تارا فایل

ارزش ادبی نهج البلاغه


ارزش ادبی نهج البلاغه
این مجموعه نفیس و زیبا به نام " نهج البلاغه " که اکنون در دست ما است و روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه‏های نوتر و روشن‏تر مرتبا بر ارزش آن افزوده است ، منتخبی از " خطابه‏ها " و " دعاها " و " وصایا " و " نامه‏ها " و " جمله‏های‏ کوتاه " مولای متقیان علی ( ع ) است که بوسیله سید شریف بزرگوار " رضی‏ " رضوان الله علیه در حدود هزار سال پیش گردآوری شده است . آنچه تردید ناپذیر است اینست که علی ( ع ) چون مرد سخن بوده است ،
خطابه‏های فراوان انشاء کرده ، و همچنین به تناسبهای مختلف جمله‏های‏ حکیمانه کوتاه فراوان از او شنیده شده است ، همچنانکه نامه‏های فراوان‏ مخصوصا در زمان خلافت نوشته است ، و مردم مسلمان علاقه و عنایت خاصی به‏ حفظ و ضبط آنها داشته‏اند . " مسعودی " که تقریبا صد سال پیش از سید رضی می‏زیسته است( اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری ) در جلد دوم مروج الذهب تحت عنوان "
فی ذکر لمع من کلامه و اخباره و زهده " می‏گوید : " آنچه مردم از خطابه‏های علی در مقامات مختلف حفظ کرده‏اند ( 1 ) بالغ بر چهارصد و هشتاد و اندی می‏شود ، علی ( ع ) آن خطابه‏ها را بالبدیهه‏ و بدون یادداشت و پیشنویس انشاء می‏کرد ، و مردم هم الفاظ آنرا می‏گرفتند و هم عملا از آن بهره‏مند می‏شدند " .
گواهی دانشمند خبیر و متتبعی مانند مسعودی می‏رساند که خطابه‏های علی چه‏ قدر فراوان بوده است ، در نهج البلاغه تنها 239 قسمت به نام خطبه نقل‏ شده است ، در صورتیکه مسعودی چهارصد و هشتاد و اندی آمار می‏دهد و به‏ علاوه اهتمام و شیفتگی طبقات مختلف را بر حفظ و ضبط سخنان مولی می‏رساند
سید رضی و نهج البلاغه
سید رضی شخصا شیفته سخنان علی ( ع ) بوده است ، او مردی ادیب و شاعر و سخن شناس بود ، ثعالبی که معاصر وی بوده درباره‏اش گفته است : " او امروز شگفت‏ترین مردم عصر و شریفترین سادات عراق است و گذشته‏ از اصالت نسب و حسب به ادب روشن و فضل کامل آراسته شده است . . . او از همه شعرای آل ابی الب برتر است با اینکه آل ابی طالب شاعر برجسته فراوان دارند ، اگر بگویم در همه قریش‏ شاعری به این پایه نرسیده است دور از صواب نگفته‏ام " ( 1 ) . سید رضی به خاطر همین شیفتگی که به ادب عموما و به کلمات علی ( ع ) خصوصا ، داشته است بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولی‏ می‏نگریسته است ، و به همین جهت در انتخاب آنها این خصوصیت را در نظر گرفته است ، یعنی آن قسمت‏ها بیشتر نظرش را جلب می‏کرده است که از جنبه بلاغت برجستگی خاص داشته است ، و از این رو نام مجموعه منتخب‏ خویش را " نهج البلاغه " نهاده است ، و به همین جهت نیز اهمیتی به‏ ذکر ماخذ و مدارک نداده است ، فقط در موارد معدودی به تناسب خاصی نام‏ کتابی را می‏برد که آن خطبه یا نامه در آنجا آمده است .
در یک مجموعه تاریخی و یا حدیثی در درجه اول باید سند و مدرک مشخص‏ باشد وگرنه اعتبار ندارد ، ولی ارزش یک اثر ادبی در لطف و زیبایی و حلاوت و شیوائی آن است . در عین حال نمی‏توان گفت که سید رضی از ارزش‏ تاریخی و سایر ارزشهای این اثر شریف غافل و تنها متوجه ارزش ادبی آن‏ بوده است .
خوشبختانه در عهدها و عصرهای متاخرتر افراد دیگری در پی گرد آوری اسناد و مدارک نهج البلاغه برآمده‏اند ، و شاید از همه مشروحتر و جامعتر کتابی است به نام نهج‏ السعاده فی مستدرک نهج البلاغه " که در حال حاضر بوسیله یکی از فضلای‏ متتبع و ارزشمند شیعه عراق به نام محمد باقر محمودی در حال تکوین است ، در این کتاب ذی قیمت مجموعه سخنان علی ( ع ) اعم از خطب ، اوامر ، کتب و رسائل ، وصایا ، ادعیه ، کلمات قصار جمع آوری شده است این کتاب‏ شامل نهج البلاغه فعلی و قسمت‏های علاوه‏ای است که سید رضی آنها را انتخاب‏ نکرده و یا در اختیارش نبوده است و ظاهرا جز قسمتی از کلمات قصار ، مدارک و ماخذ همه بدست آمده است . تاکنون چهار جلد از این کتاب چاپ‏ و منتشر شده است .
این نکته نیز ناگفته نماند که کار گردآوری مجموعه‏ای از سخنان علی ( ع ) منحصر به سید رضی نبوده است ، افراد دیگری نیز کتابهایی با نام‏های‏ مختلف در این زمینه تالیف کرده‏اند . معروف ترین آنها " غرر و درر آمدی " است که محقق جمال الدین خوانساری آن را به فارسی شرح کرده است‏ و اخیرا به همت فاضل متتبع عالیقدر آقای میر جلال الدین محدث ارموی ، از طرف دانشگاه تهران چاپ شده است .
" علی الجندی " رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمه‏ای که‏ بر کتاب " علی بن ابی طالب ، شعره و حکمه " نوشته است ، چند کتاب و نسخه از این مجموعه‏ها نام می‏برد که برخی از آنها به صورت خطی مانده است‏ و هنوز چاپ نشده است ، از این قرار : 1 – دستور معالم الحکم ، از قضاعی صاحب الخطط .
" نثراللئالی " این کتاب به وسیله یک مستشرق روسی در یک جلد ضخیم ترجمه و منتشر شده است .3 – " حکم سیدنا علی ( ع " نسخه خطی در دارالکتب المصریه .
دو امتیاز کلمات امیرالمومنین ( ع ) از قدیم‏ترین ایام با دو امتیاز همراه بوده‏است و با این دو امتیاز شناخته می‏شده است : یکی فصاحت و بلاغت ، و دیگر چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بعدی بودن . هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی ( ع ) ارزش فراوان بدهد ، ولی توام شدن این دو با یکدیگر یعنی اینکه سخنی در مسیرها و میدانهای‏ مختلف و احیانا متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت خود را در همه آنها حفظ کرده باشد ، سخن علی ( ع ) را قریب به حد اعجاز قرار داده‏ است و به همین جهت سخن علی در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته‏ است و درباره‏اش گفته‏اند : " فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق " ! زیبایی این امتیاز نهج البلاغه برای فردی که سخن شناس باشد و زیبایی سخن را درک کند نیاز به توضیح و توصیف ندارد ، اساسا زیبایی درک کردنی است‏ نه وصف کردنی . نهج البلاغه پس از نزدیک چهارده قرن برای شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گیرندگی و جذابیت را دارد که برای مردم آنروز داشته‏ است ، ما نمی‏خواهیم در مقام اثبات این مطلب برآئیم ، به تناسب‏ بحث و گفتگویی درباره تاثیر و نفوذ سخن علی در دلها و در برانگیختن‏ اعجابها که از زمان خود آنحضرت تا امروز با این همه تحولات و تغییراتی‏ که در فکرها و ذوقها پیدا شده ، ادامه دارد ، انجام می‏دهیم و از زمان خود آنحضرت آغاز می‏کنیم :
یاران علی ( ع ) خصوصا آنان که از سخنوری بهره‏ای داشتند شیفته سخنانش‏ بودند ، ابن عباس یکی از آنهاست . ابن عباس آنچنانکه " جاحظ " در " البیان و التبیین " نقل می‏کند خود خطیبی زبردست بوده است ( 1 ) . وی اشتیاق خود را به شنیدن سخنان علی ( ع ) و لذت بردن خویش را از سخنان نغز آن حضرت کتمان نمی‏کرده است ، چنان که هنگامی که علی ( ع ) خطبه معروف شقشقیه را انشاء فرمود ابن عباس حضور داشت ، در این بین ، مردی از اهل سواد کوفه نامه‏ای که مشتمل بر مسائلی بود به دست آن حضرت‏ داد و سخن قطع شد . علی علیه السلام پس از قرائت آن نامه با آنکه ابن‏ عباس تقاضا کرد سخن را ادامه دهد ادامه نداد ، ابن عباس گفت هرگز در عمر خود از سخنی متاسف نشدم آنچنانکه بر قطع این سخن متاسف شدم . ابن عباس در مورد یکی از نامه‏های کوتاه علی که به عنوان خودش صادرشده می‏گوید : " بعد از سخن پیامبر اکرم ( ص ) از هیچ سخنی به اندازه‏ این سخن سود نبردم " ( 2 ) . معاویه بن ابی سفیان که سرسخت ترین دشمنان وی بود به زیبایی و فصاحت‏ خارق العاده سخن او معترف بود .
محقن بن ابی محقن به علی ( ع ) پشت می‏کند و به معاویه رو می‏آورد و برای این که دل معاویه را که از کینه علی ( ع ) می‏جوشد خرسند سازد گفت : از نزد بی زبانترین مردم به نزد تو آمدم . آنچنان این چاپلوسی مشمئز کننده بود که خود معاویه او را ادب کرد . گفت : وای بر تو ! علی بی زبانترین افراد است ؟ ! قریش پیش از علی از
فصاحت آگاهی نداشت ، علی به قریش درس فصاحت آموخت .
تاثیر و نفوذ
آنان که پای منبر او می‏نشستند سخت تحت تاثیر قرار می‏گرفتند ، مواعظ وی دلها را می‏لرزانید و اشکها را جاری می‏ساخت ، هنوز هم کدام دل است که‏خطبه‏های موعظه‏ای علی ( ع ) را بخواند و یا گوش کند و بلرزه در نیاید ، سید رضی پس از نقل خطبه معروف " الغراء " ( 1 ) می‏گوید : وقتی که علی‏ ( ع ) این خطابه را القا کرد بدنها لرزید ، اشکها جاری شد ، دلها به طپش‏ افتاد ! همام بن شریح از یاران وی است ، دلی از عشق خدا سرشار و روحی از آتش‏ معنی شعله‏ور داشت ، با اصرار و ابرام، از علی علیه السلام می‏خواهد سیمای‏ کاملی از پارسایان ترسیم کند علی از طرفی نمی‏خواهد جواب یاس بدهد و از طرفی می‏ترسد همام تاب شنیدن نداشته باشد لذا با چند جمله مختصر سخن را کوتاه می‏کند ، اما همام راضی نمی‏شود بلکه آتش شوقش تیزتر می‏گردد ، بیشتر اصرار می‏کند و او را سوگند می‏دهد . علی شروع به سخن کرد ، در حدود 1 . 5 صفت ( 1 ) در این ترسیم گنجانیده و هنوز ادامه داشت اما هر چه سخن علی‏ ادامه می‏یافت و اوج می‏گرفت ضربان قلب همام بیشتر می‏شد و روح متلاطمش‏ متلاطمتر می‏گشت و مانند مرغ محبوسی می‏خواست قفس تن را بشکند ، ناگهان‏ فریاد هولناکی جمع شنوندگان را متوجه خود کرد ، فریاد کننده کسی جز همام‏ نبود ، وقتی که بر بالینش رسیدند قالب تهی کرده و جان به جان آفرین‏
تسلیم کرده بود . علی فرمود : " من از همین می‏ترسیدم ، عجب ! مواعظ بلیغ با دلهای‏ مستعد چنین می‏کند ؟ ! " این بود عکس العمل معاصران علی در برابر سخنانش . اعترافات علی ( ع ) یگانه کسی است بعد از رسول خدا که مردم به حفظ و ضبط سخنانش اهتمام داشتند . ابن ابی الحدید از " عبدالحمید کاتب " که در فن نویسندگی ضرب المثل‏ است . ( 1 ) و در اوایل قرن دوم هجری می‏زیسته است نقل می‏کند که گفت‏ هفتاد خطبه از خطبه‏های علی ( ع ) را حفظ کردم و پس از آن ذهنم جوشید که‏ جوشید .
" علی الجندی " نیز نقل می‏کند که از " عبدالحمید " پرسیدند : چه‏ چیز تو را به این پایه از بلاغت رساند ؟ گفت :
حفظ کلام الاصلع ( 2 ) = " ازبر کردن سخنان علی " . عبدالرحیم بن نباته ضرب المثل خطبای عرب است در دوره اسلامی ، وی‏ اعتراف می‏کند که سرمایه فکری و ذوقی خود را از علی ( ع ) گرفته است . وی به نقل ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه می‏گوید : " صد فصل از سخنان علی را حفظ کردم و به خاطر سپردم و همانها برای من‏ گنجی پایان ناپذیر بود " .
جاحظ ، ادیب سخندان و سخن شناس معروف که از نوابغ ادب است و در اوایل قرن سوم هجری می‏زیسته است و کتاب " البیان و التبیین " وی یکی‏ از ارکان چهارگانه ادب بشمار آمده است ( 1 ) مکرر در کتاب خویش‏ ستایش و اعجاب فوق العاده خود را نسبت به سخنان علی ( ع ) اظهار می‏دارد .
از گفته‏های وی بر می‏آید که در همانوقت سخنان فراوانی از علی ( ع ) در میان مردم پخش بوده است . در جلد اول " البیان و التبیین " ( 2 ) رای و عقیده کسانی را نقل‏
می‏کند که صحت و سکوت را ستایش ، و سخن زیاد را ، نکوهش کرده‏اند ، جاحظ می‏گوید : " سخن زیاد که نکوهش شده است سخن بیهوده است ، نه سخن مفید و سودمند وگرنه علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس نیز سخن‏ فراوان داشته‏اند " .
جاحظ در همان جلد اول ( 1 ) این جمله معروف را از علی ( ع ) نقل می‏کند :
" قیمه کل امرء ما یحسنه " " ( 2 ) . آنگاه بیش از نیم صفحه این جمله را ستایش می‏کند و می‏گوید : " در همه کتاب ما ، اگر جز این یک جمله نبود کافی ، بلکه کفایت بود ، بهترین سخن آن است که کم آن ، تو را از بسیارش ، بی نیاز کند ، و
معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد " . آنگاه می‏گوید :
" و کان الله عز و جل قد البسه من الجلاله و غشاه من نورالحکمه علی‏ حسب نیه صاحبه و تقوا قائله " . " گویا خداوند جامه‏ای از جلالت و پرده‏ای از نور حکمت متناسب با نیت‏ پاک و تقوای گوینده‏اش ، بر این جمله کوتاه پوشانیده است " . . .
جاحظ در همین کتاب ، آنجا که می‏خواهد درباره سخنوری صعصعه بن صوحان ( 1 بحث کند می‏گوید : " از هر دلیلی بالاتر بر سخنوری او اینست که علی گاهی می‏نشست و از او می‏خواست سخنرانی کند " .
سید رضی جمله معروفی در ستایش و توصیف سخنان مولی ( ع ) دارد : می‏گوید :
" کان امیرالمومنین علیه السلام مشرع الفصاحه و موردها و عنه اخذت‏ قوانینها و علی امثلته حذا کل قائل خطیب و بکلامه استعان کل واعظ بلیغ و مع ذلک فقد سبق و قصروا ، و تقدم و تاخروا ، لان کلامه علیه السلام ، الکلام‏ الذی علیه مسحه من العلم الالهی و فیه عبقه من الکلام النبوی " . امیرالمومنین آبشخور فصاحت و ریشه و زادگاه بلاغت است . اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانین آن از او اقتباس شد . هر گوینده‏ سخنور از او دنباله روی کرد و هر واعظ سخندانی از سخن او مدد گرفت ، در عین حال به او نرسیدند و از او عقب ماندند . بدان جهت که بر کلام او نشانه‏ای از دانش خدایی و بوئی‏ از سخن نبوی موجود است .
ابن ابی الحدید از علماء معتزلی قرن هفتم هجری است ، او ادیبی ماهر و شاعری چیره دست است و چنانکه می‏دانیم سخت شیفته کلام مولی است و مکرر در خلال کتاب خود شیفتگی خویش را ابراز می‏دارد . در مقدمه کتاب خویش می‏گوید :
" به حق ، سخن علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده‏اند ، مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفته‏اند . . . همین کافی است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان علی گرد آورده و نگهداری کرده‏اند از سخنان هیچکدام از صحابه رسول اکرم با آنکه‏ فصحایی در میان آنها بوده است ، نقل نکرده‏اند ، و باز کافی است که مردی‏ مانند جاحظ در البیان و التبیین و سایر کتب خویش ستایشگر او است " . ابن ابی الحدید در جلد چهارم کتاب خود در شرح نامه امام به عبدالله بن‏ عباس پس از فتح مصر به دست سپاهیان معاویه و شهادت محمد بن ابی بکر که امام ، خبر در آئینه این عصر از چهارده قرن پیش تاکنون . جهان هزاران رنگ به خود گرفته ، فرهنگ‏ها تغییر و تحول یافته و ذائقه‏ها دگرگون شده است ، ممکن است کسی بپندارد که فرهنگ قدیم و ذوق قدیم سخن علی را می‏پسندید و در برابرش خاضع بود ، فکر و ذوق جدید بنحو دیگری قضاوت می‏کند ، اما باید بدانیم که سخن علی ( ع ) چه از نظر صورت و چه از نظر معنی محدود به هیچ زمان و هیچ مکانی‏ نیست ، انسانی و جهانی است ، ما بعد در این باره بحث خواهیم کرد فعلا به موازات اظهار نظرهایی که در قدیم در این زمینه شده است اظهار نظرهای‏
صاحب نظران عصر خود را اندکی منعکس می‏کنیم . مرحوم " شیخ محمد عبده " مفتی اسبق مصر از افرادی است که تصادف و دوری از وطن او را با نهج البلاغه آشنا می‏کند و این آشنایی به شیفتگی‏ می‏کشد و شیفتگی به شرح این صحیفه مقدس و تبلیغ آن در میان نسل جوان عرب‏ ، منجر می‏گردد .
وی در مقدمه شرح خود می‏گوید : " در همه مردم عرب زبان ، یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی ( ع ) بعد از قرآن و کلام نبوی ، شریفترین و بلیغ‏ترین و پرمعنی‏ترین و جامعترین سخنان است " . علی الجندی رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمه کتاب " علی‏ بن ابی طالب ، شعره و حکمه " درباره نثر علی ( ع ) می‏گوید : " نوعی خاص از آهنگ موسیقی که بر اعماق احساسات پنجه می‏افکند در این سخنان هست ، از نظر سجع ، چنان منظوم است که می‏توان آنرا " شعر
منثور " نامید " . وی از قدامه بن جعفر نقل می‏کند که گفته است :
" برخی در سخنان کوتاه ، توانایند و برخی در خطبه‏های طولانی ، و علی در هر دو قسمت بر همه پیشی گرفته است ، همچنانکه در سایر فضیلتها " . " طه حسین " ادیب و نویسنده معروف مصری معاصر ، در کتاب " علی و بنوه " داستان مردی را نقل می‏کند که در جریان جنگ جمل دچار تردید می‏شود ، با خود می‏گوید چطور ممکن است شخصیت‏هایی از طراز طلحه و زبیر برخطا باشند ؟ ! درد دل خود را با خود علی ( ع ) در میان می‏گذارد و از خود علی‏ می‏پرسد که مگر ممکن است چنین شخصیتهای عظیم بی‏سابقه‏ای برخطا روند ؟ علی‏ به او می‏فرماید : " " انک لملبوس علیک ، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال ، اعرف الحق تعرف اهله ، و اعرف الباطل تعرف اهله " " . یعنی تو سخت در اشتباهی ، تو کار واژگونه کرده‏ای ، تو به جای اینکه حق و باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیتها قرار دهی ، عظمتها و حقارتها را که قبلا با پندار خود فرض کرده‏ای ، مقیاس حق و باطل قرار داده‏ای ، تو می‏خواهی حق را با مقیاس افراد بشناسی‏ ! برعکس رفتار کن ! اول خود حق را بشناس ، آن وقت اهل حق را خواهی‏ شناخت ، خود باطل را بشناس ، آنوقت اهل باطل را خواهی شناخت ، آنوقت‏ دیگر اهمیت نمی‏دهی که چه کسی طرفدار حق است و چه کسی طرفدار باطل ، و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهی بود . " طه حسین " پس از نقل جمله‏های بالا می‏گوید :
" من پس از وحی و سخن خدا ، جوابی پر جلال‏تر و شیواتر از این جواب‏ ندیده و نمی‏شناسم " . " شکیب ارسلان " ملقب به امیرالبیان یکی دیگر از نویسندگان زبر دست‏ عرب در عصر حاضر است . در جلسه‏ای که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود ، یکی از حضار می‏رود پشت تریبون و ضمن سخنان خود می‏گوید :
دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شده‏اند که به حق شایسته‏اند " امیر سخن " نامیده شوند : یکی علی بن ابی طالب و دیگری شکیب " . شکیب ارسلان با ناراحتی برمی‏خیزد و پشت تریبون قرار می‏گیرد و از دوستش که چنین مقایسه‏ای به عمل آورده گله می‏کند و می‏گوید : " من کجا و علی بن ابی طالب کجا ! من بند کفش علی هم به حساب‏ نمی‏آیم " ( 1 ) .
" میخائیل نعیمه " نویسنده مسیحی معاصر لبنانی در مقدمه کتاب " الامام علی " تالیف جرج جورداق مسیحی لبنانی ، می‏گوید : " علی تنها در میدان جنگ قهرمان نبود ، در همه جا قهرمان بود : در صفای دل ، پاکی وجدان ، جذابیت سحر آمیز بیان ، انسانیت واقعی ، حرارت‏ ایمان ، آرامش شکوهمند ، یاری مظلومان ، تسلیم حقیقت بودن در هر نقطه و هر جا که رخ بنماید ، او در همه این میدانها قهرمان بود " .
سخن خود را پایان می‏دهیم و بیش از این به نقل ستایش افراد و اشخاص‏ نمی‏پردازیم ستایشگر سخن علی ( ع ) ستایشگر خود است .
مادح خورشید ، مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است .
سخن خود را در این زمینه به سخن خود علی ( ع ) پایان می‏دهیم : روزی یکی از اصحاب علی ( ع ) خواست خطابه‏ای ایراد کند ، نتوانست و زبانش به اصطلاح بند آمد ، علی فرمود : همانا زبان ، پاره‏ای از انسان است و در اختیار ذهن او ، اگر ذهن نجوشد و واپس رود از زبان کاری ساخته نیست ، اما آنگاه که ذهن باز شود مهلت‏
به زبان نمی‏دهد . سپس فرمود : " " و انا لامراء الکلام و فینا تنشبت عروقه و علینا تهدلت غصونه "". همانا ما فرماندهان سپاه سخنیم ، ریشه درخت سخن در میان ما دویده و جا گرفته و شاخه‏هایش بر سر ما آویخته است ( 1 )
جاحظ در " البیان و التبیین " از عبدالله بن الحسن بن علی ( عبدالله‏ محض ) نقل می‏کند که علی ( ع ) فرموده است : ما به پنج خصلت از دیگران ممتازیم :
" فصاحت ، زیبایی رخسار ، گذشت و اغماض ، شجاعت و دلیری ، محبوبیت در میان زنان " ( 2 ) . اکنون درباره خصیصه دوم سخنان علی ، یعنی چند بعدی معانی آن ، که موضوع‏ اصلی این سلسله مقالات است وارد بحث می‏شویم.

شاهکارها
هر ملتی کم و بیش در میان خود از نظر ادبی آثاری دارد که برخی از آنها شاهکار به شمار می‏رود . بگذریم از برخی شاهکارهای دنیای قدیم در یونان و غیر یونان و برخی شاهکارهای ادبی قرون جدید در ایتالیا و انگلستان و فرانسه و غیره ، گفتگو و قضاوت درباره آنها را بر عهده کسانی می‏گذاریم‏ که با آن ادبیات آشنا هستند و شایستگی داوری درباره آنها را دارند ، سخن‏ خود را محدود می‏کنیم به شاهکارهایی که در زبان عربی و فارسی وجود دارد و کم و بیش می‏توانیم آنها را درک کنیم . البته قضاوت صحیح درباره شاهکارهای زبان عربی و فارسی خاصه ادبا و اهل‏ فن است ، ولی این اندازه مسلم است که هر یک از این شاهکارها از جنبه‏ خاصی شاهکار است نه از همه جنبه‏ها ، و به عبارت صحیحتر : هر یک از خداوندان این شاهکارها تنها در یک زمینه خاص و محدود توانسته‏اند هنر نمائی کنند ، در واقع استعداد هنریشان در یک زمینه معین و محدود بوده‏ است.
ارزش مطالعه در آثار و آیات
با همه اینها یک نکته قابل تامل است و آن اینکه اهتمام عظیم قرآن به‏ مطالعه در مخلوقات زمینی و آسمانی ، آیا به این صورت است که هر گونه‏ راه دیگر را باطل شناخته است ؟ یا قرآن همچنانکه مردم را به مطالعه " آیات " خدا دعوت کرده است به نوعی دیگر تفکر نیز دعوت کرده است ؟ اساسا ارزش مطالعه در مخلوقات و آثار آفرینش از نظر کمک به معارفی که‏ مطلوب قرآن است و در این کتاب بزرگ آسمانی بدانها اشاره یا تصریح شده‏ است چقدر است ؟
حقیقت این است که میزان کمکی که مطالعه در آثار آفرینش می‏تواند بکند نسبت به مسائلی که صریحا قرآن کریم آنها را عنوان کرده است اندک است‏ . قرآن مسائلی در الهیات مطرح کرده که بهیچوجه با مطالعه در طبیعت و خلقت قابل تحقیق نیست . ارزش مطالعه در آثار آفرینش این قدر است که به روشنی ثابت می‏کند
قوه مدبر و حکیم و علیمی جهان راتدبیر می‏کند ، آئینه بودن جهان از نظر حسی و تجربی همین اندازه است که‏طبیعت ماورائی دارد و دست توانا و دانائی کارخانه جهان را می‏گرداند .
ولی قرآن برای بشر به این اندازه قانع نیست که بداند دست توانا ودانا و حکیم و علیمی جهان را اداره می‏کند ، این مطلب درباره سایر کتب‏آسمانی شاید صدق کند ، اما درباره قرآن که آخرین پیام آسمانی است ومطالب زیادی درباره خدا و ماوراء طبیعت طرح کرده است ، بهیچوجه صدق‏ نمی‏کند .
مقایسه و داوری
اگر یک مقایسه – و لو بطور مختصر – میان منطق نهج البلاغه با منطق سایرمکتبهای فکری به عمل نیاید ارزش واقعی بحثهای توحیدی نهج البلاغه روشن‏ نمی‏شود ، آنچه در فصل پیش به عنوان نمونه ذکر شد قسمت بسیار مختصری بودو از لحاظ نمونه هم چندان کافی به نظر نمی‏رسد ولی فعلا بهمان اندازه‏
قناعت می‏کنیم و به مقایسه می‏پردازیم :
درباره ذات و صفات حق قبل از نهج البلاغه و بعد از آن ، در شرق و غرب‏، در قدیم و جدید از طرف فلاسفه ، عرفا ، متکلمین ، بحثهای فراوان به عمل‏آمده است ولی با سبکها و روشهای دیگر . سبک و روش نهج البلاغه کاملا ابتکاری و بی‏سابقه است ، تنها زمینه اندیشه‏های نهج البلاغه ، قرآن مجید است و بس . از قرآن مجید که بگذریم هیچگونه زمینه دیگری برای بحثهای‏ نهج البلاغه نخواهیم یافت .
قبلا اشاره کردیم که برخی دانشمندان برای اینکه بتوانند زمینه قبلی برای این مباحث فرض کنند اصالت انتساب آنها را به‏علی علیه السلام مورد تردید قرار داده‏اند ! و چنین فرض کرده‏اند که این‏ بیانات در عصرهای متاخرتر پس از پدید آمدن افکار معتزله از یک طرف واندیشه‏های یونانی از طرف دیگر ، پیدا شده است ، غافل از آنکه " چه‏ نسبت خاک را با عالم پاک ؟ ! " اندیشه‏های معتزلی یا یونانی کجا وافکار نهج البلاغه‏ای کجا .

نهج البلاغه و اندیشه‏های کلامی
در نهج البلاغه در عین اینکه خداوند متعال با اوصاف کمالیه توصیف شده‏است ، هر گونه صفت " مقارن " و زائد بر ذات نفی شده است . از طرف‏دیگر ، همچنانکه می‏دانیم اشاعره طرفدار صفات زائد بر ذاتند و معتزله هرگونه صفت را نفی می‏کنند .
الاشعری بازدیاد قائله و قال بالنیابه المعتزله همین امر سبب شده که بعضی بپندارند آنچه در نهج البلاغه در این زمینه‏آمده است در عصرهای متاخرتر ساخته شده و تحت تاثیر افکار معتزلی بوده‏ است ، و حال آنکه اگر فردی اندیشه شناس باشد می‏فهمد در نهج البلاغه که‏صفت نفی می‏شود ، صفت محدود نفی می‏شود ( 1 ) و صفت نامحدود برای ذات‏نامحدود مستلزم عینیت ذات با صفات است نه انکار صفات آنچنانکه‏ معتزله پنداشته‏اند ، و اگر معتزله به چنین اندیشه‏ای رسیده بودند هرگز نفی‏
صفات نکرده و قائل به " نیابت " ذات از صفات نمی‏شدند .
و همچنین است آنچه در خطبه 184 درباره حدوث کلام پروردگار آمده است‏ممکن است توهم شود که آنچیزی که در این خطبه آمده است مربوط است به‏بحث در قدم و حدوث قرآن که مدتها بازار داغی در میان متکلمین اسلامی‏داشت و آنچه در نهج البلاغه آمده است در آن عصرها یا عصرهای بعدتر الحاق‏شده است . ولی اندک دقت معلوم می‏دارد که بحث نهج البلاغه درباره حدوث‏ و قدم قرآن که یک بحث بی معنی است ، نیست بلکه درباره " امر "تکوینی و اراده انشائی پروردگار است ، علی می‏فرماید امر پرودگار و اراده‏ انشائی پروردگار فعل اوست و به همین دلیل حادث و متاخر از ذات است واگر قدیم و در مرتبه ذات باشد مستلزم ثانی و شریک برای ذات است :" یقول لمن اراد کونه کن فیکون ، لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع و انما
کلامه سبحانه فعل منه انشائه و مثله لم یکن من قبل ذلک کائنا و لو کان‏قدیما لکان الها ثانیا " .یعنی هر چه را بخواهد باشد می‏گوید " باش " پس وجود می‏یابد ، این‏گفتن ، آوازی که دروازه گوشها را بکوبد و یا فریادی که شنیده شود ، نیست‏، سخن او فعل او است ، و چون فعل او است حادث است و در مرتبه قبل‏ موجود نبوده است و اگر قدیم باشد خدای دوم خواهد بود . معتزله پنداشته‏اند ، و اگر معتزله به چنین اندیشه‏ای رسیده بودند هرگز نفی‏صفات نکرده و قائل به " نیابت " ذات از صفات نمی‏شدند .
و همچنین است آنچه در خطبه 184 درباره حدوث کلام پروردگار آمده است‏ ممکن است توهم شود که آنچیزی که در این خطبه آمده است مربوط است به‏ بحث در قدم و حدوث قرآن که مدتها بازار داغی در میان متکلمین اسلامی‏ داشت و آنچه در نهج البلاغه آمده است در آن عصرها یا عصرهای بعدتر الحاق‏شده است . ولی اندک دقت معلوم می‏دارد که بحث نهج البلاغه درباره حدوث‏و قدم قرآن که یک بحث بی معنی است ، نیست بلکه درباره " امر "تکوینی و اراده انشائی پروردگار است ، علی می‏فرماید امر پرودگار و اراده‏انشائی پروردگار فعل اوست و به همین دلیل حادث و متاخر از ذات است واگر قدیم و در مرتبه ذات باشد مستلزم ثانی و شریک برای ذات است :
" یقول لمن اراد کونه کن فیکون ، لا بصوت یقرع و لا بنداء یسمع و انماکلامه سبحانه فعل منه انشائه و مثله لم یکن من قبل ذلک کائنا و لو کان‏قدیما لکان الها ثانیا " .یعنی هر چه را بخواهد باشد می‏گوید " باش " پس وجود می‏یابد ، این‏گفتن ، آوازی که دروازه گوشها را بکوبد و یا فریادی که شنیده شود ، نیست‏، سخن او فعل او است ، و چون فعل او است حادث است و در مرتبه قبل‏موجود نبوده است و اگر قدیم باشد خدای دوم خواهد بود . به علاوه ، روایاتی که در این زمینه از علی علیه السلام رسیده است و فقطبرخی از آنها در نهج البلاغه جمع شده است روایاتی مسند است و به زمان‏خود آن حضرت متصل می‏شود ، بنابراین چه جای تردید است ؟ و اگر شباهتی‏میان کلمات علی علیه السلام و برخی سخنان معتزله مشاهده شود احتمالی که‏باید داده شود اینست که معتزله از آن حضرت اقتباس کرده‏اند .متکلمین اسلامی عموما – اعم از شیعی و سنی ، اشعری یا معتزلی – محوربحثهای خود را " حسن و قبح عقلی " قرار داده‏اند . این اصل که جز یک‏اصل عملی اجتماعی بشری نیست از نظر متکلمین در عالم الوهیت نیز جاری‏است و بر سنن تکوین هم حکومت می‏کند . ولی ما در سراسر نهج البلاغه‏کوچکترین اشاره و استنادی به این اصل نمی‏بینیم ، همچنانکه در قرآن نیزاشاره‏ای بدان نیست ، و اگر افکار و عقاید متکلمین در نهج البلاغه راه‏یافته بود در درجه اول می‏بایست پای این اصل باز شده باشد .

فهرست
ارزش ادبی نهج البلاغه 1
سید رضی و نهج البلاغه 2
تاثیر و نفوذ 6
شاهکارها 14
ارزش مطالعه در آثار و آیات 14
مقایسه و داوری 15
نهج البلاغه و اندیشه‏های کلامی 17

واحد ورامین پیشوا
موضوع:
ارزش ادبی نهج البلاغه
استاد:
جناب آقای رضویان
دانشجو:
داود سلیمانی
رشته:
مهندسی زراعت
زمستــــــــان 88

22


تعداد صفحات : حجم فایل:75 کیلوبایت | فرمت فایل : WORDx

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود