عنوان: حس نوع دوستی و کمک به دیگران
دبیر:
تهیه کننده:
فهرست مطالب
انگیزه اساسی برای دست زدن به اعمال جامعه پسند
چرا مردم کمک می کنند؟
چرا کمک کردن پاداش پاداش دهنده است؟
هم حسی – نوع دوستی: کمک کردن به دیگران احساس خوشایندی دارد
تسکین حالت منفی: کمک کردن باعث می شود کمتر احساس بدی کنید
لذت هم حسی: کمک کردن به عنوان نوعی موفقیت
جمه بندی
جبر ژنتیکی: کمک کردن به عنوان یک پاسخ انطباقی
الگوی جبر ژنتیکی مبتنی بر یک دیدگاه زیست شناختی کلی است (پینکر، 1998)
آیا کمک کردن به لذت بخش بودن خوردن بستنی است؟
یک کمک کننده وقتی مورد علاقه واقع می شود که فردی که کمک را دریافت کرده است معتقد باشد که کمک به خاطر احساسات مثبت نسبت به فرد نیازمند عرضه شده است (ایمز، فلین و وبر، 2004)
وقتی کمک کننده مبتنی بر نقش کمک کننده (مثلا پلیسی که به گمشده ای کمک کند) باشد، یا کمک بر اساس تحلیل سود و زیان کمک کننده باشد – یعنی تحلیل منفعت، جذب شدن به سوی کمک کننده و تمایل به تلافی و معامله به مثل ضعیف تر خواهد شد.
وقتی کمک ناخوشایند باشد، می تواند خودیاری را بر انگیزد
هرگاه که یک شخص از دریافت کمک احساس ناخوشایندی داشته باشد، یک جنبه مثبت در آن وجود دارد که واضح و آشکار نیست. وقتی مورد کمک واقع شدن در نظر یک فرد به قدر کافی ناخوشایند باشد، او برانگیخته می شود تا در آینده با خودیاری از چنین موقعیتی اجتناب کند (فیشر، نادلر، و ویچر آلاگنا، 1982؛ لهمان و همکاران 1995).
انگیزه اساسی برای دست زدن به اعمال جامعه پسند
چرا مردم کمک می کنند؟
بسیاری از جنبه های موقعیت، ارزیابی شناختی ناظر از یک موقیعت، حالت هیجانی وی و چندین متغیر گرایشی دیگر، همه به احتمال وقوع یا عدم وقوع کمک رسانی کمک می کنند.
مردم می کوشند تا پاداش های دریافتی خود را به حداکثر و تنبیه های دریافتی خود را به حداقل برسانند.
چرا کمک کردن پاداش پاداش دهنده است؟
وقتی این سوال از مردم پرسیده می شود، آنها اغلب رفتار کمک کنندگی خود را به انگیزه های غیر خودخواهانه از قبیل «چون کار درستی بود که باید انجام می گرفت» یا «خدا مرا بی دلیل به اینجا نفرستاده است» اسناد می دهد وقتی از آنها پرسیده می شد که چرا کس دیگری دست به چنین رفتاری می زند، پاسخ تقریباً به طور مساوی بین انگیزه های غیر خود خواهانه از قبیل «او یک قهرمان بود» و انگیزه های خودخواهانه از قبیل «او فقط می خواست نامش در روزنامه چاپ شود» تقسیم می شود(داهرتی، ویگولد، و شلنکر 1990)
در نتیجه امکان دارد بتوان تمامی رفتارهای جامعه پسند را نهایتاً خودخواهانه و خود – مدارانه تلقی کرد، اما احتمالاً، منطقی تر آن است که بگوئیم چنین رفتارهایی بخشی مبتنی بر انگیزه ای خود خواهانه و بخشی دیگر هم ناشی از انگیزه های غیر خود خواهانه هستند.
هم حسی – نوع دوستی: کمک کردن به دیگران احساس خوشایندی دارد
به عنوان تبیینی برای اینکه چرا مردم کمک می کنند، باتسون و همکاران(1981) فرضیه هم حسی – نوع دوستی را مطرح کردند. به گفته آنها، حداقل بعضی از اعمال جامعه پسند منحصراً به وسیله تمایل به کمک کردن یه کسی که نیاز به کمک دارد، بر انگیخته می شوند(باتسون و اولسون، 1991). این گونه انگیزه ها می توانند به حد کافی نیرومند باشند که کمک کننده تصمیم می گید دست به فعالیتی ناخوشایند، خطرناک و حتی تهدید کننده زندگی خود بزند(باتسون، باتسون و همکاران، 1995). دلسوزی برای کسی که نیازمند کمک است بر تمامی ملاحظات دیگر غلبه می کند(باتسون، کلاین و همکاران). از آنجا که هم حسی قویاً انگیزش آفرین است، مردم ترجیح می دهند اطلاعاتی را که هم حسی را بر می انگیزد، دریافت نکنند (شاو، باتسون و تاد، 1994).
آزمودنی هایی که یک قربانی نیازمند کمک به آنان عرضه شده بود، تنها هنگامی تمایل به اطلاع یافتن از جنبه های هم حسی آفرین قربانی نشان می داند که هزینه و خطر کمک کردن کم بود. وقتی کمک کردن هزینه بالایی داشت، آزمودنی ها ترجیح می دادند به جای اینکه بخواهند هم حسی آنها برانگیخته شده و در نتیجه به دست زدن به کمک رسانی پر هزینه و پر خطر برانگیخته شوند، از دریافت اطلاعات مبسوط درباره قربانی اجتناب کنند.
با استفاده از عکسی از یک کودک تنها و خواهش غم انگیز او برای کمک به او و خانواده اش، احتمال زیادی دارد که شما با نوع دوستی انتخابی پاسخ بدهید، یعنی به یک فرد کمک کنید، حتی اگر به قیمت نادیده گرفتن چند میلیون نفر باشد (باتسون، احمد و همکاران، 1999).
سیالدینی و همکارانش تحقیقاتی انجام دادند که نشان می داد بدون احساس «یکی بودن» با قربانی کمک کردن رخ نخواهداد. تحقیقات تعقیبی به وسیله اتسون و همکاران وی عکس این را ثابت می کرد «یکی بودن» لازم نیست. روشن است که تکلیف این قضیه هنوز مشخص نشده است (باتسون و همکاران، 1997).
تسکین حالت منفی: کمک کردن باعث می شود کمتر احساس بدی کنید
آیا این امکان وجود دارد که به جای آنکه بگوئیم ما کمک می کنیم به خاطر اینکه کمک کردن منجر به هیجاه های مثبت می شود، بگوئیم دانستن اینکه شخصی نیازمند است چنان احساس بدی در ما ایجاد می کند که کمک می کنیم تا هیجان های منفی خود را کاهش دهیم؟ به عبارت دیگر، کار خوب انجام می دهیم تا احساس بد بودن خود را از بین ببریم.
این تبیین رفتار جامعه پسند به الگوی تسکین حالت منفی معروف است (سیالدینی، بومان و کنریک، 1981).
آنها همچنین دریافتند که مهم نیست حالت منفی شخص ناظر ناشی از چیزی باشد که به حالت اضطراری ربطی نداشته یا ناشی از خود موقعیت اضطراری باشد.
این گونه تحقیقات حکایت از آن دارند که ناراحت بودن منجر به رفتار جامعه پسند می شود، در حالی که هم حسی یک جزء ضروری برای این کار نیست (سیالدینی و همکاران، 1987).
لذت هم حسی: کمک کردن به عنوان نوعی موفقیت
به طور کلی، این مطلب که داشتن اثر مثت بر زندگی دیگران احساس خوشایندی به همراه دارد، درست است. بنابراین، کمک کردن را می توان بر مبنای فرضیه لذت هم حسی تبیین کرد اندیشه بنیادی در اینجا این است که یک کمک کننده به نیازهای یک قربانی پاسخ می دهد چونکه می خواهد به چیزی دست پیدا کند.
مثال دیدن سرنوشت دختر به انزوا کشیده شده از دانشگاه
یکی از تلویحات مهم این فرضیه آن است که برای شخصی که کمک می کند دانستن اینکه اعمال او اثر مثبتی بر زندگی قربانی داشته، حیاتی است. چنین استدلال می شود که اگر کمک کردن به طور کامل مبتنی بر هم حسی بود، بازخورد درباره تاثیر آن بی مورد می بود.
نتیجه نشان داد که هم حسی به تنهایی برای بر انگیختن یک رفتار جامعه پسند کافی نیست بلکه، آزمودنی ها وقتی کمک می کردند که هم حسی بالا و بازخورد درباره اثر توصیه آنها توام باشد.
جمه بندی
توجه داشته باشید که در هر یک از این سه الگوی نظری برای دست زدن به اعمال جامعه پسند حالت عاطفی شخصی که اقدام به عمل می کند، عنصری حیاتی است. هر سه فرمولبندی بر این فرض مبنتی هستند که مردم به این خاطر اقدام به کمک می کنند که یا احساس خوبی از این کار پیدا م کنند و یا اینکه کمک کردن احساس بد آنها را کاهش می دهد.
جبر ژنتیکی: کمک کردن به عنوان یک پاسخ انطباقی
الگوی جبر ژنتیکی مبتنی بر یک دیدگاه زیست شناختی کلی است (پینکر، 1998)
آیا امکان دارد که کمک کردن به دیگران پاسخی انطباقی باشد؟ آنچه را که چندین بار در این فصل ذکر کردیم در نظر بگیرید: هم هم حسی و هم اعمال جامعه پسند اغلب وقتی رخ می دهند که قربانی شبیه به فرد ناظر است. تحقیقات درباره گونه های مختلف جانداران نشان داده است که هر چه شباهت ژنتیکی بین دو جاندار بیشتر باشد، احتمال بیشتری دارد که یکی از آنها به دیگری که نیازمند کمک است، کمک کند (ریدلی و داوکینز، 1981). نظریه پردازان تکاملی اصطلاح ژن خود خواه را برای توصیف این پدیده وضع کرده اند. یعنی هر چه فرد الف به فرد ب شبیه تر باشد، احتمالاً آنها ژن های مشترک بیشتری دارند.
از این چشم انداز، نوع دوستی الزاماً به کسی که کمک می کند سود نمی رساند، بلکه این کار سازگارانه است زیرا سازگار شدن محدود به فرد و برازش تولید مثلی او نیست، بلکه شامل برازش فراگیر (انتخاب طبیعی که موافق رفتارهایی است که به نفع هر کسی که با ژن های مشترک دارد) نیز هست (همیلتون، 1964؛ مک آندرو، 2002).
بهترین فردی را که می توان نجات داد خویشاوندی است که هنوز آن قدر جوان است که می توان تولید مثل کند، این مطلب جنبه ای از برازش شمولی است که منجر به وضع اصطلاح خویشاوند گزینی شد.
آن گونه که روان شناسان اجتماعی آن را می بینند
آیا کمک کردن به لذت بخش بودن خوردن بستنی است؟
کنعان، مین (5 سپتامبر 2005) – دیوید کاستر، دارای زن و سه فرزند خردسال، می گوید آدمی نیست که به دنبال خطر بگردد. اما چهارشنبه شب، وقتی دید که مرد دیگری در تلاش است تا پسر مادر بچه جیغ زنان کمک می خواست «خواهش می کنم بچه مرا نجات بدهید، خواهش می کنم پسر مرا از آنجا بیرون بیاورید».
کاستر اظهار داشت، «وقتی یک بچه را در خطر می بینید، دیگر به ترس های خودتان فکر نمی کنید»، «من فقط از این خوشحالم که همه چیز به خوبی پیش رفت».
چرا کاستر کمک کرد؟ آیا او می دانست که رفتارش احساس خوبی به او خواهد داد و یالااقل او را از احساس ناراحتی دیدن کودکی در خطر خلاص خواهد کرد؟ آیا او قصد داشت به چیز ارزشمندی دست پیدا کند؟ آیا او آینده تولید مثلی کودک گریان را در نظر گرفته بود؟
در کلی ترین سطح، اجداد اولیه ما از انواع گوناگونی از تمایلات میان فردی مربوط به هم از قبیل دلبستگی (نگاه کنید به فصل 7) همکاری و نوع دوستی متقابل (وقتی الف به ب کمک می کند و ب بعداً و متقابلاً به الف کمک می کند) سود برده اند. حتی بدون تقابل هم برازش فراگیر نشان می دهد که چرا اگر هر فردی از گروه نسبت به افراد دیگر آن گروه رفتار نوع دوستانه داشته باشد، برای گروه به عنوان یک کل سودمند خواهد بود (ویلسون، 1997).
فرضیه هم حسی – نوع دوستی فرض می کند که، به خاطر وجود هم حسی، ما به کسانی که نیازمندند کمک می کنیم، صرفا، به این خاطر که با کمک کردن احساس خوبی پیدا می کنیم.
الگوی تسکین حالت منفی فرض می کند که مردم به این منظور به دیگران کمک می کنند که ناراحتی هیجانی خودشان را تسکین داده و از منفی بودن آن بکاهند.
فرضیه لذت هم حسی کمک دهی را مبتنی بر احساس های مثبت کسب موفقیت می داند که وقتی کمک کننده حس می کند که توانسته است اثر سودمندی بر فرد نیازمند داشته باشد، بر انگیخته می شوند.
الگوی جبر ژنتیکی، رفتار جامعه پسند را تا اثرات کلی انتخاب طبیعی ردگیری می کند. اعمال جامعه پسند بخشی از میراث ژنتیکی ما هستند، چون هم نوع دوستی تقابلی و هم برازش فراگیر مکانیسم های انطباقی تکاملی هستند.
چنین به نظر می رسد که رفتار جامعه پسند را می توان بهتر از همه به عنوان یک پیش آمادگی زیست شناختی تکامل یافته تصور کرد که می تواند به وسیله عوامل فراوان موقعیتی، شناختی و عاطفی که به وسیله روان شناسان اجتماعی مشخص شده اند، افزایش یافته یا بازداری شود.
وقتی یک فرد ناظر با یک موقعیت اضطراری مواجه می شود، تمایل به کمک کردن یا نکردن، تا حدودی به تصمیم هایی وابسته است که طی پنج گام اتخاذ می شوند:
ابتدا لازم است که ناظر به اینکه یک رویداد غیر عادی به وقوع پیوسته است توجه کرده و از آن آگاه باشد.
دوم، ناظر باید موقعیت را به درستی به عنوان یک موقعیت اضطراری تعبیر و فسیر کند.
سوم، ناظر باید برای کمک رساندن قبول مسئولیت کند.
چهارم، ناظر باید دانش و مهارت های لازم را برای وارد عمل شدن داشته باشد.
پنجم، ناظر باید تصمیم بگیرد که وارد عمل شود.
تبیین های بدیل را در نظر بگیرید
وقتی متوجه چیزی غیر عادی می شوید، در مورد بیش از یک تبیین برای آن فکر کنید.
درباره خود به عنوان کسی بیندیشید که همان قدر مسئولیت دارید که هر یک از ناظران دیگر دارند.
اگر خود را در گروهی از افراد یافتید که در حال مشاهده چیزی هستند که می تواند یک موقعیت اضطراری باشد، صاف آنجا نایستید و صبر نکنید تا کس دیگری کاری برای آن انجام دهد.
خطر احمق جلوه کردن را بپذیرید.