به نام خدا
تاب آوری
رویکرد روانشناسی مثبت گرا، با توجه به استعدادها و توانمندهای انسان (به جای پرداختن به نابهنجاریها و اختلالها)، در سالهای اخیر مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است .این رویکرد، هدف نهایی خود را شناسایی سازهها و شیوههایی میداند که بهزیستی و شادکامی انسان را به دنبال دارند. از این رو عواملی که سبب سازگاری هر چه بیشتر آدمی با نیازها و تهدیدهای زندگی میگردند، بنیادیترین سازههای مورد پژوهش این رویکرد میباشند. در این میان، تابآوری جایگاه ویژهای در حوزههای روانشناسی تحول، روانشناسی خانواده و بهداشت روانی یافته است، به طوری که هر روز بر شمار پژوهشهای مرتبط با این سازه افزوده میشود (عربزاده، 1387).
تابآوری به معنی توانایی فرد جهت دستیابی به رشد بهنجار و مثبت، علیرغم وجود شرایط نامطلوب، خطر آفرین و استرسزا در زندگی است. در صورتی میتوان مفهوم تابآوری را درباره یک فرد به کار برد که سه شرط اساسی وجود داشته باشد. نخست، فرد با شرایطی زیانبار (مانند مرگ والدین، طلاق والدین و سوء استفاده جنسی) مواجه باشد. دوم، فرد بروندادهای مثبت خود را علیرغم این خطرات گسترش دهد، بروندادهای مثبت به معنی نداشتن هر نوع بیماری روانی، یا داشتن سلامتی و رشد بهنجار در دوره بزرگسالی است. این بروندادها با بهزیستی فرد از نظر شایستگی اجتماعی، عاطفی و شناختی در ارتباط است. سوم، انطباقپذیری فرد است که بر ماهیت پویای این سازه تاکید دارد و در آن فرد به طور فعال نیرویهای خود را به کار میگیرد. در طول دوره رشد، فرد از موقعیت های استرس زا عبور خواهد کرد و توانمند میشود (ماتسن1 ، 2001 ).
جوزف2(1994، به نقل از خزعلی، 1389) تابآوری را به عنوان توانایی افراد برای انطباق و سازش در مقابل تغییرها، تقاضاها و ناامیدیهای زندگی، تعریف میکند. فرد تابآور کسی است که قادر است در مواجه با ناملایمات و تغییرهای زندگی موفق شود.
سلامت روان افراد آسیب دیده، تحت تاثیر پیامدهای منفی پیشامدهای ناگوار قرار میگیرد. سرسختی و تابآوری از منابع درون فردی هستند که میتوانند سطوح استرس و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل نماید و اثرات منفی استرس را کمرنگتر جلوه دهند (ویسی، عاطف، محمدی و رضایی، 1379).
ساباتکوا (2004) معتقد است که تابآوری یک انرژی تجدیدپذیر است که به حفظ یا تجدید نظم و هماهنگی درون خانوادهها کمک میکند. به اعتقاد استراندووا (2006)، براساس ایده تابآوری برخی از افراد یا خانواده ها از توانایی جسمانی، حاضر جوابی روانی و تواناییهای فردی برخوردارند که این ویژگیها به آن اجازه میدهد به چالشها عکس العمل نشان دهند و بتوانند به شکلی مطلوب رشد یابند. تابآوری فرایندی است که اشاره به رشد فرد دارد و طی این فرایند فرد به لطف تجربه، قویتر میشود. بنابراین تاب آوری فقط جان سالم بردن از یک حادثه نیست، بلکه مقابله موثر با حوادث است.
کامفر3(1999، به نقل از عربزاده، 1387) باور داشت که تابآوری، بازگشت به تعادل اولیه یا رسیدن به تعادل سطح بالاتر( در شرایط تهدید کننده) است و از این رو سازگاری موفق در زندگی را فراهم میکند. در عین حال کامفر به این نکته اشاره مینماید که سازگاری مثبت با زندگی، هم میتواند پیامد تابآوری به شمار رود و هم به عنوان پیش آیند، سطح بالاتری از تابآوری را سبب میشود. وی این مساله را ناشی از پیچیدگی تعریف و نگاه فرایندی به تابآوری میداند.
تابآوری یکی از اهداف ارتقاء سلامت و جزء عوامل محافظ محسوب میشود. تابآوری به معنای مقابله با مشکلات و رویدادهای ناگوار و پاسخ قابل انعطاف تحت شرایط زندگی روزانه است. افرادی که تابآور هستند، افزون بر زنده ماندن، توانایی موفق شدن را نیز دارند. این توانایی در زنده ماندن و حتی غلبه بر ناملایمات آن، چیزی است که به عنوان تابآوری خوانده میشود (خزعلی، 1389).
هاولی4 و دهان5 (1996) معتقدند که تابآوری، عبور از سختیها و عمل کردن به شیوه ای است که منجر به سعادت میشود. همچنین آنتونووسکی6 (1987) نشان داد که حفظ حس انسجام7 ((SOC در مقابل سختیها، مشخص کننده سلامت روانی فرد است. در مدل وی سه ویژگی تعیینکننده برای نشان دادن حس انسجام عبارتند از: قابلیت درک (آیا می توان چالشها را درک نمود؟ )؛ قابلیت کنترل ( آیا راه حلهایی برای مواجه با این چالش ها وجود دارد؟ )؛ و معناداری (آیا این چالشها ارزش سرمایه گذاری و تعهد را دارند؟ ). وی اعتقاد داشت که تمامی این ویژگیها برای داشتن حس انسجام مهم هستند، اما مولفه معناداری مهمترین مولفه میباشد. وی معتقد بود که بدون داشتن توانایی درک معنا از سختیها و موقعیتهای چالشانگیز، قابلیت حفظ دیدگاه تابآور دچار خدشه خواهد شد.
به طور خلاصه تابآوری مفهومی پیچیده با تعاریف بسیار است. با توجه به این پیچیدگی به نظر میرسد پژوهشگران به طور متفاوت و در چارچوب مطالعات خاص خود و گرایشات نظری خود، تابآوری را تعریف میکنند. اگر چه تعاریف خاص ممکن است با هم تفاوتهایی را داشته باشند، اما به نظر میرسد که اهمیت تابآوری در سلامت روان و بهزیستی افراد توسط همگی پژوهشگران این حوزه مورد تاکید قرار گرفته است ( لازاروس8 ، 2004).
ذات و نفس تابآوری دارای هفت جنبه است که عبارتند از: 1- بینش( بصیرت)، 2- اتکاء به خود، 3- برقرای ارتباط، 4- قوه ابتکار، 5- خلاقیت، 6- شوخ طبعی و 7- پرهیزگاری (به نقل از خزعلی، 1389).
