تارا فایل

تحقیق مفهوم فقر




چکیده:
فقر عبارت از ناتوانی انسان درفراهم آوردن نیازهای بنیادی خود جهت رسیدن به یک زندگی آبرومندانه وشایسته می باشد. این تعریف به مفهوم عبارت ((آبرومندانه وشایسته )) بستگی دارد ، زیرا این مفهوم را فقط می توان درقالب قضاوتهای فردی و محیطی شناسائی کرد و تردیدی نیست که درهر اجتماع و از هردیدگاه تعریف متفاوتی ازآن را می توان ارائه داد . این تعریف برداشتی کلی ازمفهوم فقر را به دست می دهد . لیکن فقر را می توان از دو دیدگاه مطلق ونسبی مورد ارزیابی قرار داد . تحقیقات رونتری(Rowntree) ، پایه اصلی بررسیهای فقر مطلق را نشان می دهد . تعریف او از فقر مطلق عبارت است از: خانوارهای مبتلا به فقر اولیه آن قدر درآمد ندارند که بتوانند حد اقل نیازهای تغذیه را برحسب ارزانترین انواع مواد انرژی زا تامین نمایند. یکی از معروفترین محققین فقر نسبی ، تاون سند(Townsend) است . اوبه نقش افراد دردرون اجتماع وبه ارتباط بین آنها و سایرین اهمیت می داد . به گفته او ، افراد درصورتی فقیر شمرده می شوند که نتوانند درزندگی مشترک جامعه ای که درآن زندگی می کنند مشارکت داشته باشند. با این تعریف درهرجامعه با درنظر گرفتن معیارهای متفاوت می توان فقر را تعریف کرد وپائین بودن نسبی سطح زندگی مردم را درمقایسه با سطح زندگی متعارف جامعه برآورد ومحاسبه نمود. دراین حالت ، درجه محرومیت نسبی جامعه مطرح می شود وازاین طریق است که می توان فقرای هرجامعه را شناسائی کرد. خط فقر چیست؟ خط فقر ارتباطی بین فقر ونابرابری نسبی دارد. این خط پائین ترین حد درآمد لازم برای حفظ زندگی درحد اقل معیشت را نشان می دهد . دراین تعریف ، ((حفظ زندگی ))، به قضاوتهای فردی ومعیارهای اجتماعی بستگی می یابدبا توجه به اینکه فقر مطلق ویا فقر نسبی را مورد نظر قرار دهیم خطوط فقر متفاوتی خواهیم داشت. با تعاریف متفاوتی که ازفقر وجود دارد ، برآوردهای مختلفی نیز ازخط فقر می توان انجام داد . تعدادی از روشهای موجود از این برآوردها عبارتند از: – محاسبه خط فقر براساس حداقل معیشت. – محاسبه خط فقر براساس تامین مواد غذائی درحد نرمال. – محاسبه خط فقر براساس کالری مورد نیاز روزانه. – برآورد خانوارهای آسیب پذیر بر اساس نماگرهای رفاه.
فقر در وجه اقتصادی بمعنی عدم برخورداری از حداقل امکانات معاش میباشد، فقری کهدر برخی از جوامع گریبانگیر عده قلیلی میشد فقر موردی است و فقر دیگری که همگی افراد جامعه بجز عده معدودی دچارآن هستند ناشی از فقر فیزیکی یا محرومیت از نعم و مواهبطبیعی است. یکی از علل فقر استثمار است متخصصین تعلیم و تربیت علت فقر را به عدم وجود یک سیستم آموزشی مطلوب نسبت می دهند. متخصصین اداری نیز آنرا ناشی از فقدان یکسیستم اداری کار آمد می دانند. عده ای دیگر عقب ماندگی اقتصادی و وجود فقر در روستاها و پذیرش روحیه تسلیم در مردم اینگونه کشورها را از دیگر علل می دانند. دو راه مبارزه وسیع با فقر وجود دارد که یکی مبارزه با روحیه سازش پذیریمردم با فقیری می باشد. و دوم تسهیل راههای گریز از فقر می باشد. این دو رشته اقدامات بطور عمیقی بهم وابسته اند. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه نه تنها قابلیتتولیدی زمین بلکه قابلیت تولید نیروی کار بطور بارزی پائین است. لذا یکی از انگیزههای کشورهای در حال توسعه در صنعتی کردن خود با انتقال نیروهای کار عاطل و نیمه عاطل بخش کشاورزی به بخش صنعتی است که نقشی در فقرزدائی دارد و نکته دیگر در مبارزه بافقر تحدید موالید درتوده ها باروری در سطح بالای 3% عملی کردن قوانین اداری و اصلاحات دستگاه اداری، سرکوبی فساد و سوء استفاده ایجاد انضباط اجتماعی می باشد. در بررسی استراتژی توسعه می بینیم که نیازهای اساسی ارزش و اعتبار زیادی دارند کهاز دو بخش زیر تشکیل می گردند : الف- نیازهای اساسی خانواده مثل کار، تغذیه ،بهداشت روانی، مسکن و لباس ب- نیازهای اساسی همگانی مثل آب سالم، بهداشت و درمان ، امکانات تعلیم و تربیت لذا در این امر بر طرحهای بزرگ سرمایه برتکنولوژی پیشرفته ، رقابت اقتصادی ، شهر وصنعت تاکید می شود و توسعه اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی توسط تعداد محدودی هدایت میشود و بخش خصوصی به سودکلانی دست می یابد که این سودهای کلان موتور توسعه شناخته میشود ولی این روش موجب نابرابری میان شهر و روستا و نابرابری اجتماعی و اقتصادی درشهرها می گردد. 2- کشورهای غنی از یکطرف محدودیت زادو ولد را در جهان سوم ترغیب می کند و از سوی دیگر سیاستهایی را در تجارب خارجی بکار می بندند که نتیجه آنها به تعویق انداختن توسعه اقتصادی کشورهای فقیر است. بنابراین فقر و گرسنگی همچنان در این کشورها وجود دارد. کمکهای غذائی موضوعی استکه میان دولتها مطرح است. اما در خصوص تاثیرات این کمکها به ملل جهان سوم و جوامع فقیر چندین نظریه وجود دارد. الف- فروش بسیار و هدیه کم : تنها (1% کمکهای رایگان است و 2/3 کمکها در کشور استفاده کننده بفروش می رسد ولی متاسفانه اکثر آنهائی که می توانند بخرند از میان بی چیزترین نیستندو ب- نژادی مرکب از گدایان : کمک غذائی معمولاً بوجودآورنده طرز فکر اتکای بر دیگرانبوده و جلوی کوشش در جهت خودبسندگی غذائی را می گیرد و ضمناً کمکهای غذائی اغلب بازار محلی رادر هم می ریزد و درها را بر روی امپریالیسم فرهنگی باز می کند. نگرانی از این جهت نیست که کره زمین به اندازه کافی محصول نمی دهد: بلکه به گفته بانک جهانیمسئله ، مسئله توزیع است کافی است تا 2% ازتولید غلات جهانی را بسوی نیازمندان هدایت کرد تا مسئله بدی تغذیه حل شود. در سال 1986 در سرتاسر جهان بیش از 1000 میلیارددلار صرف برنامه های نظامی شد. در صورتیکه بنا به گزارش سازمانهای بین المللی، مجموع کمکهای عمرانی به 5% این مبلغ هنگفت نمی رسد. بنابراین آنچه باید دگرگون شود عبارتست از : مشکل بیکاری، مشکلات زیست بومی و سرمایه گذاریهای ضروری جهت استفاده از منابع موجود خویش ایجاد پیوند مناسب و کارساز بینآگاهیهای عمومی و تخصصی جهت ایجاد همکاری گسترده تری بین کارشناسان و افراد عادی در جهت توسعه آگاهی از این واقعیت که توسعه باید از داخل کشورها سرچشمه بگیرد و شیوههای تولید و راه و رسمهایی که زیانبار نیستند باید تشویق شوند.
مفهوم فقر
مفهوم فقر همیشه با نحوه توزیع درآمد ملی و یا درآمد سرانه همراه می باشد. در مطالعات اقتصادی شناسایی افراد فقیر معمولا در قالب تعیین خط فقر صورت می گیرد، که به صورت های ویژه و گاهی متفاوت ارزیابی و تعیین می گردد اصولا دو مقدار خط فقر تحت عنوان خط اول و خط دوم فقر مورد محاسبه قرار می گیرد. در روش اول پس از رتبه بندی خانوارها براساس هزینه خانوار، مقدار شاخص متناظر با میانه توزیع که 50درصد خانوارهای نمونه پایین تر از آن قرار می گیرند – انتخاب شده است. سپس ربع این مقدار به عنوان خط اول فقر و نصف آن به عنوان خط دوم فقر تعیین شده و مورد استفاده قرار می گیرد.
این روش در برگیرنده رویکرد "فقر نسبی" است چون شخص فقیر به نسبت میزان درآمد سرانه جامعه خود سنجیده می شود و این مساله ارتباط چندانی با محرومیت مطلق ندارد. در رویکرد "فقر مطلق" بدون در نظر گرفتن میزان درآمد سرانه در یک جامعه، حداقل امکانات معیشتی قابل قبول معیار تعیین فقیر قرار می گیرد و لذا این رویکرد بسیار متغیر بوده و نمی تواند از قاعده مشخصی پیروی کند
امروزه برای فقر ابعاد گسترده ای وجود دارد که بارز ترین بعد آن ، بعد اقتصادی است و بدون شک ابعاد دیگر فقر به نوع چشمگیری به بعد اقتصادی آن مرتبط است . از ابعاد فقر می توان به موارد زیر اشاره نمود :
· فقر اقتصادی که به واسطه عدم توزیع متناسب منابع مالی و مادی ( بر اساس ملزومات زندگی در یک جامعه ) و منابع سرمایه ای ( بر اساس دستیابی به رشد و پیشرفت جامعه ) که در جهت دستیابی به قدرت صورت می پذیرد ، ایجاد می گردد .
· فقر قدرت که به واسطه عدم توزیع متناسب مقام و رتبه ( بر اساس شایستگی های فردی ) که ریشه در بهره برداری از منابع سرمایه ای و اقتصادی دارد ، ایجاد می شود
· فقر فرهنگی که به واسطه وجود خرده فرهنگ ها که خود به دلیل توزیع نامناسب بینش ها و آگاهی های مربوط به تربیت فردی ، هنجارهای مورد قبول جامعه ، گذشته و تاریخ جامعه ، موجودیت و جایگاه جامعه ، اهداف پویایی و حرکت جامعه و … و همچنین به دلیل ایجاد تصلب باورها در باره سنن و آیین حاکم در جامعه ، بوجود آمده و ریشه در توزیع نامناسب قدرت و منابع سرمایه ای دارد ، ایجاد می گردد .
· فقر سیاسی که به واسطه عدم توزیع مناسب اعتماد دیپلماتیک بر اثر ناتوانی در ایجاد ارتباطات دیپلماتیک که ریشه در گسترش فاصله طبقاتی اقتصادی و قدرتی در بین جوامع مختلف دنیا دارد ایجاد می شود .
· فقر اطلاعاتی که به واسطه عدم توزیع مناسب دانش ویا عدم توزیع مناسب روش های دستیابی به منابع مورد نیاز جوامع که به منظور ایجاد و گسترش فاصله طبقاتی از نظر اقتصادی و قدرت صورت می گیرد ، ایجاد می شود .
هرجند این ابعاد از بارزترین بعدها ی فقر می باشند ولی ابعاد دیگری از فقر نیز وجود دارد که در تمام جوامع به وضوح دیده می شود همانند فقر غذایی ( سوء تغذیه ) ، فقر علمی ، فقر مدیریتی ، فقر عاطفی ، فقر روانی و … که همه این ابعاد یاد شده به نوعی با یکدیگر ، علی الخصوص با فقر اقتصادی و فقر قدرت ارتباط داشته و از یکدیگر نشات می گیرند .
