بسم اللّه الرحمن ارحیم
موضوع:
مشارکت اجتماعی زنان و برقراری تعادل در فرصتها
چکیده:
یکی از مباحث اساسی در زمینهی توسعه، میزان بهرهگیری درست و منطقی از تواناییها و استعدادهای نیروی انسانی هر جامعه است. نقش اشتغال در پویایی زندگی انسان انکار ناپذیر است و می توان آن را کانون ارتباطات انسانی و اجتماعی تلقی نمود. در جهت این پویایی بی تردید زنان، به عنوان نیمی از جمعیت، تاثیر مستقیمی در توسعه ی جامعه دارند زیرا هدف هر جامعه ای، به حداکثر رساندن رفاه اجتماعی است و رفاه اجتماعی تابعی از درآمد سرانه، توزیع عادلانه ی درآمد، بهبود سطح امکانات آموزشی، بهداشتی، رفاهی و میزان مشارکت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی مردان و زنان و . . . می باشد. در مقاله ی حاضر بر اساس بخشی از منابع دست دوم درباره ی شناسایی مشارکت اجتماعی زنان و برقراری تعادل در دهه های اخیر به روش کتابخانهای و اسنادی به آن پرداخته شده است.
نتایج حاصل از بررسی منابع و تحلیل ثانوی آنها نشان می دهد از جمله موانع فرهنگی می توان به تفاوت و تبعیض در فرایند اجتماعی شدن زن و مرد، حاکمیت تفکر مردسالاری در جامعه و از جمله موانع اجتماعی می توان به تفکیک جنسیتی آموزشی، قوانین ناظر بر خانواده و وجود تبعیض در ساختار اشتغال در ایران و نحوه گزینش نیروی کار اشاره نمودکه این امر حاکی از آن است که فرصتهای شغلی برای مردان بیشتر از زنان بوده است، و همچنین میتوان علت کاهش سهم اشتغال زنان را عمدتا به دلیل تغییر دیدگاه جامعه نسبت به حضور زنان در عرصه های اجتماعی و اقتصادی به دلیل تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دانست. در جامعه ای که مشارکت زنان در زمینه ی اشتغال و فعالیت های اقتصادی بیشتر باشد، رفاه اجتماعی نیز بیشتر خواهد بود، زیرا مشارکت زنان در بازار کار، موجب کاهش نرخ باروری، افزایش سطح تولید، افزایش درآمد سرانه و در نتیجه سبب افزایش رفاه اجتماعی کل جامعه می شود.
امروزه از تفکر همگرائی مرد و زن برای ورود به بازار جهانی سخن گفته می شود که رقابت در بازار جهانی مستلزم بالا بردن کیفیت کار و درک ارزش افزوده و بهبودکیفیت و بازسازی می باشد شرط اصلی برای موفقیت توجه به شرکت جوئی فراگیر همه افراد جامعه در پیشبرد اهداف توسعه هرکشور است. این مقاله بر آن است تا مشارکت زنان در کار و کارآفرینی در جامعه را بیان نماید.
واژگان کلیدی: مشارکت اجتماعی، فرصتها، زنان، برقراری تعادل
مقدمه:
زن ومرددرطول تاریخ جوامع بشری درشکوفایی فرهنگ وتمدن ها نقش داشته اند.درگذشته،کشاورزی ودامداری فعالیت اکثرمردان وزنان بود. مردان به دلیل حضوردرجنگهای قبیله ای، فرصت کمتری برای تامین معاش خانواده داشتند. به همین علت زنان به فعالیت های کشاورزی پرداختند. باورودصنعت وتاسیس کارخانهها، زنان واردبازارکارشدندکه به دورازمحیط خانه بود ودرقبال کارخود مزد دریافت میکردند. زنان، نقشهای دوگانه پیدا کردند: نقش مادری وهمسری و نقش آنان درفعالیتهای اقتصادی. باورود زنان به صحنههای اقتصادی وغیبت آنان ازخانه عده ای به مخالفت بااشتغال زنان پرداختند. آنهاعقیده داشتندکه حضورزن دربازارکار،صدمات غیرقابل جبرانی را بر بنیان خانواده وبه ویژه فرزندان خواهدگذاشت. ازطرف دیگرآنها اعلام داشتندکه اشتغال زنان، احتمال انحراف زنان رابیشتر میکند. عواملی چون فشارهای روانی ناشی ازنقشهای چندگانه، افزایش معاشرت زنان، باافراد منحرف درمحیط شغلی، افزایش موقعیت ها وفرصت های مجرمانه ازجمله دلایل آنان برای توجیه عقیده خودبود.گروهی درپاسخ به این عده دلایلی همچون رشدشخصیت روانی زنان، افزایش نظارت بررفتارزنان رامطرح کردند.( صفیان، مینا؛ 1391).
اشتغال در معنی خاص خود عبارت است از: تطابق نیروی انسانی با فرصت های شغلی و درجه تطبیقی این نیرو با حرفه ها و فعالیت های موجود در یک جامعه و تحرک شغلی و جغرافیایی کافی که باید بتواند همواره نیروی کار را با تغییرات عرضه و تقاضا مطابقت دهد. تعادل و اشتغال را برقرار کرده و از کم کاری و بیکاری جلوگیری میکند؛ لذا هر فردی از افراد جامعه حق دارد از دولت بخواهد امکان اشتغال وی را به کاری مولد و مفید در جهت تولید کالا و خدمات مورد نیاز عامه مردم ایجاد نماید و دولت موظف است در برابر اختیاراتی که از عامه مردم دریافت کرده به ترتیب مشارکت و اشتغال آحاد جامعه را با توجه به عرضه و تقاضای نیروی انسانی از یک سو و با در نظر گرفتن استعداد و توانایی های فردی از سوی دیگر فراهم نماید. به نحوی که فرد ضمن بروز خلاقیت و نوآوری ، مفید بودن خویش را در جامعه احساس کند.( 2011 – 2012، کارافرین،مهدی).
از این رو عدم دسترسی زنان به شغل مناسب و یا عدم ارتقاء شغلی، علاوه بر اینکه موقعیت و درآمد زنان و بسیاری از متغیرهای اجتماعی نظیر فقر و بیماری تاثیر منفی میگذارد به بی عدالتی اجتماعی نیز دامن می زند، زیرا عدم دسترسی زنان به فرصت های شغلی مناسب نشان دهنده تبعیض در جامعه است در حالی که تبعیض یکی از بزرگترین موانع تحقق توسعه به شمار می رود.
از جمله شاخص های توسعه یافتگی یک کشور میزان مشارکت و نقشی است که زنان در آن کشور دارا هستند. عدم بهره وری از نیروی بالقوه زنان در زمینه های مختلف فرهنگی،اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، دستیابی به توسعه را ناممکن می سازد. آمارهای موجود حاکی از آن است که امروزه زنان ایران در جایگاه و منزلتی دوگانه قرار دارند. از نظر شاخص های بهداشتی- آموزشی، زنان ایران در شرایطی به مراتب بهتر از اکثر کشورهای منطقه قرار دارند؛ اما از نظر حضور در ابزار کار، سهم درآمدی، در میان کشورهای در حال توسعه رتبه بسیار پایینی دارند. نظریه های رایج جهت بررسی موانع اجتماعی و فرهنگی اشتغال زنان را می توان به نظریه ها و دیدگاه های جنسیتی شامل دیدگاه فونکسیونالیست ها، نظریه فمینیسم لیبرال، فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم سوسیالیست، فمینیسم اسلامی و نظریه های نابرابری شغلی از نظر جنسیت شامل تئوری نئوکلاسیک، تئوری تجزیه شدن بازار کار و تئوری های جنسیت تقسیم بندی می شود.
هدف اصلی در این مطالعه شناخت موانع اجتماعی و فرهنگی بازدارنده ی اشتغال زنان و مشارکت آنان در جامعه در دهه های اخیر می باشد و همچنین در این پژوهش، تاثیر موانع اجتماعی و فرهنگی بر اشتغال زنان بررسی شده است.
وجود نابرابری ها در دستیابی به فرصت های شغلی مختلف، میان زنان و مردان و نرخ مشارکت متفاوت آنان در بازار کار از چند نظر حائز اهمیت است که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می شود: 1. وجود نابرابری ها در زمینه ی اشتغال مانعی است برای ورود زنان به برخی مشاغلی که در برداشت های عامیانه مردانه تلقی می شود، و سبب انعطاف ناپذیری بازار کار می گردد.
2. نابرابری ها بر روی تحصیلات و آموزش و فراگیری مهارت های نسل بعد تاثیر منفی می گذارد، چون تصمیمات والدین برای تعیین سطح تحصیلات دختران و پسران و سمت و سوی آن با توجه به فرصتهای شغلی شکل میگیرد و موقعیت پایین تر زنان در بازار کار سبب بی عدالتی و ناکارایی در بازار کار می شود و در طول زمان ماندگار می گردد.
3. نابرابری ها سبب می شود که تعدادی از زنان از بازار کار مزد و حقوق بگیری دور نگه داشته شوند، در حالی که افزایش اشتغال زنان نقش برجسته ای در کاهش میزان باروری و در نتیجه کاهش رشد جمعیت دارد.
4. وجود نابرابری ها و عدم دسترسی زنان به فرصت های شغلی، نقش مهمی در افزایش فقر، خصوصا برای زنان کارگر در جامعه دارد.
در جامعه ای که مشارکت زنان در زمینه ی اشتغال و فعالیت های اقتصادی بیشتر باشد، رفاه اجتماعی نیز بیشتر خواهد بود، زیرا مشارکت زنان در بازار کار، موجب کاهش نرخ باروری، افزایش سطح تولید، افزایش درآمد سرانه و در نتیجه سبب افزایش رفاه اجتماعی کل جامعه می شود.
برعکس دسترسی محدود و نابرابر به فرصتهای کسب درآمد و اشتغال که به صورت بیکاری و کم کاری پدیدار می شود خود از عمده ترین علل فقر است و برای از بین بردن فقر، بیکاری و نابرابری باید هر دو جنس را مدنظر قرار داد و باید شناخت جایگاه و نقش زنان در توسعه و ابعاد گوناگون آن در کانون توجه برنامه ریزان توسعه قرار گیرد. هنگامی که بحث از توسعه به میان می آید منظور تغییرات هماهنگ در اقتصاد و ساختارهای جامعه، جهت استقرار یک نظام عادلانه و بهبود کیفیت زندگی انسان ها است.
چارچوپ نظری:
تاریخچه ی اشتغال زنان
درطول تاریخ زنان، به غیرازخانه داری، درامورکشاوزی، گله داری، صنایع دستی وحتی نظامی دوشادوش مردان فعالیت میکردهاند. دردوره هایی که خانواده یک واحداقتصادی محسوب میشد، فعالیت تولیدی زن که درخانه یا نزدیکی آن صورت میگرفت، جزء امورخانگی محسوب می شد و زن درازای آن کارها، مزدی دریافت نمیکرد.( جارالهی،1374،ص150).
امروزه مطالعات صاحب نظران اجتماعی نشان از آن دارد که دستیابی به توسعه پایدار بدون مشارکت فعال زنان در تمامی عرصه ها اعم از عرصه های خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی امکان پذیر نیست . اما مطالعات اخیر نشان می دهد که عوامل اجتماعی، فرهنگی و انتظارات متفاوت جامعه از مرد و زن موانع مهمی را بر سر راه مشارکت زنان( به خصوص زنان سرپرست خانوار که علاوه بر نقش مادری باید نقش پدری را نیز برای فرزندان خود ایفا نمایند) بوجود آورده است (کتابی و دیگران1382).
عمدتاً صاحب نظران در تعریف مشارکت از مفاهیمی چون هم جهتی و هدف مندی، آگاهی نسبت به هدف یا اهداف گروه، و اراده و خواست در مشارکت، بهره می گیرند (کول و وایت، 1993 :24) اما یک مفهوم کلیدی در ارتباط با مشارکت زنان وجود دارد و آن تواناسازی زنان می باشد.
به عبارت دیگر" توانمندسازی زن به این مفهوم است که او برای انجام برخی کارها توانایی جمعی پیدا میکند و این امر منجر به رفع تبعیض میان زنان و مردان میشود و یا در مقابله با تبعیضهای جنسیتی در جامعه موثر واقع میگردد( شادی طلب، 1382).
موقعیت اقتصادی – اجتماعی نابرابر زنان و مردان امکان بهره گیری بیشتر مردان را جهت بکارگیری این موقعیت در سطوح خرد از قبیل خانواده و روابط بین شخصی فراهم می کند و از طرف دیگر این موقعیت نابرابر اقتصادی و اجتماعی به شکل گیری و دوام نظام فرهنگی مرتبط با جنسیت منجر میشود که بر مبنای آن تصورات قالبی، هنجارها، باورها و نگرش هایی درجامعه نضج می گیرد که بیشتر به نفع مردان و به ضرر زنان است . این مسئله متقابلاً می تواند در تحکیم موقعیت نابرابر زن و مرد در خانواده تاثیر بسزایی داشته باشد ( کالینز،1993 :25).
صاحب نظران بر این باورند که در توسعه واقعی، هدف باید توسعه منابع انسانی باشد چون مهمترین سرمایه هر جامعه ای نیروی انسانی آن است. در عین حال تجربه توسعه و پیشرفت در کشورهای مختلف نشان داده است که لازمه توسعه منابع انسانی، مشارکت آنها در فرایند توسعه می باشد به گونهای که تمامی افراد جامعه اعم از زنان و مردان و کودکان به طور مستقیم و یا از طریق نهادهای مردمی در فرایند تصمیم گیری و تهیه برنامه های توسعه و اجرا و ارزیابی آنها مشارکت داشته باشند. این مشارکت ضمن توانمند سازی و آموزش انسان ها برای اداره زندگی فردی و جمعی خود، در نهایت سبب ایجاد احساس مالکیت در آنها نسبت به دستاوردهای توسعه و حفظ آنها میگردد(بیک زاد و همکاران،1388،149) .
در اقتصاد رقابتی و مبتنی بر بازار دنیای کنونی که با تحولات و تغییرات سریع و شتابان محیط بین المللی و گذر از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی و تغییر اقتصاد ملی به اقتصاد جهانی همراه است، از کارآفرینی به عنوان موتور توسعه اقتصادی یاد می شود که می تواند در رشد و توسعه اقتصادی کشورها که منجر به افزایش بهره وری، ایجاد اشتغال و رفاه اجتماعی می شود، نقش مهمی را ایفا نماید)سعید اردکانی وهمکاران، 1387، 153).
روش پژوهش:
در این پژوهش با تکیه بر روش اسنادی اطلاعات مربوط به موانع اجتماعی و فرهنگی اشتغال زنان در ایران در دهه های اخیر گردآوری شده است. برای گردآوری داده های مورد نیاز از منابع ثانویه استفاده شده است.
منابع استفاده شده در این تحقیق شامل کتاب ها، مقالات، نشریات داخلی و مجموع نتایج سرشماری عمومی نفوس ۱۳۷۵ منتشر شده توسط مرکز آمار ایران و سایر آمارهای دست دوم می باشد.
نتایج و یافتهها:
میزان مشارکت های اجتماعی زنان
نیمی از جمعیت جهان را مردان و نیمی دیگر را زنان تشکیل می دهند. از حدود شش ونیم میلیارد نفر که در دنیای امروز زندگی می کنند، تقریبا 20 درصد متعلق به کشورهای توسعه یافته اند و 80 درصد آن در کشورهای جهان سوم سکنی گزیده اند و از جمعیت بیش از 5 میلیارد نفری جهان سوم نیمی متعلق به زنان است.
با وجود این تعادل کمی بین جمعیت مردان و زنان در این جوامع، از نظر شرایط زندگی و میزان برخورداری از امتیازات اجتماعی، میان دو جنس تفاوت های زیادی به چشم می خورد. در دهه های اخیر مقایسه وضعیت زنان با مردان از نظر شاخص های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… موضوع تحقیقات و مطالعات فراوانی در رشته های مختلف علوم اجتماعی بوده است یکی از این شاخص ها میزان مشارکت اجتماعی آنهاست. در این رابطه متخصصین توسعه، کنترل شهروندی را عالی ترین سطح و نوع مشارکت تشخیص داده اند.
در اینگونه مشارکت، مردم در تصمیم هایی که زندگی روزانه آنها را تحت تاثیر قرار می دهد، دخالت می کنند. مساله مهم در تحقق چنین مشارکتی شناخت متغیرهایی است که موفقیت مردم (زنان و مردان) را در کنترل امور جامعه تضمین می کند.
توسعه اجتماعی زنان
اگر جامعه ای بخواهد سعادت مند باشد و با مشکلات روبرو نشود باید سرمایه گذاری مناسبی در رشد و توسعه اجتماعی و فرهنگی زنان پیاده نماید رشد و توسعه فرهنگی و اجتماعی زنان در سایه بالابردن آگاهی های آنان بنماید. مسئله حضور زنان و دختران در جامعه و در مجامع علمی، از جمله مورد توجه مسئولین و کارشناسان در سا لهای اخیر میباشد. رشد قبولی دختران در دانشگاه واقعیتی غیر قبل انکار است که نیازمند تحلیل کارشناسانه و بررسی اصولی می باشد تا ریشه ها و پیامدهای آن به دقت کشف گردد. برخی رشد حضور دختران در دانشگاه ها را مثبت ارزیابی میکنند و آن را از سویی نشانه رشد فرهنگ جامعه دانسته و از سویی دیگر با توجه به نقش زنان در فرهنگسازی، این رشد را مفید و موثر ارزیابی می کنند.
زنان به رغم تمام محدودیت های گوناگون توانستهاند گام های بلندی در مسیر ارتقای وضعیت مادی و معنوی خود بردارند و این علاقه و پایداری زنان در حضور در صحنه های اجتماعی و پذیرش استقلال نسبی زن به عنوان یک شهروند آزاد به خصوص خودباوری زنان و افزایش سطح فرهنگ سیاسی آنان و نقش تربیتی و تاثیری که بر فرزندان و همسران می توانند باقی گذارند جزو عوامل مثبت و اثربخش در دموکراسی در یک کشور است(غیاثی،1385).
مساله زنان در جامعه در دو عرصه خانواده و جامعه تبیین می شود . این نگاه به مسائل زنان که نشات گرفته از دین مبین اسلام است، سبب ارتقاء توانمندی های بانوان و پیشرفت جامعه شده است. اسلام برای زنان جایگاهی انسانی قائل است. از این منظر زن دارای کرامت است و به عنوان سنگ بنای خانواده و جامعه محسوب می شود. بر اساس این نگرش حضور زنان در عرصه های مختلف فعالیت های اجتماعی مانع از تشکیل خانواده و استحکام بخشیدن به آن نمی شود.
اشتغال و فعالیت های اجتماعی و بیرون از خانه زنان بعد دیگری از زندگی آنان است. از نظر اسلام زنان می توانند در عرصه های مختلف علمی، تحقیقاتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فعالیت کنند. دین اسلام در چهارده قرن پیش اینگونه فعالیت های بانوان را به رسمیت شناخته است، در حالی که حق مشارکت سیاسی در غرب در اواخر قرن بیستم و شروع قرن بیست و یکم مطرح شد.
مشارکت اقتصادی بانوان
یکی از مباحث اساسی در زمینه ی توسعه، میزان بهرهگیری درست و منطقی از تواناییها و استعدادهای نیروی انسانی هر جامعه است. بر این پایه شغل یا اشتغال یکی از موضوعات مورد توجه علوم اجتماعی است که مباحث زیادی را به خود اختصاص داده است.
نقش اشتغال در پویایی زندگی انسان انکار ناپذیر است و می توان آن را کانون ارتباطات انسانی و اجتماعی تلقی نمود. در جهت این پویایی بی تردید زنان تاثیر مستقیمی در توسعه ی جامعه دارند.
با نگاهی گذرا به اجتماع، قوانین، سنت، عرف و شرع در می یابیم که نگرش حاکم، مرد را نان آور خانه تلقی میکند. وجود فرهنگ قوی مردسالار همواره رواج دهنده باورهای سنتی و کلیشه ای جنسیتی بوده به طوری که از ابتدا تربیت و جامعه پذیری زنان به گونهای است که آنان را فاقد اعتماد به نفس لازم و تصمیم گیری برای رقابت با مردان در فعالیت های اقتصادی قرار داده است . کمبود آگاهی زنان در ابعاد حقوقی فردی، خانوادگی، اجتماعی، حرفه ای و عدم شرکت در تشکل های صنفی و فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به استمرار این ساخت نابرابر کمک میکند.
به دلیل همین نگاه جنسیتی، فرصت های اقتصادی شغلی همواره به طور نابرابر و بدون توجه به شایستگی افراد اعطاء گشته و از این رو همواره شاهد تبعیض جنسیتی در اشتغال هستیم. در حالی که با توجه به افزایش سطح سواد دختران سهم قبول شدگان دختر در دانشگاه ها، افزایش میانگین سن ازدواج، کاهش قدرت خرید سرپرست خانوار، افزایش سریع رشد مشارکت های زنان در سال های آتی برای ایجاد فرصت های شغلی مناسب، با توجه به سطح سواد و مهارت زنان باید برنامه ریزی کرد، چرا که زنان تاثیر مستقیم بر پیشرفت و توسعه جامعه دارند.
بر این اساس، لفظ انسان، مختص مرد نیست، بلکه این تعریف تمامی انسانها، یعنی مرد و زن، پیر و جوان را شامل میشود. همچنین باید توجه داشت که اشتغال در معنی خاص خود عبارت است از تطابق نیروی انسانی با فرصتهای شغلی و درجه ی تطبیق این نیرو با حرفه ها و فعالیت های موجود در یک جامعه و تحرک شغلی و جغرافیایی کافی باید بتواند همواره نیروی کار را با تغییرات عرضه و تقاضا مطابقت دهد، تعادل اشتغال را برقرار کند و از کم کاری و بیکاری جلوگیری کند. لذا هر فردی از افراد جامعه حق دارد از دولت بخواهد امکان اشتغال وی را به کاری مولد و مفید در جهت تولید کالا و خدمات مورد نیاز عامه مردم ایجاد نماید و دولت هم موظف است در برابر اختیاراتی که از عامهی مردم دریافت کرده است، ترتیب مشارکت و اشتغال آحاد جامعه را با توجه به عرضه و تقاضای نیروی انسانی از یک سو و با در نظر گرفتن استعداد و توانایی های فردی از سوی دیگر فراهم کند، به نحوی که فرد ضمن بروز خلاقیت و نوآوری، مفید بودن خویش را نیز در جامعه احساس کند .
از این رو، عدم دسترسی زنان به شغل مناسب و یا عدم ارتقای شغلی، علاوه بر اینکه بر موقعیت و درآمد زنان و بسیاری از متغیرهای اجتماعی نظیر فقر و بیماری تاثیر منفی می گذارد، به بی عدالتی اجتماعی نیز دامن می زند، زیرا عدم دسترسی زنان به فرصتهای شغلی مناسب نشان دهندهی تبعیض در جامعه میباشد و تبعیض از موانع تحقق توسعه به شمار میآید و عامل بسیار مهمی در سد نمودن راه رشد و تعالی انسان است. بنابراین میتوان گفت از جمله شاخصهای توسعه یافتگی یک کشور، میزان مشارکت و نقشی است که زنان در آن کشور دارا هستند و عدم بهره وری از نیروی بالقوه زنان در زمینه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، دستیابی به توسعه را ناممکن می سازد.
موانع و مشکلات بر سر راه مشارکت زنان در فعالیتهای جامعه، دارای ابعاد و جنبههای متعددی است. به طوری که بعضی از این موانع در تمامی جوامع و شرایط متفاوت فرهنگی، دارای ساختار مشابهی است و بعضی دیگر با توجه به شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقلیمی … متفاوت دارای بافتی گوناگون میباشند.
برای اینکه بتوان به طور دقیقتر به بررسی مسائل و موانع مشارکت فعال زنان در مبانی جامعه بپردازیم، ابتدا این موانع را در دوسته کلی تقسیمبندی نموده و سپس به توضیح عناصر جزئیتر آن میپردازیم.
1ـ موانع درون زا
این دسته موانع مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی، به موانعی اطلاق میگردد که عمدتا طبیعت درونپویی داشته و جزء لاینفک ساختار و جنسیت زنان است که عبارتند از:
الف ـ ساختار جنسی زنان
واضح است زنان از لحاظ بافت جسمی و فیزیکی نسبت به مردان دارای تفاوتهای ویژهای میباشند و به همین لحاظ دارای موانع و محدودیتهای خاص برای مشارکت در مسائل و کارآیی لازم برای انجام بعضی از امور میباشند، همچنان که مردان از همین بعد دارای محدودیت هستند. البته این مانع نباید به عنوان یک ضعف و نقصان تلقی گردد، هر چند این گونه تلقی نشده است، به طور مثال زنان از لحاظ فیزیکی و جسمی قابلیت شرکت در بعضی از امور و فعالیتها را که نیاز به توانایی جسمی و فیزیکی ویژه دارد دارا نمیباشند و قطعا این مطلبی نیست که محیط پیرامون و شرایط اقلیمی به وجود آورنده آن باشند، بلکه یک خصلت ژنتیکی و فطری است همچنان که در اکثر موجودات دیگر این خصلت وجود دارد.
ب ـ موانع ناشی از وظایف ویژه زنان
بعضی از موانع موجود بر سر راه مشارکت زنان در تکاپوی اجتماع، نشات گرفته از وظایف ویژه است که بالطبع به زنان محول گردیده است؛ مانند زایمان، شیر دادن و … از اینرو به لحاظ اینکه طبعاً این گونه وظایف از عهده مردان خارج است، زنان دچار مسائل و محدودیت گردیدهاند به طوری که وقتی یک زن در طول دوران خانهداری، به بیش از ده زایمان مبادرت میورزد و بالطبع برای هر زایمان بخواهد به مسائل و وظایف پیرامون آن مانند شیر دادن، تربیت و … بپردازد، عملاً هیچ گونه فرصت و وقت باقی ماندهای نخواهد داشت تا به امور دیگر مانند شرکت در فعالیتهای اجتماعی و کسب دانش و معرفت بپردازد. لذا زنان موجوداتی خواهند بود که وظیفهای به جز تولید نسل نخواهند داشت و وقتی مهمترین و اصلیترین تولید آنان، تولید نسل و کودک است و به همین خاطر از تمامی غرائز مثبت و منفی تهی گردیده و تنها با قواره بیرونی و پوسته ظاهری مورد توجه میباشند از یک طرف به عشوهگری و مشاطهگری میپردازند و از طرف دیگر به تولیدات خود که همان کودک است، سخت احساس وابستگی و نیاز میکنند چرا که این تنها وسیلهای برای "شدن" و "بودن" است و لذا قبل از اینکه احساس مادری باشد، احساس هویت داشتن و بودن است و در واقع نوعی احساس مالکیت خواهد بود که جانشین احساس مادری شده است. چندان که وقتی بچهها بزرگ میشوند و به موقعیت و مقامی و منزلتی دست مییابند، معمولاً این مادران هستند که احساس رضایتمندی میکنند و احساس بودن میکنند، چون در طول دوران گذشته (زایمان، شیردهی، تربیت …) مادر تمامی بودن خود را در فرزندان خلاصه کرده است بدون اینکه زمانی و فرصتی برای رسیدگی به خود و تعمیق معارف و دانش خود داشته باشد و زمانی فرا میرسد که میبیند، فرزندان بزرگ شدهاند و از خودش جز موجودی فرسوده باقی نمانده است و از این رو است که "شدن" و "بودن" فرزندان را در شدن خویش احساس میکند و احساس میکند که خودش به ثمر رسیده است. این احساس وابستگی و نیاز در زنان که مهمترین وظیفه خود را در تولید نسل میدانند و قطعا ناشی از تبعیضات جنسی است، موجب خواهد شد که زنان از رشد و تعالی فاصله بگیرند و همچنین فرزندان مستقلی نیز تربیت نکنند؛ چرا که در این گونه روابط، مادران اجازه مستقل شدن، آگاه شدن و در نتیجه آزاد زیستن و اندیشیدن را به فرزندان خود نمیدهند.
2ـ موانع برونزا
این دسته از موانع، موانعی هستند که رابطهای با جنسیت زنان ندارد، بلکه موانعی هستند که در طول دورانهای گذشته، به لحاظ مسائل تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی ایجاد گردیده و امروزه جزئی از شاکله شخصیتی جوامع گردیدهاند. یا به عبارت بهتر، جزئی از فرهنگ عمومی اجتماع شدهاند؛ تا آنجا که اکثریت زنان نیز این مسائل را به عنوان یک پدیده طبیعی پذیرفتهاند:
عوامل فرهنگی در همه ی جوامع به عنوان یک عامل تاثیر گذار در شکل گیری پدیده های اجتماعی شناخته شده اند. عوامل فرهنگی بر روابط انسانی حاکم بر جوامع-وضع قوانین-نگرش افراد در زمینهی شیوه ی زندگی و شخصیت افراد تاثیر گذار است. اشتغال زنان به عنوان یک پدیده ی اجتماعی و به عنوان یک متغیر وابسته به طور جدی تحت تاثیر عوامل فرهنگی می باشد.
الف-عوامل فرهنگی بازدارنده ی اشتغال زنان:
تفاوت و تبعیض در فرایند اجتماعی شدن زن و مرد در جامعه کودک نوزاد پس از تولد موجودی بیولوژیکی است که رفتارهای اکتسابی نقش های اجتماعی را هنوز کسب نکرده است. در اینجا باید به تفاوتی که میان جنس و جنسیت گذاشته می شود توجه کرد. اصل مهمی که امروزه مطرح است نه تفاوتهای جنسی میان زن و مرد بلکه رفتارهای جنسیتی مربوط به زن و مرد است. در تفاوت بیولوژیکی زن و مرد شک و تردیدی وجود ندارد و در مورد آن اختلاف نظری نیست اختلاف نظر از اینجا شروع می شود که گروهی ادعا می کنند همان گونه که بین مرد و زن تفاوت هایی بدنی وجود دارد در رفتارها- نگرش ها و احساسات آن ها نیز تفاوت است و معتقد به صفاتی مانند عاطفی بودن-لطافت-علاقمندی به رسیدگی و مراقبت از دیگران و…از ویژگی های زن است.
در واقع همه ی ما از سنین کودکی و قبل از آن که معنی پسر بودن یا دختر بودن را بفهمیم شروع به یادگیری نقش هایمان می کنیم. همواره مردها از دوران کودکی برای مشاغل بیرونی با دیدی عینیتگرا و واقع بینانه تربیت میشوند. در حالی که زنها برای فعالیتهای خانگی که به میزان زیاد در انزوای اجتماعی است با دیدی ذهنیت گرا تربیت می شوند.
حاکمیت تفکر سنتی مرد سالاری در جامعه این باور که مردها تامین کنندهی اصلی و غالبا منحصر به فرد معیشت اقتصادی خانواده ی خود هستند در جامعه ی ما گسترده است. در این تعبیر زنها به عنوان افرادی شناخته میشوند که از نظر اقتصادی وابسته هستند و برای مراقبت از خانواده و کودکان در خانه میمانند یا برای تامین مخارج اضافی زندگی و کسب درآمد بیشتر به کاری می پردازند. وقتی این باور که مرد تامین کننده است با بیکاری گسترده و ناکافی بودن فرصت های شغلی همراه میشود نتیجه ی حاصله تبعیض علیه زنان را توجیه میکند.
اگر تعداد مشاغل آن قدر کم باشد که نتوان به همه ی متقاضیان کار پیشنهاد کرد پس اولویت داشتن شغل را باید به مردان داد که نان آور خانواده محسوب می شوند و نقش ثانویهی زنان در بازار کار هم چنان ادامه می یابد.
ب-تفکیک جنسیتی
نقش دوگانه زنان در خانه و محل کار و پذیرش نقش زنان به عنوان مادر و همسر و عدم باور جامعه به توانایی زنان در اداره ی امورمشکل زنان در ارتباط با اشتغال از این جا شروع می شود که یک تقسیم کار نه چندان درست پیش آمده است.به این صورت که ادارهی امور داخل خانه صرفا وظیفه ی زنان است. تصور عمومی و خانوادگی در مورد کار کردن زن این است که زنی که کار میکند خودش دوست دارد کار کند و ظاهرا روی درآمدی که او کسب میکند و اتفاقا موثر هم هست اصلا حساب نمی شود. به این ترتیب زنان شاغل عملا دو برابر شوهرانشان کار میکنند و از دو طرف تحت فشارند. این گونه فعالیت ها به میزان غیبت زن ها -نوع مشاغلی که زن ها برای آن مناسب شناخته می شوند و هم چنین توانایی آنها برای پذیرش اشتغال در بخش جدید تاثیر می گذارد.
ج-کاهش سن ازدواج
پس از انقلاب اسلامی ایران تغییرات مهمی در قوانین خانواده به وجود آمد. از جمله کاهش سن ازدواج دختران از شانزده سال به نه سال که سن بلوغ دختران محسوب می شد. این امر علاوه بر تاثیر منفی آن در آموزش دختران زمینه ی افزایش میزان باروری و تعداد فرزندان بیش تر را فراهم نمود و ایران با انفجار جمعیتی مواجه شد که یکی از پیامدهای آن عدم امکان دسترسی زنان به مشاغل درآمدزا بوده است .زیرا برای بسیاری از خانواده ها استفاده از خدمتکار و یا مربی کودک برای نگهداری فرزندان مقرون به صرفه نبوده و مادر تنها کسی بود که عهده دار نگهداری کودکان بوده است.
د-عدم تخصص و سواد
یکی از مسائل و مشکلات زنان در جوامع، عدم بهرهمند بودن از تخصص و مهارتهای لازم و سطح سواد مورد نیاز است. و این مطلب خود ناشی از موانعی بوده که بر سر راه تحصیل و دست یافتن به تخصصهای لازم به وجود آمده است. چنان که در جوامع، تا دیروز زنان را از دستیابی به تخصص و تحصیلات به دلایل مختلف فرهنگی محروم کردهاند و امروز آنها را به خاطر عدم تواناییهای لازم علمی، فنی، مدیریتی و … به باد استهزاءِ میگیرند. تا دیروز حضور و ظهور زنان در عرصههای فرهنگ و دانش، عیب بزرگ و نابخشودنی بود و زن موجودی بود که باید در کنج خانهها و پستوها مخفی میماند و امروز عقبماندگی و ناتواناییهای متعدد زنان که زاییده همان طرز تفکر و شرایط است به استهزاء گرفته میشود.
امروزه علیرغم پیشرفتهایی که در وضعیت آموزش در سطح جهان به وجود آمده است، در سال 1369 قریب به 948 میلیون نفر از بزرگسالان در جهان (حدود 41 جمعیت) بیسواد بودهاند که بخش قابل توجهی از این رقم را زنان تشکیل میدهند. در همین سال، حدود 130 میلیون کودک در جهان دسترسی به آموزش ابتدایی نداشتهاند که 61 درصد آن یعنی 81 میلیون آنها از دختران میباشند. در 29 کشور جهان در سالهای 68ـ1364 (89 ـ 1985)، کمتر از 30 درصد از زنان قادر به خواندن و نوشتن بودند و متاسفانه باید اذعان داشت که از این کشورها، تعداد قابل توجهی کشورهای مسلمان میباشند.
کدام عوامل در مشارکت فعالانه زنان اثر گذار است؟
در بررسی موضوع فوق مختصراً می توان به ۴ عامل زیر اشاره نمود.
۱- اجتماعی ۲- فرهنگی ۳ – حقوقی ۴- آموزشی
در توضیح عامل اجتماعی می توان گفت مشارکت زنان در جامعه ناشی از پایگاه اجتماعی و نقشی است که در جامعه ایفا می کنند. منزلت اجتماعی زن در جامعه، همان ارزشی ست که جامعه برای نقش زن یا وظایفی که یک زن انجام می دهد، قائل است.
نقش (role) مجموعه ای از وظایف و فعالیت هاست و پایگاه (status) مقام اجتماعی یا ارزشی ست که ایفای آن وظایف و فعالیت ها، ایجاد می کند. نقش و پایگاه های اجتماعی دو نوع هستند یک دسته بر اساس سن و جنس و نژاد به فرد محول می شوند و دسته ی دیگر بر اساس تلاش و انتخاب فرد محقق می شوند.
در جوامع امروزی، بیش تر نقش ها از نوع محقق یا کوشا ورد هستند. فقدان نقش های مهم در زمینه های اجرایی، مدیریتی و سیاسی در جامعه، مانع مهمی برای ارتقای زنان است که در نتیجه، مانع مشارکت آن ها در برنامه ریزی ها و تصمیم گیری های مربوط به خودشان می شوند.
عدم مشارکت زنان گاهی ناشی از وجود اندیشه ها و باورهای نادرست در جامعه ی سنتی ما در مورد توانایی ها و استعدادهای بالقوه زنان باشد که به عنوان عامل فرهنگی مدنظر است. این نگرش های منفی و تعصب آمیز زنان را افرادی ضعیف، عاطفی و فاقد اعتماد به نفس می پندارد و مانع بروز شایستگی آن ها می شود.
کارشناسان بر این باورند که یکی از علل عمده نابرابری زنان و مردان در شئون مختلف جامعه، نابرابری تحصیلی موجود در بین آن هاست. نسبت جمعیت زن و مرد در دنیا و از جمله ایران، کم و بیش مساوی است اما شرایط شغلی و بازارکار به گونه ای است که نابرابری ها را تشدید می کند.
در بعد حقوقی نیز، زنان نقش به سزایی در تدوین قوانین مربوط به خود ندارند. تدوین قوانین مربوط به زنان، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و نیازهای واقعی آنان شکل می گیرد و تفکر مردسالارانه کاملاً در ابعاد حقوقی به چشم می خورد.
بررسی قواعد موجود، نشان می دهد که قانون در بسیاری از موضوعات مربوط به خانواده (به عنوان مثال، مدیریت واحد خانواده، طلاق، تکالیف مالی زن و مرد در ازدواج دایم و …) و یا قواعد مربوط به مسوولیت کیفری و … مبنای جنسیتی دارد.
با توجه به گسترش آگاهی ها و دانش زنان در دنیای امروز، هم چنین ساختار اجتماعی، اقتصادی و اندیشه های سیاسی رو به رشد جوامع، لزوم بازنگری در قوانین موجود باید جدی تلقی شود.
و سرانجام چهارمین مانع جدی مشارکت عوامل آموزشی است که از یک طرف به عنوان عامل منفرد و مستقل و از طرف دیگر به عنوان بستر و زمینه ی رفع دیگر موانع مشارکت قابل بررسی و تعامل است. آموزش مطلوب می تواند تاثیر منفی عوامل ساختاری را بر مشارکت زنان در صحنه های اجتماعی کاهش دهد.
رسیدن به حد مطلوب مشارکت اجتماعی زنان، به افزایش قابلیت ها و توانمندی های زنان از طریق فراهم آوردن و در اختیار قراردادن کلیه امکانات لازم جهت باروری و به فعل درآمدن استعدادهای آنان، مشخصاً از طریق آموزش و ارتقای سطح آگاهی های همه جانبه ی آن ها بستگی دارد چرا که این دارایی انسانی زمانی منبع توسعه خواهد بود که قابلیت و توانایی شرکت و تاثیرگذاری بر فرایند تصمیم گیری و تصمیم سازی در جامعه را داشته باشد و بدین منظور بایستی آموزش دیده و به عبارت واضح تر توانمند باشد.
از سوی دیگر این مهم، نیازمند برنامه ریزی دقیق و مسوولانه ی دولت مردان و نهادهای مدنی به منظور تغییر و بهبود موانع ساختاری اجتماعی می باشد. این جاست که آموزش هم به عنوان زمینه و بستر مستقل مشارکت و هم به عنوان عامل غیرمستقیم و موثر در رفع دیگر موانع ساختاری مشارکت اجتماعی مطرح می شود.
بدیهی است تاکید بر اهمیت آموزش و افزایش سطح آگاهی اجتماعی مکمل دیگر برنامه ریزی ها و تغییرات بنیادین در وضعیت حقوقی، فرصت های شغلی، باورهای فرهنگی، استراتژی های مدیریت کلان اجتماعی و شان و جایگاه اجتماعی زنان، خواهد بود و در این صورت است که می توان به مشارکت واقعی و در خور شان اجتماعی زنان بدان گونه که بتواند جامعه را از توان و استعداد خدادادی آنان بهره مند سازد، امیدوار بود.
بحث و نتیجه گیری:
موانع و مسائل موجود بر سر راه مشارکت زنان در جامعه، عمدتا یک پدیده برونزا است و به وسیله شرایط و مشخصههای ویژه پدید آمده است. بنابراین برای بررسی و شناسایی آن باید به عنوان یک متغیر برونزا با آن برخورد نمود. این موانع را باید، موانعی دانست که از شرایط پیرامون به زنان تحمیل گردیده است و امروزه به عنوان یک باور فرهنگی درآمده است. بنابراین اگر قرار باشد موانع موجود بر سر راه زنان را آن گونه از میان برداشت که به زن اصالت فرد جدای از چارچوب نهاد مقدس خانواده ببخشد، پیش از این، جوامع غربی آن را در حد نهایت انجام داده و امروزه به عوارض سوء آن مبتلا گردیدهاند. اما اگر این موانع را بخواهیم بدان گونه مرتفع سازیم که به زن اصالت واقعی ببخشد و جایگاه حقیقی و واقعی زن را در جامعه مشخص سازد، باید به اصلاح باورهای فرهنگی مردم و جامعه پرداخت. باورهایی که نشات گرفته از عوامل و مسائل متعدد ملی، جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی … است و در حال حاضر ایجاد کننده رفتار در بین افراد است. رفتاری که از یک طرف زنان را به عدم اعتماد به نفس و خودباوری و ضعف کشانده و از آنان موجودی ثانوی ساخته است و از طرف مقابل مردان را، تافته جدا بافته و برتر میداند. باید باور فرهنگی مردم را اصلاح کرد که زن همانند مرد است و آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند و باید این باور را در مجموعه باورهای فرهنگی جامعه از جمله مردان ایجاد نمود که "زن نقش بزرگی در اجتماع دارد. زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش دهنده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن مرد به معراج میرود. دامن زن محل تربیت بزرگ زنان و مردان است."
امروزه با توجه به جهانی شدن اقتصاد، نقش مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش بیشتر از همیشه احساس می شود.
در سال های اخیر یکی از چالش های عمده برای سیاستگذاران و دولتمردان، ایجاد شرایطی برای بهبود وضعیت زنانی است که به کارآفرینی میپردازند. در قرن حاضر، سریع ترین تحولات در حوزه تعاونی های خود اشتغال که نقش حیاتی در توسعه پایدار ملتها ایفا می کنند، به وسیله زنان کارآفرین به وقوع پیوسته است.با این وجود، زنان هنوز هم در راه اندازی و توسعه بنگاه های اقتصادی جدید با مشکلات جدی روبرو هستند و به علت نابرابری های اجتماعی، نقش آنها در تحرکات اقتصادی وکارآفرینی های جامعه نادیده گرفته می شود.
رسیدن به حد مطلوب مشارکت اجتماعی زنان، به افزایش قابلیت ها و توانمندی های زنان از طریق فراهم آوردن و در اختیار قراردادن کلیه امکانات لازم جهت باروری و به فعل درآمدن استعدادهای آنان، مشخصاً از طریق آموزش و ارتقای سطح آگاهی های همه جانبه ی آن ها بستگی دارد چرا که این دارایی انسانی زمانی منبع توسعه خواهد بود که قابلیت و توانایی شرکت و تاثیرگذاری بر فرایند تصمیم گیری و تصمیم سازی در جامعه را داشته باشد و بدین منظور بایستی آموزش دیده و به عبارت واضح تر توانمند باشد.
استراتژیهای یک جامعه توسعه یافته باید بر مبنای مشارکت هر چه فعال تر زنان در امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی طراحی و تدوین شود و این مستلزم آن است که تغییری جدی در نگرش باورهای فرهنگی نسبت به نقش زن در جامعه از طریق رسانه های جمعی تولید، آموزش مناسب، ریشه کن کردن تعصبات منفی نسبت به ترقی جایگاه زنان و در نهایت ایجاد فرصت های شغلی برابر فضای اعتماد و اطمینان برای زنان به وجود آید. برنامه ریزان توسعه همواره باید در نظر داشته باشند که در ارتقاء شرایط اقتصادی زنان، شهروندان درجه دوم و سایه نشین نیستند؛ بلکه برای رسیدن به شرایط مطلوب باید بر نقش زنان به عنوان فعالان اقتصادی تاکید جدی شود.
زنان این نیروی عظیم که انواع مختلف کارها را چه به طور رسمی و چه غیررسمی انجام می دهند، چنانچه زمینه حضور، فعالیت و اشتغال آنها در جامعه فراهم شود استعدادهای بالقوه ایشان بالفعل در می آید و نه تنها درکسب درآمد و رفاه خانواده موثر واقع می شوند بلکه یک منبع سرمایه گذاری برای کشورشان نیز خواهند بود.
علی رغم تلاش های گسترده ای که پس از انقلاب اسلامی در جهت ایجاد بیشتر رشد و اعتلای زنان و مشارکت آنان در فعالیت های اجتماعی صورت گرفته است، وجود نوعی نگرش اجتماعی و نگاه بستهی فرهنگی مبتنی بر باورهای غلط و نیز برخی ابهامات و اشکالات در قوانین ناظر بر خانواده و قوانین کار، خود به خود موانعی را برای اشتغال و حضور موثر زنان در عرصه های فعالیت های اجتماعی و اقتصادی فراهم نموده است. ضروری است که موانع اجتماعی و فرهنگی در رابطه با اشتغال زنان مورد مطالعه و تدقیق بیشتری قرار بگیرد.
پیشنهادات :
* مبارزه با فقر اقتصادی و اجتماعی زنان و ارزش بخشی به کار و تولید آنان در بخش کشاو رزی و سایر بخش های اقتصادی جامعه ، با توجه به این نکته که در روستاها چهره فقر بیشتر زنانه می باشد و از این رو بالا رفتن پایگاه اقتصادی بهطور مستقیم و با ضریب بالایی میتواند در افزایش مشارکت زنان موثر باشد.
* ایجاد هماهنگی جهت ایجاد فرصت های شغلی به منظور بهره وری نظا ممند و مناسب از نظام آموزش عالی دولتی و غیر دولتی زنان با توجه به صرف منابع و جلوگیری از اتلاف آن.
* فرهنگ سازی برای حضور زنان در عرصه های اجتماعی و تلاش در مشارکت دادن هر چه بیشتر آنان در فعالیت های کارآفرینانه.
* ایجاد فرصت و امکانات عادلانه و رفع تبعیضات ناروا در تربیت نیروی متخصص زن به منظور بهره گیری از تخصص آنان در توسعه و تعالی کشور .
* ایجاد فرصت عادلانه با تاکید بر اصل تعهد و تخصص و شایسته سالاری در جذب و بهره گیری از توانمندی های زنان متخصص در نظام مدیریتی.
منابع:
1. اشتغال زنان ؛ شاخص توسعه یافتگی، مجله اینتر نتی علوم اجتماعی فصل نو.
2. اکبری، نعمت الله. موانع و مشکلات مشارکت زنان در اجتماع.، مجله پیام زن شماره 58.
3. باقری، شهلا، (۱۳۸۲)اشتغال زنان در ایران، انتشارات روابط عمومی شورای فرهنگی اجتماعی زنان، سال.
4. بیک زاد، جعفر و رنجبریان، رسول. (1388)، دانشگاه آزاد اسلامی، مشارکت ملی زنان و چشم انداز جمهوری اسلامی ایران در افق1404 ، مجموعه مقالات دهمین همایش از سلسله همایش های منطقه ای چشم انداز جمهوری اسلامی ایران در افق1404 ، سنندج: دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، صفحات156-145.
5. تقی پور، اخگر(1390). اهمیت و ضرورت مشارکت زنان.
6. توکلی، ژاله. مشارکت اجتماعی زنان و برقراری تعادل در فرصت ها . هفته نامه فصل نو.
7. جارالهی عذرا.(1374) ،تاریخچه ی اشتغال زنان درایران،فصلنامه علوم اجتماعی،دوره اول،شماره3و4.
8. رنجبریان،رسول. (1390) زنان و مشارکت اجتماعی و کارآفرینی. کار و جامعه، شماره 133-132. شاهین دژ.
9. سعید اردکانی، سعید و صیادی تورانلو، حسین. (1387)، شناسایی و رتبه بندی موانع موثر بر ایجاد و توسعه تعاونی های کارآفرینی زنان با رویکرد فازی، ماهنامه تعاون، شماره 199-198، دی و بهمن ماه، صص168-152.
10. شادی طلب، ژاله. (1382) مشارکت اجتماعی زنان، پژوهش زنان، پائیز، سال سوم، شماره7.
11. صفری شالی، رضا. (1387)عوامل فرهنگی و اجتماعی مرتبط با میزان مشارکت زنان روستایی. پژوهش زنان، دوره 6، شماره1،صفحات 159-137.
12. صفیان،مینا. (1391)تاثـیراشتـغال زنان درجـرایم وانحـرافات آنان، پایگاه حقوقی حق گستر.
13. عصاریان ،الهه .( 1386) . میزان مشارکت های اجتماعی زنان، سازمان تبلیغات اسلامی.
14. غیاثی، پروین. (1385)، نقش زنان در توسعه اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی، مجموعه مقالات همایش ملی زن، اسلام و پژوهش، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد لارستان، صص33-23.
15.Cole, R. E.; Bachayan, P. & White, B. J. (1993) Quality, Participation and Competitiveness, California Management Review, vol. 35, No. 3. Spring 1993.
16.Collins, Randall. (1993) Conflict Sociology; Toward an Explanatory Science, New York Academic.
17.hadesnews.com.
1