خاستگاه تابآوری
نخستین بار مفهوم تابآوری از دل یافتههای تحقیقات طولی که بر روی کودکان در معرض خطر در اوایل دهه هفتاد میلادی انجام گرفت، پدید آمد. از جمله نخستین تحقیقات صورت گرفته در زمینه تابآوری، طرح شایستگی9 در آمریکا (گارمزی10 و تلجن11 ، 1984)، پژوهش طولی کائوآئی12 (ورنر13 و اسمیت 14، 1982) و پژوهشهای جزیره وایت در انگلستان15 (راتر16 ، کاکس17 ، تاپلینگ18 ، برگر19 و یول20 ، 1975) می باشند. این مطالعات نشان دادند بسیاری از کودکانی که استرسهای حاد و مزمن را تجربه میکنند با وجود این استرس ها، میتوانند از خود شایستگی نشان دهند، رشد بهنجاری داشته باشند و در آینده تبدیل به بزرگسالانی سالم شوند. یافتههای این پژوهشها نشان داد که چگونه این بچهها قادر بودند بر مشکلات فائق آیند و سلامت روانی خود را حفظ نمایند (کوئن21 و ورک22، 1998).
در تحقیقات اولیه جهت درک تاثیرات عوامل مخاطرهآمیز و عوامل حمایتی در ایجاد تابآوری، رویکردی فردی اتخاذ شد .در این رویکرد، تاب آوری به توانایی و قدرت شخصی اشاره دارد. عوامل درون فردی، خلق و خوی غالب، تواناییهای شناختی( هوش )، صفات شخصیتی و مهارتهای مقابلهای از عوامل اصلی تابآوری هستند. از آنجا که این پژوهشها بر موفقیت فردی افراد تاکید دارند، کودکان تابآور، کودکانی پرطاقت، آسیب ناپذیر، سرسخت و مقاوم در برابر استرس نامیده میشوند (لاتار23، 2003).
پژوهشگرانی که نسل دوم تحقیقات تابآوری (چارچوب زیست شناختی/ بوم شناختی24) را به وجود آوردند معتقدند تاکید بر عوامل درون فردی باعث به وجود آمدن دیدگاهی خواهد شد که در آن اشخاصی که تابآور نیستد افرادی معیوب، ضعیف و مقصر شناخته شوند، مسئول شکستهای خود قلمداد شوند و اغلب تصور شود که آنها در حل مشکلات خود ناموفقند. رویکرد فردگرا به دلیل ارزش زیادی که برای فعالیت شخص جهت توسعه سلامتی قائل است و همچنین به خاطر سرزنش فرد به خاطر هر شکست، مورد انتقاد قرار گرفته است. چارچوب زیست شناختی/ بوم شناختی تابآوری بر تعامل عوامل مخاطرهآمیز و حمایتی در سطوح سازمان یافته، مانند خانواده و جامعه تاکید دارد. در این چارچوب، تاب آوری خصوصیتی فردی ثابت و ذاتی نیست، بلکه نتیجه تعامل دوجانبه و سازگاری متقابل بین شخص و محیط است (والش25، 1998). در مدلی که توسط برانفنبرنر26 (1979، به نقل از
لاتار، سیکچتی27 و بکر28، 2000) ارائه شد، وی معتقد بود که تنها شخص با محیط سازگار نمیشود بلکه محیط نیز به شکلی مثبت یا منفی بر رشد فرد تاثیرگذار است. تابآوری در این دیدگاه، مفهومی پویا است.
عوامل مخاطرهآمیز و عوامل حمایتی
یکی از نگرانی های مهم پژوهشگران، شناسایی عوامل مخاطرهآمیز29 و عوامل حمایت کننده جهت شناسایی تاب آوری در افراد میباشد. عامل مخاطرهآمیز، عاملی است که قابلیت ایجاد اختلال در سلامتی فرد را دارا می باشد. عامل مخاطرهآمیز به وضعیتی اشاره دارد که احتمال بروز یا شدت یافتن بیماری و یا اختلال روانی را افزایش میدهد (اروالینو- رامیرز30 ، 2007، به نقل از اردم31 ، 2008). مخاطره موقعیتی منفی یا بالقوه منفی است که مانع رشد طبیعی میشود یا آن را تهدید میکند (سیفی، 1387).
از سوی دیگر، عامل حمایتی، عاملی است که اثرات خطر را حفظ میکند یا کاهش میدهد و باعث عملکرد صحیح و سالم افراد میشود. عوامل مخاطرهآمیز و حمایتی ممکن است در سطح شخصی (مانند اختلالات عصبی – زیستی، هوش و صلاحیت اجتماعی)، سطح خانوادگی (مانند نظارت والدین، تعارضات خانوادگی) و یا سطح اجتماعی (مانند فقر و نژاد پرستی) رخ دهند (زیمرمن32 و آرونکومار33، 1994). گارمزی (1983، به نقل از سیفی، 1387) عوامل حمایتی را که منجر به تابآوری میشوند را این گونه طبقه بندی میکند: الف) عوامل فردی مانند خلق و خوی مثبت و توان اجتماعی؛ ب) عوامل خانوادگی شامل والدین حمایتکننده و تعیین قواعد به صورت همسان؛ ج) عوامل اجتماعی، مانند روابط مثبت با افراد بزرگسال مهم و محیط مدرسه حمایت کننده.
مدل های تابآوری
مدلهای مختلفی از تابآوری توسط محققان تابآوری عرضه شده است. این مدلها در حقیقت تعامل بین عوامل مخاطرهآمیز و عوامل حمایتی را مورد ارزیابی قرار میدهند. سه مدل اصلی تابآوری توسط این پژوهشگران معرفی شده است که عبارتند از :
الف) مدل جبرانی34
این مدل اشاره به این دارد که عوامل مخاطرهآمیز تاثیر مستقیمی در افزایش برون دادهای منفی دارند، همزمان با آن عوامل حمایتی اثرات عوامل مخاطرهآمیز را به دلیل تاثیر مستقیمی که بر بروندادهای مثبت دارند، از بین میبرند و یا کاهش میدهند.
عوامل مخاطرهآمیز و حمایتی اثر مستقیمی بر بروندادها دارند و قادر هستند آنرا به شکلی مشترک پیشبینی نمایند (گارمزی، 1984، به نقل از اردم، 2007).
ب) مدل مخاطره – حمایت35
گاهی اوقات از این مدل به عنوان مدل سپری، مدل اعتدال یا مدل ضربی نام برده میشود. این مدل بیشترین تحقیقات را به خود اختصاص داده است.
در این مدل، عوامل حمایتی بر عوامل مخاطرهآمیز تاثیر میگذارند، در نتیجه اثری سپر مانند تولید می کنند و باعث میشوند اثر عامل مخاطرهآمیز بر برونداد تعدیل شود. با توجه به تعامل میان عوامل حمایتی و عوامل مخاطرهآمیز، این مدل نشان میدهد که عوامل حمایتی تاثیر بسیاری بر برونداد خواهند داشت. نکته مهمی که میبایست به آن توجه کنیم تفاوت بین مدل جبرانی و مدل مخاطره – حمایت است. در مدل تعاملی (مخاطره – حمایت) عوامل حمایتی از طریق عوامل مخاطرهآمیز اثری غیرمستقیم بر بروندادها دارند (به طور مثال، آنها از اثرات عامل مخاطرهآمیز بر برونداد جلوگیری میکنند) در حالی که در مدل جبرانی، عوامل حمایتی به طور مستقیم بر برون داد اثر میگذارند و به طور مستقل اثرات عوامل مخاطره آمیز را جبران میکند (گارمزی، ماتسن و تلجن، 1984).
ج) مدل چالش36
این مدل به عنوان مدل واکسنی37 یا مدل پولادی38 نیز شناخته میشود. براساس این مدل، قرارگرفتن فرد در معرض میزان متوسطی از خطر مفیدتر است تا اینکه در معرض هیچ خطری نباشد، این موضوع باعث خواهد شد که بروندادهای منفی کاهش یابند (گارمزی و همکاران، 1984). به عبارت دیگر سطوح معینی از خطر باعث افزایش بروندادهای مثبت خواهد شد. زیمرمن و آرون کومار(1994) معتقدند که سطوح متوسط خطر (نه سطح خیلی بالا یا پایین) میتواند به عنوان یک عامل حمایت کننده عمل کند، بدین صورت که خطر متوسط امکان چالش را برای فرد فراهم میکند. درست است که مواجه شدن با موقعیت های چالشزا خیلی آسان نیست، اما فرد میتواند بر این چالشها غلبه کند. طبق این مدل، وقتی فرد با چالش مواجه میشود توانایی و شایستگی خود را برای مواجه شدن با مشکل بعدی تقویت میکند. این مدل به ندرت در ادبیات مربوط به تابآوری مورد بررسی قرار گرفته است و تحقیقات کمی درباره آن انجام شده است.
علاوه بر این سه مدل، مدلهای دیگری از تابآوری توسط پژوهشگران ارائه شده است، یکی از این مدل ها مدل تابآوری استرسهای خانواده، سازگاری و انطباقپذیری است که بر مبنای کارهای هیل39 قرار دارد و به مدل (ABCX) مشهور است. مطابق این مدل توانایی خانواده برای مقابله با استرسها و بحرانهای بالقوه (X) بستگی به تعامل میان سه عامل دارد که عبارتند از : A (عامل استرسزا)، B ( منابع یا تواناییهای خانواده)، C ( تفسیر خانواده از عامل استرسزا) (مک کنری 40و پرایس 41، 1994).
مک کوبین42 و پاترسن43 (1983، به نقل از تیل44 ، 2005) مدلی از تابآوری را ارائه نمودند که نشان می دهد چگونه متغیرها و عوامل مورد تاکید والش سازگاری و انطباقپذیری خانواده را تحت تاثیر قرار می دهند. آنها مدل (ABCX) هیل را از طریق عوامل پس بحران/ پس فشار دوباره سازماندهی نمودند. این مدل بر استرسزاها، منابع مورد استفاده خانواده، ارزیابی فرد نسبت به موقعیت، الگوهای مقابلهای و توانایی حل مسئله در مواجه با عوامل تنش زا تمرکز دارد.
عوامل ایجاد کننده تابآوری خانواده
بونانو45 (2004، به نقل از رستمی، نوروزی، زارعی، امیری و سلیمانی، 1387) راههای بدست آوردن تابآوری را: داشتن سرسختی، خود افزایی، مقابله سرکوب گرایانه، داشتن خلق و خو و احساسات مثبت میداند.
به عقیده والت46 (2006) مهمترین عوامل ایجاد تابآوری در خانواده عبارتند از: وضعیت اقتصادی و اجتماعی برتر، حمایت اجتماعی، الگوهای باز و قابل پیشبینی ارتباطی، محیط حمایتی خانواده (شامل تعهد و انعطاف پذیری)، راهبردهای مقابله درونی و بیرونی، چشمانداز مثبت و سیستم اعتقادی خانواده.
میزان تابآوری طبق نظر ساباتکوا (2004) تحت تاثیر نوع عملکرد خانواده، چگونگی ارزیابی موقعیت استرسزا در خانواده، مهارتهای حل مسئله، راهبردهای مقابلهای، شخصیت والدین و منابع دوام خانواده می باشد. منابع دوام خانواده شامل منابع درونی و بیرونی است. منابع بیرونی شامل ثبات اجتماعی- اقتصادی خانواده یا شبکه حمایت اجتماعی خانواده است. منابع درونی طبق نظر ساباتکوا (2004) شامل منابع نظام خانوادگی (مانند همبستگی و انعطافپذیری خانواده و جهتگیری فکری متقابل میباشد) و منابع فردی (مانند هوش، دانش و اعتماد به نفس) است.
از جمله عواملی که بر تابآوری موثر هستند میتوان به اعتماد به نفس بالا، مهارتهای مثبت حل مسئله، پیوند قوی با مدرسه، هوش بالاتر، داشتن مرکز کنترل درونی و مهارتهای ارتباطی سازنده، اشاره کرد (کیانی دهکردی و همکاران، 1384).
به نظر سیستمز47 (2006، به نقل از لیندا48 ، 2007) عوامل ایجاد کننده تابآوری شش حوزه اصلی را شامل میشود:
1- فشارهای محیطی- مواجه با تغییرات، فشارها و استرسزاهایی که بخشی از زندگی روزمره یا زندگی کاری فرد میباشند.
2- داراییهای محیطی فرد- حوزههای معینی از رضایت، منفعت و حمایت در محیط.
3- ارزشها و اعتقادات تابآورانه فرد- الگوهای فکری و احساسی که فرد را در ایجاد تابآوری یاری می دهند
4- توانمندیهای مقابلهای فردی- مهارتهای اساسی که در تقویت تابآوری مفید هستند.
5- توانمندیهای اجتماعی- حوزههای حمایت اجتماعی
6- سلامت- درجه رهایی فرد از بیماریهای روانی و فیزیکی است.
با توجه به مطالعات صورت گرفته و نتایج آن میتوان گفت ایجاد تابآوری به تعامل پیچیده فرد و عوامل محیطی وابسته است. به نظر میرسد که تحت شرایط خاص، فرد در صورت مواجه با شرایط نامطلوب و چالشزا حتی میتواند قویتر شود. قرار گرفتن در معرض چالشها منجر به یادگیری و تولید سبکهای مقابلهای موثر خواهد شد. بنابراین شخص تابآور کسی است که میتواند تجارب خود را جهت مقابله با چالشهای زندگی به کار گیرد (گرانت49 ، رمچاران50 ، و فلین51 ، 2007).
راتر52 (1999، به نقل از گرانت و همکاران، 2007) عقیده دارد که مکانیسمهای حمایتی موجب ایجاد پاسخهای تابآور در موقعیتهای چالشزا میشوند. به نظر وی اولین مکانیسم حمایتی، کاهش احتمال خطر است. مکانیسم حمایتی دوم مهارتهای مقابلهای است که به فرد اجازه میدهد تجارب خود را به صورت قابل قبولتری شکل دهد و در نهایت آخرین مکانیسم حمایتی، ایجاد فرصتهایی برای فرد جهت ایجاد روابط جدید، به دست آوردن کنترل دوباره زندگی و دستیابی به این احساس است که او میتواند برخی چیزهای مثبت را به زندگی ارائه دهد.
عوامل حمایتی را میتوان به افراد آموخت. همانطور که بچهها میتوانند رفتارهای تابآور را از والدین خود بیاموزند، آنها راهبردهای نامناسب مقابله با استرس را نیز میتوانند بیاموزند. اگر به طور مثال پدر یاد گرفته که برای حل مشکلات خود بر سر افراد خانواده داد بزند تا احساس بهتری پیدا کند، به احتمال زیاد کودک او نیز این الگوی رفتاری را خواهد آموخت (استراندووا، 2006).
نظریه تابآوری خانواده
برخی مواقع خانوادهها در مواجه با شرایط سخت شدیداً به چالش کشیده میشوند، در چنین موقعیت هایی خانواده و اعضاء آن ناهماهنگی و عدم تعادل را تجربه میکنند. اغلب اوقات خانوادهها این بحرانها را از طریق استفاده از منابع و تواناییهای خود یا از طریق عوامل جبرانی با موفقیت طی میکنند. خانوادهها از طریق تغییر در الگوهای عملکرد خود و یا تغییر در شرایط آزاردهنده وضعیتهای ناگوار را پشت سر می گذارند. این فرایند تابآوری خانواده نامیده میشود (استراندووا، 2006).
نظریه تابآوری خانواده به بررسی فرایندهایی میپردازد که خانوادهها جهت غلبه بر مشکلات و سختیها استفاده میکنند. یکی از نظریههای مشهور در زمینه تابآوری خانواده، نظریه والش (2003) میباشد. والش جهت تعیین فرایند تابآوری خانواده چارچوبی را تدوین کرد که از سه حوزه اصلی تشکیل میشود، هر حوزه نیز به نوبه خود از سه زیر مجموعه تشکیل میشود. مولفههای تابآوری خانواده از نظر والش(2003) عبارتند از:
1- نظام باورهای خانواده
الف- معنادار ساختن سختیها
ب- چشمانداز مثبت
ج- تعالی و معنویت
2- الگوهای سازمانی
الف- انعطافپذیری
ب- منابع اقتصادی و اجتماعی
ج- یکپارچگی
3- فرایندهای ارتباطی
الف- شفافیت
ب- حل مسئله به صورت مشارکتی
ج- در میان گذاشتن احساسات
عامل اصلی تابآوری خانواده، نظام باورها است که در مرکز عملکرد خانواده قرار دارد. طبق نظر والش فرد تجارب خود را از طریق پیوند آنها با دنیای اجتماعی، فرهنگ، اعتقادات مذهبی، امید و آرزوهای آینده معنادار میسازد. باورها مانند عینکی است که انسان از آن طریق دنیا را مشاهده میکند؛ از سوی دیگر باورها مشخص میکند که انسان کیست، چگونه تجاربش را درک میکند و چگونه واقعیت را تعریف میکند. به طور کلی نظام باورها شامل ارزشها، اعتقادات، نگرشها و تمایلات انسان است که به همدیگر میپیوندند و موجب پاسخهای عاطفی و تصمیمات آگاهانه میشوند، در حقیقت باورهای فرد راهنمای عمل او است (والش، 2003).
والش نظام باورها را شامل سه قسمت میداند: 1- معنادار ساختن سختیها، 2- چشمانداز مثبت به نقاط قوت و امکانات خود و 3- تعالی و معنویت. معنادار ساختن سختیها از طریق ارزشهای مثبت، جهتگیری چرخه زندگی، حس انسجام و ارزیابی شخص از حوادث استرسزا تحقق مییابد. دومین قسمت شامل چشم انداز مثبت نسبت به غلبه یافتن بر سختی است و شامل پشتکار، شجاعت و شهامت داشتن، حفظ امید و بدست گرفتن ابتکار عمل در پذیرش واقعیت است. سومین قسمت شامل تعالی، معنویت، تحول و تغییر است که اهدافی فراتر از فرد، خانواده و سختیها فراهم میکند که شامل ارزش و هدف، مدلهای نقش، خلاقیت و تحول است و مستلزم یادگیری و رشد در اثر سختیها است.
فرایندهای سازمانی ضربه گیر خانواده هستند که والش آنها را شامل انعطافپذیری، یکپارچگی و منابع اجتماعی و اقتصادی میداند. انعطافپذیری شامل ثبات، ظرفیت تغییر و توانایی بر قراری تعادل میان ثبات و تغییر است. یکپارچگی، شامل ایجاد تعادل بین انزوا و وحدت و خردهنظام های خانواده و مرزها است. منابع اقتصادی و اجتماعی عبارتند از: شبکه گسترده خویشاوندی، منابع اجتماعی، امنیت مالی و تعادل خانواده-کار است.
در کنار فرایندهای سازمانی، فرایندهای ارتباطی نقش مهمی در تسهیل و بهبود عملکرد خانواده دارند، که شامل وضوح، بیان آزادانه احساسات و حل مسئله اشتراکی است (والش، 2003).
افرادی که تابآور هستند، میتوانند به سرعت به وضعیت قبل از موقعیت تنشزا برگردند. آنها می توانند مهارتهای حل مسئله را از خانواده خود بیاموزند. وجود چهار کیفیت در خانواده در حل مسئله موثر است.
– این خانواد ها، مشکل را تشخیص میدهند.
– میپذیرند که مشکلات بخشی طبیعی از زندگی است و علامت ضعف نیست.
– با هم برای حل مشکل تلاش میکنند.
– درحالیکه سایر اعضاء خانواده نظرهای خود را بیان میکنند، نقش رهبری را به والدین محول می کنند (خزعلی، 1389).
مطابق نظر باس53 (2002، به نقل از استراندووا، 2006) عوامل زیر منجر به تابآوری خانوادهها می شوند:
سبک قضاوت و اسناد، سبک واکنش، سبک شناختی، مهارتهای حل مسئله، مهارتهای اجتماعی.
خصوصیات افراد تابآور
کانر54 (2006، به نقل از رستمی و دیگران، 1387) تابآوری را به عنوان روشی برای اندازهگیری توانایی فرد در مقابله با عوامل استرسزا و عوامل که سلامت روانی فرد را تهدید میکند، تعریف کرده است. افراد تاب آور دارای رفتارهای خودشکنانه نیستند، از نظر عاطفی آرام هستند و توانایی مقابله با شرایط ناگوار و ناخوشایند را دارند. تابآوری در مورد کسانی به کار میرود که در معرض خطر قرار میگیرند ولی دچار اختلالات روان شناختی نمیشوند. تابآوری باعث میشود که افراد در شرایط دشوار و با وجود عوامل خطر از ظرفیتهای موجود خود در دستیابی به موفقیت و رشد زندگی فردی خود استفاده کنند و از این چالشها و آزمونها به عنوان فرصتی برای توانمند کردن خود بهره جویند و از آنها سربلند بیرون آیند.
ولف55 (1995، به نقل از عربزاده، 1388) در زمینه تاثیر مثبت تابآوری بر سلامت روان، بر ویژگیهای اساسی افراد تابآور که سلامت روان را ارتقاء میبخشد، مانند توان اجتماعی، توانمندی در حل مسئله، خود گردانی و احساس هدفمندی و باور به آیندهای روشن تاکید دارد.
خصوصیات فردی مانند عزتنفس، خودکارآمدی، تواناییهای حل مسئله، ارزشهای مثبت، هویت مثبت و صلاحیتهای اجتماعی منابعی هستند که باعث میشوند فرد علیرغم شرایط سخت به رشد و شکوفایی خود ادامه دهد (گرانت و همکاران، 2007).
غالباً افراد تابآور از راهبردهای مقابلهای موثر استفاده میکنند، درک عمیقی از واقعیت دارند، نظام اعتقادی قوی و معناداری دارند و توانمندیهای بالایی دارند. علاوه بر این، افراد تابآور ادراکی صحیح از موقعیت دارند، به احساسات خود و دیگران آگاه هستند و به آینده امیدوارند. این ویژگیها باعث میشوند که فرد منبعی ارزشمند برای مقابله با موقعیتهای دشوار و چالشزای زندگی در اختیار داشته باشند (لیز56 ، 2009).
عامل دیگری که در تابآوری فرد نقش مهمی دارد، ارزشهای فرد است ارزشها و اعتقادات فرد ساختاری را ایجاد میکنند که باعث میشود فعالیتها و اعمال فرد معنا و انسجام یابد. بین اعتقادات مذهبی و سلامت روان، شادکامی و مقابله رابطهای مثبت یافت شده است. اعتقادات و ارزشهای فرد در افزایش تاب آوری و انرژی فرد موثر میباشند. اشخاصی که به تعهدات خود پایبند هستند برای زندگی خود دلیل، هدف و معنایی دارند (لوتانس57 ، یوسف58 و اوولیو59 ، 2007).
یکی از ویژگیهای اصلی فرد که از آن طریق میتواند چرایی و چگونگی ایجاد تابآوری را توضیح دهد، جستجوی معنا در مواجه با مشکلات به ظاهر حلنشدنی یا موقعیتهای چالشانگیز است. این ویژگی باعث خواهد شد که استقامت و سختکوشی فرد افزایش یابد، همچنین این ویژگی باعث خواهد شد که فرد خود را از نو بیافریند و پیشرفت خود در طول زندگی را افزایش دهد. کسب معنا در زندگی باعث به وجود آمدن ایدهای به نام در اختیار گرفتن زندگی خواهد شد (گرانت و همکاران، 2007).
تحقیقات نشان میدهد که سه ویژگی قابل تشخیص تابآوری وجود دارد که به افراد در معرض استرس و ضرب های روانی و عاطفی کمک میکند. این سه ویژگی عبارتاند از:
1- توانایی خلق یک وضعیت معنادار
2- احساس صمیمیت و ارتباط با جهان
3- سطح انعطاف ذهنی و عاطفی آنها
افراد تابآور این طور توصیف شدهاند که قادر به اداره کردن و ساختن محیط برای غلبه بر فشارهای زندگی و برآورده کردن ضروریات آن هستند. آنها قادر به سازگاری سریع و شناخت وضعیت، فهم روشن آنچه اتفاق میافتد، برقراری ارتباط آزادانه، عمل انعطافپذیر و خود را در مسیر مثبت دیدن، هستند. درمقایسه با افراد آسیبپذیر، آنها قادرند ناامیدیها و موانع را تحمل و خشم خود را کنترل کنند و وقتی نیاز دارند، کمک بخواهند (خزعلی، 1389).
منابع
بشارت، محمد علی، صالحی، مریم، شاه محمدی، خدیجه، نادعلی، حسین و زبردست، عذرا (1387). رابطه تابآوری و سخت کوشی با موفقیت ورزشی و سلامت روانی در ورزشکاران. دو فصلنامه روانشناسی معاصر، سال سوم، شماره 2، 49-39.
خزعلی، فاطمه (1389).تابآوری و نقش آن در سلامت روان کودکان. ماهنامه ایران پاک، شماره 29، 27-29.
رحیمیان بوگر، اسحق و اصغر نژاد فربد، علی اصغر (1387). رابطه سرسختی روانشناختی و خودتاب آوری با سلامت روان در جوانان و بزرگسالان بازمانده زلزله. فصلنامه روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، سال چهاردهم، شماره ی اول، 70-62.
رستمی، علیرضا، نوروزی، علی، زارعی، عادل، امیری، محسن و سلیمانی، مهران (1387). بررسی رابطه فرسودگی شغلی و سلامت روان با نقش کنترل کنندگی جنسیت و تابآوری در میان معلمین ابتدایی. فصلنامه سلامت کار ایران، شماره 3و4، 75-68.
سامانی، سیامک، جوکار، بهرام و صحراگرد، نرگس (1386). تابآوری، سلامت روانی و رضایتمندی از زندگی. مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، سال سیزدهم، شماره 3، 295-290.
سیفی، محسن (1387). تابآوری، مخاطره و سازگاری افراد دارای اختلالهای یادگیری. نشریه تعلیم و تربیت استثنایی، تیرماه 87، شماره 33-32، 87-67.
شاکری نیا، ایرج و محمدپور، مهری (1387). رابطه سرسختی روان شناختی و تابآوری با سلامت روان در کوهنوردان پسر شهر رشت. نخستین همایش آسیبهای پنهان، سنندج.
عربزاده، احمد (1387). اثربخشی آموزش مهارتهای مقابلهای بر افزایش تابآوری زوجین دارای تعارض زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاورهای شهر بوشهر. پایاننامه کارشناسی ارشد مشاوره، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات خوزستان..
کیانی دهکردی، منصوره، رفیعی، حسن، سمیعی، مرسده، کریملو، مسعود، دولتشاهی، بهروز و بینازاده، محمد (1384). تابآوری در برابر وابستگی به مواد در پسران مردان وابسته و غیروابسته به مواد. مجله پژوهشی حکیم، شماره دوم، 36-31.
محمدی، مسعود، جزایری، علیرضا، رفیعی، امیر حسین، جوکار، بهرام و پور شهباز، عباس (1385). بررسی عوامل تابآور در افراد در معرض خطر سوء مصرف مواد مخدر. فصلنامه علمی- پژوهشی روان شناسی دانشگاه تبریز، سال اول، شماره 3و 2، 214-193.
ب – منابع انگلیسی
Allik, H., Larsson J.O., & Smedje H. (2006). Health-related quality of life in parents of school-age children with Asperger Syndrome or High-Functioning Autism. Health Quality Life Outcomes. 44, 1-5.
Andrews, F. M. (1991). Stability and change in levels and structure of subjective well-being. Social Indicators Research, 25, 1-30.
Antonovsky, A. (1987). Unraveling the mystery of health. Jossey Bass, San Francisco, CA.
Bayat, M. (2007). Evidence of resilience in families of children with autism. Journal of Intellectual Disability Research, 51 (9), 702-714.
Bearsley, C. (1997). No place called home: Quality of life and meaning in life of homeless youths. School of Psychology, DSC-H22/97.
Brasfield, C. D. (2007). An exploration of the stressors, coping resources, and resiliency of rural mothers of children with special needs. Degree of Doctor of philosophy in Counseling Psychology of Education, Georgia State University.
Burger, D. H. (2007). The applicability of logotherapy as an organization development intervention. Thesis submitted in the fulfillment of the requirements of the degree doctor in industrial psychology. University Of Johannesburg.
Bushnell, D., & Amir, M. (2000). Evaluation of the WHOQOL-Bref in Six Countries: International Society for Qulity of Life Research 7 Annual Conference, October 31-29, Vancouver, Canada.
Chan, H. Y., Chan, L. W., Lee, M., Phil, M., Chan, H. Y., & Lau, J. (2006). Group debriefing for people with chronic diseases during the sars pandemic: Strength- focused and meaning- oriented approach for resilience and transformation. Community Mental Health Journal, 42, 53-63.
Conner, K. M., & Davidson, J. R. T. (2003). Development of a new resilience scale: The Conner-Davidson Resilience Scale (CD-RISC). Depression and Anxiety, 18, 76-82.
Cowen, E. L., & Work, W. C. (1988). Resilient children, psychological wellness, and primary prevention. American Journal of Community Psychology, 16(4), 591-607.
Deci, E. L., & Ryan, R. M. (2000). The "what" and "why" of goal pursuit: Human needs and the self-determination of behavior. Psychological Inquiry, 11, 227-268.
Edwards, M. J., & Holden, R. R. (2001). Coping, meaning in life, and suicidal manifestations: Examining gender differences. Journal of Clinical Psychology, 57, 1517-1534.
Eker, L., & Tüzün, E. H. (2004). An evaluation of quality of life of mothers of children with cerebral palsy. Disabil Rehabil, 26(23), 1354-9.
Erdem, B. A., (2008). Test of resiliency models on depressive symptomatology among substance abusing runaways and their primary caretakers. Degree Master of Science in the Graduate School, Ohio State University.
Fabry, J.B. (1987). The pursuit of meaning: Viktor Frankl, logotherapy, and life (revised Ed.). Berkeley: Institute of Logotherapy Press.
Farber, W. E., Mirsalimi, H., Karen, H. A., & Mcdaniel, J. S. (2003). Meaning of illness and psychological adjustment to HIV/AIDS. Psychosomatics, 44(6), 485-491.
Fleer, J. Hoekstra, H. J., Sleijfer, D. T., Tuinma, M. A., & Weebers, J. E. (2006). The role of meaning in the prediction of psychosocial well-being of testicular cancer survivors. Quality of Life Research ,15, 705-717.
Frankl, V.E. (1978). The unheard cry for meaning: Psychotherapy and humanism. New York: Washington Square Press.
Frankl, V.E. (1988). The will to meaning: Foundations and applications of logotherapy (2nd Ed.). New York: Meridian.
Frankl, V.E. (2000). Man's search for ultimate meaning. Cambridge, MA: Perseus.
Garg, P., & Rastogi, R. (2009). Emotional intelligence and stress resiliency: A relationship study. International Journal of Educational Administration, 1, 1-16.
Garmezy, N., & Tellegen, A. (1984). Studies of stress-resistant children. Applied Developmental Psychology , 1, 231-287.
Garmezy, N., Masten, A. S., & Tellegen, A. (1984). The study of stress and competence in 52 children: A building block for developmental psychopathology. Child Development, 55, 97-111.
Geetha, C.V., Bhasker, & Geetha (1993). A Study of certain characteristics of the families of mentally retarded children in comparison to families of normal children. Indian Journal of Applied Psychology, 30, 25-29.
Ghanizadeh, A., Alishahi, M. J.,& Ashkani, H. (2009). Helping families for caring children with autistic spectrum disorders. Arch Iranian Med, 12, 478-482.
Grant, G., Ramcharan, P., & Flynn, M.(2007). Resilience in families with children and adult members with intellectual disabilities: Tracing elements of a psycho-social model. Journal of Applied Research in Intellectual Disabilities, 20, 563-575.
Greeff, A. P., Vansteenwegen, A., & Ide, M. (2006). Resiliency in families with a member with a psychological disorder. The American Journal of Family Therapy, 34:285-300.
Harrison, T. C., & Stuifbergen, A. K.(2006). Life purpose: Effect on functional decline and quality of life in polio survivors. Rehabilitation Nursing, 31, 149-154.
Hawley, D. R., & Dehaan, L. (1996). Toward a definition of family resilience: Integrating life span and family perspectives. Family Process, 35, 283-298.
Heiman, T. (2002). Parents of children with disabilities: Resilience, coping, and future expectations. Journal of Development and Physical Disabilities, 14, 159-171.
Hickman, L. (2000). Living in my skin: The insider's view of life with a special needs child (p. 239). San Antonio, TX: Communication Skill Builders
Hsiung, P. C., Fang, C. T., Chang, Y. Y. Chen, M.Y., & Wang, J. D. (2005). Comparison of WHOQOL-BREF and SF-36 in patients with HIV infection. Qual Life Res, 14, 141-150.
Hughes, M. (2006). Affect, meaning and quality of life. Social Forces, 85, 611-629.
Hwang, H. F., Liang, W. M., Chiu, Y. N., & Lin, M. R. (2003). Suitability of the WHOQOL-BREF for community-dwelling older people in Taiwan. Age and Ageing, 32, ( 6), 593-600.
Jaarsma, T.A., Pool, G., Ranchor, A.V., & Sanderman, R. (2007). The concept and measurement of meaning in life in Dutch cancer patients. Psycho-Oncology, 16, 241-248.
Jim, H. S., & Andersen, B. L. (2007). Meaning in life mediates the relationship between physical and social functioning and distress in cancer survivors. British Journal of Health Psychology, 12, 363-381.
Jim, H. S., Purnell, J. Q., Richardson, S. A., Deanna Golden-Kreutz, D., & Andersen, B. L. (2006). Measuring meaning in life following cancer. Quality of Life Research, 15, 1355-1371.
Jim, L. (2004). Meaning in life mediates the relationships between physical and social functioning and distress in cancer survivors. Degree of Doctor of Philosophy, Ohio State University.
Kang, K. A., Im, J. I., Kim, H. S., kim, S. J., Song, M. K., & Sim, S. (2009). The effect of logo therapy on the suffering, finding meaning, and spiritual well-being of terminal cancer. Korean Acad Child Health Nurs, 15, 136-144.
Kang, K. A., Kim, S. J., Lyu, C. J., & Song, M. K. (2007). Development of a CD program applied logotheraoy to promote quality of life in adolescents with terminal cancer. Korean J Child Health Nurs, 13, 495-505.
Kausch, K. D., & Amer, K. (2007). Self-transcendence and depression among aids memorial quilt panel makers. Journal of Psychosocial Nursing, 45(6), 45-53.
Kim, T. H., Lee, S. M., Yu, K., lee, S., & Puig, A. (2005). Hope and meaning of life as influences on Korean adolescents' resilience: Implication for counselors. Asia Pacific Education Review, 6, 143-152.
Lardieri, L. A., Blacher, J., & Swanson, H. L. (2000). Sibling relationships and parent stress in families of children with and without learning disabilities. Learn. Disabil. Q., 23, 105-116.
Lazarus, A. (2004). Relationships among indicators of family resilience and adjustment following the September 11, 2001 tragedy. The Emory Center For Myth and Ritual in American Life, 1-52.
Lees, F. L. (2009). The ability to bounce back : The relationship between resilience, coping and positive outcomes. Degree of Master of Arts in Psychology at, University Auckland, New Zealand.
Lent, R. W. (2004). Toward a unifying theoretical and practical perspective on well-being and psychosocial adjustment. Journal of Counseling Psychology, 51, 482-509.
Lukas, E. (2000). Logotherapy textbook: Meaning-centered psychotherapy. Toronto: Liberty Press.
Lum, C. (2008). The Development of Family Resilience: Exploratory Investigation of a Resilience Program for Families Impacted by Chemical Dependency. Degree of Masters of Social Work, San Jose State University.
Luthans, F., Youssef, C., & Avolio, B. (2007). Psychological capital: Developing the human competitive edge. New York: Oxford University Press.
Luthar S. S., Cicchetti D., & Becker, B. (2000). The construct of resilience: A critical evaluation and guidelines for future work. Child Development, 71(3), 543-562.
Luthar, S. S. (2003). Resilience and vulnerability: Adaptation in the context of childhood adversities. New York: Cambridge University Press.
Lynda, k.(2007). Surviving stress: A study of professional women's stress levels, their genetic resiliency, and herbal adaptogens as an effective intervention. Dissertation.com, Boca Raton, Florida.
Mapsea, A. J. (2006). Teachers' views providing for children with special needs in inclusive classroom. Research Commons.
Mascaro, N., & Rosen, D. H. (2006). The role of existential meaning as a buffer against stress. Journal of Humanistic Psychology, 46, 168-190.
Maslow, A. H. (1971). The further reaches of human nature. New York:Viking.
Masten, A. S. (2001). Ordinary magic: Resilience processes in development. American Psychologist, 56(3), 227-238.
McKenry, K., & Price, S. J. (1994). Families and change. Coping with stressful events. California: Sage Publications.
Mednick, L., Cogen, F., Henderson, C., Rohrbeck, C. A., Kitessa, D., & Streisand, R. (2007). Hope more, worry less: Hope as a potential resilience factor in mothers of very young children with type 1 diabetes. Children's Healthcare, 36(4), 385-396.
Moomal, Z. (1999). The relationship between meaning in life and mental well-being. South African Journal of Psychology, 29(1), 42-48.
Moon, Y. L., Hwang, A. R., Choi, H. S., Park, H. R., Moon, D. H., & Kim, S. J. (2004). Hospice care for children. Seoul: Kunja Publishing Co.
Muir, K. (2006). Family resilience: Where families have a child (0-8) with a disability. Social Policy Research Center, 1-35.
Nichols, S. (2000). Parental involvement in supporting children with learning difficulties. Australian Journal of Learning Disabilities, 2000, 5(2), 28-33.
Orozco, V. (2007). Ethnic identity, perceived social support, coping strategies, university environment, cultural congruity, and resilience of Latina/o college students. Degree Doctor of Philosophy, Ohio State University.
Phungrassami, T., Katikarn, R., Watanaarepornchai, S., & Sangtawan, D. (2004). Quality of Life Assessment in Radiotherapy Patients by WHOQOL-BREF-THAI: A Feasibility Study. J Med Assoc Thai, Vol 87, 1459-65.
Rathi, N., & Rastogi, R.(2007). Meaning in life and psychological well-being in pre-adolescents and adolescents. Journal of the Indian Academy of Applied Psychology, 33(1), 31-38.
Ravindranadan, V., & Raju, S. (2008). Emotional intelligence and quality of life of parents of children with special needs. Journal of the Indian Academy of Applied Psychology. 34, Special Issue, 34-39.
Reid, G. (Ed.) (1996). Dimensions of dyslexia: Volume 2. Literacy, Language and Learning. Morray House Publications. ISBN 0901580 80 5.
Rogers, L. P. (2000). Women recreating their lives: Challenges and resilience in midlife. Degree of Doctor of Philosophy in Human Development. Blacksburg, Virginia.
Rorich, V. J. M. (2008). Support to parents with learning disabilities. Student Number, 3211-128-2.
Rutter, M., Cox, A., Tupling, C., Berger, M., & Yule, W. (1975). Attainment and Adjustment in two geographic areas. 1. The presence of psychiatric disorder. British Journal of Psychiatry, 127, 493-509.
Ryff, C. D., & Singer, B. (1998). The contours of positive human health. Psychological Inquiry, 9, 1-28.
Sakthong, P., Schommer, J. C., Gross, C. R., Sakulbumrungsil, R., & Prasithsirikul, W. (2007). Psychometric properties of WHOQOL-BREF-THAI in Patients with HIV/AIDS. J Med Assoc Thai 90 (11), 2449-60.
Schalock, R. L. (2004). The concept of quality of life: What we know and do not know. Journal of Intellectual Disability Research, 48, 203-216.
Schalock, R. L., Brown, I., Brown, R., Cummins, R. A., Felce, D., Matikka, L., Keith, K. D. & Parmenter, T. (2002). Conceptualization, measurement, and application of quality of life for persons with intellectual disabilities: Results of an international panel of experts. Mental Retardation, 40, 457-70.
Shantall, T. (1989). Viktor Frankl's existential theory. Personality theories – from Freud to Frankl. Johannesburg: Lexicon, pp. 421-439.
Shek, D. (1992). Meaning in life and psychological well-being: An empirical study using the Chinese version of the purpose in life questionnaire. Journal of Genetic Psychology, 153, 185-190.
Sobotkova, I. (2004). Models of resiliency. Habilitacni Prednaska, 48 (3), 233-246.
Southwick, S. M., Gilmartin, R., Mcdonough, P., & Morrissey, P. (2006). Logotherapy as an adjunctive treatment for chronic combat-related PTSD: A meaning-based intervention. American Journal of Psychotherapy, 60, 161-174.
Steger, F. S., Mann, J. R., Michels, P., & Cooper, T. C(2009). Meaning in life, anxiety, depression, and general health among smoking cessation patients. Journal of Psychosomatic Research, 67, 353-358.
Steger, M. F., Oishi, S., & Kesebir, S. (2008). Is a life without meaning satisfying?, Journal of Positive Psychology, 3, 1-12.
Stranadova, I. (2006). Stress and resilience in families of children with specific learning disabilities. Rev. Complut. Educ., 17, 35-50.
Susniene, D., & Jurkauskas, A. (2009). The concepts of quality of life and happiness – correlation and differences. Work Humanism, 3, 58-66.
Thiel, C. (2005). Resilience in families of husbands with prostate cancer. Degree of Master of Arts (Counseling psychology). the University of Stellenbosch.
Tiliouine, H., & Belgoumidi, A. (2009). An exploratory study of religiosity, meaning in life and subjective wellbeing in muslim students from Algeria. Applied Research in Quality of Life, 4, 109-127.
Tonga, E., & Duger,T. (2008). Factors affecting low back pain in mothers who have disabled children. Journal of Back and Musculoskeletal Rehabilitation, 21, 219-226.
Tryon, W. W., & Radzin, A. B. (1972). PURPOSE-IN-LIFE as a function of ego, resiliency, dogmatism and biographical variables. Journal of Clinical Psychology, Vol. 28 Issue 4, p544-545, 2p.
Vagnerova, M. (2001). Psychologie problémového díteˇ te sˇkolního veˇku. Univerzita Karlovav Praze: Nakladatelství Karolinum. ISBN 80-7184-488-8.
Vallacher, R. R., & Wegner, D. M. (1985). A theory of action identification. Publicatio Hillsdale, NJ, Lawrence Erlbaum Associates.
Ventegodt, S. (2003). The life mission theory: A theory for a consciousness-based medicine. J. Adolesc.Med. Health, 15, 89-91.
Ventegodt, S., Merrick, J., & Andersen, N. J. (2003). Quality of life theory I. The IQOL Theory: An integrative theory of the global puality of life concept. The Scientific World JOURNAL, 3, 1030-1040.
Walsh, F. (1998). Strengthening family resilience. New York: Guilford Press.
Walsh, F. (2003). Family resilience: A framework for clinical practice. Family Process, 42(1), 1-18.
Walt, V. (2006). Resilience in families with an autistic. Master of Arts (Psychology). University of Stellenbosch.
Weber, P.S., & Weber, J.E. (2001). Changes in employee perceptions during organizational change.Leadership and Organization Development Journal, 22(6), 291-300.
Webster, P. J., Nicholas, C., Velacott, C., Cridland, N., & Fawcett, L. (2010). Validation of the WHOQOLBREF among women following childbirth. The Australian & New Zealand Journal of Obstetrics & Gynaecology, 50(2), 132-137.
Werner, E. E., & Smith, R. S. (1982). Vulnerable but invincible: A longitudinal study of resilient children and youth. New York: McGraw Hill.
Wong, .T.P. (2000). Logotherapy. http://www.twu.ca/articles/logotherapy.htm.
World Health Organization (2007). Strengthening mental health promotion. (Fact Sheet No.220).
Yockey, R. D.(2006). Confirmatory factor analysis of the Life Regard Index-Revised. Psychol Rep, 99(3), 704-708.
Zika, S. & Chamberlain, K.(1987). Relation of hassles and personality to subjective Well-Being. Journal of Personality and Social Psychology, 53, 155-162.
Zika, S., & Chamberlain, K. (1992). On the relation between meaning in life and psychological well-being. Br J Psychol., ( Pt 1),133-45.
Zimmerman, M. A., & Arunkumar, R. (1994). Resiliency research: Implications for schools and policy. Society for Research in Child Development, 8, 1-19.
Zullig, K. J., Valois, R. F., Huebner, E. S., & Drane, J. W. (2005). Adolescent health-related quality of life and perceived satisfaction with life. Quality of Life Research, 14, 1573-1584.
1 – Masten
2 – Joseph
3 – Kumpfer
4 – Hawley
5 – Dehaan
6 – Antonovsky
7 – sense of coherence
8 – Lazarus
9 – project competence
10 – Garmezy
11 – Tellegen
12 – Kauai longitudinal study
13 – Werner
14 – Smith
15 – Isle of Wight studies in the UK
16 – Rutter
17 – Cox
18 – Tupling
19 – Berger
20 – Yule
21 – Cowen
22 – Work
23 – Luthar
24 – ecosystemic/ecological framework
25 – Walsh
26 – Bronfenbrenner
27 – Cicchetti
28 – Becker
29 – risk factors
30 – Earvolino-Ramirez
31 – Erdem
32 – Zimmerman
33 – Arunkumar
34 – Compensatory Model
35 – Risk-Protective Model
36 – Challenge Mode
37 – Inoculation Model
38 – Steeling Model
39 – Hill
40 – Mckenry
41 – Price
42 – McCubin
43 -Paterrson
44 – Thiel
45 – Bonanno
46 – Walt
47 – Systems
48 – Lynda
49 – Grant
50 – Ramcharan
51 – Flynn
52 – Rutter
53 – Boss
54 – Connor
55 – Wolff
56 – Lees
57 – Luthans
58- Youssef
59 – Avolio
—————
————————————————————
—————
————————————————————