تودارو در کتاب توسعه اقتصادی در جهان سوم به دانشجویان اینگونه گوشزد می کند : "دانشجویان باید آگاه باشند که نابرابری های قدرت ، اعتبار ، موقعیت ، رضایت شغلی ، شرایط کار ، درجه مشارکت ، آزادی انتخاب و بسیاری از ابعاد دیگر که بیشتر به دومین و سومین جزءمعنای توسعه یعنی اعتماد به نفس و آزادی انتخاب مربوط می شود ، اگر نه بیشتر ، لااقل اهمیتی در حد نابرابری اقتصادی دارند ، ولی به مانند اکثر روابط اجتماعی ، واقعاً نمی توان نمودهای دیگری را ، اغلب طی یک فرایند پیچیده و وابسته به یکدیگر علت و معلولی ، تقویت می کنند" . (مایکل تودارو ، توسعه اقتصادی در جهان سوم ، ترجمه دکتر غلامعلی فرجاد ، چاپ نهم ، انتشارات بازتاب ، ص 138 )
به دلیل آنکه انسان ، موجودی بسیار پیچیده است ، تفاوت انسان ها در کسب منابع ، کسب فدرت ، کسب اطلاعات ، یاد گیری ، ایجاد روابط ، جلب اعتماد و … بسیار زیاد است . از طرفی انسان ، موجودی است که طالب بهترین ها و بیشترین ها است و به خاطر این امر ، موجودی است قدرت طلب و همین امر باعث می شود که سعی نماید فاصله خود را از نظر قدرت ، دارایی و دانسته ها از بقیه بیشتر نماید و به عبارتی برتری خود را بر دیگران بوجود آورده و تثبیت نماید . این شرایط در زمانی که جوامع کوچک بوده و رقابت بین افراد در کسب مال و ثروت و قدرت و دانسته ها کم است شدت کم تری داشته و با افزایش جمعیت و رقابت بین افراد شدت می یابد .
نابرابری و فقر در همه جوامع اعم از بزرگ یا کوچک ، توسعه یافته و یا در حال توسعه و حتی عقب مانده ( خواسته یا ناخواسته ) وجود داشته و دارد . " فقر یک مفهوم نسبی است . وضعیتی است که تنها بر حسب مقایسه شرایط یک گروه از مردم با شرایط گروهی دیگر تعریف می شود . مسئله ای که پیرامون فقر وجود دارد این است که مقیاس هایی که توسط یک فرد برای مقایسه جمعیت ها به کار گرفته می شود به یک سری از فرضیات ، پیرامون استانداردهای مناسب زندگی _ که برخی استفاده می کنند و برخی دیگر فاقد آنند _ منجر می شود " . ( مصطفی ازکیا ، جامعه شناسی توسعه ، نشر کلمه ، چاپ چهارم ، 1381 ، ص 27 )
از آنجایی که همه ابعاد فقر به نوعی ریشه در قدرت و ثروت دارد ، شاخص ترین بعد فقر که بسیار نیز بدان پرداخته شده و بر روی آن بحث های زیادی شده است فقر مالی و اقتصادی است .
فقر قدرت و فقر اقتصادی تشدید کننده یکدیگرند . کسب مال و ثروت به خاطر بدست آوردن قدرت بیشتر و کسب قدرت به دلیل بدست آوردن مال و ثروت جذابیت دارد . همین امر باعث می گردد که انسان ها سعی کنند تا قدرت را به خاطر ثروت و ثروت را به خاطر قدرت برای خود بیشتر ذخیره سازی نمایند . حتی فردی که در یک گروه کوچک مانند خانواده اعمال قدرت می نماید سعی دارد بر منابعی که در خانواده مطرح است تسلط داشته باشد وتوزیع آن را در اختیار گیرد . این مسئله شامل کلیه منابع مالی ، مادی ، انسانی و … می گردد .
هیچ جامعه ای وجود ندارد که در آن فقر و نابرابری وجود نداشته باشد و این امری است طبیعی . در تمام جوامع انسانی ، غیر انسانی و حتی مجموعه های طبیعی و مصنوعی نابرابری ها و ضدیت ها مشاهده می شود . " اگر از زاویه زیبایی شناسی به هر مسئله ای بنگریم مسلماً توازن خاص و منطقی را مابین اعضای تشکیل دهنده آن مشاهده خواهیم نمود … ولی آنچه که بیش از همه در تمام این توازن ها به چشم خورده و قابل ملاحظه می باشد وجود مکانیسم برقراری ارتباط مسالمت آمیز در بین اجزاء متضاد در یک مجموعه است . به طور مثال وجود خوبی ها در کنار بدی ها ، پستی ها در کنار بلندی ها و همچنین کمی ها و زیادی ها ، سیاهی ها و سپیدی ها ، تاریکی ها و روشنایی ها ، صداها و سکوت ها ، اوج ها و حضیض ها و … نهایتاً زشتی ها و زیبایی ها که همه اینها ( بسته به نوع ترکیب ) زمانی که در یک مجموعه کنار یکدیگر مورد بررسی قرار می گیرند نشان دهنده تلفیق بسیار زیبایی علیرغم ضدیت های خود می باشند ". (اردشیر بزرگ نیا ، بررسی ریتم از نظر زیباشناسی – ارتباط مسالمت آمیز ارکان متضاد ،نشریه هنری دریچه هنر ، شماره پنجم ، سال سوم ، بهار 1381 ، بخش موسیقی ) ولی می توان گفت که این ارتباط مسالمت آمیز ارکان متضاد زمانی که ضدیت ها شکل نامتعارفی را به خود می گیرد به سادگی از بین می رود .
نابرابری های اجتماعی نیز جزئی از این ارتباط مسالمت آمیز ارکان متضاد بوده که لازمه وجودی جوامع انسانی است . در جامعه ای که همه انسان ها به یک نسبت از همه چیز برخوردار باشند عدالتی بر قرار نمی باشد . حتی انسان ها در بهره برداری از اکسیژن هوا نیز با یکدیگر متفاوتند ولی اگر تفاوت ها و نابرابری ها از حد متعارف خود خارج شود زشتی ها زیبایی ها را محو می نماید .
همان طوری که قبلاً نیز اشاره شد فقر یک مفهوم نسبی است ولی این مفهوم زمانی معنا پیدا می کند که تفاوت ها و نابرابری ها درک شود . برای کودکی که هنوز غذا و پوشاک متنوعی را پیرامون خود ندیده است ، غذا و پوشاک روزانه حتی اگر پست ترین آنها باشد ، حکم بهترین آن را داشته و فقر و نابرابری معنایی پیدا نکرده است حتی اگر از سوء تغذیه رنج ببرد .
درک نابرابری ها زمانی رخ می دهد که فاصله تفاوت ها از حد معینی فراتر رود . در حالت عادی هیچ کس به تنفس دیگری حتی اگر حجم آن زیاد تر از حجم تنفس خود باشد ( و به فرض آنکه این واقعیت درک شده باشد ) معترض نمی شود ولی اگر کسی بخواهد حق تنفس عادی را از دیگری سلب کند بلافاصله مورد اعتراض واقع می شود حتی اگر آن اعتراض به طور نامحسوسی در حرکات چهره بروز نماید ( مانند سیگار کشیدن در جمع ) . فقر نیز زمانی قابل درک می شود که نابرابری هایی که منجر به بروز آن شده است از حد استاندارد زندگی عادی در آن جامعه خارج شود .
تفاوت های انسان ها در توانایی ها ، تفکر ، یاد گیری ، کسب در آمد ، اعمال نفوذ به دیگران ، درک پدیده های اجتماعی پیرامون خود ، پیشبینی مسائلی که به دنبال یک فعالیت ممکن است اتفاق افتد ، تحمل و واکنش ها در برابر اتفاقات روزمره و بسیاری از خصوصیات دیگر فردی و اجتماعی آنچنان متفاوت است که هیچ نوع برابری در هیچ جامعه ای معنای عادلانه ای نخواهد داشت . تنها برابری که در این دنیا برای همگان مطرح است حق زیستن است که آن نیز در برخی موارد به دلیل کنترل های اجتماعی و مجازات های عملکرد های غیر قانونی ممکن است از برخی انسان ها سلب شود . از طرفی می توان گفت که تمام پدیده ها و اتفاقات مرتبط با زندگی یک انسان به نوعی با یکدیگر در ارتباط بوده و یکدیگر را تشدید یا تضعیف می نمایند .
بنا بر این ، رویدادهای روزمره و پیوسته در زندگی یک انسان با توجه به توانایی ها و روحیاتی که آن انسان دارد باعث می گردد که روند زندگی ، تعاملات ، کنش ها و در نتیجه عکس العمل ها و پیشرفت های زندگی وی با تمام انسان های دیگر متفاوت باشد ( هرچند تشابهاتی در زندگی افراد وجود دارد ) . حال با توجه به اینکه همین انسان باید در یک جامعه در کنار همنوعان خود زندگی کند اگر تعاملات مناسبی در بین آنها وجود نداشته باشد مسلماً تفاوت ها و شکاف بین آنان به خاطر وجود تمایل به پیشرفت در درونشان ، روز به روز زیاد تر شده و از حد استانداردی که مانع از تضاد ها و مخالفت ها و مخاطرات خواهد شد ، خارج می شود .
شکاف ها و فواصل هرچه عمیق تر باشند ، نابرابری ها و فقر را ایجاد نموده و فقر هرچه گسترده تر شود ضدیت ها و مشاجرات و آشوب ها را بوجود می آورد ، چنان که اگر در روند تمامی انقلاب ها و حتی جنگ ها بنگریم سرمنشا آن را در نابرابری ها ، تفاوت ها ، کمبودها و زیاده خواهی ها پیدا خواهیم نمود .
مفهوم فقر زمانی معنا پیدا می کند که در برابر غنا و توانگری مطرح شود وگر نه فقر به تنهایی مفهوم خاصی نخواهد داشت . وقتی فقر به عنوان مفهومی در برابر توانگری مطرح می گردد بیانگر نابرابری هایی بین انسان ها می شود که این نابرابری ها مفهوم فقر را روشن می سازند .
فقر را می بایست پدیده ای اجتماعی عنوان نمود ؛ پدیده ای که برای مطرح شدن نیازمند افراد متعددی است و قابلیت مطرح شدن به صورت فردی را ندارد . در جوامع نیز هرچقدر به سمت گسترش و بزرگی جامعه پیش برویم قابلیت مطرح شدن فقر نیز بیشتر می شود .
گیدنز وقتی جوامع امروزین و پیش از امروزین را مطرح می کند می گوید :" بجز در بخش بسیار کوچکی از زندگی ما بر روی این سیاره ، انسانها در گروه های کوچک یا قبیله هایی زندگی کرده اند که اغلب بیشتر از سی یا چهل نفر نبوده اند … " و بعد با اشاره به جوامع شکار می گوید :" در مقایسه با جوامع بزرگ _ به ویژه نظام های صنعتی امروزین _ در گروه های شکارگر و گرد آورنده خوراک ( اشاره به جوامع کوچک ) نابرابری کمتر است … بنابر این چندان تفاوتی میان اعضای جامعه از لحاظ تعداد یا نوع دارایی های مادی وجود ندارد . تفاوت های مقام یا مرتبه نیز معمولاً محدود به سن و جنس هستند ". ( جامعه شناسی ، آنتونی گیدنز ، ترجمه منوچهر صبوری ، نشر نی 1385 ، چاپ هجدهم ، بخش دوم ، فرهنگ و جامعه ، انواع جامعه پیش از امروزین )
به طور کلی معنای فقر ، کمبود و یا عدم وجود خصوصیتی است در برابر وجود و فراوانی آن ( به شرطی که مزایای وجود آن خصوصیت در حدی معین جزئی از ضروریات زندگی هر انسانی بوده باشد ، به عبارتی دیگر می توان گفت حق هر انسانی است که از بخش معینی از مزایایی که حاصل آن خصوصیت است بهره مند گردد ) . این تفاوت زمانی اتفاق می افتد که توزیع منابعی که آن خصوصیت را ایجاد می کند به صورت تعدیل شده و عادلانه صورت نگرفته باشد .
امروزه و قتی صحبت از فقر به میان می آید ناخود آگاه اذهان عمومی به سمت فقر مالی و مادی و یا به عبارتی فقر اقتصادی گرایش پیدا می کند ، در صورتی که فقر ابعاد بسیار متفاوتی را می تواند داشته باشد . فقر و نابرابری اقتصادی چشمگیر ترین نوع فقر در جوامع مختلف است ولی همان طوری که در گفته های گیدنز نیز مشهود است فقر و نابرابری قدرت نیز در جامعه شناسی امروز مورد اهمیت است .
شاید از بسیاری از نابرابری های اجتماعی به وسیله کلمه فقر یاد نشود ولی مطمئناً این نابرابری ها در هر جامعه ای ایجاد فقری را خواهد نمود که در بسیاری از موارد با فقر اقتصادی در ارتباطند .
با ورود به قرن بیستم تا حدی توجه به فقر کاهش یافته و سایر موضوعات جامعه شناختی مورد توجه محققان قرار گرفته بود، اما در سال 1929 بحران بزرگ موجب شد تا تعداد فقرا در کوتاه مدت افزایش چشمگیری پیدا کند و همین موضوع به علاوه اعتراضات اتحادیه های کارگری دولت ها را بر آن داشت تا به مساله فقر توجه بیشتری نشان دهند.
اروپای پس از جنگ هم به دلیل بحران های ناشی از جنگ نیازمند توجه به فقر و فقزدایی بود. اما به تدریج با مطرح شدن جامعه مرفه بودجه های تحقیقاتی کاهش یافت. پس از آن در دهه 1960 جنبش های گروه های اجتماعی اقلیت موجب شد تا دوباره فقرزدایی از اهداف اصلی دولت ها شود. اما با روی کار آمدن تاچر در انگلستان و ریگان در آمریکا سیاست های نئولیبرال جایگزین حمایت های اجتماعی پیشین شد و در نتیجه تعداد فقرا افزایش یافت. همچنین سیاست های تعدیل ساختاری در کشورهای در حال توسعه موجب شد تا شورش های موسوم به شورش های نان شکل بگیرد و در نتیجه توجه به فقر و فقرزدایی وارد مرحله تازه ای شد.
قدم اول شناخت فقر و معنای آن است. ساده ترین و متداول ترین تعریف فقر، تعریف اقتصادی آن است. معمولاً در تعاریف متداول فقر را به فقر مطلق و فقر نسبی تقسیم می کنند. فقر مطلق بر این اساس تعریف می شود که هر فرد حداقل نیازهای پایه برای معیشت دارد که عدم تامین آنها وی را دچار مشکل می کند. در نتیجه خط فقر مطلق میزان درآمدی است که شخص با کمتر از آن نمی تواند احتیاجات اصلی خود را تامین کند. برای این منظور قیمت این کالاها محاسبه و با یکدیگر جمع می شود. احتیاجات پایه عبارتند از تغذیه، مسکن و بهداشت (Harvey، 1993: 106).
مهم ترین این پیمایش ها کار بوث (1889) و رونتری(1901) بود. آنها غذا، مسکن و پوشاک را نیازهای اساسی انسانی تشخیص داده بودند و در نتیجه عدم تامین آنها را نشانه فقر می دانستند. یکی از مهم ترین انتقاداتی که به محاسبه خط فقر مطلق وارد می شود همین تفاوت تعریف نیازهای پایه انسانی است. در اصل توافقی بر روی نیازهای اساسی وجود ندارد تا تنها بر مبنای آن فقر تعریف شود. به عنوان مثال سازمان جهانی بهداشت تنها بر اساس میزان کالری مصرفی روزانه خط فقر را تعریف می کند که در اصل خط سوء تغذیه است. انتقاد مهم دیگری که به این تعریف می شود در نظر نگرفتن نیازهای اجتماعی انسان در تعیین خط فقر است. به هر حال انسان در کنش با سایر انسان هاست و عدم توجه به نیازهای اجتماعی او وضعیت بهداشتی و معیشتی او را مخدوش می کند.
فقر نسبی مفهومی مقایسه ای و راه حل عالمان اجتماعی برای غلبه بر انعطاف ناپذیری اندازه گیری فقر مطلق است. فقیر با توجه به خط فقر نسبی خطی است که افراد را فقیر می داند اگر نتوانند استاندارد زندگی در جامعه خود را برآورده کنند. بنابراین با این تعریف در بریتانیا فردی که نتواند خانه خود را گرم کند یا فردی که در ایران تلویزیون نداشته باشد فقیر به حساب می آید.
بنابراین فقر نسبی استانداردهای زندگی در یک جامعه خاص در زمان معین را مشخص می کند و از یک مقدار مطلق حداقلی آغاز نمی کند. نکته مهم علاوه بر عنصر مکانی در فقر نسبی عنصر زمانی است؛ همان طور که پیش تر گفته شد عدم دسترسی به تلویزیون در حال حاضر ایران فقر است اما مسلما در دهه 1330 چنین نبوده است. فقر نسبی تا حد زیادی توانسته است مشکل زمانی و مکانی و مطلق نبودن مفهوم فقر در زندگی اجتماعی را حل کند، اما همواره مشکل ترین سوال در مورد فقر نسبی آن است که چگونه باید اندازه گیری شود.
سوال این است که آیا باید درآمد افراد در جامعه را برای محاسبه فقر در جامعه در نظر گرفت یا آن که بر اساس نابرابری در جامعه فقر نسبی تصمیم گیری کرد. آیا باید در محاسبات خانوار را به عنوان واحد در نظر گرفت یا خانوار؟ سوالاتی این چنین موجب شده است که حتی در سطح یک کشور هم شاهد تعداد زیادی خط فقر نسبی باشیم که در نتیجه آمار متفاوتی در اختیار برنامه ریزان قرار داده است. به همین دلیل در آمریکا در دوره ای سه برابر هزینه خوراکی خانواده فقیر نوعی به عنوان خط فقر نسبی در نظر گرفته شد، بعدها که ناکارآمدی این نسبت مشخص شد خط فقر نسبی به پنج برابر حداقل هزینه خوراکی افزایش یافت.
معمولا برای مشخص کردن حالت شدید و حاد فقر خط دیگری با نام خط گرسنگی در نظر گرفته می شود . گرسنگی یا فقر بسیار شدید حداقل درآمدی است که فرد را زنده نگاه می دارد. در نتیجه توجه آن بیشتر به هزینه های خوراکی است و حتی هزینه های مسکن و پوشاک را هم در نظر نمی گیرد. در اصل خط گرسنگی بیانگر قوت لایموت افراد یک جامعه است.
خط فقر چیست؟
خط فقر ارتباطی با فقر و نابرابری نسبی دارد. این خط پائین ترین حد درآمد لا زم برای حفظ زندگی در حداقل معیشت را نشان می دهد.
در این تعریف، "حفظ زندگی"، به قضاوت های فردی و معیارهای اجتماعی بستگی می یابد با توجه به این که فقر مطلق یا فقر نسبی را مورد نظر قرار دهیم خطوط فقر متفاوتی خواهیم داشت.
با تعاریف متفاوتی که از فقر وجود دارد، برآوردهای مختلفی نیز از خط فقر می توان انجام داد. تعدادی از روش های موجود از این برآوردها عبارتند از:
– محاسبه خط فقر براساس حداقل معیشت.
– محاسبه خط فقر براساس تامین مواد غذائی در حد نرمال.
– محاسبه خط فقر براساس کالری مورد نیاز روزانه.
– – برآورد خانوارهای آسیب پذیر بر اساس نماگرهای رفاه.

رابطه بین تورم و فقر
با توجه به تعریف تورم مبتنی بر افزایش عمومی مداوم سطح قیمت ها، وجود همبستگی مثبت بین نرخ تورم و میزان فقر در جامعه قابل توجیه به نظر می رسد، اما نظرات گوناگونی نیز در این ارتباط ارائه شده است. بعضی از اقتصاددانان معتقدند که وجود یک تورم ملایم در سیستم اقتصادی باعث تاثیرات مثبتی بر اوضاع اقتصادی از طریق متغیرهای واسط می شود. در این دیدگاه اینگونه ادعا می شود که اولا، تورم برای قشرهای کم درآمد نوعی کمک محسوب می شود چرا که غالبا در ترازنامه اقشار کم درآمد، میزان بدهی ها از درآمد بالاتر بوده و بروز تورم باعث می شود که بازپرداخت این بدهی ها آسانتر صورت پذیرد. البته باید توجه داشت که این امر در هنگامی صحیح است که گروه های کم درآمد به منابع مالی گسترده ای دسترسی داشته باشند که بتوانند از آنجا استقراض کنند و بعد از طریق تورم، قدرت بازپرداخت ایشان افزایش یابد. بنابراین در نظام های تحریر شده اقتصادی، این گروه های کم درآمد به نظام های بانکی کشور دسترسی چندانی ندارند که در چنین حالتی توزیع ثروت از طریق تورم امکان پذیر نخواهد بود.
ثانیا، براساس مدل فیلیس رابطه معکوسی بین تورم و بیکاری فرض شده است، به طوری که سطوح بالای تورم، موجب کاهش بیکاری می گردد. با توجه به اینکه بیکاری یکی از مهمترین متغیرهای تاثیرگذار بر سطح و میزان فقر در جامعه می باشد، بالا رفتن نرخ تورم می تواند با واسطه کاهش نرخ بیکاری به بهبود وضعیت توزیع درآمد و کاهش فقر کمک کند. این مدل که برای کشورهای صنعتی و پیشرفته طراحی شده بود براساس شواهد تجربی رد شده است.
اما عمده ترین قضاوت ها در ارتباط بین تورم و فقر از نگرش بدبینانه پیروی می کند. در کشورهایی مانند ایران که دولت نقش مهمی در اقتصاد دارد تغییرات عمده حجم نقدینگی توسط دولت صورت می پذیرد، تورم نوعی پس از اجباری تلقی می شود، که به تملک دولت در می آید. در اصطلاح به این پس انداز مالیات تورمی اطلاق می شود. در واقع دولت با افزایش حجم نقدینگی و ایجاد تورم، از مردم نوعی مالیات به صورت افزایش قیمت می گیرد و نوعی جریان انتقال ثروت از سوی کسانی که درآمدهای ثابت دارند به سوی کسانی که افزایش حجم نقدینگی به آنها تعلق می گیرد ایجاد می گردد، که این روند از طریق گسترش اعتبارات صورت می پذیرد و باعث تشدید معضلات اقتصادی و گسترش شکاف فقر در جامعه می گردد.
بحث مالیات تورمی و کسب درآمد توسط دولت از محل چاپ پول، که نخستین بار توسط فریدمن در سال 1953 طرح گردید به این دلیل مطرح می شود که دولت از حق قانونی خود برای انتشار اسکناس استفاده می نماید و کسری بودجه خود را با انتشار پول و افزایش پایه پولی تامین مالی می کند به این منبع درآمد "حق الضرب پول" یا مالیات تورمی می گویند در مورد رابطه تورم و فقر، یک نوع خاصی از آن قابل تصور است که البته آثار سیاسی و امنیتی آن منفی خواهد بود. بدین تعبیر که تورم خصلتی خود کنترل دارد.
این خصلت زمانی بروز می کند که اجازه بروز فقر گسترده و عمیق در اقتصاد کشور داده شود و هیچ گونه سیاستی از سوی دولت اعمال نگردد به این ترتیب فشارهای تقاضا از سوی قشر فقیر کاهش یافته و گروه ثروتمند جامعه نیز از طریق اشباع تقاضای مصرفی و کاهش شدید میل نهایی به مصرف (Mpc) به علت عدم وجود انگیزه های لازم برای سرمایه گذاری به انباشت سرمایه مبادرت ورزید و در نهایت تقاضا کاهش یافته و منجر به کاهش شدید تورم در سطح جامعه خواهد شد. البته از بعد امنیتی باید توجه داشت که در این صورت فقط نوعی انتقال تهدیدات امنیتی از حوزه تورم به حوزه فقر صورت خواهد گرفت و احتمال به تشدید بحران بر اثر تعمیق شکاف توزیع درآمد خواهد انجامید.

فقر و ثروت
فقر مفهوم مخالف ثروت است، یعنی فقیر کسی است که ثروتی از آن خود ندارد. این نکته ساده و بدیهی در بسیاری از موارد در مباحث مربوط به فقر مورد غفلت قرار می گیرد به طوری که برخی راهکارهای مقابله با فقر طوری ارائه می شود که تولید ثروت در آن جایی ندارد، انگار بدون دست یافتن به ثروت می توان فقر را از میان برداشت.
این غفلت از درهم آمیختن دو مفهوم متفاوت یعنی نابرابری و فقر ناشی می شود و اینکه تنها علت فقر تمرکز ثروت نزد اقلیتی محدود است. تلقی می شود.
درست است که هر فقری نشانه نابرابری نسبی است اما هر نابرابری نشانه فقر نیست. وضعیت کسی که درآمد سالانه ای به میزان 10میلیون دلار دارد نسبت به کس دیگری که 100هزار دلار درآمد سالانه کسب می کند، موقعیت بسیار نابرابر صد به یک را نشان می دهد اما اینجا بحث فقر موضوعیت ندارد.
تمرکز روی موضوع نابرابری در توزیع درآمد و ثروت به جای پرداختن به علت های واقعی فقر مسیر بحث و چاره جویی های معضل فقر را در بسیاری موارد دچار انحراف کرده است.
همچنان که اندیشمندان دوران جدید و اقتصاددانان تاکید کرده اند ثروت عمدتا ناشی از نیروی کار انسانی است. ثروت ها با تلاش و ابتکار انسان ها تولید می شود، بنابراین هرجا که انسان هست ثروت نیز بالقوه آنجا است اما زمانی که این قوه فعلیت نیابد ما شاهد فقر خواهیم بود.
قرن های طولانی وضعیت فقر به طور عمده بر جوامع انسانی حاکم بود، تنها در دو سده اخیر است که انسان ها توانسته اند با تکیه بر نظام اقتصادی مدرن بر فقر عمومی غلبه کنند و میانگین امید به زندگی را از کمتر از 25سال به بیش از 65سال برسانند. آگاهی به توانایی های بشری و از قوه به فعل در آوردن این توانایی ها (که به اصطلاح امروزی به آن توانمندسازی می گویند) از طریق ایجاد نهادهای حقوقی- اقتصادی مناسب، عامل اصلی این توفیق در مبارزه علیه فقر بوده است.
صدها میلیون نفری که تنها طی دو دهه گذشته در کشور چین توانستند گریبان خود را از فقر مطلق رها سازند در سایه سیاست های توزیعی و صدقه دهی این موفقیت را به دست نیاورده اند بلکه با تکیه بر توانمندی های خود و تلاش در یک محیط کسب وکار بالنسبه آزاد اقتصادی به این هدف نایل آمده اند. تجربه چین در حقیقت تکرار و تایید تجربه مقابله با فقر و تشویق تولید ثروت در سایر جوامع دنیا در دوسده گذشته است.
آزادی کسب و کار و تجارت مهم ترین عامل تحقق بخشیدن به توانایی های بالقوه تولید ثروت است.
از این رو می توان گفت که تولید ثروت در هر جامعه ای تابعی از میزان آزادی اقتصادی افراد است. دانش تولید ثروت و تجربه های گران قدر جوامع بشری متاسفانه در برخی از کشورهای جهان سوم و از جمله کشور ما نادیده گرفته می شود.
ما هنوز سیاست های توزیعی، یارانه ای و شاید ناگوارتر از همه مداخله جویانه در مکانیسم بازار را تنها راه مبارزه با فقر می دانیم.
طرفه اینجا است که همه بررسی های کارشناسی نشان می دهد که این گونه سیاست ها عمدتا به گسترش رانت خواری، شکل گیری ثروت های نامشروع و نابرابری مشهود در توزیع یارانه ها و امتیازات ویژه به نفع اقشار پردرآمد و به زیان فقرا انجامیده است.
علت این شکاف میان نیت های خیر و نتایج شر در بی توجهی به دانش و تجربه بشری است. برخی هنوز در پی اختراع چرخ بومی، علم بومی و اقتصاد بومی هستند غافل از اینکه هزینه اتلاف منابع ناشی از این تفنن های ایدئولوژیک را بیش از همه ناگزیر فقیرترین اقشار جامعه می پردازند.
ثروت با تلاش و ابتکار توده های مردم تولید می شود و افزایش می یابد، اما لازمه این امر آزادی فعالیت و نوآوری است.
در یک نظام اقتصادی بسته دولتی که دیوانسالاری و مداخله دولت در همه قرار دادهای داوطلبانه انگیزه های تولید و تجارت را از بین می برد نمی توان انتظار افزایش ثروت و کاهش فقر را داشت حتی اگر هدف اعلام شده دولت از این مداخلات توزیع برابر ثروت و یا تشویق تولیدکنندگان از طریق اعطای یارانه ها باشد.
یک بار برای همیشه باید این دستاورد علم و تجربه بشری وضعیتی که در آن درآمد سالانه یک نفر 10میلیون دلار است و درآمد یک نفر دیگر 100هزار دلار در سال، نشانگر موقعیت بسیار نابرابر صد به یک است را نپذیرفت که آزادی مهم ترین انگیزه و عامل ایجاد ثروت است و بدون افزایش ثروت مقابله با فقر سخنی بی معنا است.
انسان ها در مجموع به اندازه کافی انگیزه برای تولید ثروت دارند و برای ایجاد چنین انگیزه ای نیاز به پرداخت کمک، یارانه یا رشوه نیست. آنچه ممکن است آنها را از تولید بازدارد مکانیسم های تشویق و تنبیه نادرستی است که دیوانسالاری دولتی با مداخلات خود ایجاد می نماید.
زمانی که بخش بزرگی از درآمد ایجاد شده توسط افراد تحت عنوان مالیات یا عناوین دیگر از آنها گرفته می شود. واضح است که انگیزه های تلاش اقتصادی کاهش می یابد.
زمانی که با مداخله دولت در مکانیسم بازار تفاوت قیمت در بازارهای رسمی و غیررسمی به چند برابر افزایش می یابد (بازارهای پول، خدمات و کالا)، انگیزه های رانت جویی بر انگیزه های تولید ثروت واقعی غلبه می کند و انگیزه ها مشروع کسب درآمد و ثروت به مسیر ناموجه و مخرب رانت جویی سوق داده می شود. برای مقابله موثر با فقر باید موانع تولید ثروت را از پیش پای مردم برداشت.
سیاست های توزیعی، یارانه ای و مداخله جویانه دولت در اغلب موارد مهم ترین این موانع است. بنابراین شاید به جرات بتوان گفت که موثرترین راه برای پیروزی در مبارزه با فقر راهی جز آزادسازی نظام اقتصادی از دخالت های گسترده دولت در بازارهای مختلف نباشد.
افزایش درآمد یا تعادل فقر!/علت فقر چیست؟
چهره زشت فقر، در همه جای زمین دیده می شود و بسیاری از انسان ها آن را در زندگی خود تجربه می کنند اما عللی که تاکنون برای آن بیان شده است از دیدگاه "جان کنث گالبریث" توضیح دهنده نیست.
گالبریث بر این باور است که "تعادل فقر" در سطح جهانی توسط مناسباتی که فقر به وجود می آورد، پایدار شده و هر گونه رهایی جزیی از آن سبب افزایش جمعیت و نیروی کارگری و در نتیجه جلوگیری از بهبودی می شود.
در کشور دارا، گرایش به سوی گسترش تولید و درآمد عادی است و اطمینان از دستاورد گسترش تولید روی اشتیاق مردم اثر می گذارد چون آن ها که دارای سود هستند، لذت های حاصل از افزایش درآمد شخص را به عنوان انگیزه می ستایند. اگر کسی اطمینان به کسب درآمد بیش تر داشته باشد، پس کوشش برای کسب درآمد بیش تر برایش ارزشمند خواهد بود.
بر عکس در یک کشور ندار، گرایش به سوی تعادل فقر است. افزایش درآمد ممکن است نیروهایی را که این افزایش را تحلیل می برد به حرکت درآورد و سطح محرومیت گذشته را بازگرداند.
گرایش کشور دارا به سوی افزایش درآمد است و گرایش کشور ندار به سوی تعادل فقر است. در هر دو موقعیت مردم با شرایط سازش دارند در یکی سازش با واقعیت پیشرفت و در دیگری سازش با واقعیت آینده ای نومیدکننده.
گالبریث با این توضیح فرهنگ سازش با فرهنگ فقر را محکوم می کند و پیشنهاد می کند منابعی که برای عمران جامعه صرف می شود به آموزش بنیادین جهت رویارویی با فرهنگ فقر به کار رود و افرادی با انگیزه برای نبرد با فقر را تربیت کند.
دیگر این که همزیستی منافع افرادی که جویای گریز از فقر هستند با منافع آن ها که به دست ها و کوشش این افراد نیاز دارند می تواند راهگشای جدی جامعه به سوی نبرد با فقر باشد.
گالبریث معتقد است که برای ریشه کنی فقر باید دولت توانا و با برنامه ریزی مشارکتی باشد چرا که دولت ناتوان در عمل از پس فقر برنخواهد آمد.
"طبیعت فقر توده ای"، نوشته "جان کنث گالبریث" با ترجمه "کوروش زعیم" را انتشارات ایران مهر در 128 صفحه و با قیمت 000ر18 ریال رهسپار بازار کتاب کرده است
تحلیل بیبیسی درباره تغییر مفهوم فقر در جهان
با شنیدن عبارت < فقر> چه تصویری در ذهن شما پدید می آید؟
شاید تصویری ناراحت کننده از جهان سوم؟ یا یک گرسنه آفریقایی یا کودکانی که با لباس های مندرس در کوچه ها و خیابان های کشورهای آمریکای جنوبی مشغول بازی فوتبال هستند.
شاید هم با تصاویر و نمایشنامه های قدیمی به یاد گذشته بریتانیا بیفتید. اما به گفته آنها که درباره فقر مطالعه و تحقیق می کنند، فقر همه جا دیده می شود. در میان مسافران اتوبوس، همکلاسی های دانشگاه یا همکاران محل کار و حتی خانواده ای که در همسایگی شما اسکان دارند.
فقر یعنی داشتن درآمد کمتر از ۶۰درصد سرانه ملی (البته این متوسط بدون در نظر گرفتن ثروتمندترین اعضای جامعه است).
بر این اساس از هر ۵انگلیسی، یک نفر در فقر به سر می برد. این رقم چه در دولت های محافظه کار و چه کارگر رقم بالایی است.
با نگاهی به گذشته در می یابیم که تعداد فقرای انگلیسی نسبت به اولین باری که تحقیق گسترده ای درباره فقر صورت گرفته، یعنی در اواخر قرن ۱۹، ۱۰درصد کاهش یافته است. اما پرسش اینجاست که آیا یک پنجم جمعیت کنونی انگلیس به همان اندازه نیاکانشان در فقر به سر می برند؟
حقیقت آن است که چگونگی سنجش فقر تغییر کرده است. دانشمندان علوم اجتماعی در این تحول نقش بسیاری دارند.
در پایان قرن ۱۹ برای مطالعه شرایط طبقه کارگر در منطقه یورک انگلیس راه حل آسانی وجود داشت. فقط کافی بود سبد خرید غذایی خانوارها، وضعیت مسکن و پوشاک آنها مورد بررسی قرار گیرد. اینها اصول اولیه یک زندگی بودند. هر کس که نتواند از پس خرید این سبد کالا برآید فقیر خوانده می شود.
سبد غذایی معیار مورد نظر شامل مواد غذایی می شد که کارگران در کارخانه ها می خوردند.
تحقیقات آن زمان نشان داد، مردم به این خاطر فقیرند که پول کافی به دست نمی آورند و یا نمی توانند کاری پیدا کنند. دلیل این عدم توانایی هم بیماری، ناتوانی جسمی یا شرایط بد اقتصادی بازار بود.
مدت زمانی طول کشید تا سیاستمداران و روشنفکران دریافتند، فقر را می توان با افزایش اشتغال، بالا بردن دستمزدها و ارائه خدمات بهتر اجتماعی و درمانی، کاهش داد.
بالاخره نیم قرن بعد، بعد از دو جنگ و یک رکود اقتصادی، نظام مدرن رفاه پدید آمد.
استفاده از این سبد کالایی به عنوان سنجش فقر تا نیمه قرن بیستم توسط دانشمندان علوم اجتماعی رایج بود. اما با ثروتمندتر شدن انگلیس، دیگر هر کس می توانست از پس این سبد کالا برآید.
در سال ۱۹۵۰ دیگر این تعریف و معیار سبد کالایی آن از بین رفت.
اشتغال، که نبود آن باعث افزایش فقر در دهه ۱۹۳۰ شده بود، زنده شده و نظام رفاه قوت گرفته بود.
اما دانشگاهیان به جای تعریف فقر به دنبال آمار و ارقام جدیدی رفتند که توسط دولت جمع شده بود. برای اولین بار جمعیت انگلیس بر اساس معیار درآمدی، تقسیم بندی شد و نابرابری ها در صحنه ثروت این کشور مشخص شد.
این همان پدیده ای است که بعضی دانشمندان علوم اجتماعی آن را مکاشفه دوباره فقر در انگلیس می خوانند.
از دهه ۱۹۶۰ به بعد آمار و ارقام درآمدی وجود یک طبقه فرودست اجتماعی را نشان داد. این طبقه جمعیتی یک پنجمی را شامل می شد که باید با درآمدی نصف متوسط درآمد ملی زندگی می کردند.
این طبقه فرودست اگرچه بهتر از نیاکانشان در گذشته زندگی می کردند اما بالاخره فقیر به حساب می آمدند.
این سنجش میزان فقر از همان زمان جنجال برانگیز بوده است. ترکیب این طبقه فرودست در طول زمان دچار تغییراتی شد. در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مستمری بگیران و پرداخت کنندگان وام، بدنه این طبقه را تشکیل می دادند. اما در دهه ۱۹۹۰، خانواده هایی با چندین فرزند، بخش عمده این طبقه را به خود اختصاص دادند.
بعضی راه های ارزیابی و سنجش فقر می تواند گمراه کننده باشد. مثلا تحقیقات نشان می دهد بیش از نیمی از کسانی که فقیر خوانده می شوند، صاحب خانه هستند. اما به رغم داشتن ثروت، درآمد اندکی دارند. آیا یک فرد سالمند که درآمدی معادل ۶۰درصد درآمد متوسط جامعه دارد اما از ثروت و دارایی زیادی برخوردار است و البته قسط و وامی هم ندارد، باید فقیر خوانده شود؟ ارقام مربوط به درآمد عامل مهمی است که تعیین کننده نیست. نداشتن فرصت و اقبال، امروزه عاملی بسیار تعیین کننده در تعریف فقر است.
از جمله نشانه های فقر در بریتانیای مدرن امروز موارد زیر هستند:
– نداشتن حساب بانکی با اندوخته قابل توجه
– اجبار برای هزینه کردن ۱۰درصد از درآمد برای پرداخت صورت حساب های انرژی
– عدم دسترسی به فرصت های حمل ونقل، اشتغال یا غذای سالم
از سوی دیگر چگونگی مقایسه فرد با همقطارانش یکی از راه های مهم تعریف فقر است.
بنیاد رون تیر در دهه ۱۹۸۰ و چندی بعد در سال ۲۰۰۰، تحقیقی انجام داد تا دریابد ضروریات زندگی از نظر مردم چیست و چند درصد مردم می گویند از پس این ضروریات فردی بر نمی آیند.
نتایج این تحقیق نشان داد که ۱۴درصد مردم بیش از یک جفت کفش ندارند و ۲۵درصد از توان پس انداز ۱۰پوند در ماه برای بازنشستگی شان برخوردار نیستند. به گفته دانشمندان علوم اجتماعی، یک نفر حتی با داشتن تلفن همراه و تلویزیون هم می تواند فقیر باشد. امروز کالاهای تولیدی آن سبد کالایی که در گذشته معیار سنجش فقر قرار می گرفت، ارزان است. اما فرستادن فرزند به مدرسه کار پر هزینه ای است.
امروزه خدمات، بیشترین هزینه را دارند نه دارایی ها و در نتیجه دسترسی به خدمات است که داراها و ندارها را از هم جدا می کند. همچنین در حال حاضر نداشتن حساب جاری در بانک تاثیر منفی بر زندگی مردم دارد. چرا که آنها در زندگی روزانه مجبورند یا به طور نقد هزینه کنند یا از خدمات پرهزینه حمل و نقل پول استفاده نمایند.
در غیر این صورت راه دشوار بعدی وام گیری با نرخ بهره گاه صد در صد است.
داشتن حساب بانکی به معنای خرید قسطی کالا و حتی خدمات هم هست بنابراین نداشتن حساب بانکی از این نظر هم دردسر و دشواری به همراه دارد.
تحقیقات نشان می دهد رابطه ای میان فقر و چاقی به معنای چربی و قند خون بالا وجود دارد، چرا که این غذاهای زیان آور ارزان تر و در دسترس تر از غذاهای سالم و گران قیمت است. نشانه فقر، امروزه دیگر جسم لاغر و پوست به استخوان چسبیده نیست. بلکه دیابت نوع دوم و چاقی دور کمر است.
تاملاتی در مفهوم فقر و تقابل آن با نوآوری و شکوفایی
پیشوایان اسلام، فقر را مقدمه کفر و بی ایمانی که سرچشمه همه آن رذائل است شمرده اند و از قدیم گفته اند شکم گرسنه ایمان ندارد و کسی که ایمان نداشت در حقیقت هیچ چیز ندارد. حضرت علی(ع) فقر همراه با قرض را مرگ سرخ می داند و می فرماید: "الفقر مع الدین الموت الاحمر."پیامبر اسلام فقر را از کشته شدن سخت تر می داند "الفقر اشد من القتل."در جایی دیگر پیامبر اسلام می فرماید: "کاد الفقر ان یکون کفرا" یعنی فقر انسان را به کفر نزدیک می کند. ابوذر قهرمان در مورد فقر فرموده است: "تعجب می کنم از کسی که خوراک روزانه خود را در خانه اش نمی یابد و با این حال چگونه با شمشیر آخته بر مردم خروج نمی کند." در جایی دیگر می فرماید: "هنگامی که فقر به جایی رود، کفر به او می گوید مرا هم با خود ببر; کفر به چه؟ کفر به هر ارزش; به هر فضیلت، به هر عبادت و به هر دین. حضرت علی(ع) فرموده است: "فقر آدم زیرک را لال می کند." باز فرموده: "آدم فقیر حتی در وطن خود نیز غریب است" همچنین فرمود: "اگر فقر به صورت مردی مجسم شده در برابر من قرار می گرفت حتما او را می کشتم." رسول اکرم(ص) فرموده است: "فقر، روسیاهی در دو جهان است."در همه آیات و روایات زکات و خمس نام از فقیر و مسکین برده می شود و فقیر را چنین تعریف کرده اند: "کسی که وسیله امرار معاش و تامین زندگی سالیانه خود را نداشته باشد." ما می توانیم ادعا کنیم که مفهوم و معنی فقیر هم مثل اغلب مفاهیم عرفی بر حسب طول تاریخ و تغییرات زندگی بشر و تفاوت وضع معیشت عمومی و بلکه برحسب تفاوت مناطق و شهرها در یک زمان متفاوت و متغیر است. در روزگار و یا شهری که قوت غالب مردم نان جو باشد فقیر کسی است که برای نان جو سالیانه خود معطل باشد، ولی اگر قوت غالب یک شهر برنج شد هرگاه کسی دسترسی به برنج نداشته باشد فقیر محسوب می گردد هرچند بتواند نان گندم و یا جو هم تهیه کند. همین نسبت در تمام شئون زندگی از لباس، مسکن، خوراک و حتی وسایل تفریح و تجمل ثابت است و کسی که درآمد او کفاف زندگی عادی زمان را ندهد جز" فقرا به شمار می آید و در نتیجه هرچه سطح زندگی مردمی بالا رفت معنی فقر در آن جامعه تغییر می کند و توسعه می یابد.هرچند تعریف کلی از فقر که مورد توافق همگان باشد وجود ندارد اما بسیاری از محققان در تعیین محدوده مفهومی آن از دو سنخ کلی فقر یعنی فقر نسبی و فقر مطلق سخن به میان می آورند. فقر مطلق به حداقل سطح معاش اشاره دارد. البته چنین تعریفی روشن و واضح نیست چرا که تعیین حداقل معاش به شرایط اجتماعی و اقتصادی هر کشور بستگی دارد. همچنین به مرور زمان در اثر رشد و توسعه کشور، این حداقل سطح زندگی هم افزایش می یابد. از آن گذشته مقدار پول حداقل زندگی برای خانوارهای مختلف با اندازه های متفاوت فرق می کند. از این رو معمولا تعیین یک مقدار پولی معین را به عنوان حداقل سطح زندگی، رضایتبخش ارزیابی نمی کنند. برای اندازه گیری فقر مطلق یک حداقل درآمدی را تعیین می کنند که فقط به مرور زمان به خاطر تغییر در قیمت ها تعدیل می شود. درواقع به کارگیری پسوند مطلق برای فقر متضمن الصاق برچسب قیمت به حوایج زندگی (مرز فقر) و فقیر محسوب کردن کسانی است که درآمد آنها پایین تر از رقمی معین است.فقر نسبی نیز به قضاوت فرد در این مورد بستگی دارد که آیا او از حداقل سطح زندگی نسبت به افراد اطراف خود برخوردار است یا خیر. طرفداران این تعریف معمولا برای اندازه گیری فقر، درآمد خانوارها را با درآمد متوسط جامعه مقایسه می کنند. روش فقر نسبی به جای تاکید بر روی مسئله فقرا به عنوان یک گروه مجزا از جامعه، مسئله توزیع درآمد در تمام جامعه را مورد رسیدگی قرار می دهد. اگر رشد اقتصادی باعث افزایش درآمد تمام طبقات درآمدی به یک نسبت شود، فقر نسبی تغییری نخواهد کرد. فقط اگر توزیع درآمد به نفع گروه کم درآمد تغییر کند، آن وقت می توان گفت که اصلاحی در وضع فقرا به وجود آمده است.اصطلاح دیگر "فقر پولی" است که شاخص آن یک دلار در روز (برحسب برابری قدرت خرید 1985) است که خط فقر را نشان می دهد.اما به تدریج بررسی مفهوم فقر از زاویه درآمد به تمامی ابعاد گسترش یافت و اصطلاح "فقر انسانی" به کار گرفته شد. مطابق این مفهوم جدید معنای فقر بیش از فقدان ضروریات رفاه مادی و متناسب با نفی فرصت ها و نبود امکان انتخاب های اساسی در زمینه توسعه انسانی می باشد. طول زندگی، سلامت، خلاقیت و همچنین شرایط زندگی آبرومندانه، آزادی، مناعت، احترام به خویش و به دیگران از جمله نیازهای اساسی است.برای تصمیم گیرندگان "فقر برحسب انتخاب ها و فرصت ها" اغلب مفهوم معتبرتری است تا فقر پولی. این مفهوم درواقع بر علل فقر متمرکز می شود و مستقیما به راهبردهایی منجر می گردد که ارتقای کنترل افراد بر سرنوشت خویش و دیگر اعمال معطوف به افزایش فرصت ها را برای همه هدف قرار می دهد.شاخص فقر انسانی به جای اندازه گیری فقر بر حسب درآمد، بر پارامترهایی بنا شده که ابعاد اولیه کمبودها و کسری های موثر بر زندگی انسان را نشان می دهد: عمر کوتاه، کمبود آموزش و پرورش پایه ای و فقدان، دسترسی به منابع عمومی و خصوصی.مفهومی دیگر از فقر، فقر معیشتی است که براساس آن نیازهای اولیه انسان ها برای حفظ حیات و برای تداوم حیات تامین نمی شود.

در باره مفهوم "زیر خط فقر" در ایران
در کشورهای در حال توسعه از هر چهار کودک زیر پنج سال، یکی بر اثر فقر و گرسنگی در معرض مرگ قرار دارد. ایران نیز یکی از این کشورهاست. مطابق برآوردها بین ۲ تا ۳ درصد جمعیت ایران از فقر شدید رنج می برند و نزدیک به ۱۲ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می کنند. گذشته از جمعیت بزرگ بیکاران شاغلان نیز وضع مطلوبی ندارند. در حالی که خط فقر برای استان تهران ۴۰۰ هزار تومان تعیین شده بسیاری از کارگران و کارمندان باید با درآمدی کمتر از این زندگی کنند.
در سال ۲۰۰۰ میلادی نمایندگان ۱۶۷ کشور ازجمله ایران تعهد کردند تا سال ۲۰۱۵ فقر را در کشور خود ۵۰ درصد کاهش دهند. اکنون که نزدیک به نیمی از این فرصت به پایان رسیده، همچنان بخش بزرگی از جمعیت ایران زیر خط فقر زندگی می کنند. ظاهرا سیاست های اقتصادی دولت هایی که از آن زمان بر سر کار بوده اند توفیق چندانی در انجام این تعهد نداشته است. این واقعیتی است که مسئولان دولتی نیز بدان معترف اند. روز گذشته مشاور وزیر رفاه در امور تامین اجتماعی، حسین راغفر، به ایسنا گفته است "سیاست های موجود ما را به نتایج مورد تعهد نمی رساند. به گفته ی او "برای دستیابی به این هدف کشورها باید سالانه ۳ درصد کاهش فقر داشته باشند که ما از این رقم بسیار فاصله داریم .
یکی از راه های کاهش فقر ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی است. مشاور وزیر رفاه معتقد است "در برخی از کشورهای جنوب شرقی آسیا با وجود رشد ٤/٦ درصدی درآمد سرانه شاهد کاهش سالیانه ٨/٦ درصدی تعداد فقرا در این کشورها بوده ایم. بررسی آمار مربوط به شاخص های مصرف خانواده های ایرانی نشان می دهد که فقر پدیده ی دیروز و امروز نیست و تنها به سیاستهای دولت نهم مربوط نمی شود. بر اساس اطلاعات مرکز آمار ایران در دو دهه ی گذشته ۱۳۸۲ ـ ۱۳۶۱ مصرف گوشت ۵۰ درصد و مصرف میوه و سبریجات ۵۵ درصد کاهش داشته است. این در حالی است که هزینه ی درمان و بهداشت ۶۷ درصد، حمل و نقل ۱۰۰ درصد و آموزش ۱۵۴ درصد افزایش یافته است. بررسی این آمار بیانگر آن است که درآمد خانواده ها تناسبی با افزایش قیمتها نداشته و به پایین رفتن سطح زندگی بخشهای وسیعی از مردم انجامیده است. ایسنا، ۱۴ آبان ۸۴
سال گذشته در حالی که مرکز آمار ایران خط فقر را ۱۵۰ هزار تومان برآورد کرده بود رئیس سازمان برنامه و بودجه در واپسین ماه های دولت محمد خاتمی اعلام کرد که حداقل حقوق کارمنادن دولت ۱۱۷ هزار تومان تعیین شده است. خبرگزاری ایسنا، ۲۸ فروردین ۸۴] بر اساس آماری که پاییز امسال منتشر شد خط فقر برای استان کردستان، ۲۱۶ هزار و ۲۵۶ تومان، فارس ۲۴۴ هزار و ۵۸۴ تومان، اصفهان ۲۸۳ هزار و ۶۱۱ تومان و برای استان تهران ۳۹۴ هزار و ۹۴۳ تومان تعیین شده است. وزارت رفاه خط فقر را برای سال گذشته در مناطق شهری ۱۶۲ هزار تومان اعلام کرده بود.
در حالی که خط فقر در سال جاری و در بسیاری از استانها تقریبا دوبرابر سال پیش برآورد شده، میزان افزایش دستمزدها امکان رهایی لایه های پایین جامعه از چنگال فقر را فراهم نمی کند. افزایش دستمزد ها معمولا متناسب با میزان تورم و بر اساس آماری که بانک مرکزی اعلام می کند محاسبه می شود. بسیاری از کارشناسان معتقدند این آمار با بررسی بهای ۳۱۰ کالا به دست می آید که بخش مهمی از آنها از کالاهای مورد استفاده ی قشر متوسط و کم درآمد نیست. بانک مرکزی میزان تورم در سال جاری را ۱۱ و نیم درصد اعلام کرده است. بر اساس این آمار، که مورد مناقشه ی عده ای از کارشناسان است، این رقم پایین ترین میزان تورم در سالهای پس از انقلاب می باشد.
بیش از ده درصد خانواده های ایرانی زیر پوشش نهادهای دولتی (کمیته امداد و بهزیستی) هستند. برآورد می شود که حدود دو درصد نیز با حمایت نهادهای خیریه و غیردولتی روزگار بگذراند. به این ترتیب لااقل ۱۲ درصد جمعیت ایران زیر خط فقر زندگی می کنند. اما آمار واقعی باید بسیار بیشتر از این باشد؛ زیرا بخش قابل توجهی از کارگران و کارمندان درآمدی دارند که امکان گذشتن از خط فقر را نمی دهد.
مقایسه خط فقر در ایران، افغانستان و پاکستان
این موضوع بدان جهت حایز اهمیت است که این سه کشور همسایه هستند و مهمتر از همه اینکه ایران کشوری است مستقل و تمام فعل و انفعال های اقتصادی را خودش کنترل می کند و سال هاست که از طرف دولت آمریکا تحریم اقتصادی شده است و دو کشور دیگر وابستگی شدید اقتصادی به آمریکا دارند. جهت سومی هم در قضیه مهم است و آن اینکه وضعیت اقتصادی هر یک از این سه کشور به نحوی در دو کشور دیگر تاثیر می گذارد. اما هدف اصلی و اساسی این نوشته توجه دادن مسئولان و دست اندکاران مسایل اقتصادی افغانستان به عمق فاصله موجود میان آن کشور و کشورهای همسایه از جمله ایران است تا شاید چاره ای بیندیشند و در صدد کمتر کردن این فاصله برآیند.
مشکلی که بر سر راه این نوشته وجود دارد فقدان آمار و اطلاعات موثق و رسمی در مورد جمعیت، درآمد و مخارج و وضعیت اقتصادی دو کشور افغانستان و پاکستان به ویژه خط فقر، تعداد افراد فقیر و شکاف فقر است و آمارهای موجود اغلب غیر واقعی و غیر قابل اعتماد است و این کار مقایسه را بسیار سخت و مشکل می کند. موضوع دیگری که کار مقایسه را دشوار و در واقع نا ممکن می سازد، شرایط مختلف کشورها، برداشت های متفاوت از مفهوم فقر و روش های متفاوت در برخورد با این مساله است.
لازم به یادآوری است که پیش از ورود به مباحث اصلی و برای تبیین بهتر موضوع مباحثی مانند تعریف واژگان، تاریخچه مطالعات فقر، راه های شناسایی فقرا و روش های تعیین خط فقر به عنوان مقدمه بحث می شود.
1. فقر
اگر نگاهی به نوشتارهایی که تا کنون در باره ی فقر صورت گرفته است، بیندازیم بی درنگ درمی یابیم که توافق عام روی تعریف مشخصی از فقر وجود ندارد. آنچه که معمولا به عنوان تعریف ارائه می شود، تعریف کلی است که به مصادیق گوناگون و بی شماری قابل تفسیر است. رایج ترین تعریفی که از فقر می شود، این تعریف است که افراد مبتلا به فقر قادر به اداره ی یک سطح قابل قبول و مناسب زندگی نیستند. در خود این تعریف ده ها جای سوال و تفسیر وجود دارد، مانند اینکه سطح قابل قبول و مناسب زندگی، کدام زندگی است؟ سطح زندگی بسته به نظام های ارزشی اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و اقتصادی و هم چنین موقعیت زمانی و مکانی دارای تفاسیر گوناگون و متفاوت است.
برای فرار از کلی بودن تعریف، تلاش هایی در بیان جزئیات مفهوم فقر نیز صورت گرفته است که علی رغم مفید بودن، نتوانسته است به طور کامل از مفهوم فقر رفع ابهام نماید. در این تعاریف جنبه های زیر به عنوان مصادیق فقر بیان شده اند: فقر به معنای کافی نبودن تغذیه، نرخ بالای مرگ و میر نوزادان، امید به زندگی پایین، فرصت های تحصیلی ناچیز، آب آشامیدنی سالم غیر کافی، بهداشت و درمان ناکافی، مسکن نا مناسب و فقدان مشارکت در فرایندهای تصمیم گیری.
پس فقر یک پدیده ی چند بعدی است که با توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و موقعیت زمانی و مکانی هر کشور شامل ناکامی در رضایت مندی بر مبنای نیاز و کمبود دست یابی به منابع، تحصیلات، مهارت، سلامتی، تغذیه، پناهگاه و امکانات بهداشتی است که آسیب پذیری اجتماعی، خشونت و کمبود آزادی را در پی دارد.
2. خط فقر
ما کسانی را زیر خط فقر تعریف می کنیم که قادر به فراهم نمودن نیازهای مادی اساسی خود خصوصاً اولین نیاز که سلامت جسم و تغذیه مناسب است، نباشد.
بنابراین خط فقر عبارت است از میزان درآمدی که شخص بتواند به وسیله آن نیازهای اساسی مادی خود را تامین نماید و با این میزان درآمد فقیر گفته نشود و افرادی که از نظر میزان درآمد پایین تر از آن قرار بگیرند فقیر و افرادی که از نظر درآمدی بالاتر از آن باشند غیر فقیر محسوب شوند. از آنجاییکه نیازهای اساسی مادی بسته به تنوع زمان، مکان و جوامع متفاوت است ، خط فقر در هر کشوری متفاوت خواهد بود و به میزان توسعه و ارزش های اجتماعی آن جامعه بستگی خواهد داشت.
انواع فقر
در یک تقسیم بندی فقر را به دو نوع فقر مطلق و فقر نسبی تقسیم می کنند. فقر مطلق فقری است که منحصراً به وضعیت افراد خاص بدون هیچگونه مقایسه بین آنها و دیگران اشاره دارد. فقر مطلق زمانی وجود دارد که زندگی افراد مورد نظر، در معرض آسیب نقصان های جسمی یا اجتماعی- فرهنگی باشد. فقر نسبی به وضعیت افراد در مقایسه با دیگران اشاره دارد. در یک تقسیم دیگر فقر به فقر اولیه و ثانویه تقسیم می شود. اگر معیشت مادی انسانی (بر حسب تغذیه، پوشاک و مسکن) تضمین نشود، آن را فقر اولیه نامند. در مقابل محرومیت از مشارکت در زندگی اجتماعی عادی یا به عبارت دیگر، عدم حصول حد اقل سطح مشارکت فرهنگی یا اجتماعی معمول، فقر ثانویه نامیده می شود.
در این تحقیق منظور از فقر، فقر مطلق است آنهم فقر اولیه، زیرا بررسی فقر نسبی و تعیین خط فقر آن از حد این نوشته خارج است و نیاز به بررسی های بسیار دقیق و گسترده ی آماری دارد که تنها در توان پروژه های بزرگ تحقیقاتی است.

تاریخچه مطالعات فقر
گرچه از دیر زمان موضوع فقر یکی از موضوعات مورد نظر و مطالعه دانشمندان بوده و جزء دغدغه های فکری آنان محسوب می شده است، اما به طور جدی و علمی و کاربردی مطالعات فقر از اواخر قرن 19 آغاز شده است، زیرا یکی از مشکلات اقتصاد سرمایه داری مبتنی بر بازار آزاد، در مقایسه با دو نظام اقتصادی دیگر (سوسیالیستی و اسلام) مشکل توزیع نابرابر درآمد و ایجاد شکاف درآمدی بین طبقات مختلف جامعه و در نتیجه به وجود آمدن طبقه فقیر، شمرده می شد. در اقتصاد سوسیالیستی به دلیل دولتی بودن اقتصاد این مشکل احساس نمی شد. در اقتصاد اسلامی که اقتصاد مختلط است نیز به علت دخالت هدایتی دولت در اقتصادو وجود قوانین متناسب با مصالح انسان ها، مشکل نابرابری توزیع آنگونه که در اقتصاد کاپیتالیستی احساس می شد، وجود نداشت. گرچه اسلام نابرابری توزیع را در حد اعتدال می پذیرد و منطقی می داند. نا گفته نماند که توزیع درآمد رابطه مستقیمی با فقر ندارد اما می تواند به عنوان یکی از عوامل فقر در جامعه تلقی شود، زیرا اگر در جامعه ای ثروت و درآمد به طور نا عادلانه توزیع شود موجب ثروتمند شدن عده ای و فقیر شدن عده ای دیگر می شود.
به هر حال اقتصاد متکی بر مکانیزم بازار آزاد (سرمایه داری) گرچه موجب می شد تا GDP افزایش یابد اما هیچ تضمینی در جهت بهبود توزیع درآمد نمی داد. این مساله و همین طور فشار تبلیغاتی سوسیالیست ها علیه سرمایه داری و بحران های سال 1919 و 1929 که پیامدهای مستقیم طرز نگرش و سیاست های سرمایه داری بود، سبب گردید که از نیمه دوم قرن 19 سردمداران فکری اقتصاد سرمایه داری و دولتمردان کشورهای ذی ربط تصمیم به دخالت بیشتر در اقتصاد بگیرند و مهمتر از همه به اعمال سیاست های اقتصادی به منظور مقابله با فقر بپردازند. با جنگ جهانی دوم (1939-1944) زمینه برای افزایش مداخلات دولت در فعالیت های اقتصادی بیشتر فراهم شد.
بنابراین از اواخر قرن 19 مطالعات علمی در باره فقر با تحقیقات بوت (Booth) و راونتری (Rowntree) آغاز گردید. اگر چه پیش از آن در سال 1797 ادن (Eden) در کتاب خود اطلاعات زیادی راجع به وضع بودجه خانوارها در 100 حوزه کلیسایی انجام داده بود و پیش از وی انگلس (Engels) و میهو (Mayhw) نیز اطلاعات سودمندی در مورد وضعیت فقرا در مناطق شهری انگلستان تهیه نموده بودند. اما برای اولین بار بوت با مطالعه میدانی در لندن جهت اندازه گیری میزان فقر در دهه 1880 نتایج تحقیقات خود را بین سال های 1892 و 1897 منتشر کرد. تحقیقات 1901 راونتری به این منظور بود که وضعیت فقر را در شهر یورک (York) با وضعیت فقری که بوت در لندن تحقیق نموده بود مقایسه کند.
در حالی که مطالعات بوت و راونتری در مورد فقر شهری در لندن و یورک بود، تلاش نائوروژی تخمین وسعت فقر در کل هند بود. آرتور باولی در سال 1915 به همراه هارست کتاب تحت عنوان (سطح زندگی و فقر( را نگارش نمود. باولی و هارست وجود فقر را در پنج شهر انگلستان مطالعه نمودند. ده سال بعد باولی و هاگ مبادرت به مقایسه تغییرات در فقر نسبت به مطالعه نخست کردند. آنها نتیجه گرفتند که فقر در طی ده سال مورد نظر کاهش یافته است. این نخستین تلاش ها در جهت شناسایی خطوط فقر بوده است.
تصویر فقر در ایران، از محاسبه تا واقعیت
درحالیکه بررسی خط فقر به تفکیک استان ها نشان می دهد که یک خانوار ۵ نفره شهری در استان تهران برای خروج از خط فقر، حداقل نیازمند ماهانه۴۰۰ هزار تومان و یک خانوار در استان سیستان و بلوچستان به عنوان پایین ترین رتبه درآمدی برای خروج از فقر، نیازمند ماهانه ۱۷۱ هزار و ٨۵۶ تومان در سال ٨٣ بوده است، وزارت رفاه، خط فقر مناطق شهری و روستایی در سال ٨۴ را به ترتیب۱۶۲ و ۱٣۰ هزار تومان اعلام کرد.
به گزارش گروه اجتماعی ایسنا بررسی های تحقیقاتی دقیق تری هم، نشان از فاصله کشور از برنامه کاهش ٣ درصدی سالانه تعداد فقرا و اهداف برنامه توسعه هزاره است؛ به گونه ای که علی رغم اعلام کاهش فقر، بر اساس بررسی های انجام شده در خصوص وضعیت فقر در طول سالهای ۶۹ تا ٨٣، وضعیت پایین ترین لایه های درآمدی جامعه تغییر چندانی نیافته و این لایه از بهبود شرایط بی نصیب مانده اند و تنها خانوارهای نزدیک خط فقر وضعیت بهتری یافته، از فقر مطلق خارج شده اند.
داده های جمع آوری شده تصویر واقعی فقر در کشور را نشان نمی دهند
متاسفانه داده های جمع آوری شده در خصوص مصرف خانوارها از کیفیت کافی برای ارائه تصویر واقعی از وضعیت توزیع درآمد در ایران برخوردار نیست و به همین دلیل ممکن است داده های جمع آوری شده واقعیت را منعکس نکند و تعداد فقرا بیشتر از این میزان باشد.
با توجه به آخرین نتایج اندازه گیری فقر و تعیین خط فقر با استفاده از مفهوم فقر مطلق در طول سالهای ۱٣۶۹ تا ٨٣ گفت: تعداد فقرا از ٨/٣٨ درصد در مناطق شهری و ۴۷ درصد در مناطق روستایی در سال ۶۹ به ۲۹ درصد در مناطق شهری و ٨/۴٣ درصد در مناطق روستایی در سال ۷٣ (پایان برنامه اول توسعه) کاهش یافته است.
همچنین در سال ۷۴ در اولین سال برنامه پنج ساله دوم توسعه تعداد فقرا از ۵/٣۵ درصد در مناطق شهری و ۵/۴۲ درصد در مناطق روستایی در سال ۷۴ به ۲۴ درصد در مناطق شهری و ٣۷ درصد در مناطق روستایی سال ۷٨ کاهش یافت.
تعداد فقرا در سال ۷۹، اولین سال برنامه سوم توسعه از ٣۰ درصد در مناطق شهری و ٣۹ درصد در مناطق روستایی به ۲۹ درصد در مناطق شهری و ۲٨ درصد در مناطق روستایی در پایان برنامه سوم توسعه و درمجموع تعداد فقرا در سال ۶۹ با ٨/٣٨ درصد در مناطق شهری و ۴۵ درصد در مناطق روستایی به ۲۹ درصد در مناطق شهری و ۲٨ درصد در مناطق روستایی در سال ٨٣ کاهش یافت.
تدوین چارچوب نظری برای سیاست های فقرزدایی در ایران ضروری است
براساس این مطالعه که به تفکیک وضعیت خط فقر در هریک از استان ها انجام شده، خانوارهای ۵ نفره شهری در استان سیستان و بلوچستان برای تامین حداقل نیازهای زندگی در سال ٨٣ نیازمند ۱۷۱ هزار و ٨۵۶ تومان هستند که این استان در میان استان های کشور پایین ترین میزان درآمد مورد نیاز برای تامین حداقل نیازهای خانوار در ماه را به خود اختصاص می دهد.
به ترتیب این خط فقر برای استان کردستان، ۲۱۶ هزار تومان، فارس ۲۴۴ هزار و ۵٨۴ تومان و اصفهان ۲٨٣ هزار و ۶۱۱ تومان تعیین شده است.
خانوارهای ۵ نفره استان تهران نیز، حداقل نیازمند ٣۹۴ هزار و ۹۴٣ تومان یعنی حدود ۴۰۰ هزار تومان درآمد در ماه برای خروج از فقر مطلق هستند.
بررسی سیاست های رفاهی در دنیا و ایران نشان می دهد تدوین چارچوب نظری برای سیاست های فقرزدایی در ایران ضروری است.
بررسی تاثیر رشد اقتصادی بر روی گروه های فقیر در کشورهای آسیایی در دهه ۱۹۹۰ نشان داد که در برخی از کشورهای جنوب شرقی آسیا با وجود رشد ۴/۶ درصدی درآمد سرانه شاهد کاهش سالیانه ٨/۶ درصدی تعداد فقرا در این کشورها هستیم.
همچنین در کشورهای جنوب آسیا شاهد ۲/٣ درصد رشد درآمد سالانه و ۹/۲ درصد کاهش تعداد فقرا بوده؛ ضمن این که در کشورهایی که سیاست های حامی فقرا اعمال شده و موفق بوده اند، هر یک درصد افزایش درآمد سرانه، موجب کاهش ۲ درصدی فقرا در این کشورها شده است.
در سال ۲۰۰۰ میلادی در راستای دستیابی به اهداف توسعه هزاره ۱۶۷ نماینده کشورهای مختلف از جمله ایران متعهد به کاهش ۵۰ درصدی فقر در کشورهای خود تا سال ۲۰۱۵ شده اند؛ بر این اساس، سیاست های موجود ما را به نتایج مورد تعهد نمی رساند.
فقرزدایی وظیفه دولت هاست و بنابراین نمی توان آن را بر عهده بخش خصوصی واگذار کرد.
سیاستهای حمایتی بخور و نمیر فقرزدایی را همواره با مشکل مواجه کرده است
چهار عامل اساسی موجب شده است در دنیا سیاست های فقرزدایی همواره با مشکل مواجه شوند که یکی از آنها افزایش هزینه های دولت ها و دیگری تحمیل سیاست های حمایتی است که خانوارهای وابسته به حمایت های مستقیم نوعا دچار رکود می شوند و ترجیح می دهند به زندگی بخور و نمیر اکتفا کنند و این امر از جمله عوامل موثری بوده است که در طول سده های گذشته، اجرای سیاست های رفاهی را با تهدید مواجه کرده است.
عامل دیگر ارزشهای خانوادگی است. تجربه نشان داده است که حمایت از خانوارهای زن سرپرست به فروپاشی خانوارها و افزایش خانوارهای تک سرپرست (مرد یا زن سرپرست) کمک می کند.
همچنین سیاستهای رفاهی تاثیر منفی بر اخلاق کار داشته است؛ چنانچه نوعا افراد پس از قرار گرفتن تحت پوشش نظام های حمایتی، انگیزه کار کردن در آنها تضعیف و یافتن شغل و خروج از پوشش نظام های حمایتی در آنها کمرنگ می شود ؛ البته منظور از پوشش های حمایتی، تامین حداقل های معیشتی است که در کشور به این صورت نیست.
به پیشنهاد سیاست های اصولی فقرزدایی کشور که بر اساس شکست تجربیات کشورها استخراج شده است از جمله آنها دسترسی آحاد جامعه به حداقل نیازهای اساسی است که بر اساس قانون اساسی حق همگانی است و تامین این حق، جزء مسوولیت دولت هاست.
همچنین بر اساس قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامین اجتماعی توجه به این موضوع صورت گرفته که وضع سیاست های اقتصادی از سوی دولت، نباید آثار سوئی برای طبقات محروم داشته باشد و هزینه های اجتماعی آثار سوء سیاست های اقتصادی باید از درآمدهای این سیاست ها تامین شود تا باری بر هزینه های دیگر دولت نشود و همچنین موجب شود دولت ها به صورت به سیاست های فقرزدایی به صورت جدی بپردازند.
آینده نگری به این معناست که برای فقرزدایی خانواده های فقیر باید به کودکان و فرزندان این خانوارها اولویت داده شود تا در آینده، این فرزندان نیز صاحب خانوارهای فقیر نباشند؛ اما سیاست های ما نوعا به این شکل نبوده است.
در سیاست های کنونی معمولا به فقرا به عنوان افراد منفعل نگریسته می شود؛ این یکی از سیاست های غلط است و موجب می شود از ظرفیت های فقرا برای فقرزدایی از خودشان استفاده نشود.
توانمندسازی فقرا با هدف شرکت آنها در فرایند فعالیت های اقتصادی و کسب مشاغل پایدار باید محور اصلی سیاست های فقرزدایی در کشور قرار گیرد و به منظور توانمندسازی، هدف آموزش ها باید ارتقای مهارت های شغلی متناسب با نیاز بازار کار باشد.
بسیاری از خانواده ها بر اساس محاسبات جزء خانوارهای فقیر محسوب نمی شوند؛ ولی با کوچکترین بحران مانند نیاز به درمان یا فوت سرپرست به زیر خط فقر می روند بنابراین سیاست ها باید به گونه ای باشد که این طبقات را در برگیرد و آنها را حمایت کند.
به اعتقاد وی، سیاست هایی مانند ارائه سهام مستقیم به فقرا از نوع سیاست های متداول است که به فقر زدایی کمک نمی کند؛ بلکه ایجاد صندوقی که افراد در معرض آسیب جدی را در مواقع بحران کمک کند، تاثیر بیشتری در فقرزدایی دارد.
در مواردی شاهدیم که از زمان جنگ تحمیلی گروه هایی به شهرهای دیگر مهاجرت کردند و تحت پوشش نهادهای حمایتی قرار گرفتند؛ ولی همچنان از این حمایت ها برخوردارند. در حالیکه حمایت ها باید به دوره زمانی کوتاه مدت محدود باشد و در این دوره آموزشهایی که به افزایش مهارت شغلی و فردی می انجامد، ارائه شود و افراد با اجبار ورود به بازار کار از پوشش های حمایتی مستقیم خارج و تحت پوشش حمایت های بیمه ای قرار گیرد.
متاسفانه سیاست های موجود با سیاست های اصلی فقرزدایی فاصله بسیاری دارد و طبیعتا نمی توان کارایی لازم را در استفاده بهینه از منابع موجود در پی داشته باشد.
اثر بحران مالی جهانی بر فقر در دنیا
تا پیش از بحران، فقر در کشورهای در حال توسعه روند کاهشی از خود نشان می داد. می توانید برآورد نرخ فقر برای کشورهای در حال توسعه طی سال های 1981-2005 را با استفاده از خط فقر 25/1 دلار و خط فقر 00/2 دلار در روز، براساس برابری قدرت خرید سال 2005 از منظر مصرف در شکل 1 ملاحظه کنید.
در این شکل دو خط را مشاهده می کنید که اولی متوسط خط فقر در 15 کشور فقیر جهان و دومی متوسط خط فقر را برای کشورهای در حال توسعه نشان می دهد. با در نظر گرفتن خط فقر 25/1دلاری در روز ملاحظه می شود که طی سال های 1981-2005 فقر با نرخ 1 واحد درصد در سال کاهش یافته است. با در نظر گرفتن خط فقر 2 دلاری ملاحظه می شود که فقر با نرخ 8/0 واحد درصد در سال کاهش یافته است.
با توجه به نرخ های رشد مورد انتظار تا قبل از وقوع بحران فعلی، می توان به جرات ادعا کرد که اگر رکود اتفاق نمی افتاد این روند با شدت قبل ادامه می یافت. به منظور محاسبه تاثیر بحران بر روی فقر جهانی، می توانیم تفاوت بین سطح مورد انتظار فقر قبل از بحران و پس از آن را برآورد کنیم. در این مقاله اثر بحران بر فقر در سال 2009 نشان داده شده است.
تاثیر بحران بر نرخ رشد
اثر بحران بر فقر در هر کشور به اثر بحران بر مصرف متوسط و بر توزیع مصرف نسبت به متوسط بستگی دارد.
بانک جهانی برای مصرف متوسط در هر کشور پیش بینی هایی انجام داده است که می تواند با پیش بینی های همین نهاد قبل از بحران مقایسه شده تا اثر انتظاری بحران تخمین زده شود. ما از آخرین پیش بینی هایی که بانک جهانی برای سال 2009
(مارس 2009) انجام داده با عنوان "پیش بینی های پس از بحران" و به پیش بینی های غیرواقعی قبل از بحران که بانک جهانی در دسامبر سال 2007 ارائه داده بود با عنوان "پیش بینی های قبل از بحران" یاد می کنیم. باید به این نکته توجه داشت که شاخص مصرف برای پیش بینی اثرات کوتاه مدت رکود روی فقر نسبت به شاخص تولید ناخالص داخلی مناسب تر است زیرا شوک وارد بر تولید ناخالص داخلی به احتمال زیاد در کوتاه مدت به مصرف منتقل نمی شود.
در اواخر سال 2007، بانک جهانی پیش بینی کرد که نرخ رشد مصرف سرانه در سال 2009 برابر با 1/5 درصد باشد. این در حالی است که در آوریل 2009 پیش بینی شد که این شاخص برای سال 2009 از رقم 7/0 درصد بیشتر نشود.
در شکل 2 اثر بحران روی نرخ رشد در سال 2009 با در نظر گرفتن خط فقر 25/1 دلاری نشان داده شده است. می توان دید که در کشورهایی که در دسته کشورهای فقیر جای می گیرند تاثیر رکود روی رشد اقتصادی بیشتر است (اروپای شرقی و آسیا در میان این دسته کشورها جای می گیرند). در بررسی های مربوط به فقر این نکته حتما باید در نظر گرفته شود.
اثر بحران بر فقر
در این مرحله با در نظر گرفتن پیش بینی های پس از بحران و پیش بینی های قبل از بحران اثرات بحران بر فقر بررسی شده است. این اقدام برای 100 کشور صورت گرفته است.
با در نظر گرفتن پیش بینی های رشد در هر کشور برآورد شده که بحران 53 میلیون نفر به تعداد کسانی که در روز با مبلغی کمتر از 25/1 دلار زندگی می کنند و 64 میلیون نفر به تعداد کسانی که با زیر دو دلار در روز زندگی می کنند، اضافه می کند.
در حال حاضر انتظار می رود که نرخ فقر در جهان در حال توسعه همچنان کاهش یابد، اما نه با سرعت قبل. به عنوان مثال پیش بینی های پس از بحران برای نرخ رشد بر این امر دلالت دارند که تعداد کسانی که زیر خط فقر 25/1 دلاری قرار می گیرند از 21 درصد در سال 2008 به 18 درصد (1040 میلیون نفر) در سال 2009 کاهش خواهد یافت؛ این در حالی است طبق پیش بینی های قبل از بحران، انتظار می رفت برای سال 2009 نرخ فقر به 17 درصد (987 میلیون نفر) کاهش یابد. با استفاده از خط فقر دو دلار در روز نیز پیش بینی می شود که نرخ فقر از 42 درصد در سال 2008 به 39 درصد (2232 میلیون نفر) در سال 2009 کاهش یابد، اما قبل از وقوع بحران پیش بینی می شد که نرخ فقر به 38 درصد (2169 میلیون نفر) کاهش خواهد یافت.
نکته ای که نباید از آن غفلت شود، آن است که آثار رکود در مناطق و کشورهای مختلف متفاوت خواهد بود. در آفریقای زیر صحرا و آسیای جنوبی(به جز هند) کند شدن رشد تمام پیشرفت های صورت گرفته در کاهش تعداد فقرا را به باد داده است. نرخ فقر در سال های 2008 و 2009 با در نظر گرفتن هر دو خط فقر در این کشورها بدون تغییر باقی مانده در حالی که تا قبل از بحران انتظار می رفت که در هر دوی این مناطق کاهش فقر با شدتی قابل ملاحظه ادامه داشته باشد. بین این مناطق نیز تعداد فقرا در اقتصادهای رشد نیافته تر و شکننده تر بیشتر افزایش یافته است.
اخطار
سه نکته مهم در مطالعات مربوط به فقر باید در نظر گرفته شود. اول آنکه تخمین اثر بحران بر فقر برای مجموعه ای از کشورها محاسبه شده است. اگر از این مدل ها برای بررسی اثر بحران بر فقر در یک کشور استفاده کنیم، ممکن است نتایج متفاوتی به دست آید؛ طوری که در برخی کشورها اثر بحران بر فقرا کمتر یا بیشتر از آن چیزی باشد که در مطالعه ما به دست آمده است. برای تشخیص کشورهایی که تاثیر بحران بر فقرا در آن ها بالاتر بوده، مطالعات موردی باید در دستور کار قرار بگیرد.
دوم آنکه با بررسی فقر در جهان در حال توسعه نمی توان همه حقیقت را دریافت. حتی یک بحران جهانی نیز می تواند اثرات متنوع و ناهمگنی در سطح خانوارها داشته باشد، بنابراین باید با تعمیم نتایج در این زمینه با احتیاط برخورد کرد. از سوی دیگر این واقعیت، ضرورت در نظر گرفتن یک واکنش سیاسی انعطاف پذیر را در کشورهای گوناگون مشخص می کند. در موارد نادری که این امکان وجود داشته که همان خانواده هایی که قبل از بحران مورد بررسی قرار گرفته بودند پس از بحران نیز در نظر گرفته شوند، اثرات ناشی از بحران بهتر قابل پی گیری بوده است. واضح است که مطالعات نوع دوم به رغم پرهزینه بودن امتیازات قابل توجهی دارند.
سوم آنکه اثر بحران بر جنبه های غیر درآمدی فقر را نیز می توان مورد بررسی قرار داد. این هدف با بررسی بحران های قبلی به دست می آید. به عنوان مثال، خانوارهای کم درآمد ممکن است به خاطر بحران فرزندانشان را از تحصیل باز دارند. این اقدام اثر پایداری بر اقتصاد خواهد داشت. کودکانی که از تحصیل بازمی مانند در آینده نیز درآمد کمتری خواهند داشت.
کاهش دستمزدها در طول بحران، باعث می شود که کار کردن کودکان منفعت کمتری برای خانواده ها داشته باشد و بنابراین می تواند موجب شود که این کودکان بیشتر به مدرسه بروند. اما از سوی دیگر با توجه به این واقعیت که در جریان رکود درآمد والدین کاهش می یابد، ارزش هر واحد پولی که کودکان به خانه می آورند افزایش یافته و باعث می شود که کار کودکان افزایش یابد. اینکه برآیند این دو اثر چه باشد، از جایی به جای دیگر متفاوت است. طبق شواهد در کشورهای کم درآمد، شرکت کودکان در کلاس های درس در جریان یک بحران اقتصادی یا بحران های ناشی از شرایط نامناسب جوی کاهش می یابد، اما در برخی از کشورهای با درآمد متوسط و با درآمد بالا این شاخص در شرایط اقتصادی وخیم با افزایش مواجه می شود. تاثیر بحران روی تغذیه و سلامت کودکان در خانواده های کم درآمد اهمیت ویژه ای دارد. در تعدادی از مطالعات، نشان داده شده که سوء تغذیه رشد کودکان را به تاخیر انداخته، توان یادگیری کودکان را کاهش داده و مشارکت در مدرسه و توانایی کسب درآمد در بزرگسالی را کاهش می دهد. شواهد بسیاری وجود دارند که نشان می دهند که بحران ها بر روی سلامت کودکان (و مرگ و میر کودکان) در اغلب کشورهای فقیر و با درآمد متوسط اثر منفی دارند.
منابع:
http://str-ir.persianblog.ir/post/
http://www.pezeshk.us
http://str-ir.persianblog.ir/post/
http://spdb.uswr.ac.ir/ViewMqlh.aspx
http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx
http://sociology.blogfa.com/post-.aspx
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp
http://www.if-id.de/New/index.php
http://www.nasransari.blogfa.com/post-.aspx
http://sociologyofiran.com/index.php
http://www.rastak.com/showtext.php
http://mradeli.wetpaint.com/page/
http://www.sanayenews.com/content/view/
http://www.magiran.com/npview.asp
مفهوم فقر

فهرست:
چکیده:
مفهوم فقر
خط فقر چیست؟
رابطه بین تورم و فقر
فقر و ثروت
افزایش درآمد یا تعادل فقر!/علت فقر چیست؟
تحلیل بیبیسی درباره تغییر مفهوم فقر در جهان
با شنیدن عبارت < فقر> چه تصویری در ذهن شما پدید می آید؟
در باره مفهوم "زیر خط فقر" در ایران
مقایسه خط فقر در ایران، افغانستان و پاکستان
1. فقر
2. خط فقر
انواع فقر
تاریخچه مطالعات فقر
تصویر فقر در ایران، از محاسبه تا واقعیت
اثر بحران مالی جهانی بر فقر در دنیا
تاثیر بحران بر نرخ رشد
اثر بحران بر فقر
اخطار
منابع:

8


تعداد صفحات : 63 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود