تارا فایل

زندگی نامه ناصرالدین شاه قاجار


مقدمه:
ناصرالدین شاه قاجاردر روز ششم صفر سال ۱۲۴۷ هجری قمری در دهکدهٔ کهنمیر از توابع تبریز به دنیا آمد در هنگام تولد، پدرش به همراه پدربزرگش عباس میرزا سرگرم مبارزه با ایلات سرکش شمال شرق خراسان بودند. به‏ دلیل این روابط تیره، برخورد محمدشاه با فرزندش سرد و بی‏ محبت بود. باوجود چنین روابطی، در سال ۱۲۵۱ هجری قمری و پس از درگذشت پسر بزرگ محمدشاه، او ناگزیر تصمیم به انتصاب ناصرالدین به مقام ولیعهدی گرفت. تصمیم وی با مخالفت برادران و عموهایش روبه ‏رو شد. ناصرالدین شاه در ۱۴ شوال ۱۲۶۴ بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۷ ذی القعدهٔ ۱۳۱۳شاه ایران بود. در سال های پایانی پادشاهی ناصرالدین شاه فساد و رشوه خواری در کشور رو به افزایش گذاشته بود. امین السلطان نیز فردی چیره بر شاه و نیرومند در کشور بود و اجازهٔ اصلاحات به کسی نمی داد. گرداندن کشور در زمان او بر عهدهٔ شورایی بود که سرشناس ترین اعضای آن خود او،کامران میرزا پسر شاه، نایب السلطنه و حکمران تهران؛ و میرزا علیخان امین الدوله وزیر رسائل و اوقاف بودند.

زندگی
کودکی
ناصرالدین، فرزند محمد شاه قاجار و مهد علیا دختر امیرمحمدقاسم‏ خان قاجار قوانلو (پسرسلیمان‏خان اعتضادالدوله) از همسرش بیگم ‏جان‏ خانم دختر فتحعلی شاه قاجار و بدرجهان ‏خانم. در روز ششم صفر سال ۱۲۴۷ هجری قمری در دهکدهٔ کهنمیر از توابع تبریز به دنیا آمد در هنگام تولد، پدرش به همراه پدربزرگش عباس میرزا سرگرم مبارزه با ایلات سرکش شمال شرق خراسان بودند.
دوران ولیعهدی
در دوران خردسالی و نوجوانی ناصرالدین‏ شاه، کشاکش و اختلاف دائمی مهدعلیا و محمد شاه سایه انداخته است. به‏ دلیل این روابط تیره، برخورد محمدشاه با فرزندش سرد و بی‏ محبت بود. باوجود چنین روابطی، در سال ۱۲۵۱ هجری قمری و پس از درگذشت پسر بزرگ محمدشاه، او ناگزیر تصمیم به انتصاب ناصرالدین به مقام ولیعهدی گرفت. تصمیم وی با مخالفت برادران و عموهایش روبه ‏رو شد. طایفهٔ قاجار دولو نیز که از دیرباز در رقابت با قاجارهای قوانلو بر سر تاج و تخت قاجار به‏ سر می‏ برد، با این انتصاب که تضمین کنندهٔ ادامهٔ سلطنت قوانلوها بود، مخالفت ورزید. از طرفی محمد شاه نیز آگاهی داشت در صورت سپردن منصب ولایتعهدی به برادران یا عموهایش (کسانی مانند بهمن میرزا و قهرمان میرزا که نامزد روسها برای ولیعهدی قاجار بود) سلطنت خود را در خطر سرنگونی به دست آنان قرار خواهد داد. بنابراین بر خلاف میل خود، فرمان ولیعهدی ناصرالدین میرزا را صادر و به تبریز ابلاغ کرد. سال بعد، نیکلای اول در ایروان با ولیعهد ایران ملاقات کرد.
خبر درگذشت پدرش محمدشاه را در سال ۱۲۲۸ خورشیدی هنگامی که در تبریز بود شنید، سپس به یاریامیرکبیر به پادشاهی رسید و بر تخت طاووس نشست که البته پس از مدتی حکم اعدام امیرکبیر را در حالت مستی امضا نمود.
ناصرالدین شاه برای حفظ مناطق شرقی ایران، به ویژه منطقهٔ هرات کوشش کرد ولی پس از تهدید و حملهٔ بریتانیا به بوشهر ناچار به توقف این فعالیت ها شد. فرستادهٔ وی قرارداد پاریس را امضا کرد. در دوران سلطنت او به ویژه پس از ترور ناموفق وی توسط یک بابی، محدودیت بهائییان و بابی ها در ایران افزایش یافت.

تاجگذاری
هنگامی که محمد شاه قاجار که سال ها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده می شد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزده ساله بود- در تبریز به سر می برد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست. در این زمان ناصرالدین میرزا با پشتیبانی میرزاتقی خان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزاتقی خان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.
ناصرالدین شاه در ۱۴ شوال ۱۲۶۴ بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۷ ذی القعدهٔ ۱۳۱۳شاه ایران بود.

دوران صدارت امیرکبیر
از پیشامدهای مهم این دوران شورش پسر الهیارخان آصف الدوله صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشته بود. امیرکبیر سلطان مراد میرزای قاجار را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشته شدن سالار پایان یافت. همچنین در این دوران سران بابی سرکوب شده و خود باب نیز تیرباران شد.

میرزا تقی خان امیر کبیر
هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود.امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحه سازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقب های اضافی در نامه نگاری ها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جنابمی خواندند. وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوه خواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد. امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچه اینو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابه ها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداری اش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشه هایش ناکام ماند.
اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دسته ها را برانگیخت و چون امیر جلوی دست اندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفته بود اینان به گرد او جمع شدند. مهد علیا می کوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیر کبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندک اندک به هم می ریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش می شد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا می گرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. این گونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد. ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شده بود امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه امیرکبیر به قتل رسید.
قتل امیرکبیر در ماه ربیع الاول سال ۱۲۶۸ (قمری) اتفاق افتاد.
صدارت نوری

نقاشی رنگ روغن جوانی ناصرالدین شاه
در سال ۱۲۶۸ قمری، میرزا آقاخان نوری که لقب اعتمادالدوله را داشت به صدارت رسید. او اصلاحات امیرکبیر را بازایستاند و کارگزاران او را برکنار و خویشان و آشنایان خود را بر سر کار نهاد. همچنین مستمری کسانی که در زمان امیرکبیر از ایشان باز گرفته شده بود باز به راه گشت. در این زمان میان عثمانی و بریتانیا با روسیه جنگ درگرفته بود و هر سهٔ این دولت ها می خواستند ایران را در کنار خود داشته باشند ولی دولت بی خبر ایران از اختلاف میان این قدرت ها سودی نبرد. اعتمادالدوله در آغاز به همراهی و هواداری از بریتانیا شناخته شده بود ولی چون نامهٔ تندی به سفیر این کشور نوشت در ربیع الاول ۱۲۷۲ (قمری) سفیر از او رنجیده و از تهران بیرون رفت و کوشش های سفیر فرانسه هم برای آشتی آنان به جایی نرسید. در این زمان حسام السلطنه والی خراسان به هرات لشکر کشید و بی توجه به تهدیدهای بریتانیا در صفر ۱۲۷۳ قمری این شهر را به ایران بازگرداند. میرزا آقاخان اعتمادالدوله که از دشمنی بریتانیا بیمناک بود برای آشتی با آن کشور فرخ خان امین الدولهٔ کاشانی را برای گفتگو با بریتانیا نخست به استانبول و سپس به پاریس فرستاد. در پاریس، بریتانیا شرط بازگردانی روابط میان دو کشور را به حال عادی برکناری اعتمادالدوله تعیین نمود. امین الدوله نیز کوشید تا از ناپلئون سوم امپراتور فرانسه برای میانجی گری میان ایران و بریتانیا یاری بگیرد. سرانجام بریتانیا که گفتگو را بیهوده می دید در ربیع الثانی ۱۲۷۳ جزیرهٔ خارک را اشغال کرد و تا اهواز پیشروی نمود. این چنین بود که کار به پذیرش معاهدهٔ پاریس میان دو کشور انجامید که بر پایهٔ آن بریتانیا سپاهیان خود را بندرها و شهرهای ایران بیرون می برد و ایران نیز استقلال افغانستان را به رسمیت می شناخت و نیز در حل اختلافاتش حکمیت بریتانیا را می پذیرفت. این پیمان سبب افزایش نفوذ سیاسی بریتانیا در ایران گردید.
از وقایع مهم دوران صدرات نوری تیراندازی سه تن از بابیان به ناصرالدین شاه در نیاوران شمیران در روز یکشنبه ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری بود.
الغای مقام صدارت
با این که اعتمادالدوله از این که انگلیسی ها از برکناری او گذشته اند شاد بود ولی اندکی پس از آن در محرم ۱۲۷۵ ناصرالدین شاه او را کنار گذاشت و خود به جای آن چند وزارتخانه مستقل برای اداره کشور ایجاد کرد.
پیشروی روس ها در آسیای میانه
پیش از جنگ هرات فریدون میرزای فرمانفرما به سرکوبی خان خیوه محمدامین خان گمارده شد و وی خان خیوه را در ۱۲۷۱ (قمری) شکست سختی داد و او را به جای خود نشاند. پنج سال پس از آن ترکمن ها به خراسان تاختند. در این زمان حشمت الدوله و قوام الدوله به سرکوبی ایشان گمارده شدند ولی چون میان این دو دودستگی پدید آمد ترکمنان ایرانیان را شکست دادند. در این زمان روس ها به گسترش نفوذ خود در پیرامون دریای خوارزم و سیردریا می پرداختند، پس از ناتوانی سپاه ایران بهره بردند و خیوه و مرو را اشغال کردند.
صدارت سپهسالار
با برکناری اعتمادالدوله شاه دیگر کسی را تا سال ۱۲۸۱ (قمری) به صدراعظمی برنگزید و وزارتخانه های مستقل به صورت هیاتی که ریاستش را میرزا جعفرخان مشیرالدوله بر عهده داشت کشور را اداره می کردند. در ۱۲۸۱ شاه میرزا محمد خان قاجار را با لقب سپهسالاری به صدارت برگزید که او تا سال ۱۲۸۴ (قمری) بر این جایگاه ماند. پس از آن شاه وی را کنار گذارد و وزیر مالیه آن زمان میرزا یوسف خان مستوفی الممالکرا بی آنکه رسماً صدر اعظم گرداند بدین کار گمارد.
در ۱۲۸۷ (قمری) که ناصرالدین شاه به سفر عتبات رفته بود با سفیر کبیر ایران در عثمانی -میرزا حسین خان قزوینی که لقب مشیرالدوله داشت – دیدار کرده و به توانایی های او پی برد؛ پس او را به ایران فراخواند و وزارت عدلیه را بدو سپرد. پس از چندی که مستوفی الممالک کناره گیری کرد وی به صدارت رسید و سپهسالار خوانده شد. او اصلاحات امیر کبیر را پی گرفت، به سازماندهی ارتش پرداخت، و کوشید تا در ایران حکومت قانون را برقرار سازد. همچنین وی برای شناساندن پیشرفت جهان شاه را به سفر فرنگ انگیزاند که سرانجام این سفر در ۱۲۹۰ (قمری) انجام پذیرفت.
در زمان سپهسالار امتیاز راه آهن ایران را از رشت به تهران برای ۵۰ سال به بارون رویتر انگلیسی واگذاشتند. همچنین بر پایهٔ اعتبارنامه ای حق استفاده از همهٔ منبع های اقتصادی چون معدن ها، جنگل ها، بنیادگذاری بانک، تلگراف و… بدو واگذار می شد ولی اندکی پس از آن این اعتبارنامه لغو شد و برای دلجویی از رویتر در ۱۳۰۶ (قمری) امتیاز بانک شاهنشاهی به درازای ۶۰ سال بدو واگذار شد.
با بازگشت شاه از فرنگ مخالفت درباریان و ملایان با سپهسالار که مردی اصلاح طلب بود بیشتر شد و سرانجام شاه او را واداشت تا از کار کناره گیرد. شاه هنگامی که به تهران رسید مستوفی الممالک را به جای او گماشت و به میرزا حسین خان نیز وزارت امور خارجه را سپرد. در۱۲۹۱ (قمری) نیز بدو لقب سپهدار اعظم و نیز مقام وزارت جنگ را داد. سپهسالار در پست های تازه اش نیز کوشید به بهبود وضع نابه سامان آن روزگار بپردازد ولی چون شاه حسن نیت نداشت کوشش هایش به جایی نرسید.
صدارت امین‏ السلطان
با مرگ میرزا یوسف مستوفی الممالک شاه صدر اعظمی را به میرزا علی اصغر امین السلطان سپرد. این مرد کوششی در راه اصلاحات نکرد و آن چه کرد در راه استواری جایگاه خویش و خشنودی شاه بود. وی ناصرالدین شاه را به سومین سفر اروپایی اش برد. در زمان او انگلیسی ها امتیازات فراوانی را چون حق گشایش قمارخانه و لاتاری، از دربار ایران گرفتند. همچنین امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو و انفیه در درون و بیرون ایران به شرکتی انگلیسی به درازای ۵۰ سال و به شرط پرداخت سالیانه ۱۵ هزار لیرهٔ انگلیسی و یک چهارم سود خالص آن شرکت واگذار شد. این امتیاز در سفری که ذکرش رفت به انگلیسی ها داده شد ولی بر امتیازنامهٔ آن در رجب ۱۳۰۸ (قمری) دستینه نهاده شد. اگرچه در بازگشت به ایران شاه امتیاز لاتاری و قمارخانه را لغو نمود. همچنین انحصار دخانیات ایران به دست شرکت رژی در ۱۳۰۸ (قمری) انجام پذیرفت. در این زمان مردم ایران که با کشورهای اروپایی کم کم آشنا می شدند و روزنامه ها و جراید فارسی زبانی که در بیرون از کشور چاپ می شد به دستشان می رسید و بر آگاهی ایشان می افزود به مخالفت با قراردادی که پیشتر از آن سخن گفتیم پرداختند و در این میان روحانیت شیعه نیز با این قرارداد به مخالفت پرداختند و کوشش های امین السلطان برای تطمیع ایشان به جایی نکشید. در تهران میرزا حسن آشتیانی و در عتبات میرزا محمدحسن شیرازی رهبری این اعتراض را داشته و فتوای تحریم دخانیات را دادند و خواستار لغو آن قرارداد شدند. سرانجام شاه و صدر اعظم کوتاه آمدند و در ۱۶ جمادی الاول ۱۳۰۹ (قمری) آن امتیازنامه را لغو نمودند.
رخداد رژی سبب این شد که مردم بفهمند که با پافشاری می توانند حق خود را از دولت دریافت دارند و این پیشگام رویدادهای زمان مظفرالدین شاه قاجار گردید. ولی این رویداد بار منفی ای هم برای ایرانیان داشت و آن اینکه دولت ناچار شد برای پرداخت خسارت به شرکت انگلیسی دخانیات مبلغ ۵۰۰ هزار لیره از بانک شاهی قرض کرده و بدان شرکت بپردازد، این نخستین وامی بود که ایران از کشوری بیگانه می گرفت و پس از آن بود که گرفتن وام ها از روسیه و انگلستان آغاز شده و بر فشار اقتصادی از یکسو و رخنهٔ روزافزون این دو کشور در امور درونی ایران افزود.

در سال های پایانی پادشاهی ناصرالدین شاه فساد و رشوه خواری در کشور رو به افزایش گذاشته بود. امین السلطان نیز فردی چیره بر شاه و نیرومند در کشور بود و اجازهٔ اصلاحات به کسی نمی داد. گرداندن کشور در زمان او بر عهدهٔ شورایی بود که سرشناس ترین اعضای آن خود او،کامران میرزا پسر شاه، نایب السلطنه و حکمران تهران؛ و میرزا علیخان امین الدوله وزیر رسائل و اوقاف بودند. در میان اینان امین الدوله مردی اصلاح طلب و کاردان بود، ولی نیرویی نداشت و هم آورد امین السلطان شمرده می شد و سرانجام هم چند ماه پیش از کشته شدن شاه در۱۳۱۳ (قمری) امین السلطان وی را به پیشکاری آذربایجان به تبریز فرستاد تا او را از پایتخت دور نگاه دارد.
در این زمان و با توجه به فساد کامران میرزا و امین السلطان و نیز پیروزی در رویداد تنباکو بر ناخرسندی توده از دستگاه فرمانروایی افزوده می شد. در این میان چهره هایی نیز در درون و بیرون کشور به برانگیختن مردمان می کوشیدند و از آن جرگه خود امین الدوله، شیخ هادی نجم آبادی، سید جمال الدین اسدآبادی، و نیز میرزا ملکم خان بودند. میرزا ملکم در لندن به نشر روزنامهٔ قانون پرداخت و خواهان برپایی حکومت قانون و دگرگونی وضعیت در ایران شد و از ستم های فرمانروایی خودکامهٔ قاجار داد سخن داد. از آن جا که سخنانش رنگ عامیانه داشت در مردم ایران اثر بسزایی نمود.
مرگ
در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی (۱۷ ذی القعده۱۳۱۳ هجری قمری) به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی و به تحریک او[۴] در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. او در هنگام ترور پنجاهمین سالگرد سلطنت خویش را جشن می گرفت. وی در زیارتگاه شاه عبدالعظیم در شهر ری در نزدیکی تهران دفن است. سنگ قبر یک پارچهٔ مرمری وی که تمثال کامل وی بر آن حکاکی شده هم اکنون در موزهٔ کاخ گلستان در تهران نگهداری می شود و به یکی از شاهکارهای کنده کاری دوره قاجار معروف است.
گفته می شود ریوولور استفاده شده برای ترور وی بسیار کهنه و فرسوده بوده است. به همین دلیل شاید اگر وی پالتوی ضخیم تر پوشیده بود یا از فاصله ای دورتر به وی شلیک شده بود او از این سو قصد جان سالم به در می برد. گفته شده است که آخرین کلمات وی این ها بوده اند:
"
من بر شما جور دیگری حکومت خواهم کرد اگر زنده بمانم
"

ماجرای تنباکو
وی در سال ۱۲۶۹(۱۳۰۹) طی قراردادی مالکیت صنعت تنباکو را به جرالد تالبوت انگلیسی واگذار کرد. اما بعدها با صادر شدن فتوای میرزا محمد حسن شیرازی و میرزا حسن آشتیانی که کاشت و تجارت و مصرف تنباکو را ممنوع کرده بود مجبور به لغو آن گردید. این فتوا حتی اثراتی بر زندگی شخصی وی نیز داشت تا جایی که همسران وی او را از مصرف تنباکو باز داشتند. شاه هنگامی ناچار به لغو این حکم شد که میرزا حسن آشتیانی در برابر یکی از دو راهی که شاه پیش پای او گذاشته بود -یعنی یا کشیدن قلیان در جلو چشم همه و یا ترک ایران- دومی را پذیرفت. پس مردم تهران به شور درآمده به دنبال او راهی شدند. هنگامی که کارگذاران شاه کوشیدند تا او را به زور وادار به کشیدن قلیان کنند سید محمد رضا طباطبایی خشمگین شده و به شاه و نایب السلطنه دشنام داده بود. این رویداد مردمان را به هیجان آورد و ایشان به گرد ارگ شاه ریختند. درگیری پیش آمد و چند تنی کشته شدند. هنگامی که زنان شاه نیز پریشان شدند شاه سرانجام تسلیم شد و نشست میان روحانیان معترض و دولتیان برگزار شد که نتیجه آن لغو امتیاز بود. البته برای پرداخت جریمهٔ این لغو امتیاز ایران ناچار شد از انگلیسی ها وام بگیرد که این نخستین وامی بود که ایران از یک کشور بیگانه می گرفت.
وی در تلاشی دیگر برای دادن امتیازاتی به اروپاییان مالکیت گمرک ایران را به پاول جولیوس رویترز (بنیانگذار خبرگزاری رویترز) واگذار کرد.
برپایی مجلس شورای دولتی و کوشش برای نگارش قانون
ناصرالدین شاه فرمان داده بود که شورایی از وزیران و چهره هایی کشوری فراهم شود و بر حل مشکلات ایران بپردازند. اعضای این شورا کسانی چون امین الملک، علاء الدوله و ناصرالملک بودند. ولی این شورا در عمل کاری از پیش نبردند زیرا می دانستند که گره مشکلات در دست کسانی چون فرزندان شاه است و کوشش برای حل این مشکلات به دشمنی با ایشان می انجامد.
ناصرالدین شاه همچنین به ابوالقاسم خان ناصرالممالک دستور داد تا به ترجمه و نگارش قانون بپردازد، ولی با اعتراضی که بر نوشتن قانون نو که به منزلهٔ دشمنی بر قانون شرع اسلام بود و نیز بهانهٔ پیروی ناصرالممالک از میرزا ملکم خان این کار نیز به پایان نرسید.
سفرهای اروپایی
ناصرالدین شاه نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. وی نخستین بار در ۱۲۵۲ هجری شمسی و بعداً دوباره در۱۲۵۷ و برای آخرین بار در ۱۲۶۸ (که در آن بازدیدی کامل از ناوگان جنگی بریتانیا کرد) به اروپا سفر کرد. وی در اولین سفر خود به بریتانیا به لقب شوالیه انجمن گارتر (بالاترین مقام سلحشوری بریتانیا) نائل آمد. وی اولین شاه ایران بود که این مقام را بدست آورد.
آوردن دوربین عکاسی به ایران از جمله کارهای او است. وی خود نیز به کار عکاسی علاقمند بوده است. او سیستم پستی نوین، حمل و نقلقطار، و انتشار روزنامه را با خود به ایران اورد. بانک شاهنشاهی ایران در پی سفرهای اروپایی وی تاسیس شد.
ایران در روزگار ناصرالدین شاه
ایران در روزگار این پادشاه باز هم رو به ناتوانی رفت و پیمان های آخال و پاریس -که در برابر آنها بخش های دیگری از ایران جدا و به رخنه بیگانگان بر کشور افزوده شد- در زمان این پادشاه بسته گردید. همچنین دولت او به استثنای زمان زمامداری امیر کبیر و چند شخصیت دلسوز و کاردان دیگر به وضع کشور و مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران توجهی نداشت. برای نمونه هنگامی که در ربیع الثانی ۱۲۹۹ (قمری) میرزا ملکم خانرا از فرنگ فراخواندند به جای ستایش از خدماتش وی را مورد خوارداشت قرار دادند. همچنین در بسیاری از نشست های رسمی دولت از هر چیزی سخن گفته می شد چیز آنچه که باید بشود. برای نمونه ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه گزارش می دهد که :"..به جای صحبت دولتی، از میوه و گل و بلبل …گفتگو می شود…" یا بیان می کند که یکی از دغدغه های دولت و دربار این بوده که شایع شده است که زن های شاه می خواهند بدو جگر خرس بدند تا اخته شود و این سوژه گفتگوی زمامداران می شده است.
همچنین از نامه های به جای مانده از بیگانگانی که در آن زمان در ایران بوده اند می توان به آشفتگی و نابه سامانی روزگار ناصری پی برد. برای نمونه کنت دو گوبینو -که نماینده سیاسی آن زمان فرانسه در تهران بود- در نامه هایش از این آشفته بازار سخن می گوید. برای نمونه رفتار اروپایی ها را در ایران مغرورانه و طمع آمیز و برخورد ایرانیان را نیز ساده انگارانه و نادرست می خواند. او با اینکه به ویژگی های نیکوی ایرانیان نیز اشاره دارد ولی از روزگار ناخوشایند آن زمان پرده برمی دارد. برای نمونه در نامه ای که در ۱۸۶۳ (میلادی) نوشته است می گوید:"..مردم ایران مردم کارکن و باهوش هستند و طبعاً از تجارت و صناعت و زراعت خوششان می آید و آرزویشان این است که حکومت بگذارد ثروت ارضی مملکتشان را مورد استفاده قرار بدهند…" گوبینو همچنان بازگو می سازد که با همهٔ گرفتاری ها کشور ایران رو به پیشرفت می رود و کارخانه هایی هم گرداگرد پایتخت و با یاری سرمایه خود مردم و بی هیچ گونه پشتیبانی از سوی دولت ساخته شده است. همچنین می گوید که رفتار زشت و خشن سردمداران دولت نیز زیر فشار افکار عمومی کم کم رو به بهبود و نرمش می رود. گوبینو از ناتوانی دفاعی ایران سخن می گوید و می گوید که قاجارها حتی در برابر تازش احتمالی ترکمانان نیز بی دفاع و ناتوان بوده و دارای سپاه و ارتشی نیستند و مردم ایران نیز چون مهری بدیشان ندارد در برابر رویدادها از خود مقاومتی نشان نخواهند داد. گوبینو در نامهٔ دیگری از گفتگوی خود با وزیر امور خارجهٔ ایران میرزا سعید خان و اندرزهایی که به وی داده است داد سخن می دهد. او به سعید خان هشدار داده که مردم روز به روز بیشتر به دین بابیمی گروند و او را به اصلاحات پند می دهد هرچند که در پایان نامه اندرزهای خود را در گوش او و شاه بی حاصل می داند.
حاج سیاح از وضعیت بد اقتصادی گزارش می دهد. وی بیان کرده است که از هر صد خانه در زمان ناصرالیدن شاه یکی توانایی روشن کردن چراغ را در شب نداشته است. همچنین از کمبود نان و زدودن گرسنگی مردمان با چیزهایی چون شلغم یا چغندر خبر می دهد. او برای نمونه از روزگارکرمانیان سخن می گوید و اینکه ایشان از روی تنگدستی فرزندان خود را به شال بافی و فرش بافی می فرستادند و زنانشان نیز با بهایی اندک به دوخت و دوز پوشاک می پرداختند. وی می افزاید که :"از شدت پریشانی زن و دختران که به ۹ سالگی رسیده یا نرسیده به مقاطعه می دهند یا به اسم صیغه یا متعه یا فروش؛ هرچه بگویی رواست. در مدرسه…طلبه ها کارشان صیغه دادن زن و دختر است که به خود زنان یا کسان آنها وجهی داده زنها را برای این کار اجاره می کنند…در مدرسه هر کس وارد می شود قلیان می دهند، بعد می پرسند زن می خواهی یا دختر جوان." وی در دنبالهٔ کتاب خاطراتش چنین می آورد :"همه جا مردم ایران در فشار جهل و ظلم هستند؛ ابداً ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی دارد. ملاها و امرا خواسته اند اینان نادان و مرکب مطیع آنان باشند و انصافاً هم خوب به مقصود رسیده اند." حاج سیاح در جاهای دیگر از خاطراتش هم به روزگار آشفته دورهٔ ناصری اشاره می کند و از در بند بودن مردم و آزادی و بی قید و بندی عدهٔ اندکی از جمله شاه و درباریان و کارگزاران دولت و روحانیان شیعی اظهار شگفتی می کند. همچنین حاج سیاح آورده است که در روزگار او هر کسی با دیگری دشمنی داشته به آسانی می توانسته بدو اتهام بابی گری بزند و بی درنگ و بی هیچ بازجویی وی را می کشته اند.
رابرت گرنت واتسن نیز که در زمان این شاه به ایران آمده بود از زندگی سخت کودکان ایرانی گزارش داده است و اینکه کودکان ضعیف و بیمار در کودکی زیر آن شرایط سخت می مرده اند و کسانی که کودکی را از سر می گذرانده اند که نیرومندتر بوده باشند.
خود شاه از پیشرفت مردم بیم داشت و بارها در خلوت به کارگزارانش گفته بود که
"
نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشته باشند و اگر اسم پاریس و بروکسل نزد آنها برده شود، ندانند این خوردنی است یا پوشیدنی.
"
شاه همچنین بهسازی و نوسازی را نمی پسندید و برای نمونه از گشایش بانک بیم ناک بود و تا زمانی که سفیر انگلستان دخالت نکرد زیر بار گشوده شدن بانک در ایران نمی رفت. با این همه در روزگار ناصری برای نخستین بار شورای دولت و مصلحت خانهٔ عامه برپا شد؛ یک گروه ۴۲ تنه از شاگردان ایرانی برای آموختن دانش ها به فرانسه فرستاده شدند؛ نخستین جمعیت سیاسی به نام مجمع فراموشخانه بنیاد نهاده شد؛ نخستین طرح قانون اساسی نوشته و به شاه عرضه شد؛ کشیدن تلگراف گسترش یافت و چندین کتاب ارزشمند -که یکی از مهمترینشان "گفتار در روش" نوشتهٔ دکارت بود که با تشویق گوبینو ترجمه شد- به فارسی برگردان شد.
فعالیت های اجتماعی و سیاسی در زمان ناصرالدین شاه
در ۱۳۰۸ (قمری) گروهی از جوانان دانش آموخته به وسیلهٔ کنت دو مونت فرت اتریشی رئیس نظمیه آن زمان و نیز کامران میرزا پسر شاه ونایب السلطنه از ناصرالدین شاه خواستار اجازهٔ گشایش دانشگاه برای خود شدند و طرح قانون آن را نیز در ۴۷ ماده به شاه تسلیم داشتند. ناصرالدین شاه در حاشیه نامه به کامران میرزا چنین پاسخ داد:"جوانان معقول بسیار بسیار غلط کرده اند که ایجاد دانشگاه می خواهند بکنند؛ اگر همچو کاری بکنند پدرشان را آتش خواهم زد؛ حتی نویسندهٔ این کاغذ در ادارهٔ پلیس باید مشخص شده و تنبیه سخت بشود که من بعد از این فضولی ها نکند."
در روزگار این پادشاه آزادی خواهان و اصلاح طلبان نیز گرفتار آزار و شکنجه بسیار بودند. برای نمونه میرزا یوسف خان مستشارالدوله را به زندانقزوین افکندند و کتابی را که نگاشته بود بر سرش کوفتند. یا میرزا محمد علی خان همدانی فریدالملک از پیروان میرزا ملکم خان که منشی سفارت ایران در لندن بود به سال ۱۳۰۸ (قمری) گرفتار شد و سه ماه را در قزوین در کند و زنجیر گذراند. همچنین میرزا محمد حسین خان ذکاءالملک(میرزای فروغی) به جرم نوشتن مقاله ای برای روزنامه قانون مورد پیگرد قرار گرفت. شمار بسیاری نیز در راه آزادی خواهی در روزگار او جان سپردند. یکی از بزرگترین ترویج دهندگان آزادی و حکومت قانون میرزا ملکم خان بود که پیروانش کوشش های بسیاری را برای گسترش آزادی خواهی می نمودند. از دیگر کسانی که در این راه به بند افتادند حاج سیاح محلاتی و میرزا جعفر حکیم الهی بودند. تنها با کشته شدن ناصرالدین شاه در ۱۳۱۳ (قمری) بود که از فشار بر آزادی خواهان اندکی کاسته شد.
در زیر فشار خودکامگی شاه آزادی خواهان نامه ای بی امضا برای شاه فرستاده بودند که در آن شاه را برای نابودی و سرکوب اصلاح طلبانی چونامیر کبیر و پر و بال دادن به تاراج گران و ستمگران نکوهیده بودند. در این نامه به شاه دربارهٔ عواقب اعمالش هشدار داده بودند. همچنین در زمان این پادشاه چسباندن اعلامیه های تند و تیز در بر علیه شاه در شهرهای تهران و تبریز رواج داشته است. همچنین هنگامی که حاج سیاح ومیرزا رضای کرمانی در زندان شاه بودند هواداران ایشان به وسیلهٔ زنی دو نامه به خوابگاه او انداخته بودند و وی را تهدید کرده بودند که اگر دست به کشتن زندانیان بزند او را ترور خواهند کرد. شاه هنگامی که نتوانسته بود نویسندهٔ نامه را بیابد بیمناک شده و از کشتن اینان گذشته بود.
از دیگر کوشندگان در راه آزادی و اصلاحات می توان از جلال الدین میرزای قاجار، ماکنجی پیشوای زرتشتی و نیز میرزا فتحعلی آخوندزاده نام برد. آخوندزاده راه رهایی از چنگال نادانی و استبداد را یکی آموزش اجباری کودکان و دیگری تغییر الفبای فارسی می دانست. وی همچنین خواستار برپایی روزنامه ها، مدرسه، تئاتر و نیز آزادی زنان و برابری حقوقی آنان با مردان، تک همسری، مشروطه و حکومت قانون بود. وی همچنین بر این باور بود که قضاوت را باید از دست روحانیان بیرون آورده و به وزارت دادگستری سپرد.
از دیگر اندیشمندان روزگار ناصری میرزا آقاخان کرمانی بود. وی در استانبول همراه سید جمال الدین اسدآبادی بود و در نشر روزنامهٔ قانون که از۱۳۰۷ (قمری) آغاز شد با میرزا ملکم خان همکاری داشت. جز اینها می توان از شیخ احمد روحی، حاج زین العابدین مراغه ای، طالبوف و میرزا حبیب اصفهانی نیز در جرگه روشنفکران آن دوره نام برد.

ایران و کشورهای خارجی در زمان ناصرالدین شاه
در روزگار ناصرالدین شاه مداخله های روس و انگلیس در ایران افزایش یافت و بسیار پیش می آمد که سران این دو دولت از شاه می خواستند که کسی را به مقامی بنشاند. برای نمونه یحیی خان مشیرالدوله در زمان امین السلطان برای دستیابی وزارت خارجه به وزیر مختاران روس و انگلیس متوسّل شد و چون امین السلطان ناخرسند بود پس به شاه فشار آوردند و سرانجام یحیی خان با هزار التماس می پذیرد که دو وزارتعدلیه و تجارت را بگیرد و از وزارت خارجه چشم بپوشد.
در این زمان سه دولت روس و انگلیس و عثمانی در امور ایران دخالت می کردند. دوتای نخستین به پشتوانه عهدنامه ترکمانچای و عثمانی نیز به یاری روحانیت شیعه[نیازمند منبع] که اماکن مقدسش در میانرودان در خاک آن کشور بود. اینان با در دست داشتن گمرک دست اقتصاد ایران را بسته بودند. تنها منبع اقتصادی معادن بودند که ایران برای بهره برداری از آنها سرمایهٔ بسنده ای نداشت. پس دولت ایران به سوی آلمانگرایش یافت که در ایران منفعتی نمی جست و کوشید با آن کشور برای کشیدن راه آهن، بهره برداری از معادن، راه اندازی کارخانه ها و آموزش متخصص پیمان بندد که این هم با اعتراض انگلیسی ها روبه رو شد.
پس از بسته شدن قرارداد پاریس در ۸ رجب ۱۲۷۳ میان ایران و بریتانیا که میانجی اش ناپلئون سوم امپراتور فرانسه بود؛ ناپلئون در نامه ای به ناصرالدین شاه پندهایی بدو داد؛ از جملهٔ اینکه در برابر کوشش روس و انگلیس برای گسترش نفوذ خویشتن داری پیش برد و با ایشان مدارا کند و در برابر بکوشد که با هیچ یک از این دو دولت بیش از اندازه نزدیک نشود. همچنین در سیاست داخلی راه داد را پیش گیرد. ارتشی فراهم آورد که اگرچه کوچک ولی بسامان و منظم باشد. همچنین بایستگی کشیدن راه آهنی میان فرات تا خلیج فارس که بیشترش از خاکعثمانی و تنها سی فرسنگش از ایران می گذرد را، به همراه اهمیت اقتصادی و آمد و شدی آن را به شاه ایران گوشزد کرده بود.
هنر
ناصرالدین شاه ذوق هنری داشت. طراحی‏ها و اشعاری از او برجای مانده‏است
فرزندان
نا صرالدین شاه در طول حیات خود هشتاد و پنج زن صیغه و عقدی اختیار کرد.او 42 فرزند داشت که از آن میان 18 نفر در کودکی در گذشتند . زن های عقدی به ترتیب گلین خانم دختر شاهزاده احمد میرزا، خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیف الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران خانم فروغ السلطنه بودند. فروغ السلطنه و شکوه السلطنه در حیات ناصرالدین شاه در گذشتند.
منابع
* بنفشه حجازی. تذکره اندرونی: شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول. چاپ نخست. تهران: نشر قصیده سرا، ۱۳۸۲. ص ۷۸ تا ۸۲.
*
* مرتضی راوندی. تاریخ اجتماعی ایران. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیر کبیر، ۲۵۳۶. جلد دوم.
*
* ناصرالدین شاه قاجار. حکایت پیر و جوان. کورش منصوری. تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

2


تعداد صفحات : 24 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود