تارا فایل

تحلیل مِی و شادی از دیدگاه خیام


تحلیل مِی و شادی از دیدگاه خیام

استاد مربوطه: آقای شفیع پور

کاری از :
احد زال پور
همایون امرایی
سجاد شفیعی

دانشگاه جامع علمی کاربردی فرهنگ و هنر واحد 1 کوهدشت
دی ماه 1392

بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد

با سپاس از زحمات استاد گرانقدر جناب آقای شفیع پور که در این مسیر با راهنمایی های خود چراغ راه شد و سبب گردید تا بتوانیم این دستمایه را تهیه نماییم و نیز از عزیز وارسته، استاد بهمن هوشیاری که با نگاه مهربان خود به تلاش ناقص ما روح و معنویت بخشیدند نهایت تشکر را داریم. باشد که مقبول طبع مردم صاحب نظر گردد.

" درآمد "
شادی و شاد بودن از دیرباز در وجود همه انسانها از اصلی ترین رموز زندگی بوده است ولی در هر دوره ای بنابر شرایط، ماهیت آن تغییر کرده و گاهاً بدلیل شرایط سیاسی و اجتماعی، تاثیرگذاری خود را از دست داده است. گاه حاکمیت مطلق تاریک اندیشی حکومت ها و گاه نادانایی مردمان سبب سلب این نعمت بزرگ شده است. سخنان ارزشمند بزرگوار در این خصوص به روشنی روایتگر این موضوع مهم است.
نیچه می گوید: هر چه بیشتر خود را شاد کنیم، آزردن دیگران و اندیشه های آزار بودن را بیشتر از یاد می بریم یا شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت. یا جواهر نعل نهرو می گوید: ما باید بکوشیم تا سراسر جهان به گونه ای درآید که بتوان در آن شادمان تر و خوشبخت تر زندگی کرد.
در میان اندیشمندان تراز اول ایران زمین بزرگان بسیاری را می توان یافت که در باب مِی و شادی سخن به تفسیر گفته اند ولی بدون شک هیچ کدام از شعرای پارسی گو به اندازه خیام در اشعارش به مِی و شادی نپرداخته است. حال اینکه در اشعار دیگر شعرای ایرانی نیز مِی و شادی جایگاه خاصی دارد و تفاسیر متعددی در این خصوص وجود دارد، شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه رباعیات خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تخریب شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیری پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده است. حال اگر همه کتابهایی را که راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمع آوری شوند تشکیل کتابخانه ای بزرگ را می دهد.
در این مقاله کوشش شده است، تجلی اندیشه ]شادی و مِی[ را در رباعیات حکیم فیلسوف، ریاضیدان، منجم و شاعر ایرانی غیاث الدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری معروف به خیام را مورد ردیابی و تحلیل قرار دهیم.

" شاخص های شادی "
این شاخص ها را می توان در 5 گروه دسته بندی کرد.
1- شاخصهای شادی در زندگی
2- شاخصهای شادی از دیدگاه بزرگان
3- شاخصهای شادی از دیدگاه غرب
4- شاخصهای شادی در زندگی از دیدگاه قرآن
5- شاخصهای مِی از دیدگاه عام و خاص

1-1 شادی عقلانی
خیام اندیشه ای ناب و فلسفه ای صیقل خورده را برای خواننده و مخاطب خود ارایه می کند که اجباری برای پذیرش آن ایجاد نمی کند بلکه به آن قسمت فراموش شده انسان تلنگر می زند که در وجود او سرگردان است. اندیشه خیام را می توان شورش انسانی او به ماهیت مجهول شده انسان دانست که در پی تعصبات بدون سرچشمه قفل های زیادی را بر دروازه ی روح او زده است.

1-2 شادی و بی بندو باری
اندیشه شاد بودن خیام دعوت به هرزگی و بی بندوباری نیست بلکه دعوت برای پی بردن به ماهیت وجودی انسان است که با آن می توان به مرزهای آرامش رسید بدونِ آنکه وابستگی مستقیم به شهوات انسانی داشت. با روشهایی که عقل آن را تایید و شاد می داند. خیام می خواهد دنیای غم انگیزی که قومهای مهاجم برای ایرانی ساخته است را از هم بپاشد و به یاد او بیاورد که می توان دنیای منطقی تر و زیباتری را دوباره بر خرابه های روح و سرزمین خود بسازد. خیام پیامبری است که انسان را به شادی و سرمستی عقلانی گونه دعوت می کند و از او می خواهد تا در قید و بندهای درون خالی نباشد بلکه روح خود را سرمست کند و با این روش به آرامش جاودانه دست بیابد. آیا حتی اگر فلسفه ی خیام را مادی بنامیم باز تعریف توحیدی چیزی جدا از این تعریف است؟
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالگان سر به سریم

1-1 شادی معرفی شده توسط خیام
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتاب هستی و مستی می گوید:
بررسی آثار خیام نشان می دهد که او یک فیلسوف ژرف اندیش بوده و با فیلسوفان بزرگ نیز به گفتگو پرداخته است. خیام در علوم مختلفی چون نجوم و ریاضی نوآوری داشته است. و از این روی در معرفت و خود شناسی نیز اگر نوآوری ایجاد می کند جای تعجب نیست. آنچه در رباعیات خیام مطرح شده گنجینه ای از معارف عقلی است که به زیباترین شکل به زیور سخن آراسته شده و در کمال تاسف در گذر زمان تفسیر ناپخته ای از این رباعیات شده است. در حقیقت بعضی نگاه ها و تفسیر درمورد گفتمان شادی و شاد بودن خیام سبب مجهول ماندن شادی ترسیم شده او در رباعیاتش شده است، مشکل و مانع اصلی در شناخت خیام، مخالفت او با نوع نگاه روحانیت زمان خود بود که غالباً او را در معرض داوری های جانبدارانه و تصورهای باطل قرار داده است.
فریادهای شادمانه او انعکاس وحشتی است که سالها انسان ایرانی را در آغوش گرفته و او می کوشد با سبک و ادبیات مخصوص به خودش روش جدیدی برای آرام کردن این انسان در بند ارایه نماید.
صادق هدایت می گوید: بطور مختصر ترانه های خیام آیینه ای است که هرکس ولو بی قید و لاابالی هم باشد یک تکه از افکار، یک قسمت از یاسهای خود را در آن می بیند و تکان می خورد.
خیام خود را از حواس پنجگانه و عناصر چهارگانه جدا می کند و وقت خود را به مسائل واهی تلف نمی کند و معتقد است معمای کائنات نه بوسیله علم و نه بوسیله دین هرگز حل نخواهد شد و به همین دلیل در استفاده از دم و لحظه شتاب می کند و می گوید:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره زِ خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
"دم و لحظه" زیربنا و ستون اندیشه های نوگرای خیام است که آن را به شادی پیوند می زند و شادی را به غم و اندوه و نیستی و مرگ پیوسته می کند.
چارواک می گوید: عاقل باید از جمیع لذات بهره گیرد و از مشتقیات احتراز نماید. از آنکه چون به خاک پیوست باز آمدن نیست.
صادق هدایت می گوید: هرچند خیام از ته دل معتقد به شاد بودن بوده ولی شادی او همیشه با فکر و عدم نیستی توام است. از این جهت خوشی او بیشتر تاثیرآور است.
شاید بتوان تعبیر دیگری از این هم آغوشی شادی و نیستی داشت به این معنا که خیام نیستی را در کنار شادی می آورد تا به مخاطب خود بفهماند که اگر شادی را از دست بدهد بدون هیچ اقبالی در دامان نیستی می افتد. نیستی درواقع جدا ماندن از لحظه و دم و شادی و عصیان به طبیعت خویش است.
دکتر زرین کوب می گوید:
درست است که بسیاری از عقاید و سرگر می های ما خلاف عقل و دور از منطق است، اما دل باز حکم می کند که با این اوهام، خوش بودن و لذت بردن پاداش رنجهای زندگی است و اگر زندگی فاقد لذت می بود مثل گور سرد و خاموش بود.
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مُل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است.

2-1 معیارهای شادی در لیبرالیسم
یکی از اهداف ایدئولوژی ها و نظام های سیاسی، تامین شادی و نشاط برای افراد جامعه است هر ایدئولوژی با توجه به جهان تبیین و تعریفی که از انسان و نیازهای او دارد. راهکارهایی را برای دستیابی به این اهداف ترسیم می کند اما حصول موفقیت و تحقق شادی، خود تابعی از درستی و اتقان مبانی معرفتی و فکری آن و راهکارهای اتخاذ شده است. لیبرالیسم یکی از ایدئولوژی هایی است که در آن مدعی است تامین شادی و سعادت برای انسان است و با ناتوان و ناکارآمد دانستن سایر ایدئولوژی ها در دستیابی به این هدف گرایش و روی آوردن به این مکتب را تنها راه سعادت بشر می داند.
مبانی فلسفی و معرفت شناختی لیبرالیسم را می توان اینگونه بیان کرد.
انسان گرایی، فردگرایی، عقل بسندگی، تجربه گرایی، علم گرایی، سنت ستیزی، تجرد گرایی، پلورالیسم معرفتی، پیشرفت باوری، فلسفه اختیار و اعتقاد به خود مختاری فرد انسان و عقیده به نیک نهادی انسان.

2-1-1 شادی در لیبرالیسم
تجربه در شناخت و سود و لذت گرایی در جهت گیری، دورکن اصلی در لیبرالیسم می باشند و تبیین دقیق دیدگاه لیبرالیسم پیرامون شادی نیز تبیین بر این دورکن می باشد.

2-1-2 معرفت شناسی لیبرال
سود (utility) واژه ی کلیدی شناخت لیبرالیسم است که به معرفت، اخلاق، اقتصاد، حقوق و فلسفه سیاسی غرب، جهت هویت بخشیده است. معرفتی به رسمیت شناخته می شود که با محک تجربه، به سود منجر شود. در فلسفه سیاسی نیز حکومت باید در خدمت سود و شادی باشد. اخلاقی معتبر است که فانی در شادی باشد.
از دیدگاه اندیشمندان لیبرال انسان از مجموعه ای از خواست هاست که باید برآورده شود.
مانند خواست شرب، قدرت، شفقت، امنیت و تامین خواست هامنجر به شادی می شود.
]جان لاک[ فیلسوف بزرگ لیبرال معیار خوب و بد و ارزش و ضد ارزش را لذت و شادی می دانست. شادی، میل برانگیز است و سعادت چیزی جز حداکثر لذت نیست و آزادی همان حاکمیت امیال ماست.
]ماکیاولی[ که تفکراتش امروزه دستورالعمل اجرایی نظام های لیبرال جهان است، معتقد است باید به هدف که تثبیت و گسترش سلطه و افزایش شادی است، دست یافت.
]کارل ریموندپویر[ نظریه سرسخت لیبرالیسم می گوید: هرکس باید آزاد باشد به شیوه ای که خود می خواهد، شاد یا ناشاد باشد، تا جایی که شخص سومی را به خطر نیندازد.
2-2 پیامدهای شادی در زندگی
شاد زیستن در زندگی در هر دینی و مذهبی و از هر دیدگاهی مورد سفارش قرار گرفته است و پیامدهای فراوانی در شاد زیستن به دنبال دارد که هر کدام می تواند باعث دگرگونی در زندگی بشر شود.
خیام به درستی در این رباعیات با اشاره به جلوگیری از افکار منفی و اعتقادات غیرواقعی، شاد و بشاش زیستن را توصیه می نماید. او معتقد است که انسان به طور فطری همیشه در جستجوی حالات خوشایند و لذت بخش می باشد. خیام باور دارد که شادکامی موجب نگرش خوش بینانه نسبت به رویدادهای پیرامون می گردد:
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آینه ی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
رباعیات خیام شادی و زندگی را طوری به تصویر می کشد که خواننده و مخاطب او به راحتی در نمی یابد و قابل لمس نیست. خیام شادی را در شاد زیستن و بخشیدن آن به دیگران می داند. او با اعتقاد و اعتماد به ذات اقدس الهی شادی را آفرینشی از او و شاد زیستن را هدیه ای از انسان به همنوع و عین درستی و پاکی و بهترین شیوه ی زتدگی می داند. او اندوه زمانه را بی انتها می داند اما شادکامی را در لحظه و دم تفسیر می کند:
از منزل کفر تا بدین، یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است
3-1 تعریف شادی از دیدگاه بزرگان و خیام و دیگر شعرا
3-1-1 بررسی شادی از دو دیدگاه غربی (مارتین سلیگمن) و شرقی (خیام نیشابوری)
در سال 2002 میلادی مارتین سلیگمن نظریه شادکامی را که به مفهوم اودایمونیا ارسطو شباهت بسیاری داردبیام کرد. ارسطو شادکامی را در خوب بودن، نیکی کردن و زندگی در سایه آن می دانست و سلیگمن به پیروی از این جمله شادکامی حقیقتی را رسیدن به فراخنای شناسایی و رشد توانایی (کنجکاو، نیروی حیاتی و قدردانی) در بازی، کار و عشق بیان کرده است. خیام نیز در رباعی زیبایی تعریف خویش را از شادکامی بدین گونه بیان نموده است:
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران

در این رباعی خیام با اشاره به مقابله با مشکلات و سختی ها در زندگی و مبارزه با افسردگی، آرامش و صبوری را توصیه می کند و شادکامی را حتی برای لحظه ای سودمند می داند.

سلیگمن سه مسیر را برای رسیدن به شادکامی معرفی کرده است. اولین مسیر دلپذیر، شامل تجربه هیجانات مثبت نسبت به گذشته (مانند: بخشش و قناعت) است و خیام نیز طریق اولیه و مطبوع را اینگونه بیان نموده است:

با باده نشین که ملک محمود این است
وز چنگ شنو که سخن داود این است
از آمد و رفت دگران یاد مکن
حالی خوش باش زانکه مقصود این است
خیام معتقد است که بخشیدن، روح را آزاد و ترس را از بین می برد. اما با اشاره به زود گذر بودن ایام، زراندوزی را عملی بی ارزش می داند.
مسیر دوم ازدیدگاه سلیگمن گرمی، نشاط و لذت در زمان حال است و خیام نیز با بیان رباعی زیر سفارش به لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی می کند:
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت بیدار است
کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
سلیگمن سومین مسیر را خوش بینی و امید درباره آینده می داند. خیام هم با تاکید بر غیر قابل پیش بینی بودن آینده سفارش به شادکامی و دوری جستن از غمگینی می نماید:
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمه ی نای عراقی هیچ است
هرچند در احوال جهان می نگرم
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
3-1-2 تعریف شادی از دیدگاه سایر بزرگان
فردوسی بزرگ پدر هویت ایرانی که شعر او در دو راهه تفکرات زروانی و فردایی با توجهات خاص به فرهنگ ایرانی قرار می گیرد. خردمندی پیر طوس او را از ابراز نظرات عاطفی افراطی و احساسی باز داشته و بی اعتباری دنیا، کوتاهی عمر، جدال با سرنوشت و زمان از مهمترین موضوعات مطرح شده اشعار اوست:

بیا تا به شادی دهیم و خوریم
چو گاه گذشتن بود بگذریم
چه بندی دل اندر سرای سپنج
چه نازی به گنج و چه نالی ز رنج

نظامی گنجوی در سراسر منظومه های پر از غم و شادی اش با وصف مناظر شادی و بزم، شاعری شاد و طربناک به نظر می آید اما نه غم و نه شادی را شایسته دل بستن نمی داند:
رها کن غم که دنیا غم نیارزد
مکن شادی که شادی هم نیارزد
مقیمی را که این دروازه باید
غم و شادیش را اندازه باید
" راز و رمز شادمانگی مولانا "
مولانا جلال الدین محمد بلخی خود را فرح بن فرح می داند. مولوی که ماضی و مستقبل را سوخته و فردای نسیه را گردن زده است از ساعت و تلوین رسته است و ابن الوقت و بل میر اوقات و احوال شده است. او که جانش در عروس کردن و عید و نو شوندگی و گذار مستمر است کجا اجازت می دهد که خاشاک ملال دردش بیاید:
جمله تلوین ها ز ساعت خاسته است
رست از تلوین و از ساعت برست
چون ز ساعت ساعتی بیرون شدی
چون نماند محرم بی چون شدی

راز و رمز شادی مولانا:
برای پاسخ به این سوال فرازهایی از مقالات شمس را از نظر می گذرانیم:
شمس تبریزی در انتقاد از اندیشه های یاس آلود و انحصار طلب فلسفی می گوید: شمس جهت نور خداست. فلسفیک مانده بالای هفت فلک، میان فضا و خلا، فلسفیک گوید عقول عشره است و همه ممکنات را محصور مرده، عالم فراخ خدا را چگونه در حقه ای کرده.
این عشق و شور و حال و وجد و شادمانگی، بی گمان سر و پای وجود مولوی را که به آن پیر سرخ روی عشقی زبانزد می وزد آکنده است. او خود به این مُعترف است که:
شمس تبریزی نشسته شاهوار و پیش او
شعر من صف ها زده چون بندگان بی اختیار
وی با زبانی پر آهنگ و مترنم، شادی روحانی را اینگونه به تصویر می کشد:

مسجد اقصاست دلم، جنت ماواست دلم
حور شده، نور شده، جمله آثارم از او
قسمت گل خنده بود، گریه ندارد چه کنم؟
سوسن و گل می شکند در دل هشیارم از او
خانه شادی است دلم، غصه ندارم چه کنم؟
هر چه به عالم ترشی، دورم و بیزارم از او

3-2 نگرش شادی به عنوان سبک زندگی از دیدگاه خیام
همانطور که در مطالب آمده است در هر تفکری شادی جایگاه خاصی داشته و دارد.، شادی و شاد زیستن بعنوان یک اصل غیر قابل انکار در زندگی و مرهمی بر ناملایمات معرفی شده است. حال برای اینکه تاثیر شاد زیستن را در زندگی روزمره و عملیاتی کردن آن در زندگی بنگریم به مواردی که از دیدگاه خیام و دیگر بزرگان و شعرا مورد اشارت است را مورد تحلیل قرار می دهیم.
خود شناسی والاترین ویژگی است که زمینه ساز بروز بسیاری از ویژگی های انسانی است. اما نوع نگاه به خود باعث شناسایی خدایی زیبا یا نازیبا می شود. خودشناسی طبعاً نیازمند آن است که آدمی اول به این نتیجه برسد که توانی برای تعریف از منِ وجودی ندارد.
خیام درواقع به این مرحله از خودشناسی می رسد که خوبیها و توانمندیهای خود را در حد واقعیت ببیند و به دنبال معکوس کردن نباشد:

گر من ز می مغا نه مستم، هستم
گر کافر و گر و بت پرستم، هستم
هر طایفه ای بمن گمانی دارد
من زان خودم، چنانکه هستم، هستم
خیام بدنبال خود فریبی نیست، بدین ترتیب که بکوشد بر معایب خود سرپوش بگذارد و در مقابل نقاط قوت خود را برجسته کند. افراد در مسیر زندگی به فریب دادن خویش مشغولند. اما خیام سعی کرده خود را از این ایدئولوژی و تعلقاتش جدا و به نوعی از نگاه به زندگی برسد که در آن خود را از همه چیز فارغ می کند تا به نوعی به رهایی برسد که در آن رهایی، خدا را به تصویری دیگر در آغوش بکشد و این شادی و خداپرستی را در شاد بودن دیگران می داند:
می خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن زِ کفر و دین، دین من است
گفتم به عروس دهر، کایین تو چیست؟
گفتا دل خرم تو کایین من است.
خیام شادی را هدفی دست نیافتنی نمی داند، بلکه بر آن است که آدمی با رسیدن به شادی اصیل و درست می تواند عیبها و نقاط ضعف خود را بپوشاند و بر اثر وقوف به آنها از توجه به معایب دیگران و بزرگ کردن آنها دست بردارد و در عوض با خودشناسی بدون آنکه به فکر دریافت پاداش از خدا باشد اصل و اساس خداپرستی را در جریان وجودی خویش جاری کند:
گر مِی نخوری طعنه نزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
پس دیدم که شادی در زندگی یک سبک بخصوص از دیدگاه خیام و آن خود شناسی و توجه به کمالات والای انسانی و همواره در نظر داشتن یاد خداست. همانطور که در رباعیات بالا نیز به وضوح پیداست خیام سبک شاد زیستن را در زندگی خود توجه به اطرافیان و روش صحیح مدارا با مردم و از یاد خدا غافل نشدن می داند. سبک و روشی ساده و بسیار دست یافتنی که در آن هر انسانی می تواند زندگی بسیار شاد را برای خود طراحی کند.

4-1 تعریف شادی از دیدگاه اسلام
آغاز سخن در این مبحث را با روایتی از یکی از یاران پیامبر مزین می نماییم. قیس بن سعد یار جوان پیامبر (ص) پس از توصیف شوخ طبعی پیامبر می فرماید: اِنی لا امزح ولااءقول الا حقا : من شوخی نمی کنم و سخنی نمی گویم مگر آنکه در چارچوب حق باشد.
در کتاب " اخلاق " ابی القاسم کوفی از امام صادق علیه الیلام نقل شده که فرمود: مومنی نیست مگر اینکه از مزاح بهره ای دارد. و رسول خدا (ص) مزاح می فرمودند ولی جز مطالب حق چیزی نمی گفتند.
از دیدگاه اسلام هر چیزی که سبب سلامت روح و جسم انسان شود و منجر به خرسندی خود او و سایر انسانها شود مورد حمایت و قبول است. فلذا شادی سالم که باعث احساس رضایتمندی و سلامتی جسم و جان انسان می شود بدون شک مورد موافقت اسلام است. حضرت علی (ع) می فرماید: مومن شادیش در چهره نمایان و اندوهش در دل پنهان است. این سخن ارزشمند اثبات می کند که ایمان و مومن بودن با شادبودن همانند دو طرف یک سکه هستند. چرا که حضرت علی (ع) نگفته حزن و اندوه نمایان باشد. بلکه فرموده شادی در چهره مومن باید هویدا باشد. بنابراین اگر گفته شود دین اسلام شادی و نشاط و امید است، سخن درستی است. همه دستورات زیبای دین اسلام منطبق بر فطرت انسان و تامین کننده صلاح دنیا و آخرت اوست، فطرت هم به تحقیق مخالف شادی نیست برای اینکه برای این وظیفه دلیلی بیشتر داشته باشیم چند مورد از سخنان بزرگان اسلام را ذکر می کنیم. از دید پیشوایان دینی شادی و تبسّم همیشگی نشانه اهل بهشت است.
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: هرکس دل مومنی را که غم و اندوه دارد شاد کند خداوند دل او را در روز قیامت شاد می کند.
امام صادق (ع) می فرماید: خوشحال کردن قلب مومن از 10 حج با فضیلت تر است.
گر لب پر خنده داری شاد باش
ترک شادی کن چو دیدی چشم گریان کسی

4-1-1 سه اصل مهم در شاد زیستن از نگاه قرآن:
گاهی آدم ها راه خطا می روند و به جای اینکه به کیفیت زندگی روی آورند، هم و غم خود را روی کمیت آن می گذارند. از نظر آسایش و مادیات روز به روز وسعت مالی پیدا می کند اما دریغ از ذره ای لذت و نشاط.
قرآن در تمام آیات و احکام و اوامرش قصد آن را دارد که کیفیت شادی و نشاط و لذت از زندگی سالم و خدایی را به انسان آموزش داده و تمامی اعمال و رفتاری که باعث می شود به این نوع زندگی صدمه و خدشه وارد می شود را گوشزد می کند و آنان را حرام می شمارد. زیرا اعمال حرام هم به جسم و هم به روح انسان آسیب جدی وارد می کنند، و او را بیمار می سازد.
حال شما بگویید آیا بیماری که مریضی صعب العلاج دارد از موهبت و نعمت زندگی لذت می برد؟ این که چگونه از زندگی نهایت بهره و سود را ببریم تا هم در دنیا و هم در آخرت زیبا زندگی کنیم و سعادت نصیبمان شود، راهی است که تنها با علم و آگاهی و تمرین بدست می آید.
اصل اول: به رحمت خدا شاد باش
شادی خود را به هیچ کس وابسته نکن تا همیشه از آن برخوردار باشی.
وقتی با لذت های مادی و زودگذر شاد شویم روشن است که با پایان آنها نیز دچار حزن و اندوه می شویم پس باید به قدرت لایزالی شاد بود که نقصان و زوال به ذات مقدسش راه پیدا نمی کند. قُل یَفضَل الله و بِرَحمَتهِ فیذلک فلیغفر حوّا هُوَ خَیرَ مما یجمعون: بگو به فضل و رحمت خداست که ]مومنان[ باید شاد شوند و این از هر چه گرد می آورند بهتر است(یونس/58).
این آیه کریمه علت شادی به رحمت خدا را چنین بیان می کند که تمام خیر و خوبی در وجود باری تعالی جمع است و منشا همه خیر و خوبی هاست و از خزانه غیبش به هر که بخواهد می بخشد.
والله یرزق من یشاء بغیر حساب: به هیچ کس امید نداشته باش به جز خدا زیرا یگانه داروی آرام بخش روح و جان یاد خداست. کافی است تمرین کنید، هر روز که مسائل و مشکلات روزانه، شما را ناراحت و غمگین کرد یاد لطف و مهربانی های بی نهایت خدای تعالی بیافتید که چگونه شما را در گرداب حوادث یاد می کند و دست شما را در سختی های زندگی رها نمی کند.
اصل دوم: مثبت اندیش باش
همیشه شکرگزار باش: لئن شکرهم لازیدئکم
در تمام دوران زندگیم کسانی را دیدم که همیشه نکات منفی را می بینند و همیشه از بی پولی می نالند، از رفتار نادرست اطرافیان گله و شکایت دارند و از زندگی خود ناراضی اند.
برای حل این مسئله دین اسلام راه کارهایی مناسبی ارایه داده است.
اولاً: انتظار نداشته باش همیشه آنچه در اطرافت اتفاق می افتد مطابق میل و خواسته ات باشد، زیرا گاهی برخی از حوادث و اتفاقات به خیر و صلاح توست و خداوند حکیم و دانا بهتر از همه می داند.
وَ عَسَی ان تکو هُوا شیئاً و هو خیر لَکم وَ عَسَی ان تحیوا شیئاً و هو شر لکم وَالله یعلم انتم لا تعملون (بقره/216). و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است و خدا می داند و شما نمی دانید.

اصل سوم : ارتباط موثر داشته باش
ارتباطات انسان در دنیا 4 جهت دارد: ارتباط با خدا – خود – دیگران – طبیعت
برای هر کدام از این جهت ها راه های مناسبی بیان شده است. اصولاً توقعات به حق و نا حق ما ذهن و فکر ما را ساعت ها درگیر می سازد و انرژی را هدر می دهد.
در ارتباط با دیگران باید شاد باشی و شاد آفرین باشی و این حاصل نمی شود مگر اینکه در مقابل خواسته ها و گفتار دیگران انعطاف پذیر شوی و با بحث های بی نتیجه انرژی خود را هدر ندهی و قبل از مطمئن شدن در مورد هیچ کس قضاوت نکنی.

4-2 شادی وشادکامی غربی از بُعد روانشناسانه
شادی و شادکامی از غرب به تفسیر بسیار ساده چنین است: علم روانشناسی از 70 سال پیش به خاطر مشکلات ناشی از جنگهای جهانی اول و دوم بیشتر به بیماران و هیجان های منفی آنان توجه کرده است و از مطالعه هیجانهای مثبت آدمی غفلت ورزیده است. سیلیگمن، دینو، پیترسون- لوپز و … معروفترین روان شناسان مثبت گرا هستند. شادکامی، امید، خوشبختی، هوش هیجانی، هیجانهای مثبت و اصلی نتایج شاد بودن بشمار می روند. سیلیگمن و آرگایل شادی را دارای دو سطح می دانند: 1- گذرا و حسی 2- اصیل و پایدار.
ریکسون در کتاب مثبت بودن می گوید: افراد شاد کسانی هستند که فراوانی و شدت هیجانهای مثبت آنها سه برابر هیجانهای منفی آنها باشد.
شایان ذکر است که اهمیت شادی به این است که طبق بررسی های روانشناسان مثبت گرا و بویژه با توجه به نظریه ساخت و گسترش این هیجان خوشایند باعث طول عمر، شکوفایی و باروری ذهن، گرایش به معنویت می شود و جامعه را از افسردگی، خشونت و رکود دور می سازد.
پس همانطور که از منابع معرفی شده بالا چه در منابع غربی از دیدگاه روانشناسانه و چه از دیدگاه اسلام با استناد به روایات و احادیث می توان به قاطعیت به این نکته اشارت نمود که شادی و شادکامی اصلی مهم و اصولی غیر قابل انکار در زندگی بشری است. اما تفاسیری که امروزه از این متاع می شود تفسیری نادرست و منفعت طلبانه است. شادی و شادکامی جزء اصولی است که برای انسان لازم و ضروری شمرده شده است. حال امروزه تفاسیر نادرست از آن است که شاید به گمان برخی این شادی و شادکامی را افسار گسیخته می نماید در حالی که اصل و ماهیت آن چیز دیگری است و مانند تمام لذایذ دنیوی هرگاه از حدّ خود خارج شود غیر قابل کنترل و بی بند و باری را بهمراه خواهد داشت.

5-1 معرفت عرفانی از دیدگاه قرآن
و اَعبد ربک حتی یاتیک الیقیقن : پروردگارت را عبادت کن تا یقین یابی
آیه خطاب به رسول اکرم است. و هیچ گاه شک و تردیدی در ایمان رسول گرامی خدا و غیب وجود نداشته است تا به عبادت آن شک و تردید را برطرف سازد. پس این عبادت و یقین به تفسیر علامه طباطبایی که آیات 46 و 47 سوره مدثر نیز یقین را به مرگ تعبیر می کند چیست. وی می فرماید: یقین همان عرفان است که بوجود آمده و ارتباطی است که جز به رسول با کسی دیگر برقرار نمی گردد.
پس هر پیامی و هر متنی به گیرنده و عرفان او باز می گردد و از درک هر کس عاجز است.
5-2 معرفت و عرفان از دیدگاه شهید مطهری
استاد شهید علامه مطهری درباره تفاوت عرفان عمل با اخلاق چنین توضیح می دهد: اولاً عرفان درباره روابط انسان با خودت و با جهان و با خدا بحث می کند و عمده نظرش درباره روابط انسان با خداست و حال آنکه همه سیسیتم های اخلاقی مذهبی این جهت را مورد توجه و عنایت قرار می دهند ثانیاً: سیر و سلوک عرفانی – همچنان که از مفهوم این دو کلمه پیداست پویا و متحرک است برخلاف اخلاق که ساکن است. یعنی در عرفان سخن از نقطه آغاز است و از مقصدی و از منازل و مراحلی که به ترتیب سالک بایدد طی کند تا به سر منزل نهایی برسد. از نظر عارف واقعاً و بدون هیچ شائبه مجاز برای انسان صراطی وجود دارد و آن صراط را باید بپیماید و مرحله به مرحله و منزل به منزل طی نماید و رسیدن به منزل بعدی بدون گذر کردن از منزل قبلی ناممکن است. بخش دیگر عرفان مربوط است به تفسیر هستی، یعنی تفسیر خدا و جهان و انسان عرفان در این بخش مانند فلسفه است و می خواهد هستی را تفسیر نماید.

5-3 تعبیر (مِی) از دیدگاه بزرگان و خیام
مِی از دیدگاه خیام
در ابتدا نقل قول می کنم از صادق هدایت:
من بی مِی ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانه ای که که در ترانه هایش یک صورت عمیق و مرموز به خود می گیرد، شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی می کند، در کوزه حکم روح و تن را دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه کوچک شده همان اعضای بدن نیست. مثل " دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم، و …. و شراب میان کوزه، روح پر کیف او نمی باشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده، این روح پر قلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری می کند. از این قرار کوزه یک زندگی مستقل پیدا می کند که شراب به منزله ی روح آن است. اگر روح را به شراب تشبیه کنیم و کوزه را به جسم انسانی، می توان اینگونه برداشت کرد که خیام روح انسان را والاترین ارزش می داند و برای این ارزش خط مشی و روش تعیین می کند. درواقع او معتقد است که روح به پلک بر هم زدنی در طبیعت ناپیدا می شود، پس بهتر است با آن چیزهایی که توانایی عقلی دارند این درونمایه را به نهایت شادی برسانیم. از " مِی " می توان برداشت های متفاوت کرد اما آنچه از ذهن خطور می کند می تواند اینگونه هم باشد که " مِی در اندیشه خیام پیامبری زمینی است که انسان را به شادی و سرمستی بدون ترس دعوت می کند" . مِی و آنچه او می گوید معجزه ی انسانی است که از همه ناملایمتی ها و نامهربانی ها بیزار شده و در پی ارایه روشی جدید است. در حقیقت شتاب او در دعوت به میخواری نشان دهنده ی این است که می خواهد بگوید : برای درست زندگی کردن دیر است و تا می توانیم باید با همه آن چیزهایی که درست می انگاریم از این زمان کوتاه زندگی نهایت استفاده را ببریم.
با توجه به مضامین که از عرفان از دیدگاه قرآن و شهید مطهری استنتاج می شود به صراحت می توان به این نکته رسید که عرفا بعد از رسیدن به عرفان، ابزاری را برای درک مطلب انتخاب کرده که از همان دیدگاه خود آن ابزار به راحتی می تواند منظور را برساند و مطالب را انتقال دهد، حال آنکه همیشه عرفان و فلسفه با هم درآمیخته اند. دکتر الهی قمشه ای در مقاله ای تحت عنوان شراب نیشابور می نویسد " جواب آنکس که از رباعیات خیام استنباط می کند که او شراب خواره یا فاسق بوده است این است که او غافل است از اینکه در شعر غالباً مِی و معشوق به نحو مجاز و استعاره به کار می رود. وقتی خیام می گوید دم را غنیمت بشناس و شراب خور که به عمر اعتباری نیست، مقصود این است که قدر وقت را بشناس و عمر را بیهوده تلف نکن و خود را گرفتار آلودگی های واهی دنیا نکن ."
مِی خور که زِ دل قلت و کثرت ببرد
و اندیشه ی هفتاد و دو ملت ببرد
پرهیز مکن زِ کیمیایی که از او
یک جرعه خوری هزار علت ببرد
از این کلام مقصود تبرئه خیام نیست چون آن مرد بزرگ از دفاع ما مستغنی است. بلکه غرض این است که عوام و نوآموزان متنبه می شوند که از اشعار خیام و حافظ و مانند آنها سوء استفاده نکنند و چنین نپندارند که آن بزرگان ما را به سوی مِی خواری و کفر سوق می دهند بلکه عکس آن است و شاهد ما گفته بزرگان معاصر خیام است که او را امام و حجت الحق خوانده اند و هیچ گونه فساد اخلاقی یا بی مبالاتی به او نسبت نداده اند. ملک الشعرای بهار درباره ی ملکه ویکتوریا، لُرد آلفرد تنیسیون در ستایشی که از ترجمه رباعیات خیام برای فیتز جرالد فرستاده می نویسد: در زبان انگلیسی ترجمانی والاتر و الهی تر از این نغمه ی شرقی و طلایی شما نمی بینم، رند بزرگوار شما خیام سیاره ای است معادل خورشید که خود را در فضا پرتاب کرده است. محمد علی فروغی به تعبیری زیبا می گوید: امروز هیچ صاحب خیری در دنیا نیست که از رباعیات خیام بی خبر باشد. هر چند فیتز جرالز خیام را فیلسوفی از پیروان باکوس الهه ی شراب ساخته است اما این نگاره را در ترجمه اش چندان صراحت نبخشیده است و خود در پاسخ تعبیر خاکی او از شراب افلاکی خیام می گوید: من سخن خیام را چنان دریافت کردم و هر که خواهد اندیشه دیگر کند، ترجمان من راه او را نبسته است. از جمله این معتقدان (مجالی نیکلاس) فرانسوی است که ترجمه اش از رباعیات خیام در قرن 19 چند سال پس از ترجمه جرالد چاپ شد. وی در مقدمه کتاب با نظر جرالد مبنی بر مادی بودن اندیشه خیام مخالف است و معتقد است خیام لذت عالم دل را در کنایه ی شعر و شراب و صاقی میان داشته ، چنانکه در مورد حافظ همچنین قضاوت می شود . یکی دیگر از منتقدان انگلیسی می گوید : اگر رباعیات خیام را در این خلاصه کنیم که بنوشید و خوش باشید که فردا خواهیم مُرد آشکارا از انصاف دور افتاده اید . وی مردی بادیانت است که گرایشات عرفانی با علایق علمی وی را شخصیتی متعادل بخشیده و شاهکار او یعنی رباعیاتش بهترین شاهد این مدعاست. در شعر باید به دنبال چیزی بیش از ظاهر الفاظ بود ، پس خارج از انصاف است اگر می و شراب خیام را تعبیری به دنیایی بودن و شراب خوارگی بکنیم .
صادق هدایت می گوید خیام از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار میدیده و داروی درد های خود را شراب تلخ می جسته :
امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم از آنکه کامرانی من است
عیبم مکنید ، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است چرا که زندگانی من است
شاعری با دست لرزان و موی سفیدقصد باده می کند. اگر او معتقد به زندگی بهتری در دنیای دیگر بود، البته اظهار ندامت می کرد تا بقیه عیش و نوش های خود را به جهان دیگر محول بکند. این رباعی کاملاً تاسف یک فیلسوف مادی را نشان می دهد که در آخرین دقایق زندگی سایه مرگ را در کنار خود می بیند و می خواهد به خودش تسلیت بدهد ولی نه با افسانه های مذهبی و تسلیت خود را در جام شراب جستجو می کند:
من دامن زُهد و توبه طی خواهم کرد
با موی سپیده قصد مِی خواهم کرد
پیمانه ی عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کِی خواهم کرد؟
موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد: او در نوروز نامه می گوید: " دانایان طب چنین گفته اند چون جالینوس و سقراط و بقراط و بوعلی سینا و محمد زکریا که هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست، فاصله شراب انگوری تلخ و صافی و خاصیتش آن است که غم را ببرد و دل را خرم کند و تن را فربه کند و طعامهای غلیظ را بگذارد و گونه ی رو سرخ کند و بخیل را سخی و بددل را دلیر کند و خورنده ی شراب را بیماری کم کند و اغلب تندرست باشد از جهت که تبها و بیماری که از خلطهای لزج و فاسد تولد کند و سبب آن که مِی خواره را گاه گاه می افتد و گاه اسهال نگذارد که خلط بد در معده گرد آید".
" آیا می توانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتی که با تمسخر می گوید: " گویند بهشت و حوض کوثر باشد" ولی در رباعیات، شراب برای فرو نشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه به جام باده می برد و با مِی ارغوانی می خواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف فراموش مخصوصاً فراموش بکنیم. چون در مجالس عیش، یک سایه ترسناک دور می زند، این سایه مرگ است، کوزه شراب لبش را که به لب ما می گذارد آهسته بغل گوشمان می گوید: من هم روزی مثل تو بوده ام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی. بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخره غمناکی، کیف؟ زن، معشوق، دمدمی، بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم بیش از آنکه این سایه ی ترسناک گلوی ما را چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا می زند و دعوت به نیستی می کنند و مرگ با خنده ی چندش انگیزی به ما می خندد.
خیام ستمی که در دوران سلجوقی بر او روا داشته را با ذوقی به فراموشی می سپارد و مدیریت اقتضایی را بر امر به شادی قابل لمس و نه در پرده و غیر قابل تصور می داند و کمال و عاقبت را در حال جستجو می کند چرا که معتقد است اگر در مرارت نیکی را یابی ، بی شک نیک را در بد انگاشته ای . او با طعنه زدن فُقَها و حُکَما و زور گویان عهدش ، فارغ بودن از غمها را شادی و اندک سرمایه ای را که برای شاد زیستن کافی است را بهترین وسیله برای شادی می داند تا غیاث نگردد آنچه میان عام است با خواص :
گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیهون اثری ز اشک پالوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست

" حاصل سخن "
در بین شاعران و اندیشمندان ایرانی، کمتر کسی را می توان یافت که به اندازه و همت خیام برای شادی و شاد زیستن آدمها ارزش و احترام قائل شده باشد، ارزشی که در زمان خود به سبب مخالفت او با خفقان و گفتمان آزادی با القاب کفر آمیز روبرو می شود. خیام بازتاب هراس جامعه است که آشفتگی و پوچی با لباسی زیبا روح آدمهایش را به بند کشیده و او می خواهد بنیان شادی را در جامعه تقویت کند. او معتقد است که تفکر شفاف و شاد و منطقی منجر به کشف معرفت می شود و افزایش این معرفت و خودشناسی دیر یا زود ناخواسته تبدیل به خداشناسی می شود. خداشناسی که حاصل درخواست آدمی برای وصال به بازدارندگان از گناه و سوق دهنده به نیکی یعنی بهشت و جهنم نیست بلکه حاصل دوست داشتن خدای وجودی خویش است. او می کوشد تا به انسان تلنگر بزند که با پریشان فکری و دروغ ساختن به هیچ جای خاصی نمی رسد و هرگز نمی تواند به میدان نامحدود خودشناسی برسد.
اندیشه ی خیام اندیشه ای است که پشت ایجاز و استعاره، روح زمان و مکان را در شعار نوگرای خود یعنی "لحظه و دم" فریاد می زند و شادی را معجزه ای الهی می داند که به واسطه ی آن انسان از سیاه چاله ی درون و برون می تواند به درجه های آزادی نزدیک شود. اندیشه ای که در طول قرن ها به تعابیر مختلفی ترجمه شده و در اختیار عموم قرار گرفته است. به قول هدایت: اندیشه ی خیام به گونه ای است که حتی شخصی لاابالی هم می تواند سهمی از آن داشته باشد. اما ترجمان صریح او در مخالفت با جبر زمان یعنی خفقان سلجوقی و تفکرات نوظهور دینی که رعب و وحشت را به روح مردمان تزریق می کرد باعث شد که در طول مسیر زندگی بعد از مرگش کمتر به شکل واقعی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. خیام ابر انسانیست که در سرزمین خویش غریب افتاده، غریبی که شراب شادی را بر دیوارهای نیشابور می کوبید تا نادانی مردم را به دانایی خود از خواب بیدار کند.
دانایی که هر کس از نوع نگاه خود آن را تفسیر می کند. سخن و شعر حضرت مولانا در این مورد صدق می کند که می فرماید:
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
درباره ی خیام چه باید بگوییم؟ مفسران و اندیشمندان درباره ی او و اندیشه اش و مقاصد خیام اختلاف نظر دارند. تا چه اندازه او به دنبال تثبیت کردن شادی و روان سازی بود؟ ما از بیان هرگونه پاسخ قاطعی به این سوال عاجزیم اما مهم نیست، دنیای خیام آنقدر عجیب و غریب است که ما هم می توانیم به اندازه ی تحلیل خود برداشتی هرچند غیر مفید داشته باشیم.
خیام از آنچه که از ریاضی و نجوم و فلسفه و علوم دیگر در اختیار داشت عصاره ی مبهمی به نام شادی و مِی در اختیار انسان می گذارد که هر کس به اندازه ی همت خود از آن سود می جوید. خیام را می توان توحید گرایی عقلی و یا مادی گرایی مطلق و یا توحیدگرایی الهی و یا دانشمندی لاابالی و یا لاابالی دانشمند و هر نامی دیگر صدا زد اما آنچه مسلّم است این است که او در شادی غرق شده است و شادی در او و این شادی را فریاد می زند:
از باده لعل ناب شد گوهر ما
آمد به فغان زِ دست ما ساغر ما
از بس همی خوریم مِی بر سر مِی
ما در سر مِی شدیم و مِی در سر ما
او این شادی را در شاد بودن دیگران می داند و این همان کلام سعدی است که می فرماید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زِ یک گوهرند

منابع
1- هدایت، صادق، ترانه های خیام، ص 9
2- سلیگمن، مارتین، روانشناسی مثبت نگر، ص 32
3- محمدی، علیرضا، درآمدی بر مکاتب و اندیشه های معاصر، ص 452
4- خرمشاهی، بهاء الدین، تاثیر خیام بر شعرای پس از خود، ص 38
5- رباعیات خیام مطابق با نسخه محمدعلی فروغی و قاسم غنی
6- سروش، عبدالکریم، قصه ارباب معرفت، ص 253
7- موحد، محمدعلی، شمس تبریزی، ص 179
8- هدایت، صادق، ترانه های خیام، ص 21
9- هدایت، صادق، ترانه های خیام، ص 36
10- قمشه ای، حسین، شراب نیشابور
11- هدایت، صادق، ترانه های خیام ص37-38
12- خیام نیشابوری، ابراهیم، نوروزنامه، ص 83
13- هدایت، صادق، رباعیات خیام، ص 38و41
14- سایت تبیان www.tebyan.net

2


تعداد صفحات : 29 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود