تارا فایل

مبانی نظری وپیشینه تحقیق مکانیسم های دفاعی-روانی


مبانی نظری وپیشینه تحقیق مکانیسم های دفاعی-روانی

زیگموند فروید (1939-1856)
تعریف روان کاوی
ساختار شخصیت
نهاد
خود

غریزه :
کاتکزیس
آنتی کاتکزیس
اضطراب

همانند سازی
جا به جایی
ساز و کارهای دفاعی

مراحل روانی- جنسی
دیدگاه روان پویشی
نظریه روان کاوی فروید

انرژی روانی و رویدادهای ذهنی

ساختار شخصیت
تعارض، اضطراب، و دفاع
رشد روانی- جنسی
میراث فروید: رویکردهای نو تحلیل گرا و روابط شیء
دیدگاه انسان گرایی
شانزده عامل شخصیت کتل
مدل پنج عاملی
مدل برون گرایی- استواری آیزنک
نظریه های اجتماعی – شناختی
جولین راتر: انتظار، ارزش تقویت، و منبع کنترل

منبع کنترل
آلبرت بندورا: یادگیری اجتماعی و احساس کارآیی
احساس کارآیی

مکانیزمهای دفاعی

تعریف مکانیسم های دفاعی
تاریخچه مکانیسم های دفاعی
عملکرد مکانیسم های دفاعی
ویژگی های مکانیسم های دفاعی
تحول مکانیسم های دفاعی

بررسی تحول مفهوم دفاع ها در نظریه تحلیل روانی
مکانیسم های دفاعی و سبکهای مقابله

سبکها و مکانیسم های دفاعی روانی: تجلی عمده فقدان خود شناسی در دفاعهای مخرب
نظریه فروید در مورد مکانیسم های دفاعی:
طبقه بندی مکانیسم های دفاعی
1- طبقه بندی ویلنت
2- طبقه بندی اندروز، سینگ وبوند
3- طبقه بندی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی
واپس زدن یا سرکوب کردن یا ممانعت از ظاهر شدن تمایلات
پرخاشگری
جبران
تعویض

جبران از طریق کودکان
والایش ، تصعید
همانند سازی
عذر تراشی
برون فکنی
هذیان
جا به جایی
درون فکنی
دلیل تراشی
انکار یا انکار واقعیت
منفی بافی
رویای روز
انواع رویای روز
بازگشت
خیالبافی – رویا پرستی
عملی سازی یا گذار به عمل
مجزا سازی
فرونشانی
شوخ طبعی
دوپاره سازی
جسمانی سازی
جنسی سازی
نوع دوستی
پیش بینی
آرمانی سازی
تحریف دگرگونی سازی
ابطال
انسداد
مهار کردن
واکنش متضاد
ناارزنده سازی
تفرق
واکنش وارونه
واکنش سازی
باطل سازی
گسست
بیرونی سازی
بازداری
عقلانی سازی
ریاضت طلبی
خود بیمار انگاری
حمایت های تجربی
حمایت های تجربی از الگوی سلسله مراتبی دفاع ها را می توان در سه مقوله تقسیم بندی کرد .
1- ساخت پرسشنامه هنجاریابی ، اعتبار و روایی
سنجش مکانیسم های دفاعی
انواع آزمونها
آزمونهای علاقه
آزمون شخصیت
آزمون سازگاری بل
آزمون شخصیت مینسوتا
روش های فرا فکنی
آزمون رورشاخ
آزمون دریافت ذهنی
منابع فارسی :

منابع انگلیسی :

زیگموند فروید (1939-1856)
زیگموند فروید در ششم ماه مه 1856 در فری برگ، مراوی (که اکنون پریبر، چکسلواکی است) به دنیا آمد. در 1990، نام میدان استالین این شهر به میدان فروید تبدیل شد. پدرش تاجر پشم بود که چون در مراوی ورشکست شد، با خانواده اش ابتدا به لایپزیک و مدتی بعد، یعنی هنگامی که فروید 4 ساله بود، به وین نقل مکان کرد. فروید تقریباً مدت 80 سال در وین باقی ماند.
پدر فروید 20 سال از مادرش مسن تر و مردی سختگیر و قدرت طلب بود. فروید هنگامی که پسر خردسالی بود، ضمن احساس ترس از پدر، او را دوست می داشت. مادرش حمایت کننده و با محبت بود، و فروید نسبت به او احساس دلبستگی هوس آلودی داشت. البته این ترس از پدر و کشش جنسی نسبت به مادر چیزی است که بعدها فروید آن را عقده ادیپ نامید، و چنین به نظر می رسد که این مفهوم از تجارب دوره کودکی وی و یاد آوری آنها گرفته شده باشد. چنانکه خواهیم دید بیشتر نظریه او از ماهیت شرح حال خودش گرفته شده است.
از هشت فرزند خانواده، فروید توانایی ذهنی بیشتری از خود نشان داد، وخانواده اش
برای تشویق او تلاش می کردند. اتاق وی تنها اتاق خانه بود که یک چراغ نفتی داشت، که برای مطالعه روشنایی بهتری ایجاد می کرد، سایر اعضای خانواده از شمع استفاده می کردند. کودکان دیگر، که او در برابر آنها رقابت و آزردگی خاطر بیشتری نشان می داد، اجازه نداشتند به تمرین موسیقی بپردازند، از بیم آنکه مبادا سر و صدا برای دانشمند جوان مزاحمت ایجاد کند.
فروید یک سال بیش از سن معمول وارد دبیرستان شد که در آنجا شاگردی درخشان بود، و در سن 17 سالگی به عنوان فردی ممتاز از آنجا فارغ التحصیل شد. نظریه تکامل داروین علاقه او را در مورد رویکرد عملی نسبت به دانش بیدار کرد، و فروید تصمیم به تحصیل در پزشکی گرفت. به اشتغال در طبابت تمایل زیادی نداشت، اما رشته پزشکی را به این امید انتخاب کرد که او را به حرفه ای در زمینه پژوهشهای علمی هدایت کند.
او در سال 1873 تحصیلات خود را در دانشگاه وین آغاز کرد. به سبب علاقه به سایر رشته هایی که رابطه مستقیم با تحصیل در رشته پزشکی نداشت، فلسفه، اتمام تحصیلات او هشت سال به طول انجامید. در ابتدا توجه او به زیست شناسی متمرکز شده و بیش از 400 مار ماهی نر را برای بررسی دقیق بیضه ها کالبد شکافی کرد. او از این بررسیها نتیجه ای به دست نیاورد، اما این نکته قابل توجه است که نخستین تلاش وی در راه تحقیق به امور جنسی معطوف شد. سپس به فیزیولوژی و مطالعه درباره نخاع شوکی ماهی روی آورد و شش سال در انستیتوی فیزیولوژی روی یک میکروسکوپ کار کرد.
فروید در دوره تحصیل پزشکی خود آزمایش درباره داروی کوکائین را آغاز کرد. او شخصاً آن را مصرف می کرد، و آن را در اختیار نامزد، خواهران و دوستان نیز قرار می داد. از این رو فروید مسئول معرفی کوکائین برای استفاده در معالجات پزشکی شناخته شده است. او نسبت به این ماده اشتیاق داشت و می گفت که ماده افسردگی او را بهبود می بخشد و به بهبودی سوء هاضمه مزمن او کمک می کند. تصور می کرد داروی عجیبی را کشف کرده است که همه بیماریها از سیاتیک تا
دریا زدگی را درمان می کند و شهرت و معروفیتی را که مشتاقانه طالبش بود برایش فراهم می سازد. اما این طور نشد. یک از پزشکان همکار فروید، هنگامی که مکالمه اتفاقی فروید درباره کوکائین را شنید، با انجام آزمایشهایی کشف کرد که این دارو می تواند برای بی حس کردن چشم انسان به کار بسته شود، و بدین ترتیب عمل جراحی چشم را برای نخستین بار ممکن ساخت. فروید در 1884 مقاله ای درباره استفاده های سودمند کوکائین منتشر کرد، و این مقاله تا اندازه ای به عنوان عاملی برای مصرف همه گیر کوکائین در اروپا و ایالات متحد تلقی شد که تا سالهای دهه 1920 ادامه داشت. فروید به خاطر جانبداری از مصرف کوکائین برای مقاصدی غیر از جراحی چشم و ترویج این آفت در جهان به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. او در بقیه عمر خود کوشید تا صحه ای را که به مصرف کوکائین گذاشته بود ازخاطره اش محو کند، وقتی در شرح حال خود از اشاره به کارهایش در این مورد خودداری نماید.
سالهای متمادی چنین باور می شد که فروید پس از به پایان رساندن تحصیلات پزشکی مصرف کوکائین را کنار گذاشت، اما اراده های جدید تاریخی- نامه های خود فروید- نشان می دهند که او این دارو را دست کم تا ده سال بعد از آن، یعنی تا دوره میانسالی، مصرف می کرده است (ماسون، 1985).
فروید می خواست پژوهشهای علمی خود را در موقعیت دانشگاهی ادامه دهد، اما ارلینت بروک، استاد دانشکده پزشکی و مدیر مدرسه فیزیولوژیک که فروید در آنجا کار می کرد، این تمایل را به سبب شرایط مالی فروید به یاس مبدل کرد. او به
اندازه ای تهیدست بود که نمی توانست سالها صبر کند تا بتواند یکی از معدود کرسیهای استادی را به دست آورد. فروید با بی میلی پذیرفت که حق با بروک است، بنابراین تصمیم گرفت در امتحانات پزشکی شرکت کند و به عنوان یک پزشک به شغل آزاد پزشکی اشتغال یابد.
وی در سال 1881 به دریافت درجه دکتری نایل شد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب به کار پرداخت. او کار طبابت را پر جازبه تر از آنچه پیش بینی کرده بود نیافت، اما واقعیتهای اقتصادی در این میان پیروز شد. فروید با مارتابرنیز که او نیز مانند خودش فقیر بود نامزد شده بود و آنها ازدواجشان را چند بار به دلیل مشکلات مالی به تعویق انداخته بودند. فروید در سالهای روابط عاشقانه اش با مارتا نسبت به هرکسی که می خواست توجه و محبت او را به خود جلب کند و حتی اعضای خانواده خود مارتا به لذت حسادت می ورزید. فروید در نامه ای به وی نوشت:" از این به بعد تو در خانواده ات چیزی جز یک مهمان نیستی، من تو را به هیچ کس نخواهم داد…. اگر نمی توانی به اندازه کافی به من علاقه مند باشی و از خانواده ات چشم پوشی کنی، در این صورت ناگزیر من را از دست می دهی، زندگیت را تباه می کنی و دست آخر از خانواده ات چیزی به دست نمی آوری…… در طبیعت من تمایل ظالمانه ای وجود دارد." (نقل از اپیگ نالنی و فاوستر، 1992).
سرانجام پس از یک دوره نامزدی چهار ساله که با ناکامی همراه بود این ازدواج صورت گرفت، اما فروید ناگزیر بود که پول قرض کند و حتی ساعتهایش را گرو بگذارد. سرانجام وضعیت آنا بهتر شد، اما فروید آن سالهای اولیه فقر را هرگز فراموش نکرد. (دوان پی سولتز، سیدنی امن سولتز ترجمه دکتر سیف و پاشا شریفی).
امروزه توافق عمومی در این باره وجود دارد که یک علم از طریق تراکم مداوم حقایق، مفاهیم، قوانین و فرضیه های نمی تواند تکامل یابد. به جای این دیدگاه خطی، اکنون تناوب اانقلابهای فکری که مفاهیم لبناینی یک علم را به صورت جدی تغییر
می دهند، تاریخ آن علم محسوب می شوند. در این باره کافی است که به تاثیر کپرنیک، نیوتون، داروین، مندل واینشتن بیندیشیم. روان شناسی هم انقلابهای خاص خود را داشته است: رفتار گرایی، که توسط پاولف و واتسون آغاز گردید، روان شناسی گشتالت که از آسمان برخاست و تحلیل روانی که روانپزشک وینی، زیگموند فروید آغاز گر آن بود. درست است که تحلیل روانی در آغاز روشی برای معالجه بیماران روانی بود، لیکن به سرعت به مفهومی کاملاً جدید از بشر تبدیل گردید.
فرضیه اصلی مکتب تحلیل روانی این است که رفتار انسان به طور عمده توسط انگیزه های ناخود آگاه تعیین می شود. فروید کاشف و طراح ناخود آگاه به شمار
می رود.
فروید همانطور که گفته شد در سال 1856 متولد و در سوم سپتامبر 1939 در اندن وفات یافت. تقریباً مدت 1 سال در وین اقامت داشت و تنها زمانی آن شهر را ترک کرد که نازیها به اتریش هجوم آوردند. پدرش تاجر پشم بود. فروید فرزند اول از هشت فرزندی بود که پدرش از همسر دوم خود داشت او از همسر اول پدرش دو برادر داشت که بیست سال و اندی از او بزرگتر بودند هنگامی که فروید چهار ساله بود خانواده اش به وین کوچ کردند.
فروید به قصد کسب تخصص در علوم و رسیدن به مقام استادی دانشگاه و نه به منظور اشتغال در پزشکی، در سال 1873 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه وین که شهرت جهانی داشت شد.
اشتیاق او برای تحصیل علوم توسط استادش، ارلنت بروک شدت یافت. بروک یکی از رهبران بسیار موثر مکتب هلمهولتس در طب بود که عقیده داشت فرایندهای فیزیولوژیکی، ماهیتی فیزیکی- شیمایی دارند. اما برای فروید که یهودی بود محدودیتهایی از نظر پیشرفتهای علمی وجود داشت. از این گذشته، او شش فرزند داشت و رفع نیازهای این خانواده پرجمعیت او را تحت فشار قرار می داد. به همین سبب مجبور کسب مهارت بیشتر، مدت یک سال با روانپزشک بزرگ فرانسوی، ژان شارکو، که خواب مصنوعی را برای درمان بیماران مبتلا به اختلالات عصبی به ویژه هیستری به کار گرفته بود، به مطالعه و تحقیق پرداخت. فروید خواب مصنوعی را در مورد بیمارانش آزمود، لیکن آن را چندان سودمند نیافت. روش بسیار موثرتری که او کشف کرد روش گفتگو یا "تداعی آزاد" بود که توسط همکار اتریشی او، ژوزف بروئر برای یافتن ریشه های "نشانه های روان آزردگی" به کار رفته بود. فروید چندین سال با بروئر همکاری داشت و به اتفاق هم کتاب "مطالعاتی در هیستری" (1895) را نوشتند، لیکن هنگامی که بروئر از پذیرفتن تاکید فروید بر تعارضهای جنسی به عنوان علت هیستری امتناع ورزید، ارتباط آنها قطع شد.
پس از آن، فروید بیشتر به تنهایی برای پروراندن نظراتش کار می کرد، نظراتی که مبانی نظریه تحلیل روانی را پی افکند و با انتشار نخستین اثر بزرگ وی "تغییر رویاها1" (1900) به اوج خود رسید. فروید سرانجام موفق شد که استاد دانشگاه شود. کتابها و مقاله هایی نوشت و نیز سخنرانی هایی که در دانشگاه اجرا کرد موجب شدند که نظریه ها و روشهایش مورد توجه پزشکان و دانشمندان سراسر دنیا قرار گیرد و طولی نکشید که افرادی از جمله کارل یونگ و آلفرد آدلر هواخواه او شدند. لازم است یادآوری شود که دیدگاههای فروید به شدت مورد حمله واقع شده است. اولین شناسایی رسمی که توسط محافل روان شناسی امریکایی، جی. استانلی هال دعوت شد تا سخنرانیهایی در دانشگاه کلارک در شهر و وستر ماک چوست برگزار کند. با وجود این، تا سال 1930 تاثیر فروید روی روان شناسی احساس
نمی شد. انجمن بین المللی تحلیل روانی در سال 1910 تاسیس یافت و موسسات آموزشی تحلیل روانی در کشورهای متعددی دایر گردید. مکتب تحلیل روانی نهضتی جهانی و نام فروید کلمه ای مانوس شد.
به رغم فشارهای کار سازمانی و نویسندگی- مجموعه آثار وی به بیست و سه جلد می رسد- فروید همچنان در طول حیاتش، روزها به طور تمام وقت به معاینه بیماران می پرداخت. این بیماران اطلاعات و داده هایی را برای فرمول بندی نظری او که پیوسته مورد تجدید نظر و دستکاری واقع می شد، فراهم کردند. یک منبع اطلاعاتی مهم دیگر برای فروید مطالبی بود که او از ناخودآگاه خویش استخراج می نمود. او در سال 1897 شروع به تجزیه و تحلیل خود کرد و این عمل را تا پایان حیاتش ادامه داد. او نیم ساعت آخر هر روز را به این کار اختصاص داده بود. آثار جامع فروید موضوعات متنوع بسیاری را در بردارد: فنون تحلیل روانی، مطالعات موردی تمثیلی، کاربردهای تحلیل روانی در علوم اجتماعی، تاریخ، زندگینامه، مذهب و ادبیات به علاوه مسائل نظری محض و بررسیهای گسترده درباره تحلیل روانی. سبک فروید در هر موضوعی ظریف، مهیج و سریع است. او با ادبیات کلاسیک به خوبی آشنایی یافت فروید مرد بسیار با جراتی بود در مواجهه با حملات تندی که به او می شد و اغلب جنبه شخصی داشت آرامش خود را حفظ می کرد. زمانی که نازیها به قدرت رسیدند، از ترک وین امتناع با تحمل اعمال جراحی مکرر روی آرواره و دهانش به علت سرطان، شجاعتش مورد آزمایش سختی قرار گرفت. این بیماری که فروید در شانزده سال آخر حیاتش از آن در رنج بود، سرانجام در سن هشتاد و سه سالگی موجب مرگش شد.
تعریف روان کاوی
واژه انگلیسی سایکوانالیس2 از دو لفظ سایلو3 به معنی روان و آنالیس4 به معنی تجزیه و تحلیل ترکیب شده است که رویهم رفته به معنی تجزیه و تحلیل روانی و یا در اصطلاح امروزی به معنی روانکاوی است. منظور از روانکاوی، شناخت سطح روانی نیست بلکه هدف آن است که انگیزه های درونی و عمقی رفتار و اختلالات روانی را شناسایی کنیم و پس از تجزیه و تحلیل، مراجع را در غلبه بر آنها یاری دهیم و یا اینکه رفتار انسان را به نحو شایسته ای تبیین کنیم. یک تعریف کلی این است که روان درمانی شکلی از درمان مسائل و مشکلاتی است که ماهیت عاطفی دارند و در آن، یک فرد متخصص عمداً یک رابطه تخصصی و حرفه ای با مراجع برقرار می کند و هدفش آن است که علایم و نشانه های موجود را بر طرف کند، یا تغییر دهد و یا از پیشرفت باز دارد و موجبات رشد و تکامل مثبت شخصیت را فراهم آورد. (شافیلد، ؟) روانکاوی از نظر تاریخی سد معنی متفاوت داشته است. اولاً، روانکاوی آن نظام روان شناسی است که از افکار فروید نشات گرفته است و بالاخص بر نقش ناخودآگاهی و نیروهای پویای عملکرد روانی تاکید می ورزد. در نظام روان شناسی فروید، سعی بر آن است که اولاً، تمامی تجلیات فرهنگی، روانی و اجتماعی فرد مورد بررسی و تبین قرار گیرد. ثانیاً، روانکاوی شکلی از درمان است که در درجه اول از تداعی آزاد استفاده می کند و بر تجزیه و تجلی انتقالها و مقاومتها تاکید می ورزد. از این رو، روانکاوی از شعبه های اصلی روان پزشکی است. ثالثاً، روان کاوی، بعضی اوقات، برای آن مورد استفاده قرار گرفته است تا شیوه5 فرویدی را از شیوه فرویدی های جدید در حیطه خاص روانکاوی متمایز کند (کرسینی، 1973).
همزمان با رشد رفتار گرایی در آمریکا، زیگموند فروید مفهوم روانکاوی را درباره ی رفتار آدمی در اروپا پایه گذاری می کرد. فروید در رشته ی پزشکی تحصیل کرده بود، ولی به تحولاتی نیز که در آن زمان در مبحث شناخت جریان داشت، علاقه نشان می داد. از برخی جهات، روانکاوی فروید آمیزه ایی از شناخت و فیزیولوژی قرن نوزدهم بود. کار خاص فروید این بود که مفاهیم شناختی رایج زمان خود را در زمینه ی هوشیاری، ادراک، و حافظه با مفاهیم زیست شناختی غریزه ها درهم آمیخت تا از این راه نظریه یی نوین و متهورانه در باب رفتار آدمی بنا نهد. فرض بنیادی در نظریه ی فروید این است که بخش عمده ی رفتار، ریشه در فرایندهای ناهشیار دارد. مقصود فروید از فرایندهای ناهشیار عبارت بود از باورها، ترسها، و خواستهایی که شخص از وجود آنها آگاه نیست، اما در هر حال بر رفتار او اثر می گذارند. فروید معتقد بود بسیاری از تکانه هایی که در دوره ی کودکی با منع یا تنبیه والدین یا جامعه روبرو شده اند، برخاسته از غریزه های فطری هستند. این تکانه ها از آنجا که از بدو تولد در همه ی ما وجود دارند از قدرت اثر گذاری فراگیری برخوردارند که باید به نحوی آن را حل و فصل کرد. منع آنها فقط سبب می شود از حیطه ی آگاهی به حیطه ی ناهشیار رانده شده، همانی ماندگار شوند و بر رویاها، لغزشهای لفظی و اطوار قالبی6 اثر بگذارند و به صورت مشکلات هیجانی و نشانه های بیماری روانی، یا برعکس به شکل رفتارهای مورد پذیرش جامعه مانند فعالیت هنری و ادبی جلوه گر شوند. برای مثال، اگر از دست کسی که جدایی از او برایتان مقدور نیست خشمگین باشید، خشم شما به صورت ناهشیار در می آید و احتمالاً به طور غیر مستقیم به صورت رویایی درباره ی آن شخص ظاهر می شود.
فروید معتقد بود هر یک از اعمال آدمی علتی دارد که ریشه ی آن را باید در یک انگیزه ی ناهشیار جست و نه در دلیل معقولی که خود شخص ارائه می دهد. او به طور کلی دیدگاهی منفی درباره طبیعت انسان داشت و معتقد بود آدمی را نیز همانند حیوانها سایقهای اساسی (عمدتاً جنسی و پرخاشگری)، هدایت می کنند و آدمی مدام با جامعه ی که بر مهار کردن این تکانه ها تاکید دارد، در ستیز است. هر چند بسیاری از روانشناسان نظرگاه فروید را درباره ناهشیار به طور کامل نمی پذیرند، اما احتمالاً این را می پذیرند که آدمیان به برخی از جنبه های شخصیت خود، آگاهی کامل ندارند همان جنبه هایی که احتمالاً طی تعاملهای فرد با خانواده اش در دوران کودکی به وجود آمده اند.
روانکاوی، شیوه های نوینی برای نگریستن به مسائل نمونه واری که قبلاً ذکر
کرده ایم در اختیار ما می گذارد. فروید (1905) بر آن است که یادزدودگی کودکی ناشی از این است که برخی تجربه های هیجانی نخستین سالهای زندگی، چنان تکان دهنده اند که راه دادن آنها به حیطه ی هشیاری در سالهای بعد (یعنی به خاطر آوردن آنها)، شخص را گرفتار اضطراب می کند (ورنون و همکارانش، ترجمه دکتر رمضان دولتی).
ساختار شخصیت
فروید معتقد بود که شخصیت از سه بخش به هم پیوسته تشکیل شده است. هر کدام از این ساختارها- نهاد، من و فرامن- به گونه ای طرح ریزی شده اند که دارای کارکردهای روانشناختی مشخصی هستند و به شیوه های خاصی عمل می کنند و همین امر باعث شده که آنها را به عنوان سر آدم کوچک فرض کنند که در درون مغز قرار دارند و در حال انجام ماموریت هستند و مسئولیتی عهده دارند و به شیوه های خاصی عمل می کنند و همین امر باعث شده که آنها را به عنوان سر آدم کوچک فرض کنند که در درون مغز قرار دارند و در حال انجام ماموریت هستند و مسئولیتی به عهده دارند و به یکدیگر پیام می فرستند. (پاشا شریفی، 1378) نهاد: همه اعمال نهاد ناهشیارانه است. فروید اعتقاد داشت که نهاد بخشی از شخصیت انسان است که با خود انسان زاده می شود. اساس ذاتی ساختار نهاد غرایزی است که منشا زیستی دارد. دو بخش دیگر شخصیت – من و فرامن- از نهاد ناشی می شوند. نهاد در بردارنده همه انرژی های زیست مایه ای و روانشناختی است. بنابراین، نهاد سنج و منشا تمام انگیزه ها هم محسوب می شوند و کاملاً ناهشیارانه است (پاشا شریفی، 1378).
نهاد معرف بخش عمیق و غیر قابل دسترسی است که بررسی آن از طریق تحلیل رویا ها و رفتارهای نوروتیک صورت می گیرد. بین نهاد و دنیای بیرونی هیچگونه داد و ستدی وجود ندارد- در واقع نهاد واقعیت روانی است. در درون نهاد تمایلات غریزی جای دارند که می خواهند بلافاصله ارضاء شوند. در نهاد اثری از ارزش ها، اخلاقیات یا منطق نیست. هدف و منظور اصلی نهاد، ارضای فوری تمایلاتی است که علل و ریشه آنها فرآیندهای بدنی است. پس هدف نهاد عبارت است از رفع تنش یا در غیر این صورت، کاهش تنش. نهاد از اصل لذت7 و فرایند اولیه تفکر8 پیروی می کند (فیرس، ترجمه فیروز بخت 1377). نهاد ابتدایی غیر قابل کنترل و بدون باز داری عمل می کند و در هر فرصتی به دنبال لذت آنی و رهایی فوری از هرگونه تنش است. فروید عملکرد فوق را اصل لذت می نامد و از فرایند تفکر اولیه استفاده می کند تا هدف این اصل را مشخص کند. فرآیند تفکر اولیه در خیالبافی ها، تصورهای ذهنی خام، رویاها و توهم های غیر منطقی و سازمان نایافته مطرح می شوند که همواره برای ارضای تکانشهای ابتدایی به کار برده و در رویاها ظاهر می شوند (پاشا شریفی، 1378). البته فرایند اولیه نمی تواند واقعاً ما را ارضا کند (مثلاً به ما غذا بدهد) به همین دلیل فرآیند ثانویه9 پدید می آید که پای دومین، مولفه شخصیت یعنی من را به میان می کشد.
من: در دوران اولیه زندگی، نهاد با مشکلاتی مواجه است. رویاها و توهمها نمی توانند یک نیاز زیستی همچون گرسنگی را ارضا کنند. کاهش این گونه نیازها به وسیله محیط بیرونی صورت می گیرد. غذا هرگز بصورت آنی همچنان که نهاد دوست دارد، دست یافتنی نیست. در انطباق با این تجارب واقعی دنیای خارجی است که ساختار دوم شخصیت، یعنی من، رشد پیدا می کند. من از نهاد جدا می شود و بخشی از فضای تصوری نهاد را پر می کند. من همچنین انرژی لازم را برای انجام بسیاری از اعمال و ارضای نیازها از نهاد به دست می آورد. من از اصل واقعیت10 پیروی
می کند. این اصل به میانجی گری بین تکانشها و خواسته های نهاد با واقعیت های دنیای خارجی که وظیفه اساسی من است، اشاره دارد. عملکرد آن با واقعیت سر و کار دارد. تکانش ها باید مهار شود و ارضای آنها به تعویق افتد و خیالبافی ها کنترل شود. در سازمان بندی و کنترل فوق از فرایندهای ثانویه استفاده می شود. این اعمال شناختی از قبیل ادارک11، حافظه، واقعیت آزمایی، جهت گیری زمانی12، توجه13، یادگیری14، کنترل فعالیت حرکتی15، کسب تصویر ذهنی از خویشتن16 و تشخیص و تمایز مابین واقعیت و خیال را دربرمی گیرد. بخشی از خود هشیارانه است. برای مقابله با واقعیت لازم است که حداقل بخشی از من در سطح هشیارانه عمل کند و مسئله واقعی اینجا است که برخلاف نهاد که تماماً در سطح ناهشیار عمل می کند، من در سطح هشیار، نیمه هشیار و ناهشیار عمل می کند. در سطح هشیار، تمام اعمال شناختی که ما از آنها آگاهی داریم جای می گیرند. من درک می کند چه می تواند بکند و آن را انجام می دهد. من شخص می داند که عملکرد نهاد به حداکثر رساندن لذت و خوشی و به حداقل رساندن درد و ناراحتی است. من ارزش گذاری نمی کند، بلکه فقط نقشهای اجتماعی را ایفا می کن تا از تنبیه در امان باشد و در این موقع است که سومین ساختار شخصیتی، یعنی فرامن، در صحنه ظاهر می شود(پاشا شریفی، 1378).
فرامن: فروید فرامن را به عنوان مخزن و انبار ارزشها، اخلاقیات و ایده آلها درونی شده مطرح می کند. فرامن در حقیقت داور و قاضی رفتارهایتان است. فرامن همانند من قسمتی هشیار، قسمتی نیمه هشیار و قمستی نیز ناهشیار است. ارزشها و عقایدی که به سهولت قابل دسترسی هستند، در سطح هشیار جای دارند و آنهایی که با اندک تلاشی قابل دسترسی هستند، در سطح نیمه هشیار و آنهایی که ما از آنها آگاهی و اطلاعی نداریم، در سطح ناهشیار قرار دارند. بر خلاف من، فرامن هیچگونه دسترسی به دنیای خارجی ندارد. فرامن عقاید درست و غلط خود را از کشفیات من در مورد قوانین و ارزشهای جامعه کسب می کند، و قضاوت های خود را با اعمال موثر من تقویت می کند. برای انجام چنین کاری، فرامن دارای یک نیروی تنبیه و پاداش، احساس گناه و غرور است. یا به عبارت دیگر فرامن منبع اساسی تقویت کننده است که می تواند احساس گناه، پاداش و تنبیه و غرور را ایجاد کند و به عنوان مرکزی برای قضاوت فرامن، در درون خود، من ایده آل را به وجود می آورد که اساساً تصور فرد از آنچه باید باشد، است. بایدها و نبایدها و اجبارها از گنجینه لغات فرامن هستند (پاشا شریفی، 1378).
مفاهیم نظریه شخصیت فروید را می توان تحت سه عنوان مورد بحث قرار داد:
ساختاری17، پویایی18 و رشدی19
مفاهیم ساختاری اصلی عبارتنداز: نهاد20، خود21 و فراخود22.
مفاهیم پویایی اصلی عبارتنداز: غریزه، لیبدو، کانکزیس، آنتی کانکزیس و اضطراب مفاهیم تکاملی اصلی عبارتنداز: همانند سازی، جا به جایی، ساز و کارهای دفاعی و مراحل روانی- جنبی.

نهاد
نهاد (در لاتین معادل "آن"23) شامل هر امر روانی است که به ارث برده می شود و هنگام تولد فرد با اوست، از جمله غرایز: نهاد محل ذخیره انرژی روانی ای است که توان لازم برای تمام کنشهای روانی را فراهم می سازد. محتوا و فرایندهای نهاد کاملاً ناخودآگاه است. عملیات نهاد تحت فرمان اصل لذت24 و فرایند ابتدایی25 است.
اصل لذت: وقتی که انرژی تخلیه نشده (تنش)26 به سطح نامساعدی می رسد، نهاد خود به خود در پی تخلیه و آزاد کردن تنش می افتد و می خواهد به سطح پایین و مساعد انرژی باز گردد. این اصل کاهش تنش که نهاد از طریق آن عمل می کند اصل لذت خوانده می شود. نهاد برای تحقق هدفش که گریز از تنش رنج آور و کسب لذت است، فرایند ابتدایی را به کار می گیرد.
فرایند ابتدایی: فرایند ابتدایی می کوشد با تشکیل تصویری از یک شیء که تنش را آزاد خواهد ساخت به تخلیه آن بپردازد. برای نمونه، یک شخص گرسنه، تصویری ذهنی از غذا دارد. در رویا، تصاویر چیزهایی که می خواهیم در برابر ما ظاهر
می شوند. این امر را "تحقق آرزو"27 هم نامیده اند. بدیهی است که فرایند ابتدایی قادر نیست تنش زیادی را کاهش دهد. یک شخص گرسنه نمی تواند تصاویر ذهنی غذا را بخورد. در نتیجه، ساختار جدیدی از نهاد نشات می گیرد. این ساختار به خود موسوم است.

خود
دلیل پدید آمدن خود این است که نیازهای سازواره مبادلات مناسبی را با جهان خارج اقتضا می کند. یک فرد گرسنه قبل از اینکه تنش گرسنگی اش بتواند محو شود، باید در جستجوی غذا برآید، بیابد و بخورد.
خود مسوولیت اجرایی شخصیت را به عهده دارد، زیرا بر دروازه هایی که به سوی عمل باز می شوند نظارت می کند و جنبه هایی از محیط را که بدان پاسخ خواهد داد بر می گزیند و تصمیم می گیرد که کدام نیازها و به چه ترتیب ارضا شوند. خود باید تلاش کند تا خواسته های متعارض نهاد، فراخود، و جهان را به صورتی منسجم تلفیق کند.
خود تابع اصل واقعیت28 است، و از راه فرایند ثانوی29 و سنجش واقعیت30 عمل می کند.
اصل واقعیت: هدف از اصل واقعیت، بر خلاف اصل لذت، این است که وقتی مورد مناسبی برای ارضای نیاز پیدا نشده است از تخلیه تنش جلوگیری کند.
فرایند ثانوی: در حالی که فرایند ابتدایی ایجاد خیالات31 و توهمات32 می کند. فرایند ثانوی عبارت از تفکری واقع گرایانه است. کنشهای هوشمندانه سطح بالاتر در خدمت فرایند ثانوی است.
سنجش واقعیت: خود، از طریق فرایند ثانوی، طرحی برای ارضا نیاز تنظیم می کند. سپس آن را با نوعی می آزماید تا ببیند آیا این طرح کارگر است یا نه. این ارم سنجش واقعیت نامیده می شود.
فراخود
فراخود نماینده درونی شده ارزشهای سنتی، کمال مطلوبها و معیارهای اخلاقی جامعه است، به صورتی که توسط والدین برای فرد (کودک) تفسیر شده و از طریق نظام تشویق و تنبیهی که نسبت به کودک اعمال شده، تقویت گردیده است. فراخود برای کمال تلاش می کند. فراخود شامل دو زیر ساخت است: وجدان33 و خودآرمانی34.
وجدان: وقتی از ارزشهای اخلاقی خود تخلف می کنیم، ندای وجدان ما را متنبه
می سازد و وادارمان می کند که احساس گناه کنیم.
خود آرمانی: وقتی ما مطابق کمال مطلوبهایمان رفتار می کنیم، به خود می بالیم و احساس غرور می کنیم. این احساسهای غرور آمیز از خود آرمانی نشات می گیرد.

غریزه :
نمود غیر اکتسابی روانی یک وضعیت بدنی، غریزه نامیده می شود. نمود روانی را "میل"35 می نامند و برانگیختگی بدنی که منشاء آن است به "نیاز" موسوم است. به این ترتیب، حالت گرسنگی را می توان در قالب اصطلاحات فیزیولوژیکی یک وضعیت کمبود غذایی توصیف کرد، حال آنکه در روان شناسی از آن به عنوان میل به غذا یاد می شود. میل در نقش یک محرک رفتار عمل می کند.
فروید دو گروه برای غرایز تشخیص داده است: غرایز حیات36 و غرایز مرگ37. هر غریزه ای یک منبع38، یک هدف39، یک نیروی رانش40 و یک موضوع41 دارد.
غرایز حیات: غرایز حیات در خدمت هدفهای مربوط به بقای فرد و تکثیر نوع قرار دارند. گرسنگی، تشنگی و میل جنسی در این مقوله جای می گیرد.
لیبیدو: لیبیدو نامی است که فروید اختصاصاً در مورد انرژی ای به کار می برد که غرایز حیات را قادر می سازد تا کار خود را انجام دهند. از آنجا که فروید در ابتدا به غریزه جنسی زیاد توجه داشت، لذا اغلب لیبیدو به جای انرژی جنسی به کار می رود.
غرایز مرگ: این دسته از غرایز را غرایز "مخرب"42 هم نامیده اند. فروید می پنداشت که در آدمی آرزوی مرگ نیز وجود دارد. شاخه مهمی از غرایز مرگ سائقه "پرخاشگری"43 است.
منبع غریزه: عبارت است از یک برانگیختگی بدنی یا یک نیاز.
هدف غریزه: برطرف کردن برانگیختگی بدنی است.
نیروی رانش غریزه: قدرت غریزه است که میزان آن از روی شدت "نیاز" مربوط به غریزه معلوم می شود.
موضوع غریزه: کلیه تعاملهای فرد با موضوعهای پیرامونش، که در فاصله میان ظاهر شدن یک میل و تحقق آن روی می دهند، تحت عنوان موضوع غریزه قرار
می گیرند. منبع و هدف غریزه ثابت باقی می مانند، ولی موضوع غریزه می تواند به طور قابل ملاحظه ای تغییر کند و تغییر هم می کند. این بدان معنی است که شخص می تواند یک نیاز را از راههای متعدد رفع کند.
کاتکزیس
منظور فروید از طرح این اصطلاح، به کار انداختن انرژی یا لیبیدو در موضوعی است که موجب ارضای یک نیاز می شود. به بیان دیگر، شخص بابت چیزی که می خواهد باید انرژی هیجانی صرف کند.
آنتی کاتکزیس
این اصطلاح به معنی نیروی بازدارنده ای است که از جانب خود روی نهاد اعمال
می شود. برای نمونه، ممکن است شخصی به شدت مجذوب شخص دیگری شده باشد (انرژی هیجانی مصرف شده باشد)، ولی امکان دارد خود، تحت راهنمایی اصل واقعیت و یا با توصیه فراخود، مجبور باشد از تظاهر این تحریک جلوگیری کند.
فروید در تحلیل نهایی معتقد شد که جنبه های پویایی شخصیت از تعامل میان کاتکزیسها (نیروهای پیش برنده) و آنتی کاتکزیسها (نیروهای بازدارنده) تشکیل شده است.
اضطراب
در اصطلاح فروید، اضطراب ناشی از تحریک زیاده از حدی است که خود قادر به کنترل آن نیست. سه نوع اضطراب وجود دارد: اضطراب واقعی44، اضطراب روان آزردگی45 و اضطراب اخلاقی46.
اضطراب واقعی: ناشی از تهدیدها و خطرهای واقعی از جانب محیط است.
اضطراب روان آزردگی: ترس از این است که مبادا غرایز موجود در نهاد دچار افسار گسیختگی شود (بر آنتی کاتکزیسها غلبه کند) و باعث گردد که شخص به کاری دست بزند که به خاطر آن تنبیه شود.
اضطراب اخلاقی: همان ترس از وجدان است. شخصی که از یک فراخود رشد یافته برخوردار است، وقتی مرتکب عملی می شود که مغایر موازین اخلاقی اوست و یا حتی به ارتکاب آن می اندیشد، احساس گناه می کند.

همانند سازی
این مفهوم و مفاهیم بعدی با یادگیری و رشد ارتباط دارند. ما تمایل داریم که با مردم همانند شویم، یعنی از برخی خصلتهای آنها که دوست داریم داشته باشیم، تقلید کنیم. دختری ممکن است یک ستاره سینما را الگوی خود قرار دهد، زیرا آن ستاره سینما در به دست آوردن اموری مانند شهرت، ثروت، و ماجراهای جالب توجه، که دختر خواهان داشتن آنهاست، موفق بوده است.
جا به جایی
احتمالاً مهمترین مفهوم فروید در ارتباط با رشد، همین مفهوم جا به جایی است. وقتی یک غریزه با مانع روبرو می شود، یعنی زمانی که نمی تواند نیروی خود را روی موضوع برگزیده اصلی متمرکز کند، انرژی غریزی به موضوعات جانشین معطوف می گردد (جا به جا می شود). برای مثال، وقتی یک کارگر به خاطر اینکه از عصبانی شدن رئیس می ترسد، نتواند خشم خود را نسبت به او ابراز دارد، تمایل پیدا می کند که خشم خو را نسبت به اشخاص یا اشیای دیگر نشان دهد. جا به جایی توجیه کننده این حکم اساسی فروید است که رفتار همه ما توسط تعداد اندکی از غرایز اساسی برانگیخته می شود. غریزه جنسی در نظر فروید مسوول بسیاری از اموری است که ما انجام می دهیم، حتی اگر به نظر رسد که بسیاری از این فعالیتها و گزینش موضوعها به هیچ وجه جنسی نیستند.
فروید خاطرنشان ساخته که پیشرفت تمدن از طریق جا به جایی انرژی غریزی به مجراهایی که از نظر فرهنگی خلاق و از نظر اجتماعی مقبول بوده، مقدور شده است. نوعی از جا به جایی که دستاورد فرهنگی عالی تری به بار می آورد- مانند وقتی که یک هنرمند {به جای رفتار جنسی نامشروع} به نقاشی زنان برهنه می پردازد- "تصعید"47 خوانده می شود.
ساز و کارهای دفاعی
خود، تحت فشار اضطراب بیش از حد، مجبور است برای تعدیل آن فشار به اقدامات افراطی دست بزند. این اقدامات، ساز و کارهای دفاعی نامیده می شوند، زیرا آنها از "خود" در مقابل اضطراب، دفاع می کنند. دفاعهای اصلی عبارتنداز: واپس زنی48، فرافکنی49 و واکنش سازی50.
واپس زنی: این مفهوم یکی از مفاهیم اولیه فروید است. واپس زنی یعنی بیرون راندن هر آنچه باعث اضطراب شدید می شود از دایره خود آگاهی51 {و هدایت کردن آن} به ناخودآگاه52. از این رو، احساسات جنسی اولیه یک پسر نسبت به مادرش ممکن است ترساننده باشد، زیرا از آنچه پدرش ممکن است با او بکند، بیمناک است و در نتیجه خواسته های جنسیش را واپس می زند. همین جا باید مفهوم ناخودآگاه فروید را توضیح داد.
ناخود آگاه: مکتب تحلیل روانی غالباً به عنوان روان شناسی ناخود آگاه شناخته شده است و فروید هم نخستین کاشف ناخود آگاه لقب گرفته است. ناخود آگاه همه عناصر روانی را که پس زده شده اند، یا هرگز اجازه نیافته اند تا به صورت خودآگاه درآیند، دربر می گیرد. این مفهوم را با مفهوم دیگر فروید، یعنی نیمه آگاه53 نباید اشتباه کرد.
نیمه آگاه: نیمه آگاه به آن دسته از عناصر روانی اطلاق می شود که به هنگام نیاز، به صورت خودآگاه درمی آید. این قسمت مانند بخش ناخود آگاه در حالت واپس زدگی نیست، بلکه تنها در عقب ذهن فرد قرار دارد.
فرافکنی: فرافکنی عبارت است از نسبت دادن امری که در واقع در درون شخص است به جهان خارج. برای مثال، ممکن است برای شخصی پذیرفتن اینکه از پدرش متنفر است بسیار دردناک باشد. به جای آن او تنفرش را به درون پدر می افکند، و
می گوید:" پدرم مرا دوست ندارد".
واکنش سازی: این مفهوم دلالت دارد به تعویض یک احساس یا محرک اضطراب آور به متضاد آن. برای مثال "من از او متنفرم" جای خود را به "من او را دوست دارم" می دهد.

مراحل روانی- جنسی
فروید بر این باور بود که هر کودکی در طی جریان نیل به بزرگسالی، از یک رشته مراحل متمایز می گذرد. این مراحل برای تشکیل خصلتهای منشی نسبتاً پایدار اهمیت دارد. فروید می گفت که منش یک فرد تقریباً در سن پنج یا شش سالگی استقرار می یابد. این مراحل به ترتیب پدیدار شدن عبارتنداز: دهانی54، مقعدی55، ذکری56، نهفتگی57، تناسلی58.
مرحله دهانی: در طی اولین سال زندگی، لذتها و ناکامیهای نوزاد حول و حوش دهان او متمرکز است. می توان گفت، دهان یک "منطقه تحریک جنسی" است، زیرا لذت از طریق مکیدن، خوردن و به دندان گرفتن کسب می شود. اجتناب از رنجش نیز با از دهان بیرون انداختن آنچه نامطبوع است، حاصل می شود. رفتارهای دوره بزرگسالی، مانند سیگار کشیدن و میگساری، خصلتهای منشی از قبیل ساده لوحی، اتکا و لودگی از دوره دهانی ریشه می گیرد.
مرحله مقعدی: در سال دوم، کودک عمل دفع را یاد گرفته است. معمولاً این نخستین بار است که او با مقررات یک تحریک طبیعی و لزوم به تاخیر انداختن ارضای آن مواجه می شود. شیوه ای که والدین عمل دفع را به کودک یاد می دهند و واکنشهای کودک نسبت به آن، اساس تشکیل شماری از خصلتها، از قبیل لجاجت، خساست، انضباط، و ویرانگری را فراهم می کند. مقعد هم مانند دهان یک منطقه مهم تحریک جنسی به شمار می رود.
مرحله ذکری: از سه تا شش سالگی، احساسها، خیالات جنسی و پرخاشگرانه با اهمیت یافتن آلت تناسلی قرین می شود. دو عقده مهم، یعنی عقده ادیپ59 و عقده اختگی60 در این دوره شکل می گیرند.
عقده ادیپ: این عقده به اسم یکی از شاهان یونان باستان که پدر خود را کشت و با مادرش ازدواج کرد، نامیده شده است و در مورد مذکر و مونث تفاوت می کند. پسر نسبت به مادر تمایلات جنسی و نسبت به پدر احساسات پرخاشگرانه دارد. دختر به مادر خصومت نشان می دهد و از نظر جنسی مجذوب پدر می شود. گاهی این عقده را در مورد دختران "عقده الکترا"61 می نامند. عقده ادیپ نگرشهای شخص را نسبت به اشخاص همجنس و جنس مخالف پی ریزی می کند.
عقده اختگی: در نتیجه عقده ادیپ، پسر نگران است که پدر او را به دلیل عشق به مادر اخته کند. عقده اختگی دختر هم بدین شکل است که به جنس مذکر حسادت
می ورزد، زیرا پسر آلت تناسلی برجسته ای دارد که او ندارد. حسادت او را
وا می دارد که بخواهد فرد مذکر را از آلت برجسته اش محروم سازد. گمان می رود که بچه دار شدن زن بتواند در حکم جبرانی برای فقدان آلت مردی او باشد.
نهفتگی: این دوره از آخر دوره ذکری تا اوان بلوغ ادامه دارد و این زمانی است که برانگیختگیهای جنسی و پرخاشگری نسبتاً آرام است.
مرحله تناسلی: مرحله های دهانی، مقعدی، و ذکری با "خود شیفتگی"62 همراه است، زیرا کودک با تحریک نواحی ارضای جنسیش یعنی دهان، مقعد و آلت، لذت کسب
می کند. در خلال نوجوانی، روابط طبیعی با دیگران شکل می گیرد. فرد جوان از یک کودک خود شیفته طالب لذت و گریزان از رنج، به یک بزرگسال اجتماعی شده
واقع گرا تغییر وضع می دهد.
اصطلاح شخصیت63 از واژه لاتین پرسونا به معنی "ماسک" به دست آمده است. در نمایشهای یونان و روم باستان، هنر پیشه ها ماسکهایی را بر چهره می زدند تا نشان دهند که شخصیت های کمدی یا غم انگیز هستند. با این حال، برخلاف ماسک که فرد می تواند آن را بر چهره بزند یا بردارد، اصطلاح شخصیت به چیز با ثباتی اشاره دارد. شخصیت از تمام شیوه های با ثباتی تشکیل می شود که به موجب آنها رفتار یک نفر با رفتار دیگران (مخصوصاً در موقعیت های اجتماعی) تفاوت دارد.
دیدگاه روان پویشی
نظریه پردازان روان پویشی64 به دنبال علت های رفتار در تعامل پویای نیروهای درونی هستند که اغلب با یکدیگر تعارض دارند. آنها همچنین روی عوامل تعیین کننده ناهشیار رفتار تمرکز دارند. نظریه روان کاوی فروید اولین و با نفوذترین نظریه در این رابطه بود و عقاید او کماکان بر تفکر غربی امروزی تاثیر دارند.

نظریه روان کاوی فروید
فروید (1939-1856) بیشتر عمر خود را در وین گذراند، جایی که وارد دانشکده پزشکی شد با این قصد که پژوهشگر پزشکی شود. او به عملکرد مغز خیلی علاقه مند بود. تجربیات فروید در درمان کردن بیماران، وی را متقاعد شساختند که نشانه های آنها با خاطرات و احساسهای عذاب آوری ارتباط دارند که به نظر می رسید سرکوب شده یا از آگاهی بیرون رانده شده بودند. هنگامی که بیماران او توانستند این خاطرات آسیب زا و احساسهای غیر قابل قبول را دوباره تجربه کنند، که اغلب ماهیت جنسی و پرخاشگرانه داشتند، نشانه های جسمانی آنها اغلب ناپدید شده یا به نحو چشمگیری بهبود می یافتند.
این مشاهدات فروید را متقاعد ساختند که بخش ناهشیار ذهن کنترل زیادی بر رفتار اعمال می کند. او برای برملا کردن مدفون شده ذهن ناهشیار، آزمایش کردن فنون گوناگون، از جمله هیپنوتیزم، تداعی آزاد (بیان کردن هر چیزی که وارد ذهن می شود صرف نظر از اینکه چقدر پیش پا افتاده یا خجالت آور باشد)، و تحلیل رویا را آغاز کرد.

انرژی روانی و رویدادهای ذهنی
فروید شخصیت را به صورت یک سیستم انرژی در نظر گرفت، چیزی شبیه لوکوموتیوهای بخار زمان وی. به عقیده فروید، سایقهای غریزی انرژی روانی را تولید می کنند که ذهن را به کار می اندازد و مرتباً برای آزاد شدن مستقیم یا غیر مستقیم فشار می آورد. برای مثال، تراکم انرژی سایقهای جنسی ممکن است مستقیماً به شکل فعالیت جنسی یا به طور غیر مستقیم از طریق رفتارهای مختلفی چون خیالپردازیهای جنسی، کشاورزی، یا نقاشی تخلیه شود.
رویدادهای ذهنی می توانند هشیار، نیمه هشیار، یا ناهشیار باشند. ذهن هشیار از رویدادهای ذهنی تشکیل می شود که در حال حاضر از آنها آگاهیم. نیمه هشیار از خاطرات، افکار، احساسات، و تصورات ذهنی تشکیل می شود که ما در زمان حال از آنها آگاه نیستیم ولی می توانیم آنها را به یاد آوریم.
ناهشیار مخزن خاطرات، هیجانات، و افکاری است که بسیاری از آنها غیر منطقی هستند و با اینکه نمی توانیم درباره آنها صحبت کنیم بر رفتار ما تاثیر می گذارند. فقط در صورتی که تکانه های ناهشیار به صورتهای مختلف، مانند رویاها، لغزشهای زبان، یا رفتارهای تغییر شکل یافته تخلیه شده باشند، ناهشیار خود را آشکار
می سازد.

ساختار شخصیت
فروید شخصیت را به سه ساختار مجزا که بر یکدیگر تاثیر می گذارند تقسیم کرد: نهاد، خود، و فراخود. نهاد کلاً درون ذهن ناهشیار وجود دارد. نهاد عمیق ترین هسته شخصیت است، تنها ساختاری که هنگام تولد وجود دارد و منبع کل انرژی روانی است. نهاد با واقعیت ارتباط مستقیم ندارد و کاملاً به صورت غیر منطقی عمل می کند. نهاد طبق اصل لذت عمل می کند، و صرف نظر از ملاحظات منطقی و واقعیت های محیطی به دنبال ارضای فوری یا تخلیه است.
نهاد نمی تواند با به دست آوردن چیزهایی که از محیط نیاز دارد، مستقیماً خود را ارضا کند، زیرا با دنیای بیرونی تماس ندارد. بنابراین در جریان رشد، ساختار جدیدی از نهاد به وجود می آید که با واقعیت ارتباط مستقیم دارد. خود عمدتاً در سطح هشیار و طبق اصل واقعیت عمل می کند. خود برای اینکه تصمیم بگیرد چه موقعی و تحت چه شرایطی نهاد می تواند تکانه های خود را به صورت امن تخلیه کرده و نیازهای خود را ارضا کند، واقعیت را آزمایش می کند.
آخرین ساختار شخصیت که رشد می کند، فراخود است: بازوی اخلاقی شخصیت، فراخود که در 4 یا 5 سالگی رشد می کند ارزشهای سنتی و آرمانهای جامعه را دربردارد. این آرمانها به وسیله کودک از طریق همانند سازی با والدین (که برای اینکه به او یاد بدهند چه چیزی "درست" و چه چیزی "غلط" است. و او چگونه "باید" باشد از تقویت و تنبیه نیز استفاده می کنند)، درون سازی می شوند. با شکل گیری فراخود، کنترل شخصی جایگزین کنترل بیرونی می شود.
تعارض، اضطراب، و دفاع
پویشهای شخصیت، کشمکش بی پایان بین غرایز و سایقهای نهاد که برای آزاد شدن تلاش می کنند و نیروهای مخالفی را که خود و فراخود برای جلوگیری کردن از آنها ایجاد می کنند، شامل می شود. هنگامی که خود با تکانه هایی مواجه می شود که آن را به از دست دادن کنترل تهدید می کنند یا با مخاطرات محیط روبرو می شود، اضطراب به وجود می آید. اضطراب در خیلی از موارد می تواند از طریق رفتارهای کنار آمدن واقع بینانه کاهش یابد، مثلاً وقتی یک نفر از دست کسی به شدت عصبانی است از طریق بحث منطقی این مشکل را حل می کند. با این حال، در صورتی که راهبردهای واقع بینانه نتوانند اضطراب را کاهش دهند، خود ممکن است به مکانیزمهای دفاعی متوسل شود که واقعیت را انکار یا تحریف می کنند. برخی از مکانیزمهای دفاعی، امکان تخلیه تکانه های نهاد را به شکلهای تغییر یافته ای که با نیروهای دنیای بیرونی یا ممنوعیت های فراخود در تضاد نخواهند بود، فراهم
می کنند.
روان کاوان معتقدند که سرکوبی مهم ترین وسیله است که خود به کمک آن "روی نهاد سرپوش می گذارد". در حالت سرکوبی، خود از مقداری انرژی اش برای جلوگیری از وارد شدن خاطرات، احساسات، و تکانه های اضطراب آور به هشیاری استفاده می کند. افکار و امیال سرکوب شده در ناهشیار می مانند و برای آزاد شدن تلاش می کنند، ولی امکان دارد که به طور غیر مستقیم، مثلاً در لغزشهای زبان یا در رویاها ابراز شوند.
خودداری از باور کردن اطلاعاتی که موجب اضطراب می شوند انکار نامیده
می شود. در حالی که سرکوبی فراموش کردن با انگیزه برخی اطلاعات، انکار این اظهار است که اطلاعات نادرست است. برای مثال، کسی که به طور جدی مشکل الکل دارد ممکن است اصرار ورزد که "من الکلی نیستم. من می توانم آن را مصرف یا ترک کنم".
هنگامی که افراد سعی می کنند ثابت کنند که اعمال آنها منطقی و موجه هستند و بنابراین ارزش تایید را دارند، از دلیل تراشی استفاده می کنند. برای مثال، دانشجویی که می خواهد به سینما برود می گوید "مطالعه کردن بیشتر در هر صورت فایده ای برای من ندارد".
جابجایی با منحرف کردن رفتار یا فکر از هدف طبیعی آن به سمت هدفی که کمتر تهدید کننده است، به افراد امکان می دهد تا رفتاری را ایمن تر یا با اضطراب کمتر انجام دهند. برای مثال، کسی که از دست رئیس یا استاد خود عصبانی است امکان دارد به جای آن سر دوست خود فریاد بکشد.
واپس روی که برگشت به سطح عملکرد ناپخته تر است تلاشی برای اجتناب کردن از اضطراب روبرو شدن با نقش فعلی فرد در زندگی است. چنین فردی با اختیار کردن نقش بچگانه می تواند از مسئولیت گریخته و به شیوه زندگی پیشین که شاید امن تر بوده است برگشت کند.
نسبت دادن ویژگی های نامطلوب خود به دیگران فرافکنی نامیده می شود. برای مثال، کسی که مخفیانه از هرزه نگاری لذت می برد ممکن است دیگران را به لذت بردن از آن متهم کند.
افراد با سرکوب نگهداشتن ویژگی های ناخوشایند ممکن است از واکنش وارنه استفاده کنند تا خود را برخلاف آنچه که واقعاً هستند نشان دهند و این واقعیت ناخوشایند را از خود یا دیگران پنهان نگه دارند. برای مثال، مادری که احساسهای نفرت از فرزند خود را در سر دارد آنها را سرکوب کرده و بیش از حد از فرزند خود محافظت می کند.
تغییر شکل دادن انرژی های جنسی یا پرخاشگری به رفتارهای جامعه پسند و حتی تحسین برانگیز، والایش نامیده می شود. برای مثال، نقاشی و مجسمه سازی ممکن است بیانگر والایش تکانه جنسی باشند.
رشد روانی- جنسی
تجربیات بالینی فروید او را متقاعد ساختند که شخصیت به صورت قدرتمندی توسط تجربیات سالهای اول زندگی شکل می گیرد، او اظهار داشت که کودکان یک سری مراحل روانی- جنسی را می گذرانند که در طول آنها گرایشهای لذت جویانه نهاد روی مناطق بدن حساس نسبت به لذت که مناطق شهوت زا نامیده می شوند تمرکز دارند. محرومیت ها یا آسان گیریی های افراطی می توانند در طول هر یک از این مراحل وجود داشته باشند که به تثبیت منجر می شود، حالت رشد روانی- جنسی متوقف شده ای که در آن غرایز روی موضوع روانی خاصی متمرکز هستند.
مرحله دهانی. در مرحله دهانی، از تولد تا حدود 2 سالگی، کودک لذت روانی- جنسی شدید را از تحریک دهان، مخصوصاً هنگام مکیدن پستان مادر کسب می کند. به عقیده فروید کسی که در این مرحله تثبیت می شود کماکان از خوردن، نوشیدن، و سیگار کشیدن لذت کسب می کند و امکان دارد در مورد وابستگی و استقلال نیز نگرانی دایمی داشته باشد.
مرحله مقعدی. کودکان در حدود 2 سالگی وارد مرحله مقعدی می شوند. این زمانی است که آنها لذت روانی- جنسی را از تحریک احساس ناشی از تخلیه روده کسب
می کنند. کسی که در این مرحله تثبیت شده "چیزها را احتکار می کند"- منظم، خسیس، و لجباز است- یا امکان دارد به صورتی که کمتر شایع است، به جانب افراد مخالفت رفته و آدم شلخته و اسراف کاری شود.
مرحله آلتی. در آغاز تقریباً 3 سالگی، در مرحله آلتی، کودکان بازی کردن با اندامهای تناسلی خود را شروع می کنند و به عقیده فروید مجذوب والد جنس مخالف می شوند. این موقعیت تعارضی عقده ادیپ است. مدل زنانه عقده ادیپ، عقده الکترا نامیده می شد.
دوره نهفتگی. فروید گفت که از حدود 5 یا 6 سالگی تا نوجوانی، اغلب کودکان وارد دوره نهفتگی می شوند که در آن، تمایل روانی- جنسی خود را متوقف می کنند. آنها در این زمان عمدتاً با همسالان هم جنس خود بازی می کنند.
مرحله تناسلی. در آغاز بلوغ، جوانان تمایل جنسی نیرومندی به دیگران کسب
می کنند. این به مرحله آلتی معروف است. به عقیده فروید هرکسی که در مرحله پیشین مقدار زیادی از لیبیدو را تثبیت کرده باشد، لیبیدوی کمی برای مرحله تناسلی باقی می گذارد.
میراث فروید: رویکردهای نو تحلیل گرا و روابط شیء
عقاید فروید به قدری انقلابی بودند که مخالفت های زیادی را حتی درون محفل پیروان او برانگیختند. نو تحلیل گراها روان کاوانی بودند که با برخی از جنبه های تفکر فروید مخالف بودند و نظریه خودشان را به وجود آوردند. آلفرد آدلر، کارن هورنای، اریک اریکسون، و کارل یونگ از جمله آنها بودند. این نو تحلیل گرایان معتقد بودند که فروید در رشد و پویشهای شخصیت برای نیروهای اجتماعی و فرهنگی به قدر کافی نقش مهمی قایل نشده است. آنها بخصوص معتقد بودند که او بر میل جنسی کودکی خیلی زیاد تاکید کرده است. انتقاد دوم و مهم این بود که فروید بر رویدادهای کودکی به عنوان عوامل تعیین کننده رفتار تاکید خیلی زیادی کرده است.
برخلاف اظهار فروید که رفتار توسط غرایز و سایق های جنسی و پرخاشگرانه فطری باانگیزه می شود، آلفرد آدلر65 تاکید کرد که انسانها ذاتاً موجوداتی اجتماعی هستند که به وسیله علاقه اجتماعی، میل بهبود بخشیدن به رفاه دیگران با انگیزه
می شوند. آنها به دیگران اهمیت می دهند، با آنها همکاری می کنند، و برای رفاه اجتماعی عمومی بیشتر از تمایلات شخصی خودخواهانه خویش اهمیت قایل هستند. در مقابل، به نظر می رسید که فروید انسانها را به صورت حیوانات وحشی در نظر داشت که پشت میله های تمدن محبوس شده اند. آدلر شاید به خاطر اینکه تحت تاثیر کشمکش خودش برای غلبه کردن بر بیماریهای کودکی و تصادفات قرار داشت، انگیزه کلی تلاش برای برتری را نیز فرض کرد که افراد را برای جبران کردن نقص واقعی یا خیالی در آنها (عقده حقارت) و تلاش برای با کفایت بودن بیشتر در زندگی، با انگیزه می کند.
کارل یونگ66 نیز مانند آدلر قبل از اینکه رابطه خود را با فروید قطع کند و نظریه روان شناسی تحلیلی خودش را به وجود آورد، دوست و همکار فروید بود. یونگ مفهوم ناهشیار فروید را در مسیر منحصر به فردی گسترش داد. برای مثال، او معتقد بود که انسانها نه تنها براساس تجربیات شخصی خودشان از ناهشیار شخصی برخوردارند بلکه از ناهشیار جمعی که از خاطرات انباشته شده در طول کل تاریخ نژاد انسان تشکیل می شود و نیز برخوردار هستند. این خاطرات توسط کهن الگوها نشان داده می شوند، یعنی گرایشهای فطری به تعبیر کردن تجربیات به شیوه های خاص. کهن الگوها در نمادها، اسطوره ها، و عقایدی جلوه گر می شوند که در خیلی از فرهنگها ظاهر می شوند، مانند تصویر ذهنی خدا، نیروی شیطانی، قهرمان، مادر خوب، آنیما و آنیموس، و جستجو برای وحدت خویشتن و کمال.
بعد از مرگ فروید در سال 1939، تاکید روان پویشی تازه ای معروف به روابط شیء بسیار با نفوذ شد. نظریه پردازان روابط شیء از جمله ملانی کلین، اوتو کرنبرگ، مارگارت ماهلر، و هینز کوهات روی تصاویر ذهنی یا بازنمایی های ذهنی تاکید دارند که افراد در نتیجه تجربیات اولیه با والدین از خود و دیگران تشکیل می دهند. این بازنمایی های درونی از بزرگسالان مهم، خواه واقعی باشند یا تحریف شده،
دریچه هایی می شوند که تعالمهای اجتماعی بعدی از طریق آنها در نظر گرفته
می شوند و این موضوعات ارتباطی در سرتاسر زندگی بر روابط فرد تاثیر ناهشیار می گذارند.
دیدگاه انسان گرایی
دیدگاه کلی دیگر درباره شخصیت، روان شناسی انسان گرا67، به هشیاری، ارزشها، و عقاید انتزاعی، از جمله تجربیات و عقاید معنوی که افراد با آنها زندگی می کنند و به خاطر آنها می میرند، می پردازد. به عقیده روان شناسان انسان گرا، شخصیت به آنچه که افراد اعتقاد دارند و نحوه ای که دنیا را درک می کنند بستگی دارد. اگر شما معتقد باشید که تجربه خاصی بسیار معنی دار است، در این صورت این تجربه بسیار معنی دار است.
روان شناسی انسان گرا در دهه 1950 و 1960 به عنوان اعتراضی علیه رفتار گرایی و روان کاوی که دیدگاههای غالب در روان شناسی آن زمان بودند، پدیدار شد.
کارل راجزر68 روان شناس آمریکایی، ماهیت انسان را اصولاً خوب می دانست. او گفت که انسان ها انگیزه ای طبیعی به سمت خود شکوفایی دارند: دستیابی به استعداد کامل خویشتن. به عقیده راجرز، این طبیعی است که انسان ها برای برتری تلاش کنند کما اینکه گیاه نیز برای رشد کردن تلاش می کند. انگیزه برای خودشکوفایی
انگیزه ای اساسی در پس رشد شخصیت است.
کودکان از همان سنین اولیه، خود و اعمال خویش را ارزیابی می کنند. آنها یاد
می گیرند کاری که انجام می دهند گاهی خوب و گاهی بد است. آنها خودپنداره، تصوری از آنچه که واقعاً هستند، و خود آرمانی، تصوری از آنچه که دوست دارند باشند را تشکیل می دهند.
راجرز معتقد بود برای کمک کردن به رفاه انسان، افراد باید با توجه مثبت نامشروط با هم ارتباط برقرار کنند- پذیرش کامل و بی قید و شرط دیگری به همان صورتی که هست، خیلی شبیه عشق مادر به فرزندش. گزینه دیگر، توجه مثبت مشروط است، این نگرش که "من فقط در صورتی ترا دوست خواهم داشت که…". افرادی که به این صورت با آنها رفتار شده است احساس می کنند در گشودن خودشان به روی عقاید یا فعالیت های جدید مقید هستند یا می ترسند حمایت دیگران را از دست بدهند. فقدان توجه مثبت نامشروط از جانب والدین و دیگر افراد مهم در گذشته، به افراد می آموزد که فقط در صورتی که معیارهای خاصی را برآورده کنند ارزش تایید و محبت را دارند. این شکل گیری شرایط ارزش را تقویت می کند که حکم می کند چه موقعی خود را تایید یا رد کنیم.
آبراهام مزلو، بنیان گذار دیگر روان شناسی انسان گرا، شکایت داشت که اغلب
روان شناسان روی شخصیت هایی که دچار اختلال روانی هستند تمرکز دارند و فرض می کنند کل شخصیت یا "بهنجار" است یا بدتر از بهنجار. مزلو تاکید داشت که شخصیت می تواند از حالت بهنجار به شیوه های مثبت و مطلوب تغییر کند. او اظهار داشت که عالی ترین نیاز افراد خود شکوفایی است، یعنی تحقق بخشیدن به استعداد فرد. به عقیده مزلو، افراد دارای شخصیت خود شکوفا ویژگی های زیر را نشان
می دهند:
* درک دقیقی از واقعیت: آنها دنیا را به همان صورتی که هست، نه به صورتی که دوست دارند باشد درک می کنند. آنها مایلند عدم اطمینان و ابهام را قبول کنند.
* استقلال، خلاقیت، و خود انگیختگی. آنها خودشان تصمیم گیری می کنند. حتی اگر دیگران با آنها مخالف باشند.
* پذیرش خود و دیگران. آنها با توجه مثبت نامشروط با دیگران برخورد می کنند.
* نگرش مسئله مدار به جای نگرش خود محور: آنها به این فکر می کنند که چگونه مسئله ای را حل کنند، نه اینکه چه کاری انجام دهند که خوب به نظر برسند.
* لذت بردن از زندگی: آنها نسبت به تجربیات مثبت گشوده هستند، از جمله "تجربیات اوج"، و این زمانی است که احساس می کنند واقعاً ارضا و خشنود هستند.
* احساس شوخ طبعی خوب.
دیدگاه صفت
افراد از نظر شخصیت چه تفاوتی دارند؟ اهداف نظریه پردازان صفت، توصیف کردن طبقه های بنیادی رفتار که شخصیت را توصیف می کنند، ابداع کردن روشهایی برای ارزیابی تفاوتهای فردی در صفات شخصیت، و درک کردن رفتار فرد و پیش بینی کردن، هستند.
شانزده عامل شخصیت کتل
ریموند بی. کتل69 نظریه پرداز صفت پیشگام، از هزاران نفر درخواست کرد که خود را طبق چند خصوصیت رفتاری ارزیابی کنند و ارزیابی هایی را نیز از افرادی به دست آورد که شرکت کنندگان را خوب می شناختند. هنگامی که او این داده ها را در معرض تحلیل عاملی قرار داد، 16 دسته یا عامل رفتاری بنیادی را مشخص کرد. کتل با استفاده از این اطلاعات یک آزمون شخصیت پرمصرف را به نام پرسشنامه شخصیت 16 عاملی به وجود آورد تا به وسیله آن تفاوتهای فردی را در هر یک از ابعاد ارزیابی کند و شخصیت را به صورت جامع توصیف نماید. او توانست نیمرخ شخصیت را نه تنها برای افراد، بلکه برای گروههای افراد به وجود آورد.
مدل پنج عاملی
پژوهشگران دیگر صفت معتقدند که 16 بعد کتل ممکن است بیشتر از آنچه که نیاز داریم باشند. تحقیقات تحلیل عاملی آنها حکایت دارد که پنج عامل "رده بالاتر" که هر یک چند عامل اختصاصی کتل را شامل می شوند کل آن چیزی است که برای پی بردن به ساختار اساسی شخصیت مورد نیاز هستند. این نظریه پردازان همچنین معتقدند که این "پنج عامل اصلی" ممکن است در گونه انسان همگانی باشند، زیرا همین پنج عامل همواره در ارزیابی های صفت فرهنگهای آمریکای شمالی، آسیا، آمریکای لاتینی، و اروپایی یافت شده اند.
این پنج عامل اصلی عبارتنداز: از گشودگی، وظیفه شناسی، برون گرایی، خوشایندی، و روان رنجور خوبی. طرفدارن مدل پنج عاملی معتقدند که وقتی کسی به وسیله آزمون روان شناختی، ارزیابی های رفتاری، یا مشاهده مستقیم رفتار در نقطه خاصی در هر یک از پنج بعد قرار گیرد، ماهیت شخصیت او معلوم شده است.
مدل برون گرایی- استواری آیزنک
هانس. جی. آیزنک70 یکی از روان شناسان برجسته بریتانیا، معتقد بود که شخصیت بهنجار را می توان برحسب فقط دو بعد اساسی شناخت. این ابعاد درون گرایی- برون گرایی و استواری- نااستواری (که گاهی روان رنجور خویی نامیده می شود) با هم ترکیب می شوند تا تمام صفات اختصاصی تر را تشکیل دهند.
بعد برون گرایی بیانگر گرایش به اجتماعی بودن، فعال بودن، و میل به دست زدن به مخاطرات در برابر گرایش به سمت بازداری اجتماعی، نافعالی، و احتیاط است. بعد استواری بیانگر پیوستاری از ثبات هیجانی زیاد تا الگوی رفتار بی ثبات و از لحاظ هیجانی واکنش پذیر است که دمدمی بودن، اضطراب، و افسردگی را شامل می شود. آیزنک معتقد بود که شخصیت بهنجار را به خوبی می توان در قالب این مدل دو بعدی شناخت.

نظریه های اجتماعی – شناختی
روان شناسی یادگیری ارتباط زیادی با شناختن شخصیت دارد. خیلی از رفتارهایی که به شخصیت نسبت داده می شوند از طریق شرطی سازی کلاسیک، شرطی سازی کنشگر، و سرمشق گیری فراگیری شده اند. با این حال، یاد گیرنده صرفاً واکنش کننده منفعل به نیروهای محیطی نیست. به جای آن، به طوری که دیدگاه شناختی به ما می گوید، انسان موجودی درک کننده، متفکر، و برنامه ریز است که رویدادها را به صورت ذهنی تعبیر می کند، درباره گذشته فکر می کند، آینده را پیش بینی می کند، و تصمیم می گیرد که چگونه رفتار کند. تاثیرات محیط هر چه ه باشند از طریق این فرانیدهای شناختی فیلتر شده و به وسیله آنها تحت تاثیر قرار گرفته- حتی تغییر
می کنند. نظریه پردازان اجتماعی- شناختی مانند جولین راتر71، آلبرت بندورا، و والتر میشل72 دیدگاههای رفتاری و شناختی را در رویکردی به شخصیت ترکیب کرده اند که بر تعامل انسان متفکر با محیط اجتماعی که تجربیات یادگیری را تامین می کند تاکید می ورزد.
نظریه پردازان روان پویشی، انسان گرا، و صفت برای شناختن رفتار روی علت های شخصی درونی رفتار، مانند تعارضهای ناهشیار، خود شکوفایی، گرایشها، و صفات شخصیت تاکید می کنند. در واقع آنها رفتار را از "درون به بیرون" توجیه می کنند. در مقابل، رفتار گرایان رادیکال بر علت های محیطی تاکید می کنند و انسانها را به صورت واکنش کننده ها به رویدادهای محیطی در نظر می گیرند. از نظر آنها، رفتار را باید از "بیرون به درون" توجیه کرد. نظریه پردازان اجتماعی- شناختی موضع میانه ای دارند و روی عوامل درونی و بیرونی تمرکز می کنند. آنها معتقدند که مجادله بر سر اینکه آیا رفتار بیشتر تحت تاثیر عوامل شخصی قرار دارد یا محیط شخص، مجادله اصولاً بی معنایی است. در عوض، طبق اصل جبرگرایی دو سویه، رفتار فرد و محیط به صورت ارتباط های علیتی دو طرفه بر یکدیگر تاثیر می گذارند.
جولین راتر: انتظار، ارزش تقویت، و منبع کنترل
در سال 1954، جولین راتر شالوده رویکردهای اجتماعی- شناختی امروزه را ریخت. به عقیده راتر، احتمال اینکه در موقعیت خاصی به رفتار بخصوصی بپردازیم تحت تاثیر دو عامل قرار دارد: انتظار و ارزش تقویت. انتظار عبارت است از برداشت ما از اینکه چقدر احتمال دارد که اگر رفتار خاصی را در موقعیت خاصی انجام دهیم پیامدهای بخصوصی روی بدهند. ارزش تقویت اصولاً این است که چقدر به پیامدی که انتظار داریم رفتار به وجود آورد علاقه داریم یا از آن می ترسیم. بنابراین دانشجویی که عمیقاً برای موفقیت تحصیلی ارزش قایل است و انتظار دارد که مطالعه کردن نمرات بالایی را به باور آورد به احتمال زیاد مطالعه می کند. توجه کنید که این رویکرد از تقویت استفاده می کند که مفهوم رفتارگرای اساسی است، ولی تاثیرات آن را در چارچوب شناختی در نظر می گیرد که تاکید دارد چگونه درباره رفتار خود و پیامدهای مورد انتظار آن فکر می کنیم.
منبع کنترل
یکی از بانفوذ ترین مفاهیم راتر منبع کنترل درونی- بیرونی و انتظار مربوط به میزان کنترل شخصی است که در زندگی خود داریم. افراد دارای منبع کنترل درونی معتقدند که پیامدهای زندگی عمدتاً تحت کنترل شخصی است و به رفتار خود آنها بستگی دارند. در مقابل، افراد دارای منبع کنترل بیرونی معتقدند که سرنوشت آنها با تلاشهای خود آنها کمتر ارتباط دارد و بیشتر تحت تاثیر عوامل بیرونی، مانند شانس، بخت و اقبال، و افراد قدرتمند قرار دارد.
منبع کنترل درونی با عزت نقس و احساس اثر بخشی شخصی رابطه مثبت دارد و افرادی که منبع کنترل درونی دارند در مقایسه با کسانی که از منبع کنترل بیرونی برخوردارند به صورت فعال تر و به شیوه مشکل مدار با استرس کنار می آیند. آنها همچنین به احتمال کمتری دچار ناسازگاری روان شناختی به شکل افسردگی یا اضطراب می شوند.
آلبرت بندورا: یادگیری اجتماعی و احساس کارآیی
آلبرت بندورا به شکل گیری رویکرد اجتماعی- شناختی کمک شایانی کرد. تحقیقات اولیه او درباره سرمشق گیری، به در هم آمیختن روان شناسی یادگیری با دیدگاه شناختی کمک کرد. تحلیل یادگیری اجتماعی بندورا در مورد پرخاشگری، رفتار اخلاقی، و کنترل شخصی رفتار، قابلیت کاربرد گسترده رویکرد اجتماعی- شناختی را نشان داد. شاید با نفوذترین خدمت وی نظریه پردازی و تحقیق درباره احساس کارآیی باشد.
احساس کارآیی
به عقیده بندورا، عامل اصلی در نحوه ای که افراد زندگی خود را تنظیم می کنند احساس کارآیی است، یعنی عقاید آنها درباره توانایی شان در انجام دادن رفتارهایی که برای رسیدن به نتایج مطلوب ضروری هستند. افرادی که احساس کارآیی بالایی دارند در انجام دادن هرکار لازم برای غلبه کردن بر موانع و رسیدن به هدفشان اطمینان دارند.
درباره عواملی که تفاوتهایی را در احساس کارآیی ایجاد می کنند پژوهشهای زیادی اجرا شده اند. چهار عامل تعیین کننده مهم شناسایی شده اند. مهمترین آنها دستاورد عملکرد قبلی ما در موقعیت های مشابه است. این گونه تجربیات عقاید ما را درباره توانایی های خود شکل می دهند. بندورا تاکید دارد که عقاید احساس کارآیی همیشه مخصوص موقعیت های خاصی هستند. بنابراین امکان دارد که در برخی موقعیت ها احساس کارآیی بالا و در موقعیت های دیگر احساس کارآیی پایین داشته باشیم.
منبع دوم اطلاعات از یادگیری مشاهده ای حاصل می شود- یعنی، مشاهده کردن رفتارهای دیگران و پیامدهای آنها. اگر ببینید فردی که مشابه شماست به هدف خاصی رسیده است، در این صورت احتمالاً باور خواهید کرد که اگر همان رفتارها را انجام دهید، شما نیز موفق خواهید شد.
سوم اینکه احساس کارآیی می تواند با قانع سازی کلامی افزایش یا کاهش یابد. پیامهایی که از دیگران دریافت می کنیم که توانایی ها یا ضعف ما را تایید می کنند، بر عقاید کارآیی ما تاثیر می گذارند. بنابراین آموزگاران الهام بخش که معیارهای عالی و اعتقاد "شما می توانید این کار را انجام دهید" را انتقال می دهند می توانند دانش آموزان خود ا ترغیب کنند که به دستاوردهای بزرگی نایل شوند.
سرانجام اینکه، برانگیختگی هیجانی زیاد که به صورت اضطراب یا خستگی تعبیر
می شود، احساس کارآیی را کاهش می دهد. از سوی دیگر، اگر به این نتیجه برسیم که می توانیم برانگیختگی منفی را کنترل کنیم، این کار عقاید کارآیی و عملکرد بعدی را بهبود می بخشد.

مکانیزمهای دفاعی
مکانیزمهای دفاعی به دلیل اهمیت ویژه ای که در مفهوم پردازی و نیز درمان
اختلال های روانی از دیدگاه روان پویشی دارند مورد توجه بالینی و پژوهشی خاصی قرار گرفته اند (وایلانت، 1986، 1992، 2000، 2001، کفون، 2002، کرامر و کالیج، 2002). به طور کلی دفاع اصطاحی است که تقلای فعال "من" برای حفاظت خود در برابر خطرهایی که به طور معمول فقدان موضوع عشق، اختگی و ناخشنودی "فرامن" هستند و با عواطف نامطبوع همراه می شوند را در بر می گیرد؛ و در طی تحول و گستره زندگی به وجود می آید (مورو فاین، 1990). انجمن روانشناسی آمریکا (1994، به نقل از وایلانت، 2001) در تعریفی گسترده تر که نسبت به تعریف پیشین کمتر روان کاوانه است مکانیسم های دفاعی را الگوهایی از احساس ها، افکار یا رفتارهایی می داند که به نسبت غیر ارادی اند و در پاسخ به ادراک خطر یا تعرض روانی و یا در قبال تغییر غیر منتظره در محیط درونی یا بیرونی و یا در پاسخ به ناهماهنگی شناختی شکل می گیرند. شواهد زیادی در دست است که انتخاب سبک دفاعی، تفاوت های فردی در پاسخ به موقعیت های اضطراب زا را توجیه می کند (وایلانت، 1992). همانند تعادل حیاتی73 و برعکس راهبردهای مقابله ای74 مکانیسم های دفاعی به طور معمول خارج از آگاهی استقرار می یابند. استفاده از مکانیسم های دفاعی به طور معمول همراه با تغییر شکل دادن واقعیت بیرونی و درونی است (وایلانت، 2001). وایلانت (2001 و 1992) انطباق با فشار روانی را در قالب سه طبقه وسیع مکانیسم های مقابله مطرح می کند: طبقه نخست، شامل راهبردهای شناختی یا مقابله ارادی است که می توان در مورد آنها فکرد کرد و به طور ذهنی آنها را مرور نمود. این قبیل راهبردها به صورت منطقی و هشیارانه برای متوقف کردن، رنج بردن و اذیت شدن به کار برده می شوند. طبقه دوم، مکانیزمهای مقابله ای را دربرمی گیرد که جستجو برای حمایت اجتماعی یا کمک طلبیدن از دیگران را شامل می شوند. و در نهایت طبقه سوم، مکانیسم های مقابله ای که در اصل مکانیسم های دفاعی غیر ارادی هستند، را دربر می گیرد.
انتخاب مکانیسم های دفاعی نقش مهمی در فهم پاسخ های مختلف به فشار روانی محیطی دارد. دفاع ها رابطه بین "خود" و "ابژه" فکر و عاطفه را دگرگون می کنند. به عنوان مثال دفاع فرافکنی75 فرد را قادر می سازد تا از مواجه شدن با خشم و نفرت خود در قبال دیگری بگریزد و عبارت "من از او متنفرم" را به صورت "او از من متنفر است" تغییر دهد بنابراین فرایندهای دفاعی از نقطه نظر دیدگاه روان پویشی اشاره به ماهیت خود- فریب نوع بشر دارد (وستن و گابارد، 1997).
و هر عمل شناختی به صورت ارتجالی76 تقلایی برای تنظیم عاطفی است (همان منبع).

تعریف مکانیسم های دفاعی
طبق تعریف کمپل (1988)، مکانیسم های دفاعی مجموعه عملیاتی هستند که ارگانیسم برای محافظت از خود در مقابل تکانه ها و عواطف انجام می دهد. مکانیسم های دفاعی به عنوان دسته ای از عملیات ذهنی و تعریف شده است که افکار، تکانه ها و آرزوهای غیر قابل قبول را به منظور حفاظت افراد از اضطراب فزاینده، برای افزایش عزت نفس یا برای حفاظت از یکپارچگی خود، بیرون از حوزه هشیاری فرد نگه
می دارند. مکانیسم های دفاعی به عنوان قسمتی از عملکرد شخصیت بهنجار محسوب می شوند. اما استفاده فزاینده و نا مناسب از دفاع های ویژه می تواند به آسیب روانی منجر گردد (مک آدافر، 1998).
به عبارت دیگر مکانیسم های دفاعی فرآیندهای تنظیمی غیر ارادی هستند که به افراد اجازه می دهند تا ناسازگاری شناختی و تغییر ناگهانی در محیط های درونی و بیرونی را با تغییر در نحوه ادراک وقایع، کاهش دهند. مکانیسم های دفاعی می توانند ادراکمان را از خود، دیگران، عقاید یا احساسات تغییر دهند (ویلنت، 1994).
دفاع ها دست کم به سه روش مفهوم پردازی می شوند. در نوشته های اولیه فروید، دفاع ها به عنوان روشی برای جلوگیری از ورود حافظه وقایع آسیب زای واقعی (مثل سو استفاده جنسی) به هشیاری مطرح می شوند به گونه ای که از تجربه دوباره آسیب جلوگیری می کند. در مدل ساختاری بعدی فروید، دفاع ها به عنوان روشهای روانی استفاده شده برای کنار آمدن با اضطراب ایجاد شده توسط تعارض بین
تکانه های غیر قابل پذیرش (تمایلات پرخاشگرانه یا جنسی نهاد) و تحریم های فرامن، مفهوم پردازی شده است.
بنابراین اگر شخصی یک تکانه پرخاشگرانه یا جنسی غیر قابل قبول را تجزیه کند، اضطراب در مورد پیامدهای عمل کردن به این تکانه تجربه خواهد شد چون چنین اعمالی از تحریم های فرامن تخطی می کنند. تخطی کردن از این تحریم ها منجر به استرس مرتبط با فرآیندهای درونی مثل، احساس گناه و فرآیندهای بیرونی مثل، خشم می شود. مکانیسم های دفاعی برای تنظیم یا کاهش اضطراب و حالتهای هیجانی منفی دیگر که همراه با تعارض است، مورد استفاده قرار می گیرند. یک دیدگاه متفاوت در مورد دفاع ها توسط نظریه روابط موضوعی، روانشناسی خود و تحلیل روانی بین شخصی مطرح می شود در این دیدگاه دفاع ها، به عنوان روشی برای کنار آمدن با اضطراب که از تعارض بین میل به بیان بعضی از جنبه های خود که برای مراقبان یا اعضای مهم خانواده یا شبکه اجتماعی غیر قابل پذیرش است و میل به از دست ندادن حمایت این افراد ایجاد می شود، دیده می شود. به عنوان مثال، جوانی که از مادرش عصبانی است میل به بیان خشم خود بطور مستقیم دارد اما از تلافی مادر یا تجربه شخصی گناه می ترسد. اگر او از مکانیسم های اولیه پرخاشگری فعل پذیر استفاده کند، ممکن است که هیجانهای منفی مرتبط با این تعارض را توسط موافقت کردن با انجام کارهای سخت اهل خانه بطور نامناسب و یا به آهنگی آهسته، تنظیم کند. اگر او از یک مکانیسم دفاعی نوروتیک استفاده کند، ممکن است که با این تعارض توسط جابجا کردن خشم خود روی خواهر و برادرها، رابطه برقرار کند و اگر از یک مکانیسم دفاعی رشد نیافته مثل، والایش استفاده کند ممکن است برای اینکه از تنش مرتبط با حالت هیجانی رهایی یابد، بعد از انجام کارهای سخت به بازی فوتبال بپردازد. این مثال نشان می دهد که بعضی از
مکانیسم های دفاعی از بعضی دیگر تطابقی تر هستند. (کار، 2004).
اندروز و دیگران ( 1993) معتقدند افراد اغلب از فرآیندهای ناهشیار خود هنگام باز اندیشی رفتار خود، آگاه می شوند. همچنین استفاده مداوم از دفاع های ویژه باعث می شود که آنها قسمتی از عقیده و سیستم نگرشی خرد شوند (بوند، 1995؛ به نقل از بووی و هد، 2001).
تاریخچه مکانیسم های دفاعی
مفهوم مکانیسم های دفاعی یکی از مهمترین استنادهای تحلیل روانی برای مطالعه شخصیت است. فروید اولین فردی بود ک به وجود مکانیسم های دفاعی پی برد و معتقد بود که مکانیسم های دفاعی ابزارهای ناهشیار هستند و می توانند تطابقی و یا آسیب زا و ناسازگار باشند (اوفر، لاوی، گوتلف و آپتر، 2000).
فروید (1964 و 1894) مشاهده کرد که عاطفه می تواند توسط مکانیسم های ناهشیاری که او بعدها جداسازی، سرکوبی و انزوا نامید از عقاید جدا شود و دوباره توسط مکانیسم جابجایی به عقاید دیگری بپیوندد. او همچنین اشاره کرد که مثلاً از یک دوره 40 سال، فروید و دخترش آنا فروید- بیشتر مکانیسم های دفاعی را که ما امروزه می شناسیم را مختصراً شرح دادند (ویلنت، 1994). آنا فروید (1936) لیست مکانیسم های دفاعی پدرش را تنظیم کرد و گسترش داد و آنها را در کتاب من و مکانیسم های دفاعی شرح داد، (کار، 2004).
اولین مطالعه جامع در مورد مکانیسم های دفاعی نیز توسط آنا فروید انجام شد. وی معتقد بود که هرکس از مجموعه مشخص از مکانیسم های دفاعی استفاده می کند که توسط اضطراب ناشی شده از تعارض بین نهاد و فرامن فرا خوانده می شوند. تحقیق تجربی در مورد مکانیسم های دفاعی تا سالهای اخیر زیاد مورد توجه نبود چون
نمی توانستند مفاهیم آن را به اندازه گیری کمی تبدیل کنند (اوفر، لاوی، گوتلف و آپتر، 2000).
آنا فروید (1937)، جرج انگل (1962)، ریچارد لازاروس (1983) و کارل فینگر (1963) و دیگران دریافتند که یک تعریف سلسله مراتبی از مکانیسم های دفاعی ضروری است، اما هیچ کدام از این محققان شواهد تجربی برای تعاریفشان ارائه نکردند (وایلانت، 1994).
در 15 سال اخیر چندین مطالعه تجربی توسط کریمر (1991)، اسکودول وقدی (1993) مورد بررسی قرار گرفتند که از این محدودیت ها اجتناب کردند. مطالعات اخیر نشان دادند که دفاع ها می توانند در سلسله مراتبی از آسیب شناسی روانی مرتبط سازمان دهی شوند که در آن دفاع ها به چهار دسته تقسیم می شوند:
دفاع های پسیکوتیک، دفاع های رشد نایافته، دفاع های نوروتیک و دفاع های رشد یافته (وایلانت، 1994). در بخش بعدی در مورد انواع طبقه بندی های موجود برای مکانیسم های دفاعی بیشتر صحبت خواهد شد.

عملکرد مکانیسم های دفاعی
تعریف مکانیسم های دفاعی به عنوان فرآیندهای ناهشیار، امکان مشاهده مستقیم آنها را منتفی می سازد. از آنجایی که کارکردهای مکانیسم های دفاعی، خارج از حوزه هشیاری هستند، این که از افراد بخواهیم تا فرآیندهایی را که به آنها آگاهی ندارند گزارش کنند، خنده دار به نظر می رسد. دیدگاههای مختلف در مورد مکانیسم های دفاعی، با تکیه کردن بر قضاوت مشاهده گران یا با استفاده از روش هایی که متکی بر تکنیکهای فرافکن هستند، با این مشکل مقابله می کنند (کریمر و دیوید سون، 1998؛ به نقل از کریمر، 2003).
مکانیسم های دفاعی، به عنوان فرآیندهای نظم دهنده خودکار، که کارکرد آنها کاهش ناهماهنگی شناختی و کاهش تغییرات ناگهانی در واقعیت های درونی و بیرونی است، شناخته می شوند. مکانیسم های دفاعی کار خود را از طریق تغییر دادن نحوه ادراک حوادث تهدید کننده انجام می دهند (ویلنت، 1994؛ به نقل از دیود سون و همکاران، 2000).
دفاع ها به افراد اجازه می دهند تا یک دوره استراحت برای مسلط شدن بر تغییرات خود انگاره داشته باشند. همچنین دفاع ها می توانند افزایش ناگهانی در سائق های زیستی را تخریب یا انکار کنند و افراد را قادر می سازند تا تعارضات حل نشده با افراد مهم را کم کنند. در پایان مکانیسم های دفاعی می توانند اضطراب، شرم و احساس گناه را در محدوده قابل تحمل در طول تعارضات ناگهانی با وجدان و فرهنگ نگه دارند (ویلنت، 1994).
در سطح دفاع های رشد یافته تادفاع های رشد نیافته اثرات منفی راتوسط توازنی که بین تکانه های غیر قابل قبول و امیال موافق اجتماع یا بین تقاضاها و نیروهای تطابقی به دست
می آید، تنظیم می کنند. این توازن احتمال رضایت را افزایش می دهد. همچنین در حالیکه توازن به دست می آید تکانه های تعارضی، امیال، تقاضاها و نیروهای شخصی و هیجانهای مرتبط نیز در هشیاری نگه داری می شوند.
در سطح دفاع های نوروتیک، دفاع ها اثرات منفی را توسط نگه داشتن آروزهای غیر قابل قبول بیرون از هشیاری تنظیم می کنند.
در سطح دفاع های رشد نایافته، تخریب تصور واقعی که فرد از خود دارد، اثر منفی مرتبط با تعارض واقع شده را تنظیم می کند. در اینجا اثر منفی توسط نگاه کردن به برخی از مردم به عنوان "همه بد" و معطوف کردن همه تکانه های پرخاشگرانه غیر قابل قبول نسبت به آنها تنظیم می شود. بطور همزمان یک زیر مجموعه ای از مردم نیز به عنوان "همه خوب" نگریسته و تقدیس می شوند. در سطح عمل نیز، اثر منفی مرتبط با تعارض توسط بیان کردن از طریق رفتار تنظیم می شود. همچنین تنظیم این اثر منفی می تواند توسط شکستن رابطه با واقعیت و درگیر شدن در انکار سایکوتیک، تخریب یا فرافکنی هذیانی انجام گیرد.
در سطح دفاع های نارسیتیک نیز دفاع ها، عزت نفس را با اغراق در جنبه های مثبت تصور از خود و متفقین خود و اغراق در جنبه های منفی دیگران تنظیم می کنند.
دفاع ها در این سطح با خود ارزیابی خویش بیانیه مرتبط هستند (کار، 2004).
ویژگی های مکانیسم های دفاعی
مکانیسم های دفاع چند ویژگی مشخص دراند که عبارتنداز:
1- تمام این مکانیسم ها جنبه ناهشیار را دارند و فرد از فعالیت آنها در رفع اضطراب آگاه نیست، حتی کسانی که از مکتب فروید تبعیت نمی کنند معترفند که انگیزش رفتار، هنگام به کار گیری مکانیسم های دفاعی، ناهشیارانه است.
2- مکانیسم های دفاعی قدرت سازگاری دارند زیرا سبب کاهش اضطراب و اثرات سو آن می گردند و به خود فرصت سازگاری و تطابق بهتر با عوامل نامساعد محیطی را می دهند.
3- استفاده شدید و مکرر از مکانیسم های دفاعی سبب دوری و جدایی از واقعیت ها می گردد و به ویژه در ناهنجاری روانی، به شدت بکار برده می شود (احمدوند، 1368).
از نظر فروید نیز مکانیسم های دفاعی دارای ویژگی های زیر هستند:
1- دفاع ها یک ابزار مهم برای اداره غریزه و عاطفه هستند.
2- ناهشیارند
3- از فردی به خود دیگر متفاوتند
4- اگر چه اغلب مشخصه سندرم های روانپزشکی بزرگ هستند، پویا نیز هستند
5- آنها می تواند هم تطابقی و هم آسیب زا باشند (ویلنت، 1992).

تحول مکانیسم های دفاعی
از یک دیدگاه تکاملی دفاع ها نقش حفاظت از خود را بر عهده دارند و مانع صدماتی می شوند که ناشی از بیان تکانه ها هستند. در طول عمر، دفاع ها یک مسیر تحولی را از کم رشد یافته تا زیاد رشد یافته طی می کنند. دفاع های ساده مثل انکار، در طول سالهای اولیه زندگی آشکار می شوند. کودکان قادر به فرار از موقعیت های برانگیزاننده اضطراب و یا وقفه در تجربه جسمی زیان آور نیستند. در طول دوره پیش نوجوانی، همانطور که تفکر عقلی گسترش می یابد با آنها مهارت های کافی برای دفاع های پیچیده مثل فرافکنی و دلیل تراشی را نیز گسترش می دهند. در نوجوانی با رشد مهارت های انتزاعی به دفاع های پیچیده مثل عقلانی سازی گسترش می یابند. شواهد خوبی وجود دارد که روابط سو استفاده کننده والد کودک منجر به رشددفاع های تخریب کننده تصور که با اختلال شخصیت فردی مرتبط هستند، می شوند (ویلنت، 2000).

بررسی تحول مفهوم دفاع ها در نظریه تحلیل روانی
به منظور پی گیری برخی تغییرات اساسی در نظریه تحلیل روانی در مورد دفاع ها از سال 1894، مهم است که بر دو گانگی اساسی در نظریه تمثیل روانی تاکید کنیم. نظریه تحلیل روانی با تمرکز بر مکانیسم های درون روانی77، به ویژه مدیریت و کاهش تعارض شروع شد: اینکه چگونه تجربیات مشخص، نیازها و امیال منجر به تعارض و لزوم تطابق با هنجارهای اجتماعی می شود و روان شناسان را به این موضوع علاقه مند کرد که چگونه تعارض ها تحول می یابند و چگونه هیجانهایی مثل خشم به واسطه انتظارات دیگران سرکوب می شوند و یا فراموش می شوند. همچنین نظریه تحلیل به مسایل و وقایع آسیب زا نیز علاقه مند است و اینکه چگونه وقایع ویژه منجر به روشهای ویژه ای می شود که افراد، احساسات مربوط به آن واقعه آسیب زا را بروز می دهند. نظریات جلوتر از فروید در مورد تحول شخصیت روان رنجوری را به عنوان پیامدی از انواع مختلف سو استفاده جنسی واقعی در نظر
می گیرند. اما او این سبب شناسی را به عنوان یک دلیل اساسی رد کرد و بر ماهیت نمادین تعارض مرتبط با آرزوها و امیال جنسی و پرخاشگرانه تمرکز می کند.
تحلیل گران روانی از دیرباز هم به ماهیت درون روانی از دفاع ها و هم کاربرد بین شخصی دفاع ها علاقه مند بودند. هری استیک سالیوان78 (1953) با پیشگام نظریه تحلیل روانی بین شخصی چند دهه بعد از تولد نظریه تحلیل روانی به واقعیت قابل مشاهده آنچه مردم با هم انجام می دهند، علاقه مند بود. در مقابل، فروید معتقد بود که خیال پردازی و تعارض در مرکز قرار دارند و بنابراین او بر سرکوبی به عنوان یک مکانیسم مرکزی دفاع و خود محافظتی تمرکز کرد.
فروید در اولین مقاله در مورد موضوع دفاع ها (1894)، مطالعه دفاع های روانی یا مکانیسم های دفاعی را به عنوان سنگ زیر بنای ساختار کلی باقی مانده نظریه تحلیل روانی خواند. از زمان اولین توصیف فروید، علاقه زیادی در شرح مبسوط و فهم دفاع ها، هم با زمینه های درون روانی و هم بین شخصی به وجود آمد. این شرح مبسوط در مورد دفاع ها به ترسیم نقشی که دفاع ها در تطابق فردی با تعارض، نگهداری آسیب روانی و عملکرد من آزمون واقعیت، قضاوت و جنبه هایی از شناخت بازی می کند، کمک می کند. تحلیل روانی درک کرده اند که چگونه خود رابطه هدف استفاده از عملیات دفاعی است. اصل عملکرد چند گانه در نظریه تحلیل روانی اظهار می کند که یک تجربه با یک رابطه می تواند بطور خودکار به چند روش عمل کند. برای مثال یک روش برای رابطه برقرار کردن با شخص دیگر می تواند ارزیابی خودکار یک هیجان، احساس، آرزو یا نیاز باشد و در همان زمان نیز به عنوان یک عملکرد دفاعی عمل کند تا تجربه یا شناختی مشخص را پنهان کند یا مبدل کند.
بیشترین تغییر در نظریاتی که در مورد دفاع ها، بیان شده اند، این است که دیگر،
دفاع ها به عنوان یک نیرو بر علیه یک تعارض یا تکانه ویژه نگریسته نمی شوند، آنچنان که فروید و یا روان تحلیل گران فرویدی بیان کرده اند. در عوض دفاع ها به عنوان قسمتی از یک مجموعه الگوهای ارتباطی و شناختی نگریسته می شود که در بافت ارتباطات نزدیک با اشخاص مهم گسترش می یابد. در این رویکرد، تعداد زیادی از دفاع ها به عنوان حمایت کننده عزت نفس فرد نگریسته می شود تا به عنوان حمایت کننده فرد از هشیار شدن از افکار و یا عقایدی که موجب اضطراب می شود.
توصیف اولیه فروید از دفاع ها شامل دفاع ها به عنوان نیرو گذاری بازداشتی79 است (یک نیروی مبارزه کننده بر علیه یک نیروی متقابل که معمولاً مفهوم ناخوشایندی دارد) است: هدف دفاع تقلیل یک سائق و یا آنچه از سائق اشتقاق شده است یا عاطفه سرکوب شده، است.
فروید دفاع ها را به عنوان یک فرایند کلی کاربردی در من در نظر می گیرد که
تکانه های ممنوع شده از هشیاری نگه می دارد و بدین صورت کوشش می کند تا اضطراب را کاهش دهد. فروید بعدها به جای استفاده از کلمه دفاع به عنوان کلمه مترادف با سرکوبی به بیان یک سری از دفاع ها پرداخت شامل فرافکنی، انزوا، برگشت، واکنش متضاد، ابطال و جداسازی.
آنا فروید (1936) مفهوم بزرگ دفاع را با بیان نمونه های دیگر از دفاع ها که توسط پدرش بیان نشده بود. تقسیم بندی کرد. او دفاع ها را بر طبق منبع اضطرابی که آنها را بر می انگیزاند مثل فرامن، جهان بیرونی و فشار درونی طبقه بندی کرد.
از نظر فروید فرآیند تحلیل روانی به تفسیر دفاع ها اختصاص یافته بود. تفسیر دفاع به وسیله تحلیل گر روانی، به بیمار این امکان را می دهد که بطور واقعی ماهیت علامتهایش را بفهمد و از کوشش های متعدد برای نگهداری تطابق علاقی دست بکشد. در ابتدا، تحلیل گران روانی سعی می کردند تا سایق های زیرین را تفسیر کنند یعنی درمانگر سعی می کرد معلوم کند که دفاع بر علیه چیست و سپس آن را به هشیاری بیاورد.
در نظریه فرویدینهایی کلاسیک که توسط برونر80 (1982) مطرح شد، بر یک رویکرد کارکردی برای تفسیر دفاع تاکید شده است. در نظریه برونر، هر چیزی که برای کاهش اضطراب و یا دور شدن از تنش سائق ها مفید باشد به عنوان دفاع در نظر گرفته می شود. برونر بر گستردگی من در کاهش اضطراب یا اثر سرکوب کننده تاکید می کند. به نظر برونر دفاع ها برای کنار آمدن با وضعیت های اضطراری جهان بیرونی و تقاضاهای سائق، کارکردی تطابقی و تطبیقی دارند.
برونر بر این موضوع تاکید می کند که چگونه انواع مشخصی از پدیده های روانی می توانند عملکردهای چندگانه داشته باشند یعنی که یک رفتار، عاطفه یا عقیده
می تواند هم به عنوان یک دفاع عمل کند و هم به عنوان ابراز چیزی در زندگی فردی.
شافر81 (1968) نیز تلاش کرد تا ویژگی های پویایی من را با تاکید بر این عقیده که دفاع ها هرگز به طور ساده نیرو گذاری بازداشتی و نیروهایی مقابله کننده بر علیه نیروهای تسلط سایق های دیگر نیستند، توصیف کند. شافر اظهار می کند که در حالیکه دفاع ها همیشه کوشش می کنند تا در ابراز مفاهیم نامطلوب وقفه ایجاد کنند، اما در همان زمان تکانه های نامطلوب را ابراز می کنند و بدین صورت باعث ارضا می شوند.بنابراین شافر دفاع ها را به عنوان عاملان دوگانه و توجیح کننده حالت های ناهشیار دفاع توصیف می کند. دفاع ها باید ناهشیار باقی بمانند به خاطر اینکه آنها ارضاء کننده هستند. برای مثال وقتی که ما یک آرزوی ناهشیار برای صدمه زدن به کسی که او را دوست داریم را در سر می پروروانیم، احتمالاً تلاش خواهیم کرد تا او را با مهربانی بکشیم یعنی ابراز حمایت از او در حالیکه در سر آرزوی صدمه زدن به او را داریم. برای مثال مردی را در نظر بگیرد که از خشم خود نسبت به همسرش آگاه نیست، هوا بارانی است و او کلاه یا چترش را به او تعارف می کند اما همسرش نمی پذیرد ولی مرد علی رغم عدم پذیرش مکرر او اصرار می کند. یک روش برای فهم این الگو این است که آن را به عنوان کوششی برای دفاع در برابر احساسات خشم از طریق واکنش متضاد در نظر بگیریم. در اینجا مهربانی او جایگزین خشونتش شده است.
در نظریه تحلیل روانی دو شخصی82 فهم جنبه های عملکرد درون روانی بدون فهم بافت بین شخصی غیر ممکن است. نظریه وینی کات83 شکلی انتقالی در نظریه تحلیل روانی بین نظریه پردازانی که دفاع ها را به عنوان عملکرد (من (تعادل درونی)) در نظر می گیرند و نظریه پردازانی که سعی می کنند فرآیندهای دفاعی را دریافت ارتباطات بین شخصی بدانند، است. وینی کات (1965) بین دفاع هایی که برعلیه
تکانه ها سازماندهی می شوند و دفاع هایی که بر علیه شکستها و نقص های محیطی آسیب زا که منجر به تلاش های دفاعی گسترده مثل تطابق با خود دروغین84
می شود، تمایز قایل می شود. وینی کات بر این عقیده تاکید می کند که ابراز نیاز نوزاد باید با پاسخ های پذیرفته شده دیگر همراه باشد، به عنوان پیش نیاز برای نوزاد به منظور گسترش گنجایش استفاده از من برای سازماندهی بر علیه تنش های غریزی. او اظهار کرد که تجربه و ابراز تکانه ها وقتی که رابطه مراقبت کننده با کودک خطرناک و مضر است به ویژه اگر کودک از دست دادن توجه مراقبت کننده بترسد، می تواند آسیب زا باشد. برای مثال، وقتی که کودک یاد می گیرد که نیازهایش مثل میل یا خشم به وسیله دیگران به عنوان چیزی مضرارزیابی می شوند، پس کودک یاد می گیرد که احساسات و نیازهایش را مخفی کند که استعاره ای برای دفاع است. وینی کات اظهار کرد ما همه نیاز به دفاع در برابر خود راستین85 داریم.
نظریه پردازان روابط شیء به ویژه فایر بایرن86 (1952)، وینی کات (1965) و گان تریپ87 (1969) و مادل88 (1984) تاکید می کنند که خود، نیاز به محافظت شدن در برابر آسیب پذیری دارند. در تحول بعدی نظریه روابط شیء، ساندلر89 (1976) بحث کردند که چگونه انواع شخصی از فرآیندهای دفاعی به طور بین شخصی در موقعیت تحلیلی آشکار می شوند. بنابراین یک پل نظری و بالینی بین فهم بین شخصی و درون شخصی از فرآیندهای دفاعی ایجاد می کند. ساندلر اشاره می کند که در مواقعی بیماران بطور ناهشیار درمانگر را برای همکاری با بیمار برای عمل به طریقی که دیگران قبلاً با او رفتار می کردند به خدمت می گیرند. ساندلر فرآیند را پاسخگویی نقش90 می نامد.
کربزگ91 (1975) برای فهم مکانیسم های دفاعی استنادهای زیادی را انجام داد. او مفهوم مکانیسم های دفاعی را به دو زمینه درونی و روابط شی، (ارتباط با دیگران) کشاند. مفهوم مکانیسم های دفاعی را به عنوان یک پدیده دورن روانی می نگریست اما مولفه های تعارض های روانی گسترش داد هم شامل خود و هم مفهوم بازنمایی شیء کربزگ اظهار کرد که همه دفاع ها فرد یک مجموعه دفاعی از خود و
بازنمایی هایی شی دیگر هستند که به طور مستقیم بر علیه خود سرکوب شده، مولد اضطراب و بازنمایی شی است.
در نظریه تحلیل روانی معاصر که تحت تاثیر عقیده بین شخصی است، دیگر دفاع ها به عنوان پدیده ای درون شخصی مفهوم بندی نمی شوند. دفاع ها به عنوان یک شکل بسته سیستم و خلاصه شده از کارکرد شخصیت در نظر گرفته نمی شوند. در عوض دفاع ها به عنوان چیزی که توسط بافت بین شخصی سریع تر تحت تاثیر قرار
می گیرند و شکل می گیرند، مفهوم پردازی می شوند. دفاع ها مثل هر قسمت دیگری از عملکرد شخصیت به عنوان قسمتی از تاثیر و تنظیم متقابل در نظر گرفته می شوند. بسیاری از نظریه پردازان معاصر دفاع ها را به عنوان اصطلاحی که نشانگر فعالیتهای درون روانی ناهشیار است، در نظر می گیرند (کوبر، 1998).

مکانیسم های دفاعی و سبکهای مقابله
مکانیسم های دفاعی و سبکهای مقابله هر دو ساختارهایی هستند که توضیح
می دهند چگونه ما از خودمان در برابر احساسات منفی قوی ناشی از اضطراب و ناکامی محافظت می کنیم. اما تفاوتهای مهمی بین این دو ساختار و فرآیندهای روانی وجود دارد. مفهوم سبکهای مقابله در رویکردهای رفتاری- شناختی برای توضیح اینکه چگونه ما به طور هشایر موقعیت را اداره می کنیم مطرح شد. مکانیسم های دفاعی در رویکردهای روان پویشی برای تبین اینکه چگونه فرایندهای ناهشیار اثرات منفی مرتبط با عوامل درون روانی (مثل حافظه های آسیب زا یا تکانه های جنسی یا پرخاشگرانه غیر قابل قبول)را تنظیم می کنند، به کار بسته می شوند ( دیوید سون و همکاران، 2004).
سبکهای مقابله ای بر خلاف مکانیسم های دفاعی بیشتر بر مشکل تمرکز می کنند تا بر هیجان (آلدوین و یانکروا، 2004).

سبکها و مکانیسم های دفاعی روانی: تجلی عمده فقدان خود شناسی در دفاعهای مخرب
بطور کلی، انسانها در مواجهه با مسایل و مشکلات از سه نوع مکانیسم مقابله ای عمده بهره می گیرند؛ نخست شیوه هایی که مبتنی بر حمایت و کمک خواهی از افراد مناسب است (جستجوی حمایت اجتماغی)؛ دوم، استفاده از راهبردهای شناختی است که در آن افراد بطور ارادی درصدد تغییر شرایط نامطلوب به شرایط بهینه برآیند؛ روش سوم، استفاده از مکانیسم های دفاعی روانی غیر ارادی است که جهت کاهش رنجهای روانی و مقابله با اضطراب به راه می افتند و با تحریف ادراک واقعیت همراهند (وایلانت، 2000).
راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (IV، DSM، 1994) مکانیسم های دفاعی روانی را بصورت سلسله مراتب انطباقی بودن نامگذاری و طبقه بندی کرده است. در بالاترین سطح این دفاعها، مکانیسم های انطباقی پیشاپیش نگری، ایثار و نوع دوستی، شوخی و طنز، والاگرایی و فرونشانی گنجانده شده است.
دفاعهای انطباقی (بالغ) احساس رضامندی را افزایش داده و امکان می دهند احساسات، افکار و تبعات آنها بصورت هشیار تجربه شوند. آنها نه تنها تعارضات و ناهماهنگی شناختی ار کاهش می دهند، بلکه بین انگیزه های متعارض تعادل ایجاد کرده و نوعی تلفیق و هماهنگی به وجود می آورند، و از این طریق بهزیستی روانی را ارتقاء می بخشند. در مقابل، در مکانیسم های دفاعی کمتر انطباقی منابع متعارض رفتار انسان از جمله وجدان، واقعیت، روابط بین فردی و هیجانها تحریف یا انکار
می شوند (وایلانت، 2000).
مکانیسم های جستجوی حمایت های اجتماعی و راهبردهای شناختی به دلایل زیادی بویژه از آن جهت که تحت کنترل اراده اند و دنیای واقعی را متاثر می سازند، به مکانیسم های دفاعی روانی ارجحیت دارند. با این حال، به کار گیری مکانیسم های دفاعی روانی مزیتهایی چندی در بر دارد؛ نخست اینکه مستقل از آموزش و طبقه اجتماعی هستند (وایلانت، 2000)، ثانیاً در مواجهه با حقیقت تغییر ناپذیر می توانند ادراکات فرد را تغییر داده و وضعیت نامطلوب را به بهینه تبدیل نمایند. مکانیسم های دفاعی روانی فرصتی فراهم می آورند تا در مواجهه با تغییرات ناگهانی زندگی نوعی سازش یافتگی و مصونیت ایجاد شود (وایلانت، 2000).
فروید نخستین بار (1894) کارکردهای دفاعی مکانیسم های روانی را توصیف کرد و بیان داشت سرکوبی یا دفاع اساس دیدگاه روان پویشی است. اما هیچگاه بصورت نظام دار این مکانیسم ها را تخریب نکرد. پس از فروید، آنا فروید یکی از پیشگامان مطالعه دفاعها بود که آنها را از دیدگاه تحولی بررسی نمود. با گسترش تحقیقات در زمینه زوان درمانگری ضرورت ایجاد ارتباط بین نظریه های زیر بنایی حرفه بالینی و داده های پژوهشی موجل سد این دفاعها بصورت تجربی مورد بررسی قرار گیرند (اسپلند و همکاران، 1997).
بر اساس مطالعات تجربی پری (1989) وایلانت (1986)، بونر (1983) و دیگر پژوهشگران، DSM-IV (1994) سی و یک مکانیسم دفاعی را بصورت سلسله مراتب انطباقی بودن در هفت مقوله بندی کرده است. در DSM-IV مکانیسم های دفاعی به عنوان فرآیندهای روانشناختی خود کاری تعریف شده اند که فرد را در برابر اضطراب و آگاهی از خطر یا عوامل استرس زای بیرونی و درونی حفاظت می کنند و فرد غالباً از این فرآیندها آگاه نیست. شواهد پژوهشی نشان می دهد دفاعهای غیر انطباقی بصورت معنا داری با آسیبهای روانی و نشانه های بیماری جسمی مرتبطند، و دفاعهای انطباقی تر با سالمتی همبستگی دارند. با این، شواهدی وجود دارد که نشان می دهد برخی از مکانیسم ها و سبکهای دفاعی خاص بصورت معنا داری با انواع ویژه ای از اختلالات و بیماری ها همبسته اند. به عنوان مثال، دفاع های مرزی92 از قبیل دو پاره سازی93، همه توانی/ ناارزنده سازی94، همانند سازی فرافکن95، و واکنش سازی96 با اختلال شخصیت مرزی منطبقند. در عین حال کاربرد دفاع های انطباقی در بین شخصیتهای مرزی کمتر به چشم می خورد. در مورد سایر اختلالات روانی الگوی دفاعی واضحی مشاهده نشده است. این مطالعات نشان می دهد با رفع علائم بیماری، سبکهای دفاعی انطباقی تر می شوند، ولی دفاعهای سطح متوسط در طی زمان کمتر دستخوش تغییر می گردند. در برخی موارد سبکهای دفاعی پیش بینی کننده کیفیت پیمان درمانی است (بوند، 2004).
برخی مطالعات نشان داده اند بطور کلی اختلالات شخصیت، با استفاده بیشتر دفاعهای غیر انطباقی و تحریف بیشتر واقعیت مرتبطند، اما شواهد محکمی وجود ندارد. در مطالعه پوولک و اندروز (1989)، مشاهده شده بیماران مبتلا به اختلال وسواسی اجباری به احتمال کمتری از مکانیسم شوخ طبعی بهره می گیرند و به احتمال بیشتر از مکانیسم ابطال سازی، فرافکنی، و واکنش سازی استفاده می کنند. این یافته صحت مفروضه دیدگاه روان پویشی را در خصوص وسواس مورد تایید قرار می دهد. مطالعات همچنین نشان می دهد بیماران اضطرابی، بیشتر از مکانیسم ابطال سازی، و کمتر از طنز و شوخ طبعی استفاده می کنند. در اختلال وحشتزدگی97، مکانیسم های جابجایی و بدنی سازی بیشتر مورد استفاده قرار می گیرند که نشان می دهد افراد مبتلا منبع اضطراب را به سمت بدن و یا دیگران با وجود شواهد ارائه شده، در استنباط چنین یافته هایی باید جانب احتیاط را رعایت نمود. در برخی مطالعات نتایج متناقضی نیز به چشم می خورند. به عنوان مثال، در یک مطالعه طولی و پیش بین (وارن، 2002)، نتایج دور از انتظاری به دست آمد. بدین معنا که سبکهای دفاعی رشد نایافته سازگاری بیشتر تا سو رفتار را پیش بینی می کرد و برعکس (بوند، 2004).
از آنجا که رشد سلامت روان همیشه متضمن شناخت عواطف است، دفاعهای روانی انطباقی در سلامت روان نقش اساسی دارند، زیرا به جای تحریف یا انکار واقعیت، بین تعارضات موجود نوعی تلفیق و موازنه ایجاد کرده و آنها را تخفیف می دهند. به نظر می رسد در شرایط بدون تعارض، مکانیسم های دفاعی پیشاپیش نگری، نوع دوستی و فرونشانی، آگاهانه و ارادی باشند. با این وجود، در شرایط برانگیختگی هیجانی، این مکانیسم ها در تبدیل و بهینه سازی شرایط کارایی دارند. این دفاعها در بین افراد واجد سلامت و روان متداول ترند و در طی بلوغ، از نوجوانی تا میانسالی بصورت برجسته تری بروز می نمایند. دفاعهای انطباقی سطح عالی، در برابر تحریف غیر ارادی واقعیت متعادل ترین پاسخ را فراهم می آورند. با اینکه در این گزینه موارد این مکانیسم ها نسبت به مکانیسم های دیگر آگاهانه ترند، با این حال غیر ارادی اند (وایلانت، 2000).
در مطالعات ولی وایلانت (1992) دفاعهای انطباقی، عدم ناتوانی جسمی (پس از گذشت 30 سال) را پیش بینی می کرد، اما این دفاعها کاهش سلامت جسمی را پیش بینی نمی کرد. در مطالعه ای دیگر نشان داده شد، به میزانی که افراد در سنین 20 تا 47 از دفاع های انطباقی بیشتری استفاده کرده بودند، به همان نسبت در 65سالگی سلامت جسمی بالاتری را گزارش کردند؛ از جمله توانایی بالا رفتن از پله ها، پیاده روی در مسافتهای طولانی، و درگیری در فعالیت های فیزیکی شدید لذت بخش، با این حال، سلامت جسمی عینی (معاینه پزشک) آنها با سطح دفاعی بی ارتبا بود. در مطالعات پیش بینی دیگری (کوی و وایلانت، 1996)، تعداد و شدت رویدادهای استرس زا. میزان افسردگی اساسی را پیش بینی می کرد- افسردگی اساسی تنها در بین- افرادی مشاهده شد که وقایع استرس زای بالایی را تجربه کرده بودند. با این حال، افرادی که از دفاعهای انطباقی استفاده کرده بودند- با وجود تجربه رویدادهای استرس زای مشابه- دچارافسردگی نشده بودند،همچنین دفاعهای انطباقی نشانه های اختلال استرس پس از حادثه (PTSD) را در افراد بازمانده جنگی تخفیف داده بود (وایلانت، 2000).
در باب ماهیت مکانیسم های انطباقی چند پرسش مطرح می شود؛ نخست اینکه آیا این دفاعها منعکس کننده صفات مادرزادی اند و یا بیانگر صفاتی هستند که از طریق آموزش و بلوغ کسب می شوند؟ دوم، آیا چنین مکانیسم هایی باید همانند خلاقیت و هموردی 98 یک مزیت به شمار روند؟ یا باید آنها را نوعی خود فریبی انطباقی جهت حل تعارضات در نظر گرفت به نظر می رسد، دفاع های انطباقی همه موارد فوق را در بر می گیرند، اما نیازمند تحقیقات بیشتر است (وایلانت، 2000).
شواهد پژوهشی حاکی از، تعامل امیدواری، با مکانیسم های دفاعی تبیین کننده علائم افسردگی، آمادگی برای افسردگی و سازگاری است (کوان، 2002، 2000؛ به نقل از ریف و همکاران، 2005). در این پژوهشها امیدواری کم، و مکانیسم های دفاعی نابالغ، هر یک بطور مستقل با پیامدهای منفی مرتبط بود. افزون بر این، امیدواری ارتباط بین دفاع هی نابالغ و عملکرد ضعیف را از بین می برد (ریف و همکاران، 2005). یافته های پژوهشی ریف و همکاران (2005) نیز نشان داد افراد واجد ناامیدی دفاعی99، پس از دریافت پسخوراند100 عملکرد ضعیف دچار غمگینی نشدند. همچنین، ترکیب امیدواری کم، با دفاع نابالغ، واسترس زیاد، بیشترین افزایش غمگینی را پیش بینی می کرد. ضمن اینکه امیدواری زیاد تحت هر شرایطی با غمگینی مرتبط نبود (ریف و همکاران، 2005).
براساس مفروضات دیدگاه روان پویشی، شناختها و رفتارها تحت تاثیر فرآیندهای ناهشیار قرار دارند. مکانیسم های دفاعی، فرآیندهای ناهشیاری هستند که فرد را در برابر مضرات یا تهدید و دیدارهای استرس زا محافظت می کنند. از بعد نظری، آسیبهای روانی ارتباط تنگاتنگی با استفاده مکرر دفاعهای نابالغ دارند.این مکانیسم ها با تحریف بیشتر واقعیت همراهند که منجر به کنش نامناسب شده، و ممکن است فرد را نسبت به اختلالات روانی آسیب پذیر سازند. مکانیسم های دفاعی انطباقی با سطوح کمتر تحریف واقعیت همراهند و در مواجهه با عوامل استرس زا منجر به پاسخ های سازش یافته می شوند. شواهد پژوهشی گسترده ای در تایید این مفروضه روان پویشی ارائه شده است. مطالعات طولی وایلانت (1976) نشان داده است کنش دفاع های نابالغ و نوروزی منجر به سطوح بیشتر آسیب های روانشناختی می شود. در یک مطالعه مشهور سی ساله (وایلانت و اسکنور، 1988) سطوح اولیه دفاعهای نابالغ، سطوح آسیب های روانی بعدی، ناسازگاری، مشکلات زناشویی، و سلامت جسمانی ضعیف را پیش بینی می کرد (ریف و همکاران، 2005).

نظریه فروید در مورد مکانیسم های دفاعی:
هرچند اصطلاح دفاع ریشه در تاریخ دنیای باستان دارد اما دانش امروزی ما در مورد مکانیسم های دفاعی به آثار زیگموند فروید101 باز می گردد (وایلانت، 2001؛ فروید، 1966/1995؛ کلارک102، 1998). نخستین بار فروید (1894) اصطلاح دفاع را در اثری تحت عنوان "روان پویشی های دفاع103" بکار برد. او در این اثر هیستری دفاعی را در تمایز با هیستری هیپنوئید104 و نگهداشت105 مطرح کرد.
فروید در مقاله ای تحت عنوان "درآمدی بر تاریخ جنبش روانکاوی" نظریه سرکوبی106 را اساس روانکاوی معرفی کرد (صنعتی، 1380). اما، تا سالها مفهوم دفاع و سرکوبی را بصورت متداخل بکار می برد (کلارک، 1998؛ صنعتی، 1380؛ مور وفاین، 1990). سرانجام در ضمیمه مقاله بازداری ها، نشانه ها و اضطراب (1926) میان سرکوبی و اصطلاح دفاع تمایز قایل شد و سرکوبی را روش خاصی از دفاع دانست.
فروید در یک دوره زمانی چهل ساله اکثر مکانیسم های دفاعی که امروزه از آنها سخن گفته می شود را بیان کرده است او پنج خصیصه مهم در مورد مکانیسم های دفاعی را در آثار خود برشمرد (وایلانت، 2001):
1- کاربرد اصلی دفاع ها مهار و سر و سامان دادن به تکانه ها و عواطف است.
2- دفاع ها ناهشیارند.
3- دفاع ها متمایز از یکدیگرند.
4- اگرچه نشانگان های107 روان پزشکی با دفاع های خاصش مشخص می شوند اما دفاع پویا و قابل بازگشت و جایگشتند بنابراین حالت هستند تا خصیصه.
5- دفاع ها می توانند به شکل مرضی درآیند یا خاستگاه آسیب شناسی روانی باشند.
فروید در آثار مختلف خود 9 دفاع را مطرح کرد: درون فکنی، همانند سازی، فرافکنی، بازگشت علیه خود108، وارونه سازی109، واپس روی، واکنش سازی، جداسازی و ابطال (فروید، 1966/1995). آنا فروید مکانیسم دفاعی دهمی را به این فهرست افزود. او می نویسد:" به این نه مکانیسم دفاعی ما روش دهمی را اضافه می کنیم که به جای اینکه با مطالعه روان آزردگی درارتباط باشد با مطالعه بهنجاری سر و کار دارد که به آن والاش گری110 یا جابجایی هدف های غریزی111 می گوییم" (همان جا، ص: 44). بدین ترتیب آنا فروید برای اولین بار در سال 1936 در اثر کلاسیک خود "من و مکانیسم های دفاعی" اصطلاح مکانیسم های دفاعی را بکار برد (موروفاین، 1990). اولین مکانیسم ها را اینگونه تعریف کرد:"راهها و شیوه هایی که "من" با کمک آنها اضطراب و رنجش را پس زده و کنترل را روی رفتار تکانشی و غریزی اعمال
می کند."
طبقه بندی مکانیسم های دفاعی
مکانیسم های دفاعی سازه های پیچیده و دشواری برای مفهوم پردازی و ارزیابی هستند و به همین دلیل فهرست و طبقه بندی استانداردی از دفاع ها وجود ندارد با این وجود، لازم است که به چند نوع طبقه بندی اشاره شود.
1- طبقه بندی ویلنت
ویلنت (1976، 2000) دفاع ها را به چهار مقوله نارسیستیک112، رشد نایافته، نوروتیک و رشد یافته تقسیم می کند. به نظر وی دفاع های نارسیستیک از فرافکنی، همانند سازی فرافکن113، انکار114، آرمانی سازی اولیه115، دوباره سازی116 و تحریف تشکیل شده است.
دفاع های رشد نایافته از پرخاشگری فعل پذیر117، عملی سازی118، وقفه119، درون فکنی120، فرافکنی (در سطحی بالاتر از فرافکنی نارسیستیک)، خود بیمار انگاری121، واپس روی122، خیالبافی123 و بدنی سازی124 تشکیل شده اند. دفاع های نوروتیک از دلیل تراشی125، عقلانی سازی126، تفرق127، مجزا سازی128، فرونشانی129، جابجایی130، واکنش متضاد، برونی سازی131، باز داری132، کمیته سازی133، جنسی سازی134 و مهار سازی135 تشکیل شده اند.
دفاع های رشد یافته از والایش136، نوعدوستی137، فرونشانی، شوخ طبعی138، پیش بینی139 و ریاضت طلبی140 تشکیل شده اند.
2- طبقه بندی اندروز، سینگ وبوند
اندروز، سینگ و بوند (1993) براساس طبقه بندی سلسله مراتبی ویلنت (1971 و 1976) مکانیسم های دفاعی را بر حسب کنش انطباقی آنها به سه دسته رشد یافته، نوروتیک و رشد نایافته تقسیم کردند.
سبک دفاعی رشد یافته شامل مکانیسم های والایش، شوخ طبعی، پیش بینی و فرونشانی می باشد. مکانیسم های مربوط به سبک دفاعی نوروتیک عباتنداز: ابطال141،
نوعدوستی کاذب142، آرمانی سازی143 و واکنش متضاد.
سبک دفاعی رشد نایافته شامل دوازده مکانیسم دفاعی می باشد. فرافکنی، پرخاشگری، فعل پذیر، عملی سازی، مجزا سازی، ناارزنده سازی144، خیال پردازی اوتیستیک145، انکار جابجایی، تفرق، دوپاره سازی، دلیل تراشی و بدنی سازی، در بخش بعدی به توضیح این مکانیسم ها می پردازیم.
3- طبقه بندی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی
چهارمین ویرایش راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی (APA ، 2000، به نقل از آلدوین و یا نکورا، 2004) اخیراً هفت نوع اصلی از مکانیسم های دفاعی را معرفی کرده و آنها را به طور سلسله مراتبی، از شدت بیشتر به کمتر مرتب کرده است. برای مطالعه راحت تر، در شکل این طبقه بندی به تصویر کشیده شده است.

شکل طبقه بندی راهنمای تشخیصی وآماری اختلالات روانی (2000,APA) مکانیسم های دفاعی

یکی از شاهکارهای فروید که ما را در شناخت رفتار انسان و بالنتیجه شخصیت او راهنمایی می کند مکانیسم های روانی یا دفاعی است. این مکانیسم ها که
مکانیسم های سازشی نیز گفته می شوند باعث سازگاری و تطبیق شخص با مشکلات محیطی و اجتماعی می شوند. همان طور که می دانید همیشه برای ارضا تمایلات، امیال و غرایز جنسی بین "نهاد" و "فرامن" درگیری و کشمکش وجود دارد و برای اینکه تعادل روانی و شخصیتی در اثر این درگیری محفوظ بماند من نقش میانجی داشته و از وسایلی استفاده می کند که از اضطراب که کیفیت نامطلوبی است و تقریباً سرمنشا تمام بیماریهای روانی و واکنشهای عصبی را تشکیل می دهد نجات یابد.
این وسایل همان مکانیسم های دفاعی هستند و روی این اصل آنها را به نام
مکانیسم های دفاعی "من"146 نیز می گویند.
مکانیسم های دفاعی چند خاصیت مخصوص دارند:
1- غیر ارادی و ناخودآگاهند و شخص در حین استفاده از آنها آگاهی ندارد.
2- باعث کاهش یا رفع اضطراب شده و تعادل روانی را حفظ می کند و در نتیجه در شخص قدرت سازگاری و تطابق با عواملی که پیش آمده ایجاد می کند.
3- اگر چه از نظر سلامت فکر منطقی نیستند و جنبه فریب و گول زدن را دارند ولی چون به بیمار فرصت می دهند که بتواند به طور منطقی با مشکلاتش مواجه شود لذا مفیدند.
4- همه ما از این مکانیسم ها بنحوی و تقریباً همیشه استفاده می کنیم ولی موقعی استفاده از مکانیسم های فوق جنبه مرضی به خود می گیرند که مکرراً و دائماً مورد استفاده قرار گیرند و سبب جدایی دائمی از واقعیت بشوند. در این حال ما با یک بیمار روانی سرو کار خواهیم داشت.
5- نقش یادگیری در استفاده از مکانیسم های دفاعی غیر قابل تردید است و شخص پس از استفاده از مکانیسم روانی و احساس آرامش ممکن است در مواجه شدن با وضع نامطلوب و هیجان انگیز مجدداً از آنها استفاده کند.
تعداد این مکانیسم ها زیاد و طبقه بندی متعددی برای شرح آنها بیان شده که هیچ کدام و رضایتبخش نیست بخصوص اینکه شخص ممکن است از مکانیسم های دفاعی مختلف در یک آن استفاده نماید لذا ما بدون اینکه به تقسیم بندی مخصوص اتکا کنیم به شرح بعضی از آنها می پردازیم.
واپس زدن یا سرکوب کردن یا ممانعت از ظاهر شدن تمایلات147
سرکوبی از بزرگترین مفاهیم مکتب سایکو آنالیز (روانکاوی یا روان تحلیلی)148 است. فروید اولین بار متوجه شده که بیمارانش اکثراً از گفتن حقایق و احساسات درونی و خواسته های یشان طفره می روند و یا هر چه می گویند با نوع ناراحتی آنها توافقی ندارد. به عبارت دیگر آنها مطالب را عوض می کنند. پس از مدتی فروید متوجه شد که وقایع زندگی و اتفاقات بسیار اضطراب انگیز و هیجان آور است که گفتنش برای بیمار ناراحت کننده است لذا نتیجه گرفت که بعضی ناکامیها و خاطرات به عللی ممکن است به طور ناخودآگاه سرکوب شوند و بیمار به اصطلاح مایل نباشد آنها را بیاد بیاورد. بعضیها سرکوب کردن یا واپس زدن امیال را "فراموشی انتخابی" اسم گذارده اند زیرا بیمار به طور انتخابی بعضی از شکستها، حوادث و آرزوهای شکست خورده خود را فراموش می کند.
به نظر می رسد که بهتر است به جای فراموشی انتخابی "یادآوری انتخابی" را به کار برد زیرا بیمار مسلماً شکستها یا آرزوهای ناکام شده را فراموش نکرده است بلکه آنها را به ناخودآگاه خود پس رانده است و مایل نیست آنها را به یاد آورد فروید توانست با روش تداعی آزاد یا درددل یا ارتباط آزاد149 به زندگی ناخودآگاه بیمار راه یابد. یکی از علل پیشرفت سریع روانکاوی نیز ارزش اثر تسکینی آن در اثر همین درددل کردن است و انسان همیشه به علت انباشته شدن و زنده بگور شدن امیال به ثمر نرسیده اش نیاز شدید به درددل کردن دارد.
بایستی بین مکانیسم دفاعی سرکوب کردن و مقاومت150 فرق گذاشت زیرا دراولی به طور ناخود آگاه و بدون توجه و آگاهی افکار و تمایلات غیر قابل تحمل و ناکام شده به منطقه شعور تاریک فرستاده می شود مثلاً شخص عوض اینکه پس از مواجه شدن با شکست داد و فریاد راه بیندازد، دنیا را به هم بریزید، دندان روی جگر گذاشته تحمل می کند، ولی در دومی یعنی مکانیسم دفاعی مقاومت، از آشکار شدن غرایز و افکار واپس زده و یادآوری خاطرات ناراحت کننده به طور ناخودآگاه جلوگیری شود. مثلاً نزد پزشک می رود ولی دردها و ناراحتیهایش را بازگو نمی کند.
سرکوبی فرایندی است که بدان وسیله یک کشش نامطلوب به طور فعال و کامل، از صحنه هشیاری فرد بیرون رانده می شود. خصوصیت آن در حل تعارض این است که دائماً در تلاش است تا از بروز تمایل اولیه ممانعت به عمل آورده طبق نظء روانکاوی، سرکوبی در افراد سالم نیز ممکن است اتفاق افتد. ولی بر خلاف تصعید نیروی زیادی را به خود اختصاص می دهد. در نوشته های اولیه فروید، سرکوبی به مشابه یک واژه عمومی به کار رفته است. بنابراین، اکثر مکانیسمهای دفاعی دیگر در خدمت مکانیسم سرکوبی قرار دارند.
سرکوبی وسیله اساسی دفاع خود است. همواره سرکوبی زمانی اتفاق می افتد که یک خواست، کنش و یا فکر، به علت هشیار شدن، تعارض غیر قابل تحملی پیش می آورد و به اضطراب منتهی می شود. سرکوبی یک میل عبارت از معنی است که در سطح عمیقتری در شخصیت متعادل ضرورت دارد و افراد کم و بیش از آن استفاده
می کنند، ولی افراط در ان موجب قطع ارتباط واقعی فرد با محیط و کناره گیری او از وقعیات می شود. هرچه نفوذ فراخود در ساختمان شخصیت بیشتر باشد، واپس زنی یا سرکوبی بیشتر خواهد بود.
سرکوبی بیش از حد یکی از مهمترین علل نوروز به شمار می رود و برای استقلال خود زیان آور است و آن را ناتوان می کند. واپس زدن دوروند جداگانه دارد؛ یکی، بیرون راندن مواد شرم آور از خودآگاهی و دیگری، جلوگیر از تجلی مجدد آنها در سطح خودآگاهی.
فکر یا احساس از قلمرو هشیاری رانده یا دور نگه داشته می شود. در سرکوبی اولیه افکار و احساس ها قبل از ورود به هشیاری رانده می شود و در سرکوبی ثانویه فکر و احساسی که بیشتر در هشیاری تجربه شده بود سرکوب می شود. در سطح ناهشیاری فرد از افکار و احساس های سرکوب شده باجزعیات و در سطح هشیاری تظاهر نمادین محتوای سرکوب شده باقی می ماند. بنابراین تنها راه هشیار شدن غرایز و احساس ها بسته می شود. سرکوبی مکانیزمی است که در آن افکار و تجاربی که سبب ایجاد تعارض می گردد به اعماق ناخودآگاه فرستاده می شود . شخصی سعی می کند که تجارب و اتفاقات نامطلوب را فراموش نماید و در واقع به خود می قبولاند که چنین وقایعی وجود نداشته است گاهی این کار به اندازه ای با مهارت انجام می شود که امر به خود او نیز مشتبه می گردد .
سرکوبی ، مکانیزم نامطلوبی است ، زیرا در واقع به جای کاستن اضطراب ، ایجاد تشویش نیز می نماید ، زیرا ما با منکوب کردن عواطف و افکار فقط آنها را موقتاً سرکوب می نمائیم ، ولی هر هنگام که مهلت یابند دوباره تولید اضطراب خواهند کرد . در تربیت کودکان معمول بر این است که به آنها آموخته شود تا بر عواطف و افکار خود مسلط بوده از ابراز آنان برحذر باشند . البته هر فردی به طور کامل نمی تواند به خصوصیات روانی خود مسلط باشد ، زیرا در غیر این صورت امکان سازگاری در اجتماع را نخواهد داشت ولی در افرادی که سرکوب کردن تمایلات بیش از حد لازم وجود دارد ، عوارض نامطلوبی حاصل می گردد . این گونه افراد انعطا ف پذیری ندارند و به جای کوشش برای یافتن راه های ارضاء تمایلات خود ، سعی می کنند طرفی را بیابند تا بدان وسیله آرزوهای خود را تحت کنترل درآورده ، به آنها اجازه ارضاء شدن ندهند ، و یا تظاهر می کنند که اصلاً مشکلی ندارند . این اشخاص هنگامی که غمناک هستند تظاهر به خوشحالی می کنند و اگر شخصی را دوست دارند تظاهر به بی اعتنائی به او می نمایند و اگر از مطلبی می ترسند تظاهر به شجاعت می کنند .
خطر اصلی در سلامت فکر این اشخاص را می توان تفاوت و حتی تضاد بین احساس و رفتارشان دانست سرکوبی مستقیم دلیل عمده ، از دست دادن خاطره151 است ، دراین ناراحتی فرد موفق می شود که موقتاً تمام خاطرات گذشته خود را ، که قسمت اعظمی از آن ناراحت کننده است ، سرکوب نموده ، به اعماق ضمیر ناخودآگاه بفرستد بدین وسیله از چنگ خاطره های آزار دهنده رهایی یابد . سرکوبی همچنین یکی از دلایل اصلی به وجود آمدن بیماری های شیزوفرنی و مائیک دپرسیو152 است .
این گونه افراد ، عواطف و احساسات شدید را در درون خود انبار می نمایند تا اینکه ناگمان سد مقاومت آنها در هم شکسته و سیل عواطف نابهنجار به خارج سرازیر می گردد .
موضوعی را که باید در اینجا متذکر شد اینست که نباید تصور کرد که سرکوبی و تسلط بر نفس ، مترادف با یکدیگر است باید به کودک آموخت که نه تنها از ابزار تمایلات ، ترسها،آرزوها و تجارب خود جلوگیری ننماید ، بلکه احتیاجات واقعی خود را درک نموده ، در حدود امکانات شخصی و رسومات اجتماعی،آنها را ارضاء نماید .
سرکوبی مستقیم یکی از خطرناکترین مکانیزمهای روانی می باشد .

پرخاشگری
محرومیت اغلب منجر به پرخاشگری153 می شود پرخاشگری که در نتیجه محرومیت ایجاد شده ، ممکن است متوجه فرد یا افرادی که آن را به وجود آورده اند بشود ، و یا اینک به سوی جانشینان آنها سوق داده شود .
پرخاشگری ممکن است به جانب خود فرد نیز هدایت گردد . جان دالر روانشناس آمریکائی و همکارانش در کتاب خود به نام " محرومیت و پرخاشگری " همچنین می نویسند :
" رفتار پرخاشگری همیشه بعد از محرومیت ایجاد می شود یعنی وجود محرومیت همیشه منجر به یک نوع رفتار پرخاشگری خواهد شد . ممکن است بر اساس تجارب روزانه تصور شود که به آسانی می توان رفتار پرخاشگری را به محرومیت بخصوصی که سبب ایجاد آن شده است مرتبط کرد ، ولی عملاً چنین نیست .زیرا گاهی اشخاص محروم به سرعت و با مهارت ، خود را با محیط تطبیق می دهند بنابراین نمی توان متوجه شد که رفتار آنها حالت پرخاشگری دارد .
افراد بشر آموخته اند که در زندگی اجتماعی باید رفتار پرخاشگری خود را سرکوب و از بروز آشکار آن خودداری نمایند ، ولی این امر به خودی خود موجب از بین رفتن این احساس نمی شود . شخص قادر است بطور موقت آن را سرکوب نموده ، یا به تاخیر بیاندازد و یا اینکه آن را به صورت اجتماع پسندانه ای ظاهر نماید ، اما در هر صورت از بین نخواهد رفت و به نحوی خود را نشان خواهد داد ."
پرخاشگری مستقیم یک روش معمولی ، برای جلوگیری از جریحه دار شدن غرور به علت محرومیت است .
مثلاً اگر کودکی را همکلاسان او تمسخر و تحقیر نمایند ، رفتار معمول و طبیعی او اینست که به کودک ضعیف تر از خود ، تجاوز کند تا از جریحه دار شدن احساس غرور خویش جلوگیری نماید .
در صورتی که این کودک از بروز عکس العمل مستقیم نسبت به همکلاسان خود بیم داشته باشد سعی می کند تا احساس پرخاشگری خود را در منزل نشان دهد .
او نسبت به برادر یا خواهر کوچک خود بی رحمی نموده ؛ آنان را به باد کتک یا تمسخر می گیرد و یا اینکه اولیاء خود را آزاد می دهد .
این کودک احساس می کند که باید به هر صورت شده از شدت هیجانی که به واسطه ی محرومیت در موقعیت دیگری ، برایش ایجاد شده است ، بکاهد .
روان پزشکان برای تشخیص و درمان احساس پرخاشگری در کودکان ، روش جالب و مفیدی را اتخاذ کرده اند . دراین روش به کودک یک خانواده ، تعدادی عروسک می دهند ، بدین معنی که تعداد عروسکها درست مساوی تعداد افرادخانواده اوست در این خانواده پدر و مادر و خواهر و برادر وجود دارد .
اگر کودک ، پدر را مسئول محرومیت خود بداند نسبت به عروسکی که جانشین پدر است پرخاشگرانه برخورد می کند .
مثلاً در مورد کودکی مشاهده شد که عروسک مرد را که علامت پدر است با عصبانیت برداشت و با شدت بر روی بخاری گداخته کوبید . این نوع رفتار نشان می دهد که برخورد کودک با پدرش یکی از علل مهم پرخاشگری و عصبانیت و ستیزه جوئی اوست .
رفتار پرخاشگری اغلب در نزد پیشوایان عقاید و افکار جدید و مصلحین اجتماع دیده می شود . اگر احتیاج شخص برای رسیدن به مقام اجتماعی سرکوب شود ، در او تنفر شدیدی نسبت به تبعیض طبقاتی پیدا می شود و در نتیجه زندگی خود را وقف به دست آوردن حقوق مساوی برای افراد بشر خواهد نمود .
همچنین اگر از میل شدید به نوشیدن مشروبات الکلی در شخص جلوگیری شود ، ممکن است در او بعد از مدتی مخالفت شدید و متعصبانه نسبت به نوشیدن الکل پایداری گردد .
به همین نحو شخصی که از ارضاء تمایلات نسی او به شدت ممانعت شده است ، سعی خواهد کرد که با حمله های زبانی نسبت به طرز پوشیدن لباس و رفتار دختران ، احساس پرخاشجوئی خود را نشان دهد .
هنگامی که می خواهیم رفتاردیگری را بفهمیم ، باید به دقت و صحت بدانیم که او برای چه منظوری تلاش می کند و با چه عواملی در جنگ است ، زیرا که افراد اغلب بر علیه آن رفتارهائی می جنگند که خود میل دارند انجام دهند اگر پرخاشگری در عوض متوجه دیگران شدن ، به جانب خود شخص هدایت گردد ، از لحاظ سلامت فکر خطر بیشتری ایجاد خواهد کرد .
در این مرحله شخص، به جای دیگران ، خود را مقصر می پندارد البته انتقاد از خود در یک حد محدود ضرری ندارد ، ولی پرخاشگری زیاد نسبت به خود ممکن است به تدریج سبب تخریب شخص شود ، و به شیزوفرنی یا انتحار منجر گردد . هیچ فردی قادر به تحمل پرخاشگری نسبت به خود ، برای مدت طولانی نیست و به تدریج مجبور می شود تا راه فراری پیدا نماید ، این راه فرار ممکن است راه سالم و قابل قبولی باشد و یا یک طریق غیر عادی و ناسالمی اتخاذ شود . پرخاشگری به دیگران از رهگذر انفعال ، خود آزاری و خوتنبیهی به شکل غیر مستقیم ابراز می شود تظاهرهای این دفاع به شکل شکست خوردن ، طفره رفتن ، بیمار شدن و اعمالی که به طور کلی ، به خود آسیب می رساند تا دیگری دیده شود .
پرخاشگری فعل پذیر نیز ، ابراز غیر مستقیم پرخاشگری به دیگران از طریق انفعال ، وآسیب به خود است ، این نوع دفاع اعمالی را در بر می گیرد که هدف آن بیشتر آسیب رساندن به دیگران است تا به خود .

جبران 154
جبران به عنوان یک مکانیزم سازگاری عبارت است از اغراق در یکی از مشخصات یا رفتارهای شخص ، به منظور کاستن احساس حقارتی که براثر رفتارها یا مشخصات نامطلوب به وجود آمده است .
حالتی است که در آن برای جبران ضعف و عدم کفایت خودمان کوشش فراوان می کنیم که گاهی در نوع اغراق آمیز و خارج از حد کوشش و تلاش برای پیروزی ، به قدری است که شخص حتی با داشتن ضعف و عدم کفایت شهرت جهانی پیدا می کند و به مدارج عالی می رسد . مانند ناپلئون ؛ روزولت ، کندی و …
شباهت زیادی بین مکانیسم دفاعی جا به جایی و جبران وجود دارد زیرا در جابه جایی نیز شخص با انتقال افکار و احساس خود به کسی یا شیئی به نحوی ناراحتی خود را از بین می برد . در مکانیسم جبران اولاً جنبه انتقال وجود ندارد و در ثانی تلاش برای از بین بردن ضعف در جابه جایی دیده نمی شود . آرایش بیش از حد بعضی از خانمها برای از بین بردن زشتیهای صورت یک نوع جبران محسوب می شود .
پس جبران بهترین وسیله برای مقابله با کمبودها و ضعف فردی است که به طور ناخودآگاه انجام می گیرد . دانشجویی که از درسی ضعیف است جبرانش را با درس دیگری می کند ، والدین بچه های خود را به تحصیل وا می دارند و یا آنها را به خارج می فرستند که کمبودها و ناکامیهای تحصیلی – فرهنگی واجتماعی خود را جبران کرده و به طور ناخودآگاه ارضا شوند .
در فرضه آدلو احساس حقارت سرمنشاء تمام ناکامیهاست و برتری طلبی یک حالت جبران برای از بین بردن این عقده ها می باشد .
واکنشهای جبرانی براحساس حقارت و بیکفایتی مبتنی هستند و کوششی برای سرپوش گذاشتن بر نکات ضعف و عدم کفایت به شمار می روند و این واکنشها از نقایص حقیقی یا خیالی و یا شکستهای شخصی ناشی می شوند واکنشهای جبرانی وجه اشتراکی با مکانیسم والایش دارند . از نمونه های بارز این مکانیسم یکی این است که شکست دانش آموزی در امتحان ممکن است اورا به کوشش افراطی برای نیل به موفقیت بکشاند دیگر ، عمل دختر زشتی است که سعی می کند با کسب صفاتی پسندیده تر و به رخ کشیدن مکرر آنها در رفتارش ، نقص ظاهری خود را از نظرها پنهان دارد.
بعضی از روانشناسان این اصطلاح را برای کسانی که با کوشش زیاد سعی دارند نقائص خود را پوشانده ، یا برطرف کنند ، به کار می برند .
نوع دیگر از رفتار جبرانی ، تمایل زیادی به تسلط بر دیگری است ، که خود از طریقی برای پوشاندن احساس حقارت است .
رفتار پرخاشگری نوعی رفتار جبرانی است که متوجه محیط خارجی موجود شده است و نماینده مقاومت مثبت و فعالی بر ضد محرومیت است ، و گاهی نیز یک محرک بسیار قوی در رفتار بشر به شمار می رود و به عقیده آدلر محرک اصلی ایجاد مردان بزرگ می باشد . مثلاً احساس جاه طلبی ناپلئون تا اندازه ی زیادی به احساس حقارت وی از کوچکی جثه و کوتاهی اندامش مربوط می شد .
در جنگ جهانی دوم هیتلر و همکارش گوبلز که از یک پا ناقص بود ، برای جبران کمبودهای خود ، دست به قدرت طلبی های خطرناکی زدند که نزدیک بودن نسل را معدوم سازد و البته این یکی ازعوامل روحی بروز جنگ جهانی دوم بود .رفتار جبرانی همیشه بستگی دارد به احساس خود کم بینی و تصور عدم لیاقت و کفایت . این احساس کم ارزشی و بی لیاقتی ، برخلاف آنچه که آدلر می گفت همیشه سرچشمه اش نواقص جسمی نیست ، بلکه اغلب در اثر ارضاء نشدن احتیاجات صورت می گیرد .
مثلاً دانشجوئی ممکن است در دانشگاه موفق نشود ولی برای جبران این شکست به دروغهای بزرگ و تعریف زیاده از حد ، در مورد موفقیت های خیالی خود بپردازید .
تعویض155
اغلب هنگامی که فرد احساس حقارت بسیار شدیدی در مورد بخصوصی دارد ، سعی می کند این کمبود را با تشدید فعالیت در مورد دیگر جبران نماید این عمل را تعویض می نامند .
اگرتعویض کورکورانه و فقط براساس آزمایش و خطا صورت گیرد ، نتیجه سودمندی حاصل نخواهد شد .
بالعکس اگر فرد مذکور خود را بشناسد و به عمق استعدادها و خصوصیات روانی خود پی ببرد ، می تواند قوای خود را در فعالیت مفیدی تمرکز نموده ، طبعاً در آن موفق گردد .
گاهی فردی که در واقع از چند لحاظ حقیرتر از دیگران است ، سعی می کند بدون نقشه ی معینی ، از یک فعالیت دست کشیده به فعالیت دیگر بپردازد ، تنها به این امید که بالاخره کاری را که در آن امید موفقیتش هست ، پیدا نماید ولی چو استعدادهای این فرد محدود است ، در اغلب موارد مواجه با شکست می شود ، در نتیجه احساس حقارت او عمیق تر میگردد .
بتدریج این فرد چنین تصور می کند که اجتماع برای او در هر گوشه مانعی قرار داده ، تا از پیشرفت او جلوگیری نماید . ماحصل این احساس و احساسات شدید دیگر ، ابتلاء به امراض عصبی و روانی خواهد بود .

جبران از طریق کودکان
اولیاء خیلی اوقات سعی دارند شکست های خود را به وسیله موفقیتهای کودکان خود جبران نمایند .
مثلاً مادر جاه طلبی که نتوانسته این احساس خود را درحرفه ای ارضاء کند ،ممکن است به دختر جوان خود فشار آورد تا از ازدواج امتناع نموده ، به شغل و حرفه ای بپردازد. یا اینکه معلمی که می خواست پزشک شود ولی نتوانسته است ، کوشش می کند تا پسر خود را وادار به رفتن به دانشکده ی پزشکی نماید . این گونه رفتار جبرانی اغلب مشکلات زیادی برای کودکان به وجود می آورد گاهی نیز کودک استعدادها و علائقی دارد که با نظریات و خواسته های او تطبیق می کند .
جنایت : جنایات افراد خیلی اوقات در واقع رفتارهای جبرانی است . مثلاً پسری که همسالانش او را آد ضعیف و ناتوانی می شمارند ، ممکن است برای جبران این تحقیر و به دست آوردن موقعیتی نزد آنان ، دست به دزدی زند واگر در این راه موفقیت حاصل کند ، این کار را ادامه خواهد داد .
خیلی از کودکان افراد روحانی ، اعمال ضد اجتماعی می کنند بدین منظور که همسالان آنها آنان را افراد خشک و مذهبی تصور نکند .
جنایت و رفتار شرارت بار کودکان و جوانان ، نماینده ی کشمکشی است که این افراد بر علیه محرومیت و ناکامی دارند ، این رفتارهای تجاز کارانه عکس العملی است که فرد بر ضد کمبودهای شخصی و اجتماعی از خود بروز می دهد و بنابراین هر فرد جنایتکار را باید از نظر روانی مورد مطالعه قرار داد . اگر چه تنبیه گاهی موثر است ولی اغلب نتایج مطلوب در درمان این نوع افراد نمی دهد و شواهد و دلایل بسیار ، نماینده اینست که تنبیه شدید در کم کردن مقدار جنایت ، زیاد موثر واقع نمی شود . توجه ما باید فقط معطوف به جنایت وقاع شده نباشد ، بلکه باید شخص جانی و موقعیتهائی را که سبب ایجاد رفتار جنایتکارانه در او شده است به دقت مورد توجه قرار داد .
والایش ، تصعید
تصعید 156یک اصطلاح روانکاوی است ، که در اصل عبارت بوده از تبدیل انرژی جنسی به انرژی و علائق غیر جنسی ، از قبیل ورزش ، علاقه به تحقیقات علمی و هنری و امثال آن .
در سالهای اخیر تصعید مفهونم وسیعتری پیدا کرده است . بدین معنی که آن را فعالیتهائی می دانند ناشی از انواع مختلف محرومیت ها . هر فردی ممکن است به منظور جبران محرومیت شدید ، زندگی خود را وقف اعمال اجتماع پسندانه نماید . گاهی این شخص ممکن است قسمت اعظم زندی خود را صرف پیشرفت در شغل کند ، و بدین وسیله از فشار محرومیت ها فرار نماید فردی که تمام وقت خود را منحصر به کار کردن می کند و شب و روز او به منظور پیشرفت ، در آن مصروف می شود ، و سالیان دراز نیز این رفتار را تکرار می کند حتماً مبتلا به ناراحتی روانی است و در اصل با شخصی که معتاد به استعمال مواد الکلی است فرق زیادی ندارد . زیرا هر یک به حدافراط از مکانیزم فرار استفاده می نمایند .
البته فرق عمده این دو اینست که فرد مذکور چون قادر است هیجان و تنش روانی خود را به وسیله کار بکاهد ، از راه مثبتی دست به سازگاری و جبران محرومیت ها زده است . عده ی زیادی از علما و دانشمندان بزرگ به منظور جبران کمبودهای جسمی و روانی با پشتکار و به کار انداختن هوش سرشار خد ، توانسته اند بشریت را از بالای عظیمی نجات بخشند .
والایش یا تصعید تغیر کششهای غریزی با سمت رفتاراجتماعی قابل قبول و قابل ستایش و تمجید است . درعمل تصفیه ، از بروز کششهای غریزی به صورت اصلی خود ممانعت می شود و بدانها جهت مقبولی داده می شود به نظر روانکاوان اکثر فعالیتهای معمولی انسان ، که به صورت بسیار شدیدی تجلی میکند ، منعکس کننده کششهای نهاد به صورت تصعید شده است ؛ مثلاً جراحی و سربازی ، هر دو به منزله تجلی اجتماع پسند کششهای دیگر آزادی به حساب می آیند . تصعید تنها مکانیسم دفاعی موفقیت آمیز واقعی است ، زیرا در تغییر جهت دادن مداوم به کششهای نامطلوب موفق است . بقیه مکانیسمهای دفاعی تا حدودی ناموفق هستند ، زیرا باید دائماً جهت کششهای نامطلوب را تغییر دهند . تصعید شکل خاصی از جا به جا سازی است که جنبه سازندگی و خلاقیت دارد . گرایش به ادبیات و هنر ممکن است تصعید حالت کمرویی باشد ، که در آن افراد حالات درونی خویش را در قالب آثارشان بیان می کنند . ورزش کم وپیش تجلیات حالات پرخاشگرانه است . بعضی از روانکاوان برای تصعید از یکی از دو اصطلاح کانالیزاسیون 157به معنی رهنمونی آرزو ، و یا پلاتونیزاسیون158 ، به معنی افلاطونی کردن نیز استفاده کرده اند که کمتر مصطلح است .
در والایش هدف یا موضوع اصلی از نظر اجتماعی نامقبول است . بنابراین در قالب هدف یا موضوعی که وجهه اجتماعی دارد بیان می شود . در والایش تکانه منحرف ، سدود و یا سرکوب نمی شود بلکه هدایت می گردد . بنابراین بیان والایشی تکانه ارضاء کننده است .
والایش تکانهای که هدف آن حفظ شده اما موضوع آن از صورت قابل اعتراض از نظر اجتماعی به موضوعی با ارزش از نظر اجتماعی تبدیل می شود والایش لیبدوئی مستلزم رفع جنسیت از تکانه های سائق و پذیرش چیزی است که فرامن و اجتماع آن را ارج می نهند . والایش تکانه های پرخاشگرانه از طریق بازی ها و ورزش های لذت بخش صورت می گیرد و برخلاف دفاع های نوروتیک ، والایش به فرد این امکان را می دهد که غرایض را در مجرایی خاص تخلیه کند تا محکوم شده یا بازگردانده شوند بنابراین در والایش ، شخص به احساسات خود تحرف است و آن را تعدیل نموده و متوجه هدف یا شخص مهمی می سازد که ارضاء غریزی معتدل را امکان پذیر می سازد ( کاپلن و سادوک ، 1994 ، ترجمه پور افکاری ، 1376) .
در واقع والایش تغییر هدف یا موضوع از چیزی که به لحاظ اجتماعی غیر قابل پذیرش است ، به هدف قابل پذیرش می باشد .والایش تکانه ها را به جای انحراف و یا مسدود ساختن ، هدایت می کند .( ویلنت ، 2000) .

همانند سازی159
همانند سازی یکی از مکانیزمهای سازگاری است که به وسیله فرد رابطه عاطفی شدیدی با گروه و یا موسسه ای ، با منظور بالا بردن مقام خود برقرار می کند به عبارت دیگر به وسیله قدرت او از قدرت دیگران سرچشمه می گیرد . همه افراد بشر مکانیزم همانند سازی را تا اندازه ای به کار می برند مثلاً طفل خود را با مادرش همانند می نماید و یا اینکه پسر کوچکی قدرت پدرش را به رخ دیگران میکشد و به همین منوال افراد بشر خود را با شخصیت های معروف و موسسات معتبر و تیمهای ورزش و کلوبهای سرشناس همانند و بدین وسیله احساس برتری و بزرگ منشی می نمایند . گاهی افرادی که به خود اطمینان ندارند گرد شخص مقتدری جمع شده ، از قدرت او احساس قدرت و اعتماد به نفس می کنند و به این دلیل شده است که گاهی اطرافیان شخص دیکتاتور از خود او نیز قدرت نمائی بیشتری به خرج داده ، در تحمیل عقاید خود بسیار سخت گیر می شوند .
همانند سازی کیفیتی است که تا آخر عمر ادامه دارد ونقش مهمی را در رشد و تکامل شخصیت بازی می کند . در این مکانیسم شخص به طور ناخودآگاه از رفتار ، گفتار ، کردار ، حرکات شخص و یا اشخاص دیگر تقلید و پیروی می کند و حتی خود را شبیه شخص دیگری که برای او احترام قائل است پنداشته و بدین ترتیب مزایا ، کامیابی ، برتری و ارزشهای او را از آن خود تلقی می کند و بدین نحو ارضا می شود .
عقیده بر این است که احساس حقارت یا خود کم بینی اساس و پایه همسانگری است زیرا شخص همسانگر از موقعیت ، قدرت ، استعداد و مهارت خود راضی نیست لذا با تقلید ناخودآگاه خود را شخص دیگری می داند و رفتار صفات او را الگو و مدل قرار می دهد .
علاقه ی زیاد خانمها به هنرپیشگان زیبای زن در واقع یک مکانیسم همسانگری است . ما رفتار خارجیان را تقلید می کنیم که اگر به طور ناخودآگاه انجام گیرد همسانگری است چون آنها را برتر از خودمان می دانیم . همانندگری بعد از دیدن فیلمها یا شنیدن داستانها خیلی زیاد می شود . پس از دیدن فیلم طرز حرف زدن ، آهنگ صدا ، راه رفتن ، طرز لباس پوشیدن ، غذا خوردن و … پاره ای از ستارگان مورد دلخواه را " مدل " قرار داده و به همان نحو عمل می کنیم .
همانند سازی همیشه جنبه مثبت ندارد و گاهی جنبه های منفی به خود می گیرد و شخص از نقاط ضعف ، رفتارهای غیر اجتماعی والدین یا دوستان تقلید می کند .
دروغگویی ، دزدی و … نمونه ای از همسانگری با جنبه های منفی هستند .
همانند سازی از ابتدای مراحل زندگی در کودک به وجود می آید و اگر والدین رفتارهای ناصحیح داشته باشد لذا کودک ممکن است همسانگری غیر طبیعی داشته و یا به اختلالات شخصیتی مبتلا شود .
اعضاء خانواده ی شخص مشهوری اغلب خود را به او نسبت می دهند و احساس غرور و افتخار می کنند . این عملاگر به مقدار انجام گیرد ممکن است نتایج مطلوبی داشته باشد ولی اگر در آن افراط شود در حدی که اعضاء خانواده از آن هیچ ابتکاری نشان ندهند ، بتدریج در آنها احساس بیهودگی ایجاد خواهد شد . در این صورت امکان بروز نتایج نامطلوبی وجود دارد .
در اجتماعات نیز افراد هر اجتماعی از اینکه شخص مشهور و موفقی داشته باشند احساس غرور می نمایند به این جهت که فرد پرارزشی در میان آنهاست ، به خود می بالند و احساس بزرگی و اهمیت می کنند .
افراط در همانند سازی ، ممکن است برای سلامت فکر خطرناک باشد مانند زمانی که شخص توهم خود بزرگ بینی دارد .
افراط در نسبت دادن خود به دسته های مذهبی ، گاه این خطر را دارد که شخص تصور می کند دارای قوای مافوق طبیعت است ؛ هر چند که چنین موردی بسیار نادر است . به طور کلی انتساب ، یکی از بهترین و سالمترین نوع سازگاری است .

عذر تراشی160
عذر تراشی عبارت است از بیان دلیل اجتماع پسندانه ، برای عمل و یا فکری که از نظر اجتماعی و یا فرد عمل کننده ، ناپسند است . اگر رفتار عذرتراشی زیاد تکرار شود بعد از مدتی در مورد علل اصلی رفتار ناپسند ، امر به خود شخص و دیگران ، مشتبه می شود .
همه ی افراد بشر تا اندازه ای عذرتراشی می کنند زیرا محیط ، آنان را به این عمل وادار می نماید .
مثلاً کودک به زودی می آموزد که اگردلیل قانع کننده ای برای عمل ناپسند خود به اولیاء و آموزگاران ارائه دهد ، از تنبیه مصون خواهد ماند . یا اینکه دانشجوی دانشگاه که مردود شده است . درعوض اینکه قبول کند استعداد و یا پشتکار او برای این امتحان کافی نبوده است ، شکایت از بدی امتحان و مبهم بودن پرسشها و تبعیض استاد می نماید ، یا ادعا می کند که در آن روز حال او مناسب گذراندن امتحان نبوده است .
عذرتراشی فقط منحصر به کودکان و نوجوانان نیست ، بلکه افراد بزرگسال نیز به کرات از آن استفاده می کنند .
آنان اغلب برای رفتارهائی که در اصل از خود خواهی و خودپسندی سرچشمه می گیرد دلایلی که به ظاهر بسیار پاک و منزه و عاری از خودخواهی است ، ارائه می دهند. مثلاً روسای دولتها اغلب ادعا می کنند که برنامه ی آنها برای رفاه عموم درست شده ، در صورتی که ممکن است هدف آنان قدرت و ثروت بیشتر باشد . رل تظاهر و منطقی جلوه دادن رفتار را ، هر فردی بازی می کند ، حتی عالمی نیز که زندگی خود را وقف علم نکرده ، ممکن است گاهی ارقام و اطلاعات خود را طوری تفسیر می کند که به وسیله ی آن نظر خود او ثابت شود نه حقیقت و واقعیت امر .
فرد بشری که مطلقاً منطقی باشد وجود ندارد بلکه در انسان منطق یا اندازه ی زیادی آمیخته با عواطف است و همین عوامل عاطفی است که شخص را مجبور می کند تا متوسل به عذر تراشی شود آن هم فقط به این منظور که وجودش در نظر خود و دیگران با ارزش جلوه نماید .
یکی از طرق عذرتراشی اینست که وقتی فرد به آنچه می خواهد ، نمی تواند دست یابد مدعی می شود که تمایلی برای بدست آوردن آن مطلب ندارد و به عبارت دیگر کوشش می کند که وجود آن تمایل را در خود انکار نماید .
مثلاً مردی که در عشق شکست می خورد ، چنین عذرتراشی می کند که او اصلاً زیاد میل به ازدواج با معشوق خود را نداشته است و یا شخصی که قادر نیست مطلوب خود را نداشته است و یا شخصی که قادر نیست شغل مطلوب خود را به دست آورد ، ادعا می کند که او از اول نیز مایل به آن شغل نبوده و آن را کار زیاد مفیدی نمیدانسته است . چنانکه شیخ بیان می کند که این گونه عذرتراشی معمولاً پیشرفت دیگران را تحیر می کنند مثلاً چنین شایع می نمایند که نوابغ نه تنها از لحاظ جسمانی ناقصند بلکه از جهت روانی نیز غیر عادی هستند .
این نظریه به افراد متوسط یا کم هوش اجازه میدهد تا بگویند ، از اینکه با هوش نیستند خوشحالند در نوع دیگر عذرتراشی فرد اصدار می ورزند که آنچه اوست هست همان است که قصد داشته است .
این مکانیزم را افراد متعصب مذهبی زیاد به کار می برند .

برون فکنی 161
اصطلاح برون فکنی را روانشناسان به دو معنی به کار می گیرند : یکی اینکه شخص سبب ایجاد حادثه ای را موضوعی نامربوط و یا حتی خیالی بداند ، و دیگر اینکه شخص اختلالات روانی را که در خود او وجود دارد در دیگران ببیند . مثلاً شخصی چون پایش به صندلی خورده ، به عوض اذعان به بی احتیاطی خود لگدی به صندلی میزند و به آن ناسزا می گوید و یا مکانیکی که عدم موفقیت خود را سبب کافی نبودن ابزار می داند ، هر دو این افراد از مکانیزم برون فکنی استفاده می کنند برون فکنی هنگامی غیر عادی می شود که شخص عیوب خود را در دیگران به صرت اغراق آمیز مشاهده نماید . او سعی می کند تا از احساس تقصیر و گناهی که دارد بکاهد و بدین وسیله خود را قانع سازد که دیگران نیز اعمال مشابهی انجام می دهند .
فی المثل اگر او آدم متجاوزیست دیگران را نیز به همین منوال می پندارد و اگر انحراف جنسی دارد تصور می کند که دیگران را نیز به همین منوال می پندارد و اگر انحراف جنسی دارد تصور میکند که دیگران هم به همین درد مبتلا هستند .
استفاده بی اندازه از مکانیزم برون فکنی اغلب در افراد نوروتیک و پسیوتیک مشاهده می شود .
مشروعیت یک آرزو و یا تفکر اغلب به شرایط دنیایی خارج بستگی دارد . مثلاً فریب دادن یک مرد صادق در نظر اکثر مردم کارمذمومی است ، در حالی که تا حدودی این فکر را پذیرفته ایم که اگر کسی ما را گول بزند بر مقابله به مثل ایرادی وارد نیست . از این رو ، یکی از راههای فرو نشاندن کششهای درونی این است که دنیای خارج را به طریقی آماده کنیم که اعمال ما مورد پذیرش بیشتری قرار گیرد . مکانیسمهای دفاعی فرافکنی متضمن نسبت دادن کششها و کوششهای مزاحم و نامطلوب درون خودمان به کسی یا چیزی غیر از خودمان است . اغلب مشاهده می شود که انسان ، زمانی که تحت فشار است ، تمایل دارد که در دیگران دقیقاً همان خصوصیاتی را بیابد که خود از داشتن آنها متنفر است . مثلاً ممکن است دانش آموزی که در امتحان تقلب کرده است ، علت نمره کم خود را فراوانی نمرات زیاد را به انجام تقلب از جانب دیگران نسبت دهد . فرافکی به وسیله اکثر روانکاوان به منزله یک مکانیسم دفاعی عمومی پذیرفته شده است واساس تهیه ابزار فرافکنی در ارزیابی شخصیت قرار گرفته است . سرانجام باید گفت که پدیده " بزطلیقه بودن " شکلی از فرافکنی است. فرافکنی هنگامی رخ می دهد که " خود " نتواند تمایلات نامطلوب را در خارج از سطح هشیاری نگه دارد و در نتیجه آنها را به دیگران نسبت می دهد ( کافر همه را به کیش خود پندارد = قیاس به نفس ) . در اینجا که تحریف حقیقت وجود دارد و آن هنگامی اتفاق می افتد که " خود " تحت فشار نیازهای عاطفی ، تماسش را با واقعیت قطع کند . اگر " خود " نتواند یک تمایل نامطلوب را سرکوب کند و و جود آن را منکر شود ، فرافکنی به وقوع می پیوندد.
همه ما آرزوها ، تمایلات و خصایص فردی و نقاط ضعف مربوط به خود داریم که گاهی وجود آنها برایمان ناراحت کننده و قبول آنها برایمان خالی از اشکال نیست و به عبارت دیگر مایل به داشتن آنها نیستیم و می کوشیم تمایلات ناپسند خود را به دیگران نسبت داده و خود را عاری از عیب و نقص بدانیم . گناهی که از ما سر زده است به طور ناخودآگاه بگردن کس دیگری می اندازیم . برون فکنی در نوع مبالغه و اغراق آمیز حالت هذیان به خود می گیرد و در این صورت برون فکنی بیشتر به صورت احساسات نامتناسب عاشقانه یا کینه توزی که فردی نسبت به دیگران دارد و به طور عکس دیگران را نسبت به خودداری آن احساسات می داند جلب توجه می کند ، در صورتی که این احساسات از آن خود او هستند .مثلاً می گوید ( او عاشق من است ، او نسبت به من کینه می ورزد یا از من متنفر است ) به جای اینکه بگوید ( من عاشق او هستم ، نسبت به او کینه می ورزم و یا از او متنفرم ) . در ارزیابی شخصیت و پی بردن به افکار درونی آزمونهایی به نام آزمونهای برون فکنی که آزمون دورشاخ و اندریافت ( ت.آ.ت) از آن جمله هستند وجود دارد .
فرافکنی اسناد ویژگی های فکری ، احساسی و آرزوهای منفی و اضطراب آور خود به دیگران است ( وایلامت ، 1977) فرافکنی مکانیسمی است که در آن سه مرحله متوالی وجود دارد . نخست حذف تجسم آزار دهنده یک کشانده دورنی ، دوم تغییر شکل محتوی و در نهایت بازگشت تجسم ( به شکل تجسمی وابسته به یک شی بیرونی ) به ؟؟ ( منصور و دادستان ، 1378) .
این مکانیسم هر چند در سطح بهنجار دیده می شود اما در سطح مرضی به طور مشخصی در روان پریشی های هذیانی و به طور اختصاصی در نشانگان پارانویا برجسته است .
هذیان 162
استفاده زیاده از حد از مکانیسم عذر تراشی ، گاهی منجر به هذیان شدید و غیر عادی می گردد . فردی که احتیاج بسیار مبرمی به کسب هدف معنی دارد ولی در میل به آن مقصود ، با شکست مواجه می شود مطمئناً برای منطقی نشان دادن شکست خود به قدری تلاش خواهد کرد که امر بر خود مثبته شده و به امور بی اساس و دور از حقیقت ، معتقد می شود .
مثلاً دانشجوی دانشگاهی به روانشناسی شکایت می کرد که یکی از استادان با او" لج است " و میل دارد او را عمداً آزار دهد . بعد از چند جلسه روان درمانی معلوم شد که دانشجوی مذکور ، تمایل داشت که فیزیکدان بزرگی گردد ودر واقع تا اندازه ای معتقد شده بود که او فیزیکدان مشهوریست .
او می پنداشت که اعضای دانشکده فیزیک نسبت به مقام او حسادت ورزیده ، سعی دارند تا از پیشرفت او جلوگیری نمایند . اصل واقعیت عبارت بود از عدم موفقیت این دانشجودر امتحانات ، به منظور جبران این شکست در استفاده از مکانیزم عذر تراشی به اندازه ای افراط نموده بود که دچار حالتی نزدیک به پسیکوز شده بود . علامت بارز استفاده افراطی از مکانیزم عذر تراشی ، تعصب شدیدی است که شخص در صحیح جلوه دادن عقاید و افکار خود دارد .
چون هذیان معمولاً به نظر شخص مبتلا به آن ، بسیار منطقی و صحیح جلوه می کند ، بنابراین تقریباً غیر ممکن است که بتوان او را متوجه اشتباه خود نمود . هنگامی که این هذیان به صورت سلسله افکاری منظم و مشخص در می آید چنانکه در پاراپانویای خالص163دیده می شود ، امکان درمان بسیار ضعیف و حتی غیر ممکن خواهد شد : البته همه ما تا اندازه ای آنچه را که می خواهیم باور میکنیم ولی فردی که به توهم غیر عادی مبتلا باشد افکار غیر قابل تغییری را در مغز خود می پروراند .

جا به جایی 164
جابه جایی عبارت است از نیرو گذاری هیجانی یا سائقی از یک عقیده یا شی به عقیده یا شیء دیگر که یک وجه و یا کفیت مشابه با آن دارد . جا به جایی ، تظاهر نمادین ، عقیده یا شیء اصلی را به گونه ای ضعیف تر یا به شکلی که ناراحتی کمتری را بر می انگیزد ؛ امکان پذیر می سازد .( کاپلان و سادوک ، 1994، ترجمه پور افکاری ، 1976)
همان طوریکه از اسمش پیداست شخص به طور ناخودآگاه با انتقال افکار و احساس یا انرژی فکری خود از شخصی یا شیئی به شخص یا شیئی دیگر خود را ارضا می کند و از اضطراب و وحشت رهایی می یابد مثلاً از دست پدر یا مادرش ناراحت است دق دلی را از کس دیگری در می آورد . کودک چون زورش به بزرگترها نمی رسد عروسکش را پاره می کند . نفرت وتنفر از درس به صورت نفرت و تنفر از استاد و یا بالعکس بروز می کند در رویا یک کیفیت جابجایی اتفاق می افتد و شخص تصاویر و یا چیزهایی را میبیند که در بیداری به عللی نمی تواند آنها را ببیند مثلاً یک تماس جنسی با دختر یا پسری در خواب ایده و افکاریست که در شخص وجود داشته ولی نمی توانسته آنرا ظاهر کند .
بعضی از روانکاوان عقیده دارند در بیماران وسواسی دست شستنها جانشین شکستهایی است که اکثراً جنبه جنسی دارند . دلیل این مدعا شروع یا شدت علایم وسواس بعد از مواجه شدن با شکست ، ناکامی و نظایر آن است .
گاهی جانشینی جنبه خلاقه و سازندگی به خود می گیرد و به صورت مفید و مردم پسند در می آید مثلاً شخصی که در عشق شکست خورده شاعر ، نقاش یا موسیقیدان برجسته ای می شود . شکسپیر ، لئونارددواینچی از این دسته هستند در این حالت به مکانیسم دفعی به گرایی ، والایش یا تصعید می گویند . و شاید این مکانیسم دفاعی بتواند اختلالات عصبی و نوروتیک بودن نوابغ و شعرا و نویسندگان را توجیه کند .
جابجایی همیشه جنبه ی سازندگی معنوی به خود نمی گیرد و شخص برای رهایی از نگرانی به هر وسیله که شده حتی زیانبخش پناه می آورد . نوشیدن الکل ، قمار ، انحرافات جنسی ، فحشا و تن فروشی ، استعمال مواد مخدر و شهوترانیهای افراطی همه کامجویی بدلی برای ارضای نیازهای درونی و روانی است .
" مستی بهانه کردم و چندان گریستم تا کس نداند ، که گرفتار کیستم "
پس میگساری فقط به خاطر تفریح و عیاشی نیست بلکه برای گریز از احساس تنهایی ، فرار از چنگ مشکلات و رنج زندگی است .باده گساری خیام تنها جنبه ی گریز و فرار از احساس رنج هستی بوده است چون از آمدن رفتن سودی نمی بیند و برای رهایی از این مشکل به تحقیر عقل خود می پردازد .
پس یک نیاز سرکوب شده ممکن است صدها راه مفید ، انحرافی و حتی شگفت انگیزی برای ارضای بدلی پیدا کند .
به عقیده فروید کلیه ابداعات هنری و ادبی و حتی پیشرفت و ترقی بشر و جامعه نوعی آلایش و یا به گرایی هستند و به عبارت دیگر محرومیتهای غریزی فراموش نشده به نهانخانه رانده می شوند و به صورت زیباتر و لطیفتر تغییر شکل می دهند .
ارنست جونز روانکاو انگلسی بازی را یک نوع تصعید میداند . در جوانان ورزش ، شرکت در مسابقات یا درس خواندن بهترین نمونه و روش برای به گرایی انگیزه ی جنسی است و انرژی جنسی به صورت انرژیهای دیگر تعویض شده و به نحوه پسندیده ای جلوه گر می شود شاید بی علت نباشد که حافظ گفته است :
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست ،در حالی که فرافکنی نسبت دادن یک کشش به فرد دیگر است ، واکنش جابه جایی سازی تغییر جهت دادن یک کشش است از یک شیء ترسناک و نامطلوب محیطی به شیئ مطلوبتری که دلهره کمتری دارد ، یک نمونه از جا به جایی سازی مثال مردی است که در اداره مورد سرزنش و خشم رئیس خود قرار می گیرد و به جای اینکه خشم خود را نسبت به رئیس ، که مافوق است ، نشان دهد ، عصبانیت خویش را در خانه ، ندانسته بر سرزن و فرزند خالی می کند جا به جایی سازی اساسی ترین مکانیسم در تشکیل حالات فوبیک ( ترس مرضی ) است در انتخاب موضوع یا شی ء برای جابه جایی سازی ، درجه شباهت آن شیء و موضوع با شیء و موضوع اصلی ، ارتباطهای سمبولیک میان آنها و همین طور عوامل اجتماعی از اهمیت ویژه ای برخوردارند . در این مکانیسم انرژی روانی قابلیت جا به جا شدن دارد واز شیء یا موضوع غیر قابل حصول به شی ء یا موضوع قابل حصول انتقال می یابد . جا به جایی انرژی و جانشین کردن اشیاء تا حد زیادی در رشد شخصیت موثر است .
اگر شیء یا موضوع جانشین شده هدف معنوی بالاتری را در برداشته باشد ، نوع جا به جا سازی را تصعید یا والایش می گویند مثل صرف انرژی در امور بشر دوستی ، هنری ،فرهنگی ، و فعالیتهای روشنفکرانه در مواقعی که عمل جا به جا سازی با موفقیت انجام می گیرد و تمام بار عاطفی یک کشش به شیء یا موضوع دیگر منتقل می شود ، دیگر سرکوبی ضرورتی ندارد ؛ چرا که آن تمایل نامطلوب راه خروج مناسبی پیدا کرده است .
جا به جایی مسیر نیرو گذاری هیجانی یا کشاننده ای از یک فکر یا موضوع به فکر یا موضوع دیگر تغییر جهت می دهد فکر یا موضوع جایگزین در برخی جنبه ها به فکر یا موضوع اولیه شباهت دارد با این تفاوت که فکر یا موضوع جایگزین شده اضطراب و ناراحتی کمتری را ایجاد می کند . پدیده انتقال یکی از موارد بارز این دفاع است .

درون فکنی
درون فکنی در تحول شخص موثر است در این دفاع ویژگی های یک موضوع بیرونی درون فکنی می شود . در شکل دفاعی تمایزی بین " خود " و " موضوع" وجود ندارد . برای مثال شخص یا درون فکنی موضوع عشق رنج ناشی از جدایی و خطرجدایی را مهار می کند . درون فکنی موضوع تهدید آمیز نیز سبب کاهش اضطراب می شود زیرا بدین ترتیب خطر ناشی از پرخاشگری درونی شده و تحت مهار قرار می گیرد .همانند سازی باپرخاشگری نمونه بارزی از این پدیده است .

دلیل تراشی 165
کم آزارترین و پرمصرفترین مکانیسم دفاعی است این مکانیسم برای موجه جلوه دادن رفتار و گفتار و اعمال به کار می رود . مثلاً شخصی در زندگی مرتکب عمل خلاف شده که از نظر " فوق من " ممنوع و ناراحت کننده است زیرا با موازین اخلاقی توافقی ندارد لذا برای کاهش ناراحتی خود دلایل به نظر موجهی می تراشد که از نکوهش وجدان در امان باشد .
فرد با عدم پذیرش و مقبولیت افکار ،احساس ها ، اعمال و باورهای خود مواجه می شود و برای گریز از اضطراب ایجاد شده نقاب عقلانی به چهره آنها می زندکه در این حالت افکار ، احساس ها و ….. نامقبول پیشین موجه می شوند .
دراین مکانیسم شخص در تلاش برای توجیه نظرات ، اعتقادات یا رفتارهایی که در غیر این صورت ممکن است نامقبول شناخته شوند ، به ارائه توضیحات منطقی می پردازد . این انگیزه های پنهانی ،معمولاً ریشه غریزی دارند .( کاپلان و سادوک ، 1994، به ترجمه پور افکاری ، 1376) .
انسان پس از یک فکر وحشتناک یا انجام یک عمل نامطلوب ، برای فرار از اظطراب و یا گناه ناشی از آن با تراشیدن دلایل و عذرهای کاملاً موجه عمل خود را درست و منطقی جلوه میدهد . دلیل تراشی مکانیسمی است که اغلب برای بقای صیانت ذات به کار می رود .
مثلاً دختری که در انتظار آمدن خواستگار معینی بوده است ، ولی خواستگار به سراغش نیامده است ، به دیگران می گوید که اگر فلانی از من خواستگاری می کرد جواب رد می دادم . یا روباهی که دستش به انگور نمی سد ، می گوید که انگور ترش است ؛ و برهمین سیاق ، بچه ای که نمی تواند دوچرخه تازه اش را سار شود و کراراً زمین می خورد دایماً به والدینش نق میزند که دوچرخه خرابی برایم خریده اند . دلیل تراشی وسیله مناسبی برای سرکوب کردن انگیزه های غیر قابل قبول و ناتواناییهای فرد است عادیترین وسیله دفاعی هم به شمار می رود .
انکار یا انکار واقعیت 166
روش دیگر برای مواجهه باتجارب و افکار دردناک ، انکار موجودیت آنهاست . گاهی مواقع فرد این باور را به خود راه نمی دهد که یکی از عزیزترین وابستگانش در گذشته است و در نتیجه ، پیوسته چنان رفتار می کند که گویی او هنوز زنده است . معمولترین شکل انکار ، که اکثر ما در اغلب موارد به آن توسل می جوییم ، خیالبافی و بازی است . مردم اغلب با خیالبافی و تصور اینکه چه بهشتی می شد اگر این یا آن اتفاق نیفتاده بود ، از واقعیت فاصله می گیرند و آرامش موقتی کسب می کنند . کودکان با بازی کردن احساس حقارت خود را انکار می کنند . مثل کودکی که در ضمن خانه بازی ، نقش پدری سختگیر را ایفا می کند . انکار کردن ، متوقف کردن پاره ای از تاثیرات حسی دنیای خارج و دنیای درون است .
انکار اجتناب از باخبر شدن از واقعیتی دردناک. عملکرد انکار محور واقعیت بیرونی است . در این حالت فرد چیزی را که دیده ، شنیده و یا به روشنی تجربه کرده است نمی پذیرد و به راحتی منکر آن می شود استفاده فزاینده از انکار بیانگر روان پریشی است .
همانطوری که از اسمش پیداست واقعیت وحقایق نامطلوب را نادیده می گیریم و یا امور و اوضاع و احوال را همیشه آن طور که هست نمی بینیم بلکه آن طوری که مایلیم یا دلمان می خواهد درک می کنیم . ارزش واقعی کاری یا شیئ را در نظر نمی گیریم بلک با قیاس دل برایش ارزش قائل می شویم . سرکار نمی رویم و خود را بیمار می بینیم ، سلامتی خود را انکار می کنیم ، چون از حرفهایی که در محیط کار یا مهمانی زده می شوند ناراحت می شویم ، به آنها گوش نمی دهیم و انکار می کنیم که حقایق را بیان می کنند . اگر کسی کار خوبی را برایمان انجام داده حاضر نیستیم قبول کنیم که آن کار به نفع ما بوده است . مگر امری است حتمی و مسلم ولی از صمیم قلب آن را نمی پذیریم . داشتن کودک عقب مانده برای همه کس ناراحت کننده است به عناوینی سعی میکنیم خود را گول بزنیم که کودک عقب مانده نیست . آن فروید می گوید والدین نقش مهمی را درکتمان واقعیت بازی می کنند مثلاً مرگ پدر کودک را انکار کرده و به او می گویند پدرش به مسافرت رفته است . ممکن است این دروغ مدتها ادامه یابد و چون کودک می بیند که دیگران مایل به بحث در این موضوع نیستند در خود نگه می دارد ایجاد مشکل می کند .
دراین مکانیسم فرد با استرس های درونی و بیرونی توسط رد کردن آگاهی به بعضی از جنبه های دردناک واقعیت بیرونی تجربه های عینی ، رابطه برقرار می کند که جای دیگران آشکار است .( بووی و هد ، 2001)

منفی بافی 167
شخص منفی باف کسی است که به شدت در مقابل پیشنهاد دیگران مقاومت می کند و در این رفتار گاهی به حدی افراط می شود که از انجام آنچه که خود به آن تمایل دارد ، نیز سرباز می زند ، به عبارت دیگر منفی بافی یک نوع عقب نشینی عناد آمیز است .
این مکانیزم برای به دست آوردن توجه ، محبت و احترام دیگران و یا حفظ اعتماد به نفس به کار برده می شود .
منفی بودن به صور مختلفی چون : مانند غذا نخوردن ، حرف نزدن ، عدم تشریک مساعی و سرپیچی از فرمان ، و گاهی انجام کاری درست بر عکس آنچه از شخص انتظار دارند ، ظهور می کند .
رفتار منفی در اطفال طبیعی است و به همین جهت نیز آزمایش هوش خردسالان بسیار مشکل است ، زیرا عدم تشریک مساعی یکی از طرقی است که طفل به وسیله آن استقلال و خودمختاری را ابراز می کند . رفتار منفی شدید در دانشجویان دانشگاه ، زیاد دیده می شود . آنها سعی دارند که با همه چیز مخالفت نمایند آنان با دروس و استاد و قوانین دانشگاهی مخالفت می ورزند .
مثلاً یکی از دختران دانشجو که محصل بسیار خوب و با هوشی بود ، گذراندن امتحان را تحمیلی نسبت به خود می دانست و به محض این که به سوالات امتحانی نظری می افکند ، به شدت عصبانی شده ورقه سفید را با عصبانیت به روی میز استاد می انداخت و از جلسه بیرون می رفت .
بعد از این عمل پشیمان شده ، تعجب می کرد که چرا دست به این کار زده است زیرا او واقعاً میل داشت که در دروس خود نمرات عالی به دست آورد .

رویای روز 168
رویای روز عبارت است از ارضاء احتیاجات و آرزوها ، به وسیله تخیل در بیداری . این مکانیزم وسیله ایست برای فرار از مشکلات زندگی و پناه بردن به عالم تخیل که در آن ، موانع و ناکامیها حتی الامکان تقلیل یافته یا وجود ندارد و این وسیله ایست برای از بین بردن تعارض و محرومیت .گ
رویای روز را همه افراد بشر به عنوان یک مکانیزم سازگاری به کار می برند ،زیرا به وسیله آن از ناراحتی های روانی کاسته و می توانند حالت خوش آیند و مطلوبی را ایجاد کنند .
اثر مطلوبی که رویای روز در روحیه ی شخص به جای می گذارد مشابه تاثیری است که خواب بعد از ظهر در تقلیل خستگی جسمانی دارد .
بنابراین رویای روز ، امری است کاملاً طبیعی و مطلوب ، مشروط بر اینکه به مقدار معتدل از آن استفاده شود .
افراد معمولاً به رویای روز به منظور برآوردن احتیاجات محروم شده ی خود دست می زنند . مثلاً اگر شخصی میل دارد در نظر دیگران محبوب باشد ولی مردم به او نظر خوبی ندارند ، سعی می کند که در عالم تخیل خود را محبوب همه پندارد و بدین وسیله ارضاء خاطر به دست آورد .
به همین منوال اگر شخصی احساس حقارت می کند و طالب قدرت است ولی نمی تواند به مقصود خود برسد ، سعی خواهد کرد که درعالم خیال خود را شخصی قوی و با اراده تصور نموده ، از این راه شدت از شدت احساس محرومیت و حقارت خود بکاهد .
انواع رویای روز
یکی از انواع رویای روز آنست که در آن ، شخص خود را قهرمانی پیروز می پندارد ، بدین معنی که درعالم خیال خود را قهرمان در ورزش یا سیاست یا علم تصور نموده کم کم به خود می قبولاند که دیگران از او که قهرمان بزرگی است تجلیل می کنند و نام او را در تاریخ برای ابد ثبت می نمایند .
نوع دیگر رویای روز آنست که شخص درعالم خیال خود را قهرمانی فداکار فرض کرده تمام بلایای زندگی را به جان خریداری می نماید .
این گونه رویا در اشخاص مازوکیست 169بیشتر دیده می شود و در اطفال نیز اغلب مشاهده می گردد .
کودکی که احساس می کند اولیاء نسبت به او بی رحمی می نمایند ممکن است درعالم خیال خود را مریض یا حتی مرده پنداشته ، و اولیاء خود را ببیند که در مرگش زاری می نمایند .
غالباً این گونه رویا ، نسبت به رویای قهرمان پیروز که در بالا ذکر شد ، خطرات بیشتری برای شخص در بر دارد ، زیرا که در آن احساس عناد و پرخاشگری نسبت به خود شخص بود و ممکن است به خود آسیب رساند .
در رویا روز اغلب افکار و پندار ما متوجه اموری است که به آن علاقمندیم طبیعتاً مشکلات ما بیشتر مورد علاقه امان است ، زیرا آنها نتیجه محرومیت ها و ناکامی ها هستند . بنابراین با دانستن مضمون ها و ماهیت رویای روز ، می توان به نوع و درجه ی محرومیت افراد پی برد .
هر چه ناکامی بیشتر بوده و شخص کمتر قادر به برآوردن تمنیات خود در دنیای واقعی باشد ، میل او به پناه بردن به عالم تخیل افزایش می یابد و اگر این عمل تنها وسیله ی ارضاء آرزوها و احتیاجات شخص گردد ، منجر به امراض روانی و بخصوص شیزوفرنی خواهد شد .
دراین بیماری شخص به قدری متوسل به تخیلات شده است که اکنون نمی تواند به درستی میان عالم واقعیت و دنیای تخیل را تشخیص دهد .

بازگشت 170
بازگشت عبارت است از عقب نشینی از مشکلات زندگی به وسیله ی بازگشت به مراحل اولیه و ساده تر رفتار و یا متوسل شدن به رفتارهایی که شخص در گذشته انجام داده است فردی که از این مکانیسم زیاد استفاده می کند ، اعتقاد دارد که قادر به حل مشکلات موجود نیست ، او به خاطر می آورد آن هنگام که کودکی بیش نبوده ، رفتار شاداب تر و موفقیت آمیزتری داشته است . بنابراین او خود می پرسد که چرا به زمانهای شادی و پیروزی برنگردد.
تمایل به بازگشت در هر فردی موجود است و معمولاً خاطرات شیرین ، سهل تر به خاطر می آید تا خاطرات آزاردهنده . افراد مسن فکر می کنند که دوران کودکی آنها خیلی دلپذیر بوده است در صورتی که ممکن است چنین نبوده باشد و بنابراین تصور است که آنها گاهی آرزو می کنند تا به دوران جوانی بازگردند .
فردی که بیش از حد از مکانیزم بازگشت استفاده می کند ، معمولاً شخصی درون گرا و تلقین ناپذیر است و حس اعتماد به نفس در او کم است ، بنابراین قادر به دوست داشتن و سازگاری با دیگران نیست .
این گونه افراد خیلی دیر و به آشکار عقاید دیگران را می پذیرند و به هیچ وجه تمایل به فرا گرفتن تجارب جدید ندارند ، حتی به واسطه عدم اطمینان به خود ، سعی می کنند تا از برخورد با موقعیت های نو ، دوری گزینند .
شخص که در استفاده از مکانیزم بازگشت افراط کند ، دائماً به گذشته نگریسته ، از آینده به سختی می هراسد .
البته همه ی افراد بشر تا اندازه ای از آینده ترس دارند و عموماً به گذشته متوسل می گردند زیرا آنچه گذشته است مشخص تر ، مطمئن تر و آشکارتر است نسبت به آنچه که در آینده ممکن است اتفاق افتد . شخص سالم درحالیکه ممکن است از آینده بهراسد ، میل دارد بدانها که سرنوشت برای او چه در نظر دارد و بنابراین اغلب با آغوش باز برای مواجه شدن با آن به جلو می رود ؛ ولی فردی که زیاد متکی به گذشته است میل به مبارزه و مواجه شدن با آینده ندارد .
در مواردی که شخص بازگشت را تنها راه حل مشکلات میپندارد ، بتدریج تماس خود را از زندگی واقعی بریده به عالم گذشته و بخصوص دوران کودکی پناه می برد ، در نتیجه ممکن است مبتلا به بیماری شیزوفرنی گردد .
در دوران کودکی اگر کار خطایی از ما سربزند کمتر مورد سرزنش و بازخواست قرار می گیریم به عبارت دیگر چون بچه هستیم و هنوز بد و خوب را کاملاً نمی دانیم لذاعذرموجهی داریم در بزرگی گاهی مرتکب اشتباهات و یا مواجه با مشکلاتی می شویم که باید خودمان را حل و فصل نماییم و چون قادر نیستیم لذا به طور ناخودآگاه تمایل پیدا می کنیم که ای کاش بچه می شدیم و کسی به ما کمک می کرد و به عبارت دیگر با مواجه شدن با شکست به عوض اینکه با واقعیت روبرو شویم و مبارزه کنیم عقب نشینی می کنیم و به عادات دوران کودکی بر می گردیم درست به موقعی که کمک و پشتیبان داشتیم و خواست این آرزوها یا انجام کارها برایمان امکان پذیر بود . عروس جوان که شخصیت رشد نکرده یا نارس دارد با مواجه شدن با مشکلات زندگی به خانه مادرس پناه می برد . مکیدن انگشتان در کودکان بزرگسال یک نوع بازگشت به مراحل پایین رشد محسوب می شود .در بیماری یک حالت برگشت وجود دارد شخص بیمار مانند بچه ناز می :ند ، احتیاج به پرستاری دارد و دلش می خوهد نازش را بکشند و هر چه می خواهد برای او آماده کنند .
صادق هدایت می نویسد :" ناخوشی دنیای جدیدی در من تولید کرده دنیایی که در حال سلامت من نمی کردم ، حس میکردم بچه شده ام مایل بودم مانند بچه ها راحت و بدون دغدغه بخوابم و مانند بچه ها …" شب ادراری در کودکان پس از مدتها کنترل ادرار که اکثراً با آمدن بچه جدید بروز می کند یک نوع بازگشت برای جلب محبت پدر و مادر است زیرا کودک احساس طرد شدگی می کند و مایل است به دورانی برگردد که دغدغه خاطر نداشته است .
برگشت در بیماری های روانی به شدت هر چه تمام تر دیده می شود . افرادی که وابستگیهای عاطفی زیاد داشته و یا شخصیت نارس و رشد نکرده ای دارند زیاد از این مکانیسم استفاده می کنند . اسکیزوفرنی که با اختلال شخصیت مشخص می شود یک بازگشت تقریباً کامل است به قول آیزنگ بازگشت مانند لشگری میماند که در مقابله با دشمن مواجه با شکست می شود و به سنگرهای مستحکم قبلی خود عقب نشینی می کند . تشایه زیادی بین بازگشت و حالت تثبیت171 وجود دارد .
در تثبیت رفتار غیر قابل تغییر می ماند و کودک را یکی از مراحل رشد شخصیت باقی می ماند و عادات و رفتار آن دوره را تکرار می کند . مثلاً تثبیت در مرحله دهانی باعث وابستگی بیش از حد و اتکاء به دیگران برای حل مشکلات روزمره می شود . تثبیت در مرحله متعددی به عقیده روانکاوان باعث پیدایش شخصیتهای وسواسی می شود . فرق بین بازگشت و تثبیت این است که در بازگشت کودک از مراحل بالاتر رشد به مراحل پایین تر بر می گردد و مثلاً شب ادراری را از سر میگیرد ولی تثبیت از بدو کودکی شب ادراری فیزیولوژیک ادامه داشته و قطع نمی شود .
به عبارت دیگر بین رفتار و عادت کودک فاصله ای وجود ندارد . رفتار تثبیت شده را می توان از بین برد به شرطی که رفتار مناسبتری جایگزین آن گردد . اصولاً رفتاری که از ما مرتباً سر می زند رفتارهای تثبیت شده است زیرا با انجام این نوع رفتار به نحوی کامجویی ، به هدف رسیدن و ارضا شدن وجود دارد . اگر به حیوانی مرتباً از دریچه ای غذا بدهیم حیوان مدتها پس از قطع غذا از آن دریچه باز به طرف دریچه می رود و تکرار این عمل همان رفتار تثبیت شده می باشد .
عقیده بر این است که اکثر رفتارهای افراد عصبی مثلاً رفتار بیماران وسواسی یک نوع تثبیت شدگی به علت ناکامی است .
در واپس روی فرد تلاش می کند برای گریز از تعارض و تنش از مرحله فعلی تحول به سطح پیشین که اضطراب کمتری داشته باز گردد . به نوعی شخص می کوشد تا کامبخشی مرحله امن پیشین را تکرار کند واپس روی یا همان بازگشت بهنجار برای احساس آرامش ، خواب ، اوج لذت جنسی اهمیت به سزایی دارد همچنین به شکل اساسی در خلاقیت به شکل توامان دیده می شود .
همچنین یکی از روشهای متداول برای مواجهه با ناکامی و اضطراب و حل آنها این است که انسان از یک شیوه رفتار فرار کند و به رفتاری بگراید که رضایتبخش و مطلوبتر است .
فرد در بازگشت به مراحل اولیه رشد ، که مخصوص سنین پایینتر است بر می گردد از نمونه های معمولی بازگشت می توان خوابیدن ، خواب دیدن ، سیگار کشیدن ، گاز گرفتن انگشت ، کودکانه حرف زدن ،مست کردن ، پرخوری ، قانون شکنی ، خشم و عصبانیت را نام برد برخی از این بازگشتها به قدری عادی هستند که به منزله علایم بلوغ به شمار می روند ؛ هر گونه گریز از تفکر واقع بینانه و موثر موجب بازگشت می شود بازگشت معمولاً عقب نشینی از واقعیت است و گرایش به سوی تخیلات .

خیالبافی – رویا پرستی 172
رویا پرستی هنگامی صورت می گیرد که روبرو شدن با واقعیت برای شخص دشوار است لذا در خیال خود دنیا را آن طور که دوست دارد بنا می کند اصولاً قسمت مهمی از رویاهای انسان جنبه کامجویی و ارضا شدن دارد فانتری در حقیقیت یک حالت رویا در بیداری است .
پس رویا تنها مخصوص خواب نیست بلکه در بیداری نیز اتفاق می افتد و به قول معروف دیده بر هم می نهیم تا خوابهای خوش ببینیم و برای آینده نقشه دلخواه بکشیم .
ثابت شده است که شخص وقتی با شکستهای مختلف روبرو می شود تخیلات فریبنده و لذتبخش برای او یک حالت ارضا شدن می دهد لذا از اضطراب و ناراحتی کاسته می شود مثلاً در امتحان شکست میخورد و در خیال خود سال هایی را می بیند که قبول شد ه و یا به تجارب پرداخته و موفق شده است داشتن تخیلات مخصوصاً در کودکان امری طبیعی است و اگر از حد طبیعی تجاوز کند و شخص همیشه واقعیت را فراموش و با تخیلات خود خشنود باشد جنبه مرضی به خود می گیرد .
خیالپردازی به منظور راه حلی برای تعارض ها و ناکامی ها به خدمت گرفته می شود در این حالت فرد از دیگران کنار گرفته و از ایجاد روابط صمیمی پرهیز می کند .
خیال پردازی اولتیتیک : در این مکانیسم فرد از طریق خیال پردازی برای حل تعارض ها و کسب رضایت به عقب نشینی اوتیتیک متوسل شده و از صمیمیت بین شخص پرهیز می کند و از دوری و فاصله گذاری عاطفی در رابطه به دیگران سود می جوید ( کاپلان و سادوک ، 1994، ترجمه پورافکاری ، 1376) .

عملی سازی یا گذار به عمل 173
یک تکانه یا آرزوی ناهشیار به شکل عمل تخلیه می شود تا آگاهی از عاطفه همراه آن صورت نگیرد ، تکانه به صورت ناگهانی و انفجاری به سوی عمل جهت داده می شود در این حالت خیال پرداز ی های ناهشیار به شکل تکانشی در رفتار تجلی می یابند و بدین ترتیب تکانه بازداری نشده بلکه ارضاء می شود به عبارتی فرد به خاطر رها شدن از شرکت تنش ایجاد شده در پی افکار و احساس های به تعویق افتاده به تکانه تسلیم می شود . در این مکانیسم ، اضطراب حاصله از مواجهه با امیال ممنوع شده ، به وسیله اظهار آنها تخفیف می یابد . بدین ترتیب میل یا تعارض ناهشیار به منظور پرهیز از اضطراب موجود در عقیده یا عاطفه همراه آن ، به صورت مستقیم ابراز می گردد که در واقع نوعی جابه جایی رفتاری از یک موقعیت به موقعیت دیگر است .( احمدوند ، 1373)

مجزا سازی174
جدایی فکر و تجسم از عواطف همراه با آن و سرکوب کردن آن عواطف .
جداسازی اجتماعی به مفهوم نبود موضوع های ارتباطی اشاره دارد . مجزا سازی به گسستگی یا جدایی عقیده از عاطفه همراه با سرکوب شدن آن امیال اطلاق می شود( کاپلان و سادوک ، 1994، ترجمه پورافکاری ، 1376)

فرونشانی 175
تصمیم هشیارانه یا نیمه هشیارانه برای تعویق ارضاء یک تکانه یا پرداختن به یک تعارض هشیار اجتناب به شکل تعمدی و گذرا صورت می گیرد . در این دفاع وجود ناراحتی و مشکل تصدیق می شود ولی به طور موقت کنار گذاشته می شود .
فرونشانی ، تصمیم هشیار یا نیمه هشیار برای تغییر درتوجه به یک تکانه و یا تعارض هشیار می باشد ( وایلانت ، 1977) . شخص ممکن است عملاً از پرداختن به موضوعی خودداری کند اما حالت اجتنابی نسبت به آنها ندارد . ناراحتی احساس می شود اما با کینه سازی همراه است.( کاپلان و سادوک ، 1994، ترجمه پور افکاری ، 1376) .

شوخ طبعی
بیان افکار و احساس های درونی که ممکن است به شکل مستقیم ایجاد ناراحتی برای خود یا دیگری را فراهم سازند به شکل غیر مستقیم بیان می شود از بذله گویی 176که نوعی جا به جای جهت گریز از مسائل هیجانی است متفاوت است .
شوخ طبعی عبارت است از فراهم کردن امکان ابراز آشکار افکار و احساسات ، بدون ایجاد ناراحتی برای خود و دیگران ، این نوع دفاع تحمل و درعین حال تمرکز بر آنچه که بسیار ناراحت کننده است را فراهم می سازد . این دفاع با بذله گویی که در واقع نوعی جابه جایی جهت گریز از مسایل هیجانی است ، متفاوت می باشد .
دوپاره سازی 177
موضوع ها و پدیده های بیرونی به دو طبقه " به طور کامل خوب " و " به طور کامل بد " تقسیم بندی می شوند در این حالت فرد به شکل آونگی بین دو قطب نوسان ناگهانی می کند . در این میان خود شخص نیز از این فرایند حرکت بین کرانه ها بی بهره نیست . تصویر با نیمرخ ثابتی است موضوع ( خود یادگیری ) در زیر آواری از نوسان های ناگهانی دفن می شود . در این مکانیسم ممکن احساس و تصور فرد نسبت به فرد دیگر کاملاً وارونه می شود . نوسان تکراری و افراطی بین خود پنداره های متناقض ، یکی از تظاهرات دیگر این مکانیسم است .( کاپلان و سادوک ، 1994، ترجمه پورافکاری ، 1376)

جسمانی سازی
تبدیل دفاعی مشتقات روانی به علائم جسمانی به ابراز واکنش از طریق علائم جسمی به جای تظاهرات روانی را بدنی سازی گویند . ( کاپلان و سادوک ، 1994، ترجمه پور افکاری ، 1376) . پدیده روانشناختی به شکل نشانه های جسمانی بیان می شود فرد واکنش بر اساس تجلی های روانی را اصلاح ندانسته و به جای آن از واکنش های جسمانی بهره می برد .

جنسی سازی178
یک موضوع کارکرد هیجانی و رفتاری اهمیت جنسی پیدا می کند اهمیتی که پیشتر فاقد آن بوده است بدین ترتیب اضطراب مربوط به تکانه های مهار شده و محتوای ممنوعه آن رد می شود .
نوع دوستی 179
نوعی واکنش ارائه سازنده و خنثی است که فرد از رهگذر آن به تجربه ای نیابتی دست می یابد از خود گذشتگی ارض خود از طریق ارضای دیگری به قیمت متضرر شدن است . بنابراین چون فرد توان ارضای مستقیم نیازهای خود ر ندارد ارضاء به صورت نیابتی و جانشینی رخ می دهد بدین ترتیب با حالت کام بخشی ایجاد شده دردیگری همانند سازی می شود .
نوع دوستی کاذب نیز مستلزم چشم پوشی از ارضاء مستقیم نیازهای غریزی خود برای تسهیل برآورده شدن نیازهای دیگران است و با اغراق و بزرگ نمایی حس نوع دوستی نسبت به دیگران تظاهر می کند .( مک آدامز ، 1998 ، ترجمه پور افکاری ، 1373 ، به نقل از شریفی 1379) .
پیش بینی
فرد برای تحمل ناراحتی های درونی احتمالی که ممکن است در آینده روی دهد اقدام به پیش بینی واقع گرایانه و برنامه ریزی می نماید .
پیش بینی یا پیشاپیش نگری ، پیش بینی واقع بینانه و برنامه ریز برای ناراحتی ها در آینده ، با حالتی هدف محور می باشد . در واقع این دفاع بر برنامه ریزی دقیق و یا نگرانی واقع بینانه در خصوص رویدادهای خطرناک آینده ، دلالت دارد .

آرمانی سازی
موضوع های خارجی به شکل صفر و یک به طور کامل بدو به طور کامل خوب دسته بندی می شوند ، این امر به خاطر بزرگ نمایی غیر واقع بینانه جنبه های خوب و بد یک پدیده است . در این حالت یک موضوع قدرت مطلق و تعادلی یافته و موضوعی دیگر به طور کامل بد و شیطانی مطرح می شود .
در این مکانیسم ، فرد نسبت به اشیاء را به طور هشیار ، به دو تجسم مفهومی خوب مطلق و بد مطلق تقسیم بندی می کند .( فروید ، 1923 ، به نقل از شریفی 1379)

تحریف دگرگونی سازی
فرد با توجه به نیازهای خود واقعیت بیرونی را تحریف می کند باورهای بزرگ منشانه غیر واقعی که ممک است در حد هذیان مطرح باشد با هدف حفظ احساس هذیانی برتری از جمله موارد این دفاع است .
ابطال
ابطال مکانیسمی است که براساس آن فرد برای از بین بردن اثر کار خود ، به عمل دیگری می پردازد . عذرخواهی پشیمانی و تحمل ناراحتی همگی انواع گوناگون باطل ساختن و نفی اعمال و افکار ناپسند است . در این مکانیسم فرد به شکل سمبلیک به کنش نمایی معکوس چیزی نامقبول ، که قبلاً به صورت گرفته یا لازم است " من " در مقابل آن مقاومت کند ، می پردازد ( فروید ، 1923، به نقل از شریفی ، 1379)
انسداد 180
این دفاع شبیه سرکوبی است با این تفاوت که انسداد وقفه در افکار و احساس ها تنش زاست . بااین حال فکر یا تکانه مسدود شده به طور موقت دور از هشیاری ا ست .
مهار کردن
فرد تلاش می کند تا رویدادها و موضوع های محیطی را مهار و تنظیم کند بدین ترتیب اسباب کاهش اضطراب و به حداقل رساندن تعارض های درونی فراهم می شود .
واکنش متضاد
در این مکانیسم تکانه ای نامقبول متضاد تبدیل می شود واکنش متضاد مشخصه نوروز وسواس است ، اما ممکن است در سایر انواع نوروزها هم دیده شود اگر درمراحل اولیه رشد من ، از این مکانیسم ، به طور مفرط استفاده شود ممکن است به صورت یک صفت شخصیتی دائم درآید .( کاپلان و سادوک ، 1994، ترجمه پور افکاری ، 1376)

ناارزنده سازی
در این مکانیسم انکار نقش اساسی دارد و شامل نادیده گرفتن حقایق مطلوب ، بی ارزش سازی و انکار شایستگی های واقعی آنها می باشد .

تفرق
جدایی گروهی از فرآیندهای روانی از کل دستگاه روانی ، تفرق نام دارد و به مفهوم فقدان روابط متقابل بین فرآیندهای مختلف روانی و در نتیجه ، عملکرد تقریباً مستقل گروهی است که از کل جدا شده است . سالیوان این اصطلاح را برای توصیف فرایندی به کار می برد که به وسیله آن افکار و خاطرات اضطراب انگیز از هشیاری کنار زده می شوند ( مک آدمز ، 1998؛ ترجمه پورافکاری، 1373، به نقل از شریفی ، 1379) .

واکنش وارونه
تکانه نامقبول صد و هشتاد درجه می چرخد و به تکانه ای متضاد اما مقبول تبدیل می شود . این دفاع یکی از مشخصه های روان آزردگی وسواس است اما در سایر روان آزردگی ها هم مشاهده می شود .
واکنش سازی181
سرکوب کردن یک کشش غریزی در تعقیب سرسختانه و فعال نقطه ی مقابل و متضاد آن کشش تجلی می کند. به عبارت دیگر ، اگر فردی یک کشش غریزی را سرکوب کند ، غریزه ی متضاد با آن را شدیداً در رفتار خود بروز می دهد . این عمل را واکنش سازی می گویند . مثلاًممکن است افرادی که واقعاً به چیزی تمایل دارند . در ظاهر وانمود کنند که به چیزی مخالف آن علاقمند هستند . اغلب مشکل است بتوانیم تشخیص دهیم که رفتار انسان تجلی واقعی یک کشش است یا اینکه تجلی غریزه ی متضاد آن است . نمی توان با مشاهده ی ساده رفتار دقیقاً گفت که وضع از چه قرار است و کدام کشش زیر بنای رفتار را تشکیل می دهد اما اگر به اندازه ی کافی فرد را بشناسیم و مطمئن باشیم که رفتار ظاهر شده در او با طرح رفتاریش در تضاد مستقیم قرار دارد ، در این حالت می توانیم بگوییم که عمل واکنش سازی انجام گرفته است . چنانچه طرح رفتاری فردی فی نفسه واکنش سازی باشد ،در این حالت برای تائید اینکه واکنش سازی صورت گرفته است به روشهای ارزیابی غیر مستقیم نیاز است یکی از ویژگیهای مهم مکانیسم واکنش سازی ، پا فشاری در رفتار و وسواسی بودن آن و فزونی تکرار آن است غرایز و انگیزه ها معمولاً به صورت زوجهای متضادی در انسان وجود دارند ، مثل عشق ونفرت ، سازندگی و تخریب ، زندگی و مرگ ، تمیزی و کثیفی و غیره درعمل واکنش سازی یکی از دو غریزه ی متضاد ناهشیار می شود و با تاکید بر دیگری این ناهشیاری ادامه می یابد به عبارت دیگر ،مکانیسمی که بدان وسیله غریزه ای به وسیله متضاد آن ازسطح آگاهی مخفی بماند ، واکنش سازی یا وانمود سازی نامیده می شود در عمل واکنش سازی ، غریزه ای که بر روی " خود " فشار وارد می کند و اضطراب ایجاد می کند ، به وسیله ی متضاد آن خنثی می شود . واکنش سازیها از فراخود سرچشمه می گیرند و انرژی خود را صرف مقاصد فریبنده و ریاکارانه می کنند . واکنش سازی ، شخصیت را خشک و غیر قابل انعطاف و واقعیت را تحریف می کند در مواردی که انطباق خشک و مبالغه آمیز در رفتار دیده می شود ، می توان گفت که آن رفتار یک عمل واکنشی است .
باطل سازی 182
مکانیسم دفاعی باطل سازی گامی فراتر از واکنش سازی است این مکانیسم واکنشی به علایم بالینی رفتار اضطرابی خیلی شبیه است .بنابراین ، فردی که مرتکب عملی شده است که با اخلاقیات اجتماعی مغایرت دارد و یا حتی درصدد انجام آن باشد ، دایماً به بروز نوعی رفتار جبرانی دست خواهد زد تا دامن خود را از آلودگی بزداید مثلاً مرد رباخواری که باطناً نسبت به عمل خود احساس نامطلوبی دارد . به ساختن مسجد می پردازد و خیرات می کند تا بدین وسیله عمل ناشایست و دامن آلوده ی خویش را پاک کند .
همچون فردی که مرتکب قتلی شده است و دایماً دست خود را می شوید ، بدین امید که دستش از آلودگی به خون مقتول پاک شود .

گسست 183
تغییر موقت اما شدید در شخصیت یا احساس هویت شخصی برای گریز از استیصال و درماندگی هیجانی ، حالت گریز مرضی و واکنش های هیستری تبدیلی از تظاهرهای رایج این دفاع هستند . در این حالت بخشی از فرآیندهای روانی از سازمانی روانی جدا شده که در نتیجه ارتباط و هماهنگی آن از بین می رود .
بیرونی سازی 184
شبیه فرافکنی است اما از حیث گستردگی با آن متفاوت می شود . گرایشی در فرد وجود دارد که مولفه های شخصیتی خود را در دنیای بیرونی یا موضوع های خارجی به نظاره بنشیند .
بازداری185
برخی از کارکردهای " من " مورد چشم پوشی یا طرد واقع می گیرد این کارکردها به شکل منفرد یا مرکب تحت عملیات دفاعی قرار می گیرند . هدف از این کار گریز از اضطراب ایجاد شده از سوی تعارض بین تکانه ها و احساس ها ، وجدان یا نیروهای محلی و موضوع های بیرونی است .

عقلانی سازی
فرایند عقلانی به شکل فزاینده برای اجتناب از بیان عاطفی یا تجربه هیجانی مورد استفاده قرار می گیرد . از رهگذر این دفاع پدیده های هیجان برانگیز بی روح و عاری از هیجان می شوند ، فرد از صمیمی شدن با دیگری پرهیز می کند ، با تمرکز و توجه بر واقعیت بیرونی واقعیت احساس درونی نادیده گرفته می شود ، و با تاکید بر جنبه های غیر ضروری و حاشیه ای موضوع اصل موضوع ، رها می شود .
دراین حالت فرد به جای حس کردن فکر می کند .

ریاضت طلبی 186
برای اینکه رشد اخلاقی و معنوی متحقق شود فرد تست های کام بخش و ارضاء کننده تجربه را حذف می کند بدین ترتیب حذف لذت و انصراف از آن برای فرد ارضا کننده می شود . در حالیکه تجربه لذت بخش جدید ذهنی است تاعینی .
خود بیمار انگاری
احساس مستحق سرزنش بودن به خاطر داغداری و تنهایی و یا تکانه های نامقبول خصمانه تبدیل به سرزنش کردن خود و شکایت های جسمی چون درد ، ضعف اعصاب و ناراحتی های جسمی می شود . در این دفاع به منظور گریز یا واپس روی هر یک بیماری تمرکز اغراق آمیز می شود در خود بیمار انگاری فرد از مسئولیت اجتناب کرده و احساس گناه ] بازماندگی [ را مهار می کند چون درون فکنی های خود بیمار انگارانه خود ناپذیر ego- alien هستند فرد احساس ملال و گرفتاری می کند .
کار وایلانت در مورد مکانیسم های دفاعی یک استثنای مهم است ( اندروز و همکاران ، 1993) او سلسله مراتب دفاع ها را از نظریه روان پریشی اقتباس کردو آنها را توسط داستان های روایت گونه 187اعتباریابی کرد .
چهارمین راهنمای تشخیص آماری اختلالهای روانی – متن تجدید نظر شده ( انجمن روانپزشکی آمریکا ، 2000) فهرستی توصیفی شامل 27 مکانیزم دفاعی و 7 سطح مقیاس عملکرد دفاعی را ارائه می دهد سطوح و مکانیسم های مقیاس عملکرد دفاعی عبارتند از : سطح بی نظمی188 دفاعی ( شامل : فرافکنی ، هذیانی ، افکار سایکوتیک واقعیت بیرونی و تحریف189سایکوتیک ) ، سطح عمل190( شامل :گذر به عمل ، انزوای همراه با فقدان احساس ، شکوه همراه با رد کمک 191 و منفعل – پرخاشگری ) ، سطح تحریف عمده تصویر]ذهنی [ ( شامل : تخیل در خود فرومانده192، همانند سازی فرافکنانه ، دلیل تراشی ) ، سطح حاشا کردن193 ( شامل : انکار ، فرافکنی ، دلیل تراشی ) ، سطح تحریف جزئی تصویر ] ذهنی [ ( شامل : ناارزنده سازی194،آرمان سازی و همه توانی ) ، سطح مهارت های ذهنی ( مصالحه195 ) ( شامل : جا به جایی ، گسست ، عقلانی سازی ، جداسازی عاطفه ،واکنش وارونه ، سرکوبی ، ابطال ) و سطح انطباقی بالا ( شامل :پیش بینی ، پیوند جزئی 196، نوع دوستی ، شوخی اظهار وجود ، خودنگری ، والایش و فرونشانی ) .
سایر مکانیسم های دفاعی مهمی که پس از فرویدها ( زیگموند و آنا ) مطرح شدند عبارتند از :
دلیلی تراشی که توسط ارنست جونز ( 1908، به نقل از کلارک ، 1998) پیشنهاد شد باند ، گاردنر ، کریستین ، و سیگل ( 1983) 24 مکانیسم دفاعی را فهرست کردند که از این میان بازداری ، نوع دوستی کاذب و رفتار چسبنده انگارکه197 را مطرح کردند .اتوکر نبرگ 198( 1980) و ملافی کلاسن199( 1973) دوپاره سازی ، همه توانی همراه با ناارزنده سازی ، ؟؟ سازی بدوی ، همانند سازی فرافکنانه و اناکر سایکوتیک را مطرح نمودند .
دوانلو ( 1990) در رویکردی بالینی و کاربردی ؟؟ دفاع ها را به سه گروه تقسیم کردند ، سرکوبگر ، وسواسی وواپس رونده عملکرد دفاع های سرکوب گردور نگه داشتن محتوای ناهشیار از قلمرو هشیاری است سرکوبی ، واکنش وارونهه و جابجایی از آن جمله اند . دفاع های وسواسی حائلی بین عواطف و شناخت هستند به عبارت دیگر فکر در هشیاری است اما عاطفه همراه با آن در بایگانی ناهشیار نگهداری می شود . بدین ترتیب فرد وسواسی در سرکوبی شکست خورده است عقلانی سازی دلیل تراشی ، جداسازی و نشخوار ذهنی 200 از جمله دفاع های وسواسی هستند .دفاع های واپس رونده نوعی بازگشت به دفاع های سطح پیشین امن تحول روانی است . فرافکنی ، درون فکنی ، بدن سازی ، مفعولیت ، گریه تدافعلی ، گذرا به عمل و انکار از جمله این دفاع ها هستند .
با توجه به چشم انداز رویکردهای نظری پس از فرویدها ، میتوان دو الگوی نظری در مورد استفاده از دفاع ها را براساس بعد پختگی201 متمایز کرد .
نخستین الگو ، الگوی تحولی است . براساس این نظر ، دفاع های مختلف در مراحل زمانی متافوت تحول روی می دهند . به عنوان نمونه مکانیسم های دفاعی انکار در ده سالگی غالب است اما فرافکنی در نوجوانی بارزتر است ملانی کلاین ، اتوکرنبرگ و کرامر ( 1991، به نقل از کرامر و کالیج ، 2002) از جمله نظریه پردازان مطرح الگوی تحولی اند که در این میان کرامر از جهت پژوهش مندی و تعریف عملیاتی متغییرها مطرح است .

حمایت های تجربی
با تحول پژوهش در روان درمانی های روان کاوانه ضرورت بررسی رابطه نظریه های زیر بنایی کار بالینی و داده های تجربی احساس شد . در این میان ، روشهای تجربی برای مطالعه ی مکانیسم های دفاعی گسترش یافت بطور کلی سه روش برای ارزیابی تجربی مکانیسم های دفاعی مورد استفاده قرار گرفته است ( دیسپلند202 ، بونساک203 و روتن204 ، 1997):
1- مصاحبه بالینی : مانند مقیاسهای درجه بندی مکانیسم های دفاعی .
2- پرسشهای خودگزارشی205 مثل پرسشنامه سبک دفاعی باند ،
3- آزمون های فرافکنانه نظیر رورشاخ
حمایت های تجربی از الگوی سلسله مراتبی به روش دوم یعنی ارزیابی تجربی مکانیسم های دفاعی ، پرسشنامه های خود گزارشی ، مربوط می شود . و الگوی تحولی بیشتر به روش سوم ، آزمونهای فرافکنانه ، مربوط است . با توجه به اینکه پژوهش حاضر به بدنه ی پژوهش الگوی سلسله مراتبی دفاع ها باز میگردد تنها به ذکر چند مورد پژوهشی در الگی تحولی بسنده می شود .
کرامر ( 1998 و 1997 به نقل از کرامر و کالیج ، 2002) در پژوهشی دریافتند که انکار در 5 سالگی بهنجار و متناسب با سن کودک است . لونیگر ( 1976) عنوان کرد که در سطوح پایین تحول " من " افراد از دفاع های پخته کمتری استفاده می کنند . دفاع های برونی کردن مثل فرافکنی و برگشت علیه شیء در مردان بیشتر رخ می دهد ، اما دفاع های درونی کردن مثل بازگشت علیه خود در زنان بیشتر مشاهده می شود ( کرامر و کالیج ، 2002)
حمایت های تجربی از الگوی سلسله مراتبی دفاع ها را می توان در سه مقوله تقسیم بندی کرد .
1- پژوهش های مربوط به ساخت پرسشنامه : اعم از هنجار یابی، اعتیارو روایی .
2- پژوهش های مربوط به رابطه آسیب شناسی روانی سبک ها و مکانیسم های دفاعی .
3- پژوهش هایی که رابطه سبکهای دفاعی را با مفاهیم مشابه سایر رویکردها بررسی می کند .

1- ساخت پرسشنامه هنجاریابی ، اعتبار و روایی
همانطور که پیشتر آمد ، وایلافت ( 1976 ، به نقل از ایلافت ، 2000) براساس توسعه شالوده دانشی که آنا فروید ( 1995) برجا گذاشت نظریه سلسله مراتبی مکانیسم های دفاعی خود را مطرح ساخت باند گاردنر 206کریستین 207و سیگال 208( 1983) پرسشنامه ای خود آزما را برای تعیین درک شخص از سبکهای دفاعی عادتی اش تدوین کردند . پرسشنامه سبک دفاعی ( DSQ) باند و همکاران بر پایه نظریه وایلانت استوار است . مبنای روش آماری آنها تحلیل عاملی بود ( همان منبع ) این پرسشنامه 67 ماده ای توسط باند و وایلانت ( 1986) تجدید نظر شد و به 88 ماده افزایش یافت .
اندروز و همکاران (1993) با این استدلال که DSQ 40 ماده ای را تدوین کردند DSQ-40 سه سبک دفاعی پخته ، نوروتیک و ناپخته را در بر می گیرد که به شکل زیر می باشد :
الف ) عامل پخته : والایش ، شوخی ، پیش بینی و فرونشانی
ب) عامل نوروتیک : ابطال ، نوع دوستی کاذب ، ایده آل سازی و واکنش وارونه .
ج ) عامل ناپخته : فرافکنی ، پرخاشگری منفعلانه ، گذاربه عمل ، جداسازی ، ناارزنده سازی ، خیال پردازی در خود مانده ، افکار ، جابه جایی ، گسست ، دوباره سازی ، دلیل تراشی و جسمانی سازی .
نسخه ژاپنی DSQ-40 ( هایا شی ، میاکی ، میناکاوا ، 2004) نسخه فرانسوی DSQ ( بنساک209، دیسپلد و اسپاگنولی210 ، 1996) و نسخه ایتالیایی DSQ( سان مارتینی ، روما ، لینگاردی و باند ، 2004) اعتبار و روایی این دو ابزار ( DSQ-40 , DSQ) را حمایت می کنند . همینطور چبرول 211و همکاران ( 2005) روایی صوری DSQ-40 را مطلوب دانستند کابرکاپا212و دویک 213( 2002) در پژوهش بر ویژگی های اصلی و هنجارهای تجربی DSQ-40 کاربرد بالینی آن را مورد تائید قرار دادند .
2- پژوهش های مربوط به آسیب شناسی روانی و سبکها و مکانیسم های دفاعی
پژوهش های مربوط به این مقوله محورهای V,II,I راهنمای تشخیصی – آماری اختلالهای روانی (DSN) رادر بر می گیرند که در ادامه به ترتیب به مهم ترین این پژوهش اشاره می شود .
پونا ماکی و همکاران ( 2002) در پژوهشی به 128 فلسطینی مرد تحت شکنجه و بد رفتاری که علائم پس از سانحه214(PTSD) نشان می دادند ، دریافتند که افراد تحت شکنجه و بدرفتاری به شکل غالب از دفاع های پخته نظر پیش بینی والایش ، فرو نشانی و دلیل تراشی استفاده کردند . اما مکانیسم های دفاعی جسمانی سازی و گسست ، که جزو دفاع های مسلط PTSD و جزو دفاع های ناپخته هستند ، را نیز مورد استفاده قرار می دادند آنها دریافتند که دفاع های پخته نقش محافظت کننده و اثری پیشگیرانه در مورد پیامدهای شکنجه و بدرفتاری را نداشتند زیرا شکنجه زیر آستانه ی دفاعی فرد ، عملکرد مخرب خود را انجام می دهد .
برمیس 215و همکاران ( a 1997 و b1997) مکانیسم های دفاعی واکنش وارونه را در میان افراد مبتلا به PTSD معنا دار یافتند حال آنکه واکنش جزو سبکهای دفاعی نوروتیک است به نظر می رسد که رویداد آسیب زا در تعیین سبک یا مکانیسم های دفاعی تعیین کننده است زیرا در پژوهش پوناماکی و همکاران ( 2002) شدت رویداد آسیب زا یک در هم آمیختگی را در استفاده از سبکها و مکانیسم های دفاعی ایجاد کرده بود .
کیپر216و همکاران ( 2004) در پژوهشی بر بیماران برزیلی مبتلا به اختلال هراس (PD) 217دریافتند که این بیماران در مقایسه با گروه کنترل سبک دفاعی نوروتیک تری استفاده می کنند حال آنکه هر چه شدت PD بالاتر باشد استفاده از دفاع های ناپخته تر بالا می رود در همین راستا ، کندی218و همکاران ( 2001) سبک دفاعی افراد مبتلا به اختلال افسردگی عمده ، GAD, PD وفوبی اجتماعی را در مقایسه با گروه کنترل به شکل معناداری غیر انطباقی ،ناپخته یافتند . با این وجود هیچ تفاوت معناداری میان نمره های سبک دفاعی پخته و گروه کنترل مشاهده نشد .
موریس ومرکاباخ ( 1994) ، دریافتند که سبک دفاعی بیماران مبتلا به اضطراب بالینی با نمره های اضطراب صفت آزمودنی ها بهنجار رابطه دارد . آنها همچنین نمره های دفاع ها و نمره های اضطراب صفت ، نگرانی 219و علائم بدنی را متفاوت گزارش کردند . اما نتوانستند سبک یا مکانیسم دفاعی معناداری را پیدا کنند .
پارکر و همکاران ( 1998) در پژوهشی روی رابطه آلکسی تایمی 220و سبک های دفاعی دریافتند که افراد مبتلا به آلکسی تایمی به طرز معناداری نمره های بالاتری در سبک های دفاعی و نورتیک و نمره های پایین تری در سبک دفاعی پخته به دست می آورند اما نتایج آنها نتوانست تعیین کند که آیا آلکسی تایمی دفاع های مسلط و معنا در پخته ، ناپخته یا نوروتیک را شامل می شود یا خیر .
ویدوویک221 وهمکاران ( 2003) در بررسی رابطه اضطراب و سبکهای دفاعی اختلالهای خوردن دریافتند که بیماران مبتلا به اختلال خوردن در موقعیت های واقعی مضطرب تر و سبک دفاعی پخته تری را نشان می دهند .
با این حال مکانیسم های دفاعی مسلط معناداری گزارش شد و تنها همبستگی معنا داری بین سطوح مختلف اضطراب و پختگی با مکانیسم های دفاعی " من " افراد مبتلا به اختلال خوردن را گزارش کردند در همین راستا ، استین و همکاران ( 2003) دریافتند که ترکیبی ا ز دفاع های ناپخته و نوروتیک ممکن است خطر ابتلا به اختلالهای خوردن را در دختران نوجوان بالا ببرد . در این پژوهش مکانیسم یا سبک دفاعی مسلطی برای افراد مبتلا به اختلال خوردن گزارش نشد .
پولاک و اندروز ( 1989) سبک ها و مکانیسم های دفاعی مبتلایان به اختلال هراس ( با یا بدون گذر هراسی ) ، فوبی اجتماعی و اختلال وسواسی – جبری ( oCD) را بررسی نمودند . در بیماران مبتلا به اختلال هراس ، مکانیسم های دفاعی جابجایی ، جسمانی سازی و واکنش وارونه مشاهد شد در فوبی اجتماعی ناارزنده سازی و جابجایی . در oCD نیز ابطال ، گذار به عمل و فرافکنی بیشتر مود استفاده قرار گرفته بود با توجه به گروه کنترل، تفاوت در سبک دفاعی معنادار گزارش نشد .
در بیماران مبتلا به افسردگی به ویژه افسردگی اساسی به خاطر تاثیر خلق بر شخصیت ارزیابی شخصیت دشوار می شود و برونسو و همکاران ،2005) وعدم انگیزش لازم برای تکمیل پرسشنامه ها ( اندروز و همکاران ، 1993) را به وجود می آورد ؛ بنابراین ارزیابی مکانیسم ها و سبک های دفاعی این اختلال توصیه نمی شود ( همان منبع ) با این وجود برونر و همکاران ( 2005) تلاش کردند تا با تهیه نسخه ی انطباق یافته از DSQ تحت عنوان INEDSQ به ارزیابی دفاع های این بیماران بپردازند . در پژوهش آنها فردی مطلع222 که از نزدیکان بیمار مبتلا به افسردگی اساسی بود با توجه به شخصیت پیش مرضی و قبل از بستری شدن INF- DSQ را تکمیل می کرد نتایج آنها هیچ تفاوت معناداری را در استفاده از سبک و مکانیسم دفاعی بیماران قبل از بستری شدن گزارش نکرد .
کونیکسبرگ223 و همکاران ( 2001) در پژوهشی بر افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی224 (BPD) دریافتند که ملاک تشخیص بی ثباتی عاطفی براساس DSM- III-R با دفاع های دوباره سازی ، فرافکنی ، گذار به عمل ، پرخاشگری منفعلانه ، ابطال و خیال پردازی در خود مانده همبستگی مثبت دارد همچنین پرخاشگری تکانشی با روابط بین فردی ناپایدار ، خشم نامتناسب و تکانشگری با دفاع گذار به عمل همبسته بود .
سیمون و همکاران ( 2003) نیز گسست و آسیب در دوره ی کودکی را در BPD گزارش کرده و نشان دادند که گسست در گروه BPD آنها با دفاع های ناپخته همبستگی مثبت دارد .
سینها و واتسون ( 1999) دریافتند که اختلالهای شخصیت را نمی توان از روی سبک دفاعی پیش بینی کرد . پاریس و باند ( 1996) درجه بندی های شیوه دفاعی و پرخاشگری را در بیماران مرد مبتلا به اختلال شخصیت که به 2 گروه مرزی و غیر مرزی تقسیم شده بودند بررسی کردند ونشان دادند که گروه مرزی دفاع های غیر انطباقی و تحریف کننده تصویر ذهنی بیشتری نسبت به سایر اختلالهای شخصیت دارند .
ترتجسبورک225و همکاران (2000) دریافتند که نمره ی عملکرد دفاعی به شکل معناداری با مقیاس ارزیابی طی عملکرد 226(GAD)اخیر 543 بیمار سرپایی روان پزشکی ، همبستگی مثبت دارد . در نتیجه آنها DSQ را ابزاری سودمند برای ارزیابی عملکرد کلی دفاعی دانستند .
افزون بر پوهش های ذکر شده به بررسی رابطه بین سبکها و مکانیسم های دفاعی با محورهای V,II,I در DSM پرداخته اند . برخی پژوهش ها نیز گروهای غیر بیمار را در بر گرفته اند . به عنوان مثال لاکور227( 2002) تلاش کرد تا در پژوهشی سبک های دفاعی دانشجویان پزشکی دانمارکی را بررسی کنند نتایج او نشان داد که دانشجویان به طرز معناداری نمره های بالاتری را در دفاع های نوعدوستی کاذب ، انکار و ابطال به دست آوردند هر چند نتایج سبک دفاعی معناداری را گزارش نکرد کفون ( 2003) نیز، امید اندک را با سبک دفاعی ناپخته تر همبسته یافت و بین سبک دفاعی پخته و سازگاری رابطه معناداری گزارش کرد .
هنریکسون و همکاران ( 1996) سبک های دفاعی گروهی از نوجوانان را تا بزرگسالی پیگیری کردند . نتایج نشان دادکه سبکهای دفاعی هم نقش حفاظت کننده پیشگیرانه و هم زمینه ساز اختلالهای روانی را در گسترده تحول ایفا می کنند در این مطالعه زنان سبک دفاعی ناپخته تری را به شکل معناداری در رابطه با نمره های بالای GHO مورد استفاده قرار دادند این در حالی است که سایر پژوهش هایی که پیگیرانه228 نیستند تفاوت معنا داری در دو جنس از نظر استفاده از مکانیسم های دفاعی گزارش نشده است ( اندروز و همکاران ، 1993، واتسون و سینها ، 1998) با توجه به آنچه گذشت ذکر نکته های زیر ضروری می نماید .
1- سبب شناسی اختلال می تواند سبک دفاعی یا مکانیسم های دفاعی را تعدیل یا تغییر دهدد ، چنانکه در مورد PTSD مشاهده شد .
2- تقریباً اکثر پژوهش ها نتوانستند همزمان سبکها یا مکانیسم های دفاعی را معنا دار بیابند .
3- هر چه متغیر مورد مقایسه شکسته شده و به عنوان نمونه در BPD از کل اختلال به بی ثباتی عاطفی تقلیل یابد ، رابطه متغیر با مکانیسم یا سبک دفاعی معنادار تر می شود .
4- شدت اختلال می تواند روی سبک دفاعی تاثیر داشته باشد آن چنان که در PD مشاهده شد .
3- پژوهش هایی که رابطه سبکهای دفاعی را با مفاهیم مشابه سایر رویکردهای بررسی می کنند .
برخی پژوهش ها نیز کوشیده اند تا مفاهیم و رویکردهای دیگر به ویژه شناختی را با مفاهیم رویکردهای دیگر به ویژه شناختی را با مفاهیم روان پریشی مورد حمایت قرار دهند به عنوان مثال کفون ( 1999) کوشیدند تا رابطه بین سبک اسنادی و مکانیسم های دفاعی روان پویشی رامورد بررسی قرار دهد نتایج به دست آمده ضعیف تر از آن بود که بتواند نظریه درماندگی آموخته شده افسردگی را با کمک مفهوم روان پویشی سبک یا مفاهیم دفاعی مورد حمایت قرار دهد . پولونی و همکاران ( 2003) نیز کوشیدند تا دفاع ادراکی را در اختلال های اضطرابی بررسی نمایند . نتایج آنها نشان داد که دفاع ادراکی تعمیم دهی برای اکثر محرک هایی که اضطراب زاست وجود دارد . اما نمی توان سبک دفاعی را متمایز کرد .
آن گرر و همکاران ( 1997) نیز رابطه سبک دفاعی و سازگاری در روابط بین فردی را بررسی کردند . نمونه شامل 157 زوج در انتظار فرزند اول می باشد . اکثر زنان حامله در اواسط حاملگی خود بودند پیگیری 4 تا 12 ماه پس از زایمان ادامه پیدا کرد . براین اساس پرسشنامه رضایت مندی رابطه و DSQ اجرا شد . شبک دفاعی به شکل معناداری با پیش بینی رضایت مندی رابطه پس از حاملگی همبستگی مثبت داشت .
یک مطالعه بین رشته ای نیز کوشیده تا رابطه بین هاپلوتاپسهای229ژن گیرنده (DRD2) D2 دو پامین را با مکانیسم های دفاعی بررسی نمایند .( کامینگز و همکاران ، 1995) نتایج نشان داد که لکوس230 یا موضوع ژن DRD2 یکی از عواملی است که مکانیسم های دفاعی را کنترل می کند این پژوهش اهمیت مطالعه مکانیسم های دفاعی را نشان می دهد اندروز و همکاران ( 1993) نیزدر بررسی سبکهای دفاعی دوقلوها دریافتند که 38 درصد واریانس DSQ مربوط به عوامل ژنتیک و 62 درصد مربوط به عوامل محیطی است .
سنجش مکانیسم های دفاعی
ویلنت ( 1971 ، 1976 ، به نقل از اندروز و همکاران ، 1993) با توجه به نظریه تحلیل روانی به طبقه بندی سلسله مراتبی مکانیسم های دفاعی پرداخت و براساس درجه اعتبار و پایایی هر دفاع آن را در طبقه اصلی مکانیسم ها جای داد به اعتقاد وی ، دو دسته کلی دفاع وجود دارد . دفاع های " رشد یافته " و " رشد نایافته " که هر کدام با موفقیت در زندگی همبستگی مثبت و یا منفی دارند تحقیقات بعدی بطور گسترده ای آثار اولیه ی ویلنت را دنبال کرده و در طرح اولیه ی وی تغییرات اساسی ایجاد کردند ( بوند و همکاران ، 1983، به نقل از اندروز و همکاران ، 1993) .
پرسشنامه سبک های دفاعی 88 گزینه ای – پرسشنامه سبک دفاعی بوند و همکاران ( 1983) بر پایه پرسشنامه اولیه ویلنت ( 67 گزینه ای ) ابداع شد . این پرسشنامه 88 گزینه ای است و روی چهار گروه تشخیص نوروتیک ها ، اختلال های عاطفی ، اختلال های اضطرابی و سایر اختلال ها و نیز یک گروه کنترل آزمون شد نتایج بدست آمده نشان دادکه بیماران مبتلا به اختلالات عاطفی ، سبکهای دفاعی قابل مقایسه ای با آزمودنی های بهنجار داشتند .
سه گروه دیگر اختلالات با نسبت به گروه کنترل از دفاع های رشد نایافته بیشتری استفاده کردند ولی این پرسشنامه نمی توانسبت سبکهای دفاعی هر اختلال را بطور مجزا اندازه گیری کند . پرسشنامه 88 گزینه ای اصلاح شده به 72 گزینه تقلیل یافت و سپس با مقوله های سبکهای دفاعی چهارمین چاپ راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی هماهنگ گردید. ( اندروز و همکاران ، 1993 ؛ APA ، 1994؛ به نقل از کاپلن ، 1994، ترجمه پور افکاری 176)
پرسشنامه سبکهای دفاعی 72 گزینه ای – اندروز و همکاران ( 1993) معتقد بودند که پرسشنامه 67 گزینه ای اولیه دارای معایب اساسی است از جمله بعضی از گزینه ها دو اختلال را توماً اندازه گیری میکردند. این گزینه ها در تجدید نظر نهایی حذف شدند . همچنین ، آنها پرسشنامه 88 گزینه ای را ارزیابی کردند و دریافتندکه پرسشنامه مذکور شاخص خوبی برای تشخیص یک اختلال از دیگر اختلالات نمی باشد بنابراین آنها آزمون شاخص 72 گزینه ای را ابداع کردند که همسانی زیادی با طبقه بندی سبکهای دفاعی چهارمین چاپ راهنمای تشخیص آماری اختلالات روانی داشت . این پرسشنامه بر روی 413 آزمودنی اجرا گردید و در نهایت 20مکانیسم دفاعی در سه سبک دفاعی رشد یافته ، نوروتیک و رشد نایافته قرار گرفت این پرسشنامه نیز دارای معایبی بود ، از جمله اینکه 20 دفاع به شکلی نامتناسب و ناموزون در کل پرسشنامه قرار گرفته بودند در نتیجه همسانی درونی دفاع هایی که گزینه های بیشتری داشتند بطور کاذب افزایش می یافت ( اندروز و همکاران ، 93)
پرسشنامه سبکهای دفاعی 40 گزینه ای – فرم نهایی اندازه گیری مکانیسم های دفاعی ، پرسشنامه سبکهای دفاعی 40گزینه ای است که در آن 20 دفاع و هر دفاع بازنمایی می شود تمامی مکانیسم های دفاعی در سه سطح کلی رشد یافته تا نوروتیک و رشد نایافته قرار می گیرند . طی تحقیقات انجام شده میزان همبستگی بین سطوح مکانیسم های دفاعی به ترتیب 97/0 و 93/0 و 95/0 گزارش شده است که نشان می دهد این پرسشنامه از اعتبار سازه بالایی برخوردار است . همچنین بین سبکهای دفاعی بیماران اضطرابی و گروه کنترل بهنجار بطور معنی داری تمایزایجاد می کند (اندروز و همکاران ، 1993) این طبقه بندی از مکانیسم های دفاعی در چهارمین چاپ راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی ، بعنوان مقیاسی معتبر در تشخیص عملکرد دفاعی بیماران و افراد بهنجار قلمداد شده است .

انواع آزمونها
تعداد آزمونهای استعدادهای مختلف زیاد است و به وسیله آنها استعدادهائی از قبیل استعداد موسیقی ، مکانیکی ، استعداد فضائی ، پزشکی ، پرستاری ، مهندسی و امثال آن را می توان اندازه گیری نمود .
مقصود از این آزمونها " اندازه گیری عوامل استعدادی است که زمینه موفقیت برای شغل مخصوصی می باشد ولی این استعداد هنوز تحت تعلیم رسمی در نیامد " 231
روان شناس درمانی باید با این ابزار کاملاً آشنا بوده ، موارد استعمال آنها را به خوبی بداند ، ولی در ضمن باید از محدودیتهای این آزمون نیز آگاه باشد .

آزمونهای علاقه 232
استفاده از آزمونهای علاقه ، به اندازه گیری مستقیم علاقه به حرفه ی مخصوصی نیست بلکه برای مقایسه ی علاقه ی آزمودنی است با افرادی که از حرفه های مختلف انتخاب شده و آزمون علاقه براساس آن میزان شده است .
مثلاً اگر فردی در آزمون علاقه با پاسخهای خود نشان دهد که علاقه ی خود مشاب علاقه ی یک وکیل دادگستری است . در این صورت می توان نتیجه گرفت که این فرد از لحاظ علاقه می تواند این رشته را انتخاب نماید در اینجا باید متذکر شد که آزمون علاقه ، استعداد یا هوش را اندازه گیری نمی کند بلکه فقط تمایلی را که اشخاص به انتخاب شغل یا رشته خاصی دارند ، نشان می دهد .
مطابق تحقیقاتی که به عمل آمده ، علاقه افراد به حرفه های مختلف نسبتاً ثابت است و اگر تغییری در آن روی دهد ، بیشتر قبل از سن 25 سالگی است .
مهمترین آزمونهای علاقه که در آمریکا از آن استفاده می کنند ، یکی آزمون علاقه حرفه استرانگ233 و دیگری آزمون کودر234 است .
آزمون استرانگ بیشتر برای دانشجویان دانشگاه و بزرگسالان دیگر ساخته شده است و در آن ورقه های مجزا برای زن و مرد وجود دارد . در ورقه های مربوط به مرد علائق زیر اندازه گیری می شود .
علوم ، زبان ، علوم اجتماعی ، تجارت و غیره .
آزمون کودر بیشتر برای دانش آموزان دبیرستان و دانشجویان دانشگاه ساخته شده است .
آزمون کودر علائق زیر را اندازه گیری می کند: مکانیکی ، علمی ، ریاضی ، تبلیغاتی ، نقاشی ، ادبی ، موسیقی ، علوم اجتماعی و منشی گری .

آزمون شخصیت
اگر چه تعریف شخصیت شامل تمام خصوصیات ارثی و اکتسابی هر فرد است ، ولی آزمونهای شخصیت معمولاً مبین خلق و خو ونحوه ی سازگاری افراد می باشند . آزمونهای شخصیت از لحاظ دقت اندازه گیری و علمی بودن اساس آن ، به مرتبه ی آزمونهای هوش نرسیده است . دلیل این امر اشکالاتی است که در ساختن آزمونهائی برای اندازه گیری شخصیت که دارای روائی باشد ، وجود دارد .
آزمون فقط موقعی از لحاظ علمی روائی دارد که آنچه را که منظور اوست به درستی و با دقت بسنجد و برای رسیدن به این هدف باید بداند آنچه را که می خواهد اندازه گیری کند چیست .
در آزمون هوش ، این موضوع امکان پذیر می باشد ، زیرا دست کم وبیش معلوم است که چه فعالیتهائی پدیده ی هوش را درست می کند . با اندازه گیری هوش می توان معلوم کرد که در سنین مختلف ، سطح فکری چیست ، ولی در اندازه گیری خصوصیات شخصیت مانند رفتار ضد اجتماعی ، درون گرائی ، برون گرائی ، احساس حقارت وامثال آن چنین معیار مشخص خارجی وجود ندارد ، زیرا رفتاری که در یک جمع ، ضد اجتماعی تلقی می شود از نظر جمع دیگر ممکن است کاملاً قابل قبول پسندیده باشد .
مشکل دومی که در به دست آوردن نتایج دقیق ، با آزمونهای شخصیت وجود دارد ، طرز فکری است که آزمودنی در موقع آزمودن دارد .
افراد در نشان دادن خصوصیات عاطفی خود خیلی محتاط تر هستند تا ابزار استعدادهای فکری .
هنگامی که شخصی به گذراندن آزمون شخصیت مشغول است ، احساس می کند که باید از خود محافظت نموده ، و اسرار پنهان خود را فاش ننماید . این تمایل به نشان دادن جنبه ی مثبت مخصوصاً در آزمونهائی که سوال و جواب است به خوبی معلوم می شود و برهمین اساس است که این نوع آزمون زیاد از نظر علمی قابل اطمینان نیست .
دلیل سومی که داشتن روائی علمی آزمونهای شخصیت را دشوار می کند اینست که در این گونه موارد ، آزمودنی خیلی کم درباره خود می داند و معمولاً در یک حالت بی ارادگی بوده اما قادر به پاسخگویی دقیق سوالات آزمون نیست این موضوع بخصوص درباره ی افرادی صادق است که از لحاظ هوش عقب مانده اند و بنابراین قادر به فهم معانی پرسش نمی باشند . همچنین اشخاصی که مبتلا به ا ختلالات عاطفی هستند قادر به تفکر صحیح نیستند و به این جهت جوابهای آنان قابل اعتماد نیست .
سنجش اعتبار آزمونهای شخصیت نیز مانند به دست آوردن روائی دشوار است ، رفتارهای عاطفی هم ثابت است و هم بی ثبات ، با این تفاوت که تعدادی از رفتارها نسبت به بقیه ثبات بیشتری را نشان می دهد مثلاً پیشرفت تحصیل معمولاً ثابت است ولی خصوصیاتی که به وسیله آزمون شخصیت اندازه گیری می شود ، اگر چه تا اندازه ای ثبات دارد ولی بی ثباتی آن از مشخصات هوشی زیادتر است .
مثلاً می دانیم که شخص همیشه برون گرا یا درون گرا نیست ولی شخصی که از لحاظ هوش عقب مانده باشد تقریباً همیشه به همان صورت باقی خواهد ماند و به همین دلیل روانشناسان نتوانسته اند بهره ی شخصیت را مانند بهره ی هوش به دست آورند .
البته از بحث بالا نباید نتیجه گرفت که آزمونهای شخصیت بکلی بی ثمر است بلکه در بعضی موقعیت ها قابل استفاده می باشد آنها بخصوص در راهنمائی ، مفید واقع شوند .
این آزمونها را باید معمولاً بعد از مدتی مصاحبه به بیمار داد زیرا نتیجه ی مفید فقط بعد از برقرار شدن روابط صمیمی میان روانشناس و بیمار به دست می آید .
تعداد آزمونهای شخصیت زیاد است و دراین جا به قصد آشنائی ، دو نوع از آنها تشریح خواهد شد :

آزمون سازگاری بل 235
این آزمون به منظور اندازه گیری شخصیت دانش آموزان دبیرستان ، دانشجویان دانشگاه است و شامل قسمتهای مختلف سازگاری در خانه ، سلامت ، سازگاری اجتماعی و سازگاری عاطفی می باشد . روائی این آزمون براساس زیر قرار گرفته است :
1- تمام سوالات این آزمون بر حسب قدرت تشخیصی که در مجرا کردن 15 درصد بالا و پائین در گروه زیادی از اشخاص داشت ، انتخاب ، و فقط موادی که توانست میان این گروه را تشخیص دهد برگزیده شد .
2- نتایج قسمتهای مختلف آزمون به وسیله مصاحبه با چهاردرصد دانشجو ، در مدت دو سال ، تحت مطالعه قرار گرفت .
3- نتایج این آزمون با تطبیق آزمونهای مشابه سنجیده شد .
4- اعتبار آزمون با انتخاب دانشجویان " سازگار " و " ناسازگار" که قبلاً به وسیله ی روان شناسان برگزیده شده بودند ، معلوم شد .
آزمون سازگاری بل شامل 140 پرسش و آزمونی باید ، باید پاسخ خود را به هر سوالی با علامت دایره روی " بله " یا " نه " و یا "؟" بگذارد . سوالات زیر نمونه ای از آنهاست :
1- آیا مدت طولانی به خیال پردازی مشغولید ؟
2- آیا معاشرت با دیگران را دوست می دارید ؟
3- آیا هنگامی که بیمار هستید از رفتن به پزشک می ترسید ؟
4- آیا در مهمانیها اغلب سعی دارید با افراد سرشناس آشنا شوید ؟
5- آیا یک زمان میل شدید به فرار از منزل داشته اید ؟
6- آیا گاهی احساس می کنید که اولیاء شما از آینده ی شما ، بیمناک هستند ؟
7- آیا اغلب اوقات به شما حالت افسردگی دست می دهد ؟

آزمون شخصیت مینسوتا236
این آزمون جامع ترین وسیله اندازه گیری شخصیت از طریق مجموعه ی معادل 550 پرسش است که ابعاد مختلف زندگی را از قبیل سلامت کلی حساسیت ، عادات ، طرز فکر راجع به امور جنسی ، افکار مذهبی ، افکار اجتماعی ، رابطه ی خانوادگی ، عواطف ، وسواس ، تر س و ادراک غیر عادی ، توهم و امثال آن را در بر دارد .
روائی آزمون مینسوتا به وسیله ی مقایسه ی گروه های سالم با افراد ناسالم که تعداد آنها 800 نفر بود به دست آمد .
بهترین روش روائی عبارت بود از مطابقت پیش بینی از روی آزمون مینسوتا با تشخیصی که گروهی از متخصصین از بیماریهای مختلف دادند .
آزمون مینسوتا وسیله بسیار خوبی به منظور تشخیص اختلالات روانی است ولی در اینکه قادر است بیماریهای خفیف را تمیز دهد ، جای شک است . خصوصیات شخصیت که این آزمون قادر به اندازه گیری آن است ، عبارتست از مرض خیالی 237 افسردگی ، هیستری پیسکوپاتی238 ، خصوصیات مونث و مذکر ، پارانویا ، یسیکوستنی 239، شیزوفرنی و هیپومانیا240 :
آزمون مینسویا مناسب جوانان و بزرگسالان است و البته افرادی که این آزمون را می گذرانند باید قادر به خواندن باشند .
مدت زمان لازم برای اجرای این آزمون در مورد هر فردی متفاوت است ولی بطور متوسط یک ساعت به طول می انجامد . نمره گذاری این آزمون نسبه ساده است . در سالهای اخیر فورمهای کوتاه این آزمون که از لحاظ اجراء وقت کمتری می گیرد نیز ساخته شده است .

روش های فرا فکنی 241
در بحثی که در مورد تستهای شخصیت به وسیله ی مجموعه ی سوالات شد یکی از نکات ضعف این آزمونها را سهولت درغگویی و پرده پوشی به وسیله آزمودنی دانستیم بعلاوه گفته شد که آزمودنی اغلب به واسطه اضطراب نمی تواند دقیقاً عواطف خود را بیان کند .
این گونه مشکلات در مصاحبه نیز موجود است ، زیرا فرد قادر به اینکه احساسات و عواطف نهفته ی خود را به صراحت آشکار سازد نیست ، بنابراین روانشناسی نمی تواند به طور صحیح علل مشکلات بیمار را بفهمد .
در مورد چنین افرادی می توان از روشها فرافکنی استفاده نمود . هدف چنین آزمونهائی به عقیده روانشناسان عبارت است از مواجه کردن آزمودنی با موقعیت ها و انگیزه های مبهم و نامشخص ، مانند لکه ی جوهر که روی کاغذ پخش شده ، داستان ناتمام ، جملات ناتمام و اشکال مختلف .
بدین وسیله به آزمودنی آزادی داده می شود تا تخیلات خود را رها کرده ، بدون وجود انگیزه خارجی آنچه را که درونش می گذرد ، ابراز دارد .
امتیاز دیگر این نوع آزمونها اینست که آزمودنی نمی داند آزماینده چه نوع تفسیری ازنتایج آزمون خواهد نمود و خود نیز قادر به تعبیر آنچه که انجام می دهد نیست .
بنابراین به وسیله این آزمونها خصوصیات مبهم و پنهان واغلب ناخودآگاه افراد را می توان آشکار نمود .
تعداد زیادی آزمونهای فرافکنی و روشهای مختلف برای پیدا کردن مشخصات روانی اشخاص به کاربرده می شود .
این روشها شامل تداعی معانی ، نقاشی ، بازی ؛ تستهای دریافت ذهنی و تست رورشاخ242 است . دو نمونه از این تستها که شهرت فراوان دارد در اینجا تشریح خواهد شد .

آزمون رورشاخ
یکی از آزمونهای بسیار جالب و مشهور از نوع فرافکنی ، تست رورشاخ است .
رورشاخ یک روانپزشک سویسی بود او علاقه داشت تا از لکه های پخش شده مرکب بر روی کاغذ ، به منظور اندازه گیری مشخصات شخصیت استفاده نماید . بعد از ده سال آزمایش با این وسیله کتابی به نام پسیکو- دیاگنوستیک243 منتشر نمود . این روش را دیگران بعد از او تکمیل نمودند و در حال حاضر یکی از متداولترین آزمون های شخصیت به شمار می رود .
آزمون رورشاخ شامل ده کارت است که روی آنها لکه های مختلف مرکب پخش شده و پنج عدد از این کارتها رنگی است . از آزمودنی خواسته می شود که به هر یک از کارتها نگاه کرده بیان کند که تصور در آن کارت به چه چیزی شبیه است و یا اینکه چه مطالبی رابه خاطرش می آورد . آزماینده هدف آزمون را به آزمودنی نمی گوید و او را تشویق می کند تا هر چه به فکرش می رسد به آزادی اظهار دارد به او گفته می شود که حدودی برای تعداد جواب به هر کارت نیست و وقت او نیز در پاسخ دادن محدود است . مجموعه ی عکس العمل های شخص در تمام کارتها ، خصوصیات شخصیت او را نشان می دهد تصاویر به خودی خود بی معنی است و فقط عکس العملی که شخص نسبت به آن نشان می دهد و معانی و مفاهیمی که از این تصاویر بیرون می کشد مهم است . تفسیر و تعبیر این آزمون بسیار مشکل است وفقط کسانی که تخصص و تجربه کافی در روانشناسی داشته ، تعملیات دامنه داری در اجرای آزمون رورشاخ دیده اند صلاحیت استفاده از این وسیله را دارند .

آزمون دریافت ذهنی
آزمون دریافت ذهنی اولین بار توسط مورگان و مورای 244 معرفی شد این تست از یک سلسله تصاویری مربوط به عوامل درونی از قبیل ترس ، پرخاشگری روابط کودک با اولیاء و امور جنسی و امثال آن ، ساخته شده است از آزمودنی خواسته می شود که درباره ی هر تصور داستانی بگوید و بدین وسیله شخص طرز فکر و عواطف و تمایلات خود را نسبت به موقعیت ها و اشخاص مختلف بروز خواهد داد .
تفسیر نتایج این آزمون نیز مانند تست رورشاخ چون تا اندازه ای بستگی به تجربه ی روانشناس دارد ، دشوار است و فقط روانشناس تعلیم یافته می تواند نتایج صحیحی از آن به دست آورد . معمولاً افراد از گذراندن این آزمون لذت می برند و اغلب بدون اینکه خود ، آگاه باشند ، مقدار زیادی از خواسته ها و تمایلات و عوامل پنهانی درون خود را آشکار می سازند .

منابع فارسی :
اتکینسون و اتکینون و همکارانش ، زمینه روانشناسی هیلگارد ، ترجمه حسن رفیعی و دیگران ( 1383) ، انتشارات ارجمند .
احمد وند، محمد علی ( 1368) ، مکانیسم های دفاعی روانی ، تهران ، انتشارات بامداد .
پاشا شریفی ، حسن ( 1376) ، نظریه ها و کاربرد آزمون های هوش و شخصیت ، تهران ، انتشارات سخن .
صنعتی ، محمد ( 1380) ، مقایسه سبکهای دفاعی و اضطراب دانشجویان ، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی ، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ایران .
شفیع آبادی ، ع ، ناصری ، ع ، ( 1365) ، نظریه های مشاوره و روان درمانی ، تهران ، مرکز نشر دانشگاهی .
ورنون نوردبی ، کالوین هال ، روانشناسی زندگی نامه و نظریه های روانشناسان بزرگ ، ترجمه دکتر احمد به پروژه و رمضان دولتی .
حاجی آقا زاده نوری ، ماریا ( 1385)، بررسی رابطه هوش هیجانی با مکانیسم دفاعی و هوش عمومی ، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران .
روان پی شولتز ، سیدنی اسن شولتز ، تاریخ روانشناسی لوین ، ترجمه دکتر اکبر سیف ، حسن پاشا شریفی ( 1378)

منابع انگلیسی :
1- Hayashi , M ,Miyaki, Y, and Minakawa , K ( 2004) . Reliability and validity of the Japeanese edition of the Defene style Questionnaire- 40 . Abstract retieved feb. 4, 2006 from pubmed .
2- Vaillant , G.E(1992) Ego mechanisms of defense: Aguide for clinicians and researchers. Washington DC:American Psychiatric press .
3- Vaillant, G.E(2000) Adaptive Mental Mechanisms: Their role in a positive psychology . American psychologist. 55(1) 89- 98.
4- Watson D.C and shina, B.K(1998) Gender, age and cultural differences in the defense style questionnaire – 40 . Journal of chinical psycholoigy . 54(1) 67-75.
5- Andrews, G, singh, M , and Bond, M(1993) . the defense style Questionnaire. The Journal of Nervous and Mental Disease, 19(1)246-256.
6- Arlow, J.A(2000)Psychoanalysis. In : R.Corsini, and D.weeding , (Eds). Current Psychotherapies. Itasca Illinois: F.E. Peacock Publishers, Inc.
7- Bronner , M, Ccrruble , E , Falissard, B,Reynavd, M, Guelfi, J.D, and Hardy, P ( 2005) . Reports on defense style in depression. Abstract retrieved feb. 4, 2006 From pubmed.
8- Despland, J.N, Bonsack, C, and Roten, Y.( 1997) . the study of defense mchanisms: History and concepts. European psychiatry, Vol: 12, 142- 153.
9- Aldwin, C.M. and Yancura, L.A.(2004) . Coping and heulth: a comparision of the stress and trauma literatures . Inp.P,Schnurr., and B.L,Green (Eds) physical health Conseyvences of exposure to extreme stress. Washington SS:American Psychological Association 99-128.
10- Ki pper, L,Blaya, C,Teruchkin, B,Heldt, E, Isolan, L,Mezzomo, K, Bond , M,…and manfro , G.G(2004). Brazilian patients with Panic disorder : the use of defense mechanisms and their association with Severity. Jornal of Nervous Mental Disorder Vol: 192, 58- 64.
11- Vailnat, G.F(2000). Adaptive mental Mechanisms: their role in a positive psychology. American Psychologist.Vol-55.
12- Bond. M(2004). Empirical studies of Delense style: Relation ships with psychopathology and change. Harv Rev Dsychiatry. Vol- 12.

1 . The Interpretation of Dreams
2 . PsychoanaLysis
3 . Psycho
4 . analysis
5 . slips of speech
6 . mannerisms
7 . pleasure principle
8 . elementary thinking process
9 . secondary thinking process
10 . reality principle
11 . perception
12 . time orientation
13 . attention
14 . learning
15 . control to motor activity
16 . maintaining an image of oneself
17 . structural
18 . dynamic
19 . developmental
20 . id
21 . ego
22 . super ego
23 . it
24 . pleasure principle
25 . primary process
26 . tension
27 . wish- fulfillment
28 . reality principle
29 . secondary process
30 . reality testing
31 . fantasees
32 . hallucinations
33 . cons ience
34 . ego- ideal
35 . wish
36 . life instincts
37 . death instincts
38 . source
39 . aim
40 . imoetus
41 . object
42 . destructive instincts
43 . aggressive drive
44 . reality anxiety
45 . neurotic anxiety
46 . moral anxiety
47 . sublimation
48 . repression
49 . projection
50 . reaction formation
51 . consciousness
52 . unconscious
53 . preconscious
54 . oral stage
55 . anal stage
56 . pgallic stage
57 . latency stage
58 . genital stage
59 . oedepus complex
60 . castration complex
61 . Electra complex
62 . marcissism
63 . personality
64 . psychodynamic
65 . Alfred Adler
66 . Carl Jung
67 . humanistic psychology
68 . Carl Rogers
69 . Raymond B. Cattell
70 . Hans J.Eysenck
71 . Julian Rotter
72 . Walter Mischel
73 . homesstasis
74 . coping strategies
75 . pro jection
76 . simulfuneously
77 . ivtrapsuehic
78 . Harry stack sullilan
79 . countercathexis
80 . Brenner
81 . Schafer
82 . two- person psychoanalytic
83 . winnicott
84 . false self
85 . true self
86 . fair Bairn
87 . Guntrip
88 . Modell
89 . sandler
90 . role- responsiveness
91 . lcerenberg
92 . Borderline defenses
93 . spilitting
94 . omnipotence/ devalution
95 . projective identifieation
96 . Acting out
97 . panic
98 . Symaothy
99 . Defensive hoplessness
100 . feed back
101 . Freud, s.
102 . clark, A.J.
103 . Neoro- psychosis of defense
104 . hipnoid
105 . retention
106 . syndromes
107 . syndromes
108 . tyrning against the self
109 . reversal
110 . sublimation
111 . instinctual aims
112 . narcisstic
113 . projectie identification
114 . denial
115 . elementary identification
116. Solitting
117 . passive aggression
118 . acting out
119 . blocking
120 . introjection
121 . hypochcndriasis
122 . reg ression
123 . fantasy
124 . somatization
125 . rationalization
126 . intellecfulization
127 . dissociation
128 . isolation
129 . suppression
130 . displacement
131 . externalization
132 . inhibition
133 . minimization
134 . sexyalization
135 .controling
136 . sublimation
137 . altruism
138 . humor
139 . anticipation
140 . asceticipation
141 . unsoning
142 . pseudoaltruism
143 . idealization
144 . devaluation
145 . autistic fantasy
146 . Ego Defence Mechanisms
147 .Reprission
148 – اخیراً روان تحلیلی به جای "روانکاوی" در بعضی کتب فارسی بکار برده می شود ولی لغت روانکاوی در ایران قدیمی و جا افتاده است و بیشتر از آن استفاده می شود.
149 . Free Association
150 . Resistance
151 . Ammesia
152 . Manic- Dapressire
153 .Aggression
154 .Compensation
155 .Substitution
156 .Sublimation
157 .canalization
158 .Platonization
159 .Identification
160 . Rationalization
161 .Projection
162 . Delusion
163 .pureparanoia
164 .displacement
165 . Ratio nalization
166 .Denial of Reality
167 .Negativism
168 .Daydreeming
169 . Masochist
170 .Regression
171 . Fixation
172 . Fantasy
173 . actingout
174 . isolation
175 .Wit
176 . Wit
177 . Splitting
178 .Sexualization
179 . altruism
180 .blocking
181 .reaction formation
182 .undoing
183 .dissociation
184 .externalization
185 .inhibition
186 . asceticism
187 . vignettes
188 Deregulation
189 .distortion
190 .acion Level
191 .help – rejecting complaining
192 .autistic Fatasy
193 . disavowal
194 .devaluation
195 . mental inhibitions compromise Formation
196 .affiliation
197 .as- if elinging
198 . kernberg,O.F.
199 . Klein, M.
200 .rumination
201 .maturity
202 .Despland
203 .Bonsack
204 . Roten
205 .self- report
206 . Gardner,T.S.
207 .Christian, J.
208 .Sigal , J.
209 . Bonsack, C
210 .Spangnoli,J.
211 .Chabrol,H.
212 .Cabar Kapa, M
213 .Dedic, G
214 .Post Trumatic stress Disorders(PTSD)
215 .Birmes
216 .Kipper
217 .Panic disorder (PD)
218 .Kennedy
219 . Worry
220 . alexthymia
221 .Vidovicv
222 . Informant
223 .Koenjsberg,H.W.
224 . Bordaline personality Disorder (BPD)
225 .Trijsburge,R.W
226 .Global Assessment of functioning (GAF)scale
227 . La Cour, P.
228 . agrophobia Follow up
229 . Haplotypes
230 . Locus
231 .D.G.Paterson ," student guidance techniques" Newyork McCraw Hill Book.
232 . Interest tests.
233 .Strong Vocational Interest Blank
234 .Kuder Preference Record
235 .Hugh M.Bell. " The Adjustment Inventory" Stanford University Press.
236 .S.R.Hathaway, and J.C.Mc Kiney . " Manual for the Minnesota Multiphasic Personality Inventory" University of Minnesota Press 1943
237 .Hypochondriasis
238 .Psychopathy
239 .Psychosthenia
240 .Hypomania
241 .Projective Techiques
242 . Rorschach
243 .Psycho-diagnostic
244 . Morgan and Murray
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 152 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود