 627).
از این رو مخاطبان آیه ذر را به سه دسته سابقون ، اصحاب یمین و اصحاب شمال و در جای دیگر به السابقون المقربون، اصحاب المیمنه و اصحاب المشامه (شرح اصول کافی، کتاب التوحید، 1/ 373، ذیل ح 338) تقسیم می کند که خداوند برای هر کدام از آنها به حسب حال و مقامش سمع و بصر و فواد خاصی قرار داده و سپس از آنان اقرار گرفته و با آنها میثاق بسته است. خداوند چون گروه سابقین را به نظر محبت نگریست و قابل نور محبتشان ساخت، چنانکه می فرماید: یحبهم و یحبونه (مائده /54) و چشم و گوش و دلشان را منور به انوار لطف و کرامت خویش گردانید، پرسید: الست بربکم؟ (اعراف/ 172) و آنها که با شنوایی مورد خطابش را شنیدند و با بینش منور، جمالش را دیدند و با قلب منور، خواهان دیدارش شدند؛ با زبان محبت، از روی حق و یقین ایمان و تسلیم و تعبد و بندگی پاسخ "بلی" دادند و اصحاب یمین چون خطاب الهی را با قابلیت شنیدند و شواهد ربانی را با بینشی عریان و خالی از پوشش دیدند و تعریف وحدانیت او را با قلوب صاف و پاکشان فهمیدند (نک: شرح اصول کافی، 1/374)، با زبان ایمان تعبدی و بندگی پاسخ دادند "بلی" تو پروردگار و معبود ما هستی و اصحاب شمال، چون به اظهار عزت و علو امتحان شدند و محجوب به رداء غیرت و کبریایی گردیدند؛ خطاب پروردگار را از پشت حجاب شنیدند و بر شنوایی شان دوری و بر بینایی شان حجاب ظلمانی سایه افکند و بر قلوبشان مهر ظلمت زده شد، لذا خطاب الهی را از روی قبول و طاعت نشنیدند و با زبان جبر و اضطرار و دهشت و افتقار، اقرار به ربوبیتش کردند ( تفسیر القرآن الکریم، 2/244-245، شرح اصول کافی، 1/270- 374، ذیل ح 338).
به عقیده صدار درک عمیق نحوه وجود عقلانی نفوس در عالم عقول و پیش از هبوط به عالم طبیعت، تنها برای کسانی مقدور است که از مرحله علم الیقین گذر کرده و به مرحله عین الیقین رسیده باشند ( اسفار، 8/368).
در ریشه یابی نظر صدرا و دریافت تاثیر وی از منابع فلسفی، عرفانی و متون دینی ملاحظه مواردی ضروری است: 1- در فلسفه بحثی اگر چه این قبیل از مسائل طرح نشده است اما شاید بتوان نظر ابن سینا را هنگام درک کلیات که اتصال با عقل فعال است در اینجا مورد توجه قرار داد؛ کسی که به مرتبه عقل بالمستفاد رسیده، به دلیل صعود و اتصال با عالم عقلانی به درک حقایق نایل می شود و به وجود عقلی آنها پی می برد، دلیل بر وجود آن حقایق در عالم تجرد عقلانی است که انسان تنزل یافته در عالم طبیعت و ماده پس از طی مراحل استکمال بتواند متصل به عالم عقلانی مجرد بشود و حقایق موجود در آنجا را درک کند.
2- در عرفان، با توجه به اینکه عالم ذر عالم علم الهی است، نظریه اعیان ثابته و حضور حقایق موجودات را در حضرت علمیه پیش روی داریم. به علاوه سید حیدر آملی می گوید: "مراد از پشت آدم، عالم ارواح جبروتیه و عالم عقل است و حضور موجودات در آن عالم حضور اجمالی بالقوه است. پس اقرار به "بلی" اقرار به زبان استعداد و قابلیت است؛ یعنی اگر آنان در عالم خارج موجود بودند قطعاً در پاسخ به این سوال جواب مثبت داده و اقرار به ربوبیتش می نمودند" (جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 540).
3 – آنچه در متون تفسیری و روایی مشاهده می شود نظرات متفاوت و گوناگونی از جانب موافقان و مخالفان نظریه عالم ذر است. نظر موافقان یعنی همه علمای حدیث و جمعی از مفسران که در صدد اثبات و دفاع از آن برآمده اند و آنچه از آیه و روایات فهمیده اند این است که خدای سبحان بعد از آنکه آدم را به صورت انسانی تمام عیار آفرین نطفه هایی را بیرون آورد که در صلب او تکون یافته و بعدها عین آن نطفه ها اولاد بلافصل او شدند، و از آن نطفه ها نطفه های دیگری بیرون کشید که بعدها فرزندان نطقه های اول شدند. به عبارت دیگر نخست نطفه آدم را که ماده اصلی بشر است بیرون آورد و آن را با عمل تجزیه به عدد بی‏شمار بنی آدم تجزیه نمود و برای هر فرد فرد بنی نوع بشر از نطفه پدربزرگ خود نصیبی را که داشتند معلوم کرد و در نتیجه نطقه های مزبور به صورت ذراتی بی‏شمار درآمدند. آنگاه خدای سبحان هر یک از این ذرات را به صورت انسانی تام الخلقه و عیناً نظیر همان انسانی دنیوی درآورد که این ذره جزیی از آن است و همه را جان داد و صاحب عقل کرد و به آنها چیزی که بتوانند با آن بشنوند و چیزی که بتوانند با آن تکلم کنند و دلی داد که بتوانند معانی را در آن پنهان و یا اظهار و یا کتمان کنند. حال یا در موقع خلقت آدم این عمل را انجام داد و یا قبل از آن، به هر تقدیر در این موقع خود را به ایشان معرفی کرد و ایشان را مخاطب قرار داد، آنان نیز در پاسخ به ربوبیتش اقرار کردند. آنگاه آنان را به سوی موطن اصلی شان برگردانید که همان اصلاب است و همه در حالی که آن جان و آن معرفت به ربوبیت را داشتند، در صلب آدم جمع شدند. اگر چه ویژگی های عالم ذر و اشهاد را فراموش کردند و همچنان در اصلاب می گردند تا خداوند اجازه خروج به دنیا را به ایشان بدهد. سپس در حالی به دنیا می آیند که آن معرفت به ربوبیت را همراه دارند و لذا با مشاهده احتیاج ذاتی خود حکم می کنند به اینکه محتاج رب و مالک و مدبری اند که امور آنان را اداره می کند. بر این نظریه ایرادات و اشکالاتی وارد است که بحث پیرامون آن خارج از موضوع مقاله است. منکران عالم ذر بر این عقیده اند که آیه شریفه، اشاره دارد به وضع و حالت انسان در زندگی دنیایی، یعنی خداوند سبحان یک یک افراد انسان را از اصلاب و ارحام به سوی مرحله انفصال و جدایی از پدران بیرون آورده و در آنان معرفت به ربوبیت خود و احتیاج به خود را ترکیب کرده است، گویا پس از آنکه متوجه شان ساخت به اینکه مستغرق در احتیاجند، روی به ایشان کرده و می فرماید: "آیا من پروردگار شما نیستم؟" و آنان پس از شنیدن این خطاب بلی می گویند.
خداوند متعال این پرسش و پاسخ درونی را در دل فرد فرد انسانها جای داد تا حجت را برایشان تمام کند و عذر و حجتشان را که "ما معرفتی به این معنا نداشتیم" از بین ببرد و این میثاق ماخوذ در سراسر دنیاست و مادام که انسانی به وجود می آید ادامه داشته و با جریان او جریان دارد (نک: طباطبایی، اعراف/ ذیل 172).
به عقیده صدرا همه این نظرات مبتنی بر گمان صرف و احتمالات ذهنی خالی از کشف و برهان است و لذا در تفسیر خود، در تبیین و تاویل استخراج ذرات از صلب آدم به انتقاد شدید از متکلمان و فخر رازی می پردازد.

معنا و ماهیت عهد و میثاق
میثاق معنای مصدری دارد و در لغت به معنای تایید کردن و استوار ساختن است. میثاق یا از ناحیه خداوند است که متعهد به انزال کتب و آیات است و یا از ناحیه بندگان است که چون استعداد و توانایی پذیرش آن را دارند، مقر به این قبول اند و در نتیجه ملتزم به آن (تفسیر القرآن الکریم،2/246). اخذ میثاق به عنوان حجت بالغه الهی است و هدف از گرفتن آن اتمام حجت خداوند بر انسانهاست. عهد به معنای پیمان و قرارداد است و بر هر چیزی اطلاق می شود که مورد تعهد است مانند وصایا، سوگندها، نذورات و اوقاف. در معنای عهد الهی اقوال گوناگونی وجود دارد و صدرا به سه قول اشاره می کند: 1- آنچه در عقول نهاده شده است، یعنی استعداد و توانایی درک براهین و دلایل اقامه شده ای که در اثبات صحت توحید خداوند و صدق پیامبرش، به کار برده می شود. معنای آیات و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم، قالوا بلی (اعراف/172) و نیز اوفوا بعهدی اوف بعهدکم (بقره/40) همین است، یعنی پیمانی که خدای سبحان به وسیله عقل و فطرت که حجت باطنی بین خدا و عبد است، از انسان گرفته است. 2 – مراد پیمانی است که خداوند از مردم، پیش از تعلق به ابدانشان، از آنان گرفته، یعنی هنگامی که به صورت ذرات ریزی از صلب آدم (ع) آنان را بیرون آورد. و معنای اشهدهم علی انفسهم (اعراف/172) همین است. یعنی همان پیمانی که در عالم ذر از انسانها گرفته شده است. صدرا در اینجا پس از بیان این دو قول تذکر می دهد که این قسم بازگشت به وجه اول دارد.
3 – منظور همان است که آیه شریفه و اقسموا بالله جهد ایمانهم لئن جائتهم نذیر لیکونن اهدی من احدی الامم فلما جاءهم نذیر مازادهم الا نفورا (فاطر/ 42) دلالت بر آن دارد. پس هنگامی که بدانچه بر آن سوگند خورده اند، انجام نمی دادند و هدایت نمی یافتند، عهد و پیمان را شکستند. شاید مراد همان پیمانی باشد که خداوند از امتهای قبل گرفت تا به نبوت پیامبر خاتم (ص) ایمان بیاورند و لذا آنان که ایمان نیاوردند در واقع نقض عهد کرده اند و پیمان شکن می باشند. این قول مرجوحی است، چون اختصاص به گروه خاصی دارد که مورد سرزنش قرار می گیرند به واسطه آنچه به اختیار خودشان ملتزم به آنند برخلاف گروه اول، زیرا شامل هر کافر و گمراه شونده ای می شود. اینان مستحقق سرزنش اند چون عهدی را شکستند که خداوند آن را با دلایل آفاقی و انفسی و شواهد برهانی و دلایل بین و روشنی که به واسطه کتب و پیامبران، فرو فرستاد و به همراهی آنچه در عقول به امانت سپرده بود، محکم و استوارش ساخت (تفسیر القرآن الکریم، 2/241).
انواع عهد
خداوند متعال دو پیمان عام و خاص دارد، پیمان عامش که از همه موجودات عالم گرفته می شود، عبارت از اطاعت و عبادت و تسبیح و تعظیم حق تعالی است؛ زیرا حیات و وجود هر موجودی از ناحیه او می باشد که حی قیوم است و نوری است افاضه شده از او که نور آسمانها و زمین است و عهد و پیمان خاصش سه گونه است: 1 – عهدی که از تمامی فرزندان آدم گرفته تا همانگونه که به حسب فطرت و حقیقت ذات خویش و از روی شهود عقلی اقرار به ربوبیتش کرده اند به زبان نیز اعتراف کنند که با آیه قالوا بلی شهدنا (اعراف /172) از آن خبر داده است. 2- عهدی که از پیامبران گرفته تا دین را بر پا دارند و پراکنده نگردند و رسالت را به همه خلق خدا ابلاغ نمایند، و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم (احزاب/7). 3- عهدی که اختصاص به علما دارد تا حقیقت را آشکار کنند و پنهان نسازند و این همان فرموده خداوند سبحان است که و اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لاتکتمونه (آل عمران/187) و از رسول اکرم (ص) روایت شده است که "من علم علما فکتمه الجم یوم القیامه بلجام من نار" (تفسیر الامام العسکری، ص 402، ح 273،مجلسی، 57/300؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، 2/245- 246).
برحسب آنچه در متون دینی و منابع عرفانی در این مقام آمده است در ریشه یابی نظر صدرا می توان تکمله ای را افزود: عهد به معنای قرارداد و پیمان است و عهد خدا همان سفارش و فرمان اوست که در آیه شریفه الم اعهد الیکم یا بنی آدم (یس/ 60) بدان اشاره شده است و میثاق به معنای پیمان محکم قابل اطمینان است.
اقوال دیگری نیز وجود دارد، از جمله: 1- همان وجدان و شعور فطری است که در عقول بشر نهاده شده است، یعنی استعداد و توانایی درک دلایل و براهین توحید، عدل و نیز معجزاتی که در صدق پیامبران الهی به کار برده می شود و انسانها ملتزم بدان علمند، زیرا از لوازم ذاتی آنهاست. به گونه ای که اگر از صفات نفسانی و آلودگیهای جسمانی، مجرد شوند شهادتشان برخود و قبول و اقرارشان را آشکارا و روشن مشاهده می کنند؛ زیرا علم بدان ضروری است و قبول آن نیز ذاتی است. نقض این نوع از عهد عبارت از نفی و ترک اقرار و قبولی است که درستی و صحت آن به واسطه دلایل بر آنها روشن گردیده و آن هنگامی است که در ذوات بدنی و آلودگیهای طبیعی خود به سر می برند و از هوا و هوس پیروی می نمایند و محجوب از وحدت الهی و تعبدش می باشند. 2- امر و نهی خداوند که توسط پیامبران به بندگان ابلاغ شده است عهد خداست با مردم و نقض آن، نافرمانی مردم است. 3 – مراد کفار اهل کتاب اند، چون خداوند در کتابهایش از آنان در تصدیق پیامبری حضرت محمد (ص) پیمان گرفته بود ولی آنان اگر چه علم بدان داشتند، عمل نکردند و آن را به بهایی ناچیز فروختند. 4- مراد همان پیمانی است که از فرزندان آدم، هنگامی که به صورت ذرات ریزی در صلب پدر اصلی شان یعنی آدم بودند گرفته شده است. 5- مراد سوگندی است که در آیه شریفه و اقسموا بالله جهد ایمانهم لئن جاءهم نذیر لیکونن اهدیی من احدی الامم فلما جاءهم نذیر مازادهم الا نفورا ( فاطر/42 ) به آن اشاره شده است.
بنابراین، این موضوع اگرچه صبغه تفسیری دارد و فهم صدرا را از آیات و روایات نشان می دهد اما چون جدا کردن فهم فلسفی وی از فهم تفسیری و دینی اش، دشوار بلکه غیرممکن است، می توان آن را چند تباری دانسته و در سیستم فکری و مکتب خاص وی جای داد. به ویژه که تبیین به کار برده شده مبتنی بر اصول اصالت وجود و اشتداد وجودی می باشد.
عهد خدا با انسان و انسان با خدا
عهد الهی همان پیمانی است که در الست گرفته است و این حقیقت، همان است که در خردها ثابت و نفوس آدمیان بر آن سرشته شده اند. یعنی ایمان به خدا و توحید او از روی آیات و براهینی که بر توحید، وجوب وجود، اتصافش به اسمای حسنی و صفات علیا، دوری اش از نقصها و نارسایی ها و بدی ها و بازگشت همه خلایق در روز رستاخیز به سوی او، دلالت دارد و آیه و اشهدهم علی انفسهم تاویل به این عهد و پیمان است. این همان عهدی است که از بندگان و امت رسولان و پیروان انبیاء گرفته شده است. یعنی هنگامی که رسول مصدقی که دارای بینات و معجزاتی است به سوی آنها برانگیخته می شود، تصدیقش می کنند و بدو ایمان می آورند و فرمانبردارش می باشند و فرمانهایش را پنهان نمی سازند و از حکم و فرمانش هراسی به دل راه نمی دهند و مخالفت نمی نمایند که آیه اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب (آل عمران/187) و آیات همانند دیگر، اشاره به آن دارد و اما عهدی که از رسولان گرفته است تبلیغ و تعلیم و هدایت و تربیت و تادیب خلق اوست که یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک (مائده /67) و آیات همانند دیگر، دلالت بر آن دارد.
حال که روشن شد عهد الهی بر امت، پیروی و بر رسولان، تبلیغ است عهد خدا بر جاهل، فرا گرفتن علم و بر دانشمند، بذل و آموزش علم خواهد بود و از این روست که عهد الهی را سه گونه می دانند (شرح اصول کافی، ص 180، ذیل ح 29؛ تفسیر القرآن الکریم، ص 216). در مبحث پیش صدرا شنوندگان خطاب الهی را به سه گروه تقسیم نمود که هر کدام به مقتضای مقام و مرتبه خویش خطاب را به گونه ای می شنیدند و بدان پاسخ می دادند. عهد و پیمانی که از آنان گرفته می شود نیز برحسب مقام و حالشان متفاوت خواهد بود. میثاق السابقون المقربون آن است که تنها خداوند سبحان را دوست داشته باشند و فقط او را عبادت و پرستش کنند و اصحاب یمین یا میمنه متعهدند که تنها او را پرسش کنند و اولیاءاش را دوست داشته باشند و اصحاب شمال یا مشامه پیمان بر عبودیت و انقیاد او بسته اند (شرح اصول کافی، 1/375).
صدرا در آثار تفسیری خویش بیان می دارد که منظور از عهد الهی که خداوند در آیه شریفه یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و اوفوا بعهدی اوف بعهدکم و ایای فارهبون (بقره /40)، وفای به آن را خواسته است، ایمان به خدا و توحیدی است که از طریق دین محمد (ص) بدان راه می یابیم. زیرا ایمان به خدا و روز رستاخیز و تقرب به حضرت الهی اش که از ابتدای خلقت تا زمان برانگیخته شدن پیامبر اکرم (ص) به تدریج رو به استکمال بوده است با برانگیخته شدن محمد (ص) به نهایت درجه کمال و تمامیت خود رسیده است به گونه ای که کاملتر و تمامتر از او وجود ندارد و خداوند سبحان می فرماید الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی (مائده /3) یعنی دین اسلام و نعمت ایمان. این نعمت تامه ایمانی عیناً همان نعمتی است که از بنی اسرائیل خواست تا آن را به یاد آورند و تمامیت و کمال آن تنها با ملت بیضای محمدیه و نعمت حقیقی ایمانی فراهم می شود؛ زیرا مراتب و درجات معرفت خدا و ملائک و کتب و رسل و روز آخرت در هر زمان به حسب کمال و نقص، قوت و ضعف، متفاوت است و هر چه به زمان پیامبر اکرم (ص) نزدیکتر باشند کاملتر و قویتر، نورانیتر و خالصتر است. چون این معارف در امتهای گذشته و مقدم بر امت محمدی که بهترین امتها است آمیخته به حس و خیال و وهم و عقل است. اما نور حقیقت که نور احمدی است برتر و بالاتر از نور حسی و خیال و عقلی است، طوری است وراء این اطوار و انوار سه گانه ای که بر هر یک از امتهای پیشین زمان آدم (ع) و موسی (ع) تابیده و همه آنها حجب نوری الهی است. همانگونه که پیامبر اکرم (ص) می فرماید: "ان لله سبعین حجابا من نور" (ابن ابی جمهور، 4/106، ح158). به هر حال این نور احمدی در اصلاب عقاید عقول گذشتگان و ارحام استعدادات نفوس آنان وجود داشته است که از طوری به طور دیگر و از حالتی به حالت دیگر "مبشران و منذران" منتقل گردیده تا در نقطه پایانی خویش قرار گرفته است و بدین ترتیب نقطه آغازین را به نقطه پایانی قوس صعود متصل ساخته است: فکان قاب قوسین او ادنی (نجم/9). این معنای همان عهدی است که خداوند از پیامبر میثاق به آن را گرفته است، چنانکه می فرماید: و لقد اخذ الله میثاق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا و قال الله انی معکم لئن اقمتم الصلوه و آتیتم الزکوه و آمنتم برسلی و عزرتموهم و اقرضتم الله قرضا حسنا لاکفرن عنکم سیئاتکم و لادخلنکم جنات تجری من تحتها الانهار فمن کفر بعد ذلک منکم فقد ضل سوآء السبیل (مائده /12) و نیز آیه و رحمتی وسعت کل شیء فساکتبها للذین یتقون و یوتون الزکوه و الذین بآیاتنا یومنون الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التواریه و الانجیل (اعراف /156-157). از ابن عباس روایت شده که "ان لله تعالی کان عهد الی بنی اسرائیل فی التوریه انی باعث من بنی اسمعیل نبیا امیا، فمن تبعه و صدق بالنور الذی یاتی به غفرت له ذنبه و ادخلته الجنه و جعلت له اجرین، اجر باتباع ماجاء به موسی و جاءت به انبیاء بنی اسرائیل و اجرا باتباع ماجاء به محمد النبی الامی من ولد اسمعیل" و تصدیق این گفتار در قرآن مجید آیات الذین آتیناهم الکتاب من قبله هم به یومنون و اذا یتلی علیهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا انا کنا من قبله مسلمین اولئک یوتون اجرهم مرتین بما صبروا ( قصص/52-54) می باشد (تفسیر القرآن الکریم، 3/191-194).
صدرا پیمانی را که در "اوف بعهدکم" آمده همان نور نبوی معنا می کند که انسان مامور پذیرش و برداشت آن گردید و از آن تعبیر می شود به امانتی که بر آسمانها و زمین ارائه گردید. این نور در ابتدای خلقت و آفرینش همراه حجابها و پوشش های کونیه است و پیوسته و به تدریج حجب ظلمانی و نورانی در هر زمان با خروج تدریجی نفوس انسانی از قوه به فعل، برداشته می شود تا اینکه پاره ای از این نور در زمان پیامبرانی چون ابراهیم و موسی و عیسی (ع) و تمامش در زمان خاتم الانبیاء آشکار می شود. به عقیده صدرا معنای وفای به عهد بندگان نسبت به خدا عبارت از معرفت این نوری است که خداوند آن را بر قلب رسولش (ص) نازل کرده است بلکه در حقیقت خود رسول الله است که آیه قدجاءکم من الله نور و کتاب مبین (مائده /15) دلالت بر آن دارد. مراد از "نور" به کار برده شده در این آیه همان لوح ضمیر حضرت است که نوری از انوار الهی و سری از اسرار ربانی است. مراد از "کتاب" همان کلام الهی نازل بر آن حضرت می باشد که نشان از معرفت حق و آیات و ملائکه و کتب عقلیه و نفسیه و احکام قضا و قدر و کیفیت تعلق علم و قدرت خداوند به همه موجودات عالم، و چگونگی عنایت و حکمتش در آفرینش آسمانها و زمین و گسترش نور وجود بر صفحه ماهیات و هیکل ممکنات و شناخت معاد و کیفیت حکمت بازگشت همه اشیاء در روز رستاخیز به خداوند یکتای قهار و ایمان شهودی و یقینی به همه این معارف دارد. معنای وفای به عهد خدا نسبت به بندگان عبارت است از تابش انوار رحمت خداوندی بر هر مرتبه ای از مراتب بندگی و هر مقامی از مقامات سلوک به سوی الله تا هرگاه بنده مراحل و منازل حسی و خیالی و عقلی را یکی پس از دیگری طی نمود و به مرتبه پایانی و نهایی رسید، از نور جمال ازلی اش بر او بتابد و او را که در شمار محبانش بود جزء محبوبان خویش گرداند، و او را که از شنوندگان اثر بود جزء واصلان به عین و شهود قرار دهد؛ لذا علمش علم عینی می گردد و ایمانش عیانی و خواندنش قرآنی و گفتارش رسا و کلامش گویا می‏شود (همان، 3/200-201).
علت پیمان شکنی انسان
انسان همین که از عالم وحدت الهی به جنت پدرش آدم (ع) هبوط می کند و سپس به فرمان "اهبطوا" پروردگارش به سرزمین بشریت نازل می شود و بدین ترتیب از موطن اصلی خویش جدا گشته، وارد سرزمین تفرقه و تشتت می گردد، هم به لحاظ تکوینی و ساختار وجودش و هم به واسطه امر تشریع و ارسال رسل از جانب پروردگارش شایستگی دارد تا از این عالم ماده، ارتقاء وجودی یافته از پوسته های خلقی خویش مجرد شود و خود را از علایق طبیعت رها سازد و با سبقت گرفتن در انجام اعمال خیر رهسپار بهشت گردد و به عالم رحمت و معرفت متصل گردد، چنانکه خداوند سبحان می فرماید فاستبقوا الخیرات (مائده /48) و سابقوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها کعرض السماء و الارض (حدید /21) و انیبوا الی ربکم (زمر/54) و ارجعوا الی ابیکم (یوسف /81). (همان، /243-244).
پس حقیقت انسان موجود در عالم حضرت ربوبی جهات و حیثیات عقلیه ای دارد که چون تنزل یابد به واسطه اشراقات نوری واجبی و نقایص امکانی و کثرت برخوردها و اصطکاکات ناشی از جهات نور و ظلمت، وجوب و امکان، کمال و نقصان، دچار پیمان شکنی و نقض عهدی می شود که در عالم علم الهی بدان پاسخ داده است. زیرا در این عالمی که خانه دوری و جدایی و جایگاه رنج و ناراحتی است، به واسطه وجود قوا و کاستی ها و پستی های بدنی و خوی های بد و زشت، چشم دلش از دیدن حق و مشاهده جمال و جلال او کور، و نفسش محجوب و پوشیده گردیده است، زیرا غریب و بیگانه مانند کور است و آن عوارض مانند پرده و حجابی است میان چشم ما و قرص خورشید (مفاتیح الغیب، ص 242). به عقیده صدرا وفای به عهد از صفات عقل انسان است و پیمان شکنی از جهل و بیخردی، پس انسانی که در مراتب و مراحل نازله عالم جسمانی و ماده باقی مانده است و مراحل استکمالی را طی نکرده باشد و ارتقاء وجودی نیافته باشد، معرفت لازم را به دست نمی آورد و عهد و پیمان خویش را فراموش نموده پیمان شکن می شود (تفسیر القرآن الکریم، 2/243-244).
این مبحث مبتنی بر اصل حرکت جوهری و اشتداد در وجود است و این روش صدرا در جای جای آثار تفسیری و فلسفی اش مشاهده می شود و در تاویل و تفسیر آیات و روایات، اصول فلسفی وی را می یابیم و در تبیین اصول فلسفی اش به آیات و روایات بر می خوریم. و همه حکایت از عدم انفکاک و جدایی فهم فلسفی وی از فهم تفسیر و دینی اش دارد و نشان از اعتقاد او در هماهنگی میان برهان، عرفان و قرآن که عملاً به اثبات آن پرداخته است. چرا که در عرفان عهد و پیمان میان خداوند متعال و بندگانش به دو گونه عهد کلی و جزیی تقسیم می شود. عهد کلی آن عهدی است که میان اسم جامع الهی و بندگانش بسته می شود، به اینکه خدا را به امر تکلیفی و امر ارادی به حسب هر اسمی عبادت کنند که بر آنان حاکم است. عهد کلی ارادی نقض نمی شود ولی عهد کلی تکلیفی به دلیل احتجاب از فطرت اصلی و آلودگی به غواشی و کثافات طبیعی که موجب کفر و عصیان است نقض می شود (شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، فص اسماعیلیه، ص 651).
در قرآن (نک: طباطبایی، ذیل بقره/27، رعد/20، اعراف/127؛ طبرسی، مجمع البیان؛ فخر رازی، تفسیر کبیر؛ زمخشری، الکشاف، کاشانی، تفسیر القرآن الکریم) عهد انسان با خدا شامل: 1- عهد عمومی است که از تمام انسانها گرفته شده است بر ربوبیت خدا و عبودیت انسان. در واقع همان عهد فطری است که به زبان فطرت خود با پروردگار خویش بستند که او را یگانه بدانند و براساس توحید و یکتایی او عمل نموده، آثار توحید را از خود نشان دهند و نیز عهد و میثاقی هم که به وسیله انبیاء و رسل و به دستور خدای سبحان از بشر گرفته شده است و همچنین خلاصه آن احکام و شرایعی که انبیا آورده اند، همه از فروع این میثاق فطری است؛ چون ادیان همه فطریند. 2- عهد و میثاق خاصی که از انبیا گرفته شده است تا رسالت خود را ابلاغ نمایند و دین خدا را بر پا دارند و از تفرقه افکنی در دین بپرهیزند. 3- عهد خاصی که از علما گرفته شده است. و عهد بندگان همان فضل و احسان و منتی است که خداوند برای بندگانش بر خویش واجب گردانیده است ( فتوحات مکیه، 2/406).
تحلیل روش شناختی دیدگاه صدرا
مساله مورد بحث که اساساً یک مساله قرآنی است و به طریق مطالعه درون دینی به عنوان یک مساله طرح شده است حکایت از آن دارد که صدرا نظر عرفا را موافق قرآن یافته و از برخی اصول فلسفی فلاسفه برای رسیدن به مراد خویش استفاده کرده است و تحت تاثیر قرآن و عرفان به تبیین آن پرداخته است و نیز نشان دهنده این است که صدرالمتالهین کمال حکمت متعالیه خویش را در جمع میان عرفان نظری، حکمت اشراق، حکمت مشاء، قرآن و حدیث جستجو می کند و هر کدام را در عین لزوم و استقلال با دیگری می طلبد و با اطمینان به هماهنگی و جزم به عدم اختلاف، همه آنها را گرد هم می بیند و در مقام سنجش درونی، اصالت را از آن قرآن می داند و برهان و عرفان را در محور وحی غیرقابل انفکاک مشاهده می کند و این را در تمام آثارش اثبات می نماید از این روی آثار وی ترکیبی از قضایای منطقی، شهود عرفانی، احادیث نبوی و آیات قرآنی است. او با تاویل رمزی متون مقدس، کیفیت عرفانی معنی باطنی را به اثبات می رساند و با شهود عرفانی، تفکر بحثی و عقلی را تابع حقایق کلی شناخت عرفانی می کند. صدرا پایه بحثهای علمی و فلسفی خود را که حاصل این تغییر و انتقال ذهنی است، بر اساس توفیق میان عقل و کشف و شرع می گذارد و در راه کشف حقایق الهیات از مقدمات برهانی و مطالب کشفی و قطعیات دینی استفاده می نماید. وی با صورت منطقی دادن به کشف و شهود عرفا به ویژه ابن عربی و پیروانش و بیرون کشیدن مضامین فلسفی و متافیزیکی از اقوال ائمه (ع) (جوادی آملی، 1/49) بنیانگذار مکتب تازه ای می شود که پایه های اساسی و اضلاع اصلی آن مبتنی بر برهان عرفان و قرآن است. از این رو نه تنها تفاوتی میان فهم فلسفی و دینی او وجود ندارد بلکه جدا کردن این دو فهم از یکدیگر در حکمت متعالیه صدرا بسیار سخت و دشوار بلکه غیرممکن می باشد. لذا می توان قائل شد که استفاده وی از متون دینی به عنوان منبعی در کنار سایر منابع فنی و تخصصی نبوده است تا تاثیر آنها در آثار و افکارش تاثیر منبعی باشد؛ بلکه تاثر وی از منابع عرفانی و متون دینی یک نوع تاثر روی آوردی است که به لحاظ روش شناسی نسبت به روی آوردها نوعی کثرت گرایی است و لذا آنچه در این روی آورد متعالی به دست می آید هم قابل عرضه به قرآن است و هم به برهان و هم به عرفان.
نتیجه
1- به عقیده صدرا حقیقت انسان با صورت کونی اش مستعد خلافت ربانی، با صورت عقلی اش مستعد قبول عهد و پیمان الهی در آغاز و ابتدای قوس نزول هستی، و وفای به عهد در قوس صعود و نهایت سیر استکمالی است. انسان به وساطه وجود ربانی، نه انسانی اش مورد خطاب و تکلم حق تعالی قرار می‏گیرد و پیش از تولد و حدوثش، در پاسخ او "بلی" می گوید؛ و لذا مراد از آیه شریفه ذر "پدر عقلی" همه افراد انسان است که وحدت جنسی دارد و افراد بشر پیش از ورودشان به دنیا در عالم "علم الهی" به دلیل حضور جمعی و علم شهودیشان، اقرار به ربوبیت او و عبودیت خویش نموده و بر ربوبیتش میثاق می بندند. و به مقتضای تفاوت مرتبه و مقامشان هم خطابی را که می شنوند و هم پاسخی که می دهند و هم عهد و پیمانی که از آنان گرفته می شود، متفاوت خواهد بود.
2- صدرا عهد و وفای بدان را طرفینی دانسته و در نهایت معنای وفای به عهد بندگان نسبت به خدا را معرفت نوری به مبدا و معاد و ایمان شهودی و یقینی به همه معارف الهی دانسته است که از طریق دین محمد (ص) بدان راه می یابیم. و معنای وفای به عهد خدا نسبت به بندگان تابش انوار رحمت خداوند بر مراتب بندگی و مقامات سلوک از ادنی مرتبه آن تا اعلی مرتبه اش و فنای فی الله می باشد و علت پیمان شکنی انسان را ناشی از کثرت برخوردها و اصطکاک حیثیات عقلیه با جهات امکانی و نقایص حاصل از آن می داند.
3- روش صدرا در رابطه تنگاتنگ و هماهنگ عناصر فلسفه، عرفان و قرآن و انفکاک ناپذیری فهم فلسفی و دینی وی از یکدیگر به دلیل رویکرد میان رشته ای او به مباحث علمی و تخصصی است که در مورد مساله این مقاله آشکار و روشن گردیده.
کتابشناسی
آشتیانی، سیدجلال الدین، شرح مقدمه قیصری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1370 ش.
آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368ش.
امام عسکری، حسن بن علی ، تفسیر الامام عسکری (ع)، قم، مدرسه امام مهدی (ع)، 1409 ق.
امام صادق، جعفر بن محمد (ع) (منسوب)، مصباح الشریعه، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1400 ق.
ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، سید الشهداء، 1405ق.
ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، به اهتمام عثمان یحیی و ابراهیم مدکور، قاهره الهیئه المصریه العام لکتاب، 1392 ق.
جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، قم، اسراء، 1375ش.
همو، شرح حکمت متعالیه، بی جا، الزهراء، 1368ش.
صدرالدین الشیرازی، محمد ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، المصطفوی، 1368ش.
همو، تفسیر القرآن الکریم، قم، بیدار، 1366ش.
همو، سوره یس، قم، بیدار، 1361ش.
همو، شرح اصول کافی، کتاب التوحید، همراه با تعلیقات ملاعلی نوری، تصحیح محمد خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370ش.
همو، شرح اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، تصحیح محمد خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366 ش.
همو، شرح اصول کافی، کتاب فضل العلم و کتاب الحجه، تصحیح محمد خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367ش.
همو، مفاتیح الغیب، همراه با تعلیقات ملاعلی نوری، تصحیح محمد خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1362ش.
همو، اسرارالآیات، با مقدمه و تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1360ش.
شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.
طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سیدباقر موسوی همدانی، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی با همکاری مرکز نشر فرهنگی.
علامه مجلسی، بحار الانوار الجامعه لددر الاخبار الائمه الاطهار (ع)، بیروت – لبنان، موسسه الوفا، بی تا.
آیا دیوانگان هم درعالم ذر بوده اند؟
نگاهی گذرابه عالم (ذر)موطن عهد ومیثاق آدمیان

کم هستند افرادی که با شنیدن نام عالم ذربرای لحظاتی سکوت اختیار نکنند در مقابل سوالاتی از قبیل اینکه (عالم ذر) کجا وچه زمان بوده؟مخاطبان چه کسانی بوده اند؟آیامشرک وکافر ودیوانه ومجنون نیز پاسخ گفته اند ؟عقیده مکاتب وفرقه ها درباره این عالم چیست؟

تاکنون بارها این جملات راکه انسان به طور فطری موحد است ویا انسان ذاتاً و فطرتا به خدای یگانه اعتقاد دارد شنیده اید اما آیا به همان اندازه به عمق این جملات وعلت گفتن آنها فکر کرده اید؟

برخی می گویند علت این گفته وجملات شاید این باشد که انسان دربحرانی ترین لحظات مثلاً در حال غرق شدن درمیان امواج سهمگین اقیانوسی خشن درآن لحظات تنها از نیرویی فراتر وقدرتمندتراز نیروهای انسانی ،یاری می طلبد وامید نجاتش به موجودی بزرگتر وعظیم تر از خود وهمنوعانش است،بنابراین او براساس فطرت پاک خود آن نیروی بزرگ تر وآن موجود عظیم تر را قبول دارد وتایید می کند وآن نیرو همان خداست یعنی زمانی که از همه نیروها وعوامل مادی نا امید است به یک عامل قوی غیر مادی امید دارد.

اگر بخواهیم مستند ومستدل سخن بگوییم باید دلایلی قانع کننده بیاوریم. اولین منبع ومرجع برای ما مسلمانان کتاب دینی وآسمانی مان قرآن است،به سراغ این معجزه الهی می رویم .

یکی ازآیاتی که مساله توحید فطری را دربردارد و دلالت می کند که انسان دریک موطنی شاهد وحدانیت حق بوده و ربوبیت خدا رامشاهده کرده وبه طوری که قابل غفلت ونسیان نیست این آیه کریمه است:
"واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا نحن هذا غافلین اوتقولوا انما اشرک آباونا من قبل وکنا ذریه من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون"1
وای رسول ما به یاد آر (وخلق را متذکر ساز)هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت وآنها را برخود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم همه گفتند بلی ما به خدایی تو گواهی می دهیم که دیگردرروزقیامت نگویید ما از این واقعه غافل بودیم یا آن که نگویید که چون منحصراً پدران ما به دین شرک بودند وما هم فرزندان بعد از آنها بودیم آیا به عمل زشت اهل باطل ما را به هلاکت خواهی رسانید.؟

درتفسیرآیات مذکور مساله پیمان گرفتن ازنوع بشر بر ربوبیت پروردگار را ذکر می کند وخود ازدقیق ترین آیات قرآنی از حیث معنا وزیباترین آیات قرآنی از نظراسلوب ونظم است . در این آیه مبارکه کلمه "اخذ"آمده که به معنا ی گرفتن چیزی از چیزدیگر است که مستلزم جدایی اولی از دومی است به نحوی که مستقل از دومی باشد وخداوند بعد از جمله "واذ اخذ ربک من بنی آدم " که تنها جدایی ماخوذ را از ماخوذ منه می رساند. وجمله "من ظهورهم" را اضافه می کند تا دلالت برنوع جدایی واین که اخذ از نوع اخذ مقداری از ماده بوده به طوری که چیزی ازصورت مابقی ماده ناقص نشده واستقلال وتمامیت خود را از دست نداده است. فرزند را از پشت پدر و مادرگرفته وآن را که تا کنون جزئی از آنان بوده موجودی مستقل وتمام عیار گردانیده واز پشت این فرزند نیز فرزند دیگری را اخذ کرده وهمچنان تا آنجا که اخذ تمام شود وهر یک مستقل از دیگری برای هر فردی نفسی مستقل درست شود تا سود وزیان عاید خودش گردد واین مفادی است که از جمله "واذ اخذ ربک من آدم من ظهورهم ذریتهم" استفاده می شود که اگر فرموده بود "و اذ اخذ ربک من بنی آدم ذریتهم" و یا می فرمود "نشربنی آدم" کلام مبهم می ماند ودرادامه جمله "اشهد علی انفسهم" دلالت برفعل دیگر خدا دارد که پس ازجدا ساختن ابناء بشر هر فردی را گواه خودش گرفت.

کلمه "اشهاد" به معنای برهرچیزی گواه حاضر کردن و نشان دادن حقیقت آن است تا گواه وحقیقت آن چیز را از نزدیک وبه حس خود درک نموده ودرموقع شهادت به آنچه دیده شهادت می دهد واین که فرمود "الست بربکم" بیان آن چیزی است که باید به آن شهادت داد وجمله "بلی شهدنا" اعتراف انسانهاست به اینکه ما این مطلب را شاهد بودیم.2

از حضرت صادق (علیه السلام)درتفسیر این آیه حدیثی واردشده که فرمود : " آن میثاق گرفته شده بود برآن ها برای خداوند به ربوبیت وبرای پیامبرانش به نبوت وبرای امیر المومنین وائمه به امامت. پس فرمود خداوند: آیا نیستم پروردگا رشماو(نیست )محمد (صلی الله علیه وآله ) پیامبر شما وعلی امام شما و(نیستند )ائمه هدایت کنند گان شما ؟پس گفتند چرا پس فرمود خداوند "شهدنا ان تقولوا یوم القیامه" یعنی برای اینکه نگویید روز قیامت ما از این غافل بودیم وتا آخر حدیث شریف…"

وازامام باقر (علیه السلام) روایت است: "بیرون آورد از پشت آدم ذریه اش را تا روز قیامت ،پس بیرون آمد مثل ذر. پس نفس خود را به آنها شناساند ونمایاند واگر نبود آن،هیچ کس پروردگارش را نمی شناخت و فرمود حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله ) هرمولودی متولد می شود برفطرت یعنی بر معرفت به این که خداوند عز وجل خالق اوست این چنین است فرمایش او."

اما این که چرا به آن عالم، عالم ذر گفته اند نظرات مختلفی بیان شده که عمده آنها براین باورند که چون فرزندان آدم درآن عالم به شکل ذره های پراکنده بودند (عالم ذر )گفته اند وبرخی بیان داشته اند چون این میثاق درآن عالم از ذریه آدم گرفته شده عالم ذر گفته اند.

اما این که این ایمان واعتراف به ربوبیت خدا در چه زمانی ،کجا وبه چه دلیل انجام شده مساله ای است که هنوز به طور کامل پاسخ داده نشده است وبسیاری از مجهولات دست نخورده باقی مانده اند،آنچه از تفاسیر ظاهری مربوط به این آیات بر می آید این است که در زمانی پس از خلقت آدم ابو البشر خداوند تمامی فرزندان آدم را که از اول دنیا تا به آخر حیات خواهند یافت در عالمی به نام عالم ذر خلق کرده واین میثاق را از ایشان گرفته است وآنها را به صلب آدم باز گردانیده ،تا هر کدام در زمان تعیین شده حیات گیرند ودر دنیا معیشت کنند.

در عالم ذر میثاق گیرنده خدا بود و میثاق دهنده انسان وشاهد برآن خود انسان تا روز قیامت که روز احتجاج است نگوید که من در غفلت بودم ودر پاسخ به این سوال که چرا کافر شدی، نگوید من از ربوبیت تو وعبودیت خودم غافل بودم . از همه پیمان گرفت تا اتمام حجت برآدمیان باشد ؟

اگر گفته شود چرا ما اقرار عالم ذر را به خاطر نداریم گوییم احوال کودکی وشیر خوارگی خود را نیز به یاد نداریم این دلیل برنبودن فطرت نیست . شاید بتوان گفت این حوادث فراموش نشده اند بلکه فقط به ضمیر ناخود آگاه ذهن ما سپرده شده اند وبه همین جهت است که به طور فطری معرفت بر یگانگی خدا ونبوت پیامبر (صلی الله علیه وآله ) و ولایت علی (علیه السلام ) داریم چون این پیامی است که دائماً از جانب ضمیر ناخودآگاه ذهن ما در وجودمان طنین انداز می شود و غیرمستقیم به ما متذکر می شود امام صادق (علیه السلام ) در جواب ابوبصیرکه ازامام درمورد مکان ومحل وقوع عالم ذر سوال کرد فرمودند :" خداوند ذریه را طوری آفرید که سوال و جواب از او صحیح و ممکن باشد" و حضرت تعیین مکانی نکرد.3

درکشف الاسرار آمده که مکان آن میان مکه وطائف است،عده ای گفته اند در بهشت بوده اگرچه تعیین مکانی برای عالم ذر ممکن نیست اما آنچه از روایات دیگر بر می آید می توان این حدس را زد که مکان آن همان جایی است که صحرای محشر و قیامت درآن برپا خواهد شد . چون درروایات مربوطه اشاره به وجودبهشت وجهنم شده ونیز گفته شده برگشت به همان جا است ومعنای برگشت این است که ابتدا درجایی بوده وسپس به همان مکان باز می گردد. مخاطبان خدا در (عهد الست )ذرات با شعوریعنی انسانها بودند .وهر موجودی مورد خطاب قرار نگرفت بلکه انسان مکلف عاقل .ومی خواهد به شکل ذره ای باشد یا بدنی تمام داشته باشد .

آیا مشرکان وکافران هم پاسخ بلی را گفته اند ؟ روایات دراین زمینه اشاره دارد به اخذ میثاق از بنی آدم در عالم ذر اما نه به یک شکل . برخی با قلب وزبان وبرخی تنها با زبان ،وکافران آنهایی هستند که تنها بلی گفتند ودراین دنیا هم آن معرفت را فرامو ش کردند وکافر شدند.4
دیوانگان ومجنونها چطور؟

آنها هم درآن عالم به سوال خدا پاسخ داده اند چون در اصل خلقت خداوند نقص وکاستی وجود ندارد . اینها دراین دنیا به خاطربرخی عوامل مادی (اشکالات ژنتیکی ،حوادث فیزیکی و…) دچار نقصان عقلی شدند ولی درآن عالم آنها هم دارای شعور ودرک سوال خدا بوده اند .

مکاتب وفرقه هایی که این عالم را خواب وخیال وتمثیل می دانند محدودند ودلائل محکمی ندارند . نظر شیعه وفرقه امامیه براین است که چنین عالمی وجود داشته وصحت این ادعا هم روایاتی است که ازائمه (علیهم السلام ) در این زمینه بیان شده است اما این که چرا فراموش کردیم درواقع فراموشی به شکل کامل نیست ، بلکه همه آدمها به طور فطری اعتقاد به توحید خدا ونبوت پیامبر (صلی الله علیه وآله ) دارند وشایداین احتمال وجود داشته باشد که حوادث آن عالم به ضمیر نا خود آگاه ما فرستاده شد ه وهمیشه ندایی در درون ما طنین انداز است که یگانگی خدارا برای ما یاد آور میشود واین همان انعکاس حوادث عالم ذراست وچون همه ما حوادث دوران شیرخوارگی را به یاد نداریم، آیامی توانیم بگوییم که آن دوران وجود نداشته است ؟البته که نه ،پس فراموش کردن تمام حوادث آن عالم ،دلیل محکم ومنطقی وعاقلانه برای رد وانکار آن نیست . تفسیرهای ارائه شده در مورد آیه مورد بحث هم مبین این مطالب است و ادله تمام آنها هم محکم ومتقن اند وبه ظاهر هیچ شکی در اصل وجود این عالم نیست .

18


تعداد صفحات : حجم فایل:188 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود