تارا فایل

زندگینامه عطار نیشابوری


مقدمه
شیخ فرید الدین محمد عطار نیشابوری از آن مردان مشهور و در عین حال ناشناخته ادبیات فارسی است و شاید چندین تن دیگر از شاعران پارسی زبان نیز چنین باشند زیرا اینان نه مرد روزگار خود ونه مرد روزگار ما بلکه مرد زمان و عصری هستند که ممکن است تکامل بشر وعلو انسانیت از این پس آنرا بوجود آورد.
اینگونه مردان را به حقیقت کسانی توانند شناخت که از جهت کمال ذات وصفت به پایه بلند آنان نزدیک شده و بر عالم بیچون ایشان اشرافی حاصل کرده باشند چه می دانیم که بی حصول جنسیت شناخت و معرفت راستین به حصول نمی پیوندد.
رواج مذهب تشیع در عهد صوفیه و تعصب شدید رجال آن عهد و علاقه انگشت نمای ایشان بدان مذهب خاص خود که مستلزم دور افکندن و فراموش کردن هر گونه اثری مخالف آن بود هم یکی از علل واسباب ناشناخته ماندن و مهجور شدن آثار کسانی که از تعصب آزاد بودند بشمار تواند رفت و اگر چاره اندیشی یا حسن ظن و خوش باوری بعضی نویسندگان که در تشیع این بزرگان اصرار ورزیده اند وجود نمی داشت شاید اطلاعات ما از احوال و آثار ایشان از این هم که هست کمتر بود.
درباره شیخ عطارتوان گفت که کثرت آثار واینکه در نتیجه اشتراک اسم و تخلص یا آنکه برخی از شعرای یاوه پرداز کوتاه فکر از روی نادرستی نام " عطار" بر خود بسته و شعرهای بسیار سست و رکیک که اغلب دور از مبانی صحیح و خلاف اصول عقلانیست بدو نسبت داده و خیانتی بزرگ بادب پارسی کرده اند سبب شده است که رویهمرفته اقبالی چنانکه شایسته و در خور است به آثار این استاد بزرگ روی ندهد و ارزش حقیقی آنها معلوم نگردد.
بی گمان ظهور مولانا جلال الدین محمد و شهرت آثار وی که از جهت بسط فکر و وسعت نظر و قوت تصرف در الفاظ و معانی و آمیختن بحث و استدلال و نظر با لطف ذوق وحال وشور و هیجان آتشین در زبان فارسی بلکه معارف اسلامی بی نظیر است و از اینرو اکثر یا تمام آثار صوفیانه را تحت الشعاع قرار داده و دل واندیشه اصحاب ذوق و خداوندان معرفت را مجذوب و شیفته خود ساخته است در این مطلب یعنی قلت توجه به آثار عطار و دیگران تاثیر قوی داشته است.
و عجب آنکه نگارنده از راه آشنایی به آثار مولانا به کتب و اشعار عطار معرفت گونه یی حاصل نمود و نخست در سال 1312 که مقدمات تالیف رساله احوال مولانا را فراهم میکرد عده یی ازآثار منسوب به وی را که در آن میان لسان الغیب و مظهر العجایب و جوهرالذات و مفتاح الفتوح و بلبل نامه و بی سرنامه نیز وجود داشت مطالعه کرد و راستی آنکه هیچگونه کششی به جانب شیخ در دل و جان خویش نیافت و با عشق مفرطی که به تذکره الاولیا همراه در خود می دید آثار منظوم عطار را به سردی و ازروی بی رغبتی تمام به پایان رسانید و ظاهرا چنانکه از این پس برای خود توجیه نمود علت آن آمیختگی آثار اصیل شیخ به گفته های سخیف و بی بنیاد دیگران بود و از اینرو تا سال 1327 جز تذکره الاولیا به دیگر آثار شیخ نظر نیفکند و خویش را از مطالعه آنها دور
می ساخت و می داشت.
در تابستان سال 1327 که درنیاوران فرصتی بدست آورده بود و تالیف کتاب ماخذ قصص و تمثیلات مثنوی را طرح می ریخت بار دیگر آثار مسلم عطار را از روی نسخه خطی متعلق به جناب آقای دکتر یحیی مهدوی و دکتر اصغر مهدوی استادان محترم دانشگاه تهران که به سال 844 کتابت شده است در مطالعه گرفت و تمام آن تابستان سرگرم این کار بود و نسبت به مقام ارجمند شیخ ارادتی در درون وی پدید آمد.
در سال 1330 بحث و تحقیق در منطق الطیر را جز وظایف دانشجویان دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات قرار دارد وبدین مناسب خود نیز آنرا به تکرار خواند و برای شرح اسرار و بیان رموز و کشف زبان مرغان سلیمانی عطار کوشش بسیار بکار برد و مطالب آن کتاب را چنانکه دریافته بود ترتیب داد و در تابستان 1331 آنرا به صورت منظم تری متضمن نقد و تحلیل و اظهار نظر در بعضی موارد درآورد وجهت راهنمایی دانشجویان دوره دکتری تقریر نمود و در نتیجه این اندیشه بر دل وی گذر کرد که سائر آثار مسلم عطار یعنی اسرار نامه و مصیبت نامه و الهی نامه و خسرو نامه را هم بر این سیرت و سان نقد و تحلیل کند واصول افکار شیخ را باز گشاید و نظم و ترتیبی نو آیین دهد و از اینرو در تابستان سال 1332 که عزلت گرفته و در گوشه یی به فراغت خویش بیرون می رفت بقیه روز و شب را در خانه بسر می برد . عزم جزم کرد که نیت خویش را جامه عمل پوشد و نقد و تحلیل مثنویات عطار را یکسره کند پس نخست از خسرو نامه در گرفت و چون آن را به پایان برد و از مصیبت نامه درآمد و مقدمه کتاب و یک فصل آن را از هم باز گشود و اصول مطالب شیخ را مرتب کرد و باز نمود وامید داشت که کارکتاب را هم در آن تابستان تمام کند ولی به سبب آلودگیها و گرفتاریهای نامنتظر از این مقصد باز ماند واین آرزو چندین سال در عهده تعویق اتفاد تا اینکه درسال 1338 انجمن محترم آثار ملی که درصدد تجدید بنای آرامگاه نشر آثار عطار برآمده بودند از این ضعیف درخواستند تا کتابی متضمن بحث در احوال وآثار عطار فراهم سازد و در این تقاضا چندان رعایت خاطر این ناچیز را وجهه همت قرار دادند که او با همه اشتغالی که به تصحیح و مقابله دیوان کبیر حضرت مولانا افاض الله علیناه انواره داشت و با وجود نالانی و ناتوانی از روی کمال شوق و فرط تکریم رد این پیشنهاد را خلاف ادب و نوعی از گرانجانی شمرد و هم به استحضار همت شیخ و عنایت مولانا و توجه مردان راه حق قدسنا الله به اسرار هم دامن عزم تنگ در بست و این خدمت را به قدم صدق پذیره رفت و دیگر بار مطالعه آثار شیخ را از سر گرفت و در این کرت به قصد تیمن وتفال از الهی نامه آغاز کرد و به سبب گسیختگی مطالب و ناپیوستگی حکایات بدانها به ناچار آنرا انشایی مجدد به نثر پرداخت کرد و جهات انتقال شیخ را از مطلبی به مطلب دیگر باز نمود و پیوند حکایات و افکار را تا آنجا که توانست روشن ساخت و هر جا که ضعفی در مطلب یا بیان، به نظر وی رسید گستاخ وار عقیده خویش را باز گفت و کتمان علم و شهادت را جایز نشمرد و با اینهمه درآغاز ، بحثی کلی و عام متضمن معرفی طرح اصلی و سبک منظم وتالیف معانی والفاظ کتاب و نظر خویش درباه آن ترتیب داد و در قلم آورد واز آن پس نسبت به منطق الطیر همین روش را معمول داشت و به مطالعه مجدد یاداشتهای گذشته را بر آیین بهتر و روشن تر و تکمیل و اصلاح نمود و آنرا به مقدمه یی دور از دامن در کیفیت ابواب کتاب و مقاصد شیخ و حل اسرار منطق الطیر و مبانی و ماخذ آن و نظر کلی درباره ارزش این اثر گرانمایه نتایج و اغراض وضعف و قوت افکار نقود و تحلیل نمود وسرآغازی به روش آن دو کتاب دیگر در مطلع بحث آورد و غرض از این همه آن بود که تا مگر دانشجویان عزیز دوره دکتری ادیبات فارسی را که نخستین باعث و محرض بوده اند راهی به معرفت آراء و افکار عطار باز شود و گره ای از کار گشوده گردد و مشکلی از پیش برداشته آید و اگر این مقصود حصول پذیرد رنجی که این ضعیف در گشایش این در حل رموز و کشف آسرار آثار عطار به خیال خود متحمل شده است بی هیچ شک به نتیجه مطلوب رسیده و بری نیک و شهرتی خویش ببار آورده است.

شیخ فرید الدین عطار
نام والقاب :
نام وی به اتفاق اکثر مورخین و تذکره نویسان محمد است واین روایتی است که درست و مطابق با گفته خود او :
آنچه آنرا صوفی آن گوید به نام

ختم شد آن بر محمد و السلام

من محمد نامم و این شیوه نیز

ختم کردم چون محمد ای عزیز

مصیبت نامه ، طبع تهران ، ص 367
و در مدح حضرت رسول اکرم (ص) گفته است:
از گنه رویم نگردانی سیاه

حق همنامی من داری نگاه

منطق الطیر، طبع تهران ، ص 26
و در داستان مرگ پدرش و ذکر دعای او در حق او ، چنین می گوید:
بآخر دم چنین گفت آن نکوکار

خداوندا محمد را نکو دار

اسرارنامه ،طبع تهران، ص 193
پس بدون شک سخن ابن الفوطی در تخلیص مجمع الااداب که نامش را " سعید" شمرده سهو است و در خور اعتماد نیست.
کینه او به گفته محمد عوفی ابوحامد است وچون وی با شیخ معاصر بوده است سخن او را بر قول دیگران که کنیه او را ابوطالب ذکر کرده اند ترجیح توان داد . لقب او فریدالدین است و در این باره هیچ شک نیست زیرا عوفی و ابن الفوطی و تمام کسانی که شرح حالش را نوشته اند این لقب را آورده اند و هم در پایان نسخه خطی دیوان عطار مکتوب و در سنه ششصد و هشتاد و دو این لقب مذکور است و از این هم مسلم می گردد که او در قرن هفتم که درنیمه اول قرن به شهادت رسیده و پس از آن ، بدین لقب مشهوربوده است.
علاوه برآن شیخ عطار در قصائد و غزلیات و در مثنویاتش گاه خود را به عنوان " فرید" یاد می کند که بی گمان مخفف لقب " فرید الدین " است بنابر روش معمول نزد بعضی از محدثین و مورخین که به رعایت احتیاط کلمه " و الدین" را از پایان القاب مضاف به " دین" حذف می کرده اند.
شیخ ما در غالب قصائد وغزلیات و سائر آثار خویش از خود به لفظ " عطار " نیز یاد می کند و معاصرین و دیگران هم او را بدین عنوان شناخته اند وشهرت این عنوان به حدی است که نام و عناوین دیگر او را تحت الشعاع قرار داده وتقریبا از خاطرها برده است و علت شهرت او بدین نام چنانکه علاقه فقید محمد قزوینی در مقدمه تذکره الاولیا ذکر فرموده اند آنست که وی دارو فروش بوده و طبابت می کرد و در عرف چنین کسی را عطار می گفته اند و هنوز هم می گویند.
شیخ ما چنانکه گفتیم عنوان " فرید" و عطار را مانند تخلص در قصائد وغزلیات و در خطاب بخود در مثنویاتش می آورد و گاه در محل واحد و با فاصله اندک هر دو عنوان را ذکر می کند و از اینجا استنباط می شود که او به مناسبت وزن و یا برحسب میل خود گاه لفظ " فرید" و در آخر عمر" عطار " تخلص می کرده است زیرا آوردن این دو تخلص در مثنویات دلیل قاطع است که چنین تصوری مبنای درست ندارد.

پدر و مادر عطار
نام پدر شیخ بنا بر مشهور ابراهیم و کنیه اش ابوبکر بوده است ابن الفوطی نام او را یوسف نوشته و در پایان نسخه خطی دیوان عطار به نام محمود یاد شده و چنان که گفته آمد سخن ابن الفوطی در نام ونسبت عطار سهو محض است ولی ضبط نسخه خطی دیوان به سبب قدم وقرب عهد به زمان شیخ که تنها شصت و پنج سال با زمان شهادتش فاصله دارد خالی از قوت نتواند بود هرچند که تعداد روایت جانب قول مشهور را تائید و تقویت می نماید .
چنین به نظر می رسد که پدر شیخ مدتی دراز زیسته و ظاهراً تا هنگامیکه که عطار اسرار نامه را به نظم در آورده در قید حیات بوده است ، شیخ در این منظومه داستان مرگ پدر خود را بدینگونه آورده است:
بپرسیدم در آن دم از پدر من

که چونی گفت چونم ای پسر من

زحیرت پای از سر می ندانم

دلم گم گشت دیگر می ندانم

نگردد این گمان کار دیده

ببازوی چو من پیری کشیده

چنین دریا که عالم می کند نوش

ز چون من قطره یی برناورد جوش

بدوگفتم که چیزی گوی آخر

که سرگردان شدم چون گوی آخر

جوابم داد کای داننده فرزند

بفضل حق بهر بابی هنرمند

زغفلت خود نماییدم همه عمر

چه گویم ژاژ خاییدم همه عمر

بآخر دم چنین گفت آن نکوکار

خداوندا محمد را نکودار

پدر این گفت و مادر گفت آمین

وزان پس زو جدا شدن جان شیرین

اسرار نامه ، طبع تهران ، ص 193
و چون شیخ در موقع نظم اسرار نامه لااقل شصت ساله بود پس کمینه مدت زندگانی پدرش را می توان حدود هشتاد سال فرض نمود و نظر به آنکه ولادت عطار چنانکه بیاید در حدود سال پانصد وچهل واقع شده پس شاید بتوان گفت که پدر او میانه سالهای پانصد ونود و پنج و ششصد رخت از جهان بربسته هر چند احتمال می توان داد که وفات پدر شیخ قبل از نظم اسرارنامه واقع شده و بعدها عطار آنرا بمناسبت در آن کتاب آورده است.
بنابر روایت گذشتگان پدر شیخ دارو فروش بوده و دکان عطاری داشت و شیخ ما دکان و شغل پدر را به وراثت اداره می کرد و دنبال می نمود ولی هم قصه یی که از اسرار نامه نقل نمودیم حاکی است که او مردی بیدار دل و دارای نوعی از مذاق زاهدانه یا تصوف نیز بوده است مادر عطار بفحوای این بیت :
پدر این گفت و مادر گفت آمین

وزان پس زو جدا شد جان شیرین

بهنگام مرگ پدرش وظاهرا در وقتی که شیخ اسرار نامه را به نظم درمی آورد هنوز در جهان می زیست و چناکه از گفتار شیخ در خسرو نامه مستفاد می شود به وقت آنکه عطار سرگرم سرودن آن منظومه بود درگذشت و آن زن اهل معنی بود نفس موثر و آه سحرگاهی عرش گذار داشت و مدت بیست سال می رفت که طریق زهد پیش گرفته و خلوت گزیده بود ومایه استظهار و پشت دار شیخ ما بود.
اینک گفته عطار در صفت مادر خویش :
مرا گر بودانسی در زمانه

به مادر بود و او رفت از میانه

اگر چه رابعه صد تهمتن بود

ولکین ثانیه این نیک زن بود

چنان پشتم قوی داشت آن ضعیفه

که ملک شرع را روی خلیفه

اگر چه عنکبوتی ناتوان بود

ولیکن بر سر ما سایه بان بود

نه چندانست در جانم غم او

که بتوان داد شرح ماتم او

چو محرم نیست این غم با که گویم

غمی کز مرگ او آمد برویم

نبود اوزن که مرد معنوی بود

سحرگاهان دعای او قوی بود

عجب آه سحرگاهیش بودی

زهر آهی به حق راهیش بودی

چو سالی بیست هست اکنون زیادت

که نه چادر نه موزه داشت عادت

ز دنیا فارغ و خلوت گزیده

گزیده گوشه و عزلت گزیده

بتو آورد روی ای رهنمایش

بسی زد حلقه بر در، درگشایش
و
و چون شیخ در موقع نظم اسرار نامه و الهی نام شصت ساله بوده و ظاهرا این دوکتاب را بعد از منطق الطیر و مصیبت نامه سروده است و هم بنص خود او در خسرونامه :
سه سالست این زمان تا لب ببستی

بزهد خشک در کنجی نشستی

مدت سه سال خاموش نشسته و شعرنمی گفته پس می توان فرض کرد که مادر شیخ دست کم سه سال بعد از پدرش زنده بود و وفات او ( بر فرض مادر تاریخ مرگ پدر شیخ) به سال پانصد و نود و هشت یا ششصد و سه اتفاق افتاده است.

تاریخ ولایت و مدت زندگانی عطار
عطار چنانکه خواهیم گفت عمر خود را از " هفتاد و اند" سال بالاتر نبرده است و این دو نکته مستفاد است از مقدمه علاقه محمد قزوینی بر تذکره الاولیا عطار را گمان
می رود که دلالت شیخ در حدود سال پانصد و چهل اتفاق افتاده ووفات او چنانکه خواهیم گفت به سال ششصد و هیجده و در قتل عام نیشابور بدست مغول واقع شده و او نزدیک به هشتاد سال و علی التحقیق هفتاد و اند سال زندگانی کرده است واین نظر مبتنی است:
اولاً : بر اینکه شیخ سنین عمر خود را از سی سالگی تا هفتاد واندسالگی دراشعار خود قید نموده است:
به زیر خاک بسی خواب داری ای عطار

مخسب نیز چو عمر آمدت به نیمه شست
از آن جه که رسیدن عمر به نیمه شست دلالت می کند بر آنکه عطار این قصیده را درسی سالگی ساخته است و در غیر این نیز اشاره بدین عدد است که ظاهراً مقصود کثرت است از این قبیل :
قرب سی سال ز خود خاک همی دادم باد

تا به جان راه برم ببردم به تنم

دیوان عطار
سی سال ز خویش خاک می دادی باز

دردا که نکرده یی سر از خاک برون

مختار نامه
گفتم بگشایم این گره در سی سال

خود صد گره و هزار دیگر افتاد

مختار نامه
و شاهد استعمال عدد(30) در کثرت عبارت ذیل است: " شیخ گفت سی سال در راه صدق قدم باید زد و خاک مزابل به محاسن باید رفت و سر برزانوی اندوه باید نهاد تا تحرک مردان بدانی "
تذکره الاولیاء، چاپ لیدن، ج1 ،ص 154
و گویا در اشاره به چهل سالگی خود گفته است:
هر جان که به راه رهنمون می نگرد

چهل سال بدیده جنون می نگرد

چون چل بگذشت آفتابی بیند

کز روزن هر ذره برون می نگرد

مختار نامه
و این ابیات دلیل آنست که شیخ از سن پنجاه گذشته و به شصت رسیده است:
چون پنجه سال خویشتن را کشتم

بر عجز نهاد سال شست انگشتم

شک نیست که شصت را کمانی باید

چون شست تمام شد کمان شد پشتم

مختار نامه
توئی ای شست ساله تیره حالی

که این شش روزه کردت در جوالی

الهی نامه، طبع استانبول ، ص 277
و تصور می رود که در ادبیات ذیل هم بدین نکته اشاره می کند:
سی سال بصد هزار تک بدویدیم

تا از ره تو بدر گهت برسیدیم

سی سال دگر گرد درت گردیدیم

چوبک زن بام و عسست نه دیدیم

م
مختارنامه
و درین غزل به هفتاد سالگی خود اشارت نموده است:
کارم از عشق تو به جان آمد

دلم از درد در فغان آمد

تا می عشق تو چشید دلم

از بد و نیک برکران آمد

………………………………………………….

…………………………………………………
دین هفتاد ساله راد بباد

مرد میخانه مغان آمد

ذیئلت
دیوان عطار
واز این بیت مستفاد می شود که از سن هفتاد به هفتاد و اند رسیده است.
مرگ در آورد پیش وادی صد ساله راه

عمر تو افکند شست در سر هفتادواند

پس بنابراین شیخ ما بیش از هفتاد سال زیسته و کمتر از هشتاد سال عمر داشته است زیرا لفظ "اند" در فاصله هفتاد و یک و هشتاد و ظاهرا از سه تانه استعمال می شود و چون شهادت شیخ به سال 618 واقع گردیده و در آن تاریخ نزدیک به هشتاد سال داشته فرض ولادت او در حدود 540 نزدیک به واقع خواهد بود.
ثانیاً براینکه شیخ از چند تن از مشایخ تصوف و زهاد نام برده که در اواسط قرن ششم وفات کرده اند واز سخن وی برمی آید که ایشان را ملاقات نکره و در زمان شهرت و شعر سرایی او در قید حیات نبوده اند ، و از آن جمله است که ابویعقوب یوسف بن ایوب همدانی صوفی معروف که در عداد مشایخ بزرگ سلسله نقشبندی محسوب به سال پانصد و سی و پنج (535) در گذشته است شیخ عطار دو حکایت از وی در منطق الطیر ( طبع تهران ، 1337، ص 231 و 256 ) و یک حکایت در الهی نامه (طبع استانبول ، ص 116) می آورد . دیگر رکن الدین ابوالقاسم عبدالرحمان بن عبدالصمد بن احمد بن علی اکاف نیشابوری که از فقها و زهاد عصر بود و سنجربن ملکشاه بدو اعتقاد عظیم داشت و نزد غزان واسطه شد تا از قتل او صرف نظر کردند و او درسال پانصد و چهل و نه وفات یافت و هموست که شیخ عطار مطلبی از قول وی در تذکره الاولیاء ( ج 1،ص 6) نقل کرده وظاهرا نسخه یی که ماخذ طبع بوده و جای ( اکاف ) اسکاف نوشته بوده است درصورتیکه نام چنین کسی در میانه زهاد معاصر سنجر به نظر نمی رسد و در آثار عطار هر جا که ذکر او به میان ‎آمده به عنوان " اکاف " یا " اکافی " یاد شده در نسخه ها به همان صورت آمده است.
شیخ عطار چهار حکایت از وی در مصیبت نامه ( طبع تهران ، ص 38 ، 115، 202، 266) و دو حکایت در الهی نامه ( طبع استانبول ، ص 19 ، 255) نقل کرده است.
ثالثاً :اینکه شیخ عطار حکایات بسیار از سنجر بین ملکشاه در اثار خود آورده و از او غالبا مانند اشخاص متوفی تعبیر کرده و این دلیل است که بعد از روزگار سنجر شهرت یافته و بنابراین ولادتش مقارن بوده است با اواخر عهد سنجر.
شیخ عطار در الهی نامه (ص 154، 232، 248، 255) و مصیبت نامه (ص 115،163) و منطق الطیر ( ص 183) چند حکایت از سنجر به نظم آورده است:

معلومات عطار
چنانکه از مطالعه آثار عطار بر می آید وی مردی بوده است مطلع از علوم و فنون ادبی و حکمت و کلام و نجوم و محیط بر علوم دینی از تفسیر و روایت احادیث و فقه و باقتضای شغل خود بصیر درگیاه شناسی و معرفت خواص ادویه و عقاقیر و آگاهیش از مبادی طلب نیز قابل انکار نیست.
به احتمال هر چه قوی شیخ ما اوائل زندگی وشانزده سال نخستین عمر خود را در شهر قدیم و بقیه را تاوقتی که شهادت یافت و درشادیاخ و شهر جدید بسر می برد و به اقتضای شغل خود و پدرش مبادی طب وداروشناسی را فراگرفت و معالجه نیز می کرد چنانکه در اسرار نامه ( ص170) داستانی از معالجات خود نقل می کند و در مثنوی خسرونامه می گوید:

به داروخانه پانصد شخص بودند

که در هر روز نبضم می نمودند

اطلاعش از علم نجوم هم انکار پذیر نیست و از آثارش بر می آید که به حل اسرار فلک و آگاهی از سیر چرخ و ستارگان عشق داشته و در ستاره شناسی و نجوم کنجکاو بوده است و نظر به اطلاع ازاین فن در مثنوی اسرار نامه ( ص 111-110) لغزی به نام کواکب دارد و از بروج فلکی مضمون می تراشد و در مصیبت نامه (ص21) با استفاده از عقائد منجمین نام هفت سیاره را در شعر می آورد و خیالات شاعرانه را با افکار خداوندان علم نجوم در هم می آمیزد.
بیت ذیل نمودار بیست از درجه معرفت او به علم نجوم :
توتاکی برج ذوجسدین باشی

میان کفر و دین مابین باشی

الهی نامه ،ص 95
بسی کوکب که بر چرخ برنیست

صدو ده بار مهمتر اززمینست

/
بباید سی هزاران سال از آغاز

که تا هریک از به جای خود رسد باز

اگر سنگی بیندازی از افلاک

بپانصد سال افتد بر سر خاک

اسرار نامه ، ص 107
در مصیبت نامه پس از مذمت فلسفه و ترجیح فقه و تفسیر و حدیث بر سائر علوم می گوید :
این سه علمست اصل و این سه منبع است
این

هر چه بگذشتی از این لاینفع است

این سخن حقا که از تهدید نیست

این ز دیده می رود تقلید نیست

من درین هر علم بویی برده ام

پیش هر رنگی رکویی برده ام

چون بدانستم که دین اینست و بس

هیچ نیست آنها یقین اینست و بس

ترک کردم این همه تا سوختند

تا از آن ترکم کلاهی دوختند

مصیبت نامه ،ص 55
و این اشعار به صراحت می رساند که عطار علوم عقلی و نقلی را تحصیل کرده و طلب این فنون صرف وقت و بذل جهد نمود ولی علوم برهانی را مفید نشناخته و نقل و سمعیات را نافع تر دیده وبدین سبب از فلسفه روی برگاشته است.

مذهب عطار
چنانکه ظواهر آثار عطار گواهی می دهد او مذهب اهل سنت داشته است اظهار عشق و علاقه آتشین به خلفای سه گانه و مدح وستایش شافعی و ابوحنیفه و مثنوی خسرونامه و تکریم ائمه سنت در تذکره الاولیاء دلیلی است ظاهر وغیر قابل انکار، اندرزهای عطار به متعصبان که روی سخن با شیعیان است و غلو او در دفاع از عقاید سنیان و صحت خلافت ابوبکر و عمر به حدی صریح و تند است که به او هیچ روی تاویل نمی پذیرد و حمل آن بر تقیه مکابره با عیان است.
با وجود آنچه گفتیم اخلاص و ارادت و نحوه ستایش او از حضرت مولای متقیان بطور صدق آمیز و مبنی بر حس اعتقاد است که قاضی نورالله شوشتری وی را شیعه پاک و خالص شمرده و مدائح او را در حق یاران پیغمبر (ص) تاویل نموه است. عشق عطار به حضرت رسول اکرم بسیار است ، دریای عشق محمدی در جانش جوش می زند ایمانش بدو از روی تقلید و کورکورانه هم نیست، محمد را مظهر تام و تمام حق می داند بدین جهت باو عشق می ورزد (و کیست که ذره یی معرفت دارد و از نسیم عشق بویی به جانش رسیده است و او با عطار هم آواز و به زنجیر عشق محمدی گرفتار نیست) بیایید تا سخن را به خود عطار بازگذاریم و صفت نیازش را به آستان حبیب خدا هم از زبان او بشنویم :
ای زمین و آسمان خاک درت

عرش وکرسی خوشه چین جوهرت

تا که جان دادم و تا خود زنده ام

بند بندت را به صد جان بنده ام

در زبانم جز ثنای تو مباد

نقد جانم را جز وفای تو مباد

نیستم من مرد و صفت ذات تو

اینقدر هم هست از برکات تو

وصف عقلم گر مبارزه آمده است

عقل قاصر وصف عاجز آمده است

آنکه او وصف از خدا داند شنید

وصف کس آنجا کجا واندر رسید

می نگویم کز کسی بیشم شمر

از شمار امت خویشتن شمر

بود طوفان شفاعت پیش تو

آمدم با قحط طاعت پیش تو

بود در تو کم بضاعت آمدم

برامید یک شفاعت آمدم

تا زدریای شفاعت یکدمی

بر لب خشکم چگانی شبنمی

نسبت گر بر خویشتن رحمت را

زحمتت بس ای ولی نعمت مرا

مصیبت نامه ، ص 29و 28

چند نکته راجع به زندگانی عطار
آنچه مسلم است عطار دارای ثروت و مکنت شخصی بوده و احتیاج به خلق نداشته است . داشتن داروخانه یی که همه روز عده کثیر و به قول خودش " پانصد شخص " بدان مراجعه کرده و دارو می خریده اند محتاج به چندین شاگرد است ودلیل تمکن و وسعت مالی صاحب آن نیز هست، خود عطار نیز اعتراف دارد که متکمن است و محتاج کسی نیست :
به حمد الله که در دین بالغم من

بدنیا از همه کس فارغم من

هر آن چیزی که باید بیش از آن هست

چرا یازم به سوی این و آن دست

الهی نامه ، ص 367
این تمکن مالی وعدم احتیاج در زندگی عطار اثر مهم بجا گذاشته و ما تصور
می کنیم که همین بی نیازی سبب شده است که مناعت نفس او محفوظ بماند و برای طلب روزی مدح این و آن نکته و قریحه خود را در راه هدایت و ارشاد خلق و نشر فضیلت و دعوت مردم به سوی خداو کمالات معنوی بکار ببرد.
مسافرت عطار به مکه که دولتشاه می گوید ( تذکره دولتشاه ، ص 188) مورد تامل است زیرا شیخ تا وقتی که اسرار نامه را نظم کرده است توفیق زیارت مکه و مدینه نیافته که در آرزوی چنین سفری بوده است چنانکه در مدح حضرت رسول (ص)
می گوید :
منم در فرقت آن روضه پاک

که بر سر می کنم از آرزو خاک

اگر روزی بدان میدان در آیم

چه گویم زین خم چوگان برآیم

سه حاجت خواهم از درگاه تو من

که هستم سخت جاجت خواه تو من

که پیش از مرگ این دلداده درویش

ببیند روضه پاک تو در پیش

و چنانکه گفتیم اشارت شیخ می رساند که او در این هنگام کمتر از شصت سال نداشته و پس از آن تا وقتی که نظم خسرونامه را آغاز کرده است در حدود سال 603 شروع شده و از آن پس عطار سخت پیر و ناتوان بوده و معلوم نیست که استطاعت بدنی برای سفر حج داشته است.
مولانا و عطار
بنابر گفته جامی ودولتشاه وقتی که مولانا بهمراه پدر خود از بلخ هجرت گزید ودر نیشابور با شیخ عطار ملاقات نمود و عطار کتاب اسرار نامه را به وی داد .
از اینها که بگذریم ارتباط معنوی و پیوستگی روحانی مولانا به عطار انکار پذیر نیست افلاکی چند حکایت آورده است که از روی آنها نظر مولانا به عطار روشن
می گردد و چون داوری بزرگی چون او درباره عطار ارزش خاصی دارد آنها را در این صفحات نقل می کنیم :
" فرمود که حکیم الهی و خدمت فرید الدین عطار قدس الله سرهما بس بزرگان دین بودند ولیکن اغلب سخن از فراق گفتند اما ما سخن همه از وصال گفتیم"
" روزی حضرت مولانا فرمود که هر که به سخنان عطار مشغول شود از سخنان حکیم مستفید شود و به فهم اسرار آن کلام رسد و هر که سخنان سنایی را بجد تمام مطالعه کند بر سر سنای سخن ما واقف شود"
مولانا در " فیه ما فیه " بیانی مفصل دارد و در سه حدیث : " یا لَیًتَ رَبَّ مْحُمُد لَمً یُخْلُقً مْحمداً " که عیناً و حرفاً به حرف از مصیبت نامه عطار اقتباس شده است .
مولانا در غزلیات ، عطار را به تعظیم تمام یاد می کند بدینگونه:
جانی که رو این سوگند با بایزید او خو کند
؟

یا درسنایی رو کند یا بو دهد عطار را

کلیات شمس ، انتشارات دانشگاه تهران ، بیت 292

اگر عطار عاشق بدسنایی شاه وفائق بد

نه اینم من نه آنم من که گم کردم سرو پا را
همان کتاب ، بیت 739
بگفته قاضی نور الله این دو بیت را هم مولانا در ستایش عطار گفته است :
هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندرخم یک کوچه ایم

عطار روح بود و سنایی در چشم او

ما از پی سنایی وعطار آمدیم

مولانا گاهی نیز بعضی از ابیات غزلهای عطار را درشعر خود اقتباس می کند از قبیل :
عاشقی نه بی وفایی کارماست

کار کار ماست چون او یار ماست

دیوا/
دیوان عطار ، ص 81
که بدین صورت آورد:
عاشقی و بی وفایی کارماست

کار کار ماست چون او یارماست

کلیات شمس ، بیت 4518
آثار عطار
آثار مسلم عطار همانهاست که در مقدمه " خسرو نامه " و " مختار نامه" آنها را ذکر کره و عبارتست از : الهی نامه، اسرارنامه، جواهر نامه ، خسرو نامه ، شرح القلب ، مصیبت نامه ، مقامات طیور یا منطق الطیر ، دیوان قصائد و غزلیات مختار نامه که مجموعه رباعیات اوست . شیخ در مقدمه مختارنامه گوید:
" التماس کردند که چون سلطنت خسرونامه در عالم ظاهر گشت و اسرار اسرارنامه در جهان منکشف شد و زبان مرغان مقامات طیور ناطقه ارواح را به محل کشف رسانید و مصیبت مصیبت نام از حد وغایت در گذشت ،دیوان ساختن تمام داشته آمد و جواهر نامه و شرح القلب که هر دو منظوم بودند از سر سودا که بود حرف علتی بدو راه نیافت."
بموجب احصا و شمارشی بالنسبه دقیق اشعار عطار در مثنویات خود بالغ
می شود به بیست و نه هزار و ششصد و چهل وهفت (29647) بیت به تفضیل ذیل :
منطق الطیر 4458 بیت
الهی نامه 6511 بیت
مصیبت نامه 7535 بیت
اسرار نامه 3305 بیت
خسرو نامه 7838 بیت
برای آثار شیخ تاریخی دقیق نمی توان تعیین کرد زیرا او در هیچ یک از مثنویها و دیگر آثار خود سال نظم و تالیف را به دست نمی دهد و چون نسبت به حوادث روزگار خود نیز به سبب استغراقی که در فکر یا توجهی که به عالم معنوی داشته بی اعتنا بوده است از روی قرائن تاریخی هم این ترتیب را در نظر نمی توان گرفت و تنها از روی حدس و اشارتی که به وضع مزاجی و پیری و ناتوانی خود می کند ممکن است بگوییم که عطار نخست منطق الطیر و مصیبت نامه و سپس الهی نامه و اسرار نامه را به نظم آوره است زیرا در منطق الطیر به هیچ روی از پیری و ناتوانی خویش سخن به میان نمی آورد و در مصیبت نامه هر چند سخن از مرگ و زوال عمر می گوید اشاراتی به پیری و ضعف خویش نمی کند و معلوم است که مقصودش بی اعتباری حیات و ناپایداری آدمی است لیکن در الهی نامه و اسرارنامه از عجز و افتادگی خود شکایت می آغازد و به شصت سالگی اشاره می کند از اینرو گمان می رود که ایندو مثنوی را در زمانی قریب به یکدیگر به نظم آورده و چون سابقا بیان کردیم که عطار در حدود سال پانصد و چهل ولادت یافته پس باید الهی نامه و اسرار نامه را در حدود سال ششصد هجری منظوم ساخته باشد.
و خسرو نامه را چنانکه گفتیم دست کم سه سال بعد از اسرار نامه ( که به احتمال قوی آنرا پس از الهی نامه ساخته است) سروده است و به ملاحظه این مقدمات می توان گفت که منطق الطیر نخستین مثنوی است که عطار به نظم درآورده و خسرو نامه ‎آخرین مثنویهای اوست.
و از گفته شیخ در مقدمه مختارنامه روشن می گردد که دیوان خود را پیش از تدوین مختار نامه مرتب ساخته و چون در مقدمه خسرونامه نام مختار نامه را ذکر کرده و پس نتیجه این می شود که خسرونامه از همه آثار منظوم او دنبال تر سروده شده است.

فرزندان عطار :
عطار دارای فرزندان بوده ویکی از فرزندانش ظاهرا درسی ودو سالگی وفات یافته و این معنی مستفاد است از دو رباعی که در مختار نامه آمده و اینک در اینجا به نقل آن می پردازیم :
تا چند کشتم ز مرگ تو درد از تو

وز سینه آتشین دم سرد از تو

ای چشم وچراغ مرده تدبیرم چیست

من بردم رنج و خاک برخورد از تو

دردا که بر چون سمنت می ریزد

زلف سیه پرشکفت می ریزد

ای سی و دو ساله من آخر بنگر

کان سی و دو در از دهنت می ریزد

و ظاهرا تا قرن سیزدهم هجری هنوز کسانی بوده اند که نسبت خود را به عطار می رسانیده اند اما قصه یی که فزونی استرآبادی در کتاب بحیره نقل می کند که به موجب آن عطار ده پسر داشته و در سفری نه تن بدست دزدان و در پیش چشم شیخ به قتل رسیده اند و در همین به سبب کلمه یی که شیخ بر زبان آورده نجات یافته بدون شک مجعولست و آنرا بی کم و کاست از روی حکایتی که عطار در ضمن شرح حال ابن عطا آورده ساخته و برتراشیده اند.

شهادت عطار :
قدیم ترین ماخذ درباره پایان کار عطار روایت ابن الفوطی است" و استشهد علی ید التتار به نیشابور" که به موجب آن معلوم می شود که عطار به مرگ طبیعی نمرده و شربت شهادت نوشیده و محل قتلش شهر نیشابور بوده .
ابن الفوطی سال قتل او را تعیین نمی کند ولی اینکه شهادت او بر دست تتار و در شهر نیشابور اتفاق افتاده قرینه است بر اینکه وقوع قتل وی در حادثه فتح نیشابور و کشتار عام آن شهر به دست مغول بوده اولا اطلاق قضیه بدون ضبط تاریخ گواهی
می دهد که شهادت عطار در حادثه معروف و مشهوری واقع شده و الا ابن الفوطی بنابر سنت و روش معمول خود در ذکر وفیات رجال می بایست که سال حادثه را قید کند چنانکه در نظائر آن از قبیل قحط و وبای عالم معمول بوده و هست که می گویند سال وبایی یا قحط چنین و چنان شد و به سبب شهرت واقعه از ذکر سال خودداری می نماید.
ثانیا نبض عموم مورخین مغول به علت کینه یی که از مردم نیشابور به سبب قتل تغاجار گورکان داماد چنگیز داشتند ان شهر را چنان ویران کردند که مانند زمینهای زراعتی صاف و هموار گردید و تا سگ و گربه را نیز به قصاص قتل وی زنده نگذاشتند و تمام نیشابوریان را از دم تیغ گذرانیدند مگر چهارصد تن را که به اسم پیشه وری بیرون آوردند و به ترکستان بردند وبنابراین تصور کرد که عطار را زنده گذاشته باشند.
و چون فتح و قتل عام نیشابور به تصریح عطا ملک جوینی در روز شنبه پانزدهم صفر سال ششصد و هیجده (618) اتفاق افتاده و تا پانزده روز طول کشیده پس شهادت شیخ علی التحقیق در نیمه دوم صفر همان سال به وقوع پیوسته است و نگارنده در اضافات و توضیحات رساله شرح حال مولانا از روی سهو وفات عطار را به سال (617) پنداشته است.
پیشتر اشاره کردیم که بنص ابن الاثیر شهر نیشابور در سال (566) از بن ویران گردید چندانکه دو تن هم در آنجا مسکن نداشتند و شادیاخ به جای شهر قدیم مرکزیت یافت و بگفته یاقوت و دیگران شهری را که مغول خراب ساختند شهری تازه بود که در محل شادیاخ برآورده بودند و از اینرو عطار در شادیاخ به قتل رسیده نزدیک به موضعی که قبر وی را در آن بنا کرده اند.

منابع:
1- منطق الطیر، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
انتشارات علمی ویرایش دوم: 1384
2- منطق الطیر، به تصحیح و مقدمه و تعلیقات و حواشی دکتر محمد جواد مشکور
چاپ چهارم: آبان ماه 1353- انتشارات کتابفروشی تهران
3-منظومه کردی شیخ صنعان، تالیف قادر فتاحی قاضی (به نقل از امام احمد لطفی و ضبط آقای ابینی)
انتشارات موسسه تاریخ و فرهنگ ایران
4- سایت (موتور جستجو:گوگل)

فهرست
عنوان صفحه
مقدمه 1
نام و القاب 5
پدر و مادر عطار 7
تاریخ ولادت و مدت زندگانی عطار 10
معلومات عطار 14
مذهب عطار 16
چند نکته راجع به زندگانی عطار 17
مولانا وعطار 19
آثار عطار 20
فرزندان عطار 22
شهادت عطار 23
منابع و ماخذ 25
1

25


تعداد صفحات : 26 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود