تارا فایل

تحقیق در مورد ناسیونالیزم رمانتیک در افکار و آثار صادق هدایت


ناسیونالیزم رمانتیک در افکار و آثار صادق هدایت
مواضع هدایت، نوشته هایش، منش او و حتی انتخاب دوستان متجدد و همنشینی با این گروه حکایت از شیفتگی به غرب است. عده ای حضور فراوان او در کافه ها و میخانه ها را تمایل به زندگی به سبک اروپایی می دانند که البته این با روحیه خراباتی و بی غمی و فرار از غم در او نیز سازگار است.
در نوشته های متعددی که در طول نیم قرن گذشته درباره هدایت تدوین شده است به کمتر اثری برمی خوریم که از هم رائی او با ناسیونالیست های زمانه اش سخن رانده باشند. این نوشته ها در رد و یا اثبات او عمدتاً حول احوالات شخصی و اتوبیوگرافی هدایت و یا نامه هایش به دوستان و یا نقد آثار وی در نهایت مرگ اندیشی این نویسنده پر سرو صدا اشارت دارد. اگر چه در عرصه های نقد ادبی، مقالات متعددی درباره هدایت نوشته شده و یا برخی در پی تجلیل از شخصیت فکری او برآمده اند، برخلاف آن جمعی نیز او را آماج حملات خود قرار داده اند. ولی هر چه در مورد او نوشته و یا گفته اند کمتر به هدایت سیاسی پرداخته اند. او قبل از هر چیز نویسنده ای است با سبک خاص خویش که توانسته است در تاریخ ادبیات معاصر ایران جای بازنماید و بخشی از صفحات تاریخ نقد ادبی را به خود اختصاص دهد. ولی تعامل او با مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگارش چیست؟ آیا آثارش می توانسته در خلا و بدور از شروشور زمانه بر صفحات کاغذ نقش بندد؟ عقب ماندگی فکری، فرهنگی دوره نامبرده، تنش های سیاسی، تحقق شبه مدرنیسم رضاخانی، ایدئولوژی سازی برای رژیم، فضای استبدادی، استعمار خارجی، در مجموع شرائط داخلی و بین المللی، حضور ایدئولوژی دست چپ در بخشی از پیکره جامعه، اصلاح طلبی برخی دیگر، آرا برآمده از مغرب زمین و… چه تاثیری بر او داشته است؟ و او چه تصرفاتی در عرصه های مختلف بوجود آورده است؟صرف نظر از اهمیت پرداختن به زوایای فوق، تاثیرگذاری و یا تاثیرپذیری او از نکته مهم و ظریف عصر او یعنی "ناسیونالیسم رمانتیک" که با نام دیگرانی همچون تقی زاده و یا… رقم می خورد، خود مبحث قابل توجهی است. چرا که وی از سویی درگیر چنین دغدغه ای است و از سوی دیگر بسیاری از آثارش ریشه در همین موضوع دارد. هدایت از نخبگان نسل دوم ناسیونالیست ایران است که فعالیت های فرهنگی خود را به موازات گروه های ناسیونالیست رسمی و دولتی تا سال های پایانی عمر خود ادامه داد.
هدایت باید بصورت ترکیبی و جامع بررسی شود. کسانیکه با یک زاویه خاص به او نگاه کردند دچار آفت تک بینی شدند و در قضاوتهای خود سرانجام به تحلیل های نابجا و ناروا رسیدند. هدایت موجود پیچیده و دارای جنبه های متفاوت و البته همسوست. در جریان شناسائی و معرفی اولین جنبه ها باید بصورت ترکیبی و در یک راستا مورد توجه قرار گیرد. اگر او یک انسان دم غنیمتی است، نهیلیست و منیت انگار است و روحیه تجدد مآب دارد، اگر بی دین و ملحد است و اگر دچار شکاکیت و از سویی بدبینی است و… هدایت با چنین خصائصی هدایت شده است. که این همه را باید از خلال نوشته های ادبی، اعم از نمایشنامه ها، رمان ها، سفرنامه ها و نامه هایش به دوستان و آشنایان بررسی کرد. ملی گرائی او نیز جنبه ای دیگر از مختصات او را تشکیل می دهد.
بنابراین مطالعه این جنبه در آثار هدایت نباید ما را از ابعاد دیگر او غافل کند. با این وصف، بعد ملی گرایانه او منفک از بی دینی او نیست و بلکه روی دیگر سکه دین زدا و روحانیت ستیز اوست. در جریان ورود به آرای ملی گرایانه وی اجمالاً باید از روح الحاد حاکم بر غالب آثار او پرده برداری شود. در دوره فعالیت فرهنگی هدایت، یعنی دوره حاکمیت پهلوی اول سه مقوله ایران، دین اسلام و غرب از مسائل مهم و کلیدی و محوری مورد بحث جامعه روشنفکری ماست که خود را در سه مو لفه نیاکان پرستی افراطی، دین ستیزی و فرنگی مآبی نشان می دهد. هدایت نیز ملهم از همین فضا و تاثیرات آنست، از اینرو در جریان بررسی زوایای مختلف فکری او و از جمله ترویج ناسیونالیسم گذشته گرا بررسی تعامل هر سه مقوله با او لازم است.ناسیونالیسم در ابتدای قرن بیستم خود را در هر دو زمینه سیاست و فرهنگ به نمایش گذاشت. نظم و نثر این دوره بی تاثیر از الهامات ناسیونالیستی نیست. آنگاه که این ناسیونالیسم در پیوند با مدرنیسم و دین زدائی عصر قرار می گیرد شاکله ادبیات فارسی این دوره را پی می ریزد. این سمت گیری در آثار هدایت نیز تجلی بسیار دارد. آثار هدایت در زمینه ناسیونالیسم رمانتیک بر دو قسم اند: برخی بوضوح و بصورت مستقیم به موضوع مورد نظر اشاره دارد. از جمله در "پروین دختر ساسان" و بعضی دیگر با زبان اشاره و غیر آشکار در پناه یک رمان یا نمایشنامه ای از این چشم انداز او حکایت دارد. در اینجا هدایت و حلقه ربعه را به عنوان یک جریان موثر از جریانات سیاسی معاصر ایران بررسی می نمائیم. شایسته است که قبل از پرداختن به شخصیت و ابعاد مختلف فکری هدایت و ناسیونالیسم او، از مفهومی کلیدی و نسبت هدایت با آن را بازشناسیم.

نیست انگاری
نهیلیسم یا پوچ گرایی، نوعی شیوه تفکر و زیست است. این شیوه عمدتاً محصول شرائط و خصائص مدرنیته و بن بست عصر جدید به حساب می آید. آنچه که در فرهنگ فلسفی، سیاسی و اجتماعی نیمه قرن ۱۹ م به این سو در مغرب زمین باب شده، خود ناشی از سرخوردگی و عصیان بشر غربی در مواجهه با یک موج بسیار قوی بود که حداقل در طول چهار سده شرائط زیست را دستخوش تغییر و دگرگونی قرار داده بود. این موج نه یک رویکرد سطحی و تصویری خیالی و جزئی از هستی بلکه برخاسته از عمق تفکر تئولوژیک او بود که در زوایای مختلف زندگی وی چه در حوزه خصوصی و چه در ساحات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نمود یافت و این خود تحولات و تطورات دنیای جدید را رقم زد. افزایش سلطه ماشینیزم و غول تکنولوژی بهمراه سازمان تقسیم و تخصیص کار، سرمایه سالاری کارزار انسان ها برای کسب منافع و منابع بیشتر، خشونت های نژادی، خلا معنویت و از خودبیگانگی، همه و همه نتیجه ای جز پوچی بدست نداده است. در چنین فضای تیره و تاریکی چه جایی برای بروز شخصیت متعالی انسان و رشد آن وجود دارد؟
انسان های ساکن در این فضا واکنش های متفاوت از خود بروز دادند. گرچه هیچکدام به خصائل واقعی بشر و نیازهای حقیقی او پاسخ مثبت و درخور توجهی ندادند. در غلطیدن به مادیت کور و رویکرد مارکس از سوئی و پناه به مکتب اگزیستانس از سوی دیگر از چنین واکنشهائی حکایت می کند که بهمراه سایر تحولات ملهم از شاکله چنین فضائی است. این تحولات که در ابتدا در همان ناحیه از کره ارض رخ نمایاند بتدریج با اراده همراه با تعصب تساهل مداران ابعاد مختلف جوامع غیر تکنیکی را درنوردید و نظر برخی از مردان دنیای سنت را که بواسطه ارتباط با دنیای غرب نسیمی از تجدد را حس کرده بودند، بهمراه پشت پا زدن به آداب و رسوم بومی به سوی خود جلب کرد. تذبذب و تشکیک در ذهنیت این گروه آنگاه که با شیدایی و مستی در درگاه مدرنیسم غرب پیوند یافت سبب پشت پا زدن به تعلقات و رویکردهای دنیای سنت شد و انگشت اتهام را به سوی فرهنگ و رسوم بومی و خودی دراز کرد. چنین تصویری از خود که عمدتاً ماخوذ از اوریانتالیسم غرب بود به خرافه یافتن و بربر نگریستن حوزه شرق منجر گردید. از طرفی اگر ایرانی بعنوان بخشی از شرق خود را دچار انحطاط، فساد، ریا و سالوس و… میدید آنرا میراث آمیزش با قوم سامی می دید به گونه ای که در اثر این امتزاج و آمیزش خلوص خود را از دست داده و خونش با کثافتهای عرب! مخلوط گشته است.(۱) آنگاه که این گروه فارغ از رهاوردهای تکنیک و هیمنه مدرنیته نیم نگاهی به دستاوردهای چهار سده آن داشتند، بی محابا بسوی میوه و بار آن دست دراز نمودند، متاثر از آموزه های آن دلهره و بدبینی و دلتنگی آنرا بصورت سطحی بهمراه سایر ویژگی های آن دریافتند. ایشان همگام شدن با عصر دلهره و روحیه عصیانی آن را از لوازم تجدد یافتند و غافل از میراث گرانقدر خود در کسوت یک مترجم به کپی برداری از غیر پرداختند. صادق هدایت از جمله همین گروه است. او که در دامان یک خانواده اشرافی، دیوانی و فرهنگی پرورده شده بود از همان ابتدا با فرهنگ فلسفی غرب آشنا شد و هنگامی که جهت ادامه تحصیل به آن دیار عزیمت کرد با ارزش ها و فرهنگ اجتماعی آن بیشتر خو گرفت.
آشنائی با ادبا و رمان نویسان اروپا، سبک ها و روش های آنان با برداشت های فلسفی هستی شناختی حاکم بر دنیای غرب درهم تنیده شد و از هدایت موجود جدیدی ساخت. آنگاه فضای دلتنگی، اضطراب و دلهره و بدبینی و در یک کلام نهیلیسم ناشی از حاکمیت تکنولوژی و تجدد روحیه نومید و افسرده او را که از قبل آثاری از آن را در نوشته هایش بازتاب داده بود، تشدید کرد. آشنایی با فلسفه های اگزیستانس و نحله های فکری که در اوج سرخوردگی بشر غربی ذهنیت بسیاری را معطوف به خود نموده بود و بویژه آشنائی با فرانتس کافکا نویسنده بدبین (۱۹۲۴ – ۱۸۸۳ م) که تالیفاتش محصول همین فضاست، از او نویسنده ای نیست انگار ساخت.
صادق هدایت کیست؟
هدایت در سال ۱۲۸۱ ه۰۳۹; . ش در تهران بدنیا آمد. در سال ۱۳۰۴ ه۰۳۹; . ش تحصیلات دوره متوسطه را در دارالفنون و دبیرستان سن لوئی فرانسوی در تهران طی نمود. در همین سال ها یک گروه از جوانان ایرانی به اروپا اعزام گردیدند. چنین اعزام هایی از سنوات قبل شروع شده بود و در دوره رضا شاه نیز بخشی از اصلاحات رژیم به حساب می آمد. هدایت نیز جزو گروهی بود که در سال ۱۳۰۶ ه۰۳۹; . ش به عنوان اولین گروه دوره مورد نظر به اروپا اعزام می گردید. او به عنوان دانشجو ابتدا به بلژیک و سپس جهت تحصیل در رشته معماری به مدت چهار سال در پاریس اقامت گزید. با اینحال وضعیت تحصیلی او در آن دوره روشن نیست. در همین مقطع بود – ۱۳۰۸ ه۰۳۹; . ش – که دست به اولین خودکشی زد. هدایت که تحصیلات خود را به پایان نبرده بود در پایان دهه اول حکومت رضا شاه به ایران بازگشت و در مشاغل اداری ساده مشغول به کار شد. روح سرکش او مانع از پای بندی و ثبات بود. او سپس به هند مسافرت کرد و تا سال ۱۳۱۶ ه۰۳۹; . ش در آنجا سکنی گزید. "شهین پرتو" درباره چگونگی این سفر می نویسد: "وقتی خواستم به محل ماموریت خود – سفارت ایران در هند – بروم به خانه هدایت رفتم. خانواده هدایت که از دست صادق ذله شده بودند از من کمک خواستند تا لااقل برای مدتی از شرش خلاص شوند. من با صادق دوست بودم و با خانواده اش هم روابطی داشتم. به او پیشنهاد کردم با من به هند بیاید. با خوشحالی پذیرفت. با هم به بمبئی رفتیم. به او جا و مکان دادم. ماشین تحریر قراضه ای به او دادم تا سرش گرم شود و "بوف کور" آن اثر منحط را بتواند پلی کپی کند. من بودم که دست صادق، این پسره لوس و ننر را گرفتم تا هند را ببیند و کار جفنگ بنویسد. حالا شما… درباره اش مقاله و کتاب می نویسید. که چه بشود؟ ادبیات که این مزخرفات نیست."(۲) بعد از مسافرت به هند همزمان با کارمندی در بانک ملی با مجله موسیقی همکاری کرد که دامنه آن تا سال ۱۳۲۰ ه۰۳۹; . ش امتداد یافت. در این دوره با همکاری صبحی مهتدی به جمع آوری فرهنگ عامیانه (فرهنگ فولکلور) شامل قصه ها، متل ها، ضرب المثل ها پرداخت و مطالب خود را در قالب مقالاتی در مجله موسیقی نشر می داد. هدایت در طول حیات خود، حدود سی اثر از خود بجای گذاشت که شامل داستان کوتاه یا نوول، ترجمه از متون ادبی دیگران، تحقیقات ادبی بهمراه نقد و صیرفی آمیخته به طنز، ترجمه از متون پهلوی، نوشته های فنی و بررسی های هنری، فرهنگ مردم و فولکلور بود.(۳)

ویژگی های فردی و شخصیتی هدایت
در جریان بررسی آرا و افکار اندیشمندان، متفکران و نویسندگان تنها نظرات مکتوب و یا بخشی از اندیشه ها نمی تواند به شناخت کامل از آنان منتهی شود. به همین صورت وقتی از هدایت می گوئیم، صرفاً پرداختن به یک اثر او همچون بوف کور و یا نامه ای از او به دوستانش به معرفت دقیق از او منجر نخواهد شد. شرائط زمانی و مکانی نویسنده، فضای تاریخی و ویژگی های شخصیتی و روحی و مسائلی از این دست جملگی بر شاکله اندیشه او مو ثر است. هدایت در خانواده ای اشرافی و فرهنگی بدنیا آمد. اسلاف او معروف به لله باشی از یهودیت به اسلام گرویده بودند. پدر بزرگ او نیرالملک وزیر علوم و رئیس دارالفنون بود. نیرالملک نیز فرزند رضا قلی خان، نخستین رئیس دارالفنون و ادیب عصر ناصری بود. مخبرالسلطنه هدایت نویسنده خاطرات و خطرات که برای مدتی صدراعظم ایران بود و سالها مقام های مختلف سیاسی داشت، پسرعموی پدر او یعنی اعتضادالملک است. در اینکه هدایت در طول زندگی از وضعیت خوب مالی برخوردار بود و یا آنکه دچار تنگناهای اقتصادی بوده است، دو حکایت متضاد وجود دارد. برخی همچون احسان طبری معتقدند گرچه تباری اشرافی داشت ولی وضعیت مالی پدرش خوب نبود. برخی وضعیت مالی خانواده اش او را در این مقطع زمانی مختصر ارزیابی می کنند و معتقدند که سطح پایین زندگی او نه از سر همدردی با طبقه فرودست و ضعیف جامعه و عصیان علیه طبقه اشراف – آنگونه که برخی معتقدند – بلکه بواسطه نداری و ضعف مالی خانوادگی بوده است. به هر تقدیر زندگی او بی آلایش و همراه با سختی و محرومیت بود. انزواطلبی او نیز مزید بر علت بود. برخی نیز او و خانواده اش را متنعم و برخوردار از شرائط مادی می دانند.
هدایت تحصیلکرده غرب است و بسان سایر روشنفکران یکصد و پنجاه ساله اخیر ماده مورد بحث اش انسان و تاریخ ایران است که با پوششی از صورت غربی تفسیر می گردد. هدایت نیز سخت گرفتار مدرنیسم غرب است. وی بارها و بارها چه به وضوح و چه غیر آشکار این شیفتگی را به تصویر می کشد. هدایت در مقدمه ای که بر کتاب بازرس گوگول نوشته چنین می آورد: "همانطور که امروز ناگزیریم از لحاظ علمی و هنری و فنی از دنیای متمدن استفاده کنیم از لحاظ ادبی و فکری نیز راه دیگری در دسترس ما نخواهد بود و برای این منظور نیازمند به ترجمه دقیق و صحیح آثار ادبی دنیا هستیم." (۴) تاثیر غرب بر روشنفکران این دوره به گونه ای بود که حتی در ساحت نوشتار به موضوعات کپی شده از فرنگ و با همان سبک می پرداختند و نمایشنامه هایی را روی صحنه تاتر می آوردند که با اوضاع و احوال ایران همسان باشد. "… مثلاً اولین نمایشنامه "نوشین" که گل کرد، "توپاز" بود نوشته "مارسل پانیول" و این نمایشنامه در سال ۱۹۲۸ در پاریس روی صحنه آمده بود. "نوشین" با جور کردن حوادث این نمایشنامه با اوضاع ایران و تغییر نام ها به فارسی توانست موضوعی را به روی صحنه بیاورد که مورد توجه ایرانیان بود."(۵) مواضع هدایت، نوشته هایش، منش او و حتی انتخاب دوستان متجدد و همنشینی با این گروه حکایت از شیفتگی به غرب است. عده ای حضور فراوان او در کافه ها و میخانه ها را تمایل به زندگی به سبک اروپایی می دانند که البته این با روحیه خراباتی و بی غمی و فرا از غم در او نیز سازگار است. هدایت به لحاظ روحی دچار یاس و نامیدی است. برخی دلمردگی و پژمردگی روحی او را در یاس فلسفی وی جستجو می کنند. خودکشی او را نیز ناشی از این امر می دانند به گونه ای که عدم تحقق آرزوها و آمال و آرمان های اجتماعی و انسانی در او در سالهای پایانی دهه ۲۰ ش به بن بست کامل او منجر می گردد. سرخوردگی روحی و روانی او بجز وضعیت ذاتی و تاثیرپذیری از محیط خاص خانواده و شکل خاص جامعه پذیری او در محیط خانواده می تواند ناشی از اوضاع داخلی ایران از قبیل حاکمیت مفاسد اجتماعی، فقر و جهل، استبداد شاهی و اوضاع بین الملل از قبیل بروز دو جنگ ویرانگر اول و دوم جهانی، رکود اقتصادی اروپا و سرخوردگی غرب از مدرنیسم باشد. "سرچشمه بیشتر داستان های هدایت مشاهدات و تجربه های شخصی او بود که بر مبنای افکار و آرزوهای سرخورده، آرزوهایی که به یاس منتهی شده بود، تفهیم کرده و آنها را حقیقت محض تلقی کرده است."(۶) برخی از زاویه دید فروید به تحلیل شخصیت او پرداخته اند. از اینرو محرومیت جنسی وی را در برداشت ها و نتیجه گیری هایش بی تاثیر نمی دانند. او از همان ابتدای زندگی با چنین روحیه مغموم و مایوس همزیستی داشت، کما اینکه مقاله کوتاه درباره مرگ را در ۱۳۰۵ ش – همان سال های ابتدایی ورود به بلژیک – در گاهنامه ایرانشهر انتشار داد. قبل از آن هم با انتشار "انسان و حیوان" و "فوائد گیاهخواری" بدبینی از هستی و بویژه از انسانها را ترسیم نمود. آشنائی با فلسفه بودا و شاخه های مختلف نهیلیسم اروپایی در دوران اقامت در فرانسه این شرائط روحی را تشدید کرد. او پس از مطالعه گروه محکومین و آثاری از این دست در اواسط دهه ۲۰ ش با "فرانتس کافکا" آشنا شد و در پی آن "پیام کافکا" را نوشت. متنی که به وصیتنامه هدایت مشهور گشت. او این متن را به عنوان مقدمه ای بر "گروه محکومین" تهیه کرد. هدایت همچنین آثار دیگری از این نویسنده پوچ گرا را که هم عصر او بود، همچون "مسخ" و "گراکوس شکارچی" را ترجمه کرد. گرچه با قلم هرزه درای خود با کلمات و یا جملات رکیک و موهن به دین و نقش سازنده آن می تازد ولی کافکای محصول فضای ناامن و بن بست مدرنیته همچنان امیدوار است و خرده امیدی در او سوسو می کند. جلال آل احمد معتقد است بوف کور ترجمه حالات نویسنده است، یک اتوبیوگرافی روحی است. برخی نیز برآنند که بوف کور خود هدایت نیست و کسانیکه بوف کور را اتو بیوگرافیکال می دانند دچار اشتباه اند. کسانیکه توهمات مالیخولیایی راوی بوف کور را مبنای فکری وی تلقی می کنند به اشتباه می روند و مفسرین و منتقدین هدایت براساس همین پیش فرض نادرست به برداشت های ناصحیح از او مبادرت ورزیده اند. ازاینرو این گروه که هدایت را تا حد یک فرد روان پریش تنزل داده اند نتوانسته اند آرمان گرایی او را بفهمند. چنین دیدی که از پی دفاع از آرمان های هدایت در سطح جامعه ما وجود دارد، معتقد است که قضاوت نهائی و صواب در مورد نظام فکری و جهت گیری های اجتماعی او از خلال مجموعه آثارش میسر است و تنها با الهام از منظومه فکری اوست که می توان از مرصفی بس بالاتر به تفسیر او نشست.
گذشته از تمام این تفاصیل هدایت بلحاظ روحی دچار یاس و نامیدی است. چنین خصلتی بارز و مهم نه در آثار او بلکه در مرحله عمل نیز به اثبات رسیده است – اشاره به خودکشی – بر همین اساس دلهره های فلسفی او را ناشی از همین ویژگی و خصائص شخصی و روحی می دانند. تنها بحث بر سر اینست که ریشه این روحیه مغموم چیست؟ دکتر شریعتی وجود چنین صفتی در او را به بی دردی و رفاه تحویل می کند. او درد هدایت را در بی دردی و بی هویتی درآمده از خاستگاه طبقاتی او جستجو می کند. شریعتی روح و روان هدایت را عکس العمل مستقیم روحیه اشراف زدگی و بورژوائی او می داند.
هدایت و شریعت
هدایت نیز مطابق الگوی غالب عصر خود غایتی دین ستیزانه دارد، از اینرو سعی او بر آن است که با هر خرافه ای به نام دین مبارزه نماید و آن خرافه ها را بهمراه عناصر سازنده دین یک جا کنار گذارد. او بدنبال تحقیر و زدایش خرافات موجود، ابعاد ارزشمند دین را نیز به باد حمله می گیرد و با ارائه تصویری زشت از برخی اعمال نامناسب مروجین و مبلغین دین سناریوی دین زدایی و روحانیت ستیزی را به اکمال می رساند. اولین تالیف ضد دینی او تحت عنوان "البعث الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه" به صورت سه گزارش و در قالب طنز در ۱۳۰۹ ه۰۳۹;.ش به رشته تحریر درآمد که در آن اسلام را به مسخره می گیرد. هدایت در داستان "علویه خانم" در ۱۳۱۲ ه۰۳۹;.ش با به تمسخر گرفتن زو ار حضرت ثامن الائمه۷، تمام بدبختی و نابسامانی جامعه را از این گروه می داند. و در قصه ولنگاری به سال ۱۳۲۳ ه۰۳۹;.ش موضوع پراهمیت ظهور حضرت مهدی(عج) را که از ریشه دارترین و متقن ترین مباحث شیعه است به بازی می گیرد. سپس در ۱۳۲۴ ه۰۳۹;.ش کتاب "حاجی آقا" را به قصد تمسخر آداب و سنن مسلمانان می نویسد. این رمان برگردانی از شرایط سیاسی، اجتماعی سال های ابتدایی دهه بیست شمسی است. از جمله دیگر آثار او "مردی که نفسش را کشت" از مجموعه سه قطره خون است که با ارائه چهره زشتی از مرشدی فرضی به نام شیخ ابوالفضل یکی از ارزش های دینی را که همانا "کُف نفس" می باشد به عنوان ابزار کار مزورین دین تفسیر می نماید و بدینوسیله اعمال برخی انسان های دنیامدار و روحانی نما را که فی الواقع می تواند صحت داشته باشد به کلیت دین و روحانیت تسر ی می بخشد. همچنین در همان مجموعه سه قطره خون داستان "طلب آمرزش" در همین راستا جای می گیرد. از سوی دیگر او نیز اسلام را مترادف با عروبت می داند و بنا به ملاحظات قومی و تعصبات ملی در پی حذف عنصر بیگانه برمی آید. این عنصر بیگانه در نزد او و سایر روشنفکران وقت همان اسلام است. چرا که اسلام از منظر او از آن اعراب است و عین اعراب. پس هدایت ضدعرب که در نوشته هایش نفرت و کینه خود از اعراب را بازمی نماید، اسلام را در همین راستا به باد حمله می گیرد. چنین پیش فرضی – مترداف بودن اسلام و عرب – در گفتمان اوریانتالیستی(۸) شکل گرفت و از سوی مستشرقین به آن دامن زده شد. حال آنکه اسلام یک دین فرامرزی و مخاطب آن تمامی بشریت است و هیچ رنگ فرقه ای و ملی ندارد. چنین رویکردی از سوی هدایت بدان علت است که اولاً او با اسلام آشنا نیست. با توسل به زمینه های رشد تربیتی او نکته ای که جلب توجه می کند آن است که وی در یک محیط مذهبی تربیت نیافته و هرچه از اسلام دیده و یا شنیده است، ظواهر دین و مجموعه ای از خرافات است. او در دوره کودکی و نوجوانی در خانواده ای اشرافی و غیردینی رشد یافته و سپس عازم فرنگ می شود. بزرگ علوی دربارهٔ ضدیت هدایت با دین داستانی را بدین مضمون نقل می کند که مجتبی مینوی در بعضی نطق هایش در رادیو بی بی سی لندن مدح اسلام را گفته بود. هدایت که تحمل تملق و مجیزگویی! از اسلام را نداشت، می لرزید و نمی توانست خودش را کنترل کند و حتی در حضور زن ها به او فحش های رکیک می داد.(۹) مجتبی مینوی کتاب ویس و رامین را به اشاره و اصرار هدایت و محفل او منتشر کرد. بزرگ علوی می گوید علت توجه هدایت به ویس و رامین عدم توجه شاهان ایران به عصمت و عفت اسلامی است و از آن نظر که این موضوع – از قبیل زنای با محارم در دوره اشکانیان – در این داستان انعکاس یافته است، محفل یاد شده به انتشار آن پرداخته اند.(۱۰) ثانیاً تربیت هدایت در محیط فرنگ زمینه مناسبی برای آشنایی با آموزه های غربی است. ارزش های غربی نه تنها در حوزه خصوصی، بلکه به گونه غیرمستقیم بر شالوده ذهنی او تاثیر می گذارد. بزرگ علوی یکی از اعضای محفل هدایت در خاطراتش ضمن آنکه به مفتون شدن خود در مقابل فرنگی ها اشاره می کند می گوید: "احساس می کردم این مذهبی که به ما تحمیل شده [و] این مذهب است که ما را از هرگونه پیشرفتی باز می دارد. ما به این چیز [فکر] افتاده بودیم که این خدا می خواهد و خدا همه کارها را درست می کند و این چیز داشت در من پایان می گرفت… خب اینها (فرنگی ها) هم مذهب ندارند و اینهمه کارها (پیشرفت ها) را می کنند." (۱۱) هدایت تحت تاثیر آرای شرق شناسان غرب را اصل و حق می داند و شرق را انحراف از مسیر حقیقی تاریخ و عارضه کودنی و بلاهت در تاریخ بشر می شناسد. در مقطعی از تاریخ، غرب، شرق را ابژه یک رشته خاص پژوهش قرار داد و با این شناخت ابژکتیو درواقع شرق را در تملک و تصرف قدرت خود می دانست و می داند. از اینرو در نگاه او شرقی یعنی موجود بی خرد و…. در مقطع مورد نظر و حتی چیزی حدود نیم قرن قبل تر از آن روشنفکران ما با الهام از آزادی مشرق شناسی به تاریخ و مردم خود نگریستند. آنها اینک در تاریخ غرب سهیم شده بودند، لذا همان رسالت غربی ها را بعهده گرفته بودند. تحت تاثیر همین آرا و بخصوص تاریخ و فلسفه غرب معاصر بود که روشنفکران ما به تحلیل تاریخ و تمدن خود و بخصوص وضعیت وخیم خویش نشستند. این احساس حقارت منجر به آن شد که آنان خود را با توسل به گذشته – که عمدتاً وهمی و خیالی بود – اثبات نمایند. بزرگ علوی رویکرد باستان گرایانه این دوره را به احساس حقارت ایرانی در مواجهه با غرب مربوط می داند: "البته این نوع تفکر شما در آن دوران در مجموع جامعه روشنفکری ایرانی وجود داشت. یکی از این نمونه ها خود "کاظم زاده ایرانشهر" است. تمام مدت به ایران باستان تکیه می کند و درواقع تحقیری که از جانب جامعه اروپایی احساس می شد در تقابل با آن به نوعی گذشته گرایی کشیده می شدند و تمجید از ایران باستان شکلی از آن بود."(۱۲) او در مورد چنین رویکردی در صادق هدایت می گوید: "صادق هدایت من را وادار کرد تا "حماسه ملی ایران" نوشته نولدکه را از آلمانی به فارسی ترجمه کنم."(۱۳) موضوع ناسیونالیسم گذشته گرا و به تعبیری نیاکان پرستی افراطی روی دیگر سکه دین ستیزانه این جریان و مکمل آن است که بعداً به آن خواهیم پرداخت. آنان با یک نگاه ظاهری و سطحی درپی آن چیزی بودند که به مدرنیته غرب منجر شد. تجویز پروتستانتیسم اسلامی در بین بخشی از آن جریان ناشی از همان آموزه هاست. کنار نهادن دین از عرصه مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ریشه در همین تفسیر نابجا دارد. ایشان با آشنایی با اندیشه های کلاسیک عصر روشنگری غرب و اندیشه پروتستانتیسم قرن ۱۶ م در پی تطبیق با دنیای اسلام برآمدند و با ماسکی از لوتر در پی حل معضلات جامعه ایرانی بودند. همچنین توسعه و ترقی ایران را در چارچوب اندیشه غرب جویا بودند. این امر حاکی از آن بود که آنان نه ماهیت کلیسا و روحانیت و بعداً فلسفه غرب را شناختند و نه آشنایی صحیحی از دین اسلام داشتند. هدایت نیز با شناختی که از مظالم دستگاه پاپ و روح کلیسایی در قرون وسطای مسیحی دارد به سراغ دین اسلام آمده و با شبیه سازی از اسلام و روحانیت – البته به صورت تخیلی – به عنوان عوامل خشونت یاد می کند.(۱۴) چنین برداشت هایی سطحی و صوری در پس عدم شناخت هر دو حوزه اسلام و مسیحیت حادث می گردد. حال آنکه نه اسلام، مسیحیت قرون وسطایی است و نه روحانیت اسلام، پاپ و یا کشیش کلیساست. تلقی مکانیستی از تاریخ به چنین نتیجه موهومی ختم می گردد."در اینکه نهضت اصلاح دینی از لوازم تجدید بوده است بحثی نیست، مشکل این است که گاهی لوازم را با علت اشتباه می کنند و مثلاً می پندارند که اگر به هر صورت، اعتقادات دینی مردم تغییر کند، راه توسعه گشوده می شود. این تلقی بدی است که جامعه و تاریخ را یک مکانیسم بینگارند و خیال کنند که با به هم چسباندن اجزا و بازی با پیچ و مهره ها می توان جامعه را دستکاری کرد و آن را به صورت دلخواه درآورد.

منابع :
1- سایت آفتاب
www.aftab.ir
2- سایت دانشنامه رشد
www.daneshnameh.roshd.ir
3- سایت اطلاع رسانی تبیان
www.tebyan.net

24


تعداد صفحات : 24 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود